پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    264MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1
    13MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1295 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناهید حسن پور گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام استاد ممنون از هدایت امروزم به طرف این فایل

    استاد عباسمنش عزیز من دقیقا باگ ها و مسئله های تکرارشونده زندگیمو میدونم 4سالهددارم خودشناسی میکنم و تا حد زیادی زخم ها و دردهامو درمون کردم و بسیار از خیلی چیزها رها شدم و خیلی اتفاقات خوبی برام رخ داده و با معجزات زیادی روبرو شدم تو این زمانی که دارم رو خودم و ارتقا خودم کارمیکنم

    چندتا مسئله دارم که خیلی دیگه منو اذیت کرده در حدی که میگم یا میمیرم یا اینارو حلش میکنم و به رضایتمندی درونی میرسم تو این مسائل

    اولیش روابم هست که بخاطرحس عدم ارزشمندی که دارم از درون باورت میشه حتی یه ادم نیست که منو دوستداشته باشه و من و با جون و دل بخواد یا رابطه گرم و صمیمی لا اقل با یه اپم داشته باشم یا مردی که از جون و دل برام مایه بزاره و با تمام وجودش منو بخواد تو زندگیم نبوده یا از لحاظ مالی همیشه درحد متوسط بودم نسبت به پولی که درمیارم خیلی زندگیم عالیه ها ولی درامدم کمه و اونجور که دلم میخواد نیست زندگیم

    بی عدالتی،بیتوجهی،حسمو بد میکنه ،کلا با این حال که از لحاظ جامعه و خانواده و خودم ادم موفقی هستم و همه چی تمومم مثلا ولی واقعا از درون حس و حال خوبی که باید داشته باشم ندارم و خیلی افکارم شلوغ و نابسامانه

    من واقعا با تمام وجود میخوام که تمام نیمه های تاریک سایه ها و الودگی ها و نقاب ها توهم هام و افکار و باورها الودم و بشناسم و درمون کنم تا ازین بند ها رها شم و سعادت و خوشبختی و رضایتمندی تو همه جنبه ها زندگیم داشته باشم لطفا کمک کنید از استاد بچه ها هرکسی به هر طریقی فکر میکنه میتونه برام راه گشا باشه لطفا منو راهنمایی کنید من با تمام وجود ازتون درخواست میکنم لطفا بهم کمک کنید متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1061 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به ناهید جونم

      اول از همه ورودتون به خانواده صمیمی عباس منش و خوش آمد میگم عزیزم

      اول از همه دعوتت میکنم به آرامش و صبر چون جواب تمام سؤالاتت و آرام آرام در کوچه پس کوچه این سرای باصفا پیدا میکنی

      اگه خودت و از تمام چیزهایی که قبلا یاد گرفتی خالی کنی و اعتراف کنی که هیچی نمیدونی زودتر مسیر و پیدا میکنی عزیزم

      با گوش دلت بشنو و با چشم دلت ببین تا از درون ِ خودت متولد بشی عزیزم

      دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      Dorsa گفته:
      مدت عضویت: 775 روز

      سلام دوست عزیزم:)

      راستش منم خیلی وقتا این حس بهم دست میده یعنی با اینکه میدونم با این سنم واقعا تونستم توی زندگیم موفقیت های زیادی کسب کنم و واقعا به جاهای بالایی برسم اما گاهی این احساس ارزشمندی رو نمیکنم اینجاست که خدا من رو هدایت میکنه به فایلای استاد و صحبت های مادرم که میگن ارزشمندی از درون خودم آدم نشات میگیره و به قول استاد زمانی به این ارزشمندی و احساس آرامش درون میرسی که رابطه ات با خودت مقدست یا همون انرژی منبع عالی باشه درواقع این زمانی رخ میده که مهم ترین رابطه ما ، رابطه با خداوند باشه…هروقت آدم با خودش درصلح باشه دیگران هم اون رو انسان ارزشمندی میبینن درواقع به یک عزت نفس بالایی میرسی که نتیجه اش احساسه خوبه یعنی هروقت احساس خوب داشتی بدان که با خودت و خدای خودت هماهنگی که اینجاست که در مدار مثبت قرار میگیری و روابط فوق‌العاده و انسان های عالی ای رو جذب میکنی..

      این چیزیه که خودم هم باید بارها و بارها تکرار کنم تا بتونم به تسلط صددرصدی به خودم برسم

      روز فوق العاده ای داشته باشی دوست عزیزم:)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      سلام خانم حسن‌پور.

      چه نیازی داریم کسی غیر از ما خودمون را دوست داشته باشد؟

      چه نیازی داریم؟

      در مورد فراوانی ثروت واقعا هدایت میشیم. افراد جدید، کارهای جدید موقعیت های جدید وارد زندگیتون می‌شود.

      و به قول دوست عزیزم خانم سارا مرادی همت بگذارید تکاملتون را طی کنید.

      عاشقتونم. من مطمئنم شما هدایت میشوید، همانطور که الان اینطور این خواسته را دارید. قطعا به سمت خواسته تون هدایت میشوید.

      قطعا. قطعا. قطعا.

      چرا اینطور با قطعیت میگم، چون خدا خدا گفته.

      البقره

      وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

      ﻭ اگر ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻦ در مورد من ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺮﺳﻨﺪ، من ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ

      اجابت میکنم ﻛﺴﻰ که ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ،

      ﭘﺲ همواره مرا اجابت کنند و همواره به من ایمان بیاورند، باشد که رشد کنند. (186)

      البته این ترجمه ای هست که من بهش رسیدم.

      پس مطمئن باشید اگر احساستون خوب باشه، اگر کانون تمرکزتون روی بهبود گرایی بگذارید، اگر ایمانتان حفظ بشه و اگر به هدایت و خداوند ایمان داشته باشید و موحد باشید، قطعا به اونجایی که بخواهید می‌رسید.

      انسان مناسب که خیلی راحت تر وارد زندگیتون میشه، مثل آب خوردن. من نتیجه دارم که میگم اینو.

      ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 870 روز

      به نام الله یکتا

      وقتی تو خودت رو محتاج عوامل بیرونی میدونی،تو مُشرکی…

      یعنی چی که یه آدم بیاد و برام از جون و دل مایه بذاره و منو خیلی بخواد،چطور ممکنه این اتفاق بیافته وقتی خودت رو اینقدر ضعیف میدونی و نالایق…

      چطور ممکنه آدم ضعیف آدم قوی رو جذب کنه..

      تو اونقدر خودت رو کم میبینی که داری به جهان التماس میکنی و گریه میکنی که از این نوع آدمها به من بده و جهان آدمهای ضعیف رو له میکنه،جهان لهت میکنه بدون هیچ دلرحمی…

      قوی باش و پاشو خودت رو جمع کن

      قدرت خداست تو باید به اون تکیه کنی،مردم کین!!!

      مشرک نباش،چرا فکر میکنی اونقدر کمی که یک نفر دیگه باید تو رو کامل کنه،تو همین الان کاملا کافی و لایق بالاترین و بهترین نعمتهای الهی هستی بدون هیچ شرطی..

      این وعده خداست

      روی عزت نفست کار کن و خودت رو لایق بدون،ببین چطور آدمها بهت تعظیم می‌کنند و ببین چطور جهان در مقابلت کُرنش میکنه..

      اینا رو فقط به خودم گفتم تا یادم باشه که قدرت خداست و من بنده اش هستم و لایق بندگی کردنش…

      پناه میبرم به الله از شرک و ناسپاسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    جواد حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 1639 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم که صبح بیدار شدم و این فایل فوق العاده را دیدم و چقد به خودم گفتم واقعا چقد اتفاقاتی هستند که سالهای سال دارم با خودم همه جا میبرمشون چه زمانی که ایران بودم، چه الان که المان زندگی میکنم : حتی این باورم میتونه تقویت بشه که اتفاقات دنبالت میان وقتی همون باور را داری و محیط و ادمها عامل موثری نیستند.

    مثلا

    1، من این الگو را دارم که خیلی وقتا وقتی وارد صحبت با ادمها میشوم اونا شروع میکنند از اینکه چه اتفاقات بدی براشون رخ داده برام تعریف میکنند و شاکی هستند همش میگن این نمیشه و اون فلانه. و منم هی باهاشون صحبت میکنم که عوضش اینو داری و نکات مثبت را براشون یاد اوری میکنم و فکرم میکنم که جواب میده اما هیچ هیچ هیچ تاثیری نداره. اما تاثیری که روی من داره حالم بد میشه انرژیم کم میشه.

