ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 63 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2396MB29 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 228MB29 دقیقه
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم
من صفورا خواهر اقا مهدی هستم
سوال اول :
من در مواجه با چالش هام با توجه به درسهایی که یاد گرفتم نسبت به قبلم خیلی خیلی بهتر شدم ، قبلا عصبی واسترس زیاد
ولی الان نگرانیم خیلی کمتر شده و گاها وارد ترسم میشم .باوجود چالش های دیگه ، مهمترین چالشی که ذهن من را درگیر کرده و خیلی ترس دارم وهنوز هم با توجه به تلاشم مجدد درگیر ترس شدم ، رانندگی هست
با وجود اینکه خیلی سال پیش گواهینامه گرفتم به راحتی ، ولی ترس از شلوغی وکامیونها داشتم ، پارسال رفتم مهارت رانندگی که علبه کنم بر ترسم و مربیم خیلی راضی بود حتی یک روز با مربیم رفتیم بهشت زهرا با اینکه هوا بارونی بودو چقدر تعریف کرد ازم
به راحتی رانندگی میکردم با ماشینمون ، ومی نشستم با وجود ترس ولی باید حتما همسرم کنارم میبود
مربیم میگفت همسرت اعتماد به نفست رو میگیره
و منم پذریفته بودم این مورد را ، تا اینکه ماشین صفر خریدیم و دیگه خیلی میترسم که سوار بشم ورانندگی کنم حس بدی پیدا میکردم و بی خیال شدم اما مدادم درگیر ذهنم بود م
راه حل :
فعلا تصمیم گرفتم دوباره بر ترسم غلبه کنم و سوار ماشینمون بشم
و خودم را بسنجم
نهایتا مجدد چند ساعت مهارت و غلبه برترس رانندگی میرم و میدونم که ادامه بدم میتونم موفق بشم
چون دوستی داشتم که فوق العاده تو هر کاری یواش یواش انجام میداد اون تونسته موفق بشه ورانندگی کنه منم میتونم .
به قول استاد در پناه الله یکتا شاد وسلامت و ثروتمند باشید .
مهوش همتی
19 بهمن ساعت 9:50
مدت عضویت1349 روز
سلام درود فراوان به استاد عزیزم ومریم عزیزم ودوستان خوبم دراین خانواده عباسمنشی
سئوال : وقتی با یه چالشی روبرو میشوید چه واکنشی دارید؟
قبلا که ناراحت میشدم و نا امید میشدم واین قدر ذهنم نجوا میکرد که میگفتم بابا اصلا ولش کن چرا خودم را اذیت میکنم باورتون میشه نمی دونستم که نجواهای ذهنمه وداره کار خودش را میکنه من خیلی چالش ها رو توی زندگی ام حل کردم
1- من خودم دوتا دخترم را با توکل به خدا به ازدواج رسوندم والان زندگی مستقل ورابطه ی خیلی خوبی دارن خداروشکر
2- 5سال بود گواهی نامه داشتم ولی ازرانندگی میترسیدم تا این که به تضادها برخورد کردم مثلا خرید خونه داشتم باید صبر میکردم همسرم از سر کار بیاد بریم خرید مثلا خرید نون وسبزی بعد به خودم گفتم چرامن گواهی نامه که دارم پس کی میخام رانندگی کنم نا گفته نماند که بیرون از شهر تو جاده کنار همسرم وبچه هام راحت رانندگی میکردم ولی داخل شهر نه وهمیشه آرزوم بودکه خودم تنهایی بتونم رانندگی کنم وخرید امو انجام بدم وجایی کاردارم بتونم راحت برم وبیام ومن یه روز جمعه ای که از شهرستان برگشتیم وخودم رانندگی کردم همسرم گفت بیا پایین ماشین ببرم پارکینگ من خیلی بهم برخورد یعنی با اصرار همسرم پیاده شدم که ماشینو ببره داخل پارکینگ ویه کم ناراحت شدم ورفتم که یه کم هوا بخورم وخودم رو آروم کنم دیدم جلوی نگهبانی یه آگهی زدن که صبح ها ساعت 6:40نیاز به یه سرویس دارم که تامترو مراببره شماره تماس گذاشته بود خدا میدونه من فوری گفتم این یه نشانه هست خدایا شکرت فوری زنگ زدم یه خانمی همسایمون بود گفتم من میتونم این کار رو انجام بدم
حالا من تنهایی هنوز تو شهر نرفته بودم ولی قلبم میگفت میتونی وما از اول دی ماه شروع کردم واین خانم رو رسوندم وفقط توی دلم میگفتم خدایا شکرت که شجاعت ومهارت رانندگی روبهم دادی ومیگفتم خدایا شکرت که شرایط خیابان ها رو برایم هموار میکنی استاد عزیزم باورت میشه از ترس تمام پاهام درد میکرد حتی روز اول از ترس نتونستنم دور برگردون دور بزنم از یه آقایی خواهش کردم که ماشینو ببره اون طرف وبه همسرم هیچی نمیگفتم خدا شاهده فقط از خدا خاستم گقتم رانندگی رو برام کن راحترین وساده ترین کاردنیا بعد داخل پارکینگ راحت میرفتم ولی تا بخام دنده عقب پارک کنم کلی طول میکشید وهمسایه ها میخاستن برن خوب اذیت میشدن وازشون میخاستم که بهم دست فرمون بدن وخداروشکر کمکم میکردن ومیرفتم عقب دیدم این جوری فایده نداره باید یاد بگیرم که خودم انجام بدم واز خدا خاستم گفتم خدایا چه کارکنم که رانندگی رو حرفه ای یاد بگیرم ومن همون روز تو اینستا هدایت شدم به پیج یه خانمی که بی نهایت این خانم آموزش حرفه ای یاد میده ومن فقط استوری هاشو وپست هاشو نگاه میکردم میخام بگم که وقتی که وارد ترس هام میشم خداوند مسیر را برایم هموار میکنه واین که روز اول که من این خانمو رسوندم برگشتن یه دور برگردون دیگه هم داشتم که برسم خونه من از سر دور برگردون که ایست داشتم از ترس ترمز دستی رو هم کشیده بودم بعد که حرکت کردم دیگه یادم رفت ترمز دستی رو بیارم پایین وقتی رسیدم پارکینگ بوی لنت ماشین همه جارو گرفته بود وهمسرم میپرسید که این بو چی هست میگفتم نمیدونم حتما لنت ماشینه تا اون روز نمی دونستم به خاطر ترمز دستی بوده که بالا بوده بعد که متوجه شدم یاد گرفتم استاد شما باورتون میشه من وقتی که میخاستم پیاده بشم تمام پاهام میلرزید از ترس فقط سپاس گذاری میکردم حالا که دارم مینویسم خنده ام میگیره که من چه طوری با این ترس مواجه شدم وبروز نمیدادم وبه عشق رانندگی صبح ساعت 6 بیدار میشدم ومیرفتم که ماشینو بیارم بیرون ونکته مهم خودم رو خیلی تشویق میکنم ومینوشتم خدایا شکرت که تونستم امروز ماشینو راحتر بیارم بیرون خدایا شکرت امروز آرومتر بودم بعد متوجه اشتباهاتم میشدم وحلشون میکردم بعداز این که این خانم رو میرسوندم میرفتم تمرین خودم تنهایی والان خودم راحت وبا لذت توشهر تو ترافیگ تو کمر بندی رانندگی میکنم ودیروز خونه برادرم رفتم خونه خواهرم رفتم خواهرمو رسوندم یه مسیری میخاست بره که رسوندمش وهر لحظه میگم خدایا شکرت وهمیشه هم خانم هایی را که میدیم تنهایی رانندگی میکنن تحسین میکردم
توی این چالش بزرگ من استاد یاد حرف شما افتادم که میگفتید سر کلاس پاهام از استرس خالی میشد دقیقا همین اتفاق برای من افتاد ولی الان خودم تنهایی بنرین میزنم خودم براحتی تو هر شرایطی رانندگی میکنم استاد خدا خیر دنیا وآخرت بهتون بده
من خیلی وقت بود که کامنت نذاشته بودم ذهنم میگفت چی میخای بنویسی در صورتی که این بزرگترین چالش بود برام استاد شما میگفتید که اگر به این خاسته برسم دیگه تموم ولی وقتی به یه خاسته ای میرسیم اعتماد به نفسمون بالا میره وخاسته بعدی رو هم شروع میکنیم
حالا دوتا دیگه چالش دارم که باید حل کنم
1- مهارت روابط عا طفی ام بهتر بشه
2-کسب وکارم رو با عشق وعلاقه وحرفه ای
شروع کنم
3-وباشگاه والیبال میرم میخام حرفه ای یاد بگیرم
4- استاد عزیزم من خیلی دوست دارم یه رابطه ی عاشقانه مثل شما وعزیز دلتون داشته باشم واستقلال مالی که آزاد ورها زندگی کنم
استاد جان من هر وقت میام به یه رابطه ی مثل شما فکر کنم ذهنم میگه تو بااین همسر نمتونی
به امید روزی که این چالشهارو با شجاعت واردش بشم وبیام براتون بنویسم این بماند یادگاری که یادم باشه که چه چالشی رو حل کردم این قدر رانندگی برام لذت داره که اصلا خسته نمیشم همتونو دوست دارم عاشقتونم خدایا هزاران بار شکرت که قدرت نوشتن این کامنت رو بهم وادی ازت ممنونم
سلام.
سوال 0) * احساس اولیه من در مقابل چالش های جدید زندگی:
– ای بابا، باز هم یه موضوع دیگه. اسیر شدیما. اصلا این گربه رو نگاه، این سگ رو نگاه، این پرنده ها رو نگاه، چقدر راحت و بی دغدغه زندگی میکنن. چی میشد من هم یه کیسه پول داشتم، ناتمام، که هر چی میخواستم میخریدم و اونوقت راحت میشدم از این موضوع؟ چی میشد اصلا من محتاج چیزی نمیشدم؟ چی میشد مینشستم برای خودم، راحت، کارم را میکردم، و راحت پول برام می اومد؟ و به این موقعیت اصلا برخورد نمی کردم؟ اسیرمون کردی آ؟؟؟ حالا من که دیگه سنم بالا رفته، مغزم یاری نمیکنه چیز جدید یاد بگیرم، این ها برای سن نوجوانی و جوانی هست، که ذهن SHARP هست و سریع یاد میگیره… اصلا ولش کن، همون روند قبلی زندگی مگه چِش بود که حالا بیاییم فلان چیز رو تغییر بدیم؟ مگه مَرَض داری؟ سری که درد نمیکنه، دستمال میبندند؟ پسر خوب؟؟؟ هان؟؟؟ بکش بیرون از این داستان، موقعش شد خودش درست میشه، خدا کمک میکنه، خوانواده کمک میکنن….
سوال 1) * چه چالشهایی در زندگی ام هست که بخاطر ترس، ازش فرار میکنم؟
– آشنایی با جنس مخالف و برقراری یک رابطه دوستی (البته علت بزرگترش اینه که تمرکزم از خودم، کمتر نشه و به سمت حاشیه نرم و انرژی و وقتم، صرف مسایل بیهوده نشه، واقعا هدف اولم اینه…)
– خلق ثروت بیشتر (واقعا من در این زمینه، دارم خیلی زحمت میکشم، ساعت ها فکر میکنم، مطالعه میکنم، دوره که خریداری کردم، کار فیزیکی بالا انجام میدم، و اخیرا به این نتیجه رسیدم که باید از خودم سوال بپرسم)
– چالش بعدی، که خیلی مرتبط است با موضوع خلق ثروت، و آن عبارتست از:
— خرید موتور: برای افزایش راندمان کاری و رفت و آمد شهری
— خرید ماشین: برای افزایش توانایی دیدن زیبایی های طبیعت
— خرید برخی لوازم منزل: برای افزایش کیفیت زندگی
— کمک مالی به خانواده: برای افزایش اعتماد بنفس و داشتن احساس بهتر
-چالش قیمت شکنی (در کار املاک هستم)
سوال 2) * فارغ از اینکه از این چالش بر بیایم یا نیایم، اگر این چالش موفقیت آمیز باشد، چه چیزهایی من می آموزم (مهارتها، کم شدن ترس ها، و … ):
– چالش آشنایی با جنس مخالف و برقراری یک رابطه دوستی: در این پروسه، روابط عمومی من بالاتر می رود، اعتماد به نفسم برای روابط گسترده تر و بزرگتر، بالا می رود، دیگر نمی ترسم از موقعیت صحبت جدید –البته الانش هم نمی ترسم و اعتماد بنفس خوبی دارم-، ولی راستی حسینی از ما بکش بیرون در این زمینه، تو رو خدا…
– چالش خلق ثروت: در این پروسه، واقعا دیدگاه من بزرگتر خواهد شد، شناخت من از زندگی، خودم، خدا، مردم، روش های کسب درآمد، موقعیت های موجود، دیگران که این کار را انجام می دهند، ایده های ثروت ساز،
-چالش قیمت شکنی: مرا آماده می کند برای آینده بهتر، نترس تر میکد مرا، شجاعت مرا افزایش می دهد، واقع بین تر می کند.
سوال 3) * قدم های قابل مدیریت و کوچکتر در مورد چالش های پیش رو:
-چالش آشنایی با جنس مخالف و برقراری رابطه دوستی: آغاز کردن صحبت های کوچک، نظیر سلام کردن، تحسین یک ویژگی زیبا و خوب،
– چالق خلق ثروت: از خود سوال پرسیدن، خود را مرور کردن، تغییر دادن نحوه فکر کردن، تغییر دادن اولین دیدگاه در برخورد با ثروتمندان و افراد موفق، مرور خویشتن در زمینه نگرش مالی، شناخت ترس های خود، مرور کردن خویشتن برای جایگزینی نگرش های به ارث رسیده گذشته با نگرش های درست و سازنده.
-چالش قیمت شکنی: شروع به صحبت کردن با مشتری ها، و راه های مختلف را امتحان کردن.
به نام خدایی که مهربانتر ازحد تصور است.سلام وعرض ادب واحترام دارم محضر استاد عزیزم وآگاه وبانو شایسته مهربان. ممنونم برای این فایلهای ارزشمند،در پاسخ به سوال این قسمت،به راستی اول بگویم،چقدر سوال جالبی،چقدر من را به فکر فروبرد.راستش من چالش را دوست دارم،حل مسئله را دوست دارم،اما وقتی وارد چالش می شوم،بعدش ضعف وناتوانی برمن غلبه می کنه ،شاید ادای حل مسئله را در می آورم ،اما نتوانسته ام مسئله ام را حل کنم،چون بیشتر وقتها فکر میکنم قدرت در دست دیگران است ومسعله را نصفه رها می کنم.الان هم در چالشی هست که میدانم اگر درست برخورد کنم،چندین پله من را رشد می دهد.اما در مورد تمرین این قسمت،چالش من مطالعه مستمراست،این جمله شما که فرمودید ما فکر می کنیم،چالش هارا مثل سد نفوذناپذیر می بینیم اما الان می خواهم دیدگاهم را تغییر بدهم،می خواهم خودم را مکلف به انجام وظیفه بدانم نه،نتیجه،،می خواهم بنویسم دراین مسیری که شروع کردم چه مهارتی در من تقویت شده ودرادامه چه مهارت هایی یاد خواهم گرفت.راستش اولین بهبودی که حس کردم این بود که من قبلا با صدای بلند درس می خواندم،اما حالا با چشم درس می خوانم،یاد می گیرم، استمرار یعنی چی.یاد می گیرم که هرموقع استرس من را احاطه کرد،قرار را برفرار ترجیح دهم.یاد می گیرم برای رسیدن به هدف به بقیه چیزها،نه بگویم.سحرخیز باشم،برای مدتی روی خودم تمرکز کنم،اما دربخش سوم این تمرین،روزانه به مدت نه ساعت مطالعه کنم،هر روز یک گفتار زیست بخوانم،چند تست ریاضی از یک مبحث بخونم وادامه بدهم،،،،یادم باشد هدفم بهبود است،هدفم پیشرفت روزانه است،نه نتیجه نهایی.خدایاشکرت
به نام خدای مهربان
سلام به همه ی عزیزان
سوال اول
چالشی که باهاش روبه رو نمیشم و مدام ازش فرار میکنم درس های روی هم انباشته شده هست
مرحله دوم
اگه تمرکزم رو از رو نتیجه بردارم و به مسیر توجه کنم آرامش پیدا میکنم و لذت میبرم
اگه به این دقت کنم که امروز چه چیزهایی رو یادگرفتم و به علمم اضافه شده و امروز آدم داناتری شدم چه قدر زندگیه زیبایی خواهم داشت وااااو !!!!
فارغ از اینکه در دانشگاه قبول بشم یا نه من تبدیل شدم به یک شخصیت تلاشگر و با اراده و منظم ! از الان تا کنکور اردیبهشت و تیر بدون اینکه به بقیه نگاه کنم چیکار میکنن چقد پیش رفتن و بدون مقایسه فقط تمرکزم روی خودم هست و هر روز رشد خواهم کرد هم از نظر شخصیتی هم درسی!
مرحله ی سوم
تصمیم گرفتم همه ی تلاشم رو بکنم تا برنامه ریزی های رویایی که هیچ کدومش رو انجام نمیدم ننویسم و به جاش این مسیر که از بهمن ماه شروع کرده بودمش ادامش بدم و هر روزفقط بیست دقیقه بیشتر بخونم
از یک فصل دهم شروع کنم به خوندن وفیلم دیدن
من هفته ی بعد میام و از لیستی که انجام شده خواهم گفت
فعلااا
به نام خدای توانا
سلام بر استاد عزیزم
خدارا سپاسگزارم که مرا به این سایت ووجود ارزشمند شما هدایت کرد.
یک چالش بزرگ مالی در زندگی من ایجاد شد در زمانی که با شما اشنا شدم البته این چالش مربوط میشه به شرایط مالی همسرم ومن همیشه به خودم میگم چرا این شرایط برای من ایجاد شد وخوب فکر می کنم می بینم به خاطر توجه ونگاههای اطرافیانم بود که به حرفهای اونها توجه می کردم به حدی که احساساتم را درگیر می کرد ونتیجه همه اون فرکانسهایی است که نا اگاهانه فرستادم واینگونه شرایط زندگی من رقم خورد واکنون اون چالش برای ما تموم نشده.
ولی خداراشکر می کنم که با استاد بی نظیرم اشنا شدم و توانستم تا حد زیادی افکارم را کنترل کنم وحال خودم را خوب کنم وفقط روی خدا حساب باز کنم
این چالش تا حالا برای من وهمسرم درسهای بزرگی داشته وچه قدر ما را قوی تر کرده وبه لطف ورحمت خداوند امیدوارتر. خداراشکر که من در مورد مشکلات این چالش با کسی حرف نزدم و حتی طوری رفتار کردم که کسی در مورد اون موضوع از من سوالی نپرسه و از هیچ کسی کمک نخواستم و روزهای خیلی سخت را فقط به خدای توانا توکل کردم وتا حالا خیلی کمک گرفتم واولین چیزی که بهش رسیدم ارامش بوده که حتی در زندگی اطرافیانم نمی بینم. استاد عزیزم از شما سپاسگزارم برای این فایلهای ارزشمندتون وصحبتهای توحیدی که قوانین جهان را به ما یاد دادید تا با چالشهای زندگیمون از زاویه دیگری نگاه کنیم واز قدرت مطلق جهان هدایت بطلبیم.
استاد عزیزم این چالش درسهای زیادی برای من داشت وخدارا شکر می کنم به اندازه ای که روی خودم کار کردم نتیجه مطلوب گرفتم وهنوز باید خیلی روی خودم کار کنم که نتیجه نهایی هم برای ما به خیر وخوبی تمام بشه. این چالش بزرگ زندگی من بود که چالشهای کوچک تر هم تحت تاثیر خودش قرار داده وکار را برای من سخت کرده البته خیلی زود سعی می کنم از اون حالت بیرون بیام وفقط فایلهای شما را گوش میدم واز خداوند در قران نشانه ای را جستجو می کنم وحال خودم را بهتر می کنم
چالش بعدی من استقلال مالی هست که هنوز ترس در وجودم هست ومی ترسم که اقدامی برای اون انجام بدم وفکر می کنم تضاد مالی ما که حل بشه قدرت من برای انجام اون کار بیشتر میشه وخودم را محدود می کنم. در حالی که باید نگاهم را نسبت به این چالش تغییر بدم وباورهای مناسبی دراین راستا برای خودم بسازم وبا دیدن الگوهای مناسب وبا رعایت تکامل به این هدفم در زندگی برسم.
استاد مهربانم از شما بی نهایت سپاسگزارم که با طرح چنین سوالاتی ذهن ما را به چالش می کشید تا به خودشناسی برسیم ودنیای درونمون را تغییر بدیم
درود خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته
و دوستان عزیزم در این سایت
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
الان در این مدت که با سایت اشنا شده ام این نگاه را دارم که من این مسئله یا چالش را باید حل کنم تا پیشرفت کنم و خودم هم باید حلش کنم
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
قبلا اره احساس ناامیدی میکردم و از دیگران کمک میخواستم و انتظار داشتم انها کمک کنند و اگه نمیکردند ناراحت میشدم و پیش خودم میگفتم خوشحال میشن از شکست من و خیلی ناامید میشدم و همیشه عصبی بودم
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
پول ساختن
تلاش میکنم ولی یجورایی هم فرار میکنم مثلا میگم خودش درست میشه از روبرو شدن با کار میترسم
میگم نکنه کاری بگیرم و سخت باشه نتونم انجامش بدم سرمایه هم ندارم و دوباره برم زیر قرض ،(البته من تعهد داده بودم به خودم که قرض نکنم میدونم توجیح خوبی نیست ولی یه کار گرفتم پله نداشتم و به دوستانم زنگ زدم که پله قرض کنم و گفتن سر کاریم و ندادن و دیگه پول قرض گرفتم و پله خریدم و تعهدمو شکستم و یجورایی احساس گناه میکنم این خیلی منو اذیت میکنه)
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
زمانی که کفگیرم به ته دیگ میخوره کار میگیرم و هر جوری باشه اونو درست میکنم و میدانم که پیشرفت میکنم با هر دهنه ای که نصب میکنم و میدانم که چقد بهم کمک میکنه و چقد ادمای بیشتری منو میشناسن اگه کار بیشتر بگیرم و انجام دهم استاد یجایی تو یکی از دوره هاش فک کنم راهنمای عملی یا کسب و کار بود گفتن بعضیا یه جایی متوقف میشن میگن خب این خوبه ،من همین که یکاری انجام میدم اینجوری میشم میگم فعلا خوبه یعنی کاری هم بهم زنگ میزنه قشنگ جواب میدم قیمت میدم طرف راضیم میشه ولی ته دلم خودم راضی نیستم و اونم دیگه زنگ نمیزنه خودم با فکر خودم خرابش میکنم.
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
1.من باید هر کاری که به من زنگ میزند و طرف راضی میشه قرار داد بیندم تا احساس مسولیت کنم که من قرار داد بستم و بیعانه گرفتم و باید انجام دهم
2.دلیل های منطقی بیاورم که من با اینجوری کار کردن نمیتونم به ثروت و بی نیازی مالی که میخوام برسم هرچقدرم که فایل گوش بدم بی فایدس
شعر حضرت سعدی
عالم بی عمل به چه ماند ،به زنبور بی عسله
3.با درامدم وسایل کارم را بیشتر ارتقا بدم و انگیزه ام بیشتر شود تا برای کار کردن مشتاق تر شوم که وسیله جدیدم امتحان کنم و کار با اینم یاد بگیرم و راحتر میکنه کارمو و…
تشکر میکنم از استاد عباس منش و خانم شایسته بخاطر این راهنمایی ها و شفاف سازی ها
و هم خانواده های عزیزم در این سایت
ممنون میشم که با نظراتتون کمک میکنید زودتر سوالاتمو حل کنم.
آرزوی موفقیت و شادمانی و آرامش و ثروت رو برای تک تک عزیزان
تا کامنت دیگر بدرود
وقتی یه چالشی در زندگی برام به وجود میاد، چه واکنشی نشون میدم؟
آیا نگاه شما این است که :
این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفت ام هست؟
یا احساس ناامید و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
من مدام به فکر حل کردن و استفاده از راه های مختلف برای حلش هستم … یعنی سعی می کنم مدام ایده های مختلف رو تست کنم، در مورد راه کارهایی که میشه انجام داد تحقیق کنم، سعی کنم قلب ام رو باز نگه دارم و احساس ام رو خوب، تا الهامات رو دریافت کنم و اون مسائل رو حل کنم.
شغل من برنامه نویسی است و هر روز با چالش ها و مسائل مختلف در کارم مواجه هستم … اوایل خیلی از مشکلاتی که می تونست بعد از پروژه ایجاد بشه، می ترسیدم و یا حتی از اینکه کارفرما چیزی بخواد که من نتونم بزنم یا قبلا انجامش نداده باشم، می ترسیدم … اما به مرور زمان که اعتماد به نفس ام بیشتر شد و دیدم می تونم از با داشتن احساس خوب و آرامش چالش های بسیار بزرگی رو حل کنم و خداوند هر لحظه داره بهم ایده می ده و من رو هدایت میکنه … خیال ام خیلی خیلی راحت تر شد و الان وقتی کارفرمام میگه فلان کار رو می خوام انجام بدی من فقط بهش می گم چشم و دیگه نگران این نیستم که اصلا من تا الان اون کاری که اون میخواد انجام بشه رو انجام ندادم یا تجربه ای در موردش ندارم … میگم چشم و بعد خیلی راحت ایده هاش میرسه و انجامش میدم.
برنامه نویسی خیلی به من کمک کرده که ذهن ام خلاق تر بشه و با حل کردن چالش های مختلف در زندگی ام هم ترس ام بریزه و هر چی میگذره احساس می کنم که ذهنیت کلی ام در مورد چالش ها از اینکه یه چیز عجیب و غریب و ترسناک هستند داره به اینکه یه چیز کاملا طبیعی و مفید هستند، تغییر می کنه و اینها رو به چشم نقطه ای برای رشد کردن می بینم … مثلا وقتی که می خوام یه چیزی رو به سایت اضافه کنم که تا الان نکردم و برام چالش برانگیز باشه .. یعنی من با محدودیت های خودم روبه رو شدم و اگر الان اون رو حل کنم، کوچکترین اتفاق اش رشد هست.
چیزی که در برنامه نویسی به من کمک کرده تا به این ذهنیت برسم و البته که اعتماد به نفس ام رو بسیار بسیار افزایش داده، حل کردن مداوم و روزانه چالش های مختلف بوده که در پروژه ها پیش میاد و من به جای فرار از اونها، رفتم و حلشون کردم.
نکته مهم در فایل: جهان یه روندیه که ما با حل مسائل پیشرفت می کنم/ با حل مسائل یاد میگیریم
تمرین:
چه چالش و مسئله هست که به خاطر ترس ازش فرار می کنید؟
سعی می کنید که آشغال ها رو بزارید زیر مبل؟ سعی می کنید که باهاش روبه رو نشوید؟ یه چالشی هست که می دونید باید حل اش کنید اما ازش فرار می کنید.
هر چی به این سوال فکر کردم، چیزی به خاطر نیاوردم که چالشی باشه که باید حلش کنم اما ازش دارم فرار می کنم … همین الان چالش هایی دارم در زندگی اما مدام در حال اجرای ایده های مختلف برای حل شون هستم و اصلا حتی یه لحظه هم به این فکر نکردم که نمیشه یا بخوام نا امید بشم … دوست دارم اینجا بنویسم که الان چه چالش هایی رو دارم حل می کنم تا یه رد پایی برای خودم باشه. مثلا:
چالش بسیار مهم ام الان اینه که چه طوری زمان ام رو در طول روز مدیریت کنم، که بتونم هم پروژه هام رو بزنم، هم 5 الی 6 کیلومتر پیاده روی کنم، هم روی باورهام کار کنم و هم یه تایم خیلی خوبی رو بتونم با تمرکز کامل روی افزایش مهارت ام در برنامه نویسی کار کنم و در کنار همه اینها با همسرم هم باشم و از نعمت هایی که دارم استفاده هم کنم.
یه اتفاق خیلی خوبی که دوست دارم برام بیافته اینه که یه سایتی داشته باشم که بتونم در اون یه محصولی مجازی رو بفروشم یا یه سرویسی رو ارائه بدم .. ایده های مختلفی بهم الهام شده اما هنوز ایده ای که من رو حرکت بده به سمت اش و بتونم با شرایط فعلی ام انجامش بدم، نیاومده و بعضی اوقات خیلی بهش فکر می کنم تا بتونم به ایده مناسب برسم.
برای هر دو این چالش ها من کارهای زیادی انجام دادم ولی هنوز به جواب نرسیده … یعنی چالش های حل نشده ای است که مدام دارم با ایده های مختلف سعی می کنم حل شون کنم.
مرحله دوم: بعد از اینکه نوشتید چه چالش هایی دارید، حالا بیایید ذهنیت تون رو در مورد این چالش تغییر بدید … به جای اینکه بیایید روی نتیجه نهایی تمرکز کنید … بیایید روی سفری که برای حل این چالش دارید، تمرکز کنید.
یعنی به جای اینکه بگید مثلا :
اگر شکست بخورم چی میشه؟ اگر جواب نده چی میشه؟ بگید: چه چیزهایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟ چه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد؟ چه توانایی هایی در من بیدار میشه و از توانایی هام استفاده می کنم؟ چه نعمت هایی به من داده میشه؟ چه پیشرفت هایی می کنم؟
یعنی نگاهتون رو از نتیجه اون چالش بردارید و بگید فارغ از اینکه من از پس این چالش بربیام یا برنیام، اگر واردش بشم، چه قدر پیشرفت می کنم؟ چه قدر توانایی هام بیشتر میشه؟ چه قدر ترس هام کمتر میشه؟ چه قدر توکلم بیشتر میشه؟ چه قدر مهارت هام بیشتر میشه؟ چه قدر اعتماد به نفس ام بیشتر میشه؟
برای مدیریت زمان:
اگر تخصصی بیام وقت بزارم و در مسیر حل این چالش قرار بگیرم … خیلی چیزها رو در مورد مدیریت زمان یاد خواهم گرفت
مدیریت زمان من رو میتونه به آزادی زمان برسونه … طوری که زمان لازم برای انجام کارهای مختلف رو داشته باشم.
شاید اصلا منجر بشه که من نرم افزاری رو تولید کنم برای همین موضوع که کارها رو بشه به راحتی مدیریت کرد.
خیلی خیلی ترس های من کمتر میشه … مثلا ترس من از اینکه فلان کارم عقب افتاده و الان انجام اش باید بدم دیگه به کلی از بین میره و به یه آرامش و خیال راحتی میرسم که می تونم به خودم بگم همه کارهای مهم ام رو انجام دادم.
حل کردن این موضوع باعث میشه که من بتونم با سرعت خیلی بیشتری حرکت کنم و نتایجی که مثلا می خوام توی 5 سال بگیرم رو توی یک سال بگیرم … چرا؟ چون نشتی هایی که باعث میشه زمان ام رو از دست بدم رو دارم رفع می کنم.
اگر من بتونم مسئله خودم رو حل کنم، احتمالا با ارائه راه حل ام به بقیه، به هزاران نفر دیگه هم میتونم کمک کنم و اون ها هم در زندگی شون این مسئله رو کنند و از این طریق ثروت بسازم.
آزادی زمانی چیزی بوده که من همیشه دوست داشتم داشته باشم … یعنی کارها رو به بهترین شکل انجام بدم و بعد خیال ام راحت باشه که همه کارهام انجام شده و هیچ کار عقب افتاده ای نداشته باشم.
با مطالعه در مورد باورهایی که باعث میشه من بتونم زمان ام رو بهتر مدیریت کنم و ایجاد اونها در ذهن ام باعث میشه که من بهتر با مهارت باورسازی آشنا بشم و بتونم در بخش های دیگه زندگی ام هم استفاده کنم.
حل این چالش باعث میشه که من به احساس خوب آرامش و خیال راحتی برسم که همه چیز طبق برنامه هام داره انجام میشه .
مرحله سوم: کارهایی که برای حل این چالش باید انجام بدید رو به قسمت های کوچک قابل مدیریت تقسیم کنید.
مثلا اگر می خواهید زبان انگلیسی یاد بگیرید، بیایید بگید من می خوام روزی 10 دقیقه زبان یاد بگیرم، روزی 10 تا کلمه می خوام یاد بگیرم، روزی دو تا جمله رو می خوام درک کنم.
یعنی اون هیولایی که اون چالش در ذهن تون ترسیم کرده رو بیایید ترسیم اش کنید به قسمت های کوچک تر که باید قدم به قدم انجام بشه و بعد تمرکز کنید روی قدم اول!
مثل همون مثال دانشگاه! قدم اول این بود که برم اولین کلاس … اونجا مهم نبود که من در اون قدم پیروز میشم یا نه … مهم این بود که برم توی دل ترس و اون کار رو انجام بدم و خودم رو کشف کنم و ایرادات ام رو پیدا کنم.
یعنی یه کاری باشه که بتونید برش دارید و هر بار بتونید هی بهتر و بهتر بشید توش.
اوکی … من می خوام زمان ام رو مدیریت کنم و هر روز در مورد اهدافی که دارم یه سری کارها رو انجام بدم.
فکر می کنم دقیقا به اصل مطلب مدیریت زمان هم در همین صحبت استاد رسیدم … اولین باور اشتباه اینه در مدیریت زمان اینه که من فکر می کنم که برای اینکه بتونم مثلا در بحث کدنویسی مهارت هام رو افزایش بدم، هر روز باید 4 ساعت وقت بزارم … یا اگر بخوام پیاده روی خوبی انجام بدم باید هر روز 6 کیلومتر برم قدم بزنم … یعنی زمان خیلی زیادی رو برای هر کاری صرف کنم. در صورتی که اگر من بیام به جای این روش از این روشی که اون کار بزرگ رو به قدم های کوچیکی که بتونم در طول روز انجامش بدم، تقسیم کنم … همه چیز حله.
یعنی می خوام پیاده روی کنم … تا نیم ساعتش رو واقعا می تونم در طول روز انجام بدم.
می خوام روی دوره مثلا ثروت بیام کار کنم … مثلا هر روز یه تایم کوچیک روی بهبود باورهام و انجام تمرینات ام کار کنم.
می خوام پروژه بزنم … بیام پروژه ام رو به قسمت های کوچیک تقسیم کنم و هر روز یه قسمت اون رو انجام بدم.
مرحله بعدی : حالا بیایید بنوسید که مثلا امروز قرار بوده که من 10 تا کلمه یاد بگیرم … چه قدر یاد گرفتم؟ و در این مسیر هم کاری به نتیجه نهایی نداشته باشید و توی این مسیر چه قدر پیشرفت کردم؟ چه قدر توانایی هام بیشتر شده؟ چه قدر استعدادهام بروز پیدا کرده؟ و شروع کنید به تشویق کردن خودتون … یعنی تمرکز کنید روی پیشرفت.
تمرکز کنید روی بهبود … تمرکز نکنید روی نتیجه نهایی که چه فایده؟ من که هنوز نمی تونم انگلیسی صحبت کنم!
چه فایده من هنوز به اون درآمد نرسیدم؟
تمرکز کنید که من قبلا این کارها رو بلد نبودم، الان این کارها رو یاد گرفتم .
این نوع حرکت کردن باعث میشه که قدم به قدم وارد چالش ها بشید، درس یاد بگیرید و میوه هاش رو هم دریافت کنید.
هیچ چالشی نیست که انسان نتونه ازش بربیاد.
—————————————————
جمع بندی:
انتخاب یه چالش و برداشتن تمرکز از روی نتیجه نهایی بر روی سفری که در این چالش طی می کنم.
تبدیل اون چالش به قدم های کوچکی که قابل انجام باشه
نوشتن هر روزه نتایج هر قدمی که بر میدارم و تمرکز روی پیشرفتی که داره اتفاق می افته و نه نتیجه نهایی.
برنامه روزانه ام:
پروژه بزنم
مهارت هام رو در برنامه نویسی افزایش بدم
پیاده روی کنم
روی باورهام کار کنم
زمان آزاد برای کارهای دلخواهم داشته باشم، مثل مهمونی، خوش گذرونی و …
برای مهارت ام … جاوااسکریپت رو کامل یاد بگیرم.
پیاده روی می خوام هر روز انجام بشه
می خوام برای کار کردن روی باورهام دوره ثروت رو خیلی عالی مطالعه کنم و تمریناتش رو انجام بدم
هر روز یه پروژه انجام بدم.
روزانه یادگیری یه چیز جدید در جاوااسکریپت
روزانه یه پیاده روی به هر اندازه که شد
روزانه یه بهبود جدید در باورهام.
روزانه یه پروژه.
روزانه یه بهبود جدید در icoder
نتایج بعد از 2 روز ( 20 بهمن 1402 ):
نتایج بسیار عالی برام رخ داد طی همین دو روز استفاده از این فرمولی که استاد در این جلسه گفتند که در ادامه می خواهم اونها رو لیست کنم:
خیلی دوست داشتم که یه سالگرد ازدواج بگیرم و این همیشه در نظرم واقعا یه کار بزرگ و در حال حاضر نشدنی بود .. بعد اومدم اون رو به قدم های بسیار کوچک تبدیل اش کردم و قدم اول ام رو هم برنامه ریزی کردم که انجام اش بدم و الان در ذهن من برگزاری این مجلس خیلی راحت تر و دست یافتنی تر شد و هم خودم و هم همسرم احساسمون بسیار بهتر از قبل شد.
مدت ها بود که می خواستم جاوااسکریپت رو که خیلی بهش علاقه داشتم رو یاد بگیرم و اما به خاطر نداشتن زمان کافی نمی تونستم که سمت اش برم … الان براش برنامه ریزی کردم ، قدم هام رو مشخص کردم و تبدیل اش کردم به قدم های کوچک و قابل انجام و الان در مسیر یادگیری این زبان در حرکت هستم و اینقدر انگیزه ام زیاد شده که کلی براش برنامه های جذاب دارم که من رو در این مسیر با اشتیاق بیشتری حرکت میده.
یه نکته بسیار جالب در این دو قسمتی که استاد اخیرا در مورد موضوع ذهنیت قدرت مند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده منتشر کردند توجه ام رو جلب کرده .. دوست داشتم این جا به اون هم اشاره کنم.
توی این دو فایل اخیر در توضیحات استاد یه کلید رو تعریف کردند … کلیدی که به نظر من راهنمای استفاده از همه فایل های استاد هست … دارند به این موضوع اشاره می کنند که وقتی داری یه فایل رو می بینی … گوش بده و به اولین کار عملی که میرسی فایل رو نگه دار … برو اون کار رو انجام بده و بعد ادامه فایل رو گوش کن …
من برنامه نویسی رو دقیقا به همین شکل یاد گرفتم … یعنی وقتی می خواستم یه دوره آموزشی ببینم … اولش خوب گوش میدادم استاد دوره داره چی میگه و به محض اینکه احساس می کردم می خواد حالا بره اون کار رو انجام بده، اون فایل رو نگه می داشتم و خودم انجامش میدادم.
مثلا می گفت می خوایم رنگ فلان المان رو قرمز کنیم … این کار رو قبل از اینکه اون انجام بده خودم انجام می دادم .. و خب به تسلط بسیار عالی در کارم دست پیدا کردم اینقدر که من لازم نبوده هیچ نکته ای رو یه جا یادداشت کنم که بعدا بهش مراجعه کنم … به این علت که همه چیز رو درک می کردم و می رفتم جلو/
حالا استاد هم دارند دقیقا همین کلید رو به ما می دهند که اگر می خوای از فایل ها درست نتیجه بگیری باید به صورت مهارت محور اون ها رو ببینی … یعنی به فایل گوش بدی و به محض اینکه مطلب رو گرفتی بری و انجامش بدی و بعد ادامه فایل رو گوش کنی.
موفق باشید.
ادامه مبحث فایل:
_ممکنه من شکست بخورم پس چرا من شروع بکنم:
چهار ساله که توی کسب و کارم از سالنم درآمد بالایی ندارم و حتی تغییری هم توی روند کارم و بهبود اساسی ندادم (تلاش کردم ولی نشده چون واقعا آدم پرتلاش و با انگیزه ای هستم و جالب که برای دیگران نسخه می پیچم و میروند استفاده میکنند ورشد میکنند ولی برای خودم نتونستم این مساله را تا حالا حل کنم ) ولی خودم ظاهرا فکر می کنم چنین باوری که برای شکست خوردن باشه نیست .
_باور اینکه من توی هر کاری از اول خوب نباشم تا آخر هم نمی تونم خوب باشم .
نه این باور برای من خیلی ضعیفه.
_چالش ها رو مجازات از طرف خداوند میبینند.
قبلا این دیدگاه رو داشتم ولی با کار کردن روی باورهام الان خیلی ضعیف هست .
تمرین 1ول
چه چالش و مسئله ای خاص ازش فراز میکنید؟
بالا بردن مهارت شنیون و راه اندازی کسب و کارم به صورت رسمی و جدی
تمرین دوم
تغییر ذهنیتم برای این چالش:
کاری به نتیجه چالش نداشته باشم و فقط به مسیر نگاه کنم و یگم چه چیزهای رو توی این چالش یاد می گیرم ، چه مهارت های رو یاد خواهم گرفت؟چه توانایی های در من بیدار می شود، چه پیش رفتهای من میکنم
تمرین سوم
کارهای که برای چالش این مسئله میتونی انجام دهید را به قسمتهای کوچکتر تقسیم کنیم و دست به عمل بزنیم.
تمرین چهارم
تمرکز و دیدن اینکه چقدر رشد و پیشرفت کردم چقدر توانایی هام بیشتر شده چقدر استعداد های ازم شکوفا شده و مدام خودم را تشویق کنم تمرکز کنم روی پیش رفت و بهبود.
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون مهربون
استاد خیلی از شما سپاسگزارم که این فایل عالی در مورد چالشها رو در سایت قرار دادید.
پاسخ به سوال:
راستش وقتی قبلآ به یک مشکلی در زندگی برخورد میکردم، احساسم این بود که با صورت به یک دیوار بتونی برخورد کردم، حس ناامیدی شدیدی بهم دست میداد و اصلا به راه حل فکر نمیکردم.
ولی بعد از گذراندن دورهها و کار کردن روی خودم، اگر الان به مشکل یا چالشی برخورد کنم اولا مطمأنم که در آن برای من خیری نهفته است و فقط ظاهر آن بد به نظر میرسه دوما اینکه دنبال راه حل میگردم و اگر لازم باشه از کسی کمک میگیرم.
برای مثال اخیرا در رابطه با پسرم به یک چالش برخورد کردم در وحله اول سعی کردم که این مشکل رو برای خودم خیلی بغرنج نکنم بعد با خودم تکرار کردم که فقط ظاهر قضیه بده و قطعا خیری در آن هست. جالبه که بدونید من قبلا از خدا خواسته بودم مشکلم را در رابطه با پسرم به یک صورتی برای من حل کنه. چون من هر قدر تلاش کرده بودم نتوانستم حلش کنم و دیگه واقعا کاری از دستم برنمیومد تا اینکه خدا درخواست منو اجابت کرد و من مطمنم که در واقع با حل این چالش اون مشکلی که داشتم براحتی برای من حل خواهد شد فقط باید از خدای خودم سپاسگزار باشم که به من صبر داد تا اون مسِله به این شکل حل بشه.
الان واقعا خودم رو تحسین میکنم بابت استقامت و ایمانی که به قانون الهی دارم. همش با خودم میگفتم که اگر بیام و همیشه با پسرم بحث بکنم، سطح انرژی خودم پایین میاد و به همین خاطر همیشه سعی میکردم خوبیهای پسرم رو برای خودم مرور کنم و به اونها توجه کنم و فکر میکنم بعد از مدتها نتیجه اش رو گرفتم. الان با و جودیکه در حال برطرف کردن چالش هستم ولی بسیار خوشحالم که پاداش خودم رو گرفتم و از طرفی به خودم یاداوری میکنم که نتیجه اصلا مهم نیست همینکه صبور بودم و بر ترسهام غلبه کردم و تا اونجایی که تونستم بر طبق قانون عمل کردم بسیار عالی است.
خداوندا هزاران هزار بار ازت ممنونم بخاطر قوانین زیبا و بدون تغییرت
بار الها سپاسگزارم که منو توی این مسیر قرار دادی
الان که فکرش رو میکنم اگر این چالش قبلا برام پیش میومد شاید تا حد دیونگی پیش میرفتم ولی الان کاملا ریلکس و با اعتماد به نفس دارم اوضاع پیش اومده رو مدیریت میکنم.
استاد عزیزم براتون بهترینها رو از خداوند وهاب خواستارم.
خدا یارو یاورتون