شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری شیوه مدیریت انتقادات
    447MB
    35 دقیقه
  • فایل صوتی شیوه مدیریت انتقادات
    16MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

414 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مینا گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم.

    در رابطه با انتقاد کردن و تحت تاثیر قرار گرفتن باید بگم فکر میکنم الحمدلله در این زمینه خوب هستم؛یعنی خیلی انتقاد کردن و نظر دادن دیگران برام مهم نیست.البته متوجه هستم که این موضوع بااهمیتی هست و برای بعضی از آدمها حیاتی هست؛مثلا از خواهر خودم اگر کسی کوچکترین انتقادی بکنه،کاملا بهم میریزه و واکنش نشون میده و اعصابش بهم میریزه،اما خودم در 90 درصد مواقع انتقادات با غرض دیگران برام مهم نیست،البته حقیقتش این هست که زحمت زیادی هم براش نکشیدم؛خودم فکر میکنم به اعتماد به نفسم ربط داره یعنی چون خودم رو قبول دارم،نظرات منفی دیگران رو نمی‌پذیرم.

    پس یکی از راهکارهای تحت تاثیر انتقادات قرار نگرفتن، بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس هست.

    یک حقیقتی هم که وجود داره این هست که واقعا باید تلاش کنیم برای خودمون زندگی و برای دیگران زندگی نکنیم؛در این صورت هم انتقادات مردم برامون مهم نخواهد بود.

    چراکه مردم در هر صورتی حرف خودشون رو می‌زنند و بیشتر هم نکات منفی رو می‌بینند؛یعنی هر کاری هم بکنید،همه مردم راضی نمیشن؛در شرایطی که انتقاد بی‌جا میشنویم هم مثل موارد نادلخواه دیگه،باید اعراض کنیم و بی توجه باشیم.

    برای مثال در زندگی خودم زمانی پیش اومد که تصمیم گرفتم برم باشگاه و چند کیلو وزن کم کردم که چون صورت کشیده‌ای دارم،لاغر شدنم به چشم میومد و اطرافیان دائما بهم می‌گفتند وای لاغر شدی،لاغری بهت نمیاد،زشت شدی و غیره که بیشتر مواقع انتقادشون برام مهم نبود؛البته نکته ای که وجود داره و استاد هم فرمودند این هست که تو اون تایم،خودم هم معتقد بودم که زیادی لاغر شدم و یه کم به فکر اینکه مردم چی میگن هم بودم و همین باعث می‌شد دیگران هم این مورد رو بهم تذکر بدن.

    گاهی هم انتقاد درست و سازنده است؛مثلا من بعضی وقت‌ها اشتباه میکردم و با اینکه قصدی نداشتم، اما غیبت یه افرادی رو میکردم و بعضی از آدما رو مسخره میکردم که نامزدم چندبار بهم تذکر داد که پذیرفتم و سعی کردم این کار غلط رو دیگه انجام ندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    قانون:

    تمام اتفاقات زندگی ما توسط افکار و باورهایمان خلق می شود

    اگر اتفاقاتی به صورت مکرر برای ما تکرار می شود:

    به دلیل داشتن باورهای خاص در ذهن ماست

    هر اتفاقی که در بازده زمانی مشخص رخ داده و تبدیل به الگوهای تکرار شونده می شود:

    به دلیل وجود باورهایی در ذهن ماست که سیکل معیوبی را همراه با اتفاقات نامناسب برای ما رقم می زند

    بررسی کنیم:

    چه باورهایی چنین اتفاقاتی برای ما رقم زده است؟

    ترمزها و مقاومت های ذهنی خود را برطرف کنیم: تا اتفاقات مورد نظر برای ما رخ دهد

    انتقاد و نحوه ی برخورد با آن

    در دنیایی زندگی می کنیم که: همه ی افراد می توانند از ما انتقاد کرده ما را تحقیر و سرزنش و یا به ما توهین کنند

    حتی افراد موفق : بارها و بارها مورد توهین و انتقاد افراد متفاوت که به هیچ یک از اهداف خود دست نیافته اند قرار می گیرند

    بنابراین:

    از هر کسی ممکن است انتقاد شود اهمیت اصلی این است که:

    ما چه نگاهی به انتقادات داریم؟

    اگر مرتبا مورد انتقاد غیر سازنده به قصد تخریب شخصیت قرار می گیریم:

    *خودمان از خودمان انتقاد کرده و خود را دوست نداریم

    جهان: بازتابی از افکار ماست

    زمانی که با خود در صلح قرار می گیریم خود را دوست داریم خود را همان گونه که هستیم می پذیریم و احساس ارزشمندی داریم:

    از ما تعریف شده و مورد انتقاد و سرزنش قرار نمی گیریم

    * از دیگران مرتبا انتقاد می کنیم

    اگر به دنبال پیدا کردن ایراد در دیگران هستیم توجه خود را بر نکات منفی آنها قرار داده با آنها بحث می کنیم:

    جهان چنین بازتابی به ما خواهد داد و مرتبا مورد انتقاد و سرزنش دیگران قرار می گیریم

    جهان:

    مانند آینه عمل کرده و افکار باور و فرکانس های ما را به ما بازتاب می دهد

    بنابراین اگر مورد انتقاد قرار می گیریم:

    *خودمان خود را از درون تخریب می کنیم

    *از دیگران انتقاد کرده و به دنبال پیدا کردن عیب و نکات منفی آنها هستیم

    اگر خود را ارزشمند بدانیم: انتقادات غیر سازنده ی دیگران در ما تاثیری نداشته و برایمان هیچ اهمیتی ندارد

    زمانی که از ما انتقاد شده و از لحاظ احساسی برانگیخته می شویم:

    بر روی نقاط ضعف و انتقاداتی که خودمان از خودمان داریم دست گذاشته که باعث رخ دادن چنین واکنش نامناسبی شده است

    اگر بخواهیم از لحاظ احساسی هنگام شنیدن انتقادات غیر سازنده آرامش خود را حفظ کنیم:

    *بررسی کنیم هدف شخص از انتقاد ما چیست؟

    -ممکن است اهداف خیر خواهانه داشته باشد

    -ممکن است طرف مقابل بخواهد شخصیت ما را تخریب کند

    از طرف مقابل درخواست کنیم: توضیح بیشتری بیان کند تا متوجه ی منظور و هدف او شویم

    نخواهیم از خود دفاع و یا خودمان را به دیگران ثابت کنیم تنها بررسی کنیم:

    انتقاد به ما کمک می کند یا غرض ورزی و تخریب شخصیت است؟

    از طرف مقابل: به زیبایی تشکر کنیم

    انجام این رفتار: طرف مقابل را خلع سلاح می کند و نظر نامناسب وانتقادات نا جالب آنها ادامه نمی یابد

    بررسی کنیم:

    چه درسی می توانیم از انتقادات بگیریم؟

    اگر انتقاد سازنده بود: آن را یادداشت کرده و بهبودش دهیم

    از افراد: بازخورد بگیریم

    اگر انتقاد غیر سازنده بود: تنها از آن اعراض کنیم

    نیاز به: بحث کردن دفاع ثابت کردن خودمان به آنها نیست

    تنها کافی است: از طرف مقابل تشکر کرده بر روی عزت نفس و احساس ارزشمندی خود کار کنیم

    به اندازه ای که شخصیت قوی تری داشته باشیم:

    انتقادات غیر سازنده ی دیگران در ما تاثیری نخواهد داشت

    اجازه ندهیم انتقادات :

    احساس ارزشمندی و عزت نفس ما را تخریب کند بر روی توانمندی ها و اهداف خود تمرکز کنیم

    ممکن است انتقادات به دلیل:

    اطلاعات نادرست و ناکافی طرف مقابل باشد

    می توانیم:

    توضیحات بیشتری در این زمینه به افراد دهیم تا حقیقت را بدانند :

    از ما انتقاد نکنند

    اگر انتقادات سازنده از ما می شود و باز هم واکنش نامناسبی از خود نشان می دهیم به این دلیل است که:

    انتقادات را به شخصیت و احساس ارزشمندی خود متصل کرده ایم

    شخصیت کمالگرا داریم و استانداردهای بالایی در ذهن خود برای اشتباه نکردن قرار داده و اگر کسی از ما انتقاد کند به شدت ناراحت می شویم

    باید:

    *انتقادات را از شخصیت خود جدا کنیم و واکنش نشان ندهیم

    *از دید انتقاد کننده به قضیه نگاه کرده تا منظور او را بهتر متوجه شویم

    *در شبکه های اجتماعی ممکن است دلیل انتقاد افراد سن پایین آنها باشد و مسائل را به درستی درک نکنند

    *اگر اشتباه کردن را جزئی از مسیر رشد پیشرفت و تکامل خود بدانیم از انتقادات ناراحت نشده از آنها بازخورد گرفته و خود را بهبود و اصلاح می کنیم

    *هنگام انتقادات با خود مهربانانه رفتار کنیم با خودمان صحبت کرده توانایی های خود را به یادمان بیاوریم

    *نفس عمیق بکشیم تا واکنش احساسی نامناسب از خود نشان ندهیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 971 روز

    سلام و درود بر استاد گرامی

    چقدر جالبه که من با بعضی از چالش هایی که برمیخورم شما براشون فایل اماده میکنین .

    یکی از بزرگترین چالش هایی ک حواس من رو سمت خودش برده بود و الان هم گهگاهی این اتفاق تکرار میشه اینکه من در پروسه کنکور دادنم برای بار دوم از اسفند ماه کلا دیگه تمایلی به ادامه مسیرم نداشتم و هدفم که بدست آوردن پول بود ، احساس کردم‌با اون مسیر خیلی دیر و شاید سخت بهش میرسم برای همین یک مسیر دیگه ای رو انتخاب کردم که مطابق با استعداد و علاقم باشه .

    خودم خیلیی از تصمیمم مطمئن نبودم برای همین خیلی طول کشید تا اطرافیانم متوجه بشن و راجبش صحبت نمیکردم با هیچکس ، تا اینکه درس نخوندنم‌کاملا برای همه واضح شد ، در این زمان مادرم که خیلی درس خوندنم‌براشون مهم هست ، شروع کردن به انتقاد های شدید و درگیری های شدید با من ، از اونجایی که من هم مطمئن نبودم که مسیری که دارم تغییرش میدم درسته یا نه ،چون مادرم همیشه میگفت من مطمئنم در اینده در جایگاهی قرار میگیری که پشیمون میشی که از این روزات برای درس خوندن استفاده نکردی ، من هم با همین ترس که شاید همین الانم دارمش ولی کمترشده ، میترسیدم که نکنه در آینده اتفاقاتی بیفته که من پشیمون بشم که درس خوندن رو ادامه ندادم و بشه حرفی که مادرم همیشه بهم میزد . ولی از اونجایی که واقعاااا خیلی دیگه نمیخواستم و نمیتونستم به درس خوندن ادامه بدم بطور کامل قطعش کردم ولی همچنان با اینکه پیشرفتم در مسیری که انتخاب کردم واضح هست ، بازم هر 5 روز یکبار از طرف خانوادم مورد انتقاد قرار میگیرم و خودم میدونم به خاطر اینکه خودم هنوز چالش ذهنی خودم رو کامل حل نکردم .

    نسبت به انتقاد خانوادم خیلی حساس هستم ، دقیقا عین جمله ای که خودتون گفتین تا همین دوماه پیش وقتی ازم انتقاد میشد گره میزدم به شخصیتم ولی از وقتی که متوجه این مسئله شدم و روی خودم کار کردم الان این احساس خیلی سطحی تر شده .

    استاد راجب احساس لیاقت بطور تخصصی واقعااا نیاز به کار کردن روی خودم دارم ، بطور اساسی در این موضوع مشکل دارم و خیلی خوشحال شدم وقتی گفتین قراره دوره ای رو با این عنوان طراحی کنین .

    چون بیشتر انتقاد هایی که بهم میشه و عمیقا ناراحت میشم بر میگرده به احساس لیاقتی که درمن واقعا کمه و من هنوز نمیدونم که چطور باید درستش کنم .

    خدارو شکر که هستین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    آرینا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    به نام یگانه خدای جهان

    سلاااااااااام

    سلامی به گرمی تیر ماهِ قشنگِ من

    سلام از زاگرس، از کردستان زیبا

    سلام به استاد نازنینم، مریم بانوی دوست داشتنی و دوستان ارزشمند و توحیدی سایت

    ساعت 3 شبه و من با ذوق نشستم کامنت بنویسم و دلم میخواد این کامنت از این شب عزیز برای من بعنوان یه یادگاری یا رد پا اینجا ثبت بشه. از خدا هدایت میخوام برای نوشتن…

    اما بریم سراغ اینکه امشب چه شبیه؟ :)

    « شبه جشنه شبه رقصه شبه دیوونگیه

    شبه عشقه ببینید آخه تولد کیه…

    عجب حالی داریم امشب چه تولدی داریم امشب

    تو که یه دونه ای واسه نمونه ای تولدت مبارک… » .. با ریتم بخونید! :)))

    شب 13 تیرماه، شب تولدِ من. فقط خدا میدونه امشب چقدر برام لذت بخش و بینظیر بود!

    فکر کنم تو تمام تولدهای عمرم تا به الان، دقیقا تو سالگرد تولدم تا این حد عمیقاااا از خداجانم سپاسگزاری نکردم از اینکه منو به این جهان زیباش دعوت کرد، از اینکه بهم هدیه ی تجربه ی این زندگی مادی رو داد، و بینهااااایت نعمت دیگه رو بهم بخشید.

    خدایا نمیدونم با چه واژه هایی و چه جوری بگم که ممنونم ازت و عاشقتم

    امشب من تنهایی توی اتاق خودم به مناسبت شب میلادم برای خودم جشن گرفتم، آهنگ تولد گذاشتم و تا دلتون بخواد رقصیدم و عشق کردم با خودم!

    خدایا چه کردی با من

    تجربه های ناب، احساسهای ناب، آگاهی های ناب …

    و روز به روز بیشتر عاشقت شدن

    خدایا… خدا جانم… من امشب (یا به عبارتی در سالروز تولد امسالم)، منتظر تبریک هیچکس نیستم، منتظر کادوی هیچکس نیستم، منتظر تولد گرفتن از طرف هیچکس نیستم و هیچ احساس نیازی رو در این مورد حس نمیکنم!… همین که تو رو دارم و تو لحظه هام حضورت رو حس کنم یعنی همه چی دارم

    همین که وقتی سپاسگزاریمو می نوشتم نشسته بودی کنارم داشتی با عشق بهم لبخند میزدی، همین که باهام رقصیدی و کلی خندیدیم و عشق کردیم، همین که شمع رو با هم فوت کردیم و برام دست زدی و بغلم کردی، یعنی همه چی دارم. خدایا چه کردی با من…

    گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی ……… چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید! .. «سعدی»

    فکر کنم اگه کسی به جز امثالِ عزیزان توحیدی این سایت این حرفا رو بشنوه، بگه: طرف دیوونه شده! ولی شما استادای عزیز و دوستای خوبم خیلی بهتر از من میدونید از چی دارم حرف میزنم، خوب میدونید که مستی از حسِ در آغوشِ خدا بودن یعنی چی…

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که بهم این توفیق رو دادی که این احساس ها رو تجربه کنم، که دستمو هر لحظه تو دست خودت گرفتی و منو به این مسیر هدایت کردی. خدایا هزاران مرتبه شکرت که بهم کمک کردی پیدات کنم و عاشقت بشم، در دنیای درون و بیرونم حضورت رو حس کنم و هر روز ازت بخوام کمکم کنی بیشتر و بیشتر این احساس و اطمینان رو داشته باشم که در هر لحظه جاری هستی…

    استاد عباسمنش عزیزم یک دنیا سپاسگزارم از شما، سپاسگزارم بابت این فایل های ارزشمند که به هیچ عنوان رایگان نیست و تا کسی آمادگیشو پیدا نکرده باشه اجازه ی شنیدنش رو پیدا نمیکنه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بابت حضورتون بابت خلق این سایت بینظیر بابت این کلام و صحبت های توحیدی که همه و همه نشانه های واضحی از جاری بودن خداست.

    مریم بانوی عزیزم شما پر از حس مثبتی و این ارتعاش رو به آسونی به مخاطب انتقال میدی، خیلی زیاد تحسینتون می کنم و خیلی سپاسگزارم از شما بابت همراهی استاد در خلق این فایلهای فوق العاده و نظم زیبای سایت

    دوستای نازنینم، خدا میدونه چقدر از خوندن کامنت هاتون حس خوب میگیرم چقدر تحسینتون میکنم و لذت میبرم از خوندن نتایج عالیتون خدارو صد هزار مرتبه شکر بابت این خرد الهی که در درون تمام بنده هاش قرار داده برای ساختن زندگی دلخواهشون.

    از خدا میخوام وجود تک تکتون غرق نور الهی و شادی و سلامتی باشه.

    لحظه هاتون سرشار از حس حضور خدا

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      بنام الله مهربان

      سلام به آرینای سعیدی بی نظیر و فوق العادددده

      کامنت شما رو خوندم و کلی لذت بردم ایول دخترزیبا و گل

      پر و فایلتون زیبا و جذاب هستش و شما رو تحسین میکنم .اسمتونم زیباست بی نهایت

      یه کم حسودیم میشه انگار خداوند همه رو داده به شما ….

      گفتن کردا شادن و همیشه در صلح هستن…

      فکر نکردم تا این حد

      آرینای عزیز و دوست داشتنی

      چقدر بهمون انرژی دادی.

      خدا خیرت بده

      تولدتم مبارک باشه و چقدر حس و حالتو خوب انتقال دادی … دمت گرم ایول داری تو

      باورت میشه از زلزله بهتر و از بمب صداش بیشتر بود …

      روزگارت شاد شاد

      بزم عشقت پر سرور

      بخت و تقدیرت قشنگ

      عمر شیرینت بلند

      آسمانت بی غبار

      سهم چشمانت بهار

      قلب نازنینت از غصه دور

      بهترین ها رو برات از الله مهربان خواستارم .

      امضای خداوند پای تک تک

      آرزوهات

      فرشته ی عاشق

      آرینا سعیدی توحیدی و بی نهایت فوق العاده

      من که هنگم هنوز .

      و خداوند رو شاکرم برای وجود نازنین شما و تک تک دوستان

      دستتون دارم

      و

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        آرینا سعیدی گفته:
        مدت عضویت: 973 روز

        سلام به شما دوست ارزشمند و بزرگوارم

        چقدر حس خووووب گرفتم از کامنتتون، خدایا شکرت

        مرسی مرسی واقعا سپاسگزارم اول برای اینکه زمان گذاشتید و کامنت من رو خوندید و بعد این کامنت زیبااا رو برام نوشتید

        خدا رو شاکرم که حس مثبت گرفتید از کامنتم

        ممنونم بابت آرزوهای قشنگتون و امیدوارم خدای بینظیرم بهترین ها رو براتون رقم بزنه

        در پناه خدا دلتون همیشه شاد و تنتون سلامت باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    حوریه پاسلاردخت گفته:
    مدت عضویت: 811 روز

    به نام رب یگانه

    خیلی خوشحالم که تونستم آگاهی های این جلسه رو بنوشم ولی تا هضم و آزاد شدن انرژی فاصله دارم

    چقدر مفصل مبحث انتقاد رو باز کردین و راهکارهای عالی دادین

    انگار کالبد شکافی کردین، جز به جز

    به نظرم اکثر برمیگرده به کمبود عزت نفس و عدم شناخت خودمون

    به خصوص انتقاد هایی که به شدت به هم میریزیم چون دارن حقیقتی که از پذیرش اون فراری هستیم رو یادآوری میکنند

    فکر میکنم اکثر ما وقتی ازمون انتقاد میشه اون رو با شخصیت خودمون یکی میکنیم که چرا باز خراب کاری کردم ؟من نباید این اشتباه رو می‌کردم

    در این مورد انتقاد نظرم اینکه بپذیریم که ما بی نقص نیستیم و قرار هم نیست باشیم

    و قراره هر روز بهتر بشیم با آزمون و خطا و اشتباهات جز جداناپذیر از مسیر موفقیت هست و یه جورایی کامل کننده اون و باورها مون رو در مورد اشتباه تغییر بدیم

    مثل ادیسون که گفت من اشتباه نکردم فقط 999 راه رفتم تا به موفقیت رسیدم.

    همواره هوای خودت را داشته باش و دست از تخریب خودت بردار

    عشق به خود بالاترین درجه از عشقه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطيما نجفی گفته:
    مدت عضویت: 2791 روز

    با سلام خدمت استاد خوبم و مریم خانم مهربان و همه ی دوستای عزیزم.

    چقد نا آگاه بودم به مسئله ی الگوهای تکرار شونده و چقدر استاد زیبا از بسیاری زوایا موضوعات رو میبینن.

    مسئله ی من در ارتباط با مادرمه. من فرزند آخر خانواده هستم که حدودا 38 سال با ایشون اختلاف سنی دارم.

    و چیزی که از شروع نوجوانی باهاش روبرو شدم الگوی تکرار بیماری های متفاوت مادرمه. بعد که دانشجو شدم و ازدواج کردم و از شهر خودمون رفتم هم تقریبا 50 درصد تماس هایی که برای احوال پرسی داشتیم، این بود که میگفتن نا خوش هستن. واقعیت اینه که گاهی میترسیدم از اینکه تماس بگیرم و باز بگن خوب نیستن.

    نمیدونم چطور میتونم اعراض کنم. این ریشه در چه باوری داره؟ چون احساس میکنم دارم فرار میکنم و این ترسه هم داره دنبالم میکنه.

    جالب اینه که این چند روز با خودم گفتم روی الگوهام کار میکنم، ریشه یابی میکنم و کلی شاد و خوشحال تا امشب که تماس گرفتن و گفتن برای فلان موقع وقت دکتر گرفتم که باهام بیای. تو هم یه نوبت برای یه دکتر دیگه همون روزا بگیر که دارم میام، هر جفتش رو برم. چون از کانال من خیلی وقت ها نتیجه نمیگیرن، به برادر بزرگم زنگ میزنن و اونم سریع نوبت رو میگیره ولی کار و زندگی رو خیلی وقت ها بهانه میکنه و باز از من توقع داره همراهی کنم مادر رو (هرچند من خودم هم متاهل هستم و هم شاغل)

    میدونم این الگو به دلیل خیلی واضحی الان پیش اومد تا برای همیشه حل بشه. اما راستش نیاز به کمک شما استاد عزیز و دوستان خوبم دارم.

    پیشاپیش سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1792 روز

    سلام عزیزانم

    در مورد انتقاد پذیری

    زمانی که فردی از من انتقاد میکنه من بشدت بهم میریزم و یه جورایی از لحاظ فیزیکی داغ میکنم قلبم تند تند میزنه و به شدت از لحاظ روحی هم بهم میریزم ، یعنی فوق العاده عصبی و پرخاشگر

    البته که سعی میکنم اون انتقاد رو به روش درست پاسخ بدم اما متاسفانه به علت باور های اشتباهم و حرف مردم و اینجور چیزا من از درون احساساتم به هم میریزه و نمیزاره که با آرامش جواب مخاطبم رو بدم .

    اول از همه من اصلا نباید دیگران رو متقاعد بکنم بابت کاری که انجام میدم و سبک زندگی که دارم ، قرار نیست من توضیح بدم عملکردمو به کسی که بد برداشت کرده ، بحثی نداریم ما با هم من به این روش فکر میکنم و رفتار میکنم اون فرد هم به روش خودش ، همینطور که من اون فرد حق اینو داره که انتخاب بکنه چجوری رفتار کنه ،چجور لباسی بپوشه ، از چه الفاظی در کلامش استفاده کنه ، چه بر خوردی کنه ووو منم به همون اندازه این حق دارم .

    اما زمانی مثل امروز با وجود اینکه من اینارو میدونم اما بازهم به هم ریختم ، مثل امروز که رفتم مغازه و مریض بودم اما ماسک زدم و دوره نقاهتم بود اما همکارم برگشت به من گفت که چرا مریض شدی بلند شدی اومدی مغازه برای اینکه مارو مریض کنی …

    این حرفش حسابی اذیتم کرد و چون احساسم بد شد و ناراحت شدم خواستم که اونم همچین احساسی رو تجربه کنه و جواب دادم ، چون دوست داشتم ….

    انقدر شعورم میرسه که وقتی مریضم ماسک بزنم .

    مگه خرجمو تو‌ میدی که نیام سره کاره و…

    من این حرفارو با عصبانیت بهش زدم اما اون خیلی با خنده و شوخی جوابمو میداد .

    متوجه شدم که دلیل احساس بد من رفتار دیگران نیست بلکه باور های بد من هست که با رفتار های دیگران آزارم میده .

    من وقتی برام حرف و نظر دیگران مهم باشه ، انتقادشون و سرزنششون ، نا خودآگاه به هم میریزم در صورتی که اگر باورم درست باشه خیلی راحت میگم …

    الان چند روزه گذشته و من قرص و دارو خوردم و دوره نقاهتمه ، تازه ماسکم زدم برای اینکه شما مریض نشی ، شمام مریض شدی بیا ، اما ماسک بزن من مشکلی ندارم

    اگر باز ازم توضیح خواست یا سکوت میکنم یا میگم اوکی دفعه بعد یادم میمونه یا حق با شماست .

    خیلی ریلس و راحت ، نه کسی ناراحت میشه این وسط و نه شخصیت و رفتار من زیره سوال میره .

    بالاخره ما داریم در اجتماع زندگی میکنیم ، من نمیتونم رفتار دیگران رو کنترل کنم یا همش بگم این رفتارت بده تو نباید اینجوری با من حرف بزنی و…

    من باید بتونم در همچین مواقعی حاله خودم رو خوب نگه دارم چطوری ؟ با تغییر باورم

    که بگم طبیعیه عده ای از رفتاره من خوششون نیاد ، اینکه من نمیتونم رفتار دیگران رو کنترل کنم ، اینکه احساس خوب من دست خودمه نه کسه دیگه ، اینکه حرف مردم مهم نیست اهمیتی نداره ، اینکه من قرار نیست چیزی رو به کسی توضیح بدم که متقاعد بشه ، اینکه هر کسی بر اساس باور هاش رفتار میکنه به خاطره گذشتشه چون اینجوری باهاش رفتار شده چون رفتاری بهتری ندیده رفتارش فلبداعه نیست ، اینکه از چند نفره دیگه بپرسم آیا رفتار اشتباه بود شاید ازنظر اون فرد اشتباهه فقط یا اینکه ازش بخوام بیشتر توضیح بده همین حرفایی که استاد گفتن

    به هر حال نیاز داره که هی تمرین کنم این موارد رو که چجوری انتقاد پذیر باشم …

    دوست دارم استاد

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام خدمت استاد و همه عزیران

    استاد خدا شاهده انگار فایل هاتون رو دقیق در زمان و مکان مناسب برای من میزارین. دارم روی خودم کار میکنم و مثلا یه جایی گیر میکنم یا یه مسئله ای برام پیش میاد میام توی سایت میبینم یه فایل اومده و هر بار بعد از چند دقیقه گوش دادن مکس میکنم و کلی شکرگزاری میکنم و خیلی حس خوبیه که میدونی که خدایی داری که تو رو میفهمه و بسوی خواسته هات هدایت میکنه حتی اگه بعضی هارو به زبون نیاری. فقط کافیه ما سهم خودمون رو انجام بدیم.

    من توی این مورد خیلی مشکل دارم و پاشنه آشیلمه هرچند مدتیه که دارم تو این زمینه کار میکنم و جواب های خوبی گرفتم و مقدار انتقاد ها خیلی کم شده ولی هنوز تو بیشتر موارد منو بهم میریزه. این چند روزه یه چیزی پیش اومد که یه مقدار بزرگتر بود و منو درگیر کرد و حسابی کنجکاو کرد در مورد ترمز هام اینکه چی باعث میشه همچین چیزی پیش بیاد؟و خدا هم به استاد گفت که این فایل هارو آماده کنن.

    هرچند مقاومت دارم که اینو بگم ولی این چیزی که پیش اومد خیلی به نفع من پیش رفت. یه اذیت هایی داشت ولی نفعش خیلی زیاد بود. باعث شد خیلی بهتر خودمو بشناسم، یه تمرین فوق‌العاده برای کنترل ذهن بود.چند تا چیز هم در مورد کارم یاد گرفتم. چندتا ایده گرفتم. کلی خواسته درم به وجود اومد. در کل حس میکنم یه مقدار از قبل بزرگتر شدم. الان میفهمم که استاد چی میگفت(مشکلات میان تا ما پیشرفت کنیم. تضاد ها راه رسیدن به خواسته ها)

    یه تصمیمی هم گرفتم چون میخوام واقعا در این زمینه تغییر کنم. من ایوب عبدی تعهد میدم تا زمانی که در مقابل نقد ها به نرمی رفتار نکنم گوش دادن به این فایل رو متوقف نکنم.

    سپاسگزارم ازتون که زحمت این فایل رو کشیدید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    IN GOD WE TRUST

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز

    سلام به دوستان عزیز با دیدگاه های عالیشون

    عبارت تأکیدی دیروز من

    من بعد ازتصمیم گیری مناسب تا رسیدن به هدف با ایمان ادامه میدهم

    چقدر فایل ه و دیدگاه ها مخصوصا سید علی خوشدل عزیز به من کمک کرد

    همون طور که کویر و ترمز و ترسم را تو این چقدر روز برداشتم برام راه مشخص شد

    وقتی استاد میگه آقا جون نچسب به یه خواسته ات رهاش کن تا بم بم اتفاق بیفته من با تمام وجود لمس کردم

    وقتی خواسته و هدف داری ولی سردرگمی مشخصه هنوز اون هدف اصلیت نیست چون براش شور و شوق نداری

    درسته روابط یکی از رکن های مهم اصلی زندگی هست ولی باعث شد من بهش بچسبم و هیچ راه حلی نتونم پیدا کنم چرا چون اون چیزی نبود که حال منو خوب کنه و من بخوام براش انگیزه داشته باشم

    تا اینکه با گوش کردن دوره فوق‌العاده قوانین زندگی جلسه پنجم من فهمیدم

    هدفی که من براش شور شوق و اشتیاق دارم اینکه که یه کار با درآمد داشته باشم و از این نقطه امنی که برام خودم درست کردم بیرون برم و بعد از 16 سال زندگی با آدمها ارتباط برقرار کنم و با صحبت کردن من طرف موافقت خودش را اعلام کنه چون

    من استاد یاد گرفتم زیبا و رسا و عالی حرف زدن را

    ولی این تلاش را اول داشتم برای همسر کاملا منفی و دختری که تو شرایط خوب زندگی بزرگ نشده انجام می‌دادم و نشد که نشد

    و زمانی که من رها کردم به معنای واقعی اتفاق های خوب پشت سرهم افتاد

    خوب دیروز من قرار بود جلسه تمرین را شروع کنم و بعد ازظهر قرار گذاشتم تا اینکه به همسرم گفتم و ایشون پیام دادن اول تحقیق کن من هم از دوستم پرسیدم گفتن کلاه برداریه

    اگه قبل بود من به هم می‌ریختم تا چند روز حرف نمی‌زدم و اینقدر تو ذهنم بزرگ میکردم که کلا بیخیال رفتن میشدم تا اینکه گفتم لطفا شماره دوستتون را بدین خودم میپرسم

    به خودم گفتم هم اطلاعات کسب میکنم تا اینکه متوجه شدم ایشون طبق اتفاقات قبل که براخودشون افتاده بود و کارهایی که بقیه کردن رو اون دید داشت نظر میداد

    البته که تو دوراهی قرار گرفتم اولش سردرگم بودم گفتم خوب تجربه داره و از این حرفها

    بعد گفتم نه این مسیر دقیقا مسیری هست که بعد از یکماه درخواست و زمانی که من رها کردم خدا جلو راهم گذاشته و همچنان نجواها اومد که حتی من پیام دادم گفتم بزارین من یکم تحقیق کنم و شاید امروز نتونم بیام

    تا اینکه ایشون گفتن تا ساعت 4/5 به من خبر بده ساعت 4 دختر کوچیکم را بردم کلاس زبان و اومدم ساعت 4/15 بود که گفتم خدا یا خودت کمکم کن خودت هدایت کردی و به من بگو فقط چی کار کنم اصلا هم یادم نبود که اون دو عبارت تأکیدی که اول نوشتم را رو تخته نوشته بودم که تازه ساعت 4/5 صبح دیدم حرف از ایمان هست و حتی تو دفتر کد نویسی ام هم نوشته بودم خدا با هدایتم کن اون هم واضح و شفاف

    تا اینکه صحبت یار با من آغاز شد

    سوره فتح صفحه اول

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم؛ (1)

    لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿٢﴾

    تا خدا [با این پیروزی آشکار] آنچه را [به وسیله دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] در گذشته پیش وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿٣﴾

    و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۴﴾

    اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (4)

    من فقط همان زمان پیام دادم گفتم من ساعت شش6 میام و به همسرم هم گفتم و ایشون هم گفت هر کاری میخوای بکن ولی این کار درستی نیست و رفتم وهمه چی عالی پیش عالی

    خدا روشکر میکنم که خدا دستم را گرفته با تمام اشتباهاتم که الان فهمیدم تضاد بوده که من رشد کنم من دیگه خودم را سرزنش نکنم

    معنی واقعی و لذت بردن از زندگی را بفهمم

    فارق از اینکه همسر مخالف باشه یا نباشه دخترم مخالف باشه یا نباشه

    خدا یا بینهایت سپاسگزارم که من را هدایت کردی

    استاد بینهایت سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز

    دوستان بینهایت سپاسگزارم از شما ها که هستین

    به امید خدا بیزینسم را شروع میکنم و خلق ثروت میکنم و طمع شیرین واریزی پول با کار کردن خودم را برای اولین بار میچشم

    به امید الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3595 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام

    خدای خودم رو بی نهایت سپاسگذارم که من رو در معرض این آموزشهای ناب و خالص به قول معروف استخون چربی در رفته و بدون شاخ برگ اضافه قرار داده. خدایا شکرت

    از استاد عزیزم خیلی سپاسگذارم همیشه دوست دارم فرکانس صدای شما تو زندگیم باشه…

    دقیقا مطالب عالی بود و برای من آموزنده

    من خودم وقتی در معرض انتقادی قرار می گیرم دقیقا با خودم میگم: یا درسته! یا غلط، اگر درسته که باید خودم رو اصلاح کنم اگرم غلطه که غلطه دیگه، کاری نمیتونم براش بکنم. انسانها کلا از همه انتقاد میکنن، قرار نیست همه من رو قبول داشته باشن خیلی انسانها حضرت محمد رو علی رو مسیح رو هم کلا قبول ندارن و نداشتن. اصلا خیلی ها خدا رو هم قبول ندارن به خدا هم انتقاد میکنن اون وقت واقعا من باید انتظار داشته باشم همه من رو قبول داشته باشن!؟؟؟؟ و هیچ ایراد و انتقادی ازم نکنن؟؟؟ وقتی اوباما رئیس جمهور امریکا شد چقدر نژاد پرستها انتقاد کردن و فحش دادن خوب اون طرز تفکر اونها بود به اوباما ربطی نداشت از طرف دیگه ((انسانها حق انتخاب دارن)) خداوند به شیطان هم حق انتخاب داد. انسانها می توانند ازمن خوششون نیاد یا بیاد اصلا شاید یکی با قیافه من حال نمیکنه این کاملا طبیعی هست و بهترین خدمتی که من میتونم بهشون بکنم اینه که جلو چشمشون نباشم و اعراض کنم البته به طوری اعراض کنم که کدورتی پیش نیاد…

    یه موضوع دیگر روهم به استادم میخواستم بگم استاد عزیزم چند بار از معتادان مثال زدید البته که در مثل مناقشه نیست ولی خدایی دیواری کوتاه تر از دیوار اینها نیست. هرکی از راه میرسه یکی به اینها میزنه من هشت سال اعتیاد داشتم و به جرات میگم خروج از اعتیاد سخت ترین کار دنیاست ایکاش میشد این رو ثابت کنم که چقدر سخته بچه های NA, AA گنگره 60 و همه گروه‌های مشابه واقعا در تلاش هستن وسختی های زیادی دارن حالا به هر دلیلی درگیر این موضوع شدن اشتباه کردن مگه شما تو زندگی تون هیچ اشتباهی نکردین؟ خوب اینها هم گرفتار اشتباهشون شدن شما فرمودید که هرگز لبتون به سیگار هم نخورده ولی اگر شاید در گیر این موضوع میشدید و مشقتها و تاریکی های وحشتناک و عجیب و غریبش رو که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست رو تجربه می کردید شاید به این راحتی مثالی که باعث قضاوت و نگاه اشتباه در مورد این بندگان خدا بشه رو نمیزنید در هر صورت در مثل مناقشه نیست و شما هم کارت درسته و مطمعنم منظور کاملا حقی داشتید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: