پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9
    172MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9
    20MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

549 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 541 روز

    سلام استاد جونم حالم عالی خدایا صد هزار مرتبه شکر امیدوارم که حال شما هم مثل من عالی عالی باشه عاشقتونم الان دوروزه که دارم با تمام وجود روی خودم کار میکنم خدایا شکر و سپاس گزارم که توی این مسیر مرا هدایت کردی و راه درست را نشانم دادی ی ساعت پیش دوباره روی فایل شما تمرکز کردم و هم گوش کردم و هم نوشتم و نکته بر داری کردم

    متوجه ی چیزی شدم که باز هم دلیل نرسیدم ب هدفم شد و دلم نیومد که نیام بگم و گفتم باید بیام و اشتراک بزارم من الان نزدیک دوسالی هست که با شما هستم ولی ب لطف خدا و قانون تکامل دیروز وارد سایت شما شدم ودوره تکرار شونده مساعل تکراری را گوش کردم و دوباره ب ی گزینه ی دیگری برخوردم که این من هر بار فایل های شما رو گوش میکردم اون تمرین و تمرکزی که باید روش میزاشتمو .کامل با وجود انجام نمیدادم و فکر میکردم چند باری که ی فایل را گوش میکنم فرکانسم عوض میشه در صورتی که فرکانس و حالت تو با تغییر فایل عوض نمیشه فقط با تکرار و ریشه یابی و درست کردن افکار و تمرکز روی هدف عوض میشه هم حالت و هم عوامل بیرونی این ریشه در اعماق وجودم بود که پیداش کردم و افتخار میکنم با شما اشنا شدم خدایا سپاس گزارم سایتتون عالی من احساس عالی دارم خدایااااااااااا سپاس گزارم عاشقتممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Nahal گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    سلام به استاد بزرگوارم و مریم جان عزیزم.

    چقدر مطالب این فایل عالی بود و من به عینه تجربیاتی از این جنس صحبت ها رو در زندگی خودم و اطرافیانم دیدم ،اما در نورد سوال این جلسه که چه هدفهایی رو داریم که بهش نمیرسیم؟؟؟

    من چند ساله که ارزوی موفقیت و پیشرفت توی شغلم و دارم اما متاسفانه هر سال دارم ضعیف تر عمل میکنم و فقط وقتی که به گذشته فکر میکنم غصه میخورم که چرا زمان و از دست دادم.من عاشق کارمم و از انجام دادنش لذت میبرم اما همه کارهایی که تا الان انجام دادم نتیجه معکوس بهم داده ،

    الان که دارم فکر میکنم میبینم خیلی باورهای اشتباهی توی وجودم هست که میخوام اینجا بنویسم و با همه ی قدرت تغییرشون بدم.

    اولین باور اشتباه من اینه که زمان و از دست دادم و الان دیگه دیر شده درصورتیکه من فقط 32 سالمه و کلی تجربه وسابقه کار دارم .

    باور اشتباه بعدیم اینه که سرمایه ندارم تا سالن خودمو بزنم توی یه محله پر رفت و امد و شلوغ ،که به قول داییم میگفت وقتی شرایط الان اینطوریه باید از اهرم استفاده کنی ،باید بری توی سالن های خوب کار کنی تا از اطریق اهرم اونا تو رشد و پیشرفت کنی و شناخته بشی.

    باور اشتباه بعدیم نداشتن اعتماد به نفس کافیه،که خودمو دست کم میگیرم در صورتیکه بارها همکارانمو دیدم که با وجود سابقه کاری و مهارت کم چقدر خودشونو قبول دارن و بخاطر همین اعتماد به نفسشون خیلی هم موفقن توی کارشون.

    باور غلط دیگه من باور کمبود است که انقدر ارایشگر های مطرح زیادن که من اصلا به چشم نمیام.

    یک دلیل دیگه توی عدم پیشرفت توی کارم نداشتن تبلیغات و پیج اینستاگرامه که مشتری ها چطور میتونن به من اعتماد کنن .

    دوستان این موارد خیلی جلوی منو گرفته و واقعا وقتی که به پشت سرم نگاه میکنم میبینم که چقدر موقعیت ها رو از دست دادم اما امروز اول دی ماه به خودم قول دادم که این زمستون ،بهار زندگیم بشه ،شروع کنم قدم بردارم و مطمئنم که خدا کنارمه ،میخوام روی همه ترس هام پا بزارم ،دورههای جدید و اپدیت و ثبت نام گردم و اولین قدم و برای رسیدن به اهدافم برداشتم ،من باور دارم که خدا یه قدم جلوتر از منه و داره هدایتم میکنه امیدوارم به زودی بیام و از تغییرات مثبتی که ت ی زندگیم ساختم بهتون بگم ،

    ممنونم که وقت گذاشتین و کامنتم و خوندین ،دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    به نام خداوند روزی دهنده

    سلام به همه

    من از چندین سال پیش دو تا هدف برای خودم داشتم یکی مهاجرت و دیگری موفقیت مالی

    و بحث مهاجرت به امریکا هدف نوجوانی من بوده و زمانی که راهنمایی بودم این خواسته را داشتم و زمانی بوده که استاد این خواسته رو نداشته اما من داشتم اما استاد به راحتی مهاجرت کرده و من هنوز همینجا هستم و بررسی کردم که چرا واقعا من به این ارزوهام نرسیدم.

    در واقع اگر ریز بررسی کنم مثل اینه که بیام زیر وزنه 500 کیلویی در حالی که هیچی نمیدونم و اماده نیستم

    1- بزرگترین مانع من عدم خودباوری به خودم هست که در درونم میگم نمیتونم این کار رو انجام بدم و ترس سراغم میاد اما واقعا به خودم باور نداشتم و ترس های من بزرگتر از من هستن و منو در بر میگیرن و مثل پوست گندم هستن که موقع به باد کشیدن باد میبرتشون و چیزی نمیمونه.

    نمونش من اولین بار که لاغر شدم و بعد سالها چند کیلو اضافه شدم و باور داشتم که به راحتی لاغر میشم و به راحتی لاغر شدم اما در مورد اون خواسته های مالی و مهاجرت من نتنها باور نداشتم بلکه ترمز بزرگ دارم و یه جورایی احساس لیاقت داشتنش رو نداشتم

    2- در بحث مالی وقتی به خودم نگاه میکنم من تا همین یک ماه پیش اصلا نمیدونستم علاقه ام چیه و برای صدها نفر کار کردم و هی از این شاخه به اون شاخه پریدم و دستاوردی پولی نداشتم ولی دوستام یه شغل رو ادامه دادن و با همون به خونه و ماشین رسیدن ولی من صدتا کار عوض کردم و صدبرابر اونا کار کردم. قانون رو بلد بودم و سرم توی موفقیت بوده و یک دهم اونا از لحاظ مالی پیشرفت نکردم در نهایت ناامید شدم و انگیزه هام رو از دست دادم

    3- قدرت دادن به عوامل بیرونی : همش شرایط هدف رو به دولت .به خانواده و به مردم ربط دادم و در واقع گدایی میکردم که وقتی اونا درست بشن کار منم درست میشه و خب دیدم که اینقدر چشم به راه عامل بودم اخرش هم هیچی به هیچی شد و حتا بدترم شد و باعث شد احساس قربانی بودن بکنم و شرایط بازم بدتر بشه و در واقع من مسئولیت خودم رو به عهده نگرفتم و همش از زیر مسئولیتم شانه خالی کردم

    4- وقتی به دلیل دیگه نگاه میکنم میبینم که من برای خودم هیچ اجباری نذاشتم که حتما باید به هدفم برسه و یا مرگ یا زندگی باشه و شاید چون شرایط محیا بوده راضی به همین راحتی و موندن توی دایره امنیت بودم و خب بالطبع تمرکزی هم روی خواسته هام نداشتم و بگیر نگیر داشته و مثل یو یو بودم یعنی ادامه دار نبوده

    5- هیچ وقت در زندگیم خدا رو دخالت ندادم و میدونستم هست ولی ازش کمک نگرفته بودم یعنی من هیچ رابطه و شناختی ازش نداشتم که ازش بخوام هدایتم کنه و راهم را نشان بده

    6- وابستگی ها و ترس ها که باعث شده به یکجا بچسبم و نخوام همین شرایطی که دارم رو از دست بدم که دیگه ممکنه نداشته باشمش و هرکدوم رو بررسی میکنم بازم به خوباوری و عدم لیاقت درونی میرسم

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نازنین خشنود گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    سلام استاد جان

    امیدوارم ک حالتون مثل همیشه عالی باشه

    یکی از اهدافی ک من برای خودم همیشه اول هر هفته انتخاب کردم و به دوروز نرسیده گذاشتمش کنار کاهش وزنه

    1فکر می کنم به خاطر اینکه مرتبا قدم هایی که باید برای هدفم بردارم را به تعویق می اندازم،یعنی برای من این شکلیع ک اول صبح با انرژی رعایت میکنم رژیممو عصر ک میشه یچیز خوشمزه مامانم میپزه دیگه اون لحظه فقط ب خودم میگم حالا بخور ازین غذاها خیلیییی

    بجاش دیگه تاشب چیزی نمیخوری و یجورایی خودمو گول میزنم بااینکه میدونم نمیتونم تاشب طاقت بیارم ث اتفاقا هم تا اخر شب همممه چی میخورم و میگم اشکال نداره از فردا شروع میکنم دوباره چیزی نخورم و اتفاقا باید هم ازون غذا خیلییی زیاد بخورم تا احساس خوبی بهم دست بده

    اگ کم بخورم همش فکر و ذکرم توی اون غذاس وحتی اگ اون لحظه کم بخورم ازون غذا

    دیریازود تاشب میرم سراغش ک خیلی بخورم و اون لحظه انگار افسار احساساتم دست خودم نیس و توی چند دقیقه بخودم میام ک دارم خودم رو سرزنش میکنم و کلی ضربه ب اعتماد ب نفسم وارد میکنم

    2چون من در شروع کار، انگیزه دارم اما خیلی زود انگیزه هایم را از دست می دهم:انگیزه هامو از دست میدم نه به خاطر اینکه قانون تکاملو درک نمیکنم ن

    بخاطر اینک غذاها وسوسم میکنن ک برگردم ب همون شیوه ی قبل

    3چون من هدف هایم را خیلی بزرگ و غیر واقع بینانه انتخاب می کنم مثلا 65کیلو هستم هدفم رو بجای اینکه 62انتخاب کنم ک دو کیلو وزنم کم تر شه باخودم میگم من باید 58کیلو بشم و چون من طی این سالها وزنم روی 65استا‌پ کرده هیچوقت پایین تر ازون رو یادم نمیاد برای همین ذهنم حتی سخت میتونه باور کنه ک من یک کیلو کمتر بشم

    چه برسه به 7کیلو

    چون من خیلی زود با برخورد با اولین مانع ناامید می شوم :اولین مانعم همون گرسنگیع ک دیگع برام هیچی توی اون لحظه مهم نیس جز سیر شدن و من غذا خوردن توی ذهنم شده ی لذت

    یکی از بهتترین لذتای زندگیمه

    و یجورایی جای رنج و لذت برای این قضیه عوض شده توی ذهنم و اگ زیاد غذا نخورم برام رنجه

    ک نتونستم از بو و طعم غذا ها لذت ببرم

    استاد همین الان ک اینارو نوشتم کلی اگاهی نسبت بخودم بدست اوردم

    اصلا با همین یدونه سوال کلی ترمز ذهنی پیدا کردم و میخوام ک حتما بشینم روش کار کنم

    روی اهرم رنج و لذت کار کنم

    روی عزت نفسم بیشتر کار کنم

    اصلا فهمیدم ک من وقتی نمیتونم جلوی ی غذا مقاومت کنم چجوری میخوام روی اصول اساسی زندگیم بمونم

    و اصلا من ک دارم تمرکزی روی عزت نفسم کار میکنم این رو بعنوان تمرین عزت نفس ببینم ک بتونم خودمو کنترل کنم و این برام ارزش باشه

    خداروشکر این جملات داره جاری میشه

    چون تا وقتی ک ننوشته بودم اصن هیچ ایده ای نداشتم و نمیدونستم اشکال کار کجاست

    خدایا شکرت

    ممنون استاد جانم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    دانیال دلیخون گفته:
    مدت عضویت: 1615 روز

    لطفا هر کی میخونه راهنمایی کنه که من الان چکار کنم ممنون

    سلام

    خدمت استاد و همه دوستان

    من ی سوال برام پیش اومده

    من الان سربازم توی مرز کرمانشاه که شرایط سختی داره 6 ماه خدمت کرده بودم که از سختی زیاد 2 ماه اومدم خونه و فرار کردم اما طی دو سه روز آینده میخام برگردم

    حالا سوالم اینه که

    الان اینجا بحث تحمل کردنه یا صبر؟

    یعنی انجام خدمت سربازی یک روندی داره که باید طی بشه و من باید صبر کنم؟

    یا

    نباید همچین خدمت سختی رو تمحل کنم ؟

    ممنون میشم که راهنماییم کنید چون بحث یک عمر زندگی و خدمت سربازیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام آقا دانیال پسر شجاع و قوی

      شجاع بخاطر نوشتن مشکلت در اینجا

      من سربازی نرفتم که بدانم سختی اون چه جوری است، فقط یه چیز رو خوب از استاد یاد گرفتم که با تغییر زاویه دید میشه شرایط رو بهتر دید و یا با همان شرایط راحت تر با آنها کنار آمد.