    بعد وقتی مکالمه تمو میشه به خودم میام میگم عه دیدی دوباره همونطور شد، من که میخوام راجب چیزای خوب صحبت کنم چرا به اینجاها ختم میشه.

    2، الان حدود 2، 3 سالی هست که رابطه عاطفی ندارم و این موضوع به شدت ح

    احساسات منو برانگیخته میکنه.

    مخصوصا وقتی میبینم یه نفر در رابطه با اونطور دختریه که من دوست دارم( به شدت حسادت میکنم)

    یا وقتی یه دختری را میبینم که همون مشخصاتی را داره که من دوست دارم ولی اصلا نگاهم نمیکنه و از این بی توجهی احساساتم بد میشه.

    که البته از وقتی دارم با دوره کشف قوانین کار میکنم خییلی خییلی حالم بهتره، خیلی باگ هارا شناسایی کردم و دارم روشون کار میکنم، و احساس لیاقت را در خودم بیشتر میکنم.

    3، در مورد تصمیمات بزرگ هم باید بگم خیلی احساس نگرانی و شک و ترس اذیتم میکنم یه حس بلاتکلیفی (در برزخ بودن) دارم و این به قول شما بدترین حالته.

    چندین وقته که میخوام شغلم را عوض کنم و برم توی حوزه مورد علاقم اما هر سری این فکرها را دارم که نکنه این کار اونی نباشه که رسالت واقعی منه یا اینکارو بعد دوست نداشته باشم.

    یا نکنه اینهمه برم یاد بگیرم بعد اونی نباشه که من میخوام.

    سپاسگزارم ازتون استاد عزیزم که اینقدر سخاوتمندانه این فایل ها را برای ما درست میکنین.

    دوستون دارم در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    سحر ساعى گفته:
    مدت عضویت: 1834 روز

    سلام و احترام

    استاد مورد دیگه که میخواستم بگم این بود

    ک به دلیل اینکه فرزند ارشد خانواده هستم تا حدود زیادی مسئولیت محافظت و هوای خواهر برادرم رو بر عهده گرفته بودم

    و الان با اینکه زندگی تشکیل دادند انگار باز هم خودمو مسئول مراقبتشون میدونم و هم به اونا ظلم کردم هم خودم،خواستم خودمو قوی تر کنم اونارو وابسته کردم

    استاد این حس دلسوزی اینقدر در من قوی بود که یادم میاد داشتم پله های موفقیت رو بالا میرفتم،ناگهان پدرم شروع کرد به مقایسه من با فرزندان دیگرش و من چون عاشق اونها بودم،به جای اینکه قوی تر شم گفتم ضعیفتر شم که اونها خودشونو ازم کم نبینن و به خودم ظلم کردم،نمیدونستم که استپی وجود نداره و اگه قوی تر نشم دا م ضعیف میشم،ولی قطعا خیر بود برام استاد،اینقدر ضعیف شدم که دیگه با تمام وجودم خدا رو صدا زدم و به سمت سایت شما هدایت شدم خیلی اتفاقی،با دیدن یک فایل در اینستا و پیگیری های خودم که ببینم منبع فایل های شما کجاستکه رسیدم به سایتتون

    استاد صمیمانه و از ته قلبم سپاسگزار خدا و شما و خانم شایسته عزیز هستم که دستان یاری گر خدا بودید برام،

    ان شاء الله که بتونم به آگاهی هایی که دا م کسب میکنم عمل کنم جای حرف زدن،جای تغییر دادن دیگران خودمو تغییر بدم

    میدونم یه روز مسلط تر و خیلی قویتر خواهم شد و اونروز دیر نیست

    استاد وقتی آشنا شدم با شما و بک آپ زدم به عقب دیدم هر آرزویی داشتم بر آورده شده به لطف خدا و الان چون هدف و آرزوی آنچنانی ندارم یا حس میکنم خیلی بزرگن کمی شجاعتم کمتر شده.

    ولی استاد با ورود به سایت شما و دیدن عملی توحید خیلی به لطف خدا شجاعتر شدم

    استاد خیلی با عرضه تر شدم،من سحری نبودم که بتونم تنهایی معامله ای از لحاظ مالی تنهایی انجام بدم ولی شدم،من سحری نبودم که تو تاریکی،تنهایی برم جای خلوت پردرخت پر حیوانات که با توکل به خدا و دیدن خانم شایسته در پارادایس جرات پیدا کردم،من سحری نبودم که خودمو به چالش زندگی مستقل بکشم که کشیدم به لطف خدا

    الان فقط مقاومتام راجع به شغل و در آمد بیشتر

    و 2.ترحم نسبت به افراد درجه یک

    سالم و شاد و سعادمتد باشید عشق جان های من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  4. -
    امید خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1277 روز

    بنام خدای بخشنده ومهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیزم

    اولا بگم خیلی خیلی خوشحالم که اینجا هستم و دارم از این آموزه ها استفاده میکنم و به لطف الله مهربان زندگیم هر روز داره بهتر و بهتر میشه و به قول استاد چرخ زندگیم روانتر میچرخه.

    البته اینم بگم چون خداروشکر با همسرم (عشق زندگیم) تو این مسیر هستیم و محصولات و با پروفایل ایشون میخریم روی پروفایل خودم محصولی نیست.

    امروز صبح خیلی احتیاج داشتم به یه فایل جدید و وقتی فایل و دیدم شگفت زده شدم از اینکه دقیقا همون پاشنه آشیل منه (الگوهای تکرار شونده) و به محض اینکه فایل و دیدم زنگ زدم به همسرم و بهش اطلاع دادم.

    من برای اینکه بتونم به اون سوال جواب بدم که البته جوابش برای خودم خیلی واضحه و به محض پرسیده شدن سوال توسط استاد خیلی واضح تمام قد ایستاد جلوم و زل زد توی چشمام و از هر طرف تو مغزم و روحم بهم آلارم میداد (یعنی میخوام بگم انقد واضحه)

    قبلش میخوام از نحوه آشناییم با سایت و استاد بگم که اولین بار به پیشنهاد همسرم دنبال موضوع موفقیت و تغییر و تحول زندیگیمون رفتیم و خیلی معجزه وار با استاد آشنا شدیم که انشاالله طرز آشنایی با استاد و یه جایی کامل توضیح میدم توی قسمت آشنایی با سایت.

    و حالا جواب سوال که چه شرایطی احساسات من و نشون میده دقیقا همسرم هست که اصلا بوسیله ایشون با این برنامه ها و سایت آشنا شدم.

    من به لطف الله مهربان خیلی از الگوهای تکرار شونده رو توی این مدت حل کردم مثلا اینکه همیشه جوری رفتار میکردم که همه از من توقع داشتن و واقعا هم فکر میکردم دارم کار خدایی میکنم و خدا منو دوست داره که من به بقیه کمک کنم ولی وقتی حرف های استاد و تو دوره دوازده قدم در مورد عزت نفس شنیدم که باید نه گفتن و یاد بگیری وقتی میدونی خودت کار داری و یکی یه درخواستی میکنه علیرغم میل باطنیت فقط برای اینکه اون طرف و راضی کنی تن به اون کار میدی خیلی بهتر شدم و الان خیلی راحت اگه کسی درخواستی بکنه اگه بدونم میخواد ازم سواستفاده بشه میگم نه بدون اینکه توضیحی بدم و به قول استاد وقتی میگم نه اصلا انگار یه ادم دیگه میشم و متوجه میشم که شخصیتم چقدر عوض شده.

    اما بریم سراغ الگوی تکرار شونده و اینکه چیزی که احساس منو بد میکنه و خیلی جاها حتی منو ناامید میکنه اینه که خودمو مسئول همسرم و فرزندانم میدونم(البته درمورد فرزندانم خیلی خیلی بهتر شدم ولی میدونم خیلی دیگه باید کار کنم) ولی در مورد همسرم واقعا حرف هاش.، رفتارش، و برخوردش خیلی احساس منو دگرگون میکنه.

    البته این احساس هم در مورد اینکه وقتی حال همسرم خوبه منم واقعا پرفکت و عالی هستم و وقتی حتی کوچکترین برخورد یا حرف ناامیدکننده میزنه واقعا من به هم میریزم. البته الحق و الانصاف این حرف ها و برخورد های منفی خیلی خیلی کمه و من خودم میفهمم که توی ذهن من بزرگه چون واقعا پاشنه آشیل منه

    و حتی دقیقا اینم میفهمم که هرچی بیشتر توجه میکنم بیشتر میشنوم و میبینم.

    یه مثال میزنم که همین الان که دارم این کامنت و مینویسم اتفاق افتاد و خیلی جالبه که شما هم بدونین چقدر قانون درست عمل میکنه

    همسر من همیشه تاکید بسیار زیاد داشت که من کامنت ها رو بخونم و حتی نظر بنویسم و خب منم شاید سختم بود از نوشتن ولی همین امروز تصمیم گرفتم کامنت بزارم بعد موقع نوشتن کامنت همسرم زنگ زد و درباره اتفاقات تکرار شونده خودش داشت صحبت میکرد که من راهنماییش کردم (چون خیلی درباره قوانین با هم صحبت میکنیم) و بهش گفتم من دارم کامنت مینویسم قطع کن تا رشته کلام از دستم خارج نشه و بتونم کامنت و دقیق بنویسم و جوابی که همسرم به من داد این بود (نمیخواد کامنت بنویسی، قولنامه بنویس)چون من شغلم مشاور املاکه. و همون جا دوباره بهم ثابت شد که پاشنه آشیلم و ترمزم که نمیزاره نتایج بزرگ و پایدار بیان توی زندگیم همینه و با خودم گفتم ببین خودشه کسی که همیشه میگفت برو سراغ کامنتها همین حالا میگه ننویس، درصورتی که میدونم الان خیلی خوشحال میشه که کامنت گذاشتم ولی اون یه تضاد بود برای من که بهم بگه خودتو درست کن و تو مسئول راضی کردن هیچکس نیستی حتی همسرت و تا وقتی این موضوع و حل نکنی به ارامش و تمرکز روی اهدافت نمیرسی.

    میخوام بگم انقدر حرف هاش روی من تاثیر میزاره که اون لحظه گفتم کامنت نمیزارم اصلا ولش کن ولی بعد چند دقیقه یکی بهم گفت ادامه بده و بنویس در موردش و به خودت تعهد بده تا این موضوع و ریشه ای حل کنی.

    البته من میدونم که چون من خودم و انسان حمایتگری میدونستم همه همیشه از من توقع داشتن و تقریبا بقیه برام حل شدن غیر از همسرم که اونم خیلی بهتر شده ولی خیلییییییییی جای کار داره و به حول و قوه الهی خیلی زود این مسئله رو هم حل میکنم و در این مسیر ادامه میدم با قدرت.

    ممنونم از استاد جانم و خانم شایسته و همه دوستان سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  5. -
    ادیب گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    خدایا شکرت، که من هر روز با هر فایل، ضعف های بیشتری از خودم رو متوجه میشم و بیشتر به انسان بودن خودم پی میبرم، شکرت که با هر حرف بقیه، با هر صحبت استاد توی فایلا،با هر چیز به ظاهر ناخواسته ای میفهمم که{ من} باید یه تغییری تو‌خودم بدم و به بیرون ربطی نداره. همین که اینو میدونم خودش منو‌برده تو یک ده هزارم افراد خاص حهان همین خودش یه نعمته.

    الگوهای تکرار شونده من ،اونایی که به ذهنم رسید تو این نیم ساعت

    بدهکار شدن:

    از مامانم پول گرفتن

    داره تکرار میشه دیگه

    حساب خالی بودن

    هیچ پس اندازی نداشتن

    دیر رسیدن یا زود نرسیدن

    دیدن دخترایی که سگ دارن:/

    ندیدن افراد ثروتمند تو‌روابطم

    هیچ‌دوستی نداشتن

    بد صحبت کردن پدرم گاهی اوقات البته خیلی کم شده،

    بی توجهی برادرم یا معمولی بودن رابطه باهاش

    قبلا هر شیش ماه مصدوم شدن

    خوب پول ساختن بعد متوقف شدن

    خوب تمرین کردن اومدن بالا اومدن بالا بعد یهو کپ کردن

    رژیم رو‌رعایت کردن بعد یهو قطع کردن

    خواب رو همینطور

    همیشه چراغ بنزین روشن بودن

    همیشه تکی موز خریدن

    همیشه گوشیم شارژ نداشتن

    معمولا هدفونم بی شارژ موندن

    یه مدت خوب کار کردن روی خودم بعد ول کردن بعد دوباره کار کردن روی باورهام.

    با هر دختری که بودم، بعد از قرار دوم سوم تموم شدن، بعد هر رابطه تموم شدن دوستیمون مخصوصا بعد هر رابطه جنسی

    هردختری که میاد از نظر مالی تو یه سطحه

    هر دختری که میاد از نظر تیپ و اینا تقریبا یه سطحه

    هر دختری که من جذب میکنم تقریبا یه تن صداعه

    ته چهره یه حوره تقریبا

    هر دختری که میاد قبلش تو رابطه بوده و شکست خورده و شکست عشقی سنگینم خورده ها، ز

    هر پسری میاد اصن نمیتونم باهاش رفیق شم شاید کلا یه بار یا دوبار همو ببینیم بعد همه چی تموم میشه اصن دیکه خبری هم از هم نداریم بعد من فکر میکنم من که مشکلی ندارم، حتما خدا قرار بوده از طریق این یه حرفی بزنه به من همین.

    با هیچ پسری دوستی صمیمی نداشتم

    با هیچ پسر ثروتمندی هم دوستی چه صمیمی چه غیر صمیمی نداشتم

    اصن دوستی نداشتم

    همیشه سوسک و مورچه جلوی منه هرجا میرم

    دیدن ماشین کثیف که تو خیابون میان دنبال من حالا چه تاکسی چه اسنپ، دیدن محیط های کثیف

    رو باورای مالی کار میکنم نتایج هم میاد باز استپ کردن! سیر شدن.

    الگوهای مثبتم

    ساعات تمرینم هی کمتر شدن،با کیفیت تر شدن، موثر تر شدن.

    مربیان بهتر و بهتر تو مسیرم اومدن

    زمینای بهتر و بختر اومدن تو مسیرم

    منفی ها ادامه

    تو هر تیمی که بودم! هیچ‌کس باهام دوست صمیمی نمیشد.

    همیشه خجالت میکشیدم از ارتباط برقرار کردن.

    فکر میکردم که اوتا فکر میکنن من برای اینکه میخوام برام کاری بکنن میخوام نزدیک شم و دقیقا هم همین فکر رو داشتم اخه و چون این فکر رو هم میکردم که اونا میفهمن اکه برم سمتشون ،میخوام برام کاری بکنن اصلا نمیرفتم ،اگه یه بارم بدون نیت میخواستم برم، باز اون نجوا میومد که نرو‌چون الان بد فکر میکنه.

    اگه بزرگتره تیم بود یا کاپیتان که دیگه هیچی! اینقدر تو ذهن من قدرت داشت که اگه من برم پیشش اون فکر میکنه میخوام از قدرتش استفاده کنه و به هاطر اینکه من باهاش رفیقم، مثلا بقیه به من بیشتر پاس بدن.

    یا من راحتتر باشم و به من گیر کمتری بدن‌. حالا اگه پاسی هم نمیدن.

    یا مربیانم، همش فکر میکردم میخوان منو‌تخریب کنن یا بندازنم بیرون یا اضافیم یا اصن چون پول میدم ارزشمندم یا باید یه کاری بکنم یه حرف خاصی بزنم یا پولی بدم تا ادم اچبا ارزشی باشم.

    یا اینکه اگه خوب عمل کنم با ارزشم یا اگه بد عمل کنم بی ارزش میشم.

    الگوهای جدید، تیم هایی که اومدن تو مسیرم،

    یا تو فوتبالم‌

    سخت گل زدن، یه الگوی تکراری، اصن دروازه هالیم باشه دلم‌نمیخواد راحت گل بزنم:/ میگم‌نامردیه یا خال نمیده که.

    چرا وسایلم خراب میشه یا دزدیه میشه؟

    چون من تو ذهنم اینه برای اینکه بهترشو بگیرم باید این نباشه،

    یا اینجوری فکر کردم که هرچی بشه به نفع منه و من اگرم گوشیمو دزدیدن برای اینکه بگم من چه ادم خفنیم میکم اره من ذهنم رو کنترل میکنم و میکم عیب نداره قرار بهترشو بخرم و همیشه هم اینطوری میشه، یعنی توپای من برده شد، گوشی من همینطور.

    چون تو ذهن من این بود که برای اینکه بهترشو بخرم باید این قبلیه بره، نمیشه که هم این باشه هم یه جدید،اصن اینو‌میخوام چی کارش کنم. یا اینکه اگه این بره پولش میاد که حدید بگیرم و اگه این باشه پولی نمیاد.

    من هرچند وقت یبرچار یه چیزیم گم میشه ها:

    دمبل ، گوشی سر بساط پارسال، توپام هدفونم، چرا؟

    تو بدنم چه باورهایی دارم؟ در مورد سیکس پک یا پهلوهام، یا کلا رشد بدنم، یا نفس و قلب و عروقم، تا تکنیک‌بازیم یا در مورد شعور بازیم چی باور هایی دارم؟

    اینکه یه روز اگه تمرین نکنم همش پر میشه!

    یا باید پیوسته باشه!

    تو رابطه من دوست دارم ادمایی که میان ضعیف باشن چون میترسم کم بیارم یا کم باشم از ادم قوی و مستقل و ثروتمند و حرفه ای.

    چون خودمو کم میبینم چون احساس لیاقتم کمه تو همون رنج‌جذب میکنم

    دوست دارم همش دلداری بدم

    هرچند وقت یکبار پول پیدا میکنه،هرچند وقت یکبار برنده میشه، یا هر اتفاق خوب،این نشون میده باورعای خوبی داره که این اتفاقات میوفته، هرچند وقت یهبار مشتری عمده میاد.

    من چرا تا خالا دعوت نشدم به یه مهمونی لاکچری؟ من چرا دعوت ندشم به یه

    هر چند وقت یه بار هدیه های فوقالعاده دریافت میکنه.

    نکنه چون من میخوام‌برای هدیه دادن یا بخشیدن پول بسازم دریافت نمیکنم؟ یعنی خودم لایق نیستم برای بقیه میخوام اونو! نه فکر نمیکنم

    هرچند. وقت یه بار شانس میاره

    همون هدفون گم کردن من تو شمال! یه اتفاقه هماهنگ‌با فرکانس من، خب چه فرکانسی؟ فرکانس فقر،کمبود، یا باور محدود کننده،

    همینطور اینکه امروز شیطونک پیدا کنم، یا اونروز کش پیدا کردم هم باز یه اتفاق به هاطر فرکانس ثروت ساز من

    اقا من میخوام تو یه جمعی صحبت کنم به شدت میترسم،

    خب چه باورهایی داری که باعث ترست میشه؟ اونارو‌تغییر بدی دیگه ترست کمتر میشه

    من از بازی کردن جلوی تماشاگرا میترسم یا جلوی تیم ها میترسم،یا اگه مربیا منو‌تایید نکنن میترسم، یا اگه بقیه بازیکنا منو تاعید نکنن نیترسم، یا اگه خوب کار کنم از تعریف کردن زیاد هم میترسم که راهمچ‌گم کنم

    خب چه باورهایی داری که باعث اون ترس ها شده، چه باورهایی رو‌باید تغییر بدی

    اگه بهم بی توجهی بشه به شدت احساس بدی دارم. اگه تو یه حمع از یه نفر دیگه تعریف کنن و از من نکنن به شدت به هم میریزم و شروع میکنم به مقایسه کردن خودم با دیگران

    اگه مثلا حرف جالبی نزنم یا باحال نباشم میترسم کسی بهم محل نده یا میترسم اکع کار خاصی نکنم ادم باخالی به نظر نیام ،یا ختما باید یه کار باخالی کنم تا ارزشمند باشم ومیترسم ارزشم کم بشه اگه اینطوری نکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  6. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    به نام رب العالمین

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی

    یکی از الگوهای تکرار شونده برای من این بود که از یه گروه دو نفره یا بینهایت نفره همه کارارو من میکردم و در نهایت آدم بده هم من بودم و کسیم قدر دان نبود بیشتر از همه هم حرص میخوردم و ناراحت میشدم.

    در قدم سوم متوجه شدم یه شخصیت حمایتگر داوطلب دارم و حتی به اشتباه قبلش خودمو در تصویر سازی هام در حال کمک به دیگران میدیم و وقتی حقوق میگرفتم بچه های کار سر راهم سبز می شدن و من فکر میکردم وای چقدر من آدم خوبیم که خدا به من فرصت کمک به دیگران میده و بعد متوجه خیالات الکی و توهمات شخصیم شدم.

    چیکار کردم تا متوجه شدم؟

    ارتباط درونیمو قطع کردم یعنی دو شاخ از پریز کشیدم بیرون واقعا تصمیم کبری رو گرفتم که دیگه دست بکشم از سناریو ساختن تو ذهنم و خودم باشم نه مادر ترزا

    چه اتفاقی افتاد؟

    1.خیریه ای که کار می‌کردم یکیو جای من آورد

    2. شاگردی که همش نخود آش هر مشکلش میشدم رفت

    3. بچه های کار کمتر سراغم میان گاهی اصلا سمتم نمیان بیان هم واکنش احساسی ندارم

    4. یه پیشنهاد ماهی سیصد میلیون داشتم که آدمای مناسب پیدا کنم به انتخاب خودم بهشون کمک کنم قبول نکردم اما خودمو خیلی تحسین کردن که در این حد قابل اعتمادم

    5. الان دو تا پروژه ی پژوهشی همکارم یعنی بخش نوشتن ویرایش و اجرای پروتکل ها با منه. اولیش در مرحله ی تست گیری و معاینس اگر شخصیت قبلیمو داشتم میرفتم مرحله به مرحله همه کارارو انجام میدادم الان نه رفتم نه حتی زنگ زدم نمی دونم دارن چیکار میکنند و تا کجا پیش رفتن گفتم نوبت من که شد خبر بدین حتی کمک هم در تست گیری ازم خواستن گفتن تو بلدی به ما بگو رفرنس دادم گفتم برین یاد بگیرین من خودم کار و زندگی دارم

    اون یکیم هنوز شروع نشده یعنی پروتکل که نوشتم هنوز چک نشده اگر قبلا بود دو میلیون بار خودم پیگیر میشدم.

    متوجهم که بهشت رو به بها میدن نه بهانه و من باید به دنیا نشون بدم چی میخوام …

    مورد بعدی بد قولی زمانی بود و معطل شدن که دوباره مجبور شدم برم سراغ پروژه های تصمیم کبرایی

    چی شد؟

    دقیقا اون موقع که خواستم درستش کنم بدتر شد یعنی قبلا معطل میشد اون روز رفتم و برگشتم چند ساعت معطل شدم اما از همون ثانیه آرامش خودمو حفظ کردم و واکنش نشون ندادم.

    بعد چی شد؟

    هفته ی بعدش کلا کنسل شد

    هفته ی بعدشم کنسل شد

    و من میدونستم اینا فرصتی برای من تا واکنش نشون ندم و پیروز و سر بلند از این تجربیات اومدم بیرون

    شبش دوستم گفت میخواستم برم پیش استاد گفتن اصلا و ابدا وقت ندارن میخوان برن خارج کشور گفتم خب عادیه نباید توقع داشت. اما دقیقا همون شب ایشون به من پیام دادن گفتن فرزانه ببخشید من خیلی کار داشتم اما بهت زنگ‌ میزنم تو بیا کارتو انجام بدم و من از اونجایی که حساسیتم برطرف شده بود جواب دادم ممنون اما کارای خودتون واجب تره شما الان حواستون به رفتنه و ایشون گفتن چه خوبی تو اصلا من از ایران برم راحت تر می تونم کمکت کنم و اونجا دیگه کسی نیست که وقت منو بگیره :))))) اونجا با حواس و دقت بیشتر کارتو انجام میدم.

    مورد بعدی مربوط میشه به کمال گرایی

    یه کمد پر از کتاب نو زبان دارم نخونده، یه عامله وسیله استفاده نشده‌ کارای انجام نشده، تعویق تعویق و تعویق

    یه سری چیزارو اهدا کردم

    یه سری کتابارو شروع کردم به خوندن

    یه سری وسایل دور ریختم

    از خودم سوال کردم چرا ست ویکتوریا سکرت که از آمریکا برات هدیه آوردن باید تاریخش بگذره و نوی نو بندازی بره؟ چرا اینقدر از نظر کتاب ثروتمندی اما این زبان وامونده رو نمیخونی؟ و کلی سوال دیگه

    طبق دوره عزت نفس و حل مسئله چی کار کردم؟

    عمل به انجام کارای معلق … که خب حرف زیاد دارم از اقدامات عملیم اما اینجا یکیشو میگم که کامنتم تبدیل به کتاب نشه

    من بعد از این که تصمیم گرفتم مربی یوگا باشم ذهن کمال گرام ول نمی‌کرد میخواست چند صد سال عقبم بندازه به خاطر همین منم حالشو گرفتم دوستم خیلی علاقه داشت با من تمرین کنه ما سالها با هم رفته بودیم کلاس یوگا گفتم بیا اوکیه

    جلسه سوم گفتم چطوری بهتر و آسون تر؟

    اون چیزی که به ذهنم رسید نوشتم و تمرین دادم وقتی جلسه تمرین تموم شد به دوستم گفتم فلان حرکتت چقدر تو یه جلسه پیشرفت کرد خندید کرد گفت چی میگی من تو کل چند سالی که یوگا تمرین کردم نتونستم به اندازه این جلسه پیشرفت کنم و این حرکتو اینقدر خوب انجام بدم!

    بعد گفتم عه چه خوبه بزار بازم تکرارش کنم

    امروز این فایل رو که دیدم رفتم تمرین کردم و بعد اومدم کامنت گذاشتم

    چند تا حرکت به عنوان سیکل تمرینی انتخاب کرده بودم یک بار انجام دادم و در تمام طول تمرین سوال میکردم چطور آسون تر یه دفعه یه حرکت به عنوان حرکت دوم اومد به ذهنم…

    هنوز تو شوکم خودم من اون حرکتو اضافه کردم و یه تغییر کوچیک در چینش حرکات باعث شد خود اون حرکت و مجموعه حرکات در لحظه چهل پنجاه درصد بهبود پیدا کنند هی خودمو چک میکردم میگفتم عه چرا اینقدر انعطافم تو این حرکتا جهش کرد چرا اینقدر راحت شد نکنه خوابم بعد دیدم نه بیدارم :)))

    و خب همینا تمرین هستند که از کمال گرایی به عملگرایی و بهبود گرایی تغییر شخصیت بدم و دنبال این باشم که چطوری آسون تر و راحت تر ؟؟؟؟

    من اگر دو میلیون تا کتاب میخوندم عمرا متوجه نمیشدم با این چینش میشه به طرز معجزه آسایی نتیجه گرفت.

    موضوع بعدی اینکه استاد یه جایی تو دوازده قدم میگن شما مقاومت ها رو کم کنین این وزنه ها و گاری ها رو که به خودتون وصل کردین بزارید کنار خود به خود به خواسته هاتون می‌رسید.

    نکاتی که در بالا گفتم همشون مقاومته کمال گرایی و به تعویق انداختن کارها خودش خیلی ما رو عقب میندازه و وارد یه سیکل معیوب احساسی عملکردی میشیم. نکته بعدیم همینطور این حساس بودن روی زمان یا هر چیزی خودش هیولای انرژی خوار درون ماست.

    و نکته آخر هم اینکه طبق فایل جهان مثل آیینه عمل می‌کند که استاد میگن روزه بگیرین هر لحظه ببینین قلبتون چه حسی داره دارم توجه میکنم جاهایی که شرطی شدم ناراحت بشم کجاهاست …

    هر چقدر که دارم درونمو از مقاومت بیشتر پاک میکنم بیشتر میخندم بیشتر هدایت میشم بیشتر از خودم خوشم میاد بیشتر شکر گزارم بیشتر استاد رو درک میکنم

    دیروز سفارش دادم از میوه فروشی برام دو بسته رز ماری و یه کاهو بیارن موقع پرداخت دیدم حدودا صد تومن شده موقع پرداخت 45 از حسابم کم شد تخفیف داشتم.

    وقتی پیک سفارش آورد یه رزماری آورده بود با یه کاهو و همون پولی که پرداخت کردم. پیک گفت چون دو تا بسته رز ماری نداشتن پولش رو براتون گذاشتن.

    تا اومدم تو خونه مامانم گفتن یعنی پیک اومد برات یه چیزایی آورد پولی که پرداخت کردی آورد گفتم بله. اگر قبلا بود خیالتون راحت با اعصاب خوردی تموم میشد یعنی میوه فروش ول نمیکردم که چرا موجودی غلط می زنی تو سایتت.

    همون دیروز طی سه ساعت رسیدم گواهیناممو تمدید کنم در حالی که چهل نفر جلوم بودن و علاوه براون رسیدم خرید هم بکنم و کلیم ارزونتر بهم داد بدون اینکه بخوام تخفیف بده.

    وقتی رو مسئله زمان کار کردم و حساسیتم بهبود پیدا کرده خب باید هم کارام اینجوری خوب پیش بره هم به موقع هم با تخفیفای ناخواسته و خود به خودی. وقتی واقعا رو خودم دارم کار میکنم حقمه بتونم تو چند دقیقه انعطاف کسی که باهام تمرین میکنه رو بهبود بدم حقمه تو چند دقیقه طوری از تمرین شخصیم نتیجه بگیرم که تو مجموع سه ماه قبل نگرفتم. خیلی دوس داشتم بشم شبیه مطرح ترین مربیهای آکادمیک دنیا که در لحظه تمرین میدن و تفاوت رو نشون میدن و این از دیدن مهارت شگفت آور این متخصصای حیطه رشته خودم و تضاد برام شکل گرفته بود از رفتن و اومدنای الکی … و الان خیلی خوشحالم تا همینجا که رو خودم کار انجام دادم دنیا جواب داد و البته که باید ادامه بدم…

    یکی دیگه از کارایی قبلیم که زیاد انجام میدادم بزرگ کردن بیش از حد دیگران بود، که تهش از خود کمال گرام نا امید میشدم و میفتادم تو بازی بد مقایسه کردن و قهر کردن با خودم و رها کردن و این وزوزه های شیطان که اون تونست تو نمیتونی… احساس تکرار شونده دیگر برتر بینی و خود کم بینی…. که اینم تو دوره عزت نفس متوجهش شدم و دیگه انجام نمیدم. مثلا قبلنا کریستین رونالدو رو خیلی بت کرده بودم همش میگفتم این بشر چطوری نوشابه نمیخوره چطوری فلان چیز نمیخوره چطوری اینقدر با دیسیپلن بعد به دوره عزت نفس که رسیدم گفتم دیدی اصلا عادی نیست که هی راه میری از این تعریف میکنیا. خب از سکوی تشویق کنندگان و تماشاچیا بیا پایین خودت بشو بازیکن چرا اینقدر ادا در میاری؟

    و الان منم چند ماهه خیلی چیزارو نمیخورم و برای خودم روتین دارم و به برنامه هام پایبندم .الان خود استاد هم دیگه بت من نیست استاد من هستن استادی که از حاشیه، جلب توجه و لوس بازی به دور هستند. من به اندازه خودم ارزشمندم و همینطور بقیه و تک تک دوستان، در نهایت هر کسی باید قدم خودش رو برداره من تا شبم که بشینم استاد یا هر کسی رو تحسین کنم درسته کار خوبیه اما تهش باید تو مدار خودم اقدام مربوط به خودم رو انجام بدم و هر موقع اون قدم رو برداشتم قدم بعدی به من گفته میشه.

    بریم برای ادامه گوش دادن و عمل کردن به هدایت ها ببینیم چه مسیرایی باز میشه…

    همگی شاد باشید و در صراط مستقیم

    لایق بهترین هایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      Mohamadreza گفته:
      مدت عضویت: 2140 روز

      سلام فرزانه خانم

      عجب کامنت رویایی نوشتی واقعا ازت ممنونم خیلی آگاهی داخلش بود و من دریافتشون کردم یعنی یه جورایی کامنتت به جانم نشست

      همیشه استاد میگه اگر میخواهید فقط برای تشکر کامنت بنویسید اصلا ننویسید ولی من نتونستم ازت تشکر نکنم چون خیلی بهم آگاهی دادی ازت ممنونم و از استاد هم ممنونم به خاطر این سایت ارزشمند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    روح الله سپهری گفته:
    مدت عضویت: 2920 روز

    سلام به استاد سلام به دست خداوند برای آگاه کردن من

    خدارو شکر چقدر این دانستن ها ارزشمنده چقدر کارسازه اگه آماده درک شأن باشیم

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش تا محرم نباشد جای پیغام سروش

    7ساله با شمام با اینکه بیشتر محصولات رو دارم و فک نمیکنم فایلی تو سایت باشه که بارها گوش نکرده باشم سایتو همون سال 96 شخم زدم ولی انگار تازه دارم بطن قضیه رو میگیرم خدارو شکر

    و خدا می‌دونه چه تکاملییییییی طی کردم برای درک این صحبت‌ها

    استاد با تمام وجودم سپاسگذارم ازتون خدا حفظتون کنه همیشه در سلامتی و آرامش باشید

    چقدر خوبه که این صحبت ها رو بفهمی و حس خالق بودن رو درک کنی بفهمی اینکه هر اتفاقی هر شرایطی دارم خودم بهش شکل دادم من خالقش بودم با این نگاه پس میام اول خواسته مو میفهمم و شروع میکنم به شکل دادن بهش و ساختنش خدارو شکر خدارو شکر ما بینهایت هستیم ما جاودان هستیم ما ابدی هستیم خدارو شکر

    مدتیه تمام صحبتهای شما رو ی جور دیگه میفهمم منی که سالها حداقل روزی 7ساعت داشتم فایل گوش میکردم ولی مغز صحبت رو نمیگرفتم

    /

    /

    من تو رابطه عاطفی با فردی هستم که وابسته منه به شدت نیازمند توجه منه نیاز داره من و دیگران بهش توجه کنیم تا به احساس خوب برسه و این رفتار رو سالهاست دارم ازش میبینم و باتوجه به صحبتهای این فایل (و توضیحات مقاله فوق العاده خانم شایسته ضرورت نماندن در احساس گناه و عذاب وجدان) متوجه شدم من چون مسیولیت ایجاد احساس خوب اطرافیان رو بر عهده گرفتم چون فک میکنم دیگران محتاج کمک من هستند چون فکر میکنم میتونم به دیگران کمک کنم چون فکر کردم خدا هستم و توانایی کمک دارم(مشرک شده ام )این ذهنیت باعث شده این رفتار رو سالها ازش ببینم و خدا می‌دونه چقدر بخاطر این شرک من عذاب الیم رو کشیدم چقدر به احساس ناتوانی و درماندگی رسیدم

    با اینکه علاقه ای به این رابطه نداشتم اما عذاب وجدان داشتم بخاطر این فرد براش دلسوزی میکردم نگرانش بودم چون خودش از عهده ایجاد احساس خوب خودش بر نمیومد چون وابسته بهم بود و این ترمز نمی‌ذاشت به خواسته واقعیم برسم و چندین روزه که دارم رو این ترمز کار میکنم کاملا میبینم تغییر رفتار ایشون رو احساسم بهتر شده به حس توانمندی رسیدم توحیدی تر شده ام حسم نسبت به خواسته ام بهتر شده قلبم باز تر شده

    اون حس پوچی که چندین سال داشتم یکم کمتر شده انگیزه هام بیشتر شده

    وهمش بخاطر عدم احساس لیاقت منه چون خودم رو آدم حساب نمیکنم و بقیه رو از خودم مهمتر کردم تو ذهنم و من اینطور به خدای خودم شرک ورزیدم واقعا چقدر این شرک مخفیه تو ذهنمون و باز هم خدارو شکر که هدایت شدم و همواره دارم هدایت میشم اگه تسلیم باشم

    بخاطر این سایت مقدس از خداوند سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      مریم جلقازی گفته:
      مدت عضویت: 919 روز

      سلام به شما دوست گرامی

      مرسی از کامنت خوبتون

      یه جای این کامنت اشاره کردین :«من تو رابطه عاطفی با فردی هستم که وابسته منه به شدت نیازمند توجه منه نیاز داره من و دیگران بهش توجه کنیم تا به احساس خوب برسه»

      من هم الان در همین شرایطی هستم که شما توضیح دادید با این تفاوت که من خودم هم آدم وابسته ای بودم و هنوزم نمیگم نیستم ولی خیلی بهتر شدم و دارم تکاملم رو طی میکنم

      اما در شرایط حال حاضر دارم تو رابطه عاطفیم این جمله ای که نوشته بودید رو تجربه میکنم

      شما در ادامه گفتید چندین روزه دارید رو این ترمز کار میکنید و احساس بهتری دارید

      من دو تا سوال ازتون داشتم

      یکی اینکه چه ترمزی رو شما پیدا کردید در رابطه با همین موضوع وابستگی که گفتید؟

      و دوم اینکه وقتی این ترمز رو پیدا کردید و روش کار کردید الان رابطه عاطفیتون هم بهتره شده؟الان شریک عاطفی شما تغییر رفتار داشته و شما به زندگی باهاشون دلگرم تر شدین؟

      دوست دارم یکم بدونم که شما چطور به این احساس بهتر رسیدید.

      تجربه شما برای من ارزشمند خواهد بود

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        روح الله سپهری گفته:
        مدت عضویت: 2920 روز

        سلام به شما دوست هم فرکانسی

        اول شما باید وابستگی تون رو به هرکس و هرچیزی از بین ببرید وابستگی باعث دوری از فرکانس خداوند میشه و شما رو در احساس بد بیشتر قرار میده روی رابطه تون با خداوند کار کنید از محصول عزت نفس استفاده کنید

        و ترمزی که من پیدا کردم این بود که من بسیار بسیار آدم دلسوز برای خانواده و اطرافیان هستم و همیشه می‌خوام به اطرافیان کمک کنم تا حالشون خوب باشه یا فکر میکنم دیگران محتاج کمک من هستن و اگر بهشان کمک نکنم عذاب وجدان میگیرم

        و همچنین همیشه دنبال راضی کردن دیگران هستم همش می‌خوام ی جوری حرف بزنم ی جوری رفتار کنم که دیگران ناراحت نشوند دیگران منو قضاوت اشتباه نکنن چون قضاوت دیگران برام خیلی مهمه یعنی کلا من احساس لیاقت و ارزشمندی در خودم احساس نمیکنم یعنی باور دارم من به خودی خود ارزشمند و مهم نیستم و باید حتما برای دیگران کار مثبتی انجام بدم یا رفتار خاصی باهاشون داشته باشم مثال اگه مهمان بیاد باید حتما ی کار خاصی براشون انجام بدم تا بهشون خوش بگذره و اونوقت من آدم خوبی هستم اون وقت پشت سرم حرف نمی‌زنن اون وقت ناراحت نمیشن ازم

        یعنی همه مهم هستن غیر از خودم

        و این یعنی عدم احساس لیاقت و ارزشمندی

        حالا چطور باید این باورها و تغییر بدم تا به احساس لیاقت و ارزشمندی برسم :

        اول اینکه مسیولیت ایجاد احساس خوب دیگران رو از عهده خودم خارج میکنم یعنی خودم را فقط و تنها مسیول خودم و زندگی خودم میدانم حتی من مسئول پدرو مادر و فرزند و همسرم هم نمیدانم و باور میکنم که خداوند بندگانش را محتاج من نیافریده و اگر خودشان بخواهند می‌توانند هرآنچه که بخواهند خلق کنند

        این باور اصلا آسون نیست ولی اگه میخوای به باور ارزشمندی برسی باید اینو حلش کنی تو ذهنت و خودت رو در اولویت قرار بدی و این فرق می‌کنه با بی احترامی و دوست داشتن دیگران یعنی با اینکه خودت در اولویت هستی در عین حال میتونی فرزندت را هم دوست داشته باشی

        فقط تنها کاری که میکنی بخاطر دیگران از لذت ها از تجربه هایی که میخوای داشته باشی ،از خودت ،نمیگذری

        و دنبال راضی کردن دیگران نباشی خودت را در اولویت قرار بدهی احساس خوب تو در اولویت است

        آرامش تو در اولویت است

        تو مهم‌ترین فرد در ذهنت و در زندگیت هستی اول خودت بعد اگر شد دیگران

        هر رفتاری برای رضایت دیگران که باعث میشه احساس تو را بد کند یعنی داری به خودت بی احترامی میکنی یعنی داری قربانی دیگران میشوی

        یعنی به خودت ظلم می‌کنی

        و این باور بی ارزشی باعث میشه رفتارهای بسیار بد از دیگران و اون فردی که از تو‌مهم تر است را ببینی

        پس یکبار برای همیشه باید شجاعت اینو داشته باشیم که رفتاری که به ما احساس خوب میدهد را انجام بدهیم چه دیگران ناراحت بشوند یا نشوند

        شاید در اول کار تغییر این باور سخت باشه و این طبیعیه

        باید آرام آرام و تکاملی روی خودمون کار کنیم مثلاً اگه دوست داریم ی تنوع لباس خاصی بپوشیم که دیگران اونو دوست ندارن شما این کارو بکن تا نظر دیگران برات کم‌اهمیت بشود وقتی برای اولین بار برای دل خودت کاری کردی بهت حس خوب میده قوی تر میشی و با ادامه‌دادن این رفتارها این باور ساخته میشه و تازه میفهمی زندگی چقدر قشنگ بوده ولی ما بی خبر بودیم چون باور هامون عینک کثیف جلو‌ چشمون گذاشتند

        و وقتی روی این باور کار می‌کنی به احساس خوب می‌رسی و احساس خوب یعنی اتفاقهای خوب یعنی رفتارهای خوب از دیگران

        بله نتنها رفتار ایشون بلکه رفتار همه بهتر شده به اندازه ای که من بهتر شدم

        و اگر کسی به شما وابسته است هیچ وقت براش دلسوزی نکن هیچ وقت نگرانش نباش چون بد جور ضربه میخوری من بدترین اتفاقات زندگیم را بخاطر این دلسوزی کردن خوردم اصلا مهم نیست طرف کی باشه حتی خانواده

        اصلا دلسوزی نکن نگرانش نباش

        چون از خود همون فرد بد ضربه میخوری

        شما برای تجربه خوشبختی به یک فرد خاص وابسته نباش چون اینجوری داری از رابطه قشنگ دور تر میشی روی عزت نفست کار کن به ارزشمندی برس و مشخص کن از رابطه چی میخوای به خواسته هات توجه کن یا طرف مقابل تغییر می‌کنه و باهم خوشبختی می‌رسید یا طرف تغییر نمیکنه و شما تغییر میکنید و جهان براحتی بسادگی شما رو جدا خواهد کرد و شما رها باش وابسته به طرف نباش که کی میخواد بهتر بشه کی تغییر کنه

        شما فقط روی خودت کار کن قوی شو به احساس خوب بیشتر برس بقیه شو بسپر به خداوند به جهان

        و مطمین باش که خدا کارشو خووب بلده

        امیدوارم که درک کنید چون اینها اصل قانونه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمیه کیانی گفته:
      مدت عضویت: 2613 روز

      سلام دوست عزیز ممنون بابت اشتراک گذاری تجربیات خودتون

      یسوال داشتم چطور و با چه جایگزینی تونستین این باور تغییر بدین ؟ منم کم و بیش همین باورها رو دارم و با ابنکه توجه نمیکنم البته مطمن تو ناخوداگاهم توجه میکنم ولی تکرار میشه و چندین باور اینطوری شناسایی کردم ولی الان نمیدونم بعداز شناسایی چیکار کنم؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    خدایا شکرت برای این فایل جدید و این اگاهی های بیشتر برای بهبود زندگی ام

    استاد عزیزم سلام

    امیدوارم مثل همیشه عالی باشین و چقدر که ذوق کردم از دیدن فایل جدیدی که رو سایت قرار دادین و چقدر خداوند دقیق من رو هدایت میکنه که مشکلی که مدت ها دارم بتونم توی این فایل بشنوم و ان شا الله هدایت بشم به حل کردن اصلی ترین تضاد زندگیم

    و اما الگو تکراری

    مدت هاست پی بردم که نباید چیزی نامناسب تو زندگی ما تکرار بشه ‌ و اگه تکرار بشه یعنی یه باور ریشه ای مخربی داریم که باید درستش کنیم

    مدت هاست دارم روی خودم کار میکنم بعضی مواقع بیشتر و بعضی مواقع کمتر و به اندازه ای که کار کردم تو زندگیم نتیجه های فوق العاده دیدم از زیاد شدن درآمدم و پس اندازم گرفته تا اومدن ادم های فوق العاده تو زندگیم از تغییر قشنگ شغلم و بهبود خوبی که تو عزت نفسم داشتم و البته آرامش بیشتری که وقتی تو این مسیر هستم و روی خودم کار میکنم دارم تجربه میکنم

    ولی یک چیزی هنوز درست نشده و اون الگو تکراری هست که هنوز داره تو وجود من اتفاق میوفته و اون چیزی نیست جز بیماری

    فکر میکنم الان حدود 3-4 سالی هست که من هر چند ماه یکبار درگیر یه بیماری بودم از معده درد گرفته تا سردرد و الان هم کمردرد و خیلی چیزای دیگه که البته خداروشکر موضوعات جدی نبودن ولی خیلی عجیب که این موضوعات پیش پا افتاده علاوه بر اینکه هر چند وقت یکبار برام پیش میومد به شدت هم طول میکشید خوب شه مثلا معده دردم یه رفلاکس ساده بود ولی من نزدیک دو سال درگیرش بودم یا الان کمردردم یه چیز عادیه که خیلیا دارن و با دوبار فیزیوتراپی خوب میشن ولی من نزدیک یک ساله کمر درد شدیدی تحمل میکنم و هزار تا دکتر رفتم و هنوز که هنوزه بهتر نشدم با وجود تمام پیشرفت هایی که در خیلی از جنبه های زندگیم داشتم ولی هنوز این پاشنه اشیلمو این مسئله اصلی که واقعیت همون دو سال پیش برای حل کردن این موضوع شروع کردم به کار کردن خودم و آموزش هارو دنبال میکردم نتونستم تغییری ایجاد کنم

    و

    اما در مورد سوال استاد من وقتی یک مسئله کوچیک در مورد سلامتی خودم و نزدیکانم به وجود میاد بیشترین حد از احساسات منفی تجربه میکنم احساس ترس شدید ،حتی با اینکه میدونم خیلی اوقات بوده چیزی پیش اومده و هیچی هم نبوده و راحت خوب شده ولی من بازم این موضوع خیلی منو بهم میریزه یعنی مثلا شده تعهد میدم تا سه ماه آینده دوره عزت نفس کار کنم تموم کنم یهو این وسط یه موضوع مریضی پیش میاد کلا همه چیو رها میکنم و میچسبم به اون که اون چی بود چرا اینجوری شد داستانش چیه در واقع به شدت ترس از دست دادن سلامتی خودم و نزدیکانمو دارم

    استاد با آموزش های شما تا جایی که روی خودم کار کردم نتایج فوق العاده ای دیدم چیزهایی که اگه دو سال پیش بهم میگفتن آیدا تو توی این دو سال این تجربه های فوق العاده قشنگ تو زندگیت میاد میگفتم اخه چطور ممکنه ولی همش خیلی راحت شد امیدوارم و مطمئن هستم میتونم این مسئلمم حل کنم و با توکل به خدا به ایمان به اینکه خداوند بیشتر از خودم میخواد که من تو سلامتی مطلق باشم حتما منو هدایت میکنه به راه حل این مسئله و کشف اینکه چه باوری باید جایگزین کنم که بدنم در سلامت کامل باشه

    استاد جان عاشقتم خداروشکر که تو این مسیر زیبا هستم و میدونم که میتونم زندگیمو اونجوری که دوست دارم خلق کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      زهرا و محمد گفته:
      مدت عضویت: 1200 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر جنس کامنتتون متفاوته،ینی کامل مشخصه که این کامنت واس کسی هست ک داره روخودش کارمیکنه واز محصولات استفاده کرده،علتش هم این هست ک جواب سوال شما ب وضوح درخودسوال مشخصه چون مچ خودتون رو گرفتید و خیلی واضح بدون هیچ تردیدی فهمیدین ک ایراد کار از کجاست تبریک میگم شما 90درصد مسئله روحل کردین(مثلاً خود من دقیق نمی‌دونم کجاس ک بیشتر برانگیخته میشم یا اینک دقیقاً پاشنه آشیلم چیه…) بنظرمن اینکه شما پی درپی درگیر بیماری میشید تنها علتش اینه ک بشدت رواین مسئله زوم دارید(طبق گفته خودتون)ینی دارید بهش توجه میکنید ،بزرگش میکنید درنتیجه فرکانس می‌فرستید ک من بیماری بیشتر و طولانی‌تری میخام !

      شما باید در مرحله اول سعی کنید ک بهنگام بیماری اصلن راجبش باکسی حرف نزنید تحقیق نکنید بلکه خودتون رو مشغول ی موضوع کاملا متفاوت کنید ،دوم بیشتر رو باور انالله واناالیه راجعون تمرکز وفکر کنید ک ما هیچ قدرتی نداریم همه چیز تحت قدرت پروردگار هست و درنهایت همه همه همه بسوی خداوند باز میگردیم (سوره بقره :بشارت ده ب صابرین کسانیک بهنگام مصیبت صبر میکنند ومیگویند بازگشت همه بسوی اوست پروردگارشان ب آنها درود و رحمت میفرستد وقطعا هدایت میشوند ) ینی اگر فقط همین باور توحیدی درون ما شکل بگیره دیگ هیچوقت از هیچ چیزی نمیترسیم مثلآ شماهم دیگ از بیماری نمیترسید درآخر باید توجه کنید ب سلامتی قسمت‌های دیگ خودتون و سلامتی تندرستی وحال خوب دیگران و الگوهای درستوبجایی واس خودتون پیدا کنین مثلأ خود استاد بهترین الگو واس سلامتیه یاحتی من میتونم ی الگو باشم تواین زمینه واستون چراکه من کاملأ ب اینجور مسایل بی توجهم هیچوخ یادم نمیادک نگران سلامتیم باشم یا کار خاصی انجام داده باشم واس سلامتیم اما بینهایت سیستم ایمنی قوی ای دارم نهایت سرماخوردگی من یک یادو روزه معمولأ،شاید باورتون نشه اما دوران بیماری همه گیر من اصلأ جدی نگرفتم و حتی اهل استرلیزه کردن همه چیزو….ایناهم نبو دم ،وقتی همسرم توقرنطینه بودومن پرستارش من خودم نگرفتم شکر خدا چون اصلن برام مهم نیود هر روز ورزش میکنم اما راستش علتش فقط هیکلمه کدهمیشه روفرم باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آیدا گفته:
        مدت عضویت: 1761 روز

        زهرا جان سلام

        ممنونم بابت کامنتی که نوشتین

        و بسیار سپاس گزار خداوند هستم که با یک استاد بی نظیر تو این سایت فوق العاده کنار انسان های فوق العاده دارم روی خودم کار میکنم

        کاملا با شما موافقم من به دلیل تمرکزم روی این موضوع دارم بیشتر اینو تو زندگیم میبینم در واقع خود ترس یعنی تمرکز گذاشتن روی ناخواسته و اینکه میگین من به طور کامل متوجه پاشنه اشیلم شدم باید بگم بیشترشو بعد از شرکت در دوره حل مسائل زندگی که به تازگی شروع کردم بهش پی بردم سوالاتی که مریم جان شایسته( که البته بگم الگو تمام عیار من برای زندگی هستن و امیدوارم روزی بتونم مثل مریم عزیزم صلح با خود داشته باشم و مثل ایشون تو زندگیم عمل کنم) تو این دوره طرح کردن که فوق العاده است و ادم قشنگ خودشو میشناسه و من بعد اون سوالا واضح پی بردم که ترس از دست دادن دارم اونم فقط تو موضوع سلامتی و با یه فایل دیگه ای هدایت شدم که برای بهبود شخصیتم و برای غلبه به ترس روی دو مورد خیلی باید کار کنم عزت نفس و باور توحیدی و ان شا الله به امید خداوند مهربان و هدایتگر تصمیم جدی دارم برای کار کردن روی این دو مورد

        امیدوارم هممون به زندگی که دوست داریم و خواسته هامون هدایت بشیم با راحت ترین و لذت بخش ترین راه

        شاد و سلامت و موفق باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    به نام خدا

    ردپای 58

    سلام استاد عزیز و دوستای خوبم

    دیشب از الگو تکرار شونده کمبود زمان و قرار دادن خودم در شرایط اضطراری حرف زدم

    امشب از الگو تکرار شونده قربانی بودن میگم

    وقتی کوچیک بودیم کی بیشترین توجه و محبت دریافت میکردیم؟

    ما آموختیم که وقتی شرایط به هر دلیلی بر وفق مراد نیس ما قربانی اون شرایطیم و ازش برای جلب توجه و محبت استفاده می‌کنیم

    خیلی وقتا ناخودآگاه و صرفا برنامه ریزی قبلی مارو تو این مسیر قرار میده

    من قربانی مریضی بودم!قربانی شرایط نابسامد بیرونی از بلایای طبیعی گرفته تا بهم ریختن کشور بودم

    من قربانی دختر بودن و فرزند آخر بودن، هم بودم

    قربانی بدموقع اتفاق افتادن شرایط هم بودم

    الگو تکرار شونده مخرب برای من قربانی بودنه که من خودم در حالتی پیدا میکنم که چیزی در بیرون یا درون من نقش جلاد بازی میکنه!

    فعلا در حد شناسایی این الگو پیش رفتم

    الگو که تورو در انجام هر کاری به قهقرا میبره چرا؟به هر حال وظیفه اشه که قربانی بمونه

    حالا باید چیکار کنم؟

    داشتم فیلم زیرخاکی میدیدم ،تو این فیلم یکی از شخصیت ها برای توضیح حالش گفت تصور کن برای شوهرت این اتفاق افتاده چه حالی داشتی؟

    اون خانم با فکر کردن به اتفاق نیفتاده، شروع کرد به گریه کردن

    چه برداشتی میشه داشت؟اگه یه فکر بد میتونه همه ذهنت پر کنه و آنقدر نفوذ کنه که کلی فعل و انفعالات شیمیایی و هورمونی رخ بده که تو اشکت در بیاد ! چرا نتونم ازش در جهت درست استفاده کنم؟

    تصور کنم که قربانی شرایط نیستم حتی پا فراتر بذارم و بگم خالق شرایطم

    حتی جلوتر برم و بگم تغییر دهنده شرایطم

    حالا چطور فکر کنم؟به چی فکر کنم؟چه تصویری وارد ذهنم کنم تا جوری احساساتم برانگیخته کنه ،که درون و بیرون منو به جنبش در بیاره

    هفته پیش رو هفته ای که من خودم بمباران کردم با سوالای مختلف

    و خب این میتونه خیلی کمک کننده باشه و منو هدایت کنه به مسیر تحول عمقی تر

    ممنون که سوالای خوبی می‌پرسید استاد عزیزم

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  10. -
    حمید یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام و درود فراوان و خدا قوت به شما استاد عزیز و خانم شایسته گرامی

    من بدون معطلی جواب سوال رو در چند مورد لیست میکنم

    1)یکی از مهمترین مواردی که احساس من رو خیلی بد میکرد این بود که شما تو هر فایلی می‌گفتید کامنت بنویسید من به شدت مقاومت داشتم و اینکه می‌دیدم دوستان زیادی کامنت های خیلی زیبایی میگذاشتن احساس بدی پیدا میکردم و الان چند وقته متوجه شدم که باید روی این باور که بتوانم ویژگی های مثبت افراد رو به جای انکار تحسین کنم کار میکنم

    2)اینکه افراد به کاری که من انجام میدهم ایراد بگیرن و از اون کار احساس نارضایتی داشته باشند در من احساس ترس ایجاد میکرد و الان متوجه شدم که در درجه اول باید روی اعتماد به نفسم کار کنم و بعد مهارت هام رو توی کارم افزایش بدم

    3)اینکه ورودی مالی من کم بشه احساس ترس و نگرانی در من ایجاد میکرد و همیشه درآمدم به صورت سینوسی کم و زیاد میشد و خیلی حالم رو بد میکرد تا اینکه از یه جایی به بعد اومدم با خودم فکر کردم و چندتا باور مخرب رو بیرون کشیدم و دارم روی آنها کار میکنم و اوضاع خیلی بهتر شده خدارو شکر

    4)اینکه در مورد مسیر مورد علاقه ام به بن‌بست میخورم و سوالم رو می‌نویسم و بعد رها میکنم و در مدت کوتاهی جواب مناسبی از طرف خداوند دریافت میکنم خیلی من رو به وجد میاره(انگار که کل دنیا رو بهم دادن)

    5)اینکه از وقتی که دوره قانون سلامتی رو جدی شروع کردم و در کنارش به صورت منظم روی عضله سازی کار میکنم و تغییرات محسوس رو در عضلاتم حس میکنم خیلی خیلی خوشحالم (این باور در من که اصلا نمیتوانم بدنی عضلانی داشته باشم خیلی قوی بود) استاد بابت این دوره فوق العاده ازتون خیلی سپاسگزارم

    6)اینکه تو روابطم با همسرم هر مسئله ای پیش میاد اول انگشت اتهام رو به سمت خودم میگیرم و بعد به خودم میگم ببین چی تو ذهنت هست که این رفتار رو در طرف مقابلت برانگیخته کردی برو اون رو حل کن بهم احساس رضایت میده( قبلاً خیلی با هم بحث میکردیم ولی الان به دو تا غول مسئله حل کن تبدیل شدیم‍️‍)استاد عزیز بابت دوره حل مسائل بینهایت سپاسگزارم میتونم بگم که ورق زندگی من رو برگردوند والان من به مسائل به دید یک فرصت نگاه میکنم

    استاد عزیزم گذاشتن این کامنت نتیجه یک تحول عظیم در ذهنم هست و امیدوارم که بتونم این مسیر رو پر قدرت ادامه بدم و از خودم ردپایی به جا بگذارم

    از خداوند ممنونم که شما و این همه دوست فوق العاده رو سر راه من قرار داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای: