درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

258 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان گلم در بهشت عباسمنش

    بعد از دوهفته سفر دو روزه که برگشتیم

    تو این چند وقت پیگیر فایلهای سایت بودم ولی اصلا فرصت کامنت نوشتن نداشتم حتی میتونم بگم که فایلهای جدید رو هم به زور گوش میدادم

    بعد از یه سال رفته بودم خونه پدرم اینا

    قبل عید که همش مشغول تمیزکاری و هرجی میخواستم حین کار فایل های مختلف گوش کنم مرتبا با سوالهای اطرافیان مجبور میشدم پوز کنم و جواب بدم و این روند مرتبا ادامه داشت

    تا اینکه دیدم داره حسم بد میشه

    گفتم ول کن سعیده الان وقته درس پس دادنه در عمل به انچه آموختی سعی کن عمل کنی

    این شکلی بود که من فقط تونستم این 4 قسمت توت فرنگی 19 دلاری رو گوش بدم

    ودلم لک میزد که بیام یه کامنت براش بنویسم ولی نشد تا امروز

    اون چندروزی که خونه پدرم بودم به عینه داشتم نمودهای قانونو میدیدم

    اصلا نه قصد سرزنش اونا رو دارم نه قضاوتشون میکنم

    بایه عینک بی طرفانه فقط کارهاشونو که میدیدم و نتایجی که میگرفتن رو مینویسم

    هی میگفتم ببین سعیده چقدر قانون دقیقه

    ببین هرکی هرجاییه جای درستشه

    ببین دلسوزی کردن وخواستن این که موقعیت اونارو تغییر بدی کاری عبثه

    یه نمونه واضحش که مرتبط با این فایلم هست از این قراره:

    مادر من سالهاست که اکثرا مریض احواله ولی تا یه چند سال قبل این زن انقدر ارامش داشت و حال روحیش عالی بود که همه چی به شکل بهتری سپری میشد

    چندسال اخیر دیگه از اون ارامش و اطمینان به زعم من کم شده و کار به جایی رسیده بود که فکر میکرد اگه بلند صحبت کنه سر درد میگیره شب خوابش نمیبره و چند روزی حال ندارتر میشه

    این قضیه ادامه داشت و هربار که خود مادرم از این وضعیت خسته میشد در واقع دیگه طاقت تحمل کردن نداشت و به قول معروف کاسه صبرش لبریز میشد

    به خدا میگفت یا منو خوب کن یا مرگ منو برسون

    تا این جمله رو میگفت چون واقعا میخواست یه تحول عظیم براش اتفاق بیفته

    به شکلهای مختلف امدادهای خداوند از راه میرسید

    وهربار با یه دارو و یه جیزی تا یه مدت خوب میشد میتونم بگم عالی میشد

    شاداب سرحال بگو بخند کارهاشو به راحتی انجام میداد مسافرت میرفت ولی دوباره اروم اروم برمیگشت سرخونه اولش

    البته یه پله هم پایینتر

    تا اینکه چندماه قبل پیش یه دکتر رفتند که داروهاش به شکل معجزه اسایی مامانو اصلا جووون کرد

    خودش میگفت انرژی جوونی توش بیدارشده بود

    ولی بعد یه ماه دوباره روند بازگشت به عقب و حتی بدتر شدن شروع میشه

    دفعه بعدی که دوباره میرن پیش همون دکتر

    مادرم با یه تومار شکایت و اعتراض که چرا اینجورم و اونجورم و بدتر شدم

    مثلا از دکتر میخواد بدادش برسه و یه کاری براش بکنه

    دکتر هم اندفعه میگه خانم شما مغزتون کوجیک شده و این مغز مشکل داره و همینه دیگه

    واسه همینم داروها جواب قطعی نمیده

    از اون روز به بعد مادرم که انگار منتظر شنیدن همین حرف بود

    صدپله بدتر میشه نه تنها خودش نمیتونه بلتد صحبت کنه بلکه اگه بقیه هم بلند حرف بزنن مشکلات بیخوابی و سردرد و…..میاد سراغش تازه اگه به موبایل و تلویزیونم نگاه کنه همینه حتی اگه بخواد یکم پیاده روی کنه یا کار خونه کنه هم اوضاع همینه

    من اون چند روز دیدم که مامانم دیگه مایل نیست خوب بشه نه اینکه خودش بگه از حرفاش و رفتاراش اینو فهمیدم

    جرا؟

    چون سالها قبل یکی از این روحانیون معروف که برنامه داره تو تلویزیون گفته اگه انسان مریض بدونه که روز قیامت چه مقامی در درگاه خداوند داره بواسطه صبری که تو دنیا کرده ، ارزو میکنه کاش تمام عمرش بیمار میبود تا مقامش روز قیامت بیشتر بشه

    بعد از اونجایی که مامانم فوق مذهبیه به صورت ناخوداگاه دوست داشت همیشه مریض باشه دیگه

    از طرفی وقتی بش گفتم مادر من جرا شما حرفهای دکترو باور کردی ؟

    اونا علمشون محدوده و وقتی جواب درستی ندارن بدن هر جیز مزخرفی میگن

    گفت نه اتفاقا این دکتر خیلی حالیشه

    چون من چند وقت بود که فکر میکردم مغزم مشکل دازه و وقتی دکتر بهم گفت دیگه مطمئن شدم .

    وتازه میگفت پشت سر دکتر هم غیبت نکنین اون خیلی حالیشه و واقعیت همینه.

    استاد قشنگ دیدم داستان باورا روو ذهنیت ما به موضوعات مختلف رو

    وقتی مادرم باتموم وجودش از خدا درخواست تحول و تغییر میکرد خداوند از یه طریقی معجزه وار خوبش میکرد ولی چون ته ذهنش اون باور اشتباومخرب وترمز وجود داشت که اگه روز قیامت مقام عالی میخوای باید بیمار باشی

    اون دارو و درمونها زود اثر خودشونو از دست میدادن

    واینبار که خودش رسیده بود به این نقطه که مغزم مشکل داره

    همون دکتری که یه نسخش مامانو جوون کرده بود بعد دو سه ماه بش میگه تو مغزت کوچیک شده و….

    چون مامان من منتظر شنیدن این خبر بود

    اینو شنید و به روح وجان و پوست واستخوانش جسبید

    مسخرس ولی واقعا کیف کرد از این حرف دکتر

    انگار خیالش راحت شد که پس تا حالا داشتم زور بیخود میزدم واسه همینم دوباره بدتر میشدم

    ودیگه همینه من بیمارم و شماهایین که باید با این وضعیت من کنار بیاین

    چون اینو باور کرد اونم با تموم وجودش

    چون پدرم یه آدم حمایتگر وفداکاریه

    دیگه با این قضیه مشکل نداره

    مثلا یه روز بامن خیلی صخبت کرد فرداش گفت دیشب نخوابیدم چون زیاد حرف زدم

    یه بار خواستم یه عکس از تولد شیرین از تو گوشی بش نشون بدم

    فرداش گفت چون اون عکسو دیدم دیشب نخوابیدم وسرم دازه از درد میترکه و……

    یعنی چون اینا رو باور کرده مدام هم تجربشون میکنه

    خواهرم بم زنگ زد وقتی اونجا بودم گقت مامان خیلی تو رو قبول داره باش حرف بزن بلکه تغییر کنه افکارش

    تو دلم گفتم خواهرمن

    اولا که من مدتهاست پذیرقتم من از تغییر بقیه ناتوانم دوما با این باوری که مامان تو خودش ساخته من که هیچی استغفرالله خدام نمیتونه تغییرش بده

    استاد این حرفو نمیشه به بقیه گفت چون نمیتونن درک کنن ولی چون من قانونو یاد گرفتم قشنگ میدیدم که مادرم چقدر از این وضعیت راضیه

    در ظاهر شاید جیز ویگه ای بخواد ولی درونن خوسحاله که اونچه فکر میکرده درست از آب در اومده

    حتی یه روز بم گفت برام دعا کن اگه خدابرام میخواد تو همین وضع بمونم زمین گیر نشم وعاقبت بخیر شم باباتو خواهرتم خدابشون صبر و حوصله بده که منو تحمل کنن

    گفتم مامان جان خداهیچ وقت نمیخواد شما اینجوری بمونی

    میگفت نه یه وقت خواست خداباشه

    گفتم بگو خدایا من میخوام از این وضعیت دربیام خودت به راحتی هرجور که میدونی اسبابشو فراهم کن

    ولی خب دیدم که دیگه هیچ تلاشی برا بهبود نداره

    استاد نمیدونید چقدر استفاده نادرست از قانونو اون چند روز تو همشون دیدم و دیدم که افکار وباورهای ما چه ها میکنه و چقدر خوبه که بتونیم ازقانون به نفع خودمون استفاده کنیم وخداروشکر میکردم که نعمت هدایت روزیه من شده .

    با این حال به من خیلی خوش گذشت چون پذیرفتم هرکسی حق داره هرجور میخواد زندگی کنه و این تنوع لازمه ی جهانه به همین دلیل رها بودم و سعی در کنترل ذهن و موندن تومسیر درست داشتم

    قبل سفر از خدا خواستم خودش برام یه سفر لذتبخش و عالی رو رقم بزنه وبا اینکه میدونستم شرایط جاهایی که قراره برم رو

    ولی گفتم خدایا نمیدونم چه جوری ولی خودت همه چیرو برام عالی چیدمان کن

    وبخاطر ارامشی که خداوند بهم داده بود خونه بابا اینا که مدت زیادی اونجابودم برام شده بود یه ورکشاپ و با ارامش رفتارها و نتایج رو بهم ربط میدادم تموم صحبتهای شما میومد جلو چشمم ودر واقع به شکل ملموس وعینی انچه که درک کرده بودمو مرور کردم و برام این ارتباطات لذت بخشم بود و میتونم بگم

    یکی از بهترین سفرهام بود

    چون رهابودم سعی در تغییر کسی نداشتم به همون شکل دوستشون داشتم بدون اینکه بخوام تقلا کنم زور بزنم حرص بخورم که کارشون اشتباهه

    برا همین خداروشکر همه چی خیلی خوب بود

    منکه سالها اصفهان زندگی کرده بودم ولی اکواریومش رو نرفته بودم

    ازخداخواستم و جور شد باشیرین رفتیم دیدیم خیلی زیبا بود خیلی لذت بردیم یاد فایلهای سفرنامه میفتادم

    اصفهانی که تا دوروز قبلش هواش بشدت آلوده بود به محض رفتن ما بارونی تمیز مثل شمال شده بود همه میگفتن از قدم شماها هواخوب شده وباعث لذت بیشترمون شده بود.

    تو تهران باغ وحش رفتیم اونجاهم خلوت و به راحتی بلیط گرفتیم و بازدید کردیم با اینکه میگفتن صف بلیطش کیلومتریه و بچه ها اصلا نمیتونن خوب همه چیو ببینن ما هر قسمت رو بارها رفتیم دیدیم عالی بود عالی خلوت هوا معتدل

    منکه تهران بدنیااومدم و28سال اونجا زندگی کردم با اینکه بالا شهربودیم ولی حتی اسم الف ب پ مقدس اردبیلی به گوشمم نخورده بود تا استاد تو یه فایلی گفتن برا باورسازی اونجاها میرفتن

    تو این سفر ما مهمون یه خانواده ثروتمند تو زعفرانیه شدیم واز الف مقدس اردبیلی گذشتیم کلی خونه های لاکچری و ماشینهای فوق العاده دیدیم وتو یه برج زیبا رفتیم وخونه ای که رفتیم مثل کاخ شاه پر از وسایل شیک واکسسوری های بینظیر بود تو پارکینگشونم پراز ماشینهای خارجی و زیبا بود

    تو اون چندساعت همش داشتم باور فراوانی میساختم و فقط تحسین میکردم اینهمه زیبایی و ثروت داشتنو

    خیابانها وجاده هاهم به شکل جادویی خلوت بود هم رفتنه هم برگشت هرکجابودیم یا حرفای ناجالبو نبودم که بشنوم یا وقتیم بودم به شکلی جالب ذهنم قفل میشد و هیچی دریافت نمیکردم

    خواهرم شاکی میشد که چرا همش آقایون حرفای سیاسی میزنن ولی من واقعا حرفاشونو نمیشنیدم

    میدونم که همش برا درخواستهای صبحم تو ستاره قطبی بود و مدت طولانیه که رو خودم کار میکنم و حالم خوبه

    خداوند برگوشهام قفل زده بود از نوع خوبش

    خلاصه که به لطف خداوند واستفاده اگاهانه ازقانون با اینکه تو این دوهفته به چز این 4 قسمت فایل جدید فقط تونستم اون اوایل دو تافایل دیگه گوش کنم یعنی فقط 6 فایل ولی همه چی عالی گذشت

    چون سریع خداوند هدایتم کرد در مسبربودن فقط فایل گوش دادن نیستا

    لذت ببر للذت به نکات مثبت توجه کن رها باش قانونو زندگی کن منم کمکت میکنم

    الهی فداش بشم که وقتی منم مقاومت نکردم اونم معجزه هاشو رسوند واین سفرشد لذت ولذت ولذت

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم سعیده دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مصطفی حسنی گفته:
    مدت عضویت: 727 روز

    درود بر استاد و خانم شایسته عزیز و همه دوستان فوق العاده ام

    درمورد این موضوع ذهنیت افراد نسبت به موضوعات چندتا مثال دارم

    چندتاش رو از تجربیاتی که از اطرافیان دیدم میگم

    زن داداشم همیشه میگه از مرغ محلی و دنبه و روغن زیتون و این چیزایی که میگن بوی خاصی داره خوشش نمیاد و درحدی ذهنیتش نسبت به این چندتا چیز بد شده که اصلا میگفت حتی فکر کردن بهش که بخورم هم نمیکنم، خلاصه یکروز خونه ما بودن و خواهرم مرغ محلی درست میکنه اونم با چی؟؟ هم با روغن زیتون و هم با دنبه، میارن سر سفره و خلاصه اینم حسابی میخوره

    و بعدا که بهش میگن میگه اتفاقا خیلیم خوشمزه بود، ولی چون ذهنیتش از تنفر از این غذاها مال خیلی وقت بوده دوباره بدش میاد و نمیخوره

    یا مثلا دامادمون با اینکه آدم فوق العاده ای هست ولی یادمه بعضی وقتا که خونه ما هستن و غذا درست میکنیم چندبار دیدم اگر خیلی خوشمزه باشه اول میپرسه کی درست کرده و اگه بگیم خواهرم درست کرده چیزی نمیگه ولی اگه بگیم فلانی میگه چقدر خوشمزه شده، حالا نمیدونم از سر لجبازی بوده یا یکبار غذای خواهرم شور شده یا هرچی، ولی این ذهنیت در اون شکل گرفته که بعد از اون بار دیگه خواهرم غذای خوشمزه درست نمیکنه با اینکه هرباری که غذای خوشمزه خونه ما میخورد و تعریف میکرد دستپخت خواهرم بود

    یا درمورد کل زندگی خودمون همین ذهنیت حالا یا مثبت یا خلافش بوده که تو زندگیمون تجربه جالبی میداده یا ناجالب، مثلا من یادمه سال 1385 تصادف کرده بودم و فک کنم سال 1387 اینا بود بخاطر دیه رفتم زندان، چون خیلی سنم کم بود و 17و18سالم یه قسمت بود میگفتن بند نوجوان،

    یه تعداد 10و20 نفری اونجا‌ بودیم و روزی 3بار یه حاج آقا آخوندی بود میومد هم برای نماز جماعت و برای کلی صحبت کردن و از این‌حرفای مذهبی

    من اصلا آدم مذهبی نبودم ولی توی اون موقعیت که این بنده خدا میمومد صحبت میکرد و هی میگفت که شما باید برای رهایی از اینجا پناه ببرید به درگاه مثلا فلان امام که اون پیش خدا صحبت کنه و کارتون حل بشه، یادمه توی اون چندتا موردی که من به اجبار توی این مباحث رفته بودم خیلی خیلی بیشتر از پیامبرا حرف از اماما بود، یعنی انگاری پیامبری نبود و کلا اماما وجود داشتن، یادمه سرباز سپاه بودم وقتی اسم محمد پیامبر میمومد یه دونه صلوات میفرستادن ولی وقتی اسم فلان امام میمومد سه تا صلوات میفرستادن، یعنی خداروشکر که من توی این گودال عمیق جهالت هیچوقت بصورت عمقی وارد نشدم، خداروشکر

    خب بریم سر اون موضوعمون، اون حاج آقای عزیز که میگفت به فلان امام بگید به خدا بگه و چون من نوعی هم توی شرایط سختی بودم و خب بار اولی بود که پام به این مسائل و زندان و دادگاه باز میشد دنبال هرراهی بودم که نجات پیدا کنم از اونجا، خلاصه یواش یواش چون روزی حداقل 3بار بصورت چندساعت توی گوش ما خونده میشد از اینکه باید از فلانی بخاین شفاعتتون کنه، آروم آروم منم توی اون شرایط سخت باورم شد و هرروز، روزی یدونه امام رو واسطه میکردم، ولی بعد از مدتی دقیقا یادمه بعد از فک کنم 2و3 هفته ای بود که خدا خودش کمک کرد و هدایتم کرد و اون وقتا اصلا نمیدونستم هدایت چیه و فقط یچیزی رو قبول داشتم، گفتم خدایا من فقط خودتو میشناسم این رابط های من هیچ کاری نکردن خودت واسم کاری کن، و بخدا قسم یادمه فک کنم یه هفته بعدش عروسی خواهرم بود به من گفتن بیا برو بهت مدخصی بیست روزه دادیم بری، بعد هنوز اون 20روز تموم نشده بازم بهم گفتن یه 20روز دیگه مرخصی رو تمدیدش کردیم، بخدا اگه من حتی درخواست مرخصی بنویسم، خودشون از رییس زندان و دادستان نامه میزد و تمدید میکرد

    یادمه این 40 روز تموم نشده بود یه دادگاه واسم تشکیل دادن و گفتن ما بخاطر اینکه سنت پایینه از صندوق دیه تقاضای پرداخت کردیم و بطور خیلی عجیب و معجزه آسایی توی این یکماهه جلسه تشکیل دادن و جواب مثبت هم دادن، چون بعضیا بودن شاید چندسال طول میکشید کارشون ولی من کارم انجام شده بود، اونم چه تایمی؟؟ دقیقا ماه آخر سال که همه ادارات درگیر کارای پایان سال هستن و اغلب میگفتن که خیلی عجیبه که کار تو به این زودی جواب داده شده،

    خلاصه من از وقتی که از خودِخودِخودش خاستم طوری کارمو انجام داد، براحتی به آسانی و به چنین سرعتی، که اگه من تسلیمش نمیشدم و اون حالت عجز و تواضع رو نسبت به خدای رحمانم پیدا نمیکردم به خودش قسم که من هنوز که هنوزه باید بعد از 16و17 سال توی زندان میبودم و یادمه از اون روز دیگه برای هیچ کاری نخاستم باور کنم که بین من و خدای خودم واسطی هست،

    خدایا آدم چه چیزایی یادش میاد که جا داره تا ابد واسش شکرگزار باشم، استاد واقعا ازتون سپاسگزارم که توی گوش دادن به صحبت هاتون یچیزایی رو بیاد میارم که اشک از چشام میباره و چقد من این اشک شوق و این حس سپاسگزاری رو دوست دارم، اینکه من بیاد بیارم زمانهایی که فقط و فقط خداوند دستمو گرفته و منو نجات داده و بخاطرش اشک شوق بیاد و بابتش خدارو سپاس بگم این خودش یعنی مسیر درست سپاسگزاری،

    بخدا قسم هرچقدر بیشتر روی خودم کار میکنم، قرآن میخونم با دوستان درمدار صحبت میکنیم درمورد قوانین، به این نتیجه میرسم که تنها وظیفه انسان توی این جهان مادی و توی ابدیت فقط و فقط سپاسگزاریه، درواقع اگه کسی بشینه و بیاد بیاره فقط طی یکسالی که گذشت، نمیخام بیشترم بگم، فقط همین سال 1403 که گذشت، خودِ مصطفی حسنی چقدر کار واسم انجام شد اونم چقد راحت و آسون و بخدا بعضیاش که اصلا من حتی فقط و فقط درخواست دادم و خودش انجام شد بدون حتی یک قدم فیزیکی از طرف من و فقط با باوری درست،

    هرچی بیشتر میریم جلوتر به داستان حضرت مریم و حضرت زکریا بیشتر پی میبرم که واقعا وقتی توی مشیت خداوند باشی بقول حضرت مریم خداوند طبق مشیتش بهت رزق میده، رزق بی حساب، اگر توی مسیر درست باشی، یعنی اینا باید باشه، خدا نمیده تا وقتی من توی مسیر درست نباشم، امکان نداره بده چون خدا فقط مثل اون دستگاه تبدیل فرکانسیه، مثل اون دستگاه آبمیوه گیریه که من باید بهش سیب تحویل بدم تا اون بهم آب سیب تحویل بده، من تا وقتی که همینطوری بشینم پای دستگاه آبمیوه گیری و تا ابد هم التماس و زاری کنم به هیچ عنوان حتی یک قطره آب میوه از دستگاه بیرون نمیاد، حتی یک قطره،

    البته آیه 186 سوره بقره که دیگه کافیه واسه هرکسی که درکش کنه اون آیه رو، البته کل اون آیه رو، چون توی اون آیه هم گفته که آقا من اجابت میکنم، من اون آبمیوه رو بهت میدم بدون شک، بدون تردید، ولی قسمت دومش میگه آقا تو هم باید ایمان بیاری و منو اجابت کنی، تو هم باید به من میوه بدی اگه آبمیوه میخای، چقدر این کتاب منطقیه، چقدر این جهان و این قوانین و چقدر این خدا منطقیه، چقدر آسونه واقعا چقدر آسونه،

    و این یک حقیقت است که حالا ما میپذیریم یا نمیپذیریم یعنی من همیشه این موضوع رو دوست دارم و عاشق اینم که بفهمم که آقا خدا همینطوری بهت چیزی نمیده. قبلا میگفتما ولی الان میگم اصلا اگه با یه خدایی طرف بودیم که مثل انسان دلش میسوخت و وقتی التماس میکردی میداد بهت اصلا حال نمیده، باید یک بده بستونی درکار باشه، یک بده بستون کاملا منطقی،

    از من انسان باور و ایمان و اعتماد و سپاسگزاریه و خودشناسی و تمام اون کلماتی که همش یچیزی میشه و دریک کلمه خلاصه میشه بنام توحید،

    و از طرف خداوند بقیه کار، بقیه کارها یعنی انجام تمام کارها بصورت تکاملی و خیلی خیلی خیلی راحت و آسون، چرا آسون؟؟ چون انجام کارا با خداست و این انرژی بزرگ و کوچیک و سخت و آسون نمیشناسه، همه کارا واسش یجوره و همه چیز واسش بسیار بسیار آسونه (انا اقول له کن فیکون)

    پس وقتی من میدونم این موضوع رو خب من بقول استاد توی دوره احساس لیاقت و روانشناسی ثروت و تمام دوره هاشون که میگن

    من درسطح ذهنی و باوری و درونی روی خودم کار میکنم و جهان شرایط بیرونی رو برطبق شرایط درونی من تغییر میده

    این جمله احساس لیاقته،

    توی روانشناسی ثروت میگن

    ما وظیفه دارین روی باور هامون کار کنیم و جهان شرایط و افراد و موقیت ها رو وارد مدار ما میکنه

    و توی همه دوره ها استاد میگن اینا رو، درواقع میخام بگم اصل یچیزه فقط توی هردوره با کلمات و جملات مختلف گفته میشه تا تکرار بشه و جهان و قوانین چیزی نیست جز تکرار و تکرار اصل

    دوسه تا مثال زدم از ذهنیت ولی بقیه کامنت دلی بود، خاستم واسه خودم یه سری اصل و قوانین تکرار بشه ولی خب حسم گفت و منم نوشتم، به امید اینکه بتونم ازش استفاده کنم

    حالی عالی، آرامشی عالی، و در مسیر درست باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان خوبم در این سایت بهشتی .

    بی نهایت از شما سپاسگزارم بابت این 4 فایل عالی در مورد باورها ، من هر روز این فایل ها رو کنار دوره هم جهت با جریان خداوند گوش میدم و بهشون فکر میکنم و سعی می‌کنم آگاهانه در زندگیم بهشون عمل کنم .

    استاد مثال های زیادی میشه زد از باورهای نادرستی که ما پذیرفتیم و دارم باهاشون شرایط رو برای خودمون خلق میکنیم.

    مثلا ما خانم ها باور کردیم که وقتی پریود میشیم اعصابمون بهم می ریزه و زود عصبی میشیم ، یا باید یکسری نکات رو مثل حمام نرفتن یا ورزش نکردن رو تا چند روز رعایت کنیم چون باعث بیماری های زنانه میشه و چون باور کردیم برای اکثرا هم رخ میده در صورتی که اصلاااا اینطور نیست و من از وقتی که با سایت و این مباحث آشنا شدم باورم رو تغییر دادم و هیچوقت در زمان پریودم عصبی نمیشم ،راحت هر روز دوش میگیریم و راحت ورزش میکنم در صورتی که قبلا چون باور کرده بودم که اینا خوب نیست عصبی میشم

    این باور باعث شده بود زود از کوره در برم گریه کنم و اگر دوش میگرفتم یا ورزش میکردم طبق همون باور حالم بد می‌شد و بسیاااااری از خانم ها در واقع میشه گفت 80 درصد خانم ها اینو باور کردن و براشون اتفاق میفته ، در صورتی که این فقط یه باور اشتباست که رایج شده بین بیشتر خانم ها و دخترها

    همسر من مغازه آبمیوه بستنی فروشی داره و جدایی از کارتخوان ها یکسری از مشتری ها پول نقد میدن ، گاهی که من به مغازه میرم پول های نقد رو میده میارم خونه و گاهی اگه خودش در طول روز بیاد خونه پول های نقد میاره خونه ( چون مبلغ بالاست) همسرم بارها و بارها بهم گفته (طی چندین سال) که وقتی پول نقدها در روز میارم خونه یا تحول تو میدم دیگه تا شب پول نقد زیادی بدست نمیارم و مبلغ نقدی ها کم میشه !!

    و اینو باور کرده و براش اتفاق میفته و الان متوجه شده که این از باور خودش میاد نه چیز دیگه.

    خاله بزرگ من حدودا 80 سال سن داره و کاملا سالم و سلامت هست با این باور که دکتر تو تی وی گفته اگر روزی یک حبه سیر تازه رو مثل قرص با آب بخورید همیشه سالم سلامت می مونید ، و خاله جانم با این باور 20 ساله که هر روز، روزی یک حبه سیر با آب میخوره و سلامت مونده.

    خودم همیشه از بچگی باور داشتم که اگر جایی از بدنم زخم بشه خیلی راحت و زود خوب میشه و حتی وقتی برای بدنیا اومدن دخترم سزارین کردم از همون روز اول خیلی راحت خودم کارهای شخصیم انجام دادم و از روز دوم دیگه کاملا سر پا بودم و حتی آشپزی می کردم ( با این باور که من خوش زخمم و زود خوب میشم ،

    ولی برعکس من خواهرم باور داره که بد زخم هست و اگر دستش یه خراش کوچیک برداره هفته ها درگیرش هست.

    بچه های من به ندرت مریض میشن ، مثلا شاید سالی یکبار سرما بخورن و چون من بهشون یه قاشق شربت سرما خوردگی میدم و خوب میشن باور کرده بودن که با اون یک قاشق حالشون خوب میشه( البته خودمم اینو باور کرده بودم )

    سری آخر ( چند ماه پیش) پسرم سرما خورد و من بجای شربت بهش یک قاشق آب ولرم دادم خورد و بهش چیزی نگفتم ، صبح که از خواب بیدار شد کاملا خوب شده بود و به همسرم میگفت دیشب شربت خوردم و الان خوبه خوب شدم .

    مادرم سال هاست باور کرده که زانوهاش سابیده شدن و اصلا نمیتونه از پله بالا پایین کنه و باور کرده بود که دیگه خوب نمیشه ! بردیمش دکتر و دکتر براش آمپول تو زانوش تزریق کرد، من با هماهنگی خواهرم کلی با مادرم صحبت کردیم که این آمپول خارجیه و دکتر گفته خیلی گرونه و معجزه میکنه و من چند روز بعدش به دروغ بهش گفتم مادر دوستم از همین آمپول تزریق کرده و الان کاملا خوب شده راحت میتونه بیرون بره از پله بالا پایین کنه و مادرم اینو باور کرد و چند روز پیش از خواهرم شنیدم که مادرم راحت خودش از پله ها پایین میره، میره بیرون خرید میکنه و کلی بهتر شده

    از بچگی شنیده بودم که مادرم وقتی منو باردار بوده قرص اعصاب استفاده کرده و روی من تاثیر گذاشته و برای همین من همیشه زود عصبانی میشدم و اعصابم بهم می ریخت ! در واقع باور کرده بودم ! وقتی ازدواج کردم مادرم همیشه بهم میگفت تو همه چیزت مثل منه( چهره ، اندام ..)

    خدا کنه مثل من بیماری اعصاب نگیری و این باور باعث شد من چند سال پیش قرص اعصاب استفاده کنم و مادرم میگفت دیدی گفتم مثل خودمی .

    با هدایت های خداوند و وارد شدن به سایت ، گوش دادن فایل های هدیه اونم بارها و بارها به مدت یکسال و دوره 12 قدم من تونستم تغییرات خوبی داشته باشم و باورم رو تغییر بدم و الان خییییلی کم پیش میاد عصبانی بشم و اطرافیانم بهم میگن باورمون نمیشه آنقدر تغییر کرده باشی ! چیکار کردی !

    من باورم به این موضوع تغییر دادم و روی خودم کار کردم ، باور کردم که کسی نمیتونه روی من تاثیر بذاره مگه من اجازه بدم

    باور کردم که در دل هر مسئله راه حلش هست و خدا هدایتم میکنه و نباید حرص بخورم یا عصبانی بشم و الان در 90 درصد مواقع من آرومم و دیگه کسی یا چیزی نمیتونه عصبیم کنه ، چرا ؟ چون باورم رو تغییر دادم و روی خودم کار کردم .

    یکسری باورها آنقدر در ما عمیق هستند که باید خیلی زیاد روی خودمون کار کنیم تا بتونیم تغییرش بدیم ولی واقعا ارزشش رو داره .

    پس همه چیز برمیگرده به باور ما، و چقدر ما از بچگی با باورهای مختلف چه خوب و چه بد بزرگ شدیم . و الان خبر خوب برای من به شخصه این هست که با این آگاهی ها میتونم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم و از همه جهت رشد داشته باشم .

    استاد در همین مدت کوتاهی که این فایل های ارزشمند روی سایت قرار داده شدن من سعی کردم مدام گوششون بدم نت برداری کنم و در زندگیم ازشون استفاده کنم و بنظرم چقدر مکمل خوبی هستند برای دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند .

    بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    و خدا رو شاکرم بابت قرار دادنم در این مسیر زیبا و سرشار از آگاهی و ارزشمند.

    خدا نگهدار همه مون باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 135 روز

    به نام خدای مهربان

    خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروز باتغییر باورهای قدیمی ام ودرک بهتر ازقوانین بیشتر میبخشد.

    خدایا من نمیدانم ولی تومیدانی به من بگو تا بنویسم.

    سلام ودرود خدمت استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستان عزیزی که باکامنت های قشنگشان باعث درک بهتر من از قوانین میشوند.

    الان که دارم این کامنت رامینویسم،

    روز سیزده بدر است وهمه ی خانواده ام رفته اند که سبزه گره بزنند ولی من درخانه مانده ام ودارم روی افکارم که قبلا به یک سری باورهای غلط گره خورده بودند کارمیکنم.

    یک باوری که الان وجود داره همین سبزه گره زدن است که برای گرفتن حاجات وخواسته ها معمولا هرسبزه رایک گره میزنند که تا سال بعدی خداوند اجابت کند این یک باور است وهرکسی میتواند قبول کند یا قبول نکند چون من خودم خالق زندگی خودم هستم میتوانم قبول کنم یا قبول نکنم پس دراختیار وانتخاب خودم است.

    استاد دریکی از فایل ها گفتند که باوری که به شما قدرت بدهد یک باور قدرتمند کننده است وباوری که ازشما قدرت را بگیرد باورمحدود کننده است.

    الان من درسکوت وآرامش دارم این کامنت رامینویسم وحالم خوب است.خدایاشکرت که هرروز ازهرنظر بهتروبهتر میشوم.

    خداتنها منبع نیروی جهان است .

    خداتنها منبع خوشبختی جهان است.

    خدایا تنها تورامیپرستم وتنها ازتو کمک وحمایت میخواهم مرا به راه نور ونزدیکی با خودت هدایت کن.

    خدایا هرچقدر من به تونزدیکتر شوم به نعمت ها وراه های آسانتر وزیبایی های بیشتری دست پیدا میکنم وآن وقت میتوانم مثل استاد نمونه ی یک انسان توحیدی باشم.

    استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز ازشما سپاسگذارم که بااین فایل های توحیدی باعث درک بهتر من ازقوانین میشوید.

    خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 658 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد جان

    اشکمو درآوردی

    درمورد اون دوستمون صحبت کردی که کلی زجر کشیده و می‌گفت وقتشه که خدا بذاره نفس بکشم

    وبعد اعتماد کرده اومده دوره هارو خریده و زندگی مالیش متحول شده

    هرچی خاسته خریده

    با کار کمتر درآمد خیلی بالاتر رو تجربه میکنه

    خیلی خیلی برام نشانه عالی بود

    خدایا چقد نشانه ها داره زیاد میشه از هر سمت نشانه میات ک دوره ثروت رو امسال بخرم

    و احساسی داره بهم میگه امسال شرایط مالی من خیلی تغییر میکنه

    و اتفاقا قبل اینکه این فایل رو گوش کنم داشتیم دراین مورد حرف میزدیم منو همسرم

    ما هزینه هارو کم کردیم

    هربار پس انداز کردیم

    از خیلی چیزها زدیم ک شوهرم همش میگه باید از خیلی چیزها بزنم تا ب اهدافم برسم

    ک اینم باور مخرب هست

    تمام راه هارو رفتیم

    کسب وکار خودمون رو زدیم وبرای کسی کار نمی‌کنیم

    ب شوهرم گفتم تورو نمیدونم

    اما من امسال شرایط مالیمو تغییر میدم حتما

    یادم اومد شما توی فایل چگونه درامدم رو سه برابر کنم گفتین ک مثل ما تمام راه هارو رفتید بعد ب این نتیجه رسیدین تا باورهات باورهاتون تغییر نکنه هیچ اتفاقی نمیفته و هرسال میگفتید سال بعد شرایطم خوب میشه

    منم هرسال میگم سال بعد مسافرت میرم سال بعد تولد عالی واسه خودم و بچه هام میگیرم

    سال دیگه هدیه خوب روز مادر میگیرم واسه مادرم

    سال دیگه طلا میخرم

    و هرسال اتفاق نیفتاده درحدی بوده ک فقط خرج ومخارجم بوده

    و دیگه ب این نتیجه رسیدم تا باورامو تغییر ندم در بحث ثروت

    آب در هاون کوبیدن هست و هرسال همین آش وهمین کاسه

    اینجا از خدا میخام منو درمدار شنیدن این دوره قرار بده

    ودارم رو باورای مالی کار میکنم ک درفرکانس دوره ثروت قرار بگیرم

    سپاسگذارم استاد جان

    شما باورای عالی درمورد خدای هدایتگر خدای بخشنده درذهن ما ساختی ومن هرروز ب عشق همین هدایت شدن میام تو سایت و می‌شنوم اون چیزایی ک باید بشنوم و مدارم هر ی مدت بالا میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    سلام.

    مثالی از پیش فرض های ذهنیم متوجه شدم دیشب.

    یعنی یهو برام اشکار شد.

    بارها این 4 تا فایل رو گوش دادم ولی چیزی به ذهنم نمیرسید در مورد پیش فرض هام.

    وقتی کامنتی میخونم، یا ویدیوی میبینم، یا ویسی میشنوم، ممکنه اولش خودم نظری نداشته باشم.

    و فقط کافیه ببینم چند نفر از آشناهام اون پیام رو لایک کردن، بلافاصله تو ذهنم این عبارت میاد:

    فلانی و فلانی لایک کردن.

    پس لابد خوبه دیگه.

    منم بعدش لایک میکنم.

    چند روز پیش این تله برام اشکار شد.

    از خودم اگاهانه پرسیدم واقعا اینو دوست داری، یا چون فلانی لایک کرده، تو هم لایک میکنی؟

    گفتم نه.

    من برام جذابیت خاصی نداره که بخوام لایک کنم.

    و لایک نکردم.

    همینجا هم این تله وجود داره.

    گاهی کامنتهای پر امتیاز سایت رو که برتر شدن، میخونم و به واسطه ی اینکه این همه امتیاز گرفته، منم لاجرم لایک میزنم.

    ذهنم میگه خوبه دیگه، وقتی این همه امتیاز گرفته شک نکن که خوبه.

    خودم دستم به لایک نرفته، پیش فرض ذهنیم گاهی لایک میزنه.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1071 روز

    سلام و درود به همگی

    خداراشکر که بهم فرصت نوشتن داد

    استاد من با گوش کردن بیشترین فایل های شما

    با شروع دوره هم جهت با جریان خداوند و هم جهت شدن با خداوند. .این باور رو در خودم پیدا کردم که برای رسیدن به خواسته ها باید زحمت کشید باید حتما کارهای فیزیکی انجام داد تا بشود نتیجه ثمر بخشی را داشته باشم

    ولی اینو بگم خیلی خیلی طی این دو سه سالی که با شما همراه بودم خیلی خوب تونستم این باور رو کم کنم و کلی نتیجه بگیرم

    ولی هنوز تح تح ذهنم این باور تلاش فیزیکی وجود دارد

    درسته باید هنوز روی ذهن خودم کار کنم تا بشود این باور مخرب را از ذهنم بردارم و بیشتر هم جهت بکنم خودم را با خداوند

    و وقتی به ریشه این مسئله نگاه میکنم

    من از زمان کودکی چون پدرم همیشه کارگری می‌کرده اینو از دید کودکانه تا بزرگی دیدم که برای رسیدن به یک هدف حتی کوچک باید تلاش فیزیکی میکردیم

    و برداشتن این باور نیاز به تکامل داره که من تغریبا سه سال از تکامل را طی کردم و خودم از کارگری رسیدم به شرکت داربستی که برای خودم دارم

    و خوب درآمدهایی را هم کسب کردم ولی هر چه این باور فراوانی و تلاش ذهنی را برای خودم بیشتر کنم بیشتر میتونم هم‌جهت بشوم با خداوند. و نتیجه ها رو تغییر بنیادین بدهم

    و این مسیر توحیدی را با استاد و بچه های هم دوره در جریان هم جهت با خداوند. بهتر دارم درک میکنم و باور می‌سازم

    استاد ممنون از این همه آگاهی و حس خوبی که بهم دادین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    علی سینا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 187 روز

    به نام خداوند وهابّم⭐

    سلام خدمت استاد عزیزم

    و همه بچه‌های سایت الهی

    من تمام جلسات توت فرنگی 19 دلاری رو گوش دادم

    و تا این حد دیگه فک نمی‌کردم که ذهنیت ما و باورهایمان قدرتمند هستند

    تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم که تستش کنم

    مادر من حدود 70 سال سن داره

    و چندین ماهه که خواب نداره

    و همیشه از بیخوابیش گله و شکایت میکرد

    بعضی شبا که قرص می‌خورد خیلی خوابش میبرد

    و دیگه اینکه خیلی خیلی مذهبیه

    و به قرآن و دعاها و امامان خیلی محکم اعتقاد داره

    دیشب دقیقاً قبل خوابش یک لیوان کوچک رو پر آب کردم و گفتم الهی به امید تو بریم ببینم چی میشه

    رفتم گفتم مادر ، از قرآن سوره ی که مخصوص خواب هستش رو پیدا کردم و خواندم و این آب را باهاش دم کردم

    اینو بنوش

    سریع بلند شد خخخخخ

    گفت دعا فوت کردی داخل این

    گفتم آره

    و با نام خدا نوشید و خوابید

    سحری که ما بیدار شده بودیم و غذا می‌خوردیم

    یک مقدار سروصدا شد و بیدار شد

    و اعصابش خورد شده بود که اینقدر حرف می‌زنیم نمیزارین بخوابم

    یعنی قشنگ خوابش برده بود تا اون موقع

    بعد سحری هم تا صبح که بعدش بلند میشه میره پیاده روی قشنگ خوابش برده بود

    و امروز خیلی‌ پر انرژی بود

    و منو دعا میکرد

    خدایا شکرت

    الان خیلی بیشتر باور کردم که همه چی باوره

    و باید قویتر ادامه بدم

    الهی صد هزار مرتبه شکرت️

    استاد عزیزم ازتون ممنونم با تمام وجود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    به نام خداوندمهربان.سلام

    سلام به استادعزیزم که خیلی خوشحالم کردی وکامنت منو خوندین این یکی از خواسته های من بود که تجسم میکردم روزی تو یکی از فایلها تون اسم منو میبری وتجسم به واقعیت تبدیل شد.

    استاد دیروز ساعت دیواری باتریش تموم شده بود واوردم پایین که باتری عوض کنم پسرم اونگشو خراب کرد گذاشتم کنار که همسرم درست کنه از دیروز ناخودآگاه هی همون جایی که ساعت روی دیواربود نگاه میکنم یعنی چقدر یک مسیر عصبی قوی دروجود من تشکیل شده که بدون صدم ثانیه ای تفکرنگاهم میره روی دیوار.

    داشتم باخودم فکرمیکردم ببین استاد هم همینو از ما میخواد اینقدر تکرارکنیم اینقدر استمرارداشته باشیم مسیر عصبی جدید مثبت تشکیل بدیم که ناخودآگاه بدون ذره ای تقلا مثبت اندیش باشیم زیبانگرباشیم خصوصیات مثبت آدمها رو ببینیم ووقتی مثل خوداستاد به این مرحله برسیم دیگه همیشه آسان میشیم برای آسانی ها.

    چه باوری نسبت به خدا داریم همون رو تجربه میکنیم اگه باور داریم که همواره حامی ماست وما را هدایت میکنه همواره مارا هدایت میکند.

    اگه باور داری که خدا دوستت نداره همون رو تجربه میکنی چون خدا را اون جوری تو ذهنت ساختی.

    وقتی نگاهمون این باشدکه خداوند از من بیشتر می‌خواهد که ثروتمندترشوم سلامتترباشم هوای منو داره وچون همون خدا داره کل کیهان را مدیریت میکنه اصلا از هیچ چیزی نمی‌ترسید از شروع شغل جدید نمی‌ترسید از رفتن در موقعیت جدید نمی‌ترسید میگی خدا بامنه هدایتم میکند من از خدا درخواست میکنم وخداوند هدایت میکند وخداوند بیشتر از من لذت می‌برد که من پیشرفت کنم این اتفاق برای من می افتد.

    استاد این الهامی که بهش شد روباورکرد ومیلیاردها بار تکرارکرد که این قدر بهت می‌دهم که نتوانی بشماری و عده خدا حتمی هست خلف وعده نمی‌کند من باید سمت خودم رو درست انجام بدهم خداهم سمت خودش رو خوب انجام می‌دهد

    خداوند به همه وعده ی فزونی وفراوانی ومغفرت می‌دهد.خداوند فقط به استاد میگفت ادامه بده .

    اون باوری که به خدا داریم داره اتفاقات را رقم می‌زند

    چرا فکرمیکنی که باید زجر بکشیم تا خدا بهت بده خداوند نیاز ندارد که تو زجربکشی تا بهت بدهد.

    این باورهای اشتباه را از کجا آوردیم که اینقدر محکم بهشون چسبیدیم اگر این باورها درست بودن که باید نتیجه ها خوب می بودند

    حواسمون باشد که چی ها رو باور کردیم باور محدودکننده زندگی رو نابود میکنه وقدرتمندکننده نتایج عالی میاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    کیمیا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1938 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم سلام به دوستان همفرکانسی

    قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

    بگو: یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می دهد یا تنگ می گیرد، ولی بیشتر مردم معرفت و آگاهی ندارند.

    امروز صبح که بیدار شدم و اولین کاری که کردم با چشمایی که هنوز کامل بازشون نکرده بودم وارد سایت شدم و وقتی دیدم قسمت جدید اومده همونجا تو تخت شروع کردم گوش دادن چقدر خوشحالم که روزم رو اینشکلی شروع کردم و الان بعد نوشتن شکرگزاری های روزانم و ستاره قطبی شروع کردم به نوشتن کامنتم

    چقدر خوبه این باور درست نسبت به خدا چقدر خوبه که فهمیدیم اقا اگر باورتو نسبت به خدا عوض کنی دقیقا همونی رو میبینی که به تازگی باورش کردی چون قانون جهان یکی‌هست چون جز این امکان نداره پیش بیاد

    حالا که طریقه کارکرد ذهنمون رو میدونیم خیلی راحت میتونیم باور های درست بسازیم و موفقیت های بیشتری رو‌بسازیم

    قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ

    بگو: یقیناً پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد، و هرچه را انفاق می کنید خدا عوضی را جایگزین آن می کند؛ و او بهترین روزی دهندگان است.

    الان که این آیات رو میخونم بیشتر متوجه منظورش میشم که اقا خدا به هرکسی بخواد روزی میده حالا تو‌باور داری بنده خوبی نیستی یا لایق دریافتشون‌ نیستی خب متقابلا روزی هم دریافت نمیکنی با اینکه فکر میکنی لایق دریافت ثروت بینهاینی اوایلش یکم ذهن مقاومت میکند چون اون مومنتم منفی عنوز از بین نرفته ولی وقتی هزاران بار مثل استاد که تکرارش کردن اون موضوع رو که خداوند ثروت بینهایت بهم میده اگر من هم هزاران بار تکرارش کنم و ثبتش کنم در ذهنم قطعا برای منم پیش میاد چون قانون بدون تغییر همینه و من اینو هزار بار به خودم میگم که کیمیا قانون تغییر نمیکنه پس تکرارش کن

    تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ

    به هر که بخواهى بی‌حساب روزى می‌دهى

    دستان خدا برای رسوندن من به اهدافم زیاده پس دیگه به یکی از دستان خدا وابسته نمیشم و‌میدونم به غیر این راه مسیر های دیگری هم هست و‌افراد دیگری هم هستن که منو به اهدافم برسونن

    هرچقدر من بیشتر شکرگزاری کنم و توجه کنم به مثبت ها بیشتر از همون‌میاد

    هر روز با خودم تکرار میکنم که تو اشرف مخلوقات خدایی خدا اینقدر بهت ارزش احترام داده دس تو لایق رسیدن به همه انچه میخوای هستی

    وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (الإسراء، 70)

    ترجمه: ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم؛ و آنها را در خشکی و دریا، حمل کردیم؛ و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم؛ و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم، آن هم چه برتری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: