آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    سلام و درود به استاد عزیز.

    سلام به روی ماه استاد قشنگم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    استاد جونم ممنون و مرسی که بازم لطف کردی و برامون فایل جدید گذاشتی.

    موضوع خیلی قشنگی انتخاب کردید که فکر می‌کنم اکثرمون تو این داستان تجربه‌های زیادی داریم.

    تغییر دادن دیگران یکی از نواقصی بود که به شدت روی من کار می‌کرد .

    هیچ وقت به این موضوع به عنوان یه نقص نگاه نمی‌کردم . به دلایل مختلف فکر می‌کردم کار درستی دارم انجام میدم هرچند که هیچ وقت با نتایج خوبی مواجه نمی‌شدم. بقدری از جهان بابت این موضوع سیلی خوردم تا اینکه باورم شد که در مقابل تغییر دیگران عاجزم. به قول استاد عزیز توانایی تغییر دیگران رو ندارم .به جرات می‌تونم بگم علاوه بر اینکه به خودم خیلی آسیب رسوندم حتماً خسارتهای زیادی به دیگران هم زدم .

    اون موقع که دنبال تغییر دیگران بودم این شاید متوجه نمی‌شدم. زمانی متوجه شدم تو مسیر اشتباهی هستم که با استادعزیز آشنا شدم . دوره‌های استاد رو کار کردم طی روند تکاملی تونستم به این نقصم غلبه کنم .

    می‌تونیم از خودمون بپرسیم که چرا دوست داریم بقیه رو تغییر بدیم ؟!! واقعاً هدفمون از این کار چیه ؟!!!چیزایی که خودم تجربش کردم این بود:

    اول اینکه دوست داشتم معلومات خودمو به رخ دیگران بکشم.

    گاهی دنبال تایید دیگران بودم .

    گاهی دوست داشتم از طرف دیگران تشویق و تحسین بشم .

    در هر صورت قضاوت بقیه برام مهم بود و دوست داشتم دیگران از من وجه ی خوبی ببینن که اونو تو این موضوع می‌دیدم .

    دوست داشتم دیگران بدونن که منم به فکرشونم. گاهی به خاطر حس دلسوزی دوست داشتم تغییرشون بدم .

    گاهی به خاطر اینکه برتر بودن خودمو به دیگران ثابت کنم سعی می‌کردم تغییرشون بدم در واقع می‌خواستم متوجشون کنم که من خیلی حالیمه و تو مسیر درستی هستم و شما حالیتون نیست که چ کار میکنید!!!

    گاهی دلم می‌خواست در مقابل ، درد و دلها و مشکلات دیگران راه حلهایی جلو پاشون بزارم که از من قدردانی و تشکر کنن.

    خیلی جاها دوست داشتم از این طریق قدرت خودمو به دیگران نشون بدم.

    دقیقاً فکر می‌کردم منجی بقیه هستم و باید جلوی اشتباهاتشونو بگیرم. و وظیفه ی خودم میدونستم که اجازه ی اشتباه کردن به دیگران ندم.

    خیلی وقتا فکر می‌کردم دیگران عقل ندارن و بلد نیستن از عقلشون درست استفاده کنن، بنابراین باید بهشون یادآوری کنم که چ طور رفتار کنن ! چ کارهایی انجام بدن ! چ برخوردهایی داشته باشن ! و چطور از مالشون درست استفاده کنن که چیزی ازدست ندن.

    شاید از این طریق دلم می‌خواست اعتماد به نفس خودمو بالا ببرم و عزت نفسی پیدا کنم . به هر صورت به خاطر تک تک این موارد به خودم خیلی بیشتر و به دیگران هم آسیب زدم.

    همه ی مواردی که خدمتتون عرض کردم از توهمات ذهنم بود و به علت عدم آگاهی همچنان ادامه می‌دادم. خیلی جاها زور زدم .خیلی جاها تقلای بی‌ مورد داشتم. خیلی جاها از وقت و انرژی خودم کم گذاشتم .خیلی جاها تلاش بیهوده کردم تا برای دیگران آرامش به ارمغان بیارم. اکثر جاها خسته میشدم و بعد عصبی و بعدش عصبانیتم منجر به رفتارهای ناجالب دیگه‌ای میشد .همه رو خوب می‌فهمیدم ولی همچنان ادامه می‌دادم. فکر می‌کردم نیاز به تلاش بیشتری دارم. باید ادامه بدم تا نتیجه بگیرم. هرچی بیشتر پیش رفتم بیشتر آسیب زدم و بیشتر آسیب خوردم به هیچ وجه نمی‌تونستم از خودم درست مراقبت کنم. من به تمامی عزیزانم آسیب زدم بخصوص خانواده ی خودم از جمله پدر و مادر و خواهر و برادرهای خودم و همچنین همسرم.

    نسبت به همشون به غیر از همسرم ، حس دلسوزی داشتم و مثلاً به خیال خودم میخواستم گره‌ای از مشکلاتشون حل کنم .دقیقاً آدم بد داستان همیشه من میشدم و به جای تایید و تحسین همیشه مورد قضاوت قرار می‌گرفتم و اتفاقاً می‌فهمیدم همه از اینکه تو کاراشون مداخله می‌کنم شاکی میشن و رنج می‌کشن‌ .

    آسیبهای بزرگ و جدی ای که خوردم ، زمانی بود که تازه با استاد آشنا شده بودم. میشه گفت 5 سال پیش اون موقعه ها بقدری هیجان داشتم که هرچی از استاد می‌شنیدم دوست داشتم برای دیگران بازگو و بعد رو دیگران پیاده کنم. به هیچ وجه تمرکزم روی خودم نبود . به هیچ وجه خودمو نمی‌دیدم. فقط دوست داشتم آموزه‌ها رو به دیگران منتقل کنم و بگم بیایید و درست زندگی کنید. به ظاهر این جمله رو نمی‌گفتم اما تمام رفتارهای من اینو نشون می‌داد تا اینکه یه مدتی از آشناییم با استاد گذشت و از اونجایی که زمانی که تو دلت میخواد تو مسیر درست باشی و اگر در مسیر اشتباهی باشی خداوند کمک و یاری خودش رو بهت می‌رسونه از سمت دیگران رفتارها و واکنش‌هایی نسبت به خودم دیدم که باعث شد تلنگر بزرگی بخورم. اینکه دیگران با توجه به اینکه متوجه شده بودن من دنبال کسب آگاهی هستم احساس می‌کردم منو کنترل می‌کنن و مدام دنبال مچ‌گیری از من هستن .

    گاهی با آدمهایی مواجه بودم که خیلی راحت اشتباهاتم رو به رخم می‌کشیدن. خیلی خوشگل بهم می‌فهموندن که اگه خیلی زرنگی گلیم خودتو از آب بیرون بکش نمیخواد فکر کس دیگه باشی !!.

    طوری شده بود که دیگه جرات حرف زدن نداشتم .وقتی زیاد حرف میز‌دم همش مراقب بودم که سوتی ندم. ترس خیلی روم کار می‌کرد .

    اعتماد به نفسم خیلی پایین اومده بود دوست نداشتم دیگران در مورد من اینطور قضاوت کنن. ولی اتفاقی بود که خودم رقم زده بودم و خودم مقصر بودم با وجود اینکه اون اتفاقها خیلی تلخ و گاهی خیلی دردناک بود اما درسهای بزرگ زیادی به من آموخت. طوری شد که کم کم این درسها رو ملکه ی ذهنم ‌کردم و مدام جلوی خودمو می‌گرفتم که اشتباهاتم رو تکرار نکنم . البته از اونجایی که فایلهای زیادی از استاد عزیز گوش کردم ،استاد عزیز تو تمام دوره‌هاشون گوشزد میکردن که این آموخته‌ها رو برای خودتون نگه دارید و اجازه بدید نتایجی که دریافت می‌کنید کلام کوبنده‌ای باشه برای دیگران . انقدر این جمله رو شنیدم تا بالاخره یاد گرفتم.

    دقیقاً همونطور که استاد عزیز فرمودند : انسانها زمانی تغییر می‌کنن که آماده ی تغییر باشن. اصلاً نیازی به زور زدن و تقلا کردن نیست . خیلی این جمله رو قبول دارم که اگه تمرکز روی تغییرات خودم داشته باشم با تغییرات مثبتم و با فرکانس مثبتی که به جهان ارسال می‌کنم اکثر آدمهای اطرافم تغییرات مثبتی خواهند داشت و اینکه اگر تغییری نکنن از مدار من خارج یا حذف میشن .

