این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-17 01:02:472023-05-20 21:42:41هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد دیشب دقیقا داشتم به این فکر میکردم که چطوری میشه استاد به همه ی خواسته هاش و هدف هاش میرسه اما من نمیرسم . درحالیکه من دوره 12 قدم رو تا قدم هفتم اومدم بهتر از قبل شدم از لحاظ آرامش ذهنی اما الان میفهمم که فکر میکردم دوره باید برام کاری بکنه درحالیکه من خودم تمرکز نداشتم . اینو مینویسم و از خودم رد پا به جا میذارم چون یکی از عواملی که میتونه اعتماد به نفس منو بالا ببره داشتن اندام عالی هست و من قبل از حاملگی اندام خیلی خوبی داشتم و کلا انگار بعد حاملگی و زایمان یه شوک اومد بهم که تانیان واقعا زندگی همینه یعنی ؟! یعنی تموم شد همه چی دیگه باید بری دنبال بچه داری و کارای خونه و نمیتونی برسی به خواسته هات یه تضاد خیلی بزرگ که اصلا نمیتونم هضمش کنم اما حتی وقتی دیشب حرفش رو میزدم گریم میگرفت چون من کلی هدف دارم خواسته دارم که از بچگی رویاشو داشتم و باید برسم به همه ی خواسته هام . بزرگترین ایراد من اینه که به هدایت خدا توجهی ندارم و خدا میگه خب بیا خودت برو و خودم همیشه سرم به سنگ میخوره و الان فهمیدم واقعا مشکلم کجاست و نکته ی دیگه اینکه من میخواستم به همه ی هدف هام و خواسته هام یه جا برسم و این ذهنم رو خیلی مشغول میکرد و نمیتونستم اون تمرکز درست رو داشته باشم و صد در صد نتیجه هم نتیجه دلخواه من نبود . میخوام از خودم ویدیو درست کنم و بگم که چقدر اوکی نیستم با این شرایطم و باید تغییرش بدم و اجازه بدم خدا هدایتم کنه . الهی شکر به خاطر وجود شخصی مثل شما سر راه زندگیم و الهی شکر که خدایی دارم که منو هدایتم میکنه به بهترین هایی مثل شما . ممنونم ازتون استاد
زمان های گذشته که من با قوانین آشنا نبودم هدف اصلیم شاگرد اول شدن در مدرسه بود چون علاقه زیادی به درس خواندن داشتم فقط بر روی هدفم صبح تا شب تمرکز می کردم و می خواندم.
برای خودم هدف تعیین کرده بودم که حتما می خواهم در این درس نمره بالاتر از 19 بگیرم و در ذهنم مجسم می کردم و به خودم می گفتم من می توانم راحت به این نمره برسم و همیشه هم می رسیدم.و چون علاقه و انگیزه زیادی داشتم هیچ وقت ناامید نمی شدم و نجواهای ذهنی نداشتم. ولی همیشه این سوال را در ذهن خود تکرار می کردم که چگونه از این راحت تر می توانم درس بخوانم و کم کم در طی زمان طولانی 5 سال من با شیوه تند خوانی آشنا شدم و در دانشگاه با مدت زمان کمتر مطالعه ،نمرات بالاتری می گرفتم و شاگرد اول می شدم و این مسیر رسیدن به اهداف به من کمک کرد که به بسیاری دیگر از اهداف مانند یادگیری زبان انگلیسی ،کاهش وزن و ….هم برسم.مسیر رسیدن به همه خواسته ها یکسان است و مهمترین عامل علاقه و ذوق و شوق که استاد در دوره روانشناسی ثروت ذکر کردند است. وقتی که علاقه داشته باشی همه مراحل را خود به خود درست انجام می دهی مثل من که آن زمان اصلا از هدفگذاری و نحوه رسیدن به آن به این شکل که هدایت می شوم ویا به من گفته می شود آگاهی نداشتم ولی به چندین هدف رسیدم و الان هم با کمک دوره های استاد راحت تر می توانم هدفگذاری کنم و به آن برسم هدف اکنون من مهارت پیدا کردن در نقاشی است که بسیار به آن علاقه دارم و روزانه فقط یک طرح می زنم و هیچ عجله ای برای ماهر شدن در آن ندارم و از انجام آن لذت می برم.
چندین بار لیست سوالاتی را که استاد در باره ان خواسته بودند که بنویسیم را مرور کردم تا حدود یک سال و نیم پیش با هیچ یک از این سوالات آشنا نبودم: هدف ، الگو ذهنیت ، نجوای ذهنی ، تنها چیزی که برایم ملموس بود انگیزه نام داشت ان هم برای تشکیل یک زندگی خانوادگی در کنار فرزندانم. حالا می فهمم که من خود را بازیچه ذهن خودم کرده بودم در صورتی که تا قبل از این همیشه فکر می کردم که هر انچه را از من میخواستند عملی می کردم نه انچه را که خودم خواسته ام. بزرگترین هدف من در زندگی از زمانی که کودکی بیش نبودم و توسط خانواده در ذهن من شکل گرفت تشکیل خانواده بود پوشاندن لباس عروس و گفتن این که چقدر در این لباس زیبا شده ای همراه با من بزرگ شد در دبیرستان و حتی در دانشگاه و بعد از رسیدن به این هدف بود که مشکلات عدیده برایم بوجود امد و من با صبر به عشق کودکانم تحمل کردم ولی هر روز سردتر از روز پیش و فضا طوفانی تر می شد تا انجا که این هدف بزرگ زندگیم به نابودی کشیده شد انچنان که اگر خداوند را حامی و پشتیبانم ان هم به واسطه اعتقاداتی که از قبل در مورد خداوند در ذهنیتم بود نمی دانم اکنون قادر به نوشتن این کلمات بودم یا نه بعد از این مرحله از زندگیم کم کم به یاری خداوند توانستم خودم را که گم شده بودم پیدا کنم سالهای سال به مرور خیلی به کندی برای کسی که هیچ اطلاعی از این قوانین ندارد و معنی هیچ یک از این کلمات را نمی داند و فرمالیته فقط در کتابها خوانده بودم ان هم طوطی وار حتی خداوند هم نمی دانست کدام قانونش در مورد من می تواند صادق باشد. در مورد بنده ای که الگوی زندگیش همه افراد بود به غیر از خودش بنده ای که اعتماد به نفسی محدود و ذهنیتی محدودتر داشت نمی دانم از کدام یک از موارد زندگیم بگویم که حسنی در خور توجه حساب شود حتی خدا را هم با ذهنیتی بر اساس گذشتگان می خواندم اما انچنان بزرگوار است که مرا تنها نگذاشت و روز به روز مدار مرا بالا و بالا تر برد در صورتی که من هیچ در این موارد اطلاعی نداشتم این مختصری از زمان گذشته بود و اما حال و اکنون که نمی دانم چگونه شور و اشتیاقم را شادیم را تحولات زندگیم را بگویم تحولاتی عظیم که طی این یکسال برای من اتفاق افتاد مهم تر از همه شاید خود من بودم که به خودم شناسانده شدم و مهم تر از ان شاید زندگی کردن به سبک خودم که خیلی با تکیه بر اموزه های استاد که دستی از خداوند در زندگیم بودند دستی که مرا دوباره به دنیا اورد و قوانین ان را زیباییهای ان را هدف ان را و نجواهای ذهنی را به من اموخت به شکلی تازه خارق العاده و غیر قابل باور. پاسخ به این سوالات را من در طول این یکساله مینویسم نه از گذشته که دیگر گذشته ای برای من وجود ندارد. هدف اصلی من اکنون رسیدن به مدارهای بالاتر طی تکاملم و گسترش جهان است که در این راستا سعی و تلاشم را بر روی هدفی گذاشتم که سالهای سال است گاهی گریزی به ان می زدم ولی اکنون با جدیت و پشتکار ان را دنبال می کنم و ان هم نقاشی کردن است البته تا زمانی که کامنت ننویسم و به فایلهای استاد گوش نکنم و یا ایشان را نبینم انرژی لازم را دریافت نمی کنم و تمرکزی بر روی ان ندارم به محض این که نجواهای ذهنی به سراغم می اید باز هم فایل های استاد را گوش می کنم. انگیزه من اکنون دست یابی به ذهنی تا حد امکان کنترل شده نقاشی و ثروت است که با بندگی خداوند و پاسخگویی او به تلاش و پشتکارم حتما موفق خواهم شد ایمان به خداوند و ایمان به کلماتی که از زبان شما جاری می شود مرا بسیار بسیار شاد و خوشحال کرده و هدفم را زیباتر و راه را برایم هموارتر می کند راهی که تاحدود یک سال پیش ناهموار و نازیبا بود هر چند که ان زمان هم قدرتی مرا در پناه خود داشت و از خیلی بلاها حفظ می کرد. از خداوند که رب من است کمک و یاری می خواهم بیشتر روزها صبح در اینه خودم را می بینم و تشویق میکنم به زیباییهایی که خداوند به من عطا کرده است و من در حال پرورش و رسیدن به زندگی که خداوند عنان ان را به دست خودم سپرده است تا هر انگونه که دوست دارم ان را بسازم و خلق کنم و من چقدر دیر این را دانستم افسوسی برای گذشته نمی خورم ولی یکی از نجواهای ذهنی من همین دانسته هایی است که اکنون دارم و صد حیف که چقدر دیر اما باز هم این نجوا را کنترل می کنم و به داشته های اکنون که با گذشته قابل قیاس نیست ذهنم را دهنه می زنم و گاهی چنان محکم که جرات ابراز وجود ندارد .
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟ مواردی مثل:
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
درود بر شما استاد عزیز
خانم شایسته گرانقدر و همه دوستان گلم در سایت
من در مورد معافیت خدمت سربازی میتونم بنویسم که واقعا بدون داشتن شرایط خاصی اقدام کردم و میتونم بگم حدودا بعد از پنج سال تلاش و استمرار من موفق شدم معاف بشم و کارت معافیت سربازی را پستچی با احترام آورد در خونه و من فقط با یک امضاء کارتم را تحویل گرفتم
در اوج لذت و آزادگی
ضمنا این هم بگم که دقیقا روزی که کارت بدستم رسید بعد از ظهرش جشن عقد من بود
و این هدیه ای بود که خداوند به من داد در اون روز زیبا بخاطر ایمانی که به او داشتم و بخاطر استمرار و تلاش و تعهدی که از خودم نشون دادم
بریم به سوالات جواب بدیم
امید است که پاسخ دادن به این سوالات از من انسانی باهوش تر و قوی تر بسازه برای رسیدن به موفقیت های بعدی به امید خدای یکتا
……….
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
من اینقدر رفتن به یک فضای کنترل شده مثل پادگان برام زجر آور بود که این خودش بالاترین انگیزه بود که به هیچ عنوان تصمیم برای رفتن نگیرم
همیشه انسانی بودم آزاد و رها
به هیچ عنوان خودم را در یک فضای کنترل شده نمیتونستم متصور بشم
اینکه سر یک ساعت خاموشی باشه
سر یک ساعت بیداری باشه اون هم با سر و صدا و اجبار
این تجربه های دوستانم بود که به من انتقال دادند
یا اینکه کسی بخواد به من امر و نهی کنه
و کسی بهم دستور بده ( کاری که در تمام عمرم تجربش نکردم ) حداقل با زور نبوده و همیشه اگر کسی از من چیزی یا کاری خواسته به صورت خواهشی بوده
اینقدر اون فضا برام دردناک بود که این خودش یک انگیزه خوب بهم میداد که همه تلاشم را بکنم
در واقع همین یک راه را داشتم برای نرفتن به خدمت سربازی
……….
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
اینقدر با اشتیاق پیگیر کارهای معافیتم بودم که از هر پیشنهاد عقلانی و خوبی استقبال میکردم
مثلا زمانیکه حدودا دوسال رفتم برای معافیت کفالت و موفق نشدم بدستش بیارم
بخاطر اینکه قوانین معافیت تغییر کرده بود
بعدش با پیگیری و استمرار هدایت شدم به معافیت پزشکی برای شکستگی ساق پام
یعنی اینقدر اشتیاق داشتم که دست به هر کاری میزدم و همه تلاشم و همه فکر و ذهنم متمرکز این بود که این کار را به یک سرانجامی برسونم و واقعا بزرگترین دغدغه زندگی من بود در اون زمان
همین اشتیاق به نرفتن
و رنج رفتن به اون فضا باعث میشد که از پیشنهادات خوب استقبال کنم
دقیقا زمانیکه یکسال و نیم زمان گذاشتم و آخر هم برای شکستگی پام معاف نشدم و یه جورایی فقط معاف از رزم شدم و اعزام به خدمت شدم که البته نرفتم و یه جورایی سرباز فراری محسوب میشدم
با چنگ و دندون به همه جا سر میزدم و چنگ میزدم که یه جوری معاف بشم
تا زمانیکه یه سر به دکتری زدم که تو محلمون مطب داشت و دوست هم بودیم با هم
وقتی موضوع را باهاش در میون گذاشتم و بهش گفتم که من به هیچ عنوان نمیخوام برم سربازی
اون هم به لطف خدای عزیز دستی شد از دستان خدا و یک دفترچه بهم داد که مطالعه کنم و بببنم از بیماری هایی که قابل معافیت بودن کدوم یکی را من دارم
ضمنا خود دکتر جزو همون کمیسیون پزشکی شهرمون بود که مهر تایید میزدند بر معافیت پزشکی سربازها
و من از این موضوع بی خبر بودم تا زمانیکه خداوند هدایتم کرد به مطبشون
من دفترچه را مطالعه کردم و به دکتر گفتم که چند سالی هست که کمر درد دارم
یعنی یکبار تو کشتی ضربه خوردم و دیگه خوب نشدم و همیشه درد داشتم
دکتر عزیز من را به یکی از دوستانش که دکتر ارتوپد بود تو شهر اصفهان معرفی کرد که معاینه انجام بده و نتیجه را اعلام کنه
فقط در یک صورت بابت کمر درد من معاف میشدم و اون هم مشکل نخاعی بود
من به دکتر ارتوپد مراجعه کردم و دکتر در معاینه اولیه تاکید داشت که هیچ مشکلی ندارم
من هم از ترس و وحشت نرفتن به خدمت خیلی ازش خواهش کردم که دکتر جان من چند ساله کمرم درد میکنه و همیشه دکترها بهم میگن که گرفتگی عضله است
آخه مگه میشه چند سال یک عضله گرفته باشه
خلاصه که از من اسرار و از دکتر انکار که مشکلی نداری و معاف نمیشی
دیگه با کلی خواهش دکتر را راضی کردم که یک عکس ساده از کمرم بگیرم و گفت همین کافیه و نیاز به MRI نیست
استاد عزیزم امان از اون روزی که خداوند بخواد به تلاش یکی پاسخ بده
سریع رفتم عکس را گرفتم و با عجله و شتاب و استرس اومدم پیش دکتر
فقط این و بگم تو همه این سالها تلاش کردن برای معاف شدن تنها امیدم به خدا بود و یه نور امیدی همیشه تو دلم بود که خدا اگه بخواد شدنیه حتی اگر همه بگن امکان نداره
واقعا اون زمان با قوانین آشنا نبودم ولی خدا را حس میکردم در وجودم
بله عکس را رسوندم به دکتر زمانیکه عکس را گذاشت داخل اون صفحه نورانی یه نگاه به من کرد و گفت پسر تو از زندگی معافی خدمت سربازی که جای خود داره
گفت کمرت داغونه
جابجایی مهره داری و تنگی نخاع و خلاصه وارد جزییاتش نمیرم
استاد عزیزم خدا میدونه اشک اومد تو چشمام از یک طرف اشک شوق که خدا به ایمانم پاسخ داده
چون همیشه در موردش با خدا حرف میزدم و از خودش فقط درخواست میکردم و اصلا دنبال آشنا بازی و سفارش کردن و این حرفها نبودم و فقط ایمانم به خود خدا بود
از یک طرف اشک شوق بود و از یک طرف اشک ناراحتی که چرا من باید کمرم اینقدر آسیب دیده باشه
ولی خداییش را بگم بیشتر خوشحال بودم که فهمیدم دیگه هیچ قدرتی نمیتونه من را به زور بفرسته خدمت سربازی
چون قدرت اصلی و برتر جهان به ایمان من پاسخ داده بود و اون بود که هوامو داشت و مهر تایید را برام زده بود
خلاصه که یکسال و نیم دیگه هم تلاش کردم و باز هم هی رفتم و اومدم تا بالاخره معاف شدم
و صبح روز عقدم کارت معافیت سربازی من اومد در خونه
خدای من الان هم اشک تو چشمام جمع شد
چقدر این سوال زیبا باعث شد که من برم تو عمق این مطلب و اتفاقی که حدودا مال 15 سال پیش هست
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت طرح این سوال
و سپاسگزارم از خدای عزیزم که به تلاش من پاسخ داد که امروز بتونم با عشق و افتخار در موردش صحبت کنم
……….