      شما بدون پایان خدمت نمی توانید یه پاسپورت بگیرید. پس بهتر است خودتان بنشیند و از اهرم رنج و لذت مزایا و معایب رفتن به سربازی رو برای خوتان بنویسید و با خودتان صادق باشید. در ضمن می توانید از تکنیک تجسم خودتان را در شرایط بهتر سربازی تصور کنید.

      این دیدگاه رو بخونید شاید بتونه به شما کمک‌ کنه.

      https://abasmanesh.com/fa/finding-repeating-pattern-09/comment-page-15/#comment-1194865

      امیدوارم مفید واقع شده باشد.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      نسرین سلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2496 روز

      سلام به دوست عزیزم آقا دانیال

      من ی دخترم و شاید درک نکنم شرایط شما رو اما طبق قوانین سعی میکنم پاسختون رو بدم :

      1. ببین دوست خوبم اگر شما الان توی مرز کرمانشاه هستی این دقیقا جای درستیه که باید باشین چون طبق فرکانس های خودتون این رو جذب کردین که احتمالا یکیش این بوده که نمیخواستین ی همچین جایی باشین و دقیقا توجهت چون روی ناخواسته بوده جهان هم همین رو بهت داده

      2. دو سال چیزی نیست و به سرعت چشم بهم زدن میگذره اگر ی ذره فکر کنیم خیلی از مواقع ی جیزی رو میخواستیم و فکر میکردیم خیلی زمان بره ولی متوجه شدیم اینجوری هم نیست و خیلی زود گذشته تازه شما 6 ماهش رو هم پشت سر گذاشتی

      3. چرا فکر میکنی اونجا بودن بده ؟ احتمالا چون شنیدی و باور کردی

      4. فرار کردن از ی موضوع فقط اون رو بدتر میکنه باید به فکر راه حل بود

      5. راه حل اینه که این مدت رو فرصتی ببینی برای بزرگ شدن و رشد کردن فکر نکن اگر این دو سال به عمرت اضافه بشه کار خاصی رو میتونی انجام بدی که اگر این دو سال نباشه نمیتونی انجام بدی

      6. حالا که میخوای برگردی با ی دید مثبت به قضیه نگاه کن و سعی کن تمرکز کنی روی چیزهای خوبی که اونجا هست حتما الان میگی ای خواهر چیز خوب کجا بود اما اگر بگردی پیدا میکنی حتما هست جهان ما ی جهان دو قطبیه خوب و بد کنار همن زشتی و زیبایی هم همین طور همون سکوت شب موقع کشیکت هم میتونه برات ی نعمت باشه که با خودت و خدای خودت خلوت کنی

      7. خیلی از پسرها هستن که همین سربازی باعث شد خیلی قوی و مستقل بار بیان و از تجربه هاش بعدا توی زندگیشون استفاده کنن

      8. چرا ما فکر میکنیم تا ابد زنده هستیم اگر این احتمال رو بپذیریم که ممکنه ی ثانیه بعد نباشیم اونوقت بهتر از فرصت هایی که در اختیارمون هست استفاده میکنیم حتی اگر توی سربازی باشه

      9. قانون اصلی جهان اینه که احساس خوب اتفاق خوب و احساس بد اتفاق بد اگر این رو قبول کنیم اونوقت سعی میکنیم هرجور شده خودمون رو به احساس بهتر برسونیم . شما با احساس بد فقط شرایط رو برای خودتون بدتر میکنین .

      10. تمرکزتون رو بزارین روی ویژگیهای مثبت افرادی که اونجا دور و برتون هستن یا حتی وسایلی که استفاده میکنین روی همون تفنگی که احتمالا دستتون میدن ببین ساخت کجاست نوشته مید این کجا روی زیبایی پوتین هایی که میپوشین جنس چرمشون حتی بند پوتین هات که چقدر رنگ مشکیشون قشنگه روی زیبایی لباس هایی که میپوشین دوخت زیباشون رنگشون وو……….. همین تمرکز روی او نا باعث میشه ذهنت از روی ناخواسته ها برداشته بشه و برات قابل تحمل بشه

      و هزاران راه دیگه ای که اگر از خدا بخواین جلوی پاتون میزاره

      سخته اما میشه و کمنرل ذهن توی ی همچین شرایطی هست که پاداش ها رو بهمراه داره

      برای شما دوست خوبم آرزوی آرامش و صلح درونی رو دارم که فقط دست خودتونه و هدیات خواستن از خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 816 روز

    به نام خدا

    ردپای 96

    سلام استاد جان و دوستای خوبم

    با وجود اینکه هنوز یکمی از حرفام راجب این فایل مونده ،میخوام ردپای امروز اختصاص بدم به تحولات در این مدت

    وقتی وارد سایت شدم هدف مشخصی داشتم!میخواستم از سایت در راستای رسیدن به 3 تا هدف اصلی زندگیم و تغییر شخصیت، عادات،رفتار و باورهام استفاده کنم

    برخلاف اکثر آدما اول که شروع کردم به دو چیز اصلا فکر نمیکردم ،مهاجرت و افزایش درآمد!