    یاد گرفتم با تغییرات مثبتم میتونم وجه خوب آدمها رو ببینم هر چن اون فرد یه آدم غیر منطقی یا خشنی باشه .

    و در آخر هر فردی مسئول اعمال و رفتارهای خودشه .

    قرار نیست کسیو جای کس دیگه مجازات کنن.

    ما هیچ دینی نسبت به کسی نداریم .

    هر کسی هر کاری کرده و می‌کنه برای حال دل خودشه و خودش پاسخ فرکانسشو دریافت می‌کنه .

    اینو تو این سالهای اخیر خیلی تجربه کردم .

    شناخت خداوند و اینکه ما با خدای عادل و قدرتمندی سر و کار داریم خیلی بهم کمک کرده تا با باورهایی درست و منطقی ای مثل هر کسی سر جای خودشه .هیچ اشتباهی صورت نگرفته.

    خداوند به همه به یک اندازه نزدیکه .

    هر کسی قدرت خلق اتفاقات زندگی خودشو داره .

    هر آنچه تو زندگی هر فردی دیده میشه حاصل فرکانسهایی هستش که خودش به جهان ارسال کرده.

    و اینکه واقعا من نجات دهنده ی کسی نیستم و من از همچین قدرتی برخوردار نیستم.

    من یه فرد عاجز و ناتوانی هستم که فقط قدرت خلق اتفاقات زندگیه خودمو دارم .

    فهمیدم که تقلا کردن منو به نتایج خوبی نمیرسونه و فقط باعث سلب آرامشم میشه.

    فهمیدم که باید همه ی آدمهای اطرافمو با تمام خصوصیتها و ویژگیهای خودشون بپذیرم .

    زمان برد تا تک تک این باورها را باور کردم .باورهایی که آرامش رو به من بر گردوندن و منو از بند خود خواهی و جاه طلبی نجات دادن.

    برای هر کدومشون دردها کشیدم .می‌دونم خودم عاملشون بودم اما یاد آوری همین دردها قبل از اشتباه کردن باعث کنترل افکار و باور و رفتارهای اشتباهم میشن .

    کارکرد دوره ی عزت نفس تغییرات زیادی تو وجودم پدیدار کرد. کارکرد دوره احساس لیاقت غوغای عظیمی تو درونم به پا کرد‌.

    این دو دوره به من آموختن به ارزشها و توانمندیهای خودم بیشتر بها بدم و تمام تمرکزم روی خودم باشه .

    دنبال رشد و بهبود شخصیتی خودم باشم.

    به هر طریقی شده فقط فکر آرامش خودم باشم.

    به خودم ، به وقتم ، به انرژیم ، به حال درونیم بیشتر احترام بزارم و بیشتر از خودم مراقبت کنم هیچ وقت خودمو تو چالشهایی که غم و اندوه و درد و ناراحتی هستش نندازم و فکر نکنم باید شنونده ی خوبی برای غمهای دیگران باشم. زمانی می‌تونم همدم و همراه کسی باشم که با شنیدن صحبتهای طرف مقابلم، تحت تاثیر قرار نگیرم و فقط یک شنونده باشم و بدون اینکه احساسی بشم از اون مسئله بگذرم اگه کمکی می‌تونم انجام بدم و گرنه ، رها و فراموشش کنم.

    امروز دیگه بخاطر وقت گذاشتن برای تغییر دیگران یا حتی کمک به دیگران خودمو خسته و عصبی نمی‌کنم که بعداً ، از دیگران متوقع بشم. هر جایی که بخاطر دل خودم و برای خوشحال کردن خودم کاری هست انجام میدم در غیر این صورت خودمو درگیر هیچ مسئله‌ای نمی‌کنم .سعی می‌کنم اگه افکاری به ذهنم خطور می‌کنه که باعث همون حسهای ناجالب هستن با دادن ورودیهای مناسب که از استاد عزیز یاد گرفتم که قسمت بالا عرض کردم به گفتگوهای ذهنیم خاتمه بدم و کنترلشون کنم .

    به هیچ وجه مثل گذشته دیگران رو کنترل نمی‌کنم که نواقص و ضعفهاشونو ببینم که بخوام دنبال تغییرشون باشم.

    کنترل کردن دیگران یکی از بزرگترین عیبها و نواقصی هستش که می‌تونه ما رو به قهقراها بکشونه.

    چون استاد عزیز گفتن این فایل قسمت دیگه‌ای هم داره سعی می‌کنم تو قسمت بعدی بابت صحبتهایی که کردم از تجارب شخصیم نسبت به خانواده و همسرم بنویسم.

    استاد جونم مرسی.

    ممنون از وقت و انرژی ای ، که برامون گذاشتید .

    میدونید که چقد عاشقتونم .

    میدونید که چقد با وجودتون حالم خوبه .

    مرسی که هستید .

    الهی باشید همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 660 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد کامنتت ب من دوسال پیش رو یادآوری کرد

      من واسه این فایل کامنت گذاشتم ونوشتم ک اوایل آشنایی بااستاد این مدلی بودم والان تغییرات ایجادشده اما گاهی اوقات هم خیلی کم پیش میات فرد حرفی بزنه ومیدونه ک من خوشم نمیات بعدش پشیمون میشه ومعذرت خواهی میکنه میگه ببخشید میدونم خوشت نمیات پیشت حرفی بزنم منم میگم خب عیب نداره اما خودت مشکلتو حل کن

      داعم هم ب خودم میگم بتوچه مگه خودش عقل نداره فکر نداره اونم مثل من ادمه از خدای خودش کمک بخات گاهی اوقات میبینم طرف راه حل رو داره اما نمیخات تغییر کنه فقط،میخات ترحم بقیه رو بخره منم میگم خب بذار از جهان چک بخوره مگه من مسعولشم حتی اگه مادرم باشه شاید از نظر اونا من خیلی بی احساسم

      اما اتفاقا مثل شما چنان چک هایی خوردم ک دردهایی داشت تازنده هستم فراموشم نمیشه چقد مسخره شدم مچ گیری میکردن کجا اشتباهی کنم کجا عصبی بشم

      الان کامنت شمارو خوندم یادم اومد ای بابا من 2سال پیش خیلی توی درودیوار بودم

      ب اندازه ای ک من تغییر کردم همه بامن تغییر کردن وجه خوبشون رو دیدم

      دیشب جاریم بامن تماس گرفت وچقدر من رو تحسین کرد ن بخاطر نصیحت بخاطر پیشرفت هام رفتن تو دل ترس‌هام مهارت کسب کردنم

      وخواب دیده بود من ب موفقیت نزدیک شدم ومیخام کارخانه تولیدی پوشاک بزنم چقد خوشحال بود وخوشحالم کرد

      همین جاری ک چندسال پیش باهم لج بودیم و بیشتر من از اون بنده خدا خوشم نمیومد الان بیشترین احترام ازش میبینم نگاه میکنم میبینم خودم هم بیشتراز افرادیکه نصیحتم میکردن خوشم نمیومد حق رو میدم ب کسی که از شنیدن نصیحت من خوشش نیات

      خداروشکر که هرروز درس تازه ای دراین کلاس توحیدی رو یاد میگیرم

      سپاسگذارم از اینکه تجربتون رو نوشتید

      درپناه الله مهربان باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1321 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم ناهید دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم وچقدرحرفهایت از جنس خدا بود و کلی کیف کردم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهام لطیف گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه ی دوستان عزیزم

    استاد امدم بشینم کامنتهای گام 23 رو بخونم، متوجه شدم فایل جدید امده.و سپاسگزاری خدا رو کردم

    اول از همه رنگ سبز زیبای بکگراند تون چقدر زیبا و ارامبخشِ و چقدر رنگ و پترن لباس تون بهتون میاد.

    خوب بریم سر فایل.یعنی حدودا 39 سال از عمرم رو کم و بیش به اینجور قضایا گذروندم.

    دوست داشتم دست خیر و کمک رسان باشم برای بقیه.مخصوصا برای کسانی که بچه ی مریض داشتند، دیگه هر کاری میکردم که به خانواده مخصوصا مادر و خود اون کودک کمک کنم.

    غافل از اینکه خودم در مرداب بیماری بیشتر و بیشتر فرو میرفتم.

    نه خودم هاا، خودم به لطف خدا از اول صحیح سلامت بودم، این فرزندم بود که مریض و مریض تر میشد.همیشه بیمارستان بودیم.همیشه بستری، دارو، آزمایش و….

    تازه میرفتم از کتابخانه های تخصصی ،کتابهای مرجع راجع به بیماری پسرم که نوعی نقص ایمنی ناشناخته داشت رو میگرفتم و ساعتها و روزها مطالعه میکردم.

    انقدر هم زجه و زاری میکردم به درگاه خدا که چرا این بچه خوب نمیشه.

    بماند که عمر اون گل زیبا فقط 9 سال بود. و بعد رفتنش بعد از کلی چک و لگد دنیا به خودم آمدم.

    این حس نجات دهندگی تا حدی در ذهنم بزرگ شده بود که میرفتم دوره های شفا دهندگی از راه دور، که الان یادم نمیاد اسمش چی بود، شرکت میکردم و به قول خودشون تا مستری این کار رفتم.

    دوستان و فامیل یا کسانی که میدونستن، همیشه با برقراری تماس تلفنی میخواستن که از راه دور درمان شون کنم.

    منهم ته دلم راضی و مغرور که بله، من چه قدرتی دارم که میتونم مردم رو شفا بدم.(زهی خیال باطل)

    خلاصه که سر این موضوع خیلی پوست کلفت بودم و اصلا در مورد نتایجم تعمق نمیکردم.بدجور هم امتحان پس دادم.نه یکبار، چندین ده بار

    از اون دسته شده بودم که با ظلم به خود قلبم رو مهر و موم کرده بودم از آگاهی های الهی

    اوایل کار که عضو سایت شدم هم دوست داشتم عرض اندام9 کنم برای دیگران، چقدر نصیحت میکردم، مخصوصا نزدیک ترین دوستم رو.انقدر که دهنم کف میکرد از شدت صحبت کردن.

    اما دریغ از یک سر سوزنی تغییر در شخصیت و عملکرد ایشون.

    استاد، این گوشم همیشه میشنید شما در همه ی فایل ها میگفتین که در مورد این آگاهی ها لازم نیست با کسی صحبت کنی، اما درک و فهم و عملی بهش نداشتم.

    بعد از طی تکامل وقتی متوجه قضیه شدم و سعی کردم روی خودن کار کنم و به دیگران کاری نداشته باشم ، به بزرگواری خداوند، همه ی اون ادم ها ی بیمار و بیمارستان و اون دوست و آشناها رفتند که رفتند.

    دوستم که به رحمت الهی رفت

    پسرم هم به بهشت ابدی پر کشید

    فامیل ها و ادم های مریض دور شدند

    حتی همسرم هم اتاقش از من جدا شد

    الان من ماندم با خودِ خودم.

    تنها اما آرام

    تنها اما شاد

    تنها اما تندرست و سلامت

    تنها اما راضی

    سعی میکنم تا جایی که میتونم حتی به فرزندان خودم هم نصیحت نکنم.دلسوزی نکنم.تا خودشون نخوان در مورد این موضوعات صحبت نکنم.

    خلاصه که خلوت شدم،

    راهم

    ذهنم

    مسیرم

    الان تمرکزم بیشتر روی خودمه، مخصوصا از زمانی که پروژه خانه تکانی ذهن رو دارم کار میکنم.

    قشنگ میفهمم قبل از هر لولی که میخوام بالاتر بیام، خداوند امتحانم میکنه ، با مسائل مختلف که درشت ترینشون از طریق پسرم و همسرم هست.

    و بعد از موفقیتم انقدر قلبم باز میشه و حالم عالی که فقط دوستان همین سایت متوجه حس و حالم میشن.

    خداوند رو سپاسگزارم برای بهبودهای مستمری که در طول زندگیم دارم.

    از شما، و سایر همکاران تون هم بینهایت ممنونم

    همینطور از دوستان عزیزم

    با عشق الهام لطیف

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 502 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    سوره مائده یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ ﴿15﴾

    ای اهل کتاب! یقیناً پیامبر ما به سوی شما آمد که بسیاری از آنچه را که شما از کتاب [تورات و انجیل درباره نشانه های او و قرآن] همواره پنهان می داشتید برای شما بیان می کند، و از بسیاری [از پنهان کاری های ناروای شما هم] درمی گذرد. بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است. (15)

    یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿16﴾خدا به وسیله آن [نور و کتاب] کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه های سلامت راهنمایی می کند، و آنان را به توفیق خود از تاریکی ها [یِ جهل، کفر، شرک و نفاق] به سوی روشناییِ [معرفت، ایمان و عمل صالح] بیرون می آورد، و به جانب راه راست هدایت می کند. (16)

    خدایا شکرت که هر لحظه بهم پاداش الهی میدهی

    خدایا شکرت که من در مدار دریافت آگاهی های ناب الهی هستم

    خدایا شکرت

    که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم

    خدایا شکرت که همزمانی این فایل بینظییییر توحیدی با فایلهای دوره 12قدم در قدم هشتم

    الان هستم معرکه است که هر لحظه داره بهم اثبات قانون و مسیر درست را نشان میدهد

    وااای خدایا شکرت

    استاد یعنی هر چقدر بخدا قسم که با بالا رفتن مدارم یه ذره رشد و بهبود را درک میکنم بیشتر مسمم تر و استوار تر میشوم برای تعهدم و ثابت قدم بودنم در این مسیر زیبای الهی

    وقتی الان خودم را با سالهای قبلم مقایسه میکنم

    استاد زمین تا آسمان تفاوت ها دارم از همه نظر

    هنووووز خیلی خییییلی جای کار دارم ولی تا همینجا وقتی بخودم نگاه میکنم و به رفتار و اعمال و رفتن در دل ترسها و تضادها و تمرکز و بهبودم نگاه میکنم فقط حالم بهتر و بهتر میشود بلطف خداوند

    که آره خودشه مسیر الهی همینه پس با قدرت بیشتری ادامه بده حرکت کن

    هر چقدر بیشتر قرآن را می‌خوانم و باورهای توحیدی قدرتمند را کمی بهتر و بیشتر درک میکنم و آنچه را که ازسایت الهی دریافت میکنم که وحی منزل است بیشتر قانون را ثابت میکند

    که این حرفها با کلام قرآن کاملا هماهنگه و از درون خیلی منو قوی تر کرده

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم

    خدایا شکرت که هرآنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی

    خدایا شکرت که تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    خدایا شکرت

    استاد همین امشب که خانواده همسرم در ناخواسته ای هستند و منی که یه ذره قانون را میدانم

    که تمام اتفاقات زندگی هر فردی به واسطه افکار و فرکانس ها و باورهای خودمان است

    و بخاطر مسائل خانوادگی که بینشون پیش آمده

    و الان افرادی پا در میانی کرده اند برای حل مسائل

    استاد من اصلا کر و کور شده ام

    و خیلی ساکت شده ام

    آره استاد سکوت زبان خداوند

    الله و اکبر

    همین الان بهم گفته شد

    استاد من چند دقیقه فقط رفتم برای احوالپرسی با اقوام و خیلی زود برگشتم خونه خودم و خیلی ذوق داشتم که بیام و فایل رو گوش بدهم و جهان جوری برام پلن ریخت که اصلا من بلند شم بیام خونه خودم

    یعنی فقط کریدتشو بخدا میتونم بدم

    استاد چقدر متوجه رشد بهترم هستم بلطف خداوند

    اوایل که مهمانی می آمد طبقه خانواده همسرم من از اول تا آخر باید حضور داشتم

    ولی الان با یه مدت کوتاه کار کردن روی خودم ولذت بردن از تنهایی و گوش دادن به فایل ها و نوشتن و تمرین و تکرار که البته بگم اون اوایل کار آسانی نبود واقعا جهادی اکبر میخواست

    خیلی مورد قضاوت و توهین و تمسخر قرار می‌گرفتم

    ولی می‌گفتم توکلم بر خداست باید محکمتر باشم باید صبر کنم و ایمانم را نشان بدهم

    خی از آنجایی که بلطف خداوند من آماده دریافت این آگاهی های ناب الهی شده بودم وعطش برای تغییر کردن در درونم زبانه می‌کشید خداوند هر لحظه تمام کارها را برایم به اندازه ی ایمانم برام آسانتر و راحتر و لذت بخش تر میکند

    جهان کرنش میکند

    بخدا که الان درک میکنم وقتی می‌گفتید تو فایلها شما قدم اول را بردارید اونوقت می‌بینید جهان چطور در مقابل شما کرنش میکند

    الله و اکبر

    خدایا شکرت

    و امشب که به چند دقیقه رفتم کنار مهمانها

    استاد من کر بودم و کور بخدا که یک کلمه از اون حرفهای اون جمع را نشنیدم

    بلطف خداوند و من خیلی راحت و آسان هدایت شدم که برگردم

    و در آرامش باشم و فایل را با تمام وجودم حس کنم .

    استاد حتی همسرم هم فقط یه سلام به جمع کرد و رفت بیرون

    و این در صورتی هست که اگه کسی قبلاً چپ نگاه به خانوادش میکرد گارد می‌گرفت و دنباله رو حرف مردم میشد

    ولی اینبار خیلی راحت خودشو کنار کشید و گفت مسائل شخصی شماست به من ربطی نداره.

    استاد اینا زمانی داره بوجود می آید که من تغییر کرده ام بلطف خداوند و هیچ کاری به عزیزانم هم ندارم

    و فقط دارم سعی میکنم تمرکزم روی خودم باشد

    انشاالله که از هدایت یافتگان الهی هر لحظه باشم

    استاد از وقتی به این آگاهی ها در این دوسال هدایت شده ام

    خیلی سعی میکنم به آگاهی ها به اندازه ای که درک میکنم عمل کنم

    اوایل خیلی سعی میکردم و منم این اشتباه را داشتم که به بقیه بگم راه من درسته و راه شما اشتباه

    بیاین از راهی که من دارم میرم شما هم برین

    ولی هیچ سودی که نداشت به ضررم هم تموم میشد

    ونه که از لحاظ ذهنی بسیار اذیت میشدم روحم واقعا رنج میکشید از این کارم

    به معنای واقعی بخودم ظلم میکردم و دلسوزی و حمایت و ترحم به دیگران

    و لطف خداوند رسید و دوره 12قدم را بهم هدیه داد

    و با دوره عالی احساس لیاقت

    و ثابت قدم بودنم هر روز در سایت و خواندن کامنت و نوشتن و تمرین کردن

    من تونستم بر ذهنم کنی بیشتر غلبه کنم و دست از حمایت و دلسوزی برای دیگران بردارم و تمرکزم را بر روی بهبود شخصیتم بزارم

    من با باور محکم ‌و قدرتمند اینکه همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم هر روز در هر مسئله ای و تضادی در روزمرگی ام خودم را آرام میکنم و همون لحظه هم بلطف خداوند پاداش الهی ام که احساس آرامش درونی است را دریافت میکنم

    باور قدرتمند دیگه اینکه من فقط مسئول شخص خودم هستم

    من مسئول کسی نیستم حتی فرزندانم همسرم و خانواده ام

    باور قدرتمند دیگه که خیلی بهم کمک می‌کنه هر کسی هر جایی که هست دقیقا جای درستشه

    باور قدرتمند دیگه اینکه من از تغییر دیگران عاجزم و از تغییر خودم توانمند هستم

    الله و اکبر

    خدایا شکرت استاد این باورها در هر لحظه از زندگی ام بسیار زیاد بهم کمک میکند

    خدایا شکرت

    که دارم روی خودشناسی ام کار میکنم تا بخدا شناسی برسم

    دارم بهتر درک میکنم که پشت هر رفتار و عملکرد و کاری که انجام میدهم چه باوری هست

    ابشخورش از کجاست آیا باور های محدود کننده است یا باورهای توحیدی قدرتمند کننده

    و استاد چند روزه که در مدار درک این آگاهی های ناب الهی بوده ام چنان آرامشی سرتاسر وجودم را گرفته و در طول روز برای هر چیزی رفتار و گفتار و عملکردی فکر میکنم و با خودم بهتر حرف میزنم و اگر ببینم مانعی هست از محدودیت ها با باورهای قدرتمندتوحیدی جایگزین آنها میکنم و حالم عالی عالی میشود

    خدایا شکرت

    من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم از آن توست

    خدایا من بدون تو هیچی نیستم

    مرا دریاب

    ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که

    آسودگی ما عدم ماست

    خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    مری گفته:
    مدت عضویت: 867 روز

    استاد سلام امیدوارم خوب وسلامت باشید

    بسیار صحبتهای شما قابل درک بود

    واین قسمت از آموزه های شما بسیار ارزشمند هست که با توضیح دادن هر مسأله از دید قرآن نیز این مطلب رو مورد بررسی قرار میدهید

    وبه خاطر این تحقیقات ارزشمندی که شما از قرآن داشتید و در اختیار ما دانشجویان قرار میدهید واقعا سپاسگزار هستیم

    در واقع از وقتی مطالب قرآنی رو از زبان شما که از دید شخصی که به قوانین جهان واقف است مطرح می‌کند میشنوم رابطه من با خدای درونم خوب شده ودیگه خدارو ترسناک و جبار نمیبینم و همه اش بخاطر تحقیقات ارزشمند شماست من با تمام وجودم از خداوند برای شما دعای خیر میفرستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 333 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ

    خداست که معبودی به غیر از او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابی سبک او را فرو میگیرد و نه خوابی گران

    لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض

    آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست

    مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ

    کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟

    آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است می داند.

    وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء

    و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمی یابند.

    وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا

    کرسی او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهداری آنها بر او دشوار نیست

    وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

    و اوست والای بزرگ.

    لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ

    در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.

    فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللّهِپس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد

    فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا

    به دستاویزی استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است.

    وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

    و خداوند شنوای داناست.

    اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ

    خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند.

    آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد

    وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ

    و [لی ] کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند

    یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ

    که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی ها به در می برند.

    أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.

    .‌‌‌‌‌……

    به نام خدا هم اکنون در حال پیاده روی در یک هوای سرد پاییزی هستم نور خورشید بهم می تاپه و صورتم از سرما یخ زده.

    خوب به به بهترین فایل ممکن من مرضیه هم مشابه همین عزیزی هستم که کامنت گذاشته

    من به عنوان یک فرد ایثارگر و کمال گرا دائم به دیگران امرونهی می کنم و نصیحت می کنم و به دیگران مشاوره میدم .درد دل دیگران گوش میدم هرکاری بتونم انجام میدم درنتیجه هی جهان افرادی به سمت من هدایت می‌کنه که مشکل دارن .بعدم خودم از هیچ کس کمک نمیخوام

    چرا من همیشه فکر می کنم من هستم که فقط درست فکر می کنم‌؟چرا توقع دارم همه آدم ها مشابه من فکر کنن ؟

    1_چون فکر می کنم من روانشناسی خوندم و تحصیلات بالاتری دارم پس من درست فکر می کنم

    2_من طبق قرآن صحبت می کنم قرآن گفته مشروب مصرفش حرامه پس من باید به اطرافیانم گوش زد کنم که قلیون نکشن مشروب مصرف نکنن

    3_من از هوش بالایی بهرمندم پس مسلما درست فکر می کنم

    4_من آینده نگری میکنم من قبل از هر تصمیمی فکر میکنم خوب و بعدش می سنجیم پس حق با منه

    5_من حس ششم قوی دارم

    6_حرفهای من دودوتا چهارتا هست و منطقی

    7_من از سر اینکه دوستشان دارم و دلم میسوزه و خیرشون میخوام راهنمایی می کنم خانواده دوستام رو.

    مرضیه عزیزم یادت باشه حتی خداوند هیچ کس را مجبور نمیکنه ایمان بیارن هیچ کس مجبور نمیکنه مشروب نخورن هیچ کس مجبور نکرد مشابه هم فکر کنه تفاوت هایی که درجهان هستی هست لازمه

    باید خیر شر باشه باید تفکر های متفاوت باشه

    حضرت نوح پسرش مجبور نکرد شبیه خودش فکر کنه .تو اعراض کن اگر از درون تغییر کنی جهان عوض میشه

    به توچه که افکارت خودت بگی به یکی دیگه

    مگه خدایی نزاری طرف بیفته تو چاه

    خوش قلبی هم اندازه داره چیکار داری هرکس صلاح خودش بهتر می دانه.

    ….

    منم خیلی سال ها همیشه سعی میگردم همیشه دیگران راهنمایی کمک کنم تو دانشگاه تو مدرسه تو همه شرایط داشتم به دیگران آموزش میدادم مثلا تایم مدرسه همیشه میرفتم ساعت ها وقت خودم میزاشتم می رفتم از روز تعطیل رو برای هم کلاسی های دوران مدرسه ام رایگان آموزش میدادم چند ساعت تو سرمای زمستان می رفتم وایستادن و اینکه کمک کنم. یا هر موقع خودم زحمت می کشیدم کلی درس میخوندم به خاطررناراحت نشدن دیگران کلی تقلب برسون یا مثلا تمام تکالیف شب عید یا تکالیف مدرسه ام رو وقتی حل میکردم می دادم بقیه کپی پیست کنن .اینا یک نمونه اش هست یعنی از دوران کودکی همین مدلی بودم بعد تو دبیرستان زنگ های استراحت برای دیگران توضیح بده یا مثلا آموزش بده خودم تو مدرسه خوراکی نمی‌خورم میگفتم نکنه یکی نخوره ببینه دلش بخواد یا باید به همه میدادم اون خوراکی رو .وسیله های شخصی خودم هرکس می‌گفت چه قشنگ می بخشیدم بهش .کلاس های آموزشی می رفتم سال کنکور اطلاعات اون کلاس ها رایگان میدادم بقیه .

    رستوران نمی رفتم میگفتم الان دیگران ندارن بخورن دلشون میخواد درست نیست منم برم.یا جوجه کباب تو خیابان درست نمیکردم میگفتم بقیه بوش بهشون میرسه گناه من بخورم .

    فلان جا از نمره خودم درس خودم نمیگفتم از مدرک تحصیلی خودم تعریف نمیکردم و تعریف دیگران نمی پذیرفتم که نگن خودخواه یعنی همیشه زشت می‌دانستم تبلیغ از خودم یا پذیرفتن اینکه دیگران ازم تعریف کنن .

    مثلا یکی میگفت بهم خانم دکتر یا مرضیه جان تو دکتری یا تو روانشناسی تو مددکاری من خجالت می کشیدم جا پذیرفتن جمله محبت آمیز میگفتم بلافاصله بابا من خودم روانیم دکتر کجا بود یا اینکه حتما میگفتم خودم احتیاج به درمان دارم.

    تو خانه همیشه میشستم همه نصیحت کردن از خواهر برادر دایی مادر عمو وپدر و… که کار کنبد که درس بخونید که سرکار برید که آینده شغلی داشته باشید که پول پس انداز کنید یا اینجوری رفتارکنید لباس خوب بپوشید فلان غذا نخورید یا نصیحت خواهرانه با فلانی رفیق نشو فلان‌کار کن اتاقت مرتب کن یعنی دائم فکر میکردم باید به همه خوب بدشون و صلاحشون یاد آوری کنم.سیگار نکشید مشروب نخورید با فلانی نگرد آینده ات خراب میکنه بشین ساعت ها توضیح بده بده بده و نهایتش وقتی حرفم گوش نمیدادن عصبی میشدم .یا تو خانه تمیز کاری بیش از حد کنم بعدش ناراحت بشم غر بزنم چرا بهم می ریزید.

    مثلا من همیشه وقتی با خواهرم مجرد بودیم سر این داستان بحث داشتیم که میگفتم کمک مامان کن من مثلا ظرف بشورم تو جارو کن بعد من می رفتم کلی کار می‌کردم اون نمی‌کرد بعد باهاش بحث میکردم چرا نکردی کمک کن‌توام واون ناراحت میشد و مادرم‌پشتی خواهرم مبکرد و این تقصیر من بود که تو کار اون دخالت میکردم.

    و دخالت هام تو پشت پرده این که من صلاح تون میخوام من به فکرتونم من به یادتونم من آینده می بینم من مواظبتونم (انگار من خدام شرک این حرفها دیگه)

    …………..

    بزارید یه توضیحات کامل بدهم از شخصیت من که ایثار گر کامل بودم و خودم به نوبه خودم دنبال تعریف تمجید و محبت گرفتن از دیگران با عذاب کشیدن خودم بودم. جای اینکه پیشرفت کنم به مراتب بالا برسم تحسین بشم تحسین تو این می دیدم که خودم با ایثار و فداکاری تحسین دریافت کنم محبت دریافت کنم .مثلا اینکه جای اینکه بگن مرضیه چقدر دختر قوی خودساخته ایی هست از همه بپرسی میگن مرضیه چقدر دلسوز چقدر مهربان و فداکار دست دلباز

    انگار جای اینکه تحسین تو دریافت لیاقت ببینم تحسین تو تحقیر شدن دیدم .

    از دوران کودکی خودم بخوام شروع کنم از 7 سالگی تا به الان همیشه داشتم خوبی میکردم .از دادن صندلی و جای خودم تو اتوبوس به دیگران تا دادن جای خودم تو صف نانوایی به یکی دیگه

    تا دادن جای خودم تو صف دارو تو صف خرید به دیگران

    مثلا صندلی مترو خالی میشد میگفتم بزار یکی دیگه بشینه ممکن الان از سرکار آمده باشه خسته باشه من که انقدر خسته نیستم (یعنی لایق دونستن طرف مقابل و لایق ندونستن خودم)

    وقتی رفتم سرکار و مددکار بودم نمیتونستم بپذیرم که من مسئول اونجام به شدت دل رحم بودن مثلا نصف حقوقم همیشه می بخشیدم به بقیه هرکس می آمد میگفت ندارم میگفتم شماره کارت بده یا پول نقدم نداشتم می رفتم عابر می گرفتم می دادم به طرف .

    صبحانه خودم خریده بودم لقمه میکردم میدادم به مددجویان آب بیار براشون چایی بیار

    به خدا شاید باور نکنید.بعد بشین چند ساعت کارهای اینترنتی اون ها تو ساعت های طولانی انجام بده ‌.

    گریه کن براشون توجه کن بهشون طرف میگفت بچم فلان چیز میخواد می رفتم قرض میکردم می خریدم .می دادم بهش.

    یا چه می دانم خجالت می کشیدم بگم الان ندارم شده خودم قرض میکردم می دادم به اون بعد ساعت ها فکر کن به طرف برو خانه براش گریه کن .همکار من اینطوری نبود

    ولی من وقتی فقیر بودن افراد میدادم حالم بد میشد و تا چند روز گریه میکردم غصه میخوردم چرا من بخورم فلانی نخور

    پرخوری عصبی بگیر میخوردم میخوردم تا اضافه وزن 15 کیلویی پیدا کردم .از اون طرف چون توجه ام همش رو فقر دلسوزی بیجا بود محیط اونجا برام سمی شده بود انصراف دادم.

    همکارم رو خودم آموزش دادم ساعت ها وقت بگذاری برای آموزش اون بهش میگفتم نرو تو نان بگیر من میرم .یا میگفتم بهش تو متاهلی بچه داری زودتر برو من دیرتر میرم ساعت ها بیشتر کار میکردم .یا مثلا وقتی ماموریت میخورد شب یا مناطق دور اون نمی رفت میگفت میشه توبری من می رفتم و میگفتم ولش کن من برم اون نره سختش. یا می‌خواستیم اونجا جمع کنیم می گفتم اون سنش بیشتر من میکردم.یا خیلی زرنگ بود هر مشکلی تو کار بود خودش می انداخت کنار من مینداخت جلو و اینطوری خودش تبره می‌کرد من با صاحبکار دعوا میشدم.

    من 5 برابر اون کار می‌کردم و اون خیلی کم و من همیشه ازش حمایت میکردم ولی روز آخر گفت تو زیادی غر میزنی نیا خوب .حق داشت خوب همیشه تفریحات داشت مرخصی های خودش داشت میرفت شمال برای خودش من مرخصی نمی گرفتم .فشار رومن بود به خاطر فداکار های الکی .

    بعد تو خانه زندگی هم همین بودم فداکاری و تلاش زیاد کار خانه کن به همه سرویس بده هرکس مشکل داره مراسم داره کار داره عروسی داره 90 برابر همه کار کن 100 برابر همه کار کن و دیده نشه .

    تو رفاقت با دوستانم همین بودم به خاطر محبت گرفتن محبت 10000 برابری کردن. مثالش رفیقم زنگ میزد مشکل داشت من 4 ساعت گوش میدادم می شنیدم سردرد شدید میکردم قطع نمیکردم که ناراحت نشه میگفت برو فلان جا برام فلان کار کن میگفتم چشم انجام میدادم‌.

    یعنی هنوزم نشده یکی بهم زنگ بزنه بگه فلان کار کن و من بگم نه .

    همیشه هر مناسبتی میشد نفر اول به همه زنگ بزن . مثلا عید مثلا روز تولد دیگران.

    پس همینم باعث میشه همیشه آدم های مشکل دار جذب کنم .

    آدم های مشکل دار میان

    میگن آب میره چاله پیدا میکنه .

    تو دوران مدرسه ساعت ها برو تو سرما تو زنگ تفریح برای دیگران توضیح بده یا فلان هم کلاسی بگه مشکل درسی دارم روز تعطیلم می رفتم 10 ساعت توضیح بده بهش .یعنی از لذت تفریح خودم میزدم برم رایگان برای دیگران کار انجام بدم .مثلا دوران کرونا ادمین گروه درسی بودم مثلا 30 تا درس بعد ساعت ها یعنی روزی 12 ساعت وقت بزار برای دیگران آموزش رایگان بده .مثلا طرف کل سال سرکلاس مجازی نمی آمد من برو کلی کمکش کن جای اینکه وقت بزارم برای دیگران می رفتم این ساعت ها کار می‌کردم روی خودم الان هزار برابر پیشرفت کرده بودم .

    الان اون دوستان دوران دبیرستان که خودم فدا میکردم به جایی رسیدن من رو تحویل نگیر ..

    یا مثلا روزهای تعطیل می رفتم کمک مدیر مدرسه مرتب کردن نماز خانه رایگان

    یعنی کل زندگی من روی این چرخ فداکاری زیاد و وقت خودم برای بقیه گذاشتن گذشت

    و این نتیجه باعث شده من تو جای خودم درجا میزنم و هیچ پیشرفتی نکنم .در عوض طرف مقابل پیشرفت کن چون برای خودش ارزش قائل مبشه برای خودش لیاقت قائل بشه.

    مثال دیگر من انقدر وقت گذاشتم برای پایان نامه دیگران کار 200 نفر آدم تحت هر شرایطی رایگان انجام دادم نوشتم توصیح دادم همه رفتن دفاع کردن مدرک خودشون گرفتن من هنوز نتونستم بنویسم چون دیگه خسته شدم .

    موقع خرید لباس موقع همه چی با دلسوزی برای دیگران خودم فدا کردم.

    چرا دلم برای خودم نمیسوزه واقعا

    چه کسی مهم تر از خودم چه کسی بالاتر از خودم؟

    این ایثار گری از اونجا آمد که همه کارتون های بچگی راجب فداکاری بود.همه آموزش های مدرس راجب کمک به بقیه بود

    کل امورهای دینی راجب ایثار بود

    مثلا میگفتن امام ها خودشون نمیخورن میدادن بقیه امام علی نان نمک می‌خورد

    آخه مثلا امام ها اگر با نان نمک سر میکردن چطوری تو میدان جنگ دلاوری میکردن عضلات قوی داشتن. یا مثلا چطوری ثروت مند ترین بودن اگر روی گلیم زندگی میکردن

    اصلا شغل اصلی حضرت محمد خدیجه چی بود ؟تاجر بودن جزو سران قریش بودن ثروتمند بودن.

    چطور بی پول بودن تونستن وقتی تحریم شدن اونقدر خرج کنن.

    این خرافات هست.

    ……..

    من مرضیه مسکن دیگران نیستم

    من ناجی نیستم نجات دهنده نیستم .

    من مشرک میشم اگر فکر کنم توانایی تغییر دیگران دارم .

    من مرضیه وقتی میام وقت انرژی زمان پولم برای دیگران میزارم از زندگی خودم دور میمونم

    دیگه نمیتونم پیشرفت کنم.

    وقتی که میتونم برای خودم

    واقعا وقتی که میزارم برای دیگران باید برای خودمان بزاریم .

    من نمیخوام دیگه مسکن دیگران باشم.

    واقعا وقتی نصیحت کمک من در دیگران تغییری نمیزاره من چرا دیگران را نصیحت کنم.

    واقعا وقتی نصیحت می کنی داری توجه میکنی

    پس از اصل اساس همون وارد زندگی خودت مبشه. چون داری درخواست می کنی از جهان هستی .

    واقعا همین من وقتی برای دیگران نصیحت میکنم مخصوصا تو زندگی مشترک داشتم ساعت ها دوستانم نصیحت میکردم .همین توجه به این موارد وارد زندگی خودم شد و منم ناخواسته با همسرم وارد بحث شدم .

    چون با نصیحت و دلسوزی برای دیگران از اصل اساس همون وارد زندگیم شد و خودمم دچار دقیقا همون مشکل شدم .

    من نمیتونم باید بدانم مگه من خدام بخوام کمک دیگران کنم چون این فکر من یعنی خدا نمیتونه کمکش کنه و شرکه.

    واقعا استاد همیشه همین طوری من مثلا می رفتم بیرون به یه نیازمند کمک میکردم یهو می دیدم تا آخر مسیر 30 نفر سر راه من گرفتن برای کمک‌.از این به بعد دیگه تغییر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 1976 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام مرضیه عزیز

      خیلی ممنون از کامنت صادقانه ای که گذاشتید.

      این صداقت شما نشون از این میده که آماده تغییر شدید و دیگه اون دیدگاه و قضاوت دیگران اولویتش کم تر شده در شما ….

      وقتی این حجم از صداقتتون رو دیدم واقعا تحسینتون کردم و گفتم چقدر عالی تنوستین خودتون رو بشناسین و چقدر عالی جسارت گفتن این موارد رو داشتین…

      همه ماها دارای این نقاط ضعف شخصیتی هستیم منتهی یا هنوز خودمون رو نتونستی بشناسیم و فکر میکنیم نه دیگه من که خوبم و این حرف برای دیگرانه و اونا باید خوب بشن درموردش،یا که اصلا جرات رو ب رو شدن با خودمون و جرات بیان کردنشون رو نداریم.

      خداوند به همگی ما برکت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مرضیه گفته:
        مدت عضویت: 333 روز

        سلام آقا هادی

        ممنونم از اینکه دقت گذاشتید و کامنت طولانی من رو خوندید

        مهم ترین بخش حل هر مشکلی این که در قدم اول بپذیریم آره ماهم این مشکل داریم

        مثلا تا وقتی نپذیری اضافه وزن داری هیچ وقت رژیم نمی گیری

        منم خودم ایثار گری الکی که فکر میکردم کار پسندیده ایی هست رو ریختم دور و الان متوجه شدم که اینکارهای خوب من در اصل بی لیاقتی خودم دارم ثابت میکنم به جهان هستی .

        یعنی میگم من ارزش ندارم طرف مقابل ارزش داره

        آدم باید خودخواه باشه و همه چی برای خودش بخواد.

        یک دنیا متشکرم دوست عزیز موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 253 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ،،

    یگانه خالق آفرین من ،،

    تنها قدرت مطلق کل گیتی پهناور ،،

    سلام و درود خدمت خانواده بزرگ عباس منش ،،

    آقا دست من هم بالاست به نشانه منم تجربه کردم ،،

    خیلی وقتا خیلی موقعیت ها احساس ارزشمندی خودم رو گره زده بودم به کمک کردن به آدمای اطرافم ،،

    به قدری که اصلاً خودم مقصر زندگی بدشون میدونستم و پیش خودم میگفتم فلانی چون فلان فامیل من میشه فلان اعضای خانواده منه باید اوضاعش درست بشه و خیلی جالب بچه ها که خودم ته چاه بودمااا !!

    الله اکبر ،،

    ینی خودم از لحاظ رابطه از لحاظ ذهنی از لحاظ مالی از لحاظ عاطفی از همه نظر توی بدترین شرایط ممکن بودم و همش به خودم میگفتم من باید فلانی و فلانی نجات بدم از بدبختی ،،

    باباااا تو اگه بیل زنی باغچه خودتو بیل بزن لامصب ،،

    و الآن به لطف آگاهی های دوره مقدس احساس خود ارزشمندی استاد عزیزم که دستی از دستان خداوند مهربانم دارم کمکم متوجه میشم که میخواستم دست و پا بزنم که من ارزشمندم ، من لایق پول و ثروتم ،، خدا ببین اگه من پولدار بشم به همه کمک میکنما ، من آبرو ندارم پیشت که با کمک کردن به مردم پیش تو آبرو پیدا میکنم ،، قشنگ یادمه کلمه ها بچه ها که بکار میبردم ،، خیلی جاها آرزو میکردم کمک کننده باشم ،، توی خونه خودم روضه خوانی بگیرم ،، همه جا اعلام کنم من فلان و فلانم من نوکر ائمم من آرزومه خادم حرم اهل بیت بشم الآن دارم میفهمم دارم کمکم متوجه می‌شدم که خودمو بی ارزش میدونستم ،، میخواستم با این کارا با کمک کردن بقیه تعریف کنم ازم ،، توی رابطه انقدر گند میزدم که با بی ارزش شمردن خودم که اصلاً ترجیح میدم راجبش ننویسم ،، آره ،، ما واقعاً خالق همه چیز خودمونیم ،، بچه ها اصلاً خیلی جاها خیلی چیزای خوب حتی برامون پیش میاد خودمون با عقبه ذهنی که ( بی اعتماد به نفسی ، نداشتن احساس خود ارزشمندی) قشنگ 180 درجه بر میگردونیم نتیجه رو و به کثافت میکشیم اون چیزارو ،،

    بی نهایت میتونم مثال بزنم

    آقا توی مدرسه خاطره دور درسم عالی بود برای اینکه ی دانش آموز دیگه ای کمکش کنم فقط برای اینکه بهم بگه رفیق خوبی هستی گند میزدم به درس خودم ،،

    توی دانشگاه که اصلاً به نظرم برای من دوره تخریب تمام باور ها و احساس ارزشمندی هام بود ،، میلیونها اطلاعات شر و ور و پوچ ،، هزاران عقاید پوسیده ی مشت بی سوادی که مارو مجبور میکردن به پذیرفتن اونا ،،

    ینی توی بازار کار من خیلی بیشتر درباره معنویات یاد گرفتم تا شر و ورای توی دانشگاه ،،

    توی فرهنگ های کشورهای دیگه حتی ،،

    آقا تو اومدی تو ی کشور دیگه اوکی تلاشت و بکن مسیرتون ادامه بده به هدفت برس چرااااا همش حس بد چرا همش میخوای ی کاری اضافه تر بکنی که طرف بگه و تو بشنوی این ایرانی ها ، ایرانی ها مهربونن کمک میکنن ،، همین ،، اونوقت دهن خودت سرویس بشه که یارو قوزبیت ازت تعریف کنه ،،

    توی مهمونی ها ،، وای وای وای کریم ولله مسلمون نیستی ،،

    ینی استاد که این مثال زدن من ذوب شدم قشنگ ،، ینی از پنج شیش سالگی من قشنگ احساس میکردم حمال اختصاصی کل مهمونی ها و ختم ها و عروسی ها بودم قشنگ ،، ینی به حدی که یاد ندارم تونسته باشم بدون درد سر ی وعده غذایی راحت و آسوده خورده باشم و البته که جهان پاسخ میده و تویی که خودت و مشتاق نشون میدی صاحب مهمونی تا .. همه چی میریزه گردنت ،،

    بعد میشینم ی وقتایی با خودم فکر میکنم چراا من زندگیم هزار و هشتصد درجه با خواسته هام فرق داره ،، خوب عزیزدلم ،، اولاً اینکه خدارو صد هزار مرتبه شکر به هدایت الله کریم شنوا و بینا شدی داری کم کم ، قدم به قدم آگاهی دریافت میکنی تا خواسته هات و خلق کنی ،، بعدشم این دیوار سی ساله بتنی باید یواش یواش تخریب بشه و به یاری الله کریم باور های فوق‌العاده الهی بسازی با نور با روشنایی ،،

    ایمان دارم اعتماد صد در صد دارم همینطور که میلیونها اتفاق خوب و عالی برام افتاده از زمانی که هدایتم کرده خداوند مهربان به سمت خودش به تک تک خواسته هام و نتایج بی نظیر خودم خلق میکنم و با افتخار سجده شکر میکنم به درگاه الله کریم و کردیت و اعتبار تمام دستاوردهایم را به او میدهم و خداوند را شاکرم که لذت میبرم از بیشتر و بیشتر شناختن خودم از بودن توی این فضا این سایت از گوش دادن به صدای استاد عزیزم آروم میشم انرژی میگیرم و واقعاً با جون و دلم لمس میکنم آگاهی های بی نظیر و و هزار درصد ایمان قلبی دارم که این آگاهی ها از جانب الله کریم عطا میشه

    و خوشحالم از اینکه واقعاً حسش میکنم تک تک خواسته هامو ،، دقیقاً همینجوری که تا حالا رسیدم بقیشونم دونه دونه خلق میکنم به یاری الله کریم ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای این فایل زیبا و آرامش بخشت ،، شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  7. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم،چقدر شما خوشتیپ و خوش اندام و زیبا رو شدید.

    خیلی خوشحالم که چهره شما رو دیدم و صدای شما رو شنیدم.

    برای من که با شما هم دهه هستم این صحبت‌ها کاملا روشن و عیانه و با توجه به بودن و شنیدن صحبت‌های دوستانی که عمل نمیکردن و بعد خودمون هم گرفتار همین تله شدیم.

    یعنی استاد جان هم خودم در جایگاه همه چیز دان و سفارش کننده و کمک کننده بودم و حتی زمانی خودم هیچی نداشتم به دیگران کمک میکردم و اصطلاحا از جان گذشته،از خود گذشته ،ایثارگر و …بودم.

    و هم بزرگواران بی عمل رو دیدم.حتی بعد از اومدن تو سایت شما هم گیر این کارها بودم و انگار خودم رو ناجی میدونستم که زندگی همه رو درست کنم .

    نه تنها نتونستم بلکه همون موقع احساس کردم چقدر احساس خوبم ضعیف شد.با اینکه توصیه شما تو همه دوره ها اینه که به هیچ کس هیچی نگین و فقط عمل کنید تا نتایج خودشو نشون بده.

    اتفاقا امشب کامنت سعیده عزیز خانم بزرگوار توحیدی سایت رو تو احساس لیاقت خوندم در این مورد.دلسوزی کردن برای دیگران تو عمق باورهای ما رفته.حتی حالا که آگاهی داریم باز هم تحت تاثیر قرار می‌گیریم.

    اما استاد جان با گذشته تفاوت پیدا کردم،دیگه الان نمیپرم برم کمک کنم.الان حضور ذهن بهتری پیدا کردم تا دلسوزی نکنم و جای خدا خودمو نزارم.

    استاد ایمان شما به قانون قابل ستایشه،شما صد در صد خودتون رو عامل میدونید،تو قانون سلامتی ایمان بیشتر نمود پیدا میکنه،شما از روز شروع تعهد دادید و هیچ تقلبی نکردید و نتیجه در جسم شما عیانه.

    خب در هر مسئله ای آدم اینقدر تعهد داشته باشه و قانون رو درست بدونه و اجرا کنه لاجرم موفق میشه .

    این داستان منه ابراهیم هست که هنوز نتونستم با اینکه شنیدم درک کردم یه جاهایی عمل کردم ولی هنوز شیطان بعضی اوقات مسلط میشه.

    راهکار این موضوع اینه که بدونیم که ما خدا نیستیم و همه به خدا به یک اندازه نزدیک هستیم. هر کسی نتیجه باورهای خودش رو میگیره و هیچ کس سر سوزنی در زندگی دیگران تاثیر نداره.

    استاد جان تنها راه درست زندگی رو شما بهمون نشون دادید و اون ایمان به خداوند عالم مطلق و قادر مطلق و خالق مطلق هست.همه رو بسپاریم به خدا هم خودمون رو و هم دیگران رو.دیگران رو کاری باهاشون نداشته باشیم و خودمون هم مشغول کار کردن روی خودمون و تمرین تسلیم شدن بشیم و خداوند رو باور کنیم .

    خواسته هامونو بگیم و بنویسیم،شکرگزاری کنیم،رها باشیم،احساس خوب داشته باشیم و بدانیم تو این دنیا و اون دنیا خدا همه کاره است و باورش کنیم.بدونیم همون خدا از روح خودش در همه ما دمیده و ما رو خالق زندگی خودمون کرده بصورتیکه ما باور میکنیم و خلق میشه.

    استاد جان بین حرف زدن و باور داشتن و عمل کردن دنیا تفاوته.همون دوره سلامتی رو یادم بیاد که بهتر بازخوردش رو میبینیم و قابل لمس تره.

    خب من اول راهم تازه دارم میفهمم عمل میکنم ولی خدا شاهده بچه ها ی سایت فوق العاده هستن،خیلی خوب مینویسن،اصلا اکثریت کامنت نویسها درکهای بالایی دارن و البته استاد شایسته هم که مکمل شماست و عالی مینویسه و راهنمایی میکنه و من در حال لذت بردن و یاد گرفتن هستم و امیدوارم که منم بتونم یه روزی بگم استاد این نتیجه منه.

    حرف برای گفتن زیاده و دوست دارم روزی برسه همه بچه ها بیاییم پیش شما و کلی با هم صحبت کنیم و شما هم راهنمایی کنید.

    از مدیر فنی عزیز و خانم فرهادی محترم هم سپاسگزارم.

    بی نهایت دوستتون دارم

    هر روز عشقم به این خانواده اضافه میشه.

    سلام منو به استادشایسته عزیزم برسونید

    خدانگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    آرزو کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 512 روز

    سلااااام ،هلو ،هاییییییی

    وای که چقدر ذوقمند شدم . فایل رو گوش نداده خواستم یه تشکر اساسی از استاد جونم و خانم شایسته بکنم سپاس ویژه …

    یه استاد داریم عاقاااااااا نمونه نمونه است تبریک به هممون

    عاخ از عصر به بعد در اثر یه خبری که شنیدم یه کم بهم ریختم و تموم قوانین رو هی با خودم مرور میکردم دیدم چشام یه جوریه و الان میخواستم بگیرم بخوابم

    که گفتم برم عقل کل یه گشتی تو این خونه گرم و عاشقانه بزنم که دیدم واووووووووووو استاد فایل جدید گذاشته به به نوش جونمون گوارای وجودمون ؛اما عجب از همزمانی موضوع فایل با خبری که من شنیدم خداوند اینگونه آدم ذو سوپرایز میکنه که عاشقشم

    برم فایل رو عاشقانه و با این لبخند بر لب آمده ببینم یوهوووووووووو هورااااااااااااا

    خدایا دمت گرم میدونم هیچ وقت دیر نمیکنی

    استاد مرسیلر استاااااااد یوز یاشا یاشا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  9. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 544 روز

    سلام ب استاد عزیزم چقدر خوشحالم هدایت شدم

    استاد من تا الان هزار باز این کار راهنمایی و گوش شنوا داشتن را بارها و بارها امتحان کردم وآدم های متفاوتی جذب میکردند که مدام درباره مشکلاتشون میخواستند حرف بزنند منم گوش میدادم و هم دردی میکردم

    من چون خودم وارد جریان زندگیشون میشدم و اتفاقات مشابه را جذب میکردم چنان فرکانسم پایین می امد و همش اعصاب خوردی بود تا این که از خدا هدایت خواستم و درباره ی آدم و مسئله اش خدا هدایتم کرد و دیگه تصمیم گرفتم که ب درد و دل آدم ها ب هیچ عنوان نشینم و حتی ی کلمه هم گوش نکنم دیگه حوصله هم نداشتم چون میدونستم با توجه کردن ب اون موضوع اتفاقات اون طوری با آدم های این طوری جذب میکردم

    وقتی تصمیم گرفتم زندگی هر کسی ب خودش ربط داره و دخالت نکنم چون خودشون زندگی خودشون را رقم میزنند دیگه کم کم آدم هایی با این سطح فرکانس ازم دور شدند حالا با گفتن این که من دوست ندارم مشکلاتت را بشنوم و این که شما میگید هر کسی با هم فرکانس خودش چفت میشه اینه من این باور کردم چون تجربه کردم درست بهم میگند خیلی بی احساسی یا این که خودتت نگیر همیشه این طور نیست ولی این خوب یاد گرفت مدت زیادی پای درد و دل این اون بودم و جز دردسر و اتفاقات ناجالب چیز دیگه ی برام نداشت ب جای این که کمک کننده باشم تازه بعد ی مدت متوجه این که خدایا من را از این شرایط نامناسب نجات بده

    استاد اون قدر خوشحالم که خسیس باشم با کی حرف میزنم و چی میشنوم و چی ببینم من فقط میخواهم خسیس بودن زمان و زندگی و حال خوب را مهم تر از اطرافیان بدونم دیگه مهم نیست که خواهرم و مادرم یا هر کسی که ازم ناراحته که کنار درد و دلش نمیشنیم خودم درگیر مسئله هاشون کنم من کبوتر با کبوتر و باز با باز را دقیق دیدم من دوست خودمو و مسئولیت زندگی خودم را در اختیار بگیرم سال ها اون طوری تصمیم گرفتم و نتیجه هاشو دیدم این بار این طوری تصمیم گرفتم و لذت هاشو دیدم

    استاد کلامت حق من ایمان دارم چون تجربه کردم و میدونم مسیر درست این جاست و اینجا خدا من را هدایت کرده چون راهش خدایی

    من ممنون بابت سایت قشنگتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  10. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است خداوندی که بالاترین عدالت رو در سطح کل هستی دارد با سیستم و قوانین بلاتغییری که در سازو کار جهان حاکم کرده است خدایا شکرت و سپاسگذار هستم .

    درود بر استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز امیدوارم شاد و سلامت و سعادتمند باشید .

    درود خدمت همه دوستان عزیز و خوب.

    از خداوند بزرگ سپاسگذارم که همواره هدایتگر ما هست و همزمانی رو درست و بموقع پیش میاره ، من دیروز توی جلسه 18 روانشناسی ثروت 1 توی کامنتم یه قسمت از کامنتم رو در مورد همین موضوع که ما واقعا نمیتونیم توی زندگی و سرنوشت کسی به اندازه ذره ای تاثیر بذاریم و در موردش مفصل نوشتم ، دیشب این فایل رو دانلود کردم و الان با دقت فایل رو دیدم و بعد کامنتها رو خوندم دیدم برای اکثر دوستان همزمانی بوده یعنی زمانی که لازم داشتن که آگاهتر بشن به این فایل و اگاهی بموقع هدایت شدن تا آگاهتر بشدن .

    خداوند اگه بخواهد کسی رو هدایت کنه خودش از بینهایت راه میتونه هدایت کنه و فقط خداوند کافیه برای هدایت کردن در صورتی که شخص بخواهد و دنبال اگاهی باشد حتما خداوند هدایتگر خواهد بود .

    اما اگه آمادگی نباشه هر کسی هرچقد تلاش کنه روی طرف هیچ تاثیری نمیتونه داشته باشه و اگه ما برا این موضوع تلاش کنیم خودمون رو خسته میکنیم و سعی بیشتر موجب اهانت کردن به خودمون میشیم و وقتی کسی توی فرکانس تغییر نباشه امکان نداره توی زندگی شخص تغییری ایجاد بشه .

    استاد توی فایل های مختلف در مورد فضای مجازی صحبت کردن و گفتن من اصلا هیچ وقت توی فضای مجازی و اینستاگرام کاری نداشتم و اتلاف وقت و انرژیه و کاری نداشتم ببینم دیگران چیکار میکنن و سرم به کار خودم بوده و توی سایت فعال بودم خب من هم بنا به حرف استاد اینستاگرتم رو کلا از گوشیم حذف کردم پس من تونستم مسیرم رو اصلاح کنم و تمرکزم رو روی خودم بذارم اما با وجود حرف استاد و صدها بار که من به همسرم گفتم که این چرندیات اینستا رو نبین و هر چی بخوای توی سایت هست و ذهنت رو جهت بده به سمت اگاهی های سایت و ورودی هات رو اینجوری کنترل کن. تلاش من بیهوده بود با وجود این که استاد رو هر دوتامون خیلی دوست داریم و با ذوق فایل های دانلودی رو می‌بینیم اما همسرم همین لحظه هم توی اینستاست و یه لحظه نمیتونه بیخیال اینستا بشه .

    نتیجه این که من 100٪ میتونم روی زندگی خودم کنترل داشته باشم اما به همون میزان کوچکترین تاثیری در زندگی کسی ندارم .

    پس تلاش می‌کنم کل انرژیم رو روی خودم بذارم و سعی کنم بهتر درک کنم که هر کسی مسئول زندگی خودشه .

    موفق و پیروز باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: