آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساناز فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    به نام رب

    همیشه دوست داشتم به آدمها کمک کنم و با دیدن شادی آنها شاد می شدم و وقتی از آن محیط خارج می شدم احساس شعف می کردم و از کودکی این خصوصیت در من نهادینه شده بود. من ناخودآگاه محیط و شرایط رو کنترل می کردم تا همه چیز خوب پیش برود. دیدن آدمهای دلسرد و غمگین قلب مرا فشرده می کرد و احساس میکردم باید کاری کنم و گاهی دچار شک می شدم چون اختیار دارم باید به همه کمک کنم؟ (شاید اشتباه فکر میکردم بعنوان دست خدا باید هرکاری از دستم میاد انجام بدم) و اگر نتیجه نمی داد خودم را سرزنش میکردم با اینکه تلاش می کردم اما اگر اتفاق خوب رخ نمی داد میگفتم نتیجه مهم است خدا که اشتباه نمی کنه پس تو یکجا اشتباه کردی و خودم را محاکمه می کردم و به راههای دیگری فکر میکردم که اگر اینها به ذهنم می رسید نتیجه خوب در مورد اون افراد حاصل می شد و اگر مسئولیتی به فردی می سپردم اما نتیجه خوب نداشت اگر در ظاهر آنها را سرزنش نمی کردم اما در ذهنم آنها را سرزنش می کردم و میگفتم فقط خودم باید کارهام رو انجام بدم و گاهی اوقات به آنها احساس گناه می دادم در واقع این احساسی است که خیلی در وجودم تمرین و دریافت کردم و تلاش می کنم با دوره احساس لیاقت از احساس شرم و گناه رها شوم. (وقتی پدرم تغییر فرکانس داد و جسمش را ترک کرد هم، فکر میکردم من باید نجاتش می دادم وقتی این موضوع را در عقل کل مطرح کردم جوابهایی به دستم رسید که خیلی به من کمک کرد و یکی از کامنتها منو تکان داد چون متوجه شرکم شدم در این کامنت نوشته بود تمام اینها نجوای شیطانه که شرک به دل شما بندازه و به جایی برسی که به خودت قدرت بدی اگه کاری میکردی این اتفاق نمیفتاد!! مگه مرگ و زندگی بقیه دست شماست!

    متوجه شدم چقدر مخفیانه دچار شرک هستم و فکر می کنم این افکار و رفتارم درست است.

    همیشه با خودم میگفتم با اینکه این همه تلاش می کنم و روی خودم کار می کنم اما اطرافیان من هیچ تلاشی نمی کنند چرا من پیشرفت نمی کنم و دنیا، شرایط و اتفاقات جدید برای من رقم نمیزنه برای همین یک برهه زمانی ناامید شدم و مثل بقیه جامعه زندگی کردم اما وقتی دوباره شروع به یادگیری کردم و با سایت و دوره کشف قوانین زندگی آشنا شدم متوجه ترمزهای ذهنی شدم و مطمئن شدم ترمزهایی دارم الان با شنیدن این فایل مطمئن شدم یکی از ترمزهام تغییر دادن و کمک به دیگران است. همیشه خواستم همه رو باهم بالا بکشم و زورم نرسیده اما اگر روی خودم کار میکردم و بالا می رفتم شاید بهتر می توانستم مفید باشم. الان تلاش می کنم احساساتی نشوم و با دیدن افرادی که خوشحال نیستن به خودم بگم خدا همان اندازه که به من نزدیک است به آنها هم نزدیک است. بعضی وقتها فکر می کنم شاید به آدمهای اطرافم کمک میکنم تا خودم راحت تر زندگی کنم. قبلا جای آدمهای دیگر فکر میکردم و راه حل پیدا می کردم و باعث میشد روی خودم تمرکز نکنم و بخشی از وقتم صرف انجام این کارها میشد، یک دوره این کارها رو انجام ندادم اما دچار عذاب وجدان زیادی شدم وقتی اون افراد نتیجه نگرفتن. حتی زمانی که تصمیم گرفتم از محیط دور شوم اتفاقات ناگواری افتاد که نتوانستم این کار رو انجام بدم و مجبور شدم بیشتر به جای آنها فکر کنم. (حتی چندبار فکر کردم اشتباه کردم به صحبت های استاد گوش کردم و روی خودم تمرکز کردم، باید مسیر خودم و دلسوزی و کمک به دیگران رو ادامه می دادم و خیلی نجواهای دیگری که مرا مستاصل کرده بود و می خواست همان مسیر غلط رو ادامه بدم)

    همه این موضوعات باعث شده که خیلی از خودم دور بشم و خواسته هام رو ندونم و صدای قلبم را نشنوم و احساس می کنم کودک درونم که سالها او را رها کردم و سرزنش کردم ناراحت است و پاسخی به من نمی دهد. من همیشه هرچیزی که فکر میکردم ایده جدید است به سمتش حرکت میکردم همه جاهایی که فکر میکردم باید بروم میرفتم و تلاش میکردم اما نتیجه ای که باید رو نمی گرفتم الان نمی دانم آن اقدامات، ندای قلبم بوده یا افکار ذهنم؟؟

    اولین بار جمله استاد در مورد مسئولیت دیگران که شنیدم خیلی آرام شدم که من مسئول زندگی دیگران نیستم و این بار مسئولیت از دوشم برداشته شد و روی کاغذ نوشتم و به دیوار زدم تا آنرا نگاه کنم اما شنیدن این فایل خیلی نکات دیگری را به من گوشزد کرد. بخشی از این باورها در وجود من با دیدن سریال کلید اسرار و شاید برای شما اتفاق بیفتد و … در من شکل گرفته و باید آن را اصلاح کنم.

