درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

694 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا قلیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2539 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان، سلام به خونواده صمیمی خودم، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، چقدر این فایل زیبا بود هم از لحاظ تصویری و هم آگاهی های این فایل، واقعا باید هزار بار گوش کرد و دیدش، چه منظره هایی وای خدایا من چقدر رنگ دریا زیبا بود چقدر آدم در صلح با خودشون اونجا بودن، چقدر از اون فضا درست داشت استفاده میشد، چقدر بین آدم های اونجا و اینجا تفاوت هست خدایا شکرت، چقدر تمیز بود ساحل، چقدر افراد با خودشون در صلح بودن، با هر جور اندامی راحت بدون ترس از قضاوت شدن داشتن تفریح میکردن، وای خدایا من موهای تنم داره سیخ میشه 180 درجه فرق دارن و نتایجشون هم بخاطر همینه که فرق داره، اینشون میده که چقدر میشه متفاوت فکر و زندگی کرد واقعا بهشت بود بهشت…

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بخاطر این لحظه و احساس خوبم خدا می‌دونه که با فرکانسایی که با این احساس دارم ارسال میکنم چه اتفاقات خوبی برام ایجاد کنه…

    خوب الهی به امید تو بریم سراغ موضوع اول:

    من تک پسر یه خونواده هستم که 5 تا فرزندیم من از بچه گی همیشه مورد حمایت خونواده بودم و خیلی منو دوست داشتن و دارن، همین باعث شده بود که بعد ازدواجم هم پدرم یه خونه در اختیارم بزاره، من تلاشی نمی‌کردم و به یه ورودی ماهیانه اندک در حد بخور نمیر اکتفا میکردم و هیچ موقع هم نتونسته بودم از دایره امنم خارج بشم، تا اینکه با این مباحث آشنا شدم، اوایل کار فکر میکردم واس برای تغییر دستم رو بزارم روی پای خودم از صفر شروع کنم و اینا که مال من نیست پدرم بهم داده، من بخاطر همین هیچ کاری نمیکنم، مقصر پدرمه که منو اینجوری بار آورده، داشتم کم کم از همه چی و همکس دور میشدم، و میخواستم بزنم زیر همه چی و نعمت هایی که خدا بهم داده بود رو از خودم بگیرم، الان که دقت میکنم میبینم من فقط واس تلاشم رو برای بهبود مهارت هام بیشتر میکردم و باور هام رو تغییر میدادم نه اینکه نعمت هایی که خداوند بهم داده رو از خودم دور کنم، نه اینکه من بخاطر بودن توی خونه پدرم هنوز پیشرفت نکردم، نه اینکه واس برم یه جای دیگه اون وقت پیش رفت میکنم،

    به خودم گفتم اگه تو این شرایط و از همین جایی که هستی نتونی پیشرفت کنی علیرضا هیچ جای دیگه نمیتونی…

    اگه نتونی اینارو نعمت از سمت خداوند ببینی، اگه نتونی این همه عشق خونوادت رو به خودت ببینی هیچ موقع نمیتونی توی هیچ جای دنیا نعمت هارو ببینی و تشخیصشون بدی حالا چه برسه به اینکه بخوای بدستشون بیاری، داشتم خودم بخاطر باورهای شرک آلودم نعمت های خداوند رو از خودم دریغ میکردم و فکر میکردم همچی وقتی درست میشه که از اینا دور بشم، تصمیم گرفتم باورهام رو تغییر بدم نه عوامل بیرونی رو، تصمیم گرفتم از دایره امنم بیام بیرون و مهارت های شغلیم رو بهبود ببخشم و خودم رو بروز کنم، تصمیم گرفتم پا بزارم روی ترسام قبل از اینکه زیر چرخ های جهان له بشم…

    موضوع دوم:

    در مورد احساس قربانی شدن الان که فکر میکنم میبینم که من یکی از پاشنه های آشیلم همین موضوع، من شغلم ایجاد می‌کنه که وقتی می‌خوام کاری رو برای مشتریانم انجام بدم اول قیمت اون کارو براشون مشخص میکنم و بعد اگه تمایل داشتن براشون اون کارو انجام میدم و بخاطر سرعت و کیفیت کاری بالایی که بخاطر تعهد و صداقتم در خوردم ایجاد کردم معروفم و مشتری های خاص خودم رو دارم، سال قبل که تصمیم گرفتم از محدود امنم خارج بشم و بدهی هام رو صاف کنم اوضاع اینقدر رویایی پیشرفت که من اصلا باورم نمیشد که همه بدهی هام رو دادم و صاف شدن، بعد از مدتی که خیالم راحت شده بود و دیگه مثل سابق ورودی هام رو کنترل نمی‌کردم مشتری هایی پیدا شدن که سر قیمت با هم کنار نمیومدیم و این فکر شروع شد که ببین اینا ارزش کار منو نمیدونن، اینجا اصلا اوضاع مردم خوب نیست پول دست مردم نیست واز برم یه جایی تو بالا شهر مغازه کرایه کنم، یا شروع میکردم برای خود مشتری توضیح میدادم که شما اگه یکی دیگرو بیاری نمیتونه مثل من کار کنه و خیلی خوبم و بقیه مثل من نیستن، خودم رو هرجور شده بود میخواستم ثابت کنم و بخبر از اینکه این احساس بد چقدر داره به من ضربه میزنه…

    وای خدا چه چیزایی در اومد از من خودمم بهشون توجه نکرده بودم تا همین الان، خدایا شکرت استاد عاشقتم،

    خوب از این به بعد تصمیم گرفتم که دیگه کفران نعمت نکنم و نعمت هایی که خداوند بهم دادرو ببینم و نخوام اونا رو از خودم بگیرم و خودم لایق اونها بدونم و به عنوان یه امتیاز ببینمشون و برای بهبود مهارت هام و باورهام بیشتر تلاش کنم اگه می‌خوام نتایجم عوض بشه، نتایجم انجام با یک کار فیزیکی، با تغییر محل زندگیم با زدن زیر سینی خداوند عوض نمیشه با تغییر باورهام و احساس درونیم عوض میشه…

    دیگه تصمیم گرفتم برای اثبات خودم و به وجود آوردن احساس قربانی شدن در خودم دیگه به فردی و حتی توی دل خودم توضیح ندم و این فکر در خودم پرورش ندم و از موندن توی احساس بد بیشتر جلو گیری کنم حتی اگه مدتی بخواد بیکار باشم مهم نیست و باید بتونم این روند تغییر بدم وگرنه خیلی اوضاع از این هم بدتر میشه،

    امیدوارم مفید بوده باشه برای همگیمون…

    استاد و مریم عزیزم بابت تمام فایل هایی هدیه ازتون سپاس گذارم و براتون از خداوند بهترین هارو طلب میکنم، امیدوارم به هرچی دلتون میخواد برسین، اعضای خونواده صمیمی من بابت حضورتون و انرژی مثبتتون از همگیتون سپاس گذارم و عاشقتونم…️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سیده سمانه لایق گفته:
    مدت عضویت: 3393 روز

    سلام بر استاد عزیزم آقای “سیدحسین عباسمنش” نام آشنای اعماق قلب من

    چقدر اسمتون زیباست واقعا

    استاد جهان بینهایت هوشمنده ودرلحظه هر فکری به مغز خطورمیکنه سریع جواب میده

    اصلا انگاری دوتادستشو بازکرده هرچی از ذهنت گذشت بهت نشون بده…

    فقط فکر نیست البته

    حتی کلام هم همینطوره

    یعنی کلمات هم حرکت میکنند و در جایی بشکل اتفاق ،تجربه زندگی ما میشن

    هم باید مراقب افکارمون باشیم هم کلاممون

    من چندین بار اینو دیدم

    مثلا من دیشب یه واژه ای درباره یکی بکار بردم به ساعت نکشید همونو شنیدم دونفر بهم می گفتن .دوساعت بعد همونوشنیدم که همسرم بهم گفت

    خدا همان انرژیست همان جهان است

    خدا همان هواییست که نفس میکشی

    خدا همان فضاییست که در آن هستی

    همه چیز خداوند است همه چیز….

    وای از قانون آفرینشتون من جلسه اول رو گوش میدم هی گوش میدم هی گوش میدم هی گوش میدم اصلا هرچی گوش کنم بازم کمه اصلا نمیتونم بر م جلسات بعدی

    چققققققققققققدر قشنگ قانون رو توضیح میدین چقققققققققدر قشنگ قانون رو درک کردین

    فوق العادست

    دارم قانون رو بلطف خدای مهربان و وجود شما بهتر و بهتر درک میکنم

    اصلا من اینو چندسال پیش گوش داده بودم ولی هیچی نفهمیده بودم ازش

    همینکه بتونی این مطالب رو بشنوی باید فرکانست بالا باشه والا اصلا دسترسی نداری بهش ولی اینکه درک کنی و عملا بکار ببری هم خودش یه فرکانس بالاتری میخاد…

    من تازه دارم میفهمم چه خبره

    فرکانس های مناسبی که می فرستیم ما رو تو جای مناسب در جهان قرار میده الان خانم شایسته که اینقدر از حضور شما در زندگیش سپاسگزار و خوشحاله داره نتیجه فرکانس های مناسبی که فرستاده رو می بینه

    اینکه شما تحسین میکنید بقیه رو مثلا کوچکترین پیشرفت در بازی خانم شایسته رو این دقیقا باعث پیشرفت خودتون میشه یعنی من دیدم تحسین کردن باعث میشه برای خودت اتفاق بیفته

    من باردار بودم شدیدا و قویا دلم پسر میخواست تو بیرون هر پسری که می دیدم تحسین میکردم وبالاخره یدونه پسر قندعسل برام افریده شد.باور نمی کنید ازبس این بچه خوشگله ماشالا ،گاها میخوام بهش بگم دخترم …با خودم میگم شاید این بچه میخواسته دختربشه واز بس من روی پسر تمرکز و تحسین کردم پسر شد

    طبق آموزشهای قانون آفرینش

    شانسی وجود نداره همه چیز رو خودمون خلق میکنیم و مثلا اگه تو بازی طرف مقابلتون امتیاز میگیره خوش شانس نیس نتیجه فرکانسشه …

    استاد من دوبار خواب شما رو دیدم

    نمیخوام بگم تا اتفاق بیفته و تجربش کنم تو زندگی واقعی.. اون روز خواهم گفت آره درسته این اتفاق افتاد و من خابشو از قبل دیده بودم.

    استاد من از شما سپاسگزارم که هستید

    واز خدا سپاسگزارم برای حضور شما چقدر آموزشهاتون نابه

    چقدر خوبه که اینقدر قشنگ قوانین رو یاد گرفتین و اینقدر قشنگ و روان و دوست داشتنی بیان میکنید

    خدا مادر عزیزتون روهم حفظ کنه که پسری چون شما به دنیا آورد.الهی که سلامت باشه همیشه

    همیشه بمانید…شاد و سلامت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    Mona گفته:
    مدت عضویت: 3941 روز

    درود بیکران

    بر استاد فرهیخته و دوست داشتنی

    بر مریم گلی عزیز

    بر تمامی عزیزان گروه

    خیلی خیلی از سخنان گوهربار استاد و یار شانه به شانه‌اش مریم جان لذت بردم.

    خصوصا دیدن کامنت‌های با ارزش دوستان که تو هیچ جایی پیدا نمیشن و بی نهایت با ارزش هستن

    من کلی انرژی میگیرم که چقدر دوستان تونستن موفق پیش برن

    چقدر قشنگ تونستن قانون درک کنن و روی افکار و باورهاشون کار کنند

    تا نتایج بسیار بسیار عالی و فوق العاده‌ای کسب بکنند.

    وقتی که کامنت عزیزان میخونم و میبینم که چقدر رشد داشتند و به کمال رسیدن…

    به وجد میام به خودم میگم مونا اینارو ببین آخه!!!!!!!

    چقدر عالی تونستن خودشون بکشن بالا

    چقدر عالی رشد کردن

    چقدر عالی روی ذهنش و باورهای مخرب شون تسلط دارن و عنان زندگیشون دست بگیرن

    خدایا مگه میشه

    مگه میشه آنقدر آدم با درک و فهم پیدا کرد که بتونن زندگیشون خودشون هر طوری که دوست دارن رقم بزنن.

    فوق العاده ست

    چقدر قشنگ میسازن اون چیزایی که میخوان و چه آزادی بزرگتر از این که خودت خالق باشی

    خودت پادشاه سرزمین خواسته‌هات باشی

    چه چیزی قشنگ تر و جالب از این آزادی در جهان وجود داره که خودت تجسم کنی و بسازی

    خدایا من امروز با خوندن این کامنت‌های عالی ، فوق العاده عالی کلی تحت تاثیر قرار گرفتم

    و کلی اشک ریختم که مونا آخه تو کجای کاری

    وضعیت تو چیه؟؟؟؟؟؟

    چی میخوای ؟؟؟؟؟

    با خودت چند چندی ؟؟؟؟؟؟

    اصلا میخوای تغییر کنی؟؟؟؟؟

    پس چرا همش گوش میدی

    گوش میدی

    گوش میدی

    اما عمل نمیکنی؟؟؟؟؟

    چرا توهم زدی که داری کار میکنی

    اما سر جات خشکت زده!!!!

    خدایا هدایتم کن

    دستان بی رمق منو بگیر

    هدایتم کن به مسیر درست کمال

    خدایا شکرت که هستی

    خدایا شکرت که داریمت.

    شکر

    شکر

    بدرود عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      متین گفته:
      مدت عضویت: 1708 روز

      سلام مونا جان

      قانون تکامل یادتون نره ،

      اولش گوش دادن هست همین گوش دادن رو دست کم نگیرید . خودتون رو تحسین کنید همین شروع کردن همین اینجا بودن و خوندن کامنتها خیلی تو روند تکاملمون تاثیر داره .

      به صحبتهای مریم شایسته عزیز گوش کنید ، اون قسمت که میگن حتی راکت دستشون نگرفته بودن اوایل بازی میکردن حتی نمیتونستن حرکت کنن و بعد توپ که میومد سمتشون یه دستشون تکون میدادن بعد اگر سمت راست میرفت توپ ایشون سمت چپ میرفتن و کم کم تکامل طی شد و تو تمام این لحظات ایشون به خودشون آفرین میگفتن . پس ما هم باید همین کارو بکنیم . خودمون رو تحسین کتیم .

      بگید امروز گوش دادن امروز یه کامنت خوندم . امروز یکم نوشتم همه اینها کارها و قدم های کوچیکی هست ولی اگر هرروز و پیوسته باشه تا آخر سال ما بهتر شدیم .

      عجله نکنید اومدیم که رشد کنیم یه نفر با سرعت یه نفر خیلی سرعت کم هست ولی در نهایت حتما به فرکانسهای بالا میریم و این روند تا آخر عمر ادامه پیدا میکنه بشرط اینکه ما تو مسیر بمونیم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رضا فرهادی گفته:
    مدت عضویت: 3366 روز

    درود بر استاد عباسمنش عزیز و مریم عزیز که چه نکات فوق العاده ای اشاره کردید این فایل بار ها اشک های منو جاری کرد چشمان منو خیس کرد دلیلش این بود که تمام حرف هاتونو با گوشت و پوست و استخونم حس میکردم درک میکردم .

    استاد این فایل میلیارد ها برای من ارزش داره ،شما از پینگ پنگ میگفتید من تمومشو توی ترید میدیدم و چقدر این دو بهم نزدیکه و چقدر احساسات و نتایجی که شما در این بازی دریافت میکردید در کار ما مشابهه و دقیقا همون نتایجو ایجاد میکنه . شاید پینگ پنگ یه بازی باشه فقط و نتایج مالی ایجاد نکنه اما در ترید نتایج مالی هم وسطه و به طبق مطالبی که فرمودید اگه در پینگ پنگ 10 باشه تاثیرش در ترید 1000 هست چون با هر احساس خوب پوله که به سمت شما میاد و با هر احساس منفی پپوله که از شما فرار میکنه

    خدارو شکر تجربه خودش خیلی میتونه این زوایای ذهنی رو به منه تریدر نشون بده ، بار ها بوده ضرر کردم رفتم یه ساعت پیاده روی و موزیک گوش دادم دوباره برگشت پشت سیستمم و با ذهن مثبت ده برابر اون ضرر سود کردم راهکار هایی که شما فرمودید فوق العادس ، در لحظه بودن ، نتایج قبلی دیگه تموم شد به کاری که الان باید انجام بدی توجه کن ، مغرور نشدن ، تحسین کردن خود ، حس لیاقت به نتایجی که ایجاد کردی همگی هر روز باهاشون در گیرم و خوشحالم در روزی که تعطیلم دیگه به ترید فک نمیکنم فیلم میبینم به گلم آب میدم موزیک گوش میدم ، پیاده روی میکنم ، یه املت با عشق درست میکنم و با خواندن قرآن و نماز شکر نعمات خدا رو میکنم دیگه لذت از این بیشتر مگه هست ؟؟

    چقدر حالم با خودم خوبه ، چقدر حالم با دیدن فایل های شما خوندن کامنت ها خوبه ، چقدر نتایجم عالی شده ،جوری توی این سه ماه پیشرفت کردم که سه ماه قبل حداقل میگفتم دو سال بعد به این لول توی کارم میرسم ، همیشه بخودم میگفتم رضا ادامه بده ، هر روز دقیقا کوچک ترین بهبودی که در خودم میدیدم ، کوچک ترین درکی که نسبت به تحلیل پیدا میکردم عین بچه ها ذوق میکردم ، خدا رو شکر میکنم رفتم دنبال عشقم و الان دیگه کار نمیکنم بلکه زندگی همش برام شده عشقو عشقو عشق.

    اینکه یه استاد گل داری مثل سید حسین عباسمنش ، که دست خداست و داره منو کوانتمی رشد میده با این سایت بینظیر

    جدیدا فایلا رو که میبینم انگار رفتم بلیط هواپیما گرفتم مثلا امروز رفتم ساحل فلوریدا ینی دقیقا اون گرمای آفتاب ساحلو حس میکردم آب دریا رو که ولرمه حس میکردم اونایی که والیبال بازی میکردند رو قشنگ خودمو جلوی تور میدیم که دارم آبشار میزنم و اون هواپیما های جنگی که آدم صداشو میشنوه روحش تازه میشه خلاصه من زندگی میکنم با شما استاد و چقدر این حس میتونه عمیق باشه که حرفی که شما میزنی بره نه تو مغزم بلکه بره توی قلبم بره توی مغز استخونم و انقدر نتایج عالیه که صدها بار دعا میکنم که شما رو دارم و همینطور استادی که به من ترید رو آموخت و بی نهایت سپاس گذار ایشونم هستم .

