سپردن کارها به خداوند - صفحه 4

دسته بندی: معنویت

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: معنویتسپردن کارها به خداوند
11

سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی

قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
1

سلام
من پارسال داشتم جهیزیه می خریدم و خیلی نگران بودم
هر روز ۳ بار هر بار ۳ مرتبه با خودم تکرار کردم
“خداوند به طور معجزه اسایی جهیزیه مرا فراهم می کند ”
در عرض چند روز کارهام رو به راه شد و پول لازم جور شد و جهیزیه ام به لطف خدای مهربان جور شد.


1

سلام. بارزترین و مهمترین چیزی که اخیرا برام اتفاق افتاده رها کردن خودم در دستان خداوند بوده. من کلا آدمی هستم که همیشه سعی می‌کنم شرایط رو کنترل کنم. بچه اول خانواده بودم و هنوزم که هنوزه این اخلاق بزرگتر بودن توی وجودم هست. همش می‌خوام بقیه رو نجات بدم. مسولیت زندگی همه رو می‌خوام به دوش بکشم و …
بارها سعی کردم این کار رو نکنم و خیلی خیلی خیلی بهتر شدم اما هنوز هم گاهی این احساس سراغم میاد. چند شب هست که قبل از خواب خودم رو بجای اینکه بزرگتر و مسول زندگی دیگران بدونم یک شخص کوچک که خودش نیاز به مراقبت زیادی داره تصور میکنم و به این ترتیب خودم رو در آغوش خداوند تصور میکنم. خودم رو رها میکنم و از خدا می‌خوام که تکیه‌گاهم باشه و خودش مسولیت من و زندگیم رو به عهده بگیره.
نتیجه؟! آرامش فوق‌العاده زیاد و کاهش چشمگیر اضطراب و نگرانی.
خواستم بهش اشاره کنم تا ردپایی باشه از این احساس خوبم.
در پناه الله باشید.


1

سلام
من یک متر نو خریده بودم که گمش کرده بودم در واقع میشه گفت من گمش نکرده بودم چون پسرم به این متر خیلی علاقه داشت همش دستش بود هی همه چی رو متر میکرد و من همش نگران این بودم که مواظب متر باش گمش نکنی

خانمم چند تا مدارک پزشکی داشت که اونم گم شده بود

هم خانمم کل خونه رو برای مدارک پزشکیش زیر و رو کرده بود

و هم من کل خونه و جاهایی احتمالی رو برای پیدا کردن متر گشته بودم

متر حدودا چهار ماهی گم بود و مدارک پزشکی خانم یک ماه

من قشنگ میدونستم همه اینا تو خونه هست و فقط ما قادر به دیدن آن نیستیم

گفتم بیام از نیروی برتر. کمک بگیرم تا وسایلم رو پیدا کنم

اول گفتم اون آگاه هست که وسایل من کجاست

دوم اون به من میگه وسایل کجاست

سوم من متوجه میشم که اون به من میگه کجا رو بگردم

چهارم باور کنم و حرکت کنم و جاهایی رو میگه بگردم

یه روز تو خونه تنها بودم بی خیال یک دفعه یاد مترم افتادم به
یه حس یه نیرو بهم گفت برو زیر تخت دخترت رو بگرد
من رفتم اونجا رو گشتم فکر میکنید چی پیدا کردم بله درسته مدارک پزشکی خانم یه جوری زیر تخت قرار گرفته بود تا قشنگ نمیخوابیدی نمیدیدی

بعد دو روز بعد رفتم توی جعبه ابزارم وسیله ای بردارم بعد دوباره همون حس بهم گفت متر هم همیجاس گفتم من جعبه و کمد که جعبه ابزار توشه سه بار به طور کامل گشتم گفت کیف ماشین اصلاحت رو باز کن و توش رو بگرد
بله دقیقا متر هم اونجا بود

توحید و توحید در قرآن به همین ختم میشه

تو در این جهان نه اینکه لایق دریافت الهامات الهی هستی بلکه به طور غریزی الهامات برای تو ارسال می‌شوند واین جزع ذات انسان تعریف شده
و حالا برای اینکه تو این الهامات رو واضح دریافت کنی دستور العملش در قرآن اومده اول اینکه آرامش داشته باشی و برای آرامش غیبت نکن و مقایسه نکن و قضاوت نکن و حریص نباش باور کمبود نداشته باش و بخشنده باش و مهربان باش و عادل باش همون صفات خداوند رو در این جهان اجرا کن

و این نیروی برتر بهت میگه هر چیزی رو ازش طلب کنی
دوستان تمام کسانی که در اینجا جمع شدیم و تمام مردم جهان در جای هستن که خودشون خواستن

الهامات واقعی هستن و بر ما جاری هستن و فقط و فقط مشکل از ماست که به صورت واضح دریافت نمی‌شوند
پس دست از تلاش بر نداشته و در این راه استمرار داشته
تا دقیقا بتوانید الهامات رو دریافت کنید

چرا در قرآن از ابراهیم به عنوان توحیدی ترین انسان یاد کرده
چون به همه الهاماتش عمل عمل عمل عمل عمل عمل عمل کرده
فقط عمل مهمه بعد از دریافت سخن شیرین حق

من شنیده بودم که میگفتن مردم هر سوالی که از حضرت علی داشتن جواب درست رو به ایشان میداد و این چگونه بود فقط
توحید و ایمان علی به شنیدن جوابی که خداوند میدهد

پس بیایید بیشتر به خداوند اطمینان کنیم و کارهای خود را به او بسپاریم

اگر کاری سخت داره پیش می‌ره بدون اون راه درست نیست

راه خداوند آسان و بی دردسر هست
اینو بارها به خودت بگو تا یادت نره

همه اینا رو برای خودم نوشتم
گفتم شاید برای شما هم مهم باشه

دوستتون دارم


2

سلام به اعضای فعال گشت ارشاد غار حرا 🧑🏻‍💻👩🏻‍💻

الهی که حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس خدا سوار باشید.

دوروز پیش برام یک sms اومد که اطلاع دادن یک نفر یک خط ایرانسل رو با کد ملی شما تو سیستم ثبت کرده و اگر مال شما نیست به اپراتور مذکور مراجعه کنید و پیگیری کنید!

هیچی دیگه ،جاتون خالی نباشه،نجواهای ذهن شروع شد،یعنی چی؟چرا؟برای چی؟کار کیه؟چطوری میشه ؟چه قصدی داره؟چه کاری میخواد بکنه …اووو دیگه این ذهن داشت همینجوری برای خودش سناریو میخواست و این اتفاق هم زمانی افتاد که من شرایط رفتن به دفتر های خدماتی رو نداشتم و باید تا فردا صبح صبر میکردم.

خلاصه اومدم با خودم منطقی صحبت کردن که حتما اشتباه شده،ممکنه پیش بیاد،حالا درست میشه،الان که نمیتونی بری پیگیری کنی،پس کلا بهش توجه نکن،اگر ذهنت رو کنترل کنی همه چیز به نفع تو تموم میشه و فلان …

تا فردا صبح هم این نجوا ها میومد ولی من سریع جلوش رو میگرفتم و نمیزاشتم قدرت بگیره.

صبح که دخترها رو رسوندم مدرسه ،با حال خوب و شکرگزاری گفتم خدایا من باید هم قهوه بخرم هم برم برای پیگیری این سیم کارت…

قهوه رو می‌دونم کجا باید برم بخرم …ولی اینکه کدوم دفتر برم رو نمی‌دونم …

پس من میرم سمت کافه قهوه بخرم ،مدیریت بقیه ی مسائل با شما …

وقتی توی کافه ای نشسته بودم که همیشه هم همونجا میرم…انگار یکی بهم می‌گفت سرتو بیار بالا و اون سمت خیابون رو نگاه کن!!!

یعنی قیافه ی من وقتی دیدم دفتر خدماتی دقیقا جلوی کافه ست 😳درحالیکه این همه مدت ندیده بودمش.

خلاصه تا اومدم ذوق کنم و از خدا تشکر کنم باز نجوای ذهن اومد که حالا دفتر رو پیدا کردی،این مسئله اگر جدی باشه چی !!!میخوای چیکار کنی!منم بهش گفتم تو اگر یک چند لحظه سکوت کنی خدا همه کارها رو انجام میده!تو فقط ساکت باش لطفا!

دیگه رفتم توی دفتر و بهشون گفتم همچین پیامی برام اومده،خانومه گفت صاحب سیم کار خودتی ؟گفتی چی ؟یعنی چی؟😐گفت این خطی که الان توی گوشیته،به اسم خودت ثبت شده؟

بعد که فکر کردم به یادم اومدگفتم نه،به احتمال زیاد به اسم کسی برام خریدتش😐گفت خب چون اون آدم رفته سیم کارت خریده ،برای تموم خط هاش این sms می‌ره !!!

بعد رفتم تو ایرانسل من چک کردم،دیدم آره خط به اسم کس دیگه ست اصلا 😂😂😂😂وقتی هم بهش زنگ زدم گفت آره من دیروز یک سیم کارت جدید خریدم،جرا زودتر نپرسیدی 😂😂😂😂

یعنی قیافه ی من از دفتر پیشخوان تا خونه👈😂😂😂😂

یعنی این ذهن کارش فقط از کاه کوه ساخته!و البته کار خدای قشنگ من هم داشتن اراده ی کن فیکونه که اگر لحظه ای بر کوه تجلی کنه،نابودش می‌کنه 🫠😍🥰

عاااااااااششششششقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمااایه ی زندگیمه🩵💎


1

سلام به همه عاشقان خدا
من بارانم و دو سال پیش با دوره‌ای خود شناسی شروع کردم که خداوند من رو در این راه با استاد عباس منش آشنا کرد
از همون اول که سعی کردم روی باورهای خودم کار کنم وخواسته هام یه جور دیگه شد ازخدا
معجزه های کوچیک وبزرگ برام اتفاق افتاد شاید از دید کس دیگه ای اینها خیلی ساده است اما برای من که بعد بیست سال زندگی مشترک با رفتار نامناسب همسرم مجبور شدم زندگی و خانه ام را رها کنم معجزه بود.
همه چیز رو به خدا سپردم و اما با آرامش خیال هم تلاشم رو میکردم دخترام نزد من اومدن، تونستم یه خونه مناسب اجاره کنم خداوند کمکم میکنه و براحتی اجاره خونه جور میشه پول کم نمیارم و جهان حمایتم میکنه ،هدف بزرگی دارم که قطعاً خداوند کمکم میکنه کارهای لازم رو انجام میده برام تا بهش برسم من هم سعی میکنم که آمادگی دریافت رو داشته باشم تا دریافت کنم (از موانع ترس شک وشاید احساس بی ارزشی)) خدا رو هزاران بار شکر گزارم💚😍
بی‌شک که روی روان خودمون و باورهامون کار کنیم جهان جهان سخاوتمند هست 🌿
حق یارمون


1

به نام خدواند فراوانی ها.
سلام
«ناهید»
من امروز ظهر به خدا گفتم خدایا ازت میخوام یه مشتری برام بفرستی.
مطمئن بودم که این کارو برام انجام میده.

الان ساعت 18:53 گوشیم زنگ خورد. ناشناس بود.
قبل ازاینکه جواب بدم چشممو بستم و گفتم خدایا میدونم که کارتو کردی.ممنونم ازت.💚
جواب دادم.
و بهم سفارش 5کیلو گرم جنس داد.
منم با حس خیلی عالی قبول کردم.
به به به.
خدایا عاشقتم.
خیلی دوست دارم خدا جونم.
امسال واقعا واسم سال رویایی رقم زدی مهربونم.


7

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی صدهزار مرتبه شکرت از معجزات بینهایت خدا در زندگیم
چندروز پیش با ماشینی تصادف کردم خیلی حسم بد شد خداروشکر صدمه زیادی نبود اما چون ماشین صفر بود همسرم بسیار بسیار عصبانی شد و خودشم در شرایط روحی مناسبی نبود
و چند تا اتفاق به ظاهر بد پشت سر هم براش افتاده بود
خیلییی حالم گرفته شد با راننده بحث کردیم میگفت همونجایی خودم میگم میبریم صافکاری همسرم میگفت نه ماشین صفره باید یه جا درست حسابی که بتونه بدون رنگ در بیاره و منم گفت خودت تصادف کردی خودتم کفش آهنی میپوشی میری دنبال کارهاش خیلی سعی میکردم احساسم کنترل کنم لااقل بدتر نشه فقط تونستم با خواب کنترل کنم الحق خدا هم شرایط کنترل ذهن برام راحتتر کرده
به راننده زنگ میزدم بیاد جواب نمیداد میرفتیم پیشش دعوا میشد راهنمایی رانندگی رفتیم
همش میگفتزذذم خدایا چرا اینطور میشه چرا کار راح


2

بنام خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست
بنده در یک تریا کار میکردم بمدت ۶ ماه تا اینکه صاحبکار وظایف اضافه ای را بر عهده بنده گذاشت و من بخاطر شرایط مالیم و کرایه خانه یکماهی رو تحمل کردم و از اونجا که استاد گفتن تحمل نکنید و باعث نشتی انرژی شده بود برا من و یک روز ظهر بهم الهام شد الان برو خانه منم یکدفعه خداحافظی کردم و همه تعجب کردند و آمدم خانه و اعصابم ارام بود و کنترل ذهن میکردم و سپردم بخدا و گفتم خودش برام شرایط رو درست میکنه تا پنج روز بیکار بودم که امروز از جایی دیگه تماس گرفتن با ساعت کاری کمتر و همون حقوق گفتن بیا سرکار و خداوند گفته هر کسی تقوی الهی داشته باشد راهی برایش باز میکنم و یرزقه من حیث لایحتسب فقط باید روی باورهامون مدام کار کنیم تا نشانه ها رو ببینیم و در مسیر بمانیم و صاحبکارم حقوقمو برام واریز کرد و مبلغی بیشتر برایم واریز کرد که واقعا تعجب کردم و این پول از سمت خدا بود بنده ها دستان خدا هستند یا حق


1

سلام به دوستان توحیدی
این صفحه که برای من مسکن آرام بخش هست می‌خوام براتون از اتفاقی که برام افتاد تعریف کنم و بگم چقدر خداوند خیرالحافظین هست من خارج از کشور زندگی می‌کنم و هفته پیش اومدم ایران یک روز بعد از ظهر نزدیک غروب برای چند ساعت با خواهر و مادرم رفتیم بیرون موقع بیرون رفتن من خودم در را قفل کردم و فالله خیر حافظا و هو الرحمن الراحمین گفتم ولی حالا که این آیه را می گویم با اعتقاد قلبی میگویم وقتی برگشتیم خانه دیدیم در خانه باز است بله آقا دزده تشریف آورده بودند 😬
نمی دونید با چه حالی رفتم داخل خانه چون دو هزار دلار داخل کیفم داشتم وقتی رسیدم طبقه دوم و دیدم وسایل داخل کیفم و کوله پشتی را بیرون ریخته دیگه شما حدس بزنید حال من را فقط معجزه پروردگار مهربانم دلارها داخل کیف ودر زیپ کوچک داخل کیف بود فقط اگر زیپ کوچک را باز کرده بود راحت پاکت پول را می دید ولی زیپ را باز نکرده بود و روز قبل پول ایرانی را هم که داشتم جیب بغل کیفم گذاشتم او فقط قسمت اصلی کیفم را بیرون ریخته بود و یک ربع سکه و دو عدد پارسیان گوشه اتاق با بقیه وسایلم بود و گوشی اپلم روی میز خداوند تمام اینها را برای من حفظ کرد تمام اینها دم دست بود خدایا قوربونت بشم ای خیرالحافظین ولی سرویس طلا مادرم که داخل کمدش بود برده بود الخیر فی ما وقع انشاالله دزد دستگیر بشه و طلاهای مامانم پیدا بشه دعا کنید دوستان


22

به نام خدواند فراوانی ها.
سلام.
وای خدایییییی منننننن
چقدر باحاله سپردن کار ها ب خدااااا جووونم.
الله اکبر. الله اکبر.
واقعا دارم معجزه میبینم.
ماشینمون به یه مشکل برخورده بود دیروز.
دنده سر جاش نمیرفت و به سختی و به زور دنده عوض میکردیم.
از خداوند هدایت خواستیم.
یه بنده خدا سوار ماشینمون شده بود و بهش گفتیم. گفت روغن واسکازینش شاید کم شده باشه.
رفتیم تعویض روغنی و روغنشو عوض کردیم و اومدیم خونه.
ولی در طول مسیر باز هم دنده جا نمیرفت.
امروز صبح همسرم سرچ کرد گوگل دلیلشو فهمید. توی کلیپ آموزشی گفته بود باید روغن واسکازین عوض بشه که بتونید درست تر تنظیمش کنید.
نیاز به ابزار بود برای درست کردنش و ما فقط یه آچار فرانسه داشتیم که بزرگ بود و نمیشد که باهاش کاری کرد.
خداوند الهام داد که با دست این کارو بکن.
و با دست پیچو سفت کردیم.
شاید باورتون نشه.
از روز اولشم نرم تر دنده عوض میشد.
واقعا خوشحالم و شاد. بابت این انرژی ثابت.
الهی شکر
خدای مهربونم عاشقتم💚🤗


1

بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شکرت بابت این صفحه و این سوال الهی شکر لذت میبرم ازمعجزات خداوند
چند وقت پیش ماشین صفر تحویل گرفتیم کولر کار نمیکرد همسرم بردن نمایندگی بحث و دعوا به من گفتن از تهران پیگیری کن داءم زنگ بزن هی خودشون هم به شدت درگیر بودن به منم میگفتن اگر میخای کارت راهذبیفته باید با دادو بیداد داءم پیگیری کنی که اصلاً با روحیه من نمیتونستم این کار رو بکنم
از همسرم خواستم بزار بسپاریم به خدا خودش درستش میکنه
ایشون گفتن با تو خونه نشستن و با طمانینه حرف زدن هیچ وقت کارت انجام نمیشه این خط و این نشون
منم سعی کردم آرام باشم
تماس میگرفتم با احترام صحبت میکردم با این باور خدا بهترین افراد سر راهم میزاره و خودش کار منو دست میگیره
هر روز تماس میگرفتم بعضی وقتا هی میگفتن اینقدر زنگ نزن دیگه سعی کردم آرام باشم و با احترام پیگیری میکردم
چند هفته ای گذشت همسرم پرسیدن چی شد منم فقط میگفتم نگران نباش
اول هفته بود که دوباره گفتن درخواست درست نبوده از اول بفرستین و دوباره از اول منم دوباره پیگیری از نمایندگی یه بار اینا جواب نمیدادن یه بار اونا بالاخره دوباره از اول درخواست فرستادم
وسط روز بود از نمایندگی زنگ زدن گفتن رءیس نمایندگی گفته من خودم قطعه رو تهیه و نصب میکنم چون تا از تهران پیگیر بشین طول میکشه بخاطر رضایت مشتری
خدارو صد هزار مرتبه شکرت بتونم ایمانم همه جا حفظ کنم آرام باشم و بخدا بسپارم خدایا کمکم کن


1

به نام خدواند فراوانی ها
سلام
و خدایی که به شدت کافیست.
درحال خوندن کامنتهای دوستان گرانبها بودم.
امیدی در دلم برای سپردن کارها به خداوند جوانه زد.
توی دفترم نوشتم و زندگیم رو تماما به خداوند سپردم.
از همون لحظه که نوشتم منتظر نشانه ای از طرف خداوند بودم.
گوشیم زنگ خورد و همسرم خواب بود و بخاطر اینکه بیدار نشه رفتم توی حیاط تا صحبت کنم.
دیدم شیر آب سرویس بهداشتی باز بود و آب داشت ازش میرفت و آب رو بستم.
و فردی که باهام تماس گرفته بود برای شب من و همسرم رو به خونشون بصرف شام دعوت کرد.
واییییی که چقدر قانون دقیقه.
اصلا مات و مبهوتم.
قلبم داره از شدت شادی و تعجب تند تند میزنه
چقدر جالب بود برام این حس😍😍😍به به به


1

به نام خدای نازم…
سلام به شما دوست عزیزم …
من باز هم آمدم از معجزات دیروز زیبا برایتان بنویسم …
که قرار بود یه کاری انجام بدم و خیلی نگرانش بودم و خدا به بهترین شکل واسم انجامش داد …
دیروز چندین مشتری تماس گرفتند و نوبت میخواستند اما من نمیتوانستم قبول کنم …و یک عالمه در دلم ذوق کردم که خداوند اینقدر مشتری واسم میفرسته 💖
خداروشکر که اینقدر همه چیز عالیه ..


2

سلام دوستان عزیزم.
منم اومدم بگم که وقتی کار رو به خدا میسپاری،کار نمیکنه بلکه شاهکار میکنه….
من ۴ ماه پیش وارد دوره قانون سلامتی شدم.
خلاصه موقع ورود من ۷۸ کیلو بودم.
خلاصه پدرم هم همون دو هفته اول که من قانون سلامتی رو شروع کردم به مدت ۳ ماه رفت مسافرت و اصلا اصلا نبود که بخواد اروم اروم تغییرات من رو ببینه.
خلاصه من توی ۲ ماه اول ۲۰ کیلو وزن کم کردم و به ماه سوم که رسید ۳ کیلو دیگه هم کم کردم.
یعنی تا زمانی که پدرم بعد ۳ ماه از مسافرت برگشت و قرار بود برم دیدنش دختر ۷۸ کیلوییش شده بود ۵۵ کیلو!!!
حالا بگم از خصوصیات پدرم:
پدرم ویژگی های مثبت زیاد داره،دست و دلبازه،بسیار شکرگزاره،مهربونه
اما یا سری اخلاقای خاص هم داره.
مثلا به رنگ موهای دختراش گیر میده،به مدل ابرو،به نوع لباس پوشیدن.
حتی به رنگ لباسا و حتی نحوه راه رفتن و بعضی مواقع نحوه حرف زدن!
امان از روزی که ببینه که یکی از دختراش لاغر شده یا چشماش قرمزه.
میگه حتما باید ببرمتون دکتر ببینم چتونه.
خلاصه جدیدا عکس خواهرم که شهرستان زندگی میکنه رو توی گوشی دختر عموم دیده بود و میگفت چرا اینقدر لاغر شده.
به مادرم میگفت برو ببین چه مشکلی داره.
حالا تصور کنید منه ۷۸ کیلویی شدم ۵۵ کیلو و پدرم بعد از ۳ ماه برگشته و قراره برم دیدنش.
قبل از اومدنش مادرم چندین بار بهم گفته بود حالا جواب پدرت رو چی میخوای بدی‌؟
ولی من چون وارد دوره هم جهت با جریان خداوند شده بودم اصلا نمیذاشتم مومنتوم منفی بگیرم و اصلا بهش فکر نمیکردم و طبق اموزه های استاد فقط تو دلم میگفتم اون موقع بهش فکر میکنم.
من طوری تغییر کرده بودم که بعضیا بهم میگفتن ما از رو صدات شناختیمت.
خواهرم هم میگفت کلا شدی یکی دیگه فقط صدات عوض نشده.
حتی زن سبزی فروش سر کوچه هم میگفت چقدر تغییر کردی.
همسایمون بهم گفت اول که دیدمت نشناختمت فکر کردم خواهرتی.
خلاصه روز موعود فرا رسید.
پدرم از مسافرت برگشت.
فرداش تصمیم گرفتم برم.
همسرم و بچه هام گفتن ما نمیایم.
یه کوچولو نجواها شروع شد.
ذهنم میگفت زنگ بزن تا خواهرت هم باهات بیاد تا بابا به اونا حواسش پرت شه و به لاغر شدن تو کمتر گیر بده.
روحم میگفت الیس الله بکاف عبده.
این گفت و گوی ذهن و روح ادامه داشت تا اینکه روح پیروز شد و من با خدا رفتم خونه پدرم.
ارامش عجیبی داشتم.
پدرم درو باز کرد.
همو بغل کردیم و بوسیدیم.
معجزه شد!!
اصلا نفهمیییییید تغییراتمو!
رفتیم نشستیم رو مبل مشغول صحبت شدیم.
باز هم چیزی نگفت!
فقط نگاه صورتم کرد گفت چقدر رنگ و روت بهتر شده!!!
اونجا قشششششننننگگگ نگاه خدا رو حس کردم.
خلاصه فرداش هم رفتم باز چیزی نگفت.
فقط با لبخند یه نگاه کرد و با حالت شک پرسید یه کمی لاغر شدی؟!
پشتش سریع گفت ولی رنگ و روت باز شده!!!
این عکس العمل پدر من هیییییچی از معجزه برام کم نداره.
چون نذاشتم قبل از اومدنش نگرانی بیفته تو جونم.
موقع رفتن به خونشون شرک نورزیدم که قدرت رو بدم به بقیه.
گفتم خدایا تو برام کافی هستی.
میسپارم به خودت.
و خدا هم شاهکار کرد.
انگار چشم پدرم بسته شد و ایییییین همه تغییر سایز رو نفهمید.
خدایا ازت بی نهایت ممنونم


2

سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان گلم
من چقدر به این صفحه علاقه مند شدم 😍
خداروشکر با خواندن نتایجت‌ون کلی حس خوب میگیرم و انرژیم بالا میره برای همینکه نمیتونم از این صفحه دل بکنم
اومدم که یکی دیگه از معجزهامو بگم براتون
من از بعد عید امسال ۱۴۰۴ در حال خواندن برای امتحان نظام بودم و به خدا هم گفتم من فعلا مشتری نمیخوام میخوام تمرکزی بشینم سر کتاب هام گفتن ما همانا و نبود مار و مشتری هم همانا این تا وقتی خوب بود که من به مشکل مالی برنخورده بودم 😅 ولی توی این چند روز دوباره عقب نشینی کردم و از خدا مشتری و پول و کار خواستم و مثل همیشه چند بار در روز تکرار کردم خداوند افراد مناسب رو بر سر راه من قرار میده تا من به درآمد برسم و نشانه های فراوان که از در و دیوار داره میاد مشتری زنگ میزنه ، همکارم بهم کار پیشنهاد میده
خدایااااااا هزاران بار به اندازه قطر قطر آب های روی کره زمین شکرت بابت جواب دادن به فرکانس های من
منکه عاشقتم و میدونم هر گیری هم هست از خوده منه و از باورهای غلطم اگر هنوز کارم به قرار داد نرسیده مشکل فرکانس های منه وگرنه تو خیلیییییی قشنگ جواب میدی
دمت گرم واقعا
دوستان عزیزم اینو براتون گفتم تا یادم نرفته اینجا ثبت بشه و انشالله بازم میام از پاسخ فرکانس هام براتون میگم
دوستتون دارم 😍


2

سلام به همه
من یک کلاسی رو میخاستم که خیلی دوست داشتم تشکیل شه،مربی بهم میگفت واسه من کاری نداره من در عرض یه ثانیه تشکیل میدم ولی هیچ کس ثبت نام نکرده چه جوری میخام تشکیل بشه باید تعداد به حد نصاب برسه،دیگه دیدم به یک نفر گفتیم اول گفت:میایم بعد گفت :نمیام.
گفت یک کلاس دارم اون تعداد نفراتش زود به حد نصاب رسیده،من به اون علاقع نداشتم،همون لحظه گفتم حالا که این تشکیل نمیشه ولش کن من بیام همینو شزکت کنم،اقا اتفاقی که افتاد به محض اینکه از کلاس امدیم بیرون،گوشی خواهرم زنگ خورد گفتند ما سه نفریم میایم دونفرم از کلاس قبلی امدند و همینجوری کلاس به حد نصاب رسید کلاسی که اصلا قرار نبود تشکیل بشه،یهو تشکیل شد و خدا اون ادما رو اوردچون هرکی رو ما گفتیم نیومدند،ما فقط تونستیم یک نفر رو جور کنیم.پس من همون لحظه انگار تسلیم خدا شدم و خودش واسم جور کرد الان جلسه سوم داریم می ریم.🤲🏼


1

بنام خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست
بنده در تریا دانشگاه کار میکنم که قبل از عید ماه رمضان تعطیل شد بخاطر روزه و من حقوقی دریافت نکردم و صاحبکارم اول کار گفت ما تا حالا عیدی ندادیم به پرسنل چون ایام تعطیل از حقوق پرسنل کم نمیکنیم و خلاصه نزدیک عید شد من مونده بودم چه کنم برا کرایه خانه ام که دیدم ۵ تومان بحسابم واریز شد و پیام تبریک عید از طرف صاحبکارم اومد و امسال عیدی دادن به همه پرسنل و خدا خودش برام جورش کرد چون با ایمان سپردم بخودش و ماشینم چند وقتی بود یه صدایی افتاده بود تو موتورش و صبح ها با دردسر روشن میشد و چقدر استرس داشتم خلاصه سپردمش بخدا و گفتم میبرمش تعمیرگاه و خدایا خودت میدانی و شرایط مالی من و خلاصه یکشب ماشینم موند تعمیرگاه و امروز تحویلش گرفتم و فقط یه شلنگ باریک که به موتور وصل بود پاره شده بود و خلاصه با هزینه ۲۰ هزار تومان درست شد و وقتی خدا میگه مارمیت و اذ رمیت و لکن الله و رمی
یعنی اون تعمیرکار من بودم اون ماشینم من بودم حتی خود تو هم من هستی یعنی همه چیز خداست و هیچ چیز خارج از این انرژی هوشمند(خدا) وجود نداره و حالا خیلی کارهای دیگه رو مثل فروش مبلمانم رو بهش سپردم و سریعا مشتری اومد خریدشون اون‌مشتری هم خدا بود
خدا شنوای داناست تو فقط با ایمان کارها رو بسپار بهش و تسلیم باش باورش کن همین الهی شکر


1

سلام استاد عزیزم ودوستان بامعرفت وتحت هدایت الله
امروز اتفاقی افتاد که عهد کردم حتما ثبتش کنم
من چند روز پیش مقداری شوید خریدم وبعد پاک کردن و شستن آنها را برای خشک شدن روی پشت بام پهن کردم درحین پهن کردن گفتم خدایا اینها را به تو می‌سپارم چون کمی دیر پاکش کردم کمی زرد شده بود گفتم خدایا زودخشک کن تاازاین خرابتر نشود وخدای مهربان دوروز بسیار گرم را رقم زد بعد دوروز هدایت آمد که برو جمعش کن خشک شده اما من یادم شد شب بعدش باد شدیدی آمد ظهر همان روز بادی من یادم آمد سبزی ها روی پشت بام است گفتم حتما باد همه آنهارا از بین برده سریع رفتیم بالا اما در کمال تعجب دیدیم اصلا پارچه ای نیست کمی که دقت کردیم دیدیم مادر شوهر عزیزم این فرشته ناز خدا سبزی ها را جمع کرده
این اتفاق ایمان من‌را نسبت به حفاظت خدا از آنچه که به او بسپاری افزایش داد و عاشقانه خدارا سپاسگزاری کردم
واین مفهوم را درک کردم که خدایا به هرآنچه که از جانب تو به من برسد سخت فقیرم سخت
خدایا شکرت که اینقدر عشقی


1

مثال های از زمانی که کار می سپری دست خدا
دلم میخواست هفته قبلی برم درگز
اعلام کردم خونواده خواهرم دقیقه ۹۰ گفتن ما نمی یایم
برادرم هم گفت نمیام
پدر و مادرم هم گفتن کار داریم
منم واقعا دلم یه سفر میخواست
تنها بودم
گفتم خدا من بهت گفتم می‌خوام درگز برم حالا که هیچکی نمیاد پس بیا با هم بریم ول کن
من شروع کردم وسایلم رو چیدن و بستن
خواهر کوچیکم دیدم اومد گفتم اوکی دو نفری میریم
بعد میخواستم صبح اذان حرکت کنم یهو خواهر بزرگم زنگ زد گفت اجی بیا پیش ما تا همگی با هم بریم
شوهرم نظرش عوض شده گفته سر کار نمیره خانوادگی میریم درگز رفتیم جای شما خالی بی نهایت عالی عالی بود
باز جالبه چون بلد نبودیم کجا بریم و کجا قشنگه مدام به خدا میگفتم خدایا ما همه مهمان تویم خودت ما رو ببر و هدایت کن

و خدا هم روز اول گل کاشت جا برای اقامت پیدا نمیشد یه خونه روستایی تمیز پیدا شد
بعد اتفاقی یه جایی توقف کردیم به نام دره چهلمیر که گویا زیباترین نقطه درگز بوده
باز جالب تر از همه ما جایی پارک کردیم که دقیقا روبرو آبشار بود و فقط یک سکو خالی داشت اصلا یک همزمانی عجیبی بعدا رفتیم برای چرخیدن توی دره چهلمیر فهمیدیم بهترین نقطه برای موندن همون سکوی ما بوده با اونهمه زیبایی از تعجب شاخ در می یاورد آدم
بعد جوجه می‌خواستیم بزنیم زغال نداشتیم و هیزم نداشتیم
یهو تو دلم افتاد برم سمت یکی از شعله های بزرگ و بگم میشه ما توری مون بزاریم اونها هم با کمال میل پذیرفتن یکی از خوشمزه ترین جوجه ها شده بود چون از شب قبل تو مواد بود .نمی دونید چقدر خوش گذشت خوش گذشت با هزینه ای حدودا ۷۰۰-۸۰۰ هزار تومان دو روز به کل خونواده خوش گذشت
خدایی آدم می مونه چی بگه از اینهمه حس خوب

بنظرم فقط باید بسپری دست خودش اگه زرنگ باشی
من شخصا نمونه یک شخص کله شق و یک آدم متکی به خودم ولی فهمیدم تلاش بیشتر و استهلاک بیشتر و نتیجه کمتر نصیبم شده توی این زندگی ام با این سبک
زرنگی اینه مثل استاد عباس منش باشی و خودت بزنی به بی خیالی و حال خوب و واقعا بسپری خودت دست بالایی و بگی تو بگو چه کنم ؟
بعد


1

سلام دوست عزیز

هر روز صبح که از خداوند میخام حین رانندگی در شلوغی خیابان خودش برام رانندگی کنه ومن آرامش داشته باشم،،بارها کمکم کرده که با توجه به بزرگ بودن ماشین وعدم دید مناسب از اتفاقاتی که ممکن بود هزینه زیادی ایجاد کنه،جلوگیری کرده

یا در پرداخت هزینه هایی که برای کلاس فرزندم یا کلاسهایی که خودم میرم ،از راههای مختلفی اون هزینه به حسابم برگشته

یا انرژی خیلی زیاد وانگیزه خوبی که با هدایت خداوند وآزاد شدن ذهنم( از مسائلی که تصمیم گیری رو برای شروع کلاسهای آموزشی وورزشی وتوجه به خودم کم کرده بود )بدنبال تمرکزم روی شکر گزاری اتفاقات خوب روزانه ام ،هر روز ترغیبم میکنه که ادامه بدم وآرامش خوبی رو تجربه میکنم

دوست خوبی که خودش سر راهم قرار داده که از من با خودش در صلح تر ورها تره وچقدر در آرامش ارتباطی وآموزشی فرزندم حضورش کمک کننده است وذهنم برای تجربه زندگی قشنگ تر از نجواها ،آزاد شده ونسبت به قبل همزمانی انجام کارهام وارتباطات زیباتر واحساس لیاقت بیشتری برای دیدن زیبایی های زندگی رو تجربه میکنم

تجربه سورپرایزهای مختلف توسط دوستانم وخانواده ام
وارتباطات زیباتر وتجربه فراوانی بیشتر ودرخواست کردن راحت تر از قبل از خداوند که هر روز تمرکزم روی احساس خوبم وآرامشم بهتر از قبل هست.

سلامت‌ وبرقرار در این مسیر زیبا ادامه بدیم وشکر گزار باشیم