    اما شنیدن این فایل جدید نشانه دیگری بودو خیلی نکات خوبی دریافت کردم و باید مجددا آن را بشنوم تا بیشتر درک کنم و به آن عمل کنم. آنقدر از شنیدن این فایل هیجان زده بودم که می خواستم گوشی را به اسپیکر وصل کنم تا بقیه هم این آگاهی رو دریافت کنند و دقیقا همان لحظه استاد گفت الان نروید این صحبت ها رو مثلا به مادرتون بگید که خیلی داره حمایت می کنه که نخواد مسئول زندگی دیگران باشه … با شنیدن این صحبت ها منصرف شدم و مچ خودم رو گرفتم و متوجه شدم چقدر این موضوع در من ریشه دارد که حتی زمانی که در حال شنیدن این صحبت ها هستم هم وسوسه میشم این کار رو انجام بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    بنام یگانه هدایتگرم وبا سپاس از رحمتش که درهای هدایتش را برویم گشودتا مانند تولدی دوباره زندگی نو با اگاهی الهی اغاز کنم

    سلام استاد جان ومریم عزیرم وسپاس از شما عزیزانم که دستی از دستان خدا شدیدومن رو که راه را گم کرده بودم همچون پلیسی وظیفه شناس دستمو گرفتین وبه راه درست بردین اجرتان با خدا من که قدرت سپاسگزاری ندارم از عظمت کار شما ولطف بی نهایت خدایم.

    استاد جان همیشه درحیرتم تو تمام این سالها که قران نازل شده چرا کسی قرانو واضح واسون مثل شما بیان نکرده وهر کس اومده پیچیده ترش کرده وباعث شده مردم از خدا دور ودور تر بشن واصلا درک نکنند منظور خدا چی بوده منم مثل اکثر مردم بارها قرانو ختم کردم حتی با معنی ولی واقعا اون چیزهایی که نوشته بودن تو ترجمه را نه درک میکردم نه قبول وهمیشه از خدا عاجزانه میخواستم درک قران بهم بده ومفهوم واقعی اونو که هدف هدایت خدا بوده رو بفهمم . وبرعکس خیلی از افراد که هر کاری میخواستن میکردن حالا شاید یه توبه هم پشتش یا بی خیال بودن من از ترس خدا هیچ لذتی از زندگیم نبردم حتی پیش عموم هم روسری سرم میکردم تا خدابگه عجب بنده ای دارم خلاصه این جهل وخطا رفتن ادامه داشت ومن همیشه التماس خدا میکردم راه درستو نشونم بده اخه این چیزها که میدیدم وحتی انجام میدادم روقلبم نمیپذیرفت درستیشونو وچقدر فرصتهای زندگیمون رو از دست دادم با دلسوزی های بی مورد ومنم که بدتر از همه هرچی میشد فقط گریه میکردم ولی حتی جواب حرف زور طرفو حتی خواهر برادرمو نمیدادم فکر میکردم من ناراحت بشم اشکال نداره اونا ناراحت نشن یا همه جوره خودمو فدا میکردم یه موردش استاد باور میکنیدباردار بودم تهران برا یه سری ازمایشات رفته بودیم دلم لک زده بود برا یکم برنج بوش که توهتل میپیچیدمیمردمو زنده میشدم نرفتم یه پرس غذا بگیرم بعد وظیفم میدونستم برا خانوادم هدیه بگیرم باور می کنید هنوزم یادم میفته از کار خودم تعجب میکنم وخیلی اشتباهات دیگه به علت ندونستن قانون ولی با صحبتهای شما یکی ازاشتباهاتم که از باور غلط حمایت کردن از دیگران بود برام زنده شد.