    چرا؟مگه اینا چیز بدی بود که من نمیخواستم

    نه اما تضادی برای من ایجاد نشده بود که بخوام اقدام جدی بکنم

    پس هدف شد تغییر خودم

    به عملکرد خودم نمره خوبی میدم ،نه به معنا بی‌نظیر بودن بلکه به معنی بی نظیر بودن نسبت به من قبل

    خلاصه چرخید و چرخید ،روز ها شب شد و شب ها روز شد

    یواش یواش نیاز های جدید اندازه من جدید شکل گرفت !

    کم کم احساس لیاقت جوانه زد ،دیگه اصلا نمیتونستم بپذیرم با بعضی آدما بگردم یا تو بعضی مکان ها باشم یا حتی استفاده از گوشی و فیلم سریال هم برام سخت شده بود،حتی کارهای لذت بخش قبل برام جالب نبود

    حس عدم تعلق داشتم به اون رفتار به اون جنس از آدم ها و کارها

    فهمیدم دارم از این قبیله کوچ میکنم

    یکمی بعد فراوانی ها وارد زندگیم شد ،از خرید وسایلی که مدت ها بود میخواستم تهیه کنم تا کادوهای مختلف و عشق و محبت بی پایان و تعریف و تمجید های مختلف

    جنس فراوانی ها متفاوت بود اما همگی هدف مشخص داشتن ،آمده بودن که در من حس لیاقت و باور لیاقت دست یابی به فراوانی ایجاد کنن

    یواش یواش پاهای شکسته منِ درونم به واسطه چوب دستی باور لیاقت و عزت نفس ،توان ایستادن پیدا کرده بود ،با همون نیرو با همون باور ،با چه قدرتی رفتم تو دل همه ترس های کوچیک و متوسطم!

    یعنی اون آدمی که این همه راه آمد من بودم؟خدای من چقدر کم به خودم عشق ورزیدم ،کسی که آنقدر به دل ترس ها رفت،چقدر کم بغل کردم

    این بخش واقعا عاشقانه دوس دارم ،جسورترین ورژن تمام عمرم ساختم!انقدر که مورد توجه اطرافیان هم قرار گرفت

    یه خواسته شکل گرفت!یکمی همراه با چالش ،اولیش مالی تقریبا سه برابر بودجه نقد من

    پس در من خواسته ای ایجاد کرد که وقته ورود به ترس جدیده

    دوتا بازار کار ،یکی آنلاین و دیگری کار تو محیط پرچالش

    من نیاز دارم واس ساخته شدن شخصیت دوتاش تجربه کنم چرا؟برای شکست اهمیت حرف و نظر مردم،برای ارزش خلق کردن،برای نشون دادن توانایی هام اول از همه به خودم

    کم کم ایده ها آمد،یکی از یکی بهتر ،همگی پولساز و قابلیت مهاجرت پذیری

    (هیچ وقت رویای مهاجرت نداشتم، حتی 2 بار موقعیت ازدواج و مهاجرت به کانادا رو رد کردم،حتی تحصیل در خارج هم قبول نکردم آنقدر که مطمئن بودم نمیخوام از ایران برم،نمیدونستم چه تغییری باعث شده بود من به این ماجرا فکر کنم )

    حالا در حد یک شانس به مهاجرت فکر میکنم اما چیزی که باعث شد من امروز ردپا راجبش بنویسم همینه!

    دیشب برخلاف همیشه که قبل 12 خوابم ،بی دلیل خوابم نبرد تا ساعت 4 !و بدون اینکه اتفاق خاصی افتاده باشه یا تضاد جدیدی رخ بده ،تو ذهنم راجب مهاجرت ایده می‌آمد پشت سر هم !حتی ایده هایی که نمونه اش هم نشنیده بودم ولی وقتی سرچ کردم دیدم شدنیه

    نمیدونم الهام بود یا نه اما حس عجیبی درون من ایجاد کرد

    من در ایران زندگی خوبی دارم اما نمیدونم چرا ایده مهاجرت به کشور اطراف خلیج فارس و بعد آمریکا در ذهنم نقش بسته،بخش آمریکا که تاثیر استاده احتمااااالا،بمونه به یادگار ،خدارو چه دیدی :)

    خلاصه ،ایده که انجام نشه مثل چای سرد دیگه فایده نداره!

    میخوام از گام بزرگ زندگیم حرف بزنم عملگرایی! هنوووز با منِ رویاهام فاصله دارم

    اما خودم همیشه بسیار ذوق میکنم که اصلا چطوری آنقدر خفن شدم؟

    چطور آنقدر راحت حرفام میزنم ،درخواست میکنم ،نه میگم ،مخالفت میکنم،حق طلبی میکنم ،محبت میکنم و….

    چطور تونستم به ترس های اجتماعی و عاطفی که مانع از خودمون بودن میشه ،مقابله کنم

    آموزه هارو عملی کنم و نترسم از حرف مردم ،جایگاه مردم

    می‌رسیم به اصل ،توحید یا شرک ؟خدا تنها قدر در ذهن منه یا فلانی و فلان کار و فلان کشور در ذهن من بت جدیدیه برای پرستش و مساوی خدا قرار دادن؟

    خداروشکر بابت همه چی ،بعضی وقتا کم حوصله ام عجولم مقایسه میکنم ،مسیر الهی گم میکنم اما خدا آنقدر مهربونه که دوباره دستم میگیره ،خاک روی لباسم تکون میده و میگه ،برو دختر مسیر اصلی اینه

    میدونم اتفاق خوبی در انتظار به قول استاد بریم هدایت میشیم

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 817 روز

      به نام خدا

      سلام بر فاطمه ی خوش سخن

      سلام بر دختر بی نهایت از همه چیز

      حالتون عالی و متعالی

      شما از درون شروع کردی ،

      وقتی درون اصلاح بشه. بیرون خود به خود اصلاح میشه.

      من میخام پولدار شم .

      من میخام لاغر شم .

      همون افکار (پولدار شدن )

      همون عادت (لاغر شدن )

      نه … اصلا نتیجه نمیده

      مثل قبل نتیجه میگیری ؟؟؟

      چقدر خوب حرفاتو متوجه میشم .

      چقدر خوب درک میکنم چی میگید؟

      همه چیز میاد تو زندگیت

      همه چیز ،به شرط اینکه فقط و فقط روی خودت ، و باورات کار کنی …

      ظرفت بزرگ و بزرگتر میشه

      با خودت حرف بزن ؟

      ما انسانها دوتاییم؟

      با خودت راحت باش، واز خودت بپرس؟

      روی مسایل فکر کن، برداشتت چیه؟

      آرام باش

      توکل کن

      تفکر کن

      آنگاه دستان خداوند رو میبینی، قبل از تو دست بکار شده اند ؟

      سلامتی و ثروت

      رفیق همیشگیت

      کامنتت بی نظیر

      روان، و تفکر بر انگیز بود .

      و دوست دارم .چند بار دیگه بخونمش.

      اندازه ی حس قشنگت

      دوست دارم و عاشقتم

      ای دختر بی نهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Fatima گفته:
        مدت عضویت: 816 روز

        سلام سید عزیز

        بازهم ازتون سپاسگزارم بابت لطفی که در پیام هاتون به من دارید

        خوشحالم که مورد توجهتون قرار گرفته

        ممنون که یادآوری کردی بیشتر به سراغ درونم برم و با خودم حرف بزنم و سوال بپرسم

        ناخودآگاه وقتی به جمله

        آنگاه دستان خداوند رو میبینی، قبل از تو دست بکار شده اند ؟

        رسیدم لبخند از روی آرامش زدم

        چقدر خوبه وقتی ایمان بیاری خدا قبل از ما خیلی از راه هارو هموار کرده ،خیلی از آدم هارو همراه کرده ،خیلی از کارهارو آسان کرده

        واقعا از بابت داشتن همچنین خدایی سپاسگزارم

        ممنون بابت اینکه برام نوشتید

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2957 روز

    سلام بنظرم وقتی هدفی رو سالانه تعیین میکنیم اول باید دسته بندی بشه به اهداف کوچک تر و قابل اجرا و بعد اینکه چرا بعد از مدتی انگیزه ش رو از دست میدیم؟ چون موانعی که اول کار سر راهمان قرار میگیره رو جدی میگیریم و خودمون رو میبازیم قافل ازینکه آن موانع چراغ راه و روشن کننده ی مسیر های بعدی هستند و به اعتماد به نفس و شهامت و شجاعت ما کمک میکنند و هم اینکه چرا بقیه انقدر راحت به هدفشون رسیدند ؟

    چون تو داری ظاهر اونا رو میبینی نمیدونی اون قبلش چکار کرده و چه عقبه ای داره

    ما باید اول اهداف را کوچک کنیم سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است باید تکامل طی شود باید از مسیر لذت ببریم شاید در مسیر هدفمان عوض شد و طرز فکرمان ونظرمان تغییر کرد

    مکتوب کردن اهداف و نوشتن نتایج کوچک وسپاسگذاری خیلی موثرند و باید در مورد اهدافمون با کسی صحبت نکنیم فقط به الهامات توجه کنیم اگر قراره سوالی پرسیده بشه از متخصص اون کار سوال بشه

    اگر به هدف هامون نمیرسیم برای اینه که ما تکامل مون طی نشده یا امکانات ما کمه هدف باید واضح مشخص و روشن باشه جوری که انگار میخای بند کفشتو ببندی نه اینکه برای مثال داری میری قسطی آموزشگاه رانندگی بعد از خدا یه ماشین شاسی بلند بخای

    خب معلومه به هدفت نمیرسی و بعد به قانون شک میکنی

    بعدم با جار زدن و شلوغ کردن به جایی نمیرسیم با سکوت مراقبه دعا طلب کمک از خدا

    یوقتایی باید سختی بکشی یوقتایی مسیر سنگلاخ داره یوقتایی صاف و خوشمزه و همواره

    بهشت رو به بها میدند نه بهانه اگر میخام برای هدفم به جلو برم مثل نور ماشینی هستم که فقط 50 متر جلوم رو میبینم بقیه ش نامفهومه ولی وقتی بری جلو تر آروم آروم بقیه راه پیدا میشه

    یهو میبینی نصف راهو رفتی

    اول خدا بعد تکامل بعد صبر بعد چسبیدن به اصول و قانون

    مطمعنم لازمه ی هر کاری اول ساختن اعتماد به نفس و اون حس درونیه که باعث میشه حالت خوب باشه و وقتی میگی مثلا خدای من رزاق و وهابه از ته ته قلبت کیف کنی که خدا رزاقه و بی حساب میده خیااالت راحته

    وقتی بگی من خوش شانسم باورت بشه که هر جا میری کارا راحت و طبیعی و قشنگ انجام میشه وقتی میگی الخیروفی ماوقع از ته قلبت قبول کنی که یه خیری توش هست یا یه صلاحی توی اون موقعیت بود که من نمیدونم فقط خدا میدونه پس خدایا شکرت دمت هم گرم که هوا مو داری

    عه هوای منو داری خدا ؟پس خوشحال باشی که توی یه حاله ای از نور و عشق خداهستی و یکی هست داره ازت مواظبت میکنه

    قراره پخته و ساخته بشیم قرار نیس جزقاله بشیم خخخخخ

    دندان ما زخوردن طعام شکست

    اندوه روزی از دل ما کم نمی شود

    شاد باشید و رها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    سلام بر استاد جانم

    باز فایل جدید و باز درس عالی

    در جواب سوال من خیلی نوشتن و نویسندگی رو دوست دارم و هر لحظه خودم رو کنار کتابهایی که چاپ رسیده تجسم میکنم ولی با وجود دوره هایی که برا نویسندگی شرکت کردم و استعداد بالایی در نوشتن دارم و تیرماهی هستم و کوه احساسات ولی هربار میخوام بنویسم و ایده نوشتن دارم ولی نمی نویسم

    شاید ترس از انتقاد دارم و یا می ترسم حمایت نشوم و از اینکه دنبال ناشر و …. بگردم باعث میشه به سمت هدفم قدم برنمی دارم و به هدفم نمی رسم.

    ولی در مسیر حرفاتون استادجان

    چند روز گذشته عازم سفر با دوست عزیزم شدم و دوتایی پایه و همدل همدیگه هستیم و در اونجا من دوری از نق نق بچه و همسر را حس کردم و راحتی از بهانه گیری های بچه ها رو دوست داشتم و خیلی بهم خوش گذشت و فهمیدم من دنبال آزادی هستم و وقتی برگشتم برای شرایط کاری ام بهم پیشنهاد کار بهتر و با درآمد دوبرابر شد ولی گفتم زکیه جان تو دنبال آزادی هستی و این کار تو رو محدود به کار و مسئولیت میکنه و یک آن تصمیم گرفتم و آزادی رو انتخاب کردم و از در آمد بیشتر گذشتم و گفتم ازادی و خوشی ارزش بیشتر داره.خوشحالم و حالم خوبه و خودم رو سپردم به خدا و خیالم راحته و فک میکنم.

    خدا را شکر به خاطر این حس خوبم و اینکه به خودشناسی رسیدم و با خودم به صلح رسیدم و میفهمم چی میخوام و چی کار برای رضایت خدای درونم انجام بدم. و هر لحظه وقتی درونم به رضایت می رسه خوشحال و آرام میشم.

    به امید اینکه روزی نویسنده بشم و باز خدای درونم رو راضی کنم و خوشحال تر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    سلام به خدای مهربان م

    سلام به فرستاداش، عباس منش بزرگوار

    سلام به مریم جان که شده هارون، پایه، رفیق ، یار، و دوست مهربان عباس منش

    من حدود یک و سال و خورده ای، هدفم گذاشتم رو کسب کار، و درآمد

    به خاطر تضادهایی که هی توو زندگی م برام پیش می اومد، و حتی یه جاهایی سیلی های محکمی هم خوردم تا بلاخره بلند شدم ، …

    الآن توو مغازه م، مشغول به کار هستم و دارم این کامنت رو می نویسم ، خیییییلی خوشحال م، که خداوند هدایت م کرد و موفق شدم به این مسیر زیبا

    هدف بعدی م، می خواهم ، از این شهر کوچک مهاجرت کنم به شهر بزرگ تری، و خودم رو بیشتر توو دل فراوانی ها، امکانات ، راحتی ها، بندازم ، دارم رو این هدف کار می کنم و مطمئن م، که موفق میشم و از این راحت تر، از این بهتر ، از این زیباتر برام پیش میاد

    خدا رو شاکرم که هوامو داره و دارم از این مسیر لذت می برم

    از شما استادان که هم پای هم ، رفیق هم هستید هم لذت می برم که همکاری می کنید و منو به یه سری آگاهی ها می رسونید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی

    و دوستان هم فرکانس ام

    استاد عزیزم بابت سوالی که پرسیدین و همچنین همه سوالات باید بگم

    من به همه چیز دوست دارم برسم هدف مالی ،سلامتی،رابطه عاطفی،رابطه عمیق بین خودم و خدام،به صلح رسیدن کامل با خودم …

    و شاید 2الی3 سالی هست که تو این مباحث موفقیت هستم و کار میکنم و تقریبا 10 ماه که تو سایت شمام و از دوره های 12 قدم ،قدم 8.عشق و مودت .و الانم دوره کشف قوانین دارم کار میکنم

    به لطف الله نتایج ریز و درشتی هم گرفتم ولی اون قدر به چشم نمیاد

    و احساس میکنم اگ بخوام به همه اینا برسم یا اینکه چرا تا الان جواب قانع کننده نگرفتم این بود که زود خسته میشدم چند وقت گوش میدادم نکته برداری میکردم بعد کند کار میکردم.

    الان به این نتیجه رسیدم که رویا جان اگه میخوای به همه اینا با هم برسی فقط تو مسیر بمون ایمانت نشون بده روزای که حوصله نداری باید ایمانت نشون بدی حتی با کاری کوچیک حتی فقط آموزه های استاد بزار تو گوشت بزار صحبت کنه فقط برو کامنت بخون برو زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا ببین.

    کم کم نتایج تغییر میکنه اونم نه در یک جهت بلکه همه جانبه مثل استاد عزیزم.

    مثل همون ادم های خوش شانسی که بار ها تو قسمت های مختلف گفتین با بی خیالی پیش میرن اگ مشکلی هم پیش بیاد میگن خوب غم بخورم که چی بشه هر چی بادا باد.

    و وقتی این مسیر دارم با جدیت ادامه میدم هر روز هدایت های کوچولو ،نشونه های کوچولو میبینم و هی لذت میبرم و انرژی و انگیزه ام بیشتر شده کلی ذوق میکنم هی به خودم میگم رویا جونم ببین ببین داره جواب میده به قول استاد چرخ دنده هام رون تر کار میکنن از نظر رابطه خیلی خیلی جواب گرفتم

    امروز کامنت گذاشتم که ردپام باش که کجا بودم به خودم در کنار شما قول میدم استاد نمیدونم من وقتی فایل های سریال میبینم چقد ذوق دارم اشک ذوق میاد یه حسی تو وجودم میگه باور کن همه این جاها رو تجربه میکنی حالم عالی میشه.

    استاد عزیزم واقعا از شما و خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: