اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وای خدایا چقدر این فایل ابله بودن ما آدمها رو بهمون نشون میده. فکر کنم همه با دیدن این فایل حتما یاد یه خاطره ای مشابه افتادیم.
یادمه یه کتاب داستان داشتم به نام لباس پادشاه. در مورد این بود که 2 تا خیاط میرن و به پادشاه میگن برات یه لباس میدوزیم اینطوری و اونطوری. بعد شروع میکنن به دوختن لباسی که هیچی نبوده. هی جلوی پادشاه از لباس تعریف میکردن و خلاصه پادشاه مشتاق بوده که سریع تر لباسش رو بپوشه و طی مراسمی از لباسش رونمایی کنه و لباسی که در واقع هیچی نبوده رو میپوشه و لخت جلوی مردم راه میره و مورد تمسخر همه قرار میگیره.
اینه داستان همه ما. چقدر رفتیم پول چندین برابر دادیم و فکر کردیم این جنس یا خدمت یه کیفیت بسیار بالایی داره اما هیچی نبوده و بعدا بهمون ثابت شده مثل پادشاه گول خوردیم چون ذهنیتمون این بوده که داریم پول بیشتر میدیم و کیفیت بهتری دریافت میکنیم.
سالها قبل وقتی یه روز با یه اتفاق کمی ناجالب شروع میشد تا آخر روز بد میومد چون تو ذهنم اون روز از اول بد اومده و تا آخرم بد پیش میره. اما الان خیلی سعی میکنم حتی اگه روزم کمی ناجالب شروع میشه به اون احساس بد اجازه ندم ادامه پیدا کنه تا روز خراب بشه و بارها دیدم که در ادامه چه اتفاقهای فوق العاده ای برام افتاده.
یادمه خیلی سال پیش مردم جنس ایرانی نمیخریدن چون ذهنیتشون این بود که جنس ایرانی آشغاله. چندین برابر هزینه میکردن تا جنس خارجی بخرن اما اجناس ایرانی با همون کیفیت با قیمت بسیار مناسب وجود داشت. اما الان ذهنیت تغییر کرده.
یا زمانی بود که همه ذهنیت منفی به کردهای نازنین داشتن اما بعد از اینکه سفر به استانهای کردنشین بیشتر شد، همه دیدن که چقدر کردها مردمان خونگرم و مهربون و مهمان نوازی هستن.
یا خودم انقدر از افراد شنیده بودم که پاریس اصلا به درد نمیخوره و شهر جالبی برای سفر نیست که حاضر نبودم سفر کنم، اما وقتی رفتم چقدر تجربه عالی داشتم.
یادمه بچه بودم و یه کارتون دیده بودم که پسری یه سنگ داشت که بهش نیروهای خاصی میداد. منم یه روز یه سنگ دیدم که شیشه ای بود و خیلی زیبا بود. احساس میکردم این سنگ خاصیه و بهم نیروی خاصی میده و همیشه اون سنگ رو همراهم داشتم و اون زمان اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده بود.
یادمه یه همکاری داشتم که ذهنیتم بهش منفی بود و سفری رو پیش رو داشتم باهاش و تو ذهنم میگفتم کاش نشه که با هم بریم. اما وقتی سفر انجام شد دیدم چه آدم باحال و بامرامیه و ورق کاملا برگشت.
خلاصه یک خروار از این مثالها دارم که چطور ذهن ما با پیش فرضهاش میخواد همه چیز رو پیش بینی کنه و اگه به این پیش فرضها قدرت بدیم تجاربمون رو شکل میدن. اما باید کم کم بازی های ذهن رو یاد بگیریم و قدرت رو از ذهن بگیریم و همیشه انتظار مثبت داشته باشیم.
سپاس فراوان از شما استاد که از هیچ مثالی برای آموزش به ما دریغ نمیکنید.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزو خانم شایسته گرامی و همه دوستان عزیز این سایت سال نو رو به شما و همه تبریک میگویم انشاالله مثل همیشه و بیشتر از قبل پر از سلامتی و حال خوب باشه براتون استاد عزیزم من فایل دانلود کردم ولی هنوز گوش ندادم فقط خواستم تبریک بگمو تشکر کنم بابت این فایل و دوره هم جهت با جریان خداوند که منم در این مسیر قرار داد و دوره رو برام تهیه کرد بازم خیلی ممنونم از شما و تمامی عزیزان که برای وجود این سایت زحمت کشیدند
تلقین فرایند روانشناختی است که به وسیله آن یک شخص افکار، احساسات یا رفتار شخص دیگری را هدایت میکند. به عبارت دیگر به فرایندی گفته میشود که از طریق آن پاسخی غیرانتقادی بر اثر محرکی برانگیخته شود.
در روانشناسی اجتماعی این اصطلاح معمولا این فرایند را به رابطهای نسبت میدهد که در آن فرد یا گروه از نمادها به صورت محرک استفاده میکند تا پاسخهای غیرانتقادی را در افراد یا گروههای دیگر، یا در خود بیدار کند.
تاریخچه کشف تلقین
قوانین این فرایند توسط دکتر امیل کوئه داروساز و روانشناس فرانسوی پایهگذاری شدند. دکتر کوئه روزی در داروخانه خود مشغول کار بود که یکی از بیمارانش با عصبانیت وارد داروخانه شد و با همان حالت شروع به اعتراض کرد و گفت: آقای دکتر تمام داروهایی که به من دادهاید بیتاثیر هستند.
در زمانی که او داشت اعتراض میکرد انگار چیزی یا کسی در ذهن دکتر کوئه گفت: داروی قبلی بیمار را بگیر و با کپسول و رنگ دیگری به بیمار بده و به او بگو که این دارو، داروی جدیدی است که بیماران زیادی را درمان کرده است. او چنین کرد وبه بیمار گفت که دارویی که به تو میدهم تازه دستم رسیده، مطمئن باش که این دارو بیماری تو را معالجه خواهد کرد. بیمار دارو را با این ذهنیت که حتما بیماریش با داروی جدید بهبود پیدا خواهد کرد، داروخانه را ترک کرد.پس از چند روز بیمار دکتر کوئه با خوشحالی برگشت و به دکتر گفت: آقای دکتر از شما به دلیل داروی جدید ممنونم. داروی جدید بیماری مرا معالجه کرده است. دکتر امیل کوئه از اینکه داروی قبلی توانسته بود بیماری او را معالجه کند بسیار متعجب شد. بعد از اینکه مطمئن شد دارو همان داروی قبلی است به این نتیجه رسید که جملاتی که به بیمار گفته است باعث معالجه بیمار گردیده است.این اولین جرقه ای بود که در ذهن دکتر امیل کوئه خورد.
ولی اتفاق دیگری هم افتاد که باعث شد این نکته به صورت جدیتری از طرف دکتر کوئه پیگیری شود.
در یکی از روزها در هنگام صبح موقعی که پسر دکتر کوئه از خواب بیدار شد، دکتر کوئه به دلایلی شروع به پرخاش کرد و با عصبانیت به سر پسرش داد زد و او را سرزنش کرد. پس از این کار او پسرش را زیر نظر داشت و متوجه شد که تا چند روز شخصیت پسرش به هم ریخته و حال او دگرگون شده است.او در روزها و ساعات دیگری هم فرزندش را با عصبانیت سرزنش کرده بود ولی حال او را اینگونه دگرگون نکرده بود. برای اینکه مطئن شود در روز دیگری و همان ساعت یعنی اول صبح موقع بیدار شدن پسرش دوباره این کار را تکرار کرد و به همان نتیجه رسید. یعنی مشاهده کرد که تا چند روز پس از این ماجرا حال پسرش دگرگون است و این جرقه دوم بود که در ذهن کوئه خورد.
دکتر کوئه پس از اتفاقی که افتاد به این نتیجه رسید که هرگاه در اول صبح موقع بیدار شدن از خواب و یا در آخر شب موقع خوابیدن جملات مثبت و یا منفی به کسی گفته شود ذهن او تا چند روز درگیر آن جمله خواهد بود.او متوجه شد که در این ساعات ذهن ناخودآگاه افراد در بیشترین حالت برنامهپذیری میباشد و میتوان با تلقینهای مثبتی ذهن بیمار را برنامه ریزی کرد.
او پس از مدتی با پدیدهای به نام هیپنوتیزم آشنا شد و متوجه گردید که ذهن انسان در هنگام هیپنوتیزم بالاترین موقعیت برنامهپذیری را دارد. پس از آن بیمارانش را هیپنوتیزم درمانی میکرد و جملات و کلمات مثبتی را به آنها تلقین و آنها را معالجه میکرد.
………..
اینکه پیش فرض های ما باعث میشه که نوع رفتار ما با آدم های مختلف متفاوت باشه واقعیت داره .
من در مواقعی که جملات و پیش فرض های ذهنی مثبت داشتم خیلی موفق عمل کردم و وقتایی که پیش فرض منفی داشنم خیلی بد عمل میکردم
مثالش در حیطه ورزش :
همیشه توسط اطرافیان به من گفته میشد تو باهوشی ولی ورزشکار خوبی نیستی و بارها بارها شنیده بودم که من هرچقدرم تلاش کنم ورزشکار خوبی نیستم و به اندام خوبی نمی رسم یا دیگه 26 سالم شده برای شروع ورزش حرفه ایی دیر هست .و باعث میشد خودم دست کم ببینم و با وجود تلاش زیاد ورزشکار خوبی نباشم چون فکر میکردم من ورزشکار نمیشم از من ورزشکار درنمیاد
و خسته میشدم حین ورزش.
اما این پیش فرض داشتم که مثلا مصرف قهوه حین ورزش زور آدم زیاد میکنه و من با خوردن قهوه وقتی می رفتم ورزش کنم به صورت حرفه ایی و بدون خستگی کلی ورزش میکردم.
در حیطه کار:
من پیش فرض های منفی خیلی زیادی داشتم و دارم که باعث شده کار گیرنیارم مثالش میگم کسی که فوق لیسانس داره با حقوق 10 میخوان هرجاهم میرم همین بهم گفته میشه.
در هر زمینه که پیش فرض های مثبت داشتم اتفاقات مثبت برام رقم خورده و برعکس
به نام یگانه خالق زیبایی ها خالق پدید آورنده فصل ها
خدااایی که فصل بهار را با همه زیبایی هاش بر ما قرار داد
سال نو بر استاد عزیزم و عزیز دلش و همه خانواده دوست داشتنی عباسمنش مبارک باشه
خداااایااا ای خالق من بی نهایت تو را سپاسگزارم بابت مسیری که منا هدایت کردی مسیری که سرشار از عشق و نور الهی توست مسیری که در هر کلام و سخنش در هر نوشته و قلمش ذکر و یاد تو بر زبان ها و دلها جاریست مسیری که دلدادگی و عاااااشقی بی ریاست مسیری که نزدیک بودن تو را حس کردم مسیری که درک کردم که جهانت قوانینی داره که میتونم با درک آنها و عمل به آنها به هدایت هات خلق کنم زندگی سرشار اززسلامتی و آرامش عشق و ثروت و سعادتمندی
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا همواره هدایتمان کن به مسیر درست مسیر کسانیکه نعمت و ثروت عطا کردی
خدااایا ایمان دارم اعتماد دارم به خداییی تو و هدایت تو به بندگی من خدایا ایمان دارم اعتماد دارم که به زیبایی و آسانی تک تک خواسته هام در حال دریافته و اون آسان شدن برا آسانیهاست
عاااشقتونم من
همگی در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند دنیا و آخرت باشید
سلام استاد جان و بانو شایسته گرامی و اهالی سایت جانان.
سلام به شما عزیزی که میخوای نوشته های منو بخوانی در مورد این فایل عالی استاد.
نظرات عجیبی از کسانی که توت فرنگی معمولی خوردن ولی بهشان گفته شده که این همان توت فرنگی 19 دلاری است که Sold out شده و ژاپنی است.
همگی (حتی یک سرآشپز) گفتند: این بهترین توت فرنگی زندگی شان بوده که خوردن.
« منم فکر می کنم دقیقا همینطوره؛ این واکنش آدم ها به چیزی است که بهشان گفته شده: خیلی خارق العاده است. در حالی و یک چیز معمولی است.»
حالا یک عدد نرمال را تست کن در حالی که هر دو یک مدل است. سر آشپز میگه که دومی مزه آب میده.
درس اش این است که چطور پیش فرضهای ما، انتظارات ما و توقع های ما به واقعیت شکل دیگری می دهد.
یک فرد با ذهنیت مثبت، اتفاقات مثبت را جذب می کند و یک فرد با ذهنیت منفی اتفاقات منفی را جذب میکند.
«بصورت کاملاً واقعی (در تجربه زندگی واقعی)»
در مورد یک اتفاق خنثی مثل یک مدل توت فرنگی؛ ذھنیت مثبت، برداشت مثبت ازش میکند و ذهنیت منفی، برداشت منفی و هر دو فرد به همون نسبت، رفتار و احساسات در مورد آن اتفاق دارند؛ منفی و مثبت.
چطور میتوانیم از این شکلی که مغز و احساسات ما کار میکند به نفع خودمان استفاده کنیم و نه به ضرر خودمان؟
« عزیز منی استاد جان که می خواهی سخاوتمندانه این توانایی را در اختیار ما قرار بدی. »
قدرت باورها و قدرت ذهن در این مثال:
بارها شده که یه قرص خنثی را به افراد دادن و گفتن تاثیر بی نظیر داره و بدن واقعاً تأثیر پذیرفته و خوب شده.
مثال قهوه استارباکس که در یک لیوان برند معمولی ریختن و افراد گفتن: اون یکی که عالی بود، این مزخرفه.
«موافقم، نگاه افراد طبق برند تغییر میکنه براحتی»
در واقع ذهنیت ماست که داره تجربیات ما را ایجاد می کنه.
«ایجاد می کند، یعنی خلق می کند، یعنی تجربه می کنیم در زندگی واقعی خودمون.»
اگر ما در مورد چیزی ذهنیت مثبت داشته باشیم، تجربه مثبتی را هم ایجاد می کنیم در واقعیت زندگی خودمان، اگر نگاهمان منفی باشه تجربه منفی را هم در زندگی دریافت میکنیم.
این دقیقا کارکرد جهان است. جهان داره واکنش نشون میده به افکار ما، جهان مانند آینه است که دقیقاً هرآنچه که داریم بهش میدیم به ما بر می گرداند.
« این جمله را بارها و بارها مرور کردم ولی هنوز باور قطعی من نشده، که مطمئن هستم اگر این باور تثبیت بشه در من، من خالق یکتای زندگی خودم می شوم.»
وقتی یک سری افکار و ذهنیت های مثبت و امیدوارکننده به جهان می فرستیم: ذهنیتهایی که منجر به احساس شادی و عالی می شود، جهان کاری میکند که ما در تجربه واقعی زندگی، خوبیها و خواستههایمان را دریافت کنیم، و این یعنی جهان کاری می کند، که اون نگاهی که داریم تبدیل بشه به حقیقت.
اگر ما به خودمان نگاهی مثل توت فرنگی داشته باشیم که این توت فرنگی یا این «من» خیلی خاص، خیلی گران قیمت، خیلی ارزشمند و خیلی کافی است. ما واقعاً احساس می کنیم که کیفیت اش «کیفیت من» عالی است.
«سوالی که در ذهن من ایجاد شده این است که چطور؟ استاد جان چطور؟؟؟ چگونه میتونم احساس کنم که من همون توت فرنگی گران هستم؟ چه کارهای عملی باید در این لحظه انجام بدم؟»
در واقع اون چیزی که توقع داریم، اتفاق بیفته، اتفاق میفته.
نه به این دلیل که جهان تغییر میکنه.
به این دلیل که ما اینجوری فکر می کنیم.
اگر انتظار داری که امروز روز خیلی خوبی باشه، احتمال خیلی زیاد روز خیلی خوبی را تجربه می کنی.
اگر انتظار داشته باشم با کسی نرم و روان صحبت می کنم، احتمال زیاد این اتفاق میفته.
ولی اگر انتظارم این باشه که بحث و دعوا میشه، این اتفاق میفته.
نه به این دلیل که جهان تغییر میکنه.
به این دلیل که ما این افکار رو می فرستیم و شرایطی رو تجربه میکنیم که هماهنگ باشه با افکار و باورهای ما.
ذهن ما جوری تنظیم شده که اطلاعات ورودی رو جوری تعبیر و تفسیر کنه که هماهنگ باشه با باورهاش.
در مثال توت فرنگی: 2 تا توت فرنگی در لحظه بهشان میدن و پشت سرهم تست میکنند. در حالی که هر دو توت فرنگی، از همه نظر یکسان است.
«ذهن» توت فرنگی اول را بخاطر گران بودن، تجربه ای متفاوت و ارزشمند و خوشمزه میسازد، در تجربه واقعی فرد و توت فرنگی دوم را بیمزه می سازد.
هیچ توهمی در کار نیست، چون هر دو توت فرنگی پشت سر هم تست شده.
«این قدرت ذهن در خلق تجربه زندگی ماست »
حتی درمورد رستورانهایی که ریوو خوب دارن؛ ما جوری غذا میخوریم که مزه ی عالی رو ازش تجربه کنیم، در حالی که حتی ممکنه ریووها فیک و غیرواقعی باشند.
«ذهن، تجربه زندگی را ایجاد میکند.»
حتی در مورد فیلم دیدن؛ کسی به ما بگوید: این فیلم خیلی عالی است و خیلی درس داره، چون انتظار ما این است: که خیلی درس داره این فیلم و خیلی کمک کننده است.
بعد از دیدن فیلم، شاید دلت بخواد یک کتاب درمورد درس های این فیلم بنویسی.
چون این ذهنیت در تو ایجاد شده و باور کردی.
بر عکس اش هم صادق است.
خیلی وقت ها ریوو ها یا نظرات دیگران است که ذهنیت ما را شکل میدهد.
اگر انتظار داشته باشی یه آدمی، آدم مهربون و فوق العاده هست و هنوز ندیدیش، اگر با این ذهنیت بری به دیدن اون فرد، ذهن تو تأیید میکنه که این فرد، چه آدم خوبی هست، حتی اگر رفتارش خیلی معمولی باشه و بر عکس.
هدف این برنامه این است که بفهمیم، اطلاعات ورودی چطور داره باورهای ما رو شکل میده و چطور اون باورها دارند تجربههای ما رو ایجاد می کنند.
و چطور می تونیم این روند رو تغییر بدیم؟
« این بزرگترین دستاورد است اگر اتفاق بیفته، یعنی تغییر این روند.»
چقدر راحت ذهنیت، داره تجربیات ما را رقم میزنه.
مثال بو کردن عطری که قدرت میده در حالی که عطر معمولی است.
مثال آبی که فقط رنگ داره و افراد در باشگاه بدنسازی، بعد از نوشیدن آب، وزنه های سنگینتری را میزدند.
منتظر دیدن فایل قسمت دوم هستم و این کامنت به امید خدا در نظرات فایل بعدی ادامه خواهد داشت
در مغز سامانه ای هست به نام RAS حکم قانون جذب رو انجام میده من با دیدن این کلیپ و شنیدن حرف های استاد بیشتر با این سامانه RAS در مغز اشنا شدم
سیستم فعال کننده شبکه ای یا RAS مغز (Reticular Activating System) از نظر آناتومیکی بخشی از سیستم عصبی مرکزی مغز ما تعریف شده که ساختاری پراکنده و شبکه مانند دارد و از تعداد زیادی سلول عصبی واقع در ساقه مغزی تشکیل میشود. جالب است بدانید آر ای اس مغز تاثیرات مهمی بر ذهن، نگرش، تصمیمات و وجوه مختلف زندگی ما دارد
حتما این قسمت مغز رو مطالعه کنید خیلی شگفت انگیز هستش
یک شویی استاد دیدن که درسهایی داشت که باورها و پیش فرضهای ما چگونه دارند اتفاقها رو رخ میدهند
قبلش در مورد قیمت تخم مرغ که افزایش داشته میگه که ملت از قیمت بالای تخم مرغ شکایت میکنند بعد میاند توت فرنگی خاص را دونه ای 19دلار میخرند و آنقدر خریدند که موجود نیست و خوشمزه هست ولی نه به اندازه 19دلار و فرقی با توت فرنگی معمولی ندارد و خیلی ها هم فرقش را نمیفهمند و آزمایشی هم انجام دادند و توت فرنگی معمولی را به جای توت فرنگی 19دلاره به مردم میدهند و همه تعریف میکنند این توت فرنگی خیلی شیرین تر و عالی تر هست از توت فرنگی معمولی واین ذهنیت که از قبل دارند چقدر در حس و تجربه تاثیر میزاره بعد میاند یه توت فرنگی معمولی میدهند با تفاوت به اینکه دومی را میدونند معمولیه و نظرشان را میپرسند میگند اصلا این دومی بی مزه هست در صورتی که هر دو معمولی بوده ولی چگونه ذهن میتونه تاثیر داشته باشه
بعد یکسری میگند تفاوتها بدون شک پیداست و چقدر تفاوت قیمت هست و گرونتره ارزشمند تر است ،بعد میگه چی میشه اگر بهتون بگم هر دو معمولی بودند و تعجب میکنند
چطور ذهنیت و تفکر و انتظارات ما اتفاقات را رقم میزند وکسی که همیشه باور داره سیستم ایمنی قوی داره همیشه سلامته
اگر یک اتفاقی خنثی باشد ذهنیت مثبت برداشت مثبت و ذهنیت منفی برداشت منفی دارد
قدرت ذهن و قدرت باورها :
یکسری آزمایشات و دارو نما انجام شده که بدن به این داروها واکنش نشان دادند
ویا یه جای لاکچری قهوه ای خوردن مزه ی قهوه ی خاص و بینظیر را بهت میده حالا اگر همون قهوه را در یه جای معمولی باقیمت معمولی بخوری میگی مزه اش افتزاح هست وهمه ی این نگاه وابسته به باور و ذهنیتت داره و آنچه ما انتظار داریم اتفاق میافتد چون تو انتظار و باور داری
روز خوبی هست اگر باور داشته باشی مسافرت عالی خواهد بود اگر باور داشته باشی و ذهنیت ما جوری برنامه ریزی شده برحسب ورودی جوری تفسیر میکند که باور داشته باشه
در مثال توت فرنگی که فکر میکردند توت فرنگی گرونه هست احساس داشتند مزه اش خاصه و پر ابه و خیلی ارگانیک هست در صورتی که توت فرنگی معمولی هست ولی ذهن با ورودی اشتباه و ذهنیت اشتباه و نتیجه اشتباه میدهد کارکرد ذهن همین هست باورها دارند نتایج را میدهند
اگر کالایی بگیری و نظرات مثبت داشته باشه میگی خوبه حتی اون نظرات فیک باشه و ذهنت این کالا را خوب میدونه
حتی در مورد فیلمها اگر گفته بشه خیلی درس داره چون انتظار داریم خیلی خوب باشد کلی هم درس میگیریم ولی اگر بگیم فیلم مزخرفی هست همین نتیجه را میگیریم
در هر موضوع همینه بستگی به افکار و ذهن و باورت داره و نظراتی که قبل از فیلم یا سفارش کالا میگیری
یا هنوز فردی را ندیدی و بهت بگم این آدم خیلی خوبیه یا آدم پر رویی هست و هر جور ذهنت را ساخته باشند خودت یکسری رفتارات را هماهنگ میکنی و یکسری هم همون ذهنیت داری و در مقابل آن فرد بر حسب ذهنیتت یا خوب میبینی یا بد
اگر به یه شخصی باور منفی و یا مثبت بدهیم و آن فرد واقعا آن باور را باور کند میتونه تو زندگیش تاثیر داشته باشه
در ساعات پایانی سال ،ارزوی سالی سرشار شادی و عشق و مهربانی را برای همه دارم
کم آوردم انگار یه خواب طولانی میخوام که اینها را پردازش کنه
یه داستان واقعی تو یوتیوب دیدم که خیلی ربط داشت به این جلسه برام جالب بود و اینجا میزارم تا دوستان هم فیض ببرند
داستان کوتاه باورها
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلو بر رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند او موفق به این کار نشد
پس از او خواستند وزنهای که 5 کیلو از رکوردش کمتر است را امتحان کند
این دفعه او به راحتی وزنه را بلند کرد
این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملاً طبیعی به نظر میرسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند
در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنهای بر نیامده بود که در واقع 5 کیلو از رکوردش کمتر بود
و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود
او در حالی و با این باور وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن میدانست
نتیجهگیری هر فردی خود را ارزیابی میکند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد کرد شما نمیتوانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید و هستید اما بیش از آنچه باور دارید میتوانید انجام دهید
یعنی بابا وزنه را با این ذهنیت که سبکتر از قبل هست تونسته بلند کنه
درباره کارها هم همینطوره
من باور دارم براحتی و در تو چند ساعت توانایی تمیز کردن خونه را دارم درصورتی که همین کار را به کس دیگه ای بدم ممکنه بگه تو سه روز هم نمیتونم جمعش کنم من باور کردم چون بارها در موقعیتهایی که زمان کم داشتم انجامش دادم
یا آماده کردن وسیله برای سفر واقعا برام کار نیم ساعته ولی خیلی ها رو میبینم چند روز طول میکشه تا کمی وسایل سفر رو بردارند
با نام و یاد خدا
وای خدایا چقدر این فایل ابله بودن ما آدمها رو بهمون نشون میده. فکر کنم همه با دیدن این فایل حتما یاد یه خاطره ای مشابه افتادیم.
یادمه یه کتاب داستان داشتم به نام لباس پادشاه. در مورد این بود که 2 تا خیاط میرن و به پادشاه میگن برات یه لباس میدوزیم اینطوری و اونطوری. بعد شروع میکنن به دوختن لباسی که هیچی نبوده. هی جلوی پادشاه از لباس تعریف میکردن و خلاصه پادشاه مشتاق بوده که سریع تر لباسش رو بپوشه و طی مراسمی از لباسش رونمایی کنه و لباسی که در واقع هیچی نبوده رو میپوشه و لخت جلوی مردم راه میره و مورد تمسخر همه قرار میگیره.
اینه داستان همه ما. چقدر رفتیم پول چندین برابر دادیم و فکر کردیم این جنس یا خدمت یه کیفیت بسیار بالایی داره اما هیچی نبوده و بعدا بهمون ثابت شده مثل پادشاه گول خوردیم چون ذهنیتمون این بوده که داریم پول بیشتر میدیم و کیفیت بهتری دریافت میکنیم.
سالها قبل وقتی یه روز با یه اتفاق کمی ناجالب شروع میشد تا آخر روز بد میومد چون تو ذهنم اون روز از اول بد اومده و تا آخرم بد پیش میره. اما الان خیلی سعی میکنم حتی اگه روزم کمی ناجالب شروع میشه به اون احساس بد اجازه ندم ادامه پیدا کنه تا روز خراب بشه و بارها دیدم که در ادامه چه اتفاقهای فوق العاده ای برام افتاده.
یادمه خیلی سال پیش مردم جنس ایرانی نمیخریدن چون ذهنیتشون این بود که جنس ایرانی آشغاله. چندین برابر هزینه میکردن تا جنس خارجی بخرن اما اجناس ایرانی با همون کیفیت با قیمت بسیار مناسب وجود داشت. اما الان ذهنیت تغییر کرده.
یا زمانی بود که همه ذهنیت منفی به کردهای نازنین داشتن اما بعد از اینکه سفر به استانهای کردنشین بیشتر شد، همه دیدن که چقدر کردها مردمان خونگرم و مهربون و مهمان نوازی هستن.
یا خودم انقدر از افراد شنیده بودم که پاریس اصلا به درد نمیخوره و شهر جالبی برای سفر نیست که حاضر نبودم سفر کنم، اما وقتی رفتم چقدر تجربه عالی داشتم.
یادمه بچه بودم و یه کارتون دیده بودم که پسری یه سنگ داشت که بهش نیروهای خاصی میداد. منم یه روز یه سنگ دیدم که شیشه ای بود و خیلی زیبا بود. احساس میکردم این سنگ خاصیه و بهم نیروی خاصی میده و همیشه اون سنگ رو همراهم داشتم و اون زمان اعتماد به نفسم خیلی بیشتر شده بود.
یادمه یه همکاری داشتم که ذهنیتم بهش منفی بود و سفری رو پیش رو داشتم باهاش و تو ذهنم میگفتم کاش نشه که با هم بریم. اما وقتی سفر انجام شد دیدم چه آدم باحال و بامرامیه و ورق کاملا برگشت.
خلاصه یک خروار از این مثالها دارم که چطور ذهن ما با پیش فرضهاش میخواد همه چیز رو پیش بینی کنه و اگه به این پیش فرضها قدرت بدیم تجاربمون رو شکل میدن. اما باید کم کم بازی های ذهن رو یاد بگیریم و قدرت رو از ذهن بگیریم و همیشه انتظار مثبت داشته باشیم.
سپاس فراوان از شما استاد که از هیچ مثالی برای آموزش به ما دریغ نمیکنید.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزو خانم شایسته گرامی و همه دوستان عزیز این سایت سال نو رو به شما و همه تبریک میگویم انشاالله مثل همیشه و بیشتر از قبل پر از سلامتی و حال خوب باشه براتون استاد عزیزم من فایل دانلود کردم ولی هنوز گوش ندادم فقط خواستم تبریک بگمو تشکر کنم بابت این فایل و دوره هم جهت با جریان خداوند که منم در این مسیر قرار داد و دوره رو برام تهیه کرد بازم خیلی ممنونم از شما و تمامی عزیزان که برای وجود این سایت زحمت کشیدند
یکی از دوستام میگفت مادر خانمم شب اومد خونه ما موند و گفت من باید برم خونه خودم قرص های آرام بخشم مونده خونه. اونهارو نخورم خوابم نمیبره
دوستم میگفت گفتم مادر جان من یه قرص آرام بخش دارم خیلی قویه تازه باید نصف بندازی
میگفت یه قرص استامینوفن رو نصف کردم دادم بهش گفتم بخور ببین چقدر راحت میخابی
میگفت تا8صبح راحت خوابید
گفته بود پسرم از این قرص ها برام بخر از قرص های خودم خیلی بهتر بود
قدرت زهن اینجوری رو اون کار کرده بود
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
تلقین چیست؟
تلقین فرایند روانشناختی است که به وسیله آن یک شخص افکار، احساسات یا رفتار شخص دیگری را هدایت میکند. به عبارت دیگر به فرایندی گفته میشود که از طریق آن پاسخی غیرانتقادی بر اثر محرکی برانگیخته شود.
در روانشناسی اجتماعی این اصطلاح معمولا این فرایند را به رابطهای نسبت میدهد که در آن فرد یا گروه از نمادها به صورت محرک استفاده میکند تا پاسخهای غیرانتقادی را در افراد یا گروههای دیگر، یا در خود بیدار کند.
تاریخچه کشف تلقین
قوانین این فرایند توسط دکتر امیل کوئه داروساز و روانشناس فرانسوی پایهگذاری شدند. دکتر کوئه روزی در داروخانه خود مشغول کار بود که یکی از بیمارانش با عصبانیت وارد داروخانه شد و با همان حالت شروع به اعتراض کرد و گفت: آقای دکتر تمام داروهایی که به من دادهاید بیتاثیر هستند.
در زمانی که او داشت اعتراض میکرد انگار چیزی یا کسی در ذهن دکتر کوئه گفت: داروی قبلی بیمار را بگیر و با کپسول و رنگ دیگری به بیمار بده و به او بگو که این دارو، داروی جدیدی است که بیماران زیادی را درمان کرده است. او چنین کرد وبه بیمار گفت که دارویی که به تو میدهم تازه دستم رسیده، مطمئن باش که این دارو بیماری تو را معالجه خواهد کرد. بیمار دارو را با این ذهنیت که حتما بیماریش با داروی جدید بهبود پیدا خواهد کرد، داروخانه را ترک کرد.پس از چند روز بیمار دکتر کوئه با خوشحالی برگشت و به دکتر گفت: آقای دکتر از شما به دلیل داروی جدید ممنونم. داروی جدید بیماری مرا معالجه کرده است. دکتر امیل کوئه از اینکه داروی قبلی توانسته بود بیماری او را معالجه کند بسیار متعجب شد. بعد از اینکه مطمئن شد دارو همان داروی قبلی است به این نتیجه رسید که جملاتی که به بیمار گفته است باعث معالجه بیمار گردیده است.این اولین جرقه ای بود که در ذهن دکتر امیل کوئه خورد.
ولی اتفاق دیگری هم افتاد که باعث شد این نکته به صورت جدیتری از طرف دکتر کوئه پیگیری شود.
در یکی از روزها در هنگام صبح موقعی که پسر دکتر کوئه از خواب بیدار شد، دکتر کوئه به دلایلی شروع به پرخاش کرد و با عصبانیت به سر پسرش داد زد و او را سرزنش کرد. پس از این کار او پسرش را زیر نظر داشت و متوجه شد که تا چند روز شخصیت پسرش به هم ریخته و حال او دگرگون شده است.او در روزها و ساعات دیگری هم فرزندش را با عصبانیت سرزنش کرده بود ولی حال او را اینگونه دگرگون نکرده بود. برای اینکه مطئن شود در روز دیگری و همان ساعت یعنی اول صبح موقع بیدار شدن پسرش دوباره این کار را تکرار کرد و به همان نتیجه رسید. یعنی مشاهده کرد که تا چند روز پس از این ماجرا حال پسرش دگرگون است و این جرقه دوم بود که در ذهن کوئه خورد.
دکتر کوئه پس از اتفاقی که افتاد به این نتیجه رسید که هرگاه در اول صبح موقع بیدار شدن از خواب و یا در آخر شب موقع خوابیدن جملات مثبت و یا منفی به کسی گفته شود ذهن او تا چند روز درگیر آن جمله خواهد بود.او متوجه شد که در این ساعات ذهن ناخودآگاه افراد در بیشترین حالت برنامهپذیری میباشد و میتوان با تلقینهای مثبتی ذهن بیمار را برنامه ریزی کرد.
او پس از مدتی با پدیدهای به نام هیپنوتیزم آشنا شد و متوجه گردید که ذهن انسان در هنگام هیپنوتیزم بالاترین موقعیت برنامهپذیری را دارد. پس از آن بیمارانش را هیپنوتیزم درمانی میکرد و جملات و کلمات مثبتی را به آنها تلقین و آنها را معالجه میکرد.
………..
اینکه پیش فرض های ما باعث میشه که نوع رفتار ما با آدم های مختلف متفاوت باشه واقعیت داره .
من در مواقعی که جملات و پیش فرض های ذهنی مثبت داشتم خیلی موفق عمل کردم و وقتایی که پیش فرض منفی داشنم خیلی بد عمل میکردم
مثالش در حیطه ورزش :
همیشه توسط اطرافیان به من گفته میشد تو باهوشی ولی ورزشکار خوبی نیستی و بارها بارها شنیده بودم که من هرچقدرم تلاش کنم ورزشکار خوبی نیستم و به اندام خوبی نمی رسم یا دیگه 26 سالم شده برای شروع ورزش حرفه ایی دیر هست .و باعث میشد خودم دست کم ببینم و با وجود تلاش زیاد ورزشکار خوبی نباشم چون فکر میکردم من ورزشکار نمیشم از من ورزشکار درنمیاد
و خسته میشدم حین ورزش.
اما این پیش فرض داشتم که مثلا مصرف قهوه حین ورزش زور آدم زیاد میکنه و من با خوردن قهوه وقتی می رفتم ورزش کنم به صورت حرفه ایی و بدون خستگی کلی ورزش میکردم.
در حیطه کار:
من پیش فرض های منفی خیلی زیادی داشتم و دارم که باعث شده کار گیرنیارم مثالش میگم کسی که فوق لیسانس داره با حقوق 10 میخوان هرجاهم میرم همین بهم گفته میشه.
در هر زمینه که پیش فرض های مثبت داشتم اتفاقات مثبت برام رقم خورده و برعکس
به نام خداوند وهابم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سلام به همه ی دوستان
اول از همه سال نو را به شما عزیزان تبریک می گم مخصوصا به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سالی پر از آرامش و سلامتی و حال خوب و سعادت در دنیا و آخرت از خداوند مهربونم خواهانم
خداراشاکرم که در کنار شما عزیزان هستم و این سعادت بزرگی ست
درسها از شما عزیزان گرفتم و زندگیم حتی یه لحظه اش قابل مقایسه با قبلا نیست خداوندا هزاران هزار بار شکر
ممنونم بابت همه چیز
خدایا شکرت شکرت شکرت
به نام یگانه خالق زیبایی ها خالق پدید آورنده فصل ها
خدااایی که فصل بهار را با همه زیبایی هاش بر ما قرار داد
سال نو بر استاد عزیزم و عزیز دلش و همه خانواده دوست داشتنی عباسمنش مبارک باشه
خداااایااا ای خالق من بی نهایت تو را سپاسگزارم بابت مسیری که منا هدایت کردی مسیری که سرشار از عشق و نور الهی توست مسیری که در هر کلام و سخنش در هر نوشته و قلمش ذکر و یاد تو بر زبان ها و دلها جاریست مسیری که دلدادگی و عاااااشقی بی ریاست مسیری که نزدیک بودن تو را حس کردم مسیری که درک کردم که جهانت قوانینی داره که میتونم با درک آنها و عمل به آنها به هدایت هات خلق کنم زندگی سرشار اززسلامتی و آرامش عشق و ثروت و سعادتمندی
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا همواره هدایتمان کن به مسیر درست مسیر کسانیکه نعمت و ثروت عطا کردی
خدااایا ایمان دارم اعتماد دارم به خداییی تو و هدایت تو به بندگی من خدایا ایمان دارم اعتماد دارم که به زیبایی و آسانی تک تک خواسته هام در حال دریافته و اون آسان شدن برا آسانیهاست
عاااشقتونم من
همگی در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند دنیا و آخرت باشید
سلام استاد جان و بانو شایسته گرامی و اهالی سایت جانان.
سلام به شما عزیزی که میخوای نوشته های منو بخوانی در مورد این فایل عالی استاد.
نظرات عجیبی از کسانی که توت فرنگی معمولی خوردن ولی بهشان گفته شده که این همان توت فرنگی 19 دلاری است که Sold out شده و ژاپنی است.
همگی (حتی یک سرآشپز) گفتند: این بهترین توت فرنگی زندگی شان بوده که خوردن.
« منم فکر می کنم دقیقا همینطوره؛ این واکنش آدم ها به چیزی است که بهشان گفته شده: خیلی خارق العاده است. در حالی و یک چیز معمولی است.»
حالا یک عدد نرمال را تست کن در حالی که هر دو یک مدل است. سر آشپز میگه که دومی مزه آب میده.
درس اش این است که چطور پیش فرضهای ما، انتظارات ما و توقع های ما به واقعیت شکل دیگری می دهد.
یک فرد با ذهنیت مثبت، اتفاقات مثبت را جذب می کند و یک فرد با ذهنیت منفی اتفاقات منفی را جذب میکند.
«بصورت کاملاً واقعی (در تجربه زندگی واقعی)»
در مورد یک اتفاق خنثی مثل یک مدل توت فرنگی؛ ذھنیت مثبت، برداشت مثبت ازش میکند و ذهنیت منفی، برداشت منفی و هر دو فرد به همون نسبت، رفتار و احساسات در مورد آن اتفاق دارند؛ منفی و مثبت.
چطور میتوانیم از این شکلی که مغز و احساسات ما کار میکند به نفع خودمان استفاده کنیم و نه به ضرر خودمان؟
« عزیز منی استاد جان که می خواهی سخاوتمندانه این توانایی را در اختیار ما قرار بدی. »
قدرت باورها و قدرت ذهن در این مثال:
بارها شده که یه قرص خنثی را به افراد دادن و گفتن تاثیر بی نظیر داره و بدن واقعاً تأثیر پذیرفته و خوب شده.
مثال قهوه استارباکس که در یک لیوان برند معمولی ریختن و افراد گفتن: اون یکی که عالی بود، این مزخرفه.
«موافقم، نگاه افراد طبق برند تغییر میکنه براحتی»
در واقع ذهنیت ماست که داره تجربیات ما را ایجاد می کنه.
«ایجاد می کند، یعنی خلق می کند، یعنی تجربه می کنیم در زندگی واقعی خودمون.»
اگر ما در مورد چیزی ذهنیت مثبت داشته باشیم، تجربه مثبتی را هم ایجاد می کنیم در واقعیت زندگی خودمان، اگر نگاهمان منفی باشه تجربه منفی را هم در زندگی دریافت میکنیم.
این دقیقا کارکرد جهان است. جهان داره واکنش نشون میده به افکار ما، جهان مانند آینه است که دقیقاً هرآنچه که داریم بهش میدیم به ما بر می گرداند.
« این جمله را بارها و بارها مرور کردم ولی هنوز باور قطعی من نشده، که مطمئن هستم اگر این باور تثبیت بشه در من، من خالق یکتای زندگی خودم می شوم.»
وقتی یک سری افکار و ذهنیت های مثبت و امیدوارکننده به جهان می فرستیم: ذهنیتهایی که منجر به احساس شادی و عالی می شود، جهان کاری میکند که ما در تجربه واقعی زندگی، خوبیها و خواستههایمان را دریافت کنیم، و این یعنی جهان کاری می کند، که اون نگاهی که داریم تبدیل بشه به حقیقت.
اگر ما به خودمان نگاهی مثل توت فرنگی داشته باشیم که این توت فرنگی یا این «من» خیلی خاص، خیلی گران قیمت، خیلی ارزشمند و خیلی کافی است. ما واقعاً احساس می کنیم که کیفیت اش «کیفیت من» عالی است.
«سوالی که در ذهن من ایجاد شده این است که چطور؟ استاد جان چطور؟؟؟ چگونه میتونم احساس کنم که من همون توت فرنگی گران هستم؟ چه کارهای عملی باید در این لحظه انجام بدم؟»
در واقع اون چیزی که توقع داریم، اتفاق بیفته، اتفاق میفته.
نه به این دلیل که جهان تغییر میکنه.
به این دلیل که ما اینجوری فکر می کنیم.
اگر انتظار داری که امروز روز خیلی خوبی باشه، احتمال خیلی زیاد روز خیلی خوبی را تجربه می کنی.
اگر انتظار داشته باشم با کسی نرم و روان صحبت می کنم، احتمال زیاد این اتفاق میفته.
ولی اگر انتظارم این باشه که بحث و دعوا میشه، این اتفاق میفته.
نه به این دلیل که جهان تغییر میکنه.
به این دلیل که ما این افکار رو می فرستیم و شرایطی رو تجربه میکنیم که هماهنگ باشه با افکار و باورهای ما.
ذهن ما جوری تنظیم شده که اطلاعات ورودی رو جوری تعبیر و تفسیر کنه که هماهنگ باشه با باورهاش.
در مثال توت فرنگی: 2 تا توت فرنگی در لحظه بهشان میدن و پشت سرهم تست میکنند. در حالی که هر دو توت فرنگی، از همه نظر یکسان است.
«ذهن» توت فرنگی اول را بخاطر گران بودن، تجربه ای متفاوت و ارزشمند و خوشمزه میسازد، در تجربه واقعی فرد و توت فرنگی دوم را بیمزه می سازد.
هیچ توهمی در کار نیست، چون هر دو توت فرنگی پشت سر هم تست شده.
«این قدرت ذهن در خلق تجربه زندگی ماست »
حتی درمورد رستورانهایی که ریوو خوب دارن؛ ما جوری غذا میخوریم که مزه ی عالی رو ازش تجربه کنیم، در حالی که حتی ممکنه ریووها فیک و غیرواقعی باشند.
«ذهن، تجربه زندگی را ایجاد میکند.»
حتی در مورد فیلم دیدن؛ کسی به ما بگوید: این فیلم خیلی عالی است و خیلی درس داره، چون انتظار ما این است: که خیلی درس داره این فیلم و خیلی کمک کننده است.
بعد از دیدن فیلم، شاید دلت بخواد یک کتاب درمورد درس های این فیلم بنویسی.
چون این ذهنیت در تو ایجاد شده و باور کردی.
بر عکس اش هم صادق است.
خیلی وقت ها ریوو ها یا نظرات دیگران است که ذهنیت ما را شکل میدهد.
اگر انتظار داشته باشی یه آدمی، آدم مهربون و فوق العاده هست و هنوز ندیدیش، اگر با این ذهنیت بری به دیدن اون فرد، ذهن تو تأیید میکنه که این فرد، چه آدم خوبی هست، حتی اگر رفتارش خیلی معمولی باشه و بر عکس.
هدف این برنامه این است که بفهمیم، اطلاعات ورودی چطور داره باورهای ما رو شکل میده و چطور اون باورها دارند تجربههای ما رو ایجاد می کنند.
و چطور می تونیم این روند رو تغییر بدیم؟
« این بزرگترین دستاورد است اگر اتفاق بیفته، یعنی تغییر این روند.»
چقدر راحت ذهنیت، داره تجربیات ما را رقم میزنه.
مثال بو کردن عطری که قدرت میده در حالی که عطر معمولی است.
مثال آبی که فقط رنگ داره و افراد در باشگاه بدنسازی، بعد از نوشیدن آب، وزنه های سنگینتری را میزدند.
منتظر دیدن فایل قسمت دوم هستم و این کامنت به امید خدا در نظرات فایل بعدی ادامه خواهد داشت
در پناه حق باشید سالم و خوشبخت
خدا هست
در مغز سامانه ای هست به نام RAS حکم قانون جذب رو انجام میده من با دیدن این کلیپ و شنیدن حرف های استاد بیشتر با این سامانه RAS در مغز اشنا شدم
سیستم فعال کننده شبکه ای یا RAS مغز (Reticular Activating System) از نظر آناتومیکی بخشی از سیستم عصبی مرکزی مغز ما تعریف شده که ساختاری پراکنده و شبکه مانند دارد و از تعداد زیادی سلول عصبی واقع در ساقه مغزی تشکیل میشود. جالب است بدانید آر ای اس مغز تاثیرات مهمی بر ذهن، نگرش، تصمیمات و وجوه مختلف زندگی ما دارد
حتما این قسمت مغز رو مطالعه کنید خیلی شگفت انگیز هستش
به نام خداوند مهربانم
یک شویی استاد دیدن که درسهایی داشت که باورها و پیش فرضهای ما چگونه دارند اتفاقها رو رخ میدهند
قبلش در مورد قیمت تخم مرغ که افزایش داشته میگه که ملت از قیمت بالای تخم مرغ شکایت میکنند بعد میاند توت فرنگی خاص را دونه ای 19دلار میخرند و آنقدر خریدند که موجود نیست و خوشمزه هست ولی نه به اندازه 19دلار و فرقی با توت فرنگی معمولی ندارد و خیلی ها هم فرقش را نمیفهمند و آزمایشی هم انجام دادند و توت فرنگی معمولی را به جای توت فرنگی 19دلاره به مردم میدهند و همه تعریف میکنند این توت فرنگی خیلی شیرین تر و عالی تر هست از توت فرنگی معمولی واین ذهنیت که از قبل دارند چقدر در حس و تجربه تاثیر میزاره بعد میاند یه توت فرنگی معمولی میدهند با تفاوت به اینکه دومی را میدونند معمولیه و نظرشان را میپرسند میگند اصلا این دومی بی مزه هست در صورتی که هر دو معمولی بوده ولی چگونه ذهن میتونه تاثیر داشته باشه
بعد یکسری میگند تفاوتها بدون شک پیداست و چقدر تفاوت قیمت هست و گرونتره ارزشمند تر است ،بعد میگه چی میشه اگر بهتون بگم هر دو معمولی بودند و تعجب میکنند
چطور ذهنیت و تفکر و انتظارات ما اتفاقات را رقم میزند وکسی که همیشه باور داره سیستم ایمنی قوی داره همیشه سلامته
اگر یک اتفاقی خنثی باشد ذهنیت مثبت برداشت مثبت و ذهنیت منفی برداشت منفی دارد
قدرت ذهن و قدرت باورها :
یکسری آزمایشات و دارو نما انجام شده که بدن به این داروها واکنش نشان دادند
ویا یه جای لاکچری قهوه ای خوردن مزه ی قهوه ی خاص و بینظیر را بهت میده حالا اگر همون قهوه را در یه جای معمولی باقیمت معمولی بخوری میگی مزه اش افتزاح هست وهمه ی این نگاه وابسته به باور و ذهنیتت داره و آنچه ما انتظار داریم اتفاق میافتد چون تو انتظار و باور داری
روز خوبی هست اگر باور داشته باشی مسافرت عالی خواهد بود اگر باور داشته باشی و ذهنیت ما جوری برنامه ریزی شده برحسب ورودی جوری تفسیر میکند که باور داشته باشه
در مثال توت فرنگی که فکر میکردند توت فرنگی گرونه هست احساس داشتند مزه اش خاصه و پر ابه و خیلی ارگانیک هست در صورتی که توت فرنگی معمولی هست ولی ذهن با ورودی اشتباه و ذهنیت اشتباه و نتیجه اشتباه میدهد کارکرد ذهن همین هست باورها دارند نتایج را میدهند
اگر کالایی بگیری و نظرات مثبت داشته باشه میگی خوبه حتی اون نظرات فیک باشه و ذهنت این کالا را خوب میدونه
حتی در مورد فیلمها اگر گفته بشه خیلی درس داره چون انتظار داریم خیلی خوب باشد کلی هم درس میگیریم ولی اگر بگیم فیلم مزخرفی هست همین نتیجه را میگیریم
در هر موضوع همینه بستگی به افکار و ذهن و باورت داره و نظراتی که قبل از فیلم یا سفارش کالا میگیری
یا هنوز فردی را ندیدی و بهت بگم این آدم خیلی خوبیه یا آدم پر رویی هست و هر جور ذهنت را ساخته باشند خودت یکسری رفتارات را هماهنگ میکنی و یکسری هم همون ذهنیت داری و در مقابل آن فرد بر حسب ذهنیتت یا خوب میبینی یا بد
اگر به یه شخصی باور منفی و یا مثبت بدهیم و آن فرد واقعا آن باور را باور کند میتونه تو زندگیش تاثیر داشته باشه
در ساعات پایانی سال ،ارزوی سالی سرشار شادی و عشق و مهربانی را برای همه دارم
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم جان
سال نو رو تبریک میگم به استاد مریم عزیز و دوستان
استاد جان این همه آگاهی
استاد جان این همه آرامش در صداتون
استاد این همه مطالب آموزنده
کم آوردم انگار یه خواب طولانی میخوام که اینها را پردازش کنه
یه داستان واقعی تو یوتیوب دیدم که خیلی ربط داشت به این جلسه برام جالب بود و اینجا میزارم تا دوستان هم فیض ببرند
داستان کوتاه باورها
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلو بر رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند او موفق به این کار نشد
پس از او خواستند وزنهای که 5 کیلو از رکوردش کمتر است را امتحان کند
این دفعه او به راحتی وزنه را بلند کرد
این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملاً طبیعی به نظر میرسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند
در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنهای بر نیامده بود که در واقع 5 کیلو از رکوردش کمتر بود
و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود
او در حالی و با این باور وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن میدانست
نتیجهگیری هر فردی خود را ارزیابی میکند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد کرد شما نمیتوانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید و هستید اما بیش از آنچه باور دارید میتوانید انجام دهید
یعنی بابا وزنه را با این ذهنیت که سبکتر از قبل هست تونسته بلند کنه
درباره کارها هم همینطوره
من باور دارم براحتی و در تو چند ساعت توانایی تمیز کردن خونه را دارم درصورتی که همین کار را به کس دیگه ای بدم ممکنه بگه تو سه روز هم نمیتونم جمعش کنم من باور کردم چون بارها در موقعیتهایی که زمان کم داشتم انجامش دادم
یا آماده کردن وسیله برای سفر واقعا برام کار نیم ساعته ولی خیلی ها رو میبینم چند روز طول میکشه تا کمی وسایل سفر رو بردارند