    استاد من برای رسیدن به خدا حتی مدتی درویش شدم وچون تواین جمع خیلی هوای همو داشتن شنیدیم یکی از بچه ها که پسر همکار همسرم بودواز14.15سالگی میاومد خونمون وما ااونو خیلی دوست داشتیم وپدر مادرش از هم جدا شده بودن.ومدتی کار خیلی خوبی داشت ووضع مالی عالی ورشکست شده واز لحاظ مالی وروحی خیلی وضع بدی داره باهاش تماس گرفتیم از اهواز بیاد اینجا پیشمون حتی کرایه اومدن نداشت براش فرستادیم اومد وبعد چند روز باز همه هزینه هاشو دادیم برگرده ووسایلشو بیاره وسایل کامل زندگی رو داشت از اینورم ما اپارتمانی داریم که جای خیلی خوب شهرمونه اونم براش اماده کردیم ونهار شام هم هر وقت میاومد خونمون که هیچ اگه نمیاومد این همه راه براش میبردیم واز گوشت مرغ کیسه برنج پیاز سیب زمینی میوه هر چی مایحتاج زندگی بود برا خودمون میخریدیم سهم اونم میخریدیم ومیبردیم براش که اگه یوقت ما نبودیم یاچیزی خودش دلش خواست درست کنه استاد باور میکنید نتنها براش تولد میگرفتیم وقتی تولد بچه هامون بود از طرف اون هدیه میگرفتیم یوقت ناراحت نشه دستش خالیه خلاصه همه جوره هواشو داشتیم .

    بعد مدتی گفتیم یه مغازه لوازم یدکی میزنیم سرمایه از ما کار از اون پسرمم سال اخر بود گفت یه وقتای بیکاری میرم کمکش .استاد تموم سرمایمونو گذاشتیم وتمام طلاهامو هم فروختم حتی وام هم گرفتیم ومغازه روپر کردیم اقا رفت کارکنه .

    کمکم شروع کرد به ناسازگاری با پسرم وبنده خدا پسرم با انکه کارهای سخت رو انجام میداد خیلی ناراحت وعصبی شد همسرمم گفت دیگه نرومغازه وچون به اون اقا میگفت تو هم مثل پسرمی بهش سخت نگرفت هر چی فروش میکرد میگفتیم بدهی بده وجنس بگیر ماهم که هیچ قرارداد وچیزی باهاش نبستیم کم کم اومد نسازه وچون کار همسرم خوزستان بود ودیر به دیر سرمیزد .

    خلاصه ناراحتی های پیش اومد توحساب کتاب تا جایی که اومدیم مغازه رو جمع کنیم اقا اینقد زرنگ بوده وما ساده که جوری برامون حساب کرد که هزار تومنم مارو بدهکار دونست با وجود اینکه خودش دیگه تمام خرجاش از مغازه بود وما حتی اگه جنسی میاوردیم همون موقع پولشو میدادیم که مثلا کم نیاره.

    وقتی هم خواستیم شکایت ودادگاه بریم دیدیم هزینه وکیل هم خیلی زیاده وبقیه حقوقمونم باید جای وکیل ودادگاه بدیم .

    منم دیگه با شما اشنا شدم وباقوانین وتصمیم گرفتم با گفته شما پیش برم وهم اینکه همسرم هر وقت حرفش میشد اینقد حرص میخورد که حالش بد میشد برای سلامتی همسرم و کلا ازبین بردن ناراحتی وحرص خوردن توخونه. گفتم اصلا دیگه کسی حق نداره حرفشو بزنه وبیاین تودلمون ببخشیم وازش بگذریم خدا خودش عادله هرچی صلاحه همون میشه.

    ببخشید طولانی شد ولی خواستم دوستانی که این کامنتو میخونند بدونند بقول شما هرکس هرجاییه جای درستیه ومانمیتونیم زندگی کسی روتغییر بدیم همونطور که ما با دلسوزی خواستیم به یکی کمک کنیم ولی کلی به خودمون ضرر زدیم نمیدونستیم که خدا به اندازه برا همه است وما خدانیستیم که بتونیم زندگی کسیو تغییر بدیم تازه خبردارشدیم اونم به جایی نرسید همه روفروخت وخرج کرد وباز رفت رو شرایط اولش بله تاکسی نخواد نمیشه کاری براش کرد باید هرکسی خودش بخواد تغییر کنه وگرنه از دست هیچ کس کاری برنمیاد .

    ولی خدارا هزاران هزار مرتبه شکر کهمنو به این مسیر هدایت کرد وباقوانین اشنا شدم وفهمیدم نه کسی روبت کنیم نه دلسوزی کنیم .و

    اینکه هیچ کس مهم تر از خودمون نیست وهی کس وهیچ چیز ارزش اینو نداره که بخواد حالمونو بد کنه .

    استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم به خاطر این فایلهای زیبا تون که سرشار از درس زندگی درسته.

    واز دوستان عزیزمم ممنونم بخاطر بیان تجربه هاشون که باعث اگاهی بیشترمون میشه.

    همگی در پناه اگاهی های الهی با حس خوب=اتفاق خوب تا بی نهایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سپیده منصوری گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    به نام یگانه رب جهانیان

    سلام خدمت استاد عزیزم،مریم‌جانم و همه دوستانم

    خدارا شکر میکنم که وعده اش حقه و اجابت میکنه هر کس را که فقط به او توکل می کنه و تنها از او یاری می خواهد

    همیشه و همیشه از خدا میخوام که باورهای اشتباهم رو بهم بگه،بهم آگاهی بده که بتونم بهتر روی خودم کار کنم..

    و خداوند پاسخ من رو داد که کاملا متناسب هست با موضوع این فایل بی نظیر و استاد جان شما با این فایل ارزشمند و گوش سپردن به هدایت الله به واسطه درخواست یکی از دستانش( خانم شایسته عزیزم) و انتشار اینهمه آگاهی بی بدیل مهر محکمی پای دریافتهای من زدید..

    ماجرا ازین قراره که من حدودا 18 سال که کارمند هستم،دیپلم که گرفتم اومدم به یکی از شهرهای بزرگ و پیشرفته کشور که خواهر بزرگترم اونجا ساکن بودن، و اونموقع اینقدر مشتاق بودم که درآمد داشته باشم تا بتونم به خانواده ام کمک کنم که دانشگاه دولتی قبول شدم و نرفتم و گفتم چند سالی میرم سر کار و بعد دانشگاه( خانواده من اوضاع خیییلی بدی نداشتن،من دوستداشتم ژان وارژان باشم).. من درخواست دادم و دستان خدا آمدند و پیشنهاد کاری و کارمندی و بعد پیشرفت و دریافت مدرک در زمینه شغل خودم و درآمد خوب …تا جاییکه من بعد از یکسال کمک کردم خانواده ام مهاجرت کردن و هزینه اجاره ها چون بالا بود من پذیرفتم که بخشی از هزینه هارو بپردازم و این آغاز خدایی کردن من برای خانواده ام بود..

    هزینه کرایه خونه ،دانشگاه خواهرم،فلان کمک به فلانی،و کلی مخارج دیگه و من با عشق و احساس وظیفه اینکارها رو انجام‌ میدادم همه اش هم به مامانم میگفتم این روزی شماست که خدا از طریق من بهتون میده .. اونموقع میتونستم همزمان برای خودم مثل آب خوردن سکه بخرم،سرویس طلا،نیم ست،ساعت گران قیمت،دهها ادکلان از بهترین برندها،بیرون میرفتم ی دفعه سر تا پا ست میخریدم و میومدم خونه و سفرهای هوایی …….ولی به شدت غصه خانواده ام رو میخوردم،هر چی واسه خودم میخریدم واسه خواهرم و بقیه می خریدم که بهم بچسبه،و کمک های من به جز مالی ،به صورت مشاوره هم شده بود و همه خیلی بهم احترام میگذاشتن و من به شدت احساس تاثیر گذاری میکردم..یادمه حتی پدرم چندین بار میگفتن: کاش تو فرزند اول من بودی و من کلی به خودم افتخار میکردم و به دلسوزی ها و مشورتهام بیشتر ادامه میدادم..

    بعد از دواجم هم خیلی ناراحت بودم که چرا من پدر و مادرم رو تنها گذاشتم،اگه شب و نصفه شب چیزیشون بشه چی؟؟؟!!!..چون عادت داشتم تو منزل پدرم شبها میرفتم بالای سرشون مطمئن میشدم نفس میشکن و آرام میشدم بر میگشتم به اتاقم و می خوابیدم..

    بعد از عروسیمون هر بار از منزل پدرم بر میگشتیم من کلی تو راه گریه میکردم که تنهان و… و کلی هر بار به خودم شده فشار میاوردم فقط واسه لبخند پدر و مادرم و خانواده ام و بعد همسرم هم اضافه شدن به این جمع..اونقدر غصه همه رو خوردم،اونقدر حتی موقع خوردن یک خوراکی، لذت نبردم و همه اش میگفتم:الان فلانی چی میخوره؟؟ ( در حالیکه اوضاعشون خوب بود) ولی من عادت کرده بودم به خدایی کردن،و……

    وقتی پدر عزیزم رو از دست دادم شوک بزرگی به من وارد شد و دیدم من هیچ کاری نتونستم بکنم و بیشتر چسبیدم به مامانم و…

    خلاصه که چند روز پیش به خودم اومدم دیدم همه اونهایی که من غصه اشونو میخوردم خیلی شرایط خوبی دارن،الان زندگیشون از من رشد بیشتری داشته و من که اونموقع اینقدر شرایطم عالی بود همه چیزم رو الکی و فقط برای کمک به فلانی و بهمانی فروختم و از دستم رفت…

    و حالا هیچکس سراغ نمیگیره که فلانی الان تو شرایطت اوکیه ؟؟ چون نمیتونن باور کنن که در حال حاضر زندگی من فقط ی دکور…

    من برای هیچکس نتونستم کاری کنم،اونها خودشون چون فقط روی زندگی خودشون تمرکز داشتن رشد کردن خداراشکرررر

    و من چون حواسم به فراوانی نعمت و ثروت توی زندگیم نبود همه چیزم رو از دست دادم..

    اونهفته بعد از درخواستهای فراوان از خداوند، خدا به یکباره این موضوع رو به من یادآوری کرد و گفت دست بردار از دلسوزی و خدایی کردن،بچسب فقط به زندگی خودت،،حتی به همسرت هم کاری نداشته باش،همه به من دسترسی دارن..و…….من به خودم اومدم و دیدم بلهههههههه نا خواسته کاری کردم که مدارم از مدار اونموقع اطرافیانم پایینتر اومده..و

    و با شنیدن این فایل عالی و به موقع تصمیم جدی گرفتم،اهرم نوشتم و خیییلی خوب دارم روی خودم کار میکنم و از هر چیز زندگیم لذت می برم و به هیچ عنوان احساس دلسوزی ندارم..فکر میکنم چون اهرم فشارم خیلی قویه خیلی خوب تونستم تمرکزم رو از دیگران بگیرم و فقط خودم باشم و خدا و شادی..عاشق همه عزیزانم هستم ولی دیگه دلم نمی سوزه..بیشتر عاشق خودم شدم

    مطمئن هستم من که قبلا شرایط و مدار مالی خیلی خوبی داشتم دوباره هم خواهم داشت..

    استاد ی چیز دیگه اینکه من فهمیدم دریافت باورهای غلط و ترمزهامون هم تکامل میخواد..حتما باورتون میشه که من کلا یادم رفته بود ی زمانی شرایط مالیم چقدر خوب بود..فکر میکردم همیشه همینطور بودم..و مطمئن هستم حالا هم طوری تمرین میکنم و کار میکنم که ی روزی یادم بره چقدر مدارم پایین بوده( تو این روزها) مثل شما و خیلی از دوستان عزیزم در سایت

    بپذیریم و باور کنیم خداوند تنها نیرویی است که به احوال درون و بیرون ما آگاه است و ما فقط بندگی کنیم و تسلیم باشیم و بزاریم خدا هم خداییش رو کنه..

    خداوند میلیاردها سال که داره خدایی میکنه بهش اعتماد کنیم.

    استاد عززیزم عاشقتونم

    مریم مهربون و عزیزم عاااااشقتم

    خدایا شکررررررررررررت

    روز و روزگارتون پر پناه الله یکتا عاااااالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3985 روز

    سلام می‌کنم خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته مهربان و تمام دوستانم در این سایت مقدس. سال ‌ها پیش من یک مشتری داشتم که کار نماسازی ساختمان انجام می‌داد برای طراحی نما نزد من می‌آمد. وقتی من با استاد عباس منش آشنا شدم مثل خیلی‌هایی که این اشتباه را مرتکب شده‌اند در مورد آموزش‌های استاد با این فرد و افراد دیگر صحبت کردم. فایل‌های رایگان استاد را در اختیار آنها گذاشتم. این دوستم هم فایل‌های رایگان را از من گرفت اما آن موقع اهمیتی به آنها نداد چون آمادگی استفاده کردن از آنها را نداشت اما من الان می‌فهمم که با توجه به تعالیم دوره احساس خود ارزشمندی (لیاقت) چون من احساس ارزشمندی و مفید بودن نداشتم دنبال کمک کردن به افراد و مفید بودن در زندگی دیگران را داشتم. فکر می‌کردم به اندازه تاثیر مثبتی که در زندگی افراد دیگر می‌گذارم آدم مفید و ارزشمندی هستم و ارزشمندی و مفید بودن درونی خودم را باور نداشتم.

    د وست من یا همان پیمانکار نما فایل‌ها را نگه داشت و از آنها استفاده نکرد تا اینکه مدت‌ها بعد شرایطش روز به روز بدتر شد و بیکار شد و دنبال کار می‌گشت حتی پیش من آمد و از من خواست که برایش کارفرمای نما معرفی کنم من هم احساس می‌کردم که حالش خوب نیست و اعتماد به نفسش به شدت پایین آمده است. بعد از عید نوروز با من تماس گرفت و گفت یک کار طراحی نما دارد و از من خواست کارش را انجام دهم پیش من آمد و گفت قبل از عید اتفاقات بدی برایش افتاد گفت از داربست یک نما بالا رفتم و افتادم دستم شکست بعد به بیمارستان رفتم آنقدر هم شرایط مالی ام بد شد که برای عید نتوانستم چیزی برای پذیرایی از مهمان‌ها بخرم فقط مقداری نقل گذاشتیم و آنها را می‌خوردیم. به فکرم رسید که شما فایل‌های استاد عباس منش را به من دادی سراغ آنها رفتم و شروع به گوش دادن کردم احساس می‌کردم این‌ها همان صحبت‌هایی هستند که الان من نیاز به شنیدنشان دارم بعد آنقدر گوش کردم که حالم خوب شد. در تعطیلات عید من و همسر و فرزندم پولی برای خرج کردن نداشتیم اما حال ما خوب بود و مشکلی احساس نمی‌کردیم. وقتی آدم احساس ارزشمندی را در درونش پیدا کند به خاطر نداشتن پول احساس بی‌ارزشی نمی‌کند. بعد از عید افراد مختلف با من تماس گرفتند و به من پیشنهاد کار دادند و از من خواستند برایشان کار کنم . بعدها به من گفت که قبل از این تغییرات می‌نشست و سریال‌هایی را در ماهواره نگاه می‌کرد که در آن افراد از زندگی ناامید شده بودند و به فکر خودکشی بودند وقتی آدم به احساس ناامیدی برسد به سمت چنین ورودی‌هایی هم هدایت می‌شود و البته چنین ورودی‌هایی باعث احساس ناامیدی می‌شوند .

    مثال دوستم نشان می‌دهد که وقتی یک آدم آمادگی ذهنی برای تغییر کردن نداشته باشد کسی نمی‌تواند تغییرش دهد اگر من هم این فایل‌ها را به ایشان نمی‌دادم به خاطر آمادگی اش به سمت آنها هدایت می‌شد . همانطور که تا وقتی آمادگی شنیدن آنها را پیدا نکرد آنها فقط داخل گوشی‌اش بودند و حتی یک دقیقه برای شنیدن آنها وقت نگذاشته بود .

    این دوستم در گذشته یک فرد موفق در زمینه نماسازی ساختمان بود و پروژه‌های نماسازی زیاد و بزرگی را در سطح شهر و جاهای دیگر کار کرده بود و وضع مالی خوبی داشت اما به تدریج از مسیر باورهای درست خارج شد و توانایی تامین هزینه خورد وخوراکش را هم نداشت اما بعد از تغییراتی که از طریق فایل‌های استاد عباس منش در خودش ایجاد کرده بود تا زمانی که اطلاع داشتم تمام بدهی هایش را پرداخت کرد و یک اتومبیل صفر مدل بالا خریده بود . خدا را شکر املاک زیادی خرید و وضع مالی خوبی دارد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Sahra گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    سلام استاد عزیزم

    این فایل رو زمانی گوش میکنم ک تازه قدم 5 رو تمام کردم، ک دو جلسه این قدم همین موضوع بود و دوباره برای من مرور شد.

    وقتی قدم هارو شروع کردم هر روز و هر روز به درک بهتری از قوانین رسیدم، درقدم 3، این جملات شده بود سر لوحه ی من ” مهم نیست با چه دلیل و منطقی، احساس تون بده، شما دارید خودتونو به گاری وصل میکنید و از نعمتها دور میشید “. اهمیت احساس خوب داشتن در مدت زمان بیشتری از روز و درک کردم.

    همون روزها من داشتم نقش ناجی و مشاوره رو برای نزدیکانم بازی میکردم، حرص وجوش میخوردم، عصبانی میشدم، میخواستم مشکلات بقیه رو حل کنم، به بقیه مسیر درست و نشون بدم، ساعتها صحبت میکردم و بعضیاهم ک اصلا گوش نمیکردن و انجام نمیدادن و این بیشتر منو عصبانی میکرد.

    وقتی احساس خوب اصل قانون بود، تصمیم گرفتم هر مساله ای ک باعث میشه احساس بدی تجربه کنم بزارم کنار، بررسی کردم بخش عظیمی مربوط به دیگران میشد، متعهد شدم این انرژی های پخش وپلا رو صرف خودم کنم. ساعت کاری بیشتر، هدف انتخاب کردم، فایل گوش میدادم و کم کم از اون مدار خارج شدم و طعم لذت بخش ارامش و چشیدم.

    من به این اگاهی بطور قطع نرسیده بودم ک نمیشه دیگران رو تغییر داد، من فقط چون میخاستم به اگاهی های قدم 3 عمل کنم، خودمو به فرکانس مناسب تر رسوندم.

    به قدم پنج ک رسیدم تازه فهمیدم داستان اصلی چیه. و از بیخ و بن، ناجی گری اشتباهه، احساسی بودن دلسوزی کردن، تلاش برای تغییر دیگران یعنی جاهل بودن،

    حالا بررسی کردم ک چقدر نقش من در این زمینه پر رنگ بوده، سالهای قبل، پای چه درد دلهایی ک نشسته بودم، ازشکست عشقی دیگران گرفته تا مسائل خانوادگی و فردی. چقدر از اینک مسکن ژلوفن بودم احساس شعف میکردم خخخخ. بمن میگفتن خانوم مشاور، ک خلا احساس ارزشمندیم باهمین ها پر میشد. حتی مصمم بودم رشته دانشگاهیمو روانشناسی بزنم ک بشم مشاور مردم. چه خوب ک در دو دانشگاهی ک این رشته رو زده بودم قبول نشدم خخخ.

    جالتر اینک همه این اشخاص خوشی هاشون با بقیه بود، مسافرتها، جشن ها، من دعوت نمیشدم، بابت این مساله گاهی ناراحت میشدم ک اره فقط ناله هاشون برای منه، من کمکشون کردم من گوش شنوا بود، خلاصه مشرک بودم.

    اولین تغییراتم با قانون افرینش بود، ک همین اتفاقات برای شما هم افتاده بود، و این حرف شما ک من مسئول حال بد دیگران نیستم، من مسئول احساسات خودمم، اولین تلنگر برای من بود، انقدر تکرار میکردم فایل گوش میدادم ک دیدم اشناها دوستان هم خوابگاهی ها دیگ نمیان برای درد دل.

    اما یک نوع متفاوت تر رو درخانواده ادامه دادم، درسته درد دل نبود، اما میگفتم خانواده ام باید تغییر کنن، مشکلاتشونو من حل میکردم، خلاصه بازم افتادم تو تله.

    حالا ک برمیگردم عقب، میگم چقدر نشتی انرژی، چقدر بحث و جدل برای تغییر دیگران، و

    الان در صلحم با خودم با دیگران، الان حالم عالی تره، الان میگم من انرژی میخوام برای زندگی خودم،خواهر من، برادر من، دوست من، خودش بخواد تغییر میکنه، خدا همرو هدایت میکنه، من کیم!

    هنوزم جا داره این افکار و باورهای جدید بهتر و بهتر بشن، اما از اینک در این مسیر هستم واقعا خوشحالم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2968 روز

    سلام به استاد عزیزم

    بخدا استاد من این فایل رو دیده بودم یعنی دقیقا این صحبت این جمله که تو هیچ مسجدی به اندازه سایت عباس منش نام خدا برده نشده رو من یادمه که شنیدم حالا رویا بوده خواب بوده نمی‌دونم بخدا.این قدر که شک کردم نکنه من یه فایل قدیمی رو دارم گوش میدم برگشتم دیدم نه فایل جدید امروزتونه حالا بقیه ماجرا چیه رو برم گوش بدم ببینم چی برام داره حالا جالبیش اینه من امروز تصمیم گرفته بودم تمرکز کنم روی فایلهای توحیدی و مهمتر از اون تصمیم داشتم به عشقم بگم محمد عزیزم لطفاً شما تمرکز کن روی مغازت منم می‌خوام تمرکز کنم روی سایتم و نمیتونم هی هر بار به تو انرژی بدم خودت به خودت میتونی کمک کنی منکه تو ذهنت نیستم من فقط میتونم ببینم تو ذهن خودم چه خبره اونو کنترلش کنم کمم میارم.یه پیام مهمی برام فرستاده خدا مطمئنم چون من باورم اینه که خدا در هر لحظه با هر نفس ما داره ما رو هدایت می‌کنه و هرچقدر این باوره قویتر میشه من حواسم جمع تر میشه برای هر حرکت دقت کنم به نشانه ها که دارند با من صحبت میکنند و خداست که داره از طریق نشانه ها منو هدایت می‌کنه و دنبال کنم اون نشانه ها رو بدون معطلی.

    تا اینجا فهمیدم خدا داره میگه تو مسکن شدی حالش بد میشه طرف تو باید وقت بگذاری دلداری بدی تا حالش خوب بشه باز دوباره فردا و فرداش روز از نو روزی از نو.تمرکزت رو از روی انرژی دادن و خوب کردن حال این بنده خدا بردار مرضیه جان وقتت داره تلف میشه آب داری تو هاون میکوبی.راهکار چیه دنبال تغییری میبینی من آرامش دارم تو نداری میبینی من فروشم بهتر از تو هست خودت میدونی دلیلش کنترل ذهنیه که سعی میکنم داشته باشم و میدونی از چه طریق با چه آموزشهایی صورت گرفته دوست داری شما هم شروع کن این قدر انرژی از من نخور.

    آقا بخدا من کم آوردم من تو کار خودمم موندم من خودمم نیاز دارم خدا هدایتم کنه من که خدا نیستم منم یه بنده محتاج هدایت خدام.

    و در مورد این مسأله آخرم درسته من هم بارها شده که یک سری چیزها رو برای افراد گفتم یه گوش در بوده یکی دروازه بعد از یه مدتی همون آدم همون حرف منو میاد میگه فلانی بهم اینو گفت عجب حرفی زد چه نکته طلایی رو گفت قشنگ منو درک کرد و فهمید ایراد کارم چی بوده بعد من با خودم میگم خوب منم که خودمو خفه کردم اینو حالیت کنم تو حالیت نمیشد چطور اون گفت آب بود رو آتیش تو و خیلی لجم در میومد و فکر میکردم که میخواد بگه تو حرفت بی ارزش بود یا تو بلد نیستی درست راهنمایی کنی یا بخاطر حرف تو نبود حرف اون روی من تاثیر داشت خلاصه میخواد منو بی ارزش جلوه بده الان فهمیدم نه باز همون مداره هست اون زمان که من می‌گفتم این تو باغش نبوده زمانی که آمادش شده شنیده عملم کرده نتیجه هم گرفته قانون باز بهتر بهم ثابت تر شد.و از این به بعد گرچه انصافا تو 99 درصد موارد میگم هر جور خودتون میدونید خودت بهتر میدونی بخدا من نمی‌دونم تجربه ای ندارم ماشاالله خودت عاقلتری بهتر میفهمی و چه باری از رو دوش خودم با همین چند تا جمله برداشتم مدتهاست ولی بازم جا داره بهتر بشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهشید صالحی گفته:
    مدت عضویت: 475 روز

    به نام خداوندقدرتمند وروزی رسان من

    سلام و عرض ادب خدمت دوستان واستادعزیز

    خیلی تلاش میکردم به دیگران کمک کنم و کتاب خوب که می‌خوندم درموردش حرف میزدم بادوستانم یافایل های استادروگوش میدادم براشون می‌فرستادم امامتوجه شدم عمل نمیکنن که هیچ ومنم مسخره میکنم وازمسیرخارج میکنن اصلاهیچکس ونصیحت نمیکنم دوماه تمرکزم روی خودمه هم ازکسب وکارم درآمدی به دست آوردم هم آرامشم بیشترشده ازخداسپاسگزارم وازش می‌خوام همیشه درمسیردرست بمونم و همچنین خداروشکرمیکنم که استادروجلوی راهم قرارداد.

    ازاستاد ممنونم که چنین فایلهای باارزشی رودراختیارمون میگذارن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 253 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،

    تنها قدرت مطلق کل هستی الله کریم است تمام ،،

    سلام و درود خدمت تک تک دوستان عزیزم ،،

    انشالله که همه سراسر انرژی مقدس ذات الهی درونتون و لمس کنید و لذت ببریم همه از این جهان فوق‌العاده شاهکار خدای مهربانمون ،،

    تمرکزت فقط روی خودت باشه (( یادت نره ))

    این دقیقاً جمله ای که مدام دارم با خودم تکرار میکنم ،،

    و بیشمار فکرای خلاف این قانون دارن میان تو ذهنم ،،

    الله اکبر ،،

    دیدی ی کاری و میخوای انجام ندی کل دنیا دست به دست هم میدن ،،

    فلانی درباره بچه هاش باهات صحبت می‌کنه

    فلانی با زنش مشکل داره

    فلانی سرش درد می‌کنه

    یکی .. درد می‌کنه

    باباااااا ول کنین

    من دیگه اون سید محمد رضا قبل نیستم ،،

    بعععععلههههههه

    آره

    دیده گوش مفت ندارم برای هیچکدومتون

    دیگه ذره ای تمرکز روی احدی غیر خودم نمی‌زارم

    و همین چند روز فقط همین چند روز بچه ها

    کم مونده بال در بیارم

    چرااااا

    حالم خوبه

    احساس میکنم سبک شدم بخدا

    احساس سبکی میکنم

    نه با خودم بد حرف میزنم ، از بیرون از ذهنم که دارم روش کار میکنم ، همش میگم بابا تو تنها رفیق همیشگی منی گلم ،، عزیزم ،، قشنگم ،،

    عاشق کی باشم آخه از تو قشنگ تر ،،از تو عزیز تر ،،

    تو اصلاً میدونی کی هستی سلطان ،

    تو خودشی ،،

    آره ،

    تو همونی اگر بیاد بیاری همونی که تمام مخلوقات خداوند به مقامت زانو زدن ،،

    به مقام مقدس ذات الهی ات ،،

    عشق خدایی ،،

    خلیفه خدایی ،،

    آینه جلوه خداوندی ،،

    تو هم خالقی ،،

    الله اکبر ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای حضورت ،،

    ای مهربانترین مهربانان عالم ،،

    ای جلال و جبروت عظمت و شکوه کل کائنات ات ،،

    تمام مخلوقاتت تمام میلیارد ها کهکشان و بی شمار دنیاهای مخلوقاتت ذره ای از قدرت و عظمت توست ،،

    تویی ،،

    سلطان ،،

    فرمانروا ،،

    همه چی همه چی خودتی ،،

    اصل وجود خودتی ،،

    ریشه خود وجود ،،

    تو بودی زمانی که هیچ نبود ،،

    و تو خواهی ماند زمانی که هیچ نمی‌ماند ،،

    سر سجده فرود می آورم به درگاه مقدست و سراسر تسلیم تو هستم ای تنها تنها تنها خدای من ،، ای الله کریم من ،،

    شکرت

    شکرت

    شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    صنم گفته:
    مدت عضویت: 769 روز

    سلام شبتون بخیر من دوازده قدم رو گرفتم و یک تغییرات تو زندگیم داشتم خداراشکر ولی تو زندگی مشترک موفق نیستم و شدیداً احساس نیاز به محبت دارم و،واقعا خیلی دلم میسوزه لطفاً راهنمایی کنید کدوم فایل ها بهم کمک می‌کنه و اینکه رایگان باشه ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    مهرداد پورفردی گفته:
    مدت عضویت: 1227 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته سپاسگزار خداوند هستم که من رو با استاد آشنا کرد و چقدر آگاهی این فایل برای من تاثیر گذار بود منی که فکر میکردم دارم یاد میگیرم و دوره گوش میدم و ممکن بود که منم این کار اشتباه رو انجام بدم ولی دیدن این فایل دیگه به خودم اومدم که قانون که استاد گفتن یک قانون اصل و جامع است که واقعا اگر خود فرد آماده دریافت نباشد هیچ تاثیر در گفته های ما نیست و وفت خودم و انرژی که می بایست روی خودمان کار کنیم هم از دست می‌دادیم واقعا سپاسگزارم از استاد عزیزم که به موقعه شرایط من یک نشانه بود برای من که در مورد قانون و قوانین با هیچ کس صحبت نکنم و وقتم و انرژی ام برای پیشرفت زندگی خودم باشد .متشکرم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: