اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خداوندی ک هر لحظه اجابت کننده خواسته های من هست
خدایا شکرت ک تو را دارم ک با نام و یادت قلبم آرام میگیره
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و چشمان زیبای دوستان گلم ک این کامنت میخونن
همین الان ذهنم داشت در مورد خواسته هام نجوا میکرد و داشتم زور میزدم ک با کلامم بتونم کنترلش کنم ک خداوند قادر مطلقه و توانایی انجام هر کاری داره
الان اومده بودم پست دنبال کفشی ک سفارش داده بودم فرستنده کد مرسوله برام نفرستاده اما تلفنی بهم گفته بود ک برات ارسال کردیم و دوست داشتم هرچه زودتر بدستم برسه
ی لحظه به خواسته های دیگرم فکر میکردم ک ببین محمد، خواسته هاتو اجابت کرده و در حال رسیدن به دستت هست مثل همین بسته پستی و این زمان تا تو امادش بشی باید سپری بشه اما واکنش تو چیه؟؟
میخای زندگی تعطیل کنی در حسرت دیر رسیدن این خواسته ثانیه های عمرت از دست بدی یا از لحظات زندگی لذت ببری، تصمیمت چیه؟؟
از اون مهم تر
یک تولید کننده کفش بهت تلفنی اوکی داده ک کفشت فرستاده میتونی بپذیری و ذهنت آروم میکنی
اما خدایی ک بارها و بارها خواسته هات اجابت کرده، خواسته هایی ک همون موقع هم برات غیرقابل باور بود اما از جایی ک فکرش نمیکردی برات اجابت کرده و اینبار فکر میکنی نمی تونه یا تو رو فراموش کرده
خواستم این ردپا از خودم به جا بزارم برای ذهن نجواگرم، به محض اینکه موضوع فایل جدید دیدم
گفتم خدا جواب سوال الانم داد و هنوزم فایل گوش نکردم و دقیقا جلو اداره پست این کامنت گذاشتم
خدایا من به هر خیر و هدایت از سمت تو هر لحظه فقیرم
خدایا شکرت برای این سایت الهی، دوستان نازنین و استاد خانم شایسته
برای همه مون آرزوی سلامتی، آرامش و روزی و نعمت بغیر حساب میکنم
بینهایت سپاسگزار خداوندم که هدایتم کرد بسمت این فایل و بینهایت سپاسگزارم شما هستم بابت نشر این آگاهی ها.
استاد مبحثی که درین فایل مطرح کردین، اون اجابت خواسته زکریا و بشارت خداوند بهش و بدنبالش ناباوری زکریا و هدایتهای خداوند برای باورپذیر شدنش برای زکریا بقدرررری برای من آشناست که حدنداره.
چون حدودا 2 ساله که دقیقا چنین تجربه ای برام رقم خورده و من حدود 2ساله شبانه روزم به معنای واقعی تمام شبانه روز من درین 2سال شده سوال کردن از خدا و جوابهای خداوند بهم.
درواقع یه کلاس خصوصی که انگار خدا برام گذاشته برای رشد و دریافت وعده خودش.
حدود 2سال پیش خداوند بشارتی را درباره تحقق یه هدف بزرگ بدلم جاری کرد و گفت.
خیلی خوشحال شدم و هنوزم هستم.
بعد به دنبالش اولین چیزیکه ازش پرسیدم بش گفتم خداجونی واقعا راست گفتی که چنین… میشه؟!!! یعنی اولین ناباوری من به شکل این سوال بود. و خداوند درلحظه جوابو بدلم جاری کرد.(که البته این سوال را 3بار ولی در فواصل مختلف ازش پرسیدم)
شادمانیم خیلی بیشتر شد و ازش پرسیدم خب چه قدمی باید بردارم براش؟
اونموقع که این سوالو کردم فکرمیکردم خب حالا خدا هدایتم میکنه که برو فلان کارو بکن برو فلان جا برو… دیگه اوکی میشه و تموم.
بعد دیدم نخیر این خبرا نیست.
اون ندا بدلم جاری شد و از موحد بودن و شرک بهم گفت و یه دامنه عظیم از جریان شرک و موحد بودن را برام باز کرد.
البته نه یک مرتبه، بلکه پله پله
اینقدر مقاومتها و سوالات برام پیش میومد که از خدا میپرسیدم و خداوند درلحظه هدایتم میکرد جواب سوالاتم میداد. بارها به اون جوابهایی هم که میداد باز شک میکردم و راحت باهاش حرف میزدم و بهش میگفتم من نمیتونم این حرفتو باور کنم ولی میخوام برام باورپذیر بشه چون مطمعنم تو حرف الکی که بهم نمیزنی هدایتم کن و….
خلاصه حدود 2 ساله که بر اساس بشارتی که خداوند بهم داد این پروسه را گذروندم.
درواقع خود خداوند تمام مقاومتهای وجودم درباره پذیرش اون بشارت خودش را بهم نشون داد و خودشم هدایتم میکرد به باورهای درست و بهم یاد میداد.(درباره توحید، درباره فراوانی درباره ارزشمندی و..)
و استاد من سلولی با کمک خداوند غرق این پروسه آموزشی و آماده شدن برای دریافت بشارت خداوند شدم.
خیلی عمیق رو تمام اونچه خداوند بدلم جاری میکرد و هدایتم میکرد کار کردم.
بارها حس خستگی میومد تو وجودم ولی باز از خودش میخواستم که بهم نیرو و توان بده، هرحالتی که برام پیش میومد براش میگفتم، باهاش حرف میزدم، باهام حرف میزد مثل دوتا رفیق واقعی.
لحظات خوش و عمیقی را گذروندم. و یجاهایی میشه گفت سخت و اون زمانی بود که اون نجوا میگفت و حمله ور میشد درباره اون هدایتهای خداوند مرحله به مرحله.
یعنی هربار هدایت و راهنمایی ای از جانب خداوند بود نجوای شیطان و حمله ور شدنش هم بود.
و استاد باورتون میشه این حدود 2سال چه ترمزهایی را خداوند درونم مرحله مرحله بهم نشون داد و خودشم هدایتم کرد برای برطرف شدنش که بارها خودم از تعجب دهنم باز میموند. واقعا هنگ میکردم که این دیگه کجا بوده، اصلا چجوری شده که این باورهای اشتباه، این ترمزها درون من ایجاد شده.
و استاد لایه لایه مثل پیاز که لایه لایه ازش برداشته میشه تا میرسه به وسط پیاز،
برای منم لایه لایه هدایت بود و مقاومتها، بعد میرفت سراغ لایه بعدی و به همین صورت ادامه داشته تا الان.
و استاد درمورد بعضی از هدایتهای خداوند مقاومت خیلی کمتری داشتم و باورپذیریش برام راحتتر بود ولی بعضی از اونها را شاید چندین ماه توش گیر بودم. سوال تو سوال از وجودم کشیده میشد بیرون و خداوند با عشقو صبوری هدایتم میکرد. چقدر شک ها واای خدایاااا.
حالا بعد از اینهمه لحظه به لحظه درپناه هدایتهای خداوند جلو اومدم، رسیدم به حدودا 2ماه پیش یا یکم بیشتر که خداوند بشارت تو مدار دریافت بشارت اولیه خودش و تحقق هدفم را بهم داد.
منم کلی خوشحال، تا یکم گذشت دیدم خبری نیست!!خبری نشد!!! بخدا گفتم خدایا مگه نگفتی تو مدار دریافتشم پس کو؟!!! مگه هرکسی تو مدار دریافت هدفش قرار میگیره نباید دیگه بشه؟!!
و خداوند بدلم جاری کرد من بهت گفتم تو مدار دریافتش قرار گرفتی ولی آیا تو حرف منو باور کردی؟!!!
و استاد تا این ندا بدلم جاری شد فقط سکوت کردم. آخه درست میگفت من باور نکرده بودم که تو مدار دریافتش قرار گرفتم. و باز درین مرحله من دارم با هدایت خداوند روی مقاومتهام و هدایتهای خداوند کار میکنم.
و استاد عزیزم چقدر این فایل و کلام شما انگیزه منو بیشتر کرد که پرانرژی تر ادامش بدم تا بامید خدا بزودی تحقق هدفم و اون بشارت خداوند را بهتون اطلاع بدم.
استاد این چندین روز اخیر واقعا یحس خستگی اومده بود تو وجودم که بازم خداوند از لطف خودش پله پله هدایتم کرد. دستمو گرفت بلندم کرد و بااین فایل تیر خلاص را بهم زد برای رهایی از اون حس خستگی.
انگار اون حس خستگی از ادامه دادن مسیرم هم ترفند شیطان بود برام نمیدونم.
استاد من اگر بخوام فقط از کیفیت این دوسال و سوالاتم، هدایتهای خداوند، نحوه ورود شیطان و… بگم شاید چندین کتاب هزار صفحه ای بشه، شاید روزها باید وقت بگذره که براتون تعریف کنم. و شاید حتی اصلا نشه گفت و تعریف کرد چون اونقدر درونی و کیفیتی هستش که نمیشه با کلمات دربارش گفت.
استاد بامید روزیکه بهتون خبر و بشارت تحقق وعده خداوند را براتون بنویسم و امیدوارم بزودی زود بشه.
از خودش میخوام همینطور که تا به این لحظه کنارم بوده دستمو گرفته، برام صبوری کرده بهم احترام گذاشته، محرمم بوده، مرهمم بوده و.. بازم کنارم باشه و لحظه ای منو بخودم وا نگذاره.
استاد نمیدونید بااین فایلتون چه بمب انرژی درونم منفجر شد. همون رب عاشق خیر عظیمی نصیبتون کنه.
سلام به استاد توحیدی خودم. چند روز نبودید ،خیلی دلمون برات تنگ شده بود.
سلام به تمام دوستان توحیدی.
واقعا کلید اجابت دعا ، باور داشتن به امکان پذیری خواسته است،
باور به بی نهایت بودن قدرت خالق،
باور به نزدیک بودن خداوند به ما ،
باور به اینکه خداوند نمیتونه نبخشه،چپن منبأ خیر و برکته.
به قول استاد ،تا یه خواسته ایی در درون ما شکل میگیره
و میخوایم تجسمش کنیم ،سریع ذهن میگه چطور
وهمون موقع خاموش میشه.
من که خودم هزاران بار ،تا به چطور فکر کردم ،سریع نا امید شدم و کلا بیخیال خواسته شدم.
و این موضوع ،ریشه در ایمان و باورهای ما نسبت به قدرت خالق داره.
خداوند عزیز میفرماید:
انا اقول له کن فیکون
من میگویم باش و میشود.
تفاوت انسانها و نتایج اونا ، به باورشون نسبت به قدرت خدا است.
وقتی حضرت سلیمان میاد و درخواست ملک و فرمانروایی به اون عظمت میکنه، باورش نسبت به خداوند به اون اندازه (درخواست) بزرگه.
به خداوند میگه( انک انت الوهاب) قطعا تو بی نهایت بخشنده ای.
شکر گذاری داشته های قبل ، وبه یاد اوردن حل مسائل و مشکلات قبل ،میتونه ظرف مارو بزرگتر کنه
افزایش ظرف باعث درخواست ودریافت نعمتهای بیشتر و با کیفیت تر میشه و همین سیکل به ترتیب ادامه داره تا میرسه به درخواستهای بزرگ انبیا.
حضرت زکریا میاد در سن پیری ،با وجود همسری نازا
درخواست فرزند میکنه،باور ، ایمان و توکل
باعث چنین درخواستی میشه.و خداوند هم بهش پاسخ میده.
البته که حضرت زکریا هم با وجود پیامبر بودن هم یکم ترمز داره و به خداوند میگه چطوررر؟
پس ما که 1000 برابر نسبت به حضرت زکریا
کلمه چطور؟؟؟؟ در ذهنمون مرور میشه و خواسته رو بلافاصله خاموش میکنه.
ما همیشه تا پایان عمر، یک جدال بین ذهن و قلبمون داریم، ذهن جایگاه منطق
و قلب جایگاه خداوند،
ما باید به ندای قلبمون گوش کنیم ،البته که کار راحتی نیست.کنترل ذهن میخواد، کنترل ورودی میخواد، تقوا میخواد، توکل میخواد،
به یاد آوردن حل مسائل به ظاهر سخت گذشته رو میخواد،به یاد آوردن معجزاتی که درقران آمده رو میخواد وکم کم ظرف ما بزرگتر میشه و به اندازه ظرفمون خواسته های ماهم بزرگتر میشه و نعمتهای بزرگتری دریافت میکنیم.
اکثریت ما انسانها جسارت چنین درخواستی رو نداریم.
ذهن منطقی ما نمیزاره.
بینهایت وعده فقر و بدبختی رو شنیدیم از شیطان
،از دوستان ،از خانواده ،از رسانه ها
بینهایت احساس گناه داشته ایم ، ویا حتی از دیگران دریافت کرده ایم.
بینهایت احساس بی لیاقتی داشته ایم ،(با مقایسه کردن )
ذهنی سرشار از محدودیت ،خب معلومه جرعت درخواستهای بزرگ رو از خداوند کریم و توانا ،
نداریم.
بزرگی و عظمت خداوند و قدرتش
در ذهن کوچک و محدود ما نمیگنجد.
به اندازه باورهای کوچکمان نعمتها رو دریافت میکنیم.
به اندازه ای که خداوند رو باور داریم وخودمان رو لایق میدونیم ،جرعت درخواست داریم.
امیدوارم این نکته های فایل رو هر روز به یاد بیاریم تا باورهای توحیدمون قوی تر بشه.
میخواستم این کامنت داخل دوره قانون آفرینش بزارم اما دستم خورد اومد این صفحه
من حدود 3 سال پیش داخل یک شرکت کار میکردم حدودا 3تومن حقوقم بودم حتی از قانون کار اون موقع هم کمتر
ولی خیلی خیلی سایت دنبال میکردم هر روز فایل ها رایگان شما رو گوش میکردم و به شدت برام با ارزش بود. یادمه نوشته بودم روکاغذ حقوقم بشه 7 تومن و اون بزرگ ترین رویا من بود و الان شرکت خودمو دارم کمترین حقوقی ک میدم 7 تومن چندین تا نیرو دارم ازدواج کردم رابطه خیلی عالی دارم
خداروشکر و سپاس فراوان از شما از خانم شایسته که فایل ها سفر دور آمریکا و زندگی در بهشت رایگان در اختیار ما دادین من هزارتا جذب با اون فایل ها داشتم.
سلام صبح خواب شما رو میدیدم استاد. من ذوق زده بودم و شما مثل برخوردی که با بچه ها توی کلاب هاوس داشتین رفتار کردین همسرم کنار بود و میدونه من چقدر دوستتون دارم و برام محترم و استادین. با شما دست دادم روبوسی کردیم و همدیگر رو بغل کردیم توی همه ی این بوس و بغل من پیشقدم شدم و شما همراهی کردین و پس نزدین(تو خواب به این رفتارتون فکر میکردم) بعد از قانون حرف زدیم و …من گفتم موهاتون پرپشت تر شده و…
از خواب که بیدار شدم هنوز تو حس و حال دیدار شما بودم خوشحال و ذوق زده. حسی میگفت فایل جدید باید باشه سایت رو نگاه کردم ریفرش کردم باز دیدم فایل قبلیه و به خوابم فکر کردم تا یادم بیفته چه قانونهایی رو مرور میکردیم یادم نیافتاد بعد یک لحظه یادم افتاد آفلاینه گوشیم و دوباره چککردم دیدم فایل جدید .
یه زمانی که برای خودم دریم برد درست کرده بودم برام قابل باور نبود برسم به اونها و حین خوندن آیه ها یه روز “قال ربک هو علی هین” درمقابل درخواست حضرت ذکریا و ممکن نبودن اون خواسته تو ذهنش رو دیدم و اونقدر حسم خوب شد انگار یه خبر خیلی خوب بهم داده بودن اون جمله رو بک راند دریم بردم زدم که اگه میخوام برم اهرام مصر رو ببینم اگه میخوام ابشار نیاگارا رو ببینم یا خونه ی ویلایی داشته باشم و قبلتر از اونها اگه قراره درامدی داشته باشم همش برای خدا خیلی راحته خیلی خیلی.
و ایه ی مشهور سوره ی طلاق و من کامل اون امید رو تو اون شرایط سخت توی جامعه ی اون زمان زنها حس کردم و منقلب شدم از بدترین شرایط یک زن و نور امیدی که بر سیاهی شرایط میتابونه. یک زمانی درگیر زنان و مسائل اونها بودم و بعد ها چنان اتفاقاتی افتاد که خداوند خودش منو از اون فاز جدا کرد الحمدولله علی ما هدانا. و من عمیقا میدونستم یک زن بی سرپرست و طلاق گرفته تو جامعه ی امروز ما تحت چه فشاری هست حالا چه برسه به اون زمان. تو یک کامنتی هم گفتم تو چه محیطی بزرگ شده بودم کاملا مذهبی و ضد زن. ولی هیچ وقت به قران شک نداشتم و دیدگاه مذهب درباره زنان و تفاسیرشون از اون ایه ها رو قبول نداشتم و مبارزه میکردم و شرایط بدتر و بدتر میشد و وارد خانواده ای شدم بعد از ازدواج که زن ستیز تر از خانواده خودم بودن . طبق قانون من به جایی هدایت میشم که کانون توجهم رو اونه . اون آیه و امید دادنهای خداوند رو من حس کردم و خیلی برام شیرین بود
یا همون ایه های سوره ی ضحی یا سوره انشراح که قبلا توضیح دادین سعی میکنم بعد حمد تو نماز یا انشراح رو بخونم یا ضحی رو و هی به خودم بگم آینده بهتر از امروز خواهد بود منو رها نکرده خیلی جاها منو از سختی ها بیرون کشیده و بارهای سنگینی رو از دوشم برداشته و … قلبم باز میشه آینده رو خیلی بهتر از امروزم میبینم و نسبت به دیروزم از امروز راضی ام
خداوند خیلی خیلی خیلی رحیم بوده به من در مقابل ایمان نزدیک به صفرم . و این روزها که مدارم بهتر از قبله مهربانی های بیشتری خواهم دید و الان هم مهربانی های بیشتری میکنه و باید سپاسگزار قبلی ها باشم تا نعمتهای بیشتر و بهتری دریافت کنم .
سپاسگزارم استاد به خاطر آموزشهاتون. قبل از اینکه دوره ای که روش کار میکنین بارگذاری بشه اینهمه سخاوتمندانه از مطالبش به ما اموزش میدین.
حس و حال این صبح مبارک من با هیچ چیز دیگه ای قابل ارزشگذاری نیست
و سلام به دوستان الهی و بندگان خاص خدا تو این سایت الهی
خدا رو سپاسگزارم که رزق من شده گوش دادن و خواندن مطالب این سایت
از اول امسال ساعات زیادی تو سایت کامنت میخونم و ذهنم رو مشغول حواشی نمیکنم خیلی از قبل خودم بهتر شدم و این تغییر نگرش رو در مواجه با دیگران متوجه میشم
مثلاً هفته پیش که به کرج رفته بودیم دیدم از اون تعصبات گذشتم خبری نیست
یا همین پریروز که عروسی بودیم و من از دیدن اون حجم از پول و ثروت و ریخت و پاش نه تنها احساسم بد نشد نه تنها حسادت نکردم نه تنها احساس عقب ماندگی نکردم بلکه همش خدارو شکر میکردم از اینکه خداوند این همه نعمت داده از اینکه دختر خاله ام اینقدر ثروتمنده حتما لیاقتش رو داشته حتما ظرفیتش رو داشته که در مدار ثروت قرار گرفته همیشه در موردش فکرای بد میکردم واااای نگم که خدا منو ببخشه
ولی وقتی با خودم فکر کردم دیدم خدارو شکر چقدر نگرشم عوض شده ازین بابت از خودم راضی ام
تضاد این روزها و بلکه این ماه های من مسئله مالیه
چند تا ایده ای که اومد اجرا کردم نشد
معلومه خیلی خیلی باورهای محدود کننده دارم باورهایی که حتی از وجودشون هم خبر ندارم چون نمیتونم اشکال کارم رو پیدا کنم
فقط اینو میدونم که باید راه رو طی کنم مسیر رو برم خدا در طول مسیر بهم میگه من فقط دارم میام جاده خوشبختی جاده سعادت جاده آسفالته رو پیدا کردم تازه دارم راه می افتم دارم قدم برمیدارم برو که بریم الهی به امید خودت
بیاد بیارید که وقتی یک خواسته در دلتون متولد شد، چطوری ذهن تون همون لحظه خفه ش کرد و حتی اجازه نداد رویا پردازی کنید
بله یادم آمد
من خیلی فروشندگی حالمو خوب میکرد اما به دلیل نگاهی که به نازیبایی ها داشتم همیشه با صاحب مغازه هایی کار میکردم که ی مشکلی داشتن یا مشکل هاشون رو برای من رو میکردن،بعد از چندین سال سختی در بدترین شرایط(خنده م گرفت به خودم واقعا) بالاخره تصمیم گرفتم ی کسب و کار تو خونه واسه خودم شروع کنم.
به موانع کوچیک و ظاهری ذهنم غلبه کردم و رفتم جنس خریدم
کمی فروختم
خوشحال و شادان بودم
که به ذهنم اومد به نزدیکانم بگم من کسب و کار دارم از من خرید کنید من ماها ازشون مخفی کرده بودم
خب خبر کردم خوشحال شدن و خرید کردن
یکی خرید کرد بعد یک ماه پولم رو بهم داد
اون یکی هم کلی خرید کرد یعنی هر چی داشتم رو واسش فرستادم و بهم پول نداد چون یهو بدهی بالا اورد و نتوست پول من رو بده
راهش دور بود نمیتونست حتی خریدهاش رو پس بده.
طبیعتا خدا و جهان میدونستن که ایشون در چه وضعیتی هست و فردا پس فردا بدهی بالا میاره، اما نمیشد کاریش کرد چون من در اون مدار بودم و لاجرم چنین اتفاقی رو تجربه میکردم!
ذهنم بهم ثابت کرد که نمیشه با وسوسه کردنم به سمت این راه و آرزوم رو در نطفه کشت، همون موقع گفت این کارها جواب نمیده،خودتو خسته نکن با شرایط زندگی با شرایط خانواده تو پولدار شدن،مستقل شدن،سری تو سرا داشتن نمیشه!!
کسی جز من مقصر نبود استاد چون:
خدا توی آیه 175 آل عمران فرمودن
شیطان دوستانش رو می ترسونه، ازش نترسید و از من بترسید اگر ادم مطمئنی (مؤمن) باشی
توجه به نازیبایی ها از من یک رفیق واسه شیطان ساخته بود استاد
من میدونستم که نباید خبرشون کنم که کسب و کار دارم ولی ترسیدم طمع کردم نخواستم تکاملم رو طی کنم از شرایط الانم ترسیدم احساس راحتی نمیکردم تقلا میکردم و خواستم سریع ازش خارج بشم که به قول عبارت پایانی درس های کتاب عربی فَوَقَعَ ما وَقَعْ (شد آنچه “باید” می شد) سرمایه م سودهای قبلی و امیدم رو با هم از دستم دادم
و میدونم تمام اینها کار من بود نه هیچکس دیگه
کار من بود اون روزایی که سنگ صبور بودم و پای غصه های ادم ها می نشستم و خودم رو کاسه داغ تر از اش میکردک
کار من بود اون روزایی که پیگر اخبار تلخ بودم
جلوی گوش هام رو نمیگرفتم
کار من بود وقتی جلوی زبونم رو نمیگرفتم و هر چیزی میگفتم
کار من بود اون روزایی که جلوی چشمام رو نمیگرفتم و هر صحنه ی ناریبایی رو میدیدم و تازه تعریف هم میکردم
کار من بود استاد که تقوا و کنترلی رو ذهن خودم نداشتم
هر سری که به ماجراهای زندگیم نگاه میندازم می بینم منم که زندگیم رو خلق کردم و بهترین حل اینه که مسئولیت زندگیم رو بپذیرم
خدایا شکرت که با صبر و حوصله داری اب ظرف من رو شفاف و شفاف تر میکنی
من دیشب ساعت سه شب بیدار شدم و دیگه هر کاری کردم خوابم نبرد گفتم حتما دلیل خاصی داره خداوند میخواد چیزی به من بگه اومدم تو سایت و گفتم برم کامنت بخونم رفتم تو بخش عقل کل و هدایت شدم به پرسش یکی از دوستان که در مورد ترمز های مخفی در مورد جذب ثروت بود کلا ذهنم درگیر بود یه مدت در مورد ثروت و…خلاصه دوستان کامنت های خیلی عالی گذاشتن یک جا یه عزیزی گفته بود که از شکر گذاری خیلی نتیجه گرفت من در این حین بهم الهام شد که از این لحضه به بعد بیام ذکر شکر گذاری انجام بدم همون لحضه رفتم تاریخ شروع این تمرین رو نوشتم یعنی اینجوری باشه که من نفس که میکشم شکر گذاری کنم بخاطر بالشت زیر سرم شکرگذاری کنم بخاطر چشمام شکر گذاری کنم اصلا هر چیزی که به ذهنم اومد سریع بخاطرش شکر گذاری کنم و همون لحضه که دیگه تقریبا شده بود ساعت پنج صبح حس خیلی خوبی گرفتم و تعهد دادم به خودم که این تمرین رو انجام بدم همیشه و بعد یه جا دیگه یکی از دوستان در مورد باور کامنت گذاشت و دوباره بهم الهام شد چقدر من فایل دیدم از استاد عباسمنش که درمورد باور صحبت کردن اره همینه من باید روی باورام کار کنم فقط من فقط حرکت کنم قدم بردارم خداوند صد برابرش رو بهم میده نباید با شرایط الانم خودم رو مقایسه کنم و اصلا نشدی وجود نداره برای خداوند خلاصه من همینجوری با خودم حرف میزدم بعد همون لحضه رفتم سرچ کردم کتاب دکتر جو دیسپنزا رو در مورد قدرت باور پیدا کردم چند صحفه اش رو خوندم گفتم بقیه اش هم واسه بعدا و وقتی میخوندم یاد حرفای استاد می افتادم یه جا دکتر جو دیسپنزا میگفت که بالا ترین فرکانس توی دنیا فرکانس شکرگذاری هستش حرفی که بارها استاد تکرار کردن سرتون رو درد نیارم به سه چیز رسیدم 1 توحید 2 باور 3 شکرگذاری…(همین الان رفتم تا بیرون و برگشتم میگفتم خدایا شکرت دمپایی دارم خدایا شکرت که دَر داریم..خخخ) ساعت هفت صبح شد صبحونه خوردم اومدم لب تابم رو روشن کردم که مثل همیشه به کارم برسم من همیشه عادت دارم وقتی دارم کارم رو انجام میدم سایت استاد رو باز میکنم و فایل هاش رو گوش میدم و کارمم انجام میدم همینجوری رندوم وارد یه صحفه ای شدم مثل همیشه دیدم یه فایلی هست کامنت نداره گفتم به به فایل جدید اصلا وقتی فایل رو پلی کردم یعنی جوری بود که انگار من نشستم واسه استاد عباسمنش زندگیم رو تعریف کردم که چیکار کنم و وضعیتم چطوره استاد هم گفت باشه احسان جان یه فایل درست میکنم برات میزارم (این فایل رو باید بارها و بارها گوش بدم) خب دیدین استاد چقدر در مورد شکر گذاری صحبت کرد؟؟؟؟ دیدین در مورد باورد صحبت کرد دیدین چه مثالی زد از پیامبر که بهونه میاورد میگفت با این وضعیت الان چطوری میشه؟؟؟ و خدا در جوابش چی گفت یه چند روزی وقتی شیطان میاد وسوسه ام کنه و ایمانم رو ضعیف کنه دقیقا حرف استاد میاد به ذهنم نمیدونم کدوم فایل بود دقیق که یکی از پیامبرا برای خداوند منطق می آورد که اینا من رو میکشند و خداوند اصلا قبول نمیکرد…. آها حضرت موسی بود… و خداوند در جوابش میگفت کَلا هرگز این طور نخواهد بود این کَلا مرتب میاد توی ذهنم خخخ… چه اسمی هم داشت فایل کلید اجابت دعاها،،، توحید باور و شکرگذاری….چی بگم از این هدایت واقعا من رو که خیلی ذوق زده کرد هدایت خداوند یه مدت هم خیلی ناراحت بودم حتی قسمت عقل کل هم پرسش گذاشتم که چرا هر کاری میکنم خداوند اجابت نمیکنه دعاهام رو چرا قانون خداوند برای من کار نمیکنه نکنه اصلا رابطه ام با خدا قطع و….چند روز بعدش هدایت شدم به کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم آقا مشکل از خودم بود اتصالم مشکل داشت به قول استاد که یه جا مثال زدن تو وقتی اینترنتت قطع بشه میای گریه میکنی تو سر خودت میزنی که چرا اینجوری شد یا چک میکنی ببینی اتصالت چه مشکلی داره؟؟؟ خب دیدین اینجا دوباره استاد در مورد ارتباطمون با خداوند صحبت کردم الان من یک بار فایل رو گوش دادم دوباره باز گوش بدم به کلی سوال هام که درگیرشون بودم میرسم این هدایت خیلی من رو اینسپایر کرد که بیام بنویسم حتما
(راستی این مدت توی شغلم(بازارهای مالی) خیلی پیشرفت کردم حرفه ای تر شدم و دارم بهتر و بهتر میشم پیجم (پیج فان هستش) توی اینستا داره رشد میکنه توی دو سه ماه بیست و دو هزار فالور اضافه شد و الان 136 هزارتام و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه من چون شرایطش رو نداشتم باشگاه برم و از این طرف هم خیلی علاقه به ورزش داشتم توی خونه چند تا دمبل که با قوتی روغن و سیمان درست کرده بودم و یه کش و یه کیف که توش چند تا سنگ گذاشتم ورزش میکردم دیروز که خودم رو تو آیینه نگاه کردم اصلا لذت بردم بدن خط خطی و عضله ای بارها شده که بعضی از دوستام که خیلی کم میبنمشون بهم میگفتن کدوم باشگاه میری ؟ میگفتم اصلا باشگاه نمیرم باورشون نمیشد خخخخ خدایا شکرت )
بنام خداوندی ک هر لحظه اجابت کننده خواسته های من هست
خدایا شکرت ک تو را دارم ک با نام و یادت قلبم آرام میگیره
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و چشمان زیبای دوستان گلم ک این کامنت میخونن
همین الان ذهنم داشت در مورد خواسته هام نجوا میکرد و داشتم زور میزدم ک با کلامم بتونم کنترلش کنم ک خداوند قادر مطلقه و توانایی انجام هر کاری داره
الان اومده بودم پست دنبال کفشی ک سفارش داده بودم فرستنده کد مرسوله برام نفرستاده اما تلفنی بهم گفته بود ک برات ارسال کردیم و دوست داشتم هرچه زودتر بدستم برسه
ی لحظه به خواسته های دیگرم فکر میکردم ک ببین محمد، خواسته هاتو اجابت کرده و در حال رسیدن به دستت هست مثل همین بسته پستی و این زمان تا تو امادش بشی باید سپری بشه اما واکنش تو چیه؟؟
میخای زندگی تعطیل کنی در حسرت دیر رسیدن این خواسته ثانیه های عمرت از دست بدی یا از لحظات زندگی لذت ببری، تصمیمت چیه؟؟
از اون مهم تر
یک تولید کننده کفش بهت تلفنی اوکی داده ک کفشت فرستاده میتونی بپذیری و ذهنت آروم میکنی
اما خدایی ک بارها و بارها خواسته هات اجابت کرده، خواسته هایی ک همون موقع هم برات غیرقابل باور بود اما از جایی ک فکرش نمیکردی برات اجابت کرده و اینبار فکر میکنی نمی تونه یا تو رو فراموش کرده
خواستم این ردپا از خودم به جا بزارم برای ذهن نجواگرم، به محض اینکه موضوع فایل جدید دیدم
گفتم خدا جواب سوال الانم داد و هنوزم فایل گوش نکردم و دقیقا جلو اداره پست این کامنت گذاشتم
خدایا من به هر خیر و هدایت از سمت تو هر لحظه فقیرم
خدایا شکرت برای این سایت الهی، دوستان نازنین و استاد خانم شایسته
برای همه مون آرزوی سلامتی، آرامش و روزی و نعمت بغیر حساب میکنم
سلام استاد عزیزم.
بینهایت سپاسگزار خداوندم که هدایتم کرد بسمت این فایل و بینهایت سپاسگزارم شما هستم بابت نشر این آگاهی ها.
استاد مبحثی که درین فایل مطرح کردین، اون اجابت خواسته زکریا و بشارت خداوند بهش و بدنبالش ناباوری زکریا و هدایتهای خداوند برای باورپذیر شدنش برای زکریا بقدرررری برای من آشناست که حدنداره.
چون حدودا 2 ساله که دقیقا چنین تجربه ای برام رقم خورده و من حدود 2ساله شبانه روزم به معنای واقعی تمام شبانه روز من درین 2سال شده سوال کردن از خدا و جوابهای خداوند بهم.
درواقع یه کلاس خصوصی که انگار خدا برام گذاشته برای رشد و دریافت وعده خودش.
حدود 2سال پیش خداوند بشارتی را درباره تحقق یه هدف بزرگ بدلم جاری کرد و گفت.
خیلی خوشحال شدم و هنوزم هستم.
بعد به دنبالش اولین چیزیکه ازش پرسیدم بش گفتم خداجونی واقعا راست گفتی که چنین… میشه؟!!! یعنی اولین ناباوری من به شکل این سوال بود. و خداوند درلحظه جوابو بدلم جاری کرد.(که البته این سوال را 3بار ولی در فواصل مختلف ازش پرسیدم)
شادمانیم خیلی بیشتر شد و ازش پرسیدم خب چه قدمی باید بردارم براش؟
اونموقع که این سوالو کردم فکرمیکردم خب حالا خدا هدایتم میکنه که برو فلان کارو بکن برو فلان جا برو… دیگه اوکی میشه و تموم.
بعد دیدم نخیر این خبرا نیست.
اون ندا بدلم جاری شد و از موحد بودن و شرک بهم گفت و یه دامنه عظیم از جریان شرک و موحد بودن را برام باز کرد.
البته نه یک مرتبه، بلکه پله پله
اینقدر مقاومتها و سوالات برام پیش میومد که از خدا میپرسیدم و خداوند درلحظه هدایتم میکرد جواب سوالاتم میداد. بارها به اون جوابهایی هم که میداد باز شک میکردم و راحت باهاش حرف میزدم و بهش میگفتم من نمیتونم این حرفتو باور کنم ولی میخوام برام باورپذیر بشه چون مطمعنم تو حرف الکی که بهم نمیزنی هدایتم کن و….
خلاصه حدود 2 ساله که بر اساس بشارتی که خداوند بهم داد این پروسه را گذروندم.
درواقع خود خداوند تمام مقاومتهای وجودم درباره پذیرش اون بشارت خودش را بهم نشون داد و خودشم هدایتم میکرد به باورهای درست و بهم یاد میداد.(درباره توحید، درباره فراوانی درباره ارزشمندی و..)
و استاد من سلولی با کمک خداوند غرق این پروسه آموزشی و آماده شدن برای دریافت بشارت خداوند شدم.
خیلی عمیق رو تمام اونچه خداوند بدلم جاری میکرد و هدایتم میکرد کار کردم.
بارها حس خستگی میومد تو وجودم ولی باز از خودش میخواستم که بهم نیرو و توان بده، هرحالتی که برام پیش میومد براش میگفتم، باهاش حرف میزدم، باهام حرف میزد مثل دوتا رفیق واقعی.
لحظات خوش و عمیقی را گذروندم. و یجاهایی میشه گفت سخت و اون زمانی بود که اون نجوا میگفت و حمله ور میشد درباره اون هدایتهای خداوند مرحله به مرحله.
یعنی هربار هدایت و راهنمایی ای از جانب خداوند بود نجوای شیطان و حمله ور شدنش هم بود.
و استاد باورتون میشه این حدود 2سال چه ترمزهایی را خداوند درونم مرحله مرحله بهم نشون داد و خودشم هدایتم کرد برای برطرف شدنش که بارها خودم از تعجب دهنم باز میموند. واقعا هنگ میکردم که این دیگه کجا بوده، اصلا چجوری شده که این باورهای اشتباه، این ترمزها درون من ایجاد شده.
و استاد لایه لایه مثل پیاز که لایه لایه ازش برداشته میشه تا میرسه به وسط پیاز،
برای منم لایه لایه هدایت بود و مقاومتها، بعد میرفت سراغ لایه بعدی و به همین صورت ادامه داشته تا الان.
و استاد درمورد بعضی از هدایتهای خداوند مقاومت خیلی کمتری داشتم و باورپذیریش برام راحتتر بود ولی بعضی از اونها را شاید چندین ماه توش گیر بودم. سوال تو سوال از وجودم کشیده میشد بیرون و خداوند با عشقو صبوری هدایتم میکرد. چقدر شک ها واای خدایاااا.
حالا بعد از اینهمه لحظه به لحظه درپناه هدایتهای خداوند جلو اومدم، رسیدم به حدودا 2ماه پیش یا یکم بیشتر که خداوند بشارت تو مدار دریافت بشارت اولیه خودش و تحقق هدفم را بهم داد.
منم کلی خوشحال، تا یکم گذشت دیدم خبری نیست!!خبری نشد!!! بخدا گفتم خدایا مگه نگفتی تو مدار دریافتشم پس کو؟!!! مگه هرکسی تو مدار دریافت هدفش قرار میگیره نباید دیگه بشه؟!!
و خداوند بدلم جاری کرد من بهت گفتم تو مدار دریافتش قرار گرفتی ولی آیا تو حرف منو باور کردی؟!!!
و استاد تا این ندا بدلم جاری شد فقط سکوت کردم. آخه درست میگفت من باور نکرده بودم که تو مدار دریافتش قرار گرفتم. و باز درین مرحله من دارم با هدایت خداوند روی مقاومتهام و هدایتهای خداوند کار میکنم.
و استاد عزیزم چقدر این فایل و کلام شما انگیزه منو بیشتر کرد که پرانرژی تر ادامش بدم تا بامید خدا بزودی تحقق هدفم و اون بشارت خداوند را بهتون اطلاع بدم.
استاد این چندین روز اخیر واقعا یحس خستگی اومده بود تو وجودم که بازم خداوند از لطف خودش پله پله هدایتم کرد. دستمو گرفت بلندم کرد و بااین فایل تیر خلاص را بهم زد برای رهایی از اون حس خستگی.
انگار اون حس خستگی از ادامه دادن مسیرم هم ترفند شیطان بود برام نمیدونم.
استاد من اگر بخوام فقط از کیفیت این دوسال و سوالاتم، هدایتهای خداوند، نحوه ورود شیطان و… بگم شاید چندین کتاب هزار صفحه ای بشه، شاید روزها باید وقت بگذره که براتون تعریف کنم. و شاید حتی اصلا نشه گفت و تعریف کرد چون اونقدر درونی و کیفیتی هستش که نمیشه با کلمات دربارش گفت.
استاد بامید روزیکه بهتون خبر و بشارت تحقق وعده خداوند را براتون بنویسم و امیدوارم بزودی زود بشه.
از خودش میخوام همینطور که تا به این لحظه کنارم بوده دستمو گرفته، برام صبوری کرده بهم احترام گذاشته، محرمم بوده، مرهمم بوده و.. بازم کنارم باشه و لحظه ای منو بخودم وا نگذاره.
استاد نمیدونید بااین فایلتون چه بمب انرژی درونم منفجر شد. همون رب عاشق خیر عظیمی نصیبتون کنه.
درپناه خداوند باشین استاد ارزشمندم
به نام خداوند عزیز.
سلام به استاد توحیدی خودم. چند روز نبودید ،خیلی دلمون برات تنگ شده بود.
سلام به تمام دوستان توحیدی.
واقعا کلید اجابت دعا ، باور داشتن به امکان پذیری خواسته است،
باور به بی نهایت بودن قدرت خالق،
باور به نزدیک بودن خداوند به ما ،
باور به اینکه خداوند نمیتونه نبخشه،چپن منبأ خیر و برکته.
به قول استاد ،تا یه خواسته ایی در درون ما شکل میگیره
و میخوایم تجسمش کنیم ،سریع ذهن میگه چطور
وهمون موقع خاموش میشه.
من که خودم هزاران بار ،تا به چطور فکر کردم ،سریع نا امید شدم و کلا بیخیال خواسته شدم.
و این موضوع ،ریشه در ایمان و باورهای ما نسبت به قدرت خالق داره.
خداوند عزیز میفرماید:
انا اقول له کن فیکون
من میگویم باش و میشود.
تفاوت انسانها و نتایج اونا ، به باورشون نسبت به قدرت خدا است.
وقتی حضرت سلیمان میاد و درخواست ملک و فرمانروایی به اون عظمت میکنه، باورش نسبت به خداوند به اون اندازه (درخواست) بزرگه.
به خداوند میگه( انک انت الوهاب) قطعا تو بی نهایت بخشنده ای.
شکر گذاری داشته های قبل ، وبه یاد اوردن حل مسائل و مشکلات قبل ،میتونه ظرف مارو بزرگتر کنه
افزایش ظرف باعث درخواست ودریافت نعمتهای بیشتر و با کیفیت تر میشه و همین سیکل به ترتیب ادامه داره تا میرسه به درخواستهای بزرگ انبیا.
حضرت زکریا میاد در سن پیری ،با وجود همسری نازا
درخواست فرزند میکنه،باور ، ایمان و توکل
باعث چنین درخواستی میشه.و خداوند هم بهش پاسخ میده.
البته که حضرت زکریا هم با وجود پیامبر بودن هم یکم ترمز داره و به خداوند میگه چطوررر؟
پس ما که 1000 برابر نسبت به حضرت زکریا
کلمه چطور؟؟؟؟ در ذهنمون مرور میشه و خواسته رو بلافاصله خاموش میکنه.
ما همیشه تا پایان عمر، یک جدال بین ذهن و قلبمون داریم، ذهن جایگاه منطق
و قلب جایگاه خداوند،
ما باید به ندای قلبمون گوش کنیم ،البته که کار راحتی نیست.کنترل ذهن میخواد، کنترل ورودی میخواد، تقوا میخواد، توکل میخواد،
به یاد آوردن حل مسائل به ظاهر سخت گذشته رو میخواد،به یاد آوردن معجزاتی که درقران آمده رو میخواد وکم کم ظرف ما بزرگتر میشه و به اندازه ظرفمون خواسته های ماهم بزرگتر میشه و نعمتهای بزرگتری دریافت میکنیم.
اکثریت ما انسانها جسارت چنین درخواستی رو نداریم.
ذهن منطقی ما نمیزاره.
بینهایت وعده فقر و بدبختی رو شنیدیم از شیطان
،از دوستان ،از خانواده ،از رسانه ها
بینهایت احساس گناه داشته ایم ، ویا حتی از دیگران دریافت کرده ایم.
بینهایت احساس بی لیاقتی داشته ایم ،(با مقایسه کردن )
ذهنی سرشار از محدودیت ،خب معلومه جرعت درخواستهای بزرگ رو از خداوند کریم و توانا ،
نداریم.
بزرگی و عظمت خداوند و قدرتش
در ذهن کوچک و محدود ما نمیگنجد.
به اندازه باورهای کوچکمان نعمتها رو دریافت میکنیم.
به اندازه ای که خداوند رو باور داریم وخودمان رو لایق میدونیم ،جرعت درخواست داریم.
امیدوارم این نکته های فایل رو هر روز به یاد بیاریم تا باورهای توحیدمون قوی تر بشه.
خداوند رو بی نهایت سپاس
به خاطر چنین استاد با ارزشی.
خدا حافظ و نگهدار همه.
سلام استاد عزیز وخانم مریم شایسته عزیز
میخواستم این کامنت داخل دوره قانون آفرینش بزارم اما دستم خورد اومد این صفحه
من حدود 3 سال پیش داخل یک شرکت کار میکردم حدودا 3تومن حقوقم بودم حتی از قانون کار اون موقع هم کمتر
ولی خیلی خیلی سایت دنبال میکردم هر روز فایل ها رایگان شما رو گوش میکردم و به شدت برام با ارزش بود. یادمه نوشته بودم روکاغذ حقوقم بشه 7 تومن و اون بزرگ ترین رویا من بود و الان شرکت خودمو دارم کمترین حقوقی ک میدم 7 تومن چندین تا نیرو دارم ازدواج کردم رابطه خیلی عالی دارم
خداروشکر و سپاس فراوان از شما از خانم شایسته که فایل ها سفر دور آمریکا و زندگی در بهشت رایگان در اختیار ما دادین من هزارتا جذب با اون فایل ها داشتم.
سلام صبح خواب شما رو میدیدم استاد. من ذوق زده بودم و شما مثل برخوردی که با بچه ها توی کلاب هاوس داشتین رفتار کردین همسرم کنار بود و میدونه من چقدر دوستتون دارم و برام محترم و استادین. با شما دست دادم روبوسی کردیم و همدیگر رو بغل کردیم توی همه ی این بوس و بغل من پیشقدم شدم و شما همراهی کردین و پس نزدین(تو خواب به این رفتارتون فکر میکردم) بعد از قانون حرف زدیم و …من گفتم موهاتون پرپشت تر شده و…
از خواب که بیدار شدم هنوز تو حس و حال دیدار شما بودم خوشحال و ذوق زده. حسی میگفت فایل جدید باید باشه سایت رو نگاه کردم ریفرش کردم باز دیدم فایل قبلیه و به خوابم فکر کردم تا یادم بیفته چه قانونهایی رو مرور میکردیم یادم نیافتاد بعد یک لحظه یادم افتاد آفلاینه گوشیم و دوباره چککردم دیدم فایل جدید .
یه زمانی که برای خودم دریم برد درست کرده بودم برام قابل باور نبود برسم به اونها و حین خوندن آیه ها یه روز “قال ربک هو علی هین” درمقابل درخواست حضرت ذکریا و ممکن نبودن اون خواسته تو ذهنش رو دیدم و اونقدر حسم خوب شد انگار یه خبر خیلی خوب بهم داده بودن اون جمله رو بک راند دریم بردم زدم که اگه میخوام برم اهرام مصر رو ببینم اگه میخوام ابشار نیاگارا رو ببینم یا خونه ی ویلایی داشته باشم و قبلتر از اونها اگه قراره درامدی داشته باشم همش برای خدا خیلی راحته خیلی خیلی.
و ایه ی مشهور سوره ی طلاق و من کامل اون امید رو تو اون شرایط سخت توی جامعه ی اون زمان زنها حس کردم و منقلب شدم از بدترین شرایط یک زن و نور امیدی که بر سیاهی شرایط میتابونه. یک زمانی درگیر زنان و مسائل اونها بودم و بعد ها چنان اتفاقاتی افتاد که خداوند خودش منو از اون فاز جدا کرد الحمدولله علی ما هدانا. و من عمیقا میدونستم یک زن بی سرپرست و طلاق گرفته تو جامعه ی امروز ما تحت چه فشاری هست حالا چه برسه به اون زمان. تو یک کامنتی هم گفتم تو چه محیطی بزرگ شده بودم کاملا مذهبی و ضد زن. ولی هیچ وقت به قران شک نداشتم و دیدگاه مذهب درباره زنان و تفاسیرشون از اون ایه ها رو قبول نداشتم و مبارزه میکردم و شرایط بدتر و بدتر میشد و وارد خانواده ای شدم بعد از ازدواج که زن ستیز تر از خانواده خودم بودن . طبق قانون من به جایی هدایت میشم که کانون توجهم رو اونه . اون آیه و امید دادنهای خداوند رو من حس کردم و خیلی برام شیرین بود
یا همون ایه های سوره ی ضحی یا سوره انشراح که قبلا توضیح دادین سعی میکنم بعد حمد تو نماز یا انشراح رو بخونم یا ضحی رو و هی به خودم بگم آینده بهتر از امروز خواهد بود منو رها نکرده خیلی جاها منو از سختی ها بیرون کشیده و بارهای سنگینی رو از دوشم برداشته و … قلبم باز میشه آینده رو خیلی بهتر از امروزم میبینم و نسبت به دیروزم از امروز راضی ام
خداوند خیلی خیلی خیلی رحیم بوده به من در مقابل ایمان نزدیک به صفرم . و این روزها که مدارم بهتر از قبله مهربانی های بیشتری خواهم دید و الان هم مهربانی های بیشتری میکنه و باید سپاسگزار قبلی ها باشم تا نعمتهای بیشتر و بهتری دریافت کنم .
سپاسگزارم استاد به خاطر آموزشهاتون. قبل از اینکه دوره ای که روش کار میکنین بارگذاری بشه اینهمه سخاوتمندانه از مطالبش به ما اموزش میدین.
حس و حال این صبح مبارک من با هیچ چیز دیگه ای قابل ارزشگذاری نیست
سلام و درود بر استاد عباسمنش و خانواده ی موفق
فقط بگم دم شما گرم و زندگیت شاد و روزگارت خوش و پر برکت باشه ️️️
وای سایت اینقدر هوشمند شده که نظرات کوتاه رو هم قبول نمی کنه
خدا رو شکر که هستی و سایت همچنان پایداره و پایدار باشی و سربلند
10 سال گذشت ینی از زمان عضویتم در این سایت وااااوووووووو
بنام تنها ترین قدرت مطلق کیهان
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم
چقد قدرت و آرامش درون این آیه موج میزند
سلام و درود استاد ارزشمند و خانم شایسته عزیز آرام و همراه
نام این سایت
در ذهن من سایت جادوییست
به محض اینکه با قانون هماهنگ میشم
مثله یک آسمان پر ابر
فقط ریزش باران نعمات رو می بینم
من بارها اشک شوق و سپاس گذاری ریختم
با فایلهای که انگار
برای درخواست من طراحی و تولید شده
من در روز ها و شرایط تکامل یک بیزنس قرار دارم
و گفتن این آیات جادویی
و این کلید
برای من حکم تازه شدن
و نفس گرفتن
و با قدرت
و توکل
بیشتر در مسیر ماندن
و لذت بردن
برای خلق نتایج دلخواهم است
بی نهایت سپاسگزارم از
خداوند
که دست طلاییاش
را هدایت میکنه
تا بزر
ایمان توکل حرکت
هر بار بر سرزمین قلبمان آبیاری کند
برای شکوفا شدن
و قطعا این فایلها
درخواست
درخواست کنده گانیست
که به غیب ایمان دارند
و آرامش این مسیر لذت بخش رو لمس کردن
جز سپاس گذاری
به رسم و آیین بی نظیر الهی
برای دریافت های بیشتر
و لذت بردن های هر لحظه
مگه کاردیگه ای هم واجب است!!!
خداوند سپاس فراوان مرا
بهدرگاه بزرگ و پر جلالت
بپذیر
و مرا از بندگان تسلیم به ربوبیت
قرار. ده
که آرامش خوشبختی بی پایان
توییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
به نام خدای مهربان
سلام بر حضرت استاد
سلام به استاد شایسته عزیز
و سلام به دوستان الهی و بندگان خاص خدا تو این سایت الهی
خدا رو سپاسگزارم که رزق من شده گوش دادن و خواندن مطالب این سایت
از اول امسال ساعات زیادی تو سایت کامنت میخونم و ذهنم رو مشغول حواشی نمیکنم خیلی از قبل خودم بهتر شدم و این تغییر نگرش رو در مواجه با دیگران متوجه میشم
مثلاً هفته پیش که به کرج رفته بودیم دیدم از اون تعصبات گذشتم خبری نیست
یا همین پریروز که عروسی بودیم و من از دیدن اون حجم از پول و ثروت و ریخت و پاش نه تنها احساسم بد نشد نه تنها حسادت نکردم نه تنها احساس عقب ماندگی نکردم بلکه همش خدارو شکر میکردم از اینکه خداوند این همه نعمت داده از اینکه دختر خاله ام اینقدر ثروتمنده حتما لیاقتش رو داشته حتما ظرفیتش رو داشته که در مدار ثروت قرار گرفته همیشه در موردش فکرای بد میکردم واااای نگم که خدا منو ببخشه
ولی وقتی با خودم فکر کردم دیدم خدارو شکر چقدر نگرشم عوض شده ازین بابت از خودم راضی ام
تضاد این روزها و بلکه این ماه های من مسئله مالیه
چند تا ایده ای که اومد اجرا کردم نشد
معلومه خیلی خیلی باورهای محدود کننده دارم باورهایی که حتی از وجودشون هم خبر ندارم چون نمیتونم اشکال کارم رو پیدا کنم
فقط اینو میدونم که باید راه رو طی کنم مسیر رو برم خدا در طول مسیر بهم میگه من فقط دارم میام جاده خوشبختی جاده سعادت جاده آسفالته رو پیدا کردم تازه دارم راه می افتم دارم قدم برمیدارم برو که بریم الهی به امید خودت
خدارو شاکرم و از بودن در این مسیر راضی
دوستون دارم
سلام استادم
سلام مریمِ شایسته و دوستای عزیزم
دقیقه25:20
بیاد بیارید که وقتی یک خواسته در دلتون متولد شد، چطوری ذهن تون همون لحظه خفه ش کرد و حتی اجازه نداد رویا پردازی کنید
بله یادم آمد
من خیلی فروشندگی حالمو خوب میکرد اما به دلیل نگاهی که به نازیبایی ها داشتم همیشه با صاحب مغازه هایی کار میکردم که ی مشکلی داشتن یا مشکل هاشون رو برای من رو میکردن،بعد از چندین سال سختی در بدترین شرایط(خنده م گرفت به خودم واقعا) بالاخره تصمیم گرفتم ی کسب و کار تو خونه واسه خودم شروع کنم.
به موانع کوچیک و ظاهری ذهنم غلبه کردم و رفتم جنس خریدم
کمی فروختم
خوشحال و شادان بودم
که به ذهنم اومد به نزدیکانم بگم من کسب و کار دارم از من خرید کنید من ماها ازشون مخفی کرده بودم
خب خبر کردم خوشحال شدن و خرید کردن
یکی خرید کرد بعد یک ماه پولم رو بهم داد
اون یکی هم کلی خرید کرد یعنی هر چی داشتم رو واسش فرستادم و بهم پول نداد چون یهو بدهی بالا اورد و نتوست پول من رو بده
راهش دور بود نمیتونست حتی خریدهاش رو پس بده.
طبیعتا خدا و جهان میدونستن که ایشون در چه وضعیتی هست و فردا پس فردا بدهی بالا میاره، اما نمیشد کاریش کرد چون من در اون مدار بودم و لاجرم چنین اتفاقی رو تجربه میکردم!
ذهنم بهم ثابت کرد که نمیشه با وسوسه کردنم به سمت این راه و آرزوم رو در نطفه کشت، همون موقع گفت این کارها جواب نمیده،خودتو خسته نکن با شرایط زندگی با شرایط خانواده تو پولدار شدن،مستقل شدن،سری تو سرا داشتن نمیشه!!
کسی جز من مقصر نبود استاد چون:
خدا توی آیه 175 آل عمران فرمودن
شیطان دوستانش رو می ترسونه، ازش نترسید و از من بترسید اگر ادم مطمئنی (مؤمن) باشی
توجه به نازیبایی ها از من یک رفیق واسه شیطان ساخته بود استاد
من میدونستم که نباید خبرشون کنم که کسب و کار دارم ولی ترسیدم طمع کردم نخواستم تکاملم رو طی کنم از شرایط الانم ترسیدم احساس راحتی نمیکردم تقلا میکردم و خواستم سریع ازش خارج بشم که به قول عبارت پایانی درس های کتاب عربی فَوَقَعَ ما وَقَعْ (شد آنچه “باید” می شد) سرمایه م سودهای قبلی و امیدم رو با هم از دستم دادم
و میدونم تمام اینها کار من بود نه هیچکس دیگه
کار من بود اون روزایی که سنگ صبور بودم و پای غصه های ادم ها می نشستم و خودم رو کاسه داغ تر از اش میکردک
کار من بود اون روزایی که پیگر اخبار تلخ بودم
جلوی گوش هام رو نمیگرفتم
کار من بود وقتی جلوی زبونم رو نمیگرفتم و هر چیزی میگفتم
کار من بود اون روزایی که جلوی چشمام رو نمیگرفتم و هر صحنه ی ناریبایی رو میدیدم و تازه تعریف هم میکردم
کار من بود استاد که تقوا و کنترلی رو ذهن خودم نداشتم
هر سری که به ماجراهای زندگیم نگاه میندازم می بینم منم که زندگیم رو خلق کردم و بهترین حل اینه که مسئولیت زندگیم رو بپذیرم
خدایا شکرت که با صبر و حوصله داری اب ظرف من رو شفاف و شفاف تر میکنی
سلام و درود به شما عزیزان مخصوصا استاد عزیز
من دیشب ساعت سه شب بیدار شدم و دیگه هر کاری کردم خوابم نبرد گفتم حتما دلیل خاصی داره خداوند میخواد چیزی به من بگه اومدم تو سایت و گفتم برم کامنت بخونم رفتم تو بخش عقل کل و هدایت شدم به پرسش یکی از دوستان که در مورد ترمز های مخفی در مورد جذب ثروت بود کلا ذهنم درگیر بود یه مدت در مورد ثروت و…خلاصه دوستان کامنت های خیلی عالی گذاشتن یک جا یه عزیزی گفته بود که از شکر گذاری خیلی نتیجه گرفت من در این حین بهم الهام شد که از این لحضه به بعد بیام ذکر شکر گذاری انجام بدم همون لحضه رفتم تاریخ شروع این تمرین رو نوشتم یعنی اینجوری باشه که من نفس که میکشم شکر گذاری کنم بخاطر بالشت زیر سرم شکرگذاری کنم بخاطر چشمام شکر گذاری کنم اصلا هر چیزی که به ذهنم اومد سریع بخاطرش شکر گذاری کنم و همون لحضه که دیگه تقریبا شده بود ساعت پنج صبح حس خیلی خوبی گرفتم و تعهد دادم به خودم که این تمرین رو انجام بدم همیشه و بعد یه جا دیگه یکی از دوستان در مورد باور کامنت گذاشت و دوباره بهم الهام شد چقدر من فایل دیدم از استاد عباسمنش که درمورد باور صحبت کردن اره همینه من باید روی باورام کار کنم فقط من فقط حرکت کنم قدم بردارم خداوند صد برابرش رو بهم میده نباید با شرایط الانم خودم رو مقایسه کنم و اصلا نشدی وجود نداره برای خداوند خلاصه من همینجوری با خودم حرف میزدم بعد همون لحضه رفتم سرچ کردم کتاب دکتر جو دیسپنزا رو در مورد قدرت باور پیدا کردم چند صحفه اش رو خوندم گفتم بقیه اش هم واسه بعدا و وقتی میخوندم یاد حرفای استاد می افتادم یه جا دکتر جو دیسپنزا میگفت که بالا ترین فرکانس توی دنیا فرکانس شکرگذاری هستش حرفی که بارها استاد تکرار کردن سرتون رو درد نیارم به سه چیز رسیدم 1 توحید 2 باور 3 شکرگذاری…(همین الان رفتم تا بیرون و برگشتم میگفتم خدایا شکرت دمپایی دارم خدایا شکرت که دَر داریم..خخخ) ساعت هفت صبح شد صبحونه خوردم اومدم لب تابم رو روشن کردم که مثل همیشه به کارم برسم من همیشه عادت دارم وقتی دارم کارم رو انجام میدم سایت استاد رو باز میکنم و فایل هاش رو گوش میدم و کارمم انجام میدم همینجوری رندوم وارد یه صحفه ای شدم مثل همیشه دیدم یه فایلی هست کامنت نداره گفتم به به فایل جدید اصلا وقتی فایل رو پلی کردم یعنی جوری بود که انگار من نشستم واسه استاد عباسمنش زندگیم رو تعریف کردم که چیکار کنم و وضعیتم چطوره استاد هم گفت باشه احسان جان یه فایل درست میکنم برات میزارم (این فایل رو باید بارها و بارها گوش بدم) خب دیدین استاد چقدر در مورد شکر گذاری صحبت کرد؟؟؟؟ دیدین در مورد باورد صحبت کرد دیدین چه مثالی زد از پیامبر که بهونه میاورد میگفت با این وضعیت الان چطوری میشه؟؟؟ و خدا در جوابش چی گفت یه چند روزی وقتی شیطان میاد وسوسه ام کنه و ایمانم رو ضعیف کنه دقیقا حرف استاد میاد به ذهنم نمیدونم کدوم فایل بود دقیق که یکی از پیامبرا برای خداوند منطق می آورد که اینا من رو میکشند و خداوند اصلا قبول نمیکرد…. آها حضرت موسی بود… و خداوند در جوابش میگفت کَلا هرگز این طور نخواهد بود این کَلا مرتب میاد توی ذهنم خخخ… چه اسمی هم داشت فایل کلید اجابت دعاها،،، توحید باور و شکرگذاری….چی بگم از این هدایت واقعا من رو که خیلی ذوق زده کرد هدایت خداوند یه مدت هم خیلی ناراحت بودم حتی قسمت عقل کل هم پرسش گذاشتم که چرا هر کاری میکنم خداوند اجابت نمیکنه دعاهام رو چرا قانون خداوند برای من کار نمیکنه نکنه اصلا رابطه ام با خدا قطع و….چند روز بعدش هدایت شدم به کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم آقا مشکل از خودم بود اتصالم مشکل داشت به قول استاد که یه جا مثال زدن تو وقتی اینترنتت قطع بشه میای گریه میکنی تو سر خودت میزنی که چرا اینجوری شد یا چک میکنی ببینی اتصالت چه مشکلی داره؟؟؟ خب دیدین اینجا دوباره استاد در مورد ارتباطمون با خداوند صحبت کردم الان من یک بار فایل رو گوش دادم دوباره باز گوش بدم به کلی سوال هام که درگیرشون بودم میرسم این هدایت خیلی من رو اینسپایر کرد که بیام بنویسم حتما
(راستی این مدت توی شغلم(بازارهای مالی) خیلی پیشرفت کردم حرفه ای تر شدم و دارم بهتر و بهتر میشم پیجم (پیج فان هستش) توی اینستا داره رشد میکنه توی دو سه ماه بیست و دو هزار فالور اضافه شد و الان 136 هزارتام و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه من چون شرایطش رو نداشتم باشگاه برم و از این طرف هم خیلی علاقه به ورزش داشتم توی خونه چند تا دمبل که با قوتی روغن و سیمان درست کرده بودم و یه کش و یه کیف که توش چند تا سنگ گذاشتم ورزش میکردم دیروز که خودم رو تو آیینه نگاه کردم اصلا لذت بردم بدن خط خطی و عضله ای بارها شده که بعضی از دوستام که خیلی کم میبنمشون بهم میگفتن کدوم باشگاه میری ؟ میگفتم اصلا باشگاه نمیرم باورشون نمیشد خخخخ خدایا شکرت )
شما رو به خداوند بزرگ میسپارم فعلا