اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام بر خداوند رزاق و وهاب کسی که فرومانروایی کل کیهان از اوست
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم همگی
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت
بسیار فایل مهم و عالی بود!
یادم قبلا یه کارهایی رو میکردم و یه حرفهایی رو میزدم که بعد همکلاسیها و دوستانم بیان بگن ماشاالله چه با جرئت هستی و
آفرین به این اعتماد به نفس و …
و جالب هم بود اگر مسئلهای بعد این کارهایم پیش میآمد همگی انگار غیب میشدند و دیگر کسی نبود که بیاد از من تعریف کنه!
ولی به لطف خدای مهربان از زمانی که شروع کردم به شناخت قوانین کیهانی اصلا به طور زیبا و کاملی من از اون مدار و فرکانس خارج شدم!
همش به این دلیل بود که من یک روزی تصمیم گرفتم درست در زندگیم عمل کنم!
یک روزی تصمیم گرفتم که درهای ورودیهای ذهنم را فقط به روی زیبایها و نعمتها باز کنم!
اینم نتیجش:
که خدا رو هزاران بار شُکر : به اندازه ای که که من زمان و انرژی گذاشتم رو این تصمیمم
و به اندازهای که به این تصمیمم متعهد بودم؛ زندگیم زیباتر و عالی تر شد از هر جهت!
اگر ما داریم برای جلب رضایت دیگران و اثبات خودمان به آنها زندگی میکنیم باید از خودمان بپرسیم، آیا ما برای حرفها و نظرات دیگران به این دنیا آمده ایم و در این جهان قدم نهادیم!؟
حداقل جواب من این است که تولّد ما دلیلی جز تجربهٔ خود وجودیمان نداشته است!
پس اگر میخواهیم هم در این دنیا سعادتمندی را تجربه کنیم و هم در آن دنیا سربلند و سرافراز باشیم، آگاهانه تلاش کنیم که درست زندگی کنیم!
نه درست از نظر دیگران!
بلکه درست از نظر قرآن و خودمان!!!
راه و روش ثروتمندی،سلامتی، سعادتمندی و شادی در این دنیا هم از طریق خداوند و قرآن و هم از طریق تفاسیر و نکات آقای عباسمنش دارد به ما گفته میشود!
اما نکتهٔ مهم این است که ما به خودمان اجازهٔ دریافت این هدایتها، الهامات و نکات را بدهیم!
تو زندگی یاد بگیریم برای اهداف خود تلاش کنیم!
اونموقع که رسیدیم بهشون لاجرم بیشتر شناخته میشیم!
بسیار فایل عالی بود و کلی درس داشت!
سپاسگزار خداوندی هستم که من را به مسیری هدایت میکند که در آن من برای خوشبختی و موفقیت خودم زندگی میکنم!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت
در پناه خداوند با عزّت نفس، با اعتماد به نفس و هوشیار باشیم همگی در دنیا و آخرت
من آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران هستم!
من بهترین هستم چون همواره بر روی رسیدن به اهداف و خواستههای خودم تمرکز دارم و آنچه که به نظرم درست را انجام میدهم و در یک کلام برای خودم زندگی میکنم!
چقدر مبحث این فایل مهمه.چقدر ای جلب توجه این روزها مثل یک بیماری مسری،همه گیر و واگیردار شده.از موقعی که گوشیها روز به روز پیشرفته تر شد و انواع برنامه های ارتباطی شکل گرفت،آدم ها از واقعیت دور شدند و رفتند توی دنیای مجازی.دنیایی که همه چی فیکه.آدم ها بعضی وقتا اینقدر کمبود در عزت نفس دارند و از خلا درونی پر هستند که حتی به جلب توجه های مجازی دل خوش میشوند و هر روز بیشتر در باتلاق تایید دیگران فرو میروند.این روزها آدم های در دنیای واقعی از هم فاصله گرفته اند و در دنیای مجازی غرق شده اند.چنان در مسابقه و سبقت از یکدیگر فرو رفته اند که انگار زندگی میدان مسابقه ست.آنقدر که اگر کسی در دنیای واقعی آنها را نپذیرد و پسش بزند چنان فرو میریزد در خود که انگار نبوده.
اگر ما ،تنها یک خالق را پذیرفته ایم ،پس باید بپذیریم تنها اوست که صاحب عزت و آبروست.تنها اوست که میتوانند به ما عزت ببخشد .تنها نگاه اوست که اهمیت دارد.کمبود عزت نفس چنان در عمق وجود ریشه دوانده که حتی خلوص در نیت و ایمانمان را هم از ما دریغ کرده.اخلاص در عمل کمیاب شده .بجای اینکه رضایت و خشنودی خدا را اولویت کارها و تمام امور قرار دهیم رضایت و توجه بنده اش را مهم قرار داده ایم.و این خود نوعی شرک است که به دنبال جلب توجه دیگران حاضریم هر کار ناشایستی رو انجام دهیم که فقط ما را خار و ذلیل میکند.
نبود اعتماد به نفس چنان ذلت و خاری و پستی را بوجود می آورد که ما به این خواری تن میدهیم ولی حاضر نیستیم که از رضایت داشتن دیگران دست برداریم.
اگر فقط برای مدتی سعی کنیم که فقط برای دل خودمان زندگی کنیم و فقط رضایت خودمان اهمیت داشته باشد آنگاه متوجه میشویم که چه آرامشی وارد زندگیمان شده،و چه دغدغه هایی که مثل ،کوهی سنگینی میکرد از ما کم شده.
یک عقاب همیشه در اوج پرواز میکند و اهمیتی به دیگر پرندگانی که از بزرگتر و قویتر هستند نمیدهد .کاش ما هم بتوانیم دست از جلب توجه و رضایت و تایید و تحسین دیگران برداریم.کاش مدتی بخواهیم خودمان باشیم و نقاب ها را از صورتمان برداریم.
خانه ی دلی که بر عزت نفس و ایمان بنا شود همیشه مستحکم و استوار است و هر موفقیتی کسب شدنی میشود.
استاد من مشکل اعتماد به نفس دارم و با وجود اینکه خیلی دختر توانمندی هستم ولی همیشه خودم و توانایی هام رو دست کم میگیرم. با خودم گفتم مینا هر طوری شده باید لیزری روی عزت نفس سرمایه گذاری کنی و رو خودت کار کنی. رفتم تو قسمت کلیدها و دنبال کلید عزت نفس گشتم و هدایت شدم به چندتا ویدیو و از دیروز دوتا از این ویدیو ها رو دیدم. دیروز که فایل هدیه تولد من رو نگاه کردم انقدر روم تاثیر گذاشت که همون لحظه فایل رو پوز کردم و رزومم رو به دو نفر فرستادم و یه تبلیغ برای خودم نوشتم و ارسال کردم به یکی از کانال های کاریابی. کاری که همیشه بخاطر عزت نفس پایین به فردا موکول میکردم و همش به خودم میگفتم نه نفرست بذار بهتر بشی، بذار حرفه ای تر بشی ، بذار یکم بیشتر نمونه کار داشته باشی بعد بفرست. ولی امان از این امروز و فردا کردن که تا ابد ادامه داره. الان احساس خیلی خوبی دارم و میخوام هر روز یکم بیشتر روی عزت نفسم کار کنم و یه قدم پام رو فراتر بذارم و کم کم از دایره امنم خارج بشم و با خود واقعیم آشتی کنم.
که من هم باپایین بودن عزت نفسم ضربه های زیادی خوردم، در پیداکردن شغل ته فکرم این بود بقیه چه فکری میکنن من این کارو کنم، تو موزیک گوش دادنم، تو انتخاب لباسهام و…….. شرایط اطرافم هم به همین صورت، ولی الان به لطف خدا وآموزش های استاد خیلی شرایطم ازقبل بهتره نمیگم عالیه
ولی بهتره و این موضوع هم مثل تمام موضوعات دیگر تکامل میخواد
الان زندگی به سبک خودم رو دارم
برنده خودمم و بازنده همه،
من استسنائی ام استسنائی از یه خاندان که خودشون سبک تکراری دارن… بهت اجبار میکنن اینطوری باشی و هی تکراری تکراری
ومنوهمیشه آتیشی تو وجودم شعله ور بود وهست که باید این چرخه رو قطع کنم… و به اندازه جرعتم خداوند به من پاسخ داد خواستم مهاجرت کنم برام آشنا شد، برام خونه شد، برام پول شد، برام صاحب خونه آدم حسابی شد، برام کار شد درحالی که اگر میومدم رو کاغد مینوشتم و له مشگلات مهاجرت فکر میکردم رو کاغذ باخته بودم… خداروشکر خدا همیشه پشتیبانم بود
من مهاجرت کردم و زندگیم رو کلا کلا تغییر دادم کاری کردم که هیچکس قبل من تو کل خاندان من انجام ندادن ، تو شهرستان موندن و سرکار رفتن شرکت کارگری و زن بچه و همین… باکلی افکار منفی و محدود کننده، ولی من این سبک زندگی برام مرگ بود…. چون به لطف خدا وقتی افسرده بودم وقتی که از ناراحتی شب ها بیدار بودم و صبح ها میخوابیدم که کسی من و نبینه با استاد عباسمنش آشنا شدم
اون به من خدای واقعی رو نشون داد، به من قوانین رو آموخت منم به اندازه درک فهم اون موقعم درکش کردم و حرکت کردم بخاطر کج فهمی خیلی جاها تو درو دیوار خوردم ولی مطمئنم بودم به این حرف ها… به استاد عزیزم که کلامش کلام خداونده
تنهایی به من درس هایی زیادی آموخت… فرصت فکر کردن داد، من رو دور کرد از گذشتم و من الان هیچ ربطی به گذشتم ندارم… هیچ ربطی
زندگی شخصی خودم دارم، آرامش دارم چیزی که قبلا به هیچ وجه نداشتم روزهای خیلی خوبی رو تجربه کردم تجربه های خیلی خوبی کسب کردم… دیدگاه من بزرگتر شد…
ولی فقط از لحاظ مالی موفق نشدم، پولم میساختم بااینکه هیچکس به من راه پول ساختن رو نشون نداد
خودم تک تنها تو تهران دنبال کارگشتم وشروع کردم…
ولی ظرفم سوراخ بود باورهام خیلی اشتباه بود، عادت ها مخرب از گذشته باهام مونده بود… که به لطف خدا وقتی هدایت شدم به دوره 12 قدم خیلی از ایراد هام رو فهمیدم که جلو ورود ثروت به زندگیم رو گرفته بود،
ولی الان از ته وجودم خوشحالم و نگران نیستم که 4سالِ تهرانم و از لحاظ مالی اوکی نیستم. مطمئنم الان که ترمز هام رو شناختم، الان که ظرفم بزرگتر شده قانون رو بهتر میفهمم عزت نفسم بیشتر شده و میدونم که موفق میشم
زندگیم رو خیلی دوست دارم. من اگر حرکت نمیکردم تغییر نمیکردم … و سبک زندگی که بهم تحمیل شده رو ادامه میدادم حتی اگه تو حسابم میلیاردی پول بود باز خوشحال نبودم، چون همین که قبل ما بوده منم همینم هیچ پیشرفتی نداشتم و همین چرخه رو ادامه دادم تا بمیرم…
ولی خوشحالم که تابو شکنی کردم، خوشحالم که با شجاعتم و حرکت کردنم (خدای واقعی) رو شناختم
خوشحالم … مگر این دنیای مادی چقدر که بچسبم بهش، من میخواستم اونجوری دوست دارم زندگی کنم من میخواستم بفهمم که چرا!؟ چرا بعضی ها آنقدر ثروتمند هستند خوشحال هستن و بعضی ها مثل خانواده ما آنقدر غمگین و بی پول… و خدا جواب تمام سوال های من رو وحتی بیشتر رو داد…
خدایاشکرت
این شجاعت من ، این شناخت خداوند، تجربه زندگی جدید و دیدگاه بزرگتر، حل کردن چالشهای تغییر زندگی، تجربه چیزهای جدید من رو خیلی بزرگ کرد، شخصیت من رو تغییر داد،و… که باموندنم هیچ کدوم ازاین اتفاقا نمی افتاد شاید فقط پول بود ولی زندگی آزادانه و عشق بازی با خدای بی نظیرم نبود، خودشناسی نبود… من به واسطه شناخت درونی خودم شناخت خداوند بی نظیرم ثروت هم میسازم وثروت وایمان و آزادی رو باهم خواهم داشت ودراین دنیا در بهشت برین خواهم بود منجزئی از وجود خداوندم و خداوند من رو هدایت خواهد کرد همینجوری که استاد عزیزمرو هدایت کرد، خواسته بزرگی (البته از نظر من بزرگ ،نه از نظر خدا ) درمن شکل گرفته که میخوام امسال بهش برسم از خداوند خواستم علاقه ام رو بفهمم کاری داشته باشم که لذت ببرم و مثل استاد آزادی مکانی و زمانی داشته باشم والبته آزادی مالی که به باورهای من و لیاقت من برمیگرده . داشته باشم میخوام برم جاهای زیادی رو ببینم ومجبور نباشم یه جا خاص تو زمان خاص برم سرکار وبیام… میخوام ایران گردی کنم یه هفته برم جنوب یه هفته شمال یه هفته کویر و میدونم کار من اینه که وظیفه خودم رو به خوبی انجام بدم مابقی کارها باخداست و خدای وهاب من کارش رو خیلی خوب بلده…
به امید الله خواستم رو تیک میزنم…
دستم فقط نوشت و نوشت ونوشت این باشه یه رد پا از امروز من در پناه حق
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش عزیرم و بچه های سایت
در این مورد عزت نفس همزمان با گوش دادن فایل چند مورد از خودم یادم اومد که میخوام مثال بزنم :
دو روز پیش قرار بود همسرم مادرش رو برای چکاب چشم به مطب پزشکی ببره اما همزمان با نوبت ایشون دخترم هم کلاس داشت و همسرم از من خواست بیا شما با مادرم برو دکتر تا من دخترمون رو به کلاس ببرم در حالی که من از بودن در مطب دکترها و این جور جاها بیزارم و خدا رو شکر تن سالمی هم دارم اما برای یه لحظه انگار افکاری در ذهنم مرور شد که گفتم اره خوبه من برم و ته دلم از این کار خوشحال بودم .خیلی در خودم کنجکاو شدم که ببینم چرا از رفتن به دکتر با مادر شوهرم لذت بردم اخه خودم رو میشناسم که من از دکتر رفتن بدم میاد و به خودم گفتم اگر مادر خودم هم بود اینقدر از رفتن به دکتر با ایشون خوشحال میشدم ؟؟؟ اما متوجه شدم که در ذهنم این فکر هست که با انجام این کار چقدر در نظر خواهرای همسرم و بقیه فرد خوبی جلوه داده میشم ،،چقدر اونعا خوششون میاد که من با مادرشون پزشک رفتم و چقدر تایید اونعا رو میگیرم و چقدر مادر همسرم ازمن تعریف خواهد کرد ( منم که انگار محتاج این موارد هستم ) پس من خیلی راحت متوجه افکار پایین ذهنم شدم با کمی کنجکاوی در خودم علت خوشحالی انجام این کار رو پیدا کردم و دقیقا به خاطر اینکه به خودم ثابت کنم من همینطوری که هستم ادم خوبی. هستم من بدون هیچ کار خاصی انسان ارزشمندی هستم من به دنبال تایبد بقیه نیستم و نظر بقیه در مورد من اهمیت نداره خیلی محترمانه به همسرم گفتم من میام شما و مادر عزیز رو با ماشین میرسونم دکتر و بعد خودم میام دنبال دخترم و اون رو کلاس میبرم اتفاقا این کار غلبه بر ترسهام بود چون باید با ماشین به مرکز شهر و جای شلوغی میرفتم و گفتم این کار بهترین کار ممکن هست و اتفاقا ایشون استقبال کرد و گفت اگر میتونی تو ماشین رو ببری که خوبه پس من برم به کارهام برسم تو هم برو دنبال دخترمون ( البته مراقب بودم که با انجام ابن کار به کسی صدمه نزنم یعنی قصد اذیت کردن همسرم و مادر ایشون رو نداشتم یا اگر همسرم در حالت خاصی بود که نیاز به کمک من میداشت که باید من میرفتم که کاری انجام بشه قطعا دریغ نمیکردم اما در این حالت که ما داشتیم خیلی راحت با یه تعویض من جلوی این قضیه ی تایید دیگران رو گرفتم ).
و اما یه مثال دیگه دخترم که در سن نو جوانی و اول جوانی هست چند روز هست تصمیم به کوتاهی و رنگ موهاش گرفته در حالی که موی زیبایی دارد و این تصمیم خیلی من رو اذیت کرد و اون اوایل گفتم نه هر کاری میخوایی با موهات انجام بده اما کوتاه نکن اما دیدم فایده نداره و ایشون قاطع تصمیم گرفته و من یاد اموزشها افتادم و گفتم بابا اصلا چرا من نظر میدم بدن خودش هست و مختار هست هر طور که میخواد زندگی کنه چرا باید مطابق با نظر من زندگی کنه و دیگه تصمیگیری برای ایشون رو رها کردم و اما مدتی هست اطرافیان نزدیکش بهش میگن هرگز این کار رو نکنی موهات الان خیلی قشنگه خیلی بهت میاد اگر کوتاه کنی زشت میشی اخه دیونه شدی اما ایشون قاطع به همه با احترام میگه من دوست دارم و میخوام انجامش بدم و دقیقا در دلم از این قاطع بودنش لذت میبردم و هر کس بهش
میگفت زشت میشی راحت میگفت عیب نداره من دوست دارم و میخوام تجربه کنم و از اینکه نظر بقیه براش مهم نبود خیلی خوشم میومد هر چند که کوتاهی رو دوست ندارم و امروز بیشتر متوجه شدم عجب کار درستی ایشون انجام داده که اصلا تایید بقیه براش مهم نیست مهم خودش و رضایت خودش از خودش هست .
من در گذشته در خانواده ی همسرم به خاطر اینکه تایید اونها رو بگیرم و اونها بهم بگن چقدر تو خوبی
و ارزشمندی و یا به من اهمیت بدن یا از بودن در کنار من خوشحال و راحت باشن خیلی کارها کردم خیلی حرف ها زدم خیلی رفتارها داشتم که واقعا وقتی به اونها فکر میکنم همه به خاطر رضایت اونها از من هست همه به خاطر تایید اونها بوده و …که دوست دارم از این به بعد فقط خودم برای خودم مهم باشم فقط خودم باید از خودم راضی باشم
دوست دارم اونجوری که خودم لذت میبرم حرف بزنم و رفتار کنم و بپوشم و بگردم و مهمونی بدم و آشپزی بکنم و خرج کنم و ….
یا مثال دیگه اینکه من ممکنه امسال با یکی از دوستهای بسیار سطح بالا از نظر مالی و علمیکه بسیار فرد موفقی هست یه سفر کوتاه مدت خانوادگی داشته باشم که من یه مدت هست همش به دنبال اینم که ببینم در این سفر چه کاری کنم که از نظر اون ها تایید بشم چه طوری لباس بپوشم که از نظر اونها خوب باشم چه طور ی رفتار کنم که از نظر اونها خوب باشم و حتی میگم در ظاهرم چه تغییری بدم که از نظر اونها تایید بشم و …. اما اگاهم تمام اینها به خاطر کمبود عزت نفس هست و از خدا کمک میخوام کاری کنه تا من در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی خودم باشم و به سبک خودم زندگی کنم و فقط به دنبال رضایت خودم از خودم باشم و طوری در این جهان زندگی کنم که خودم خودم رو تایید کنم و نگران قضاوت ها و حرف بقیه و تایید بقیه نباشم .خدایا بیشتر آگاهم کن بیشتر به این راه درست هدایتم کن تا صدای تو رو هر لحظه بشنوم و نیاز به هیچ مشاوره ای برای انجام هیچ کاری نداشته باشم فقط خودم و خودت باهم عشق کنیم و لذت ببرییم. و زندگی کنیم .
سلام به استاد عزیزم و دوستای گلم و خانم شایسته دوست داشتنی
1402/10/19
درک من از قانون و این چند دقیقه ای که فایل رو گوش دادم ، میخوام که خودم رو بیشتر بشناسم و کندو کاو کنم ، هر چی که مینویسم بهتر متوجه میشم خودم رو
من وقتی که فک میکنم میبینم نه تنها در گذشته بلکه در تمام مراحل و لحظات زندگیم حرف مردم برام مهمه و تمام وجودم میخواد که نظر دیگران رو جلب کنه،
من دقیقا مثال استاد هستم ،من وقتیکه از هنرستان مدرکم رو گرفتم و رفتم کارخونه کار کردم ،اونجا از دوستام شنیدم که مهندسی خیلی خوبه ، و خیلی کلاس داره ،آخه من تو روستا بزرگ شدم ،و هیچ کسی رو ندیده بودم ، و برام همه چیز جذاب بود، وقتی که اسم مهندسی رو شنیدم خیلی دلم خواست که منم مهندس بشم ،و همش به خودم میگفتم که اگر مهندس بشم ، همه چی درست میشه ،علارقم اینکه من اصلا ریاضی رو دوست نداشتم و اصلا فراری بودم ازش ، و فقط تلاش و پشتکارم بود که باعث میشد درسها رو پاس کنم ،و اینکه فقط این مدرک رو بگیرم و به همه اهل روستا اثبات کنم که ببینید منم پسر زهرا قرائی، من تونستم که مدرک مهندسی بگیرم ، تمام دعا هام توی امام زاده ها این بود، وقتی که اشی چیزی هم هم میزدن من میرفتم و اونجا می چرخوندم که مهندسی قبول بشم ، فقط از اسمش خوشم می اومد، حتی یادمه که همکارم میرفت تو خیابون دختر بازی میکرد به من میگفت چرا تو نمیای ،من میگفتم نه ولش کن بزار من مدرک مهندسیم رو بگیرم همه دخترا خودشون میان سمتم ، خلاصه تمام روئیام این بود.
و باهر بدبختی و زجر و فلاکتی که بود من مدرک رو گرفتم
و دیدم که نه بابا هیچ خبری نیست
الان سال هاست که حتی مدرکم رو هم از دانشگاه نگرفتم
من بخاطر اینکه مردم ناراحت نشن رفتم در کارخونه و هیچ وقت بیرون نیومدم و همونجا موندم و کار کردم چون میترسیدم بیام بیرون و شغل دیگه ای رو امتحان کنم چون اگر مردم می فهمیدن میگفتن که نگا این بدبخت و بیچاره رفت کلی پدرش در اومد یه مدرک بگیره آخرم بدردش نخورد و این در نگاه من زشت بود و بد بود
من بخاطر حرف مردم دست همسرم رو در خیابون نمیگیرم که مبادا کسی پشت سرم حرف بزنه و بگه که این بچه سوسول رو نگا کن و من رو مسخره کنن و این زشته در نگاه من
من بخاطر حرف مردم از خوبی های همسرم در جمع نمیگم و حتی نگاهش هم نمیکنم ولی در خلوت خیلی قربون صدقه اش میرم در خونه خودم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت نظرم رو اعلام نمیکنم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت با کسی حرف نمیزنم
من بخاطر حرف مردم همیشه نظر اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم با اینکه میدونم کار من درسته ولی نظر اشتباه اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم موهام رو رفتم فشن کردم تا همه به به و چه چه کنن
من بخاطر حرف مردم سر مهمونی دیر میرفتم
من بخاطر حرف مردم وقتی که از دانشگاه می اومدم به سمت خونه ، خجالت میکشیدم که سر روستای خودمون پیاده بشم و میرفتم 50 کیلومتر اونطرف تر ، سر یه شهر پیاده میشدم و در تاریکی شب با بدبختی می اومدم خونه تا کسی نگه که این روستایی رو نگاه کن ،چقد بدبخته و ما که تو شهریم چقد خوشبختیم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت کسی نفهمید که مادر من از پدر من طلاق گرفته و مادری بیوه دارم و بگن این بیچاره رو نگاه چقد بدبخته ، بخنیدین بهش
من بخاطر حرف مردم تمام آدمهای موفق ور مسخره میکردم در کنار آدمها که اونها من رو تایید کنن و بگن که تو هم تو جمع مایی و از ما جدا نیستی
من بخاطر حرف مردم چقد مشروبات الکلی خوردم که فقط به اونها بگم که نگران نباشید منم مثل شما هستم
من بخاطر حرف مردم وقتی که همسرم باردار شد تا هفت ماهگی نگاهش نکردم و چقد اذیتش کردم و هیچ کاری براش انجام ندادم چون که میگفتم تو با این بچه ای که میخوای بدنیا بیاری دست و پای من رو میگیری و من رو از جوانی خودم دور میکنی، و بیا برو سقطش کن ،و بعد لطف خدا بود که این کارو نکردم و الان از دیدنش هر لحظه سپاسگزار خداوندم ، چقد زیباست ، چقد دوست داشتنی هست ،چقد مهربان ،چقد فوق العاده است ،چقد استعداد داره چقد با کلاسه ، چقد خوش ذوقه
من بخاطر حرف مردم وقتی که خواهر و برادرو مادرم اومدم مغازه ای که من کار میکردم در دماوند در دوران هنرستان من ، که پیش دائیم کار میکردم ، وقتی که اونها اومدن تو مغازه من از مغازه زدم بیرون و گفتم این امل ها چرا اومدن اینجا ، اینها خیلی بدتیپ هستن ، اینجا شهره ، شماها آبروی من رو بردین ، در صورتی که اونها فقط و فقط بخاطر دیدن من و خوشحال کردن من اومده بودن و من بخاطر اینکه مردم چیزی درباره من نگن اون رفتارها رو داشتم
من بخاطر حرف مردم از دیدن مادرم فراری بودم
من بخاطر حرف مردم میگفتم که پدر ندارم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی ، همه آدم ها رو مسخره میکردم ، فحش میدادم ، مسخره بازی در می اوردم ،
من بخاطر تایید طلبی سعی میکردم با دخترهای زیادی دوست باشم که به همه نشون بدم که من کیم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی فشار های زیادی به خودم آوردم
من بخاطر حرف مردم دست به هیچ کاری برای خودم نزدم و میترسیدم که اگر کاری کنم من رو هم مثل زمانی که مردم رو مسخره میکردم مسخره کنن
و اینجا بود که معنی اون آیه رو میفهمم که میگه مسخره کننده گان فقط خودشان رو مسخره میکنند ، خدایا شکرت
ولی از وقتیکه با استاد و سایت استاد عزیزم آشنا شدم ، کم کم متوجه شدم که این کار اشتباه است ، وقتی که فایل ها رو گوش دادم بارها و بارها گوش دادم بدون اینکه متوجه بشم دیدم که تنها شدم از تمام کسانی که کنارم بودم و با اونها مردم رو مسخره میکردیم و الان به لطف خدا از آموزه های بی نظیر استاد عزیزم یاد گرفتم که چطور زندگی کنم و دارم روی خودم کار میکنم به این امید و باور که زندگیم رو بسازم
چیزی که تا چندی پیش اصلا فکرشم نمیکردم ، اصلا فک نمیکردم که من اصلا آدم باشم ،الان یک درصد بهتر شدم نسبت به گذشته و دارم کار میکنم که به امید الله به صد برسونمش و به اون سمت پیش برم
من تا چند ماه پیش با اینکه زمان زیادی هست در سایتم ، ولی هیچ کامنتی نگذاشتم چون خجالت میکشیدم من الان 36 سالمه و ذهنم همیشه به من میگه برای تو دیر شده ،تو دیگه پیر شدی ولی من میدونم که این نجوای ذهن هست و دارم به کمک آگاهی ها دوره ها بر این نجوا غلبه میکنم
من میترسیدم کامنت بگذارم چون میگفتم الان بچه ها چی میگن ، من رو مسخره میکنن، استاد چی میگه ، ولی دیدم نتنها کسی چیزی نگفت بلکه چقد درکم از قانون بیشتر شد، چقد توجه ام به نکات مثبت زیاد شد
همین فایل رو هم هدایتی بهش رسیدم چون این خواسته من بود که روی باور حرف مردم کار کنم که خداوند از طریق بچه های سایت هدایتم کرد به این فایل که واقعا بی نظیره
من مدتی هست که تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم ،آخه قبلا با گوش دادن شبانه روزی به ثروت 1 احساس کردم که باید از کار قبلیم که هفت سال بود اونجا بودم استعفا بدم و با اینکه عرق سرد ازم میزد بیرون این کارو کردم و بعدش چقد اتفاقات خوبی افتاد، چقد درآمدم رشد کرد، و چقد اعتبارم بالاتر رفت، چقد چیزهای جدیدی یاد گرفتم ،چقد خودم رو شناختم ،چقد توانایی هام رو شناختم ،چقد وارد ترسهام شدم ،چقد با آدمهای جدید و نازنینی آشنا شدم .
حالا هم با گوش دادن به دوره حل مسائل در غروب ها بعد از کار، و دوره عزت نفس در صبح ها هنگام رفتن به سر کار و گوش دادن در هنگام خواب ظهر در سر کار، به این نتیجه رسیدم که باید محل امنم رو ترک کنم و وارد ناشناخته ها بشم
و چیزهایی که جلوم رو گرفته اینها هستن
اینجا جات خوبه ،مدیر تولید هستی ،کلی عزت و احترام داری، اینجا اکثرا بی سواد هستن و تو اینجا داری پادشاهی میکنی،
صاحب کارخونه و مدیر چقد بهت احترام میگذارن ، چقد اینجا آزادی داری ،اختیار داری، و راه و چاه رو یاد گرفتی ،دستگاه ها رو مسلط شدی ، تو قبلا بلد نبودی که روشن کنی ،الان داری برنامه مینویسی، ولش کن کجا میخوای بری،چرا میخوای خودت رو تو دردسر بندازی، چرا میخوای خودت رو بیکار کنی، اول یه کار پیدا کن بعد برو بیرون ،دیدی به همسرت گفتی چقد دعواتون شد، میگفت تو مارو بچاره میکنی با اینکار ،اول یه کار پیدا کن بعد بیا بیرون،
ولی وقتی هم که میخوام فک کنم که اول یه کار پیدا کنم این ها میان تو ذهنم
خب گیرم که من رفتم یه کار پیدا کردم ، به اینها که دارم کار میکنم براشون چی بگم، بگم دارم میرم یه جای دیگه چون پول بیشتری میده ،یا بگم که میخوام از منطقه امنم خارج بشم ،بعد نمیگن که مثلا یه چند وقت دیگه صبر کن، و من از اون کارم بیفتم و ضایع بشم ،چون به اون یکی هم قول دادم و زشته آدم زیر قولش بزنه ، و اون میگه که این آدمه چقد بدبخت و حقیر بود که قول داد نیومد چقد آدم بی چشم و رو پر رویی هست و اینکه ببین مارو قال گذاشت ، دست ما رو گذاشت تو پوست گردو، ما برو بیچاره کرد، چقد آدم بی مسئولیتی هست ،اصلا خوب شد نیومد چون بی مسئولیت بود
و من احساس بد کنم من احساس گناه میکنم اگر کسی رو برنجونم اگر باعث بشم که کسی بدبخت بشه
چون باور دارم که من عامل و باعث بدبختی دیگران هستم
الان که دارم اینها رو مینویسم متوجه میشم که چه باورهای خطرنانکی دارم
و اینکه بعدش این میاد تو ذهنم که استاد گفته که خودتون رو بیکار نکنید، پس همینطور بگذار ادامه بدم ولش کن نمیرم بیرون
چکار کنم ،اگر کار گیر نیارم چی، اگر با همسرم دعوام بشه چی ،اگر من و رها کنن چی، اگر نتونم پول مدرسه آراد رو بدم چی
اگر دوباره برم برای مردم کار کنم چی، خب همین جا وای میستم برای مردم کار میکنم دیگه چرا برم یه جای دیگه و سختی بکشم
همین جا من پادشاهم دیگه
پس ولش کن نمیرم و این تصمیم رو به گور میبرم
اینها افکاری هست که در ذهن منه که ریشه اش اینهاست
حرف مردم
بی ایمانی
شرک
ترس
نگرانی
، اینها نشون میده که همش از باور کمبود و محدود کننده میاد ، و نتیجه ای که از این نوع تفکر میگیرم اینه که هیچ حرکتی نکنم ، در ترسهام بمونم در نگرانی، و قطعا نتیجه با شکست روبرو خواهد شد.
من باید به این شکل عمل کنم :
باید با این باور که خداوند هدایتگر من است عمل کنم، من باید به خودم بگم که مجتبی تو دفعه پیش از اون کارخونه اومدی بیرون چقد باعث رشدت شد، همینکه الان میگی اینجا دارم پادشاهی میکنم نتیجه اون حرکت بود، نتیجه اون ایمان و توکل بود ،نتیجه رفتن به دل ترسها بود، نتیجه این بود که تو نمیدونستی قدم بعدی چیه و قراره کجا بری ،ولی میدونستی که اونجا دیگه مناسب تو نیست و باید حرکت کنی و این کارو کردن ونتیجه اش رو هم گرفتی
حالا اینم همینه ،اگر حرکت کنی توانایی هات رو میشناسی، علایقت رو میشناسی ،ایمانت قوی تر میشه، شرک تو وجودت کمتر میشه ،پس با این باور حرکت کن
و اینکه بجای اینکه به حرف مردم توجه کنی ،ببین قانون چی میگه ،قانون میگه حرکت کن ، تو خونه نشین منتظر کیسه پول باش، توانایی هات رو به یاد بیار، به خودت احساس گناه نده، خودخواه باش، به خودت فک کن نه بقیه
با این باور که حرکت کنی و قدم برداری قدم بعدی بهت گفته میشه ، مثل قبل
با این باور که اگر یه جا بمونی میگندی
با این باور که تنها راه از بین بردن ترس رفتن به دل ترس هست
با این باور که الان وابسته شدی، و اگر حرکت کنی وابستگی ات از بین میره و تو رها تر میشی، توانایی های بیشتری از خودت کشف میکنی
و اینکه جهان ،خداوند ، پاداش میده به جسارت، هوش و استعداد نمیتونه باعث رشد بشه ولی جسارت و شجاعت میتونه باعث رشدو پیشرفت بشه ،
با این باور که حرکت میکنی و از تردید رها میشی و درسش رو میگیری برای قدم بعدی
پس من در اینجا میگم که تعهد میدم به قانون عمل کنم
این چن کاری که دستم هست رو انجام میدم و تحویل میدم و به امید الله استعفا نامه ای که نوشتم و آماده هست رو میدم و میام بیرون ، و در اونجا متنظر قدم بعدی هستم که به من گفته بشه
البته با توجه به تجربه قبلی دیگه تو خونه نمیشینم که منتظر باشم، نه سریع میرم سراغ یه کار دیگه و شروع میکنم
چون واقعااین باور رو از گذشته دارم که هر کجا برم تو هر کاری برم من سریع مراحل پیشرفت رو طی میکنم چون انقد این کارو کردم دیگه واقعا جز باورهام شده و اصلا نگران نیستم، حتی اگر در یه جایی از پایئن ترین قسمت شروع کنم واقعا باور دارم که خیلی سریع رشد میکنم و در راس اون مجموعه قرار میگیرم
پس با این باورها حرکت میکنم
الان بهمن 1402 هست و من استعفا نامه ام رو چندین روزه نوشتم و هی دل دل میکنم
ولی هی دارم رو خودم کار میکنم که تو شک نمونم و از تردید رد بشم و به دل ترسهام بزنم
تمام افراد در حال رقابت برای جلب توجه یکدیگران هستند این احساس نیاز از بدو تولد در وجود ما شکل گرفته اما هر روز این خلا و نیاز بیشتر شده و افراد دست به کارهای احمقانه زده تا توجه بیشتری جلب کنند و مردم درباره ی آنها صحبت کرده تا فالور و لایک بیشتری بگیرند و دیده شوند.
به طرز عجیبی در کل دنیا مردم به دنبال جلب توجه هستند این خلا بسیار بزرگی در شخصیت افراد است و همه ی ما به سمتی پیش می رویم که نیاز ما به تایید دیگران صحبت ها و توجهشان افزایش یافته و این عامل هر روز افراطی تر خواهد شد و تبدیل به جریان و مردابی است که هر روز افراد بیشتری را به سمت خود جذب می کند.
به رفتارهای خود فکر کنیم و متفاوت از عموم جامعه عمل کنیم انجام چنین رفتارهایی ما را از شادی و لذت واقعی دور خواهد کرد این که برای دیگران زندگی نکنیم یاد بگیریم برای خود زندگی کنیم تایید تحسین و انتقاد آنها هیچ تاثیری در احساس خوب ما نخواهد داشت.
بسیاری از افراد تنها برای تایید دیگران زندگی می کنند شغل تحصیلات محل کار و خانه هایی که انتخاب می کنند تنها برای جلب توجه است.رفتارهای خود را بررسی کرده و ببینیم به چه دلیل آن را انجام می دهیم؟ اگر به کاری علاقمندیم آن را انجام دهیم و نظر دیگران را دخیل ندانیم باید بر روی شخصیت خود به خوبی و درستی کار کنیم.
افراد موفق تنها به شیوه و سبک شخصی خود عمل و تنها برای رضایت خود زندگی می کنند.اگر می خواهیم رشد و پیشرفت داشته باشیم تمام حواشی را از خود دور کنیم و همه کارها را تنها برای خودمان انجام دهیم اگر کارهایی را برای جلب توجه انجام می دهیم از خود واقعی و خدا گونه ی خود دور شده ایم. پایه و اساس زندگی خود را بر احساس ارزشمندی و لیاقت قرار دهیم ما نیاز نداریم کسی ارزش ما را مشخص کند و نیازی به توجه دیگران هم نداریم و شخصیت و پایه های زندگی خود را بر اساس نظر تایید و توجه دیگران نچینیم.
اگر پایه های عزت نفس خود را به طرز درستی بچینیم همه چیز خود به خود درست خواهد شد کاری را انجام دهیم که فکر می کنیم درست است طوری زندگی کنیم که فکر می کنیم درست است تا از زندگی رضایت لازم و کافی داشته باشیم همیشه به طرزی زندگی کنیم که خودمان را راضی کند ما نمی توانیم دیگران را راضی کنیم ما ناتوان از راضی کردن دیگران و توانا در راضی کردن خودمان هستیم. سبک زندگی خود را که به ما آرامش و احساس خوب می دهد پیدا کنیم و مطابق با آن رفتار کنیم.
به میزانی که عزت نفس ما بالاتر باشد و خود را دوست داشته باشیم و قدر توانایی های خود را بدانیم و باورهایمان در مورد خودمان و خداوند بهتر باشد کارهایی را انجام می دهیم که باور نکردنی است افراد با عزت نفس بالا جهان را متحول می کنند بزرگتر از حد توانایی دیگران کار انجام می دهیم زمانی که به قدرت ها و توانمندی های خود واقف شویم و نظر دیگران برای ما مهم نباشد
سلام بر خداوند رزاق و وهاب کسی که فرومانروایی کل کیهان از اوست
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم همگی
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت
بسیار فایل مهم و عالی بود!
یادم قبلا یه کارهایی رو میکردم و یه حرفهایی رو میزدم که بعد همکلاسیها و دوستانم بیان بگن ماشاالله چه با جرئت هستی و
آفرین به این اعتماد به نفس و …
و جالب هم بود اگر مسئلهای بعد این کارهایم پیش میآمد همگی انگار غیب میشدند و دیگر کسی نبود که بیاد از من تعریف کنه!
ولی به لطف خدای مهربان از زمانی که شروع کردم به شناخت قوانین کیهانی اصلا به طور زیبا و کاملی من از اون مدار و فرکانس خارج شدم!
همش به این دلیل بود که من یک روزی تصمیم گرفتم درست در زندگیم عمل کنم!
یک روزی تصمیم گرفتم که درهای ورودیهای ذهنم را فقط به روی زیبایها و نعمتها باز کنم!
اینم نتیجش:
که خدا رو هزاران بار شُکر : به اندازه ای که که من زمان و انرژی گذاشتم رو این تصمیمم
و به اندازهای که به این تصمیمم متعهد بودم؛ زندگیم زیباتر و عالی تر شد از هر جهت!
اگر ما داریم برای جلب رضایت دیگران و اثبات خودمان به آنها زندگی میکنیم باید از خودمان بپرسیم، آیا ما برای حرفها و نظرات دیگران به این دنیا آمده ایم و در این جهان قدم نهادیم!؟
حداقل جواب من این است که تولّد ما دلیلی جز تجربهٔ خود وجودیمان نداشته است!
پس اگر میخواهیم هم در این دنیا سعادتمندی را تجربه کنیم و هم در آن دنیا سربلند و سرافراز باشیم، آگاهانه تلاش کنیم که درست زندگی کنیم!
نه درست از نظر دیگران!
بلکه درست از نظر قرآن و خودمان!!!
راه و روش ثروتمندی،سلامتی، سعادتمندی و شادی در این دنیا هم از طریق خداوند و قرآن و هم از طریق تفاسیر و نکات آقای عباسمنش دارد به ما گفته میشود!
اما نکتهٔ مهم این است که ما به خودمان اجازهٔ دریافت این هدایتها، الهامات و نکات را بدهیم!
تو زندگی یاد بگیریم برای اهداف خود تلاش کنیم!
اونموقع که رسیدیم بهشون لاجرم بیشتر شناخته میشیم!
بسیار فایل عالی بود و کلی درس داشت!
سپاسگزار خداوندی هستم که من را به مسیری هدایت میکند که در آن من برای خوشبختی و موفقیت خودم زندگی میکنم!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت
در پناه خداوند با عزّت نفس، با اعتماد به نفس و هوشیار باشیم همگی در دنیا و آخرت
من آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران هستم!
من بهترین هستم چون همواره بر روی رسیدن به اهداف و خواستههای خودم تمرکز دارم و آنچه که به نظرم درست را انجام میدهم و در یک کلام برای خودم زندگی میکنم!
بدرود!
استاد سلام
وقتیکه هدایت شدم به این قسمت از برنامه بوسیله نشانه ها، جا خوردم
من از وقتیکه فعالیت اینترنتیم رو شروع کردم بیشتر تمرکزم روی کارم بود اما اخیرا دایم عکس از خودم و زندگیم لابلای کارهام میذاشتم
وقتی نشونه من این متن اومد فهمیدم که یه سری فرکانس های من داره کم کم جهتدار میشه به سمت جلب توجه
فهمیدم دلیل یه سری واکنش های منفی اطرافم به علت کم شدن عذت نفسم هست
اینکه دیگران اجازه دادم درمورد من و زندگیم کامنت بذارن و صحبت کنند در اصل من بهشون این احازه رو دادم با کمبود عزت نفسم با جلب توجهم
و اینها باعث افتمن شده بود
خدایا شاکرم تو رو که بهم یاداوری کردی مسیر راستی و درستی چیه
من باید مجددا تمرکزم رو روی خودم و کارم بذارم نه روی جلب توجه و همرنگ شدن با اجتماع
ممنونم استاد
من جلوی یک بحران رو گرفتم در همین لحظه
دوباره میرم سراغ جلسات عذت نفسی
سپاااس
بنام خداوند رزاق خداوند وهاب و خداوند هدایتگر
سلام استاد عزیزم.
چقدر مبحث این فایل مهمه.چقدر ای جلب توجه این روزها مثل یک بیماری مسری،همه گیر و واگیردار شده.از موقعی که گوشیها روز به روز پیشرفته تر شد و انواع برنامه های ارتباطی شکل گرفت،آدم ها از واقعیت دور شدند و رفتند توی دنیای مجازی.دنیایی که همه چی فیکه.آدم ها بعضی وقتا اینقدر کمبود در عزت نفس دارند و از خلا درونی پر هستند که حتی به جلب توجه های مجازی دل خوش میشوند و هر روز بیشتر در باتلاق تایید دیگران فرو میروند.این روزها آدم های در دنیای واقعی از هم فاصله گرفته اند و در دنیای مجازی غرق شده اند.چنان در مسابقه و سبقت از یکدیگر فرو رفته اند که انگار زندگی میدان مسابقه ست.آنقدر که اگر کسی در دنیای واقعی آنها را نپذیرد و پسش بزند چنان فرو میریزد در خود که انگار نبوده.
اگر ما ،تنها یک خالق را پذیرفته ایم ،پس باید بپذیریم تنها اوست که صاحب عزت و آبروست.تنها اوست که میتوانند به ما عزت ببخشد .تنها نگاه اوست که اهمیت دارد.کمبود عزت نفس چنان در عمق وجود ریشه دوانده که حتی خلوص در نیت و ایمانمان را هم از ما دریغ کرده.اخلاص در عمل کمیاب شده .بجای اینکه رضایت و خشنودی خدا را اولویت کارها و تمام امور قرار دهیم رضایت و توجه بنده اش را مهم قرار داده ایم.و این خود نوعی شرک است که به دنبال جلب توجه دیگران حاضریم هر کار ناشایستی رو انجام دهیم که فقط ما را خار و ذلیل میکند.
نبود اعتماد به نفس چنان ذلت و خاری و پستی را بوجود می آورد که ما به این خواری تن میدهیم ولی حاضر نیستیم که از رضایت داشتن دیگران دست برداریم.
اگر فقط برای مدتی سعی کنیم که فقط برای دل خودمان زندگی کنیم و فقط رضایت خودمان اهمیت داشته باشد آنگاه متوجه میشویم که چه آرامشی وارد زندگیمان شده،و چه دغدغه هایی که مثل ،کوهی سنگینی میکرد از ما کم شده.
یک عقاب همیشه در اوج پرواز میکند و اهمیتی به دیگر پرندگانی که از بزرگتر و قویتر هستند نمیدهد .کاش ما هم بتوانیم دست از جلب توجه و رضایت و تایید و تحسین دیگران برداریم.کاش مدتی بخواهیم خودمان باشیم و نقاب ها را از صورتمان برداریم.
خانه ی دلی که بر عزت نفس و ایمان بنا شود همیشه مستحکم و استوار است و هر موفقیتی کسب شدنی میشود.
سلام استاد عزیز سلام دوستان عباسمنشی
استاد من مشکل اعتماد به نفس دارم و با وجود اینکه خیلی دختر توانمندی هستم ولی همیشه خودم و توانایی هام رو دست کم میگیرم. با خودم گفتم مینا هر طوری شده باید لیزری روی عزت نفس سرمایه گذاری کنی و رو خودت کار کنی. رفتم تو قسمت کلیدها و دنبال کلید عزت نفس گشتم و هدایت شدم به چندتا ویدیو و از دیروز دوتا از این ویدیو ها رو دیدم. دیروز که فایل هدیه تولد من رو نگاه کردم انقدر روم تاثیر گذاشت که همون لحظه فایل رو پوز کردم و رزومم رو به دو نفر فرستادم و یه تبلیغ برای خودم نوشتم و ارسال کردم به یکی از کانال های کاریابی. کاری که همیشه بخاطر عزت نفس پایین به فردا موکول میکردم و همش به خودم میگفتم نه نفرست بذار بهتر بشی، بذار حرفه ای تر بشی ، بذار یکم بیشتر نمونه کار داشته باشی بعد بفرست. ولی امان از این امروز و فردا کردن که تا ابد ادامه داره. الان احساس خیلی خوبی دارم و میخوام هر روز یکم بیشتر روی عزت نفسم کار کنم و یه قدم پام رو فراتر بذارم و کم کم از دایره امنم خارج بشم و با خود واقعیم آشتی کنم.
همینی که هستم جذابه
همینی که هستم به قدر کافی حرفه ایه
همین توانمندیهایی که دارم به قدر کافی ارزشمنده
همین چیزی که هستم کافیه
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم و دوستتون دارم
سلام به استاد مهربان عزیز
درود بر دوستان خوبم
این فایل زیبا که در مورد جلب توجه است خیلی عالی بود و حال می بینم که بسیاری از این جلب توجه ها و دیده شدن ها همه همه آنها بخاطر کمبود عزت نفس است
همه اینها بر می گردد به کمبود ها و عدم باور خویشتن
همه اینها ریشه دارد در باور عدم لیاقت
چقدر عالی است که من به جایی برسم که از سکوت و تنهایی خودم لذت ببرم و عاشق این باشم که برای خودم کار کنم
خودم برای خودم زندگی کنم
دنبال نظر دیگران نباشم و اهمیت ندهم به حرف های دیگران
از همه مهمتر این است که چگونه برای خودم زندگی می کنم و حرف و صحبت مردم و دیگران هیچ اهمیتی برای من ندارد و نخواهد داشت
خدا را شاکرم که هر روز من را بسوی اهدافم هدایت می کند و نکته هایی را به من آموزش می دهد که با رعایت آنها بهتر و بهتر بسوی موفقیت خودم گام بر می دارم
ممنون از استاد مهربان لخاطر این فایل پر از نکته
سپاس از خدای فراوانی ها
عزت نفس بخشی خیلی خیلی مهمی از زندگی ماست
که من هم باپایین بودن عزت نفسم ضربه های زیادی خوردم، در پیداکردن شغل ته فکرم این بود بقیه چه فکری میکنن من این کارو کنم، تو موزیک گوش دادنم، تو انتخاب لباسهام و…….. شرایط اطرافم هم به همین صورت، ولی الان به لطف خدا وآموزش های استاد خیلی شرایطم ازقبل بهتره نمیگم عالیه
ولی بهتره و این موضوع هم مثل تمام موضوعات دیگر تکامل میخواد
الان زندگی به سبک خودم رو دارم
برنده خودمم و بازنده همه،
من استسنائی ام استسنائی از یه خاندان که خودشون سبک تکراری دارن… بهت اجبار میکنن اینطوری باشی و هی تکراری تکراری
ومنوهمیشه آتیشی تو وجودم شعله ور بود وهست که باید این چرخه رو قطع کنم… و به اندازه جرعتم خداوند به من پاسخ داد خواستم مهاجرت کنم برام آشنا شد، برام خونه شد، برام پول شد، برام صاحب خونه آدم حسابی شد، برام کار شد درحالی که اگر میومدم رو کاغد مینوشتم و له مشگلات مهاجرت فکر میکردم رو کاغذ باخته بودم… خداروشکر خدا همیشه پشتیبانم بود
من مهاجرت کردم و زندگیم رو کلا کلا تغییر دادم کاری کردم که هیچکس قبل من تو کل خاندان من انجام ندادن ، تو شهرستان موندن و سرکار رفتن شرکت کارگری و زن بچه و همین… باکلی افکار منفی و محدود کننده، ولی من این سبک زندگی برام مرگ بود…. چون به لطف خدا وقتی افسرده بودم وقتی که از ناراحتی شب ها بیدار بودم و صبح ها میخوابیدم که کسی من و نبینه با استاد عباسمنش آشنا شدم
اون به من خدای واقعی رو نشون داد، به من قوانین رو آموخت منم به اندازه درک فهم اون موقعم درکش کردم و حرکت کردم بخاطر کج فهمی خیلی جاها تو درو دیوار خوردم ولی مطمئنم بودم به این حرف ها… به استاد عزیزم که کلامش کلام خداونده
تنهایی به من درس هایی زیادی آموخت… فرصت فکر کردن داد، من رو دور کرد از گذشتم و من الان هیچ ربطی به گذشتم ندارم… هیچ ربطی
زندگی شخصی خودم دارم، آرامش دارم چیزی که قبلا به هیچ وجه نداشتم روزهای خیلی خوبی رو تجربه کردم تجربه های خیلی خوبی کسب کردم… دیدگاه من بزرگتر شد…
ولی فقط از لحاظ مالی موفق نشدم، پولم میساختم بااینکه هیچکس به من راه پول ساختن رو نشون نداد
خودم تک تنها تو تهران دنبال کارگشتم وشروع کردم…
ولی ظرفم سوراخ بود باورهام خیلی اشتباه بود، عادت ها مخرب از گذشته باهام مونده بود… که به لطف خدا وقتی هدایت شدم به دوره 12 قدم خیلی از ایراد هام رو فهمیدم که جلو ورود ثروت به زندگیم رو گرفته بود،
ولی الان از ته وجودم خوشحالم و نگران نیستم که 4سالِ تهرانم و از لحاظ مالی اوکی نیستم. مطمئنم الان که ترمز هام رو شناختم، الان که ظرفم بزرگتر شده قانون رو بهتر میفهمم عزت نفسم بیشتر شده و میدونم که موفق میشم
زندگیم رو خیلی دوست دارم. من اگر حرکت نمیکردم تغییر نمیکردم … و سبک زندگی که بهم تحمیل شده رو ادامه میدادم حتی اگه تو حسابم میلیاردی پول بود باز خوشحال نبودم، چون همین که قبل ما بوده منم همینم هیچ پیشرفتی نداشتم و همین چرخه رو ادامه دادم تا بمیرم…
ولی خوشحالم که تابو شکنی کردم، خوشحالم که با شجاعتم و حرکت کردنم (خدای واقعی) رو شناختم
خوشحالم … مگر این دنیای مادی چقدر که بچسبم بهش، من میخواستم اونجوری دوست دارم زندگی کنم من میخواستم بفهمم که چرا!؟ چرا بعضی ها آنقدر ثروتمند هستند خوشحال هستن و بعضی ها مثل خانواده ما آنقدر غمگین و بی پول… و خدا جواب تمام سوال های من رو وحتی بیشتر رو داد…
خدایاشکرت
این شجاعت من ، این شناخت خداوند، تجربه زندگی جدید و دیدگاه بزرگتر، حل کردن چالشهای تغییر زندگی، تجربه چیزهای جدید من رو خیلی بزرگ کرد، شخصیت من رو تغییر داد،و… که باموندنم هیچ کدوم ازاین اتفاقا نمی افتاد شاید فقط پول بود ولی زندگی آزادانه و عشق بازی با خدای بی نظیرم نبود، خودشناسی نبود… من به واسطه شناخت درونی خودم شناخت خداوند بی نظیرم ثروت هم میسازم وثروت وایمان و آزادی رو باهم خواهم داشت ودراین دنیا در بهشت برین خواهم بود منجزئی از وجود خداوندم و خداوند من رو هدایت خواهد کرد همینجوری که استاد عزیزمرو هدایت کرد، خواسته بزرگی (البته از نظر من بزرگ ،نه از نظر خدا ) درمن شکل گرفته که میخوام امسال بهش برسم از خداوند خواستم علاقه ام رو بفهمم کاری داشته باشم که لذت ببرم و مثل استاد آزادی مکانی و زمانی داشته باشم والبته آزادی مالی که به باورهای من و لیاقت من برمیگرده . داشته باشم میخوام برم جاهای زیادی رو ببینم ومجبور نباشم یه جا خاص تو زمان خاص برم سرکار وبیام… میخوام ایران گردی کنم یه هفته برم جنوب یه هفته شمال یه هفته کویر و میدونم کار من اینه که وظیفه خودم رو به خوبی انجام بدم مابقی کارها باخداست و خدای وهاب من کارش رو خیلی خوب بلده…
به امید الله خواستم رو تیک میزنم…
دستم فقط نوشت و نوشت ونوشت این باشه یه رد پا از امروز من در پناه حق
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش عزیرم و بچه های سایت
در این مورد عزت نفس همزمان با گوش دادن فایل چند مورد از خودم یادم اومد که میخوام مثال بزنم :
دو روز پیش قرار بود همسرم مادرش رو برای چکاب چشم به مطب پزشکی ببره اما همزمان با نوبت ایشون دخترم هم کلاس داشت و همسرم از من خواست بیا شما با مادرم برو دکتر تا من دخترمون رو به کلاس ببرم در حالی که من از بودن در مطب دکترها و این جور جاها بیزارم و خدا رو شکر تن سالمی هم دارم اما برای یه لحظه انگار افکاری در ذهنم مرور شد که گفتم اره خوبه من برم و ته دلم از این کار خوشحال بودم .خیلی در خودم کنجکاو شدم که ببینم چرا از رفتن به دکتر با مادر شوهرم لذت بردم اخه خودم رو میشناسم که من از دکتر رفتن بدم میاد و به خودم گفتم اگر مادر خودم هم بود اینقدر از رفتن به دکتر با ایشون خوشحال میشدم ؟؟؟ اما متوجه شدم که در ذهنم این فکر هست که با انجام این کار چقدر در نظر خواهرای همسرم و بقیه فرد خوبی جلوه داده میشم ،،چقدر اونعا خوششون میاد که من با مادرشون پزشک رفتم و چقدر تایید اونعا رو میگیرم و چقدر مادر همسرم ازمن تعریف خواهد کرد ( منم که انگار محتاج این موارد هستم ) پس من خیلی راحت متوجه افکار پایین ذهنم شدم با کمی کنجکاوی در خودم علت خوشحالی انجام این کار رو پیدا کردم و دقیقا به خاطر اینکه به خودم ثابت کنم من همینطوری که هستم ادم خوبی. هستم من بدون هیچ کار خاصی انسان ارزشمندی هستم من به دنبال تایبد بقیه نیستم و نظر بقیه در مورد من اهمیت نداره خیلی محترمانه به همسرم گفتم من میام شما و مادر عزیز رو با ماشین میرسونم دکتر و بعد خودم میام دنبال دخترم و اون رو کلاس میبرم اتفاقا این کار غلبه بر ترسهام بود چون باید با ماشین به مرکز شهر و جای شلوغی میرفتم و گفتم این کار بهترین کار ممکن هست و اتفاقا ایشون استقبال کرد و گفت اگر میتونی تو ماشین رو ببری که خوبه پس من برم به کارهام برسم تو هم برو دنبال دخترمون ( البته مراقب بودم که با انجام ابن کار به کسی صدمه نزنم یعنی قصد اذیت کردن همسرم و مادر ایشون رو نداشتم یا اگر همسرم در حالت خاصی بود که نیاز به کمک من میداشت که باید من میرفتم که کاری انجام بشه قطعا دریغ نمیکردم اما در این حالت که ما داشتیم خیلی راحت با یه تعویض من جلوی این قضیه ی تایید دیگران رو گرفتم ).
و اما یه مثال دیگه دخترم که در سن نو جوانی و اول جوانی هست چند روز هست تصمیم به کوتاهی و رنگ موهاش گرفته در حالی که موی زیبایی دارد و این تصمیم خیلی من رو اذیت کرد و اون اوایل گفتم نه هر کاری میخوایی با موهات انجام بده اما کوتاه نکن اما دیدم فایده نداره و ایشون قاطع تصمیم گرفته و من یاد اموزشها افتادم و گفتم بابا اصلا چرا من نظر میدم بدن خودش هست و مختار هست هر طور که میخواد زندگی کنه چرا باید مطابق با نظر من زندگی کنه و دیگه تصمیگیری برای ایشون رو رها کردم و اما مدتی هست اطرافیان نزدیکش بهش میگن هرگز این کار رو نکنی موهات الان خیلی قشنگه خیلی بهت میاد اگر کوتاه کنی زشت میشی اخه دیونه شدی اما ایشون قاطع به همه با احترام میگه من دوست دارم و میخوام انجامش بدم و دقیقا در دلم از این قاطع بودنش لذت میبردم و هر کس بهش
میگفت زشت میشی راحت میگفت عیب نداره من دوست دارم و میخوام تجربه کنم و از اینکه نظر بقیه براش مهم نبود خیلی خوشم میومد هر چند که کوتاهی رو دوست ندارم و امروز بیشتر متوجه شدم عجب کار درستی ایشون انجام داده که اصلا تایید بقیه براش مهم نیست مهم خودش و رضایت خودش از خودش هست .
من در گذشته در خانواده ی همسرم به خاطر اینکه تایید اونها رو بگیرم و اونها بهم بگن چقدر تو خوبی
و ارزشمندی و یا به من اهمیت بدن یا از بودن در کنار من خوشحال و راحت باشن خیلی کارها کردم خیلی حرف ها زدم خیلی رفتارها داشتم که واقعا وقتی به اونها فکر میکنم همه به خاطر رضایت اونها از من هست همه به خاطر تایید اونها بوده و …که دوست دارم از این به بعد فقط خودم برای خودم مهم باشم فقط خودم باید از خودم راضی باشم
دوست دارم اونجوری که خودم لذت میبرم حرف بزنم و رفتار کنم و بپوشم و بگردم و مهمونی بدم و آشپزی بکنم و خرج کنم و ….
یا مثال دیگه اینکه من ممکنه امسال با یکی از دوستهای بسیار سطح بالا از نظر مالی و علمیکه بسیار فرد موفقی هست یه سفر کوتاه مدت خانوادگی داشته باشم که من یه مدت هست همش به دنبال اینم که ببینم در این سفر چه کاری کنم که از نظر اون ها تایید بشم چه طوری لباس بپوشم که از نظر اونها خوب باشم چه طور ی رفتار کنم که از نظر اونها خوب باشم و حتی میگم در ظاهرم چه تغییری بدم که از نظر اونها تایید بشم و …. اما اگاهم تمام اینها به خاطر کمبود عزت نفس هست و از خدا کمک میخوام کاری کنه تا من در هر شرایطی و در هر زمان و مکانی خودم باشم و به سبک خودم زندگی کنم و فقط به دنبال رضایت خودم از خودم باشم و طوری در این جهان زندگی کنم که خودم خودم رو تایید کنم و نگران قضاوت ها و حرف بقیه و تایید بقیه نباشم .خدایا بیشتر آگاهم کن بیشتر به این راه درست هدایتم کن تا صدای تو رو هر لحظه بشنوم و نیاز به هیچ مشاوره ای برای انجام هیچ کاری نداشته باشم فقط خودم و خودت باهم عشق کنیم و لذت ببرییم. و زندگی کنیم .
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستای گلم و خانم شایسته دوست داشتنی
1402/10/19
درک من از قانون و این چند دقیقه ای که فایل رو گوش دادم ، میخوام که خودم رو بیشتر بشناسم و کندو کاو کنم ، هر چی که مینویسم بهتر متوجه میشم خودم رو
من وقتی که فک میکنم میبینم نه تنها در گذشته بلکه در تمام مراحل و لحظات زندگیم حرف مردم برام مهمه و تمام وجودم میخواد که نظر دیگران رو جلب کنه،
من دقیقا مثال استاد هستم ،من وقتیکه از هنرستان مدرکم رو گرفتم و رفتم کارخونه کار کردم ،اونجا از دوستام شنیدم که مهندسی خیلی خوبه ، و خیلی کلاس داره ،آخه من تو روستا بزرگ شدم ،و هیچ کسی رو ندیده بودم ، و برام همه چیز جذاب بود، وقتی که اسم مهندسی رو شنیدم خیلی دلم خواست که منم مهندس بشم ،و همش به خودم میگفتم که اگر مهندس بشم ، همه چی درست میشه ،علارقم اینکه من اصلا ریاضی رو دوست نداشتم و اصلا فراری بودم ازش ، و فقط تلاش و پشتکارم بود که باعث میشد درسها رو پاس کنم ،و اینکه فقط این مدرک رو بگیرم و به همه اهل روستا اثبات کنم که ببینید منم پسر زهرا قرائی، من تونستم که مدرک مهندسی بگیرم ، تمام دعا هام توی امام زاده ها این بود، وقتی که اشی چیزی هم هم میزدن من میرفتم و اونجا می چرخوندم که مهندسی قبول بشم ، فقط از اسمش خوشم می اومد، حتی یادمه که همکارم میرفت تو خیابون دختر بازی میکرد به من میگفت چرا تو نمیای ،من میگفتم نه ولش کن بزار من مدرک مهندسیم رو بگیرم همه دخترا خودشون میان سمتم ، خلاصه تمام روئیام این بود.
و باهر بدبختی و زجر و فلاکتی که بود من مدرک رو گرفتم
و دیدم که نه بابا هیچ خبری نیست
الان سال هاست که حتی مدرکم رو هم از دانشگاه نگرفتم
من بخاطر اینکه مردم ناراحت نشن رفتم در کارخونه و هیچ وقت بیرون نیومدم و همونجا موندم و کار کردم چون میترسیدم بیام بیرون و شغل دیگه ای رو امتحان کنم چون اگر مردم می فهمیدن میگفتن که نگا این بدبخت و بیچاره رفت کلی پدرش در اومد یه مدرک بگیره آخرم بدردش نخورد و این در نگاه من زشت بود و بد بود
من بخاطر حرف مردم دست همسرم رو در خیابون نمیگیرم که مبادا کسی پشت سرم حرف بزنه و بگه که این بچه سوسول رو نگا کن و من رو مسخره کنن و این زشته در نگاه من
من بخاطر حرف مردم از خوبی های همسرم در جمع نمیگم و حتی نگاهش هم نمیکنم ولی در خلوت خیلی قربون صدقه اش میرم در خونه خودم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت نظرم رو اعلام نمیکنم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت با کسی حرف نمیزنم
من بخاطر حرف مردم همیشه نظر اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم با اینکه میدونم کار من درسته ولی نظر اشتباه اونها رو انجام میدم
من بخاطر حرف مردم موهام رو رفتم فشن کردم تا همه به به و چه چه کنن
من بخاطر حرف مردم سر مهمونی دیر میرفتم
من بخاطر حرف مردم وقتی که از دانشگاه می اومدم به سمت خونه ، خجالت میکشیدم که سر روستای خودمون پیاده بشم و میرفتم 50 کیلومتر اونطرف تر ، سر یه شهر پیاده میشدم و در تاریکی شب با بدبختی می اومدم خونه تا کسی نگه که این روستایی رو نگاه کن ،چقد بدبخته و ما که تو شهریم چقد خوشبختیم
من بخاطر حرف مردم هیچ وقت کسی نفهمید که مادر من از پدر من طلاق گرفته و مادری بیوه دارم و بگن این بیچاره رو نگاه چقد بدبخته ، بخنیدین بهش
من بخاطر حرف مردم تمام آدمهای موفق ور مسخره میکردم در کنار آدمها که اونها من رو تایید کنن و بگن که تو هم تو جمع مایی و از ما جدا نیستی
من بخاطر حرف مردم چقد مشروبات الکلی خوردم که فقط به اونها بگم که نگران نباشید منم مثل شما هستم
من بخاطر حرف مردم وقتی که همسرم باردار شد تا هفت ماهگی نگاهش نکردم و چقد اذیتش کردم و هیچ کاری براش انجام ندادم چون که میگفتم تو با این بچه ای که میخوای بدنیا بیاری دست و پای من رو میگیری و من رو از جوانی خودم دور میکنی، و بیا برو سقطش کن ،و بعد لطف خدا بود که این کارو نکردم و الان از دیدنش هر لحظه سپاسگزار خداوندم ، چقد زیباست ، چقد دوست داشتنی هست ،چقد مهربان ،چقد فوق العاده است ،چقد استعداد داره چقد با کلاسه ، چقد خوش ذوقه
من بخاطر حرف مردم وقتی که خواهر و برادرو مادرم اومدم مغازه ای که من کار میکردم در دماوند در دوران هنرستان من ، که پیش دائیم کار میکردم ، وقتی که اونها اومدن تو مغازه من از مغازه زدم بیرون و گفتم این امل ها چرا اومدن اینجا ، اینها خیلی بدتیپ هستن ، اینجا شهره ، شماها آبروی من رو بردین ، در صورتی که اونها فقط و فقط بخاطر دیدن من و خوشحال کردن من اومده بودن و من بخاطر اینکه مردم چیزی درباره من نگن اون رفتارها رو داشتم
من بخاطر حرف مردم از دیدن مادرم فراری بودم
من بخاطر حرف مردم میگفتم که پدر ندارم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی ، همه آدم ها رو مسخره میکردم ، فحش میدادم ، مسخره بازی در می اوردم ،
من بخاطر تایید طلبی سعی میکردم با دخترهای زیادی دوست باشم که به همه نشون بدم که من کیم
من بخاطر حرف مردم و تایید طلبی فشار های زیادی به خودم آوردم
من بخاطر حرف مردم دست به هیچ کاری برای خودم نزدم و میترسیدم که اگر کاری کنم من رو هم مثل زمانی که مردم رو مسخره میکردم مسخره کنن
و اینجا بود که معنی اون آیه رو میفهمم که میگه مسخره کننده گان فقط خودشان رو مسخره میکنند ، خدایا شکرت
ولی از وقتیکه با استاد و سایت استاد عزیزم آشنا شدم ، کم کم متوجه شدم که این کار اشتباه است ، وقتی که فایل ها رو گوش دادم بارها و بارها گوش دادم بدون اینکه متوجه بشم دیدم که تنها شدم از تمام کسانی که کنارم بودم و با اونها مردم رو مسخره میکردیم و الان به لطف خدا از آموزه های بی نظیر استاد عزیزم یاد گرفتم که چطور زندگی کنم و دارم روی خودم کار میکنم به این امید و باور که زندگیم رو بسازم
چیزی که تا چندی پیش اصلا فکرشم نمیکردم ، اصلا فک نمیکردم که من اصلا آدم باشم ،الان یک درصد بهتر شدم نسبت به گذشته و دارم کار میکنم که به امید الله به صد برسونمش و به اون سمت پیش برم
من تا چند ماه پیش با اینکه زمان زیادی هست در سایتم ، ولی هیچ کامنتی نگذاشتم چون خجالت میکشیدم من الان 36 سالمه و ذهنم همیشه به من میگه برای تو دیر شده ،تو دیگه پیر شدی ولی من میدونم که این نجوای ذهن هست و دارم به کمک آگاهی ها دوره ها بر این نجوا غلبه میکنم
من میترسیدم کامنت بگذارم چون میگفتم الان بچه ها چی میگن ، من رو مسخره میکنن، استاد چی میگه ، ولی دیدم نتنها کسی چیزی نگفت بلکه چقد درکم از قانون بیشتر شد، چقد توجه ام به نکات مثبت زیاد شد
همین فایل رو هم هدایتی بهش رسیدم چون این خواسته من بود که روی باور حرف مردم کار کنم که خداوند از طریق بچه های سایت هدایتم کرد به این فایل که واقعا بی نظیره
استاد عزیزم صمیمانه ازت سپاسگزارم
خدایا شکرت
سپاس فراوان
به نام خدای مهربان
1402/11/05
تصمیم من ، و حرف مردم
من مدتی هست که تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم ،آخه قبلا با گوش دادن شبانه روزی به ثروت 1 احساس کردم که باید از کار قبلیم که هفت سال بود اونجا بودم استعفا بدم و با اینکه عرق سرد ازم میزد بیرون این کارو کردم و بعدش چقد اتفاقات خوبی افتاد، چقد درآمدم رشد کرد، و چقد اعتبارم بالاتر رفت، چقد چیزهای جدیدی یاد گرفتم ،چقد خودم رو شناختم ،چقد توانایی هام رو شناختم ،چقد وارد ترسهام شدم ،چقد با آدمهای جدید و نازنینی آشنا شدم .
حالا هم با گوش دادن به دوره حل مسائل در غروب ها بعد از کار، و دوره عزت نفس در صبح ها هنگام رفتن به سر کار و گوش دادن در هنگام خواب ظهر در سر کار، به این نتیجه رسیدم که باید محل امنم رو ترک کنم و وارد ناشناخته ها بشم
و چیزهایی که جلوم رو گرفته اینها هستن
اینجا جات خوبه ،مدیر تولید هستی ،کلی عزت و احترام داری، اینجا اکثرا بی سواد هستن و تو اینجا داری پادشاهی میکنی،
صاحب کارخونه و مدیر چقد بهت احترام میگذارن ، چقد اینجا آزادی داری ،اختیار داری، و راه و چاه رو یاد گرفتی ،دستگاه ها رو مسلط شدی ، تو قبلا بلد نبودی که روشن کنی ،الان داری برنامه مینویسی، ولش کن کجا میخوای بری،چرا میخوای خودت رو تو دردسر بندازی، چرا میخوای خودت رو بیکار کنی، اول یه کار پیدا کن بعد برو بیرون ،دیدی به همسرت گفتی چقد دعواتون شد، میگفت تو مارو بچاره میکنی با اینکار ،اول یه کار پیدا کن بعد بیا بیرون،
ولی وقتی هم که میخوام فک کنم که اول یه کار پیدا کنم این ها میان تو ذهنم
خب گیرم که من رفتم یه کار پیدا کردم ، به اینها که دارم کار میکنم براشون چی بگم، بگم دارم میرم یه جای دیگه چون پول بیشتری میده ،یا بگم که میخوام از منطقه امنم خارج بشم ،بعد نمیگن که مثلا یه چند وقت دیگه صبر کن، و من از اون کارم بیفتم و ضایع بشم ،چون به اون یکی هم قول دادم و زشته آدم زیر قولش بزنه ، و اون میگه که این آدمه چقد بدبخت و حقیر بود که قول داد نیومد چقد آدم بی چشم و رو پر رویی هست و اینکه ببین مارو قال گذاشت ، دست ما رو گذاشت تو پوست گردو، ما برو بیچاره کرد، چقد آدم بی مسئولیتی هست ،اصلا خوب شد نیومد چون بی مسئولیت بود
و من احساس بد کنم من احساس گناه میکنم اگر کسی رو برنجونم اگر باعث بشم که کسی بدبخت بشه
چون باور دارم که من عامل و باعث بدبختی دیگران هستم
الان که دارم اینها رو مینویسم متوجه میشم که چه باورهای خطرنانکی دارم
و اینکه بعدش این میاد تو ذهنم که استاد گفته که خودتون رو بیکار نکنید، پس همینطور بگذار ادامه بدم ولش کن نمیرم بیرون
چکار کنم ،اگر کار گیر نیارم چی، اگر با همسرم دعوام بشه چی ،اگر من و رها کنن چی، اگر نتونم پول مدرسه آراد رو بدم چی
اگر دوباره برم برای مردم کار کنم چی، خب همین جا وای میستم برای مردم کار میکنم دیگه چرا برم یه جای دیگه و سختی بکشم
همین جا من پادشاهم دیگه
پس ولش کن نمیرم و این تصمیم رو به گور میبرم
اینها افکاری هست که در ذهن منه که ریشه اش اینهاست
حرف مردم
بی ایمانی
شرک
ترس
نگرانی
، اینها نشون میده که همش از باور کمبود و محدود کننده میاد ، و نتیجه ای که از این نوع تفکر میگیرم اینه که هیچ حرکتی نکنم ، در ترسهام بمونم در نگرانی، و قطعا نتیجه با شکست روبرو خواهد شد.
من باید به این شکل عمل کنم :
باید با این باور که خداوند هدایتگر من است عمل کنم، من باید به خودم بگم که مجتبی تو دفعه پیش از اون کارخونه اومدی بیرون چقد باعث رشدت شد، همینکه الان میگی اینجا دارم پادشاهی میکنم نتیجه اون حرکت بود، نتیجه اون ایمان و توکل بود ،نتیجه رفتن به دل ترسها بود، نتیجه این بود که تو نمیدونستی قدم بعدی چیه و قراره کجا بری ،ولی میدونستی که اونجا دیگه مناسب تو نیست و باید حرکت کنی و این کارو کردن ونتیجه اش رو هم گرفتی
حالا اینم همینه ،اگر حرکت کنی توانایی هات رو میشناسی، علایقت رو میشناسی ،ایمانت قوی تر میشه، شرک تو وجودت کمتر میشه ،پس با این باور حرکت کن
و اینکه بجای اینکه به حرف مردم توجه کنی ،ببین قانون چی میگه ،قانون میگه حرکت کن ، تو خونه نشین منتظر کیسه پول باش، توانایی هات رو به یاد بیار، به خودت احساس گناه نده، خودخواه باش، به خودت فک کن نه بقیه
با این باور که حرکت کنی و قدم برداری قدم بعدی بهت گفته میشه ، مثل قبل
با این باور که اگر یه جا بمونی میگندی
با این باور که تنها راه از بین بردن ترس رفتن به دل ترس هست
با این باور که الان وابسته شدی، و اگر حرکت کنی وابستگی ات از بین میره و تو رها تر میشی، توانایی های بیشتری از خودت کشف میکنی
و اینکه جهان ،خداوند ، پاداش میده به جسارت، هوش و استعداد نمیتونه باعث رشد بشه ولی جسارت و شجاعت میتونه باعث رشدو پیشرفت بشه ،
با این باور که حرکت میکنی و از تردید رها میشی و درسش رو میگیری برای قدم بعدی
پس من در اینجا میگم که تعهد میدم به قانون عمل کنم
این چن کاری که دستم هست رو انجام میدم و تحویل میدم و به امید الله استعفا نامه ای که نوشتم و آماده هست رو میدم و میام بیرون ، و در اونجا متنظر قدم بعدی هستم که به من گفته بشه
البته با توجه به تجربه قبلی دیگه تو خونه نمیشینم که منتظر باشم، نه سریع میرم سراغ یه کار دیگه و شروع میکنم
چون واقعااین باور رو از گذشته دارم که هر کجا برم تو هر کاری برم من سریع مراحل پیشرفت رو طی میکنم چون انقد این کارو کردم دیگه واقعا جز باورهام شده و اصلا نگران نیستم، حتی اگر در یه جایی از پایئن ترین قسمت شروع کنم واقعا باور دارم که خیلی سریع رشد میکنم و در راس اون مجموعه قرار میگیرم
پس با این باورها حرکت میکنم
الان بهمن 1402 هست و من استعفا نامه ام رو چندین روزه نوشتم و هی دل دل میکنم
ولی هی دارم رو خودم کار میکنم که تو شک نمونم و از تردید رد بشم و به دل ترسهام بزنم
و مطمئن هستم که اتفاقات خوبی منتظر من هست
آنچه که مرا نکشد قوی ترم خواهد کرد
سپاسگزارم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تمام افراد در حال رقابت برای جلب توجه یکدیگران هستند این احساس نیاز از بدو تولد در وجود ما شکل گرفته اما هر روز این خلا و نیاز بیشتر شده و افراد دست به کارهای احمقانه زده تا توجه بیشتری جلب کنند و مردم درباره ی آنها صحبت کرده تا فالور و لایک بیشتری بگیرند و دیده شوند.
به طرز عجیبی در کل دنیا مردم به دنبال جلب توجه هستند این خلا بسیار بزرگی در شخصیت افراد است و همه ی ما به سمتی پیش می رویم که نیاز ما به تایید دیگران صحبت ها و توجهشان افزایش یافته و این عامل هر روز افراطی تر خواهد شد و تبدیل به جریان و مردابی است که هر روز افراد بیشتری را به سمت خود جذب می کند.
به رفتارهای خود فکر کنیم و متفاوت از عموم جامعه عمل کنیم انجام چنین رفتارهایی ما را از شادی و لذت واقعی دور خواهد کرد این که برای دیگران زندگی نکنیم یاد بگیریم برای خود زندگی کنیم تایید تحسین و انتقاد آنها هیچ تاثیری در احساس خوب ما نخواهد داشت.
بسیاری از افراد تنها برای تایید دیگران زندگی می کنند شغل تحصیلات محل کار و خانه هایی که انتخاب می کنند تنها برای جلب توجه است.رفتارهای خود را بررسی کرده و ببینیم به چه دلیل آن را انجام می دهیم؟ اگر به کاری علاقمندیم آن را انجام دهیم و نظر دیگران را دخیل ندانیم باید بر روی شخصیت خود به خوبی و درستی کار کنیم.
افراد موفق تنها به شیوه و سبک شخصی خود عمل و تنها برای رضایت خود زندگی می کنند.اگر می خواهیم رشد و پیشرفت داشته باشیم تمام حواشی را از خود دور کنیم و همه کارها را تنها برای خودمان انجام دهیم اگر کارهایی را برای جلب توجه انجام می دهیم از خود واقعی و خدا گونه ی خود دور شده ایم. پایه و اساس زندگی خود را بر احساس ارزشمندی و لیاقت قرار دهیم ما نیاز نداریم کسی ارزش ما را مشخص کند و نیازی به توجه دیگران هم نداریم و شخصیت و پایه های زندگی خود را بر اساس نظر تایید و توجه دیگران نچینیم.
اگر پایه های عزت نفس خود را به طرز درستی بچینیم همه چیز خود به خود درست خواهد شد کاری را انجام دهیم که فکر می کنیم درست است طوری زندگی کنیم که فکر می کنیم درست است تا از زندگی رضایت لازم و کافی داشته باشیم همیشه به طرزی زندگی کنیم که خودمان را راضی کند ما نمی توانیم دیگران را راضی کنیم ما ناتوان از راضی کردن دیگران و توانا در راضی کردن خودمان هستیم. سبک زندگی خود را که به ما آرامش و احساس خوب می دهد پیدا کنیم و مطابق با آن رفتار کنیم.
به میزانی که عزت نفس ما بالاتر باشد و خود را دوست داشته باشیم و قدر توانایی های خود را بدانیم و باورهایمان در مورد خودمان و خداوند بهتر باشد کارهایی را انجام می دهیم که باور نکردنی است افراد با عزت نفس بالا جهان را متحول می کنند بزرگتر از حد توانایی دیگران کار انجام می دهیم زمانی که به قدرت ها و توانمندی های خود واقف شویم و نظر دیگران برای ما مهم نباشد
خدایا شکرت
عاشقتونیم