    سپاس از خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    حمید عشقی گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی که اینقدر عاشقانه خداوند و قوانین حاکم بر جهان رو کشف و با صادقانه ترین حالت ممکن به بندگانی که دنبالش هستن انتقال میدن.من این فایل رو چندین روز پیش دانلود کرده بودم ولی چند روزی بود که کمی از مسیر منحرف شده بودم و جهان چپ و راست بهم ….زد تا حواسم باشه که دارم کجا میرم.خداروشکر از دیروز که سرماخوردگی وحشتناکم خوب شد شروع کردم به گوش کردن فایلها و دیدم این فایلی که دانلود کرده بودم ولی بخاطر خروج از مسیر نتونسته بودم گوش کنم عجیییب فایلی پر از نکته بوده که من همیشه باهاشون درگیر بودم و بدلیل ندانستن فکر میکردم که این اتفاقات طبیعیه و باید قبول کنم.اولین موردی که امروز دلیلش رو فهمیدم این بود که من قبل عید تعهد سه برابر و بیشتر کردن درآمدم رو نوشتم و همیشه همراهم هست.نوشته بودم سال بعد این موقع ولی من درآمدم از ماه بعد از سه برابر هم بیشتر شد و چون قبل تعهد دادن خوب روی خودم کار می‌کردم و صبح تا شب فایل گوش میکردم شب قران رو با معنی میخوندم و حرفهای استاد رو با قرآن مقایسه میکردم تا بقول استاد که میگه برید تحقیق کنید تا بهتون ثابت بشه منم قران رو کلمه به کلمه میخوندم تا چیزهایی که شنیدم رو به چشم ببینم.به خاطر اطمینانی که بدست آورده بودم یقین داشتم که درآمدم سه برابر و بیشتر میشه و این اتفاق بعد از یکسال که نه بعد از دوماه افتاد ولی من بخاطر عدم تکامل و احساس عدم لیاقت و کمی فاصله گرفتن از قوانین جهان دیگه خودمو رها کردم و فکر آینده زندگیم افکارمو درگیر کرد(بقول بزرگترها سرم گیج رفت)چقدر زود جهان پاسخ میده به افکار ما خداروشکر این فایل به موقع روی سایت قرار گرفت و منو نجاتم داد.از همین امروز دوباره آرام آرام سرمایه گذاریم داره میاد تو مسیر سوددهی خداروشکر.من واقعا نمیتونستم قبول کنم که میتونم درآمد یکساله رو در یکماه داشته باشم ولی بعد دادن تعهد این اتفاق افتاد و من امروز متوجه شدم که همین احساس عدم لیاقت داشتن درآمد زیاد باعث شد ماه‌های بعد درآمدم نزولی بشه و البته الان دیگه آگاهانه میتونم روی ذهنم کار کنم و از خدا بخوام که ظرف منو همزمان بزرگتر کنه.

    در مورد سوال دوم که در مورد احساس قربانی شدن بود میخواستم به یک قانون نانوشته در ورزش فوتبال که خودم زیاد درگیرش بودم اشاره کنم که همه فوتبالی ها اینو شنیدن که میگن قوتبال یک قانون نانوشته داره هر تیمی که گل نزنه گل میخوره.حتما استاد خودش بارها اینو شنیده و دیده که در مسابقات فوتبال تیمی کل بازی رو در اختیار داشته و کلی حمله کرده ولی بخاطر بی دقتی مهاجمین نتونسته به گل برسه و لحظات پایانی روی یه ضد حمله گل خورده و بازی رو باخته.مثل بازی ایران مقابل ازبکستان در مقدماتی جام جهانی در تهران که ایران با یک گل شکست خورد و دقیقا برعکس این اتفاق در تاشکند ازبکستان افتاد و ایران برنده شد.ما در تیم خودمان این اتفاق تبدیل به یک باور شده که به بازیکنان تیممون می‌گفتیم بچه این موقعیت‌هارو خراب نکنید وگرنه ما دفاعها قربانی بی دقتی شما میشیم و آخرش میبازیم.استاد عزیز میدونم که در فوتبال هم واسه خودتون استادید و این موضوع رو خیلی خوب میتونید به بچه های سایت در فایلهای بعدی توضیح بدید تا کاملا روشن بشه.از استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی کمال تشکر رو دارم که فرصت ارسال دیدگاه را برای ما فراهم کرده اند.خداوند پشت و پناهتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    مینا جوزی گفته:
    مدت عضویت: 2920 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم مهربونم و دوستان هم مسیر و همراه و هم فرکانسم

    ممنونم بابت این فایل بسیار زیبا و پر از درس و نکته. من بارها و بارها فایل رو گوش دادم و یادداشت برداری کردم و تمام تلاشم رو کردم که چیزی از قلم نیفته. تکرار و تکرار و تکرار رمز باورسازیه .

    استاد عزیزم بارها تجربیاتی که داشتم رو مرور کردم تا ببینم کجاها احساس عدم لیاقت باعث شد موقعیت خوبم از بین بره.

    وقتی اول دبیرستان بودم درسم، موقعیت خانوادگیم و امکاناتی که داشتم از همه بچه های کلاس بالاتر بود، معلم ریاضی همیشه از من میخواست که تمریناتمون را پای تخته بنویسم چون خط بسیار خوبی داشتم و ریاضیم هم عالی بود. انقدر خوب بودم که معلم ریاضی من رو به خانه ریاضیات معرفی کرد تا برای المپیاد ریاضی اماده بشم. بچه های کلاس همیشه دور و اطراف من بودن ولی من اصلا احساس راحتی نمیکردم. اون حجم از توجه و موفقیت و احساس خوب برام ناآشنا بود چون من تو خانواده و کودکیم زیاد مورد تشویق و تعریف و توجه دیگران نبودم و بیشار اوقات احساس ناکافی بودن داشتم. بخاطر همین همش سعی میکردم خودم رو هم سطح بقیه کنم و وانمود کنم این موفقیت هایی که دارم زیاد چیز مهمی نیست و اتفاقی بوده و هرکس دیگه ای هم میتونه مثل من بشه و من استعداد خاصی ندارم.و فکر میکردم غیر عادیه که من از همه بچه ها بهتر باشم و طبیعیش اینه که من تو موقعیتی باشم که بقیه از من بهترن. انقدر این افکار رو تکرار کردم که برای سال بعد دیگه نتونستم تو اون دبیرستان بمونم، مدرسم رو عوض کردم و رفتم دبیرستانی که همه بچه ها از نظر رفاه و موقعیت اجتماعی خانواده از من بالاتر بودن و من خیلی تنها شدم چون نمیتونستم باهاشون تعامل کنم و به شدت اعتماد به نفسم اومد پایین ولی عمیقا احساس راحتی میکردم و تا اخر پیش دانشگاهی همونجا موندم و هر سال وضعیت درسیم از سال قبل بدتر شد طوری که سوم دبیرستان معدلم شد 14. در حالیکه سال اول معدل من نزدیک بیست بود.

    یه تجربه دیگم از احساس عدم لیاقت، من تو دانشگاه از یه شخصی خیلی خوشم میومد و بارها و بارها تو ذهنم تصور کردم که به یه طریقی با هم آشنا میشیم، و همینطور هم شد و ما بصورت معجزه آسایی با هم ارتباط گرفتیم ولی وقتی این اتفاق افتاد من به شدت احساس ناراحتی و عدم لیاقت میکردم و وقت هایی که در کنار این ادم بودم به این فکر میکردم که اخه چطور ممکنه همچین شخصی الان کنار من و با من در ارتباط باشه! خیلی طول نکشید که اون ادم به طرز عجیبی از زندگیم رفت بیرون و من رفتنش رو تماشا کردم ولی باز هم از اینکه رفت احساس راحتی میکردم و انگار برگشتم تو حالت بای دیفالتم که میگفت تو یه آدم بی لیاقتی که لیاقت چیزهای خوب و اتفاقات خوب و آدم های سالم و خوب رو نداری.

    من از زیر هفت سالگی شنا میکردم و تو دوران ابتدایی وارد تیم شنای مدرسه شدم، شنامم خیلی خوب بود و سرعتمم خیلی بالا بود. وقتی برای اولین بار مسابقه شرکت کردم، شاید باورتون نشه، همین که پریدم تو آب بطور ارادی از لاینم خارج شدم و از استخر اومدم بیرون، حتی یک لاین رو هم تااخر ادامه ندادم! چون همون لحظه که پریدم با خودم گفتم: مینا تو که لیاقت مسابقه دادن با بقیه رو نداری، معلومه که همه از تو بهترن، سریع تر از آب دربیا بیرون!

    وقتی که به گذشته فکر میکنم، میبینم احساس عدم لیاقت نقش خیلی پررنگی در همه جای زندگیم داره. من همیشه خودم رو شکست خورده، بازنده و بی لیاقت دیدم و بخاطر همین هم هیچ وقت آرزوهای بزرگ نداشتم.

    درباره احساس قربانی شدن هم فکر کردم که کجاها این احساس در من وجود داشته و باعث عدم پیشرفتم شده. وقتی سال 97 اوضاع اقتصادی کشور خیلی بد شد من وا دادم، گفتم دیگه تمومه و دیگه هیچ کاری جواب نمیده و من بدبخت شدم و بدبخت هم خواهم موند چون دولت بی کفایتی داریم و اوضاع سیاسی ایران هیچ وقت درست نمیشه و من هم که زندگیم وابسته به تصمیمات دولته. بخاطر همین پیشرفت توی کارم رو گذاشتم کنار و یه دوره افسردگی خیلیییی شدیدی رو گذروندم و تو اون دوره اتفاقات خیلی خیلی بدی برام افتاد که گفتنش اصلا درست نیست. ولی زمانی که با دوره های شما آشنا شدم کم کم شروع کردم به تکرار این باور که من زندگیم مستقل از همه عوامل بیرونیه و من تنها و تنها فردی هستم که میتونم زندگیم رو تغییر بدم و وضعیتم رو کنترل کنم.

    ممنونم از همه شما همراهان و عزیزانی که کنار من هستید و بدون اینکه بدونید دارید به من کمک بزرگی میکنید.

    من روز به روز دارم بهتر و بهتر میشم و متعهدم که زندگی خودم رو بهتر کنم و هر روز حالم بهتر از روز قبل باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون خوشگل

    خدارو بی نهایت شکر برای این همه زیبایی شادی ثروت عشق که در این فایل بینظیر موج میزنه خدارو بی نهایت شکر

    و همچنین عشق بینظیر رویایی رمانتیک عشق واقعی و الهی بدور از هر گونه وابستگی و شرک استاد عباسمنش بزرگ و مریم جون که هر لحظه که مریم جون خوشگل و واقعا شایسته داره بهمون آگاهی میده استاد سرشار از عشق خالص و الهی میشه و واقعا چهره ی یه مرد عاشق رو میشه احساس کرد و دید این عشقی که استاد به مریم جون داره رو میشه حس کرد سرشار از عشق اما بدور از شرک و وابستگی الهی میلیاردها بار شکرت خداجون من همچین رابطه ای رو میخوام مثل استاد و مریم جون بینظیر که نشون دهنده ی اینه که دو طرف خودشون با خودشون در هماهنگی هستن و دارن هماهنگ میشن هر لحظه بیشتر با خودشون و رابطه شون هم هر لحظه هماهنگ تر میشه چون دو طرف خودشون با خودشون در صلح و آرامش و هماهنگی هستن الهی بی نهایت شکرت

    و واقعا استاد شما آنتایم بدونه لحظه ای درنگ خودتون رو میرسونین با فایلاتون تو زندگیم خدارو بی نهایت شکر برای وجود پاک و مقدستون

    چقد قشنگ راجع به کنترل ذهن تو بازی پینگ پونگ بهمون درساتون رو گفتین الهی بی نهایت شکرت که وقتی که یه لحظه ذهنتون رو رها میکنین بازی خلاف میل شما پیش میره و وقتی سریع به خودتون میایین دوباره بازی پینگ پونگ نتیجه ش مثل همیشه تو دستتونه خدارو بی نهایت شکر

    واقعا تو زندگی هم همینطور که میگین استاد من تا یه لحظه افسار ذهنم از دستم در میره میگم اهان هیچ کاری نمیخواد بکنی شکرگزاری بابت داشته هات کن ذهن و روحتو هماهنگ کن باهم ویژگی های مثبت همه رو همه ی آدم‌ها رو ببین فقط تمرکز روی ویژگی های مثبت همه چیز و همه ی آدم‌ها کن و ببین تو همین لحظه بابت چه چیزی شکرگزاری و از همه مهم تر سریع گوش میدم به فایلاتون تو دوره ها دوباره میام تو مدار و مسیر درست و دوباره هماهنگی بین ذهن و روح و آرامش خدارو بی نهایت شکرت

    در رابطه با موضوعاتی که استاد گفتن

    هم احساس عدم لیاقت و هم حس قربانی شدن بدترین فرکانس هایی هست که ما ممکنه به صورت ناخودآگاه به جهان هستی میفرستیم و بدترین شرایط و رابطه ها رو برای خودمون با این فرکانس بد و منفی رقم میزنیم که ‌حواسمون باید باشه به این احساس های منفی

    و در رابطه با احساس عدم لیاقت استاد واقعا هم طرف خودم و هم طرف دیگه رابطه بخاطر این حس نشد که در بیشتر مواقع رابطه عاطفی شکل بگیره و اگر هم بعدش رابطه عاطفی شکل گرفت واقعا طبق گفته ی شما همه چیز خوب پیش میره اما این حس ضعف عدم لیاقت دوباره پیش میاد و رابطه رو خراب و نابود میکنه حس عدم لیاقت و حس قربانی شدن در غالب یه حسی که طرف از اینکه قربانی باشه لذت میبره از این حس که شاید خودشم ندونه ولی این یه چیزی به اسم کمبود عزت نفس که باید روی عزت نفسش فرد بسیار بسیار کار کنه تا همیشه که من به جرات استاد میتونم بگم خیلی خیلی کمتر شده این احساس منفی و ضعف شاید تا 90٪کم شده بعد از دوره عزت نفستون که هر روز دارم رو خودم کار میکنم و تا همیشه باید کار کنم چون پاشنه آشیل من هست همینطور حس عدم لیاقت خیلی خیلی کمتر شده ولی باز جاداره رو خودم کار کنم احساس قربانی شدن یا اینکه بزاریم دیگرام قضاوت منفی درباره ی ما کنند بدترین فرکانس برای روابط بخصوص روابط عاطفی هست که ناخودآگاه داره فرکانسش فرستاده میشه و ما باید با همت با تلاش آگاهانه حواسمون به این نکته ی بسیار بسیار ضعیفی که استاد دراوردن و تو دوره عزت نفس بسیار تاکید کردن باشه

    الهی بی نهایت شکر برای همه چیز و الهی بی نهایت شکر برای وجود پاک و مقدستون استاد بزرگم که یکی از بزرگترین نعمت های زندگی من هستین عاشقانه هم شما هم مریم جون خوشگل رو میبوسم به امید دیدنتون خیلی زود

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    یکی دیگه از موارد عدم احساس لیاقت که برام پیش اومده و داغ داغه یادم اومد که بگم

    حدود 5 سال پیش ما دعوت شدیم به یک عروسی در یه شهر صاحلی جنوبی .

    یکی از خانم های عزیز فامیل که خواهر داماد بود یه لباس فوق العاده زیبا و بی نظیر سنتی برای عروسی سفارش داده بود .

    این لباس تماما زیبایی بود و هست و واقعا نمیشد ازش چشم برداری و بعد از گذشت این همه سال باز هم در نظر من زیباترین لباس هست.

    5 سال پیش این خانوم این لباس رو به ما نشون دادن ، یعنی فقط نشون دادن و ما حق نداتشیم حتی بهش دست بزنیم خودمون هم جرات نمیکردیم و به خودمون اجازه نمیدادیم .

    خلاصه اون سال کلی اون لباس و اون خانوم رو تو دلم تحسین میکردم و اون بغل مغل ها هم میگفتم خوش بحالش من کی میتونم همچین چیزی داشته باشم ، یکمم ناراحت بودم که اخه چرا نذاشت ما یه دست بزنیم به این لباس و همزمان دوباره تحسین لباس هم بود . خلاصه همه ی حس ها با هم .

    دوباره امسال عید ما به خونه ی فامیل عزیزمون دعوت شدیم و من از ایشون خواستم که اگه میشه یه لباس سنتی بهم بده که بتونم تو حیاط قشنگشون چنتا عکس بگیرم .

    ایشون هم همسرشونو فرستادن که از خونه ی خودشون لباس بیارن.

    ایشون برای من نه یکی نه دوتا بلکه 4 تا لباس سنتی به همراه همون لباس فوقالعاده جذاب 5 سال پیش رو آورده بودن .

    وقتی که داشتم نگاهشون میکردم و تشکر میکردم ، مادر ایشون اومدن و پرسیدن واسه چی این لباسا رو آوردی؟ ودخترشون گفتن که میخوام بدمشون به زهرا دیگه اندازه ی من نیستن .

    ذهن من گفت نه بابا اشتباه شنیدی ، توهم زدی ،نمیشه که اینا رو بده بهت ، میدونی چند میلیون پول همین یه لباسه ؟؟؟؟؟

    و من چون فکر کردم اشتباه شنیدم اصلا جواب هم ندادم .

    خلاصه من بعد از 5 سال با لباسی که یه روز ارزوم بود بهش دست بزنم کلی عکس گرفته بودم و چهار پنج روز هم دستم بود که باهاش لب دریا و هر جا میخوام برم . و تنها اون لباس بلکه چنتا دیگه هم بود .

    خلاصه روزی که میخواستیم برگردیم اون خانوم نبود و من لباس ها رو مرتب و تاشده بردم دادم به مادرشون و کلی تشکر کردم .

    وقتی که رسیدیم خونه ، چند ساعت بعد ، فامیل عزیزمون با من تماس گرفتن و باتعجب و ناراحتی گفتن واسه چی لباس ها رو گذاشتم پیش مادرشون، من فکر کردم اشتباهی کردم و گفتم خب چون شما نبودی گذاشتم گذاشتم اونجا .

    ایشون هم گفتن مگه بهت نگفتم که میخوام بدمشون به تو چرا نبردیشون، گفتم که مال خودت .

    من همون لحظه بود که همزمان از این قانون تعجب کردم و به حال خودم افسوس خوردم که چرا درس نگرفتم ….

    حالا انشاالله اگر لباس به دستم رسید ، کامنت میذارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم ، مریم جان و همه اعضای خانواده صمیمی ام

    تشکر میکنم ازین فایل فوق العاده ، فوق العاده یعنی نقاطی که ازش بیشترضربه می خوریم رو باز کردین و بهمون بازم یادآور شدین

    مدت 1 سال هست که هر روز صبح طبق روتینم ورزش صبحگاهی ، یوگا و یه بازی ذهنی میکنم ( چون تنهام با خودم انجام میدم ) و دقیقا این تجربه هایی که شما تو بازی پینگ پونگ کردین رو تجربه کردم

    مخصوصا این اواخر

    و به این نتیجه رسیدم توی مهارت تو بازی و مهارت تو کنترل ذهن و احساس خوب داشتن حالا احساس امید داشتن ، اون کنترل ذهن میبره

    می خوام چند تا از نتایجم رو بگم

    چون با گوشیم هر روز 10 دقیقه بازی میکردم و یاد گرفته بودم وقتی عقبم احساسمو کنترل کنم و شرایط رو تغییر بدم و یه جورایی توش مهارت کسب کرده بودم ، یک روز یکی بهم پیشنهاد داد بازی تخته کنم باهاش در صورتی که من 3 سال بود بازی نکرده بودم ، و اون موقع ها هم بازیم معمولی بود ، دست اول 3-0 بردمش و چون وقت نداشتم بازی تا 5 نرفت ولی مطمئن بودم میبرم در صورتی که اون فردی بود که همه رو میبرد

    چرا ؟ چون من اصل کنترل ذهن تو هر بازی رو یاد گرفته بودم ، اصلی که از مهارت بازی هم فراتره

    و نمونه بعدی

    هر روز 30 دقیقه میدوم و هر دفعه سعی میکردم ذهنم و جسمم رو پرورش بدم رکوردمو بهبود بدم و با افکارم بیشتر آشنا شم چون موقع دویدن هر صدایی جز صدای ذهنت قطع میشه ، تو دویدن هام قشنگ میشنیدم ذهنم میگفت حالا بسه به خودت فشار نیار ولش تا اینجا بیشتر نمیتونی لازم نیست ، بدنت جواب نمیده اصلا نمیتونی و ….ولی چون تعهد داده بودم ادامه دادم ، طوری که دیگه دستم اومده بود چطور ذهنم رو تو دویدم دستم بگیرم و ازش واسه رسیدن به هدفم استفاده کنم

    یعنی میگفتم همین یه قدم تو میتونی ادامه بده میرسی برو من نمی خوام رکورد بزنم می خوام همین قدم رو با لذت برم آفرین و به همین منوال رکوردمو تو دویدم رسوندم به 5 کیلومتر تو 30 دقیقه

    و همون روزا یه آقایی که خودش هم بدن آماده ای داشت از یه سربالایی با شیب تقریبی 40 اومد با من مسابقه بزاره ( مثلا منو ببره ) به اندازه 70-80 متر یا بیشتر ،

    از اول مسیر داشت ازم جلو میزد ولی واسم خیلی جالب بود به جای اینکه نا امید شم یا بگم اون مرده تو زنی حتما میزاری ولش کن سعی خودتو نکن ، اومدم از روش کنترل ذهن استفاده کردم گفتم تمرکز روی خودت مهم نیست عوامل بیروتی ( تیکه کلام های شما ) تو میتونی دختر آفرین فقط تمرکز روی قدم بعدی و اینو تا آخر ادامه بده به هیچ هم فکر نکن تمرکز تمرکز. ، جالب اینکه ازش بردم خودش هم تعجب کرد در صورتی که توان جسمی من به عنوان یک خانم ازش کمتر بود و خدا می دونه اون روز چقد شاد شده بودم الان هم که فکر میکنم ذوق میکنم

    تمرینات این فایل

    1- احساس عدم لیاقت و تجربه هایی که با واسطه این احساس داشتیم

    قبل آموزه های استاد خیلی زیاد و عمیق بود برام

    و فکر میکنم کل شکست های زندگیم واسه این حس بود با اینکه مهارت هام خیلی خوب بود ولی تو حس بد عدم لیاقت گیر میکردم الان که فکر میکنم هنوز هم باهامه

    و دلیلش فکر میکنم دوست ندارم از آدم های اطرافم فراتر برم و ازشون جدا شم

    توی مسائل مالی وقتی خوب پول دربیارم استرس میگیرم نکنه حقم نباشه انقد راحت اخه چرا پس آدم های دیگه چی ، درد یک دفعه از دست دادن خیلی بدتره که ، پس خانواده ام چی انقد با عذاب و سختی ، یاد سختی های خانواده ام میوفتم و متاسفانه این حس اونقد قوی هست که غلبه میکنه و الان با این فایل بیشتر متوجه شدم ، اینکه اگه من راحت به خواسته هام برسم خانواده ام احساس قربانی بودن می کنن پس من نرسم تا اسن حس بد رو‌ اونا تجربه نکنن

    به تجربه ام که نگاه میکنم میبینم رابطه عاطفی ، ماشین خوب و …. رو واسه این از دست دادم اصلا انگار نمی خواستم که داشته باشم ….. الله اکبر !!!!!

    2- احساس قربانی بودن

    به نظرم بازم به همون احساس عدم لیاقت ربط داره یعنی من فعالیت دارم نتیجه نمیگیرم به اندازه فعالیتم به دلیل همون احساس عدم لیاقت بعد اون موقع گیر میدم به خدا و عوامل بیرونی که نتیجه ای که حقم هست رو بهم نمیدن در صورتی که من لایق هستم و کمی میوفتم توی احساس قربانی بودن ولی چون دوره عزت نفس رو دارم نزاشتم توش بمونم ولی احساس میکنم اونقد سنگین هست این دوتا احساس که سرب شده تو پاهام هر چند که با کنترل ذهن اجازه نمیدم منو بکشه پایین تر ولی اون قد روش خوب کار نکردم که بتونم این سنگینی رو از خودم جدا کنم و سبک شم و بال پرواز هام باز شه

    همون خدایی که دلیل مسئلمو اینطوری بهم فهموند ازش می خوام راه حلش و اراده حل کردن اساسیش و ریشه کن کردنش رو هم بهم بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    هایده عبدپناه گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    بنام تنها آفریننده هستی بخش

    سلام و درود خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته گل و همه دوستان عزیز سایت

    خداروشکر که در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم و ان شاءالله بتونم این آگاهیارو تو زندگیم پیاده کنم

    عزیزای دلم چقد زیبا و خوش استایل و چه با اصالتین به خودم مبیالم شاگردتونم

    خدای من این فایل جواب خیلی از سوالات من بود یعنی استاد نگار خود شما تو زندگی من حضور داشتین و میدونستین به چه آگاهی هایی نیاز دارم یارب شکرت که به درون سینه ها آگاهی

    من این فایلو دیروز اول وقت رو‌سایت دیدم من همیشه تو سایتم مخصوصا این اواخر ،، اومدم پلی کنم مهمون اومد نشد بعدش بازم اومدم سراغش اینترنت خوب کار نمیکرد و اصلا پلی نشد فهمیدم الان زمانش نیس بذارم واسه بعد هروقت خودش اراده کرد گوش میدم که امروز خدا رو شکر در مدارش قرار گرفتم تونستم امروز بیش از 7 بار این فایلو گوش بدم ،، چقدددد تشنه این آگاهیا بودم شکرت

    نکات خیلی جالبی واسم داشت نمونه اش اینکه خانم شایسته فرمودن که زمانی می‌خوام یه مهارت رو یاد بگیرم اینکه با تکرار و تمرین و باعشق ادامه دادن اون مهارت یا هدفو دنبال کنم گفتن با خودم مهربون باشم ، من خیلی جاها با خودم نه تنها مهربون نبودم که کلی خودمو سرزنش کردم کلی خودمو تخریب کردم و این احساس عدم ناتوانی و لیاقت بیشتر تو وجودم ریشه دووند ،،

    به قول بانو تو یه سری شرایط همش در تنش و عجله ای یالا زودباش تموم شد دیگه چیزی بهت نمی‌رسه همین یه فرصته زدی زدی نزدی باختی بدبخت شدی و …. از این قبیل هرجا زور زدم عجله کردم در حالت عصبانیت و ناراحتی و تنش بودم انقد عجول بودم با خودم با سر خوردم زمین ،،، الان که این فایلو شنیدم فهمیدم واقعا عجله کردن و زور زدن از باور کمبود میاد

    استاد من پارسال که با این قوانین آشناشدم انقد شوق تغییر تو وجودم بود و انقد با تمام وجود کل صحبتای شمارو پذیرفتم که نتایج من بعد یه مدت کوتاهی لگاریتمی بودن باور میکنین رابطه فوق العاده با یه فرد عالی و همه چی تموم ، حال خوب، درآمد عالی همیشه حسابم پر پول بود منی که قبلش یه ریال هم تو حسابم نبود و انگار سراسر وجودم از این قوانین و آگاهیاس یعنی شما یه جمله میگفتین یه حرف می‌زدیم من تاتهشو رفته بودم همه چیو درک میکردم به نسبت اینکه مثل الان تو سایت اصلا نبود و کسی نبود مثل دوستان که به عنوان الگو ببینمشون و ازش الگو بگیرم ولی نتایج فوق العاده بود،،، بعد یه مدت احساس کردم من با این شرایط راحت نیستم انگار زیادیه آخه چطور میشه انقد خوب پیش بره یه مدت همین فکرها تو سرم بود و همش با خودم کلنجار میرفتم آخه من یه عمر به قول خودتون اون باورها تو ذهنم بود که تا جون نکنی به جایی نمیرسی ، نابرده رنج گنج مسیر نمیشود، منو این همه خوشبختی محاله و….‌‌ استاد بخدا از اون وقت به بعد به طور عجیبی نه تنها اون نعمات هیچ کدوم الان به اون صورت نیستن بلکه دارم چند ماهیه درجا میزنم شایدم بگم به عقب برگشتم و پس رفت داشتم ،، بماند این مدت چقد اعتماد به نفسم تخریب شده و من علت از بین رفتن این نتایج رو نمی‌دونستم ،، نه فقط الان من خیلی وقته این احساس بامنه از بچگیم من تو زندگی قبلیمم همین فکرو داشتم من از ایشون شناختی نداشتم انقد ازش تعریف کردن مردم و فامیل منم با خودم میگفتم مگه من لیاقت این آدم به این خوبی رو دارم چرا خدا به من بنده گناه کار و بی لیاقت این نعمت بزرگ رو داده خداشاهده این عین نجواهای ذهنیم بود من چطور لایق این زندگی به این خوبی باشم با وجود اینکه من خودم از هر نظر همه چی تموم بودم ولی هیچ وقت این احساس لیاقت و ارزشمندی رو تو وجودم نداشتم چون بارها تخریب شده بودم چیزای خوب مال از ما بهتروونه ما که لیاقت نداریم ، استاد باورتون میشه این عدم لیاقت کاری با من کرد که حتی تو مراسم عروسی هم باهم بحثمون بود و حرف نمیزدیم و تو اون مدت یکسال نه تنها لذتی نبود فقط به سرو کله هم میپریدیم البته این یکی از دلایلش بود باورهای مخرب زیادی داشتم که تماما مربوط به شرک و عدم عزت نفس بود

    استاد حتی راجع به این قوانین چقد من اوایل درک بالایی از این قوانین پیدا کرده بودم همش میگفتم چطور من اینو میفهمم چطور بقیه مثل من نیستن چطور اشتباهی شده حتما ،، یه مدتداین اواخر اصلا نمیفمیدم شما چی میگین همش میگفتم چرا درک نمیکنم چی میگه استاد چرا قبلاً اینطور نبودم یعنی این چندماهه تمام نتایجم مثل سابق شدن الان تازه دارم به خودم میام چون فهمیدم تماما از کمبود اعتماد به نفسمه ،،،، حتی تو آشپزی کردن تو کارای کوچیک تو نمره گرفتنامون زمانیکه امتحان داشتیم حتی تو ظاهر خودمون یه مدت همه چی خوب پیش می‌رفت و ظاهر واندامی عالی پوست زیبا وقتی این فکر میومد دیگه از فرداش یه بلایی از آسمون دامنگیرت میشد

    احساس قربانی شدن هم یکی دیگه از پاشنه های آشیل منه ، من بااین احساس می‌خوام جلب توجه کنم تا نظر بقیه بیشتر به من جلب بشه مثلا الان به این باور رسیدم انگار ته دلم همیشه دوست دارم که تو روابط الان هر رابطه ای باشه اون رابطه خراب بشه دعوا و بحث پیش بیاد من آدم خوبه داستان باشم و طرف مقابلم آدم بده داستان باشه و به من زور بگه به من ظلم کنه و من برم این داستان و برای بقیه تعریف کنم تا بقیه دلشون برام بسوزه و به این صورت توجه جلب کنم به خیال خودم اینجوری مثلا رشد میکنم و عزت نفسم خوب میشه،، قسم میخورم در تمام روابطی که من واردشون شدم به من ظلم شده به ضم خودم و به بدترین شکل پیش رفته و به یه طریقی این وسط من قربانی شدم و جالبه هرچه این احساس بیشتر باشه با افراد بیشتری تو زندگیت روبه رو میشی که این احساس رو بیشتر بهت میدن که تو قربانی دیده بشی و این احساس قربانی شدن و مثلا بی عدالتی باعث عدم احساس توانایی در هر زمینه ای میشه وقتی احساس می‌کنی دیگران یا شرایط واست تعیین میکنن زندگیتو جهان عادل نیست انسانها بهت ظلم میکنن تو بیشتر احساس عدم توانایی و خلاقیت پیدا می‌کنی و نتایج بدتر وبدتر میشه روابط منهدم میشه و خبری از اون نعمات دیگه نیست

    در هر شرایطی جوری به اون قضیه نگاه کنیم که احساسمونو بهتر کنه و این احساس بهتر و کنترل ذهن باعث وفور نعمات میشه جهان به افرادی پاداش میده که صبور باشند و کنترل ذهن و عواطف داشته باشن، بتونن در هر شرایطی به دیده مثبت و بهتر به زندگی نگاه کنن ،،،، این جمله تونو خیلی دوست داشتم فرمودین فقط برای امروز شاد باش فقط برای امروز حالت خوب باشه و لذت ببر زندگی یعنی در لحظه زندگی کردن و آزتد و رها باشیم بدون در نظر گرفتن نتایج پایانی، کاش همیشه بتونیم به این شکل زندگی کنیم ،،،

    زندگی هم یک بازیه باید بلد باشی چطور بازیش کنی اگه نتونی چطور بازیو پیش ببری اگه از اشتباهات درس نگیری و الکی زور بزنی زندگیو به کام خودت تلخ کنی از رده خارج میشی و کلا میری تو در و دیوار

    استاد خداروشکر میکنم که الان فهمیدم تموم اون نتایج عالی از اعتماد به نفسم بوده و نتایج منفی و نامناسب عدم اعتماد به نفسم این پاشنه آشیل من بوده و هست ، من اوایل که با شما آشنا شدم و اون نتایج عالی اومدن نمی‌دونستم از کجا اومده یعنی کدوم باورمو تقویت کردم که نتایج وارد شدن اگه این تضادها نبودن من هرگز نمیفمیدم که مشکل اصلی من اعتماد به نفس منه اینم از طریق دوره عالی شیوه حل مسائل زندگی فهمیدم یارب شکرت ان شاءالله به زودی نتایج عالی وارد میشن

    استاد ازتون سپاسگذارم بخاطر این آگاهی که بی منت در اختیارمون قرار میدین کاش که قدر این آگاهیارو بدونیم و ازشون استفاده کنیم

    از شماهم سپاسگذارم بانو زیبا که این سوالات خوب رو پرسیدن و استاد جان بیشتر مطلب رو باز کردن

    عشقتون پایدار در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: