آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2305MB46 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 244MB46 دقیقه
با سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
استاد خیلی ممنون که این سری فایل ها رو واسمون میذارید و چقدر خوب مثال میزنید وما رو آگاه میکنید خیلی از شما سپاسگزارم
راستش استاد برای من مفهوم امربه معروف ونهی از منکر گنگ هستش با توجه به تعاریف شما
آیا منظور از امربه معروف ونهی از منکر عملی هست وقتی ما قادر به تغییر دیگران نیستیم و باید دخالت کردن ودلسوزی کردن در زندگی اطرافیان رو کنار بزاریم این مفهوم امربه معروف ونهی از منکر چه جایگاه ومفهوم داره
باز هم از شما تشکر میکنم
سلام به استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز
نمیدونم چرا نوشتن تو سایت برام سخته
شاید این باور دارم که چون استاد همه کامنت هارو رو میخونن و من میخوام یه کامنت عالی بنویسم همش این نوشتن برام سخت بوده و یه جایی احساس میکردم برای جلب توجه می نویسم برا همین خیلی وقت ها نوشتم و پاک شون کردم
ولی این بار چون یه تجربه ای تازه از این حرفهای استاد داشتم خواستم بنویسم تا برای خودم یادآوری بشه که این حرفها دقیقا جزو قانون بوده و عمل نکردنش چه بلایی سرم آورده
موضوع بر میگرده به سال 1401
که دوتا از دوستانم که با هم شراکت داشتن به مشکل برخوردن و کلی بدهی بالا آوردن و من بدلیل اینکه با من هم صنف بودن و حتی بدلیل اینکه پیش یکی از همکاران معرفی شون کرده بودم و عمده بدهیشون هم به این طرف بود(این همکارم بلافاصله بعد از اولین چک برگشتی رابطه اش رو باهاشون قطع کرد) تصمیم گرفتم کمکشون کنم بعنوان واسطه تا مشکلاتشون رو برطرف کنن
لازمه که بگم من دورادور از تصمیمات اشتباه این دوستانم باخبر بودم که باعث شده بود اونارو به اینجا بکشونه (اولین تلنگر جهان)
بعد از این اتفاق یکی از همین دوستان ماههای آخر سال 1401 اومد بعنوان ویزیتور از من کالا میگرفت و برای خودش کار میکرد
اوایل همه چی داشت خوب پیش میرفت و این فرد فروش خوبی داشت و مهم تر اینکه به تعهداتش عمل میکرد و زندگیش داشت دوباره به جریان می افتاد و منم سر خوش از کمکی که انجام داده بودم همچنین از رفتار همکارم که تو سختی باهاشون قطع رابطه کرده بود عیب می گرفتم (عدم درس گرفتن از تجربیات دیگران)
تو همین زمان این فرد تصمیم به تعویض خونه میگیره یک تصمیمی که با تجربیاتم نشون میداد که اون نمیتونه از پس این تصمیم بر بیاد چون هنوز بدهی های قبلیش رو پرداخت نکرده بوده و مهم تر اینکه برای پرداخت بدهی قبلیش رفته بود و پول نزول کرده بود (تلنگر بعدی جهان)
بعد از یه چند ماهی کم کم مشکلات مالی این فرد پدیدار شد و این فرد به تعهداتش پایبند نبود و چکهاش رو بعد از چند روزی پاس میکرد (پس گردنی جهان)
ولی من همچنان باهاش مدار میکردم و داشتم باهاش کار میکردم
بعد مدتی دیگه توان پاس کردن یکسری از چکهاش رو نداشت و من بابت تعهدی که داشتم به حساب شرکتها پول میزدم و چکهای برگشت خورده این فرد رو میگرفتم تعداد و مبلغ چکها اولش زیاد نبود و خیلی فشار زیادی بهم نمیومد (سیلی آروم جهان)
دیگه داشت چکهای بیشتری برگشت میخورد و جالبه یه جایی این فرد باعث شده بود که وجهه من آروم آروم پیش یکسری از شرکتها صدمه بخوره ولی من همچنان بر این باور بودم که باید کمکش کنم (چک و لگد جهان)
دیگه داشت بدهی های این فرد به 600 700 میلیون میرسید و من برای کمک کردن بهش یکسری از پولهایی که از دیگران بعنوان سرمایه گذاری بهم پیشنهاد می شد (از خیلی وقت پیش به این باور رسیده بودم که دیگه پولی بعنوان سرمایه گذاری از کسی نگیرم) براش گرفتم تا اون بتونه چکهاش رو پاس کنه (آماده کردن برای ناک اوت کردن جهان)
شاید برا خیلی ها جالب باشه به یه فردی کالا بدی بعدش موعد چک اش هم میرسید خودم میرفتم براش پول جور میکردم ولی واقعا این اتفاق رخ میداد چراکه این باورهامونه که داره شرایط و تجربیات زندگی رو رقم میزنه و من باور داشتم که باید به دیگران کمک کنم
اونقدر این اتفاق پیش رفت که دیگه توان مالی برای حمایت این فرد رو نداشتم و دیگه داشت ضربات دنیا برام کشنده می شد و تصمیم گرفتم که حداقل به این فرد دیگه کالا ندم (دقیقا همین روزها تو پارسال)
حالا من مونده بودم و کلی از چکهایی که این فرد برای کالاهایی که از من گرفته بود بهم داده بود و من اونارو به شرکتهای طرف قراردادم داده بودم
یک استرس از اینکه این چکها قراره پاس نشن و فشاری که شرکتها بابت گرفتن پولشون بهم خواهند آورد و یک فشار از دور اطرافیان که چرا آخر سالی دست این فرد رو تو پوست گرد گذاشتم و این فرد با دوتا بچه کوچیک خرجش رو چجوری بکشه (یه عذاب وجدان الکی هم تو خودمم داشتم)
خلاصه با هزار بدبختی تونستم تا اواخر بهار امسال بدهی میلیاردی این فرد رو جمع کنم با کلی سرافکندگی و شرمندگی
حالا من مونده بودم با این چکهای بی محل این فرد
استاد باورت نمیشه ولی همچنان من داشتم با این دوستم مدار میکردم و هیچگونه فشاری بابت چکهاش بهش نمیذاشتم تا اینکه تصمیم گرفتم بابت وصول چکها از طریق قانون اقدام کنم
(این دوستم قرار بود از از مهر ماه 1402 بابت مشکلات مالیش خونه ای که خریده بود رو بفروشه ولی نگو این دلسوزی بیخودی من باعث شده بود اون اینکارو همچنان به تعویق بندازه تا شاید من کمکش کنم)
و این جدیت من باعث شد که این فرد تو 1 هفته 10 روز خونه اش رو بفروشه و قسمتی از بدهیش رو پرداخت بکنه
الانم که دارم این پیام رو می نویسم همچنان مبلغ کمی از بدهیش باقی مونده که امروز فردا میکنه البته که دیگه بیخیال شدم
البته بگم استاد سال 1402 پر بود از این اتفاقات برام
چرا که این کمک کردن های مالی فقط به این دوستم خلاصه نشده بود بلکه به 2تا از برادرانم هم بابت بدهی هاشون کمک مالی انجام داده بودم یا اینکه برای یکی از برادارام با حساب خودم وام گرفته بودم(با اینکه خودم از وام بیزارم و میدونم وام عامل بدبختیه) و چون توان پرداخت قسط هاش رو نداشت از حساب من برداشت میکردن
یعنی کل سال 1402 فقط دنیا داشت بهم می آموخت که کاسه داغ تر از آش نباشم و خودم رو بابت تصمیمات اشتباه دیگران به چالش نندازم
خیلی فایل فوق العاده ای بود
دوستان واقعا این حرفهای استاد مثل در میمونه
اگه مقاومتی نسبت بهش دارید چندین و چند بار گوش بدید تا مثل من نخواید میلیاردها تومان ضربه ببینید تا این حرفهارو باور کنید
بقول استاد این فایل ها میلیاردها میلیارد ارزش داره واقعا درست میگه
استاد ممنونم بابت این سخاوتت بابت این بخشندگیت
خدایا سپاسگذارم بابت این فضای عالی که تو این سایت ایجاد شده
امیدوار نسبت به عمل کردن به این آموزه ها ثابت قدم باشم
استاد جان بی نهایت ازت ممنونم️
سلام به بردار بزرگوارم آقا جواد
ممنون از کامنتی که نوشتی و ایمانمون رو به درست بودن قانون افزونتر کردی
باید به خودم یاداوری کنم که دلسوزی و کمک به دیگران که اولش ظاهر معنوی داره و در واقع خلاف قانون هست نه تنها باعث میشه اون فرد تغییر نکنه بلکه با ارسال این فرکانس ناجی و هادی بودن، جهان لاجرم آدم های مسئله دارو درب و داغون رو میاره تو زندگیمون….
دقیقا تجربه شما هم داشت همینو می گفت
من خداروشکر به فضل خدا و این سایت دیگه چند سالی هست تلویزیون نمی بینم
اما این اواخر که سریال کیمیا پخش میشد … من تو خونه مادرشوهرم تصادفی یه بخشیش رو دیدم که چقدر همخوانی داشت با این فایل
البته قبلاً در دوران جاهلیت این سریال رو دیده بودم و اون شب یه پیام واضح برام داشت
اینکه کیمیا از همون نوجوانی با ارسال فرکانس حامی و ناحی و هادی بودن، مدام افراد مسئله دار و درب و داغون تو زندگیش بودن و جالبه که خودش شد معلم و مدیر مدرسه که باز هم اونجا ناجی و هادی بود…
همسرش قاضی بود
دو تا بچه هاش دکتر بودن و دوست داشتن در مناطق محروم خدمت کنن
خلاصه که تمومی نداشت…
و چقدر به جا بود دیدن این سریال و هماهنگیش با این فایل و یاداوری قانون برام
هر چند اون موقع به خاطر توهم های مذهبی تو ذهنم، ایشون رو خیلی تحسین می کردم و تو ذهنم برام الگو میشد
خدایا شکرت که کر و کور نموندم
جاء الحق زهق الباطل ، انّ الباطل کان زهوقا
سلام استاد جانم
روز و شبتون خوش و خرم الهی
حال دل آباد الهی
مدتهاست که نیومدم برای کامنت خوندن و نوشتن ولی دلم پر می کشید براش
استاد به قدری حجم آگاهی تو فایل محصولات و دانلودی ها زیاده که من نمیکشم همه رو یه جا قورت بدم
کوچولو کوچولو گوش میدم و پیش میرم
چه نکته ها و یادآوریها که این فایل داره و نمیشه همش رو یکجا بلعید
استاد جانم وقتی شما از یه کامنت میای این آگاهی رو بیرون میکشی و تبدیل به فایل میکنی ، چه قدر هوشمند و هوشیاری میخواد همین رفتار ؟! واقعاً خارق العاده ای شما …. تحسین ها بر شما …
میخوام از تجربه خودم بگم در جایگاه مادری خودم بگم که شاید رو حساب دلسوزی باشه شاید رو حساب درس دادن به پسرم!! من از هر زاویه که نگاهش میکنم میگم دوتاش هم بوده ولی درس دادنه میچربیده به دلسوزی کردنه
موضوع از این قرار بودش پسرمو که پارسال کلاس هفتم شده بود و از ارزیابی درسی رسیده بود به نمره گرفتن و این داستانا ، نتونست حد نصاب قبولی تو مدرسه اش رو بدست بیاره و باید از اون مدرسه می رفتش و بهم خبر دادند که بیا پرونده اش رو ببر
من نگم براتون که چند ماه بدو بدو کردم تا موفق شدیم ، تایید نهایی ثبت نامش رو تو مدرسه اش بگیرم !!
قبلش هم اینو بگم که من از خدا برای حل شدن این مسئله کمک خواستم و کاملا به صورت الهامی بهم گفت این هدفی که میخوای دست یافتنیه ولی زحمت زیادی داره و تو نباید تسلیم بشی
خدا خودش شاهده وقتی تا یه جاهایی پیش رفتم و گفتم دیگه دست من نیست خودت یه راهی نشونم بده ، منو صاف برد سراغ عزیزی تو خونواده ام که من اصلا یادم نبود که اون توانمندی یه سری کارهای اینطوری( کاغذ بازی از این اداره به اون اداره رو داره) و من فقط تماشا کردم که کارها چطور داشت توسط دست خداوند انجام میشد .
انکار نمیکنم که این وسط اعضای خونواده تک به تک منو با حرفهاشون ناامید میکردند ولی من هر بار یاد حرف الهام شده می افتادم و امیدوار به انجام شدن هدفم …. تا اینکه شد آنچه که باید میشد
هر چند من باز هم میگم که من خیلی تو چالش و دردسر افتادم ولی درسهای زیادی ازش یاد گرفتم و مهمترین نکته این بود که به پسرم فهموندم : تو حق اینو نداری وقتی مسئولیتی رو به درستی انجام نمیدی به سادگی از کنارش رد بشی و بری سراغ کار بعدی …. چون پسرم دو ماه تابستون رو درگیر درسا بود که حد نصاب قبولی رو بیاره و این بهش درس خوبی رو داد
از طرفی من هم با این مسئله روی خدا حساب باز کردن رو خوب یاد گرفتم ، یعنی تو هر لحظه از حل کردنش باهاش حرف میزدم ، ایمانم خیلی به چالش کشیده شد
یه سری از توانمندیهایی که ازش آگاه نبودم رو تو وجودم کشف کردم ، یکیش اینکه من نمیدونستم میتونم به قدری صبور باشم و توکل کنم بهش در عین اینکه توجهم رو طرف مثبت مسئله ست و این خودش کلی عزت نفسم رو تقویت کرد
همین موضوع به قدری بهم خود باوری داد که تونستم تو شناخت خودم در زمینه کاری به شفافیت برسم و تکلیفم با خودم رو برای همیشه یکسره کنم و اینقدر خودمو این در و اون در نزنم و تصمیم قاطع بگیرم
یه موضوعی که متوجه شدمش اینه که ترسم برای تصمیم گیری تو مسائل زندگی کمتر و کمتر شده طوری که میگم اگه قرار هست با گرفتن تصمیمی که در موردش شک و تردید دارم برم وارد چالش ها بشم و بهم سخت بگذره هراسی ندارم میگم بزار بشه اون چیزی که باید برام بشه
آخه اینطور زندگی کردن بیشتر منو راضی میکنه
یادم میاد یه تایمی از زندگیم من با قانون آشنا شده بودم ، تقریباً همه کارها و برنامه ها رو ول کرده بودم و فقط رو قانون کار میکردم ، یعنی یادم میاد اون دوره عملگراییم رسید به منفی ، به خودم اومدم دیدم من هیچ کاری انجام نمیدم و فقط دارم فایل گوش میدم ، تو فایل ها هم میرسیدم به اینکه استاد میگفت عملگرا باشید و اینا …. من خودمو توجیح میکردم و تهش نمیرفتم سراغ علاقه و کارم
تا اینکه یه چند سالی پیش رفتم و بد ضربه ای از این عملکردم خوردم که آثارش هنوز هم تو رفتارم هست و من باهاش درگیرم که رفعش کنم!!
دیگه رسیدم به اینجا که دوستام و نزدیکانم بهم میگفتند فلان کن و فلان و من اونا رو هم توجیح میکردم به اینکه دیگه از این روش دست بردار و پاشو یه کاری انجام بده بلکه برای تغییر شرایطت یه فرجی حاصل بشه
خلاصه که من با این ذهنیتم هنوز که هنوزه درگیرم و هربار باهاش کار دارم
ترسهام کمتر شده برای تصمیم گیری ولی باز جا دارم که بهتر بشم ، انگاری هربار با وارد شدن تو دل ترسهام پوست میندازم و کلفت تر میشم و این بهم انگیزه میده برای ادامه دادن و تسلیم نشدن …
استاد برای همین الان که فایل گوش میدم میبینم که چقدر آگاهی های نابی تو هر کدومش هست که اگه بخوای به یکیش عمل کنی برای کل زندگیت کافیه !!
در کل نمیتونم بگم همیشه تو زندگیم به موقع فهمیدم که تو مسیر اشتباه و یا تو جهل هستم ، زمانهایی رو داشتم که با دیدن چند تا ناخواسته متوجه شدم تو مسیر اشتباه افتادم و سریع تغییر ذهنیت هامو تغییر دادم .
یه تحسین و تمجیدی که خودم به خودم میدم این هست که با وجود اوضاع و شرایط سخت زندگیم تو شهرستان کوچیک جسارت کردم و دست به مهاجرت زدم با پسرم و این حرکتم باعث شد که همسرم هم از اون شهر بزنه بیرون ، یعنی یه طوری مجبور به انتخاب شد با انتخاب من …. چون نشستم و کلاهمو قاضی کردم و با خودم گفتم اگه اینکار انجام بشه چی میشه و اگه نشه چه ها که قرار هست برام بشه
خدا رو شکر با تمام ترسهام اقدام کردم و این برام حرکت بزرگ بود به سمت تغییر های بعدی
من که اینطور دارم برای تغییراتم اقدام میکنم
و احساس میکنم برای تغییرات بزرگ بعدی هم دارم آماده میشم و این بهم انگیزه و امید بیشتر برای ادامه میده
استاد خیلی خیلی ممنونم ازت
خیلی خیلی دوستت دارم و عاشقتم
مرسی بابت فایل های ارزشمند و طلاییت
مرسی از شماهایی که این متنو میخونید
شاد باشید
به نام خدا که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگیست
با درود و سپاس از شما استاد گرامی و مریم خانم گل و دوستان همفرکانسیم
همه ما از این دست تجربیات بینهایت تو زندگیمون داریم.
من می خوام در مورد باور جدیدم و آموزه های استاد در این فایل ارزشمند بگم.
باور جدید من، اینکه نیازهای خودم مقدم بر نیاز دیگرانه.
رویداد جدید در راستای آموزش ها و باور سازی جدیدم این هست، دو روز قبل خواهرم تماس گرفت و درخواست کرد با توجه به تعطیلات پیش آمده، منزل مادرم برم و پیش مادر و دختر برادرم که بیماری سرماخوردگی شدید پیدا کردند، باشم.
من به خاطر شرایطی که دارم به خودم گفتم الان من برم کاری از دستم بر نمیاد و هر دوی اونها هم رفتند دکتر و داروهاشون رو هم دارن استفاده می کنند و رفتن من هم منفعت خاصی نداره، جز انتقال بیماری به سیستم خونه و محل کار ام و البته با تماس هائی که داشتم متوجه شدم شرایط مادر و دختر برادرم رو به بهبود هست.
بعد از دو روز متوجه شدم که بیماری اونها سرماخوردگی نبوده و کرونا بوده، خدا رو شکر کردم از اینکه اینهمه آدم اطراف خودم رو به خاطر یه دلسوزی بی مورد درگیر نکردم.
اگه آدم قبلی بودم شاید دیدگاهم متفاوت بود، اول از خدا سپاسگزاری کردم بابت همزمانی آموزه های استاد و تعهد خودم در عمل.
جالبه که بگم نکته مهمی که در تغییر شخصیتم بهم نشون داده شد، این بود که، دلیل موفقیت و آرامش همیشگی من در زندگیم، داشتن شخصیت تعهد غیر قابل مذاکره در عمل به اصول درست هست. من هر روز اصول رو برای خودم تکرار می کنم، تا فراموشم نشه و از مسیر خارج نشم.
سپاسگزاری برای نعمتهای خداوند بزرگ، من رو مغناطیس جذب آرامش و نعمت های فراوان کرده.
توجه به نکات مثبت، من رو در همه زمینه ها معنوی تر کرده.
اعراض از ناخواسته ها، منطق من رو تو کارهام فعالتر کرده.
تجسم، صبر و اجرا کردن ایده هام رو برای من راحتتر کرده.
باور سازی، من رو آسون کرده برای آسونی ها.
تکامل، من رو پر انرژی و منطقی تر کرده.
خلاصه توکل و ایمان قلبی، روح من رو گسترده و نگاه من رو عمیقتر کرده.
تمرکز به نعمتهای زیاد اطرافم، اونها رو برام ارزشمند کرده.
هر لحظه از داشتن اینهمه نعمتهای بینظیر وجودم مملو از نور خداست.
من در اینهمه عمری که از خدا گرفتم همیشه مثبت اندیش بوده ام و خدا بهترین نتایج رو هم نصیبم کرده، همسر عالی، فرزند صالح، شغلی آرام، نعمت های معنوی و مادی فراوانی از جمله گرایش شدید به خلق هنر، نظم و خیلی موارد دیگه. می خوام این رو بگم با وجود داشتن خیلی نتایج، الان با آموزه های استاد، سوار بر یک موج زیبا هستم، که باهاش دارم، تجربیات زیبائی رو دریافت می کنم.
دنیا جای قشنگیه، منهم زمانیکه خواستم بیام این دنیا، حتما دلم خواسته بوده که بهترین ها رو تجربه کنم و از اینهمه نعمت های زیبای خدا استفاده کنم و البته منشأ اثر هم باشم و خدا استاد رو جلوی راه ام قرار داده.
همزمان با شغل و وظایف همسری و مادری ام، کار مورد علاقه رو با آرامش و لذت فراوان انجام می دم و معتقدم در پرتو نور الهی هستم.
اگر الآن خدا بهم بگه برگرد پیش خودم، با کمال میل آماده ام.
سلام ب همگی سلام استاد ومریم جان وب دیگر دوستان استاد جان ازت سپاسگزارم بابت ادامه فایل نکات تربیتی بهش اشاره کردید مخصوصا درمورد فرزندان من خیلی احتیاج ب این حرفا داشتم من مدتی تمرین میکنم ب آن چه ک در این مدت عضو این سایتم سپاسگزاری میکنم ب زیبایها توجه میکنم خیلی تنها شدم واز این تنهای لذت میبرم تازه وقت کم میارم برای انجام تمرینها با خودم در صلح وآرامش هستم با اعضای خانواده ارتباط خوبی دارم روی شخصیت خودم کار میکنم و خواندن کامنت دوستان استفاده میکنم استاد ازت سپاسگزارم تو زندگی منو متحول کردی ممنون دوستدار شما فرشته رحیمی
استاد عمل به قوانین سلام
بانوی عمل به قوانین سلام
و هم فرکانسی هایی که به قوانین عمل میکنید سلام.
پیشاپیش یلداتون خجسته.
استاد هر فرد دیگری جز شما راجع به این موضوع حرف بزنه من باور نخواهم کرد. شما خودتون رو به ما شناسانده اید. هیچ حرفی رو الکی نمیگین. شما به پسر خودتون که اینقدر عاشقش هستین همینطور که گفتین رفتار کردین. من اون موقع میگفتم استاد چقدر میتونه به احساسش غلبه کنه و با پسرش اینطوری رفتار کنه. کاملا بر من واضح و روشنه که چقدر نظر دیگران براتون بی اهمیته. بعد اون اتفاق من تصمیم گرفتم مثل شما رفتار کنم. گفتم مریم میترسی بهت بگن بی احساس، بذار بگن، هر چی میخوان بگن، وقتی مسئولیت تصمیماتشان را نمیخوان به عهده بگیرن و میخوان بندازن گردن خدا و بقیه دیگه خط قرمز باید باشه برات. و استاد جان به قول خودتون چقدر راحت شدم چقدر آرامش گرفتم. چون خواهرم قند داره فکر کردم وقتی من قانون سلامتی را رعایت کنم میاد توی این مسیر، چقدر حرص خوردم از دستش و اون هم متقابلا از دست من. من بخاطر اینکه اون بیاد توی قانون، اون بخاطر اینکه قانون رو باور نداره و نخواهد داشت. و هی بهتر فهمیدم هر کی مسئول خودشه. میشه گفت خودمو جر دادم که فایلها رو بشنوه و ببینه، ولی انگار نه انگار… چقدر انرژی روانی ام تلف شد.
یعنی اینکه میگین فقط تمرکز روی خودمون باشه برای اینه ها…در دلسوزی رو توی ذهنم بستم و باورهای مناسب با فایلهای شما برای این موضوع ساختم و همواره دارم رشدشان میدم. باز توی جاده خاکی زده ام ولی خیلی کوچک، سریع مچ خودم رو میگیرم، این آگاهی ها نابن ، ناااااااب
اونکه رسول بوده خدا بهش اینجوری گفته، چه برسه به من. مثال هایی که گفتین عالین، این فایل قابل قیمت گذاری نیست . یعنی همه ی فایل هاتون اینطوریه. از دلش هزارتا نکته میشه درآورد. خدایا برای اینکه دیگه نمی خوام هیچکی رو تغییر بدم ازت خیلیییییییی ممنونم.
به نام خدا
سلامممم استاد عزیزم
چقدر قشنگ راه درست مشخص و واقعا چقدر خدا دوست داره ما رو که هدایت میکنه ما رو
لا اکراه فی الدین رو من یکسره از شروع دوره های شما به خودم گفتم و استاد با گفتن این آیه به خودم تونستم دخالت های تعصب گونه قدیمی رو درونم از بین ببرم و از مقام انتقاد کردن و ایراد گرفتن از دیگران بیرون بیام
استاد و واقعا وقتی از این مقام نصحیت کردن بیرون اومدم تازه حال خوب رو درک کردم
واقعا هر کسی مسول زندگی خودشه حتی فرزند هم امانت ما هم استاد اینو خیلی خوب از شما یاد گرفتم
و حتی دیگه دلسوزی نسبت اطرافیان هم ندارم چون بارها از شما شنیدم که ما خدا نیستیم بخواهیم به دیگری حال خوب رو هدیه کنیم هر کسی مسول حال خوب خودش هست
استاد خیلی از ماها با باور های غلط افکارمون آلوده شدن و واقعا جامعه بسیار بسیار تعصب گونه بچه ها رو تربیت میکرد
استاد آگاهی های شما خیلی ها رو از این افکار و تعصب های نا بجا آزاد کرده و نجات داده
واقعا ما اگه اینو بپذیریم که مسول هیچ کسی نیستیم کاملا میتونیم در لحظات خاص تصمیات عالی بگیریم
دقیقا استاد من خیلی حالم بهتره از وقتی متوجه شدم هر کسی زندگی خاص خوش
داره و اصلا نباید بخواهیم نقش خدا رو ایفا کنیم
خدایا متشکرم
خداوند را به اندازه بزرگی خودش شاکرم که مرا به سایت و محصولات شما هدایت کرد و از شما استاد عزیزم و مریم جان و همکاران شما سپاسگزارم که با تمام وجود برای ما و هدایت من و دیگر دوستان تلاش می کنید
من مامان ابوالفضل هستم و 45سال دارم
این دومین کامنت من به شماست
من سه سال پیش توسط خواهرم با شما آشنا شدم والان با خواهرم هر دو با همین ایمیل محصولات شما رو می خریدم و استفاده می کنیم
اوایل من فقط فایلهای دانلودی ارزشمند شما رو گوش می کردم
اوایل که در فرکانس حرفهای شما نبودم خیلی سوالهای احمقانه به ذهنم می رسید اما سعی کردم سوال بپرسم و بیشتر و بیشتر با شما و دیدگاه شما آشنا شوم و بعد خدا رو شکر کردم که به مدار نزدیک تر شما که می آمدم جوابهای سوالات مشخص میشد
من الان تقریبا سه ساله که هر روزم را با فایلهای شما یا دانلودی یا محصولات شما به شب می رسانم
اگر یک روز صدای شما را نشنوم انگار آن روز را زندگی نکرده ام
خدا را شاهد میگیرم که بارها و بارها در این مدت گریه کردم و روزی هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزاری می کنم و برای توفیقات روز افزون شما دعا می کنم
استاد عزیزم من اولین محصولی که از شما خریدم قانون سلامتی بود بارها و بارها گوش دادم و تا نود درصد به آموزش های شما عمل کردم هر چند که خیلی با خودم کلنجار رفتم که عمل کنم اما خیلی خیلی خودم مشکل داشتم
من از لحاظ روابط با خانواده و از لحاظ سلامتی خیلی خیلی خراب بودم و مریضی خود ایمنی داشتم که باید به گفته دکترها تا آخر عمر دارو می خوردم و به قول شما آشغال ها رو زیر مبل می کردم اما با هدایتهای خدا و شما دقیقا از یک هفته اول که به قانون سلامتی شما عمل کردم تا حالا که نزدیک دوسال میشه هیچ قرصی نخوردم و عالی عالی هستم خدارا هزاران مرتبه شکر و تشکر از شما
از لحاظ ثروت مثل بیشتر خانمهای خانه دار چشم به دست شوهرم بودم و اینکه فقط او می تونه ما رو تامین کنه که الان با آموزش های شما هزار درصد عوض شدم و چون به کارهای هنری علاقه زیادی دارم یک کار هنری را شروع کردم البته روانشناسی ثروت یک رو هم قبل از اینکه شما افزایش قیمت داشته باشید به لطف خدا خریدم و کار می کنم در ابتدای راهم
از لحاظ معنویت و خداوند من سوالهای شک برانگیز زیادی داشتم اما طبق گفته های دیگران که البته من با مسولیت و اختیار خودم آنها را قبول داشتم می گفتم با خودم من اگه شک کنم گناه کردم اما همیشه در دلم این درخواست رو داشتم که دلم میخواد خدا و قرآن رو متفاوت و همون جور که خود خدا میخاد بفهمم و عمل کنم
برای همین هر فایلی از شما که در مورد قرآن بود خیلی خیلی بیشتر و دقیقتر گوش میدادم و حرفهای شما در مورد آیات و قرآن ذره ذره در وجودم می نشست و از ته قلبم از خداوند و شما که دستی از دستان خداوند هستید تشکر می کردم
الان در پیاده روی فایل جدیدی که آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم قسمت دوم گوش میدادم یک سوال به ذهنم رسید
شما گفتید که فرشته ها و جمادات و طبیعت بغیر از انسان با تعبیر من البته همیشه با جبر خداوند رو عبادت می کنند
اما سوال من اینجاست که اگه این طور بود مگر شیطان فرشته نبود که از دستور خداوند مبنی بر سجده بر انسان ممانعت کرد
اینجا یعنی اختیار داشته شیطان یا به نظر شما مورد دیگری است که من هنوز در شک هستم
هر چند که با خودم گفتم که اینکه مورد اختیار داشتن یا جبری بودن اعمال فرشته ها به زندگی من جه تاثیری دارد یا نه
اما دوست دارم این شک من هم برطرف شود
خیلی خیلی از خدا و شما استادم سپاسگزارم
موفق و سالم و شاد باشید
سلام بربهترین استادو راهنمای زندگیم
خدارو بی نهایت سپاس گذارم برای شنیدن فایل امروز که پراز برکت بود برام.
امروز چندین بار قانون برام ثابت شدو هربار منو به سپاس گذاری بیشتر ی رسوند
احساسم عالیه عالیه استاد خدارو صدهزار بارشکر ومن
چقدر این همزمانی هارو دوست دارم.
امروز پسرم رو فرستادم مغازه برای خرید دفتر نقاشی،وقتی اومد دیدم اشتباهی دفتر خط دار گرفته،بهش گفتم پسرم تو اشتباه خریدی پس برو و عوضش کن،بعداز کلی بهانه گرفتن که نمیرم وخسته ام من متوجه شدم که روش نمیشه و میترسه .بهش گفتم چرا نمیری ؟گفت اخه می ترسم مغازه داره دعوام کنه وبگه چرا حواستو جمع نکردی.
هرجوری بود فرستادمش که بره وگفتم تو خودت اشتباه کردی پس باید بری درستش کنی .باورتون نمیشه پنج باری رفت تومغازه و نتونست حرفشو بزنه و برمیگشت باهاش حرف زدم و ارومش کردم و دوباره فرستادمش وگفتم بازم برو و امتحان کن توباید بتونی.
استاد اطرافیان مدام منو سرزنش میکردن که چرا با بچه اینکارو میکنی خودت برو پایین(فروشگاه پایین خونمونه)عوضش کن.یا اینو بزار برابعدش نیازش میشه و یکی دیگه براش بخر.
ولی من که میدونستم اگه دلسوزی مادرانه رو کنار بزارم میتونم تصمیم درست بگیرم .بهش قول دادم حالا که تونست خودش اشتباهشو درست کنه حتما براش هدیه بگیرم.
خدارو هزاران بار شکرمیکنم که با استفاده از قانون تونستم تصمیمی درست بگیرم.
امروزشوهرم توی یک مسیر دوساعته توماشین همش از تغییراتش حرف میزد .اینکه رفتار همه داره باهاش تغییر میکنه و همه باهاش رفتار بهتری دارن و هرجا میره عاشقش میشن .یا از دوستیش با پول حرف میزد که از موقعی که قدر پولشو میدونه ودیگه با پولش خوب برخورد میکنه پول از پیشش نمیره.من فقط میشنیدم و بابت تغییراتش از خدا سپاسگذاری میکردم .
همیشه این خواستم بود که یه روزی شوهرم هم بیاد توسایت تا تغییر کنه و من هرچه زور میزدم نشد تا اینکه کامنتی از دوست عزیزم اقا رضاعطار روشن خوندم که از تغییرات همسرش نوشته بود همون موقع بعدازخوندن باخودم گفتم دیگه هیچ تلاشی نمیکنم که شوهرمو باخودم هم مسیر کنم واین کار خداست من فقط میتونم خودمو تغییربدم واین روزها دارم میبینم که اونم داره با من تغییر میکنه وبهم ثابت شد که من هیچ توانایی در تغییر دیگران ندارم .خدارو صد هزار مرتبه شکر.
استادعزیزم خیییییلی دوستتون دارم ازخدا بهترین هارو براتون میخوام.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار
من صد در صد مسئول زندگی خودم هستم نقطه سره خط
خدایا کمکم کن تا فقط این باور محکم را در ذهنم حک کنم تا یه زندگی سرشار از رهایی و آزادی و لذت را تجربه کنم
استاد عزیزم من خیلی جاهای خواستم کاره خدایی کنم خودم را به اصطلاح کاسهی داغتر از آش کنم نه تنها نا توان بودم بلکه خودم جزغاله شدم تا اینکه خداوند با چک ولگد های فراوانی منو هدایت کرد به این مسیر الهی
اون اوایل که به قول شما جاهل بودم سنگ صبور تمامی مردم از خانواده گرفته تا مردم جامعه میخواستم که همه شاد وخوشحال باشند و همیشه موفق دریغ از یه ذره توجه به خواسته های خودم
این بزرگترین وظیفهای بود که من یاد گرفته بود که البته خداوند هم به فرکانس های ما پاسخ میدهد
و آدم های سره راه من قرار میگرفت که همچین خصوصیات داشتند از پذیرایی کردن مادر بزرگ پیرم با اینکه اون موقع من سنی نداشتم ولی همیشه احساس گناه داشتم که وظیفه من است که به نظافت اون رسیدگی وگرنه بزرگترین گناه انجام دادم
بعد از اون این ماجرا ادامه داشت تا به رسیدگی به مادرشوهر و بعد خانواده همسر و بعد هم بچههای خودم تا این که خداوند هدایتم کرد به این سایت الهی و متوجه شدم که آقا من تنها مسئول زندگی خودم هستم نه دیگران حتی فرزندم
اتفاقا از وقتی که دارم این باور را کار میکنم زندگیم رونتر شده و هر کسی وظیفه خودش را به نحو احسنت انجام میدهند و من هم در اکثر مواقع فقط دارم روی خودم کار میکنم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان