این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-23 06:31:202025-01-23 06:32:25مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اینکه باید در مدار خواسته و نعمت هایی که میخواهیم قرار بگیریم
اینکه وقتی هدفی داریم باید یه سری کارها رو انجام بدیم و همینطور یکسری کارها رو انجام ندیم.
بعصی عادت ها و کارهای به ظاهر ساده تمرین و تکرارشون میتونه مدار مارو بهتر کنه. مثلا یه عادت سازنده مثل گوش دادن روزانه از فایلها یا انجام ندادن بعضی کارها مثل نچرخیدن در شبکه های اجتماعی یا پیگیری نکردن اخبار و ...
تغییر مدار و رسیدن به خواسته ها هم تکامل میخواد اولش ذهنمون مقاومت میکنه ولی کم کم آسونتر میشه مثل ورزش کردن می مونه
گاهی به خواسته ای که میرسیم ممکنه دستی از دستان خدا بشیم تا دیگران هم از طریق ما به خواسته شون برسن
استاد عزیزم بهتون افتخار میکنم که محدودیت هارو باور نکردید کمبودها رو باور نکردید و شدید الگویی که الان درحال حاضر من دارم شاگردی شمارو میکنم و ازتون یاد میگیرم خیلی خیلی دوستتون دارم و بسیار ازتون سپاسگذارم و خداوند مادرتون رو در پناه خودش حفظ کنه و ازشون تشکر میکنم که باعث شدن توسط ایشون شما به این دنیا پا بزارید عاشقتونم
باید دراین مسیر ثابت قدم و استوار حرکت کنم منم باید ذهنم رو کنترل کنم و ورودی هامو کنترل کنم منم باید به نکات مثبت توجه کنم منم باید سپاسگذار باشم و من باید و باید تا لحظه مرگم روی باورهام کار کنم
استاد عزیزم شما پیام رسان خداوند به ما هستید و من افتخار میکنم که همراه شما هستم دراین بهشت زیبا
خداوند شمارو برای من وهمه دوستانم حفظ کنه
وقتی من به خواسته هام رسیدم جهان هم پیشرفت میکنه و من به یک عالمه خواسته رسیدم ومادرمم به خواسته اش رسید
به خاطر همینه که معنوی ترین کار ثروتمند شدنه ثروت من رو نزد پروردگارم محبوب میکنه ثروت من رو به خدای خودم نزدیک میکنه من کی میتونم ببخشم زمانی که سیر شده باشم ولی وقتی بدهی دارم تو یخچالم هیچی نیست اجاره خونه و قسط بانک دارم آیا میتونم حتی به خرید دمپایی فکر کنم چه برسه هدیه من به مادرم اون چیزی باشه که ارزوشه
پس درس اول من باید رسیدن به خواسته هام رو معنوی بدونم
درس دوم من باید ثروتمند شدن رو معنوی بدونم چون خود خدا هم منو بدون پول راه نمیده خونش
درس سوم من با ثروتمند شدنم هی خیر میرسونم هی خنده میدم به دیگران
درس چهارم مهم اینه حرکت کنم نایستم روی باورهام کار کنم و فقط عامل موفقیتم رو در تغییر باورهام ببینم نه تغییر عوامل بیرونی
درس پنجم علاقمو بدونم و در مسیرش حرکت کنم و باورهای درست در مورد اون علاقم بسازم
درس ششم ایمان و توکل و امید داشته باشم که حتما جواب میده و باور کنم که باورهای منن که خالق شرایط زندگی منن وبیام درستشون کنم
درس هفتم خداوند رو باورش کنم که اونه که همه چی دونه نه من من هیچی بلد نیستم هرعلمی هست ازآن خداونده و فرمونو بدم به دستش
درس هشتم نچسبم به خواستم رهاش کنم بسپارمش به همون خدایی که بهتر از اون رو بلده به من بده
درس نهم توحید رو فراموش نکنم که ب بسم الله همینه
درس دهم خودم رو دوست داشته باشم چه کمک کنم به دیگران چه نه چه الان که شرایط خوشحالی فردی رو با هدیه دادن ندارم ولی اینو بدونم میشه لبخند زیبام رو حال خوبم رو نثار وجود عزیزانم بکنم
درس یازدهم احساس خوب =اتفاقات خوب رو سرلوحه زندگیم بدونم چون جهان به اینکه چرا حالم بده کار نداره به فرکانس من کار داره
درس دوازدهم کنترل ذهنم رو دستم بگیرم و افسارش رو ندم دست هر عاملی بیرون از خودم و خودم رو مسئول بدونم در تمام اتفاقات زندگیم
درس سیزدهم کنترل کنم ورودی هامو بدونم باکی حرف میزنم به چی توجه میکنم به چی نگاه میکنم به چی گوش میدم
درس چهاردهم خودم باشم و خودم به خاطر دیگران عوض نشم و اصول خودم رو داشته باشم
گام هفدهم از پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر – چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
به نام خداوندی که شاه نشین قلب های ماست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان نازنینی که در این پروژه باهم هستیم.
چقدر حس و حالم عالیه از اینکه تا اینجای پروژه متعهدانه پیش اومدم ، واقعا میتونم بگم از ابتدای این پروژه تغییراتم برای خودم محسوسه
اینکه چقدر خدا رو در وجودم عمیق تر حس میکنم و آرام تر هستم و در جاده ای که داریم باهم این مسیر رو پیش میریم چقدر چرخ هام روغن کاری شده و حرکتم رو روان تر و لذت بخش تر کرده.
الهی شکرت بابت شنیدن این آگاهی های ناب در این فایل ، امروز از صبح که طلوع آفتاب رو دیدم همینطور برام روز پربرکتی بود تا الان که با شنیدن این فایل روزم پربرکت تر و پربارتر شد.
پس مینویسم آنچه درک و دریافت کردم تا به برکت روزم اضافه کنم و ردپایی هم بگذارم برای ملیحه ای که از آینده قراره بیاد و ببینه کجاها بوده و چه میکرده
چقدر خوبه از همین ابتدای مسیرم این رو بدونم که وقتی من به خواسته هام میرسم علاوه بر اینکه نقش پررنگ تری در گسترش جهان دارم ایفا میکنم ، باعث میشم یه عالمه آدم دیگه از جمله نزدیکان و عزیزانم هم به خواسته هاشون برسن و خوشحال و خوشبخت تر باشن.
با این نگاه میتونم این باور رو در خودم ایجاد کنم که رسیدن به خواسته هام یه امر مقدسه و نباید فکر کنم کار خودخواهانه ایه.
برای رسیدن به این خواسته ها در عین حال که باید یه سری کارهای درست رو انجام بدم باید حواسم هم باشه که یه سری کارهای غلط رو هم باید ازش دوری کنم .
در واقع رسیدن به موقعیت ، انجام کارهای درست و انجام ندادن کارهای غلط به طور همزمانه.
بیایم یه بار دیگه تئوری مدارها رو با هم مرور کنیم (که هربار میشنویمش انگار دفعه ی اوله) :
ما متناسب با افکار و باورهایی که داریم در مدار خاصی قرار میگیریم، اما این مدارها از منفی بی نهایت تا مثبت بی نهایت وجود دارن و در هر مداری هم یه سری افراد ، تجربه ها و اتفاقات خاص اون مدار موجود هستن.
کاری که ما داریم در این مسیر در کنار هم انجام میدیم اینه که با کار کردن روی باورها و افکارمون ، خودمون رو به مدارهای بالاتر از مدار فعلی مون می رسونیم.
کی و چطور رسیدن به این مدارهای بالاتر بستگی داره به اینکه :
– چقدر سپاسگزار داشته هامون هستیم.
– چقدر داریم ورودی های ذهن و کانون تمرکزمون رو کنترل میکنم.
– چقدر روی نکات مثبت و خواسته ها متمرکز هستیم.
– و چقدر میتونیم با تغییر زاویه ی نگاهمون در زمان وقوع تصادها و ناخواسته ها به احساس بهتری برسیم.
حالا هرکدوم از ما با هر روشی که میتونیم و ممکنه برای خودمون شخصی سازی شده باشه و تبدیل شده باشه به سبک شخصی زندگی میتونیم این چهار اصل رو پیش بگیریم و به شرط رعایت قانون تکامل ادامه بدیم تا وقتی بعد از چندسال برگردیم و مسیری که اومدیم رو مرور کنیم متعجب شیم از اینکه چقدر شرایط ما از زمین تا آسمون فرق کرده.
نقش جهان هم به عنوان یه کانورتور اینه که افکار و باورهای ما رو تبدیل کنه به تجربیات و آدمهای زندگیمون.
چطور جهان این کار رو میکنه؟
اینکه ما رو وارد مدارهای بالاتر کنه.
واااای واقعا هیجان زده شدم از این کارکرد جهان ، واقعا چقدر این جمله صحیحه که هرچقدر قوانین بازی رو در این زمین بهتر درک کنی بیشتر میتونی با لذت هی امتیاز جمع کنی و بری مراحل بالاتر :)
اگر ما در مسیر درست حرکت کنیم هیییییچ آرزویی انقدر بزرگ نیست که نتونیم بهش برسیم.
ممکنه ذهن اولش مقاومت داشته باشه اما ما با علم به کارکرد ذهن باید در مسیرمون استمرار داشته باشیم و پیش بریم .
حالا هرچقدر مسیری که داریم طی میکنیم مسیر علائقمون باشه سرعتمون هم افزایش پیدا میکنه و با لذت بیشتری این مسیر رو طی میکنیم.
در دنیای مادی توقف معنایی نداره و ما تا زنده هستیم در حرکتیم ، این دیگه دست ماست که داریم رو به جلو حرکت میکنیم و رشد میکنیم یا داریم پسرفت میکنیم و پایین میریم.
سکون در این مسیر هیچ معنایی نداره.
پس هرچقدر بتونیم خوب زندگی کنیم و از همه ی خوبی های دنیا سر ریز بشیم ، بیشتر میتونیم دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنیم و به دیگران هم سخاوتمندانه از این چشمه ی جوشان ببخشیم.
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
« چگونه وارد مدار خواسته ام شوم » .
یکی از خواستههام داشتن خونه ویلایی بزرگ هستش که با توجه به تغییراتی که کردم سعی کردم رهاش کنم و از اونجایی که به خدا و قوانینش اعتماد کردم رسیدن بهش رو به خدا سپردم .
فکر میکنم به اندازه ی کافی تجساتم رو کردم. به اندازه ی کافی خواستههامو بیان کردم و به اندازه ی کافی احساساتم رو به همسرم بازگو کردم . بنابراین تمرکزمو از روش برداشتم تا به خاطر نداشتنش لذتهای دیگه ازم گرفته نشه .
اون اوایل یادمه انقدر به این موضوع فکر میکردم که اصلاً از زندگی و شرایط الانم لذت نمیبردم به خاطر همین کم کم یاد گرفتم تمرکزم روی لذت بردن از شرایط و وضعیت کنونیم باشه منتهی دیدید که آدمیزاد یه وقتایی تحت یه شرایطی دنبال بهونههایی میگرده که باعث میشه یه لحظه فکر کردن به خواستههاش جز آرزوهای غیر ممکنش تلقی بشه .دقیقاً چن روز پیش این اتفاق برام افتاد . اونم فقط به علت اینکه متوجه شدم دایی همسرم چن کوچه پایینتر از ما دقیقاً همون خونهای که من دلم میخواست رو خریدن .
به هیچ وجه حس حسادت نسبت بهشون نداشتم و آرزوی حال خوب و سلامتی روزافزون براشون کردم . منتهی چیزی که هست اینه که چون این خواسته از خیلی سالها پیش ، تو وجودم بود، یه لحظه به هم ریختم و مقایسه اومد سراغم. بخصوص اینکه وقتی متوجه شدم قیمت خرید خونه چقدره ؟! رفتم تو لک ،که ای داد بیداد ما چ جور و از کجا میخوایم انقدر پول رو داشته باشیم تا بتونیم همچین خونهای بخریم . اومدم یه حساب کتاب تقریبی با چیزایی که داشتیم زدم احساس کردم یه خواسته ی نابجا و ناممکنی دارم . خودمونو جرم بدیم حالا حالاها نمیتونیم همچین خونهای داشته باشیم . خلاصه اینکه دلسرد دلسرد شدم کاش فقط همینجور دلسرد میموندم اما این دلسردی و حال بدم ، متاسفانه در رفتارهای بعدیم هم تاثیرات خودشو گذاشت .بدون اینکه به همسرم چیزی بازگو کنم اون روز نسبت بهش بیتوجه شدم. چن بار خواستم احساسمو بهش بگم پیش خودم گفتم برای چی حرفهای تکراری و جوابهای تکراری بشنوم . به همین جهت منصرف شدم و سعی کردم سکوت کنم . از اونجایی که وقتی حالمون خراب میشه دیگه یاد گرفتیم پیش دیگران بازگوش نکنیم یه کمی بهم فشار میومد .
یکم که بیشتر با خودم خلوت کردم گفتگوهای ذهنی و نجواها بیشتر بهم فشار اووردن. با خودم میگفتم از این مرد که چیزی از آب در نمیاد . دارایی هامونم که انقده ! از کجا میخواد این مبلغ بیاد که ما بتونیم خونه ی مناسبی که دلم میخواد رو بخریم . کلاً در عرض چن ساعت تمام چیزهایی که از استاد یاد گرفته بودم رو فراموش کردم البته منظورم فراموشی که به یاد نداشته باشم نبود ، عملکرد درستی نداشتم . اتفاقاً به همون اندازه که نجواها تو گوشم زمزمه میکردن تمام مباحث استاد و آموزههای ایشون هم تو ذهنم میومد که ناهید خانم توکلت کجا رفته ؟!! مگه قرار نبود به خدا اعتماد کنی ؟!!! مگه قرار نبود به قدرت خداوند ایمان و باور داشته باشی ؟!!!مگه قرار نبود به همسرت چنین نگاهی نداشته باشی و چنین توقعی ازش نکنی .قرار بود فقط از خدا بخای و به چ جور و چطور بر آورده شدنش فک نکنی !
الان باید چیکار کنی ؟ باید تمام تمرکزتو آگاهانه ببری سمت هر چیز زیبایی که دور و ورت میبینی .
سعی کنید داشتههاتو ببینی.
آگاهانه سعی کن تمرکزت رو روی ویژگیهای مثبت همسرت بذاری . خلاصه اینکه یکی این میگفت یکی اون میگفت . تا اینکه شب شد و موقعه خواب بقدری احساس تنگی نفس میکردم که احساس میکردم این حال بد ممکنه ، جونمو ازم بگیره . همون جا تو ذهنم مدام میگفتم بیخیال شو ناهید خانم !!! قرار بود تو لحظه زندگی کنی . تو حتی نمیدونی تا صبح هستی یا نیستی ؟! چرا سر چیز بیخود حالت خراب شده ؟!! هرچی به خودم گفتم همسرتو به آغوش بکش و بگیر بخواب . دیدم اصلاً نمیتونم بقدری رنجشها و توقعم ازش زده بود بالا که هیچ جوری نمیتونستم حتی نگاه به صورتش بکنم . اون بنده خدا از اونجایی که خودم ازش درخواست کردم هر وقت دیدی، به هم ریختم و حرفی نمیزنم کاری بهم نداشته باش. سکوت سکوت کرده بود.
اول اینکه این حال بدم ، باعث شد بقدری آرامشم به هم بریزه که خیلی دیر خوابم ببره و اینکه خواب خوبی نداشته باشم. مدام اینو به خودم میگفتم ناهید مگه به خودت نگفتی هر جا به هر دلیلی ترس و نگرانی اومد سراغت ، همون لحظه فقط احساستو به خدا بیان کنی . ببینی اگه سهم و نقشی داری انجامش بدی اگه نداری بیخیالش بشی و به قدرت خداوند ایمان داشته باشی .
اتفاقاً فایلهای اخیر استاد عزیز تاثیرات خیلی خوبی روم گذاشته بود بابت اینکه خیلی قدرت خدا رو باور داشته باشم و هیچ چیزی رو نشدنی و غیر ممکن نبینم . حالا با این اتفاق مواجه شدم و این افکار منفی بقدری بهم هجوم اووردن که انگار میخوان غلبه به افکار مثبتم داشته باشن.
دیگه آخرش که خسته شدم ، دیدم این کلافگی نمیذاره بخوابم. به خودم گفتم فردا برای خودم یه برنامه ی خوب میچینم چون میدونم وقت اضافی داشتنم باعث هجوم اووردن افکار منفی میشه . این احساسمو قبلا به همسرم گفته بودم که نباید تایم بیکاری داشته باشم. به غیر از نیاز به استراحت و تفریحات ، تایم بیکاری اذیتم میکنه .
6 ماه دوره نرمافزاری کامپیوتر رفتم و هر روز تمرینش میکنم و خودمو باهاش سرگرم میکنم تا وقتم به بطالت نگذره . تمایل داشتم سر کار برم که همسرم گفت تمایلی ندارم بری ولی مانعتم نمیشم . از اونجایی که دلایل خاص خودمو تو این موضوع داشتم با وجود اینکه خیلی دوست داشتم شاغل بودن رو تجربه کنم اینم رها کردم . چن جا سپردم گفتم زور نمیزنم برای پیدا کردن کار ، با هدایت خدا پیش میرم اگه پیدا شد که هیچ ! اگرم نشد باز هیچ ! این موضوع چیزی نیستش که بخوام ذهنمو درگیرش بکنم .
همسرم بهم پیشنهاد داد گه دلم میخواد کلاس موسیقی برم ، کلاسی که چن سال پیش میخواستم برم و به شدت مخالفت میکرد اما امروز خودش بهم پیشنهاد داد .
چن هفتهای بود که ذهنم درگیرش بود که ببینم ب چ سازی علاقه دارم . چن تا آموزشگاه هم رفته بودم اما به طور جدی پیگیرش نبودم تا اینکه اون شب به خودم گفتم صبح دیگه حتماً میرم دنبالش و انتخاب میکنم که چ کلاسی برم .
خودمون گیتار داشتیم اما علاقهای بهش نداشتم . دلم میخواست یه ساز دیگهای یاد بگیرم با چن استاد مشورت کرده بودم پیشنهاد هنگدرام بهم کردن که یادگیریش آسونه و اینکه ساز آرامش بخشیه !
خلاصه به هر طریقی شده شب خوابم برد. صبح از خواب بیدار شدم با آموزشگاه تماس گرفتم بهم گفت استاد ظهر میاد. گفتم اوکی منم ظهر میام . دیدم تا ظهر خیلی مونده و هنوز حالم اون طوری که میخوام خوب نشده یه تصمیم دیگهای هم تو این یکی دو هفته ی اخیر گرفته بودم که یه کمی زبان انگلیسیمو تقویت کنم . تو این زمینه ضعیف هستم و از اونجایی که الان با برنامههای کامپیوتری آشنا شدم ترجیح دادم که خیلی چیزهای اصلی زبان رو یاد بگیرم . از اونجایی که خود استاد کامپیوترم معلم زبان هم بودش ، صبح تماس گرفتم و بهشون گفتم تصمیم گرفتم کلاس داشته باشم اگه امکانش هست برام کلاس بذاره و تو هفته یکی دو جلسه باهام زبان کار کنه . حتی بهش گفتم الان وقت داره که کلاس رو از همین امروز شروع کنیم و ایشون گفتن بله سریع آماده شدم و رفتم اولین کلاسمو شروع کردم خیلی عالی بود. خیلی انگیزه گرفتم خیلی ذوق کردم که زبانم رو تقویت کنم. از اینکه خدا همچین استاد خوب و با حوصلهای سر راهم قرارداده بود همیشه سپاسگزاری میکردم دوباره الان خیلی بیشتر سپاسش رو میگم . چون با این استادم هم خیلی راحتم هم اینکه بازنشسته ست و هر تایمی که خودم تمایل داشته باشم برام کلاس میزاره و این خیلی خوبه .
حالم خیلی عوض شد ظهرم رفتم پیش استاد موسیقی ، خودش اصل آموزشش گیتار بود بهم پیشنهاد همین گیتار رو کرد که خودمونم سازشو داریم . گیتارم برده بودم گفت گیتارتون اصله و خیلی خوبه و اینکه رنگش مشکیه خیلی عالیه چون تو بازار کم پیدا میشه . خلاصه اینکه خیلی از گیتارم تعریف کرد.
ما این گیتارو 4 سال پیش برای پسرم خریده بودیم که یه مدت رفت بعد ولش کرد. چند بارم قصد فروشش رو داشت که من اجازه ندادم .
به استادم گفتم علاقهای به گیتار ندارم گفت چن لحظه صبر کن . چن تا آهنگ برام زد همون جا دل منو برد و نگاهمو نسبت به گیتار تغییر داد. همون جا بهش گفتم همین کلاسو میام .با توجه به توضیحاتی که داد ، حس خیلی خوبی از آموزشش گرفتم . قرار شد از هفته ی بعد کلاسمونو شروع کنیم به من تضمینی قول داد که به بهترین شکل ممکن بهم آموزش میده و اینکه همه جا نیم ساعت کلاسه اما ایشون گفتن کلاسهای من ، یک ساعت و نیمه و تو هفته دو بار برگزار میشه جالبتر اینکه بهم گفتن، کانون هم آموزش میدم برو اونجا ثبت نام کن که هزینه ی کمتری برات بیفته .
همون لحظه رفتم کانون و ثبت نام کردم . جالب این بود که کانون نزدیک خونمون بود . اینکه در عرض چن ساعت این تصمیمات رو گرفتم و انجامش دادم حالم بقدری خوب شد بقدری سر مست بودم که تو ماشین همینجوری گریه ام میگرفت .اومدم خونه دوشمو گرفتم آماده شدم برای باشگاه رفتن . ورزشمم رو کردم بازم دوش گرفتم حالم توپ توپ شد .
عصر وقتی همسرم از سر کار اومد ازش استقبال کردم و رفتارمو تغییر دادم . شب خوبی رو با همسرم گذروندم .
شب موقعه خواب ، مروری به رفتارها و احساسات دیروز و امروزم داشتم گفتم خدایا دیروز از زندگیو و دنیا سیر بودم و ناامید و سر شکسته ، امروز عاشق زندگی و اینکه دنیا برام خیلی قشنگ بود . هرجا سوار ماشینم میشدم ،به این ور و اون ور نگاهم میچرخید سپاسگزاری میکردم و مدام تمام تمرکزم به زیباییهای بیرون بود . از اینکه تونسته بودم حال خودمو با یه برنامهریزی و تصمیم درست، خوب کنم خیلی خوشحال بودم از اینکه از اون حال بد بیرون اومدم اول از اینکه صد بار قربون صدقه ی استادعزیزم رفتم و صد بار از خدا تشکر کردم .
به همسرم گفتم که هر دو کلاس رو امروز رفتم اوکی کردم با وجود اینکه همسرم متوجه شد استاد سازم یه پسر جوون هستش چیزی نگفت اینو از این جهت میگم که تا چن سال پیش مثل خودم نسبت به اینجور مسائل خیلی گارد داشت ولی با تغییرات من و اینکه دست از حساسیتهای بیموردم برداشتم ، ایشون هم به من ، آزادی بیشتری میدن و نسبت به اینجور مسائل دیگه گاردی ندارن . از این بابت هم از خداوند سپاسگزارم.
دایی همسرم چن روز که این خونه رو خریدن برای اینکه نشون بدم از رسیدن به خواستههای دیگران خوشحال میشم از قصد با زن دایی همسرم تماس گرفتم و بهشون تبریک گفتم و آرزوی سلامتی و حال خوب و خوشی بیشتر کردم. گفتم مبارکتون باشه ایشالا که همیشه بهترین حال ممکن رو تو زندگیتون داشته باشید .
گفتم که نسبت به ایشون حسادت نکرده بودم از اینکه داشتن همچین خونهای جز خواستههای خودم بوده یه لحظه به هم ریختم ولی اشکال نداره تجربه ی قشنگی بود. همین که دوباره برگشتم و دوباره به قدرت خداوند اعتماد کردم و به خودم یاد آوری کردم و گفتم وقتایی که حس ترس و نگرانی سراغت میاد باید بتونی اعتماد کنی و باور داشته باشی . وگرنه روزای عادی که خیلی راحت میتونی بگی ، من به خدا ایمان دارم.
استاد جونم عاشقتم . زبونم قاصره از اینکه از شما چ جور تشکر کنم. تمام لحظههام ، تمام حال خوبیهامو مدیون شما هستم .
صدای شما ، حرفها و آموزه های شما ، تو هر لحظه نگاه منو به زندگی قشنگتر میکنه .
امیدوارم که آرزوی شما بزودی تحقق پیدا کند. با این کار چه خدمتیبه کلی انسان خواهد رسید و چه حس خوبی خلق خواهید کرد. یک نفر میتواند ویلا خود را بفروشد و به پول برسد. چه حسی بهتر از این، چه حسی کلی پول جا به جا خواهد شد و این یعنی فراوانی نعمت. شادی شما باعث شادی کلی آدم دیگر خواهد شد و چه چیزی بهتر از این.
خداوند دوست دارد که چنین اتفاقی ممکن شود و حتما در زمان درست خود این اتفاق رقم خواهد خورد.
نمیدونید چقدر دلم براتون تنگ شده که یکبار دیگه زندگی در بهشتی بسازید و من روی ماه هردوتون رو باهم ببینم…
نکته ای که توی این فایل بود و هربار که من اینو ازتون میشنوم که شما تاکید میکنید که من یه آدم کااااملا معمولی بودم و فقط و فقط با متعهد شدن برای تغییر باورها و فرکانسم و استقامت ورزیدن توی این مسیر به این چیزی که الان هستم رسیدم همیشه منو بفکر فرو میبره.
چون ذهن من خیلی وقتا میگه حتما استاد نبوغ خاصی داشته،حتما نظر کرده بوده،حتما فلان و فلان و فلان….
ولی هربار که میاین و میگین که من یه آدم کاااملا معمولی بودم و توی مدرسه هیچ موفقیت خاصی نداشتم و غیره…
و الان این نتایج رو دارم ،من با خودم میگم باباااا. زهره جان ببین استاد هم تو شرایطی مثل خودت بوده ،ازجنس خودت.
فقط استاد زود پُر نشده ، زود سیر نشده، زود دست از خواسته هاش نکشیده ، ناامید نشده،
فاذا فرغت فانصب میکرده آگاهانه…
منم یکی هستم مثل استاد …
پس منم اگر همون مسیری که استاد رفته رو برم منم میتونم همونجوری تغییر کنم.
همونجووووری که همین الان کلللللی تغییرات قشنگی داشتم که قبلا اینا نبودن.و الان به لطف خدا و وجود استادم هستن.
خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر وجود تون استاد عزیزم.
بابت همزمانی زندگیم با زندگیتون الهی شکر.
هربار چالشی پیش میاد و من با فایلها نتایج رو عوض میکنم فقط میگم خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر وجود استاد عباسمنش عزیزم.
به نظر من هر کس تو این دنیا رویا و آرزو داره به تمام خواسته ها و اهدافش میرسه اصلا بدون رویا و آرزو نمیشه زندگی کرد این خواسته ها هستند که آدم از طریق اون شور و شوق داره بره دنبالش و زندگی خودش رو بسازه .
پس ما باید همیشه رویاها رو تو ذهنمون مرور کنیم و بهشون بال و پر بدیم و هر چقدر بتونیم خواسته های زیادی داشته باشیم میتواین به رسد و گسترش جهان کمک کنیم و از زندگی دنیایی لذت ببریم.
آیه 60 سوره غافر وَقالَ رَبُّکُمُ ادعونی أَستَجِب لَکُم ترجمه: و پروردگار شما فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم بخاطر این فایل تاثیر گذار و زیبا و نمیدونید که یکی رو میبینم که به خواسته هاش رسیده چقدر از ته قلبم احساس شادی میکنم و همین الان که این فایل زیبا رو که نگاه کردم اولاش چند بار فایل رو از یه جاهایی متوقف کردم و ناخودآگاه اشکام سراریز شد اون جائیکه گفتین مادرتون در جواب خواسته هایی که در کودکی ازش داشتین گفتن هر وقت برم مکه واستون اون چیزی که میخواین رو میارم درسته این خواسته مکه رفتن رو از ته قلب داشتن ولی با شرایط اون موقع واسشون قابل باور نبوده و خداوند چقدر قشنگ مسیر زندگی رو طوری واسمون پیش میبره که ما در مسیر اون خواسته رشد کنیم تا وقتی که از خواسته مون بزرگتر نشیم اونو بهمون نمیده تا وقتی که باور کنیم این خواسته که من دارم اندازش هر چقدر هم باشه باز پیش خداوند مثل قطره و دریا میمونه خداوند مارو در مسیر رسیدن به خواسته هامون رشد میده ما وقتی به خواسته ها میرسیم که رشد کرده باشیم دیگه به چیزی نگیم محال چون خدایی که دعاهای کودکی مارو که حتی ما بخاطر نیازهای کودکی که ازش خواستیم رو واسمون برآورده میکنه زمانی که سالهای زیادی گذشته ما از لحاظ سنی و عقلی بزرگ شدیم و به دلیل خواسته های بزرگتر دیگه خواسته های کودکی رو از یاد بردیم اون موقع یهو به یاد میاریم که این همون رویای کودکی من بود خدایا تو هنوز یادته و بهترین زمانش الان بود و چقدر زمان بندی خدا درسته دقیقا مثل خواسته استاد در کودکی برای مادرشون. این فایل تحول و تلنگری برای من بوجود آورد خداوند از طریق این فایل به من فهموند اگه من تا حالا به بعضی از خواسته هام نرسیدم به این معنی نیس که خداوند برای دیگران میخواهد که بشود ولی برای من نمیخواد و نمیشود به این معنی نیس که خدا دعاهای من رو نمیشنود به این معنی نیس که من انسان بی ارزشی پیش خدا هستم به این معنی نیس که دیگران از من بالاترن به این معنی نیس که فرد بی لیاقتی هستم
فقط و فقط و فقط به این دلیل است که وقتی خواسته ای رو از خدا درخواست میکنم باید یه سری قوانین رو رعایت کنم تا خداوند هم وعده اش رو در مورد من به اجابت برسونه خب من در مسیر رسیدن به خواسته باید چه قوانینی رعایت کنم؟ باید طبق جهان من با دادن ورودی های مناسب به ذهنم و توجه به نکات مثبت و سپاسگزاری نعمت هایی که دارم و ایجاد باورهای قدرتمند و داشتن احساس خوب فرکانس های مناسب رو به جهان ارسال کنم تا جهان هم منو وارد مداری کنه که در اون مدار شرایط و اتفاقاتی وجود داشته باشه که منو به خواسته ام برسونه و در کل خداوند با اجرای قانون در زندگی منو رشد میده من بزرگتر از خواسته هام میشم دیگه خواسته هایی که دارم واسم محال نیس چون وقتی که میگم این خواسته غیرممکن هست در واقع دارم به توانایی و قدرت خداوند در حل مسائلم شک میکنم و این کفره و باید به این باور برسم که هیچ خواسته ای برای خداوند غیرممکن نیس خدایی که این جهان و جهان های دیگه من و مخلوقات دیگه و تمام هر آنچه که وجود داره رو خلق کرده و رهبری و فرمانروایی میکنه دیگه خواسته های من در برابرش مانند یه نقطه در کل عالم هم نیس و خداوند فقط میخاد که من رشد کنم تا بفهمم که من وقتی به خواسته هام میرسم که خودمو لایق خواسته هام بدونم بفهمم چون روح خداوند در من دمیده شده من هم میتونم خالق خواسته هام باشم تا بفهمم که من هم ارزشمندم تا بفهمم خداوند بیشتر از ما میخواهد که به خواسته هامون برسیم پس باید رشد کنم درک کنم و باور کنم که میشود.
خدایا اعتبار تموم کامنت هام به خودت برمیگرده
خدایا مارو به راهی هدایت کن که در مسیر خواسته هامون رشد کنیم و وعده و قدرت خدا رو در اجابت خواسته ها درک کنیم و باور کنیم الهی آمین.
تحسینتون میکنم که راحت هزینه میکنید و مادر عزیزتون رو به هر جا که دوست داشت فرستادید.
واقعا لذت بخشه عزیزانت رو بتونی ساپورت کنی تا به آرزوهاشون برسن.
با رسیدن به خواسته هاتون خیلی ها به خواسته هاشون رسیدن.
خدایا شکررررت
چه اهرم لذتی اول صبح به ما دادید.
تمرکزی کار کنید،کارهایی رو انجام و کارهایی رو انجام ندید.
کنترل ذهن بعد از ایمان ،به شدت مهمه
این روزها بهتر میتونم درک کنم که چرا نمیتونم خیلی چیزها رو بسازم.
مدارها ،لایههای ارتعاشی هستند که ما به نور میرسیم.
هر چه به منبع نزدیکتر بشیم ،همه چی آسونترِ
همه چی وجود داره
کاری که ما باید انجام بدیم،احساس خوبِ
دستگاه فرستنده،فرکانس ارسال میشه ،اتفاقات می افته.
این نعمتها وجود داره و ما باید خودمون رو وارد مدارش کنیم.
با باورهایی که احساس خوب به ما میده،سپاسگزاری، باورهایی که قدرتمند میکنه ما رو
در مسیر درست حرکت کنید،مسیر لذت ،مسیر علایق
چی رو دوست دارید،چه توانایی دارید،چه خواسته هایی داریدچه استعدادهایی دارید،با عشق وارد میشوید،با باورهای درست،با ایمان،با توکل ،مسیر خودش لذت و نتیجه هست
حرکت کن باورهای درست با ایمان ،
هر کدوم از فایلها رو 50 بار نگاه کنی برات متفاوت میشه چون مدارت میره بالا
تمام آرزوها اگر در مسیر درست باشه خیلی زود بهش میرسید.
خواسته های متفاوت رو استاد رسیده چند ماه اول و فقط مالی طول کشید.
در دنیا همه چیز در حال حرکته
خوب زندگی کنیم و جهان را به جای بهتری زندگی کردن کنیم
من هم امیدوارم بتوانم در مسیری که شما گفتید حرکت کنم و به سعادت دنیوی و اخروی برسم.
من باید ثروتمند بشوم تا به خدا نزدیکتر شوم،هر که ثروتمندتر است نزد خدا محبوبتر است،ثروت با شکوه است،ثروت معنوی است،ثروتمندان انسانهای صالحی هستند،من ثروت رو دوست دارم،ثروت منو به خدا نزدیکتر میکنه،با ثروتمند شدن نزد خدا محبوبتر میشوم،ثروتمندان انسانهای شریفی هستند،پول یک فضیلته،با پولدار شدن من چرخهای جهان راحتتر میچرخه ،من توانایی پول ساختن دارم ،من توانایی طی کردن مدارها رو تا رسیدن به مدار ثروت دارم،من توانمندم،من عاشق ثروت و ثروتمندان هستم.
خدا رو شکر میکنم که چنین استادی و چنین عزیز دل استادی دارم و خدا رو شاکرم که در بین بهترین بندگانش هستم.
و نهایتا
آنکسی که تقوای بیشتری داره نزد خدا کرامتش بالا تره
پس دنبال تقوی باشیم که همه چی توش هست
استاد خیلی دوستتون دارم ،خیلی با معرفتید، خیلی خوش تیپید، خیلی خوش صدا هستید،خیلی خوش قلب هستید و خیلی خوش سیما هستید و…
استاد جان شما با ثروتمند شدنتون به کلی آدم خدمت رسوندید نه تنها اون هایی که ازشون خرید می کنید شرکت های خدماتی ساختمانی املاکی ماشین سازی دلال های واسط بلکه به ما بچه های سایت هم کمک کردی ارزش،زندگیمون را بدونیم و بر ای بهتر شدنش روز به روز با تلاش و ممارست روی خودمون کار کنیم
استاد تولد یکی از بچه های کلاس پیش دبستانی بود و امروز با ذوق و شوق داشت تعریف می کرد که مادرش بهش 16 عدد کادو داده و یکی یکی با آب و تاب توصیفشون می کرد . منم سر ذوق اومده بودم و با هیجان گوش می دادم و اون بچه بیشتر راغب میشد که توضیح بده . در تمام مدت خیلی خوشحال بودم از خوشحالیش از اینکه چقدر خدمت رسونده با خرید هاش با کادو گرفتن هاش و همچنین برای خودم خوشحال بودم که این بار با شنیدن این صحبت ها خوشحال بودم حس خوب داشتم فکر خدمتی که پول و پولدار ها به چرخه جهان دارند بودم . این بار حسم خوب بود .
به لطف خدا ، کمک شما و خوندن کامنت ها ی بچه ها بخصوص دوست عزیزم سمانه جان صوفی که این سنت خوب تحسین کردن از دستاوردهای دیگران را خانوادگی اجرا می کنند تونستم الگو سازی کنم و یک قدم بزرگ در جهت تغییر شخصیم بر دارم
این اتفاق یکهو نشد اولش ذهن همون لجبازی های خودش را داشت اما به مرور با تکرار و تکرار و تکرار لذت بخش شد
خدایا شکرت که تو این قدر مهربانی و دست گیر
خدایا خودت بگو چکار کنم تو حال خوب دائمی بمونم
چکار کنم حال خوب و خوش تکراری ترین اتفاق زندگیم باشد
با سلام و تشکر فراوان
بحث مدارها برای من خیلی جالبه و خیلی قشنگه
اینکه باید در مدار خواسته و نعمت هایی که میخواهیم قرار بگیریم
اینکه وقتی هدفی داریم باید یه سری کارها رو انجام بدیم و همینطور یکسری کارها رو انجام ندیم.
بعصی عادت ها و کارهای به ظاهر ساده تمرین و تکرارشون میتونه مدار مارو بهتر کنه. مثلا یه عادت سازنده مثل گوش دادن روزانه از فایلها یا انجام ندادن بعضی کارها مثل نچرخیدن در شبکه های اجتماعی یا پیگیری نکردن اخبار و ...
تغییر مدار و رسیدن به خواسته ها هم تکامل میخواد اولش ذهنمون مقاومت میکنه ولی کم کم آسونتر میشه مثل ورزش کردن می مونه
گاهی به خواسته ای که میرسیم ممکنه دستی از دستان خدا بشیم تا دیگران هم از طریق ما به خواسته شون برسن
خدایا شکرت برای همه نعمت ها و برکت ها
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان گلم
الهه ام
استاد عزیزم بهتون افتخار میکنم که محدودیت هارو باور نکردید کمبودها رو باور نکردید و شدید الگویی که الان درحال حاضر من دارم شاگردی شمارو میکنم و ازتون یاد میگیرم خیلی خیلی دوستتون دارم و بسیار ازتون سپاسگذارم و خداوند مادرتون رو در پناه خودش حفظ کنه و ازشون تشکر میکنم که باعث شدن توسط ایشون شما به این دنیا پا بزارید عاشقتونم
باید دراین مسیر ثابت قدم و استوار حرکت کنم منم باید ذهنم رو کنترل کنم و ورودی هامو کنترل کنم منم باید به نکات مثبت توجه کنم منم باید سپاسگذار باشم و من باید و باید تا لحظه مرگم روی باورهام کار کنم
استاد عزیزم شما پیام رسان خداوند به ما هستید و من افتخار میکنم که همراه شما هستم دراین بهشت زیبا
خداوند شمارو برای من وهمه دوستانم حفظ کنه
وقتی من به خواسته هام رسیدم جهان هم پیشرفت میکنه و من به یک عالمه خواسته رسیدم ومادرمم به خواسته اش رسید
به خاطر همینه که معنوی ترین کار ثروتمند شدنه ثروت من رو نزد پروردگارم محبوب میکنه ثروت من رو به خدای خودم نزدیک میکنه من کی میتونم ببخشم زمانی که سیر شده باشم ولی وقتی بدهی دارم تو یخچالم هیچی نیست اجاره خونه و قسط بانک دارم آیا میتونم حتی به خرید دمپایی فکر کنم چه برسه هدیه من به مادرم اون چیزی باشه که ارزوشه
پس درس اول من باید رسیدن به خواسته هام رو معنوی بدونم
درس دوم من باید ثروتمند شدن رو معنوی بدونم چون خود خدا هم منو بدون پول راه نمیده خونش
درس سوم من با ثروتمند شدنم هی خیر میرسونم هی خنده میدم به دیگران
درس چهارم مهم اینه حرکت کنم نایستم روی باورهام کار کنم و فقط عامل موفقیتم رو در تغییر باورهام ببینم نه تغییر عوامل بیرونی
درس پنجم علاقمو بدونم و در مسیرش حرکت کنم و باورهای درست در مورد اون علاقم بسازم
درس ششم ایمان و توکل و امید داشته باشم که حتما جواب میده و باور کنم که باورهای منن که خالق شرایط زندگی منن وبیام درستشون کنم
درس هفتم خداوند رو باورش کنم که اونه که همه چی دونه نه من من هیچی بلد نیستم هرعلمی هست ازآن خداونده و فرمونو بدم به دستش
درس هشتم نچسبم به خواستم رهاش کنم بسپارمش به همون خدایی که بهتر از اون رو بلده به من بده
درس نهم توحید رو فراموش نکنم که ب بسم الله همینه
درس دهم خودم رو دوست داشته باشم چه کمک کنم به دیگران چه نه چه الان که شرایط خوشحالی فردی رو با هدیه دادن ندارم ولی اینو بدونم میشه لبخند زیبام رو حال خوبم رو نثار وجود عزیزانم بکنم
درس یازدهم احساس خوب =اتفاقات خوب رو سرلوحه زندگیم بدونم چون جهان به اینکه چرا حالم بده کار نداره به فرکانس من کار داره
درس دوازدهم کنترل ذهنم رو دستم بگیرم و افسارش رو ندم دست هر عاملی بیرون از خودم و خودم رو مسئول بدونم در تمام اتفاقات زندگیم
درس سیزدهم کنترل کنم ورودی هامو بدونم باکی حرف میزنم به چی توجه میکنم به چی نگاه میکنم به چی گوش میدم
درس چهاردهم خودم باشم و خودم به خاطر دیگران عوض نشم و اصول خودم رو داشته باشم
درس پانزدهم سپاسگذاری سپاسگذاری سپاسگذاری
و درس آخر توحید توحید توحید
دوستتون دارم
در پناه خودش هرچی میخواهید همون بشه
گام هفدهم از پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر – چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
به نام خداوندی که شاه نشین قلب های ماست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستان نازنینی که در این پروژه باهم هستیم.
چقدر حس و حالم عالیه از اینکه تا اینجای پروژه متعهدانه پیش اومدم ، واقعا میتونم بگم از ابتدای این پروژه تغییراتم برای خودم محسوسه
اینکه چقدر خدا رو در وجودم عمیق تر حس میکنم و آرام تر هستم و در جاده ای که داریم باهم این مسیر رو پیش میریم چقدر چرخ هام روغن کاری شده و حرکتم رو روان تر و لذت بخش تر کرده.
الهی شکرت بابت شنیدن این آگاهی های ناب در این فایل ، امروز از صبح که طلوع آفتاب رو دیدم همینطور برام روز پربرکتی بود تا الان که با شنیدن این فایل روزم پربرکت تر و پربارتر شد.
پس مینویسم آنچه درک و دریافت کردم تا به برکت روزم اضافه کنم و ردپایی هم بگذارم برای ملیحه ای که از آینده قراره بیاد و ببینه کجاها بوده و چه میکرده
چقدر خوبه از همین ابتدای مسیرم این رو بدونم که وقتی من به خواسته هام میرسم علاوه بر اینکه نقش پررنگ تری در گسترش جهان دارم ایفا میکنم ، باعث میشم یه عالمه آدم دیگه از جمله نزدیکان و عزیزانم هم به خواسته هاشون برسن و خوشحال و خوشبخت تر باشن.
با این نگاه میتونم این باور رو در خودم ایجاد کنم که رسیدن به خواسته هام یه امر مقدسه و نباید فکر کنم کار خودخواهانه ایه.
برای رسیدن به این خواسته ها در عین حال که باید یه سری کارهای درست رو انجام بدم باید حواسم هم باشه که یه سری کارهای غلط رو هم باید ازش دوری کنم .
در واقع رسیدن به موقعیت ، انجام کارهای درست و انجام ندادن کارهای غلط به طور همزمانه.
بیایم یه بار دیگه تئوری مدارها رو با هم مرور کنیم (که هربار میشنویمش انگار دفعه ی اوله) :
ما متناسب با افکار و باورهایی که داریم در مدار خاصی قرار میگیریم، اما این مدارها از منفی بی نهایت تا مثبت بی نهایت وجود دارن و در هر مداری هم یه سری افراد ، تجربه ها و اتفاقات خاص اون مدار موجود هستن.
کاری که ما داریم در این مسیر در کنار هم انجام میدیم اینه که با کار کردن روی باورها و افکارمون ، خودمون رو به مدارهای بالاتر از مدار فعلی مون می رسونیم.
کی و چطور رسیدن به این مدارهای بالاتر بستگی داره به اینکه :
– چقدر سپاسگزار داشته هامون هستیم.
– چقدر داریم ورودی های ذهن و کانون تمرکزمون رو کنترل میکنم.
– چقدر روی نکات مثبت و خواسته ها متمرکز هستیم.
– و چقدر میتونیم با تغییر زاویه ی نگاهمون در زمان وقوع تصادها و ناخواسته ها به احساس بهتری برسیم.
حالا هرکدوم از ما با هر روشی که میتونیم و ممکنه برای خودمون شخصی سازی شده باشه و تبدیل شده باشه به سبک شخصی زندگی میتونیم این چهار اصل رو پیش بگیریم و به شرط رعایت قانون تکامل ادامه بدیم تا وقتی بعد از چندسال برگردیم و مسیری که اومدیم رو مرور کنیم متعجب شیم از اینکه چقدر شرایط ما از زمین تا آسمون فرق کرده.
نقش جهان هم به عنوان یه کانورتور اینه که افکار و باورهای ما رو تبدیل کنه به تجربیات و آدمهای زندگیمون.
چطور جهان این کار رو میکنه؟
اینکه ما رو وارد مدارهای بالاتر کنه.
واااای واقعا هیجان زده شدم از این کارکرد جهان ، واقعا چقدر این جمله صحیحه که هرچقدر قوانین بازی رو در این زمین بهتر درک کنی بیشتر میتونی با لذت هی امتیاز جمع کنی و بری مراحل بالاتر :)
اگر ما در مسیر درست حرکت کنیم هیییییچ آرزویی انقدر بزرگ نیست که نتونیم بهش برسیم.
ممکنه ذهن اولش مقاومت داشته باشه اما ما با علم به کارکرد ذهن باید در مسیرمون استمرار داشته باشیم و پیش بریم .
حالا هرچقدر مسیری که داریم طی میکنیم مسیر علائقمون باشه سرعتمون هم افزایش پیدا میکنه و با لذت بیشتری این مسیر رو طی میکنیم.
در دنیای مادی توقف معنایی نداره و ما تا زنده هستیم در حرکتیم ، این دیگه دست ماست که داریم رو به جلو حرکت میکنیم و رشد میکنیم یا داریم پسرفت میکنیم و پایین میریم.
سکون در این مسیر هیچ معنایی نداره.
پس هرچقدر بتونیم خوب زندگی کنیم و از همه ی خوبی های دنیا سر ریز بشیم ، بیشتر میتونیم دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنیم و به دیگران هم سخاوتمندانه از این چشمه ی جوشان ببخشیم.
ممنون از توجهتون به کامنت من دوستان
در پنا الله یکتا باشیم همگی
سلام استاد
برای این که به خواسته ام برسم باید نکات زیر رو عملی کنم:
» عجول نباشم آهسته آهسته دیش برم چون یک شبه مدار تغییر نمی کنه از مداری که دارم یه ذره میرم بالاتر
و به مرور زمان وقتی این رو ادامه بدم همه چی تغییر می کنه
» به هر مساله جوری نگاه کنم که بهم احساس قدرت بده به جای این که منو مأیوس کنه من به این شکل می تونم وارد مدار بالاتر بشم
» تفکر و تمرکز بر روی الگوی های خواسته ام رو ادامه بدم
» وقتی افکار منفی میاد سراغم حواسم باشه و بچرخونمش در جهت مثبت
» وقتی به مرور زمان ترمز های مخفی ذهنم دونه دونه بهم معلوم میشه بر نامه بگذارم برای حل شون و دونه دونه حل شون کنم
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
« چگونه وارد مدار خواسته ام شوم » .
یکی از خواستههام داشتن خونه ویلایی بزرگ هستش که با توجه به تغییراتی که کردم سعی کردم رهاش کنم و از اونجایی که به خدا و قوانینش اعتماد کردم رسیدن بهش رو به خدا سپردم .
فکر میکنم به اندازه ی کافی تجساتم رو کردم. به اندازه ی کافی خواستههامو بیان کردم و به اندازه ی کافی احساساتم رو به همسرم بازگو کردم . بنابراین تمرکزمو از روش برداشتم تا به خاطر نداشتنش لذتهای دیگه ازم گرفته نشه .
اون اوایل یادمه انقدر به این موضوع فکر میکردم که اصلاً از زندگی و شرایط الانم لذت نمیبردم به خاطر همین کم کم یاد گرفتم تمرکزم روی لذت بردن از شرایط و وضعیت کنونیم باشه منتهی دیدید که آدمیزاد یه وقتایی تحت یه شرایطی دنبال بهونههایی میگرده که باعث میشه یه لحظه فکر کردن به خواستههاش جز آرزوهای غیر ممکنش تلقی بشه .دقیقاً چن روز پیش این اتفاق برام افتاد . اونم فقط به علت اینکه متوجه شدم دایی همسرم چن کوچه پایینتر از ما دقیقاً همون خونهای که من دلم میخواست رو خریدن .
به هیچ وجه حس حسادت نسبت بهشون نداشتم و آرزوی حال خوب و سلامتی روزافزون براشون کردم . منتهی چیزی که هست اینه که چون این خواسته از خیلی سالها پیش ، تو وجودم بود، یه لحظه به هم ریختم و مقایسه اومد سراغم. بخصوص اینکه وقتی متوجه شدم قیمت خرید خونه چقدره ؟! رفتم تو لک ،که ای داد بیداد ما چ جور و از کجا میخوایم انقدر پول رو داشته باشیم تا بتونیم همچین خونهای بخریم . اومدم یه حساب کتاب تقریبی با چیزایی که داشتیم زدم احساس کردم یه خواسته ی نابجا و ناممکنی دارم . خودمونو جرم بدیم حالا حالاها نمیتونیم همچین خونهای داشته باشیم . خلاصه اینکه دلسرد دلسرد شدم کاش فقط همینجور دلسرد میموندم اما این دلسردی و حال بدم ، متاسفانه در رفتارهای بعدیم هم تاثیرات خودشو گذاشت .بدون اینکه به همسرم چیزی بازگو کنم اون روز نسبت بهش بیتوجه شدم. چن بار خواستم احساسمو بهش بگم پیش خودم گفتم برای چی حرفهای تکراری و جوابهای تکراری بشنوم . به همین جهت منصرف شدم و سعی کردم سکوت کنم . از اونجایی که وقتی حالمون خراب میشه دیگه یاد گرفتیم پیش دیگران بازگوش نکنیم یه کمی بهم فشار میومد .
یکم که بیشتر با خودم خلوت کردم گفتگوهای ذهنی و نجواها بیشتر بهم فشار اووردن. با خودم میگفتم از این مرد که چیزی از آب در نمیاد . دارایی هامونم که انقده ! از کجا میخواد این مبلغ بیاد که ما بتونیم خونه ی مناسبی که دلم میخواد رو بخریم . کلاً در عرض چن ساعت تمام چیزهایی که از استاد یاد گرفته بودم رو فراموش کردم البته منظورم فراموشی که به یاد نداشته باشم نبود ، عملکرد درستی نداشتم . اتفاقاً به همون اندازه که نجواها تو گوشم زمزمه میکردن تمام مباحث استاد و آموزههای ایشون هم تو ذهنم میومد که ناهید خانم توکلت کجا رفته ؟!! مگه قرار نبود به خدا اعتماد کنی ؟!!! مگه قرار نبود به قدرت خداوند ایمان و باور داشته باشی ؟!!!مگه قرار نبود به همسرت چنین نگاهی نداشته باشی و چنین توقعی ازش نکنی .قرار بود فقط از خدا بخای و به چ جور و چطور بر آورده شدنش فک نکنی !
الان باید چیکار کنی ؟ باید تمام تمرکزتو آگاهانه ببری سمت هر چیز زیبایی که دور و ورت میبینی .
سعی کنید داشتههاتو ببینی.
آگاهانه سعی کن تمرکزت رو روی ویژگیهای مثبت همسرت بذاری . خلاصه اینکه یکی این میگفت یکی اون میگفت . تا اینکه شب شد و موقعه خواب بقدری احساس تنگی نفس میکردم که احساس میکردم این حال بد ممکنه ، جونمو ازم بگیره . همون جا تو ذهنم مدام میگفتم بیخیال شو ناهید خانم !!! قرار بود تو لحظه زندگی کنی . تو حتی نمیدونی تا صبح هستی یا نیستی ؟! چرا سر چیز بیخود حالت خراب شده ؟!! هرچی به خودم گفتم همسرتو به آغوش بکش و بگیر بخواب . دیدم اصلاً نمیتونم بقدری رنجشها و توقعم ازش زده بود بالا که هیچ جوری نمیتونستم حتی نگاه به صورتش بکنم . اون بنده خدا از اونجایی که خودم ازش درخواست کردم هر وقت دیدی، به هم ریختم و حرفی نمیزنم کاری بهم نداشته باش. سکوت سکوت کرده بود.
اول اینکه این حال بدم ، باعث شد بقدری آرامشم به هم بریزه که خیلی دیر خوابم ببره و اینکه خواب خوبی نداشته باشم. مدام اینو به خودم میگفتم ناهید مگه به خودت نگفتی هر جا به هر دلیلی ترس و نگرانی اومد سراغت ، همون لحظه فقط احساستو به خدا بیان کنی . ببینی اگه سهم و نقشی داری انجامش بدی اگه نداری بیخیالش بشی و به قدرت خداوند ایمان داشته باشی .
اتفاقاً فایلهای اخیر استاد عزیز تاثیرات خیلی خوبی روم گذاشته بود بابت اینکه خیلی قدرت خدا رو باور داشته باشم و هیچ چیزی رو نشدنی و غیر ممکن نبینم . حالا با این اتفاق مواجه شدم و این افکار منفی بقدری بهم هجوم اووردن که انگار میخوان غلبه به افکار مثبتم داشته باشن.
دیگه آخرش که خسته شدم ، دیدم این کلافگی نمیذاره بخوابم. به خودم گفتم فردا برای خودم یه برنامه ی خوب میچینم چون میدونم وقت اضافی داشتنم باعث هجوم اووردن افکار منفی میشه . این احساسمو قبلا به همسرم گفته بودم که نباید تایم بیکاری داشته باشم. به غیر از نیاز به استراحت و تفریحات ، تایم بیکاری اذیتم میکنه .
6 ماه دوره نرمافزاری کامپیوتر رفتم و هر روز تمرینش میکنم و خودمو باهاش سرگرم میکنم تا وقتم به بطالت نگذره . تمایل داشتم سر کار برم که همسرم گفت تمایلی ندارم بری ولی مانعتم نمیشم . از اونجایی که دلایل خاص خودمو تو این موضوع داشتم با وجود اینکه خیلی دوست داشتم شاغل بودن رو تجربه کنم اینم رها کردم . چن جا سپردم گفتم زور نمیزنم برای پیدا کردن کار ، با هدایت خدا پیش میرم اگه پیدا شد که هیچ ! اگرم نشد باز هیچ ! این موضوع چیزی نیستش که بخوام ذهنمو درگیرش بکنم .
همسرم بهم پیشنهاد داد گه دلم میخواد کلاس موسیقی برم ، کلاسی که چن سال پیش میخواستم برم و به شدت مخالفت میکرد اما امروز خودش بهم پیشنهاد داد .
چن هفتهای بود که ذهنم درگیرش بود که ببینم ب چ سازی علاقه دارم . چن تا آموزشگاه هم رفته بودم اما به طور جدی پیگیرش نبودم تا اینکه اون شب به خودم گفتم صبح دیگه حتماً میرم دنبالش و انتخاب میکنم که چ کلاسی برم .
خودمون گیتار داشتیم اما علاقهای بهش نداشتم . دلم میخواست یه ساز دیگهای یاد بگیرم با چن استاد مشورت کرده بودم پیشنهاد هنگدرام بهم کردن که یادگیریش آسونه و اینکه ساز آرامش بخشیه !
خلاصه به هر طریقی شده شب خوابم برد. صبح از خواب بیدار شدم با آموزشگاه تماس گرفتم بهم گفت استاد ظهر میاد. گفتم اوکی منم ظهر میام . دیدم تا ظهر خیلی مونده و هنوز حالم اون طوری که میخوام خوب نشده یه تصمیم دیگهای هم تو این یکی دو هفته ی اخیر گرفته بودم که یه کمی زبان انگلیسیمو تقویت کنم . تو این زمینه ضعیف هستم و از اونجایی که الان با برنامههای کامپیوتری آشنا شدم ترجیح دادم که خیلی چیزهای اصلی زبان رو یاد بگیرم . از اونجایی که خود استاد کامپیوترم معلم زبان هم بودش ، صبح تماس گرفتم و بهشون گفتم تصمیم گرفتم کلاس داشته باشم اگه امکانش هست برام کلاس بذاره و تو هفته یکی دو جلسه باهام زبان کار کنه . حتی بهش گفتم الان وقت داره که کلاس رو از همین امروز شروع کنیم و ایشون گفتن بله سریع آماده شدم و رفتم اولین کلاسمو شروع کردم خیلی عالی بود. خیلی انگیزه گرفتم خیلی ذوق کردم که زبانم رو تقویت کنم. از اینکه خدا همچین استاد خوب و با حوصلهای سر راهم قرارداده بود همیشه سپاسگزاری میکردم دوباره الان خیلی بیشتر سپاسش رو میگم . چون با این استادم هم خیلی راحتم هم اینکه بازنشسته ست و هر تایمی که خودم تمایل داشته باشم برام کلاس میزاره و این خیلی خوبه .
حالم خیلی عوض شد ظهرم رفتم پیش استاد موسیقی ، خودش اصل آموزشش گیتار بود بهم پیشنهاد همین گیتار رو کرد که خودمونم سازشو داریم . گیتارم برده بودم گفت گیتارتون اصله و خیلی خوبه و اینکه رنگش مشکیه خیلی عالیه چون تو بازار کم پیدا میشه . خلاصه اینکه خیلی از گیتارم تعریف کرد.
ما این گیتارو 4 سال پیش برای پسرم خریده بودیم که یه مدت رفت بعد ولش کرد. چند بارم قصد فروشش رو داشت که من اجازه ندادم .
به استادم گفتم علاقهای به گیتار ندارم گفت چن لحظه صبر کن . چن تا آهنگ برام زد همون جا دل منو برد و نگاهمو نسبت به گیتار تغییر داد. همون جا بهش گفتم همین کلاسو میام .با توجه به توضیحاتی که داد ، حس خیلی خوبی از آموزشش گرفتم . قرار شد از هفته ی بعد کلاسمونو شروع کنیم به من تضمینی قول داد که به بهترین شکل ممکن بهم آموزش میده و اینکه همه جا نیم ساعت کلاسه اما ایشون گفتن کلاسهای من ، یک ساعت و نیمه و تو هفته دو بار برگزار میشه جالبتر اینکه بهم گفتن، کانون هم آموزش میدم برو اونجا ثبت نام کن که هزینه ی کمتری برات بیفته .
همون لحظه رفتم کانون و ثبت نام کردم . جالب این بود که کانون نزدیک خونمون بود . اینکه در عرض چن ساعت این تصمیمات رو گرفتم و انجامش دادم حالم بقدری خوب شد بقدری سر مست بودم که تو ماشین همینجوری گریه ام میگرفت .اومدم خونه دوشمو گرفتم آماده شدم برای باشگاه رفتن . ورزشمم رو کردم بازم دوش گرفتم حالم توپ توپ شد .
عصر وقتی همسرم از سر کار اومد ازش استقبال کردم و رفتارمو تغییر دادم . شب خوبی رو با همسرم گذروندم .
شب موقعه خواب ، مروری به رفتارها و احساسات دیروز و امروزم داشتم گفتم خدایا دیروز از زندگیو و دنیا سیر بودم و ناامید و سر شکسته ، امروز عاشق زندگی و اینکه دنیا برام خیلی قشنگ بود . هرجا سوار ماشینم میشدم ،به این ور و اون ور نگاهم میچرخید سپاسگزاری میکردم و مدام تمام تمرکزم به زیباییهای بیرون بود . از اینکه تونسته بودم حال خودمو با یه برنامهریزی و تصمیم درست، خوب کنم خیلی خوشحال بودم از اینکه از اون حال بد بیرون اومدم اول از اینکه صد بار قربون صدقه ی استادعزیزم رفتم و صد بار از خدا تشکر کردم .
به همسرم گفتم که هر دو کلاس رو امروز رفتم اوکی کردم با وجود اینکه همسرم متوجه شد استاد سازم یه پسر جوون هستش چیزی نگفت اینو از این جهت میگم که تا چن سال پیش مثل خودم نسبت به اینجور مسائل خیلی گارد داشت ولی با تغییرات من و اینکه دست از حساسیتهای بیموردم برداشتم ، ایشون هم به من ، آزادی بیشتری میدن و نسبت به اینجور مسائل دیگه گاردی ندارن . از این بابت هم از خداوند سپاسگزارم.
دایی همسرم چن روز که این خونه رو خریدن برای اینکه نشون بدم از رسیدن به خواستههای دیگران خوشحال میشم از قصد با زن دایی همسرم تماس گرفتم و بهشون تبریک گفتم و آرزوی سلامتی و حال خوب و خوشی بیشتر کردم. گفتم مبارکتون باشه ایشالا که همیشه بهترین حال ممکن رو تو زندگیتون داشته باشید .
گفتم که نسبت به ایشون حسادت نکرده بودم از اینکه داشتن همچین خونهای جز خواستههای خودم بوده یه لحظه به هم ریختم ولی اشکال نداره تجربه ی قشنگی بود. همین که دوباره برگشتم و دوباره به قدرت خداوند اعتماد کردم و به خودم یاد آوری کردم و گفتم وقتایی که حس ترس و نگرانی سراغت میاد باید بتونی اعتماد کنی و باور داشته باشی . وگرنه روزای عادی که خیلی راحت میتونی بگی ، من به خدا ایمان دارم.
استاد جونم عاشقتم . زبونم قاصره از اینکه از شما چ جور تشکر کنم. تمام لحظههام ، تمام حال خوبیهامو مدیون شما هستم .
صدای شما ، حرفها و آموزه های شما ، تو هر لحظه نگاه منو به زندگی قشنگتر میکنه .
مرسی که هستید .
الهی که باشید همیشه.
سلام و وقت بخیر خدمت شما
امیدوارم که آرزوی شما بزودی تحقق پیدا کند. با این کار چه خدمتیبه کلی انسان خواهد رسید و چه حس خوبی خلق خواهید کرد. یک نفر میتواند ویلا خود را بفروشد و به پول برسد. چه حسی بهتر از این، چه حسی کلی پول جا به جا خواهد شد و این یعنی فراوانی نعمت. شادی شما باعث شادی کلی آدم دیگر خواهد شد و چه چیزی بهتر از این.
خداوند دوست دارد که چنین اتفاقی ممکن شود و حتما در زمان درست خود این اتفاق رقم خواهد خورد.
امضا خدا پای تک تک آرزوهای شما
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
نمیدونید چقدر دلم براتون تنگ شده که یکبار دیگه زندگی در بهشتی بسازید و من روی ماه هردوتون رو باهم ببینم…
نکته ای که توی این فایل بود و هربار که من اینو ازتون میشنوم که شما تاکید میکنید که من یه آدم کااااملا معمولی بودم و فقط و فقط با متعهد شدن برای تغییر باورها و فرکانسم و استقامت ورزیدن توی این مسیر به این چیزی که الان هستم رسیدم همیشه منو بفکر فرو میبره.
چون ذهن من خیلی وقتا میگه حتما استاد نبوغ خاصی داشته،حتما نظر کرده بوده،حتما فلان و فلان و فلان….
ولی هربار که میاین و میگین که من یه آدم کاااملا معمولی بودم و توی مدرسه هیچ موفقیت خاصی نداشتم و غیره…
و الان این نتایج رو دارم ،من با خودم میگم باباااا. زهره جان ببین استاد هم تو شرایطی مثل خودت بوده ،ازجنس خودت.
فقط استاد زود پُر نشده ، زود سیر نشده، زود دست از خواسته هاش نکشیده ، ناامید نشده،
فاذا فرغت فانصب میکرده آگاهانه…
منم یکی هستم مثل استاد …
پس منم اگر همون مسیری که استاد رفته رو برم منم میتونم همونجوری تغییر کنم.
همونجووووری که همین الان کلللللی تغییرات قشنگی داشتم که قبلا اینا نبودن.و الان به لطف خدا و وجود استادم هستن.
خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر وجود تون استاد عزیزم.
بابت همزمانی زندگیم با زندگیتون الهی شکر.
هربار چالشی پیش میاد و من با فایلها نتایج رو عوض میکنم فقط میگم خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر وجود استاد عباسمنش عزیزم.
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
سلام به دوستانی که رویا و آرزو دارند
به نظر من هر کس تو این دنیا رویا و آرزو داره به تمام خواسته ها و اهدافش میرسه اصلا بدون رویا و آرزو نمیشه زندگی کرد این خواسته ها هستند که آدم از طریق اون شور و شوق داره بره دنبالش و زندگی خودش رو بسازه .
پس ما باید همیشه رویاها رو تو ذهنمون مرور کنیم و بهشون بال و پر بدیم و هر چقدر بتونیم خواسته های زیادی داشته باشیم میتواین به رسد و گسترش جهان کمک کنیم و از زندگی دنیایی لذت ببریم.
پس انسان بدون رویا یک انسان مرده و ضعیف هست.
میریم که به همه خواسته ها رو رویاها برسیم.
به نام خدا
عرض سلام و درود خدمت استاد و اعضای سایت
آیه 60 سوره غافر وَقالَ رَبُّکُمُ ادعونی أَستَجِب لَکُم ترجمه: و پروردگار شما فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
استاد ازتون نهایت تشکر رو دارم بخاطر این فایل تاثیر گذار و زیبا و نمیدونید که یکی رو میبینم که به خواسته هاش رسیده چقدر از ته قلبم احساس شادی میکنم و همین الان که این فایل زیبا رو که نگاه کردم اولاش چند بار فایل رو از یه جاهایی متوقف کردم و ناخودآگاه اشکام سراریز شد اون جائیکه گفتین مادرتون در جواب خواسته هایی که در کودکی ازش داشتین گفتن هر وقت برم مکه واستون اون چیزی که میخواین رو میارم درسته این خواسته مکه رفتن رو از ته قلب داشتن ولی با شرایط اون موقع واسشون قابل باور نبوده و خداوند چقدر قشنگ مسیر زندگی رو طوری واسمون پیش میبره که ما در مسیر اون خواسته رشد کنیم تا وقتی که از خواسته مون بزرگتر نشیم اونو بهمون نمیده تا وقتی که باور کنیم این خواسته که من دارم اندازش هر چقدر هم باشه باز پیش خداوند مثل قطره و دریا میمونه خداوند مارو در مسیر رسیدن به خواسته هامون رشد میده ما وقتی به خواسته ها میرسیم که رشد کرده باشیم دیگه به چیزی نگیم محال چون خدایی که دعاهای کودکی مارو که حتی ما بخاطر نیازهای کودکی که ازش خواستیم رو واسمون برآورده میکنه زمانی که سالهای زیادی گذشته ما از لحاظ سنی و عقلی بزرگ شدیم و به دلیل خواسته های بزرگتر دیگه خواسته های کودکی رو از یاد بردیم اون موقع یهو به یاد میاریم که این همون رویای کودکی من بود خدایا تو هنوز یادته و بهترین زمانش الان بود و چقدر زمان بندی خدا درسته دقیقا مثل خواسته استاد در کودکی برای مادرشون. این فایل تحول و تلنگری برای من بوجود آورد خداوند از طریق این فایل به من فهموند اگه من تا حالا به بعضی از خواسته هام نرسیدم به این معنی نیس که خداوند برای دیگران میخواهد که بشود ولی برای من نمیخواد و نمیشود به این معنی نیس که خدا دعاهای من رو نمیشنود به این معنی نیس که من انسان بی ارزشی پیش خدا هستم به این معنی نیس که دیگران از من بالاترن به این معنی نیس که فرد بی لیاقتی هستم
فقط و فقط و فقط به این دلیل است که وقتی خواسته ای رو از خدا درخواست میکنم باید یه سری قوانین رو رعایت کنم تا خداوند هم وعده اش رو در مورد من به اجابت برسونه خب من در مسیر رسیدن به خواسته باید چه قوانینی رعایت کنم؟ باید طبق جهان من با دادن ورودی های مناسب به ذهنم و توجه به نکات مثبت و سپاسگزاری نعمت هایی که دارم و ایجاد باورهای قدرتمند و داشتن احساس خوب فرکانس های مناسب رو به جهان ارسال کنم تا جهان هم منو وارد مداری کنه که در اون مدار شرایط و اتفاقاتی وجود داشته باشه که منو به خواسته ام برسونه و در کل خداوند با اجرای قانون در زندگی منو رشد میده من بزرگتر از خواسته هام میشم دیگه خواسته هایی که دارم واسم محال نیس چون وقتی که میگم این خواسته غیرممکن هست در واقع دارم به توانایی و قدرت خداوند در حل مسائلم شک میکنم و این کفره و باید به این باور برسم که هیچ خواسته ای برای خداوند غیرممکن نیس خدایی که این جهان و جهان های دیگه من و مخلوقات دیگه و تمام هر آنچه که وجود داره رو خلق کرده و رهبری و فرمانروایی میکنه دیگه خواسته های من در برابرش مانند یه نقطه در کل عالم هم نیس و خداوند فقط میخاد که من رشد کنم تا بفهمم که من وقتی به خواسته هام میرسم که خودمو لایق خواسته هام بدونم بفهمم چون روح خداوند در من دمیده شده من هم میتونم خالق خواسته هام باشم تا بفهمم که من هم ارزشمندم تا بفهمم خداوند بیشتر از ما میخواهد که به خواسته هامون برسیم پس باید رشد کنم درک کنم و باور کنم که میشود.
خدایا اعتبار تموم کامنت هام به خودت برمیگرده
خدایا مارو به راهی هدایت کن که در مسیر خواسته هامون رشد کنیم و وعده و قدرت خدا رو در اجابت خواسته ها درک کنیم و باور کنیم الهی آمین.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خدا پدر و مادرتون رو حفظ کنه
تحسینتون میکنم که راحت هزینه میکنید و مادر عزیزتون رو به هر جا که دوست داشت فرستادید.
واقعا لذت بخشه عزیزانت رو بتونی ساپورت کنی تا به آرزوهاشون برسن.
با رسیدن به خواسته هاتون خیلی ها به خواسته هاشون رسیدن.
خدایا شکررررت
چه اهرم لذتی اول صبح به ما دادید.
تمرکزی کار کنید،کارهایی رو انجام و کارهایی رو انجام ندید.
کنترل ذهن بعد از ایمان ،به شدت مهمه
این روزها بهتر میتونم درک کنم که چرا نمیتونم خیلی چیزها رو بسازم.
مدارها ،لایههای ارتعاشی هستند که ما به نور میرسیم.
هر چه به منبع نزدیکتر بشیم ،همه چی آسونترِ
همه چی وجود داره
کاری که ما باید انجام بدیم،احساس خوبِ
دستگاه فرستنده،فرکانس ارسال میشه ،اتفاقات می افته.
این نعمتها وجود داره و ما باید خودمون رو وارد مدارش کنیم.
با باورهایی که احساس خوب به ما میده،سپاسگزاری، باورهایی که قدرتمند میکنه ما رو
در مسیر درست حرکت کنید،مسیر لذت ،مسیر علایق
چی رو دوست دارید،چه توانایی دارید،چه خواسته هایی داریدچه استعدادهایی دارید،با عشق وارد میشوید،با باورهای درست،با ایمان،با توکل ،مسیر خودش لذت و نتیجه هست
حرکت کن باورهای درست با ایمان ،
هر کدوم از فایلها رو 50 بار نگاه کنی برات متفاوت میشه چون مدارت میره بالا
تمام آرزوها اگر در مسیر درست باشه خیلی زود بهش میرسید.
خواسته های متفاوت رو استاد رسیده چند ماه اول و فقط مالی طول کشید.
در دنیا همه چیز در حال حرکته
خوب زندگی کنیم و جهان را به جای بهتری زندگی کردن کنیم
من هم امیدوارم بتوانم در مسیری که شما گفتید حرکت کنم و به سعادت دنیوی و اخروی برسم.
من باید ثروتمند بشوم تا به خدا نزدیکتر شوم،هر که ثروتمندتر است نزد خدا محبوبتر است،ثروت با شکوه است،ثروت معنوی است،ثروتمندان انسانهای صالحی هستند،من ثروت رو دوست دارم،ثروت منو به خدا نزدیکتر میکنه،با ثروتمند شدن نزد خدا محبوبتر میشوم،ثروتمندان انسانهای شریفی هستند،پول یک فضیلته،با پولدار شدن من چرخهای جهان راحتتر میچرخه ،من توانایی پول ساختن دارم ،من توانایی طی کردن مدارها رو تا رسیدن به مدار ثروت دارم،من توانمندم،من عاشق ثروت و ثروتمندان هستم.
خدا رو شکر میکنم که چنین استادی و چنین عزیز دل استادی دارم و خدا رو شاکرم که در بین بهترین بندگانش هستم.
و نهایتا
آنکسی که تقوای بیشتری داره نزد خدا کرامتش بالا تره
پس دنبال تقوی باشیم که همه چی توش هست
استاد خیلی دوستتون دارم ،خیلی با معرفتید، خیلی خوش تیپید، خیلی خوش صدا هستید،خیلی خوش قلب هستید و خیلی خوش سیما هستید و…
خدا نگهدارتون باشه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و صد سلام به استاد و بچه های سایت
استاد جان شما با ثروتمند شدنتون به کلی آدم خدمت رسوندید نه تنها اون هایی که ازشون خرید می کنید شرکت های خدماتی ساختمانی املاکی ماشین سازی دلال های واسط بلکه به ما بچه های سایت هم کمک کردی ارزش،زندگیمون را بدونیم و بر ای بهتر شدنش روز به روز با تلاش و ممارست روی خودمون کار کنیم
استاد تولد یکی از بچه های کلاس پیش دبستانی بود و امروز با ذوق و شوق داشت تعریف می کرد که مادرش بهش 16 عدد کادو داده و یکی یکی با آب و تاب توصیفشون می کرد . منم سر ذوق اومده بودم و با هیجان گوش می دادم و اون بچه بیشتر راغب میشد که توضیح بده . در تمام مدت خیلی خوشحال بودم از خوشحالیش از اینکه چقدر خدمت رسونده با خرید هاش با کادو گرفتن هاش و همچنین برای خودم خوشحال بودم که این بار با شنیدن این صحبت ها خوشحال بودم حس خوب داشتم فکر خدمتی که پول و پولدار ها به چرخه جهان دارند بودم . این بار حسم خوب بود .
به لطف خدا ، کمک شما و خوندن کامنت ها ی بچه ها بخصوص دوست عزیزم سمانه جان صوفی که این سنت خوب تحسین کردن از دستاوردهای دیگران را خانوادگی اجرا می کنند تونستم الگو سازی کنم و یک قدم بزرگ در جهت تغییر شخصیم بر دارم
این اتفاق یکهو نشد اولش ذهن همون لجبازی های خودش را داشت اما به مرور با تکرار و تکرار و تکرار لذت بخش شد
خدایا شکرت که تو این قدر مهربانی و دست گیر
خدایا خودت بگو چکار کنم تو حال خوب دائمی بمونم
چکار کنم حال خوب و خوش تکراری ترین اتفاق زندگیم باشد