گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم" - صفحه 12

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 48 | "هدایت" و "تسلیم"
    12MB
    13 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

176 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2562 روز

    سلام استاد عزیزم.

    استاد چقدر موضوع این فایل را، من سلولی تجربه کردم و در برخی موارد، پشت سر گذاشتم و تمام شده و در موارد دیگر هنوز، در دل اون موضوع و اعتماد بخدا هستم و با هیجان منتظر دیدن نتیجه کار.

    یادمه چند سال پیش دو تا ملک کنار هم داشتم، دوتا باغ ویلایی تفریحی،

    یکی از آنها کامل شده بود که سه دونگش مال من بود و یکی دیگش نیمه کاره بود و کلش مال خودم بودم.

    یادمه چندروز مونده به عید، مشتری اومد، هردوتا ملک را دید و اونیکه کامل مال خودم بود و نیمه کاره بود را پسندید و دو روز مونده به عید قولنامش کردیم.

    تااینکه آخرین روز سال، که قرار بود شبش سال تحویل بشه و ما وارد سال جدید بشیم، بخداوند گفتم : خدایا یه هدایتی برای من بفرست که آویزه گوشم باشه برای سال جدیدم.

    و خداوند هدایتم کرد به اینکه: هرچی پیش اومد برات، فقط بمن اعتماد داشته باش!!

    چندساعت بعدش دیدم اون خریدار تماس گرفت و گفت میشه قولنامه را عوض کنیم و اون یکی ملک که سه دونگش مال من بود را قولنامه کنیم.

    درلحظه یه مقاومت کوچیکی اومد تو وجودم و بهشون گفتم اجازه بدین بهتون خبر میدم.

    و شروع کردم خلوت کردن با خداوند و هدایت خواستن ازش که خدایا چکار کنم؟!! و یک لحظه، یاد حرفی که صبحش بخداوند زده بودم و ازش هدایتی خواسته بودم برای کل سالم و خداوند هم گفته بود( هرچی پیش اومد فقط بمن اعتماد داشته باش) افتادم. سریع با خریدار تماس گرفتم و بهشون گفتم هیچ ایرادی نداره. هرکدوم را دوست دارن بردارن.

    و روز چهارم فروردین، قولنامه ها جابجا شد و اون ملکی که شریک بودم و سه دونگش مال من بود، فروخته شد.

    و استاد از بعدش اتفاقاتی برای من رقم خورد، و درس هایی گرفتم که چندین برابر طول عمرم برای من درس داشته و باعث رشد بینهایت بزرگی در تمام زمینه ها برای من شده.

    و استاد من هنوزم، درون پروسه هستم و دارم ادامه مسیر را طبق هدایت‌های خداوند جلو میرم و مشتاقانه منتظر دیدن نتیجه کار هستم.

    استاد، خیلی درین پروسه، اذیت شدم که در لحظه شاید بارها خودمو سرزنش کردم و ناراحت بودم ولی بعدش، هرچه جلوتر اومدم و تازه یکی یکی، پلن های خداوند برام آشکار شد و همچنان داره میشه، که با تمام وجودم شاکر خداوند هستم که این چنین شد.

    استاد اونقدر رشد من، درین پروسه بزرگ و چشمگیره که یوقتایی که خودم مسیرمو مرور میکنم، شگفت زده میشم و اشک شکرگزاری و شادی از داشتن چنین خدایی، از این همه عشق و مهربونیش، توی چشمام جمع میشه.

    همیشه و همیشه هرجاییکه اعتماد کردم بخداوند، نتیجه کار فراتر از عالی شده برام و هرجایی به غیر خداوند، اعتماد کردم دچار سختگی زیادی شدم.

    استاد بزرگترین پیشرفت من درین پروسه، رشد در ایمان، توکل، اعتماد، سپردن بخداوند و رهایی بوده.

    استاد بقدری وجودم آرومه، و بحدی یه جنسی خاص از اعتماد بخداوند، در وجود من جاریه، که هیچوقت تا به این حد طعمشو نچشیده بودم و بینهایت برای من لذت بخشه.

    که همیشه بخدا میگم خدایا من دلم میخواد همیشه تو وجودم چنین حسی از ایمان، توکل و آرامش باشه.

    یعنی حاضر نیستم سرسوزن ازین حس زیبا را با کل دنیا عوض کنم ازبس برام قشنگه.

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزار شما هستم بابت نشر این همه آگاهی.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً (3)

    و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه اى قرار داده است.

    هدایت :

    مهمترین اصل ، در آموزه‌های استاد عباسمنش هست. یعنی کل آموزش های استاد روی همین اصل هست .

    البته، خداوند بر خودش واجب کرده همه انسانها را هدایت کنه ، ولی نکته اینجاست که ما باید اجازه بدهیم تا هدایت شویم به ایده بهتر ، تصمیم قشنگ و کار خوب ،

    چطوری؛

    اولین قدم، باور داشتن به جریان هدایت هست و قدم دوم ، آرامش داشتن هست و کل امور را به او سپردن هست ، در این مسیر زیبا ، باید بدونیم که زبان گفتگوی خداوند با ما از طریق نشانه ها هست، پس نشانه ها را می بینیم تایید می کنیم و بابتش از الله مهربان سپاسگذاری می کنیم .

    خدایا شکرت

    من عاشق استانبول ترکیه هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    Nazanin7 گفته:
    مدت عضویت: 287 روز

    به نام الله ، خدایی که همه چیز می شود همه کس را:)

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم بانو زیبامون و دوستای قشنگم امیدوارم قلبتون آروم و برکت توی زندگیتون همواره جاری باشه و روز به روز همگی در حال بهبود فرکانس ارسالی مون باشیم

    یه جمله خیلی زیبایی خوندم

    ‏[خواستند یوسف را بکشند، نمرد؛

    او را به بردگی فروختند، اما پادشاه شد؛

    خواستند عزیز پدر نباشد، عزیزمصر شد؛

    از نقشه‌های بشر نباید دلهره داشت، زیرا اراده خداوند از هر اراده‌ای بالاتر است…]

    نازنین امشب خیلی ترسید از یه سری حرفها که توی دورهمی شنید از راهی که داشت میرفت و خیلی چیزا مدام به خودم گفتم خدا هست به هر کس که بخواد بی حساب و کتاب میبخشه خدا این همه سال خدا بوده بلده چیکار کنه دختر خوب نترس :) دلم باز ناآروم بود تصمیم گرفتم کوپن نشانه امروزمو استفاده کنم تا این ناارومی رو تبدیل به یه باور قشنگ بکنم و این شد نتیجش

    چه قدر برای الهام جان خوشحال شدم عزیزدلم امیدوارم همیشه همینطوری لحنت شاد و پر از سرزندگی باشه و زندگیت پر از دستاورد های عااالی

    به امید اینکه هممون روز به روز توحیدی تر باشیم

    به آغوش خدا میسپارمتون:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    به نام خدای مهربونم

    نشونه امروزم گفتگوی استاد با المیرای عزیز

    چقد صدای المیرا جان پر از ارامش و حال خوبه چقد حس خوبی گرفتم از گفتگوی مختصر و مفیدش با استاد چقد تحسینش کردم ک همه چی تو زندگیش ب راااااحتی اتفاق میفته هرچقد ک توحیدی عمل میکنه بیشتر طعم قشنگ زندگی رو میچشه کاملا از حرفهاش معلوم بود الهی صد هزار مرتبه شکرت

    ب قول المیرا مهم ترین مسئله ای ک هرلحظه ما باید حواسمون بهش باشه همون توحید هستش این منم و خدای منه ک هرچی بخام ب کمکش میتونم خلقش کنم من 1٪بندگیم و ب صورت عااااالی انجام میدم 99٪و دگ کاری ندارم دخالتی نمیکنم اجااازه میدم خودش ببرتم ب اونجایی ک من میخام چقد همه چی و برامون راحت کرده خدایی ک واقعااااااا غنی هس از همه چی فک کن درخواست میکنی و با اطمینان قلبی مسیری و میری ک زحمت اونم خودش میکشه و نشونت میده خدایا هزاران بار سپاسگزارتم ک خیال منو از همه چی راحت کردی واقعا از وقتی ک فقط با خودت قدم برمیدارم همه استرس ها و نگرانی ها از بین رفتن انگار وقتی با بزرگی پدری مادری میری ی جایی دلت قرص میشه کسی پیشته همون حس و چند هزار برابرش کن دگ همون ادما هم وقتی پیشت باشن یا نباشن مهم نیس ی نیروی عظیم تر هواتو دارا الهی صدهزار مرتبه شکرت من با ایمان درخواستم رو اعلام می‌کنم و اجازه میدم ک هدایتم کنی ب قول استاد هدایت اجازه دادنیه و ب قول آقای مسی من نمیدونم فقط میدونم هرچی پیش بیاد همون خوبه هست (الخیر فی ما وقع)

    من هرچی تسلیم تر باشم همون قدر مقاومتم کمتره هر اتفاقی هم بیفته من تسلیم خودشم از اون موقعی ک پدرم از دنیا رفت هرباری ک رو این مسئله توجه میکنم میبینم این اتفاق ب ظاهر درداور و غیر قابل باور باعث شد کل زندگی من تغییر کنه و درون منو بزرگ و بزرگتر کنه از اون موقعی ک ب خودش توکل کردم دیدم ک چ درهای ناممکنی رو برام باز کرد چ نشدن هایی رو برام شد کرد الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم فقط توووووویی ک همه لحظاتم رو پر میکنی و منو غرق در حال خوب و اتفاقات فوق‌العاده میکنی

    دو روز پیش از ته دلم خاستم برم طبیعت و غرق در سکوت اونجا بشم و گفتم من نمیدونم تو ببر چون فعلا ماشین ندارم و همسرمم اینجا نیس یهو پنج شنبه خالم زنگ زد گف تو جنگل فندقلو(اردبیل) ی کلبه اجازه کردن برای دوروز بیاین بریم و در عرض 1 ساعت وسایلمون و جمع کردیم و رفتیم و چقدددددددد خوش گذشت دور آتیش حلقه زدیم و کیف کردیم تا اون موقع هم هنوز یادم نبود داشتم ستاره ها رو نگاه میکردم یهو یادم افتاد من از ته دلم طبیعت خاسته بودم خدایا تو چقد بزرگی تو چقد قدرتمندی من ب نبود ماشین توجه نکردم و ی ماشین خالی برامون فرستادی تا نصف شب گفتیم و خندیدیم و کیف کردیم فارغ از کل دنیا خدای قشنگمم چند تا سگ مهربون رو هم برای نگهبانی از کلبمون گذاشت ک با خیال راحت تر بخابیم ی شور و شوقی داشتم ک زودتر از همه بیدار شدم و دفتر شکرگزاریمو برداشتم و رفتم رو ی نیمکت رو ب جنگل زیبا نشستم و سپاسگزاری از نعمتهام رو مکتوب کردم رفتم دنبال هیزم برای آتیش دیدمممممممم بین برگای خوش رنگی ک خشک شدن و ریختن گلای یاسمنی دراومدن رفتم ک یکیش و لمس کنم دیدم زعفرونن خدایاااااااا تو دل جنگل بین اون همه برگ خشک ک خش خش میکنن زیر پا بدون اینک بخای بکاری زعفرون دربیاد خدایا شکرت برای این خاک حاصلخیز و گرانبها الهی شکرت برای غروب زیباااااایی ک نشونم دادی صدهزار مرتبه شکرت خدایا شکرت ک همه چیز رو برام راحت و آسون کردی هیچ سختی در کار نیس کمکم کن از الان تا آخرین روزی ک تو این دنیا فرصت زندگی کردن بهم میدی فقط روی مدار تو باشممممم من با تو طعم شیرین زندگی رو فهمیدم تو بودی ک مسیرهارو برام هموار کردی و لذت زندگی رو برام دو چندان تووووو فقط تووووووو الهی شکرت

    مریم جون ازت ممنونم ک پروژه قشنگ خونه تکونی ذهن رو راه اندازی کردی ک تمرینی بشه برای اینک 27 روز مداوم کار کردن روی خودمون و از همه مهم تر تغییری در من ایجاد کنه ک متعهد بشم برای نوشتن و نت برداری و بیرون کشیدن حرفهای مهم کلیدی و طلایی استاد و نوشتن و خوندن کامنت در این بهشت زیبا برای وجود همتون سپاسگزارم عاشقانه دوستون دارم

    استادم میلیون ها بار ممنونم برای درک مفاهیم ارزشمندی ک خودتون درک کردین و زندگی کردین و ب زبان خیلی ساده تر ب ما هم آموزش میدین شکر برای وجود نابتون

    الهی ک همیشه در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام خدایی که یکتاست و فرمانروای کل کیهان است

    چقدر این توحید باور مهمی هست چـــقـــدرـ

    تــــوحـــیــد

    من بازم بیشتر متوجه این شدم ما در این سایت فوق العاده اصلا توی یک دنیای دیگه و جدا از بدنه و اکثریت جامعه زندگی میکنی، اینجا اعضای خانواده ایی دارم که همه به دنبال پیشرفت و موفقیت هستند، اینجا دوستانی پر از امید و انگیزه و شکر دارم که دیدن ردپاهاشون، نتایج شون، همه چی رنگ و بوی توحید و اصل داره.

    بله توحید که چقدر نیاز دارم باز هم درکش کنم.

    من سوار قطار زندگی هر ایستگاهی که یکم متوقف میشم برمیگردم دنبال مورچه های سیاه و شرک در وجودم میگردم.

    من هرجا که کار سخت پیش میره یادگرفتم، یک ترمزی بزنم و ببینم کجای کارم دارم تقلا میکنم و روی خودم و عقل خودم حساب کردم.

    من هر جا فرصت گیر بیارم، پا میزارم توی سایت حتی در حد دو خط خودم با کامنت ها و عنوانین فایل ها مشغول میکنم، حتی وسط هیاهوی حرف های چرت و پرت بچه های دانشکاه، وسط سفر و اردوی دانشجویی.

    (وای که چقدر این سفر سه روزه به شهر خودم که اینبار با اردو رفتم برام درس داشت)

    احساس میکنم الان واکسن هایی که زدم منو واکسینه و قوی کرده تا وقتی اینقدر بمب باران میشم با ورودی های منفی و باورهای محدود کننده بیمار نشــم و اگر هم ویروسی یا بیماری ذهنی بهم داره میرسه بخاطر واکسن هایی که اینجا آگاهانه به خودم زدم با خیال راحت تر توی این جامعه ی الوده به افکار محدود کننده مصون و در امان باشم.

    گاهی ناراحتم که مثل قبل نمیتونم فایل ها رو گوش کنم یا تو خونه پشت لپ تاپم باشم یا نمیتونم تند تند درس هایی که گرفتم رو بنویسم اما این باعث نمیشه من بازم اینجا نباشم. من یاد گرفتم جور دیگه ایی میشه بود حایی که خوبه…

    خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم خدایا بارها شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    امیرحسین صفری گفته:
    مدت عضویت: 770 روز

    به نام الله یکتا سلام به استاد خوبم و دوستان نازینینم

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم برای اینکه محبت خداوند شامل من شده و من در این جمع دوست داشتنی هستم .

    مدتی هست که تمرکزی دارم هر چی فایل مربوط به توحید عملی در سایت هست رو نگاه میکنم و احساس متفاوتی درونم شکل گرفته احساسی که پر از شور و شوق هست احساسی که پر از قدرت و انگیزه هست ، احساسی که پر از شدن و توانایی هست و از طرفی هم خیلی ترسها و نگرانی ها کم شده .

    راستش امروز دوست داشتم به صورت یک پیام بیام و احساس شکرگزاریمو بنویسم و دوستان عزیزی که این پیام رو میخونن هم لذت ببرن از وجود خداوندی که بسیار مهربانه .

    الهی به نام تو آغاز میکنم این متن زیبارو که در وصف تو نوشته میشه و هر وقت صحبت از تو میشه صحبت از قدرت تو میشه من سرشار از قدرت میشم .

    ای الله مهربان ای تنها خالق و ای تنها قدرت در جهان هستی

    من امروز خودم رو به تو وصل میکنم و این ذهن و تن محدود رو به قدرت بینهایت تو میسپارم تا قوی بشم تا بزرگ بشم تا این نیروی بینهایت من رو حمایت کنه .

    خدایا من بدون قدرت تو هیچ چیز نیستم و با وصل شدن به تو همه ی قدرت ها در دست منه تویی که من انسان رو برتری دادی و زمین و آسمان رو در اختیار من قرار دادی .

    خداوندا سپاسگذار لطف بینهایت تو هستم که هر روز منو هدایت میکنی به سمت خواستهام به سمت زیبایی ها به سمت آنچه که تو هستی

    خداوندا قلبم رو باز میکنم تا صدای زیبای تورو بشنوم تا حرکت کنم به سمت راهی که تو نشونم میدی به سمت مسیری که تو برام مشخص میکنی .

    خداوندا تو آگاهی بر همه ی امور ، تو قادری بر همه چیز ، تو شنوایی بر تمام درون من و تو تنها کسی هستی که میتونی برای من هر کاری رو انجام بده .

    در این لحظه زیبا خودم رو به دستان قدرتمند و توانای تو میسپارم و از تو میخوام منو هدایت کنی به سمت زیبایی ها تا لذت ببرم از این همه نعمتی که متعلق به توست .

    امروز سعی میکنم از تمام آنچه تا به من دادی لذت ببرم و شاد باشم و متوکل بر نیروی تو داشته باشم

    و چه زیباست این رابطه و چه حس بینظیریست تکیه بر تو

    خداوندا تنها تورا میپرستم و تنها از تو کمک میگیرم و هر روز تلاش میکنم در عمل توحید داشته باشم و درونم بزرگی تورا ببینم نه هیچ کس دیگری را ، هر نعمتی که به من رسید محبت تو ببینم نه کس دیگری را و تورا در هر لحظه ستایش کنم و خود و امورم را به تو بسپارم که تو بهترین هدایت گر و راهنمایی کننده هستی .

    خداوندا من اجازه میدهم که تو مرا با خود ببری به هر جایی که تو میپسندی .

    ای الله مهربان ، ای خداوند قدرت و هدایت بینهایت تورا دوست دارم و عاشقانه و از روی عشق تورامیپرستم .

    مارا به راه راست هدایت کن راه آنان که نعمت دادی نه راه گمران و آنان که غضب کردی

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 26 شهریور رو با عشق مینویسم

    وقتی تسلیم باشی بهت همه چی داده میشه ،همه خواسته هات

    و وقتی بذاری به عهده من خواسته هاتو بهت عطا میکنم

    این پیام پر رنگ امروز من بود ، از طرف خدا

    امروز قرار بود با فامیل نزدیکمون که از شنبه خونه ما بود بریم بازار پانزده خرداد و از اونجا بازار حسن آباد بریم تا کاموا بخریم و منم گل سرارو تا جمعه ببافم

    مثل دیروز داداشم قبل اینکه بره سر کارش مارو برد و رسوند به بازار پانزده خرداد ،و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که همه کارهام به راحتی انجام میشن

    وقتی رسیدیم نمیدونم چرا یهویی مسیرمو تغییر دادم به فامیل نزدیکم گفتم که بیا ببرمت قسمت لوازم تحریری از اونجا برای نوه ات خواستی وسیله بخر

    وقتی رفتیم یه مغازه رو دیدیم یونی کورن و کرومی شخصیت کارتونی داشت و من این کارتونا رو اصلا ندیده بودم و تو بازار دیدم که همه بچه ها از این شخصیت کارتونی خوششون میاد

    رفتیم داخل مغازه البته فامیلم گفت که بریم ، چون میگفت این شخصیت کارتونی بین بچه ها خیلی محبوب شده و همه امسال همه دفترا و کیفاشون از این شخصیت کارتونیاست

    وقتی رفتیم داخل دیدم جاکلیدی و گردنبند ریز داره که کلی وسیله داشت از این چوبیای ریز که جدیدا مد شده و خیلی ارزون هم هستن به قیمت عمده

    اونجا بهم گفت که طیبه خیلی ارزونه بخر و ببر دم مدرسه ها بفروش ،چند تا برداشتم و اندازه 150 هزار تمن خرید کردم

    بعد رفتیم و کلی خرید کردیم و موقع اذان رفتیم مسجد بازار بعد نماز همیشه چای میدن ،رفتم و گرفتم و یکم استراحت کردیم و راه افتادیم و جالب اینجاست وقت ناهار که شد و از جلوی یه غذا فروشی رد میشدیم بهم گفت طیبه ناهار بگیرم بخوریم

    برام عجیب بود

    من قبلا بارها وقتی اومده بود تهران باهاش رفته بودم بازار و همیشه سعی داشت از خونه ناهار ببره یا بیرون هیچی نمیخورد با اینکه ثروت مند هستن و وضع مالیشون از ما خیلی خیلی بالاتره

    ولی داشتم از رفتاراش تعجب میکردم

    حتی با من هم با احترام صحبت میکرد

    وقتی گفت غذا بخریم تو دلم گفتم هیچی نگو بذار بخره

    خندم گرفت چی داشت رخ میداد

    وقتی هیچی نگفتم و خودش رفت خرید کرد و اومد و نشست تا غذامونو حاضر کنن ،گفت طیبه من به یه نتیجه ای رسیدم

    و اون اینه که باید برای بدنت خرج کنی و نذاری گرسنه بمونه تو اینجور جاها که کلی داری راه میری و خسته میشی

    بعد گفت من به این نتیجه رسیدم که اگر خرج کنی پولتو خیلی سریع جاش میاد و با اینکه کلی ثروت دارن اگر بخواد هر چیزی رو به راحتی میتونه بخره و از قبل مثلا موقع رفتن به جایی غذا نمیگرفتن الان به کل دیدش تغییر کرده بود

    و داشت به من میگفت که از وقتی پولامو خرج میکنم و به بدنم میرسم و به هر چیزی که میخوام پول میدم خیلی راحت دو برابرشو خدا بهم میرسونه

    چقدر داشت جالب میشد

    من فقط و فقط میگفتم خدایا چی داره رخ میده

    و این برام پر رنگ میشد که طیبه باوراتو تغییر دادی ،آدمای اطرافت هم تغییر میکنن و این یکی از نتایجشه که داری میبینی

    چون من تو باورایی که نوشته بودم و تکرار میکردم ،میگفتم که هستن انسان هایی که به سلامت بدنشون اهمیت میدن و ارزشمندی خودشون رو میدونن و من هم ارزشمندی خودم و بدنی که خدا بهم عطا کرده رو میدونم و به تک تک اعضای بدنم که با عشق دارن به بدنم خدمت میکنن من هم به بدنم عشق میورزم

    و خیلی باورای دیگه در جهت سلامت بدن و ارزشمندی خودم و دیگران

    و الان داشتم میدیدم که چقدر آدما دارن به سرعت در زندگیم تغییر میکنن

    حتی نگاهشون به نقاشیام و کاری که انجام میدم تغییر کرده و مدام تحسین میکنن و ازم خرید میکنن

    چقدر لذت بخشه این مسیر

    خیلی دوستش دارم

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که کمکم کرده و میکنه ، که کنترل کنم ورودی های ذهنم رو و از دیدن نتایج لذت ببرم

    وقتی ما ناهار خوردیم ،خواهر زاده ام خونه ما بود و تنها بود و زنگ زد گفت کی میاین من گرسنه ام شده ،بهش گفتم خودت یه چیزی درست کن و ناهارتو بخور ما دیر تر میایم

    چون 11 سالشه و مادرش یکم بیشتر مراقبت میکنه برای همین نمیدونست چیکار کنه

    وقتی ما رفتیم تا ادامه خریدامونو انجام بدیم من دنبال گیره تق تقی میگشتم که جایی که میرفتم اصلا نداشتن و کم بود فروششون و از یه مغازه دار پرسیدم گفت برو کوچه مروی و از پاساژ اونجا که کلی فروش خرج کاره تهیه کن

    میدونم که همه اینا کار خداست که داره قدم به قدم هدایتم میکنه

    قبلش من از یه مغازه 200 تا گیره تق تقی خریدم بهم گفت گیره هام کمی زنگ زده هستن میخوای ؟ گفتم باشه

    ولی یه حسی داشتم که بهم میگفت استاد عباس منش گفته که باید کارت با کیفیت باشه

    ولی خریدم و رفتم به آدرس کوچه مروی و از اونجا هم رنگ طلاییشو خریدم

    وقتی برگشتیم از زیر گذر مترو پانزده خرداد خواستیم بریم ،قبلش من میخواستم از زیر گذر ورودی بازار بریم ولی نمیدونم چی شد مسیرم تغییر کرد و از راه دیگه ورودی مترو رفتیم ،اونجا یه مغازه بود که کلی جاکلیدیای شخصیتای کارتونی رو میفروختن به قیمت خیلی خیلی ارزونتر

    فامیل نزدیکم وایساد تا خرید کنه

    منم کنار مغازه وایساده بودم که دیدم یه پسر دست فروش که فالاش دستش بود جاکلیدیا رو نگاه میکرد

    یکم بعد دیدم بهم گفت خاله اینو برام میخری من گفتم نه

    بعد گفت خاله اینو برام میخری ؟

    تو دلم گفتم خدا تو چی میگی براش بخرم؟

    گفتم بخرم براش و یه فالشو بردارم و ببینم که تو چه حرفی قراره بهم بگی ؟؟؟ مثل همیشه

    پیامتو بهم بگی از طریق نوشته که من درکش کنم ؟

    و بعد گفتم اگرم براش جاکلیدی بخرم برای تو و به خاطر تو میخرم نه اینکه برای چیز دیگه مثلا اینکه کمکش کنم و…

    اگر قرار باشه بخرم فقط و فقط برای تو هست ربّ من

    بعد چند باری سوال کردم که حس کردم گفت میتونی بخری

    حالا که گفتی برای ربّ

    اجازه داری

    و بعد از فروشنده خواستم تا بهش بده اون چیزی رو که میخواست و منم از فالاش هی ورق میزدم میگفتم خدا چه رنگی بردارم ،آخرش یه فال نارنجی رنگ، انتخاب کردم و گفتم خدا تو حرفتو از این طریق بهم بگو

    چیکار باید بکنم یا چی برای من خوبه

    وقتی فالو باز کردم دیدم نوشته اش دقیقا در رابطه با اولین خواسته ام بود که باعث شد من به مسیر آگاهی قدم بردارم و وقتی دیدم درمورد اونه خندیدم

    گفتم خدایا چیکار داری میکنی

    نوشته که خواسته تو هم مشتاقه تا بیاد و به تو برسه و داری خواسته تو

    یه حرفی هم نوشته بود که من قدم بردارم به سمت خواسته ام

    حس میکنم قدم برداشتن به سمتش منظورش اینه که باید یه سری کارارو بکنم که لایقش بشم

    و اینجوری درک کردم که باید بیشتر عاشق خودم باشم و بیشتر به همه جهان هستی عشق بورزم و مهم تر از همه به خدا عشق بورزم و خیلی چیزای دیگه از این نوشته فال درک کردم

    وقتی نوشته بود خواسته ات منتظره تا تو قدم برداری به سمتش

    فهمیدم که منظور خدا اینه که به غیر از عشق ورزیدن

    باید ورزشم بکنم

    باید لیاقتمو برای سلامتی و عشق و ثروت نشون بدم و هرآنچه که مربوط به خواسته ام میشه رو قدم بردارم براش

    ولی چون خواسته ام رو به خدا گفتم خودت باید بیاریش و من در زندگیم داشته باشمش ، بعد خوندن این فال گفتم خدا هرچی تو بگی من سعی خودمو برای بندگی میکنم و باقی کارا باتو

    جالب اینجاست که همیشه وقتی من فال میگرفتم از مترو خواسته هامو میاوردم جلو چشمم یا اینکه از دلم رد میشدن

    اینبار وقتی فال میگرفتم فقط و فقط به فکر این بودم که خدا چی میخواد بهم بگه و اصلا خواسته ام رو به یاد نیاوردم

    اینبار خدا بهم یادآوری کرد که بعد خوندنش حس کردم که خودش همه کارمو انجام میده و من فقط باید آروم باشم و به این مسیر پر از آگاهی ادامه بدم

    و خدا خودش خوب بلده چجوری عطا کنه خواسته ام رو

    بعد دیدم پسر فال فروش سریع جاکلیدیو گرفت و رفت

    و فروشنده که دید من دارم فالو میخونم گفت چطور بود فالت

    خندیدم گفتم خوب بود

    انگار خدا به دلم انداخت تا از این ورودی مترو بیایم و من این پیامشو دریافت کنم تا سبب آرامش بیشتر و بیشتر من بشه که من دارم همه چیز رو

    و یاد حرف استاد عباس منش میفتم که میگه برای اینکه به خواسته هات برسی آروم باش و لذت ببر

    وقتی لذت میبری از مسیر ،خود به خود خواسته هات ،با قدم هایی که برای لایق بودنشون برمیداری رخ میدن

    وای من چقدر این ماچ ماچی جانم ،ربّ بی نهایت ماچ ماچیمو دوست دارم

    الان که داشتم مینوشتم قشنگ یه صدایی گفت منم دوستت دارم

    چقدر کیف داره شنیدن این صدا

    چند روزیه وقتی دختر پسرای عاشقو میبینم یه حس فوق العاده سرشار از عشق رو دارم و سپاسگزاری میکنم

    وقتی برگشتیم خونه دیدم خواهر زاده ام ناهار درست کرده و با چنان ذوقی میگفت که من ناهار درست کردم ،من با یه لحنی گفتم من نمیخورم مریض شدم ،دیدم ناراحت شد

    اونموقع میشنیدم چرا اینجوری گفتی چی میشد بگی باشه میخورم ، و نجوای ذهنم میگفت معلوم نیست که چجوری درست کرده و تمیز درست کرده یا نه که باعث شد من دلگیر کنم خواهر زاده ام رو و بعد خودمم متوجه شدم کارم درست نبوده

    فامیل نزدیکمون شب شام دعوت بودن و ساعت 8 رفتن

    منم دیدم حالم خوب نیست و سرماخوردگیم نمیذاره که بافتنیارو ببافم ، گفتم من وقت برای تو ندارم سرماخوردگی

    بدن من یه داروخانه هست و سریع باید دست به کار بشه

    پس من تا جمعه باید 200 تا گل سر ببافم

    بعد به خدا گفتم ،خدا من چیکار کنم برم دکتر یا نرم

    که حس کردم آره میتونی بری

    تو این بین کسی خونه نبود و یه لحظه گفتم کاش مامان تو خونه بود باهاش میرفتم بعد گفتم داداشم بیاد بگم باهاش برم

    بعد یه لحظه به خودم اومدم گفتم تو نیازی به هیچ کس نداری طیبه

    تو اگرم هرجا بری ،با خدا میری

    و میشنیدم که پاشو باهم بریم

    و من حاضر شدم و رفتم

    تو راه همه اش میخندیدم میگفتم وای خدای من

    اولین باره که من با خدا میرم پیش دکتر سرماخوردگی

    که البته دکتر هم خود خداست

    و به خدا گفتم خدا هرچی لازمه که انجام بشه بنویسه

    که میشنیدم آمپول و سرم اصلا نیاز نیست

    و وقتی رفتم و داخل اتاق دکتر شدم و بعد از پرسیدن ، یه شربت غرغره و یه قطره بینی و یه ورق قرص داد و گفت کافیه همینا

    دقیقا همون صدایی که از قلبم شنیدم که تو راه میگفت همین کافیه و نیازی به آمپول و سرم نیست

    حس میکردم خیلی حالم بهتر شده و یه حس نشاط داشتم که فوق العاده بود

    وقتی رفتم داروهامو بخرم اونجا بود که بهم گفته شد

    طیبه ببین اینا که هر روز با مریضای سرماخوردگی رو برو میشن چرا مریض نمیشن ؟

    همه اینا برمیگرده به باورات

    باید باوراتو تغییر بدی درمورد اینکه بگی بدن من حاصل تکامل میلیون ها سال هست و مریض نمیشه و من با تکرار این باورهای قدرتمند کننده میتونم هر لحظه حالم رو خوب کنم و نتیجه رو زمانی میبینم که باورم قوی بشه

    پس یادت باشه که بدن تو یه داروخانه عظیمه که خیلی سریع با هر دم و باز دمی کد سلامتی رو در بدنت فعال میکنه و بدنت کاملا سلامت هست

    وقتی برگشتم خونه به خواهر زاده ام گفتم که یکم از برنجی که پختی به منم میدی

    خیلی خوشحال شد و وقتی خوردم خیلی خوشمزه بود

    و ازش تشکر کردم و انقدر ذوق میکرد بابت تشکرم که انگار دنیارو بهش دادی

    اونجا بود که متوجه شدم من باور محدود دارم درمورد غذا درست کردن دیگران که تمیز درست میکنن یا نه

    و باید سعی کنم اصلاحش کنم

    تا برای خودم هم رخ نده

    و بعد دارومو خوردم و خوابیدم

    و نشد رد پامو بنویسم

    و الان 27 شهریور ماه دارم مینویسم

    برای تک تکون بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سمیه گفته:
      مدت عضویت: 1414 روز

      به نام خداوند بسیار بخشنده بسیار مهربان

      سلام به طیبه خانم عزیز

      عیدت مبارک

      اول از همه تحسینت میکنم بابت نوشتن هر روزه اتفاقات زندگیت (هزاران استیکر دست)

      مدتیه که کامنتهات رو میخونم وهر دفعه تصمیم میگیرم که حتما برات کامنت بذارم و تحسینت کنم (تمام احساسم میگفت حالا که با کامنت طیبه خانم حالت خوب میشه پس وظیفه داری طیبه جان رو تحسین کنی )

      اما فرصت نمیشد تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم وگفتم امروز باید حتما برات کامنت بذارم پس با یاری خدا امروز برات مینویسم

      پس تحسینت میکنم بابت

      قدم به قدم رشدی که داری ،

      تکاملی که به خوبی داری طی میکنی

      اقدامات عملی که انجام میدی

      ایمانی که در عمل به الهاماتت داری و به اونها اعتماد میکنی

      رابطه عالی که با خدا داری

      شور وعشق وعلاقه ای که به هنرت داری وبراش قدم بر میداری

      گذاشتن رد پا هر روزه ودادن اعتبار تمام کارهات به خدا

      وهزاران موارد دیگه ……

      بابت تمامش بهت هزاران آفرین میگم

      منم به نقاشی خیلی علاقه دارم اما هیچ وقت به صورت جدی براش قدم برنداشتم (اتفاقا اولین بار که کامنتت رو خوندم چون در مورد نقاشی بود توجه ام جلب شد)

      و اما چیز دیگه ای که باعث می‌شد هر روز تحسینت کنم اراده قوی شما وعمل به آموزه های استاد بود

      چقدر زیبا وعالی به تک تک صحبت های استاد عمل میکنی اونم فایل های رایگان (واقعا احسنت به شما )

      راستش من اکثر محصولات استاد رو تو گوشیم دارم واز طریق صفحه همسرم به همشون دسترسی دارم والان حدود 5،6سالی هست که شاگرد استاد هستیم ولی با اینکه نتایج زیادی هم گرفتیم بازم شما برای من یه الگو هستی نسبت به اینکه عمل کنم وعمل کنم وعمل کنم واز مسیرم لذت ببرم وعجله نکنم و اجازه بدم تکامل طی بشه (ممنونم ازت)

      یه مورد دیگه هم که باعث شد این دفعه هر طوری هست کامنت رو برات بذارم در مورد مسئله بیماری ورسیدن به سلامتی که نوشته بودی

      راستش من خودم از جمله آدم هایی بودم که همیشه درگیر بیماری های ریز ودرشت میشدم چرا، چون یه آدم به شدت تلقینی وتحت تاثیر نظر دیگران ،تا قبل از خرید قانون سلامتی ، من مدام روی باورهای سلامتی کار می‌کردم وسعی میکردم که باورهام رو درمورد سلامتی درست کنم وبسیار هم تاثیر داشت ولی کافی نبود بازهم نشانه های بیماری بودند وچند روز یک بار من رو درگیر می‌کردند تا اینکه قانون سلامتی رو خریدیم وفهمیدم فقط ساختن باور کافی نیست باید ورودی مناسب هم به جسممون بدیم وهر ماده ای رو که برای بدن مثل سم میمونه وارد بدنمون نکنیم اینجاست که باوردرست همراه با ورودی مناسب میشه نتیجه دلخواهی که ما رو راضی میکنه

      انشالله حتما وبه زودی قانون سلامتی رو میخری ولی تا اون رو حتما فایل (قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز انسانرو)گوش بده تقریبا اصل قانون سلامتی رو استاد تو این فایل می‌گویند وهمچنین فایل های معرفی قانون سلامتی خیلی میتونه بهت کمک کنه که چطوری ما میتونیم به سلامتی برسیم

      راستی چهره بسیار زیبایی داری وقابل تحسین، وروزی که عکس رو گذاشتی اینقدر چهره ات برام آشنا بود که اگر تهران بودم میگفتم حتما یه جایی دیدمت ولی من ساکن یزدم (استیکر خنده)

      انشالله هر روزت پراز نور خدا باشه وراه ومسیرت روشن

      به خدای مهربانی ها میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه مزرعه لی گفته:
        مدت عضویت: 697 روز

        به نام ربّ

        سلام سمیه جان

        عید شما هم مبارک و به شادی

        چقدر با دیدن تبریک عید خوشحال شدم

        وقتی پیامتو دیدم صبح بود و تو مترو بودم و داشتم میرفتم تا کارامو انجام بدم

        خوندم پیامتو ولی فرصت نشد جواب بنویسم و الان که خونه هستم مینویسم با عشق

        بی نهایت ازت سپاسگزارم که وقت گذاشتی و رد پام رو خوندی و بی نهایت سپاسگزارم که وقت گذاشتی و برای من نوشتی و بابت تک تک تحسین هایی که کردی ممنونم ازت

        خداروشکر میکنم که نوشته هات رو دیدم و از اینکه بهم گفتی تا فایل های درمورد سلامتی رو گوش بدم ممنونم

        امروز یکم از فایل اولی که نوشتی رو گوش دادم و چشم بقیه فایل های قانون سلامتی رو که معرفی دوره هست رو گوش میدم

        منم با اینکه نتونستم هنوز دوره ای رو خرید کنم ولی خیلی دوست دارم اولی قانون سلامتی باشه ولی باز هرچی خدا بخواد هرموقع درمدار دریافت آگاهی های دوره ای قرار بگیرم خودش من رو هدایت کنه و هر دوره ای که برای من مناسب باشه رو تهیه کنم

        اتفاقا منم درکی که این مدت از فایلای رایگان سلامتی داشتم تصمیم گرفتم که تغذیه ام رو اصلاح کنم و خودم رو لایق دریافت دوره قانون سلامتی بکنم

        مثلا شروع کردم دیگه به کل هرچی کیک و بیسگوییت و شربت و چیپس و پفک که قبلا میخوردم دیگه نمیخورم

        از وقتی دیگه نمیخورم خیلی بهتر شده و حتی دیگه دلم نمیخواد بخورمشون

        هر موقع یه لحظه دلم میخواد سریع میگم طیبه بدنت ارزشمنده و خدا بهت امانت داده و باید بهش چیزای خوب برسونی تا اونم برات خوب و با عشق کار و فعالیت کنه

        و شروع کردم یه مدتیه که هر غذایی که قبلا میخوردم و سردی بود مزاجش

        الان همه مصلحات رو سعی میکنم با هم ترکیب کنم و بدنم در تعادل باشه و این برام لذت بخشه که برای لایق بودن قدم برداشتم و حرکت کردم

        من تازه تازه دارم یاد میگیرم که برای اینکه به خواسته هام برسم باید لیاقتمو نشون بدم

        اینکه مثلا سلامتی میخوام باید به خدا نشون بدم که بدنم برای من ارزشمنده و من براش قدم برداشتم تا اینکه سلامتی بیاد به وجودم

        اگر لایق بشم خودش میاد و تنها راحش قدم برداشتن من برای

        الهی که منم به زودی قانون سلامتی رو تهیه میکنم و خیلی ذوق دارم براش تا آگاهی هاش رو دریافت کنم و عمل کنم و قدم بردارم

        بی نهایت از تک تک جملاتی که برام نوشتین سپاسگزارم

        بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش وعشق و ثروت باشه براتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    مهم ترین بحث:

    بحث توحید یکتا پرستی باور کردن نیرو و انرژی است که زندگی ما را رهبری می کند و اگر ما به او اعتماد کنیم:

    کارها را برای ما انجام می دهد

    خداوند جواب تمام سوالات و مسیرها را می داند: تنها کافی است به او اعتماد کنیم او به ما کمک می کند اگر بر روی باورهای خود در زمینه ی :

    هدایت و توکل کار کنیم زندگی برای ما بی نهایت لذت بخش خواهد شد

    هدایت: اجازه دادنی است خداوند هیچ کسی را به زور هدایت نمی کند باید درخواست کنیم اجازه دهیم بپذیریم و تسلیم و باور داشته باشیم که خداوند می تواند ما را کمک و هدایت کند تا دریچه ای از :

    آگاهی نشان دادن مسیر و ایده ها به روی ما باز شود

    هیچ گاه با قطعیت درباره ی موضوع و یا مسائله ای نظر ندهیم و بدانیم:

    اگر بتوانیم چنین دیدگاهی داشته باشیم زندگی لذت بخش تری خواهیم داشت و نتایج در پایان به نفع ما خواهد شد

    بسیاری از ما دوست داریم اتفاقات مورد نظر ما رخ دهد اما زمانی که به خداوند اعتماد می کنیم:

    درس هایی از اتفاقات می گیریم که باعث رشد و بزرگ شدن ما خواهد شد و بیشتر متوجه می شویم که اگر اتفاق به ظاهر بدی رخ نمی داد:

    ما رشد نمی کردیم بزرگ نمی شدیم و سپاسگزار نبودیم و

    به این باور می رسیم که: هر اتفاقی همان اتفاق خوب است من تسلیم خداوند هستم و اجازه می دهم خداوند مرا هدایت کند وقتی ایمان داریم و تسلیم هستیم:

    خداوند ما را به مسیر های درست هدایت می کند الخیر فی ما وقع

    هر اتفاقی رخ دهد: همان اتفاق خوب است

    هر چقدر تسلیم خداوند باشیم: کمتر مقاومت داریم کمتر مشخص می کنیم دقیقا چگونه باید همه چیز پیش رود و بیشتر اجازه می دهیم که خداوند ما را هدایت کند و خواسته های خود را مشخص کرده: چگونگی و زمان تحقق خواسته ها را به دست خداوند می سپاریم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    شیرین سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 3003 روز

    به نام معبودم

    سلام به همه عزیزان،

    تسلیم و توحید ؛

    هرچی پیش بیاد همون خوبه است،این همون هدایت خداونده ،

    من تسلیمم، هر چی پیش میاد بهترینه برای من.

    هر چی آدم تسلیم تر باشه ، کمتر مشخص میکنه دقیقا چه جوری باید همه چی پیش بره ، کمتر مقاومت میکنه ، بیشتر آرامش داره و حالش خوبه ، بیشتر اجازه میده که خداوند هدایتش کنه ، کمکش کنه ،

    خواسته هاشو مشخص میکنه چگونگی رسیدن و زمان رسیدن به خواسته هارو اجازه میده خداوند انجام بده و هدایتش کنه ،

    در مورد زمان هم نگران نباشیم هر زمانی ما به خواسته مون می‌رسیم بهترین زمان برای رسیدن به اون خواسته است ،

    خداوند یه مکانیزمی گذاشته که ما با دیدن الگوها و یا خوردن ب تضادها و … خواسته هامونو میفهمیم و مشخص میشه ، درخواست میدیم به خداوند و ایشان هم اجابت میکند و می سپاریم به دست توانمندش تا چگونگی مسیر و کی اش را او مشخص کند این درحالیه که ما میدونیم خداوند ما رو در بهترین زمان به خیلی بهتر از اونچه میخوایم به راحتی میرسونه ، همونطوری که بارها و بارها این موضوعو تجربه کردیم و بعدا که به اون خواسته میرسیم میگیم که دقیقا الان موقعش بود که به این خواسته ام برسم و بهترین زمانش الانه ، خدایا خیلی شکرت ، عاشقانه میپرستمت

    این انرژی و این عشقی که داریم پخش می‌کنیم حتما به زندگی خودمون برمیگرده ،

    درود به استاد به خاطر فراهم کردن این فرصت عالی ، درود به خانم شایسته که به استاد کمک می‌کنند، درود به همه عزیزانی که در این مصاحبه شرکت کردن ، درود به ماها که با گذاشتن کامنتامون باعث پخش این انرژی میشیم ، درود به اون دوستانی که این کامنتارو میخونن و اونها هم باعث پیشرفت این انرژی عالی میشن.

    و در آخر درود به هممون که سعی خودمونو می‌کنیم که به این آگاهی ها عمل کنیم و دنیارو جای بهتری کنیم برای زندگی.

    الهی شکرت

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    درود خداوند به همه‌ی دوستان.

    مخصوصاً استاد عزیزم عباسمنش و بانو مریم خانم شایسته

    واقعا چی میشه که خدا اینجوری هدایتمون می‌کنه به آرامش. به تسلیم بودن. به هدایت از سمت خودش

    استاد ساعت 3 صبحه و ی جوری ارتباط دارم با خدای خودم از طریق این سایت شما که نمیدونید.

    باور کنید این سایت کمتر از قرآن برای من نیست چون من تو این سایت خدارو پیدا کردم کلی از عادتهای بدم رو با راهنمایی‌های همین سایت گذاشتم کنار

    توکل. توحید. ایمان رو تو کامنت بچه‌ها خوندم و عشق کردم و یاد گرفتم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    بابت اینهمه انسانی که تو این سایت دور هم جمع شدیم تا زمین رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم

    من با فایلهای دانلودی استاد خیلی پیشرفت کردم

    خیلی خودمو بیشتر شناختم

    خیلی ذهنمو کنکاش کردم و کنترلش کردم

    یاد گرفتم تسلیم الله یکتا باشم

    استاد عزیز خیلی سپاسگزارم

    خیلی خیلی سپاسگزارم

    الآنم ی مدتی هست دوره‌ی 12 قدم رو خریداری کردم و دارم تکاملمو طی میکنم و از مسیر لذت میبرم

    استاد این دوره خودش به تنهایی کارخونه‌ی آدمسازیه

    استاد عزیز همون قدم اول رو صدها بار گوش کردم و هر دفعه ی نکته انسان‌سازی از توش درآوردم

    از تمرینات چک‌آپ تا ستاره قطبی.وشناخت ذهن خداوند

    استاد دم شما گرم

    دم شما گرم

    و بابت همه‌ی زحمتهای خانم شایسته هم متشکرم

    یه قول حضرت مولانا:

    آمده‌ام که تا به خود گوش‌کشان کشانمت

    بی‌دل و بی‌خودت کنم در دل و جان نشانمت

    گوی منی و می‌دوی در چوگان حکم من

    در پی تو همی دَوَم گرچه که میدوانمت

    واقعا خدا داره مارو میکشونه یا ما داریم خدارو با خودمون می‌بریم

    به قول یکی از اساتید مولانا شناسی

    تو این شعر عشقبازی مولانا: کی قاهره؟ کی مقهوره؟

    بالاخره معلوم نشد ما داریم با چوگانمون خدارو هل میدیم یا اون داره مارو میکشونه

    فقط از استادم یاد گرفتیم که ما گوی رو هل بدیم و تسلیم باشیم. استاد شما یادمون دادید که قدم اول رو برداریم بقیش با خودش.

    رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

    میکشد هرجا که خاطرخواه اوست

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: