درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
    378MB
    60 دقیقه
  • فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
    59MB
    60 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    آشنایی و آشتی من با قرآن از زمانی شروع شد که با استاد عزیز آشنا شدم و دوره دوازده قدم را شرکت کردم

    واقعا تا قبل از این از خواندن قرآن وحشت داشتم

    می ترسیدم

    فکر می کردم که باید برای خواندن آن شرایط خاصی وجود داشته باشد

    باید از افراد خاصی در این مورد کمک بگیرم

    این برای من خیلی سنگین است و باید از ما بهتران باشند تا بتوانم این قرآن را مطالعه کنم

    اما اکنون می دانم اصلا اینگونه نیست و هر چه بیشتر و بهتر از این کتاب کمک بگیرم روند زندگی من بهتر و عالی تر خواهد بود

    اکنون به این درک رسیده ام که این کتاب ساده است و برای هدایت من آمده است و باید در آن تفکر کنم

    یک درس عالی دیگر که از آموزش های استاد یاد گرفته ام این است که باید در هر موردی تفکر کنم

    هیچ چیز را به راحتی قبول نکنم

    دنبال چرایی هر حرف و علت آن باشم

    وقتی می توانم فکر کنم دیگر چه لزوم دارد که بی چون و چرا و چشم بسته هر چیزی را قبول کنم

    اینجا من هستم که با توجه به قانون این جهان بهترین زندگی را برای خودم بسازم و از آن لذت ببرم

    نکته دیگر برای من این بود که همیشه دنبال اصل باشم

    هرگز کاری به فرع نداشته باشم

    مهم این است که باید بفهمم و به این درک برسم که چگونه عمل کنم و راه درست و مستقیم چه بوده است

    پس دیگر نیازی به فرعیات نیست

    چقدر موضوع شرک مهم و اساسی بود

    حتی اینکه من نیاز بدانم که فلان دوست من برای من مفید و لازم است و این هم خود شرک می شود

    چقدر این بحث مهم و قابل تامل و تفکر است

    رعایت این نکته خیلی اوقات سخت است و خیلی اوقات سبب می شود که من از مسیر اصلی خودم خارج بشوم

    همیشه این را بدانم که هر زمان که روی دیگری حساب باز کنم در نهایت دچار مشکل می شوم

    من دچار دردسر و ناآرامی می شوم

    این سبب می شود که من از مسیر اصلی خارج بشوم و به دنبال فرعیات بروم چون انرژی من جای دیگری خرج می شود

    واقعا ممنون استاد عزیز است که برای بار دیگر این نکته مهم را به من متذکر شدند

    شاید در صحبت ساده باشد

    اما واقعا در عمل خیلی سخت است عمل کردن به این موضوع که بتوانیم در ذهن خودمان قدرت را به دیگران ندهیم

    بتوانیم در ذهن خودمان به این درک و منطق برسیم که نباید از دیگران ترس داشته باشیم

    یا اینکه من فکر کنم در کسب و کار خودم وجود فلانی بسیار مهم است

    تا فلانی نباشد من هرگز نمی توانم به موفقیت برسم

    من نمی توانم به خوبی پیش بروم

    این یعنی اینکه من در ذهن خودم دارم قدرت را به دیگری می دهم

    چقدر این موضوع مهم است

    رعایت کردن این عمل و از خدای خودم همیشه کمک و هدایت خواستن برای من این مهم را به وجود می آورد که همیشه به ارامش برسم

    همیشه دلم قرص باشم

    همیشه پشتم محکم باشد

    همیشه قدم هایی که بر می دارم محکم و استوار باشد

    این همان ارامش و اطمینان قلبی است که خدای مهربان در دل و روح و جون من به وجود می آورد

    تکیه کردن به خدای خودم

    اعتماد کردن به خدای خودم

    از خدای خودم کمک گرفتن

    در نهایت تسلیم بودن او

    سپاس از خدای هدایتگر خوب خودم

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
  2. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1831 روز

    به نام الهی که تنها فرمانروای تمام هستی است .

    شاکرم برای همین لحظه و فرصتی که می‌تونم تو سایت باشم و کامنت بزارم و فایل ها رو گوش کنم .

    شاکرم برای اینکه می‌تونم دسترسی داشته باشم به آگاهی هایی که استادی ارزشمند که برام بسیار مهمه به دنبال اصله نه فرع ،به دنبال درکه نه حرف ،به دنبال ایمانه با عمل ،به دنبال ساختن بهشت در این دنیاست چرا که دنیای آخرت ادامه ی همین دنیای ماست .

    سلام استادم و مریمم و دوستان دل انگیزم .

    دوست دارم در مورد ذهنم بگم که به قول استاد چقدر زیبا به دنبال درک داستان های قرآن میگرده و به دنبال وصل کردن قوانین به هر داستان و اتفاق .

    چه زیبا گفتید استاد وقتی که میگه برو سراغ قوم فرعون چرا که اونها ظالمند ،چقدر جالبه، اون‌ها شرک ورزیدن در نتیجه به خودشون ظلم کردن و خدا شرک رو نمی بخشه .به نظرم به خاطر این می‌تونه باشه که انسان با شرک ورزیدن داره اون قدرت بیکران رو که خدا در اختیارش گذاشته رو هیچ می‌کنه و خودش رو به ذلالت میندازه .داره خودش رو کوچیک می‌کنه در حالی که انسان اشرف مخلوقات شد با کنار گذاشتن قدرت خدا و اعتبار و قدرت دادن به غیر در اصل داریم خودمون رو از اون قدرت بیکران و اون تسخیر تمام هستی برای انسان محروم می‌کنیم و یعنی بزرگترین ظلم و گناه .وااای خدای من این اصل چه می‌کنه با زندگی ما تا فکر کردن به اینکه روسری خودم رو طوری ببندم که لاخ موی من دیده نشه یا وضو میگیرم آب برگرده اشتباهه یا نه .خدای من عمق تفکر و تامل و تغییر اینجاست جایی که انسان با چالش برای هر لحظه اش رو به رو میشه و انتخاب می‌کنه که آیا آرام باشم و بسپارم که خدا درست کنه و یا اینکه بگم فلانی برام اوکی کنه .تا وقتی که آدم تسلیم نشه و اجازه نده خدا هدایتش کنه اونقدر به قول استاد سیلی میخوره تا به لحظه ی تسلیم برسه .من وقتی فهمیدم که هیچی نمی‌دونم و در مقابل قدرت خداوندگار هیچم و تسلیم شدم ،هدایت شدم .لحظه ای که خسته ای و دیگه از چنگ زدن به این ور و اون ور دست بر میداری و میگی خودت بگو چیکار کنم .

    درونم میل زیادی به درک حقیقت دارم و می‌خوام توحیدی تر و با ایمان تر و متوکل تر بشم هر روز بهتر از روز قبل .اما ایمان با عمل صالح که هر هدایتی رو پذیرا باشم و عمل کنم .

    استادم چقدر بزرگتر شدم چقدر از وقتی تلاش کردم متعهد تر باشم و رو به صعود. در عمل هم بهتر شدم .نتایج خودشون رو با اومدن مشتریان جدید و پیشرفت در فروشم و یا موارد فنی کارم و حرفه ای شدنم نشون میدن .

    باید آرام بود و در مسیر هدایت پیش رفت بی خیال بیرون .

    این شعر رو خیلی دوست دارم

    درون توست گر خلوتی و انجمنی

    برون زخویش کجا می‌روی جهان خیالیست

    دخترای 8ساله دارم که میگن مامان می‌خوام مثل فلان فیلم من هم قدرت داشته باشم .میگم تو قدرتی داری که باید پیداش کنی در وجود خودت.

    واقعا همینه باید بپذیریم ما لایتناهی هستیم و قدرتی بیکران که میتونیم دنیامون و بسازیم.

    یه نکته دیگه استاد اونجا که میگید فرعون خیلی قدرت داشته یاد اون آیه افتادم که گفتید خدا هدایت میکنه هر دو نفر رو چه کسی که میخواد به سمت کفر بره و یا کسی که میخواد ایمان رو داشته باشه .

    فرعون هدایت شده در مسیر کفر به اون قدرت و عظمت و…و قوم فرعون هم چون قدرت و تاثیر گذاری او رو پذیرفتن هم شرک ورزیدن و ظلم کردن به خودشون .

    این مسیر الهی رو دوست دارم و با تمام وجودم می‌خوام رشد کنم .

    سپاس استادم و مریم عزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 85 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    به نام الله مهربان پروردگارم که امروزم بهم فرصت زیستن داد تا این آگاهی های جان بخش رو نوش جان کنم

    سپاسگزارم مهربان پروردگارم که هدایتم کردی به سمت این آگاهی‌هاو بهم سعادت شنیدن و گوش کردن و درک کردنشونو عطا کردی

    وسپاسگزارم از استاد عباس منش عزیزم که این قوانین رو کشف کردن ، درک کردن و زندگیشون کردن و نتیجه گرفتن و دراختیارما هم قرار دادن

    «امکان پذیری تحقق خواستتو با محدودیت شرایط الانت نسنج»

    این جمله از استاد عباس منش عزیزم هست که بزرگ کردم و، رو دیوار اتاقم چسبوندمش ، جمله ای که از دل قوانین بیرون اومده و امید بخشه و بقول استاد خداوند است که کلامش امید بخش است ،خداونداست که وعده فزونی میدهد واین کلام خداوند جانی دوباره و امیدی دوباره برای ادامه ی این مسیر زیبا به من بخشیده است ،مهربان پروردگارم سپاسگزارم.

    من خالق زندگی خودمم، من از طریق خداوند هدایت میشم ،خداوند قدم به قدم مسیر رو بهم نشون میده خدایا سپاسگزارم که از طریق آگاهی های استاد بهم یاد دادی که پا رو باورهای محدود کننده ی قبلیم بذارم ، پا رو ترس هام بذارم ، با ایمان عمل کنم و هرروز خودمو بهبود ببخشم و نسبت به ورودی های ذهنم دقت نظر داشته باشم و کنترل کانون توجه، برام اولویت اول باشه و دراین مسیر ثابت قدم باشم

    این آگاهی ها و عمل بهشون باعث شد که الان تو خونه ای باشم که واقعا انتهای آرزوم بود و اصلا فکرشو نمی‌کردم که بتونم بخرمش ماشینی داشته باشم ، امکاناتی داشته باشم،سفر هوایی برم و تجربیاتی داشته باشم که با ذهن منطقیم باید صدسال کار میکردم تا بدستشون بیارم اما با آموزش های شما استاد عباس منش عزیزم یادگرفتم که امکان پذیری تحقق خواستمو با محدودیت های شرایط کنونی أم نسنجم و پس از اون خداوند از هزاران طریقی که خودش میدونست شرایط رو برام محیا کرد و من مدتهاست که از موهبت هایی بهرمندم و لذت نعمت هایی رو میبرم که قبل از آشنایی با شما جز رویاهای دست نیافتنیم بود و الان با درک بهتر قوانین جز تجربیات بدیهی زندگیم شده

    پس بیشتر رو خودم کار میکنم و بهتر این کارو انجام میدم تا از «نعمتِ مُسَخرکردنِ » جهان بیشتر و بهتر بهره ببرم

    مهربان پروردگارِ سخاوتمندم سپاسگزارم که جهان هستی رو پراز فراوانی آفریدی ، فرآوانی در سلامتی ، در زیبایی ، در داشتن همدم مناسب ، در لذت بردن از لحظه های زندگی ، فرآوانی در ثروت ، در سعادتمندی در دنیا و آخرت.

    واستاد عباس منش عزیزم رو سپاسگزارم که سخاوتمندانه این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    دوستتون دارم و عشق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 109 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1084 روز

      سلام به ماریا عزیزم

      عاشقتم رفیق جااااانم

      کامنتت پربرکت و پرازعشق ت خوندم

      خداروشکر هزاران بار شکر برای باورهای فراوانی که

      درکامنتت نوشتی و درقالب رزق امروز خوندمش نازنینم.

      سپاسگزارم از کامنت هایی که مینویسی عزیزدلم

      خداروشکر برای وجود ارزشمندت

      تحسین میکنم که از باورهای محدودکننده قبلی گذرکردی

      از ترس هان عبورکردی

      باایمان تر عمل میکنی و دنبال بهبود خودت هستی که بزرگترین سرمایه است ،اینکه نسبت به ورودی هات دقت نظر داری و کنترل کانون توجه الویته مهمی واست هست …

      نوش جانت تموم خواسته هایی که محقق شدن و برامون نوشتی ..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        ماریا اکبری گفته:
        مدت عضویت: 1846 روز

        سلام به دوست ارزشمندم فاطمه ی عزیزم

        کامنت پراز مهرتو خوندم و حس فوق‌العاده خوبی بهم منتقل شد(احساس خوب =اتفاق خوب)

        وممنونم بابت تحسین هات ،

        خوشحالم که خانواده ی با دانشی ،به وسعت این سایت دارم.

        خیلی خوشحال میشم میبینم کنار اسمم نقطه ی پررنگ آبی دارم ، این یعنی یکی از عزیزترینام برام پیغام گذاشته و قراره کلی لذت ببرم از خوندن کامنت های توحیدی که برگرفته از قوانین الهی ست.

        فاطمه ی عزیزم سپاسگزارم که در مسیر رشد هستی و خودتو بهبود می‌بخشی و اینجوری جهان رو جای زیباتری برای زیستن می‌کنی ،

        عشق برای تو ، و تمام انسانهای ارزشمندی که دارن رو خودشون کار میکنن …

        دوستت دارم و برات آرزوی سعادتمندی در دنیا و آخرت رو دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید خستوانه گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و هم فرکانسیها

    خانوم شایسته چند شخصیت من در مورد باور توحیدی از خودم و افراد نزدیگ به خودم میزنم

    به قول ناصر ملک موتی میگه کفتری که پرید دیگه رفته من خیلی این شخصیت و دوس دارم چرا استاد من جذب این برنامه شما شدم به خاطر باورهای توحیدی شما است

    من سر گارم گه هستم اگه طرف مقابل من گه گارمو انجام میدم حلا طرف از گارم ایراد میگیره حلا بار اول 2 یا 3 میگم اشکال ندارد ولی دیدم خیلی داره روشو زیاد می‌کنه میگم هی عامو خداحافظ یعنی این شخصیت منه حلا استاد و بچها این شخصیت من توی هر گاری توی هر چیزی صدق می‌کنه

    من الان آرایشگاه دارم به لطف خدا و دورهای استان من این شغلم رو انجام دادم اما مشتری من در حد 3 یا 4 تا است بلخره اول گارمه و خیلی ها آمدن دیگه نیومدن استاد حتی اقوام من اسلن نمیان مغازم جز 2 تاش خب ولی خدا شاهده آدم های میان گه از شهرهای دیگه توی مغازه من حلا جالبیش اینجا هست من مغازه گه دارم توی روستا است ای خدا شگرت بابت هر نعمتی بهمون دادی

    استاد من خیلی تلاش میکنم گه ذهنمو از بیرون بکشم بیرون بدمش به دست خدا و استاد من انسانم بعضی جاها از دستم خارج میشه و لی احساسم بد میشه میگم خدایا چی شده فگر که میکنم میبینم روی ولانی حساب گردم روی هرچیزی

    یادم نمیره استاد این چیزو توی رابطه گه بودم کفتم خب به خاطر حرف مردم و شرک گه خودتون فرمودید من از گار خونه هم میگردم واسه چی واسه این گه رابطه رو نگهه دارم ولی دیدم دارم قربانی میشم طرف داره سو استفاده می‌کنه انگار من شدم برده اون یه شب گفتم ببین فلانی من گه دارم این گارو میکنم نه بخاطر تو است به خاطر خودمه پس حلا هر چی میخاد بشه بزار بشه استاد بلا تر از سیاهی رنگی نیست من

    خب من نه از کسی انتظار دارم نه کسی ازم ننتظار داشته باشه هر کسی راه خودشو بره خب بعد چندین جریان اینجوری من بخیال شدم استاد من فقط میخام این دوز عمر رو با حال خب بگزرونم همین حلا این بیرونی من هیچ ارثی ندارم هیچ برادری ندارم هیچ دوستی ندارم هیچ عشقی ندارم

    اما چی دارم این سایت شما بچها و استاد و خانومش و این باورهای گه می‌سازم برای توحیدی ایمان من قوی وقوی تر میشه پس بزرگترین عشق و دوست و هر چیز دیگه رو من دارم

    استاد عزیز من نه سواد درسی دارم نه محیط خبی نه اما از روزی دارم این باورها رو میسازم انگار از99 درصد مردم جدا شدم و این و تنهایی تنها شدم اما این تنهایی بهم خیلی داره آرامش میده و خدارو شگر میکنم

    و مطمن هستم گه همون خدا سید حسین عباسمنش و یوسف پیامبر و و ابراهیم و خیلی ها رو به جایگاه رسوند گه کفتن مما جز خدا جلوی کسی سر خم نمیکیم من هم میخام بیام توی این مسیر

    استاد ولی خدا شاهده بی احترامی به کسی نگردم چون هر کسی شخصیت های خودشون دارن و من کاری بهشون فقط ندارم

    خب در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 112 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2227 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به شما آقا سعید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجو

      آقا سعید عزیز شما را تحسین می کنم بخاطر اینکه مسیر توحید و یگانه پرستی رو انتخاب کردید و در این مسیر استمرار و پشتکار دارید. بهتون تبریک میگم.

      حقیقتش چیزی که از کامنت شما مرا به نوشتن وا داشت، اینکه گفتید، آرایشگاه دارید، در واقع ما همکار هستیم. یه چند ماهی میشه که بصورت هدایتی به شغل کوتاهی مو هدایت شدم و کاری که چند سال بود برای همسر و فرزندانم انجام میدادم الان شده‌ کارم و یه آرایشگاه کوچک برای خودم زدم با امکاناتی که داشتم و کم کم بقیه وسایل جور شد. حالا شما هم عجله ای نداشته باشید کم کم آوازه ی شما همه جا می پیچه و از همه جا برای گرفتن نوبت کوتاهی صف می گیرند.، یا اینکه به یک جای بهتر منتقل می شوید. این لینک پاسخ محمد کرمی به من بود دوست داشتم شما هم اون رو بخونید، جالب است و بهم خیلی انرژی داد.

      https://abasmanesh.com/fa/abasmanesh-right-role-model-for-business/comment-page-10/#comment-1381552

      در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      ماریا اکبری گفته:
      مدت عضویت: 1846 روز

      سلام به دوست ارزشمندم آقا سعید عزیز

      خیلی خوشحالم که تو این خانواده هستی و برامون کامنت می‌نویسی ، دیدم که چندین محصول از استاد عباس منش عزیز رو تهیه کردی و داری روی خودت کار می‌کنی

      خوشحالم و از این بابت بهت افتخار میکنم

      قدرتمندانه رو خودت کار کن و اصلا نگران تنهاییت نباش، اینم قسمتی از مسیر رشدمون هست

      تو دوره عزت نفس رو داری و توی اون محصول منو شما یاد گرفتیم که از تنهاییمون هم لذت ببریم و این فرصت تنهایی رو غنیمت بشماریم و برای رشدمون و کار کردن روی خودمون ازاین تنهایی نهایت استفاده رو ببریم

      خوشحالم که این تنهایی ارزشمند رو به فال نیک گرفتی و تمرکزتو گذاشتی روی سایت

      مطمئن باش که اگر باهمین تعهد ادامه بدی و ادامه بدی و استمرار داشته باشی لاجرم نتایج از راه میرسه و خیلی زود جهان تو رو هدایت می‌کنه به سمت دوستانی که باهات هم مسیر هستن، این قانون جهانه که کبوتر با کبوتر و باز با باز رو رعایت کنه.

      برای آرایشگاهی هم که زدی بهت تبریک میگم و امیدوارم رشد زیادی داشته باشی و پولات پربرکت باشن وبرات آرزوی موفقیت میکنم

      خوشحال شدم کامنتتو خوندم و برات سعادتمندی دنیا و آخرت رو آرزو مندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    سعید حاج هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    با یاد و نام خدا

    سلام به الله

    سلام به همه ی آفرینش و مخلوقات

    خدایا بینهایت شکرت

    شکرت به خاطر دریافت این آگاهی های قرآن و قوانینت

    الهی شکرت بخاطر ذوق یه ذره فهم و درک این قوانین

    الهی شکرت از آرامش و دریافت آگاهی

    خدایا امروز با این فایل همزمانی واسم به وجود اومد که کلی کیف کردم از اینکه فهمیدم مسیر ،مسیر درستیه

    صبح داشتم تووی گوگل سرچ میکردم کدوم آیات محکمه و کدوم متشابه و مشخصاتشون می‌خوندم و تحقیق میکردم چون خیلی برام مهم شده و فهمیدم که مسیر رسیدن به فهم قوانین از درک این آیات میگذره ،خلاصه مشغول بررسی بودم و اونجا به آیه 7سوره آل عمران اشاره شده و گفتم میرم و از تووی قرآن میخونم و بازم بررسی میکنم

    به خودم گفتم بزار اول یه سر به سایت استاد بزنم و ببینم فایل جدید خانه تکانی اومده یا نه که دیدم فایل جدید از استاد با اون صورت دوست داشتنی که کاور فایل بود منتشر شده

    تحت عنوان (درک قوانین جهان در قرآن کریم)

    فوری بازش کردم و دیدم که استاد داره دقیقا همون موضوعی که من امروز بررسی و تحقیق میکردم و دقیقا آیه 7سوره آل عمران رو بیان می‌کنه و داره میگه که قوانین بدون تغییر خداوند همون آیات محکم قرآن هستند که خداوند درقرآن می‌فرماید هیچ گونه تغییر و تبدیلی در سنت الهی نمی یابی .

    کلی حض کردم و روحم تازه شد

    الهی شکرت که بهم فهموندی و نشونه دادی که آره راهش همینه ، ادامه بده من با توام

    خدایا در این مسیر ثابت قدمم کن

    خدایا سپاسگزارم

    شکرت شکرت شکرت

    در پناه الله شاد و سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 152 رای:
  6. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1121 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    حمد و سپاس مخصوص پروردگاریست که رب و فرمانروای جهانیان است.

    نگاه درست به قرآن این است که چگونه فکر خدارا بخوانیم= سیستم چطور عمل می‌کند

    چطور از این قوانین به نفع خودم استفاده کنم که در دنیا و آخرت زندگیم را بهبود ببخشم و زندگی با کیفیت تری را تجربه کنم.

    قرآن منطقی ترین کتاب در کیهان که منطبق بر اصل و اساس قوانین جهان است.

    یه روزی را یادم میاد که واقعا بریده بودم و خیلی خسته شده بودم و این سوال برام ایجاد شده بود که چرا بعضی ها زندگی با کیفیت تری دارند ولی من و خیلی ها نه؟

    و در این موقع به قلبم رجوع کردم و از خدای درونم سوال پرسیدم ،یعنی واقعا گیو آپ کردم.

    متوجه شدم هر کسی در هر جایگاه و موقعیتی که هست اگر احساس لیاقت کنه از همون جا مرحله رشد و تغییرش شروع میشه .

    وقتی خداوند از بینهایت راه منم مثل بقیه اعضای بینظیر این سایت هدایت کرد به سمت استاد عزیزمون و استاد شایسته و این مامن امن و روحانی و توحیدی و لذت‌بخش به تمام معنا

    اون روزها استاد در قدم اول یه چیزی از من خواست ؟

    با گوش دادن به فایلها های دانلودی متوجه شدم که من موجودی کاملا فرکانسی ام و خودم خالق زندگیم هستم

    اولین قدم این بود در جهت رشد

    تلویزیون را به کلی حذف کردم از زندگیم و از آدم‌های درب و داغون فاصله گرفتم و در کنترل ورودیهام به طور کلی یه تعهد جهاد اکبری دادم.

    بخشی از اون را خودم خودآگاه انجام دادم و بخش بیشترش را خدا برام انجام داد.

    حالا اجازه وارد شدن به مرحله بعدی را خدا بهم داد.

    تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    حالا من محرم شدم و داشت این آگاهی ها اجازه ورود پیدامیکرد و من داشتم کم کم رشد میکردم

    مرحله بعدی را خدا برام از زبان شیوای استاد گفت :ما صد ودر صد مسئول زندگی خودمون هستیم ،ما خالقیم، خداوند به ما قدرت خلق کنندگی داده.

    حالا وارد مرحله دوم زندگیم شدم و اون دیدن نعمتهام بود

    دیدن و کیف کردن از نعمتهایی که یه روزی رسیدن بهشون آرزوم بود

    داشتن خونه ،داشتن همسر بینظیر بهشتی،داشتن فرزندان با ادب و باشخصیت و سالم و صالح

    داشتن ماشین

    داشتن شغل

    و بینهایت نعمتی هر لحظه که میبینمشون دلم قنج بره و ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری بشه

    توحید یعنی یه ذره در برابر عظمت نعمتهایی که خدا بهت داده معرفت نشون بدی

    توحید یعنی هر لحظه با دیدن هر نعمتی سرت را بندازی پایین و بگی

    خدایا ممنونم ،تو خوب خدایی هستی

    تو حق خدایی را در بالاترین درجه در حقم تموم کردی و هر کمی و کاستی بوده از سمت منه

    توحید یعنی هر لحظه نورت را به من تابوندی ولی من بودم رفتم توسایه تردید و شک و حساب کردن روی بقیه

    خلاصه که رسیدم به مرحله ای که ازش درخواست نعمتهای بهتر و باکیفیت تری کردم

    چون ذره ذره داشت باور لیاقت من رشد می‌کرد و داشت ترمزهام کم کم برداشته میشد به لطف خودش.

    بهم گفت راه بهتر و مسیر هموارتری برات سراغ دارم و اون اینه به همه خواسته هات میرسونم

    ولی بیا حق این نعمتهام را که تا الان بهت دادم به جا بیار

    انگاری سپاسگزاری این نعمت‌ها و باور به این که همه این نعمت‌ها را تا الان خودش بهم داده و زمانی من آرزوش را داشتم مهر تاییدی هست برای داشتن نعمتهای بیشتر

    خلاصه که الان مدتی میشه دارم خودآگاه بابت کوچکترین و بزرگترین نعمتهام سپاسگزاری میکنم و خودم را در لحظه و ملاقاتش حس میکنم و همون روز پاسخ بهم داده میشه با ورودیهای ریز و درشت و احساس رضایتی که وقتی سرم را بر بالین میزارم ، آرامشی دارم که مدتهاست متوجه نمیشم کی خوابم میبره.

    اصلا عجله ای برای رسیدن ندارم و سعی بر این دارم از داشته هام لذت حداکثری ببرم و در مسیر رشد یه مدتی این عجله و شتاب را برای رسیدن نداشته باشم

    و زندگی را زندگی کنم .

    و از انجام‌دادن کارهایی که میکنم هم لذت ببرم

    استاد واقعا الان در شرایط خیلی عالی به سر میبرم و نشونه اون اینه که حالم در طی روز عالیه و زمانهایی که انرژیم پایین میاد ،سریعا میرم تو حالت سپاسگزاری و این فرکانسم را مثبت نگه میداره.

    و در مواقعی که حال خیلی خوبی را دارم تجربه میکنم به قول شما و استاد شایسته ذهن و روح با هم یکی میشه و خود به خود فرکانس خواسته و فکر کردن به خواسته ها شروع میشه و خیلی راحت جهت دهی آگاهانه انرژی فکری در جهت رسیدن به خواسته اتفاق میوفته

    و باز هم در حال لذت بردن خودم را می‌بینم.

    استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.

    چون‌دیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.

    و زندگی در لحظه بودن است و لذت بردن از مسیر و تایید بینهایت نشانه و دلسپردن به هدایت ها.

    بینهایت از شما و استاد شایسته و دوستان و خانواده توحیدی و ارزشمندم تشکر و قدردانی میکنم.

    حق یار و یاورتان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 215 رای:
    • -
      سید ساسان حسامی گفته:
      مدت عضویت: 1890 روز

      سلام به اقا روسول و فاطمه خانم زوج دوست داشتی این بهشت اول کامنت فاطمه خانم مطالعه کردو و رسیدم به کامنت شما که با هر خطش منم یاد نعمت هایی که الان دارم افتادم اشک از چشم سرازیر شد و به الله گفتم کمک کن سپاسگزار واقعی باشم همون حسی که استاد گفت احساس سپاسگزاری قلبمون باز میشه ممنون از شما بابت این کامنت زیباتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        مریم جلقازی گفته:
        مدت عضویت: 915 روز

        سلام به جناب خانکی گرامی و همسر نازنینشون

        کامنتتون به دلم نشست

        مخصوصا این قسمتش :

        «استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.

        چون‌دیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»

        من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست من هم خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد

        بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم انتخابم همچنان هم همین هست.

        اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که می‌دونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، می‌دونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، می‌دونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمی‌گیرید و من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟

        من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی

        تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم

        مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم می‌نویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بی‌خیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما می‌دونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر می‌ذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه امینی گفته:
      مدت عضویت: 959 روز

      سلام به خانواده خانگی

      چه قدر پر مفهوم درباره برداشتی که از توحید داشتید نوشتید،و شاه کلیدی که درذهنم ایجاد شد توحید یعنی سپاسگزاری

      توحید یعنی عزت نفس

      توحید یعنی احساس لیاقت؛ چرا ؟ چون تو وقتی شناخت پیدا میکنی از ارزشمندی خودت از وجوده پر از توانایی و استعدادت وقتی که یاد میگیری ذهنت رو کنترل کنی نجواها ها رو کنترل کنی و با خودت مهربون باشی در اصل متوجه شدی چه کسی خالق توست و تو چه کسی هستی

      همین الان خدا بهم گفت مثل تو میری برای فرزندت از بهترین فروشگاه با بهترین برند و بالاترین قیمت لباس میخری ووقتی فرزندت ارزش اون لباس رو ندونه دقیقا میشه ناسپاسی در عمل میشه کفر نعمت حالا خداوند که سیلابی از نعمت ها ومعجزات و برکات رو روانه زندگیمون هر لحظه میکنه منم که باید بتوانم سپاسگزار تر باشم هرچه قدر سپاسگزار تر =یکی شدن به منبع

      هر چه قدر سپاسگزار تر = با خودم در صلح بودن

      آرام بودن

      صبور بودن

      واصلی که استاد بارها میگند : حالِ خوب = اتفاقات خوب

      انشاالله آگاهی هاتون روز افزون…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1121 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربان

        سلام ودرود به سمانه عزیز

        امیدوارم که حال دلتون عالی عالی باشه

        راستش از هر منظری به کنترل ذهن نگاه کنی

        یعنی سپاسگزارتری

        دقیقا خیلی عالی به شاه کلید اشاره کردید

        اگر توی تضادها طوری فکر کنی و نگرشی داشته باشی که به احساس خوب برسی یعنی تو سپاسگزارتری

        اگر تمام نگاهت را به سرزمین و کشتی خودت بندازی ،خواهی دید که بینهایت نعمت داری که اگر به اندازه 24 ساعت روش ذوم کنی از نفس میوفتی و قلبت باز میشه و خودت را در آغوشش حس میکنی

        آخه میدونید چیه

        خدا این قدرت را به ما داده که فقط برای یه نعمتمون تا بینهایت هر لحظه سپاسگزار باشیم و به حال خوب برسیم

        برای مثال هر دفعه که دارید به فرزندتان و به عزیزترین کسی که دارید نگاه می‌کنید و با تمام وجودتون عاشقش هستید

        یعنی شما خیلی انسان سپاسگزاری هستید

        به خدا که همه چیز از باغ و گلشن سپاسگزاری میگزره

        یه کامنتی در پروژه مقدس خداوند بر قلبم جاری کرد و نوشتم

        که واقعا حالم عالی بود و فقط داشت آگاهی ها بر من می‌بارید.

        لینک کامنتم به شما دوست عزیز.

        https://abasmanesh.com/fa/clearing-mind-step-by-step/comment-page-29/?orderby=comment_rate&order=asc#comment-1484950

        در بهترین زمان و حال عالی کامنتتون را دریافت کردم.

        سپاسگزار وجود ارزشمند شما هستم در این سایت نورانی و توحیدی.

        بهترینها نصیب دلتان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      داود نیکزاد گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام اقا رسول عزیز خیلی لذت بردم از نوشته هاتون

      این تیکه که فرمودین

      حالا بیا حق نعمتهای که تا الان بهت دادم را بجا بیار

      خیلی تاثیر گذار بود برام و مدتها قبل منم به این نقطه رسیدم

      اینکه الان بیام بابت نعمتهایی که دارم سپاسگزار باشم یه فرکانسیه

      ولی وقتی به گذشته برگردم و نعمتهایی که تا الان داشتم رو مرور کنم به یادم بیارم و سپاسگزارشون باشم فرکانسش خیلی قویتر میشه

      مثلا من الان مینویسم بابت ماشینم سپاسگرارم

      ولی وقتی بیادم میارم زمانی که نداشتم و خیلی بهش احتیاج داشتم و از اون موقع بهم دادی و مدتهاست ازش استفاده میکنم خیلی سپاسگزارتر میشم

      و بجا آوردن سپاسگزاری بابت نعمتهایی که تا الان داشتم باعث میشه بفهمم همچین وظعم بدم نبوده ها و همیشه کلی دارا و ثروتمند بوده ام

      به قول استاد این احساس سپاسگزاریه که کارو انجام میده

      شادو خوشبخت و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم جلقازی گفته:
      مدت عضویت: 915 روز

      سلام به جناب خانکی گرامی و همسر نازنینشون

      کامنتتون به دلم نشست

      مخصوصا این قسمتش :

      «استاد جان الان در شرایطی هستیم که به لطف الله تنهایی را داریم تجربه میکنیم و با اطرافیان هم روابطمون عالیه و کمترین مراوده و ارتباط را داریم و اگر هم ببینمشون در کمال احترام لحظات خوشی را سپری میکنیم.

      چون‌دیگه بعد دوسال بقیه مرزبندی و چهارچوب ما را کاملا متوجه شدن و بهمون احترام میزارن.»

      من خودم روابطم رو با اطرافیانم کم کردم ،منم تقریبا دو سالی هست خودخواسته ارتباطاتم رو با بعضی دوستان کمتر کردم و خدا و کائنات هم در این مسیر همراه من شد و به سادگی این اتفاق افتاد.

      بسیار هم راضی هستم از این موضوع و هم تایم بیشتری دارم برای خودم و کارهام و هم آرامش بیشتری در خودم و زندگیم دارم و واقعا میتونم بگم از انتخابم راضی هستم و انتخابم همچنان هم همین هست.

      اما گهگاهی عذاب وجدان میاد سراغم، احساس گناه که می‌دونم پایین ترین فرکانس تو دنیا هست اما میاد سراغم، مخصوصا با این مدل افکار که اگه فلانی فلان روز از دنیا بره تو کم دیدیش، می‌دونم تمام این ها افکار شیطانی و پوچ و وسوسه های شیطانِ، الان واقف شدم که این احساس ها با آگاهی های روح من در تضاد هست، می‌دونم اصلا وقتی با آدم هایی در یک فرکانس نباشی ربطی ندارند چقدر به لحاظ فامیلی بهت نزدیک باشن شما با هم در ارتباط قرار نمی‌گیرید و بعلاوه من خودم آگاهانه این انتخاب رو کردم اما عذاب وجدانی که به سراغم میاد گاهی اذیتم میکنه، سعی میکنم ازش اعتراض کنم و بهش توجه نکنم اما دوست دارم یه باور قوی تری بسازم که این مدل عذاب وجدان هم در من کم و کمتر بشه، اینکه من مسئول زندگی بقیه نیستم و وقتی یکی مریض هست اگه نرم ببینمش این افکار کمتر بیاد تو مغزم بگه ممکنه این آدم تا چند وقت دیگه از دنیا بره نمیخوای بری بهش سر بزنی؟

      من دوست دارم مثلا دو هفته ای یکبار برم و حتی به خانواده خودم سر بزنم اما این افکار یجوری میان سراغم که تو آدم قدرشناسی نیستی، بچه بودی مادر و پدرت ازت مراقبت میکردن و هنوزم دارن بهت محبت میکنن کمک میکنن اما تو دیر به دیر بهشون سر میزنی، یا مثلا وقتی پدرت تنها خونست نمیری مثلا براشون غذا درست کنی

      تو آدم خودخواه و ناسپاسی هستی به پدر مادرت، این افکار خیلی ریز میان تو ذهنم

      مثلا همین امروز متوجه شدم مادرم بیمارستان هستند بسیار کنترل ذهن کردم و با حال خوب اومدم و الان هم با حال خوب تو بیمارستان دارم می‌نویسم اما پدرم امشب تنها خونه هستند و من دوست دارم برم خونه خودمون و به کارهام برسم و فردا بیام پیشتون اما یه چیزی تو ذهنم میگه پدرت ناخوش احوال سرماخورده برو براش سوپ درست کن برو پیشش باش، البته که این از صحبت های اطرافیانم هم میاد که بهم میگن تو بی‌خیالی تو بی احساسی، تو سردی ولی من هیچ کدوم این ها نیستم من دارم سعی میکنم کاری که تا الان همه میکردم رو نکنم، جزع فزع نکنم، بزرگنمایی نکنم، خودم رو به حال بد و گریه و ضعف نزنم و قوی باشم، یجور دیگه به موضوع نگاه کنم و برام مهم نیست بقیه چی میگن اما می‌دونم صحبت هاتون رو ذهنم تاثیر می‌ذاره و میگم من باید به کاری بکنم و چون این یه کاری کردن با علاقه قلبیم همسو نیست اون کار رو نمیکنم و این میشه که با یه عذاب وجدان و احساس گناهی دست و پنجه نرم میکنم، فقط آگاهم که تو این احساس نمونم و بهش دامن نزنم و سریع به یک نحوی میام بیرون ازش اما دوست دارم بدونم شما با چه باوری این فاصله مقدس رو در روابطتون ایجاد کردین که هم خودتون احساس خوبی از زمانی که باهاشون هستید دارید و هم این احترام متقابل رو دریافت میکنید

      پیشاپیش ممنون ازتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1121 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلام و عرض ادب به بانو جلقازی عزیز

        امیدوارم که حال دلتون عالی باشه

        راستش برای من هم در اوایل این حس خیلی قوی اتفاق میوفتاد ولی کم کم با مرور دوره ها و منطق های قوی استاد در فایلها

        خیلی کمرنگ شد و به مرحله خیلی خوبی رسیده

        وقتی این سوال را ازم پرسیدید رفتم سریع پروفایلتان را دیدم

        و متوجه شدم دوره بینظیر خودشناسی محض دوره لیاقت را در ویترین دارید

        جواب سوالتون بدون شک در این دوره نهفته

        ضمن اینکه توصیه میکنم این کامنت خانم رضایی را مطالعه بفرمایید.

        https://abasmanesh.com/fa/perception-of-universal-laws-in-quran/comment-page-13/#comment-1489784

        شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          مریم جلقازی گفته:
          مدت عضویت: 915 روز

          سلام و عرض ادب و احترام به جناب خانکی گرامی

          ممنونم ازتون برای پاسخ ارزشمندتون

          چه یادآوری قشنگی کردید بهم

          «دوره احساس لیاقت»

          حتما این صحبت شمارو به فال نیک میگیرم و برمی‌گردم به مرور دوباره این دوره عالی

          کامنت خانم رضایی عزیز رو خوندم و در تحیر و شگفتی موندم از اینهمه توحید و عمل به قانون، ممنونم از اینکه برام لینکش رو گذاشتید.

          یک ماجرایی دیروز برام اتفاق افتاد که بعدش یاد این قسمت کامنت شما افتادم که روابطتون با اطرافیان در کمترین حالت ممکن هست و اگه همدیگه رو ببینید با کمال احترام لذت میبرید، اما برای من دقیقا برعکس این موضوع اتفاق افتاد.

          من دیروز خونه مادرم بودم و اقوامی که من خودم خواسته باهاشون روابطم رو کم کرده بودم در حدی که تقریبا من هیچ رفت و آمدی نمی‌کنم و فقط ممکن بود خونه مادرم یا جایی تو مراسمی ببینمشون من رو دیدن، اذعان دلتنگی کردند اما با کنایه و طعنه بهم می‌گفتند(کوتاه بخوام بگم )که خبری ازت نیست، بی عاطفه ای، مرموزی و رفت و آمد نمیکنی، عید خونه ما نمیای، خاله دایی نمیشناسی و مدام ازین جنس صحبت ها میکردن، من رفته بودم تو آشپزخونه که چایی بریزم صداشون رو می‌شنیدم که میگفتن مریم کجا رفت فرار کرد؟ شوخی های ناپسندی از این دست ما من می‌کنند، البته با همدیگه هم این مدلی شوخی میکنند اما خودشون اوکی هستند و معمولا صحبت ها ازین جنس کل کل هست، معمولا بازی هایی رو راه میندازن از این دست که متاسفانه منم دوباره وارد این بازی شدم و جواب میدادم و آخر شب دیدم وای حال منه که داره بد شده

          این بار به خودم گفتم مریم جواب بده هی لبخند نزن، چرا می‌ترسی حرف بزنی و حرف میزدم و تحکم آمیز جواب میدادم اما در نهایت دیدم این حال منه که بد شده

          شب وقتی داشتم پروفایلم رو چک میکردم یاد کامنت شما افتادم که می‌گفتید اگه در کنار اقوامتون باشید اون فرصت رو لذت میبرید، من اما شب سر سفره شام به خانوادم میگفتم دیگه نمی‌خوام ببینمشون، حالم رو بد میکنن

          هربار منو میبینن بهم تیکه میندازن، هربار از کارم و زندگی شخصیم سوال میپرسن و من اصلا دوست ندارم تو این فضاهایی باشم که این صحبت ها میشه، بعدش با خودم گفتم مریم داری فرار می‌کنی

          تو چیکار میتونی بکنی که اون یه درصد اون آدم هارو بکشی بیرون که باهات از این در وارد نشن؟

          که اگه سالی یبار هم دیدیشون اذیت نشی و همون یه ساعت هم با احترام لذت ببری

          بعد که یاد شما افتادم گفتم شما حتما و قطعا رو خودتون کار کردید که از بودن در کنار اطرافیانتون(که باهاشون آگاهانه رابطتون رو کم کردید) در زمانی که در کنارشون هستید با احترام لذت میبرید.

          احساس میکنم این اتفاق درونیه، از یه صلح درونی و باور ارزشمندی درونی میاد.

          فکر کنم الان خودم دارم آخر کامنتم جواب خودم رو میدم :))

          راه همین راه تکرار و تکرار و مرور همیشه این آگاهی هاست، فکر کنم باید صبورتر و آرام تر باشم و با تمرکز بیشتری کار کنم روی خودم و در صلح باشم با خودم اونوقت میتونم یه درصد در صلح آدم هارو در ارتباط با خودم بیرون بکشم.

          نوشتن کمکم کرد که ذهنم باز بشه، شکر برای این فضای عالی

          ممنونم ازتون جناب خانکی گرامی

          بهترین های خدای خوبم رو براتون آرزو میکنم، در پناهش عزتمند باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ ۗ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٠١ آ عمران﴾

    و چگونه کفر می ورزید در حالی که آیات خدا بر شما خوانده می‌شود، و پیامبر او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسّک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿آل عمران١٠٢﴾

    ای اهل ایمان! از خدا آن گونه که شایسته پروای از اوست، پروا کنید، و نمیرید مگر در حالی که تسلیم باشید.

    =======================================================================================

    خدای عزیز و شیرین ودلبرم،مدیر کیهان و کهکشان ها،مدیر نظم ضربان قلبم،دلبرِ دل انگیزِ دلخواه،باران رحمتی که تا قامت به صلات بستم شروع به باریدن کردی،به من،به عقلم،به درکم،به روشنی قلبم ببار تا از تو و عشق تو بنویسم که من به این نوشتن ها،به این صلات ها،به این تکرار همیشگی قرآن و قانون،به این نور های جاری از کلمات،محتاج و فقیر و نیازمندم،خدایا اون کسی که تو بهش نور ندی،هیچ وقت روشن نمیشه،منبع نور،منبع عشق،منبع خیر مطلق،من به هرخیری که از جانب تو به من برسه سخت فقیرم.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من

    سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله مهربانم،به قلب سلیم و روح توحیدی عزیز ومهربونتون…

    استادِ عزیزتر از جانم،پرچم دار توحید،چراغِ راه ابراهیم خلیل الله…

    یک ماهه که مشغول ماموریت الهی ام، وتموم این مدت،از پشت یک شیشه ی فرضی به تماشای شما نشسته بودم،میدیدمتون،میشنیدمتون،مینوشتمتون…

    از پشت شیشه براتون دست تکون میدادم،تحسینتون میکردم،باهاتون میخندیدم،باهاتون گریه میکردم و بی صبرانه منتظر اجازه ی الله بودم تا دوباره به صلات در سایت برگردم.

    امروز صبح هم،مثل همیشه چشم هارو با رفرش کردن سایت باز کردم،دیدن لبخند قشنگ شما،مثل همیشه قلبم رو روشن کرد.خوندن تیتر فایل جدید روحم رو به پرواز درآورد …ذهنم میگفت تو هنوز اجازه ی نوشتن نداری…قلبم اما میگفت مگه میشه استاد صلاتی از قرآن و توحید برپا کنه و تو پشت سر استاد نایستی و بهش اقامه نکنی؟!

    وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَهِ ۚ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿جمعه ١١﴾

    و [برخی از مردم] چون تجارت یا مایه سرگرمی ببینند به سوی آن پراکنده شوند و تو را در حالی که [بر خطبه نماز] ایستاده ای، رها کنند. بگو: پاداش و ثوابی که نزد خداست از سرگرمی و تجارت بهتر است، و خدا بهترین روزی دهندگان است.

    ویرایش کردن متن کتابم رو موکول کردم به روز های آینده و گوشِ جان سپردم به کلام هدایتگری که از سمت الله برام اومده بود،گوش دادم و گوش دادم و گوش دادم…و با هر بار دوباره شنیدن آگاهی ها،قلبم بازتر و باز تر شد و فرمانِ برگشتن به سایت و از سر گرفتن کامنت نوشتن رو خیلی محکم و واضح صادر کرد.

    چَشم گفتم و همه چیز رو به خودش سپردم،ذوق فراوان و اشتیاق در تموم وجودم فریاد میزد تا زمان و مکان مناسب برای اقامه ی صلاتم پیدا کنم،شیطان ذهن وعده ی کمبود و عجله میداد که سریع تر بنویس،اما قلبم مثل همیشه من رو دعوت به آرامش میکرد،خبر رسید کامنت های دور اول منتشر شده!باز هم شیطان پوزخند زد که جا موندی،من هم بهش خندیدم و گفتم خداروشکر که فضای ذهنم توحیدی تر شد،خداروشکر که منم و خدا و استاد و یک جهان خالی،برای رضای خدا مینویسم و برای استادِ ابراهیم نشانم نه برای هیچ چیز دیگر….

    استاد جانم،از چی برات بنویسم؟!

    از توحید؟!عشقی که بزرگترین سرمایه ی زندگیم شد؟!

    از قرآن ؟!که از طاقچه خونه برداشته شد و روی قلبم نشست؟!

    ویا از شما و آموزش هاتون …؟!

    روزها فکر من این است و همه شب سخنم

    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

    از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

    به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

    مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

    یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

    همین چند شب پیش بود که کنار دایی جانم با قدمت 50 سال قرآن پژوهی،نشسته بودم و با قلب روشن از درک خودم از آیه های قرآن باهاش حرف میزدم،از مفهوم کنترل ذهن در آیه های قرآن،از قدرت رب،از معنی السابقون سوره ی واقعه،از عشق خدا،از نوری که از آیه های قرآن جاریه …

    نگاهم کرد و گفت قرآنت رو برام بیار،مشتاقانه کتاب قرآنم رو بوسیدم و به دست دایی جانم سپردم.

    سوره ی فرقان رو باز کرد و گفت این آیه رو بخون!

    وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿٧4﴾

    و آنان که می گویند: پروردگارا! ما را از سوی همسران و فرزندانمان خوشدلی و خوشحالی بخش، و ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده.

    گفت به انتهای آیه دقت کن! به درخواستی که آخر آیه هست، به وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا!

    گفت متقین خودش یک پله ست ولی امام متقین یک پله بالاتر!

    ازم برگه خواست و یک خودکار!

    براش آوردم.

    و نوشت:

    رسالت 5 پله دارد!

    معرفت،هجرت،سرعت،سبقت،امام!

    نگاهم کرد و گفت سعیده،تو به معرفت رسیدی،هجرت هم کردی،سرعت بالایی هم داری،حتی داری از من هم سبقت میگیری!

    حواست باشه!حواست باشه به اون امام آخر!

    به الگو شدن برای بقیه!

    حتی من هم دارم ازت یاد میگیرم.

    خندیدم و گفتم شما به من لطف دارید دایی،من که خودم رو در این جایگاه نمیبینم اما به دستور جریان هدایت،مشغول نوشتن کتابی الهامی هستم و دارم تموم تلاش رو میکنم تا این ماموریت سنگین ولی شیرین رو به نحو احسنت به پایان برسونم.

    چشم های دایی برق زد از خوشحالی!

    سری تکون داد و گفت کاش زودتر وارد این مسیر میشدی،کاش مسئولیت خانواده نداشتی،ولی اشکال نداره تو میتونی!

    تو از پسش برمیای،از خدا کمک بخواه!تو میتونی!

    چقدر دلم میخواست به دایی جان بگم شما میدونی الگوی واقعی متقین کیه؟!

    میدونی استاد من کیه؟!

    میدونی چه کسی به من قرآن خوندن رو با روش درست یاد داده؟!

    میدونی چه کسی من رو با مفهوم توحید و عشق الله آشنا کرده ؟!

    میدونی چه کسی من رو عاشق ابراهیم و پرداخت بهای توحیدی کرده؟!

    میدونی چه کسی به من جسارت حرکت در مسیرِ عشق و علاقه م رو داده؟!

    اما نه!نگفتم!

    من همیشه به داشتن شما خسیسم استاد!

    به گفت و گو از قرآن و قانون خسیسم!

    در قلبم گوهر گرانبهایی دارم که تا کسی رو مشتاق و حریص و تشنه نبینم،حرفی ازش نمیزنم.

    همین سکوت،همین تمرکز برخود،همین استمرار بر اصل و دوری از حاشیه باعث موفقیت های کوآنتومی من شد!

    من کجا و قرآن کجا؟!

    من کجا و توحید کجا؟!

    من کجا و نوشتن کتاب الهامی کجا؟!

    من همون دختر خداناباورِ افسرده که به قرآن کر و کور و نافهم بودم…

    قسم به اولین باری که جلسه ی قرآنی قدم اول رو دیدم….

    من شدم سراپا گوش و شما شدی صدای الله …

    شنیدم و شنیدم و شنیدم…

    خوندم و خوندم و خوندم…

    گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم….

    درودالله بر استاد توحید و قرآن من…

    شما با قلب سلیمت من رو بینا کردی،من رو شنوا کردی…

    با آموزش هات به من درکی دادی که هم کلام رب العرش العظیم رو بفهمم وهم در زندگی روزمره م ازین آگاهی ها استفاده کنم.

    شما با من کاری کردی که در هر روز از زندگیم مثل نوشیدن جرعه ای از آب گوارای چشمه،به خوندن و فهمیدن قرآن تشنه باشم.من این تشنگی رو مدیون شمام استاد…

    چه جوری میشه این معجزه ی الهی رو جبران کرد؟!

    جز اینکه تموم تمرکزم رو روی اصل آموزش های شما بزارم و فقط با نتایجم خوشحالتون کنم؟!

    نتیجه!نتیجه!

    شما فقط دوست دارید ما با نتایجمون حرف بزنیم!

    اومدم براتون یک نتیجه توحیدی دیگه بگم!

    از اسفند ماه سال پیش که درخواست انصراف از کار رو اعلام کردم و پیگیر نشانه های جریان هدایت پی معرفت و خودشناسی رفتم،این حرف رو زیاد میشنیدم که با انصرافت موافقت نمیکنند!مجبورت میکنند برگردی!

    تو استخدام رسمی هستی،ردیف پرسنلی داری!سیستم به این راحتی بیخیالت نمیشه!!!!

    سیستم!هه!سیستم!

    سیستم کیلو چند؟!قانون کیلو چند؟!

    من دارم از قدرت رب استفاده میکنم!

    خدا برای من همه کار میکنه!

    از شما یاد گرفتم این جمله رو استاد،از قدم نه!توحیدی ترین قدم دوازده قدم…

    نه با کسی حرف زدم،نه پیگیر شدم نه دنبالش رفتم…

    دوسه روز پیش حین نوشتن شکرگزاری گوشیم زنگ خورد!

    رئیس امور اداری بیمارستان بود!

    با عزت و احترام!

    گفت از دانشگاه ابلاغیه اومده با انصرافت موافقت کردن،بیا که کارهای محضریش رو انجام بدی!

    توحیدی تر شدم استاد!

    توحیدی تر شدنم مبارک!

    دارم میرم برای ثبت محضری خروج از خدمت!

    خروج از کارمندی!خروج از مسیرِ ناهموارِ نادلخواه …

    به سمت نور…به سمت عشق…به سمت توحید …به سمت مسیرِ عشق و علاقه…به سمت نویسندگی…

    درسته برام فرش قرمز پهن نکردن!

    ولی چه اهمیتی داره …؟!

    من که روی زمین راه نمیرم!

    من روی دوش خدا نشستم!

    خدا داره منو راه میبره…خدا که فرش قرمز نمیخواد!

    تموم این زمین و آسمون ها مال اونه …

    وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

    و مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره خداست، و خدا بر هر کاری تواناست.

    خیلی حرف ها داشتم براتون بزنم استاد…از نتایجی که توی همین یک ماه کسب کردم…

    ولی اشک های توحیدی امونم رو بریده …

    و دلم میخواد همینجا صلاتم رو به سلام آخر وصل کنم

    و با این قلب روشن و روح به پرواز درومده به سمت الله روی بیارم.

    وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

    مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آورده‌اید، که خدا (به همه جا) محیط و (به هر چیز) داناست.

    دوست دارم استاد،از روشنی قلبم

    ازت ممنونم که من رو عاشق توحید کردی.

    ازت ممنونم که قلبم رو به نور قرآن روشن کردی.

    ازت ممنونم که من رو با اصل خودم آشنا کردی.

    آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم

    رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

    مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

    کیست آن گوش که او می شنود آوازم

    یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

    کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

    یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

    تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

    یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

    می وصلم بچشان تا در زندان ابد

    به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

    به امید دیدارِ روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 264 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3565 روز

      سلام به سعیده عزیز و دوست داشتنی و توحیدی توحیدی توحیدی ….. دلم برات تنگ شده بود مثل اکثر بچه های سایت …. خیلی زیاد ….

      خیلی سریع بعد از اینکه روزیم شد که به این فایل استاد گوش دهم، به کامنت شما هدایت شدم و با دقت خواندم و کلی از دلتنگیم کم شد. خدا را شکر که خدا جون روزیم کرد که از شما دوباره کامنت بخونم و بگم که تو این مدت در ذهنم بودی و در قلبم به تصمیمت احترام میذاشتم و میدونستم که به موقع اش که خدا هدایتت کنه میای و برامون باز هم میگی…. میگی از خدا، میگی از عمل به آموزه ها، میگی از نتایجت، میگی از جاهایی که درست راه را رفتی و میگی از جاهایی که راه را اشتباه رفتی و اما برگشتی …ما که کیف میکردیم، الان هم کیف کردیم از این کامنت کاملا توحیدی ات ….

      احسنت احسنت از نتیجه هایی که در این مدت گرفتی و نوش جونت باشه و چه بالاتر از اینکه توحیدی تر شده ای …. و حال خوب در کامنتت موج میزد … دلم ارام شد از حال خوبت …..

      این هم بگم که وقتی در حال گوش کردن به صحبت های استاد در این فایل بودم، دائم یاد شما میافتادم و همش به خودم میگفتم که در کامنتم حتما از شما یاد کنم که بیشترین چیزی که به من یاد دادین که ارتباط با قران بگیرم.‌ کامنت های شما با آیه های قران و یاد قران در کامنت هاتون بود که خیلی اهسته اهسته به قران جیبی صورتی رنگ برای خودم و به نصب یه نرم افزار قران عالی بر روی گوشیم، هدایت شدم و یواش یواش درکی که از ایه هایش پیدا کردم، بیشتر و بیشتر شد و البته خیلی خیلی از شما و دوستان دیگر فاصله دارم، اما من نیمه پر لیوان را میبینم که شیما چه رشدی داشته که برای من بسیار با ارزش است و به خرید قدم ها هدایت شدم و همینطور دارم سوت زنان ادامه میدهم که یکی از نتایجش که برای خودم بسیار با ارزش است و الان دارم برداشت میکنم، این است که دختر لوس و تیتیش مامانی خانواده که خیلی عجیب به پدر بسیار مهربانش وابسته بود و الان پدرش را در بستر و گزراندن دوران به ظاهر خیلی سخت بیماری اش می بیند و دکترها جوابش کرده اند و میگن به حال خودش بگزارید و کاری به کارش نداشته باشید، از همه خانواده، با دید بازتر به این موضوع بیماری پدر و تصمیم خدا برای ایشون در این شرایط نگاه میکنم و همین نگاه، چقدر ارامش نصیبم کرده و البته این هم تکاملی کسبش کرده ام. با این دید که در این شرایط از سوی خدا جون، قدرت مطلق، شاید شفا و شاید شروع سفر آسمانی پدرش را ببیند. البته که گاهی قلبش به درد میاد که پدر جانم دیگه حتی، توان باز نگه داشتن چشم هایش را ندارد و فقط به سختی بهم میگه قربونت بشم بابا جانم و بهم میگه دوستت دارم بالا جان و من دستش را میبوسم و اصلا خودم را سرزنش نمیکنم از این به درد اومدن قلبم و سرازیر شدن اشک هایم و به خودم میگم که من هم ادم هستم و با کلی نقطه ضعف و خدا برام رقم زده که این دوران را ببینم و همینطور داره ظرفم بزرگ و بزرگ تر میشه و همانطور که خودش بابام رو به این دنیا آورده و سال های بسیاری با مهربانی های عظیمش، روزیم کرده بود، الان هم قدرت دست خودش است و بس …. بخواد میمونه در این دنیا و بخواد دستور سفر آسمانی اش را میدهد. ممنون سعیده جانم …. ممنون که باز برامون نوشتی ….ممنون استاد از تربیت همچین شاگردانی ….

      ممنون و سپاسگزارم خدا جونم که رفیقم خودتی و بس …..

      در پناه حق خود خودش باشین همگی

      شیما بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      سعیده سعیده سعیده

      چه میکنی دختر

      عاشقتم من ک هروقت اسمت رو میبینم یاد خدا میوفتم یاد توحید میوفتم

      نتونستم ننویسم

      نتونستم‌اشک نریزم

      اخه همون حرفایی رومیزنی که من درشبهای تنهایی و بی کسیم میزدم

      میدونی بزار بهت بگم

      من خیلی کم پیش میاد برای دوستان نظر بنویسم وقتی از کامنتی خوشم میاد لایکش میکنم ولی وقتی پاسخ میدم ک اون کامنت به قلبم رسوخ کرده.

      پس بزار بگم منو امشب یاد چه دورانی انداختی؟

      من ی دختر تنها

      شکست خورده

      بی اعتماد به نفس

      بی پول در فقر کامل چه خانوادگی چه از لحاظی ک خودم درامد داشته باشم صفر بودم

      بدون هیچ پشتی بانی

      توخونواده مذهبی ک بابام اجازه نمیداد برم بیرون

      رابطه عاطفیم به خیانت منجر شد

      رویاهام دود شده بود

      خدا رسید…

      در شبهای دی ماه تواون سرما ی پالتوی آبی رنگ بود

      آسمان صاف و هوای سرد ساعتها قدم میزدم

      اشک میریختم ساعتها

      خدا رسید

      اومد و دستم رو گذاشت تو دست استاد

      یادمه

      شروع کردم

      رویاهام جون گرفت

      نمیدونم چی شده بود

      نمیتونستم زندگیم رو بی هدف ببینم

      اون شبها اون اشکها اون نزدیک حس کردن خدا

      آزادیم رو بهم داد

      قلبهارو نرم کرد

      رفتم برای یادگیری مهارت

      هیچ پولی نداشتم

      راه میرفتم و راه میرفتم و اشک میریختم

      شبهای قدر چقدر از عشق اشک ریختم مثل الانی ک چشام خیسه و بغضی از عشقش در گلومه

      فکرشو بکن دختری ک افغانستانی بود و عملا هیچکسی رو نداشت

      هیچ کسی منو نمیشناخت و هیچ پولی نداشت حمایتی درکار نبود از سمت خانواده

      اون خدا همون خداااااااا

      همون خدایی ک وعده داده بود بمن

      میدونی منو به کجا رسونده؟

      این دختر داره توی بهترین سالن زیبایی شهر کار میکنه

      منم خدارو پیدا کردم

      منم خدارو شناختم

      و خدا

      آخ

      حتی نمیتونم بیانش کنم

      مطمعنن میفهمی دارم از چه حسی حرف میزنم ک نمیتونم ت صیفش کنم

      سعیده قشنگم

      توامشب منو به اوج بردی

      به اون شبهای تنهایی

      شبهایی ک تا 3 صبح بامن قدم میزد و بغلم میکرد

      قول میداد که شرایط درست میشه

      چقدر خوشبختم ک این خدای مهربون رو پیدا کردم

      استاد من هم ازتون ممنونم ک منو با خدا اشنا کردی

      تو خدارو بمن نشون دادی

      دیگه نمیتونم ادامه بدم

      در پناه رب‌العامین پراز بغض توحید و عشق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        آرزو کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 508 روز

        چه کردی با منننننن فرشته زیبا رویم

        نمیدونم چی شد رفتم داستان هدایتتو خوندم و خیلییی شباهت

        واضح بود بین من و تو… در مورد شرایطت

        اما وقتی به این جملت رسیدم از عظمت خداوند از درک تو اشکام بند نمیاد

        تویی ک داری داستان هدایت من رو میخونی ….. حتی اگه تو زندان هم باشی مثل من باز هم پروردگار تو درهایی رو برات باز میکنه ک نمیتونی فکرش رو کنی‌‌‌….

        عاححح خدای من باشه بزار بریزه این اشکای شوق از داشتن چنین پروردگاری …خدایا شکرت

        فرشته جاااانم میدرخشی به لطف الله یکتا من میدونم

        تویی ک داری داستان هدایت من رو میخونی ….. حتی اگه تو زندان هم باشی مثل من باز هم پروردگار تو درهایی رو برات باز میکنه ک نمیتونی فکرش رو کنی‌‌‌….

        خدایا فکر کنم خودت هم با دیدن این جمله اشک شوق بریزی …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      درود الله به سعیده جان عزیزم

      بهترینارو با تمام وجود برایت آرزومندم هر لحظه و چقدر خوشحال ترین هستیم ک برگشتی به صلاتهای مقدس و توحیدی ات در سایت ک صلاتی بینهایت پر برکت و وسیع و گسترده هست برای مومنین و قطعا باعث خیر و برکت در وجودت خواهد شد بدون شک و ذره ذره این پاداش ها صلات ها کمک به رشد کردنها کمک به گسترش این جهان و کمک به هزاران هزار نفر نه تنها گُم نمی‌شود بلکه در دِیتاآ هستی و پروردگار عالمیان ذخیره خواهد شد.

      خیلی خوشحال ترین هستم ک خوش برگشتی به مکتوب کردن صلات ها چون بینهایت اموزنده ست…

      الهی صد هزاران بار سپاس ک به ندای قلبت گوش میکنی و لبیک میگویی نه به تجربیات دیگران…

      الحمدلله،

      الهی صد هزاران بار سپاس که هر لحظه در این سایت فقط درس هست و آموختن و رشد و توحید…

      مقدمتان گلباران سعیده جانم و درود الله بر شما…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 989 روز

      (سعیده قبل از خوندن کامنتم این آهنگ رو دانلود کن و در پس زمینه کامنتم بزار تا حال و هوا منو بهتر حس کنی passacaglia )

      به به

      به به

      به به

      ای جانم سعیده جان

      اول از همه سلام

      دوم خوش گلدی جانا

      منتظرت بودیم مشتاقانه

      این مشتاقانه شده کلمه تاکیدی من؛عده بسیار زیادی مشتاقانه منتظر محصولات من هستند تا خریداریش کنن

      افراد بسیار زیادی مشتاقانه بهم عشق میورزند

      جهان مشتاقانه بهم نعمت و ثروت و عشق میده

      خلاصه حس میکنم که جهان بهم احساس اشتیاق داره

      یه ندایی در درونم میگه کجایی جانم؟!منم،منم،خدای تو،منم که مشتاقتر از همه به تو هستم،وین عجب نیست همه مشتاقت هستن.

      سعیده جان

      تقریبا همون روزایی که شما رفتی ما ،یعنی من و خدام،رفتیم تو دوره 12 قدم

      این دوره بخدا بچه ها بخرینش،آقا این نشونه است اصلا،بخرش

      بزار غرق بشی تو خوشبختی

      بزار غرق بشی توی دریای خدا

      اشکام نمیزاره بنویسم یاد زلیخای یوزارسیف میفتم موقعی که خداوند چشماشو بینا کرد و چشمش به یوسف افتاد میگفت ای اشکهای مزاااحم،بزارید یوسفمو ببینم

      ولی من این اشکهارو دوست دارم،حال دلمو احیاء میکنه،کلمه احیاء رو هم دوست دارم یاد ی دوست مهربونی میفتم که بد دلتنگشم

      اصلا سعیده نمیدونم از چی بدم میاد

      از همه چی خوشم میاد

      این طبیعیه؟!؟!

      از آسمون

      از ابرا

      از ستاره

      ماه

      درختااااا

      آدما

      لباسام

      آب و آتیش و خاک و باد

      بارون و کتابام

      از میوه ها

      از انجیر و خیار و تخمه ای که امروز خوردم

      از پلاستیک دسته داری که الان چشمم بهش خورد کنار دستم بود نوشته روش love love love love love

      فک کنم ی 500 تایی لاو نوشته روش

      من نمیرم برای این همه عشق

      راستی ما دوباره قرآن خوندن شبانه رو شروع کردیم

      هی میگم ما

      نمیدونم چرا

      البته ی خودکار سبز هم خریدم و زیر آیه های اصلم خط میکشم

      این اصل هم از 12قدم یاد گرفتم

      راستی سعیده تارگتمو توی قدم اول گذاشتم

      بهت بگم فراتراز تارگتم خدا بهم داده درحالی که نصف زمان به تارگت رسیدنم نگذشته هنوز،باور میکنی؟

      این خدا خوب خداییه

      خیلی دوسش دارم

      خیلی یعنی خعلییی به توان بی نهایت

      ببین بهش میگم یک بده،دوتا میده

      مشتش بزرگه

      خیلی بزرگه

      سعیده

      منم ی کاری خدا بهم الهام کرده

      اییینقد دلم روشنه که موفق میشم که فقط خدا میدونه

      و البته بایدم خدا کمکم کنه

      دارم کاراشو میکنم

      میدونم مشتریها مشتاقانه محصولمو میخرن

      خیییلی امید دارم

      خیییلی

      میدونم خدا امیدمو ناامید نمیکنه

      این میدونم یعنی این هست و غیرازین نیست

      من ایمانمو نشون میدم اونم پاداشمو میده

      سعیده این روزا کارم شده تکرار عبارات تاکیدی،منطقی کردنشون،هدایت شدنم توسط الله،تجسم،احساس خوب ،آهههه خدایا شکرت،سپاسگزاری،سجده شکر،

      باباااا خدااا عجب دنیایی برای ما خلق کردی

      بابا خدا تو چقدررر توانایی بهمون داده بودی و ما نمیدونستیم

      چنتا از عبارات تاکیدیمو بگم؟!

      پولهای من همواره در حال افزایشه

      پول از هرررر جایی و از هممممه جایی میتونه بیاد

      من جاذب پولم

      من مگنت فوق العاده قوی پولم

      پول عاشق منه

      ثروت پول اییینقد هست که حد و حساب نداره

      پولدار شدن اینقدر ساده است که در خیال نمیگنجه

      ثروت هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه

      ثروتمندان دارن هرروز بیشتر میشن

      جهان رو به بهبوده،رو به رشده،رو به بهبودیه،رو به ثروته،رو به خوشبختیه

      من برای یک زندگی غرق در ثروت خلق شدم اصلا

      من ارزششو دارم که ماشین خوب سوار شم،مسافرت خوب برم،کل جهانو بگردم،با افراد خوب ارتباط برقرار کنم

      من لایق بدنیا اومدم

      من از خانواده سلطنتی اومدم،خون خداوند در رگهای من جاریه،مگه میشه ارزش خودم و کاری که انجام میدم پایین باشه؟

      میلیااااردها راه برای ثروتمند شدن وجود داره و من قلبمو به روی همشون باز میکنم

      پول غیرمنتظره به سرعت و براحتی میاد سمتم

      محصولات من هنر خلاقیت خداونده و ارزشمنده

      ایده ای که به من الهام شده از جانب خداست و بی انتها ارزشمنده

      هنر من،یک گیفت از طرف خداست و ویژه منه

      این کاری داره اتفاقا،99٪ مردم اصلااا نمیتونن کار منو انجام بدن و مشتاقانه دوست دارن محصول من رو داشته باشن

      فرصتها هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه

      من باور دارم خدای رزاق من بی انتهااا پول رو میتونه وارد زندگیم کنه،بی انتهاااا،نامحدود،خدای وهاب من،خدای رزاق من

      خواست خداوند ثروتمند شدن منه،خواست و اراده خداوند یکیه،انجام شدنیه

      من لیاقت ثروتمند شدن رو دارم لیاقت چیزی نیست که بخوام جذبش کنم به صرف اینکه به این دنیا اومدم لیاقتشو دریافت کردم،این حق حیات منه ثروتمند باشم و اکنون ثروت بی انتها رو از منبع ثروت رب جهان و جهانیان طلب میکنم و آغوشمو برای دریافتش باز میکنم

      برای خدماتم مشتریان فراوان وجود داره

      من روی دور پیروزی افتادم

      ثروت و برکت الهی من چنان بی کرانه که در خیال نمیگنجه

      فرصتهای طلایی و ثروتساز در هر گوشه کنار منتظر من هستند

      ثروتمند شدن خییییلی ساده اس،به قدری ساده که در خیال نمیگنجه

      مسیر ثروت مسیر الهیه،خدایی که خودش به من ایده میدهخودش شرایط رو فراهم میکنه هدایتم میکنه با چنین خدایی ثروتمند شدن لذت داره

      ثروتمند شدن با شکوهه

      .

      سعیده جانم خیییلی نوشتم برات ولی هنوز رفع دلتنگی نشده

      موفق میشیم

      ادامه بده جانم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        آرزو کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 508 روز

        عاقاااااااا به خدااااا من از شدق از اون فرکانس مثبتی که از کامنتت گرفتم قلبم به تپش افتاد نمیدونی

        چقدررررر تند تند داشتم میخوند انگار برا من بود از شدت شوق یه

        لحظه چشام تار شد الله اکبر

        گل مریم مرسییییی که نوشتی

        این جملت منو دیونه تر کرد به

        خداییی که تمام تاروپودمه

        من از خانواده سلطنتی اومدم،خون خداوند در رگهای من جاریه،مگه میشه ارزش خودم و کاری که انجام میدم پایین باشه

        آحححح که چه حس خوبی گرفتم

        و

        خون خدا تو رگهای منه

        ببیییین اگه بهش وصل بشیم

        از زمین و زمان برامون ثروت میباره

        روزهایی رو گذروندم (زیاد هم ازش نگذشته)که برای 200 تومن در یک ماه با حساب کردن روی دیگران خودمو

        خوار و خفیف میکردم

        اما از وقتی که تمام تلاشمو میکنم فقطططططط روی خودش زوم کنم میبارهههه نعمت

        همین دیشب کامنتشم نوشتم

        ذهنم داشت رژه میرفت که تو این ماه بنا به دلایل خودش نمیتونی پول بسازی ،گفتم خدای من وهابه از جایی میرسونه که فکرش نمیکنی

        ببین صبح با پیام واریز بیدار شدم

        امروز اصن خندم میگیره یه پولی رو یه جایی دیدم که خداوند اون لحظه به من گفت این نشونه اینه

        تو در فرکانس ثروتی

        امروز مادرم یه ایده 2 ملیونی برام داد که مطمئنم به لطف خدا میشه

        پسسس به قول استاد فقط باید باورهای توحیدیمون‌و قوی کنیم

        و تعهدمونو به جهان ثابت

        مریم جانم هم کلاسی خوش قلممم

        ممنونم بی نهایت سپاسگزارم ازت

        که نوشتی برای سعیده ،روزی منم شد

        یه امید درخشش هممون تا آخرین لحظه پیوستن به دریا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          مریم حسینی مطلق گفته:
          مدت عضویت: 989 روز

          (آرزو قبل از خوندن کامنتم این آهنگ رو دانلود کن مثل سعیده و در پس زمینه کامنتم بزار تا حال و هوا منو بهتر حس کنی passacaglia )

          عزیزه دلم

          بازم دیالوگ زلیخا رو باید بگم

          ای اشک های مزاحم بزارید کامنت آرزو جان رو بخونم

          الله اکبر

          خدارو شکر احساس خوبشو دریافت کردی

          میدونی آرزو

          تعهد

          آره آره آره

          تعهد

          باید متعهد باشیم به مسیرمون

          به باورهامون

          به ادامه دادن و جاخالی ندادنامون

          اصلا انگار حلقه تعهد ثروتمندی انگشتمون کرده خدا،به چپ و به راست و به هوا و هوس و به مهمونی های بیخود و جمع های بی خودتر و به مواد غذایی ناسالم و مواد بدترش،به دوست های بی ارزش و رابطه های پوچ نه بگیم و بگیم عاقا من متعهدم

          میفهمی یاچی؟!؟!؟

          اگر ی روز تعهدمونو یادمون بره

          طبیعیه که ثروت الهی هم بره

          آرزو جانم

          معلومه که ما از خاندان سلطنتی هستیم

          معلومه که ما تاج لطف پادشاهی روی سرمونه

          ببین اصلا میگه وصطنعتک لنفسی،اینجا گریه صورتمو فرا میگیره

          عمق ماجرارو ببین

          من تورو برای خودم آفریدم

          ببین چه عشقی داره خدا آخه

          بعد من نباید این خود رو دوست داشته باشم؟نباید براش ارزش قائل بشم؟نباید درک کنم که جایگاهش کجااااس؟

          آرزو

          نگاه کن

          من میگم کسی که به خدا وصل و میفهمه ارزشش و جایگاهش کجاس(الان خدا تو دلم میگه سرتو بگیر بالا ببینم جانشین من،سرتو بگیر بالا و محکم بایست و به جهانی که برای تو ،برای تووووو،خلقش کردم دستور بده،تو جانی و جانانی،جایگاه خودتو و من پایین نیاری عزیزترینم)

          به قول خوده خدا هیچوقت پاکان با ناپاکان برابر نیستن،کسانی که مومن هستن با کسانی که مومن نیستن برابر نیستن،

          ببین نمیتونه ارزش من با اون نفری که نمیدونه از کجاااا اومده برابر باشه،

          ما ز بالاییم و بالا میرویم…

          ی کلی میخوام حرف بزنماااا

          ولی سخن کوتاه باید کرد

          ممنونم که نوشتی

          خدایا سپاسگزارم که انرژی کامنتمو منتقل میکنی

          عزیزم تعهد داریم ما

          ما ایده های میلیاردیمونو هم به اجرا میزاریم.

          ما یعنی من و خدا

          تو و خدا

          دست خدا بالای همه دستهاست قربونت

          به امید موفقیت روزافزون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            آرزو کاظمی گفته:
            مدت عضویت: 508 روز

            دست خدا بالای همه دستهاست

            واوووووو چه زیبا نوشتی ،گله مریم

            تعهد ؛تعهد؛تعهد چیزیه که خیلیییییی

            زیر پاش گذاشتم

            امممما دیگه شرایط من عوض

            شده من با یه سری اتفاقات کوچیک بهم ثابت شد که اگر من رو تعهدم بمونم جهان وفاداریشو به من ثابت میکنه

            یعنی باورت میشه؟! انگار باورم شده انگار سیمانهای سفت ذهنم داره آروم آروم میریزه کی میریزه وقتی که بهش قول میدم و پای قولم وا میایستم و خودم و خدا رو جدا نمیبینم وقتی که توحید رو اصل تمام زندگیم میدونم

            به قول خودت اونجاست که یکی میخوام دوتا میده

            میدونی مریم جانم اونجا که نوشتی پاکان با ناپاکان برابر نیستند این ترمز اونقدر در من شدیده که من چندین روزه مانع من شده برای نوشتن به تو ولی استخراج کردم از این جمله زیبای تو که آرزو تو باور مخربت اینه که یه عمر اینا رو شنیدی اما یک درصد هم باور نداشتی و الان هم وقتی وارد بدنه جامعه میشی انگار دوست داری با اونا هم نظر بشی انگار اون باور که ترو خشک با هم میسوزن میخواست ریشه تو بسوزنه

            اما خدا هیچ وقت دیر نمیکنه

            مریم جانم از حاشیه و دوری ازش گفتی ،دیشب با خدای خودم عهد بستم و بهش یه تعهد یه ماهه دادم

            شرایط طوریه که در حال مریض داری هستیم و کنترل بعضی چیزا مثل حرف زدن در مورد مریضی و …سخته اما من

            ازش خواستم که زمانمو برام باز کنه من میخوام روی اصل توحید کار کنم من میخوام ایمانم قوی تر بشه من میخوام یه قدم دیگه برای اراده کن فیکونش نزدیک بشم

            و جالبه دیگه قلبم باور میکنه

            خداوند داره یه کارایی میکنه

            پرقدرتر روی این تعهدم خواهم ماند و نتایج بی نظرمو خواهم نوشت

            از حاشیه ها آگاهانه دوری خواهم کرد ….. نظر دیگران اصلا مهم نیست مهم شرک نورزیدن منه مهم ایمان منه….

            مریم جانم ؛خاندان سلطنتی

            ؛عشقه خدا عاشقتمممم هم کلاسیییییی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ملیحه مهارتی گفته:
      مدت عضویت: 732 روز

      خوش اومدی سعیده جان

      دلم برا خوندن کامنت هات تنگ شده بود. دوباره اشکهام سرازیر شد از خوندن کامنتت

      چندبار از خدا خواسته بودم مواظب و نگه دارت باشه

      راستشو بگم نگران شدم نکنه دیگه ننویسی

      آخه خیلی از کامنت ها رو میخونم که بعضی از بچه ها تا یه جایی مسیر رو عالی پیش اومدن و نتایج عالی گرفتن اما دیگه ادامه ندادن و الان غیرفعالن

      همش با خودم میگفتم نکنه سعیده هم دیگه نیاد

      خداروشکر که داشتی متمرکز روی پروژه ی کتابت کار میکردی ، از خدا میخوام به قلمت و ذهنت قدرت بده تا کتابت رو در بهترین زمان و مناسبت ترین حالت به اتمام برسونی

      مرسی که هستی و مینویسی . تو دانشجوی سال بالایی این دانشگاهی و من کلی باید ازت یاد بگیرم.

      بهترین نتایج سهم قلب بزرگت باشه ، هرچی که برات تو زندگی عالی تعریف میشه به عالی ترین روش تو زندگیت جاری باشه عزیزم.

      میبوسمت با قلب فراوان فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1764 روز

      سلام سعیده نازنینم

      سعیده توحیدی و نورانی

      به به خوش اومدی  دوباره به سایت

      مقدمت گلباران و بوسه باران

      تبریک میگم بازگشتت رو به میادین کامنت نویسی

      هم به شما و هم به خودم، که به امید خدا بهره مند بشم

      ما خیلی خوش عادت شده بودیم به نوشته هات

      خدا رو شکر که دوباره برگشتی

      دیشب بعد از یک روز پرکار و پربار که چند بار با نسیم جان بیرون رفتیم و کارهاشو انجام داد و شب هم مهمون داشتیم و اونا هم رفتن،خسته بودم و خوابم میامد ساعت نزدیک نیمه شب بود، برای خواب آماده شدم انگار یه نیرویی بمن گفت به سایت سر بزنم، اومدم و کامنتهای بترتیب امتیاز

      رو که قبلاً خونده بودم دیدم و اسکرول کردم، و بعد از سه چهار کامنت دیدم نوشته سعیده شهریاری، گل از گلم شکفت، چشم و دلم روشن شد، قلبم باز شد،خستگی و خواب از یادم رفت و برگشتم رو مبل نشستم و کامنتت رو خوندم، ولی خودم رو راضی کردم که فرداش برات پاسخ بزارم که زمان خوابم هم خیلی دیر نشه

      الحق هم که چه کامنت زیبایی نوشتی

      خدا رو شکر برای وجود نازنینت

      و خدا رو شکر چنین دایی بزرگوار و فرهیخته ای داری، کیف کردم از وصفش و صحبتهایی که با هم داشتید و نوشتیش

      نوش جونت باشه نتایج شیرینت در این مسیر توحیدی

      توحیدی تر شدنت مبارک

      مرسی که هستی

      مرسی که دوباره می نویسی

      من از شما خیلی چیزها یاد گرفتم و از خدا طلب هدایت و یاری می کنم که بتونم مثل شما عمل کنم

      دوسِت دارم خیلی زیاد

      هر آنچه که بهترین است آنرا از خدای مهربان برات درخواست می کنم

      غوطه ور در نور توحید و عشق الهی باشی عزیز دلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1287 روز

        مامان فاطمه ی عزیزم سلام

        سلااااام و‌نووور و عشششق از روشنی قلبم کرووور کرووور

        تو زبان مازنی،یک جمله هست که آدم ها به کسی که خععععلی دوسش دارن میگن!

        اونم اینه:

        تووو مِه چِشِ سوووییی

        یعنی شما نور چشم مایی!

        اومدم بگم هنوووز صدای قشنگتون تو بکگراند سرم میپیچه و همزمان قلبم تکرار میگه:

        توووو مِه چِش سوویییی …

        خداوند سایه ی شمارو ‌بر سر همه ی ما حفظ کنه انشالله

        دوستون دارم بی نهایت

        به امید دیدارتون در بهترین زمان و‌مکان

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فرااااااوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      ژینا صالحی گفته:
      مدت عضویت: 731 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام بهت سعیده ی قشنگم ، سعیده ی نورانی

      خوش برگشتی ، مقدمت گلباران ، دلمون واست یه ذره شده بود

      دلمون تنگ شده بود واسه نوری که از کامنتات به قلبمون میبارید…

      قشنگ من تحسینت میکنم بابت تصمیمت و اقدام عملی و تمرکزی که توی این یک ماه توحیدی داشتی

      خیلی دوستت دارم و بی صبرانه منتظر کامنت های فوق العاده ت هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      آرزو کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 508 روز

      سلااااااام بر عقشه مننننننن کجا بودیییییییییی دختررررررررررر

      عاشقتم مننننننن یه تنه از تبریز تا اون نقطه ای که هستی

      آخ نگم برات از اون روز از اون لحظه ای که گفتی میری دو ماه دیگه برگردی

      عاقاااااااا چشت روز بد نبینه غمگین شدم در حد باخت تیم ملی ،

      با خودم گفتم من تازه داشتم به

      دختر توحیدی سایت عادت میکردم

      حالا چی شد و خداوند شققققق

      زد پس کله ام گفت ساکت شوووووو

      میخوای شرک بورزی (یعنی انگار دلم میخواست التماست کنم سعیده نرووووووووو خخخخ)اما سعیده رفت و من گفتم خدا منو ببخش به خاطر شرکم و من بااااز با صلاط های سعیده با خدا عشق بازیهاااااا کردم

      اصن نمیدونی من چقدر ذوق کردم از اومدنت چقدر لبخند و شادی بر لبم اومد اون لحظه که ایمیل کامنتتت برام اومددددددد ؛اومدییییی من به فداتتتتتتت چه وقت خوبی اومدییییی

      عاقاااااااا خوش اومدیییییییی

      چقدر حالم بهترتر شدددددد

      بانو جاننننن صلاط هات سیمانهای

      ذهنمو داره تکون میده داره میریزه

      بنویس برامون بنویس تا بتونیم به واسطه نوشته هات آموزش‌های استاد جانمونو رو هضم کنیم

      من عاشقتممممممممممم بقول خودت ماچ به کلت فراوووووووون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فاطمه علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1318 روز

      سلام و سلامتی به سعیده عزیز…

      نویسندگیت مبارک دوست عزیزم..

      چند روزه قلبم بهم میگه استاد داره دوره قران میزاره..

      و نمیدونستم فایل جدید اومده..تا امشب هدایت شدم به کامنت شما…

      دیدم اره!..فایل توحیدی بازم خون سعیده رو بجوش اورده…

      یه باور دارم..هر چقدر میگذره ..بیشتر دارم بهش پایبند میشم..مخصوصا اینروزا …

      مدام میگم خدایا هر روز که میگذره.بیشتر میدونم….که نمیدونم…..

      واقعا ما نمیدونیم…

      منظورم..همون ایمان بخدا و تسلیم بودنمونه..

      منظورم توحید و هدایته…

      چقدر خداوند داستان موسی رو تو قران تکرار کرده…

      همه توحید…همه هدایت….

      چقدر به این موضوع اشاره کرده…

      نمیدونم چی بگم!..اشک امانم نمیده…

      نمیگم خیلی خوبم تو قانون ..انسانیم یجاهایی خالی میکنیم..

      ولی…هر چقدر پیش میرم.بیشتر خودمو محتاج خدا میبینم..

      بیشتر میدونم!..که نمیدونم…

      واقعا این شرک چه جاهایی که خودشو نشون نمیده..نیست

      چقدر توحید همه چیزه..هر چقدر خودمو میشناسم..بیشتر احساس عجز در مقابل خداوند میکنم..

      .

      سعیده جان..من همین یکماه هدایتهایی شدم از طرف خدا!..

      که اینقدر داستانش مفصله…اینقدر پر از لطف و رحمت خداونده…که زبانم کم میاره..

      بیزنس منم رشد کرده.حتی با فروشش دوره عزت نفس رو خریدم.

      و شروع کردم..چه درهایی چه کارهایی…جیزی تولید کردم بخدا..اگه کارهای روزهای اولمو بزارم کنارش اصلا فکر نمیکردم به اینجا برسم..

      میخام یه داستانی بگم..هم برای خودم و هم برای دوستان عزیزم..

      یه شب گفتم خدا..

      من چکار کنم.من قدم بعدی رو ازت میخام..

      چکار کنم..

      شب یکی از اقواممون که قبلا کنارمون بود…ایشون بیماری قلب داره.نمیتونه تو مسیر زیاد بره..

      با یه سرعتی بسمت من اومد..

      من تعجب کردم ایشون تونسته از این پله ها بالا بیاد..اومد طرفم..یه لحظه گفتم خدایا این کیه…

      گفتم ای جان هدایت خدا…

      سه تا حرف راجع به بیزنسم زد..

      بهم گفت کارت یه چیز کوچیک ساده و راحت و اسونه..

      و مثال شخصی زد.که ایشون تو شرایط ناجالبی بوده.با یه ایده ساده.زندگیش کاملا تعقییر کرده.الان تو بهترین رفاه هیت..

      و بهم گفت پیچ اینستاتو شروع کن..

      جالبه منیکه مقاومت نصب اینستا رو داشتم بخاطر یسری شرایط…

      که اونم واسطش یفرد نزدیکم بود..

      سعیده گوشیم دو بار زنگ خورد از طرف اون شخص برمیداشتم ایشون صداش نمیومد…

      بهم گفت مقاومت نکن حرف این شخصو گوش نکن برو اینستاتو نصب کن..

      دیگه بازم دودل..میگم مقاومتم خیلی زیاد بود..

      شب خواب دیدم.بصورت واضح..بازیگراش دختر خانم اقای زرگوشی.ایشون پیچشو راه انداخته..خانم شایسته بهم گفت فرصت کردم میام پیچشو نگاه میکنم.

      خیلی واضح…

      فردا صبح اول وقت…گفتم خدایا نمیدونم کجا برم برای نصب.چون حذفش کرده بودم یسری کارهای فنی داشت…

      یه شخص مطمئن میشناختم.

      گفت برو من بهت میگم..دقیقا ورود من با ایشون با هم،’همزمان شد..

      بخدا!…..

      از صبح که من رفتم تا ساعت 7شب…ایشون الله اکبر…

      فقط مختص درگیر کارهای فنی گوشیم بود…

      یه هدایتهایی همون لحظه دیدم بخدا…اگه به هر کسی بگم میگه مگه میشه…

      چه درسهایی….

      بخدا همه ما بعضی وقتها بخاطر مقاومتهامون از راه موفقعیت دور میشیم.

      اونروز مغازه این شخص ارام.فقط داشت بکار من رسیدگی میکرد.

      گفت فیلتر شکنی که برات گذاشتم انشالله که جواب بده..

      بخدا مثل بلبل جواب میده..

      سعیده جوری شدم اصلا فضای اینستا برام لذت بخش نیست.دیگه باید گوش بفرماش میبودم..

      و اونروز تا حالا و واقعا الان نمیدونم نصب این برنامه واسه چی بوده رو هنوز نمیدونم..

      ولی خیلی خوشحالم..

      چه عزت نفسی گرفتم..اصلا انگار تو دنیای ادمهای امروزی نیستم..

      کلا شرایطم تعقییر کرده..

      فردی که من دنبالش میدویدم..ایشون بهم تزدیک شده بهم عشق میورزه.که بازم داستان خودشو داره..

      اصلا نمیدونم….داستان زندگیم روزانه داره تعقییر میکنه..

      یه عادتی که سالیان سال زجرم میداد..به لطف خدا ترک شد..و حتی کلیشه هاشم از بیین رفت..

      و میخام بگم خیلی خوشحالم..

      بخدا هیچ زندگی مثل زندگی توحیدی نیست..

      کلا رهات میکنه

      کلا عاشقت میکنه.

      کلا وجودتو عطش بار میکنه..

      نمیدونم بخدا نمیدونم..

      واقعا عقلم در برابر هدایت خدا کم میاره..

      استادم شما تو چه ورژنی از هدایت خدا هستین..الله اکبر.

      استادم شما کجای این هدایتها سیر میکنید…تحسین به شما!

      تحسین به دانش آنوخته هات.

      تحسین به مکان بهشتیتون

      تحسین که برای خودت رفتی تو یوی از ایالتها داری تو آروی زیباتون زندگی میکنی…

      در نهایت سعیده بخودم و شما دوست عزیزم..و تمامی دویتان بهشتیم….شهد شیرین زندگی توحیدی رو تبریک میگم…

      انشالله که بتونیم این مسیر زیبا رو با قدرت پیش ببریم!…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2314 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربانم

      سلام آبجی سعیده جان توحیدیم

      چشم مارو روشن کردی عزیزم خوش آمدی منتظر کامنتت بودم خداروصدهزارمرتبه شکر که حال دلت خوبه

      بی نهایت خوشحالم وتحسینت میکنم بخاطر مسیر توحیدی که در پیش داری انشاالله که بهترین باشی تواین مسیر الهی که انتخاب کردی.

      برات آرزوی بهترینها رو دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 809 روز

      بنام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک هست

      سلام به آبجی سعیده توحیدی و پر از انرژی مثبت

      و سلام به استاد استاد توحیدی و یکتا پرست که ما رو با توحید و دنباله راه ابراهیم نبی باشیم آشنا کرد

      آبجی سعیده لذت بردم اول صبح که بیدار شدم و فعالیتون رو تو سایت الهی و نوشته هایی که از قلبت و این آیه های قرآنی که از طرف خداوند بر زبان شما جاری شد و روزی ما شد بهترینها رو از فرمانروای کل کیهان و عالمیان و سیارات برای تمامی مخلوقات جهان و دانشجویان سایت الهی و استاد عزیزم و خانم شایسته و خانواده استاد عزیزم خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1370 روز

    سلام به استاد عزیزم.

    سلام به هم خانواده های گلم.

    آره

    هر اتفاقی که در زندگی ما نمی‌افته فقط بخاطر اینه که ما باور نمی‌کنیم میشه که اتفاق بیوفته

    و هر اتفاقی که رقم میخوره و به هر چیزی که میرسیم تنها دلیلش اینه که ما باور میکنیم امکان پذیره.

    مهم نیست اون خواسته چقدر بزرگ باشه

    مهم نیست اون خواسته چقدر جامعه باور کنه که امکان پذیره یا نه

    مهم نیست که شرایط فعلیه ما چقدر با اون چیزی که میخوایم ،فاصله داشته باشه

    تنها چیزی که مانع رسیدن ما به اون موضوع هست،اینه ‌ما نمیتونیم باور کنیم که اون اتفاق میشه رقم بخوره.

    اما چیزی که باعث میشه ما نتونیم باور کنیم اون رابطه ی عاشقانه با یک دختر بسیار زیبا، بسیار پولدار،بسیار با درک و فهم بالا،از بهترین شاگردای استاد عباسمنش، با قلب بسیار پاک و…میتونه وارد زندگی من بشه

    تنها دلیلش اون حرف ها و دلایلی هست که در طول عمرم به چشم دیدم و از جامعه شنیدم.

    هر دو موردی که گفتم(به چشم دیدم و از جامعه شنیدم)هر دوی اینها بی بنیاد ترین و بی ریشه ترین دلیل برای اینا که من نت نم باور کنم همچین رابطه ای امکان پذیره

    چون اولا هر آنچه که من به چشم دیدم در مورد دیگران فقط و فقط بخاطر افکار و باور ها ضعف هاییه که دیگران خودشون داشتند. این به من مربوط نمیشه

    دوما اون چیزی که دیگران میگن اون هم بر اساس ضعف ها و دیدگاه خودشونه و هر انسانی متفاوته.

    پس من دادم بر اساس 2موردی که هیچ بنیادی نداره دیوار میچینم دور خواسته ام

    اما یک مورد بسیار مهم دیگه ای هم که هست اونه که ،شرایط فعلی من با خواسته ای که دارم کیلومتر ها فاصله داره!

    پس امکان پذیر نیست!

    و مسخره و خنده داره که من حتی بخوام به اون هدفم فکر کنم!

    مثلا من 160میلیون بدهی دارم،بیام درخواست داشته باشم که یک ماشین206 بخرم تا آخر ماه و حقوق ماهیانه ام 15میلیونه!

    اینجا من میام با ذهن منطقی ام مبلغ بدهی و حقوق ماهیانه و مقدار پول خرید 206 رو میزارم تو کفه ی ترازو و حساب کتاب کردن بعد میگن که امکان نداره همچین اتفاقی بیوفته.

    در صورتی که باید اینجا با تکرار اتفاقات گذشته ی زندگی خودم،با مرور آیات قرآن و با استفاده کردن از تجربه ای که دیگران تو این مسائل داشتند این باور رو درون خودم تقویت کنم بله امکان پذیره همچین چیزی!

    اون خداوندی که تو قرآن گفته ما آسمان و زمین رو در 6 شبانه روز آفریدیم این توانایی رو نداره که یک 206 بهم بده!؟

    و کم کم همینجوری ایپانمون قوی میشه به اینکه میشه

    میشه

    من معجزاتی شبیه این تو زندگیم اتفاق افتاد که اگر در دوران پیامبران بدنیا میومدم قططططعا یکی دوجا این معجزات رو خدا تو قرآن می‌نوشت!!!

    ببینید!

    من به موسیقی علاقه دارم و روزهای اولی که با قانون جذب و توحید و استاد عباسمنش و این مباحث آشنا شدم،یک درخواست بسیار بزرگ و عجیبی از خدا داشتم!

    یک جا استاد عباسمنش گفت اگه خواستی ای داری و به چطورش فکر کردی،کارت تمامه!

    به چطورش فکر نکن!

    تو درخواستت رو داشته باش!

    من هم یادمه انکار میخواستم قدرت خدا رو امتحان کنم و دیدی مثلا میگی من طرف خودمو انجام میدم میخوام ببینم تو هم میتونی طرف خودتو انجام بدی یا نه!

    من گفتم مگه نه میگی من همه کاره ام!

    مگه نه میگی من میگم باش و موجود می‌شود!

    مگه نه میگی من اختیار آسمان ها و زمین ر‌ دارم!؟

    باشه

    من یک درخواست از تو دارم میخوام برام انجامش بدی!

    دستامم خااالیه خالیه!

    من میخوام تو یک ماه آینده شرایطی فراهم کنی که جلوی 500 نفر سنتور نوازی کنم ،اونم تکنوازی!

    خودم تنها سنتور بزنم نه تو گروه!

    میخوام یک شرایطی شبیه کنسرت برام فراهم کنی!

    حالا برمیگردیم به شرایطی که من داشتم برای اجابت شدنه این خواسته ام!

    1/من حتی 3 میلیون پول تو حسابم نبود

    (بنا بر گفته های جامعه و شرایط من باید چندین میلیون پول تو حسابم می‌بود برای گرفتن سالن و صدابرداری و …)

    2/توانایی من برای سنتور زدن در حدی بود که حتی اسم های سنتور رو هم بلد نبودم من فقط به طور خدادادی استعداد سنتورنوازی داشتم اونم در حد 2 ماه یاد گرفته بودم اونم در حدی که 8،7 تا آهنگ رو بتونم بزنم!و هیچ کلاسی هم نرفته بودم

    (شرایط عقل حکم می‌کرد که باید یک سنتور نواز حرفه ای باشی که بتونی بری اجرا کنی،اونم تکنوازی! اونم کنسرت!!!)

    3/من در بیشترین جمعی که سنتور زده بودم حدودا 5 نفر بود!و تاحالا تج به ی سنتور نوازی بین 500نفر رو حتی به چشم ندیده بودم به برست به اینکه خودم تو اون موقعیت باشم!و اجراکننده باشم!و هیییچکس اصلا نمی‌دونست که من بلدم سنتور بزنم!هیچکس یعنی حتی از نزدیک ترین افراد خانواده ام!

    (باور های جامعه چی میگه!؟

    میگه که تو برای اینکه بتونی 500نفر مخاطب رو جمع کنی باید شناخته شده باشی و معروف باشی!وگرنه کی میاد بلیط بخره بیاد اجرای سنتور تویی که هیچکس حتی اسمت رو نشنیده!)

    اما من فقط یک چیز میخواستم!

    اجرای تکنوازی سنتور برای 500 نفر!

    به مدت یک هفته کارم شده بود که برم تو پارک ساحلی خودم به تنهایی سنتور بزنم و تجسم کنم که دارم برای 500 نفر سنتور میزنم!

    حتی صبح ها میرفتم تمرین کنج که خلوت باشه و بینه تجسماتم حتی نیم خیز میشدم و تعظیم میکردم به نشونه ی احترام به تماشاگران!

    یعنی من حتی 1 ٪از شرایط اون خواسته رو نداشتم(شرایطی که جامعه میگفت، از جامعه دیده بودم،و شرایط تحقق خواسته ام رو نداشتم!سه تا ترمز شدید برای رسیدن به هر خواسته ای)

    اما تنها دلیلی که من اییمان داشتم به خواسته ام اون یک جمله ی استاد عباسمنش بود!

    (به چطورش فکر نکن!

    اگه به چطورش فکر کردی،کارت تمامه!

    اونش دسته ما نیست دسته خداست)

    یک روز صبح که داشتم تمرین میکردم،دیدم گوشیم زنگ خورد،دیدم دوستمه، جواب دادم و بهم گفت ابراهیم!

    میتونی برای500نفر سنتور بزنی!!!!!!

    گفتم چی!؟

    من!

    چطور مگه!

    گفت به همایشی هست برای بچه های NA(معتادان گمنام)

    تو یزده!

    از کله ایران میان،میتونی براشون سنتور بزنی تکنوازی میان برنامه در حد ربع ساعت، بیست دقیقه!؟

    نزاشتم حرفش تمام بشه گفتم آره!

    چرا نمیتونم!

    گفت مطمئنی!؟

    گفتم آره بابا من تسطل کامل دارم!

    خلاصه زنک زدم به یکی از دوستام که 8سال سنتور میزد،بهش گفتم بیا چند روز باهام کار کن همچین موضوعیه.

    گفت باشه،

    یک روز که اومد باهام کار کنه گفت ببین ابراهیم!

    تو میدونی که من دوست دارم!

    و نمی‌خوام تو تصمیمت دخالت کنم اما اگه نری بهتره!

    گفتم چرا!؟

    گفت من آلان 8ساله که دارم سنتور میزنم!

    اگه بخوام همچین کاری کنم استادم بهم اجازه نمیده!

    میری اونجا آبروت میره نمیتونی اجرا کنی!

    گفتم نگران نباش من کارمو بلدم!

    (اینایی که دارم میگم میخوام بگم جامعه چچچقدر مخالف خواسته ی تو دلیل میاره!

    این دوستم که میگم اصلا آدمه علکی نیست ها!

    عضو انجمن روانشناسان ایرانه!روی زبان انگلیسی کاملا مسلطه،چند سفر خارجی رفته، از نظر مالی بسیار موفقه!

    یعنی ما اصلا برای خواستمون نباید به جامعه نگاه کنیم!

    باید به قدرت خدایی نگاه کنیم که به قول خودش تو قرآن گفته

    آیا من برای بنده ی خویش کافی نیستم!؟)

    خلاصه ما رفتیم یزد،اسمم رو صدا زدن و نشستم رو صندلی و شروع کردم به سنتور زدن(فیلمش رو دارم ایشالا اگه شرایطی پیش اومد میفرستم خدمت استاد که اگه شد در مورد ده ها معجزه ی خداوند تو زندگیم با تصویر و مستند صحبت کنن)

    آقا ما شروع کردیم به سنتور زدن،وسطای سنتور زدنم اینقدر این جمعیت به وجد اومد که از صدای دست زدنشون و تشویقشون من خودم صدای سازم رو نمیشنیدم!!!

    و من که هیچکس نمی‌شناختم

    هیچ پولی برای اجازه ی سالن نداشتم

    هیج علمی برای اجرای سنتور به اون شکل نداشتم

    به ساده ترین شکل ممکن خواسته ام محقق شد !

    یعنی اینایی که خودشون میخوان اجرا بزان از 2 ماه قبلش برنامه ریزی میکنن!

    ولی من چی!؟

    وقتی رفتم هممممه چیز آماده بود!

    وقتی ما درخواست بک رابطه ی عاطفی بی‌نظیر رو داریم

    وقتی ما درخواست خرید یک خونه ی 600 متری رو داریم

    وقتی ما درخواست یک ماشین لندکروز رو داریم

    وقتی ما درخواست پرداخت بدهی های زیاد رو داریم

    بابد به 3 تا چیز توجه نکنیم اگه به این 3 تا موضوع توجه کنیم به خواسته مون نمیرسیم

    1/حرف های جامعه و تجربه ی دیگران و جامعه

    2/شرایطی که در حال حاظر داریم نسبت به اون خواسته مون

    3/موانعی که در حال حاظر برای رسیدن به اون خواسته مون وجود داره

    و فقط باید به 3 تا چیز توجه کنیم

    1/به قدرت خدایی که این جهان و در 6 روز خلق کرده و جون دادن به ایمانمون به خداوند با استفاده از آیات قرآن

    2/فقط و فقط و فقط تجسم و تصویر خواسته امون جلوی چشممون

    3/یادآوری خواسته هایی که بهشون رسیدیم در صورتی که دیگران میگفتن نمیشه و …و استفاده از تجربه های دیگران که اونها هم برعکس چیزی که شرایط و جامعه میگفت ،تونستند به خواسته شون برسن!

    من برای یک مشکلی ایمانم به خداوند ضعیف شد!

    بهش گفتم ببین!

    منم مثله ابراهیمت!

    میخوام قدرتت رو ببینم!

    میخوام ایمانم رو قوی کنی!

    میخوام خودتو نشونم بدی!

    من میخوام تو قرعه کشی ایران‌خودرو یک سمند سورن پلاس برام دربیاری!

    خودت میدونی هدفم پولش نیست هدفم اینه که ایمانم بهت قوی بشه.

    من کلللا تو این سیستم ها نیستم و هیچوقت اصلا برای ماشین ثبت نام نکرده بودم جز 1 بار.

    یه روز دیدم پسر عموم بهم زنگ زد گفت برای ثبت نام ایران خودرو باید 100 میلیون پول بخوابونی تا بتونی ثبت نام کنی!

    من 100 میلیون به اسم تو میزارم تو گواهینامه ات رو بیار ثبت نام کنیم اگه اسمت در اومد سودش نصف نصف!

    گفتم باشه.

    من بعد تنها 2 بار ثبت نام کردن رفتم تو سایت نگاه کردم دیدم نوشته شما برنده شدید!

    ماسین سورن پلاس!

    یعنی درجا و ناخواسته به سجده افتادم و اشک ریختم!

    کدوم از آدمای اطرافم میتونست باور کنه که با 2 بار ثبت نام کردن ،بینه. 2میلیون نفر متقاضی من برنده بشم!

    به هرکس میگفتم حتی 1% باورش نمیشد!

    کسایی بودن که بالای 40 بار ثبت نام کرده بودن!اما اسمشون در نمیومد!

    اینجاست کا خییییلی مهمه ما باورمون رو برای رسیدن به هر خواسته ای قوی کنیم!

    اما یک موضوع خیلی مهم هست اونم اینکه ما باید ایمانمون رو تا آخر مسیر حفظ کنیم نه اینکه بعد از 2 ماه که خبری نشد ول کنیم!

    باید بریم دنبال نشونه ها!

    یک روز بابام گفت سرکار بودم زده بودم تو اینترن تداشتم با یک ذوق و لذت عمیقی داشتم یه لندکروز رو نگاه میگردم و از دیدنش کیف می‌کردم و به خودم میگفتم یعنی میشه من اینو داشته باشم!!! ،خانم دکتر که همکارش بود اومد گفت داری چکار میکنی!؟

    گفت هیچی دارم این لندکروز رو نگاه میکنم.

    گفت دوسش داری

    بابام گفت آره.

    خانم دکتره گفت میخوای برات بخرمش!پولشم اگه تونستی بده اگه نه هم مبارکت باشه واسه خودت

    بابام زد زیر خنده

    خانم دکتره به بابام گفت خدا جدی میگم!

    مگه چقدر پولشه!؟

    من برات میخرمش برو کیفشو ببر!

    بابام که ماشینش پیکان بود حتی تصور اینکه کلید اون لندکروز تو دستش باشه براش سخت بود گفت نه دستت درد نکنه و…

    بابام گفت بعد از دو یه روز دوباره همون همکارش اومد بهش گفت فکراتو کردی!

    برا تا برات بخرمش بخدا جدی میگم!

    بابام قبول نکرد!

    یعنی اگه بابام میتونست خودش رو لایق لندکروز بدونه و میتونست که باور کنه جهان به خواسته اش جواب میده از طریق دستی از دستان خداوند بجای پیکان،لندکروز سوار میشد!

    اینجاست که مشخص میشه ما فقط باید سمت خودمون رو کار کنیم و دیگه اونش به ما ربطی نداره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 272 رای:
    • -
      مریم بذرا گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام دوست عزیزم اقا ابراهیم

      چقدر قلمت رو دوست داشتم چقدر لذت بردم از اینهمه توحیدی بودنت از تسلیم بودنت در برابر خدا.

      وقتی قدرت رو فقط بخدا میدی و امیدت به خودشه اون موقع است که زمین و اسمان رو مسخرت میکنه.

      اون موقع است که

      500نفر ادم جوری برات دست میزنن که دیگه خودتم صدای سازونمیشنوی .

      یعنی خدا همیشه از اونی هم که ما فکر میکنیم سمتشو بهتر انجام میده

      فقط به چطور و چگونه اتفاق افتادنش فکر نکن.

      خیلی لذت بردم دوست عزیزم امیدوارم حضورخدارو در تک تک لحظات زندگیت احساس کنی و با این قلم زیبا برای مااز موفقیت هات بنویسی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهـره گفته:
      مدت عضویت: 1082 روز

      سلام آقا ابراهیم عزیز

      سپاسگزارم از کامنت پرمهرتان

      سپاسگزارم از خداوند که در زمان مناسب منو هدایت کرد به کامنت شما

      این کامنت شما پیامی بود از خداوند برای من

      جواب محکمی بود برام دردمقابل نجواهای شیطان

      خدایا شکرت

      باورتون میشه تصمیم گرفتم این چند مواردی که عنوان کردید پرینت بگیرم بزنم به دیوار هر لحظه ببینم

      تا جواب کوبنده ای باشه برای نجواهای ذهنم .

      آقا ابراهیم خیلی ایمانم تقویت شد

      دقیقا من هم خواسته ای دارم ک تجسمش میکنم اما بقول شما شرایطی که من دارم برای اجابت شدن خواسته هام صفره

      و هروقت تجسم میکنم بشدت حالم خوب میشه و یه لحظه نجوا میاد از کجا ؟

      حرف استاد که من نمیدونم

      و میگم ان الله و یرزقه من حیث لا یحتسب و

      از تجربیات دوستان استفاده میکنم و میگم

      از همونجایی که 200 میلیون قسط پریسا بخشیده شد

      از همونجایی ک 500 میلیون محمدجواد روحانی پرداخت شد

      از همونجایی که سیاوش جای خواب نداشت کرایه اتوبوس نداشت اما الان خونه داره بیزینس خودشو داره و ثروتمنده

      از همونجایی بدهی لیلا بشارتی پرداخت شد و الان صاحب دو دستگاه آپارتمان 160 متری و 130 متریه

      از همونجایی شهرزاد به دلار درآمد داره

      و ….

      اونقد از این منطق ها به ذهنم میگم که ساکت میشه و ایمانم بیشتر و بیشتر میشه

      و با خوندن کامنت شما دیگه مطمئن شدم راهم درسته

      اصلا یه نشونه ای بود برای من

      مهر تأییدی بود که بسیار محکمتر ادامه بدم

      سپاسگزارم دوست عزیز

      پایدار و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      نفس آریان گفته:
      مدت عضویت: 1328 روز

      سلام به دوست عزیزم ابراهیم…. نمیدونم چی بنویسم…. نمیدونم اصلا با چه کلماتی برات بنویسم…..

      یعنی اصلا این کامنتت رو انگار برای من نوشتی…. ببین دقیقا من و همسرم در شرایطی هستیم که تو گفتی…. ما 100 میلیون بدهی داریم بخاطر ساخت خونه مون که توش ساکن هستیم . بعد یه ماشین خیلی مدل پایین پیکان داریم که دیگه زهوارش در رفته….. دقیقا من امروز داشتم به این فکر میکردم که یعنی میشه ما یه پژو پارس داشته باشیم….(البته عاشق مزدا سه هستما ولی توی ذهنم گفتم حالا یه پارس باشه تکاملم طی بشه مزدا سه هم میخرم) بعد ذهنم چون خیلی خیلی منطقیه بدهکاریمون رو آورد جلو و بعد با درآمده ماهی 18 میلیون و گفت مگه میشه مگه داریم….. و جوری ناامیدم کرد که با کدوم پول؟ و من کلا بیخیالش شدم و این خواستمو از ذهنم بیرونش کردم.

      حالا وقتی این کامنتت رو خوندم کامنتت رو دوبار خوندم و هر دوبار هم بهت غبطه خوردم هم برای خودم متاسف شدم که چقدر ایمانم ضعیفه…. چقدر دو دوتا میکنم… چقدر ذهنم منطقیه….

      میدونی من فکر میکردم باید تکاملم طی بشه تا به خواسته های بزرگم برسم پس واقعا تکامل نمیخواد.؟؟…. الان فهمیدم که ایراد از ایمان منه، ایراد از نداشتن کنترل ذهن منه…. ایراد از باورهای ضعیف منه، ایراد از ذهن منه که قدرت خدا رو دست کم گرفتم…. ایراد از شرک منه…. ببین یادمه توی کامنت قبلی بهم گفتی ایرادت این که خودتو نمیشناسی که به خواسته هات نمیرسی… اما میدونی چیه ابراهیم! من انقدر تحت تاثیر جامعه و خانوادم از دوران کودکی باورام منفی شده که حتی میترسم برا خواسته هام باور بسازم و تجسمشون کنم….میترسم که نشه… در صورتیکه من قبلا که با سایت استاد آشنا نبودم ناآگاهانه قبلا به خواسته های زیادی از طریق همین مسیر رسیدم….

      من باید روی توحید خیلی کار کنم….

      این سه تا موردی که گفتی هم برای رسیدن به خواسته هام از این به بعد رعایت میکنم….

      برم برای سومین بار کامنتت رو بخونم

      و باورامو تقویت کنم….

      خدایاشکرت…

      سپاسگذارم ابراهیم….. چقدر تو مهربونی…. چقدر تو نارنینی پسر…. خدا حفظت کنه برامون….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3075 روز

      سلام آقا ابراهیم عزیز

      کامنتتون عالیه و نکات خیلی خوبی رو بیان کردید ، چقدر قشنگ در مورد شنیده ها و دیدههای و ورودی ها گفتید .

      تحسینتون میکنم و تبریک میگم که اینقدر زیبا و راحت خواسته هاتون رو خلق میکنید.

      دقیقا فقط باید محدودیت ها رو قبول نکنیم و به چگونگی کاری نداشته باشیم.

      حین خوندن کامنتتون یاد ثبت نام ماشین خودم افتادم ، اواخر سال 97 که ثبت نام ماشین بود و همزمان با دوره 12 قدم ، تقریبا هر روز سایت رو چک میکردم ولی ظرفیت تکمیل میشد و نمی تونستم ثبت نام کنم ، یه روز ،آخرای اسفند گفتم خدایا من ماشین می خوام نمی دونم چجوری ، از ثبت نام یا هر راه دیگه ، خودت میدونی. همیشه تایم ثبت نام تا ساعت 11 صبح بود ، آنروز ساعت 1/30 ظهر یه حسی گفت برو سایت رو چک کن، گفتم آخه الان ، ولی رفتم و دیدم سایت باز شد و همه چیز اوکی و ماشین ثبت نام کردم.

      ممنون که با کامنت زیباتون ،باعث شدید هدایت و کمک خداوند و همچنین دلیل رسیدن به خواسته ام رو بیاد بیارم.

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ملیحه مهارتی گفته:
      مدت عضویت: 732 روز

      سلام ابراهیم عزیز

      من امروز صبح در پیاده روی از خدا خواستم بهم بگه در مورد رسیدن به رابطه ی دلخواهم سهم خودم چیه و چطوری باید سمت خودم رو کامل انجام بدم؟

      بعد از اینکه کامنت شما رو خوندم انگار تو دلم یه چیزی گفت این کامنت پاسخ سوال توئه

      نباید به چگونگی کاری داشته باشی و باید تجسم کنی به خواسته ت رسیدی با حال خوب.

      ممنونم که امروز پیام رسان پاسخ سوال من بودین.

      و ممنونم که این نتیجه ی شگفت انگیز رو نوشتین و در قالب کامنت با ما به اشتراک گذاشتین تا ایمانمون در این مسیر قوی تر بشه :)

      امیدوارم بیشتر و بیشتر از کامنت های شما بخونم و یاد بگیرم :)

      در پناه الله باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ندا رنجبری گفته:
      مدت عضویت: 3355 روز

      سلام خدمت دوست عزیز همفرکانسی، امروز از خداوند هدایت خواستم که از کجای سایت شروع کنم با کدوم دوره و محصول، خواسته ی من داشتن یه ماشین خوبه در حالی که شرایط داشتن اش رو ندارم، بهم به صورت واضح الهام شد که برو از کامنتای با بالاترین امتیاز روی دو تا فایل اخیری که استاد گذاشته شروع کن و کامنت شما جزو سه چهار تا کامنت اولی با امتیاز بالا هست و چقدر چیزایی که نوشتید به دلم نشست، مخصوصا اون قسمت کامنتی که گفته بودید اگر دوران پیامبر به دنیا میومدید حتما معجزات زندگیتون جزو مثال های قرآنی توی قرآن میومد برام‌جالب بود آخه من قبلا این فکر رو کردم وقتی ذهنم خیلی جفتک مینداخت کلافه ام میکرد از بس میپرسید چطور تو که شرایطش رو نداری و حتی همین الان برای خواسته ی اخیرم برمیگردم بهش میگم‌ چطور روت میشه بپرسی چطور، در حالی که اگر دوران قبل از پیامبر اسلام به دنیا اومده بودی یا حتما یکی از پیامبران بودی یا حتما معجزات زندگیت ازشون توی قرآن مثال آورده میشد بس که عجیب و غریب اتفاق افتادن بدون اینکه شرایطش رو داشته باشی از هیچی، شبیه چیزی که برای حضرت مریم رخ داده بدون هیچ،،، بارداری براش اتفاق بیوفته.

      کامنتون خیلی منظم و کلاسه شده بود هم ذخیره کردم و هم اسکرین گرفتم خصوصا اونجاهایی که شماره زده بودید که وقتی یه خواسته ای داریم سه تا کار باید بکنیم و سه تا کار رو نباید بکنیم خیلی کمک کننده بود، بی نهایت ازتون ممنونم به خاطر کامنت خوبتون، از خدا میخوام انرژی این آگاهی که جاری کردید به زندگیتون برگرده. موفق و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خدایا شکرت هزاران بار شکر

    چه روز بی نظیری

    چه رزق پربرکتی

    قرآن ( کتاب هدایت )

    توحید( مسیر آسان)

    اینکه در شروع فایل از آگاهی ها و منطق ها وداستان آشنایی تون با قرآن گفتین

    بازهم مثل روزهای اول عضویتم

    دلم لرزید

    اشکام ریخت

    با احساس خوب

    یادم افتاد روزی که من خسته شدم

    کم آوردم و دست از غرور لعنتی خودم برداشتم

    دریه کلام تسلیم شدم

    خدا با قدرت وعظمتش بلندم کرد

    خدا کمکم کرد که از اول باورش کنم

    خدا بود که با صدای شما به قلبم دوباره دمید

    که مسیردرست توحیده

    من با فایل های حزن در قرآن ، ساعتها گریه کردم

    میدونین چرا ؟؟

    چون یه عمر تو ذهنم عبادتهام

    از سر ترس از جهنم بود وخدارو سخت گیر میدونستم

    خبردارین استاد جانم

    شما دستی از دستان خدا هستین

    روزایی که شب وروز من فایلهای توحیدی گوش کردن بود به جایی رسید که متوجه شدم سه ماهه من از خونه بیرون نرفتم

    وهیچ‌کس ندیدم تا ورودی نگیرم

    قید خیلی چیزهارو زدم تفریح ومسافرت ومهمونی وگردش و…..

    زمان گذاشتم و حرفهای شما رو وحی منزل دونستم

    بعداز گذشت این مدت ، خدابود که دست منو گرفت ونشوند پای دوره مقدس 12قدم

    تو این دوره دیگه ریشه های توحیدی م داشت محکم تر میشد

    آگاهی های شما و منطق هاتون مهر تایید میزد به

    قلبم که همینه و مسیر زندگی مون داشت هموارترمیشد

    من تازه تازه داشتم لبخند خدارو حس میکردم و

    به آغوشش پناه میبردم

    تنها بودنمو به همه چیز ترجیح میدادم

    حالا من بودم و دفتری که فقط داشت از مهربونی ولطف و رزق ها وبرکتهای خدا پرمیشد …

    تازه داشتم نعمتهای زندگی مو با فوکوس لیزری میدیدم

    تازه نگاه خداوند رو تو زندگیم میفهمیدم…

    قانون رو تاحدودی یادگرفته بودم اما تو عمل یه وقتایی نمیشد اجرا کنم …

    یه جاهایی انرژی م پایین می اومد

    یه وقتایی نمیدونستم خودمم چرا با اینکه اوضاع خوبه ولی احساس من خیلی خوب نیست ؟؟؟

    یادمه نوشتم خدایا کمکم کن بدونم کدوم باورغلط دارم که وسط های راه این جوری میشم!!!

    بازهم هدایت های خدا از راه رسید

    دوره احساس لیاقت خودشناسی محض

    بارگزاری شد رو سایت

    و این دوره آب رو آتیش بود برای من

    تازه متوجه شدم غرق در نعمتها و محبت خداوند هستم اما اینهارو دارم با مقایسه کردن زندگیم با بقیه ، با خود سرزنشی خودم تخریب میکنم !

    جواب از کلام شما استاد از راه رسید

    من متوجه شدم که

    اصل توحید شناخت خودمه

    اینکه خودم نسبت به خودم چه احساسی دارم

    چه میزان خودمو دوست دارم و برای خودم ارزش قائل هستم

    به همون اندازه هم جهان خداوند به من پاسخ میده

    با احساس خودارزشمندی چنان این ریشه ی باورهای توحیدی تغذیه کردن که

    فهمیدم چرا همه چیز رو میشه به تسخیر درآورد و مفاهیم جلسات قرآنی دوره مقدس 12قدم رو مجددا مرور کردم

    انگار چیزهایی میشنیدم که اصلا متوجه نشده بودم

    میدونین استادبه نظرم توحید با تنهایی همراهه

    اینکه باور کنم من صاحب هیچ‌چیز نیستم

    همسر وبچه هام و خونه و ماشین وباغ

    حتی جسم خودم …

    همه وهمه نعمتهای حداهستن و در دست من امانت هستن

    من باید این امانت الهی رو خوب حفظ کنم

    چه جوری ؟

    با تسلیم شدن درمقابل خدا

    با شکرگزاری کردن

    با کنترل ذهن

    با اعراض از ناخواسته ها

    با نگه داشتن حال خوبم

    با اهمیت دادن به داشته هام

    با توجه کردن به هدایت ها

    با عمل کردن به قانون الهی

    یکی از این امانت های خدا ذهن ماست

    جایگاه ذهن هم افکار خوبه

    باور خوبه

    اینکه همیشه ایمان بیاریم به الخیرفی ماوقع

    وقتی زمان میذارم و افکارخودم رو میشناسم و مینویسم

    متوجه میشم تغییراتش رو

    درسته کم کم هست اما ارزشمنده

    چون از دل همین افکار داره زندگی من رقم می‌خوره و باید بهاش رو بپردازم ..

    قانون ، قانونه و نمیشه قانون دورزد

    نمیشه دوتا قانون براساس باورها وپیش فرض مون قبول کنیم و بقیه اش رد بدیم ..

    یه وقتایی عمل کردن به همین قانون سخته و ترس میاد سراغت و دلت می لرزه

    اما توحید که داشته باشی عمل میکنی …

    اینکه حرفی از ناخواسته نزنی

    وارد بحث کردن نشی درهرشرایطی

    سکوت کنی و حالت خوب نگه داری

    از قضاوت ها نترسی

    حرف مردم واست مهم نباشه

    دنبال تایید دیگران نباشی

    از باور فراوانی زندگی کنی

    یادبگیری بجای حسادت کردن ،تحسین کنی

    همه وهمه از دل توحید درمیاد

    میشه زندگی توحیدی ….

    توحید به شکل عملی هست

    همون جایی که قضاوت میشی و کنترل ذهن میکنی

    همونحایی که قید دورهمی های الکی رو بخاطر ورودی هات میزنی

    بجای درددل کردن ، حرفای دلی میزنی

    توحید همون جایی معنا پیدا میکنه که با دیدن چروک دست پدر ومادرت ، ذهنت نره دنبال اینکه کدوم

    باورغلط مو از پدر ومادرم دارم

    اتفاقا بگی دستی از دستان خدابودن

    منو وارد این جهان کردن تا لذت ببرم

    اگه هم ناخواسته وندانسته کاری کردن

    الان متوجه شدم که میتونم باورهامو از نو بسازم

    و با عشق شکرگزاروجودشون باشی

    همون جایی که بچه ت با کنجکاوی ها

    و بازیگوشی هاش خرابکاری میکنه

    وتو میپذیری و آرام رفتار میکنی

    بچه خودتو امانت میدونی دنبال ادب کردنش نمیری ..

    همونجایی که دوتا درخت جلو در خونه ت رو تکراری نگاش نمیکنی

    با عشق نگاش میکنی که از برکت قشنگیش وارد زندگیت بشه

    توحید همونجایی متوجه میشی که جنس لبخندت فرق میکنه ..

    دیگه به مسخره بازی بقیه نمیخندی

    ادابازی هارو نیگا نمیکنی

    وقت وزمانت هدر نمیدی

    اتفاقا بها میدی

    برا زمانت ارزش قائل میشی

    میشینی ساعتها با خودت وخدا گفتگو میکنی و

    باعشق مینویسی

    حتی چای هم باطعم خدا می نوشی

    تو از نعمتهات میگی

    خدا از قدرتش میگه

    تواز خواسته هات میگی

    خدا از بی انتها بودنش میگه …

    توحید یعنی هرچی داری رو‌خودت کارمیکنی

    خداهم به همون میزان جهانت رو تغییرمیده

    یعنی همونی که اطرافت خلوت میکنه

    یا جایی که باید دستهای خودش رو درست به موقع میفرسته کافیه باور کنیم که خدا برامون کافیه …

    توحید یعنی عاشق بودن

    عاشق خدا و هرآنچه که آفریده

    توحید یعنی خدا هست وخداهست وخداهست

    خدا کمک کنه بتونم در مسیر توحیدی زیبا

    قدم بزنم و باورهامو رشد بدم‌به سمت اینکه

    محدودیت ها ومقاومتهای ذهنمو کم کنم

    و منبع قدرت رو فقط وفقط خدا بدونم .

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و

    خانم شایسته مهربونم که الگوی کامل

    توحیدی برام هستین ..

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 304 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 906 روز

      رفاقت با خدا قشنگترین رفاقت دنیاست

      سلام به فاطمه جان، عاشقتم

      از صبح که ایمیلم رو چک کردم و یکی از آنها جلسه مقدمه 12قدم از صحبت های بی نظیروتجارب عالی شما بوددر پاسخ به دوستان

      دلم می خواست براتون بنویسم که چقدر از قانون زیبای الهی که از زبان شیوا ورسای استادمان بر جانمان نشسته ،عالی بهره‌ برده و در عمل اجرا کرده اید و واقعا به جانم نشست.

      الان هم می خواستم برایتان بنویسم یهو رحمت الهی از آسمان باریدن گرفت که با صدای اذان تلاقی پیدا کرده بود و نورعلی نور خداروبی نهایت شکر وسپاس ….

      فاطمه جان کامنت های زیبایت واقعا برای من درس ها دارد وخداروشکر می کنم بابت وجود دوستان بی نظیری چون شما عزیزدلم که با نتایج عالی و روز به روز تغییر وتحول در تمام زمینه ها بر پاک بودن وتوحیدی بودن این مسیر رویایی ولبریز از عطر وجود خداونددر کنار استاد عزیزمان صحه گذاشته اید.

      از رشدوپیشرفت تان در کنار همسر گرامی تان و دو فرشته زیبایتان در زمینه های مادی ومعنوی، بی نهایت خوشحالم وسپاسگزار خداوند هستم .

      امیدوارم باز هم نتایج عالی تان را بخوانم ولذت ببرم عزیزجان.

      در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1084 روز

        دوست داشتنت بهانه ایست

        تا در ایوان بنشینم،

        و قطره های باران را؛

        با وسواس کودکانه ای بشمارم!

        که وقتی می گویم

        به اندازه ی باران دوســتت دارم

        مبادا کم گفته باشم.

        سلام مریم عزیزم

        سپاسگزارم از مهر ولطفت

        از اینکه در زمان باریدن باران برام نوشتی و دستی از دستان خداوند شدی تا نشونه ای بدونم که روی باور فراوانی تمرین کنم و

        ظرف وجودی مو برای دریافت نعمتهای الهی بزرگترکنم ..

        خداروشکر برای دریافت نعمت کامنتت در بهترین زمان عزیزدلم..

        خیلی دوستت دارم .

        خداروشکر برای وجود ارزشمند

        خودت و عشق دلت آقا مصطفی بزرگوار ومحترم ..

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      سلام رفیق شفیق من، دوست داشتنی، چقدر دوست داشتم کامنتت رو… یه خلاصه ای بود از دوره های استاد :))

      چقدر کامنتات داره روز به روز عمیق تر و زیباتر میشه فاطمه جانم. نمی دونم هفته ای چندبار اینو بهت میگم ولی بازم میگم، چقدددر چیز یاد می گیرم ازت رفیقم. خیلی با خودت و جهان اطرافت در صلحی… هم خودت هم داداش رسول، حتی هلیسا و محمدحسن جان… خیلی قشنگ شکارچی نکات مثبت هستین شماها… عاشقتونم و خدا رو سپاس می گم هرروز که هستین، که هربار که صدای پر از آرامشت رو می شنوم کلی تحسینت می کنم، به حرفات فکر می کنم و میگم خداجونم ممنونم که از طریق این بنده ت داری بهم یاد میدی چطور توحیدی تر عمل کنم…

      واقعا همین یه دونه باور که خدا برامون کافیه و قدرت مطلق اونه می دونه تک تک ماها رو هل بده تو همون مسیر آسفالت و سون بزنیم و از زیبایی های جاده لذت ببریم و به خواسته هامون برسیم.

      خب خدا رو شکر بخاطر این اینترنتی که در طول پرواز داشتم :)) همین الان رسیدم بوستون برای یه سمینار… خدا رو شکر که تو این فاصله کلی کامنت خوندم و دو سه تا کامنت هم نوشتم…

      عاشششقتم رفیق و به خدای مهربون می سپارمت :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام فاطمه جانم.

      کامنتت به قلب و روحم نشست.

      نمیدونم چی میخوام بنویسم حتی، ولی حسم گفت بیا و بنویس.

      کامنتت این احساس رو به من داد:

      – اینکه باید غرورمو بذارم کنار و برسم به درجه ی رفیعِ تسلیم بودن به درگاه خدا.

      – اینکه نخوام دلسوزی و حمایت کنم.

      – اینکه واکنش گرا نباشم.

      – اینکه بیشتر سکوت کردن برای من عینِ درمان میمونه.

      (دارم روی این تمرین کار میکنم، هر وقت حاشیه ای میاد که بوی واکنش دادنم ازش به مشامم میخوره فقط سکوت میکنم و لبخند میزنم، خیلی باحاله، اینو از خدا دارم، میدونم اونه که داره کمک و هدایتم میکنه تا با خودم به صلح برسم.)

      – اینکه نَرَم دنبالِ حاشیه.

      – اینکه بفهمم حاشیه (فرع) چیه، و بچسبم به اصل.

      من هنوزم غُد و یه دنده هستم گاهی…

      که حرف حرف منه، من درست میگم، منطق و تحلیل من درسته…

      وگرنه منم بی منطقی های خودمو دارم، چون من اینطور فکر میکنم درسته، پس درسته دیگه!

      نگاه سوم شخص، یا از بالا به موضوع هم هیچی.

      من هنوز این فایل رو گوش ندادم، امشب هدایت شدم به کامنتت، چون روی ایمیلم فعالش کردم.

      تا مدتها کامنتتو نمیخوندم چون تو مداری که هستی نبودم.

      الانم نمیدونم هستم یا نه، ولی میدونم من باید بخونم کامنت هاتو.

      البته که مشخصه متمرکز داری روی خودت و بهبودت کار میکنی و این برای من الگو هست.

      از کامنت هات بوی خلوص، سادگی، ارامش، امنیت، پاکی به مشامم میخوره.

      تحسینت میکنم فاطمه جان.

      این قسمت از کامتت که نوشتی همه چیز امانت های خدا دست ماست خیلی برام دلنشین بود.

      همسر، فرزند، خانه، ماشین، ثروت، جسم خود، ذهن خود و … همه امانت هستن که من باید درست باهاشون رفتار و زندگی کنم.

      وقت و زمان، انرژی و … همه امانت هستن.

      حقیقتاً من زمانم رو چطور سپری میکنم؟

      انرژی مو برای چه کارهایی مصرف می کنم؟

      چقدر سپاس گزارِ قلبی و حقیقی هستم.

      چقدر میتونم احساسم رو خوب نگه دارم؟

      امروز که داشتیم از آتلیه برمیگشتیم اولش خیلی خوشحال بودم.

      چون عکسهای حافظ رو انتخاب کردیم تا بره برای ادیت و چاپ.

      بعد دچار شک شدم ایا همه ی عکسهای باحالشو انتخاب کردم؟

      اداهای بامزه شو انتخاب کردم یا نه؟

      تا صدای استاد پیچید تو گوشم:

      شما وقتی داخل بهشت هم باشین و فقط ناخن انگشت کوچک پاتون درد کنه، شیطان این قابلیت رو داره با این بهانه اون شادی و لذت فراوانتون رو ازتون بگیره.

      و بر خودم مسلط شدم که دقت کن.

      بیا نکات مثبت و داشته هاتو ببین:

      – اینکه پروژه ی عکاسی از 6 ماهگیِ حافظ جان دیروز و امروز انجام شد.

      – اینکه 14 عکس بسیار زیبا از قند عسل انتخاب کردیم.

      قبلا 10 تا عکس میخواستیم چاپ کنیم، ولی انقدر خوشمزه بود تو عکسهاش این اقا حافظ قشنگم، که هی دلم میخواست عکسهای بیشتری انتخاب کنم.

      – سایز عکسهاشو 16 در 21 برداشتم که آلبوم بگیرم براش مجزا.

      – استودیو عکاسی که رفتیم فوق العاده بود با دکورهای جذاب.

      – هزینه ی عکاسی که پرداخت شد.

      و …

      به خودم اومدم سریع که کنترل افکار و ذهنت رو بگیر دستت.

      الهی شکر برای همه ی داشته هام.

      با ربط و بی ربط نوشتم از هر چیزی که به قلبم اومد.

      در پناه خدا باشی فاطمه جانم، در کنار اقا رسول و هلیسا جان و محمد حسن جان، شاد و خوش و سلامت و ثروتمند باشین.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      آرزو کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 508 روز

      سلام هم کلاسی عزیزم

      کامنتهای شما همیشه برام ایمیل میشه

      و من کلی آگاهی میگیرم خدا رو شکرررر

      اما با خوندن این کامنتتون قلبم گفت

      برو و تحسین کن هم کلاسیتو و

      از صمیم قلب ازش تشکر کن

      آره من از خوندن چند باره کامنت شما

      به وجد اومدم کلللی تحسین کردم،

      نگاهتونو آگاهیهاتونو،تلاشهاتونو،استمرارتونو

      متعهد بودنتون و سخاوتمندی شما رو که

      این آگاهی ها رو برامون نوشتین

      این بخش قلب منو باز کرد و لذت بردم

      اینکه:

      اصل توحید شناخت خودمه

      اینکه خودم نسبت به خودم چه احساسی دارم؟

      آره من باید الان که در حال کار کردن در دوره عزت نفسم باید خیلیییییی عمیقتررررررر به این سوال

      پاسخ بدم در موردش با خودم با خدای خودم

      حرف بزنم ازش هدایت بخوام که خودمو بکشم بالا

      به لطف الله یکتا

      بی نهایت سپاسگزارتونم بازم برامون بنویسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      حسین کهن‌زاده گفته:
      مدت عضویت: 1597 روز

      درود به شما بانو

      نمیدونم چی بگم

      واقعا به‌به به این قلم شیواتون

      به این همه قدرت افکارتون

      من که عشق کردم خوندم و با خواندن کامنتتون انگار هرچی میرفتم جلو همش درهای آگاهی و یادآوریهای بیشتری برام باز میشد

      انگار ی نردبونی‌ بود که هر چی میرفتم بالا دنیام روشن‌تر میشد

      سپاسگزارم از خدای خوبم که ی همچین خانواده‌ی بزرگی دارم که این آگاهیهای ناب توش داره تبادل میشه

      و همچنین سپاسگزارم از شما که اینهمه توحید رو دارید عملی میکنید و از همه مهمتر به ما هم متذکر می‌شود

      در جریان عشق و نعمت و سلامتی باشید…..آمیین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حسین کهن‌زاده گفته:
      مدت عضویت: 1597 روز

      درود به شما بانو

      نمیدونم چی بگم

      واقعا به‌به به این قلم شیواتون

      به این همه قدرت افکارتون

      من که عشق کردم خوندم و با خواندن کامنتتون انگار هرچی میرفتم جلو همش درهای آگاهی و یادآوریهای بیشتری برام باز میشد

      انگار ی نردبونی‌ بود که هر چی میرفتم بالا دنیام روشن‌تر میشد

      سپاسگزارم از خدای خوبم که ی همچین خانواده‌ی بزرگی دارم که این آگاهیهای ناب توش داره تبادل میشه

      و همچنین سپاسگزارم از شما که اینهمه توحید رو دارید عملی میکنید و از همه مهمتر به هم متذکر می‌شود

      در جریان عشق و نعمت و سلامتی باشید…..آمیین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام به استاد گرانقدرم، خانم شایسته عزیز و دوستان دوست داشتنیم.

    استاد برعکسِ شما که تو یه خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدین، من تو یه خانواده تقریبا ضد مذهب بزرگ شدم :)

    پدرم تقریبا جزو اولین نفراتی بود که توی تهران ماهواره خرید از همون نسل اول ماهواره هایی که اومده بود و من وقتی تو مدرسه به معلمم گفتم و برخورد عجیب غریبش رو دیدم تازه فهمیدم اخ اخ بابام خیلی کافره انگار :) کلا توی فضای خونمون هیچ خبری از مسائل مذهبی نبود.

    بابا کلا با آدمهای مذهبی رفت و‌ آمد هم نمیکرد. دانشجو که بودم یکی از فامیلهای زن عموم که خانواده محترم اما خیلی مذهبی بودند برای خواستگاری چند بار تماس گرفتند، بابا فقط به خاطر مذهبی بودنشون اصلا اجازه نداد بیان و بعدا که یه روز سرزده اومدند، بابا پا شد رفت بیرون :) میخوام بگم تا این حد نسبت به مذهب از سمت خانواده م بخصوص پدرم مقاومت بود که با وجودیکه همیشه با همه با احترام برخورد میکرد اما اصلا تحمل آدمهای مذهبی رو نداشت و حتی حفظ ظاهر هم نمیکرد :)

    ولی من خودم تا یه زمانی کشش داشتم به سمت مذهب.. شاید تحت تاثیر حرفهای معلمها تو مدرسه که هر چی شما شنیدید به ما هم میگفتند و طبیعتا تحت تاثیر قرار میگرفتیم و اتفاقا فکر میکردم باید تلاش کنم که بی دینی پدرم باعث جهنم رفتن منم نشه :) منظور اینکه انقدر این فضا توی جامعه قوی بود که حتی یکی مثل من که تو خانواده ای کاملا ضد این صحبتها بزرگ شده بود اما بازم تحت تاثیر قرار میگرفت …

    حتی یه دوره ای که خیلی مذهبی شدم که تو یکی از کامنتهای قبلیم تعریف کردم… میرفتم مسجد و میدیدم خیلی وقتها سر صف اولِ نماز وایسادن بین خانمهای بالغ دعوا میشه و هر کی سعی میکنه زودتر بیاد زنبیل بذاره و خلاصه هزار و یک داستانی که با روحم در تضاد بود :) تو مجالسی که میرفتم که اپسیلونی خبر از قرآن نبود ولی خودم شبها گاها قرآن میخوندم ولی بازم نه برای فهمیدن، فقط برا اینکه چله بگیرم که حاجت روا شم :) مثلا شنیده بودم هر کی 40 شب پشت هم بلافاصله بعد از نماز عشا سوره واقعه رو‌ بخونه خداوند گشایش در روزی بهش میده و منم سعی میکردم بخونم :) نمیدونستم اینا رو از کجا میگن ولی فکر میکردم لابد یه چی میدونن که من نمیدونم :)

    سال اول دانشگاه یه دوست خیلی صمیمی داشتم که زرتشتی بود و خیلی دختر نایس و فوق العاده ای بود اما بعد از مذهبی شدنم بهم گفته بودن اگه چیزی از دستش بگیری باید دستت رو آب بکشی و اگه خوراکی بهت بده بخوری بعدش باید دهنت رو آب بکشی !! این بود که کم کم ارتباطمون ناخودآگاه قطع شد چون هی نمیتونستم در حال آبکشی باشم :)

    خلاصه کلا تو‌ در و دیوار بودم با اون آموزشها، و بعد هم که به این نتیجه رسیدم که اصلا اینا کلا چرت و پرته و همه رو گذاشتم کنار و حتی قرآن رو.

    تا وقتی که با شما آشنا شدم …

    و حالا میفهمم منظور قرآن ازینکه میگه در آیات تعقل کنید چیه… من اصلا نمیفهمیدم تعقل کردن یعنی چی… انقدر سطحی نگر بودم که وقتی قرآن میگفت اگه میتونید آیه ای مثل قرآن بیارید، به خودم میگفتم خب چرا نشه مثل این آیه رو اورد؟ خیلی سادس که :) اصلا این مفاهیمی مثل «مفهوم قلب در قرآن» و «بررسی ریشه کلمات» و اینا که میگید هنوزم اگه شما توضیح ندید برا من قفله چرا برسه اون موقع :)

    اما اینو خیلی خوب میفهمم، اینکه میگید «هر کسی که الهامات خداوند رو دریافت کرده، میدونه که خداوند بر اساس شرایط اون لحظه ش بهش گفته که چیکار کنه»…

    من ورودم به شرکت قبلی و حتی شرکتی که قبل ازون که کار میکردم کاملا هدایتی و از سمت خداوند رقم خورد. اما زمانیکه اون چیزی که لازم بود رو ازون شرکتها یاد گرفتم و حالا وقتش بود که بیزینسِ خودم رو شروع کنم، هزار تا نشونه اومد و به هزار طریق خدا بهم فهموند که حالا وقتشه که حرکت کنم… بر اساس شرایطم یه زمانی نیاز بود از کارمندی شروع کنم تا تکاملم طی شه، و باز بر حسب شرایط حالا وقت حرکت بعدی بود، و هر بار «بر حسب شرایطِ من» خداوند هدایتم میکرد…

    «با توجه به شرایط، با توجه به هیستوریت، با توجه به تواناییهایی که داری، با توجه به اهداف و آرزوها و خواسته هایی که داری، با توجه به همه اینها، کوتاهترین، سریعترین و درست ترین مسیر رو بهت الهام میکنه»

    «ولی یک سری از چیزها هست که هرگز در قرآن تحت هیچ شرایطی تغییر نکرده که اونا میشه قوانین حاکم بر جهان… هرگز تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت…»

    و‌بعد این آیه روشنگر که لقمان به پسرش میگه به خداوند شرک نَوَرز که بدون شک، ظلم عظیمیه…

    این ظلم به خود رو‌ هم قبل از آشنایی با شما تجربه کرده بودم… اون روزایی که یه کارمند معمولی بودم و مدیر بالا سریم نمیخواست که دیده بشم ، همون روزا که پاداش به کارمندهای هر دپارتمان رو مدیرشون تعیین میکرد و اونم با اینکه همه کارهای اصلی رو من میکردم برای همه پاداش رد میکرد الا من :)

    تا زمانیکه شما یادم نداده بودید که هیچکس در زندگی ما قدرتی نداره، من قدرت رو دست اون میدیدم و هر بار که همه پاداشهای خوب میگرفتند و‌به من کوفتم نمیدادن، دلم میشکست و غصه میخوردم و احساس مظلومیت میکردم :) ولی به قول شما خودم به خودم ظلم میکردم و اون بنده خدا هم با قدرتی که من تو ذهنِ خودم بهش داده بودم هر روز گردن کلفت تر از دیروز میشد :)

    ورق از کجا برگشت؟ ازونجایی که خودمو بستم به صدای شما و فایلهای توحیدیتون و اونجایی که به رسم شاگردیتون، قدرت رو از اون بنده خدا گرفتم و دادم به اونی که مالک آسمانها و زمینه … اونجا که تسلیم پروردگار عظیم شدم و بعد به قول شما بوم، بوم، بوم معجزات رخ دادند و خودِ همون آدم باعث‌ شد که من جایگزینش بشم و حتی رتبه م از خودشم بالاتر بره و بعدشم باقی ماجرا که تو داستان هدایتم گفتم…

    چقدر دقیق و قشنگ میگید که «داستان توحید، داستان شرک و داستان خلق زندگی خودمون همشون به هم وصلن… زمانیکه داری به خالق بودنِ خودت فکر میکنی، زمانیه که داری توحیدی فکر میکنی و زمانیه که شرک داره از وجودت میره بیرون…»

    و‌بعد که راجع به شباهت «سراغ قوم‌فرعون رفتن» با «خواسته هایی که بنظرمون نشدنی میاد» میگین انگار بقول شما یه سیمانی تو ذهنم شل شد… چقدر درست میگید… و فکر کردم واقعا خواسته های من کدومش سختتر از سراغ قوم فرعون رفتنه؟ کدومش سختتر از جلوی فرعون وایسادنه؟ کدومش سختتر از تبدیل کردن عصا به اژدهاست که همه جادوهای جاددوگرانِ خِبره فرعون رو یه لقمه چپ بکنه؟ کدومش سختتر از شکافتن دریاست؟ اصلا من چقدر چیزای کوچیکی خواستم از خدایی که انقدر بزرگ و توانمنده! چطور میتونم‌ انقدر کم‌توقع باشم در حالیکه خودِ خدا دونه دونه تو قرآن نام برده که چه کارای خفنی برای بنده های با ایمانش کرده! چرا اینا رو با این جزییات تعریف کرده؟ جز این‌ بوده که خواسته برام باورسازی کنه؟

    «چیزایی که به ظاهر نشدنیه، به ظاهر امکانپذیر نیست، اگر محدودیتهای ذهنمون رو‌برداریم امکانپذیر میشود.. خداوند هدایت میکنه، خداوند درها رو‌باز میکنه..»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 443 رای:
    • -
      فرحناز ثانی گفته:
      مدت عضویت: 966 روز

      سلام شهرزاد عزیزم دختر زیبا و محشر داستان هدایت قبلی شمارو هم استاد در تلگرام گذاشته بودن و یادمه که اونم‌خوندم و وقتی خوندم کلی هیجان زده شدم

      امروزم کامنت شمارو خوندم و یک کد بزرگ برام باز کردی دختر

      اونجایی که نوشتی خدا تو قرآن دونه دونه گفته که چه کارهایی برای بندگان با ایمانش انجام داده بعد ما چه چیزهای کوچکی ازش میخوایم

      همیشه میگفتم چرا خدا داستان هارو تو قرآن تکرار کرده چه نیازی به این همه تکرار بوده الان با خوندن این جمله یک چیزی تو قلبم صدا داد گفت اینه ها خدا میخواد بگه گوشی موبایل شصت میلیونی که چندساله میخوای و فکر میکنی زیاده برا خدا که بهت بده ببین خدا برای موسی که ایمان داشته عصارو تبدیل به اژدها کرده برای ابراهیم آتش رو گلستان کرده حضرت مریم بدون همسر مادر شده

      اینها برای باز شدن دریچه ی قلب ما به روی ایمانه نه اینکه بخونیم و بگیم واو چه خدایی چه کارای عجیب و بزرگی کرده برای اینکه قدرتشو درک کنیم بفهمیم و انقدر مشرک نباشیم برای این همه خواسته های کوچک و پیش پا افتاده

      خیلی خوشحالم که این کامنت زیبای شمارو خوندم و درس بزرگی یاد گرفتم

      پروردگارا سپاسگزار تو هستم که هر لحظه داری هدایتم میکنی دوستت دارم

      شهرزاد عزیزم سپاسگزارم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1197 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      عاشق این شیوه نگارش شما هستم هم میخندم هم عمیق به فکر میرم هم گاهی از شوق اشک میریزم.

      منم زمانی خیلی مذهبی بودم و خانواده ام در مذهبی بودن متوسط اند، خیلی خوب میفهمم چی میگین.

      خیلی لذت بردم و ممنونم

      هرکجا هستین موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1236 روز

      سلام شهرزاد عزیز چقدر قشنگ گفتب مخصوصا آخر این نوشته که گفتب چقدر من کوچیک و کم خواستم از خدا …

      چرا واقعا؟

      چرا ما انقدر توقعمون کمه از خدای به این عظمت و بزرگی ،

      این خدایی که خدای موسی و عیسی و پیامبران بزرگ بوده که هرچیزی اراده میکردن بهشون میداده پس چرا ما انقدر خداوند و کم ارزش میبینیم و کم حتی هیچی نمیخوایم ازش و اجازه میدیم روز و شب همین جوری بگذره بدون درخواست بدون دعا و خواسته های بزرگ !!!

      خدای من منو ببخش و خودت کمکم کن وجود خودمو ارزشمند تر از این چیزایی که هست ببینم و درک کنم چقدر با ارزشم .

      در پناه خداوند با عظمت و بزرگ باشی شهرزاد جان ممنون از نوشتت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مبین حضرتی گفته:
      مدت عضویت: 386 روز

      به نام خدایی که همه جوره عالیع

      سلام خدمت شما دوست عزیز ،استاد گرامی و دوستانی که خدارو قدم به قدم بهتر میشناسن

      تحسینتون میکنم خیلی کامنتتون انگیزه بخش بود برام، مخصوصا وقتی که گفتید:

      «اصلا من چقدر چیزای کوچیک میخواستم از خدایی که انقدر بزرگ و توانمنده چطور میتونم انقدر کم توقع باشم در حالیکه خود خدا دونه دونه تو قرآن نام برده که چه کارای خفنی برای بنده های با ایمانش کرده!!!!! »

      عالی بود بینظیر چقدر دیدگاها میتونه متفاوت باشه.

      امیدوارم بهترین بنده برای بهترین معبود باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      امینه گفته:
      مدت عضویت: 2819 روز

      سلام به شهرزاد عزیزم و استاد عزیزم و مریم جان

      چقد این کامنت روی من تاثیرگذار بود، من یه جورایی از مسیر داشتم خارج میشدم اما این جمله شهرزاد عزیزم حالمو دگرگون کرد: ” ورق از کجا برگشت؟ از اونجایی که خودمو بستم به صدای شما و فایلهای توحیدیتون و اونجایی که به رسم شاگردیتون، قدرت رو از اون بنده خدا گرفتم و دادم به اونی که مالک آسمانها و زمینه … اونجا که تسلیم پروردگار عظیم شدم و بعد به قول شما بوم، بوم، بوم معجزات رخ دادند و …”

      چقد زیبا بود خیلی روی من تاثیر گذاشتین، منم خودمو بستم به فایل های توحیدی. خداروشاکرم که با خوندن کامنت زیبای شما تلنگر بهم زده شد که امینه برگرد تو مسیر.

      استاد عزیزم بابت فایل های رایگان ارزشمند سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شیما گفته:
      مدت عضویت: 1462 روز

      مهم نیست اگه الان درها به روم بسته ست اگه من با ایمان و توکل به پروردگارم حرکت کنم تک تک‌درها به روی من باز خواهد شد.

      جمله طلایی استاد عزیزم در دوره قدم که همیشه توی ذهنمه

      شهرزاد عزیزم سلام

      پاراگراف اخرت خیلییییی تحت تاثیر قرار داد منو با خوندنش ضربان قلبم بیشتر شد انگار پشتم گرم شد و یاد گرفتم که چطور درخواست کنم ، کم نخوام کوچیک نخوام ذهنمو بزرگ کنم چون من لایق بهترینها هستم من ارزشمندم من خدایی دارم که به همه درخواستهای من اری میگه برام کن فیکون میکنه اگه من کم بخوام ینی قدرت اونو کم درنظر گرفتم

      و او خدای ناممکن هاست در حالی که تو بر ممکن گریه میکنی؟!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: