این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
691نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی
تشکر ازین فایل عالی و بی نظیر چقدر ازش یادگرفتم و احساس کردم ریشه خیلی مسائلم به این دو موضوع برمیگرده
چقدر مثالهای که فرمودین دقیق و قابل لمس بود
و خیلی لذت بردم و یادگرفتم و تصمیم گرفتم حواسم به این دو پاشنه آشیلم باشه
منم سعی کردم امروز به مساله ای که برخورد کردم به این شکل ذهنم رو کنترل کنم و درسهام رو بگیرم
البته دقیقا ریشه اصلی به احساس لیاقت و باورقرباتی بودن هم برمیگرده ولی نکاتی که
تو دفترچه یادداشت نوشتم اینها بودن
و نوشتن نکات باعث شد احساسم هم بهتر بشه و ذهنمو راحت تر کنترل کنم
من امروز دو تا درس گرفتم
اول اینکه عجله نکنم
وقتایی که باید عجله کنم نمی کنم وقتایی که نباید، عجله میکنم
به نظرم بهتره بیام ببینم ریشه عمل من از کجاست
مثلا شده یه خرید واجب و ضروری داشتم یه جنس خاص و به دلم افتاده الان بخر و من چون نتونستم از پولم دل بکنم باوجودیکه میدونستم باید خرید کنم صبر کردم و اون جنس افزایش قیمت داشته و بعدا با قیمت بیشتری خریدم
یا برعکس جنسی رو دیدم و هی تو دلم گفتم یالا بخر الان تموم میشه و بعد خریدن دیدم اون کیفیت مطلوب رو نداره و من تو ذهنم بزرگش کرده بودم
مورد دیگه انتظاره، انتظار گاهی برای من سخته و باید بتونم کنترل ذهن کنم تا حرکت عجولانه نزنم مثل الان که منتظرم
یه موضوع دیگه که بهش رسیدم اینه که اینکه من یه ولع دارم برای بیشتر داشتن اما اونقدر زیاد که باعث میشه به داشته هام توجه نکنم و ازشون لذت نبرم و بازم چیزای جدید بخوام و خودش رو به شکل شرکت در کلاسهای آموزشی و یا خرید وسایل بدون اینکه تکاملش رو طی،کنم نشون میده ولی این یه جور طمع هست.
و درنهایت مهمترین و بالاترین مهارتی که باید بهش برسم کنترل ذهن هست
تو ذهن من اینجور برنامه ریزی شده که توجه به داشته ها رو قانع شدن میدونه قانع شدن بدون رشد و بدون خلق. ولی باید بگم دراصل درستش اینه که بتونم از شرایط و داشته های کنونی ام خودم رو رشد بدم
یه موضوع دیگه این بود که همسایمون گفت که دو تومن هزینه کلاس بچه ها شده هنوز نرفتن و اصلا به فکر نبود اما من بخاطر جنس بی،کیفیت و گرونی که خریده بودم خیلی خودمو سرزنش میکنم و احساس میکنم پول زیادی از دست دادم
به نظرم اینکه خودمو سرزنش کنم اشتباهه
این که باور کمبود دارم که پولم رفت و تا کی دیگه این پول دستم بیاد این باور محدود
اما این تضاد کوچیک بهم یاد داد تا ترمزهای ذهنیم رو پیدا کنم و باورهای محدودم رو بهم نشون بده و بدونم این رفتار و اشتباه من از چه باور و فرکانسی نشات گرفته
درنهایت رفتم که جنس رو پس بدم و یا تعویض کنم که یکم واشرش رو درستش کرد و خیلیییی زیاد بهتر و قابل استفاده شد 90 درصد درست شد ولی گفت تعویض نداریم و دیگه مشکلی ام نداره.
مبلغی که منتظرش بودم برام واریز شد یادمه بخدا گفتم دیگه عجله نمیکنم چه برای خرید چه برای فروش و مشتری داشتن میخوام خودت همیشه زیبایی ها رو سرراهم قرار بدی خودت برام مشتری بفرستی و روزی خودش دنبالم بیاد چه به شکل مشتری های نقد و افرادی که راحت ازم خرید میکنند و همچنین خودمم خریدهای راحت و باکیفیتی داشته باشم
یه موضوع باید بگم که وقتی تونستم حسم رو خوب نگه دارم نشانه های خوبی میگرفتم و برکت رو می دیدم مثلا تو همون ساعت چند نفر فالو کردن پیج من رو.
مشتری که باهاش رو درواسی داشتم و برام خیلییی عجیب بود که چرا چند روزه مبلغ رو واریز نکرده و دیگه گفتم من درسهام رو گرفتم و مساله رو رها کردم که درواقع اعراض و برداشتن توجهم از ناخواسته بود. برام واریز کرد و گفت ببخشید یادم رفته بود و دیر شد.
سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همچنین تمام دوستان عزیزم در سایت عباس منش
ببینید ما برای اینکه بتونیم یک زندگی سرتاسر دلخواه رو رقم بزنیم باید قوانین زندگی یا قوانین این جهان رو درک و عمل کنیم
قوانین این جهان بر اساس ذهن هستش ذهن یک ترازوئه که دائما در حال سنجش هستش و اتفاقات رو به خوب و بد تقسیم میکنه ما اگر بدونیم که این لحظه این اتفاق این مقدار درآمد این رابطه این سلامتی؛ به جای شک کردن اطمینان داشته باشیم که این بهترین چیزی بوده که برای ما امکان داشته که خداوند میتونسته ما رو باهاش رشد بده و هدایت کنه دیگه همیشه احساسمون خوبه به جای اینکه بخوایم ناراحت بشیم همیشه لبخند می زنیم به جای اینکه بخوایم نیاز باشه دائم حرف بزنیم بیشتر گوش می کنیم و به جای اینکه بگیم این اتفاق خوبه یا بده می پذیریم ش میگیم اون چیزیه که باید اتفاق میفتاده و به جای اینک شکایت کنیم بیشتر قدردانی می کنیم چرا که این داره به ما یاد میده که چقدر به خواستمون نزدیک یا دور هستیم و به جای اینکه بترسیم
عشق می ورزیم با مهربانی با صبر با حوصله کارهامون انجام میدیم و گام برمی داریم برای رسیدن به خواسته هامون اینا قوانین زندگی هستن اینا قوانین بازی زندگی و ذهن هستن که ما اگر بتونیم به این آگاهی و به این نقطه از عملکرد برسیم که فقط خیر رو ببینیم که وجود داره دیگه عملا جوری رفتار میکنیم که هیچ چیزی جز خیر وجود نداره و با اطمینان به لطف و مرحمت الهی پیش بریم واقعا دیگه سرتاسر زندگیمون خیر و نیکی میشه
ممنون و قدردان خوبی شما هستم برای یادآوری این آگاهی های زیبا که ما میتونیم این ها رو درون خودمون تقویت و به کمال عملگرایی خودمون رو نزدیک و نزدیکتر کنیم
با آرزوی بهترین ها از خداوند برای همه مون عمل به این آگاهی ها و خاموش کردن و کنترل کردن ذهن رو دعا می کنم
مثال واضح عدم احساس لیاقت که از خوندن کپشن و مثالش به یادم اومد که داغه داغ هست :
مدتی بود رابطه عاطفی ام فراتر از تصور فوق العاده بود یعنی بی نظیر، نعمتهای بیشماری سرازیر به زندگی ام شده بود و از چپ و راست مورد لطف و محبت مادی و معنوی افراد قرار میگرفتم ، وقتی برای لذت بردن از غروب رفتم که (البته لازم به ذکره عاشق لوکیشنم هستم که باعث میشه غروب رو کامل و واضح ببینم با سطح وسیع) هوا مدهوش کننده بود نسیم ملایمی میوزید و خورشید به طرز وصف ناپذیری داشت به ابرها رنگ میپاشید با یه نفس عمیق تموم ریه هام رو پر کردم احساس خوشبختی میکردم و انگار بند بند وجودم میخواست از هم گسسته بشه از حس عمیق شکرگزاری که نمیدونستم بجاش بیارم که کافی باشه ، و حالا دینگ !!!! آرزو این نامردی نیس؟ چی نامردیه؟ تو اینجوری غرق خوشی و فلانی و فلانیا …. !؟ خب مگه بارون رحمت الهی رو سر اونا نمیباره ؟البته که میباره اونا خودشون چتر دارن به من چه ؟ من حقمه لذت ببرم و زندگی رو تجربه کنم قبل اینکه فرصتم تموم شه ، واقعا حقته؟ و ادامه گفتگو ها …
نمیدونم چقدر میتونین متوجه بشین ولی این نجوا زیرزیرکی همه چی رو هربار خراب کرد ، مثل یه تومور سرطانی که هر چی طرف رو تغذیه میکنن و تقویت میکنن اون تومور میبلعه هرچی رو خودم هر روز و هر روز کار میکردم و حتی بیشتر از قبل با جزئیات بیشتر کار میکردم روی افکار و اعمالم میدیدم همه چی بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه مثل ماشینی که بستنش به یه ستون محکم و ماشین داره زور میزنه داره دود از موتورش بلند میشه ولی یه سانت جلو نمیره و میگفتم خدایا چی شد چرا همچین شد ؟! من که داشتم عالی پیش میرفتم این تقلا برا چیه ؟
بله این تقلا برا اینه که تو وقتی خودتو لایق طبیعی زندگی کردن ندونی دنیا هرگز چیزی که لیاقتشو نداری بهت نمیده ، نامردیه تو خوشبخت باشی ؟پس بفرما زجر بکش تا جوانمرد دختر خوب ، فکر میکنی زیادی همه چی خوبه زیادی همه چی گل و بلبله زیادی خوشبختی؟ پس بفرما برات کمش میکنم در حدی که خودتو لایقش بدونی …
طبیعی زندگی کردن مهمه ، طبیعی یعنی چی؟ طبیعی یعنی یه زندگی آروم و شاد و لذتبخش یه زندگی پر از محبت و خوشبختی یه زندگی سرشار از لطف و عنایت بقیه یه زندگی سرشار از هدایت و نشانه های خدا ، و من لیاقت طبیعی زندگی کردن رو دارم ، با همون فرمونی که ماشینو کشوندم تو خاکی با همون فرمون میبرمش تو آسفالت .
مورد بعدی عجله : چیزی که غافل بشی پرتت میکنه از مسیر بیرون ، در هر زمینه ای حتی اگه داری رو دوره ای کار میکنی اگه عجله رو راه بدی میخواد نزاره با دقت خودتو کنکاش کنی میخواد هولت بده برو بعدی برو زودباش برو زود تغییر کن درحالیکه زهی خیال باطل دستتو خوندم :-)))
مورد بعدی هم هرجا حس کردم مورد ظلم واقع شدم و حس قربانی بودن کردم دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ مسابقه سرعت رو تصور کنین که شما وسط جاده گیر کردین ماشین اول میزنه زیرت میخوری زمین خودتو نجات ندی ماشین دوم میره رو دستت بعدی میره روپات بعدی پرتت میکنه اونورتر دوباره همون سیکل تاجایی که نتونی خودتو نجات بدی با اسفالت یکی میشی ، حس قربانی کردن دقیقا همینه تا بیوفتی تو جاده اش باااااید خودتو نجات بدی وگرنه چنان از در و دیوار با بیرحمی از روت رد میشن هربار ضربات دردناک تر میشه که از صفحه روزگار محو میشی و هربار به یه صورت ولی به محض اینکه تصمیم بگیری قهرمان زندگیت بشی بازی کاملا عوض میشه ….
مورد بعدی هم لذت از چیزای کوچیکه ، اصلا زندگی چیه جز لذت بردن از لحظه ها و اتفاقات کوچک ، یادتونه بچه بودیم پنکه روشن بود میرفتیم جلوش آآآآ میگفتیم چه لذتی میبردیم؟ الان کنسرت بریم اون لذت رو نمیبریم ، یا سوار یه چوب میشدیم اسب مون بود ولی واقعا باهاش لذت اسب سواری میبردیم یا سوار جارو میشدیم حس جادوگر پرنده ها دیوانمون میکرد اصلا از خوشی :-))) لذت های زندگیم رو باید عمیق تر تجربه کنم حس یه دوش فوق العاده ریختن آب روی پوستم که منو تازه میکنه، حس خوردن بالذت یه غذای خوشمزه بخصوص با دستپخت خوشمزه خودم ، حس یه گاز زدن به میوه ی مورد علاقت ، حس نسیم روی پوستت و پروانه های بهاری ، حس لوکیشن بی نظیر و سرسبز خونه ، حس دیدن لبخند و لبخند زدن و حس پوشیدن یه لباس خوشگلی که تازه خریدی حس ابراز علاقه به کسی که دوسش داری و هزاران هزار حس زیبای دیگه در طول روز که باید تک تک شون رو عمیق حس کرد عمیقه عمیق ، من لایق اینم که عمیقا احساس لذت و شادی داشته باشم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
به طرز جالبی هدایت شدم به این فایل عالی و وقتی فقط متن فایل رو خوندم کلی از جواب سوالاتم رو گرفتم چیزی که چند وقتیه ذهنم درگیرش بود و همش با خودم فکر میکردم که چرا اون اتفاق افتاد و تجربه ای دارم از موضوع این فایل و احساس عدم لیاقت…
تاریخ عضویت من در این سایت برمیگرده به چهار سال قبل اما در واقع من از ده ماه پیش دارم تمرکزی روی سایت کار میکنم قبلاً اینطور بودم که یک ماه روی سایت کار میکردم بعد دوماه میرفتم توی اینستا با یه استاد دیگه دوباره یک ماه میرفتم تلگرام با یه استاد دیگه دوباره یه مدت میرفتم توی سایت یه استاد دیگه و…. همینطور سردرگم به دنبال حقیقت بودم و استادی در ایران نیست که موفقیت تدریس کرده باشه و من حداقل یک فایل ازش ندیده باشم و انصافا هم به همه ی فایل ها گوش میدادم و تمریناتی که میگفتن هم انجام میدادم اما اون طور که باید و شاید تأثیری در زندگیم نمیزاشتن تا اینکه در شهریور ماه سال401 به تضاد سختی برخوردم و واقعا از خدا هدایت خواستم و ناگهان یادم اومد در سایت عباسمنش دکمه ای وجود داره به نام من را به سوی نشانه ام هدایت کن سریع وارد سایت شدم و گفتم خدایا دیگه از این وضعیت خسته شدم خودت هدایتم کن و دکمه رو زدم و فایل معرفی دوازده قدم اومد بعداز دیدن فایل یادم اومد که همون اوایلی که تازه این دوره اومده بود من تا قدم سوم رو خریداری کرده بودم اما چون در مدارش نبودم دیگه ادامه نداده بودم و کلا بیخیال دوازده قدم و سایت شده بودم و رفته بودم دنبال اساتید دیگه خلاصه با دیدن اون نشانه و این یادآوری فهمیدم که خدا داره میگه دوازده قدم رو ادامه بده و بیا توی همین سایت و روی خودت کار کن که اون بیرون هیچ خبری نیست نشستم تعهد دادم و گفتم با نام خدا همین دوره رو ادامه میدم و اینستا و تلگرام رو حذف کردم و گفتم تعهد میدم فقط روی سایت عباسمنش کار کنم و دوره دوازده قدم رو شروع کردم دوباره از قدم اول به دیدن فایل ها و انجام تمرینات تا الان که بعد از گذشت 10 ماه همچنان این اشتیاق سوزان ادامه داره و الان دارم قدم نهم رو کار میکنم…
به برکت تمرکز لیزری و کارکردن و انجام تمرینات دوازده قدم من تصمیم گرفتم در کنار کار کارمندی کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و به سود برسونم و کم کم از کارمندی بیام بیرون…
خلاصه اینکه شروع کردم استارت بیزنس رو زدم با اینکه ترس داشتم اما با دست خالی شروع کردم کلی از تمرینات دوازده قدم رو پیاده کردم و به صورت عملی انجام میدادم و کم کم بیزنسم شروع شد و درآمد من رسید به هفته ای 700 هزار تومان در فروردین سال 402 خیلی خوشحال بودم با اینکه عدد خاصی نبود ولی روزی هزاران بار خداروشکر میکردم و همیشه میگفتم خدایا شکرت بدون اینکه قدم از قدم بردارم کسب و کارم داره هفته ای 700 هزار تومان بهم سود میده و اینکه تونستم برای چند نفر هم کارآفرینی کنم کاری که از بچگی رویاش رو داشتم و هنوز هم دارم خلاصه قدم ها رو پیش میبردم و هربار هم به فکر گسترش کسب و کارم بودم خیلی ذوق داشتم یادمه یه اتفاقی افتاد و باعث شد یکی از مشتریانی که سود خوبی بهم میداد گفت دیگه نمیخوام باهات کارکنم یکی از کارمندانم گفت رئیس حالا میخوای چیکار کنی خیلی ناراحت بود و استرس داشت من اون موقع داشتم قدم ششم رو کار میکردم و با انرژی و با قلبی آرام و مطمئن بهش گفتم ببین این اتفاق حتما خیره و مطمئن باش این اتفاق به نفع ما تموم میشه و یه مشتری بهتر برامون پیدا میشه این جملات رو از روی ایمان قلبی گفتم نه فقط در حد حرف طوری که اون کارمندم همگفت به طرز عجیبی از حرف هات آرامش گرفتم و خداشاهده به 24ساعت نکشید که یه مشتری بهتر که به ما پول بیشتری میداد وارد زندگیم شد من هیچ کاری نکردم نه تبلیغ نه حتی دعا بلکه من فقط بعد از رفتن اون مشتری تونستم به خوبی ذهنم رو کنترل کنم و جالب تر اینکه همون مشتری هم که رفته بود برگشت اصلا اون کارمندم دیوانه شده بود میگفت توروخدا راستش رو بگو تو چطور از آینده خبر داشتی ؟چرا همیشه پیش بینی هات درست از آب درمیاد و من میگفتم این قانون جهان هست و چون قانون ثابت اگه ما طبق قانون عمل کنیم پیش بینی آینده کار سختی نیست حالا بماند که اون بنده خدا نمیفهمید که این حرفا یعنی چی…
به هرحال گذشت و گذشت و ظرف مدت شش ماه کسب و کار من به اوج رسید حالا دیگه بیست نفر کارمند داشتم و درآمدم از هفته ای 700 هزارتومان رسیده بود به هفته ای یازده میلیون تومان و سیستم سازی کرده بودم یعنی هفته ای یک ساعت زمان میزاشتم و اون یک ساعت هفته ای یازده میلیون سود خالص به حسابم واریز میکرد یعنی من بدون اینکه قدم از قدم بردارم هفته ای یازده میلیون پول وارد حسابم میشد…
زندگیم زیر و رو شده بود
اصلا رابطه ی عاطفی ام با همسرم دگرگون شده بود فقط عشق بود که نثار همدیگه میکردیم
رابطه ام با دخترم بینظیر شده بود
اعتماد به نفسم چسبیده بود به سقف
رابطه ام با خدا عالی
با خودم با اطرافیانم در صلح کامل بودم
یادمه ماشینم 8 میلیون خلافی داشت همکارم میگفت فلانی منم خلافی بالایی داشتم رفتم اداره راهنمایی و رانندگی و التماسشون کردم و اونا یه مبلغی رو برام کم کردن تو هم برو التماسشون کن شاید برا تو هم یه چیزی کمکنن اما من حالا دیگه یه آدم دیگه ای شده بودم گفتم من بمیرم هم به کسی التماس نمیکنم و به خودم گفتم به جای التماس به آدم ها به رب جهان میگم این بدهی ها رو پرداخت کنه و اون موقع هدایت شدم به فایل های آقارضا عطار روشن و ازش ایده گرفتم گفتم میام و نتنها خلافی ماشین بلکه کل قسط هام رو هم آروم آروم پرداخت میکنم و شروع کردم و ظرف مدت دوماه هم کل اقساط بانکی ام هم خلافی ماشینم رو صفر کردم حالا دیگه هفته ای یازده میلیون پول فقط مال خودم بود یادمه اون موقع ها اواخر ماه که میشد همه ی همکارانم در جایی که کارمند بودم میگفتن پس کی حقوق میدن پول ندارم تاکسی سوارشم پول ندارم نون بخرم و …و کلی استرس داشتن بعد من میگفتم من برام اصلا مهم نیست که کی حقوق میدن و حتی دست به حقوقم نمیزدم.
و اون موقع به یکی از آرزوهای بچگی ام یعنی سوار شدن به هواپیما جامه عمل پوشوندم و یه سفر بینظیر و عالی رفتم کیش بخدا اگه قبل از اون روز که هدایت شدم دوباره روی سایت کارکنم یکی بهم میگفت آقا چندماه دیگه هم خلافی ماشینت هموام های بانکی ات صفر میشه و هم سوار هواپیما میشی و هم به کیش سفر میکنی حتما میگفتم طرف دیونه شده بابا مگه میشه مگه داریم…
خلاصه اینکه اون روزها روی ابرها سیر میکردم تا اینکه سر و کله یک نجوا پیدا شد:
کم کم یه نجواهایی شروع شد که آقا چرا باید تو بدون اینکه قدم از قدم برداری هفته ای یازده میلیون پول بیاد توی حسابت نگاه کن همه دارن صبح تا شب دوندگی میکنن پدرشون درمیاد تازه لنگ دوقرون دوزار هستن بعد اونوقت تو بدون اینکه کاری کن یازده میلیون پول درمیاری؟ نه یه جای کار میلنگه یه جای کار ایراد داره تو چرا باید اینقدر راحت پول بسازی؟
اوایلش خیلی جدی نگرفتم اما به قول استاد وقتی شخصیتت خوب ساخته نشده باشه و نتونی اون شخصیت قوی رو در خودت ایجاد کنی شخصیتت مثل نهالی هست که با یه باد کمرش میشکنه و نابود میشه اما اگر شخصیتت روخوب بسازی سهمگینترین طوفان ها هم نمیتونن بهت آسیب برسونن .
به این دلیل استاد میگه به جای اینکه بیای هدف بزاری من فلان خونه و ماشین رو بخرم هدفی متفاوت بزار و بیا و روی شخصیتت کار کن چون پول هدف نیست پول نتیجه است پول نتیجه یک شخصیتیه که خودش رو لایق نعمت و ثروت میدونه و…
آره داشتم میگفتم که اوایلش خیلی اون نجوا رو جدی نمیگرفتم اما این شیطان رجیم از چپ و راست و از بالا و پایین هی میگفت نه تو داری اشتباه میری توی دوره زمونه ای که مردم تحت فشار هستن تو داری فلان تومن بابت خدماتی که بهشون میدی پول میگیری و این پول بیش از کاریه که داری انجام میدی و کار تو لایق این پول نیست آقا هی گفت هی گفت هی گفت
کم کم شروع کرد و علاوه بر حرفای بالا توپ رو انداخت تو زمین کارمندانم که آقای مدیر کسب و کار فلان کارمندت دو روز یک بار خونه نمیره و فلان تومن بهش حقوق میدی بعد خودت نشستی توی خونه و هفته ای یازده میلیون!!!! چه خبرتهههههه؟؟؟ آیا این واقعا درسته؟
بچه ها شیطان رفته بود یه طرف میز پینگ پنگ و داشت رجز میخوند و داشت منو وادار میکرد که برم اون طرف میز و بازی رو باهاش شروع کنم حالا یه ندایی توی قلبم میگفت آقا توجه نکن آقا گوش نده آقا برو آقا واینستا حرکت کن نگاش نکن ولش کن…
حالا شیطان هم از اونور میگفت جواب ندی یعنی حرف من درسته به اون ندای قلبم گفتم بزار یه دقیقه برم یه جواب دندون شکن بهش بدم دهنش رو سرویس کنم قول میدم زود برگردم…
رفتم…
رفتم اونطرف میز و راکت رو برداشتم گفتم چیه چی میگی حرف حسابت چیه؟
گفت آقا تو لایق این همه ثروت نیستی توپ رو انداخت تو زمین من
گفتم چی من لایق نیستم؟الان نشونت میدم و یک ضربه بک هند زدم و گفتم ببیییییین من همونیم که از بچگی بهم میگفتن تو هیچی نمیشی کجان الان ببینن من یه کارآفرین شدم که هفته ای یازده میلیون درآمد دارم بدون اینکه قدم از قدم بردارم؟(لبخند رضایت از طرف من تو دلم گفتم بخور حالا)
یه فور هند زد گفت شانس آوردی و فلان جا فلانی کمک کرد فلان جا فلان اتفاق افتاد فلان کار اینجوری شانسی انجام شد و خلاصه همه چی رو با کلمه «شانس» توجیه کرد…
ضربه سهمگینی بود توپ نشست تو زمین من و اولین امتیاز رو دادم!!!
گفتم راست میگه اگه دوباره فلان اتفاق بیفته چیکار کنم؟اون یه بار اینجوری شد اگه دوباره اونطور که من میخوام نشه چی؟
یکم خودم رو جمع و جور کردم و سرویس رو زد و گفت یا تو هم مثل بقیه کار کن یا اینقدر سود برندار راکت رو محکم تو دستم فشار دادم و توپ رو محکم به سمتش پس دادم و گفتم من لایق این پول هستم من براش زحمت کشیدم من کسب و کار راه انداختم استرس کار بامنه جواب دادن به مشتری با منه مسئولیت مستقیم با منه من خودم شروع کردم اونم با دست خالی پس حقمه پس لایقمه اینقدر پول بسازم لباسام خیس عرق شده و کلی انرژی ام تخلیه شده بود
دوباره ندا گفت آقا ولش کن ببین چطور مثل بختک افتاده به جونت و داره انرژی ات رو میگیره اما من به حرفاش باز هم گوش ندادم…
خلاصه یه نفر از کارمندانم استعفا داد و رفت و من خیلی ناراحت شدم و هی خودخوری میکردم و هی در ذهنم با اون بنده خدا دعوا میکردم که آره من فلانی رو آدم کردم اون موقع که درخواست کار بهم داد به قول خودش پول نون نداشت و شرمنده زن و بچه اش بود حالا که درکنارمن به نون و نوایی رسیده گذاشت رفت و…
با این ذهنیت خراب دنبال نیرو گشتم و دیدم هیچکس قبول نمیکنه که با من همکاری کنه
با خودم گفتم نکنه اون حرف ها درست بوده نکنه من شانس آوردم…
در این مرحله 3 میلیون از درآمد هفتگی من کم شد و درآمدم رسید به هفته ی 8 میلیون
افکار ناراحت کننده دست از سرم برنمیداشت و هرروز در پی این بودم که به خودم ثابت کنم که بابا من لایق پول هستم به خدا من لایق ثروت هستم در صورتی که اگر شخصیت من درست ساخته شده بود اصلا نیازی به ثابت کردن نبود آقا شخصیت قوی لایق ثروته تمام نقطه سر خط.
و از اینجا به بعد آن نجوای بعدی شروع شد:
احساس قربانی شدن
کم کم اون درآمد 8 میلیونی هم به چهار میلیون کاهش پیدا کرد و افراد کم کم از تیم من خارج شدند و آنجا بود که احساس قربانی شدن در وجودم شکل گرفت گفتم ببین هرچقدر هم که تو به طور عالی سمت خودت رو انجام بدی باز هم عوامل بیرونی در رسیدن یا نرسیدن تو به خواسته هات نقش دارن اگه اون روز فلان کارمندت استعفا نمیداد و فلان مشتری نمیرفت من الان همچنان درآمد بالا داشتم و الان که اونا رفتن کسب و کار من هم خوابیده پس من یک قربانی ام که هرچقدر هم تلاش کنم باز هم یه آدم ها یا یک موقعیت هایی هستند که نمیزارن من به اهدافم برسم…
همین افکار باعث شد کسب و کاری که روزی با هزاران امید استارتش روزدم به حالت احتضار بیفته و کم کم ایست قلبی کنه و داشت جون میداد اون لحظه بیزنسم نیاز به عملیات احیا داشت نیاز به نفسی داشت که دوباره در کالبد نیمه جانش بدمه و دوباره زندگی جدیدی بهش ببخشه اما من اون آدم نبودم چون شخصیت قوی نساخته بودم و اون نفس رو از کسب و کارم دریغ کردم با چه باوری ؟ با باور احساس قربانی شدن
به جایی رسیدم که حتی علاقه خودم به بیزنسم رو انکار کردم کاری که واقعا دوستش دارم و ازش لذت میبرم و گفتم نه این کار ،کار مورد علاقه من نیست کاری که وابسته باشه به آمدن یا نیامدن کارمند کار مورد علاقه من نیست و با این توجیه لگدی به پیکر نیمه جان کسب و کارم زدم و به مرگ تدریجی اون پایان دادم و بیزنسم چشم از جهان فرو بست…
الان درآمد من دوباره به هفته ای صفر تومان رسیده خداروشکر در قدم های بعدی دوازده قدم یعنی مخصوصا از قدم هفتم به بعد من خیلی از جواب هام رو گرفتم که چرا از هفته ای یازده میلیون دوباره رسیدم به صفر اما این فایل سبب شد به طور ویژه ای بیام بشینم و بررسی کنم و علت موضوع رو بفهمم.
چند وقتیه که میخوام هدف گذاری کنم هربار که میومدم بنویسم ذهنم میگفت چه فایده تو که تا یه حدی بیشتر نمیتونی رشد کنی اومدیم و چهارتا هدف هم نوشتی و اتفاقا بهش هم میرسی ولی وقتی پایدار نیست چه فایده و هربار سرد میشدم و هی از خدا طلب هدایت میکردم که خدایا منو از این منجلاب یو یو وار نجات بده …
چند شب پیش یک ایمیل اومد که فلانی که دنبالش میکنی در سایت و در فایل درس های زندگی از یک بازی به یکی از بچه ها پاسخ داده و هدایت شدم به این فایل و گفتم خدایا این فایل کجا بود چرا من تا الان ندیده بودمش وقتی متن فایل رو خوندم و فایل رو دیدم گفتم بله بازهم خدا از سر لطف و مهربانی خودش پاسخ درخواست هدایت من رو داده اونم به بهترین شکل و بهترین فایل .
خدایاشکرت این یادآوری و این کندوکاو سبب شد بفهمم چرا نتونستم اون همه سود و لذت رو ادامه بدم و فهمیدم باید اول حسابی روی شخصیت خودم کارکنم مخصوصا روی کنترل ذهن پول نتیجه است اگه من شخصیت قوی داشته باشم که خودش رو لایق نعمت میدونه و در هر شرایطی هرگز احساس قربانی شدن نداره پول لاجرم وارد زندگیش میشه چون این یک قانون است…
سلام ودرود به دوست همفرکانسی عزیزم ..همونطوری که شما به این فایل هدایت شدید من هم دیروز دوباره هدایت شدم به این فایل البته من به شدت عاشق این فایلم و بارها گوشس کردم بخاطر همینه هرسری که نیاز به کنترل ذهن دارم هدایت میشم به این فایل…اما نکت6 ای که هست اینه که میخواستم از اعماق قلبم ازت قدر دانی کنم بابت این دیدگاهت که اینجا ثبت کردی و من نمیدونم بگم چقدر ازش بهره بردم انشالله خداوند ثروت ورزق رو ازجایی که فکرشو نمیکنی سرازیر کنه تو زندگیت و البته آرامش رو هم و سلامتی و خلاصه اون پکیج خوبه (ثروت بینهایت زمان آزاد رابطه عاشقانه سلامتی و ارامش )که بچه های سایت لایقشن و بخاطر همینه اینجا حضور دارن رو بهت هدیه بده تا ابددد…
من یه تجربه مشابه این تجربه شما داشتم یعنی سرکار بودم (البته کار خودم نبود)و کاری که هم ازش لذت میبردم و هم زمان آزاد زیادی داشت برای کارکردن رو خودم و من هم با شروع قدم ها در نهایت آرامش یه پیشنهاد شغلی بهتر با حقوق دوبرابر از شغل فعلیم بهم داده شد و من هم قبول کردم و خلاصه که من هم برای رفتن به اون کار جدید باهواپیما رفتم بندر که من هم اولین تجربه ام بود سوارشدن هواپیما..و اصلا جزوه رویام بود یه جورایی..که تجربش کردم…خلاصه که رفتم و مشغول شدم حقوق دوبرابر د زمان آزاد بیشتر با خونه ای که دربست در اختیارم قرار داده بود و همه چی عالی پیش میرفت با این تفاوت که من بعداز یک ماه دیگه اروم اروم از سایت دور شدم وروخودم کارنکردم و سرو کله مستر شیطان با نجواهاش پیدا شد و بطرزجالبی افکاری که بعدا فهمیدم از احساس قربانی بودن و احساس عدم لیاقت نشات گرفت باعث شد که من از اونجا تسویه کنم کما اینکه رابطه ام هم عالی بود با همکارام و کارفرما…ولی شکراب شد یه جورایی با بیرون اومدن من که البته درخواست استعفا از طرف من بود که شاکی شدم که حقوقم را چرا سروقت پرداخت نکردید .به مرخصیم چرا اهمیت ندادید و منو نفرستادید مرخصی ویه سری مساعل دیگه..وبا خوندن کامنتتون قشنگ برام واضح شد که از کجا نشآت گرفت این روند وافکار…اما خبر خوب اینه که به لطف خدا من بیکار نموندم و بعدا از یکی دوهفته چون استاد گفته بودن اینکه حرکت نکنی ومنتظرباشی از اون بالا برات کیسه پول بیفته پایین..یعنی تو درو دیواری نزاشتمم نجواها بیشتر ازون اذیتم کنند و نموندم خونه که شهرستان هست و دوباره اومدم تهران و هدایت شدم دوباره به اون کارقبلیم و الان واقعا خوشحالم چون زمانم هم آزاده و اینکه امروز اولین حقوقم رو گرفتم و واقعا خوشحالم که به لطف خدا تونستم بازم پول بسازم ..من هم طبق گفته شما که حرف استاد رو تاکید کردید امسال رو میخوام هدفمو بزارم تغییر شخصیت و روی خودم کار کنم دوره احساس لیاقت رو هم خدا بهم هدیه داد و انشالله کار میکنم رو خودم و خبرای خوبی میزارم از روند پیشرفتم…ممنونم ازت بازهم داداش عزیزم .خدایاشکرت…
سلام خدمت استاد بزرگوارم و مریم جون که همیشه فایل ها رو با وجودش زیبا تر میکنه
این فایل برای من چکیده ای از دوره احساس لیاقت کشف قوانین 12 قدم و دیگر دورهای استاد بود.چه قددددر بعضی از فایل های رایگان شما ارزشمنده و برای من تکمیل کننده و مکمل محصولات شماست .
داشتم فکر میکردم اگر من همین یه فایل و بنشینم عمیق گوش بدم فکر کنم عمل کنم چه قدددر متحول تر میشم چه قدر نتایج بیشتری میگیرم
اصلا داشتم فکر میکردم رو همین یه فایل بیان یه ماه وقت بزارم همینو بفهممش عمیق.
یه چند وقتی شده بود که همش عجله داشتم حالا کدوم دوره رو کار کنم احساس لیاقت کشف قوانین 12 قدم کدو کدوم و بنشینم از اول مرور کنم.ولی دیگه نمیخوام برای درک دور ها و مفهوم قانون عجله کنم واقعا همین فایل و بفهمم نصف را رو رفتم … استاد جان شما واقعا بینظیری کلام شما فهم شما زبان شما فرای یک آموزش هست عمق وجود شما بی نهایته باید خیلی درکم بالا بره که معنای کلام و آموزش های شما رو به صورت دقیق تر بگیرم و در عمل اجرا کنم ممنونم ازتون
خیلی ممنونم خداروشکر که نشانه روزانتون باکامنت من بود.
ببینید دقیقا اصلا همینکامنی کهمن نوشتم هم انکار قیلبم کفت بنویسمچونچند وقتی بود کامنت نمینوشتم.
الان چند روزیه که باز میگم برم دوره احساس لیاقت چون خیلی مهمه اما باز یه ندایی میگه عجله نکن برای الانه تو فلان فایل از اون دوره کار میکنه.مثلا الان فکر میکنم بیشترین باوری که بهش نیاز دارم باور فراوانی وکنترل ذهنه دو تا فایل انتخاب کردم یکی همین فایل یکی یه فایل دیگه ومیخوام تا یک ماه شایدم بیشتر رواین دو فایل کار کنم .
بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربان …..ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،
درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش خوشتیپ و خوش استایل مون و خانم شایسته ی عزیز و زیبایم .
و سلام به دوستان زیبابینم
کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است
اگر من در هر لحظه بتوانم ذهنمو و احساسمو بسمت خوب و مثبت کنترل کنم همون الخیر و فی ما وقع اتفاق میوفته و در نهایت همه چیز بنفع من رقم می خوره
یعنی وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکنیم . دقیقا همان کاری بود که بعد از آشنایی ام با استاد طبق آموزش ها در پیش گرفتم و سعی کردم به اون تضادها توجه نکنم بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد در کنترل ذهن انجام بدهیم یعنی توجه نکردن به ناخواسته ها و بعدش دیدم اوضاع آرام آرام رو به بهبودی رفت .. و طبق گفته های استاد که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند
و دقیقا از اون زمان به بعد همه چی عوض شد چون این توانایی رو در خودم ایجاد کردم که در هر لحظه فوری رهنمو بسمت نکات مثبت هدایت کنم خب اولش کنترل کردن این ذهن با اون تضادهای پی در پی بسیار مشکل بود ولی طبق گفته های استاد مدام تکرار و تکرار و تمرین و تلاش کردم و بمرور و طبق قانون تکامل آرام آرام دهنمو تربیت کردم و توانستم آگاهانه خیلی کارها را انجام بدم و خیلی از کارها را انجام ندم و اعراض کنم و این نیز به تلاش ذهنی و جهادی اکبر نیاز داشت چون من خودم رو لایق بهترین ها دانستم ..چون ارزشمندی خودم را فهمیده بودم .. چون به این درک رسیده بودم که من بخودی خود نزد خداوند ارزشمند هستم من مستحق بهترین ها هستم
در زندگی گذشته ام یعنی قبل از آشنایی ام با استاد ….احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتم را از دست دادم که البته بیشتر احساس گناه در من وجود داشت و بخاطر اون احساس گناه در گذشته ام که فکر می کردم و من آنقدر هم زن خوبی برای همسرم نبودم و یا آنقدر هم مادر خوبی برای فرزندانم نبودم و همش دوست داشتم از خود گذشتگی کنم و بقول معروف از حلقوم خودم بزنم و بدم به فرزندانم یا اطرافیانم و غیره یعنی یک عشق بی حد و حساب نسبت به فرزندانم داشتم در صورتی که اول از همه باید خودم رو دوست میداشتم و برای خودم ارزش قایل بودم در صورتی که ظاهراً بنظر میرسید من خیلی خودخواه و از خود مچکر هستم البته الان که خودم رو آنالیز می کنم میفهمم که واقعا اتفاقات نامناسب زندگی من از زمانی شروع که خودم رو دست کم گرفتم یعنی بعد از فوت همسرم یک احساس تنها بودن و احساس غم و افسردگی و احساس گناه بهم دست داد که همش بخودم برچسب میزدم و باورهای نامناسب میومد توی ذهنم که اگه من همسر خوبی بودم این اتفاق نمی افتاد و یا چرا در گذشته اینکار رو کردم یا چرا این بحث رو با همسرم در گذشته کردم یا چرا چرا چرا و چراهای دیگه که همه ی آنها سبب شد احساس من بسمت پایین سقوط کنه و در نتیجه همش احساس دلسوزی و افسوس گذشته رو خوردن باعث شد که این دلسوزی ها بیشتر و بیشتر بشه تا جایی که دلم برای پسرم سوخت که بهش کمک کنم تا بلکه ناراحت نشه و ضربه ی روحی بیشتری نبینه و براش کارخانه ی قارچ راه اندازی کردم و بعدش ورشکستگی و بعدش از دست دادن همه ی پول و اموال و ماشین ها و باغ و خونه و سلامتی و از هم پاشیدگی روابط خانوادگی و غیره …..وووووو.. بعدها از دست دادن مادر خدابیامرزم که خیلی خیلی بیشتر آسیب دیده بودم …
بخدا الان خیلی خیلی بیشتر میفهمم که هیچ عامل بیرونی مقصر نبوده که من مرتکب آن همه اشتباهات شدم چون کوچکترین اشتباه و نپذیرفتن مسعولیت اشتباه خودمون سبب میشه که همه رو مقصر بدونیم.. بغییر از خودمون رو .. و باور کنید بعد از چند سال کار کردن روی تغییر باورهام همین الان که داشتم این کامنت رو می نوشتم دیگه کاملا باورم شده و عمیقأ به این احساس رسیدم که مسبب تمام تضادها یم با افکار و باورهای نامناسب خودم بوده .. البته از زمانی که با استاد آشنا شدم باید در تمام جنبه های زندگیم تغییر باور ایجاد می کردم و خدا رو شکر از آن روز به بعد همیشه زندگیم رو به بهبودی پیش رفت هر چند این تکامل چند سال برای من طول کشید ولی از همون لحظه ای که تمرین های استاد رو انجام داد (با سه فایل چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم) بخدا هر روز وضعیتم نسبت به تغییر باورهام و کار کردن روی ذهنم تغییر کرد و امروز هم یکی دیگر از پاشنه های آشیلم رو پیدا کردم و یا شاید بعبارتی ترمز ذهنی مو پیدا کردم هر چند چندین ساله که پسرم رو ندیدم و بقول معروف در قهر بسر می بریم ولی من بطور قطع به یقین باور دارم که همه چی الخیر و فی ما وقع بوده .. درسته بعنوان یک مادر دلم برای پسرم تنگ شده ولی دیگه فهمیدم دلسوزش نباید باشم و فقط و فقط باید به خصوصیات و نکات مثبتش توجه کنم و بخودم یادآوری کنم که دلسوزی و ترحم به آن شخص و یا خودم سبب این جدایی ها و این تضادها شده حتی این دوری ها و جدایی ها بمصلحت جفت مون بوده .. برای من که خیلی خیر بوده چون فهمیدم درسش چی بوده و پند و نصحیتش رو از این تضاد آموختم و جهان هستی کاملا منو به درک و آگاهی بیشتری هدایت کرد .. اتفاقا در مورد دخترم هم دقیقا همین کار رو کردم تا بعدش بخاطر تضادهای کاری که براش پیش آمد سبب خیر شد که خودش برگشت پیشم و الان حدودا دو سالی هست که دخترم بسمت من برگشته البته خودش اوایل راضی نبود و همش بحث و دعوا می کرد ولی من صبوری کردم و روی افکارم و ذهنم کار کردم و با تغییر باورهام هر روز روابط ما خوب و خوبتر شد یعنی با توجه به قانون تکامل این وضعیت روابط مادر فرزندی بین منو دخترم آنقدر عالی شده که هیچ ربطی به چند سال پیش نداره .. البته گهگاهی یک تضادهای جزیی پیش میاد ولی من فورا میفهمم که از کجا آب میخوره فوری میرم فایل های استاد رو میبینم و روی باورهام و خصوصیات خوب دخترم کار می کنم و همش از خداوند تشکر و قدردانی می کنم و یک جمله ی تاکیدی قدرتمندی رو همش می نویسم چون واقعا برام نتیجه داده اینکه…خداوند قدر من را میداند و من را دوست میدارد .. من هم قدر خودم را میدانم و خودم را دوست میدارم پس تمام انسانها هم قدر من را میدانند و منو دوست میدارند خدایاااااا شکرت که فرزندانم هم قدر من را میدانند و عاشقانه منو دوست میدارند
این جملات تاکیدی رو بارها و بارها نوشتم و برای خودم بازگو کردم … پیشنهاد می کنم به دوستان عزیزی که دوست دارند روابط شون با نزدیکان و یا هر شخصی اصلاح بشه … من فهمیدم با قدر شناسی و شکرگذاری و دوست داشتن خودم و رها کردن و نچسبیدن به ناخواسته ها و طبق آموزه های استاد .. یا آن شخص بخوبی در مدار من قرار می گیرد و روابطمون بهبود پیدا می کنه و یا اگر در مدار هم نباشیم جهان خودش آن فاصله رو ایجاد می کنه که در مورد پسرم تازه دارم روی تغییر باورم کار می کنم و در هر صورت الخیر و فی ما وقع بنفع من هستش و من به اراده ی نیکوی خداوند تسلیمم.. خدا رو شکر که هم باورهام تقویت و قدرتمند شده و هم در مسیر تکاملم هستم و هم اینکه خیلی خیلی بیشتر از قبل تسلیم و آزاد و رها هستم و خودمو بدست قدرت خداوند سپردم که هر چیزی پیش بیاد بنفع من پیش بره و خدا رو شکر هر روز در مدار آرامش روز افزون بیشتری هستم و میدانم خداوند خودش همه چیرو بموقع و در وقت و زمان خودش درست می کنه…
خدایا شکرت عشق الهی و عشق بخشاینده ی الهی ام مرا از اشتباهات گذشته در مورد همسر خدا بیامرزم و فرزندانم رهانیده است و هم اکنون امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت عشق الهی و عشق بخشاینده ی الهی مرا از اشتباهات گذشته ام در مورد هر کسی که به یاد دارم و یا به یاد ندارم مرا رهانیده است و هم اکنون با امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت عشق بخشاینده ی الهی مرا از اشتباهات پولی و مالی گذشته ام رهانیده و با امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت که در گذشته این اشتباهات و خطاهای زندگیم را با بهای سنگینی پرداخت شده و اینکه من مرتکب خطاها و اشتباهات عمیق و سنگینی شدم چون آگاه نبودم و هم اکنون مسعولیت تمام آن اشتباهات و خطاهایم رو پذیرفتم
خدایااا شکرت خودت کمکم کن که تمام اشتباهات و خطاهای گذشته ام بنفع من پیش بره
برای تمام موانع و تمام تضادهای زندگیم که مواظب من بودند تا بیشتر به اشتباهاتی ادامه ندهم ممنون و سپاسگذارم
خدایااا شکرت از اینکه فرشتگان و ناجیان الهی خودت را توسط همین موانع و تضادها برایم فرستادی تا به اشتباهاتم پی ببرم و مسیر زندگیم را بنفع خودم تغییر بدهم ممنون و سپاسگذارم
و باز هم این جمله ی طلایی استاد رو اینجا بخودم یادآوری می کنم
و طبق گفته های استاد که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند الهی آمینخدایا شکرت که برنامه ریز ماهری هستی و این تو هستی که باید بهترینهع بهترین برنامه های دقیقی که مو لای درزش نمیره رو برام انجام بدی .. خدایا چطوری ازت تشکر کنم ای معبود الهی ام و ای نور و عشق الهی ام ترا سپاس می گویم و سجده ی شکر بجای می آورم
خدایا شکرت که با معجزاتت سوپرایزم می کنی
خدایا شکرت که در آغوش گرم و نرمت من را نوازش می کنی ومن را روی شانه هایت می نشانی و میبری به همان سمت و سویی که باید ببری و شد هر آنچه که باید میشد
خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم و چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ هدایتم کن
خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم
سلام و درود فراوان خدمت دوست عزیز و پر انرژی خودم خانم رویا مهاجر سلطانی
امروز در تمرین ستاره قطبی از خدا درخواست کردم که هدایتش رو بر من آشکار کند و من بفهمم جنس هدایت هایش و الهاماتش رو
با کامنت شما که در مورد تضادهایی بود که در گذشته درمورد روابط تون داشتین قشنگ هدایت خداوند رو حسش کردم
هیچ کس نیست که تو زندگیش اشتباهی نکرده باشه حتی پیامبرش هم نبوده؛در مورد روابط هم همینه که برمیگرده به عزت نفس ما و موضوع کمال گرایی که میخوایم تحت هیچ شرایطی هیچ اشتباهی نکنیم برای چی؟برای اینکه انقدر گذشتمون توسط خانواده معلم دوست ووو مورد تحقیر واقع شدیم که گارد داریم نسبت به اشتباه کردن البته که از اشتباهات مون باید درس بگیریم باید به شناخت بهتری از خودمون برسیم و این مسیر ادامه بدیم تا به جایی برسیم که خیلی خیلی کم بشه این اشتباهات
منم هم در مورد خانوادم هم دوستانم اینجوری بوده چون اونموقع من جوره دیگه ای فکر میکردم باورهای مناسبی نداشتم خیلی شرک داشتم و نتیجه ش هم مشخص بود؛الان که دارم اینارو مینویسم از پیش دوست قدیمی میام که چند ساعتی باهاش صحبت کردم اشتباهات اون اشتباهات خودم رو کامل و شفاف بیان کردم یا بعضی جاها اشتباهی هم نبوده بلکه نحوه تفکر ما از همدیگه متفاوت بوده و تو ذهن خودش کار درستی بوده و ذهن منم همینطور حالا بقیه ش که دست خداوند که اجازه بده ما طبق قانون در مدار همدیگه باشیم یا نه برامم مهم نیست که کلا اون جمع از دوستان که قبلاً باهم خیلی خوش میگذشت باهم باشیم یا نه چون من طبق قوانین خداوند میخوام عمل کنم و از زندگیم لذت ببرم چه اونا باشن چه نباشن یا بقول شما : یا آن شخص بخوبی در مدار من قرار می گیرد و روابطمون بهبود پیدا می کنه و یا اگر در مدار هم نباشیم جهان خودش آن فاصله رو ایجاد می کنه مهم اینه من سمت خودم بخوبی انجام بدم
یه مورد دیگه ای که امروز در خودم کشف کردم و صحبت کردن با دوستم رو یه تمرینی برای بهبود شخصیت و عزت نفسم دونستم این بود وقتی من در روابط اشتباهی میکنم ذهن من فکر نمیکنه که این اشتباه و چون فکر نمیکنه که اشتباه تلاشی هم نمیکنه برای بهبودش دلیلشم اینکه انقدر ذهن من کلا به اشتباه کردن گارد داشته و اشتباه کردن رو یه چیز وحشتناک میدونسته و دائماً ازش فرار میکرده ولی وقتی با دوستم این صحبت هارو کردم و در واقع این تمرین انجام دادم و بازخورد مثبتی دیدم اولا اشتباه کردن رو برای ذهنم گنده نکردم و این پاشنه آشیل کمال گرایی رو در ذهنم ضعیف کردم دوما در جهت بهبودش قدم برداشتم
بهتون تبریک میگم انقدر رها هستین و ذهنتون رو کنترل کردین و میکنین و در لحظه از زندگی لذت میبرین چون خداوند هم همین انتظار و از ما داره
در نهایت سپاسگزارم از خداوند هدایت گرم که امروز عالی بهم نشون داد هدایت هاش رو و تشکر از شما دوست عزیزم که انقدر عالی رو خودتون کار میکنین؛هرجا که هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
با. رود و سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی آقای ناصر لطفی عزیز مرسی مرسی آقای لطفی عزیز شما همیشه به من لطف دارید وقتی امشب چراغ پیام رسان آبی رنگ بهشتی ام رو دیدم کلی ذوق کردم .. کلی خوشحال شدم .. بخدا این ذوق منو هیچکس درک نمیکنه بغییر از برو بچه های ساکن در این فضای الهی و مطمعن هستم چراغ قلب مهربانتان همیشه به نور الهی منور و درخشان و درخشنده خواهد بود
آقای لطفی عزیز از اینکه مون به کامنت خودم هدایت کردید تا دوباره به این فایل ارزشمند و خواسته ام توجه کنم ممنون و سپاسگذارم
در مورد اشتباهات و کمال گرایی گفتید .. بله بله دقیقا همینه ..منم همیشه ی گاردی در مورد اشتباهات داشتم ولی خدا رو شکر آنقدر ایمان قدرتمند شده که سعی می کنم همیشه سکوت کنم و صبورانه به کارام توجه کنم .. سکوت صدای خداوند است و اینو خیلی خوب درک کردم وقتی سکوت می کنم صدای خداوند رو قشنگ می شنوم . آنقدرقشنگ صدای هدایت رو می شنوم که امکان خطا و اشتباهی نیست … یعنی برای کوچکترین چیزها هدایت می طلبم البته سعی میکنم اینگونه باشم .. حتی وقتی تلفنم زنگ می خوره اول از خداوند اجازه می گیرم و میگم خدایا خیر باشه خدایا خوش خبری باشه .. و واقعا هم همینطورهمم می شود … وقتی شروع به نوشتن می کنم میگم خدایا خودت آگاهم کن . خودت قلم دستم باش خودت هندلش کن .. خودت به کلاممم قدرت بده تا تاثیر گذار باشم .. خودت همراهم باش . چون من به همکاری تو نیاز دارم ..
خلاصه ی کلام آقای لطفی عزیز واقعااا ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای خواند کامنتم گذاشتید و آمدید برام کامنت نوشتید واقعا برام ارزشمندی .. وقتی پیامی برام ارسال میشه یکبار کامنت پیام رو می خونم دو سه بار کامنت خودمو می خونم بعد میگم واقعا اینارو من نوشتم بعد چند بار دوباره پیاممو می خونم یعنی آنقدر برام لذت بخشع که حد ندارها ..
آقای لطفی عزیز منم بهتون صمیمانه تبریک میگم که در مدار رشد و پیشرفت تغییر شخصیت تون هستید و دیگه در مورد اشتباهات گاردی ندارید چون اینها درس های ما هستند که باید درشو بگیریم .. من که اینطوری به اشتباهاتی نگاه می کنم …
ی چیزی تازگی ها بهم ثابت شده اینکه .. هر اشتباهی و یا هر درسی مثل اثر انگشت مخصوص خودمان هست . یعنی حتما و باید اون اشتباه رو انجام میدادیم تا مسیرمون رو پیدا کنیم .. هر چقدر اشتباهات مون هم زیاد و عمیق بوده باشه حتما خیریتی بوده تا دقیقا آن مطالب و آن درس ها رو ریزبینانه تر درک کنیم و همین طوری سطحی ازش عبور نکنیم.. البته جای شکرش باقیست که در همین جهان به درک و آگاهی رسیدیم واقعا هر چقدر از خداوند تشکر و قدردانی کنم هنوز شکر نعمت شو بجا نیاوردم و بزرگترین موهبت الهی در طول عمرم این بود که به چنین استاد خردمند و توانا و توحیدی هدایت شدیم و با چنین دوستان الهی در این مسیر آگاهی هستیم ..
براستی ما همه مون از هدایت شدگانیم
آقای لطفی عزیز باز هم تشکر و قدردانی می کنم و بهترینع بهترین ها رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم
و از اینکه کامنتم نشونه ای برای شما بود از خداوندم تشکر و قدردانی میکنم الهی آمین
خداوند را ممنون و سپاسگذارم که اکنون در حال شنیدن این فایل فوق العاده هستم
از خدای خودم ممنون هستم که من را همیشه هدایت می کند
از خدای خودم ممنون هستم که برای من همیشه خیر و خوبی و حال خوبی و خوشی می خواهد
لذت بردن از لحظات زندگی خودم
از خدای خودم در همه حال کمک و هدایت خواستن
او را همیشه شاهد و ناظر در کارهای خودم بدانم
حال خوب را برای خودم داشته باشم
به نکات مثبت زندگی خودم توجه داشته باشم
ذهن خودم را همیشه کنترل کنم
ادامه دادن مسیر و روندی که در آن هستم
هرگز زود ناامید نشوم و ایمان و توکل به خدای خودم داشته باشم
در همه کارهای زندگی خودم استمرار داشته باشم
عجله و شتابزده هیچ وقت عمل نکنم
دیدن ریزترین و جزیی ترین اتفاقات خوب زندگی خودم
اینها برای من می تواند بهترین درس ها را داشته باشد
اینها می تواند برای من یکی از بهترین دستاورد هایی را در زندگی من داشته باشد که من همیشه بتوانم روی خوب آرامش و خوشی را ببینم
چقدر این صحبت های استاد برای من الگو و درس دارد
تحسین کردن موفقیت ها و دستاورد ها و پیروزی ها و موفقیت های دیگران واقعا یکی از بهترین کارهایی است که من می توانم همیشه در روند زندگی خودم را داشته باشم
با این کار هم احساس من خوب می شود
هم می توانم ذهن خودم را کنترل کنم و آرام باشم
در ضمن جهان هم از همان اتفاقات بیشتر و بیشتر برای من به وجود می آورد
اینها بزرگترین درسهایی است که من می توانم در زندگی خودم همیشه و هر روز بکار ببندم
یک درس عالی دیگر برای من این است که هرگز عصبانی نشوم
هرگز از کوره در نروم
همه اینها در راستای کنترل ذهن برای من فوق العاده عالی و زیبا است
در کنار همه این صحبت ها آن چیزی که مهم است و باید همیشه مد نظر خودم داشته باشم این است که من همیشه لایق بهترین ها هستم و من همیشه باید هوای خودم را داشته باشم و باید همیشه بتوانم روی خودم و باورهای خودم کار کنم و آنوقت من بی شک به بهترین ها دست پیدا خواهم کرد
هرگز مغرور نشوم
هرگز کمک و هدایت و دستهای خدای مهربان خودم را در کار فراموش نکنم
یک درس عالی دیگر
یک نکته بسیار مهم
هرگز و هرگز در مورد اتفاقات زندگی خودم حلاجی و بحث و فکر نکنم باید این را بدانم که باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
باید به این درک برسم که همیشه ذهن خودم را در مواقع بد کنترل کنم و از آن درس بگیرم
بیایم از حالا به خودم قول بدهم که از لحظات زندگی خودم لذت ببرم
بیایم و از حالا از آنچه که در اختیارم است دوست داشته باشم و حال آنرا ببرم
این برای من خوشبختی و حال خوب و آرامش را به ارمغان می آورد
واقعا ممنون از استاد عزیز که این همه نکته و درس را در یک فایل برای من به ارمغان آورد
از تعهدی که در این سایت انجام دادین و فعالیت کردین و من هم انگیزه گرفتم از رشد شما و تعهد شما و دیدن ستاره های پر شدتون که نشان از اینه که ادامه دادن تمرین تکرار نا امید نشدن نتیجه میده اینم نشونش اقا سعیدی که حی و حاظر و کامنتش حس خوبی در من ایجاد کرد من امروز شروع به فعالیت در سایت کردم و دیدن کامنت شما در من امید شد که تغییر یک شبه ایجاد نمیشود بلکه استمرار لازمه
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
ای جانم به این دریای بیکران وفوق زیبای خداوندکه من ازدیدنش سیرنمی شوم ودیدن روی ماه استادومریم جانم دراین قاب زیباوکنارساحل بی نظیر، خدایاشکرت بابت وجودشان که وجودم رالبریزازآرامش واحساس عالی کرده اندواین درس های نابی که چراغ راه زندگیم شده ولذت بردن هرلحظه اززندگیم وخودم راعاشقانه دوست داشتن وخداوندرادرتمام لحظاتم جاری کردن ونتایج وپاداش های عالی دریافت کردن ،خدایاشکرت.
ای جانم به پینک پنگ بازان حرفه ای خودم عاشقتونم…
واقعا درروابط تحسین مهمه ،چقدراحساسمان رادگرگون می کندواحترام متقابل به همدیگرکه به لطف خداوندمن ومصطفی بابت هرچیزی ازهمدیگرتشکرکرده وخداروشکرمی کنیم واین تشکرزیبای مریم جان دراین فایل برایم قابل توجه بوده وهست وچقدر درس هابه من آموخته،ممنونم عزیزم.
تمرین وادامه دادن باعشق ولذت ،نکات کلیدی بودکه فرمودیدوباعث اعتمادبه نفس فوقالعاده ای می شودبه ویژه اینکه درجهت پیشبردعلاقه ات هم باشد.
استمراروهرروزانجام باعشق ولذت ورزش های عضلانی ام درقانون سلامتی ،پیاده روی هایم ،یادگیری زبان انگلیسی چقدردررونداراده من مثمر ثمر بوده است وانگیزه من رابرای کاری که بایدانجام دهم چندین برابرمی کندوچه اعتمادبه نفسی به خودم تزریق می شود خدایاشکرت.
این بهترعمل کردن درهرکاری راازاستادبه ارث برده ایم و من ومصطفی هم درتمام کارهایی که شروع می کنیم ،واقعا ذهن خلاقی داشته واکثرکارهاراخودمان به عالی ترین شکل انجام می دهیم آن هم باهدایت هاوالهامات زیبای خداوند،خدایاشکرت.
فرکانس های ارسالی مادرروندآرامش واحساس عالی برای انجام هرکاری تاثیرگذاربوده است وتاثیرذهن وکنترل آن دراتفاقات و کسب عملکردونتایج عالی هم بسیارمهم وحیاتی است که استادبه زیبایی بیان کردند.
این فایل باعث شدمن زندگی راهرروزیک بازی ببینم که ازلحظه بیداریم درصبح باسلام عاشقانه به خداوندخودراآماده ومحیای این بازی زیباکرده وباکنترل ذهن ودعوت کردن احساس وآرامش عالی بازی من شروع می شودبا داوری عادلانه خداوندومن هم سعی می کنم بارعایت قوانین این بازی ،نقش پرررنگی داشته باشم، فقط تمام سعی ام لذت بردن درمحضرخداونداست وسوت زدن هایی که مراهرلحظه بیداروآگاه ترمی کندتاراحت وآسان بازی راادامه دهم وبه لطفش همیشه برنده بوده ام چون هرروزاحساسم عالی وعالی ترشدوماندگاریش بالاتررفت وهمیشه حواسم بوده که بانتیجه بیرون بیایم وبعداین طورنشودکه دریک قدمی پیروزی ناامیدشوم ،بلکه سهم خودراباعشق انجام وبقیه رابه داوری زیبای خداوند یکتایم سپرده واو هم هرروز درس های عالی تری به من می آموزد برای برد های عالی ترروزبعدومن تسلیم خودش هستم وفقط درلحظه ازبازی لذت می برم ،درسهارابرداشته وروزدیگرتمام سعی ام تمرکزبربازی عالی ترم است.
امروزبااین دیدگاهم ایمان واقعی پیداکرده ام که من وظیفه ام این است که مسیردرستی راکه خداوندبرایم ترسیم کرده ادامه دهم وهمه چیزدرذهن من خیراست وسرشارازدرس وتجارب عالی درجهت رشدوپیشرفتم درتمام زمینه ها ،
من فارغ ازهرنتیجه ای فقط تسلیم خواست واراده اش هستم وخودم را هرروز مشتاقانه آماده بازی کودکانه وشادومهیّجی که باخداوندم دارم آماده کرده وازلحظه به لحظه ام که نعمت زندگی به من عطاکرده ،عاشقانه آن رادرآغوش کشیده وباشوروشوق وصف نشدنی بازی ام را ادامه می دهم …….
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی
تشکر ازین فایل عالی و بی نظیر چقدر ازش یادگرفتم و احساس کردم ریشه خیلی مسائلم به این دو موضوع برمیگرده
چقدر مثالهای که فرمودین دقیق و قابل لمس بود
و خیلی لذت بردم و یادگرفتم و تصمیم گرفتم حواسم به این دو پاشنه آشیلم باشه
منم سعی کردم امروز به مساله ای که برخورد کردم به این شکل ذهنم رو کنترل کنم و درسهام رو بگیرم
البته دقیقا ریشه اصلی به احساس لیاقت و باورقرباتی بودن هم برمیگرده ولی نکاتی که
تو دفترچه یادداشت نوشتم اینها بودن
و نوشتن نکات باعث شد احساسم هم بهتر بشه و ذهنمو راحت تر کنترل کنم
من امروز دو تا درس گرفتم
اول اینکه عجله نکنم
وقتایی که باید عجله کنم نمی کنم وقتایی که نباید، عجله میکنم
به نظرم بهتره بیام ببینم ریشه عمل من از کجاست
مثلا شده یه خرید واجب و ضروری داشتم یه جنس خاص و به دلم افتاده الان بخر و من چون نتونستم از پولم دل بکنم باوجودیکه میدونستم باید خرید کنم صبر کردم و اون جنس افزایش قیمت داشته و بعدا با قیمت بیشتری خریدم
یا برعکس جنسی رو دیدم و هی تو دلم گفتم یالا بخر الان تموم میشه و بعد خریدن دیدم اون کیفیت مطلوب رو نداره و من تو ذهنم بزرگش کرده بودم
مورد دیگه انتظاره، انتظار گاهی برای من سخته و باید بتونم کنترل ذهن کنم تا حرکت عجولانه نزنم مثل الان که منتظرم
یه موضوع دیگه که بهش رسیدم اینه که اینکه من یه ولع دارم برای بیشتر داشتن اما اونقدر زیاد که باعث میشه به داشته هام توجه نکنم و ازشون لذت نبرم و بازم چیزای جدید بخوام و خودش رو به شکل شرکت در کلاسهای آموزشی و یا خرید وسایل بدون اینکه تکاملش رو طی،کنم نشون میده ولی این یه جور طمع هست.
و درنهایت مهمترین و بالاترین مهارتی که باید بهش برسم کنترل ذهن هست
تو ذهن من اینجور برنامه ریزی شده که توجه به داشته ها رو قانع شدن میدونه قانع شدن بدون رشد و بدون خلق. ولی باید بگم دراصل درستش اینه که بتونم از شرایط و داشته های کنونی ام خودم رو رشد بدم
یه موضوع دیگه این بود که همسایمون گفت که دو تومن هزینه کلاس بچه ها شده هنوز نرفتن و اصلا به فکر نبود اما من بخاطر جنس بی،کیفیت و گرونی که خریده بودم خیلی خودمو سرزنش میکنم و احساس میکنم پول زیادی از دست دادم
به نظرم اینکه خودمو سرزنش کنم اشتباهه
این که باور کمبود دارم که پولم رفت و تا کی دیگه این پول دستم بیاد این باور محدود
اما این تضاد کوچیک بهم یاد داد تا ترمزهای ذهنیم رو پیدا کنم و باورهای محدودم رو بهم نشون بده و بدونم این رفتار و اشتباه من از چه باور و فرکانسی نشات گرفته
درنهایت رفتم که جنس رو پس بدم و یا تعویض کنم که یکم واشرش رو درستش کرد و خیلیییی زیاد بهتر و قابل استفاده شد 90 درصد درست شد ولی گفت تعویض نداریم و دیگه مشکلی ام نداره.
مبلغی که منتظرش بودم برام واریز شد یادمه بخدا گفتم دیگه عجله نمیکنم چه برای خرید چه برای فروش و مشتری داشتن میخوام خودت همیشه زیبایی ها رو سرراهم قرار بدی خودت برام مشتری بفرستی و روزی خودش دنبالم بیاد چه به شکل مشتری های نقد و افرادی که راحت ازم خرید میکنند و همچنین خودمم خریدهای راحت و باکیفیتی داشته باشم
یه موضوع باید بگم که وقتی تونستم حسم رو خوب نگه دارم نشانه های خوبی میگرفتم و برکت رو می دیدم مثلا تو همون ساعت چند نفر فالو کردن پیج من رو.
مشتری که باهاش رو درواسی داشتم و برام خیلییی عجیب بود که چرا چند روزه مبلغ رو واریز نکرده و دیگه گفتم من درسهام رو گرفتم و مساله رو رها کردم که درواقع اعراض و برداشتن توجهم از ناخواسته بود. برام واریز کرد و گفت ببخشید یادم رفته بود و دیر شد.
خدایاشکرت
سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همچنین تمام دوستان عزیزم در سایت عباس منش
ببینید ما برای اینکه بتونیم یک زندگی سرتاسر دلخواه رو رقم بزنیم باید قوانین زندگی یا قوانین این جهان رو درک و عمل کنیم
قوانین این جهان بر اساس ذهن هستش ذهن یک ترازوئه که دائما در حال سنجش هستش و اتفاقات رو به خوب و بد تقسیم میکنه ما اگر بدونیم که این لحظه این اتفاق این مقدار درآمد این رابطه این سلامتی؛ به جای شک کردن اطمینان داشته باشیم که این بهترین چیزی بوده که برای ما امکان داشته که خداوند میتونسته ما رو باهاش رشد بده و هدایت کنه دیگه همیشه احساسمون خوبه به جای اینکه بخوایم ناراحت بشیم همیشه لبخند می زنیم به جای اینکه بخوایم نیاز باشه دائم حرف بزنیم بیشتر گوش می کنیم و به جای اینکه بگیم این اتفاق خوبه یا بده می پذیریم ش میگیم اون چیزیه که باید اتفاق میفتاده و به جای اینک شکایت کنیم بیشتر قدردانی می کنیم چرا که این داره به ما یاد میده که چقدر به خواستمون نزدیک یا دور هستیم و به جای اینکه بترسیم
عشق می ورزیم با مهربانی با صبر با حوصله کارهامون انجام میدیم و گام برمی داریم برای رسیدن به خواسته هامون اینا قوانین زندگی هستن اینا قوانین بازی زندگی و ذهن هستن که ما اگر بتونیم به این آگاهی و به این نقطه از عملکرد برسیم که فقط خیر رو ببینیم که وجود داره دیگه عملا جوری رفتار میکنیم که هیچ چیزی جز خیر وجود نداره و با اطمینان به لطف و مرحمت الهی پیش بریم واقعا دیگه سرتاسر زندگیمون خیر و نیکی میشه
ممنون و قدردان خوبی شما هستم برای یادآوری این آگاهی های زیبا که ما میتونیم این ها رو درون خودمون تقویت و به کمال عملگرایی خودمون رو نزدیک و نزدیکتر کنیم
با آرزوی بهترین ها از خداوند برای همه مون عمل به این آگاهی ها و خاموش کردن و کنترل کردن ذهن رو دعا می کنم
به نام خدای قانون های پایدار
مثال واضح عدم احساس لیاقت که از خوندن کپشن و مثالش به یادم اومد که داغه داغ هست :
مدتی بود رابطه عاطفی ام فراتر از تصور فوق العاده بود یعنی بی نظیر، نعمتهای بیشماری سرازیر به زندگی ام شده بود و از چپ و راست مورد لطف و محبت مادی و معنوی افراد قرار میگرفتم ، وقتی برای لذت بردن از غروب رفتم که (البته لازم به ذکره عاشق لوکیشنم هستم که باعث میشه غروب رو کامل و واضح ببینم با سطح وسیع) هوا مدهوش کننده بود نسیم ملایمی میوزید و خورشید به طرز وصف ناپذیری داشت به ابرها رنگ میپاشید با یه نفس عمیق تموم ریه هام رو پر کردم احساس خوشبختی میکردم و انگار بند بند وجودم میخواست از هم گسسته بشه از حس عمیق شکرگزاری که نمیدونستم بجاش بیارم که کافی باشه ، و حالا دینگ !!!! آرزو این نامردی نیس؟ چی نامردیه؟ تو اینجوری غرق خوشی و فلانی و فلانیا …. !؟ خب مگه بارون رحمت الهی رو سر اونا نمیباره ؟البته که میباره اونا خودشون چتر دارن به من چه ؟ من حقمه لذت ببرم و زندگی رو تجربه کنم قبل اینکه فرصتم تموم شه ، واقعا حقته؟ و ادامه گفتگو ها …
نمیدونم چقدر میتونین متوجه بشین ولی این نجوا زیرزیرکی همه چی رو هربار خراب کرد ، مثل یه تومور سرطانی که هر چی طرف رو تغذیه میکنن و تقویت میکنن اون تومور میبلعه هرچی رو خودم هر روز و هر روز کار میکردم و حتی بیشتر از قبل با جزئیات بیشتر کار میکردم روی افکار و اعمالم میدیدم همه چی بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه مثل ماشینی که بستنش به یه ستون محکم و ماشین داره زور میزنه داره دود از موتورش بلند میشه ولی یه سانت جلو نمیره و میگفتم خدایا چی شد چرا همچین شد ؟! من که داشتم عالی پیش میرفتم این تقلا برا چیه ؟
بله این تقلا برا اینه که تو وقتی خودتو لایق طبیعی زندگی کردن ندونی دنیا هرگز چیزی که لیاقتشو نداری بهت نمیده ، نامردیه تو خوشبخت باشی ؟پس بفرما زجر بکش تا جوانمرد دختر خوب ، فکر میکنی زیادی همه چی خوبه زیادی همه چی گل و بلبله زیادی خوشبختی؟ پس بفرما برات کمش میکنم در حدی که خودتو لایقش بدونی …
طبیعی زندگی کردن مهمه ، طبیعی یعنی چی؟ طبیعی یعنی یه زندگی آروم و شاد و لذتبخش یه زندگی پر از محبت و خوشبختی یه زندگی سرشار از لطف و عنایت بقیه یه زندگی سرشار از هدایت و نشانه های خدا ، و من لیاقت طبیعی زندگی کردن رو دارم ، با همون فرمونی که ماشینو کشوندم تو خاکی با همون فرمون میبرمش تو آسفالت .
مورد بعدی عجله : چیزی که غافل بشی پرتت میکنه از مسیر بیرون ، در هر زمینه ای حتی اگه داری رو دوره ای کار میکنی اگه عجله رو راه بدی میخواد نزاره با دقت خودتو کنکاش کنی میخواد هولت بده برو بعدی برو زودباش برو زود تغییر کن درحالیکه زهی خیال باطل دستتو خوندم :-)))
مورد بعدی هم هرجا حس کردم مورد ظلم واقع شدم و حس قربانی بودن کردم دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ مسابقه سرعت رو تصور کنین که شما وسط جاده گیر کردین ماشین اول میزنه زیرت میخوری زمین خودتو نجات ندی ماشین دوم میره رو دستت بعدی میره روپات بعدی پرتت میکنه اونورتر دوباره همون سیکل تاجایی که نتونی خودتو نجات بدی با اسفالت یکی میشی ، حس قربانی کردن دقیقا همینه تا بیوفتی تو جاده اش باااااید خودتو نجات بدی وگرنه چنان از در و دیوار با بیرحمی از روت رد میشن هربار ضربات دردناک تر میشه که از صفحه روزگار محو میشی و هربار به یه صورت ولی به محض اینکه تصمیم بگیری قهرمان زندگیت بشی بازی کاملا عوض میشه ….
مورد بعدی هم لذت از چیزای کوچیکه ، اصلا زندگی چیه جز لذت بردن از لحظه ها و اتفاقات کوچک ، یادتونه بچه بودیم پنکه روشن بود میرفتیم جلوش آآآآ میگفتیم چه لذتی میبردیم؟ الان کنسرت بریم اون لذت رو نمیبریم ، یا سوار یه چوب میشدیم اسب مون بود ولی واقعا باهاش لذت اسب سواری میبردیم یا سوار جارو میشدیم حس جادوگر پرنده ها دیوانمون میکرد اصلا از خوشی :-))) لذت های زندگیم رو باید عمیق تر تجربه کنم حس یه دوش فوق العاده ریختن آب روی پوستم که منو تازه میکنه، حس خوردن بالذت یه غذای خوشمزه بخصوص با دستپخت خوشمزه خودم ، حس یه گاز زدن به میوه ی مورد علاقت ، حس نسیم روی پوستت و پروانه های بهاری ، حس لوکیشن بی نظیر و سرسبز خونه ، حس دیدن لبخند و لبخند زدن و حس پوشیدن یه لباس خوشگلی که تازه خریدی حس ابراز علاقه به کسی که دوسش داری و هزاران هزار حس زیبای دیگه در طول روز که باید تک تک شون رو عمیق حس کرد عمیقه عمیق ، من لایق اینم که عمیقا احساس لذت و شادی داشته باشم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
به طرز جالبی هدایت شدم به این فایل عالی و وقتی فقط متن فایل رو خوندم کلی از جواب سوالاتم رو گرفتم چیزی که چند وقتیه ذهنم درگیرش بود و همش با خودم فکر میکردم که چرا اون اتفاق افتاد و تجربه ای دارم از موضوع این فایل و احساس عدم لیاقت…
تاریخ عضویت من در این سایت برمیگرده به چهار سال قبل اما در واقع من از ده ماه پیش دارم تمرکزی روی سایت کار میکنم قبلاً اینطور بودم که یک ماه روی سایت کار میکردم بعد دوماه میرفتم توی اینستا با یه استاد دیگه دوباره یک ماه میرفتم تلگرام با یه استاد دیگه دوباره یه مدت میرفتم توی سایت یه استاد دیگه و…. همینطور سردرگم به دنبال حقیقت بودم و استادی در ایران نیست که موفقیت تدریس کرده باشه و من حداقل یک فایل ازش ندیده باشم و انصافا هم به همه ی فایل ها گوش میدادم و تمریناتی که میگفتن هم انجام میدادم اما اون طور که باید و شاید تأثیری در زندگیم نمیزاشتن تا اینکه در شهریور ماه سال401 به تضاد سختی برخوردم و واقعا از خدا هدایت خواستم و ناگهان یادم اومد در سایت عباسمنش دکمه ای وجود داره به نام من را به سوی نشانه ام هدایت کن سریع وارد سایت شدم و گفتم خدایا دیگه از این وضعیت خسته شدم خودت هدایتم کن و دکمه رو زدم و فایل معرفی دوازده قدم اومد بعداز دیدن فایل یادم اومد که همون اوایلی که تازه این دوره اومده بود من تا قدم سوم رو خریداری کرده بودم اما چون در مدارش نبودم دیگه ادامه نداده بودم و کلا بیخیال دوازده قدم و سایت شده بودم و رفته بودم دنبال اساتید دیگه خلاصه با دیدن اون نشانه و این یادآوری فهمیدم که خدا داره میگه دوازده قدم رو ادامه بده و بیا توی همین سایت و روی خودت کار کن که اون بیرون هیچ خبری نیست نشستم تعهد دادم و گفتم با نام خدا همین دوره رو ادامه میدم و اینستا و تلگرام رو حذف کردم و گفتم تعهد میدم فقط روی سایت عباسمنش کار کنم و دوره دوازده قدم رو شروع کردم دوباره از قدم اول به دیدن فایل ها و انجام تمرینات تا الان که بعد از گذشت 10 ماه همچنان این اشتیاق سوزان ادامه داره و الان دارم قدم نهم رو کار میکنم…
به برکت تمرکز لیزری و کارکردن و انجام تمرینات دوازده قدم من تصمیم گرفتم در کنار کار کارمندی کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و به سود برسونم و کم کم از کارمندی بیام بیرون…
خلاصه اینکه شروع کردم استارت بیزنس رو زدم با اینکه ترس داشتم اما با دست خالی شروع کردم کلی از تمرینات دوازده قدم رو پیاده کردم و به صورت عملی انجام میدادم و کم کم بیزنسم شروع شد و درآمد من رسید به هفته ای 700 هزار تومان در فروردین سال 402 خیلی خوشحال بودم با اینکه عدد خاصی نبود ولی روزی هزاران بار خداروشکر میکردم و همیشه میگفتم خدایا شکرت بدون اینکه قدم از قدم بردارم کسب و کارم داره هفته ای 700 هزار تومان بهم سود میده و اینکه تونستم برای چند نفر هم کارآفرینی کنم کاری که از بچگی رویاش رو داشتم و هنوز هم دارم خلاصه قدم ها رو پیش میبردم و هربار هم به فکر گسترش کسب و کارم بودم خیلی ذوق داشتم یادمه یه اتفاقی افتاد و باعث شد یکی از مشتریانی که سود خوبی بهم میداد گفت دیگه نمیخوام باهات کارکنم یکی از کارمندانم گفت رئیس حالا میخوای چیکار کنی خیلی ناراحت بود و استرس داشت من اون موقع داشتم قدم ششم رو کار میکردم و با انرژی و با قلبی آرام و مطمئن بهش گفتم ببین این اتفاق حتما خیره و مطمئن باش این اتفاق به نفع ما تموم میشه و یه مشتری بهتر برامون پیدا میشه این جملات رو از روی ایمان قلبی گفتم نه فقط در حد حرف طوری که اون کارمندم همگفت به طرز عجیبی از حرف هات آرامش گرفتم و خداشاهده به 24ساعت نکشید که یه مشتری بهتر که به ما پول بیشتری میداد وارد زندگیم شد من هیچ کاری نکردم نه تبلیغ نه حتی دعا بلکه من فقط بعد از رفتن اون مشتری تونستم به خوبی ذهنم رو کنترل کنم و جالب تر اینکه همون مشتری هم که رفته بود برگشت اصلا اون کارمندم دیوانه شده بود میگفت توروخدا راستش رو بگو تو چطور از آینده خبر داشتی ؟چرا همیشه پیش بینی هات درست از آب درمیاد و من میگفتم این قانون جهان هست و چون قانون ثابت اگه ما طبق قانون عمل کنیم پیش بینی آینده کار سختی نیست حالا بماند که اون بنده خدا نمیفهمید که این حرفا یعنی چی…
به هرحال گذشت و گذشت و ظرف مدت شش ماه کسب و کار من به اوج رسید حالا دیگه بیست نفر کارمند داشتم و درآمدم از هفته ای 700 هزارتومان رسیده بود به هفته ای یازده میلیون تومان و سیستم سازی کرده بودم یعنی هفته ای یک ساعت زمان میزاشتم و اون یک ساعت هفته ای یازده میلیون سود خالص به حسابم واریز میکرد یعنی من بدون اینکه قدم از قدم بردارم هفته ای یازده میلیون پول وارد حسابم میشد…
زندگیم زیر و رو شده بود
اصلا رابطه ی عاطفی ام با همسرم دگرگون شده بود فقط عشق بود که نثار همدیگه میکردیم
رابطه ام با دخترم بینظیر شده بود
اعتماد به نفسم چسبیده بود به سقف
رابطه ام با خدا عالی
با خودم با اطرافیانم در صلح کامل بودم
یادمه ماشینم 8 میلیون خلافی داشت همکارم میگفت فلانی منم خلافی بالایی داشتم رفتم اداره راهنمایی و رانندگی و التماسشون کردم و اونا یه مبلغی رو برام کم کردن تو هم برو التماسشون کن شاید برا تو هم یه چیزی کمکنن اما من حالا دیگه یه آدم دیگه ای شده بودم گفتم من بمیرم هم به کسی التماس نمیکنم و به خودم گفتم به جای التماس به آدم ها به رب جهان میگم این بدهی ها رو پرداخت کنه و اون موقع هدایت شدم به فایل های آقارضا عطار روشن و ازش ایده گرفتم گفتم میام و نتنها خلافی ماشین بلکه کل قسط هام رو هم آروم آروم پرداخت میکنم و شروع کردم و ظرف مدت دوماه هم کل اقساط بانکی ام هم خلافی ماشینم رو صفر کردم حالا دیگه هفته ای یازده میلیون پول فقط مال خودم بود یادمه اون موقع ها اواخر ماه که میشد همه ی همکارانم در جایی که کارمند بودم میگفتن پس کی حقوق میدن پول ندارم تاکسی سوارشم پول ندارم نون بخرم و …و کلی استرس داشتن بعد من میگفتم من برام اصلا مهم نیست که کی حقوق میدن و حتی دست به حقوقم نمیزدم.
و اون موقع به یکی از آرزوهای بچگی ام یعنی سوار شدن به هواپیما جامه عمل پوشوندم و یه سفر بینظیر و عالی رفتم کیش بخدا اگه قبل از اون روز که هدایت شدم دوباره روی سایت کارکنم یکی بهم میگفت آقا چندماه دیگه هم خلافی ماشینت هموام های بانکی ات صفر میشه و هم سوار هواپیما میشی و هم به کیش سفر میکنی حتما میگفتم طرف دیونه شده بابا مگه میشه مگه داریم…
خلاصه اینکه اون روزها روی ابرها سیر میکردم تا اینکه سر و کله یک نجوا پیدا شد:
کم کم یه نجواهایی شروع شد که آقا چرا باید تو بدون اینکه قدم از قدم برداری هفته ای یازده میلیون پول بیاد توی حسابت نگاه کن همه دارن صبح تا شب دوندگی میکنن پدرشون درمیاد تازه لنگ دوقرون دوزار هستن بعد اونوقت تو بدون اینکه کاری کن یازده میلیون پول درمیاری؟ نه یه جای کار میلنگه یه جای کار ایراد داره تو چرا باید اینقدر راحت پول بسازی؟
اوایلش خیلی جدی نگرفتم اما به قول استاد وقتی شخصیتت خوب ساخته نشده باشه و نتونی اون شخصیت قوی رو در خودت ایجاد کنی شخصیتت مثل نهالی هست که با یه باد کمرش میشکنه و نابود میشه اما اگر شخصیتت روخوب بسازی سهمگینترین طوفان ها هم نمیتونن بهت آسیب برسونن .
به این دلیل استاد میگه به جای اینکه بیای هدف بزاری من فلان خونه و ماشین رو بخرم هدفی متفاوت بزار و بیا و روی شخصیتت کار کن چون پول هدف نیست پول نتیجه است پول نتیجه یک شخصیتیه که خودش رو لایق نعمت و ثروت میدونه و…
آره داشتم میگفتم که اوایلش خیلی اون نجوا رو جدی نمیگرفتم اما این شیطان رجیم از چپ و راست و از بالا و پایین هی میگفت نه تو داری اشتباه میری توی دوره زمونه ای که مردم تحت فشار هستن تو داری فلان تومن بابت خدماتی که بهشون میدی پول میگیری و این پول بیش از کاریه که داری انجام میدی و کار تو لایق این پول نیست آقا هی گفت هی گفت هی گفت
کم کم شروع کرد و علاوه بر حرفای بالا توپ رو انداخت تو زمین کارمندانم که آقای مدیر کسب و کار فلان کارمندت دو روز یک بار خونه نمیره و فلان تومن بهش حقوق میدی بعد خودت نشستی توی خونه و هفته ای یازده میلیون!!!! چه خبرتهههههه؟؟؟ آیا این واقعا درسته؟
بچه ها شیطان رفته بود یه طرف میز پینگ پنگ و داشت رجز میخوند و داشت منو وادار میکرد که برم اون طرف میز و بازی رو باهاش شروع کنم حالا یه ندایی توی قلبم میگفت آقا توجه نکن آقا گوش نده آقا برو آقا واینستا حرکت کن نگاش نکن ولش کن…
حالا شیطان هم از اونور میگفت جواب ندی یعنی حرف من درسته به اون ندای قلبم گفتم بزار یه دقیقه برم یه جواب دندون شکن بهش بدم دهنش رو سرویس کنم قول میدم زود برگردم…
رفتم…
رفتم اونطرف میز و راکت رو برداشتم گفتم چیه چی میگی حرف حسابت چیه؟
گفت آقا تو لایق این همه ثروت نیستی توپ رو انداخت تو زمین من
گفتم چی من لایق نیستم؟الان نشونت میدم و یک ضربه بک هند زدم و گفتم ببیییییین من همونیم که از بچگی بهم میگفتن تو هیچی نمیشی کجان الان ببینن من یه کارآفرین شدم که هفته ای یازده میلیون درآمد دارم بدون اینکه قدم از قدم بردارم؟(لبخند رضایت از طرف من تو دلم گفتم بخور حالا)
یه فور هند زد گفت شانس آوردی و فلان جا فلانی کمک کرد فلان جا فلان اتفاق افتاد فلان کار اینجوری شانسی انجام شد و خلاصه همه چی رو با کلمه «شانس» توجیه کرد…
ضربه سهمگینی بود توپ نشست تو زمین من و اولین امتیاز رو دادم!!!
گفتم راست میگه اگه دوباره فلان اتفاق بیفته چیکار کنم؟اون یه بار اینجوری شد اگه دوباره اونطور که من میخوام نشه چی؟
یکم خودم رو جمع و جور کردم و سرویس رو زد و گفت یا تو هم مثل بقیه کار کن یا اینقدر سود برندار راکت رو محکم تو دستم فشار دادم و توپ رو محکم به سمتش پس دادم و گفتم من لایق این پول هستم من براش زحمت کشیدم من کسب و کار راه انداختم استرس کار بامنه جواب دادن به مشتری با منه مسئولیت مستقیم با منه من خودم شروع کردم اونم با دست خالی پس حقمه پس لایقمه اینقدر پول بسازم لباسام خیس عرق شده و کلی انرژی ام تخلیه شده بود
دوباره ندا گفت آقا ولش کن ببین چطور مثل بختک افتاده به جونت و داره انرژی ات رو میگیره اما من به حرفاش باز هم گوش ندادم…
خلاصه یه نفر از کارمندانم استعفا داد و رفت و من خیلی ناراحت شدم و هی خودخوری میکردم و هی در ذهنم با اون بنده خدا دعوا میکردم که آره من فلانی رو آدم کردم اون موقع که درخواست کار بهم داد به قول خودش پول نون نداشت و شرمنده زن و بچه اش بود حالا که درکنارمن به نون و نوایی رسیده گذاشت رفت و…
با این ذهنیت خراب دنبال نیرو گشتم و دیدم هیچکس قبول نمیکنه که با من همکاری کنه
با خودم گفتم نکنه اون حرف ها درست بوده نکنه من شانس آوردم…
در این مرحله 3 میلیون از درآمد هفتگی من کم شد و درآمدم رسید به هفته ی 8 میلیون
افکار ناراحت کننده دست از سرم برنمیداشت و هرروز در پی این بودم که به خودم ثابت کنم که بابا من لایق پول هستم به خدا من لایق ثروت هستم در صورتی که اگر شخصیت من درست ساخته شده بود اصلا نیازی به ثابت کردن نبود آقا شخصیت قوی لایق ثروته تمام نقطه سر خط.
و از اینجا به بعد آن نجوای بعدی شروع شد:
احساس قربانی شدن
کم کم اون درآمد 8 میلیونی هم به چهار میلیون کاهش پیدا کرد و افراد کم کم از تیم من خارج شدند و آنجا بود که احساس قربانی شدن در وجودم شکل گرفت گفتم ببین هرچقدر هم که تو به طور عالی سمت خودت رو انجام بدی باز هم عوامل بیرونی در رسیدن یا نرسیدن تو به خواسته هات نقش دارن اگه اون روز فلان کارمندت استعفا نمیداد و فلان مشتری نمیرفت من الان همچنان درآمد بالا داشتم و الان که اونا رفتن کسب و کار من هم خوابیده پس من یک قربانی ام که هرچقدر هم تلاش کنم باز هم یه آدم ها یا یک موقعیت هایی هستند که نمیزارن من به اهدافم برسم…
همین افکار باعث شد کسب و کاری که روزی با هزاران امید استارتش روزدم به حالت احتضار بیفته و کم کم ایست قلبی کنه و داشت جون میداد اون لحظه بیزنسم نیاز به عملیات احیا داشت نیاز به نفسی داشت که دوباره در کالبد نیمه جانش بدمه و دوباره زندگی جدیدی بهش ببخشه اما من اون آدم نبودم چون شخصیت قوی نساخته بودم و اون نفس رو از کسب و کارم دریغ کردم با چه باوری ؟ با باور احساس قربانی شدن
به جایی رسیدم که حتی علاقه خودم به بیزنسم رو انکار کردم کاری که واقعا دوستش دارم و ازش لذت میبرم و گفتم نه این کار ،کار مورد علاقه من نیست کاری که وابسته باشه به آمدن یا نیامدن کارمند کار مورد علاقه من نیست و با این توجیه لگدی به پیکر نیمه جان کسب و کارم زدم و به مرگ تدریجی اون پایان دادم و بیزنسم چشم از جهان فرو بست…
الان درآمد من دوباره به هفته ای صفر تومان رسیده خداروشکر در قدم های بعدی دوازده قدم یعنی مخصوصا از قدم هفتم به بعد من خیلی از جواب هام رو گرفتم که چرا از هفته ای یازده میلیون دوباره رسیدم به صفر اما این فایل سبب شد به طور ویژه ای بیام بشینم و بررسی کنم و علت موضوع رو بفهمم.
چند وقتیه که میخوام هدف گذاری کنم هربار که میومدم بنویسم ذهنم میگفت چه فایده تو که تا یه حدی بیشتر نمیتونی رشد کنی اومدیم و چهارتا هدف هم نوشتی و اتفاقا بهش هم میرسی ولی وقتی پایدار نیست چه فایده و هربار سرد میشدم و هی از خدا طلب هدایت میکردم که خدایا منو از این منجلاب یو یو وار نجات بده …
چند شب پیش یک ایمیل اومد که فلانی که دنبالش میکنی در سایت و در فایل درس های زندگی از یک بازی به یکی از بچه ها پاسخ داده و هدایت شدم به این فایل و گفتم خدایا این فایل کجا بود چرا من تا الان ندیده بودمش وقتی متن فایل رو خوندم و فایل رو دیدم گفتم بله بازهم خدا از سر لطف و مهربانی خودش پاسخ درخواست هدایت من رو داده اونم به بهترین شکل و بهترین فایل .
خدایاشکرت این یادآوری و این کندوکاو سبب شد بفهمم چرا نتونستم اون همه سود و لذت رو ادامه بدم و فهمیدم باید اول حسابی روی شخصیت خودم کارکنم مخصوصا روی کنترل ذهن پول نتیجه است اگه من شخصیت قوی داشته باشم که خودش رو لایق نعمت میدونه و در هر شرایطی هرگز احساس قربانی شدن نداره پول لاجرم وارد زندگیش میشه چون این یک قانون است…
ممنون از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
سلام ودرود به دوست همفرکانسی عزیزم ..همونطوری که شما به این فایل هدایت شدید من هم دیروز دوباره هدایت شدم به این فایل البته من به شدت عاشق این فایلم و بارها گوشس کردم بخاطر همینه هرسری که نیاز به کنترل ذهن دارم هدایت میشم به این فایل…اما نکت6 ای که هست اینه که میخواستم از اعماق قلبم ازت قدر دانی کنم بابت این دیدگاهت که اینجا ثبت کردی و من نمیدونم بگم چقدر ازش بهره بردم انشالله خداوند ثروت ورزق رو ازجایی که فکرشو نمیکنی سرازیر کنه تو زندگیت و البته آرامش رو هم و سلامتی و خلاصه اون پکیج خوبه (ثروت بینهایت زمان آزاد رابطه عاشقانه سلامتی و ارامش )که بچه های سایت لایقشن و بخاطر همینه اینجا حضور دارن رو بهت هدیه بده تا ابددد…
من یه تجربه مشابه این تجربه شما داشتم یعنی سرکار بودم (البته کار خودم نبود)و کاری که هم ازش لذت میبردم و هم زمان آزاد زیادی داشت برای کارکردن رو خودم و من هم با شروع قدم ها در نهایت آرامش یه پیشنهاد شغلی بهتر با حقوق دوبرابر از شغل فعلیم بهم داده شد و من هم قبول کردم و خلاصه که من هم برای رفتن به اون کار جدید باهواپیما رفتم بندر که من هم اولین تجربه ام بود سوارشدن هواپیما..و اصلا جزوه رویام بود یه جورایی..که تجربش کردم…خلاصه که رفتم و مشغول شدم حقوق دوبرابر د زمان آزاد بیشتر با خونه ای که دربست در اختیارم قرار داده بود و همه چی عالی پیش میرفت با این تفاوت که من بعداز یک ماه دیگه اروم اروم از سایت دور شدم وروخودم کارنکردم و سرو کله مستر شیطان با نجواهاش پیدا شد و بطرزجالبی افکاری که بعدا فهمیدم از احساس قربانی بودن و احساس عدم لیاقت نشات گرفت باعث شد که من از اونجا تسویه کنم کما اینکه رابطه ام هم عالی بود با همکارام و کارفرما…ولی شکراب شد یه جورایی با بیرون اومدن من که البته درخواست استعفا از طرف من بود که شاکی شدم که حقوقم را چرا سروقت پرداخت نکردید .به مرخصیم چرا اهمیت ندادید و منو نفرستادید مرخصی ویه سری مساعل دیگه..وبا خوندن کامنتتون قشنگ برام واضح شد که از کجا نشآت گرفت این روند وافکار…اما خبر خوب اینه که به لطف خدا من بیکار نموندم و بعدا از یکی دوهفته چون استاد گفته بودن اینکه حرکت نکنی ومنتظرباشی از اون بالا برات کیسه پول بیفته پایین..یعنی تو درو دیواری نزاشتمم نجواها بیشتر ازون اذیتم کنند و نموندم خونه که شهرستان هست و دوباره اومدم تهران و هدایت شدم دوباره به اون کارقبلیم و الان واقعا خوشحالم چون زمانم هم آزاده و اینکه امروز اولین حقوقم رو گرفتم و واقعا خوشحالم که به لطف خدا تونستم بازم پول بسازم ..من هم طبق گفته شما که حرف استاد رو تاکید کردید امسال رو میخوام هدفمو بزارم تغییر شخصیت و روی خودم کار کنم دوره احساس لیاقت رو هم خدا بهم هدیه داد و انشالله کار میکنم رو خودم و خبرای خوبی میزارم از روند پیشرفتم…ممنونم ازت بازهم داداش عزیزم .خدایاشکرت…
سلام خدمت استاد بزرگوارم و مریم جون که همیشه فایل ها رو با وجودش زیبا تر میکنه
این فایل برای من چکیده ای از دوره احساس لیاقت کشف قوانین 12 قدم و دیگر دورهای استاد بود.چه قددددر بعضی از فایل های رایگان شما ارزشمنده و برای من تکمیل کننده و مکمل محصولات شماست .
داشتم فکر میکردم اگر من همین یه فایل و بنشینم عمیق گوش بدم فکر کنم عمل کنم چه قدددر متحول تر میشم چه قدر نتایج بیشتری میگیرم
اصلا داشتم فکر میکردم رو همین یه فایل بیان یه ماه وقت بزارم همینو بفهممش عمیق.
یه چند وقتی شده بود که همش عجله داشتم حالا کدوم دوره رو کار کنم احساس لیاقت کشف قوانین 12 قدم کدو کدوم و بنشینم از اول مرور کنم.ولی دیگه نمیخوام برای درک دور ها و مفهوم قانون عجله کنم واقعا همین فایل و بفهمم نصف را رو رفتم … استاد جان شما واقعا بینظیری کلام شما فهم شما زبان شما فرای یک آموزش هست عمق وجود شما بی نهایته باید خیلی درکم بالا بره که معنای کلام و آموزش های شما رو به صورت دقیق تر بگیرم و در عمل اجرا کنم ممنونم ازتون
سلام به شما دوست عزیز
سپاسگزارم از متنی که نوشتید
اتفاقا در همین چند روز گذشته من هم دچار همین مسئله بودم
که کدوم دوره رو شروع کنم
عزت نفس
قدم اول
قانون آفرینش
راهنمای عملی یا …
اما در آخر فهمیدم که باید تمرکز کنم
و از هدایت خداوند کمک بگیرم
تا راحتتر و بهتر و سریعتر برسم
و هر مطلبی رو خیلی خوب درک کنم و عجله نداشته باشم
و الان که پیام شما رو هدایت شدم بهش با نشانه امروزم خوشحالم و تاییدی بر درک و آگاهی که رسیدم بهش دونستم
سلامت و پیروز باشید
در پناه خدای مهربان
خیلی ممنونم خداروشکر که نشانه روزانتون باکامنت من بود.
ببینید دقیقا اصلا همینکامنی کهمن نوشتم هم انکار قیلبم کفت بنویسمچونچند وقتی بود کامنت نمینوشتم.
الان چند روزیه که باز میگم برم دوره احساس لیاقت چون خیلی مهمه اما باز یه ندایی میگه عجله نکن برای الانه تو فلان فایل از اون دوره کار میکنه.مثلا الان فکر میکنم بیشترین باوری که بهش نیاز دارم باور فراوانی وکنترل ذهنه دو تا فایل انتخاب کردم یکی همین فایل یکی یه فایل دیگه ومیخوام تا یک ماه شایدم بیشتر رواین دو فایل کار کنم .
موفق باشید
فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن
درسهای زندگی از یک بازی
بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربان …..ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،
درود و سلام خدمت دو عزیز بزرگوارم استادعباسمنش خوشتیپ و خوش استایل مون و خانم شایسته ی عزیز و زیبایم .
و سلام به دوستان زیبابینم
کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختی است
اگر من در هر لحظه بتوانم ذهنمو و احساسمو بسمت خوب و مثبت کنترل کنم همون الخیر و فی ما وقع اتفاق میوفته و در نهایت همه چیز بنفع من رقم می خوره
یعنی وقتی اوضاع ناجالب است، به آن شرایط نگاه نکنیم . دقیقا همان کاری بود که بعد از آشنایی ام با استاد طبق آموزش ها در پیش گرفتم و سعی کردم به اون تضادها توجه نکنم بلکه سعی کنیم بهترین عملکرد در کنترل ذهن انجام بدهیم یعنی توجه نکردن به ناخواسته ها و بعدش دیدم اوضاع آرام آرام رو به بهبودی رفت .. و طبق گفته های استاد که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند
و دقیقا از اون زمان به بعد همه چی عوض شد چون این توانایی رو در خودم ایجاد کردم که در هر لحظه فوری رهنمو بسمت نکات مثبت هدایت کنم خب اولش کنترل کردن این ذهن با اون تضادهای پی در پی بسیار مشکل بود ولی طبق گفته های استاد مدام تکرار و تکرار و تمرین و تلاش کردم و بمرور و طبق قانون تکامل آرام آرام دهنمو تربیت کردم و توانستم آگاهانه خیلی کارها را انجام بدم و خیلی از کارها را انجام ندم و اعراض کنم و این نیز به تلاش ذهنی و جهادی اکبر نیاز داشت چون من خودم رو لایق بهترین ها دانستم ..چون ارزشمندی خودم را فهمیده بودم .. چون به این درک رسیده بودم که من بخودی خود نزد خداوند ارزشمند هستم من مستحق بهترین ها هستم
در زندگی گذشته ام یعنی قبل از آشنایی ام با استاد ….احساس عدم لیاقت باعث شد نعمت هایی که داشتم را از دست دادم که البته بیشتر احساس گناه در من وجود داشت و بخاطر اون احساس گناه در گذشته ام که فکر می کردم و من آنقدر هم زن خوبی برای همسرم نبودم و یا آنقدر هم مادر خوبی برای فرزندانم نبودم و همش دوست داشتم از خود گذشتگی کنم و بقول معروف از حلقوم خودم بزنم و بدم به فرزندانم یا اطرافیانم و غیره یعنی یک عشق بی حد و حساب نسبت به فرزندانم داشتم در صورتی که اول از همه باید خودم رو دوست میداشتم و برای خودم ارزش قایل بودم در صورتی که ظاهراً بنظر میرسید من خیلی خودخواه و از خود مچکر هستم البته الان که خودم رو آنالیز می کنم میفهمم که واقعا اتفاقات نامناسب زندگی من از زمانی شروع که خودم رو دست کم گرفتم یعنی بعد از فوت همسرم یک احساس تنها بودن و احساس غم و افسردگی و احساس گناه بهم دست داد که همش بخودم برچسب میزدم و باورهای نامناسب میومد توی ذهنم که اگه من همسر خوبی بودم این اتفاق نمی افتاد و یا چرا در گذشته اینکار رو کردم یا چرا این بحث رو با همسرم در گذشته کردم یا چرا چرا چرا و چراهای دیگه که همه ی آنها سبب شد احساس من بسمت پایین سقوط کنه و در نتیجه همش احساس دلسوزی و افسوس گذشته رو خوردن باعث شد که این دلسوزی ها بیشتر و بیشتر بشه تا جایی که دلم برای پسرم سوخت که بهش کمک کنم تا بلکه ناراحت نشه و ضربه ی روحی بیشتری نبینه و براش کارخانه ی قارچ راه اندازی کردم و بعدش ورشکستگی و بعدش از دست دادن همه ی پول و اموال و ماشین ها و باغ و خونه و سلامتی و از هم پاشیدگی روابط خانوادگی و غیره …..وووووو.. بعدها از دست دادن مادر خدابیامرزم که خیلی خیلی بیشتر آسیب دیده بودم …
بخدا الان خیلی خیلی بیشتر میفهمم که هیچ عامل بیرونی مقصر نبوده که من مرتکب آن همه اشتباهات شدم چون کوچکترین اشتباه و نپذیرفتن مسعولیت اشتباه خودمون سبب میشه که همه رو مقصر بدونیم.. بغییر از خودمون رو .. و باور کنید بعد از چند سال کار کردن روی تغییر باورهام همین الان که داشتم این کامنت رو می نوشتم دیگه کاملا باورم شده و عمیقأ به این احساس رسیدم که مسبب تمام تضادها یم با افکار و باورهای نامناسب خودم بوده .. البته از زمانی که با استاد آشنا شدم باید در تمام جنبه های زندگیم تغییر باور ایجاد می کردم و خدا رو شکر از آن روز به بعد همیشه زندگیم رو به بهبودی پیش رفت هر چند این تکامل چند سال برای من طول کشید ولی از همون لحظه ای که تمرین های استاد رو انجام داد (با سه فایل چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم) بخدا هر روز وضعیتم نسبت به تغییر باورهام و کار کردن روی ذهنم تغییر کرد و امروز هم یکی دیگر از پاشنه های آشیلم رو پیدا کردم و یا شاید بعبارتی ترمز ذهنی مو پیدا کردم هر چند چندین ساله که پسرم رو ندیدم و بقول معروف در قهر بسر می بریم ولی من بطور قطع به یقین باور دارم که همه چی الخیر و فی ما وقع بوده .. درسته بعنوان یک مادر دلم برای پسرم تنگ شده ولی دیگه فهمیدم دلسوزش نباید باشم و فقط و فقط باید به خصوصیات و نکات مثبتش توجه کنم و بخودم یادآوری کنم که دلسوزی و ترحم به آن شخص و یا خودم سبب این جدایی ها و این تضادها شده حتی این دوری ها و جدایی ها بمصلحت جفت مون بوده .. برای من که خیلی خیر بوده چون فهمیدم درسش چی بوده و پند و نصحیتش رو از این تضاد آموختم و جهان هستی کاملا منو به درک و آگاهی بیشتری هدایت کرد .. اتفاقا در مورد دخترم هم دقیقا همین کار رو کردم تا بعدش بخاطر تضادهای کاری که براش پیش آمد سبب خیر شد که خودش برگشت پیشم و الان حدودا دو سالی هست که دخترم بسمت من برگشته البته خودش اوایل راضی نبود و همش بحث و دعوا می کرد ولی من صبوری کردم و روی افکارم و ذهنم کار کردم و با تغییر باورهام هر روز روابط ما خوب و خوبتر شد یعنی با توجه به قانون تکامل این وضعیت روابط مادر فرزندی بین منو دخترم آنقدر عالی شده که هیچ ربطی به چند سال پیش نداره .. البته گهگاهی یک تضادهای جزیی پیش میاد ولی من فورا میفهمم که از کجا آب میخوره فوری میرم فایل های استاد رو میبینم و روی باورهام و خصوصیات خوب دخترم کار می کنم و همش از خداوند تشکر و قدردانی می کنم و یک جمله ی تاکیدی قدرتمندی رو همش می نویسم چون واقعا برام نتیجه داده اینکه…خداوند قدر من را میداند و من را دوست میدارد .. من هم قدر خودم را میدانم و خودم را دوست میدارم پس تمام انسانها هم قدر من را میدانند و منو دوست میدارند خدایاااااا شکرت که فرزندانم هم قدر من را میدانند و عاشقانه منو دوست میدارند
این جملات تاکیدی رو بارها و بارها نوشتم و برای خودم بازگو کردم … پیشنهاد می کنم به دوستان عزیزی که دوست دارند روابط شون با نزدیکان و یا هر شخصی اصلاح بشه … من فهمیدم با قدر شناسی و شکرگذاری و دوست داشتن خودم و رها کردن و نچسبیدن به ناخواسته ها و طبق آموزه های استاد .. یا آن شخص بخوبی در مدار من قرار می گیرد و روابطمون بهبود پیدا می کنه و یا اگر در مدار هم نباشیم جهان خودش آن فاصله رو ایجاد می کنه که در مورد پسرم تازه دارم روی تغییر باورم کار می کنم و در هر صورت الخیر و فی ما وقع بنفع من هستش و من به اراده ی نیکوی خداوند تسلیمم.. خدا رو شکر که هم باورهام تقویت و قدرتمند شده و هم در مسیر تکاملم هستم و هم اینکه خیلی خیلی بیشتر از قبل تسلیم و آزاد و رها هستم و خودمو بدست قدرت خداوند سپردم که هر چیزی پیش بیاد بنفع من پیش بره و خدا رو شکر هر روز در مدار آرامش روز افزون بیشتری هستم و میدانم خداوند خودش همه چیرو بموقع و در وقت و زمان خودش درست می کنه…
خدایا شکرت عشق الهی و عشق بخشاینده ی الهی ام مرا از اشتباهات گذشته در مورد همسر خدا بیامرزم و فرزندانم رهانیده است و هم اکنون امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت عشق الهی و عشق بخشاینده ی الهی مرا از اشتباهات گذشته ام در مورد هر کسی که به یاد دارم و یا به یاد ندارم مرا رهانیده است و هم اکنون با امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت عشق بخشاینده ی الهی مرا از اشتباهات پولی و مالی گذشته ام رهانیده و با امن و امان و خردمندانه با اکنون و آینده ام مواجه شده ام
خدایااا شکرت که در گذشته این اشتباهات و خطاهای زندگیم را با بهای سنگینی پرداخت شده و اینکه من مرتکب خطاها و اشتباهات عمیق و سنگینی شدم چون آگاه نبودم و هم اکنون مسعولیت تمام آن اشتباهات و خطاهایم رو پذیرفتم
خدایااا شکرت خودت کمکم کن که تمام اشتباهات و خطاهای گذشته ام بنفع من پیش بره
برای تمام موانع و تمام تضادهای زندگیم که مواظب من بودند تا بیشتر به اشتباهاتی ادامه ندهم ممنون و سپاسگذارم
خدایااا شکرت از اینکه فرشتگان و ناجیان الهی خودت را توسط همین موانع و تضادها برایم فرستادی تا به اشتباهاتم پی ببرم و مسیر زندگیم را بنفع خودم تغییر بدهم ممنون و سپاسگذارم
و باز هم این جمله ی طلایی استاد رو اینجا بخودم یادآوری می کنم
و طبق گفته های استاد که اگر از عهده کنترل ذهن خود بر بیایی، اوضاع به نفع تو چرخش می کند الهی آمینخدایا شکرت که برنامه ریز ماهری هستی و این تو هستی که باید بهترینهع بهترین برنامه های دقیقی که مو لای درزش نمیره رو برام انجام بدی .. خدایا چطوری ازت تشکر کنم ای معبود الهی ام و ای نور و عشق الهی ام ترا سپاس می گویم و سجده ی شکر بجای می آورم
خدایا شکرت که با معجزاتت سوپرایزم می کنی
خدایا شکرت که در آغوش گرم و نرمت من را نوازش می کنی ومن را روی شانه هایت می نشانی و میبری به همان سمت و سویی که باید ببری و شد هر آنچه که باید میشد
خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم و چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ هدایتم کن
خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام و درود فراوان خدمت دوست عزیز و پر انرژی خودم خانم رویا مهاجر سلطانی
امروز در تمرین ستاره قطبی از خدا درخواست کردم که هدایتش رو بر من آشکار کند و من بفهمم جنس هدایت هایش و الهاماتش رو
با کامنت شما که در مورد تضادهایی بود که در گذشته درمورد روابط تون داشتین قشنگ هدایت خداوند رو حسش کردم
هیچ کس نیست که تو زندگیش اشتباهی نکرده باشه حتی پیامبرش هم نبوده؛در مورد روابط هم همینه که برمیگرده به عزت نفس ما و موضوع کمال گرایی که میخوایم تحت هیچ شرایطی هیچ اشتباهی نکنیم برای چی؟برای اینکه انقدر گذشتمون توسط خانواده معلم دوست ووو مورد تحقیر واقع شدیم که گارد داریم نسبت به اشتباه کردن البته که از اشتباهات مون باید درس بگیریم باید به شناخت بهتری از خودمون برسیم و این مسیر ادامه بدیم تا به جایی برسیم که خیلی خیلی کم بشه این اشتباهات
منم هم در مورد خانوادم هم دوستانم اینجوری بوده چون اونموقع من جوره دیگه ای فکر میکردم باورهای مناسبی نداشتم خیلی شرک داشتم و نتیجه ش هم مشخص بود؛الان که دارم اینارو مینویسم از پیش دوست قدیمی میام که چند ساعتی باهاش صحبت کردم اشتباهات اون اشتباهات خودم رو کامل و شفاف بیان کردم یا بعضی جاها اشتباهی هم نبوده بلکه نحوه تفکر ما از همدیگه متفاوت بوده و تو ذهن خودش کار درستی بوده و ذهن منم همینطور حالا بقیه ش که دست خداوند که اجازه بده ما طبق قانون در مدار همدیگه باشیم یا نه برامم مهم نیست که کلا اون جمع از دوستان که قبلاً باهم خیلی خوش میگذشت باهم باشیم یا نه چون من طبق قوانین خداوند میخوام عمل کنم و از زندگیم لذت ببرم چه اونا باشن چه نباشن یا بقول شما : یا آن شخص بخوبی در مدار من قرار می گیرد و روابطمون بهبود پیدا می کنه و یا اگر در مدار هم نباشیم جهان خودش آن فاصله رو ایجاد می کنه مهم اینه من سمت خودم بخوبی انجام بدم
یه مورد دیگه ای که امروز در خودم کشف کردم و صحبت کردن با دوستم رو یه تمرینی برای بهبود شخصیت و عزت نفسم دونستم این بود وقتی من در روابط اشتباهی میکنم ذهن من فکر نمیکنه که این اشتباه و چون فکر نمیکنه که اشتباه تلاشی هم نمیکنه برای بهبودش دلیلشم اینکه انقدر ذهن من کلا به اشتباه کردن گارد داشته و اشتباه کردن رو یه چیز وحشتناک میدونسته و دائماً ازش فرار میکرده ولی وقتی با دوستم این صحبت هارو کردم و در واقع این تمرین انجام دادم و بازخورد مثبتی دیدم اولا اشتباه کردن رو برای ذهنم گنده نکردم و این پاشنه آشیل کمال گرایی رو در ذهنم ضعیف کردم دوما در جهت بهبودش قدم برداشتم
بهتون تبریک میگم انقدر رها هستین و ذهنتون رو کنترل کردین و میکنین و در لحظه از زندگی لذت میبرین چون خداوند هم همین انتظار و از ما داره
در نهایت سپاسگزارم از خداوند هدایت گرم که امروز عالی بهم نشون داد هدایت هاش رو و تشکر از شما دوست عزیزم که انقدر عالی رو خودتون کار میکنین؛هرجا که هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
با. رود و سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی آقای ناصر لطفی عزیز مرسی مرسی آقای لطفی عزیز شما همیشه به من لطف دارید وقتی امشب چراغ پیام رسان آبی رنگ بهشتی ام رو دیدم کلی ذوق کردم .. کلی خوشحال شدم .. بخدا این ذوق منو هیچکس درک نمیکنه بغییر از برو بچه های ساکن در این فضای الهی و مطمعن هستم چراغ قلب مهربانتان همیشه به نور الهی منور و درخشان و درخشنده خواهد بود
آقای لطفی عزیز از اینکه مون به کامنت خودم هدایت کردید تا دوباره به این فایل ارزشمند و خواسته ام توجه کنم ممنون و سپاسگذارم
در مورد اشتباهات و کمال گرایی گفتید .. بله بله دقیقا همینه ..منم همیشه ی گاردی در مورد اشتباهات داشتم ولی خدا رو شکر آنقدر ایمان قدرتمند شده که سعی می کنم همیشه سکوت کنم و صبورانه به کارام توجه کنم .. سکوت صدای خداوند است و اینو خیلی خوب درک کردم وقتی سکوت می کنم صدای خداوند رو قشنگ می شنوم . آنقدرقشنگ صدای هدایت رو می شنوم که امکان خطا و اشتباهی نیست … یعنی برای کوچکترین چیزها هدایت می طلبم البته سعی میکنم اینگونه باشم .. حتی وقتی تلفنم زنگ می خوره اول از خداوند اجازه می گیرم و میگم خدایا خیر باشه خدایا خوش خبری باشه .. و واقعا هم همینطورهمم می شود … وقتی شروع به نوشتن می کنم میگم خدایا خودت آگاهم کن . خودت قلم دستم باش خودت هندلش کن .. خودت به کلاممم قدرت بده تا تاثیر گذار باشم .. خودت همراهم باش . چون من به همکاری تو نیاز دارم ..
خلاصه ی کلام آقای لطفی عزیز واقعااا ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای خواند کامنتم گذاشتید و آمدید برام کامنت نوشتید واقعا برام ارزشمندی .. وقتی پیامی برام ارسال میشه یکبار کامنت پیام رو می خونم دو سه بار کامنت خودمو می خونم بعد میگم واقعا اینارو من نوشتم بعد چند بار دوباره پیاممو می خونم یعنی آنقدر برام لذت بخشع که حد ندارها ..
آقای لطفی عزیز منم بهتون صمیمانه تبریک میگم که در مدار رشد و پیشرفت تغییر شخصیت تون هستید و دیگه در مورد اشتباهات گاردی ندارید چون اینها درس های ما هستند که باید درشو بگیریم .. من که اینطوری به اشتباهاتی نگاه می کنم …
ی چیزی تازگی ها بهم ثابت شده اینکه .. هر اشتباهی و یا هر درسی مثل اثر انگشت مخصوص خودمان هست . یعنی حتما و باید اون اشتباه رو انجام میدادیم تا مسیرمون رو پیدا کنیم .. هر چقدر اشتباهات مون هم زیاد و عمیق بوده باشه حتما خیریتی بوده تا دقیقا آن مطالب و آن درس ها رو ریزبینانه تر درک کنیم و همین طوری سطحی ازش عبور نکنیم.. البته جای شکرش باقیست که در همین جهان به درک و آگاهی رسیدیم واقعا هر چقدر از خداوند تشکر و قدردانی کنم هنوز شکر نعمت شو بجا نیاوردم و بزرگترین موهبت الهی در طول عمرم این بود که به چنین استاد خردمند و توانا و توحیدی هدایت شدیم و با چنین دوستان الهی در این مسیر آگاهی هستیم ..
براستی ما همه مون از هدایت شدگانیم
آقای لطفی عزیز باز هم تشکر و قدردانی می کنم و بهترینع بهترین ها رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم
و از اینکه کامنتم نشونه ای برای شما بود از خداوندم تشکر و قدردانی میکنم الهی آمین
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی و خوب خودم
خداوند را ممنون و سپاسگذارم که اکنون در حال شنیدن این فایل فوق العاده هستم
از خدای خودم ممنون هستم که من را همیشه هدایت می کند
از خدای خودم ممنون هستم که برای من همیشه خیر و خوبی و حال خوبی و خوشی می خواهد
لذت بردن از لحظات زندگی خودم
از خدای خودم در همه حال کمک و هدایت خواستن
او را همیشه شاهد و ناظر در کارهای خودم بدانم
حال خوب را برای خودم داشته باشم
به نکات مثبت زندگی خودم توجه داشته باشم
ذهن خودم را همیشه کنترل کنم
ادامه دادن مسیر و روندی که در آن هستم
هرگز زود ناامید نشوم و ایمان و توکل به خدای خودم داشته باشم
در همه کارهای زندگی خودم استمرار داشته باشم
عجله و شتابزده هیچ وقت عمل نکنم
دیدن ریزترین و جزیی ترین اتفاقات خوب زندگی خودم
اینها برای من می تواند بهترین درس ها را داشته باشد
اینها می تواند برای من یکی از بهترین دستاورد هایی را در زندگی من داشته باشد که من همیشه بتوانم روی خوب آرامش و خوشی را ببینم
چقدر این صحبت های استاد برای من الگو و درس دارد
تحسین کردن موفقیت ها و دستاورد ها و پیروزی ها و موفقیت های دیگران واقعا یکی از بهترین کارهایی است که من می توانم همیشه در روند زندگی خودم را داشته باشم
با این کار هم احساس من خوب می شود
هم می توانم ذهن خودم را کنترل کنم و آرام باشم
در ضمن جهان هم از همان اتفاقات بیشتر و بیشتر برای من به وجود می آورد
اینها بزرگترین درسهایی است که من می توانم در زندگی خودم همیشه و هر روز بکار ببندم
یک درس عالی دیگر برای من این است که هرگز عصبانی نشوم
هرگز از کوره در نروم
همه اینها در راستای کنترل ذهن برای من فوق العاده عالی و زیبا است
در کنار همه این صحبت ها آن چیزی که مهم است و باید همیشه مد نظر خودم داشته باشم این است که من همیشه لایق بهترین ها هستم و من همیشه باید هوای خودم را داشته باشم و باید همیشه بتوانم روی خودم و باورهای خودم کار کنم و آنوقت من بی شک به بهترین ها دست پیدا خواهم کرد
هرگز مغرور نشوم
هرگز کمک و هدایت و دستهای خدای مهربان خودم را در کار فراموش نکنم
یک درس عالی دیگر
یک نکته بسیار مهم
هرگز و هرگز در مورد اتفاقات زندگی خودم حلاجی و بحث و فکر نکنم باید این را بدانم که باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
باید به این درک برسم که همیشه ذهن خودم را در مواقع بد کنترل کنم و از آن درس بگیرم
بیایم از حالا به خودم قول بدهم که از لحظات زندگی خودم لذت ببرم
بیایم و از حالا از آنچه که در اختیارم است دوست داشته باشم و حال آنرا ببرم
این برای من خوشبختی و حال خوب و آرامش را به ارمغان می آورد
واقعا ممنون از استاد عزیز که این همه نکته و درس را در یک فایل برای من به ارمغان آورد
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام اقا سعید ماشالاه به تعهد تونو استمرارتون
الگو هستین در مسیر رشد
از تعهدی که در این سایت انجام دادین و فعالیت کردین و من هم انگیزه گرفتم از رشد شما و تعهد شما و دیدن ستاره های پر شدتون که نشان از اینه که ادامه دادن تمرین تکرار نا امید نشدن نتیجه میده اینم نشونش اقا سعیدی که حی و حاظر و کامنتش حس خوبی در من ایجاد کرد من امروز شروع به فعالیت در سایت کردم و دیدن کامنت شما در من امید شد که تغییر یک شبه ایجاد نمیشود بلکه استمرار لازمه
موفق باشین اقا سعید
سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته
سلام خدمت بچه های سایت
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
سلام به عزیزان دلم استادجان ومریم عزیزم
وهمه دوستانِ عالیم
ای جانم به این دریای بیکران وفوق زیبای خداوندکه من ازدیدنش سیرنمی شوم ودیدن روی ماه استادومریم جانم دراین قاب زیباوکنارساحل بی نظیر، خدایاشکرت بابت وجودشان که وجودم رالبریزازآرامش واحساس عالی کرده اندواین درس های نابی که چراغ راه زندگیم شده ولذت بردن هرلحظه اززندگیم وخودم راعاشقانه دوست داشتن وخداوندرادرتمام لحظاتم جاری کردن ونتایج وپاداش های عالی دریافت کردن ،خدایاشکرت.
ای جانم به پینک پنگ بازان حرفه ای خودم عاشقتونم…
واقعا درروابط تحسین مهمه ،چقدراحساسمان رادگرگون می کندواحترام متقابل به همدیگرکه به لطف خداوندمن ومصطفی بابت هرچیزی ازهمدیگرتشکرکرده وخداروشکرمی کنیم واین تشکرزیبای مریم جان دراین فایل برایم قابل توجه بوده وهست وچقدر درس هابه من آموخته،ممنونم عزیزم.
تمرین وادامه دادن باعشق ولذت ،نکات کلیدی بودکه فرمودیدوباعث اعتمادبه نفس فوقالعاده ای می شودبه ویژه اینکه درجهت پیشبردعلاقه ات هم باشد.
استمراروهرروزانجام باعشق ولذت ورزش های عضلانی ام درقانون سلامتی ،پیاده روی هایم ،یادگیری زبان انگلیسی چقدردررونداراده من مثمر ثمر بوده است وانگیزه من رابرای کاری که بایدانجام دهم چندین برابرمی کندوچه اعتمادبه نفسی به خودم تزریق می شود خدایاشکرت.
این بهترعمل کردن درهرکاری راازاستادبه ارث برده ایم و من ومصطفی هم درتمام کارهایی که شروع می کنیم ،واقعا ذهن خلاقی داشته واکثرکارهاراخودمان به عالی ترین شکل انجام می دهیم آن هم باهدایت هاوالهامات زیبای خداوند،خدایاشکرت.
فرکانس های ارسالی مادرروندآرامش واحساس عالی برای انجام هرکاری تاثیرگذاربوده است وتاثیرذهن وکنترل آن دراتفاقات و کسب عملکردونتایج عالی هم بسیارمهم وحیاتی است که استادبه زیبایی بیان کردند.
این فایل باعث شدمن زندگی راهرروزیک بازی ببینم که ازلحظه بیداریم درصبح باسلام عاشقانه به خداوندخودراآماده ومحیای این بازی زیباکرده وباکنترل ذهن ودعوت کردن احساس وآرامش عالی بازی من شروع می شودبا داوری عادلانه خداوندومن هم سعی می کنم بارعایت قوانین این بازی ،نقش پرررنگی داشته باشم، فقط تمام سعی ام لذت بردن درمحضرخداونداست وسوت زدن هایی که مراهرلحظه بیداروآگاه ترمی کندتاراحت وآسان بازی راادامه دهم وبه لطفش همیشه برنده بوده ام چون هرروزاحساسم عالی وعالی ترشدوماندگاریش بالاتررفت وهمیشه حواسم بوده که بانتیجه بیرون بیایم وبعداین طورنشودکه دریک قدمی پیروزی ناامیدشوم ،بلکه سهم خودراباعشق انجام وبقیه رابه داوری زیبای خداوند یکتایم سپرده واو هم هرروز درس های عالی تری به من می آموزد برای برد های عالی ترروزبعدومن تسلیم خودش هستم وفقط درلحظه ازبازی لذت می برم ،درسهارابرداشته وروزدیگرتمام سعی ام تمرکزبربازی عالی ترم است.
امروزبااین دیدگاهم ایمان واقعی پیداکرده ام که من وظیفه ام این است که مسیردرستی راکه خداوندبرایم ترسیم کرده ادامه دهم وهمه چیزدرذهن من خیراست وسرشارازدرس وتجارب عالی درجهت رشدوپیشرفتم درتمام زمینه ها ،
من فارغ ازهرنتیجه ای فقط تسلیم خواست واراده اش هستم وخودم را هرروز مشتاقانه آماده بازی کودکانه وشادومهیّجی که باخداوندم دارم آماده کرده وازلحظه به لحظه ام که نعمت زندگی به من عطاکرده ،عاشقانه آن رادرآغوش کشیده وباشوروشوق وصف نشدنی بازی ام را ادامه می دهم …….
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر