این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
694نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به بانوی زیبای آفرینش جهانی که فقط بر مبنای عشق جاریست و عشق تنها بهانه خداوند برای شروع این بازیست، آری بازی عشق … سلام به مریم عزیزم مریم جان فایل درسهای زندگی از یک بازی رو هم صوتی و هم تصویر گوش کردم و برای اولین بار تصمیم گرفتم برای شما نازنین که سراسر برای من قائل تحسین و ستایشی بنویسم
قبل از هر چیز باید بگم من از شاگردان استاد بزرگوارمون هستم در دوازده قدم …
هر وقت به آموزه های استاد گوش می دم به خصوص وقتی شما هم مطالبی رو در میان آموزش ها بیان می کنید با صدای بلند شروع می کنم به تحسین کردن شما ، شاید براتون جالب باشه که می خوام اعترافی برای شما داشته باشم یادم میاد وقتی یکسال پیش برای اولین بار ویدئوهای استاد رو دیدم با یه حس احمقانه حسادت گفتم این دیگه چه خوش شانسه با سر افتاده تو کوزه عسل ، و این در حالیکه که من به ذن خودم و بیان دوستان و آشنایان که من رو می شناسم کلا حسادت در زندگی ام نیست !!! امان از ذهنی که در ما چه چیزهای رو همواره پنهان داره … و با تو بانوی باشکوه حتی بیشتر از استاد ارجمندم هر بار شگفت زده شدم ، هر بار که تجربیات ات و نوع نگاهت رو دیدم اشگ شوق ریختم و با صدای بلند چند بار پشت سر 6م تحسین ات کردم و فارغ از اینکه کسی من رو نگاه می کنه می گه این آدم دیوانه است برات کف زدم و گاهی به مدت چند دقیقه… اینها رو گفتم تا بدونی چقدر تاثیری ژرف در دیدگاه کسی گذاشتی که به گمان خودش ید طولانی در مطالعه و تحقیق و یادگیری داره … اما آنچه در طول 18 سال آموختم چه سمینارها کتاب ها و چه دوره های آموزشی همه و همه در مقابل درک متفاوتی که از هر کلام و هر دیدگاه شما گرفتم گوی دنیاست فارغ از زمینی که در آن زیستم … مریم عزیز دیدگاه های ارزشمند شما و استاد ارجمندم در این ویدئو من رو یاد این موضوع ارزشمند آورد که چقدر من از زمانی که وارد دوره های استاد شدم و از 24 ساعت شبانه روز بدون اقرا 17 الی 18 ساعت در حال گوش کردن فایل ها هستم ، متوجه شدم که حتی از نوشیدن یک لیوان چای هم درس های آن رو دریافت می کنم ، به واقع همه لحظه های که سپری می شه من کودکی شدم در زمین گسترده زندگیم فارغ از این که زمین می خورم و خاکی می شم ، یا حتی دردم میاد … آنقدر در سلول سلولم حضور در لحظه جاری شده که با لبخند و گاهی قهقه از زمین خوردنم بلند می شه و لحظه اکنونم رو با شادمانی وصف ناپذیر ادامه می دم … اینجا به هیچ عنوان نه قصد دارم از بی شمار موفقیت های که کسب کردم بگم و نه فرصت اش هست ، بلکه می خوام اگر عزیز یا همسفران من در این بازی باشکوه این مان رو خوندن بدونند همه زندگی رو می تونیم برنده باشیم به شرط اینکه همان کودک خستگی ناپذیری باشیم که داره چشم هاش از خواب بسته میشه اما دلش می خواد یه کم دیگه بازی کنه …. آری من کودک ام از این رو من عشق جاری هستم هر روز بدون عادت گذشته زندگی ام که مثل یک ارتشی منضبط با برنامه ریزی بلند می شدم و آنقدر سخت به خودم می گرفتم و در انتها اگر تمام کارها طبق برنامه پیش نمی رفت که اغلب هم نمی رفت احساس حقارت می کردم احساس قربانی شدن داشتم (البته خودم نمی دانستم) فق، خشم یا افسردگی عمیقم رو حس می کرد … و اما این سالی که بر من گذشت هر وقت از خواب بیدار می شوم بعد از انجام بلافاصله تمرین ستاره قطبی استاد از خداوند هدایت لحظه به لحظه را طلب می کنم و شروع به بازی زندگی می کنم و به معنای واقعی من نیستم که بازی می کنم اوست که به جای من بازی می کند (خداوند) و من بیشتر نظارگر هستم بدون قضاوت بی رحمانه خودم بدون اینکه مثل یک ارتشی متعصب همه جهان رو نگاه کنم ، مثل یک قطره آب جاری بر صحنه زندگی گذر می کنم درس هایش را می گیرم و مسیرم را هر لحظه تصحیح می کنم به عقب بر نمی گردم به دوردست ها هم نگاه نمی کنم فقط آنچه پیش روی من است رو با لذت هر چه تمام تر اجرا می کنم فار غ از اینکه نتیجه چیست؟ و چگونه بر قلم ام جاری کنم که در پایان من نیستم که اوست که همه روز مرا با شکوه تر از آنچه صبح خواسته بودم برایم نقش میزند…
و عجیب تر اینکه شما استاد در این ویدئو اشاره کردید راهکارهای رو ابداع کردید که سرعت بازی کردنتون رو بیشتر کرده ، دقیقا من به الانم که نگاه می کنم و گذشته ام رو در پرونده زندگی می بینم کاملا متوجه کار هر روزه و هر لحظه خودم در زندگی ام هستم مثل رباتی که نیاز به استراحت طولانی نداره بی وقت فعالیت های متعددی دارم که فقط با هدایت انجام می شود و من اشتیاق رو هزاران برابر در همه لحظه های بازی زندگی ام فریاد زنان می بینم که هییییییچ ربطی به گذشته من با آن هم نظم و تعصب ندارد…
در پایان مریم عزیز هر لحظه قابل ستایش هستی و برای حضور شگفت انگیزه ات در مسیر زندگی ام سپاسگزارم آنجا که گفتی من تو بازی با استاد وقتی نگاه می کنم و می بینم شریک زندگی ام کنارم و یه تیم خوب هستیم و یه هم بازی همیشگی دارم از ته قلبم خندیدم و کف زدم ! می دونی چرا ؟!! آخه مدت هاست زندگی من فقط با شما بانوی پر افتخار و استاد دوست داشتنی ام سپری می شود همه جا و همه وقت در لحظه هایم شما و استاد چنان جاری هستید که دارم مدام باهاتون حرف میزنم در ذهن ام و خیلی مواقع با صدای بلند که ببین ، مریم نگاه کن راست می گفتی همونی که گفتی شد درست می گفتی وقتی فکر می کنی آنقدر هم نباید ساده باشه ببین فرمان زندگی از کنترل ات خارج می شه و می گم دمت گرم راستی اگه این قبلا بهم نگفته بودی الان چه گندی زده بودم …. در واقع زندگی من الان با یه خانواده سه نفر سپری می شه در هر لحظه من و مریم و استاد عزیزم…
در همه لحظه هایم خداوند رو برای عشق برای وجود پر رنگ مریم دوست داشتی و استاد عزیزم سپاسگزارم و سپاسگزارم که در زندگی ام حضور دارید …
و خوشحالم از اقیانوسی بیشمار همفرکانسی های زیبای که در آن شناور هستم .
و اینجا فهمیدم که همه زندگی فقط شادمانی بی وقف است .
سلام وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز و همسر عزیزشون
من دوسال هست که با شما آشنا وحدود تقریبا یک سال هست که عضو سایت شما هستم اما به طرز عجیب و باور نکردنی حدود 4 روزه هدایت شدم به سایت و تازه بعد از دوسال دارم فایل ها رو دونه به دونه گوش میدم ومیدونم که انتهای این مسیر به یه زندگی فوق العاده میرسم هرچند که این مسیر پایانی نداره اما از این که تو مسیر صعودم وتوهمینچند روز میبینم که فرکانسم تغییر کرده خیلی حال خوبی دارم
من یک عمر پیش هر روانشناسی که میرفتم و پیش هرکسی که صحبت میکردم و پیش خودم تو درون خودم نمیتونستم بفهمم که این حس چیه که تا یه اتفاق خوبی برام میوفته بلافاصله ذهنم میگفت خب حالا نوبت اتفاق بده هست و خب دیگه طبیعتا نمیشه یه هفته مدام حالمخوب باشه توی جلسات تراپی هم نمیتونستم حسمو بیان کنم (چون خودمم نمیدونستم دقیقا این چه حس بدیه که یک عمر هست بامنه) ، ونه تراپیست پی میبرد به این مسئله… سالیان به خاطر افکار و باور های غلط با این حس تلخ زندگی کردم و جالبه که اولین بار که وارد سایت شدم، استاد در مورد احساس عدم لیاقت احساس نالایق بودن صحبت میکردن که یه دوره هست به همین نام که تصمیم دارم بگیرم یه امید خدا ..
بعد از 34 سال الان 4 روزه که فهمیدم من عمیقا توی احساس عدم لیاقت دست و پا میزنم ….
و چقدر عجیبه و چقدر عجیبه این حس که ، کل زندگی منو با حس غم و ترس و ناامیدی تلخ تلخ کرد هر لحظه.
و اینکه چرا الان دارم متوجه میشم رو نمیدونم و چرا زودتر ذهنم به این سمت هدایت نشد ، با اینکه میگم دو سال هست آشنا شدم با شما اما حتی یک بار هم سر نزدم به این سایت طلایی .. و الان که دارم این حرفارو میزنم فعلا فقط دارم گوش میدمو توی مسیر قرار گرفتم و فقط میخوام بشنوم قطعا هدایت خواهم شد همونجور که الان توی مسیر دارم هدایت میشم آروم آروم، و تجربه حس های منفی و مثبت رو با هم دارم. یه وقتایی شک میاد نا امیدی میاد امید میاد انگیزه میاد که فکر میکنم طبیعی هست برای من که اول راهم پس میخوام فقط ناظر و شنونده باشم … ممنون از استاد عباس منش بزرگوارم سلامت باشید در کنار عزیزانتون الهی
به نام یگانه هستی. سلام به استاد عزیزم و مریم جان. و سلام به هم فرنکانسهای خوبم توی سایت استاد عباس منش که باخوندن کامنتاتتون انرژی میگیرم..بازم سپاسگذارم برای این فایل بسیار زیبا و پر ازدرسهای زندگی …استاد واقعا جای بسیار زیبایی هست..کنار دریا با اون رنگ ابی و سبز..اونجایی که همه به دریا نگاه میکنن و بعضی ها ریلکس دراز کشیدن.پرندهام وسط همه خیلی راحت میچرخن..منم عاشق دریا..دوست دارم ساعتها اونجا بشینم و به دریا خیره شم..و از این عظمت الهی بهره ببرم و خدارو سپاسگذاری کنم..به قول اقای البرت انیشتین یه سبد برتقال و یه ویلون.. من یه سبد پرتغال و کنار دریا نشستن برام لذت بخش ترین در دنیاست..ممنونم استاد بابت این تصاویر زیبا. درمورد احساس عدم لیاقت باید بگم این جز پاشینه اشیل بنده اس…من دوماه پیش یه روابط عاطفیه خوبی داشتم..همه چی خوب پیش میرفت..اینقدر من خودم شک کردم و همش باخودم میگفتم این برای یه مدتیه و تمام میشه..اینقدر این حرفو تو ذهنم تکرار و تکرار کردم که واقعا این رابطه تمام شد…بعدش متوجه شدم که این واقعا خودمن بودم که با افکار بدم این رابطه رو خراب کردم…. استاد جان من بهیارم و در بیمارستان پا به پای پرستارا کار میکنم هیچ وقت خودمو لیاقت این ندونستم که روز پرستار من یه پرستار نمونه باشم….همیشه میگفتم سمت من پایین تره. یا اینکه حتی یه موقع ها بیشتر از اونا کار کردم…با شنیدن و دیدن فایلهای شما توی این سایت متوجه پاشنه اشیلم شدم و دارم تلاش میکنم که بتونم روی باورهام کار کنم و این افکار رو از ذهنم دور کنم.البته با تکرار مدوام.. ازشما استاد و مریم جان بینهایت سپاسگذارم که این اگاهیها رو برای ما به اشتراک میگذارید…بازم از شما ممنونم. دوستدار شما
سلام و روز بخیر خدمت همه دوستان و استادعزیزم ومریم جان
اول از همه ازتون تشکر میکنم که این فایل زیبا و پراز نکته رو برامون تهیه کردید مناظر فوق العاده درکنار صحبتهای دلنشین و پنداموزتون حسی بینظیر رو درمن تداعی کرد.
بعد درمورد سوالهایی که پرسیده شده وقتی خوب فکر میکنم میبینم احساس عدم لیاقت به این معنا که توذهنم باشه من برا فلان چیز کمم یا لیاقت رسیدن به این جایگاه این پول و… رو ندارم شاید هیچ وقت نداشتم .
ولی این حس که میخوام چیکار این همه پول این خونه بزرگ این ماشین آنچنانی و هزاران مورد دیگه رو داستم و همه اینا رو اسراف میدونستم
فک کنم اینم بخاطر اون باورهایی بوده که درمن ایجادشده بود که قناعت خوبه
زیاده خواهی جالب نیست
یه زن خوب باید باهمه چیز بسازه
نباید مدام بگه اینو میخوام اونو میخوام
پول مهم نیست در حد رفع احتیاج بسه
مثلا تو رابطه باید با خوب و بدش کنار بیای
همینه دیگه هر کی تو زندگی یه مشکلاتی داره
باید تا اخر یه رابطه بمونی بسوزی بسازی
دنیا رو خدا درسختی آفریده و هرکی یه جور در رنجه یکی کمتر یکی بیشتر
مهم اخرته دنیا محل گذره هرچی سختی بکشی درعوض اون دنیا اجرآخرت داری
اسرافه آخ که این اسراف چقدر به من یکی خروندن که دوتا مانتو اسرافه لباس زیاد اسرافه
چندتا کفش میخوای چیکاراسرافه
ببین خیلیا یه لقمه نون ندارن بخورن اسراف نکن
و خلاصه هزاران باوری که نتیجش شد = نخواستن و کوچک فکر کردن
و بعد من تو زندگی با همسرم هم همین الگوها رو پیاده کردم تا عروس خوبه باشم تا همسرم بگه وای چه زن خوبی دارم چه خانمه چه قانعه و…..
بعد اتفاقی که افتاد این بود که ما اوایل زندگیمون همسرم درآمد خیلی کمی داست و منم خب معلومه قانع بودم و هیچ وقت لب به گله وشکایت نگشودم تا اینجاش خوب بود چون اون نداشت ومنم به داشته هام راضی بودم ولی
بعد از چند سال خداروشکر همسرم درآمد خوبی پیدا کرد مرتب ماشین صفر میخرید و چندماه بعدش اونو عوض میکرد بقول خودش تا میخواست به خرج بیفته ردش میگرد
زندگیمون کلا بهتر وبهتر شد ولی من بازم بخاطر اون افکار بیماریضام خوب خرج نمیکردم
میرفتم یه مانتویی یا هرپوشاکی میخریدم که قیمتش مناسب باشه و اصلا بلد نبودم چیزای گرون بخرم
باایتکه همسرم خیلی دست ودلبازه وخودش خوب خرج میکردحتی کارتو میداد میگفت برو هرچی میخوای بخر ولی من وقتی میرفتم مغازه میگفتم
اینو میخوام چیکار
اونو که دارم
این یکی که هنوز کار میده
اون که بابا خیلی گرونه اسرافه بخدا
و خلاصه بعد این نجواها چارتا چیز معمولی میخریدمو برمیگشتم
یادمه همسرم اون موقع که تلویزیونهای ال ای دی تازه اومده بود رفت یکی که خیلی بزرگتر از تلویزیون قبلیمون بود خرید
من کلی غر زدم که میخواستیم چیکار اینو همون قبلیه خوب بود
بابا اسرافه!!!
الان که دارم مینویسم باورم نمیشه انقدر محدود فک میکردم و نمیخواستم چیزای بهترو.
وخلاصه به این منوال گذست تا اینکه همسرم درامدش کمتر وکمتر شد و به جایی رسید که ما گاهی برای خرید یه چیزای ساده اولویت بندی میکردیم که کدومش واجبتره فقط نگا میکردیم چی ارزونتره
البته این ماجرا بخاطر باورهای مخرب همسرم هم بود و فقط جذب من نبود .
یادمه دلم برا اون روزا که میگفت بیا این کارت برو هرچی میخوای بخر تنگ میشد وبه خودم میگفتم بالاخره اوضاع درست میشه و وقتی همه چیز خوب شد دیگه میدونم چه جوری خرج کنم و از پولم لذت ببرم.
تا اینکه خداروشکربا قوانین جهان و استاد آشنا شدم و دیگه کلا دیدم به همه چیز یه تغییر اساسی کرد.
البته چون همسرم هنوز به این دنیای زیبا ورود نکرده پول مثله یویو شده تو زندگیمون هی بالا و پایین میشه ولی بازم خدارو صدهزاربار شکر از اون وادی در اومدیم ودیگه من تقریبا یاد گرفتم که دیگه برا خرید به قیمتا نگاه نکنم وکلا خیلی بهترشم .
تو رابطم منی که منتظر بودم یه حرف از دهن همسرم دربیاد و مثله وحی منزل به جان و دلم مینشست حالا خیلی راحت نه میگم مخالفت میکنم اگه با نظرم همخوانی نداسته باشه وخلاصه انقدر براخودم و خواسته هام ارزش قایل شدم که برام مهم نیست دیگران چی میگن حتی همسرم خوشش میاد یا نه
راحت اظهارنظر میکنم و
من اولویت خودم شدم.
در مورد حس قربانی شدنم که انقدر مثال دارم و همه زندگی بعد از ازدواجم با این حس پر شده بود که اصلا دلم نمیخواد این افکاری که مدتهاست سعی کردم فراموش کنم و با خودم حملشون نکنم رو دوباره مرور کنم و خاطره هاشو بیاد بیارم چون شرایط خیلی بدی بود و با یادآوریش واقعا حالم بد میشه و نمیخوام این اتفاق بیفته
فقط اینو بگم که با باورهایی از این دست که
یه زن خوب بود باید بسوزه و بسازه
من حدود 15 سال خودمو قربانی شرایط کردم سکوت کردم و هربار با اینکارم مثله ادمی که تو باتلاق گیر کرده باشه بیشتر و بیشتر فرو رفتم
همش فک میکردم هرچی بیشتر تحمل کنم صدام درنیاد راضی باشم عزیزترم و بیشتر دوستم دارن درحالیکه میدیدم بقیه که اینطور نیستن حرفشون رو میزنن و خلاصه اینکه کوتا نمیان
عزیزترن و بیشتر بهشون احترام میزارن
و این بیشتر منو عذاب میداد
که این احترام حق منه وهمش میگفتم آخه چرا
چرا منکه اینهمه باهاشون راه میام جواب منفی میگیرم
ولی دیگه انقدر اینکارو کرده بودم که فک میکردن وظیفمه و اگه میخواستم یه ذره خودمو عوض کنم هزارماجرا درست میشد
ودیگه داستم تو این باتلاق غرق میشدم
که خدا دستم رو گرفتو نجاتم داد
البته اینم خودم بخدا گفته بودم که خدایا ادمای اطرافمو عوض کن دیگه خسته شدم
ووقتی جرات کردم که مهاجرت کنم همه چیز عوض شد خداروشکر.
اینم بگم من این ماجراها رو با خانواده همسرم داشتم چون با اونا زندگی میکردیم و اونام یه ادمای خاصی بودن واقعا خاص وعجیب و من میخواستم همسرم میون من و مادرش گیر نکنه
هی خودمو فدا کردم و هی با سکوتم با خودخوریام اوضاع و بدو بدتر کردم براخودم.
خداروشکر که من عوض شدم با این دنیا آشنا شدم اولویت های زندگیم تغییر کردن و خلاصه
اینکه انقدر خودمو دوست دارم که به هیچ عنوان حاضر نبستم به گذسته برگردم یا برا اینکه رابطه زناشوییم حفظ بشه( چون الان تو یه مدار نیستیم)
من کوتا بیام
من خودمو بیارم پایین
من از خواسته هام بگذرم
و دریک کلام از این مدار خارج شم تا با همسرم باقی بمونم.
اینم سپردم بخدا وامیدورام که اونم هدایت بشه چون میدونم که اگه نشه چه اتفاقی میفته.
واز خدا خواستم انقدر به خودم ثروت بده که اگه بخوام با کسی بمونم فقط بخاطر خودش باشه بخاطر خصوصیات مثبتش بمونم نه از سر بی پولی.
خیلی ممنون استاد عزیزم برای اینکه با اشتراک گذاشتن دانشتون به ما باعث شدین بفهمیم واقعیتها چی هستن و با تلاشمون سعی کنیم بهتر وبهتر بشیم وزندگی زیباتری رو براخودمون رقم بزنیم
چقدر این فایل برای من الهام بخش بود خدایا شکرت ممنونم که راجع به موضوع احساس لیاقت صحبت کردید استاد عزیزم، دقیقا بلایی که من دارم از قبل عید سره خودم میارم، من توی شغلم که تازه واردش شده بودم یک تعهد به خودم دادم که بدون توجه به فرمون دادن بقیه بهم بیام اون چیزی که شهودم میگه رو عملی کنم و قدم به قدم پیشرفتم تا جایی که در آمد من سه برابر در آمد سال گذشتم شد ولی من دقیقا با همین دو تا فکر که : چرا انقدر آسونه یعنی من به این سادگی باید رشد کنم؟ نکنه دارم اشتباه میرم پس بقیه چی اگر من انقدر راحت رشد کنم؟ و همون شد که بزرگترین نشتی مالیم دوباره به من چیره شد و من پولامو قرض دادم و حس و حالم بد شد چون همون آدم الان بدون اینکه امتیازی نسبت به من داشته باشه بدون اینکه به فکره حساب کتابمون باشه رفتارش هم با من فرق کرده و من بخاطر اون پولی که دستش دارم متاسفانه ارتباطمو حفظ کردم باهاش ولی اینا همش درسه مطمئنم چند وقت دیگه میام و از رد شدن از این نشتی مینویسم،، زیاد نمیخوام صحبت کنم از اینکه اینکارو میکنم و اون کارو میکنم
بیشتر دوست دارم از کارایی که انجام میدم و نتیجه اش میاد بیام بنویسم
ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل بی نظیر خداروشکر که با شمام و این تو سایتم عاشق همتونم ️️️
سلام بسیار گرم خدمت دو عزیز مهربانم فرشتگان نجات و بندگان خداجوی خودم
و سلام خدمت همه دوستان آگاه و خوش بین و روشنفکری که از کامنت ها و حضور گرمشان بسیار لذت می برم.
همه و همه فایل های زیبای شما درس است و نکته و عبرت برای من که در این مسیر خودشناسی و خداشناسی گام برداشته ام.
در ابتدا بسیار ممنونم که این قدر عاشقانه فعالیت می کنید و با شور و اشتیاق شماست که سایت هر روز پر بازدیدتر و پویاتر می شود.
ممنون از این همه زیبایی که به تصویر می کشید و در خلال این صحبت های انسان ساز خالق گوشه ای از تصاویر بسیار چشم نواز و زیبا هستید که به قول خودتان بایستی حداقل یکبار تصویر را و بار دیگر صوت را مورد توجه قرار داد.
بازی زیبای شما زمینه ساز بستری شد برای کسب درس و مهارتی که بتوانیم نکات بسیار زیبای آن را هوشمندانه درک کنیم و در عمل آنها را بکار بگیریم.
آنچه از محتوای کلی این فایل برداشت می شود اصل توانایی کنترل ذهن یا همان تقواست. جایی که مجالی برای ورود نجواهای شیطانی نمی گذاریم و با اقتدار در کنار این قدرت دست بشر حاضر می شویم .
افسار ذهن را به دست می گیریم و با مدیریت ذهن به سمت خواسته خویش قدمهای متوالی و بزرگ برمی داریم.
هر آنچه که در دنیای فیزیکی ساخته ایم حاصل باورها و افکار خودمان است و آنچه در بیرون از ما اما در مقابل چشمان ما قرار گرفته است، همان ذهنیت ماست.
محصول تفکرات و اندیشه ها باورها و حرف ها و بحث ها و صحبت هایی که کرده ایم و هر آنچه که به آن گوش داده ایم و گوش سپرده ایم الآنه در برابر چشمان امان صف آرایی کرده اند.
اگر خوب و دلخواه هستند و دوست داشتنی، محصول خودمان است و اگر نا جالب و نا خواسته و همراه با آشفتگی و پریشانی نیز به همین صورت. پس خودمان را دریابیم و به خود رجوع کنیم.
قرآن زیبای خداوند همواره صحبت از همین ها دارد و به بیان های مختلف آن را به صاحبان عقل و تفکر گوشزد می کند.
برایمان بارها پیش آمده که یا احساساتی شده ایم یا عصبانی شده ایم یا مضطرب شده ایم و زمینه محرومیت از نعمات خداوند را به وجود آورده ایم و این موضوع بسیار مبتلا به و فراگیر است. چرا که کنترل ذهن در هنگام مواردی که ذکر شد بسیار سخت و دشوار است و نیاز به آرامش و تمرکز و همین طور تکرار و تمرین دارد تا نهادینه شود اما باز هم ممکن است درگیر آن بشویم.
به طور مثال پیش آمده که با تمرین و کار بر روی باورها توانسته ام میزان ورودی پول و ثروت و ساختن پول را به یک مدار مناسب ارتقا دهم اما نجواها چنان خوره به سمت من آمده اند که همین مقدار هم تو را کفایت می کند مگر چه کار می کنی که نیاز به درآمد از این بیشتر هم داری؟ فقط داری خودت را خسته می کنی . همین مقدار بس است . و اینجاست که عدم احساس لیاقت را بصورت بسیار پنهان در خود ایجاد می کنیم و از دریافت نعمات بیشتر محروم می مانیم.
در بازی های مختلف بسیار دیدهایم اما از تجربه خودم بگویم درباره بازی فوتبال با تیم مقابل خودمان که مساوی بودیم و دقایق آخر صاحب توپ شدم و دروازه بان هم از من جا ماند و درست در چند قدمی دروازه خالی قصد حرکت نمایشی داشتم که این هم نوعی عدم تمرکز و غرور بیجا بود که باعث شد هم خودم به زمین بخورم و هم توپ به بیرون برود که البته بازی را بردیم اما این من نبودم که گل تمام کننده را زدم بلکه دوست من پاداش آن را گرفت و من از این نعمت به همین سادگی محروم شدم.
نکته بسیار جالب و پندآموزی که این روزها به آن دقت می کنم و آن را در فوتبال و در لیگ جزیره می بینم ذهنیت بسیار ارزشمند پپ گواردیولاست. مربی کارکشته ای که این روزها طرفداران من سیتی هم بابت آن نگران هستند از این نظر که او در حال تکمیل افتخارات خود در این تیم است و شاید برای فصل بعد به دنبال چالش جدید دیگری با تیمهای دیگر باشد.
این بسیار با ارزش است و به عینه دیدیم که چطور از تیم آرسنال که تا همین چند هفته پیش با اختلاف عقب بود خود را به صدر جدول رساند. و در نقطه مقابل میتوان تیم آرسنال را دید که چگونه با عدم تمرکز حتی در آخرین بازی خود سه بر صفر نتیجه را به برایتون واگذار کرد و عملا قهرمانی را از دست داد.
یادم می آید بازی های والیبال تیم ملی خودمان را که چقدر خوب بازی می کردند و در ابتدای لیگ جهانی حتی از تیمهای تراز اول دنیا پیشی می گرفتند اما با عدم به دست گرفتن توانایی هایشان در کنترل ذهن به تیم های پایین تر جدول نتیجه را واگذار می کردند.
اینکه چه افکاری به ذهن وارد می شوند تا احساس عدم لیاقت را بوجود آورند، میتوان به عدم تمرکز به داشتن استعدادها و مهارتها و تواناییهای خویش اشاره کرد. جایی که نمی توانیم ذهن را به کنترل خود درآوریم و دچار پریشانی و اضطراب و آشفتگی و سراسیمگی می شویم و از محدوده آرامش خارج می شویم و ترس و دودلی و افکار، نجواها ما را به سمت عدم دریافت نعمات و عدم آرامش سوق می دهند.
آرامش، می تواند اولین ابزار ما برای کنترل ذهن در این مواقع باشد که صد البته نیاز به تمرین و تکرار و گوشزد کردن آن به خود شد و همواره آنرا یادآوری نمود.
ظرف ذهن ما به مانند همان لیوان شربت خاکشیر است که اگر آن را آرام کنیم محتویات آن ته نشین می شود و می توانیم زلالی آب را هم ببینیم اما اگر آنرا به تلاطم بیاوریم تمام ذرات آن به حرکت در می آیند و آب آن شربت را زلال نخواهیم دید.
ذهنیت برنده در این است که کنترل ذهن را به خوبی در دست گرفته و اجازه ورود عوامل بهم ریخته را به خود ندهیم.
یکی دیگر از عواملی که سبب از دست دادن نعمات و محروم ماندن از آنها می شود احساس قربانی شدن است.
یادم می آید سالها پیش در بازار مشغول بودم و همراه با یکی از دوستانم. بعد از مدتی متوجه شدم که دریافتی او از من بیشتر است در حالی که کار یکسانی داشتیم. احساس قربانی شدن به من دست داده بود و همین هم باعث پراکندگی افکار و نتیجتا هم اتفاقات بد برای من شد. این موضوع مربوط به خیلی سال پیش بود و خدا رو شکر در حال حاضر به این مسائل آگاه شده و در حال بهبود اوضاع هستم.
در همین جایی که مشغول به کار هستم هم تا همین سالهای پیش بودند دوستانی که به علت افکار و باورهای بیمار خودم با آنها در مشاجره و ستیز و پیشامدهای بد بودم اما با کنترل ذهن ام و با ترمیم باورهای خودم زمینه ساز اتفاقات خوب شدم و همین اشخاص در حال حاضر در احترام با من هستند.
اینکه بتوانیم ذهن را کنترل و آن را مهار کنیم تا نجواها مدیریت آنرا به عهده نگیرند نیازمند یک تلاش و جهاد است تا کم کم در زندگی روزمره بتوانیم به بهترین شکل آنها را به کار بگیریم.
در رانندگی هم شخص بنده به آن مبتلا هستم و این نتیجه سالها رانندگی به شیوه اشتباه است. اینکه تمرین می کنم بوق نزنم. به دیگران راه بدهم با آرامش و حس و حال خوب رانندگی کنم. یا در مورد همسرم که ممکن است گاها عصبانیتی بوجود آید و البته که گریز ناپذیر است اما بسیار بسیار بهتر و آرام شده ام و اجازه ورود نجواهای شیطانی را نمی دهم. یا اتفاقات ریز و درشتی که در اطرافم رخ میدهند و با آرامش از کنار آنها عبور می کنم. یا اخبار مختلفی که ناخواسته به گوشم میرسند برای من که اصلا اخبار و تلویزیون را به لطف این آگاهی ها دنبال نمی کنم اما می توانم ذهن ام را با خارج شدن از آن محیط و دورشدن از آنجا و یادآوری بهترین اتفاقاتی که تجربه کرده ام به کنترل خودم دربیاورم و نتیجتا هم حس و حال خوب را بارها و بارها تجربه کنم.
جا دارد کمی هم که شده ریز بین تر باشیم و درسهای جالبی را که در اطرافمان رخ میدهد و جهان آنرا به ما گوشزد می کند آگاهانه دریافت کنیم و در جهت بهبود هر چه زیباتر آن گام برداریم.
خدایا شکرت اجازه دادی بازهم بتوانم کامنت بنویسم و ذهن ام را درگیر مطالب ارزشمند این فایل کنم.
استاد عزیزم و مریم خانوم مهربان از شما هم که مدیریت سایت و برنامه های زیبای آن را هدایت می کنید بسیار بسیار سپاسگزارم و صمیمانه برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم.
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و خانواده ی بزرگ عباس منشی ام…
تاکنون هیچ گاه به این خاطر سپاسگزاری نکردم و امشب تصمیم گرفتم در ابتدای کلامم خدا رو شکر کنم بخاطر داشتن شما، خانواده ای که هم مدار، هم فرکانس و هم کلام منه…
خداروشکر می کنم که این سایت هست و می دونم خیلی ها با من هم نظر هستند که این جا شده کنج خلوتی که برای کنترل ذهنمون بهش پناه می بریم.
کنترل ذهن:
هدیه، نعمت، فرصت و قدرتی که کمتر کسی در دنیای بیرون از این خانواده با اون آشنایی داره.
هدیه ای که خداوند در دستان ما قرار داده،
نعمتی که خداوند با هدایت مون به سمت این آگاهی ها به ما ارزانی داشته،
فرصتی شکوهمند که خداوند به ما داده و نباید از دستش بدیم،
و قدرت قدرت قدرت
قدرتی شکوهمند که خداوند به ما بخشیده تا با کنترل ذهن اوضاع رو به نفع خودمون تغییر بدیم و خلق کنیم هر آن چیزی رو که می خواهیم.
وقتی گفتم اوضاع رو به نفع خودمون تغییر بدیم، برق شادی رو توی نگاهم حس کردم و لبخندی روی لبم نشست.
اولش گفتم: واو دختر مثل شرور ها و بدجنس های تو فیلم ها حرف زدی ها اما بعد بلندتر خندیدم و گفتم: نه نگار! این اصلا بد جنسی نیست، این یک امتیازه که فقط تو داری؛ چرا ازش استفاده نکنی؟!
حتی می تونی ازش سوء استفاده کنی، چون بهره بردن از قدرت کنترل ذهن برای خودت که عزیزتر از هر کسی در جهان هستی اصلا سوء نیست، خیره مطلقه.
( اینو هر کدوم از ما می تونه با صدای بلند به خودش بگه)
پس هرچقدرررررر که می تونی از کنترل ذهن استفاده کن و نگران نباش، این یک نیروی تمام نشدنیه و کم نمیشه که هیچ؛ اگر بهش ایمان داشته باشی بیشتر و قوی تر هم میشه.
کنترلی که باتریش فقط افکار و کلام توئه
روی این کنترل دکمه ی میوت داری عزیزم
این میوت یه کم فرق داره و جادوییه
چطور؟ یک دکمه ی دو طرفه ست
بهت میگم چطوری کار میکنه
جاهایی که لازمه روی بقیه ازش استفاده میکنی
مثلاً کجا؟
حرف خانواده،دوستان و مردم، اخبار بد، فیلم و موزیک هایی که باور مخرب دارند،محتوای شبکه های اجتماعی و …
یه جاهایی هم لازمه روی خودت ازش استفاده کنی
میوت بشی و با هرکسی هم کلام نشی
میوت بشی و تو هر بحثی خودتو شریک نکنی یا هر بحثی رو ادامه ندی
میوت بشی و خودت رو بابت چیزی سرزنش نکنی
میوت بشی و دنبال جلب ترحم بقیه نباشی
میوت بشی و با کسی درد و دل نکنی
و کلی از این موقعیت ها که لازمه میوت بشی فقط برای احترام به خودت،حفظ آرامشت و کنترل ورودی های ذهنت.
دیدی؟ کنترل همه چیز دست توئه، فقط توی هر موقعیت باید تمرکزت روی این باشه که الآن و در این لحظه هر واکنشی انجام بدم، تاثیرش تماما به خودم بر می گرده.
همیشه و همیشه به خودت بگو:
خداوند به من قدرت خلق کردن داده، من بسیار با لیاقتم پس بهترین ها رو برای خودم می آفرینم.
ممکنه برای همه ی ما پیش اومده باشه،برای من هم پیش اومده
گاهی نجوایی بهمون میگه:
دلم میخواد به یاد قدیم کلی موزیک گوش کنم و از جدیدترین آهنگ ها خبر داشته باشم.
دلم میخواد فلان سریال که همه ازش تعریف می کنند رو ببینم.
دلم میخواد با بقیه بحث کنم و خودمو بهشون ثابت کنم.
دلم میخواد ایمانم رو به رخ بقیه بکشم و بگم خدای من بهتر از اون خدایی هست که شما بهم معرفی کردید.
و کلی از این دلم میخوادهای دیگه که البته نرماله چون ما سال های زیادی رو اینطوری گذروندیم.
اما نهیبی که من به خودم می زنم چیه؟
آیا این وسوسه ها ارزشی برابر با اون آینده ی با شکوهی که تصور کردی و داری برای خودت می سازی رو داره؟
و پاسخ بی نهایت شفاف و مشخصه.
به نظر من کنترل ذهن یک روند همیشگی و دائمی داره؛ممکنه قدرت ما در استفاده از اون زیاد بشه اما نباید هیچ وقت فکر کنیم به حدی از توانایی رسیدیم که می تونیم این روند رو قطع کنیم.
کنترل ذهن مثل یک ماهیچه ست که مربی شخصی اون ماییم و می تونیم پرورشش بدیم.
همه ی ما دوست داریم خاص باشیم و حقیقتا چه زیباست که کنترل کردن ذهن و ساختن باورها رو تبدیل کنیم به روتین و لایف استایل شخصی مون.
اگر برای ثابت قدمی و تداوم در این مسیر کلامی لازم باشد
سلام به استاد عزیزم دست قدرتمند و سخاوتمند خدا روی زمین و سلام به مریم جان شایسته که به حق شایسته بهترینها هستید
سلام به دوستان عزیزم در سایت لبریز از آگاهی و رشد استاد عباسمنش عزیزم
اول که دوستدارم بگم خدمتتون که روز اولی که این فایل رو دیدم مجذوب عکسی شدم که کاور فایل هستش بسیار عکس زیبا و ذوق برانگیزیه
تا فایل دانلود بشه من داشتم کامنت دوستان رو میخوندم که دیدم یکی از عزیزان تشکر کردن از دوستانی که برای قسمت 260 از سریال زندگی در بهشت اونقدر کامنت گذاشتند که شمارو مشتاق کردند که بیاید و راجب به اون فایل بیشتر صحبت کنید… من هم از تک تک عزیزانی که کامنت میگذارند و در رشد ظرفیت و انتقال آگاهیها سخاوتمندانه شریک هستند بسیار سپاسگزارم..
این فایل رو گذاشتم در دسته ای از فایلها که بارها و بارها گوش بدم تا اینهمه آگاهی یکجا بنشید در جانم و عمل کنم تا از نتایجش در زندگی ام لذت ببرم…
تصاویر بی نظیر مردمی غرق شادی و تفریح و این نشان از آزادی،فراوانی و بی توجهی به قضاوتها رو داره و اینکه دقیقا با اون بخش از صحبت شما بسیار سنخیت داره که همین لحظه را خوش باشیم و جدا از اینکه بترسیم کسی قضاوت کنه اندام یا رفتارمون رو و اینکه هر کس به هر امکانی که داشت فقط خوش بود و بازی میکرد…واقعا که بازی کردن من رو میبره در کودکی و غرق بی تعلقی به این همه تکلف که دور خودمان را باهاشون شلوغ کردیم میکنه…ما در خانواده چند ماه میشه که وقتی دور هم جمع میشیم بازی میکنیم و اینطوری نه کسی میناله و نه بحث سیاسی میشه و همه غرق بازی هستند و کلی هم میخندیم و واقعا از وقتی اینکارو کردیم همه استقبال کردند و کلی به هم نزدیکتر شدیم و حتی به اقوام نزدیکمون هم سرایت کرده خدا رو شکر و باعث رفت و آمدهای بیشتر و صمیمی تری شده….صحبت و نکته خیلی زیاده ولی من میخوام راجب به فرکانس قربانی دانستن خودمون صحبت کنم و تجربه امروزم رو بگم..
من جدا از شغلم به عشقم میپردازم یعنی هنر دوبله و نمایشنامه های رادیویی و…. یکی دو هفته میشه که من نقشی رو که خیلی دوستدارم دارم تمرین میکنم و کلی واسش وقت گذاشتم اما امروز رفتیم واسه تعیین نقشهامون دو نفر دیگه از دوستان بدون اینکه اون نقش رو به اندازه من تمرین کنند هم تست زدند و نقش من رفت تو هوا و گفتند همه خوبید فعلا نمیگیم کی چه نقشی داره…البته اینم بگم که من از چند روز پیش با خودم میگفتم اینا پارتی بازی میکنند و نقش خوبهارو به خودشون میدند و حتما اون نقشی که دو خط بیشتر نیست رو میدند به من..و نجواهای شیطانی کلی حالم را داشت بد میکرد و دیشب از دسته توحید عملی فایل فقط روی خدا حساب کن رو گوش دادم چون گفتم تو داری قدرت رو میدی به دست غیر خدا و این یعنی شرک پس فایل توحیدی گوش دادم و خیلی آرومم کرد و صبح هم که رفتم آفیش و..« این اتفاقی افتاد که گفتم نقشم رفت تو هوا »…. اما امروز زمان تمرین من خیلی خوب بودم تا جاییکه گفتند بچه های دیگه هم تست صدا بدند اونوقت من دیگه شروع کردم به روضه خوندن که دیدی حقتو گرفتن و اینا همه پارتی بازی میکنند و ….. و دقیقا استاد جان الان که گفتید بعد از احساس قربانی بودن به ترتیب خشم و نفرت و افسردگی میاد سراغمون من تا نفرت رفتم ولی ظهر امروز دکمه هدایت به نشانه رو زدم و فایل سال 87شما اومد که چقدر شما تکاملی رشد کردید و نکته ای که منو تکان داد و حالم خوب شد این بود که «ریشه هایی طی فرایندی تکاملی شکل میگیرد و با ایمانی تداوم دار تغذیه میشود،شاید در ابتدای مسیر رشد این ریشه ها نا محسوس به نظر برسد،شاید هنوز از میوه های مد نظر تو خبری نباشد ولی اگر این ریشه ها فرصت تکامل پیدا کنند آنچنان رشد تصاعدی به خود میگیرد و ثمره هایی را به بار می آورد که از تمام حساب و کتابهای مد نظرت هم بالاتر است و به قول قرآن خداوند تو را راضی میکند…
درس گرفتم که عجله نکنم و با ایمانی ادامه دار و شوقی دایمی ریشه های تکاملم را تغذیه کنم تا لعلک ترضی شوم…
و امروز دوباره یادم آمد که باید مسئولیت صفر تا صد همه اتفاقهای زندگی ام را بپذیرم تا کسی را قضاوت نکنم و خودم را قربانی ندانم و….
توجه کنم به کار حرفه ای و عالی دوستانم و لذت ببرم از هنرشون و راضی باشم به خدا …حتی اگر نقشی نصیبم نشه بازم میپذیرم که این جهان قانونمند است و فقط پاسخ میدهد و من پاسخ فرکانس خودم را دریافت کردم و بس…
از الله یکتا برای شما طول عمر همراه با عزت و سلامتی و فراوانی و سعادت خواستارم دست قدرتمند و سخاوتمند خدا روی زمین…️️
استاد چقدر من شمارو دوست دارم آخه. من حدودا 2ماه بود هرروز یکی از فایل های دانلودی رو نگاه میکردم نوت برداری میکردم و سعی میکردم قوانین رو درزندگیم اجرا کنم خلاصه تقریبا هرروز ذهنم با قوانین درگیر بود و یجورایی تمرکز داشتم رو قوانین و حالم خیلییی بهتر بود تا اینکه سرم شلوغ تر شد و کلاسی رو شروع کردم که تقریبا بیشتر وقتم رو به تمریناتش اختصاص میدم و دیگه فرصت سرزدن به سایت و دیدن ویدیوهارو نداشتم اینجوری بود که یه مدت ذهنم خیلی از قوانین دور شده بود و مدیریت زمانم به شدت افت پیداکرده بود و هرکار میکردم عقب میموندم یا خیلی کسل و بی حوصله بودم و چون خیلی کارهارو کسل انجام میدادم کیفیت کارها پایین اومده بود حتی فرصت نداشتم رو ذهن و باورهام کارکنم هرروز آلارم میذاشتم 7صبح بیداربشم اما آلارم رو قطع میکردم و به خواب ادامه میدادم. پریروز هم یک اتفاقی افتاد که حسادت رو دروجودم فعال کرد بااینکه اصلا دوست ندارم حسادت کنم و خودم ناراحت میشم از این موضوع و گفتگوهای ذهنیم به شدت زیاد شدن بااینحال سعی میکردم نجواهارو به سمت مثبت ببرم و احساسم رو خوب نگه دارم اما خیلی موفق نبودم جوری احساسم رو بدکرده بود که حتی تو خواب هم به اون موضوع فکرمیکردم تا اینکه امروز با اینکه شب دیرخوابیدم اما یکدفعه ساعت 4:17صبح از خواب پریدم و خیلیییییی برام جالبه که من 3 ساعت بیشتر نخوابیدم اما به محض اینکه بیدارشدم کلیییی انرژی داشتم و به راحتی از جا بلندشدم درصورتی که روزهای قبل با وجود آلارم بازهم خاموشش میکردم و تا ظهر میخوابیدم و وقتم گرفته میشد انقدر بی انرژی بودم که بعداز بیدارشدن تا نیم ساعت هنوز توی تخت بودم اما امروز انگار خدا میخواست من فرصت زیاد داشته باشم و بیام اینجا بعداز بیدارشدن گفتم خب حالا که کلی فرصت داری بیا اینجا و یه فایل ببین و این فایل سهم امروز من بود چقدر به این صحبت ها نیاز داشتم تو حوزه کاریم خیلی خودم رو با دوستم مقایسه میکنم و سعی میکنم بهترین باشم و حسم رو بد میکنم و حسادت رو دروجودم پرورش میدم اما این فایل یک نشونه بود حداقل من اینجوری تلقی میکنم و میخوام خدا بهم اراده ای بده که بتونم زودتر بیداربشم و فرصت بیشتری برای کنترل ذهنم داشته باشم و بتونم هرروز فایلهارو ببینم و ذهنم رو بالا نگه دارم. خدا میدونه چقدر حالم بهتر شد با صحبت های شما و فضای بینظیر دریا.
خدایاشکرت
دوستان چیزی که خودم تجربه کردم رو میگم اول به خودم میگم بعدا به شما. هرجور شده هرروز یک ویدیو از فایل های دانلودی ببینید یا کلا سعی کنید هرروز به یکی از صحبت های استاد گوش کنید چون ذهن فراموشکاره و به محض اینکه چندروز ذهنتون از این صحبت ها و قوانین فاصله بگیره دوباره برمیگردین خونه اول. همیشه ذهنتون رو بالا نگه دارید تا درصورت قرارگرفتن درشرایط ناجالب هم بتونید کنترلش کنید من خودم با اینکه این همه نوت برداری کردم اینهمه فایل دیدم درمدتی که فاصله گرفتم از سایت و الان که دوباره صحبت های استادرو گوش دادم فهمیدم تو این فاصله چقدرررر اتفاقات ریزو درشت به ظاهر ناجالب افتاده که منی که آگاه بودم به قوانین اصلا ازشون استفاده نکردم و شرایط رو باافکارم بدتر کردم اما وقتی هرروز ذهنتون رو با حرف های استاد بالانگه دارید در 95 درصد مواقع درشرایط ناجالب میتونید افسار زندگیتون رو به دست بگیرید و از حال بد بیرون بیاید
این فایل به اندازه یک دوره کامل آگاهی داشت و میلیون ها تومن ارزش داشت از خدا میخوام این آگاهی ها رو به قلبم وارد کنه و درک کنم که چقدر این صحبتها میتونه بهم درس یاد بده
با اینکه فقط فایل تصویریش رو دیدم و حتما حتما باید فایل صوتیش که شما فرمودین رو بارها و بارها بشنوم تا بتونم بیشتر تامل کنم و به صورت عملی توی زندگیم اجرا کنم
ولی نتونستم صبر کنم و به محض دیدن این فایل اومدم که بگم چقدرررر این فایل با ارزش بود
چقدررر نکات ارزشمندی رو گفتین که میشه گفت این فایل یه خلاصه از کل مجموعه آگاهی های کل دوره هاتون بود
میدونم که دوستان حتما نکات و درسهایی که از این آگاهی ها یاد گرفتن رو توی کامنت ها اشاره کردن ولی من میخوام یه چزی دیگ بگم از تاثیر قانون و اینکه چقدرررر سریع جهان پاسخ داد و دوباره بهم فهموند که همه چی قدرت فکر و تمرکزه و با تکامل به هر چیزی که بخوای میرسی فقط صبر کن و استمرار داشته باش ((ان الصبر و الصلوه لکبیره الا علی الخاشعین ))
استاد جانم من وقتی برای بار سوم فایل جلسه دوم قدم دوم رو گوش کردم (چون به خودم قول دادم تا هر فایلی رو 5 بار گوش نکردم فایل بعدی رو گوش نکنم) شروع کردم در حین پیاده روی تجسم کردن اون نقطه پایانی خودم رو . زمانی که داشتم تجسم میکردم خودمو دیدم توی یه خونه نزدیک به دریا با آبهای سبز و ساحلی با شن های سفید در حالی که خونم نزدیک دریاس و صبح که بلند میشم با صدای موجهای دریا و پنجره رو به دریا از خواب بیدار میشم . اینقدر تجسم کردم و حالم خوب بود که حتی یک لحظه اشک از چشمانم اومد و بخاطرش سپاسگزاری کردم
من این فایل درسهای زندگی از یک بازی رو شاید بیشتر از یک ماه قبل از روی سایت دانلود کردم و توی هارد سیستم داشتم و نگاه نکرده بودم نمیدونم جزا با اینکه تمام فایلهایی که دانلود میکنم رو همون لحظه نگاه میکنم و هر روز به سایت سر میزنم و اخبار جدید رو پیگیری میکنم
به طور معجزه آسایی امشب بعد اینکه تجسم کردم خودمو کنار دریا و ….. زمانی که میخواستم بخوابم منی که اصلا سر لب تاب نمیام به خودم گفتم برم یکی از فایل های شما رو ببینم و با تمرکز بر نکات مثبت و آگاهی بخوابم
اومدم توی سیستم دیدم عه یه فایل هست به نام درسهای زندگی از یک بازی اینو قبلا دانلود کردم و روی سیستمه ولی هنوز ندیدم
وای خدای من حس من اون لحظه قابل وصف نبود
حسم اون لحظه ای که فایل رو پلی کردم و من چی میدیدم خدای منننننن
همین الان دوباره اشک شوق دارم میریزم
خدایا عاشقتم خدایا شکرت
به محض پلی شدن فایل دیدم همون ساحلی که تجسم میکردم با همون شن ها با همون خونه های نزدیک به دریا با همون استخرهایی که تو خونه ها نزدیک به دریا بود و با همون آب سبز واااااااااااایییی خدای من
همونجا دوباره اشکم جاری شد و به خودم گفتم داره افکارت قدرت میگیره ها ادامه بده
خیلی دوست داشتم به صحبتها بیشتر توجه کنم اما نتونستم این قدرت جهان که منو هدایت کرد به سمت افمارم رو تحسین نکنم
دوست داشتم به رسم سپاسگزاری از شما بابت یاد دادن این آگاهی ها و آموزش قوانین ساده ولی تاثیر گذار در زندگی این کامنت رو بزارم که بازم بگم درسته قانون داره کار میکنه ها (اشاره به دستتون که توی قدم دوم جلسه دوم گفتین چند سال بعد میاین میگین من هر چی رو خواستم بهش رسیدم آره درسته راست میگه )
خدایا از تو سپاسگزارم که این فرشته انسان نما رو سر راه زندگی ما قرار دادی تا ما رو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کنه
سلام به بانوی زیبای آفرینش جهانی که فقط بر مبنای عشق جاریست و عشق تنها بهانه خداوند برای شروع این بازیست، آری بازی عشق … سلام به مریم عزیزم مریم جان فایل درسهای زندگی از یک بازی رو هم صوتی و هم تصویر گوش کردم و برای اولین بار تصمیم گرفتم برای شما نازنین که سراسر برای من قائل تحسین و ستایشی بنویسم
قبل از هر چیز باید بگم من از شاگردان استاد بزرگوارمون هستم در دوازده قدم …
هر وقت به آموزه های استاد گوش می دم به خصوص وقتی شما هم مطالبی رو در میان آموزش ها بیان می کنید با صدای بلند شروع می کنم به تحسین کردن شما ، شاید براتون جالب باشه که می خوام اعترافی برای شما داشته باشم یادم میاد وقتی یکسال پیش برای اولین بار ویدئوهای استاد رو دیدم با یه حس احمقانه حسادت گفتم این دیگه چه خوش شانسه با سر افتاده تو کوزه عسل ، و این در حالیکه که من به ذن خودم و بیان دوستان و آشنایان که من رو می شناسم کلا حسادت در زندگی ام نیست !!! امان از ذهنی که در ما چه چیزهای رو همواره پنهان داره … و با تو بانوی باشکوه حتی بیشتر از استاد ارجمندم هر بار شگفت زده شدم ، هر بار که تجربیات ات و نوع نگاهت رو دیدم اشگ شوق ریختم و با صدای بلند چند بار پشت سر 6م تحسین ات کردم و فارغ از اینکه کسی من رو نگاه می کنه می گه این آدم دیوانه است برات کف زدم و گاهی به مدت چند دقیقه… اینها رو گفتم تا بدونی چقدر تاثیری ژرف در دیدگاه کسی گذاشتی که به گمان خودش ید طولانی در مطالعه و تحقیق و یادگیری داره … اما آنچه در طول 18 سال آموختم چه سمینارها کتاب ها و چه دوره های آموزشی همه و همه در مقابل درک متفاوتی که از هر کلام و هر دیدگاه شما گرفتم گوی دنیاست فارغ از زمینی که در آن زیستم … مریم عزیز دیدگاه های ارزشمند شما و استاد ارجمندم در این ویدئو من رو یاد این موضوع ارزشمند آورد که چقدر من از زمانی که وارد دوره های استاد شدم و از 24 ساعت شبانه روز بدون اقرا 17 الی 18 ساعت در حال گوش کردن فایل ها هستم ، متوجه شدم که حتی از نوشیدن یک لیوان چای هم درس های آن رو دریافت می کنم ، به واقع همه لحظه های که سپری می شه من کودکی شدم در زمین گسترده زندگیم فارغ از این که زمین می خورم و خاکی می شم ، یا حتی دردم میاد … آنقدر در سلول سلولم حضور در لحظه جاری شده که با لبخند و گاهی قهقه از زمین خوردنم بلند می شه و لحظه اکنونم رو با شادمانی وصف ناپذیر ادامه می دم … اینجا به هیچ عنوان نه قصد دارم از بی شمار موفقیت های که کسب کردم بگم و نه فرصت اش هست ، بلکه می خوام اگر عزیز یا همسفران من در این بازی باشکوه این مان رو خوندن بدونند همه زندگی رو می تونیم برنده باشیم به شرط اینکه همان کودک خستگی ناپذیری باشیم که داره چشم هاش از خواب بسته میشه اما دلش می خواد یه کم دیگه بازی کنه …. آری من کودک ام از این رو من عشق جاری هستم هر روز بدون عادت گذشته زندگی ام که مثل یک ارتشی منضبط با برنامه ریزی بلند می شدم و آنقدر سخت به خودم می گرفتم و در انتها اگر تمام کارها طبق برنامه پیش نمی رفت که اغلب هم نمی رفت احساس حقارت می کردم احساس قربانی شدن داشتم (البته خودم نمی دانستم) فق، خشم یا افسردگی عمیقم رو حس می کرد … و اما این سالی که بر من گذشت هر وقت از خواب بیدار می شوم بعد از انجام بلافاصله تمرین ستاره قطبی استاد از خداوند هدایت لحظه به لحظه را طلب می کنم و شروع به بازی زندگی می کنم و به معنای واقعی من نیستم که بازی می کنم اوست که به جای من بازی می کند (خداوند) و من بیشتر نظارگر هستم بدون قضاوت بی رحمانه خودم بدون اینکه مثل یک ارتشی متعصب همه جهان رو نگاه کنم ، مثل یک قطره آب جاری بر صحنه زندگی گذر می کنم درس هایش را می گیرم و مسیرم را هر لحظه تصحیح می کنم به عقب بر نمی گردم به دوردست ها هم نگاه نمی کنم فقط آنچه پیش روی من است رو با لذت هر چه تمام تر اجرا می کنم فار غ از اینکه نتیجه چیست؟ و چگونه بر قلم ام جاری کنم که در پایان من نیستم که اوست که همه روز مرا با شکوه تر از آنچه صبح خواسته بودم برایم نقش میزند…
و عجیب تر اینکه شما استاد در این ویدئو اشاره کردید راهکارهای رو ابداع کردید که سرعت بازی کردنتون رو بیشتر کرده ، دقیقا من به الانم که نگاه می کنم و گذشته ام رو در پرونده زندگی می بینم کاملا متوجه کار هر روزه و هر لحظه خودم در زندگی ام هستم مثل رباتی که نیاز به استراحت طولانی نداره بی وقت فعالیت های متعددی دارم که فقط با هدایت انجام می شود و من اشتیاق رو هزاران برابر در همه لحظه های بازی زندگی ام فریاد زنان می بینم که هییییییچ ربطی به گذشته من با آن هم نظم و تعصب ندارد…
در پایان مریم عزیز هر لحظه قابل ستایش هستی و برای حضور شگفت انگیزه ات در مسیر زندگی ام سپاسگزارم آنجا که گفتی من تو بازی با استاد وقتی نگاه می کنم و می بینم شریک زندگی ام کنارم و یه تیم خوب هستیم و یه هم بازی همیشگی دارم از ته قلبم خندیدم و کف زدم ! می دونی چرا ؟!! آخه مدت هاست زندگی من فقط با شما بانوی پر افتخار و استاد دوست داشتنی ام سپری می شود همه جا و همه وقت در لحظه هایم شما و استاد چنان جاری هستید که دارم مدام باهاتون حرف میزنم در ذهن ام و خیلی مواقع با صدای بلند که ببین ، مریم نگاه کن راست می گفتی همونی که گفتی شد درست می گفتی وقتی فکر می کنی آنقدر هم نباید ساده باشه ببین فرمان زندگی از کنترل ات خارج می شه و می گم دمت گرم راستی اگه این قبلا بهم نگفته بودی الان چه گندی زده بودم …. در واقع زندگی من الان با یه خانواده سه نفر سپری می شه در هر لحظه من و مریم و استاد عزیزم…
در همه لحظه هایم خداوند رو برای عشق برای وجود پر رنگ مریم دوست داشتی و استاد عزیزم سپاسگزارم و سپاسگزارم که در زندگی ام حضور دارید …
و خوشحالم از اقیانوسی بیشمار همفرکانسی های زیبای که در آن شناور هستم .
و اینجا فهمیدم که همه زندگی فقط شادمانی بی وقف است .
سلام وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز و همسر عزیزشون
من دوسال هست که با شما آشنا وحدود تقریبا یک سال هست که عضو سایت شما هستم اما به طرز عجیب و باور نکردنی حدود 4 روزه هدایت شدم به سایت و تازه بعد از دوسال دارم فایل ها رو دونه به دونه گوش میدم ومیدونم که انتهای این مسیر به یه زندگی فوق العاده میرسم هرچند که این مسیر پایانی نداره اما از این که تو مسیر صعودم وتوهمینچند روز میبینم که فرکانسم تغییر کرده خیلی حال خوبی دارم
من یک عمر پیش هر روانشناسی که میرفتم و پیش هرکسی که صحبت میکردم و پیش خودم تو درون خودم نمیتونستم بفهمم که این حس چیه که تا یه اتفاق خوبی برام میوفته بلافاصله ذهنم میگفت خب حالا نوبت اتفاق بده هست و خب دیگه طبیعتا نمیشه یه هفته مدام حالمخوب باشه توی جلسات تراپی هم نمیتونستم حسمو بیان کنم (چون خودمم نمیدونستم دقیقا این چه حس بدیه که یک عمر هست بامنه) ، ونه تراپیست پی میبرد به این مسئله… سالیان به خاطر افکار و باور های غلط با این حس تلخ زندگی کردم و جالبه که اولین بار که وارد سایت شدم، استاد در مورد احساس عدم لیاقت احساس نالایق بودن صحبت میکردن که یه دوره هست به همین نام که تصمیم دارم بگیرم یه امید خدا ..
بعد از 34 سال الان 4 روزه که فهمیدم من عمیقا توی احساس عدم لیاقت دست و پا میزنم ….
و چقدر عجیبه و چقدر عجیبه این حس که ، کل زندگی منو با حس غم و ترس و ناامیدی تلخ تلخ کرد هر لحظه.
و اینکه چرا الان دارم متوجه میشم رو نمیدونم و چرا زودتر ذهنم به این سمت هدایت نشد ، با اینکه میگم دو سال هست آشنا شدم با شما اما حتی یک بار هم سر نزدم به این سایت طلایی .. و الان که دارم این حرفارو میزنم فعلا فقط دارم گوش میدمو توی مسیر قرار گرفتم و فقط میخوام بشنوم قطعا هدایت خواهم شد همونجور که الان توی مسیر دارم هدایت میشم آروم آروم، و تجربه حس های منفی و مثبت رو با هم دارم. یه وقتایی شک میاد نا امیدی میاد امید میاد انگیزه میاد که فکر میکنم طبیعی هست برای من که اول راهم پس میخوام فقط ناظر و شنونده باشم … ممنون از استاد عباس منش بزرگوارم سلامت باشید در کنار عزیزانتون الهی
به نام یگانه هستی. سلام به استاد عزیزم و مریم جان. و سلام به هم فرنکانسهای خوبم توی سایت استاد عباس منش که باخوندن کامنتاتتون انرژی میگیرم..بازم سپاسگذارم برای این فایل بسیار زیبا و پر ازدرسهای زندگی …استاد واقعا جای بسیار زیبایی هست..کنار دریا با اون رنگ ابی و سبز..اونجایی که همه به دریا نگاه میکنن و بعضی ها ریلکس دراز کشیدن.پرندهام وسط همه خیلی راحت میچرخن..منم عاشق دریا..دوست دارم ساعتها اونجا بشینم و به دریا خیره شم..و از این عظمت الهی بهره ببرم و خدارو سپاسگذاری کنم..به قول اقای البرت انیشتین یه سبد برتقال و یه ویلون.. من یه سبد پرتغال و کنار دریا نشستن برام لذت بخش ترین در دنیاست..ممنونم استاد بابت این تصاویر زیبا. درمورد احساس عدم لیاقت باید بگم این جز پاشینه اشیل بنده اس…من دوماه پیش یه روابط عاطفیه خوبی داشتم..همه چی خوب پیش میرفت..اینقدر من خودم شک کردم و همش باخودم میگفتم این برای یه مدتیه و تمام میشه..اینقدر این حرفو تو ذهنم تکرار و تکرار کردم که واقعا این رابطه تمام شد…بعدش متوجه شدم که این واقعا خودمن بودم که با افکار بدم این رابطه رو خراب کردم…. استاد جان من بهیارم و در بیمارستان پا به پای پرستارا کار میکنم هیچ وقت خودمو لیاقت این ندونستم که روز پرستار من یه پرستار نمونه باشم….همیشه میگفتم سمت من پایین تره. یا اینکه حتی یه موقع ها بیشتر از اونا کار کردم…با شنیدن و دیدن فایلهای شما توی این سایت متوجه پاشنه اشیلم شدم و دارم تلاش میکنم که بتونم روی باورهام کار کنم و این افکار رو از ذهنم دور کنم.البته با تکرار مدوام.. ازشما استاد و مریم جان بینهایت سپاسگذارم که این اگاهیها رو برای ما به اشتراک میگذارید…بازم از شما ممنونم. دوستدار شما
سلام و روز بخیر خدمت همه دوستان و استادعزیزم ومریم جان
اول از همه ازتون تشکر میکنم که این فایل زیبا و پراز نکته رو برامون تهیه کردید مناظر فوق العاده درکنار صحبتهای دلنشین و پنداموزتون حسی بینظیر رو درمن تداعی کرد.
بعد درمورد سوالهایی که پرسیده شده وقتی خوب فکر میکنم میبینم احساس عدم لیاقت به این معنا که توذهنم باشه من برا فلان چیز کمم یا لیاقت رسیدن به این جایگاه این پول و… رو ندارم شاید هیچ وقت نداشتم .
ولی این حس که میخوام چیکار این همه پول این خونه بزرگ این ماشین آنچنانی و هزاران مورد دیگه رو داستم و همه اینا رو اسراف میدونستم
فک کنم اینم بخاطر اون باورهایی بوده که درمن ایجادشده بود که قناعت خوبه
زیاده خواهی جالب نیست
یه زن خوب باید باهمه چیز بسازه
نباید مدام بگه اینو میخوام اونو میخوام
پول مهم نیست در حد رفع احتیاج بسه
مثلا تو رابطه باید با خوب و بدش کنار بیای
همینه دیگه هر کی تو زندگی یه مشکلاتی داره
باید تا اخر یه رابطه بمونی بسوزی بسازی
دنیا رو خدا درسختی آفریده و هرکی یه جور در رنجه یکی کمتر یکی بیشتر
مهم اخرته دنیا محل گذره هرچی سختی بکشی درعوض اون دنیا اجرآخرت داری
اسرافه آخ که این اسراف چقدر به من یکی خروندن که دوتا مانتو اسرافه لباس زیاد اسرافه
چندتا کفش میخوای چیکاراسرافه
ببین خیلیا یه لقمه نون ندارن بخورن اسراف نکن
و خلاصه هزاران باوری که نتیجش شد = نخواستن و کوچک فکر کردن
و بعد من تو زندگی با همسرم هم همین الگوها رو پیاده کردم تا عروس خوبه باشم تا همسرم بگه وای چه زن خوبی دارم چه خانمه چه قانعه و…..
بعد اتفاقی که افتاد این بود که ما اوایل زندگیمون همسرم درآمد خیلی کمی داست و منم خب معلومه قانع بودم و هیچ وقت لب به گله وشکایت نگشودم تا اینجاش خوب بود چون اون نداشت ومنم به داشته هام راضی بودم ولی
بعد از چند سال خداروشکر همسرم درآمد خوبی پیدا کرد مرتب ماشین صفر میخرید و چندماه بعدش اونو عوض میکرد بقول خودش تا میخواست به خرج بیفته ردش میگرد
زندگیمون کلا بهتر وبهتر شد ولی من بازم بخاطر اون افکار بیماریضام خوب خرج نمیکردم
میرفتم یه مانتویی یا هرپوشاکی میخریدم که قیمتش مناسب باشه و اصلا بلد نبودم چیزای گرون بخرم
باایتکه همسرم خیلی دست ودلبازه وخودش خوب خرج میکردحتی کارتو میداد میگفت برو هرچی میخوای بخر ولی من وقتی میرفتم مغازه میگفتم
اینو میخوام چیکار
اونو که دارم
این یکی که هنوز کار میده
اون که بابا خیلی گرونه اسرافه بخدا
و خلاصه بعد این نجواها چارتا چیز معمولی میخریدمو برمیگشتم
یادمه همسرم اون موقع که تلویزیونهای ال ای دی تازه اومده بود رفت یکی که خیلی بزرگتر از تلویزیون قبلیمون بود خرید
من کلی غر زدم که میخواستیم چیکار اینو همون قبلیه خوب بود
بابا اسرافه!!!
الان که دارم مینویسم باورم نمیشه انقدر محدود فک میکردم و نمیخواستم چیزای بهترو.
وخلاصه به این منوال گذست تا اینکه همسرم درامدش کمتر وکمتر شد و به جایی رسید که ما گاهی برای خرید یه چیزای ساده اولویت بندی میکردیم که کدومش واجبتره فقط نگا میکردیم چی ارزونتره
البته این ماجرا بخاطر باورهای مخرب همسرم هم بود و فقط جذب من نبود .
یادمه دلم برا اون روزا که میگفت بیا این کارت برو هرچی میخوای بخر تنگ میشد وبه خودم میگفتم بالاخره اوضاع درست میشه و وقتی همه چیز خوب شد دیگه میدونم چه جوری خرج کنم و از پولم لذت ببرم.
تا اینکه خداروشکربا قوانین جهان و استاد آشنا شدم و دیگه کلا دیدم به همه چیز یه تغییر اساسی کرد.
البته چون همسرم هنوز به این دنیای زیبا ورود نکرده پول مثله یویو شده تو زندگیمون هی بالا و پایین میشه ولی بازم خدارو صدهزاربار شکر از اون وادی در اومدیم ودیگه من تقریبا یاد گرفتم که دیگه برا خرید به قیمتا نگاه نکنم وکلا خیلی بهترشم .
تو رابطم منی که منتظر بودم یه حرف از دهن همسرم دربیاد و مثله وحی منزل به جان و دلم مینشست حالا خیلی راحت نه میگم مخالفت میکنم اگه با نظرم همخوانی نداسته باشه وخلاصه انقدر براخودم و خواسته هام ارزش قایل شدم که برام مهم نیست دیگران چی میگن حتی همسرم خوشش میاد یا نه
راحت اظهارنظر میکنم و
من اولویت خودم شدم.
در مورد حس قربانی شدنم که انقدر مثال دارم و همه زندگی بعد از ازدواجم با این حس پر شده بود که اصلا دلم نمیخواد این افکاری که مدتهاست سعی کردم فراموش کنم و با خودم حملشون نکنم رو دوباره مرور کنم و خاطره هاشو بیاد بیارم چون شرایط خیلی بدی بود و با یادآوریش واقعا حالم بد میشه و نمیخوام این اتفاق بیفته
فقط اینو بگم که با باورهایی از این دست که
یه زن خوب بود باید بسوزه و بسازه
من حدود 15 سال خودمو قربانی شرایط کردم سکوت کردم و هربار با اینکارم مثله ادمی که تو باتلاق گیر کرده باشه بیشتر و بیشتر فرو رفتم
همش فک میکردم هرچی بیشتر تحمل کنم صدام درنیاد راضی باشم عزیزترم و بیشتر دوستم دارن درحالیکه میدیدم بقیه که اینطور نیستن حرفشون رو میزنن و خلاصه اینکه کوتا نمیان
عزیزترن و بیشتر بهشون احترام میزارن
و این بیشتر منو عذاب میداد
که این احترام حق منه وهمش میگفتم آخه چرا
چرا منکه اینهمه باهاشون راه میام جواب منفی میگیرم
ولی دیگه انقدر اینکارو کرده بودم که فک میکردن وظیفمه و اگه میخواستم یه ذره خودمو عوض کنم هزارماجرا درست میشد
ودیگه داستم تو این باتلاق غرق میشدم
که خدا دستم رو گرفتو نجاتم داد
البته اینم خودم بخدا گفته بودم که خدایا ادمای اطرافمو عوض کن دیگه خسته شدم
ووقتی جرات کردم که مهاجرت کنم همه چیز عوض شد خداروشکر.
اینم بگم من این ماجراها رو با خانواده همسرم داشتم چون با اونا زندگی میکردیم و اونام یه ادمای خاصی بودن واقعا خاص وعجیب و من میخواستم همسرم میون من و مادرش گیر نکنه
هی خودمو فدا کردم و هی با سکوتم با خودخوریام اوضاع و بدو بدتر کردم براخودم.
خداروشکر که من عوض شدم با این دنیا آشنا شدم اولویت های زندگیم تغییر کردن و خلاصه
اینکه انقدر خودمو دوست دارم که به هیچ عنوان حاضر نبستم به گذسته برگردم یا برا اینکه رابطه زناشوییم حفظ بشه( چون الان تو یه مدار نیستیم)
من کوتا بیام
من خودمو بیارم پایین
من از خواسته هام بگذرم
و دریک کلام از این مدار خارج شم تا با همسرم باقی بمونم.
اینم سپردم بخدا وامیدورام که اونم هدایت بشه چون میدونم که اگه نشه چه اتفاقی میفته.
واز خدا خواستم انقدر به خودم ثروت بده که اگه بخوام با کسی بمونم فقط بخاطر خودش باشه بخاطر خصوصیات مثبتش بمونم نه از سر بی پولی.
خیلی ممنون استاد عزیزم برای اینکه با اشتراک گذاشتن دانشتون به ما باعث شدین بفهمیم واقعیتها چی هستن و با تلاشمون سعی کنیم بهتر وبهتر بشیم وزندگی زیباتری رو براخودمون رقم بزنیم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
چقدر این فایل برای من الهام بخش بود خدایا شکرت ممنونم که راجع به موضوع احساس لیاقت صحبت کردید استاد عزیزم، دقیقا بلایی که من دارم از قبل عید سره خودم میارم، من توی شغلم که تازه واردش شده بودم یک تعهد به خودم دادم که بدون توجه به فرمون دادن بقیه بهم بیام اون چیزی که شهودم میگه رو عملی کنم و قدم به قدم پیشرفتم تا جایی که در آمد من سه برابر در آمد سال گذشتم شد ولی من دقیقا با همین دو تا فکر که : چرا انقدر آسونه یعنی من به این سادگی باید رشد کنم؟ نکنه دارم اشتباه میرم پس بقیه چی اگر من انقدر راحت رشد کنم؟ و همون شد که بزرگترین نشتی مالیم دوباره به من چیره شد و من پولامو قرض دادم و حس و حالم بد شد چون همون آدم الان بدون اینکه امتیازی نسبت به من داشته باشه بدون اینکه به فکره حساب کتابمون باشه رفتارش هم با من فرق کرده و من بخاطر اون پولی که دستش دارم متاسفانه ارتباطمو حفظ کردم باهاش ولی اینا همش درسه مطمئنم چند وقت دیگه میام و از رد شدن از این نشتی مینویسم،، زیاد نمیخوام صحبت کنم از اینکه اینکارو میکنم و اون کارو میکنم
بیشتر دوست دارم از کارایی که انجام میدم و نتیجه اش میاد بیام بنویسم
ممنونم استاد عزیزم بابت این فایل بی نظیر خداروشکر که با شمام و این تو سایتم عاشق همتونم ️️️
به نام خالق یکتا صاحب زیبایی ها
سلام بسیار گرم خدمت دو عزیز مهربانم فرشتگان نجات و بندگان خداجوی خودم
و سلام خدمت همه دوستان آگاه و خوش بین و روشنفکری که از کامنت ها و حضور گرمشان بسیار لذت می برم.
همه و همه فایل های زیبای شما درس است و نکته و عبرت برای من که در این مسیر خودشناسی و خداشناسی گام برداشته ام.
در ابتدا بسیار ممنونم که این قدر عاشقانه فعالیت می کنید و با شور و اشتیاق شماست که سایت هر روز پر بازدیدتر و پویاتر می شود.
ممنون از این همه زیبایی که به تصویر می کشید و در خلال این صحبت های انسان ساز خالق گوشه ای از تصاویر بسیار چشم نواز و زیبا هستید که به قول خودتان بایستی حداقل یکبار تصویر را و بار دیگر صوت را مورد توجه قرار داد.
بازی زیبای شما زمینه ساز بستری شد برای کسب درس و مهارتی که بتوانیم نکات بسیار زیبای آن را هوشمندانه درک کنیم و در عمل آنها را بکار بگیریم.
آنچه از محتوای کلی این فایل برداشت می شود اصل توانایی کنترل ذهن یا همان تقواست. جایی که مجالی برای ورود نجواهای شیطانی نمی گذاریم و با اقتدار در کنار این قدرت دست بشر حاضر می شویم .
افسار ذهن را به دست می گیریم و با مدیریت ذهن به سمت خواسته خویش قدمهای متوالی و بزرگ برمی داریم.
هر آنچه که در دنیای فیزیکی ساخته ایم حاصل باورها و افکار خودمان است و آنچه در بیرون از ما اما در مقابل چشمان ما قرار گرفته است، همان ذهنیت ماست.
محصول تفکرات و اندیشه ها باورها و حرف ها و بحث ها و صحبت هایی که کرده ایم و هر آنچه که به آن گوش داده ایم و گوش سپرده ایم الآنه در برابر چشمان امان صف آرایی کرده اند.
اگر خوب و دلخواه هستند و دوست داشتنی، محصول خودمان است و اگر نا جالب و نا خواسته و همراه با آشفتگی و پریشانی نیز به همین صورت. پس خودمان را دریابیم و به خود رجوع کنیم.
قرآن زیبای خداوند همواره صحبت از همین ها دارد و به بیان های مختلف آن را به صاحبان عقل و تفکر گوشزد می کند.
برایمان بارها پیش آمده که یا احساساتی شده ایم یا عصبانی شده ایم یا مضطرب شده ایم و زمینه محرومیت از نعمات خداوند را به وجود آورده ایم و این موضوع بسیار مبتلا به و فراگیر است. چرا که کنترل ذهن در هنگام مواردی که ذکر شد بسیار سخت و دشوار است و نیاز به آرامش و تمرکز و همین طور تکرار و تمرین دارد تا نهادینه شود اما باز هم ممکن است درگیر آن بشویم.
به طور مثال پیش آمده که با تمرین و کار بر روی باورها توانسته ام میزان ورودی پول و ثروت و ساختن پول را به یک مدار مناسب ارتقا دهم اما نجواها چنان خوره به سمت من آمده اند که همین مقدار هم تو را کفایت می کند مگر چه کار می کنی که نیاز به درآمد از این بیشتر هم داری؟ فقط داری خودت را خسته می کنی . همین مقدار بس است . و اینجاست که عدم احساس لیاقت را بصورت بسیار پنهان در خود ایجاد می کنیم و از دریافت نعمات بیشتر محروم می مانیم.
در بازی های مختلف بسیار دیدهایم اما از تجربه خودم بگویم درباره بازی فوتبال با تیم مقابل خودمان که مساوی بودیم و دقایق آخر صاحب توپ شدم و دروازه بان هم از من جا ماند و درست در چند قدمی دروازه خالی قصد حرکت نمایشی داشتم که این هم نوعی عدم تمرکز و غرور بیجا بود که باعث شد هم خودم به زمین بخورم و هم توپ به بیرون برود که البته بازی را بردیم اما این من نبودم که گل تمام کننده را زدم بلکه دوست من پاداش آن را گرفت و من از این نعمت به همین سادگی محروم شدم.
نکته بسیار جالب و پندآموزی که این روزها به آن دقت می کنم و آن را در فوتبال و در لیگ جزیره می بینم ذهنیت بسیار ارزشمند پپ گواردیولاست. مربی کارکشته ای که این روزها طرفداران من سیتی هم بابت آن نگران هستند از این نظر که او در حال تکمیل افتخارات خود در این تیم است و شاید برای فصل بعد به دنبال چالش جدید دیگری با تیمهای دیگر باشد.
این بسیار با ارزش است و به عینه دیدیم که چطور از تیم آرسنال که تا همین چند هفته پیش با اختلاف عقب بود خود را به صدر جدول رساند. و در نقطه مقابل میتوان تیم آرسنال را دید که چگونه با عدم تمرکز حتی در آخرین بازی خود سه بر صفر نتیجه را به برایتون واگذار کرد و عملا قهرمانی را از دست داد.
یادم می آید بازی های والیبال تیم ملی خودمان را که چقدر خوب بازی می کردند و در ابتدای لیگ جهانی حتی از تیمهای تراز اول دنیا پیشی می گرفتند اما با عدم به دست گرفتن توانایی هایشان در کنترل ذهن به تیم های پایین تر جدول نتیجه را واگذار می کردند.
اینکه چه افکاری به ذهن وارد می شوند تا احساس عدم لیاقت را بوجود آورند، میتوان به عدم تمرکز به داشتن استعدادها و مهارتها و تواناییهای خویش اشاره کرد. جایی که نمی توانیم ذهن را به کنترل خود درآوریم و دچار پریشانی و اضطراب و آشفتگی و سراسیمگی می شویم و از محدوده آرامش خارج می شویم و ترس و دودلی و افکار، نجواها ما را به سمت عدم دریافت نعمات و عدم آرامش سوق می دهند.
آرامش، می تواند اولین ابزار ما برای کنترل ذهن در این مواقع باشد که صد البته نیاز به تمرین و تکرار و گوشزد کردن آن به خود شد و همواره آنرا یادآوری نمود.
ظرف ذهن ما به مانند همان لیوان شربت خاکشیر است که اگر آن را آرام کنیم محتویات آن ته نشین می شود و می توانیم زلالی آب را هم ببینیم اما اگر آنرا به تلاطم بیاوریم تمام ذرات آن به حرکت در می آیند و آب آن شربت را زلال نخواهیم دید.
ذهنیت برنده در این است که کنترل ذهن را به خوبی در دست گرفته و اجازه ورود عوامل بهم ریخته را به خود ندهیم.
یکی دیگر از عواملی که سبب از دست دادن نعمات و محروم ماندن از آنها می شود احساس قربانی شدن است.
یادم می آید سالها پیش در بازار مشغول بودم و همراه با یکی از دوستانم. بعد از مدتی متوجه شدم که دریافتی او از من بیشتر است در حالی که کار یکسانی داشتیم. احساس قربانی شدن به من دست داده بود و همین هم باعث پراکندگی افکار و نتیجتا هم اتفاقات بد برای من شد. این موضوع مربوط به خیلی سال پیش بود و خدا رو شکر در حال حاضر به این مسائل آگاه شده و در حال بهبود اوضاع هستم.
در همین جایی که مشغول به کار هستم هم تا همین سالهای پیش بودند دوستانی که به علت افکار و باورهای بیمار خودم با آنها در مشاجره و ستیز و پیشامدهای بد بودم اما با کنترل ذهن ام و با ترمیم باورهای خودم زمینه ساز اتفاقات خوب شدم و همین اشخاص در حال حاضر در احترام با من هستند.
اینکه بتوانیم ذهن را کنترل و آن را مهار کنیم تا نجواها مدیریت آنرا به عهده نگیرند نیازمند یک تلاش و جهاد است تا کم کم در زندگی روزمره بتوانیم به بهترین شکل آنها را به کار بگیریم.
در رانندگی هم شخص بنده به آن مبتلا هستم و این نتیجه سالها رانندگی به شیوه اشتباه است. اینکه تمرین می کنم بوق نزنم. به دیگران راه بدهم با آرامش و حس و حال خوب رانندگی کنم. یا در مورد همسرم که ممکن است گاها عصبانیتی بوجود آید و البته که گریز ناپذیر است اما بسیار بسیار بهتر و آرام شده ام و اجازه ورود نجواهای شیطانی را نمی دهم. یا اتفاقات ریز و درشتی که در اطرافم رخ میدهند و با آرامش از کنار آنها عبور می کنم. یا اخبار مختلفی که ناخواسته به گوشم میرسند برای من که اصلا اخبار و تلویزیون را به لطف این آگاهی ها دنبال نمی کنم اما می توانم ذهن ام را با خارج شدن از آن محیط و دورشدن از آنجا و یادآوری بهترین اتفاقاتی که تجربه کرده ام به کنترل خودم دربیاورم و نتیجتا هم حس و حال خوب را بارها و بارها تجربه کنم.
جا دارد کمی هم که شده ریز بین تر باشیم و درسهای جالبی را که در اطرافمان رخ میدهد و جهان آنرا به ما گوشزد می کند آگاهانه دریافت کنیم و در جهت بهبود هر چه زیباتر آن گام برداریم.
خدایا شکرت اجازه دادی بازهم بتوانم کامنت بنویسم و ذهن ام را درگیر مطالب ارزشمند این فایل کنم.
استاد عزیزم و مریم خانوم مهربان از شما هم که مدیریت سایت و برنامه های زیبای آن را هدایت می کنید بسیار بسیار سپاسگزارم و صمیمانه برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم.
عزت زیاد
به نام خدای یگانه
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و خانواده ی بزرگ عباس منشی ام…
تاکنون هیچ گاه به این خاطر سپاسگزاری نکردم و امشب تصمیم گرفتم در ابتدای کلامم خدا رو شکر کنم بخاطر داشتن شما، خانواده ای که هم مدار، هم فرکانس و هم کلام منه…
خداروشکر می کنم که این سایت هست و می دونم خیلی ها با من هم نظر هستند که این جا شده کنج خلوتی که برای کنترل ذهنمون بهش پناه می بریم.
کنترل ذهن:
هدیه، نعمت، فرصت و قدرتی که کمتر کسی در دنیای بیرون از این خانواده با اون آشنایی داره.
هدیه ای که خداوند در دستان ما قرار داده،
نعمتی که خداوند با هدایت مون به سمت این آگاهی ها به ما ارزانی داشته،
فرصتی شکوهمند که خداوند به ما داده و نباید از دستش بدیم،
و قدرت قدرت قدرت
قدرتی شکوهمند که خداوند به ما بخشیده تا با کنترل ذهن اوضاع رو به نفع خودمون تغییر بدیم و خلق کنیم هر آن چیزی رو که می خواهیم.
وقتی گفتم اوضاع رو به نفع خودمون تغییر بدیم، برق شادی رو توی نگاهم حس کردم و لبخندی روی لبم نشست.
اولش گفتم: واو دختر مثل شرور ها و بدجنس های تو فیلم ها حرف زدی ها اما بعد بلندتر خندیدم و گفتم: نه نگار! این اصلا بد جنسی نیست، این یک امتیازه که فقط تو داری؛ چرا ازش استفاده نکنی؟!
حتی می تونی ازش سوء استفاده کنی، چون بهره بردن از قدرت کنترل ذهن برای خودت که عزیزتر از هر کسی در جهان هستی اصلا سوء نیست، خیره مطلقه.
( اینو هر کدوم از ما می تونه با صدای بلند به خودش بگه)
پس هرچقدرررررر که می تونی از کنترل ذهن استفاده کن و نگران نباش، این یک نیروی تمام نشدنیه و کم نمیشه که هیچ؛ اگر بهش ایمان داشته باشی بیشتر و قوی تر هم میشه.
کنترلی که باتریش فقط افکار و کلام توئه
روی این کنترل دکمه ی میوت داری عزیزم
این میوت یه کم فرق داره و جادوییه
چطور؟ یک دکمه ی دو طرفه ست
بهت میگم چطوری کار میکنه
جاهایی که لازمه روی بقیه ازش استفاده میکنی
مثلاً کجا؟
حرف خانواده،دوستان و مردم، اخبار بد، فیلم و موزیک هایی که باور مخرب دارند،محتوای شبکه های اجتماعی و …
یه جاهایی هم لازمه روی خودت ازش استفاده کنی
میوت بشی و با هرکسی هم کلام نشی
میوت بشی و تو هر بحثی خودتو شریک نکنی یا هر بحثی رو ادامه ندی
میوت بشی و خودت رو بابت چیزی سرزنش نکنی
میوت بشی و دنبال جلب ترحم بقیه نباشی
میوت بشی و با کسی درد و دل نکنی
و کلی از این موقعیت ها که لازمه میوت بشی فقط برای احترام به خودت،حفظ آرامشت و کنترل ورودی های ذهنت.
دیدی؟ کنترل همه چیز دست توئه، فقط توی هر موقعیت باید تمرکزت روی این باشه که الآن و در این لحظه هر واکنشی انجام بدم، تاثیرش تماما به خودم بر می گرده.
همیشه و همیشه به خودت بگو:
خداوند به من قدرت خلق کردن داده، من بسیار با لیاقتم پس بهترین ها رو برای خودم می آفرینم.
ممکنه برای همه ی ما پیش اومده باشه،برای من هم پیش اومده
گاهی نجوایی بهمون میگه:
دلم میخواد به یاد قدیم کلی موزیک گوش کنم و از جدیدترین آهنگ ها خبر داشته باشم.
دلم میخواد فلان سریال که همه ازش تعریف می کنند رو ببینم.
دلم میخواد با بقیه بحث کنم و خودمو بهشون ثابت کنم.
دلم میخواد ایمانم رو به رخ بقیه بکشم و بگم خدای من بهتر از اون خدایی هست که شما بهم معرفی کردید.
و کلی از این دلم میخوادهای دیگه که البته نرماله چون ما سال های زیادی رو اینطوری گذروندیم.
اما نهیبی که من به خودم می زنم چیه؟
آیا این وسوسه ها ارزشی برابر با اون آینده ی با شکوهی که تصور کردی و داری برای خودت می سازی رو داره؟
و پاسخ بی نهایت شفاف و مشخصه.
به نظر من کنترل ذهن یک روند همیشگی و دائمی داره؛ممکنه قدرت ما در استفاده از اون زیاد بشه اما نباید هیچ وقت فکر کنیم به حدی از توانایی رسیدیم که می تونیم این روند رو قطع کنیم.
کنترل ذهن مثل یک ماهیچه ست که مربی شخصی اون ماییم و می تونیم پرورشش بدیم.
همه ی ما دوست داریم خاص باشیم و حقیقتا چه زیباست که کنترل کردن ذهن و ساختن باورها رو تبدیل کنیم به روتین و لایف استایل شخصی مون.
اگر برای ثابت قدمی و تداوم در این مسیر کلامی لازم باشد
چه شعاری با شکوه تر این که احساس خوب= اتفاقات خوب
با آرزوی بهترین ها برای همگی
به نام رب العالمین
سلام به استاد عزیزم دست قدرتمند و سخاوتمند خدا روی زمین و سلام به مریم جان شایسته که به حق شایسته بهترینها هستید
سلام به دوستان عزیزم در سایت لبریز از آگاهی و رشد استاد عباسمنش عزیزم
اول که دوستدارم بگم خدمتتون که روز اولی که این فایل رو دیدم مجذوب عکسی شدم که کاور فایل هستش بسیار عکس زیبا و ذوق برانگیزیه
تا فایل دانلود بشه من داشتم کامنت دوستان رو میخوندم که دیدم یکی از عزیزان تشکر کردن از دوستانی که برای قسمت 260 از سریال زندگی در بهشت اونقدر کامنت گذاشتند که شمارو مشتاق کردند که بیاید و راجب به اون فایل بیشتر صحبت کنید… من هم از تک تک عزیزانی که کامنت میگذارند و در رشد ظرفیت و انتقال آگاهیها سخاوتمندانه شریک هستند بسیار سپاسگزارم..
این فایل رو گذاشتم در دسته ای از فایلها که بارها و بارها گوش بدم تا اینهمه آگاهی یکجا بنشید در جانم و عمل کنم تا از نتایجش در زندگی ام لذت ببرم…
تصاویر بی نظیر مردمی غرق شادی و تفریح و این نشان از آزادی،فراوانی و بی توجهی به قضاوتها رو داره و اینکه دقیقا با اون بخش از صحبت شما بسیار سنخیت داره که همین لحظه را خوش باشیم و جدا از اینکه بترسیم کسی قضاوت کنه اندام یا رفتارمون رو و اینکه هر کس به هر امکانی که داشت فقط خوش بود و بازی میکرد…واقعا که بازی کردن من رو میبره در کودکی و غرق بی تعلقی به این همه تکلف که دور خودمان را باهاشون شلوغ کردیم میکنه…ما در خانواده چند ماه میشه که وقتی دور هم جمع میشیم بازی میکنیم و اینطوری نه کسی میناله و نه بحث سیاسی میشه و همه غرق بازی هستند و کلی هم میخندیم و واقعا از وقتی اینکارو کردیم همه استقبال کردند و کلی به هم نزدیکتر شدیم و حتی به اقوام نزدیکمون هم سرایت کرده خدا رو شکر و باعث رفت و آمدهای بیشتر و صمیمی تری شده….صحبت و نکته خیلی زیاده ولی من میخوام راجب به فرکانس قربانی دانستن خودمون صحبت کنم و تجربه امروزم رو بگم..
من جدا از شغلم به عشقم میپردازم یعنی هنر دوبله و نمایشنامه های رادیویی و…. یکی دو هفته میشه که من نقشی رو که خیلی دوستدارم دارم تمرین میکنم و کلی واسش وقت گذاشتم اما امروز رفتیم واسه تعیین نقشهامون دو نفر دیگه از دوستان بدون اینکه اون نقش رو به اندازه من تمرین کنند هم تست زدند و نقش من رفت تو هوا و گفتند همه خوبید فعلا نمیگیم کی چه نقشی داره…البته اینم بگم که من از چند روز پیش با خودم میگفتم اینا پارتی بازی میکنند و نقش خوبهارو به خودشون میدند و حتما اون نقشی که دو خط بیشتر نیست رو میدند به من..و نجواهای شیطانی کلی حالم را داشت بد میکرد و دیشب از دسته توحید عملی فایل فقط روی خدا حساب کن رو گوش دادم چون گفتم تو داری قدرت رو میدی به دست غیر خدا و این یعنی شرک پس فایل توحیدی گوش دادم و خیلی آرومم کرد و صبح هم که رفتم آفیش و..« این اتفاقی افتاد که گفتم نقشم رفت تو هوا »…. اما امروز زمان تمرین من خیلی خوب بودم تا جاییکه گفتند بچه های دیگه هم تست صدا بدند اونوقت من دیگه شروع کردم به روضه خوندن که دیدی حقتو گرفتن و اینا همه پارتی بازی میکنند و ….. و دقیقا استاد جان الان که گفتید بعد از احساس قربانی بودن به ترتیب خشم و نفرت و افسردگی میاد سراغمون من تا نفرت رفتم ولی ظهر امروز دکمه هدایت به نشانه رو زدم و فایل سال 87شما اومد که چقدر شما تکاملی رشد کردید و نکته ای که منو تکان داد و حالم خوب شد این بود که «ریشه هایی طی فرایندی تکاملی شکل میگیرد و با ایمانی تداوم دار تغذیه میشود،شاید در ابتدای مسیر رشد این ریشه ها نا محسوس به نظر برسد،شاید هنوز از میوه های مد نظر تو خبری نباشد ولی اگر این ریشه ها فرصت تکامل پیدا کنند آنچنان رشد تصاعدی به خود میگیرد و ثمره هایی را به بار می آورد که از تمام حساب و کتابهای مد نظرت هم بالاتر است و به قول قرآن خداوند تو را راضی میکند…
درس گرفتم که عجله نکنم و با ایمانی ادامه دار و شوقی دایمی ریشه های تکاملم را تغذیه کنم تا لعلک ترضی شوم…
و امروز دوباره یادم آمد که باید مسئولیت صفر تا صد همه اتفاقهای زندگی ام را بپذیرم تا کسی را قضاوت نکنم و خودم را قربانی ندانم و….
توجه کنم به کار حرفه ای و عالی دوستانم و لذت ببرم از هنرشون و راضی باشم به خدا …حتی اگر نقشی نصیبم نشه بازم میپذیرم که این جهان قانونمند است و فقط پاسخ میدهد و من پاسخ فرکانس خودم را دریافت کردم و بس…
از الله یکتا برای شما طول عمر همراه با عزت و سلامتی و فراوانی و سعادت خواستارم دست قدرتمند و سخاوتمند خدا روی زمین…️️
دوستتون دارم و عاشقتونم️️️️️️️️️️️️️
سلام به استاد عزیزو مریم جان مهربون و دوستان خوبم
استاد چقدر من شمارو دوست دارم آخه. من حدودا 2ماه بود هرروز یکی از فایل های دانلودی رو نگاه میکردم نوت برداری میکردم و سعی میکردم قوانین رو درزندگیم اجرا کنم خلاصه تقریبا هرروز ذهنم با قوانین درگیر بود و یجورایی تمرکز داشتم رو قوانین و حالم خیلییی بهتر بود تا اینکه سرم شلوغ تر شد و کلاسی رو شروع کردم که تقریبا بیشتر وقتم رو به تمریناتش اختصاص میدم و دیگه فرصت سرزدن به سایت و دیدن ویدیوهارو نداشتم اینجوری بود که یه مدت ذهنم خیلی از قوانین دور شده بود و مدیریت زمانم به شدت افت پیداکرده بود و هرکار میکردم عقب میموندم یا خیلی کسل و بی حوصله بودم و چون خیلی کارهارو کسل انجام میدادم کیفیت کارها پایین اومده بود حتی فرصت نداشتم رو ذهن و باورهام کارکنم هرروز آلارم میذاشتم 7صبح بیداربشم اما آلارم رو قطع میکردم و به خواب ادامه میدادم. پریروز هم یک اتفاقی افتاد که حسادت رو دروجودم فعال کرد بااینکه اصلا دوست ندارم حسادت کنم و خودم ناراحت میشم از این موضوع و گفتگوهای ذهنیم به شدت زیاد شدن بااینحال سعی میکردم نجواهارو به سمت مثبت ببرم و احساسم رو خوب نگه دارم اما خیلی موفق نبودم جوری احساسم رو بدکرده بود که حتی تو خواب هم به اون موضوع فکرمیکردم تا اینکه امروز با اینکه شب دیرخوابیدم اما یکدفعه ساعت 4:17صبح از خواب پریدم و خیلیییییی برام جالبه که من 3 ساعت بیشتر نخوابیدم اما به محض اینکه بیدارشدم کلیییی انرژی داشتم و به راحتی از جا بلندشدم درصورتی که روزهای قبل با وجود آلارم بازهم خاموشش میکردم و تا ظهر میخوابیدم و وقتم گرفته میشد انقدر بی انرژی بودم که بعداز بیدارشدن تا نیم ساعت هنوز توی تخت بودم اما امروز انگار خدا میخواست من فرصت زیاد داشته باشم و بیام اینجا بعداز بیدارشدن گفتم خب حالا که کلی فرصت داری بیا اینجا و یه فایل ببین و این فایل سهم امروز من بود چقدر به این صحبت ها نیاز داشتم تو حوزه کاریم خیلی خودم رو با دوستم مقایسه میکنم و سعی میکنم بهترین باشم و حسم رو بد میکنم و حسادت رو دروجودم پرورش میدم اما این فایل یک نشونه بود حداقل من اینجوری تلقی میکنم و میخوام خدا بهم اراده ای بده که بتونم زودتر بیداربشم و فرصت بیشتری برای کنترل ذهنم داشته باشم و بتونم هرروز فایلهارو ببینم و ذهنم رو بالا نگه دارم. خدا میدونه چقدر حالم بهتر شد با صحبت های شما و فضای بینظیر دریا.
خدایاشکرت
دوستان چیزی که خودم تجربه کردم رو میگم اول به خودم میگم بعدا به شما. هرجور شده هرروز یک ویدیو از فایل های دانلودی ببینید یا کلا سعی کنید هرروز به یکی از صحبت های استاد گوش کنید چون ذهن فراموشکاره و به محض اینکه چندروز ذهنتون از این صحبت ها و قوانین فاصله بگیره دوباره برمیگردین خونه اول. همیشه ذهنتون رو بالا نگه دارید تا درصورت قرارگرفتن درشرایط ناجالب هم بتونید کنترلش کنید من خودم با اینکه این همه نوت برداری کردم اینهمه فایل دیدم درمدتی که فاصله گرفتم از سایت و الان که دوباره صحبت های استادرو گوش دادم فهمیدم تو این فاصله چقدرررر اتفاقات ریزو درشت به ظاهر ناجالب افتاده که منی که آگاه بودم به قوانین اصلا ازشون استفاده نکردم و شرایط رو باافکارم بدتر کردم اما وقتی هرروز ذهنتون رو با حرف های استاد بالانگه دارید در 95 درصد مواقع درشرایط ناجالب میتونید افسار زندگیتون رو به دست بگیرید و از حال بد بیرون بیاید
خداجونم مرسی برای روزی امروزم
سلام و عرض ادب استاد نازنین و عزیزتر از جانم
این فایل به اندازه یک دوره کامل آگاهی داشت و میلیون ها تومن ارزش داشت از خدا میخوام این آگاهی ها رو به قلبم وارد کنه و درک کنم که چقدر این صحبتها میتونه بهم درس یاد بده
با اینکه فقط فایل تصویریش رو دیدم و حتما حتما باید فایل صوتیش که شما فرمودین رو بارها و بارها بشنوم تا بتونم بیشتر تامل کنم و به صورت عملی توی زندگیم اجرا کنم
ولی نتونستم صبر کنم و به محض دیدن این فایل اومدم که بگم چقدرررر این فایل با ارزش بود
چقدررر نکات ارزشمندی رو گفتین که میشه گفت این فایل یه خلاصه از کل مجموعه آگاهی های کل دوره هاتون بود
میدونم که دوستان حتما نکات و درسهایی که از این آگاهی ها یاد گرفتن رو توی کامنت ها اشاره کردن ولی من میخوام یه چزی دیگ بگم از تاثیر قانون و اینکه چقدرررر سریع جهان پاسخ داد و دوباره بهم فهموند که همه چی قدرت فکر و تمرکزه و با تکامل به هر چیزی که بخوای میرسی فقط صبر کن و استمرار داشته باش ((ان الصبر و الصلوه لکبیره الا علی الخاشعین ))
استاد جانم من وقتی برای بار سوم فایل جلسه دوم قدم دوم رو گوش کردم (چون به خودم قول دادم تا هر فایلی رو 5 بار گوش نکردم فایل بعدی رو گوش نکنم) شروع کردم در حین پیاده روی تجسم کردن اون نقطه پایانی خودم رو . زمانی که داشتم تجسم میکردم خودمو دیدم توی یه خونه نزدیک به دریا با آبهای سبز و ساحلی با شن های سفید در حالی که خونم نزدیک دریاس و صبح که بلند میشم با صدای موجهای دریا و پنجره رو به دریا از خواب بیدار میشم . اینقدر تجسم کردم و حالم خوب بود که حتی یک لحظه اشک از چشمانم اومد و بخاطرش سپاسگزاری کردم
من این فایل درسهای زندگی از یک بازی رو شاید بیشتر از یک ماه قبل از روی سایت دانلود کردم و توی هارد سیستم داشتم و نگاه نکرده بودم نمیدونم جزا با اینکه تمام فایلهایی که دانلود میکنم رو همون لحظه نگاه میکنم و هر روز به سایت سر میزنم و اخبار جدید رو پیگیری میکنم
به طور معجزه آسایی امشب بعد اینکه تجسم کردم خودمو کنار دریا و ….. زمانی که میخواستم بخوابم منی که اصلا سر لب تاب نمیام به خودم گفتم برم یکی از فایل های شما رو ببینم و با تمرکز بر نکات مثبت و آگاهی بخوابم
اومدم توی سیستم دیدم عه یه فایل هست به نام درسهای زندگی از یک بازی اینو قبلا دانلود کردم و روی سیستمه ولی هنوز ندیدم
وای خدای من حس من اون لحظه قابل وصف نبود
حسم اون لحظه ای که فایل رو پلی کردم و من چی میدیدم خدای منننننن
همین الان دوباره اشک شوق دارم میریزم
خدایا عاشقتم خدایا شکرت
به محض پلی شدن فایل دیدم همون ساحلی که تجسم میکردم با همون شن ها با همون خونه های نزدیک به دریا با همون استخرهایی که تو خونه ها نزدیک به دریا بود و با همون آب سبز واااااااااااایییی خدای من
همونجا دوباره اشکم جاری شد و به خودم گفتم داره افکارت قدرت میگیره ها ادامه بده
خیلی دوست داشتم به صحبتها بیشتر توجه کنم اما نتونستم این قدرت جهان که منو هدایت کرد به سمت افمارم رو تحسین نکنم
دوست داشتم به رسم سپاسگزاری از شما بابت یاد دادن این آگاهی ها و آموزش قوانین ساده ولی تاثیر گذار در زندگی این کامنت رو بزارم که بازم بگم درسته قانون داره کار میکنه ها (اشاره به دستتون که توی قدم دوم جلسه دوم گفتین چند سال بعد میاین میگین من هر چی رو خواستم بهش رسیدم آره درسته راست میگه )
خدایا از تو سپاسگزارم که این فرشته انسان نما رو سر راه زندگی ما قرار دادی تا ما رو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کنه
عاشقتم استاد عزیزم