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
حقیقتا همون ترس از رفتن به پادگان و سختیهاش و همچنین لذت نرفتن به اون فضا و اینکه آزاد باشم و نه در بند
خیلی کمکم میکرد که همش دنبال یه راه حل باشم
همش دنبال نشانه های بهتر باشم که تو مسیر کمکم کنه و من را به هدفم برسونه
مثلا وقتی مادر دوستم استمرار من را میدید
محبت کرد و یه دعای آیه الکرسی بهم داد و گفت همیشه قبل از رفتن دنبال کارهای اداری این را بخون و بذارش توی جیبت بهت قوت قلب میده
و انصافا هم همینطور بود
یه جورایی من را به خدا نزدیک تر میکرد و حس بهتری داشتم و یه جورایی همون راز و نیازی بود که با خدا داشتم و آرومم میکرد
……….
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
استاد عزیزم اینقدر اطرافیانم سرزنشم میکردن
که بابا بلند شو خودتو جمع کن
این مسخره بازی ها چیه
همه هم دوره ای های تو رفتن خدمت و اومدم
تو چقدر بی حالی و بی عاری
تو چقدر فلانی و ….
خلاصه اینقدر توهین و طعنه شنیده بودم که عزمم جزم بود تا یکجا پوز همه را با هم بزنم
واقعا حرف های سرد و نا امید کننده ای بهم میزدند
و وقتی من میگفتم اگر خدا بخواد کمکم میکنه و معاف میشم همه میخندیدن که خدا مگه بیکار نشسته که تو بهش بگی اونم معافت کنه
میگفتن اگه اینجوری بود که همه به خدا میگفتن و اون هم معافشون میکرد چرا میرن خدمت دیگه
الله اکبر که چقدر من اون موقع به وجود خدا ایمان داشتم و ایمان قلبی بهش داشتم
من چه ایمانی داشتم
و دیگران چی فکر میکردن
چقدر طرز فکرها میتونه متفاوت باشه
خدای عزیزم سپاسگزارم که رو سفیدم کردی
بله سید جان عزیزم چقدر دوست داشتم الان کنارت بودم و با همه وجودم در آغوش میگرفتمت و ازت تشکر میکردم که من را با باوری که به خدا داشتم به مسیر زیبایی هدایت کردی
اون زمان کورکورانه باور داشتم ولی الان با آموزه های شما هم مطمئن تر هستم و هم احساس آرامش بیشتری دارم
ازت ممنونم استاد عزیزم
خداوند به وجود با ارزش خودت و همه عزیزانت سلامتی و عزت ببخشه
بله استاد جان من با این انگیزه نجواهای ذهنم را کنترل میکردم
چون این بازی باید برای من برد برد میشد و باخت برای من تو این زمینه معنایی نداشت
یعنی باخت در این زمینه برابر بود با مرگ باورها و ایمان قلبی من که با لطف خدای عزیزم هر روز درهای جدیدتر و بهتری به روی من باز میشد
استاد عزیزم الان میفهمم که هرکسی که فقط ایمانش به خدا باشه همیشه برنده است و همیشه سکوی اول می ایسته
اصلا سکوی دوم براش معنایی نداره چون خداوند پشتیبان و هدایتگرشه
خدای عزیزم سپاسگزارم چقدر حالم داره خوب میشه با نوشتن این مطالب
در یک صبح زیبا با صدای پرندگان که از تو پنجره خونه صداشون میاد
و اون هم در صبح امروز که تولد من هم هست
خدایا سپاسگزارم ازت که داری بهم یک حال خوب هدیه میکنی بابت کادو تولدم
………
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
حقیقتا در ابتدای کار الگوی خاصی نبود که من ببینم و خودم ناخواسته ایمان داشتم که پیگیری میکنم تا به نتیجه برسم ولی در مسیر که به اداره های مختلفی هدایت میشدم اونجا ها با افرادی آشنا میشدم که بهم امید میدادن که کار نشد نداره
و تلاشت را بکن
و حتی با افرادی هم صحبت میشدم که خودشون معاف شده بودن و از لذت معافیت برام تعریف میکردن و این هم صحبتی ها انگیزمو بیشتر میکرد تو مسیری که بودم
……….
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
من در مسیری که برای رسیدن به هدفم حرکت میکردم انصافا اوایلش خیلی دلهره داشتم و طبیعی هم بود
ولی کم کم با نشانه هایی که میدیدم و هدایت هایی که میشدم هم با خدا بیشتر صحبت میکردم
و هم دلم قرص تر میشد
یعنی این دلهره ها من را به خدا نزدیکتر کرده بود
یه جورایی چاره ای جز صحبت کردن و نزدیک شدن به خدا نداشتم و اصلا راه دیگه ای نداشتم
و این هم صحبتی با خدای مهربان باعث شده بود که قوت قلب بگیرم و همیشه به پایان کار که فکر میکردم دلم قرص بود و همش اون لحظه آخر را میدیدم که فریاد میزدم خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا ممنونم
خدایا دوستت دارم
و چهره کسانی میومد تو ذهنم که من را مسخره میکردن و سرزنشم میکردن
همش فکر میکردم که حالا میرم نتیجه را میکوبم تو صورتشون
البته هیچ وقت این کار را نکردم چون وقتی همه متوجه شدن که من چقدر تلاش کردم و موفق شدم همگی تحسینم کردند و فقط من میدونستم که چه حالی دارم اون لحظه و خدای من میدونست که من چه حسی داشتم
سپاسگزارم خدای بخشایشگر و مهربان که رو سفیدم کردی
……….
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
من اون موقع قانون سپاسگزاری را بلد نبودم
ولی بصورت ناخودآگاه زیاد اهل غر زدن و گلایه کردن نبودم و انصافا هر نکته مثبتی که میدیدم در حین روال اداری که پیگیرش بودم همیشه سپاسگزار بودم و خوشحال میشدم که بله میشه انجامش داد و شدنیه
چون بیشتر هم به لطف خدا ایمان داشتم که تنهام نمیذاره و کمکم میکنه
این یه حس قلبی بود و با قوانین کیهانی به صورت عقلانی آشنایی نداشتم
……….
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
اتفاقا اصلا نتایج پیگیری هامو با کسی مقایسه نمیکردم
مثلا خیلی بچه ها با من بودند که همون اول معاف نشدن و خیلی سریع رفتن سربازی و به من هم پیشنهاد دادن که بیا بریم ادامه دادندش بی نتیجست ولی من با ایمان حرکت کردم تا به نتیجه دلخواهم رسیدم
در مورد قانون تکامل هم چیزی نمیدونستم ولی واقعا سر صبر همه کارهام و پیش بردم و اصلا عجله نمیکردم
گفتم دلهره داشتم ولی عجول نبودم
شاید صبرم بخاطر ایمانی بود که بصورت قلبی به خدا داشتم
چون خیلی ها بهم میگفتن برو به فلان کس که آشناست بگو سفارشتو بکنه که کارت بهتر انجام بشه و اینهمه پادویی نکنی ولی من هیچ وقت این کار را انجام ندادم با اینکه خیلی هم به اصطلاح آشنا داشتم که بهشون رو بزنم ولی به لطف خدا و با ایمانی که به بخشندگی و قدرت خودش داشتم هیچ وقت این کار را انجام ندادم
و امروز افتخار زندگیم به اینه که هیچ وقت با آشنا بازی کارم را پیش نبردم
در هیچ مرحله ای از زندگی و همیشه با ایمان به رب و فرمانروای جهان هستی به هر آنچه که دوست داشتم و در مسیرش تلاش کردم رسیدم
مثل معافیت خدمت سربازی
مثل ازدواج موفقی که داشتم به لطف خدای عزیزم که اون هم داستانش واقعا رویایی و زیباست که فقط خداوند میتونست این اتفاق زیبا را برام رقم بزنه و با استمرار من خداوند با ز هم من را رو سفیدم کرد
آخ خدای بخشنده و مهربان صادقانه ازت ممنونم و سپاسگزارم
یا مثل به اتمام رسوندن تحصیلاتم که اون هم یک اتفاق زیبا بود در زندگی من
و خیلی اتفاقاتی که فقط خداوند یاری کننده من بود نه هیچ کس دیگری
و چند زیباست که کارها بدست خداوند انجام بشه
که بیشترین لذت را داره بدون منت و بدون هیچ انتظاری
……..
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
در این مورد چیزی یادم نمیاد چون آشنایی با این قوانین نداشتم
و البته اگر بخوام حقیقت امر را بگم اون موقع بیشتر بر این باور بودم که هر چقدر بیشتر سختی بکشم امکان موفق شدنم بیشتر هست و بابت سختی ها خداوند بهم پاداش میده
برای همین پروسه معافیت من پنج سال طول کشید
مطمئنا اگر با قوانین آشنایی داشتم از اول هدایت میشدم به همون مرحله آخر
……….
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
مطمئنا داشتن انگیزه کافی خودش انسان را وادار میکنه به حرکت کردن
یعنی اینکه لذت بدست آوردن یک چیزی
و همون بحث رنج نرسیدن به یک هدفی
ابن خودش یک محرکه است برای استمرار در رسیدن به هدف
یعنی من ایمان دارم با تلاش ذره بینی و متمرکز بودن بر روی یک هدف و با ایمان به خداوند
و البته الان با آشنا شدنم با این قوانین و صبور بودن و سپاسگزار بودن و تحسین کردن نشانه های حتی کوچک و تجسم کردن نقطه پایانی و نتیجه کار
ایمان دارم که حتما به سادگی و با هدایت خداوند در بهترین زمان ممکن با بهترین کیفیت ممکن در اوج سادگی و آزادی و لذت و شادی به هدفم خواهم رسید
استاد عزیزم از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت طرح این سوالات زیبا و تاثیر گذار
برای همگی عزیزانم در سایت آرزوی تندرستی دارم و شادابی
امروز صبح که از خواب بیدار شدم مثل همیشه اومدم تا به سایت سری بزنم ،اما قبلش حسم بهم گفت استاد فایل جدید گذاشته و برو نگاه کن،تا سایتو باز کردم ،دیدم خدای مننننن خدایاشکرت که همیشه هدایت میکنی،چقدر خوبه که منوووو همراهی میکنی:)
دیدم بله استاد عزیزرززم فایل جدید گذاشته و تازه موضوع فایل هم ،همون چیزی هست که من میخوام .
اهدافم به قبل قانون و بعد قانون تقسیم کردم ،منظورم اینکه یه سری اهدافو قبل از آشنایی با قانون پیش بهشون رسیدم و یه سری اهدافمم بعد آشنایی با قانون بهشون رسیدم،خب میخوام تفاوت این روندو بگم ،من کلا آدم خیلییی با اراده ای خیلیییی،یعنی وقتی بخوام به هدفی برسم هر طور شدههه پیش میرم تا بهش برسممممم ،اهل عقب نشینی به هیچ وجه نیستم ،و اما تفاوت قبل و بعد از قانون ،اهدافی که قبل این آگاهی ها بهشون رسیدم ،به دلیل اینکه باور درستی نداشتن ،ازمون خطا در اون ها بیشتر بود،کلا یه جورایی چون قانون رو بلد نبودم حس میکردم با سختی کشیدن زیاد قراره برسم بهشون پس خیلییی خودمو خسته میکردم و به قولی پشتکار زیادی به خرج میدادم ،به هدف میرسیدم اما یکم با سختی ،به هدف میرسم اما یکم طولانی ،از وقتی که قانونو یادگرفتم و دارم واقعااا سعی میکنم بهش عمل کنم ،دیگه خبری از سختی و اذیت شدن زیاد نیست،از وقتی قانونو یادگرفتم از مسیر لذت میبرم و با این لذت بردن و رها بودن و نچسبیدن به هدف ،خیلی زود به اهدافم میرسم و حتی بعضی وقتا با انرژی نصف اون انرژی قبلی هدافم محقق میشه،اینه معجزه قانونو و عمل به اون ،اینه پیش رفتن بدون مقاومت و بدون اذیت شدن ،یه دل گرمی دیگه ای که هست اینه وقتی قانونو یاد میگیری ،چون میدونی مسیر درسته ،چون میبینی تو مسیر بهت الهامات گفته میشه ،مطمعنی که مسیر رسیدن به خواسته درستهههه و ایمان قلبی داری که به هدفت میرسی و قانون جواب میده ،
میدونی 2×2 همیشه میشه 4،مطمعنی چون این قانونشه ،خوده دونستن قانون و آگاهی ،در مسیر آسانی ها تورو قرار میده و هم لذت میبری ،همم به هدفت میرسی:)
-یکی از اهداف سال پیش که بهش رسیدم و بارها و بارهاا تو سایت دارم راجبش صحبت میکنم ،کار کردن روی دوره عشق و مودت بود،موفقیتی که هر روز به ذهنم یادآور میشم ،و بارها و بارها باید بگم راجبش،چرا که ذهن همیشه دنبال اینکه موفقیت هارو کوچیک جلوه بده ،قبل دوره از خودم یه ویس گرفتم و یه جورایی تعهد نامه ای بودم برام ،با صدای خودم وضعیتمو به خودم یادآور شدم و هنوزم اون ویس رو دارم ،یادمه زمانی که اون صدا رو ضبط میکردم در بدترین شرایط روحی بودم ،در بدترین حالت ممکن از سطح انرژی و فرکانس بودم،اما چون ایمان داشتم که میشه و جواب میده،شب قبلش صدارو ضبط کردم و خودم و معرفی کردم و تو اون صدا و ویس به خودم تعهد دادم و گفتم کهههه من میتونم و باید برسم به رابطه دلخوام اوللللل با خودم بعدم با بقیه گفتم باید من یه آدم دیگه بشم،همون شب گوشی گذاشتم روی آلارم و ساعت 6 صبح بیدار شدم ،شروع کردم اولین جلسه رو گوش دادن،چیزی ازش نمی فهمیدم چون اگاهیم در اون حد بود، ولی گفتم نهههه بازم بازم گوش میدم ،در طول اون روز چندبار گوش دادم و با هربار گوش دادن مقاومته کمتر میشد ،مینوشتم و مدام نت برداری میکردم ، استاد یه چیزی که تو رفتن تو دل مسیر به پاهام جون میداد و انگیزه منو برای ادامه دادن بیشتر و بیشتر میکرد،ریز بین شدنم بود ،من نتایجو از همون لحظه میدیدم هرچقدر ریز و کوچیک اماااا یه دفتر گذاشته بودمو همون نشونه های کوچیک رو مینوشتم ،اونقدر شوق داشتم هر روز بیشتر و بیشتر بنویسم و دیدن این روند بهبود های کوچیک و جمع شدنشون روی هم ،نتیجه خیلییییییی بزرگی رو به همراه داشت برام ،
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
فقط و فقط یه چیز بود که صداش از درونم میومد و میگفت ادامه بده ،این پر شدن از صدای خدام هرچقدر بیشتر روی خودم کار میکردم،هرچقدر سپاسگزار تر میشدم بلند تر میشد و از درونم میگفت :من هدایتت کردم به این دوره و مسیر،من نیوردمت تا اینجا که رهات کنم،بخدا قسمممم این صدا بعضی وقتا اونقدر بلند بود که حتی از زبون خودم به خودم گفته میشد ،شاید تو مسیر به قول خودتون تضاد هایی میومد نجواهایی میومد که بیخیال ادامه نده فایده نداره ولی بخدااا که صدای خدا خیلی بلند تر بود،خیلی .
البته که دیدن نتایج بچه هاام خیلی تاثیر گزار بود وقتی میدیدم این الگو هارو میدونستم که میشود ،میگفتم ببین اینا تونستن منم میتونم.
-یکی دیگه از این عوامل ،تعهد فولادینم بود ،تعهدی که از ایمان بخدا میومد ،واقعااا از ته دلم این تغییرو میخواستم .
-فکر کردن به نتیجه کار چنان شوقی در درونم مینداخت چنان عشقی در درونم بود که این شوق روز به روز بیشتر میشد.
(فکر کردن به نتیجه نهایی=اشتیاق در مسیر)
-دلم میخواد اینم به خودم یادآور بشم که من شخصیتم عوض شد و بعد نتایج تغییر کرد،باور های دوره رو زندگی کردم و زندگی میکنم ،اونقدر گوش دادم که تو ناخودآگاهم نشست و شما تو دروه میگید که اونقدر گوش بدید که به عمل برسه و ناخودآگاه اونو انجام بدید،دقیقا همین کارو کردم ،من به عمل رسوندم ،و نتیجه اومد.
در آخر میخوام مقایسع کنم قبل و بعد :
قبل :
×رابطه و آرامش درونی داغون
×اصلا با خودم در صلح نبودم
×به شدت واکنش گرا
×تند خو
×رابطه با خانواده بخصوص مادرم داغون
×رابطه با پارتنرم ،افتضاح به معنی واقعی
×رابطه با همکارا و دوستا اونقدر بد بود ×که همه از دورم یواش یواش میرفتن و ×همیشه با همه در جنگ بودم و همیشه ام قهر بودم:)
اکنون(نتیجه 3 ماه کار کردن مداوم روی خودم)
-آرامش درونی با خودم و به صلح رسیدن عالی با درونم
-تغییر شخصیت 100 درصدی ،اروم شدم،امکان نداره دیگه به هیچ اتفاق و برخوردی واکنش نشون بدم البته که با تغییر باور هام من اصلا تضادی تو روابطم ندیدم مگر خیلی جزئی و به قول خودتون ادم نباید صفرو صدی فکر کنه.
-رابطه با مادرم عالی در یک بهشت واقعی،
مادرم خیلی با درک شده،خیلی مهربون تر،روشن فکر تر،همراه تر،هر روز کلی بغلم میکنه و شاید باورتون نشه تو هر چیزی نظر منو اول میپرسه.
-رابطه با پارتنرم فوق بهشتی ،استاد بخدا قسممممم قبل این دوره من هررررر روز دعوا و بحث داشتم ،اما با این دوره اونقدرررر باهم در صلحیم و هماهنگگگگگگ ،خدای من عاشق این هماهنگی ام و بخدا که همینو میخواستم و شد ،استاد اونقدر عالی شده ،همسیرم شده ،حرفامو میفهمه،داره رو خودش کار میکنه کلا شخصیتش عوض شده ،ساعت هاا راجب اهدافمون راجب قوانین باهم صحبت میکنیم خیلیییی پیشرفت کرده اونم ،.انقدر برام ارزش قائله،با احترام و عشق باهام صحبت میکنه البته بگم استاد مهسای وابسته ی چندماه پیش خیلی وقته مرده و یه مهسای قوی و جدید متولد شده:)
خلاصه رابطمون فوق العاده است و خدایاشکرت .
-رابطه با همکارام و مدیرم خیلیییییییییی عالی شده خیلی،با عزت و احترام و مهربونی با من حرف میزنن،(خوب من ،جان من ،خدای من،تو منو عزیز کردی،تو بهم عزت دادی ،همه عزت هااا به دست توعه جانه جانان)
منوو مهساجان صدا میکنن ،با عشق صدا میکنن.
خدایاشکرتتتتتتتتتت.
اره ذهنم اره عزیزممممم
دیدی چقدر عوض شدیم،دیدی هیچ ربطی به قبل نداریم ،ذهن عزیزم مااااا اون بودیم و الان اینیم :)
عزیزززززم این نتایج یه شبه نبوده این نتایج تصادفی نبوده،این نتایج وقتی اومد که از درون از باور عوض شدیم ،وقتی اومد که جزئی از ما شد.وقتی اومد که ورودی هامونو کنترل کردیم:)
هدف بعدی که دارم روش کار میکنم ،دوره عزت نفس هست ،که در این دوره از همینجاااا بازم تعهد میدم ،که میام و از نتایج طلاییش خواهم گفت:
هدفم در این دوره:
-بالارفتن عزت نفس و رسیدن به یک احساس تعلق و دوست داشتن عالی به خودم.
-رسیدن به هدفم،عالی شدن و حرفه ای شدن در نقطه قوتم ،نقاشی:)
-به انجام رسوندن همههه کارهای نصفه و نیمه .
-رسیدن به یه مهسای قوی تر ،
من میتونمممممم و میشود:)
میام و از نتایج خواهم گفت :)
استاد یه نکته ای که در صحبت هاتون انگار بلند تر از بقیه بود برام این جمله بود:
برای اینکه به مسیر قبلی بر نگردی و آدم قبلی نشوی، باید الگویی که شما را به این هدف رسانده، تبدیل شود به عادت رفتاری شما و شخصیت شما. چون اگر به عادتهای آدم قبلی برگردی دوباره نتایج از دست میرود. این رمز پایداری نتایج است.
اینو بارها به خودم میگم من بهتر از قبل میشم و مسیر من صعودی خواهد بود.
و سلامی گرم به خداوند عزیزم که منو هدایت کرد به این سایت بی نظیر و عالی
خداجونم عاشقتم
استاد بی نظیرین،عالی هستین،احسنت به این اندام عالی،احسنت به این بازوهای نیرومند شما،احسنت به خداوندم که چنین کرد به بنده ی عزیزش،خدا جونم شکرت️
من هدایت شدم به نوشتن،و فقط و فقط اومدم بنویسم احسنت،احسنت،آفرین،مرحبا،
اندام بی نظیر،باشگاه عالی،احسنت به مدیر این باشگاه چه همه دستگاه،احسنت به سلیقه شون چه رنگ زیبایی،حتی دیدن رنگ دستگاه ها انرژی میده به انسان،خدا جونم ای ولا داری با این بنده گان بی نظیرت
چه خانوم خوشتیپ و زیبا پوشی احسنت ساق ورزشی که پوشیده با رنگ دستگاه ها ست کرده
من اومدم اعلام کنم که من میتوانم،من ثروت مند خواهم شد،من زیباترین مغازه رو از خودم خواهم داشت،حتی اسم مغازه میاد به ذهنم ذوق عجیبی از دلم بیرون میاد،خداجونم شکرت
من خانومی خونه دار و فعالی هستم،لباس،لوازم آرایش میفروشم توی خونه،و خیلی موفق هستم،بهترین و عالی ترین فروش رو دارم خدا رو شکرررر️
من میتوانم چون خداوندم با من هست توی همه ی لحظه های زندگیم،️
تو این سال جدید هدفی که دارم فقط ثروت مند شدن و عالی بودنم هست،و خدا رو شکر روز به روز به بهترینها هدایت میشوم،خدایا شکرت️
دوره قانون سلامتی رو خواهم خرید چون مطعنم که میخوام به هدفم برسم باید انرژی بالاتری داشته باشم.
خدا رو شکر خانومی هستم با اعتماد به نفس بالا
خدا رو شکر خانومی هستم موفق
خدا رو شکر خانومی هستم با رابط عالی که با همسرم دارم،
و خدا رو هزار مرتبه شکر که منو به سمت شما استاد عزیزم و مریم جان و بچه های این سایت هدایت کرد،
به لطف خدای مهربان من یکماهه پیش قدم اول دوره رو شروع کردم و چند روزه که وارد قدم دوم شدم جلسه هدفگداری قدم اول رو که دیدم (شاید یکی از مزیت هایکه برای من داره این دوره نسبت به بچه های چندسال پیش توی دوره بودن اینه که من همزمان که هدفگداری شما دو دیدم همزمان نتایجش رو هم با قانون سلامتی و بدن معرکه ای که ساختین رو دیدم)
واسه همین یه قدرت و انگیزه ی چند برابری برای من ایجاد شد وقتی که توی قدم اول هدفگداری کردم…که بببین میشود مال یه ثانیه شه!!!
بدجور میشود و این قوانین جواب میدهد…
و نجواها همونجا در لحظه در نطفه خفه میشدن خخخخ
اصلا طفلیا فرصت نفس کشیدن نداشتن خخخخ
دیروز داشتم واسه اون هدفگدلری قدم اول (چن قدم دوم جلسه ی2،3که راجع به تجسم بودرو داشتم میدیدم) توی اینترنت دنبال عکس اهدافم میگشتم و کلی براش وقت گزاشتم چن لدت میبردم از عکس خواسته هام وهمینجوری میگشتمو نگاه میکردم و همونجام تجسم میکردم و پاورپونت درست کردم براش…
خیییییییلی لدت بخش بود استاد وقتی که عکسشونومیدیدم ….
توی جلسه هم گفتم که استاد اصلاااااااعالی بود مطالبی که با اون احساس قلبی میگفتین ،،،بازم سپاسگزارم استاد
من استاد قدم اول که هدفگذاری کردم چن متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم دوربرم هیچکسی نیست که توی این فضا باشه(بجزبچه هام،که خیلی کوچیکن اماهمیشه فایلهاتونوهمراهم نگاه میکنن)
من توی قدم اول بخودمو خدا و شما تهعد دادم که به خواستم برسم و دراین مسیر بمونم..
همونجام گفتم استاد وقتی که تعهد میدم توی دفترم که به هدفم برسم وقتی بشما هم میگم(کامنت مینویسم)انگار اون قویتر عمل میکنه برام.
وقتی میخام از مسیر خارج بشم یاد شما و خدا و کامنتی که گزاشتم میوفتم انگیزه ی خوبی میشه برای ادامه دادن..
چن توی این سالهابارهابه اطرافیان نزدیکم گفتم اهدافم رو وحشتناک مسخره م کردن یعنی استادخییییلی ضربه خوردم ازین تیکه و حالم بد شده،،دیگه هزگز بمیرمم به کسی نخواهم گفتم تا وقتی که همفرکانس و توی این مسیر باشه اون فرد.
در مورد باز گزاشتن دست خدا و مسیرهم خییییییلی مورد بجایی بود برای منی که قدم های اولم هنوز و تاز ه دارم راه میوفتم حتمااااااازش استفاده میکنم.
درمورد اینکه وقتی به هدفت میرسی هم که نه تنها خودت بلکه به دیگرانم سود میرسونی که دیگه قانون سلامتی و پروسه ی کار کردن شما و داستانهای زندگیتون که هیچی حرفی برای گفتن نمیمونه دیگه!!!
اگه من الان اینجام و دارم کامنت مینویسمو بهترین احساس های خوبم مال وقتایکه توی سایت هستم یه َچک محکمه برای نجواهای ذهن ..دیگه با اینهمه نتایج شما اون نجواها وااااااقعا در نطفه خفه میشن و شدن.
درمورد رسیدن به اهداف گدشته مم چیزیکه خیییلی بمن کمک کرده همین تجسم بوده استادعکس اون هدف رو توی اتاق خوابم زده بودم و هرشب قبل از خواب تجسم میکردم.
چطور ازین الگوها برای رسیدن به هدف فعلی کمک میگیرم!؟؟؟.
این همزمانی ها…قانون سلامتی…بخصوص هدفگداری شما توی 12 قدم که من دارم باچشام میبینم و ازین منطق قویتر م مگه برای ذهن میتونه باشه!!
من باید با تکامل مث جت حرکت کنم دیگه…اینا یه موتوری هستن که به اهداف من سرعت میدن و انگیزه و اشتیاقم رو چند برابر میکنن..
بازم میگم چقدر فایل های دانلودی کنار محصولات مکمل هستن و چقدر باعث میشه خوب درک کنی و بفهمی قانون رو..
استاد من تازه شروع کردم واردشدن در 12قدم اصلااااا توی این یکماه ازین رو به اون رو کرده..
بخدااستاد توی این4سال که باشما آشنا شدم یک هفته اسمترارنداشتم روی انجام تمرین ها..
اما الان چنان دست بقلم شدم و برام اصل شده که خودمم متحیرم…!!
بازم میگم هزاران بار دیگه هم میگم که همه ی اینا بخاطر پرداخت بهاست!!!
اینقدر میگم به ذهنم که4سال مقاومت داشت برای پرداخت بهاااااو منو4سال از موفقیت و حال و احساس خوب و،،،،،محروم کرد!!!!
من با تمام وجودم موصوع پرداخت بها رو درک کردم استاد..
نمیدونید چقدر حالم خوبه از وقتی قدم اول رو خریدم، از انجام تمرین هااااا
و دیدن جلسات دوره…
منی کع اینقدر تنبل بودم توی تمرینات و خیییلی برام سخت بود یهو اومدم توی دوره ای که بقول شما دورهی 12قدم دوره ی تمرین محوری هست!!!
اصلا دست خودم نیست براحتی تمرینات رو انجام میدم و مهمتر از اون لذت میبرم و احساس خوبی دارم…
به جرات میتونم بگم استاد توی این یکماه احساسم و کنترل دهنم از این4سال اشنایی با شما بهتر و بیشتر بوده.
استاد دقت کردم که از زمانی که میگم به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها ،این خدا هرروز داره زیباییهای بیشتری رو به من نشون میده که چندین موردش در همین فایل بود .
این اندام بسیار زیبا که جا داره من تمام قد برای شما بایستم و باتمام وجودم برای شما کف بزنم .
اینهمه اراده و پشتکار ،اینهمه شناختی که شما نسبت به خودتون و افکارتون و عملکردتون دارید .شما واقعا ی انسان به تمام معنا فوقالعاده هستید .من خیلی کم دیدم انسانهایی رو که در تمام ابعاد خودشون رو بشناسند .یا میشه گفت که اصلاااا ندیدم .
استاد اتفاقا من الان قدم پنجم رو تمام کردم و از وقتی فایل هدف گذاری شما برای داشتن انرژی بیشتر رو دیدم تا همین امروز به خودم میگفتم ببین استاد اونجا هدفگذاری کرده بود و چقدر خداوند قشنگ ایشون رو هدایت کرد به این دوره و تااینکه امروز شما این فایل رو اماده کردید .
واقعا خداوند پاسخ میده به همه سوالات و خواسته های ما بشرطی که درها رو باز بزاریم برای ورود نعمتها .
استاد من همین امروز خیلی متعهدانه اومدم و هدفی که ماهاست در فکر انجامش هستم رو نوشتم و از اهرم رنج و لذت هم استفاده کردم و با خودم گفتم سایه تو بااااید این کار رو انجام بدی و هیچ راهی هم برای فرار ازش نداری ،اما استاد هیچ ایده ایی برای شروع ندارم ،امروز وقتی این فایل رو که ایمان دارم چیزی جز هدایت الله نبود رو دیدم بیشتر به این باور رسیدم که من (سایه)باید
1- آرام باشم و عجله نکنم و بخودم فشار نیارم (طبق قانون)
2-قدمها رو تکاملی بردارم (داشته هام و توانایی هام و علاقه مندیهام رو دسته بندی کنم برای شروع)
3-درها رو باز بزارم برای هدایتم در مسیر مشخص (نه اون مسیری که به ذهن خودم میاد).
استاد این فایل و دیدن شماباعث شد من ایمانم قویتر بشه بخودم گفتم منم میتونم عضلات کسب و کارم و درامدم رو قوی کنم .
استاد من همینجا اعلام میکنم که روزی میاد که منم در آینه بخودم نگاه میکنم و بابت موفقیت و پیشترفتم بخودم آفرین میگم .
استاد اتفاقا توی اهرم رنج و لذت یکی از مواردی که بهش اشاره کردم همین بود که بچه های من با دیدن موفقیت من در این کارچقدر باورهاشون تغییر میکنه و موفقیت رو خیلی دور و غیر قابل دسترس نمیبینند .
ی موضوع دیگه اینکه اتفاقا همین مثالی که زدید برای رسیدن به خانه رویایی ،منم الان در یک خانه بسیار شیک و زیبا و فول امکانات زندگی میکنم که برای داشتنش یک ریااال هزینه نکردم و همیشه بخودم میگم که «خانه من خانه خداست و صاحبش هم خداست»،امروز هم همین نعمت رو بخودم یاداور شدم که سایه همین خدایی که این نعمت رو به آسونی وارد زندگیت کرده، توانایی اینو هم داره که تو رو در مسیر درست هدایت کنه و اینکه من با حرکت در این مسیر درست این نتیجه برام حاصل شد و حالا با حرکت در همین مسیر میشه به هدفت و به نعمتهای بیشتر برسی .
استاد در کل میخوام بگم که چقدر صحبتهای امروز شما برای من هدایت بود و کمک کننده .
من ایمان دارم که بزودی میام و از برداشتن اولین گامها و رسیدن به اولین نتیجه اینجا کامنت میزارم .من بخودم و بخدای خودم و به هدایت اللله ایمان دارم .
خداوند در هر لحظه در حال هدایت منه و خداوند برخودش واجب کرده که همه ما انسان ها رو در مسیری که میخواییم هدایت کنه .کلأ نمد
سلاااااام استاد جانمممم و سلام خدمت مریم عزیز که جاش تو این ویدیو خالی بود و سلام به همه دوستای هم مسیرم
استااااد جان به قدری لذت بردم که که نتونستم تحمل کنم و اولش استپ زدم و زنگزدم به برادرم و همسرم گفتم فقط برید فایل استادو ببینید…وقتی داشتید لت از جلو میزدید و علی عزیز داشت ازتون فیلم میگرفت بدنتون باور نکردنی بود،به علی گفتم ببین چه هیووووولاییی شده بدن استاد چه بدنیییی ساختهههه و لذت بردممم.
استاد جان یادمه اون فیلم تو قدم دوم بود که لباستونو دراوردید و من چند وقت پیش که داشتم قدم میدیدم مجدد این فیلمو دیدم و همون موقع دچار شُک شدم ،ولی وقتی کنار هم میاد برای مقایسه ادم باورش نمیشه باورش نمیشهههه که چقدر قدرتمند این مسیرو رفتید.
یادمه وقتی قانون سلامتی اومد یه سریا گفتن که هیچی نباید بخوریم ،چجوری میشه و شما گفتید حتی حاضر نیستن امتحان کنن و من گفتم خدایا این مسیر درسته فقط تو کمکمون کن که از پسش بربیایم .و ما هم ادامه دادیم این مسیرو استاد جان ،تغییرات بسیار زیاد بود ،کوچیکترینشون این بود که مهدی دیگه شبا خرو پف نکرد.من تو مسافتای زیاد پام باد میکرد وقتی زیاد اویزون بود ،دیگه اون اتفاق نیوفتاد.2سال بود برای پرید منظم قرص مصرف میکردم و به لطف این دوره 1ساله که قرصامو نمیخورم و همچنان همه چیز اوکیه.تو این دوره یک بار سرما خوردم (منی که وقتی مریض میشدم یک هفته درگیر بودم و با قرص و امپول به نتیجه میرسیدم..فقط یک روز فقط یک روز اوکی میشد.در حالی که همه میگفتن مریض شدی باید سوپ بخوری)البته الان که گفتم همه یه چیزایی یادم اومد تو این مسیر ….چقدر از خانواده ها و دوستان حرف شنیدیم.اینکه مریض میشید مگه میشه؟کی اینارو گفته و مادر همیشه در صحنم که میگه عباسمنش بچه های منو جادو کرده:::))))) مشکل گوارشیمون حل شد و یه چیز جالب بهتون بگم که تو این مسیر یه بار برادرم و من خطا کردیم فرداش جوری خدا زد تو سرمون که گفتیم تسلیم …غلط کنم دیگه کج برم
به لطف خدا خوب پیش اومدیم و خیلی چیزارو گذاشتیم کنار..همون موقع هر چی داشتم تو خونه…خوراکی ،ارد کیک پزی،روغن کنجد(اینو میگم خندم میگیره:)فک میکردیم چه روغن خفنی داریم میخوریم)خوراکی و هر چیزیییی که فک میکنید و جمع کردیم و دادیم به کسایی که مصرف میکردن.استاد چقدر همه چیز عالی شد.
بهتون میگماز چه جنبه هایی:
اول اینکه ما کلی وقت میذاشتیم برای غذا درست کردن و پهن کردن و جمع کردن و این خب کلی از زمان روز ادمو میگیره و انگار همش درگیری خب امروز چی درست کنم ،شام چی بزارم ناهار چی بزارم و….تمرکز از روی کارای دیگه میگرفت
نکته بعدیش اینه که به محض غذا خوردن خوابم میگرفت و میخواستم بخوابم عملا وقتی نمیموند که بنده برای اهدافم بزارم :)
الان چقدر حالمون خوبه با این دوره.وقتی همه میگن خسته نمیشی انقدر گوشت میخوری ولی وقتی میای تو مسیر خدا هدایت میکنه همون گوشت به روشای مختلف بپزی که برات جذاب باشه و بعد از یه مدت دیگه نمیتونی به غذاهای دیگه نگاه کنی حتی .
شکر خدا بابت این دوره استاد جان.
درمورد تمرین این جلسه:
من هدفمو گذاشتم برای مهاجرت و گفتم میخوام تحصیلی برم ..(بگم که عاشق رشتم هستم و درس خوندن)و خب اولین کار زبان خوندن بود و من از بچگی این تو ذهنم بود که من از زبان متنفرم …ولی خب مهاجرت هدف کمی نبود برام.شروع کردم زبان خوندن و کلاس رفتن.اولش از همه ضعیف تر بودم…چون نه میتونستم حرف بزنم.گرامرم ضعیف بود ،کلمه بلد نبودم و هزاران داستان دیگر…یه روزایی انقدر اذیت میشدم که بعدش گریم میگرفت ولی میگفتم ببین دختر تو میخوای بری پس بیخیال نشو.
شروع کردم جدی خوندن..روزی 8ساعت زبان میخوندم،استاد گرامرایی که یه روزی 3ساعت زمان میذاشتم تا بفهمم چجوری باید استفاده کنم الان اصلا بهشون فک نمیکنم .
خلاصه بعد از 4ماه زبان خوندن یه استادی اومد سر کلاسمون که من الان که 3ماه از اون روز میگذره هر روز از خدا بابت این ادمی که گذاشت تو مسیرم شکر میکنم.مثل یه مادر که دلش میخواد بچش به همه چی برسه کمکم کرد و از روز اول فیلم گرفت ازم.(کلاسا انلاین بود و از خود پلت فرم ریکورد میکردن)
ایشون تا تونستن کمکم کردن،یه جاهایی کم میوردم و میگفت ادامه بده فاطیما نمیدونی چه اتفاقی داره میوفته…ارم میخواست یه کارایی بکنم که برامسخت بود ولی انجام میدادم چون میدونستم نتیجش درسته و هر چقدر ذهنم تلاش کرد که تسلیم شم ،قلبم نذاشت و الان بعد از 8ماه استاد به درجه ای رسیدم که منی که از همه ضعیف تر بودم الان با بچه ها کار میکنم برای تقویتشون.با یه سرعتی حرف میزنم که استادم میخنده میگه فاطیما زبونت نمیپیچه به هم انقدر تند حرف میزنی،و اون گرامرایی که فک میکردم هیچی از اونا سخت تر نیست مثل اب خوردن استفاده میکنم و از گرامرایی استفاده میکنم الان که اوباما تو سخنرانیش زیاد استفاده میکنه ،فرمال و سخت ولی برام اب خوردن شده و این نتیجه 8ماه تمرکز هر رووووز و هر روز ،حتی یه روزم بیخیال نشدم. و نتیجشو دیدم به لطف خدا تو این مسیر ادمایی اومدن تو زندگیمییی لطف خدا که سرعت پیشرفت من 10برابر شد و استادم میگفت فاطیما غیر قابل باور که یکی تو سه ماه از نمره 5 اور ال ایلتس برسه به 7.5.
الانم هدفای زیادی دارم که باید بهشون برسم
و هر روز با یاداوری اینکه چقدر قدرتمندم و چجوری از پس خیلی چیزا براومدم،مثلا همین وزن کم کردنم..مثلا زبان خوندنم و خیلی چیزاییی دیگه که تو این سی سال به دست اوردم به خودم انگیزه میدم وحالمو خوب نگه میدارم.استاد من هر وقت هدفی میزارم حتما به دو سه نفر میگم …چون دقیقا این باعث میشه که من بیخیال نشم و بگم من به اینا گفتم باید برسم بهش.
استاد جان به عنوان کلاماخر،ممنون میشم که بازم از این فایل ها که مربوط میشه به دوره قانون سلامتی نتیجش بزارید ،انگیزه هزاربرابری میشه،
عاشقتونمممم و شکر خدای بزرگ به خاطر شما در زندگی ما .
با یاد و نام رب الارباب که خالق جهان هستی و تنها قدرت برتر وخالق همه موجودات
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
ما را به راه راست هدایت فرما
پروردگارم ای قدرت برترم ای نیروی قدرتمند ای که همه هستی تو را فریاد میزند وتو را سپاس میگوید
مرا پناه وقدرتمند باش وقوی ام کن تا در راه تو پای نهم وجز تو به هیچ کس قدرت ندهم وراه مستقیم وتوحیدی را نشانم ده وقلبم را محکم کن وراهنمایم باش
که تو بهترین راهنمایی
نشان تورا در بوی گل ها میبینم که با هر بار دیدن گل های صورتی وسرخابی تو را به یادم میاندازد که زیبایی وزیبایی ها را دوست داری
مرا پناه و هدایتگر باش که جز تو پناه وهدایتگری نیست ونمی یابم
هدایتم کن که آنچه تو میگویی ومیخواهی بنویسم
سلام ودرود به استاد جان خوش هیکل وبا حال
اول از همه میخوام افتخار کنم به خاطر داشتن تنها استاد قوی در عمل کردن به قوانین واینقدر تمرکز را میشه قشنگ متوجه شد که چقدر خودتون تمرکز دارید روی هدف هاتون
هرکس شما را نشناسه فکر میکنه چندین سال دارید روی هیکلتون کار میکنید اذیت شدید ولی به قول خودتون با یه بشکن چربی ها را آب کردید
چقدر عالیه این دوره قانون سلامتی چقدر به جهان وانسانها کمک کردید چقدر انسانها نجات پیدا کردند
استاد چقدر نکات مهم و ارزشمندی فرمودید در رسیدن به هدف
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟
یه مثال میخوام بزنم از خودم 5سال با 6سال پیش هدفم را گذاشتم روی کم کردن وزنم
با روش تغذیه خام گیاه خواری در منزل با تغییر تغذیه و ورزش کردن در خونه به مقدار کم شروع کردم اولش از کم کردن وزن خبری نبود ولی به خدا به نیرویی فقط بهم امید میداد که ادامه بده ولی ایمان داشتم به راهم ادامه دادم چون میدیدم که داره حالم بهتر میشه و فقط به راهم ادامه دادم انگیزه ام رهایی از بیماری های بود که داشتم وتضادهایی که مرا مصمم تر میکرد که دیگه نمیخوام درد جسمی داشته باشم
با مخالفت ها روبه رو میشدم نجواهای ذهنم دیوانه ام میکرد از همه طرف فشار بود ولی ادامه دادم بعد شنیدم که افراد زیادی به این روش بیماری های سرطان وقند وام اس را از بین بردند وبیشتر امید گرفتم که راهم درسته بعد به امید الله ونتایج اومد 35کیلو وزن کم کردم سرحال شدم پرانرژی شدم
یه اهرم رنج ولذت برای خودم درست کرده بودم که اگر بخوام برگردم باز باید با بیماری ها روبه رو بشم وبیمارستان ودکتر ولذت سلامتی واحساس انرژی بیشتر را برای خودم بزرگ کردم و همیشه یه هیکل خوب ولباس مانکن را تجسم میکردم که پوشیدم و دارم لذت میبرم
درمسیر که بهتر میشدم به خودم میگفتم باید بهتر بشم وبهتر و بهتر و خواسته ام به سلامتی بهتر وایده آل تر بود که به امید الله رسیدم
الان 5سال گذشته ولی همچنان ادامه دادم و دیگه نه خبری از دارو ودکتر وبیماری بود فقط احساس خوب ارتباط بهتر با خدا والگوی بقیه شدم
از این نتایج به هدف های بهتر هم رسیدم
متوجه شدم از همین روش میتونم به هر چیزی دیگه بخوام برسم
الان اطرافیان به من میگن هنوز خام گیاه خواری ؟
فکر میکنند باید دیگه نتیجه گرفتی رها کنی ولی آگاهی های شما به من درس داد که من باید ادامه بدم همیشه وهرروز و بهترین خودم باشم وخودم را
ارتقا بدم وراخی که خدا هدایتت میکنه بهترین راهه برات
فقط نباید وسط راه برگردیم که نتایج برمیگرده ومبشی همون آدم سابق
از صحبت های شما این درس ها را آموختم از این فایل
1- اینقدر به هدفم مطمئن باشم ایمان داشته باشم که برم جلوی افراد نزدیکم اعلام کنم با ایمان و توکل به خدا وشجاعت داشته باشم که اعلام کنم این مسیر وهدف را میخوام پیگیری کنم
2-وقتی حرکت میکنم ویه قدم را برمی دارم خداوند هدایتم میکنه واز مسیرهایی که من اصلا نمیدونم من را به مسیرهای عالی میرسونه مسیرهای راحت تر وسرراست تر ومستقیم پس از خداوند هدایت بخوام ودست خداوند را باز بگذارم که از راهی که میدونه هدایتم کنه
3-وقتی نتایج کم کم میاد از همون نتایج کم انگیزه بگیرم و ادامه بدم ونتایج بزرگتر میشه واهرم رنج ولذت برای خودم بسازم وروی ذهنم کار کنم وبرایم مثل عادت بشه وجزو زندگیم بشه مسیر جدیدم وهرروز بهتر و بهتر بشم تو مسیرم وبه مسیر قبلی ام برنگردم وسبک زندگیام بشه
4- نتایج کوچیک را برای خودم بزرگ کنم تا استوارتر بمونم در مسیرم
5-وقتی به نتایج پایدار میرسم مسیرم الگوی بقیه میشه وجهان را گسترش میدم هم خودم لذت می برم هم بقیه
خوشحالم که شاگرد استادی همچون شما هستم که بهترین خودتون وما هستید والگوی عالی برای ما
استاد کلا بین فرزندانم و همسرم ومادرم وخواهرهام حرف وصحبت شماست که همگی خانواده ما استاد عباسمنشی شدند
خداراشاکرم که درمسیر مستقیم قرارم داد به سمت توحید ویکتاپرستی وبهبود
سلام و خداقوت به استاد عزیزم
استاد دیشب دقیقا داشتم به این فکر میکردم که چطوری میشه استاد به همه ی خواسته هاش و هدف هاش میرسه اما من نمیرسم . درحالیکه من دوره 12 قدم رو تا قدم هفتم اومدم بهتر از قبل شدم از لحاظ آرامش ذهنی اما الان میفهمم که فکر میکردم دوره باید برام کاری بکنه درحالیکه من خودم تمرکز نداشتم . اینو مینویسم و از خودم رد پا به جا میذارم چون یکی از عواملی که میتونه اعتماد به نفس منو بالا ببره داشتن اندام عالی هست و من قبل از حاملگی اندام خیلی خوبی داشتم و کلا انگار بعد حاملگی و زایمان یه شوک اومد بهم که تانیان واقعا زندگی همینه یعنی ؟! یعنی تموم شد همه چی دیگه باید بری دنبال بچه داری و کارای خونه و نمیتونی برسی به خواسته هات یه تضاد خیلی بزرگ که اصلا نمیتونم هضمش کنم اما حتی وقتی دیشب حرفش رو میزدم گریم میگرفت چون من کلی هدف دارم خواسته دارم که از بچگی رویاشو داشتم و باید برسم به همه ی خواسته هام . بزرگترین ایراد من اینه که به هدایت خدا توجهی ندارم و خدا میگه خب بیا خودت برو و خودم همیشه سرم به سنگ میخوره و الان فهمیدم واقعا مشکلم کجاست و نکته ی دیگه اینکه من میخواستم به همه ی هدف هام و خواسته هام یه جا برسم و این ذهنم رو خیلی مشغول میکرد و نمیتونستم اون تمرکز درست رو داشته باشم و صد در صد نتیجه هم نتیجه دلخواه من نبود . میخوام از خودم ویدیو درست کنم و بگم که چقدر اوکی نیستم با این شرایطم و باید تغییرش بدم و اجازه بدم خدا هدایتم کنه . الهی شکر به خاطر وجود شخصی مثل شما سر راه زندگیم و الهی شکر که خدایی دارم که منو هدایتم میکنه به بهترین هایی مثل شما . ممنونم ازتون استاد
به نام خدای مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمان های گذشته که من با قوانین آشنا نبودم هدف اصلیم شاگرد اول شدن در مدرسه بود چون علاقه زیادی به درس خواندن داشتم فقط بر روی هدفم صبح تا شب تمرکز می کردم و می خواندم.
برای خودم هدف تعیین کرده بودم که حتما می خواهم در این درس نمره بالاتر از 19 بگیرم و در ذهنم مجسم می کردم و به خودم می گفتم من می توانم راحت به این نمره برسم و همیشه هم می رسیدم.و چون علاقه و انگیزه زیادی داشتم هیچ وقت ناامید نمی شدم و نجواهای ذهنی نداشتم. ولی همیشه این سوال را در ذهن خود تکرار می کردم که چگونه از این راحت تر می توانم درس بخوانم و کم کم در طی زمان طولانی 5 سال من با شیوه تند خوانی آشنا شدم و در دانشگاه با مدت زمان کمتر مطالعه ،نمرات بالاتری می گرفتم و شاگرد اول می شدم و این مسیر رسیدن به اهداف به من کمک کرد که به بسیاری دیگر از اهداف مانند یادگیری زبان انگلیسی ،کاهش وزن و ….هم برسم.مسیر رسیدن به همه خواسته ها یکسان است و مهمترین عامل علاقه و ذوق و شوق که استاد در دوره روانشناسی ثروت ذکر کردند است. وقتی که علاقه داشته باشی همه مراحل را خود به خود درست انجام می دهی مثل من که آن زمان اصلا از هدفگذاری و نحوه رسیدن به آن به این شکل که هدایت می شوم ویا به من گفته می شود آگاهی نداشتم ولی به چندین هدف رسیدم و الان هم با کمک دوره های استاد راحت تر می توانم هدفگذاری کنم و به آن برسم هدف اکنون من مهارت پیدا کردن در نقاشی است که بسیار به آن علاقه دارم و روزانه فقط یک طرح می زنم و هیچ عجله ای برای ماهر شدن در آن ندارم و از انجام آن لذت می برم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدای مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
چندین بار لیست سوالاتی را که استاد در باره ان خواسته بودند که بنویسیم را مرور کردم تا حدود یک سال و نیم پیش با هیچ یک از این سوالات آشنا نبودم: هدف ، الگو ذهنیت ، نجوای ذهنی ، تنها چیزی که برایم ملموس بود انگیزه نام داشت ان هم برای تشکیل یک زندگی خانوادگی در کنار فرزندانم. حالا می فهمم که من خود را بازیچه ذهن خودم کرده بودم در صورتی که تا قبل از این همیشه فکر می کردم که هر انچه را از من میخواستند عملی می کردم نه انچه را که خودم خواسته ام. بزرگترین هدف من در زندگی از زمانی که کودکی بیش نبودم و توسط خانواده در ذهن من شکل گرفت تشکیل خانواده بود پوشاندن لباس عروس و گفتن این که چقدر در این لباس زیبا شده ای همراه با من بزرگ شد در دبیرستان و حتی در دانشگاه و بعد از رسیدن به این هدف بود که مشکلات عدیده برایم بوجود امد و من با صبر به عشق کودکانم تحمل کردم ولی هر روز سردتر از روز پیش و فضا طوفانی تر می شد تا انجا که این هدف بزرگ زندگیم به نابودی کشیده شد انچنان که اگر خداوند را حامی و پشتیبانم ان هم به واسطه اعتقاداتی که از قبل در مورد خداوند در ذهنیتم بود نمی دانم اکنون قادر به نوشتن این کلمات بودم یا نه بعد از این مرحله از زندگیم کم کم به یاری خداوند توانستم خودم را که گم شده بودم پیدا کنم سالهای سال به مرور خیلی به کندی برای کسی که هیچ اطلاعی از این قوانین ندارد و معنی هیچ یک از این کلمات را نمی داند و فرمالیته فقط در کتابها خوانده بودم ان هم طوطی وار حتی خداوند هم نمی دانست کدام قانونش در مورد من می تواند صادق باشد. در مورد بنده ای که الگوی زندگیش همه افراد بود به غیر از خودش بنده ای که اعتماد به نفسی محدود و ذهنیتی محدودتر داشت نمی دانم از کدام یک از موارد زندگیم بگویم که حسنی در خور توجه حساب شود حتی خدا را هم با ذهنیتی بر اساس گذشتگان می خواندم اما انچنان بزرگوار است که مرا تنها نگذاشت و روز به روز مدار مرا بالا و بالا تر برد در صورتی که من هیچ در این موارد اطلاعی نداشتم این مختصری از زمان گذشته بود و اما حال و اکنون که نمی دانم چگونه شور و اشتیاقم را شادیم را تحولات زندگیم را بگویم تحولاتی عظیم که طی این یکسال برای من اتفاق افتاد مهم تر از همه شاید خود من بودم که به خودم شناسانده شدم و مهم تر از ان شاید زندگی کردن به سبک خودم که خیلی با تکیه بر اموزه های استاد که دستی از خداوند در زندگیم بودند دستی که مرا دوباره به دنیا اورد و قوانین ان را زیباییهای ان را هدف ان را و نجواهای ذهنی را به من اموخت به شکلی تازه خارق العاده و غیر قابل باور. پاسخ به این سوالات را من در طول این یکساله مینویسم نه از گذشته که دیگر گذشته ای برای من وجود ندارد. هدف اصلی من اکنون رسیدن به مدارهای بالاتر طی تکاملم و گسترش جهان است که در این راستا سعی و تلاشم را بر روی هدفی گذاشتم که سالهای سال است گاهی گریزی به ان می زدم ولی اکنون با جدیت و پشتکار ان را دنبال می کنم و ان هم نقاشی کردن است البته تا زمانی که کامنت ننویسم و به فایلهای استاد گوش نکنم و یا ایشان را نبینم انرژی لازم را دریافت نمی کنم و تمرکزی بر روی ان ندارم به محض این که نجواهای ذهنی به سراغم می اید باز هم فایل های استاد را گوش می کنم. انگیزه من اکنون دست یابی به ذهنی تا حد امکان کنترل شده نقاشی و ثروت است که با بندگی خداوند و پاسخگویی او به تلاش و پشتکارم حتما موفق خواهم شد ایمان به خداوند و ایمان به کلماتی که از زبان شما جاری می شود مرا بسیار بسیار شاد و خوشحال کرده و هدفم را زیباتر و راه را برایم هموارتر می کند راهی که تاحدود یک سال پیش ناهموار و نازیبا بود هر چند که ان زمان هم قدرتی مرا در پناه خود داشت و از خیلی بلاها حفظ می کرد. از خداوند که رب من است کمک و یاری می خواهم بیشتر روزها صبح در اینه خودم را می بینم و تشویق میکنم به زیباییهایی که خداوند به من عطا کرده است و من در حال پرورش و رسیدن به زندگی که خداوند عنان ان را به دست خودم سپرده است تا هر انگونه که دوست دارم ان را بسازم و خلق کنم و من چقدر دیر این را دانستم افسوسی برای گذشته نمی خورم ولی یکی از نجواهای ذهنی من همین دانسته هایی است که اکنون دارم و صد حیف که چقدر دیر اما باز هم این نجوا را کنترل می کنم و به داشته های اکنون که با گذشته قابل قیاس نیست ذهنم را دهنه می زنم و گاهی چنان محکم که جرات ابراز وجود ندارد .
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟ مواردی مثل:
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
درود بر شما استاد عزیز
خانم شایسته گرانقدر و همه دوستان گلم در سایت
من در مورد معافیت خدمت سربازی میتونم بنویسم که واقعا بدون داشتن شرایط خاصی اقدام کردم و میتونم بگم حدودا بعد از پنج سال تلاش و استمرار من موفق شدم معاف بشم و کارت معافیت سربازی را پستچی با احترام آورد در خونه و من فقط با یک امضاء کارتم را تحویل گرفتم
در اوج لذت و آزادگی
ضمنا این هم بگم که دقیقا روزی که کارت بدستم رسید بعد از ظهرش جشن عقد من بود
و این هدیه ای بود که خداوند به من داد در اون روز زیبا بخاطر ایمانی که به او داشتم و بخاطر استمرار و تلاش و تعهدی که از خودم نشون دادم
بریم به سوالات جواب بدیم
امید است که پاسخ دادن به این سوالات از من انسانی باهوش تر و قوی تر بسازه برای رسیدن به موفقیت های بعدی به امید خدای یکتا
……….
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
من اینقدر رفتن به یک فضای کنترل شده مثل پادگان برام زجر آور بود که این خودش بالاترین انگیزه بود که به هیچ عنوان تصمیم برای رفتن نگیرم
همیشه انسانی بودم آزاد و رها
به هیچ عنوان خودم را در یک فضای کنترل شده نمیتونستم متصور بشم
اینکه سر یک ساعت خاموشی باشه
سر یک ساعت بیداری باشه اون هم با سر و صدا و اجبار
این تجربه های دوستانم بود که به من انتقال دادند
یا اینکه کسی بخواد به من امر و نهی کنه
و کسی بهم دستور بده ( کاری که در تمام عمرم تجربش نکردم ) حداقل با زور نبوده و همیشه اگر کسی از من چیزی یا کاری خواسته به صورت خواهشی بوده
اینقدر اون فضا برام دردناک بود که این خودش یک انگیزه خوب بهم میداد که همه تلاشم را بکنم
در واقع همین یک راه را داشتم برای نرفتن به خدمت سربازی
……….
چطور ذهنت را برای ایدههای بهتر باز میگذاشتی؟
اینقدر با اشتیاق پیگیر کارهای معافیتم بودم که از هر پیشنهاد عقلانی و خوبی استقبال میکردم
مثلا زمانیکه حدودا دوسال رفتم برای معافیت کفالت و موفق نشدم بدستش بیارم
بخاطر اینکه قوانین معافیت تغییر کرده بود
بعدش با پیگیری و استمرار هدایت شدم به معافیت پزشکی برای شکستگی ساق پام
یعنی اینقدر اشتیاق داشتم که دست به هر کاری میزدم و همه تلاشم و همه فکر و ذهنم متمرکز این بود که این کار را به یک سرانجامی برسونم و واقعا بزرگترین دغدغه زندگی من بود در اون زمان
همین اشتیاق به نرفتن
و رنج رفتن به اون فضا باعث میشد که از پیشنهادات خوب استقبال کنم
دقیقا زمانیکه یکسال و نیم زمان گذاشتم و آخر هم برای شکستگی پام معاف نشدم و یه جورایی فقط معاف از رزم شدم و اعزام به خدمت شدم که البته نرفتم و یه جورایی سرباز فراری محسوب میشدم
با چنگ و دندون به همه جا سر میزدم و چنگ میزدم که یه جوری معاف بشم
تا زمانیکه یه سر به دکتری زدم که تو محلمون مطب داشت و دوست هم بودیم با هم
وقتی موضوع را باهاش در میون گذاشتم و بهش گفتم که من به هیچ عنوان نمیخوام برم سربازی
اون هم به لطف خدای عزیز دستی شد از دستان خدا و یک دفترچه بهم داد که مطالعه کنم و بببنم از بیماری هایی که قابل معافیت بودن کدوم یکی را من دارم
ضمنا خود دکتر جزو همون کمیسیون پزشکی شهرمون بود که مهر تایید میزدند بر معافیت پزشکی سربازها
و من از این موضوع بی خبر بودم تا زمانیکه خداوند هدایتم کرد به مطبشون
من دفترچه را مطالعه کردم و به دکتر گفتم که چند سالی هست که کمر درد دارم
یعنی یکبار تو کشتی ضربه خوردم و دیگه خوب نشدم و همیشه درد داشتم
دکتر عزیز من را به یکی از دوستانش که دکتر ارتوپد بود تو شهر اصفهان معرفی کرد که معاینه انجام بده و نتیجه را اعلام کنه
فقط در یک صورت بابت کمر درد من معاف میشدم و اون هم مشکل نخاعی بود
من به دکتر ارتوپد مراجعه کردم و دکتر در معاینه اولیه تاکید داشت که هیچ مشکلی ندارم
من هم از ترس و وحشت نرفتن به خدمت خیلی ازش خواهش کردم که دکتر جان من چند ساله کمرم درد میکنه و همیشه دکترها بهم میگن که گرفتگی عضله است
آخه مگه میشه چند سال یک عضله گرفته باشه
خلاصه که از من اسرار و از دکتر انکار که مشکلی نداری و معاف نمیشی
دیگه با کلی خواهش دکتر را راضی کردم که یک عکس ساده از کمرم بگیرم و گفت همین کافیه و نیاز به MRI نیست
استاد عزیزم امان از اون روزی که خداوند بخواد به تلاش یکی پاسخ بده
سریع رفتم عکس را گرفتم و با عجله و شتاب و استرس اومدم پیش دکتر
فقط این و بگم تو همه این سالها تلاش کردن برای معاف شدن تنها امیدم به خدا بود و یه نور امیدی همیشه تو دلم بود که خدا اگه بخواد شدنیه حتی اگر همه بگن امکان نداره
واقعا اون زمان با قوانین آشنا نبودم ولی خدا را حس میکردم در وجودم
بله عکس را رسوندم به دکتر زمانیکه عکس را گذاشت داخل اون صفحه نورانی یه نگاه به من کرد و گفت پسر تو از زندگی معافی خدمت سربازی که جای خود داره
گفت کمرت داغونه
جابجایی مهره داری و تنگی نخاع و خلاصه وارد جزییاتش نمیرم
استاد عزیزم خدا میدونه اشک اومد تو چشمام از یک طرف اشک شوق که خدا به ایمانم پاسخ داده
چون همیشه در موردش با خدا حرف میزدم و از خودش فقط درخواست میکردم و اصلا دنبال آشنا بازی و سفارش کردن و این حرفها نبودم و فقط ایمانم به خود خدا بود
از یک طرف اشک شوق بود و از یک طرف اشک ناراحتی که چرا من باید کمرم اینقدر آسیب دیده باشه
ولی خداییش را بگم بیشتر خوشحال بودم که فهمیدم دیگه هیچ قدرتی نمیتونه من را به زور بفرسته خدمت سربازی
چون قدرت اصلی و برتر جهان به ایمان من پاسخ داده بود و اون بود که هوامو داشت و مهر تایید را برام زده بود
خلاصه که یکسال و نیم دیگه هم تلاش کردم و باز هم هی رفتم و اومدم تا بالاخره معاف شدم
و صبح روز عقدم کارت معافیت سربازی من اومد در خونه
خدای من الان هم اشک تو چشمام جمع شد
چقدر این سوال زیبا باعث شد که من برم تو عمق این مطلب و اتفاقی که حدودا مال 15 سال پیش هست
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت طرح این سوال
و سپاسگزارم از خدای عزیزم که به تلاش من پاسخ داد که امروز بتونم با عشق و افتخار در موردش صحبت کنم
……….
چه نگاهی کمک میکرد تا بتوانی هدایتها و نشانهها را بهتر ببینی و دنبال کنی؟
حقیقتا همون ترس از رفتن به پادگان و سختیهاش و همچنین لذت نرفتن به اون فضا و اینکه آزاد باشم و نه در بند
خیلی کمکم میکرد که همش دنبال یه راه حل باشم
همش دنبال نشانه های بهتر باشم که تو مسیر کمکم کنه و من را به هدفم برسونه
مثلا وقتی مادر دوستم استمرار من را میدید
محبت کرد و یه دعای آیه الکرسی بهم داد و گفت همیشه قبل از رفتن دنبال کارهای اداری این را بخون و بذارش توی جیبت بهت قوت قلب میده
و انصافا هم همینطور بود
یه جورایی من را به خدا نزدیک تر میکرد و حس بهتری داشتم و یه جورایی همون راز و نیازی بود که با خدا داشتم و آرومم میکرد
……….
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
استاد عزیزم اینقدر اطرافیانم سرزنشم میکردن
که بابا بلند شو خودتو جمع کن
این مسخره بازی ها چیه
همه هم دوره ای های تو رفتن خدمت و اومدم
تو چقدر بی حالی و بی عاری
تو چقدر فلانی و ….
خلاصه اینقدر توهین و طعنه شنیده بودم که عزمم جزم بود تا یکجا پوز همه را با هم بزنم
واقعا حرف های سرد و نا امید کننده ای بهم میزدند
و وقتی من میگفتم اگر خدا بخواد کمکم میکنه و معاف میشم همه میخندیدن که خدا مگه بیکار نشسته که تو بهش بگی اونم معافت کنه
میگفتن اگه اینجوری بود که همه به خدا میگفتن و اون هم معافشون میکرد چرا میرن خدمت دیگه
الله اکبر که چقدر من اون موقع به وجود خدا ایمان داشتم و ایمان قلبی بهش داشتم
من چه ایمانی داشتم
و دیگران چی فکر میکردن
چقدر طرز فکرها میتونه متفاوت باشه
خدای عزیزم سپاسگزارم که رو سفیدم کردی
بله سید جان عزیزم چقدر دوست داشتم الان کنارت بودم و با همه وجودم در آغوش میگرفتمت و ازت تشکر میکردم که من را با باوری که به خدا داشتم به مسیر زیبایی هدایت کردی
اون زمان کورکورانه باور داشتم ولی الان با آموزه های شما هم مطمئن تر هستم و هم احساس آرامش بیشتری دارم
ازت ممنونم استاد عزیزم
خداوند به وجود با ارزش خودت و همه عزیزانت سلامتی و عزت ببخشه
بله استاد جان من با این انگیزه نجواهای ذهنم را کنترل میکردم
چون این بازی باید برای من برد برد میشد و باخت برای من تو این زمینه معنایی نداشت
یعنی باخت در این زمینه برابر بود با مرگ باورها و ایمان قلبی من که با لطف خدای عزیزم هر روز درهای جدیدتر و بهتری به روی من باز میشد
استاد عزیزم الان میفهمم که هرکسی که فقط ایمانش به خدا باشه همیشه برنده است و همیشه سکوی اول می ایسته
اصلا سکوی دوم براش معنایی نداره چون خداوند پشتیبان و هدایتگرشه
خدای عزیزم سپاسگزارم چقدر حالم داره خوب میشه با نوشتن این مطالب
در یک صبح زیبا با صدای پرندگان که از تو پنجره خونه صداشون میاد
و اون هم در صبح امروز که تولد من هم هست
خدایا سپاسگزارم ازت که داری بهم یک حال خوب هدیه میکنی بابت کادو تولدم
………
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره امکان پذیر بودن آن هدف تقویت میکرد؟
حقیقتا در ابتدای کار الگوی خاصی نبود که من ببینم و خودم ناخواسته ایمان داشتم که پیگیری میکنم تا به نتیجه برسم ولی در مسیر که به اداره های مختلفی هدایت میشدم اونجا ها با افرادی آشنا میشدم که بهم امید میدادن که کار نشد نداره
و تلاشت را بکن
و حتی با افرادی هم صحبت میشدم که خودشون معاف شده بودن و از لذت معافیت برام تعریف میکردن و این هم صحبتی ها انگیزمو بیشتر میکرد تو مسیری که بودم
……….
یا استفاده از قوانینی مثل:
تجسم نتیجهی نهایی؛
من در مسیری که برای رسیدن به هدفم حرکت میکردم انصافا اوایلش خیلی دلهره داشتم و طبیعی هم بود
ولی کم کم با نشانه هایی که میدیدم و هدایت هایی که میشدم هم با خدا بیشتر صحبت میکردم
و هم دلم قرص تر میشد
یعنی این دلهره ها من را به خدا نزدیکتر کرده بود
یه جورایی چاره ای جز صحبت کردن و نزدیک شدن به خدا نداشتم و اصلا راه دیگه ای نداشتم
و این هم صحبتی با خدای مهربان باعث شده بود که قوت قلب بگیرم و همیشه به پایان کار که فکر میکردم دلم قرص بود و همش اون لحظه آخر را میدیدم که فریاد میزدم خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا ممنونم
خدایا دوستت دارم
و چهره کسانی میومد تو ذهنم که من را مسخره میکردن و سرزنشم میکردن
همش فکر میکردم که حالا میرم نتیجه را میکوبم تو صورتشون
البته هیچ وقت این کار را نکردم چون وقتی همه متوجه شدن که من چقدر تلاش کردم و موفق شدم همگی تحسینم کردند و فقط من میدونستم که چه حالی دارم اون لحظه و خدای من میدونست که من چه حسی داشتم
سپاسگزارم خدای بخشایشگر و مهربان که رو سفیدم کردی
……….
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها؛
من اون موقع قانون سپاسگزاری را بلد نبودم
ولی بصورت ناخودآگاه زیاد اهل غر زدن و گلایه کردن نبودم و انصافا هر نکته مثبتی که میدیدم در حین روال اداری که پیگیرش بودم همیشه سپاسگزار بودم و خوشحال میشدم که بله میشه انجامش داد و شدنیه
چون بیشتر هم به لطف خدا ایمان داشتم که تنهام نمیذاره و کمکم میکنه
این یه حس قلبی بود و با قوانین کیهانی به صورت عقلانی آشنایی نداشتم
……….
مقایسه نکردن نتایجم با دیگران و رعایت قانون تکامل؛
اتفاقا اصلا نتایج پیگیری هامو با کسی مقایسه نمیکردم
مثلا خیلی بچه ها با من بودند که همون اول معاف نشدن و خیلی سریع رفتن سربازی و به من هم پیشنهاد دادن که بیا بریم ادامه دادندش بی نتیجست ولی من با ایمان حرکت کردم تا به نتیجه دلخواهم رسیدم
در مورد قانون تکامل هم چیزی نمیدونستم ولی واقعا سر صبر همه کارهام و پیش بردم و اصلا عجله نمیکردم
گفتم دلهره داشتم ولی عجول نبودم
شاید صبرم بخاطر ایمانی بود که بصورت قلبی به خدا داشتم
چون خیلی ها بهم میگفتن برو به فلان کس که آشناست بگو سفارشتو بکنه که کارت بهتر انجام بشه و اینهمه پادویی نکنی ولی من هیچ وقت این کار را انجام ندادم با اینکه خیلی هم به اصطلاح آشنا داشتم که بهشون رو بزنم ولی به لطف خدا و با ایمانی که به بخشندگی و قدرت خودش داشتم هیچ وقت این کار را انجام ندادم
و امروز افتخار زندگیم به اینه که هیچ وقت با آشنا بازی کارم را پیش نبردم
در هیچ مرحله ای از زندگی و همیشه با ایمان به رب و فرمانروای جهان هستی به هر آنچه که دوست داشتم و در مسیرش تلاش کردم رسیدم
مثل معافیت خدمت سربازی
مثل ازدواج موفقی که داشتم به لطف خدای عزیزم که اون هم داستانش واقعا رویایی و زیباست که فقط خداوند میتونست این اتفاق زیبا را برام رقم بزنه و با استمرار من خداوند با ز هم من را رو سفیدم کرد
آخ خدای بخشنده و مهربان صادقانه ازت ممنونم و سپاسگزارم
یا مثل به اتمام رسوندن تحصیلاتم که اون هم یک اتفاق زیبا بود در زندگی من
و خیلی اتفاقاتی که فقط خداوند یاری کننده من بود نه هیچ کس دیگری
و چند زیباست که کارها بدست خداوند انجام بشه
که بیشترین لذت را داره بدون منت و بدون هیچ انتظاری
……..
پرسیدن سوالات جادوییای چون: چطور از این بهتر، چطور از این ساده تر؛
در این مورد چیزی یادم نمیاد چون آشنایی با این قوانین نداشتم
و البته اگر بخوام حقیقت امر را بگم اون موقع بیشتر بر این باور بودم که هر چقدر بیشتر سختی بکشم امکان موفق شدنم بیشتر هست و بابت سختی ها خداوند بهم پاداش میده
برای همین پروسه معافیت من پنج سال طول کشید
مطمئنا اگر با قوانین آشنایی داشتم از اول هدایت میشدم به همون مرحله آخر
……….
سپس بنویس چطور میتوانی از این الگوها برای رسیدن به هدف فعلی خود استفاده کنی؟
مطمئنا داشتن انگیزه کافی خودش انسان را وادار میکنه به حرکت کردن
یعنی اینکه لذت بدست آوردن یک چیزی
و همون بحث رنج نرسیدن به یک هدفی
ابن خودش یک محرکه است برای استمرار در رسیدن به هدف
یعنی من ایمان دارم با تلاش ذره بینی و متمرکز بودن بر روی یک هدف و با ایمان به خداوند
و البته الان با آشنا شدنم با این قوانین و صبور بودن و سپاسگزار بودن و تحسین کردن نشانه های حتی کوچک و تجسم کردن نقطه پایانی و نتیجه کار
ایمان دارم که حتما به سادگی و با هدایت خداوند در بهترین زمان ممکن با بهترین کیفیت ممکن در اوج سادگی و آزادی و لذت و شادی به هدفم خواهم رسید
استاد عزیزم از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت طرح این سوالات زیبا و تاثیر گذار
برای همگی عزیزانم در سایت آرزوی تندرستی دارم و شادابی
بنام نامی الله .
سلام استاد عزیزممممم،سلام بانو مریم.
سلام به همه همفرکانسی های عزیزم .
امروز صبح که از خواب بیدار شدم مثل همیشه اومدم تا به سایت سری بزنم ،اما قبلش حسم بهم گفت استاد فایل جدید گذاشته و برو نگاه کن،تا سایتو باز کردم ،دیدم خدای مننننن خدایاشکرت که همیشه هدایت میکنی،چقدر خوبه که منوووو همراهی میکنی:)
دیدم بله استاد عزیزرززم فایل جدید گذاشته و تازه موضوع فایل هم ،همون چیزی هست که من میخوام .
اهدافم به قبل قانون و بعد قانون تقسیم کردم ،منظورم اینکه یه سری اهدافو قبل از آشنایی با قانون پیش بهشون رسیدم و یه سری اهدافمم بعد آشنایی با قانون بهشون رسیدم،خب میخوام تفاوت این روندو بگم ،من کلا آدم خیلییی با اراده ای خیلیییی،یعنی وقتی بخوام به هدفی برسم هر طور شدههه پیش میرم تا بهش برسممممم ،اهل عقب نشینی به هیچ وجه نیستم ،و اما تفاوت قبل و بعد از قانون ،اهدافی که قبل این آگاهی ها بهشون رسیدم ،به دلیل اینکه باور درستی نداشتن ،ازمون خطا در اون ها بیشتر بود،کلا یه جورایی چون قانون رو بلد نبودم حس میکردم با سختی کشیدن زیاد قراره برسم بهشون پس خیلییی خودمو خسته میکردم و به قولی پشتکار زیادی به خرج میدادم ،به هدف میرسیدم اما یکم با سختی ،به هدف میرسم اما یکم طولانی ،از وقتی که قانونو یادگرفتم و دارم واقعااا سعی میکنم بهش عمل کنم ،دیگه خبری از سختی و اذیت شدن زیاد نیست،از وقتی قانونو یادگرفتم از مسیر لذت میبرم و با این لذت بردن و رها بودن و نچسبیدن به هدف ،خیلی زود به اهدافم میرسم و حتی بعضی وقتا با انرژی نصف اون انرژی قبلی هدافم محقق میشه،اینه معجزه قانونو و عمل به اون ،اینه پیش رفتن بدون مقاومت و بدون اذیت شدن ،یه دل گرمی دیگه ای که هست اینه وقتی قانونو یاد میگیری ،چون میدونی مسیر درسته ،چون میبینی تو مسیر بهت الهامات گفته میشه ،مطمعنی که مسیر رسیدن به خواسته درستهههه و ایمان قلبی داری که به هدفت میرسی و قانون جواب میده ،
میدونی 2×2 همیشه میشه 4،مطمعنی چون این قانونشه ،خوده دونستن قانون و آگاهی ،در مسیر آسانی ها تورو قرار میده و هم لذت میبری ،همم به هدفت میرسی:)
-یکی از اهداف سال پیش که بهش رسیدم و بارها و بارهاا تو سایت دارم راجبش صحبت میکنم ،کار کردن روی دوره عشق و مودت بود،موفقیتی که هر روز به ذهنم یادآور میشم ،و بارها و بارها باید بگم راجبش،چرا که ذهن همیشه دنبال اینکه موفقیت هارو کوچیک جلوه بده ،قبل دوره از خودم یه ویس گرفتم و یه جورایی تعهد نامه ای بودم برام ،با صدای خودم وضعیتمو به خودم یادآور شدم و هنوزم اون ویس رو دارم ،یادمه زمانی که اون صدا رو ضبط میکردم در بدترین شرایط روحی بودم ،در بدترین حالت ممکن از سطح انرژی و فرکانس بودم،اما چون ایمان داشتم که میشه و جواب میده،شب قبلش صدارو ضبط کردم و خودم و معرفی کردم و تو اون صدا و ویس به خودم تعهد دادم و گفتم کهههه من میتونم و باید برسم به رابطه دلخوام اوللللل با خودم بعدم با بقیه گفتم باید من یه آدم دیگه بشم،همون شب گوشی گذاشتم روی آلارم و ساعت 6 صبح بیدار شدم ،شروع کردم اولین جلسه رو گوش دادن،چیزی ازش نمی فهمیدم چون اگاهیم در اون حد بود، ولی گفتم نهههه بازم بازم گوش میدم ،در طول اون روز چندبار گوش دادم و با هربار گوش دادن مقاومته کمتر میشد ،مینوشتم و مدام نت برداری میکردم ، استاد یه چیزی که تو رفتن تو دل مسیر به پاهام جون میداد و انگیزه منو برای ادامه دادن بیشتر و بیشتر میکرد،ریز بین شدنم بود ،من نتایجو از همون لحظه میدیدم هرچقدر ریز و کوچیک اماااا یه دفتر گذاشته بودمو همون نشونه های کوچیک رو مینوشتم ،اونقدر شوق داشتم هر روز بیشتر و بیشتر بنویسم و دیدن این روند بهبود های کوچیک و جمع شدنشون روی هم ،نتیجه خیلییییییی بزرگی رو به همراه داشت برام ،
دیدن کوچکترین نکات مثبت و پیشرفتها در مسیر و سپاسگزاری برای آنها
چطور نجواهای ذهن را کنترل میکردی و در مسیر میماندی؟
فقط و فقط یه چیز بود که صداش از درونم میومد و میگفت ادامه بده ،این پر شدن از صدای خدام هرچقدر بیشتر روی خودم کار میکردم،هرچقدر سپاسگزار تر میشدم بلند تر میشد و از درونم میگفت :من هدایتت کردم به این دوره و مسیر،من نیوردمت تا اینجا که رهات کنم،بخدا قسمممم این صدا بعضی وقتا اونقدر بلند بود که حتی از زبون خودم به خودم گفته میشد ،شاید تو مسیر به قول خودتون تضاد هایی میومد نجواهایی میومد که بیخیال ادامه نده فایده نداره ولی بخدااا که صدای خدا خیلی بلند تر بود،خیلی .
البته که دیدن نتایج بچه هاام خیلی تاثیر گزار بود وقتی میدیدم این الگو هارو میدونستم که میشود ،میگفتم ببین اینا تونستن منم میتونم.
-یکی دیگه از این عوامل ،تعهد فولادینم بود ،تعهدی که از ایمان بخدا میومد ،واقعااا از ته دلم این تغییرو میخواستم .
-فکر کردن به نتیجه کار چنان شوقی در درونم مینداخت چنان عشقی در درونم بود که این شوق روز به روز بیشتر میشد.
(فکر کردن به نتیجه نهایی=اشتیاق در مسیر)
-دلم میخواد اینم به خودم یادآور بشم که من شخصیتم عوض شد و بعد نتایج تغییر کرد،باور های دوره رو زندگی کردم و زندگی میکنم ،اونقدر گوش دادم که تو ناخودآگاهم نشست و شما تو دروه میگید که اونقدر گوش بدید که به عمل برسه و ناخودآگاه اونو انجام بدید،دقیقا همین کارو کردم ،من به عمل رسوندم ،و نتیجه اومد.
در آخر میخوام مقایسع کنم قبل و بعد :
قبل :
×رابطه و آرامش درونی داغون
×اصلا با خودم در صلح نبودم
×به شدت واکنش گرا
×تند خو
×رابطه با خانواده بخصوص مادرم داغون
×رابطه با پارتنرم ،افتضاح به معنی واقعی
×رابطه با همکارا و دوستا اونقدر بد بود ×که همه از دورم یواش یواش میرفتن و ×همیشه با همه در جنگ بودم و همیشه ام قهر بودم:)
اکنون(نتیجه 3 ماه کار کردن مداوم روی خودم)
-آرامش درونی با خودم و به صلح رسیدن عالی با درونم
-تغییر شخصیت 100 درصدی ،اروم شدم،امکان نداره دیگه به هیچ اتفاق و برخوردی واکنش نشون بدم البته که با تغییر باور هام من اصلا تضادی تو روابطم ندیدم مگر خیلی جزئی و به قول خودتون ادم نباید صفرو صدی فکر کنه.
-رابطه با مادرم عالی در یک بهشت واقعی،
مادرم خیلی با درک شده،خیلی مهربون تر،روشن فکر تر،همراه تر،هر روز کلی بغلم میکنه و شاید باورتون نشه تو هر چیزی نظر منو اول میپرسه.
-رابطه با پارتنرم فوق بهشتی ،استاد بخدا قسممممم قبل این دوره من هررررر روز دعوا و بحث داشتم ،اما با این دوره اونقدرررر باهم در صلحیم و هماهنگگگگگگ ،خدای من عاشق این هماهنگی ام و بخدا که همینو میخواستم و شد ،استاد اونقدر عالی شده ،همسیرم شده ،حرفامو میفهمه،داره رو خودش کار میکنه کلا شخصیتش عوض شده ،ساعت هاا راجب اهدافمون راجب قوانین باهم صحبت میکنیم خیلیییی پیشرفت کرده اونم ،.انقدر برام ارزش قائله،با احترام و عشق باهام صحبت میکنه البته بگم استاد مهسای وابسته ی چندماه پیش خیلی وقته مرده و یه مهسای قوی و جدید متولد شده:)
خلاصه رابطمون فوق العاده است و خدایاشکرت .
-رابطه با همکارام و مدیرم خیلیییییییییی عالی شده خیلی،با عزت و احترام و مهربونی با من حرف میزنن،(خوب من ،جان من ،خدای من،تو منو عزیز کردی،تو بهم عزت دادی ،همه عزت هااا به دست توعه جانه جانان)
منوو مهساجان صدا میکنن ،با عشق صدا میکنن.
خدایاشکرتتتتتتتتتت.
اره ذهنم اره عزیزممممم
دیدی چقدر عوض شدیم،دیدی هیچ ربطی به قبل نداریم ،ذهن عزیزم مااااا اون بودیم و الان اینیم :)
عزیزززززم این نتایج یه شبه نبوده این نتایج تصادفی نبوده،این نتایج وقتی اومد که از درون از باور عوض شدیم ،وقتی اومد که جزئی از ما شد.وقتی اومد که ورودی هامونو کنترل کردیم:)
هدف بعدی که دارم روش کار میکنم ،دوره عزت نفس هست ،که در این دوره از همینجاااا بازم تعهد میدم ،که میام و از نتایج طلاییش خواهم گفت:
هدفم در این دوره:
-بالارفتن عزت نفس و رسیدن به یک احساس تعلق و دوست داشتن عالی به خودم.
-رسیدن به هدفم،عالی شدن و حرفه ای شدن در نقطه قوتم ،نقاشی:)
-به انجام رسوندن همههه کارهای نصفه و نیمه .
-رسیدن به یه مهسای قوی تر ،
من میتونمممممم و میشود:)
میام و از نتایج خواهم گفت :)
استاد یه نکته ای که در صحبت هاتون انگار بلند تر از بقیه بود برام این جمله بود:
برای اینکه به مسیر قبلی بر نگردی و آدم قبلی نشوی، باید الگویی که شما را به این هدف رسانده، تبدیل شود به عادت رفتاری شما و شخصیت شما. چون اگر به عادتهای آدم قبلی برگردی دوباره نتایج از دست میرود. این رمز پایداری نتایج است.
اینو بارها به خودم میگم من بهتر از قبل میشم و مسیر من صعودی خواهد بود.
در پناه خدا باشید.
سلام و دورود به استاد عزیزم،
و بچه های بی نظیر سایت
و سلامی گرم به خداوند عزیزم که منو هدایت کرد به این سایت بی نظیر و عالی
خداجونم عاشقتم
استاد بی نظیرین،عالی هستین،احسنت به این اندام عالی،احسنت به این بازوهای نیرومند شما،احسنت به خداوندم که چنین کرد به بنده ی عزیزش،خدا جونم شکرت️
من هدایت شدم به نوشتن،و فقط و فقط اومدم بنویسم احسنت،احسنت،آفرین،مرحبا،
اندام بی نظیر،باشگاه عالی،احسنت به مدیر این باشگاه چه همه دستگاه،احسنت به سلیقه شون چه رنگ زیبایی،حتی دیدن رنگ دستگاه ها انرژی میده به انسان،خدا جونم ای ولا داری با این بنده گان بی نظیرت
چه خانوم خوشتیپ و زیبا پوشی احسنت ساق ورزشی که پوشیده با رنگ دستگاه ها ست کرده
من اومدم اعلام کنم که من میتوانم،من ثروت مند خواهم شد،من زیباترین مغازه رو از خودم خواهم داشت،حتی اسم مغازه میاد به ذهنم ذوق عجیبی از دلم بیرون میاد،خداجونم شکرت
من خانومی خونه دار و فعالی هستم،لباس،لوازم آرایش میفروشم توی خونه،و خیلی موفق هستم،بهترین و عالی ترین فروش رو دارم خدا رو شکرررر️
من میتوانم چون خداوندم با من هست توی همه ی لحظه های زندگیم،️
تو این سال جدید هدفی که دارم فقط ثروت مند شدن و عالی بودنم هست،و خدا رو شکر روز به روز به بهترینها هدایت میشوم،خدایا شکرت️
دوره قانون سلامتی رو خواهم خرید چون مطعنم که میخوام به هدفم برسم باید انرژی بالاتری داشته باشم.
خدا رو شکر خانومی هستم با اعتماد به نفس بالا
خدا رو شکر خانومی هستم موفق
خدا رو شکر خانومی هستم با رابط عالی که با همسرم دارم،
و خدا رو هزار مرتبه شکر که منو به سمت شما استاد عزیزم و مریم جان و بچه های این سایت هدایت کرد،
خدایاااااااااااااااااااااعاشقتمممممممممممم️
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام به همگی
استاااااد راجع به این هم زمانی ها چی بگم!!!!!
به لطف خدای مهربان من یکماهه پیش قدم اول دوره رو شروع کردم و چند روزه که وارد قدم دوم شدم جلسه هدفگداری قدم اول رو که دیدم (شاید یکی از مزیت هایکه برای من داره این دوره نسبت به بچه های چندسال پیش توی دوره بودن اینه که من همزمان که هدفگداری شما دو دیدم همزمان نتایجش رو هم با قانون سلامتی و بدن معرکه ای که ساختین رو دیدم)
واسه همین یه قدرت و انگیزه ی چند برابری برای من ایجاد شد وقتی که توی قدم اول هدفگداری کردم…که بببین میشود مال یه ثانیه شه!!!
بدجور میشود و این قوانین جواب میدهد…
و نجواها همونجا در لحظه در نطفه خفه میشدن خخخخ
اصلا طفلیا فرصت نفس کشیدن نداشتن خخخخ
دیروز داشتم واسه اون هدفگدلری قدم اول (چن قدم دوم جلسه ی2،3که راجع به تجسم بودرو داشتم میدیدم) توی اینترنت دنبال عکس اهدافم میگشتم و کلی براش وقت گزاشتم چن لدت میبردم از عکس خواسته هام وهمینجوری میگشتمو نگاه میکردم و همونجام تجسم میکردم و پاورپونت درست کردم براش…
خیییییییلی لدت بخش بود استاد وقتی که عکسشونومیدیدم ….
توی جلسه هم گفتم که استاد اصلاااااااعالی بود مطالبی که با اون احساس قلبی میگفتین ،،،بازم سپاسگزارم استاد
من استاد قدم اول که هدفگذاری کردم چن متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم دوربرم هیچکسی نیست که توی این فضا باشه(بجزبچه هام،که خیلی کوچیکن اماهمیشه فایلهاتونوهمراهم نگاه میکنن)
من توی قدم اول بخودمو خدا و شما تهعد دادم که به خواستم برسم و دراین مسیر بمونم..
همونجام گفتم استاد وقتی که تعهد میدم توی دفترم که به هدفم برسم وقتی بشما هم میگم(کامنت مینویسم)انگار اون قویتر عمل میکنه برام.
وقتی میخام از مسیر خارج بشم یاد شما و خدا و کامنتی که گزاشتم میوفتم انگیزه ی خوبی میشه برای ادامه دادن..
چن توی این سالهابارهابه اطرافیان نزدیکم گفتم اهدافم رو وحشتناک مسخره م کردن یعنی استادخییییلی ضربه خوردم ازین تیکه و حالم بد شده،،دیگه هزگز بمیرمم به کسی نخواهم گفتم تا وقتی که همفرکانس و توی این مسیر باشه اون فرد.
در مورد باز گزاشتن دست خدا و مسیرهم خییییییلی مورد بجایی بود برای منی که قدم های اولم هنوز و تاز ه دارم راه میوفتم حتمااااااازش استفاده میکنم.
درمورد اینکه وقتی به هدفت میرسی هم که نه تنها خودت بلکه به دیگرانم سود میرسونی که دیگه قانون سلامتی و پروسه ی کار کردن شما و داستانهای زندگیتون که هیچی حرفی برای گفتن نمیمونه دیگه!!!
اگه من الان اینجام و دارم کامنت مینویسمو بهترین احساس های خوبم مال وقتایکه توی سایت هستم یه َچک محکمه برای نجواهای ذهن ..دیگه با اینهمه نتایج شما اون نجواها وااااااقعا در نطفه خفه میشن و شدن.
درمورد رسیدن به اهداف گدشته مم چیزیکه خیییلی بمن کمک کرده همین تجسم بوده استادعکس اون هدف رو توی اتاق خوابم زده بودم و هرشب قبل از خواب تجسم میکردم.
چطور ازین الگوها برای رسیدن به هدف فعلی کمک میگیرم!؟؟؟.
این همزمانی ها…قانون سلامتی…بخصوص هدفگداری شما توی 12 قدم که من دارم باچشام میبینم و ازین منطق قویتر م مگه برای ذهن میتونه باشه!!
من باید با تکامل مث جت حرکت کنم دیگه…اینا یه موتوری هستن که به اهداف من سرعت میدن و انگیزه و اشتیاقم رو چند برابر میکنن..
بازم میگم چقدر فایل های دانلودی کنار محصولات مکمل هستن و چقدر باعث میشه خوب درک کنی و بفهمی قانون رو..
استاد من تازه شروع کردم واردشدن در 12قدم اصلااااا توی این یکماه ازین رو به اون رو کرده..
بخدااستاد توی این4سال که باشما آشنا شدم یک هفته اسمترارنداشتم روی انجام تمرین ها..
اما الان چنان دست بقلم شدم و برام اصل شده که خودمم متحیرم…!!
بازم میگم هزاران بار دیگه هم میگم که همه ی اینا بخاطر پرداخت بهاست!!!
اینقدر میگم به ذهنم که4سال مقاومت داشت برای پرداخت بهاااااو منو4سال از موفقیت و حال و احساس خوب و،،،،،محروم کرد!!!!
من با تمام وجودم موصوع پرداخت بها رو درک کردم استاد..
نمیدونید چقدر حالم خوبه از وقتی قدم اول رو خریدم، از انجام تمرین هااااا
و دیدن جلسات دوره…
منی کع اینقدر تنبل بودم توی تمرینات و خیییلی برام سخت بود یهو اومدم توی دوره ای که بقول شما دورهی 12قدم دوره ی تمرین محوری هست!!!
اصلا دست خودم نیست براحتی تمرینات رو انجام میدم و مهمتر از اون لذت میبرم و احساس خوبی دارم…
به جرات میتونم بگم استاد توی این یکماه احساسم و کنترل دهنم از این4سال اشنایی با شما بهتر و بیشتر بوده.
سسسسسسسسسسپاسسسسسسسگزارم
به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها
سلام بر استاد عزیز و بزرگوار
سلام بر همه دوستان همفرکانسی
استاد دقت کردم که از زمانی که میگم به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها ،این خدا هرروز داره زیباییهای بیشتری رو به من نشون میده که چندین موردش در همین فایل بود .
این اندام بسیار زیبا که جا داره من تمام قد برای شما بایستم و باتمام وجودم برای شما کف بزنم .
اینهمه اراده و پشتکار ،اینهمه شناختی که شما نسبت به خودتون و افکارتون و عملکردتون دارید .شما واقعا ی انسان به تمام معنا فوقالعاده هستید .من خیلی کم دیدم انسانهایی رو که در تمام ابعاد خودشون رو بشناسند .یا میشه گفت که اصلاااا ندیدم .
استاد اتفاقا من الان قدم پنجم رو تمام کردم و از وقتی فایل هدف گذاری شما برای داشتن انرژی بیشتر رو دیدم تا همین امروز به خودم میگفتم ببین استاد اونجا هدفگذاری کرده بود و چقدر خداوند قشنگ ایشون رو هدایت کرد به این دوره و تااینکه امروز شما این فایل رو اماده کردید .
واقعا خداوند پاسخ میده به همه سوالات و خواسته های ما بشرطی که درها رو باز بزاریم برای ورود نعمتها .
استاد من همین امروز خیلی متعهدانه اومدم و هدفی که ماهاست در فکر انجامش هستم رو نوشتم و از اهرم رنج و لذت هم استفاده کردم و با خودم گفتم سایه تو بااااید این کار رو انجام بدی و هیچ راهی هم برای فرار ازش نداری ،اما استاد هیچ ایده ایی برای شروع ندارم ،امروز وقتی این فایل رو که ایمان دارم چیزی جز هدایت الله نبود رو دیدم بیشتر به این باور رسیدم که من (سایه)باید
1- آرام باشم و عجله نکنم و بخودم فشار نیارم (طبق قانون)
2-قدمها رو تکاملی بردارم (داشته هام و توانایی هام و علاقه مندیهام رو دسته بندی کنم برای شروع)
3-درها رو باز بزارم برای هدایتم در مسیر مشخص (نه اون مسیری که به ذهن خودم میاد).
استاد این فایل و دیدن شماباعث شد من ایمانم قویتر بشه بخودم گفتم منم میتونم عضلات کسب و کارم و درامدم رو قوی کنم .
استاد من همینجا اعلام میکنم که روزی میاد که منم در آینه بخودم نگاه میکنم و بابت موفقیت و پیشترفتم بخودم آفرین میگم .
استاد اتفاقا توی اهرم رنج و لذت یکی از مواردی که بهش اشاره کردم همین بود که بچه های من با دیدن موفقیت من در این کارچقدر باورهاشون تغییر میکنه و موفقیت رو خیلی دور و غیر قابل دسترس نمیبینند .
ی موضوع دیگه اینکه اتفاقا همین مثالی که زدید برای رسیدن به خانه رویایی ،منم الان در یک خانه بسیار شیک و زیبا و فول امکانات زندگی میکنم که برای داشتنش یک ریااال هزینه نکردم و همیشه بخودم میگم که «خانه من خانه خداست و صاحبش هم خداست»،امروز هم همین نعمت رو بخودم یاداور شدم که سایه همین خدایی که این نعمت رو به آسونی وارد زندگیت کرده، توانایی اینو هم داره که تو رو در مسیر درست هدایت کنه و اینکه من با حرکت در این مسیر درست این نتیجه برام حاصل شد و حالا با حرکت در همین مسیر میشه به هدفت و به نعمتهای بیشتر برسی .
استاد در کل میخوام بگم که چقدر صحبتهای امروز شما برای من هدایت بود و کمک کننده .
من ایمان دارم که بزودی میام و از برداشتن اولین گامها و رسیدن به اولین نتیجه اینجا کامنت میزارم .من بخودم و بخدای خودم و به هدایت اللله ایمان دارم .
خداوند در هر لحظه در حال هدایت منه و خداوند برخودش واجب کرده که همه ما انسان ها رو در مسیری که میخواییم هدایت کنه .کلأ نمد
خوشحالم بابت داشتن چنین خدای هدایتگری
استاد عزیزم از شما و مریم جوووونم سپاسگزارم .
چهارشنبه 1402/02/27
سلاااااام استاد جانمممم و سلام خدمت مریم عزیز که جاش تو این ویدیو خالی بود و سلام به همه دوستای هم مسیرم
استااااد جان به قدری لذت بردم که که نتونستم تحمل کنم و اولش استپ زدم و زنگزدم به برادرم و همسرم گفتم فقط برید فایل استادو ببینید…وقتی داشتید لت از جلو میزدید و علی عزیز داشت ازتون فیلم میگرفت بدنتون باور نکردنی بود،به علی گفتم ببین چه هیووووولاییی شده بدن استاد چه بدنیییی ساختهههه و لذت بردممم.
استاد جان یادمه اون فیلم تو قدم دوم بود که لباستونو دراوردید و من چند وقت پیش که داشتم قدم میدیدم مجدد این فیلمو دیدم و همون موقع دچار شُک شدم ،ولی وقتی کنار هم میاد برای مقایسه ادم باورش نمیشه باورش نمیشهههه که چقدر قدرتمند این مسیرو رفتید.
یادمه وقتی قانون سلامتی اومد یه سریا گفتن که هیچی نباید بخوریم ،چجوری میشه و شما گفتید حتی حاضر نیستن امتحان کنن و من گفتم خدایا این مسیر درسته فقط تو کمکمون کن که از پسش بربیایم .و ما هم ادامه دادیم این مسیرو استاد جان ،تغییرات بسیار زیاد بود ،کوچیکترینشون این بود که مهدی دیگه شبا خرو پف نکرد.من تو مسافتای زیاد پام باد میکرد وقتی زیاد اویزون بود ،دیگه اون اتفاق نیوفتاد.2سال بود برای پرید منظم قرص مصرف میکردم و به لطف این دوره 1ساله که قرصامو نمیخورم و همچنان همه چیز اوکیه.تو این دوره یک بار سرما خوردم (منی که وقتی مریض میشدم یک هفته درگیر بودم و با قرص و امپول به نتیجه میرسیدم..فقط یک روز فقط یک روز اوکی میشد.در حالی که همه میگفتن مریض شدی باید سوپ بخوری)البته الان که گفتم همه یه چیزایی یادم اومد تو این مسیر ….چقدر از خانواده ها و دوستان حرف شنیدیم.اینکه مریض میشید مگه میشه؟کی اینارو گفته و مادر همیشه در صحنم که میگه عباسمنش بچه های منو جادو کرده:::))))) مشکل گوارشیمون حل شد و یه چیز جالب بهتون بگم که تو این مسیر یه بار برادرم و من خطا کردیم فرداش جوری خدا زد تو سرمون که گفتیم تسلیم …غلط کنم دیگه کج برم
به لطف خدا خوب پیش اومدیم و خیلی چیزارو گذاشتیم کنار..همون موقع هر چی داشتم تو خونه…خوراکی ،ارد کیک پزی،روغن کنجد(اینو میگم خندم میگیره:)فک میکردیم چه روغن خفنی داریم میخوریم)خوراکی و هر چیزیییی که فک میکنید و جمع کردیم و دادیم به کسایی که مصرف میکردن.استاد چقدر همه چیز عالی شد.
بهتون میگماز چه جنبه هایی:
اول اینکه ما کلی وقت میذاشتیم برای غذا درست کردن و پهن کردن و جمع کردن و این خب کلی از زمان روز ادمو میگیره و انگار همش درگیری خب امروز چی درست کنم ،شام چی بزارم ناهار چی بزارم و….تمرکز از روی کارای دیگه میگرفت
نکته بعدیش اینه که به محض غذا خوردن خوابم میگرفت و میخواستم بخوابم عملا وقتی نمیموند که بنده برای اهدافم بزارم :)
الان چقدر حالمون خوبه با این دوره.وقتی همه میگن خسته نمیشی انقدر گوشت میخوری ولی وقتی میای تو مسیر خدا هدایت میکنه همون گوشت به روشای مختلف بپزی که برات جذاب باشه و بعد از یه مدت دیگه نمیتونی به غذاهای دیگه نگاه کنی حتی .
شکر خدا بابت این دوره استاد جان.
درمورد تمرین این جلسه:
من هدفمو گذاشتم برای مهاجرت و گفتم میخوام تحصیلی برم ..(بگم که عاشق رشتم هستم و درس خوندن)و خب اولین کار زبان خوندن بود و من از بچگی این تو ذهنم بود که من از زبان متنفرم …ولی خب مهاجرت هدف کمی نبود برام.شروع کردم زبان خوندن و کلاس رفتن.اولش از همه ضعیف تر بودم…چون نه میتونستم حرف بزنم.گرامرم ضعیف بود ،کلمه بلد نبودم و هزاران داستان دیگر…یه روزایی انقدر اذیت میشدم که بعدش گریم میگرفت ولی میگفتم ببین دختر تو میخوای بری پس بیخیال نشو.
شروع کردم جدی خوندن..روزی 8ساعت زبان میخوندم،استاد گرامرایی که یه روزی 3ساعت زمان میذاشتم تا بفهمم چجوری باید استفاده کنم الان اصلا بهشون فک نمیکنم .
خلاصه بعد از 4ماه زبان خوندن یه استادی اومد سر کلاسمون که من الان که 3ماه از اون روز میگذره هر روز از خدا بابت این ادمی که گذاشت تو مسیرم شکر میکنم.مثل یه مادر که دلش میخواد بچش به همه چی برسه کمکم کرد و از روز اول فیلم گرفت ازم.(کلاسا انلاین بود و از خود پلت فرم ریکورد میکردن)
ایشون تا تونستن کمکم کردن،یه جاهایی کم میوردم و میگفت ادامه بده فاطیما نمیدونی چه اتفاقی داره میوفته…ارم میخواست یه کارایی بکنم که برامسخت بود ولی انجام میدادم چون میدونستم نتیجش درسته و هر چقدر ذهنم تلاش کرد که تسلیم شم ،قلبم نذاشت و الان بعد از 8ماه استاد به درجه ای رسیدم که منی که از همه ضعیف تر بودم الان با بچه ها کار میکنم برای تقویتشون.با یه سرعتی حرف میزنم که استادم میخنده میگه فاطیما زبونت نمیپیچه به هم انقدر تند حرف میزنی،و اون گرامرایی که فک میکردم هیچی از اونا سخت تر نیست مثل اب خوردن استفاده میکنم و از گرامرایی استفاده میکنم الان که اوباما تو سخنرانیش زیاد استفاده میکنه ،فرمال و سخت ولی برام اب خوردن شده و این نتیجه 8ماه تمرکز هر رووووز و هر روز ،حتی یه روزم بیخیال نشدم. و نتیجشو دیدم به لطف خدا تو این مسیر ادمایی اومدن تو زندگیمییی لطف خدا که سرعت پیشرفت من 10برابر شد و استادم میگفت فاطیما غیر قابل باور که یکی تو سه ماه از نمره 5 اور ال ایلتس برسه به 7.5.
الانم هدفای زیادی دارم که باید بهشون برسم
و هر روز با یاداوری اینکه چقدر قدرتمندم و چجوری از پس خیلی چیزا براومدم،مثلا همین وزن کم کردنم..مثلا زبان خوندنم و خیلی چیزاییی دیگه که تو این سی سال به دست اوردم به خودم انگیزه میدم وحالمو خوب نگه میدارم.استاد من هر وقت هدفی میزارم حتما به دو سه نفر میگم …چون دقیقا این باعث میشه که من بیخیال نشم و بگم من به اینا گفتم باید برسم بهش.
استاد جان به عنوان کلاماخر،ممنون میشم که بازم از این فایل ها که مربوط میشه به دوره قانون سلامتی نتیجش بزارید ،انگیزه هزاربرابری میشه،
عاشقتونمممم و شکر خدای بزرگ به خاطر شما در زندگی ما .
با یاد و نام رب الارباب که خالق جهان هستی و تنها قدرت برتر وخالق همه موجودات
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
ما را به راه راست هدایت فرما
پروردگارم ای قدرت برترم ای نیروی قدرتمند ای که همه هستی تو را فریاد میزند وتو را سپاس میگوید
مرا پناه وقدرتمند باش وقوی ام کن تا در راه تو پای نهم وجز تو به هیچ کس قدرت ندهم وراه مستقیم وتوحیدی را نشانم ده وقلبم را محکم کن وراهنمایم باش
که تو بهترین راهنمایی
نشان تورا در بوی گل ها میبینم که با هر بار دیدن گل های صورتی وسرخابی تو را به یادم میاندازد که زیبایی وزیبایی ها را دوست داری
مرا پناه و هدایتگر باش که جز تو پناه وهدایتگری نیست ونمی یابم
هدایتم کن که آنچه تو میگویی ومیخواهی بنویسم
سلام ودرود به استاد جان خوش هیکل وبا حال
اول از همه میخوام افتخار کنم به خاطر داشتن تنها استاد قوی در عمل کردن به قوانین واینقدر تمرکز را میشه قشنگ متوجه شد که چقدر خودتون تمرکز دارید روی هدف هاتون
بعد تحسین کنم اون باشگاه عالبی واینقدر زیبا ورنگ های دستگاه ها خیلی احساس خوبی میده
هرکس شما را نشناسه فکر میکنه چندین سال دارید روی هیکلتون کار میکنید اذیت شدید ولی به قول خودتون با یه بشکن چربی ها را آب کردید
چقدر عالیه این دوره قانون سلامتی چقدر به جهان وانسانها کمک کردید چقدر انسانها نجات پیدا کردند
استاد چقدر نکات مهم و ارزشمندی فرمودید در رسیدن به هدف
سوال: چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟
یه مثال میخوام بزنم از خودم 5سال با 6سال پیش هدفم را گذاشتم روی کم کردن وزنم
با روش تغذیه خام گیاه خواری در منزل با تغییر تغذیه و ورزش کردن در خونه به مقدار کم شروع کردم اولش از کم کردن وزن خبری نبود ولی به خدا به نیرویی فقط بهم امید میداد که ادامه بده ولی ایمان داشتم به راهم ادامه دادم چون میدیدم که داره حالم بهتر میشه و فقط به راهم ادامه دادم انگیزه ام رهایی از بیماری های بود که داشتم وتضادهایی که مرا مصمم تر میکرد که دیگه نمیخوام درد جسمی داشته باشم
با مخالفت ها روبه رو میشدم نجواهای ذهنم دیوانه ام میکرد از همه طرف فشار بود ولی ادامه دادم بعد شنیدم که افراد زیادی به این روش بیماری های سرطان وقند وام اس را از بین بردند وبیشتر امید گرفتم که راهم درسته بعد به امید الله ونتایج اومد 35کیلو وزن کم کردم سرحال شدم پرانرژی شدم
یه اهرم رنج ولذت برای خودم درست کرده بودم که اگر بخوام برگردم باز باید با بیماری ها روبه رو بشم وبیمارستان ودکتر ولذت سلامتی واحساس انرژی بیشتر را برای خودم بزرگ کردم و همیشه یه هیکل خوب ولباس مانکن را تجسم میکردم که پوشیدم و دارم لذت میبرم
درمسیر که بهتر میشدم به خودم میگفتم باید بهتر بشم وبهتر و بهتر و خواسته ام به سلامتی بهتر وایده آل تر بود که به امید الله رسیدم
الان 5سال گذشته ولی همچنان ادامه دادم و دیگه نه خبری از دارو ودکتر وبیماری بود فقط احساس خوب ارتباط بهتر با خدا والگوی بقیه شدم
از این نتایج به هدف های بهتر هم رسیدم
متوجه شدم از همین روش میتونم به هر چیزی دیگه بخوام برسم
الان اطرافیان به من میگن هنوز خام گیاه خواری ؟
فکر میکنند باید دیگه نتیجه گرفتی رها کنی ولی آگاهی های شما به من درس داد که من باید ادامه بدم همیشه وهرروز و بهترین خودم باشم وخودم را
ارتقا بدم وراخی که خدا هدایتت میکنه بهترین راهه برات
فقط نباید وسط راه برگردیم که نتایج برمیگرده ومبشی همون آدم سابق
از صحبت های شما این درس ها را آموختم از این فایل
1- اینقدر به هدفم مطمئن باشم ایمان داشته باشم که برم جلوی افراد نزدیکم اعلام کنم با ایمان و توکل به خدا وشجاعت داشته باشم که اعلام کنم این مسیر وهدف را میخوام پیگیری کنم
2-وقتی حرکت میکنم ویه قدم را برمی دارم خداوند هدایتم میکنه واز مسیرهایی که من اصلا نمیدونم من را به مسیرهای عالی میرسونه مسیرهای راحت تر وسرراست تر ومستقیم پس از خداوند هدایت بخوام ودست خداوند را باز بگذارم که از راهی که میدونه هدایتم کنه
3-وقتی نتایج کم کم میاد از همون نتایج کم انگیزه بگیرم و ادامه بدم ونتایج بزرگتر میشه واهرم رنج ولذت برای خودم بسازم وروی ذهنم کار کنم وبرایم مثل عادت بشه وجزو زندگیم بشه مسیر جدیدم وهرروز بهتر و بهتر بشم تو مسیرم وبه مسیر قبلی ام برنگردم وسبک زندگیام بشه
4- نتایج کوچیک را برای خودم بزرگ کنم تا استوارتر بمونم در مسیرم
5-وقتی به نتایج پایدار میرسم مسیرم الگوی بقیه میشه وجهان را گسترش میدم هم خودم لذت می برم هم بقیه
خوشحالم که شاگرد استادی همچون شما هستم که بهترین خودتون وما هستید والگوی عالی برای ما
استاد کلا بین فرزندانم و همسرم ومادرم وخواهرهام حرف وصحبت شماست که همگی خانواده ما استاد عباسمنشی شدند
خداراشاکرم که درمسیر مستقیم قرارم داد به سمت توحید ویکتاپرستی وبهبود