این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-01-07 21:22:002024-11-17 17:20:46«نقش عزت نفس» در دستاوردهای زندگی من
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته،همراهان عزیز در این سایت و همچنین خواستم تشکر و قدردانی از ۲ عزیزی که زحمات این سایت رو میکشند،داشته باشم
درست همین چند دقیقه قبل،بعد از اینکه یکی از فایل های استاد رو گوش دادم
و با شنیدن یک موزیک زیبا داشتم آماده میشدم که به رختخواب برم،با خدای خودم راز و نیاز میکردم
و ازش تشکر میکردم بخاطر هدایت من به این مسیر بسیار زیبا
و یکدفعه نمیدونم چطور این موضوع به ذهنم رسید که اگر عزت نفس پایینی داشته باشم
،خودم رو دست کم بگیرم و یا دوست نداشته باشم،
در واقع یک نوع شرک خفیف دارم
در واقع خود واقعی و خدایی که درونم هست رو نشناخته ام
و این موضوع انگیزه ای شد که این تجربه رو با شما در میان بگذارم
چون من کم کم یاد میگیرم خیلی از نقاط ضعف خودم در باره موضوع توحید رو شناسایی کنم
واقعا دوست دارم همانطور که از این مسیر لذت میبرم
هدف غایی رو که حرکت به سوی توحیدی شدن هست رو فراموش نکنم
با تمام تلاشم برای آباد کردن مزرعه دنیا،فراموش نکنم مقصد نهایی کجاست
واقعیت اینکه من با این ابزار سنجیدن هر فکر و عملم با توحید،خیلی از نقطع ضعف هام رو کشف میکنم
سعی میکنم جای خودم و خداوند رو بعضی وقتها تو ذهنم تغییر بدم
از خودم بپرسم اگر جای خداوند بودی و این همه نعمت و توانایی به انسان بخشیده بودی
انتظار داشتی اون چیکار کنه؟اونموقع میفهمم کار خاصی انجام نداده ام
از پتانسیل های وجودم همیشه استفاده نکردم
ولی در چند ماه گذشته با سعی و تلاش در درک این آگاهی ها و عمل به اونها
چه کار های خوب و خارق العاده ای (با توجه به شرایطم)انجام داده ام
ترک سیگار،استفاده از لباس و وسایل نو که در کمد ماه ها بدون استفاده رها میشدند، پوشیدن لباس های زیبا قبل از این برای تایید و تحسین دیگران بود و الان هر طور راحت هستم لباس می پوشم،در مواجه با انسان های ثروتمند یا قدرتمند احساس ضعف گذشته رو ندارم، وقتی روی خودم کار میکنم و قلبم گواهی میده که راه درسته،حرف دیگران مثل گذشته دلسردم نمیکنه،دیگه دنبال راه های موفقیت دیگران نیستم و دنبال دریافت الهامات توسط قلب خودم میگردم و بسیاری نتایج ریز و درشت دیگه که درسته با توجه به روند تکامل من این نتایج پایدار یا بزرگ نیستند ولی باعث دلگرمی و امیدواری من برای مصمم شدن هستند.
الان سعی میکنم مدام به خودم یادآوری کنم که عمل لازمه وگرنه این آگاهی ها فایده چندانی ندارند
چون اگر عمل نکنم،نتایج خوبی نخواهم گرفت
وباز دلسرد میشم،پس میفهمم هیچ چاره دیگه ای ندارم
مسیر رو درست اومدم،هدایت به اینجا و واقعا تغییرات همین چند ماه در مقایسه با گذشته من شگفت آور بوده اند
پس هروقت میترسم عمل کنم به خودم میگم خدا درون تو هست،اگر حرکت نکنی یعنی ایمان نداری
هم از آخرت میترسم که با این آگاهی ها دیگه بهانه درست و حسابی ندارم
هم از خدای خودم خجالت میکشم و هم به خودم میگم واقعا حیفه
که این مسیر رو قطع کنم چون پشت سرم که نگاه میکنم دست آورد های خیلی خاصی وجود ندارند
حداقل دوست دارم به آینده امیدوار باشم و نتیجه پایانی که انشاله مورد قبول واقع بشه
سلام خدمت همه ی عزیزان و استاد عزیزم و آبجی مریم عزیزم…
استاد یه اتفاقی برام افتاد چند روز پیش( دقیقا یادم نیست) که در حد خیلی خیلی زیادی خیلی خیلی حالم تغییر کرده و خواستم که با شما هم به اشتراک بذارمش… واقعا حالم عالیه خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
هر چقدر که جلوتر میرم دارم بیشتر متوجه میشم که تمام کانون توجه و افکار و باورهایی که حالم رو بد میکنه منشائش از کمبود هست و تنها و تنها راه خوب کردن حال کار کردن روی باور فراوانی هست در تمام جنبه ها…
من یه آدم بی نهایت مذهبی بودم و نمیتونم بگم چقــــــــــدر تغییر کردم و کلا یه آدم دیگه شدم و اتفاقات زندگی ام هم کامل تغییر کرده در این مورد خدا رو صد هزر مرتبه شکر و آنطور که میخواستم رو رقم زدم، اما، یک موضوع توی وجودم بود که مطمئن هستم ته وجود شایدم در وجود هممون به طور کامل هست و اون هم برمیگرده به تضادی که بین زندگی مادی این دنیا و زندگی در آخرت که توسط دین و مذهب در درونمون گذاشته شده و توی کلمون کردند، مخصوصا برای من که تو همه ی موضوعات اینطور بود نه فقط پول!!!…
من بی نهایت مقاومت داشتم توی این موضوع در حالی که هیچ هدفی نداشتم و اصلا نمیتونستم به هدفی فکر کنم توی این سه ساله (خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر باور فراوانی، من مدیون این باور و خدای این باور هستم تاااا ابـــــــد) و اینقدر مخفی بود که حد نداشت و در واقعا اینقدر فضای ذهنم رو گرفته بود که نمی تونستم به چیز دیگه ای فکر کنم چون اینقدر با اون عینک داشتم نگاه میکردم که اصلا یادم رفته بود که بابا دارم با عینک نگاه میکنما!!!
خدا رو شکر بابت این فراوانی…
تاا همین دو شب پیش که این افسردگی حاصل از بی هدفی خیلی داشت بهم فشار میاورد و خیلی داشت اذیتم میکرد و من فقط داشتم روی فراوانی کار میکردم و با تمام توجه و با تمام وجودم داشتم روی فراوانی کار میکردم که به قول حافظ انگار که از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند… بخــــــدا خیلی حالم عالیه، بخــــــــدا خدا خیلی خوبه این جهان همش لذت و عشق وحاله بی نهایته که در هر لحظه فقط داره بیشتز و بیشترش میکنه این خدای مهربون…
میدونید چی شد؟؟ روی تختم خوابیده بودم و فقط داشتم کار میکردم و تمام تمرکز و حواسم رو گذاشته بودم روی فراوانی تا ذهنم رو کنترل کنم حدود ساعت3 نصفه شب بود… یهو تو وجودم خدای مربهون گفت چرا نگرانی؟ ثروت ها و نعمت ها بی نهایته پاشو برو فقط نقاشیت رو بکش همه چیز هست…
فهمیدید چی شد بچه ها…
ثروت ها و نعمت ها بی نهایته، میدونید یعنی چی؟ یعنی اینکه همین الان هم در اینجا و هم در آخرت بی نهایت ثروت و نعمت در تمام جنبه ها هست که نامحدود هستند و کار خدای مهربون اینه که فقط داره بیشتر و بیشترشون میکنه… نمیدونم چند نفر متوجه میشوند چی میگم که نیازی نیست چیزی بفرستی اونور تا آخرتت رو آباد کنی، اونور آباد هست اینور فقط لذت ببر و تجربه کن.
چرا؟
چون بی نهایت ثروت و نعمت هست… واقعا نمیدونم چطوری احساسم رو بیان کنم… الان دیگه فقط نشستم و دارم با خیال راحت نقاشی میکشم و هر وقت هم برم، از ته دلم خیالم راحته استاد، از اونور خیالم راحته راحته راحته، خیلی درونم آرووم شده… نگران مردن نیستم چون میدونم اونور بی نهایت هست همه چیز.. اینجا فقط لذت میبرم، فقط نقاشی میکشم، همه چیز بی نهایت هست، اون چیزهایی که دوست دارم تجربشون کنم رو تجربه میکنم چون دوست دارم تجربشون کنم، هیچ دلیل دیگه ای هم نداره، هر جوری که دوست دارم زندگی میکنم، بعدش هم هر وقت رفتم اونور ادامه ی بی نهایت ثروت و نعمت رو تجربه میکنم…
نیازی نیست چیزی برای اونور بفرستم تا اونورم خوب باشه، نه، همین الان اونور بی نهایت ثروت و نعمت نامحدود و تمام نشدنی تا ابد هست، الان میفهمم که چرا خدای مهربون تو قرآن میگه که اخرت برای شما بهتره چون اصل فراوانی اونوره ه ه ه ه، قربونش برم مـــــــــن!!!!!
الان دیگه ثروتمندان رو بد نمیبینم چون میگم اینا کسایی هستند که قراره ثروت و نعمت بی نهایت اونور رو تجربه کنند پس اتفاقا خیلی هم خدایی و معنوی هستند.
الان دیگه فاصله ای بین نعمت ها و ثروت های دنیای مادی و آخرت نمی بینم، پیوسته هستند چون بی نهایت هستند و در بی نهایت قطع یا فاصله ای نیست، ادامه ی این زندگی متمولانه و سرشار از رفاه اونور هست و این چیزی که اینجا هست در مقایسه ی اونور هیچی نیست.
الان دیگه دنیا و آخرت رو جدا از هم نمیدونم در هیچ موردی خدا رو شکر…
الان میفهمم که شما چرا میگید اگه الان برم راضیم اگه الان نرم هم راضیم، چون اصلا فرقی نمیکنه بی نهایت بی نهایته، تمام نشدنی تمام نشدنیه…
وقتی که خدای مهربون اون الهام رو بهم کرد و اصلاً انگار وجودم چرخید و تغییر کرد، آیه ی (( یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه)) رو با تمام وجودم حسش کردم و ناخود آگاه اومد توی ذهنم و اومد روی زبونم و داشتم میخوندمش و نمیدونم چقدر گریه کردم اما از گریه کردن خوابم برد، انگار تمااااااااااااااااااام وجودم رو با یه وجود دیگه تعویض کرده بودند، اصلا یکی دیگه شده بودم!!!!!… یکی تو وجودم با عشق و شور گفت خـــــــــــب، حالا دیگه فقـــــــــــط بشینیم نقاشی بکشیم و با خودم گفتم آقا من تااا ابد دیگه هیچ کاری ندارم جز لذت بردن، الان عشقم نقاشیه می شینم نقاشی میکشم.
دیگه دنبال پول نیستم، دنبال لذت بردنم دنبال این هستم که اغلب روزها با عطش و یه حرارت سوزان بلند میشم به عشق نقاشی و تا شب توی اتاقم فقط نقاشی می کشم، خیالم تا ابد راحته که آقا بی نهایت ثروت و نعمت و آرامش و شادی و تفریح و هر چیز خوبی که میخوام و نعمت خداست هست، همین الان بی نهایت هست و تازه هی داره بیشتر و بیشترش میکنه.
در واقع جهان مادی و جهان آخرت در بازه ی بی نهایتِ ثروت و نعمت بی نهایت و تمام نشدنیِ روز افزون هستند…
تماااااااااااااام اون مسائل مذهبی از وجودم رفت و خیلی خیلی حالم خوب شده خیلی زیاد اصلا نمیدونم چطوری بگم یه آراااااامش خاصی تو وجودم هست یه سکوت و سکون خاصی تو درونم هست که خیلی آرووومم کرده و تا موقعی که زنده هستم باید هر روز و هر لحظه مهم ترین کارم این باشه که روی فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در تمام جنبه ها کار کنم و به الهامتش در تمام اون جنبه ها عمل کنم، این تنها کار زندگی منه تا اااابد و با عشـــــــــــــق، هیچ کار دیگه ای ندارم، چون تنها اسلحه ی ذهن کمبوده و اون همیشه تا لحظه ای که من اینجا هستم، اون هم داره کارش رو میکنه، پس باید با تمرکز کامل روی این کار کنم فقط همین، بقیش خود بخود درست میشه،
آخخخخخخخخخخخخخ که من چقـــــــدر عاشق این خود بخود شدم…
استاد اینقـــــــــــدر نرم شدم، اینقــــــــــــدر ساده گیر شدم، بخـــــــــــــدا اصلا باورم نمیشه که محمدرضا تو چقــــــــدر تغییر کردی که یعنی اصلا یادم نمیاد دیگه کی بودم حالا خدا رو شکر اون اول فراوانی چکاپش رو نوشتم که شرایط الانم چیه که بعدا بفهمم و دوباره اون اشتباه عزت نفس رو نکنم که سه سال پیش چکاپم رو ننوشتم…
استاد یه حیا و عفت خاصی تو وجودم شکل گرفته، منظورم اون مسائل مذهبی نیستااا، نمیدونم، خودتون منظورم رو متوجه میشید حتما که چی میگم.
اینقـــدر بقیه باهام نرم شدند، یه گل می بینما دیووووانه میشم، اشک تو چشمام جمع میشه فقط بغلش میکنم و قربون صدقش میرم و کلی بوسش میکنم نازیش میکنم… خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
اینقـدر حرف مردم برام بی اهمیت شده، اصلا خیلی کم پیش میاد که کاری به بقیه داشته باشم، همش سرم تو کار خودم و نقاشی خودمه…
در مورد اون دختر مورد علاقم من 87 صفحه ی A5 نشستم نوشتم چندین ماه پیش. اینقـــــــــــدر به خودم سخت گرفته بودم که نگووو!!!!، همش هم بخاطر حرف مردم بود( ته ذهنم بودااا) نشسته بودم سانت به سانت بدنش رو نوشته بودم که چه شکلیه و همینطور تک به تک اخلاقش و رفتار های ظاهریش رو، یعنی پوست خودم رو کنده بودم و افتخار هم میکردم که من خواستم رو واضح نوشتم و خودمم حالم به هم میخورد برم بخونمشون اینقـــــدر زیـاد بودند که نگو!!!!..
چند وقت پیش مدام یه حس خوبی اون تصاویر اون نوشتم رو میاورد توی ذهنم، سه شب پیش با خودم گفتم بذار ببینم این تصاویر چیه چند وقته داره میاد توی ذهنم، رفتم دفتر رو برداشتم اصلا انرژیش منفی بود خیلی توش کرختی بود.. بعد خدای مهربون گفت پارشون کن، خلاصه همه رو پاره کردم و با خدای مهربرون شروع کردیم به نوشتن ( در واقع هر شب یه قسمتی رو رفتیم که دیشب تموم شد) و اصلا باورم نمیشد که اینقدر ساده گیر شده بودم و خیــــلی ساده گیرانه و خیـلی راحت و در عین حال کامل نوشتم و تنها چیزی که نبود توشون، حرف و نگاه مردم بود، یعنی فقط اونطوری که خودم دوست داشتم نوشتم. کل ویژگی های ظاهری و اخلاقی که نوشتم فکر کنم 15 صفحه هم نشد. بعد با خودم گفتم یعنی همین به همین راحتی بود و بعدش خیــــــــلی احساس رقت قلب عجیبی داشتم و این احساس که اون دختر خیلی خیلی نزدیکه و اصلا یه حال ملکوتی و بی نهایت سبکی داشتم.
اومدم اون اصل ها رو نوشتم، که اگه مثلا این اصل توی وجودش باشه دیگه بقیه ی اون جزئیات هم حله نمیخواد تک به تک اون جزئیات رو بنویسم. مثل اصل سادگی.( این هدایت خدای مهربون بود)
الان قشنگ می شینم به خودم میگم خب من چی رو میخوام و خواسته هام رو مشخص میکنم و مثل اینکه رفته باشم توی یک فروشگاهی که بی نهایت همه چی توش هست، هر چیزی رو که نیاز داشته باشم و برای کارم بخوام بر میدارم و استفادش میکنم و چیزی هم که نمیخوام رو اصلا سمتش هم نمیرم و اون چیزهایی هم که میخوام مرتبط با عشقم و طراحی ام هست و باعث میشه که من راحت تر به عشقم بپردازم و برای راحت تر کردن کارم باشه، میخواد خونه باشه میخواد یه ماشین باشه گوشی باشه یا هر چیز دیگه ای، چیزی که به عشقم یا علاقم ربطی نداشته باشه رو که اصلا سمتش هم نمیرم ( الان متوجه میشم که چرا شما هر چیزی رو که فقط نیاز دارید میخرید یا استفاده میکنید، قبلا باهاش مشکل داشتم میگفتم بابا شما که داری خب چرا فلان چیز رو نمی خری، اما الان خیلی قشنگ احساسش میکنم علت این کارتون و ساده گیری تون رو، اصل سادگی خیلی خنک و لطیف و قشنگه)
خدا رو شکر صد هزار مرتبه شکر بابت این فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در دنیا و آخرت…
حسم گفت که ایمان به خدا و روز آخرت که این همه توی قرآن تکرار شده، همون باور به فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت هاست چون تنها در این صورت هست که اعمال صالح و صلح برانگیز انجام میشوند و این چیزی هست که من به لطف و فضل بی نهایت خدای مهربون الان در حال تجربه کردنش هستم.
استاد عباس منش عزیزم، آبجی مریم عزیزم، داداش مایک معرکه و بی نظیرم، خانم فرهادی عشق دلم، داداش ابراهیم فوق العاده و نابغه و عشق خودم و تک به تک شما آبجی ها و داداش های توحیدی و ناب و نازنین قلبم، هیولا وار عاشـقتونم و دوستتون دارم از ته ته ته قلبم.
در پناه بی نهایت خدای مهربون، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
جالبه خرد درونم به من هم همینو گفت نمیخواد جز به جز ویژگی برای طرف مقابلت یا شغلت بنویسی فقط به من اعتماد کن من بهترین رو برات انتخاب میکنم و من کلا قضیه ازدواج و شغل رو رها کردم سپردم به خدای درونم .
به به ! چه معجزه ای ! چقدر کائنات هوشمندانه یاری میکنه ؛ الحق که ذره ذره فرکانسها حساب میشه ؛ عجب قانون نابی ……….
روز دوشنبه شب با دوستم درباره عزت نفس صحبت میکردیم ؛ قرار گذاشتیم یک سری تمرینات رو انجام بدیم ؛ تا اعتماد به نفس مون بیشتر بشه ؛ بعد از حدود سه ساعت صحبت ؛ جمع بندی کردیم و تمرینات رو نوشتیم تا یکی یکی انجامش بدیم ؛ کلی خندیدم و ذوق کردیم ؛ و کلی حس خوب از هم گرفتیم ………..
دوست من هنوز تو این سایت نیست ؛ اون با یه استاد دیگه کار میکنه و ازش تمرین میگیره ؛ ( اینجا توی پرانتز میخواهم بگم که دوره های عزت نفس و تمریناتش برای دوست من حدود دو هزار دلار تموم شده که اگر بخواهیم با دوره استاد عزیزمون مقایسه کنیم ؛ دوره استاد عباس منش خیلی قیمتش مناسب تره )
خلاصه قرار شد بریم و شروع کنیم نکات مثبت خودمون رو بنویسیم ؛ اون شب دوستم ازم خیلی تشکر کرد به خاطر حرفهایی که گفتم و گفت: تو خیلی خوب راهنمایی میکنی و مشاوره میدی ……………
بعد که دربارش فکر کردم متوجه شدم اینم یه نکته مثبت منه که حتما باید بنویسمش و توی آگهی بازرگانی خودم دربارش بگم درواقع از خیلی قبل تر که با سایت آشنا نبودم و آگاهی هام خیلی کمتر بود این کار رو میکردم و دوستانی که باهام حرف میزدن حالشون خیلی خوب میشد …………..
خلاصه تا فرداش که سه شنبه بود زوم بودم روی این نکته مثبت و اینکه چرا تا حالا بهش توجه نکرده بودم به عنوان یک حسن…………….
سه شنبه صبح که برای کاری بیرون رفتم ؛ توی مسیر یه دختری سرصحبت رو باهام باز کرد و بدون مقدمه مسئله زندگیش رو بهم گفت !!!!!!!!!!!! و ازم راهنمایی خواست !!!!!!!!!!!!!! شاید عجیب باشه ولی باور کردنیه !!!!!!!!!!!!!!! اون دختر خانم کار خودش رو به تاخیر انداخت و همراه من تا مسافت دوری اومد و همش میگفت نمیتونم ازت جدا شم چقدر انرژیت مثبته چقدر حرفهات خوبه !!!!!!!!!!! اینا رو از کجا یاد گرفتی !!!!!!!!!!! و البته منم آدرس سایت رو بهش دادم ……………….
و حالا چهارشنبه صبح……. که قراره به روز رسانی دوره عزت نفس بیاد ……………
چقدر کائنات خوب جواب میده به فرکانسها ؛ چقدر واضح و روشن پاسخ میده اگر ما واضح و روشن فرکانس بفرستیم………
و چقدر بی طرفانه و منصفانه جواب تمام ارتعاشات فکری رو میده …………
حظ کردم از این همه معجزه قشنگ ؛ من فقط اراده کردم که بیشتر روی عزت نفسم کار کنم و همکاری و یاری خدای مهربون رو دیدم چه خدای نابی ……………….. چه دنیای بی نقصی ……….. چه قدر همه چیز سر جای خودشه ………. چقدر همه چیز منظم و دقیقه ……………..
الهی شکر به خاطر قانون زیبای جهان هستی
الهی شکر به خاطر خدای همیشه همراه …….
الهی شکر به خاطر نظم و دقتی که در آفرینش فرکانسها هست……….
چقدر زیبا نوشتی و حست رو منتقل کردی.وقتی داشتم میخوندم کامنتتون رو از شوق چشمام پر اشک شد واز درون پر حس خوب شدم.کلی تحسینتون کردم.اینقدر انرژیت خالص بود که من از طریق این متن گرفتمش.
با تمام وجودم اون شب شنیدم که خداوندم بهم گفت و هدایتم کرده به این دوره ی محشر
دقیقا…هر لحظه به بهترین شکل هدایت میشیم….واقعا خیلی لذت بردم از این جمله ات که واقعا چقدر دقیقه کار جهان چقدر پر از نظمه جواب دادن به این فرکانس ها…بی نهایت زیبا بود عزیزمممممم
عاشقتممممممم و سپاسگذارم برای به اشتراک گذاشتن این حس عالی و فوق العاده و پر از عشق و ذوقت?????
من دیروز توسط تمرین ستاره قطبی درک کردم که از زمانی که روی دوره عزت نفس و اعتماد به نفس کار کردن نتایج زیر رو درست کردم و تصمیم گرفتم رابطه مستقیم بین نتایج و تغییر باورها رو پیدا کنم تا هم واسه ذهن خودم منطقی بشه و هم اینکه با دوستانم شیر کرده باشم.
سلام استاد سلام دوستان
دوستان این متنی که مینویسم خیلی طولانی میشه اما پر از نکات ارزشمند هست ، نکاتی که میتونه توی زندگی همهمون تاثیرگذار باشه و نگاهمونو نسبت به تمرینات و خلق نتیجه تغییر بده.
تمام این نتایج که من امروز مینویسم فقط در کمتر از 6 ماه تونستم خلقشون کنم و حتی توی این شش ماه به صورت کاملاً تمرکزی و لیزری که استاد میگن اصلاً کار نکردم و تقریباً میتونم بگم جسته و گریخته کار کردم اما تو جاهایی که برام مهم بود انرژی زیادی واسش گذاشتم و این نتایج را خلق کردم که بابتشون خیلی خداوند شاکرم و از استادم سپاسگزارم.
یک نکته خیلی مهم باید اینجا ذکر کنم که من مسئله رفع ترمزها و پا رو روی گاز گذاشتن مثل امروز درک نکردم با وجود تمام نتایجی که درست کرده بودم یعنی شناخت درستی از قانون نداشتم فقط اینو میدونستم که ما باید روی باورهامون کار کنیم اما به این صورت که امروز توضیح میدم درک نکرده بودم ونمیتونستم ارتباط بین باور و ترمز و گازو توی زندگیم تشخیص بدم و درک نکرده بودم که ترمزها چطوری میتونن مانع ازخلق خواستههای من بشن.
اصل: خانم شایسته تو یک فایلی میگفت که یک باور که عوض میشه صدها ترمز باهاش به صورت طبیعی حذف میشه و میره کنار و من اینو شنیدم و خیلی به دلم نشست و باعث امیدم شد و حالا دارم درک میکنم که مثلاً شما دوره عزت نفس میگیرید و عمل میکنی و عمل میکنی, تو این بین خیلی پیشرفتها داره اتفاق میافته که شما ازش بیخبرین و یک روزی مثل من میشینید و رابطه بین تغییر باورها و رفع ترمزها و خلق شرایط زندگی دلخواه را لیست میکنیم به خدا قسم من تا دیروز از وجود این لیست آگاه نبودم و هدایت شدم و میبینم که چطوری با کار کردن روی دوره عزت نفس صدها ترمز رفتن و اونم به راحتی فقط با تغییر یک باور خود ارزشمندی یک باور که مرجع هست و اون ترمزها زیر مجموعه این باور کلی بودند
خب من قبل از هر مورد توضیح میدم که چه باوری خودم داشتم و بعد تغییر توضیح میدم و ترمز توضیح میدم که چه ترمزی از این وسط برداشته شده یا حذف شده:
1: من فردی بینظم هستم و اصولاً تمیز نیستم یعنی نظافت رعایت نمیکنم(بی تعهد بودن): با کار کردن روی دوره و رشد خود ارزشمندیه خودم من تونستم این ترمز به سادگی با یک چشم به هم زدن در حدود 20 روز یا کمتر با یک تمرین به صورت کلی از زندگیم حذف کنم البته این آخرین نتیجه بزرگی بوده که درست کردم یعنی بعد از تمام اون نتایجی که الان مینویسم این اتفاق خلق کردم و چنان نظم و نظافتی توی کل زندگیم درست کردم که توصیفش مشکل هست و به وجد اومدم ، این حد از تغییر و رفع ترمزی که خودش بینهایت در دیدن تواناییهای جدیدم مثل خلاقیت در گذاشتن و دستهبندی وسایل و تفکیکشون کمکم کرد ،با نظمی که ایجاد کردم انرژی بیشتر و بهتری توی کل زندگیم جاری شده و این کار به یک فعالیت لذت بخش و راحت واسم تبدیل شده
ترمز: بینظمی و بیلیاقتی حذف شد و جای خودشو به نظم و احساس خوب و احساس لایق بودن داد(ویژگی منظم بودن احتیاج به تعهد وساختن نظمی بدون مذاکره در انجام دادن کارها دارد)
2: فردی هستم که همیشه کارهاشو به تعویق میاندازه :
با دوره عزت نفس و تمرینهاش توی محل کارم موفق شدم از فردی بیتعهد ، از فردی بیمسئولیت تبدیل به آدمی بشم که الان کاراش رو مخصوصاً تمرینهای رشد فردی با نظم و تعهدی بدون مذاکره انجام میده
ترمز اهمال کاری حذف شد و جای خودش به منظم بودن، مسئولیت پذیری و متعهد بودن داد
3: فردی هستم که همیشه کاراشو سرسری میگیره, بیمسئولیت هست ,باری به هر جهت هست , توانایی انجام دادنشو به روش صحیح نداره ,خلاقیت نداره و بیحوصله است:با دوره عزت نفس موفق شدم این ترمز مخرب شناسایی کنم و حذفش کنم و پام بزارم روی گاز برم یعنی مسئولیت کارهامو به صورت آگاهانه قبول کردم و سعی میکردم با تمرکز و به صورت اصولی کارها انجام بدم و اگر هم جایی اونطوری که من انتظار داشتم کارا پیش نرفت خودمو ببخشم و دوباره امتحان کنم اگر چیزی بلد نیستم بپرسم که روش صحیح چیه و اصلاً هم سوال پرسیدن عیبی نداره و هر قدم که انجام دادم خودمو تحسین کردم و به خودم یادآوریش کردم و دیگران هم زمانی که کارشونو به صورت صحیح انجام میدادند تحسین کردم ، سعی میکردم از خلاقیتم استفاده کنم که تو این مسیر خداوند هم کمکم میکرد و شواهد و فرصتهایی رو فراهم میکرد که به رشد این موضوع دامن میزند. هرجا متوجه میشدم که عجله میکنم مثلاً واسه شستن دوچرخم سعی میکردم دوباره و خیلی راحت و با این ایمان که خداوند برای خواستههای من کافی هست کارمو به بهترین نحو ممکن و در کمال صبر و آرامش و لذت انجام بدم و بعد از انجامش از کاری که تمام کرده بودم عکس میگرفتم و توی گوشیم ذخیره میکردم و بارها و بارها میدیدمش ,مینوشتمش و خودمو تحسین میکردم. هر کاری که قبلاً توی زندگیم به صورت صحیح و اصولی انجام داده بودم به خودم یادآوری میکردم و بابتش خوشحال بودم.
ترمز بیمسئولیتی, من نمیتوانم ,خلاقیت نداشتن و بیحوصلگی, جای خودشو با صبر, با من میتوانم و کافی هستم و شور و اشتیاق عوض کرد
4: من توانایی درخواست کردن ندارم و درخواست کردن با پررویی به هم گره خورده: با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که خیلی زیاد و در هر شرایطی درخواست میکردند و من ویژگیهای دیگر این اون آدمها رو کاری نداشتم و فقط میگفتم میشود درخواست کرد و زمانی که ذهنم میگفت نه درخواست نکن یا سریع درخواست میکردم یا اینکه سریع منطقی واسش پیدا میکردم که ببین به این دلیل اگر من درخواست کنم طرف مقابل دلیلی برای ناراحتی نداره و اگر ناراحت بشه این مشکل چیزی هست که من قدرتی برای تغییر اون ندارم پس درخواست میکردم
درخواستهای بسیار وحشتناکی میکردم و به صورت داوطلبانه خودم خودمو به چالش میکشیدم مثلاً تو خیابون میرفتم و بهم الهام میشد که برم به طرف بگم میشه واسه من قهوه بخری پولم یادم رفته و هوس خوردن قهوه کردم و موضوع مهم این بود که اینقدر عمل کردن واسم مهم بود که اصلاً نتیجه اهمیتی نداشت چون گاهاً اصلاً میلی به قهوه نداشتم و مهم فقط عمل کردن بود و بعد از اینکه طرف مقابل هر جوابی به من میداد که فقط یک نفر نه گفت میگفتم اه گوشیم داخل جیبم بود و خودم حساب میکنم و از ایشون هم تشکر میکردم و میرفتم. داخل حمام باشگاه شامپو یادم میرفت و خودمو مجبور میکردم که به دوستام بگم زیپ کیف منو باز کن و بهم شامپو بده و بینهایت قدمهای دیگه.
ترمز: نداشتن اعتماد به نفس برای درخواست کردن و نشنیدن جای خودشو با اعتماد به نفس برای درخواست کردن و ایمان به تواناییها عوض کرد
5: من برای انتخابهای خودم کافی نیستم و از پس کارهام بر نمیام حتی لباس خریدم: با دوره عزت نفس این ترمز شناسایی شده سعی کردم آگاهانه برم خرید و چیزهایی که دوست دارمو بخرم ،مشورت با دیگران به صفر رسوندم واقعاً به صفر چون این کارو داشتم آگاهانه انجام میدادم که اول خودم در مورد حل مسائلم فکر کنم و عمل کنم و قبول کنم که میتونم اشتباه هم بکنم چون هیچ کسی نیست که تمام انتخابهاش درست باشه اما باز هم انتخاب اشتباه کردن از ترسیدن و انتخاب نکردن بسیار بهتر است. زمان سال نو خودم به تنهایی رفتم واسه نزدیکانم خانم و آقا تاکید میکنم خانمها چون به سلیقه خودم میخواستم احترام بگذارم و حتی دخترهای برادرم و حتی نینیهای دختری که داشتیم هدیه خریدم از این کارم و ایمانم احساس قدرتمندی میکردم و خدا هم هدایتم میکرد به جاهایی که خرید بهترین مارکها واسم راحت بشه (پول زیادی نداشتم ولی به حراجیهای مارک هدایت میشدم) زمانی که به مغازههای مارک میرسیدم ذهنم میگفت برو اینا گرونن اما من تصمیم خودمو گرفته بودم میگفتم برو بابا و میرفتم داخل و نه فقط خرید کرده باشم بلکه 100 برابر بهتر از چیزی که توی ذهنم بود خرید کرده بودم ومیدیدم پول هم اضافه میآوردم . و باز هم کارهای زیادی کردم و الگو پیدا کردم و الان انتخابهای بزرگ میکنم و راضی هم هستم حتی اگر دیگران راضی نباشند من انتخاب میکنم و حرکت میکنم و میبینم که دیگرانی که راضی نبودند پشت سرم میان و همون کارو انجام میدهند.
ترمز: احساس ناکافی بودن جای خودشو با احساس کافی بودن و احترام به سلیقه خودم عوض کرد
6: به نظرات دیگران وابسته بودم و نظر خودمو ارزشمند نمیدونستم و حتی انتظار داشتم دیگران مثل من فکر کنند: در دوره عزت نفس زمانی که متوجه شدم من دستاوردهای کسانی که موفقتر از من هستند تحسین میکنم ولی اونها این ویژگی نداشتند که دستاوردهای منو تحسین کنند من ناراحت میشدم اما یاد گرفتم که من به ویژگیهای خودم احترام بگذارم و این طبع من هست و احساس خوبی به من میده فارغ از اینکه دیگران چه فکری میکنند این قانون هست و من باید به قانون عمل کنم و اینکه دیگران چه فکری میکنند به من ربطی ندارد پس یک عالمه جنگ درونی به صلح درونی و آرامش تبدیل شد و قدرتو از عوامل بیرونی که دیگران و نظراتشون هست گرفتم
ترمز: ترمز شک به قانون و احتیاج به تایید دیگران و وابسته بودن به عوامل بیرونی تبدیل شد به ایمان به خودم ، قبول خودم ، ایمان به قانون که جواب میدهد
7: برای انجام کارها و حتی ویژگیهای خوبی که درست میکردم به تایید دیگران احتیاج داشتم ، ترمز بیارزش دانستن دستاوردهای خودم در صورتی که اگر دیگران همان ویژگیها را داشتند من تحسینشون میکردم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس شجاع شدم و یکی از قدمهای تکاملی تو این مورد این بود که آگاهانه اجازه میدادم دیگران نظراتشون بگن و بعد واسه خودم دلایل منطقی کارم میآوردم و یا خوبی ویژگیهای فردی که تو خودم درست کرده بودمو به خودم یادآوری میکردم و به دیگران هم حق میدادم که متوجه این موضوع نشوند و منو تایید نکنند آخه اونها اصلاً تو این مسیر حرکت نمیکردند و آرام آرام این شجاعت تقویت شد و این ترمز جای خودشو به این باور داد که من فقط با تغییر باورهای خودم زندگیمو میسازم و من نباید این انتظار را داشته باشم که دیگران از مسیر زندگی من حرکت کنند و متوجه همه مسائل و تغییرهای من باشند
8: دستاوردهای من فقط زمانی ارزشمند هستند که نتایج مالی واسم درست کنند یعنی حتی اعتماد به نفس و عزت نفسم فقط در صورت درست کردن نتایج مالی ارزشمند هست در غیر این صورت بیارزشه و هیچ کار مفیدی انجام ندادم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس متوجه شدم که من نتایج مالی گذاشتم وسط و تمام نتایج دیگمو با این موضوع میسنجم یعنی معیار خوبی و بدی عملکردم ونتایجی که میساختم شده بود پول و اگر پولی نمیساختم بیارزش بود اما باز به لطف دوره عزت نفس فهمیدم که عزت نفس و اعتماد به نفس پیش زمینه و فونداسیون عمل کردن برای ساخت نتایج مالی هستند و من به عنوان یک فرد ارزشمند اجازه ندارم دستاوردهای خودم که زمانی آرزوم بودند و نعمتهای الهی هم هستند با نتیجهگیری اشتباهی که ازجایگاه نبود عزت نفس و اعتماد به نفس کردم بیارزش کنم.
ترمز: بیارزش دانستن دستاوردها و نتایج جای خودشو با تحسین و ارزشمند شمردن نتایج خودم و اقدام برای ساختن نتایج مالی عوض کرده
8: تحمل شنیدن نظرات دیگران نداشتم حتی زمانی که کاری بر اساس الهامات انجام میدادم و از انجامش راضی بودم و نتیجه خوبی داشتم اما مثلاً کسی که بهم نزدیک بود و از نظر مالی از من بهتر بود و تاییدش نمیکرد فکر میکردم دوباره روی کلمه دوباره تاکید دارم کار اشتباهی انجام دادم و احساس میکردم که کودک درونم میترسه و واکنشم احساسی میشد مثل احساس گناه:
مثلاً هدایت میشدم که با توجه به شرایطی که دارم و تمرینی که استاد بهم داده بودبا اتوبوس به مسافرت برم اما ایشون منو تایید نمیکرد و میگفت تو حتماً باید با هواپیما بری و من ناراحت میشدم که چرا من توان سفر با هواپیما را ندارم اما با تمرین یاد گرفتم که یک فرد هرچند موفق نظرش از الهام و هدایتهای خداوند برای من مهمتر نیست و زمانی که با تعهد به الهامات عمل کردم دیدم اونقدر لذت و تجربه کردم که هیچ وقت شاید با بیزینس کلاس هم تجربه نمیکردم ،اتفاقهای خوبی رو رقم زدم و متوجه شدم که این ترمز حسابی قدرتش گرفته شده البته مثالها زیادند اما من فقط یکی نوشتم که متن زیاد طولانی نشه و موثر هم باشه
ترمز احساس کافی نبودن و همیشه کارهای اشتباه انجام دادن و سرزنش شدن شناسایی شد و جای خودشو با ایمان به خداوند، احساس قدرتمندی ,عمل به الهامات و ایمان به الهامات و خلق شرایط خواسته عوض کرد
9: خودمو لایق هیچ چیزی نمیدونستم و به کمترین و گاهی به هیچ راضی میشدم اما با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که اصلاً کمتر از بهترین نمیشناسند که بخواهند دنبالش بروند و منم مجبور میکردند که بهترین بخرم بعد تو این مثال من پیش همان آدم همیشگی سعی میکردم مقاومت نکنم و این ویژگیشو تحسین کنم و یاد بگیرم و حسشوموقع خرید بلد بشم، نگاهش، حالتش یا هر چیز دیگر و حتی باورهاش و موفق شدم بهترین وسایل کمکی ورزشی واسه خودم بگیرم, ماشینم همیشه فول تانک هست, همیشه برترین چیزها رو اول واسه خودم بخرم و خودمو تو اولویت قرار میدم که در این مورد کامنتهایی هم توی سایت گذاشتم
ترمز نالایق بودن جای خودشو با باور قدرتمند کننده من لایق بهترینها هستم عوض کرد و یک پله پامو فراتر گذاشتم و گفتم حالا میخوام خودم بهترینها رو بخرم بدون اجبار و حتی بدون مشورت با کسی و فقط با تحقیق خودم انجامش بدم و انجام شد .بهترین رستورانها، بهترین لباسها ،بهترین دورهها.
10: همیشه احساس ترس و اضطرابی از آینده در تمام شبانه روز داشتم اما با دوره عزت نفس این موضوع به صورت کلی با تمام موارد دیگه که نوشتم به شدت قدرتش کم شد به حدی کم شد که میتونم بگم دیگه طوری شده که گهگاهی فقط با نجواها میاد با دوره عزت نفس و عمل کردن به آموزشهاش فهمیدم که خودم میتونم شرایط زندگی خودمو خلق کنم
ترمز بیاطلاعی و ناآگاهی از قانون و قدرت عوامل بیرونی در زندگی من و رسیدن به خواستههام و برگی روی آب بودن شناسایی شد و جای خودشو به این باور که خودم میتوانم شرایط دلخواه خودمو خلق کنم چطوری؟ با عمل کردن به قانون و تکرار همین مسیری که باهاش همین نتایجو ساختم عوض کرد
11: من توانایی عمل به تمرینهای هیچ دورهای ندارم پس عمل هم نمیکردم و اگر هم عمل کنم انقدر مقطعی و سطحی انجام میدم که هیچ نتیجهای نداره: با دوره عزت نفس شروع کردم و با تمرینها و هدایتها و امکاناتی که داشتم مثل دوچرخم رفتم مسافرتهای یک روزه یا دو روزه و به تمرینها عمل کردم و نتیجه تمرینها قدرتمند شدن وتغییرعملکردم بود وحتی نتایج قبلی به خودم یادآوری میکردم و میگفتم ببین موفق شدی این نتایج درست کنی پس نتایج بزرگتر هم میتونی درست کنی و این آگاهی و باور درست کردم که من توانایی انجام هر کاری رو بهتر از هر کس دیگهای دارم فقط تعهد کافی یا دلیل درستی برای متعهد بودن نداشتم پس نور امید در قلبم قوت گرفت
ترمز: موفق شدن و خلق شرایط خواسته از طریق تغییر باورها اصلاً برای من تعریف نشده جای خودشو به این باور داد که با تعهد و دلیل درست وبا تغییر باورهام دقیقاً مثل نتایج قبلی میتونم نتایج بزرگتر درست کنم چون الان مدارک قوی و بزرگی توی دستم دارم و دستم پر هست
12. من از خانوادهای اومدم که هیچی یادم ندادن پس حق دارم که موفق نشم و فلانی موفق بشه (یعنی قدرت عوامل بیرونی رو برای موفق نشدن خودم زیاد میکردم و حتی بدتر برای موفق شدن دیگران هم زیاد میکردم)
من با چشم خودم سالها شاهد پیشرفت فردی بودم که کودکی خوبی از نظر شرایط مالی داشته ولی زمانی که شروع به پیشرفت کرده بود دستش خالی بود و میدیدم که فقط با باورهای خیلی قدرتمند مالی داره فراوانی رو خلق میکنه ,پول میسازه, اما به موضوع باورها آگاه نیست و این ترمزی واسه من بود و میگفتم آره اون از خانوادهای اومده که این شرایطو داشته پس باورهای مناسب داره و شرایط من فرق میکنه و تلاشهای من بینتیجه هستند اما با دوره عزت نفس زمانی که موفق شدم نتایجی درست کنم که کوچک بودند و در زمینه مالی هم نبودند مثلاً تقویت اعتماد به نفس یا کلاً چیزهایی که اون فرد نداشت با خودم گفتم اوکی من موفق شدم ویژگیهایی تو خودم درست کنم که این فرد با شرایطی که داشته نه تنها نمیتونه درستش کنه بلکه مقاومت شدید داره و این کم کم کمک کرد که اول قدرتو از اون آدم مهربان تو ذهنم بگیرم دوم بگم اگر من تونستم این ویژگیو که اطرافیانم ندارند درست کنم با توجه به اینکه خانوادهام هنوز هم خودشون ندارند پس میتونم نتایج مالی خواسته رو هم خلق کنم و تاثیر عوامل بیرونی ( فرع )به شدت تو ذهنم کم شد و جای خودشو به توجه به اینکه من خالق شرایط زندگیم هستم (اصل) داد.
ترمز ناتوانی در خلق خواسته و تاثیر شرایط بیرونی در خلق خواسته شناسایی شد و تبدیل شد به باور قدرتمند کننده من خالق و تعیین کننده شرایط خودم هستم فارغ از اینکه شرایط گذشته و حال من چطوری هست
13. کمالگرایی ریشه دوانده بود توی تک تک لحظههای زندگیم طوری که همیشه تلنباری از کارهای عقب افتاده داشتم و این باز هم باعث قدرتمندتر شدن ترمز نمیشود ,نمیتوانم, نالایق هستم, ضعیف هستم و توهینهای بسیار میشد
با دوره عزت نفس و تمرینهای اعتماد به نفسی که خودم درست کردم باورهام نسبت به خودم توی شغلم تغییر دادم و توانایی نظم و درست و اصولی انجام دادن کارها را با موفقیت خلق کردم, فهمیدم که من برای رسیدن به خواستههام همین الان با تمام شرایط و امکاناتی که دارم کافی هستم, برای مسافرت رفتن کافی هستند, برای تنهایی لذت بردن کافی هستم و همین الگو کمکم کرد که تو این زمینه بینهایت رشد کنم
ترمز کمالگرایی حذف شد و جای خودشو با آگاهی به اینکه رشد یک مسئله همیشگی هست و من باید مداوم در حرکت و کار روی خودم باشم عوض کرد و کلی از کارها انجام شدند
14. نقش ناجی توی رابطم داشتم و میخواستم زندگی نفر دومو نجات بدم و در آخر با بدترین حالت جدا شدم البته ایشون دست خداوند مهربان برای رشد من بود
این ترمز که من میکنم خدا جبران میکند ! البته فقط داشتم مسئولیت تصمیمات اشتباهم که احساسی بودند را گردن خدا میانداختم, تو دوره عزت نفس با مسئله خود ارزشمندی آشنا شدم, یاد گرفتم و آرام آرام متوجه خالق بودن خودم شدم, متوجه انتخابهای خودم از پشت عینک عدم شایستگی شدم ,تو دوره یاد گرفتم که وقتی خودمو دوست ندارم و نمیتونم با خودم زمان بگذرونم چرا باید دیگران این کارو بکنن ؟ یاد گرفتم که زمانی که روی باورهات کار نمیکنی و با همون باورهای قبلی و محدود کننده انتخاب میکنی اونم فقط واسه اینکه تنها نباشی این جدایی بسیار طبیعی میشه و این روبرو شدن و آگاه شدن باز هم کمکم کرد که باور کنم که این من هستم که میتونم شرایط و روابط دلخواهم و درک کنم که قانون عمل میکند چه من بخوام چه من نخوام چه من آگاه باشم چه من آگاه نباشم خلق کنم
ترمز نداشتن شناخت از قانون و کافی نبودن خدا برای بندهاش جای خودشو به این باور داد که من از دل این تضاد روابطی خلق میکنم متفاوت از عموم جامعه و این طبیعی هست چون میتونم با عمل به قانون خلقش کنم
15. خودمو مسئول پیشرفت و تغییر و توی دردسر نیفتادن اطرافیانم میدونستم و عقل کل همه بودم چی شد نتایج نادلخواه و تجربه میکردم
در دوره عزت نفس و تمریناش زمانی که متوجه شدم من تغییر کردم اما دیگران نه ،درک کردم که خودم با احساس گناه و مسئول دیگران بودن و با سعی در برآورده کردن انتظارات دیگران به خودم صدمه میزدم و به صورت قطعی این مسئله رو واسه همیشه قطع کردم, هر کس هر کاری میکنه نتیجه باورهاش هست از جمله من و من قدرتی برای تغییر دیگران ندارم و نیازی نیست که با دلسوزی و احساس گناه به خودم و حتی به همان اطرافیانم ضربه بزنم چی شد ؟ انرژی که آزاد شد خرج زندگی خودم لطف به خودم و نوازش کردن خودم و خلق خواستههام کردم
ترمز ناجی بودن با احساس گناه تبدیل شد به دوست داشتن خودم با احساس ایمان و قدرتمندی و خلق شرایط خواسته
16. احساس بدی که بعد از هر تصمیم داشتم حالا فرقی نمیکرد که اون تصمیم اشتباه باشد یا درست باید احساس گناه میکردم چون اگر تصمیم درستی بود فکر میکردم در آخر اشتباه بشه و اگر تصمیم اشتباهی بود که با خودم میگفتم بازم اشتباه کردی و احساس گناه میکردم
دوره عزت نفس کمکم کرد که با انجام دادن تمارین و آگاهیهای جدیدی که به دست آوردم خودم قدم به ناشناختهها بذارم و وارد چالشها بشم مثلاً منی که برای خریدن یک پفک باید مشورت میکردم تصمیم گرفتم که برم و بدون مشورت کسی عینک طبی واسه خودم بگیرم اونم از نوع گرونش و با ایمانی که تقویت شده بود از خداوند درخواست کردم که من میرم تو سلیقه من بشو, فروشنده بشو, کسی که باهاش مشورت میکنم بشو.
در زمان و مکان مناسب به بهترین فروشنده برخوردم که ساعتها مثلاً 4 ساعت فقط واسه من توضیح میداد و امتحان میکردم ,عینک با خوشحالی انتخاب کردم و خیلی هم دوستش داشتم حالا جالبه که نجواها میاومدند که اگر اشتباه کنم و عینک زشت انتخاب کنم دیگه نمیشه عوضش کنی اون وقت چیکار میکنی ؟ من اولاً که به نجواها بیاعتنایی کردم و ندای خداوند قویتر بود, دوماً گفتم مگه قرار اولین و آخرین عینک زندگیم باشه من دوباره چند ماه دیگه میام که عینک بخرم چون باید مدلهای متفاوت داشته باشم که از تنوع و کیفیت بهرهمند باشم , به فروشنده گفتم قیمت اصلاً مهم نیست در صورتی که پول زیادی نداشتم اما به خدا گفته بودم تو حساب کن , حالا اون سعید ضعیف قبلی موفق شده خودش انتخاب کنه, جنس با کیفیت مارک و گرون انتخاب کرده و به انتخاب خودش احترام میگذاره و به هر کس که نشون میده فقط میگفتند چقدر خوشگله و سریع عاشق عینکم میشدند و فقط یک نفر گفت خوب نیست اونم کسی که نظرش برای من مهم بود یعنی باز هم شرک ورزیده بودم و به عوامل بیرونی قدرت داده بودم و زمانی که توجه خودمو کنترل کردم و از انتخابی که کرده بودم احساس رضایت کردم همین فرد متوجه شد که نظرش واسه من اهمیتی نداره و خودش اومد و تحسینم کرد, توجهات مناسب از طرف خداوند زمانی اومدن که من قدرت از عوامل بیرونی گرفتم
ترمز بیعرضه بودن و ناکافی بودن و ترس از اشتباه کردن و بیکفایتی شناسایی شد و جای خودشو به من توانستم ,احساس کافی بودن ,من خالق شرایط خودم هستم ,خداوند برای من کافی هست, سلیقه خودمو خیلی دوست دارم و به انتخابهای خودم احترام میگذارم و کلی احساسهای خوب دیگه داد
17. ترمز محدود کننده: در هر صورت تمرینهای تغییر باورها به من کمکی نمیکند و فقط اگر خدا دلش بسوزه و کمکم میکنه چون من پسری با نیت درست هستم
در دوره عزت نفس با نتایجی که هیچ وقت حتی ذرهای ازشون نداشتم و تمامشونو از زیر صفر خلق کردم این ترمز برداشته شد چون کارهای فیزیکی هم قبلاً جواب نداده بود ولی با تغییر نگاه و باورهام و فایلهای سایت فهمیدم که اصل باورها هستند و بدون تغییر باورها اصلاً قدمی برداشته نمیشود که نتیجه حاصل شود و خداوند هم قوانینی گذاشته که اگر بهشون عمل کنم نتیجه درست و طبیعی اون عمل کردن میشد خلق خواستههای من
ترمز موفقیت به سختی اتفاق میافتد حذف شد و جای خودشو به نتایجی داد که جلوی چشمم رژه میرود و هر لحظه قدرت باورهامو به من یادآوری میکند
18. هیچ وقت حتی یک بستنی با این نگاه که یک هدیه به خودم بدهم یا زمانی با خودم بگذرونم نخریده بودم آخه اصلاً نمیدونستم که باید زمانی با خودم بگذرونم اصلاً مگه چنین چیزی هم هست ؟
اما با دوره عزت نفس تو این زمینه با تمرین مسافرتها انقدر راحت و خوشمزه اینو یاد گرفتم که هنوز هم ادامه داره و حتی زمانی که توی خونه روی خودم کار میکنم از این کار لذت میبرم و از زمان گذاشتن واسه خودم احساس خوشبختی میکنم ,زمانهایی که تفریح میرم بسیار زیاد شده اونم تنهایی با خدای خودم اما گاهی اوقات که تو خونه کار میکنم و هنوز نتایج نیومدم نجواها اذیت میکنند اما خیلی به ندرت پیش میاد خدا را شکر
ترمز ناآگاهی و بیلیاقتی و حقیر شمردن خودم جای خودشو با آگاهی و خوشحالی و احساس لیاقت و مسافرت و تجربه کردن لحظات خوب و لذت بخش با خودم و دریافت آگاهیها و دریافت هدایتها عوض کرد
19. از شنیدن جواب نه از طرف جنس مخالف ترس داشتم و فکر میکنم هنوز هم هست اما بسیار بسیار بسیار کمرنگ شده و توی دوره موفق شدم رابطهای رو تجربه کنند با یک فرد بسیار خوب و تقریباً نزدیک به ایدهآلهای من اما این رابطه دائمی نشد و جز افتخارات و تغییرات من این بود که به ایشون و خودم بدون ذرهای, خدا را گواه میگیرم بدون ذرهای نگرانی رابطه رو تموم کردم چون دو چیزو خوب یاد گرفتم اول اینکه به نظر طرف مقابل همونقدراحترام بذارم که به نظر خودم احترام میگذارم دوم اینکه من سرمایههای فوقالعادهای توی خودم درست کردم که در زمان مناسب به زن صالح هدایت میشم و با خوشحالی و ایمان اون رابطه رو تموم کردم , این مورد فکر میکنم استاد تو جلسه آخر دوره توضیح میده اما نتایج خود ارزشمندی و احساس لیاقت انقدر بزرگ و عالی هستند که من این انتخاب آگاهانه رو قبل از رسیدن به جلسه آخر تجربه کردم و خلقش کردم هر چقدر روی دوره عزت نفس کار کنیم هنوز کم کار کردیم
ترمز ترس از تنهایی و قدرت دادن به عوامل بیرونی وانتخاب از جایگاه بیلیاقتی جای خودشو با انتخاب آگاهانه و خلق شرایط خواسته ,خلق روابط خواسته از مسیر توحیدی عوض کرد
20. فکر میکردم همه باید منو دوست داشته باشند و اگر کسی به من توجه نکرد آدم خوبی نیستم , کلاً احتیاج به توجه داشتم که هنوز هم جای کار دارم
دوره به من کمک کرد با صلحی که توی خودم درست کردم به دیگران حق بدم که هر طور که دوست دارند زندگی کنند با این نگاه که ما انسانهای متفاوتی هستیم با سلیقههای متفاوت و من هم انسان محترم و فوقالعادهای هستم و اصلاً احتیاجی نیست که همه منو دوست داشته باشند چون این دوست داشته شدن از طرف خودم شروع شد و آرام آرام خودش داره خودشو وسعت میده مثلاً رابطم با نزدیکانم, جمعهایی که میرم خوب ابراز وجود میکنم و رابطههای درستی تجربه میکنم.
ترمز کمبود توجه جای خودشو با این باور که من خودمو دوست دارم و توجهات مناسب از طرف خداوند به سمتم میاد عوض کرد و قدرت عوامل بیرونی برای داشتن احساس خوب به خودم بسیار کم شد.
21. در حالت کلی رابطم با خودم خوب نبود پس ارتباطی هم با خدا نداشتم اما با دوره عزت نفس خداوند با نشانهها هدایتم نمیکنه باهام صحبت میکنه به راحتی و بدون هیچ رمزی یعنی ایده میگیرم ,سوال میپرسم ,هدایت میشم , حمایت شدید میشم ,تکرار میکنم به صورت کاملاً واضح صحبت میکنیم یعنی اول ارتباطم با خودم خوب شد و بعد با خداوند و الان خیلی خوشحالم
ترمز رابطه و احساس بد و بیارزشی جای خودشو با عالیترین و مهمترین ارتباط زندگی هر انسانی که در مسیر درست باشد عوض کرد
22. واسه کاری اقدام نمیکردم و اگر هم اقدام میکردم تو همون قدم اول انتظار نتیجه نهایی رو داشتم و به خودم اجازه امتحان کردن راههای دیگر رو نمیدادم اصلاً با کلمه چالش هیچ آشنایی نداشتم! اما دوره عزت نفس به من کمک کرد که به مسائلی که آدمها یا حتی خودم به راحتی از کنارش میگذشتم به عنوان چالش قبول کنم و واسه حل مسئله اقدام کنم مثال:
رفتم آرایشگاه, از آرایشگر راضی بودم ولی از کار اون روز راضی نبودم و راه حل ساده اینه که قضاوتش کنم و به راحتی برم پیش یک آرایشگر دیگه اما من تصمیم گرفته بودم با مسئله روبرو بشم, رفتم و درخواست خودمو عنوان کردم ایشون شنید اما دیگه کاری از دستش بر نمیاومد خب باز هم میتونستم برم جای دیگه اما تصمیم گرفتم مثل یک فرد توانمند عمل کنم یعنی از نگاه منبع به قضیه نگاه کنیم و من اون فرد قدرتمنده باشم و آرایشگر رو به نوعی مجبور کنم که واسه من وظیفهشو درست مثل همیشه انجام بده و از خواستم کوتاه ,نیام بعد از مدتی که رفتم ازشجاعتی که به خرج داده بودم به خودم افتخار کردم که دوباره برگشتم به همون آرایشگاه فارغ از اینکه جواب طرف مقابل چیه واسه حل مسئله اقدام کردم و این توانایی تو خودم دیدم و به صورت طبیعی آرایشگرم از اون روز خدمت اضافی به من میده قبلاً پول و انعام خیلی زیاد میدادم که فکر میکنم یه جورایی باج هم بود اما الان میرم و بهترین کارو دریافت میکنم وانعام هم نرمال میدم
ترمز ترس از روبرو شدن با مسائل و چالشها جای خودش با اقدام آگاهانه و شجاعت ورود به چالشها ورود به ناشناختهها , جهادی اکبربرای تغییر شخصیت, تقویت ایمان ,شجاعت ,قدرت خلق کننده عوض کرد
23. شجاعت تعریف از دیگران نداشتم یعنی همه جا نداشتم و جز ویژگیهام نبود
با دوره عزت نفس موفق شدم زمانی که توی باشگاه مربیم اومد و موهاشو رنگ کرده بود و دیگران چیزی نگفتند من با این نگاه که من دوست دارم اولی باشم که بهش تبریک میگه بابت رنگ زیبای موهاش بهش تبریک گفتم در صورتی که توی اون جمع این کار کاملاً بیمعنی بود اما من فهمیدم که باید بهای هدفمو بپردازم و مهم نیست که واکنش افراد دیگه یا حتی ایشون چی هست در حقیقت اصل عمل کردن بود
ترمز خودکم بینی و ترس جای خودشو با توانایی ابراز وجود ,اقدام عملی برای تغییر شخصیت ,اقدام آگاهانه و بدون مذاکره برای عمل به الهامات عوض کرد.
24. قدرت نه گفتن نداشتم و به شدت تو این مسئله لنگ میزدم
با دوره عزت نفس اول قدرت درخواست کردنم زیاد شد و بعد قدرت نه شنیدنم زیاد شد و بعد قدرت نه گفتن به درخواستهای حتی درست و به جایی که از طرف عزیزترین نزدیکانم ازم میشد ولی من شرایط مناسب برای کمک نداشتم و حتی گاهاً شرایطم اوکی بود اما دوست نداشتم کمک کنم چون هدفم این بود که آگاهانه وارد چالشها بشم و نه بگم اون و در شرایطی نه گفتم که واقعاً احتیاج به کمک داشتند اما تصمیم گرفته بودم که باهاش روبرو بشم و موفق هم شدم و انجامش هم دادم
ترمز ترس از نه گفتن جای خودشو با به راحتی نه گفتن و به راحتی نه شنیدن و اقدام عملی برای روبرو شدن با چالشها و اقدام عملی برای عمل به هدایت ها و اقدام برای متمرکز موندن روی هدف و پرداخت بها برای تغییر شخصیت عوض کرد
من اگر میخواستم تمام ترمزهایی که برداشته شدن را بنویسم شاید خیلیاش متوجه نشدم اما اونهایی که متوجه شدم بارها و بارها صدها بار باید تو این متن که براتون نوشتم تکرار میکردم و خواستم از این تکرارها جلوگیری کنم و اما واقعاً دوست دارم توان توصیف احساسی که از خلق نتایج دارم خدا بهم بده اما با کلمهها این کار امکانپذیر نیست دوستان
و در آخر برای خودم کاملاً روشن هست که فقط حدود چند ماه مثلاً 6 ماه یا حتی کمتر روی دوره عزت نفس واسه اولین بار کار کردم اما اونم به صورت کاملاً متعهد نبوده و تازه بعضی جاها دست کشیدم ,نجواها بهم غلبه کردند ,یک خط در میان تمرین کردم, اما جاهایی که تمرین کردم خیلی نتایج فوق عادی گرفتم و نتایج دیگهای که دوره عزت نفس برام درست کرده یعنی برداشته شدن ترمزها توی درک کردن دوره روانشناسی ثروت یک بینهایت به من کمک کرده یعنی تک تک ترمزهای که برداشته شدن و قدرت و از عوامل بیرونی گرفتن به من برای درک بهتره خصوصاً جلسه اول دوره روانشناسی ثروت 1 بینهایت کمک کردند و کار منو بسیار آسان کرده, خود ارزشمندی و کار کردن روی احساس لیاقت روی تمام جنبههای زندگیم تاثیر گذاشته ,من روی این موضوع برای دوستان هم فرکانسیم تاکید میکنم که از تمام این اتفاقات بیخبر بودم و فقط به الهامات عمل میکردم اما نمیدونستم که نتایجم انقدر بزرگ هستند و تمام این نتایج و متنی که برای شما نوشتم باز هم هدایتی به گفته شد و من نوشتم و الان به صورت آگاهانهتر و بهتر ارتباط بین باورها و خلق کردن خواستهها رو درک میکنم و با قدرت بیشتر و با ایمان بیشتر با شوقی مضاعف با سپاسگزاری بیشتر با شخصیتی توانمندتر با شخصیتی لایقتر و متمرکز روی دوره روانشناسی ثروت 1 کارمیکنم و به زودی نتایج فوق العادهای براتون میفرستم.
استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی بسیار ازتون سپاسگزارم
خدا رو شکر به خاطر اینکه هستی و کامنت من خوندی و واسم کامنت گذاشتی و من امروز با فکر کردن به دختر قدرتمندی شروع کردم که خواسته خودش خلق کرده ، حرکت کرده ، خواسته من چیه ؟ رابطه با یه خانم توانمند مثل خودم و وقتی تو نظرات خوندم که تو همچین رابطه ای درست کردی خیلی خوشحال شدم و ازش الگو گرفتم ، حتما باید دوباره به دوره عزت نفس برگردم و نتیجه دلخواهم خلق کنم ، مرسی از همه بابت بودن و نوشتن نتایج ، چقدر تغییر مدار راحته ، من نتیجه نوشتم شما خوندی و حتی استاد و خدا میدونه چقدر از بچه های سایت خوندن و باز هم میخونن ، بعد شما من تحسین کردی و من نظرات شما رو خوندم و هدایت شدم ، خداوند رو شاکرم بابت وجود وو و هدایتهاش و راههایی که واسم باز کرده .
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز دوستتون دارم مرسی بابت فضای حرفه ای که درست کردین
به نام خدای بی همتایی که زیباست و زیبایی رو دوست دارد و مارا,جهان را بی نهایت زیبا افریده…
به نام خدایی که قدرتی درونمان نهفته که میتوانیم مانند خودش بی همتا و خالق باشیم…
سلاممممممم به روح بزرگ و دل دریایی و صورت ماه استاد عزیزم
و سلام به بانوی خستگی ناپذیر و بانوی زیبایی ها
سلام به مایک پر قدرت و دوست داشتنی ام
و سلاممممممم به تمام دوستان فوق العاده ام
خداوندم رو شاکرم و هزاران بار شکر میکنم که باز فرصتی داد که روز به این زیبایی و به این قشنگیشو ببینم
باز فرصتی داد امروز هم من خلق کنم
باز فرصتی داد که همسفر و همسیر استاد عزیزم و مریم جان جانانم باشم و این مسیر زیبا و فوق العاده و شگفت انگیز رو بلهم طی کنیم و پیش بریم و پیش بریم به سمت بهترین ها به سمت زیباترین ها به سمت اگاهی ها و درک بیشتر این قانون زیبا و ثابت خداوندم…خدایاشکرت
هزاران بارشکرتتتتتت برای این همسفر بودنم
برای این هم مسیربودنم
برای که در این خانواده ی بهشتی ام خداوندم هزاران بار شکرت
چقدر زیبا خداوندم هدایت میکنه
چقدر زیبا وقتی روی شونه های خداوند بشینی وقتی دستت تو دست الله باشه
دیگه تو نیاز نیست کارخاصی کنی…میدونی چرا..چون همین که حست عالی باشه همین که لذت ببری از ثانیه ثانیه ات همین که با اون حس عالی و خوبت تجسم کنی و خلق کنی یعنی روی شونه های خدایی..یعنی خدا داره انجامش میده یعنی جهان داره انجامش میده تمام خواسته هاتو,
هزاران هزاران بار شکرت برای این درک و آگاهی هام که هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه و تو بهم میگیییی خداجونم
داشتم با خودم فک میکردم اره الهام عزیزم
به الهامم میگفتم که هیچ چیزی در بیرون تو وجود نداره
این تویی که خالقی
این تویی که می افرینی
داشتم تکرار میکردم و تمرین که چقدر زیبا میشه ادم رو خودش کار کرد..چقدر لذت بخشه این کار کردن این حس عالی و محشری که هر لحظه داری روی خودت کار میکنی, این تنهایی با خودت
که عالی ترین و لذت بخش ترین و عشق ترین لحظاته منه
این اعتماد به نفسی که بهم میده
این عزت نفسی که بیشتر و بیشتر میشه هر لحظه و هر لحظه…درون من یعنی همون الهام و وجود نازنینم
درون من یعنی همون عزت نفسی که هر چی که الان هستم با همه ی خصوصیاتمممم با همه ی توانایی هام با همه استعداد هام حتی با همه ی اون باورهایی که باید روشون کار کنم
با همه ی باورام عاشق خودم باشم و به خوددارزش بدم و بگم که اره من لایق بهترین بهترین های جهانم….وقتی که هر روز صبح از خواب محشرم بلند میشم و باز یه روز فوق العاده و پر از اتفاقات عالی رو شروع میکنم یه روزی که پاک پاکه و خالص… یه روز پاک دیگه رو
با خود درونم با خدای درونممممم میریم که بترکونیم و خلق کنیم و تجربه کنیم رو شروع میکنمممممم بهترین و ارامش بخش ترین و فوق العاده ترین حس عالمه..وایییییی که عاشقققق این لحظات تنهایی ام هستم استادم راس میگه چقدر زیبا وقتی که توی این لحظات تمرکزت روی خودته روی کار کردن روی خودته روی تمام زیبایی ها و فراوانی ها بهتربن های اطرافته وقتی تمرکزت رو سپاسگذاری این.زیبایی هاست بی نهایت ها بهت گفته میشه…بی نهایت ها…خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مدار عالی خدایاشکرت که هر روز اگاهی هام و مدارم انقد بالاتر میره و چیزهای بی نظیری بهم گفته میشه که عاشق ترمیشم به این قانون بی نظیرت
عاشق ترم میشم به خودم
عاشق تر میشم به خدای درون عزیزم
عاشق تر میشم به استاد نازنینم که ثانیه ثانیه زندگیش برام الگوترینه الگوست و دستان زیبای خداوندمه
عاشق تر میشم به شوق و اشتیاق مریم عزیزززژززززززززززززمممم که عاشقشونممممم برای این تصمیم فوق العاده اشون که اینم باز هدایت خداونده
چون مریم نازنینم
هر لحظه روی شونه های الله پرواز میکنه و پرواز و کل روح و جسمشونو سپرده به خالق
برای هدایت بیشتر و هدایت عالی تر و لحظه هم به بهترین شکا هدایت میشن چون کل تمرکزشون روی این هدایت و زیبایی هاست چون قانع به کم.نمیشن و میدونن که در این جهان بی نهایتتتتت جا برای پیشرفت و ترقی و عالی ترشدن هست.
و من عاشقققققق این روح والا و روح عظیمشونممممم که چقدر عاشق این مسیر شکفت انگیزه
باور میکنی مریم جونمممممممم
باور میکنی هنوز سفرمون
هنوز اگاهی های فوق العاده ای از این سفر محشر و معرکه ی خداوند گرفتیم ادامه داره؟
باور میکنی هر لحظه در حال پیشرفت و ترقی هستیم
باور میکنی این نتیجه هایی که این سفر شگفت انگیز به همراه داشت چقدررررررر عمیق و فوق العاده است و همچنان یا ابد الاباد ادامه داره که الانم هدیه محشرش بروز رسانی و بی نهایت عالی ترشدن و با اگاهی های تازه ی تک تک دوره هاو اموزه های استاد عزیزمونه
اره استاد نازنینم دقیقا
دقیقا اگه این احساس ارزشو
اگه این ریشه ی اصلی رو
اگه این ریشه ی اولین و اخرینو در درونمون در باورهامون جای بدیم که من ارزشمندترینم
که من لایق ترینم
چون به جهان پا گذاشتم چون اگاهانه انتخاب کردم چونواگاهانه فرکانسشو فرستادم
چون روح خداوندم…
چون باور دارم که خداوند عاشقانهههههههه عاشقمه
عاشقانه دیوونه ی منه چون خلقم کرده
چون از قدرت خلقی که داره درونم نهادینه کرده
پس میشه منم بگم کن و فیکون و کن و فیکون بشه
میشه منم مثل الله ام بگم باش و بشه…
چون این خداونده که انجام میده…
و من دستی از دستان او هستم
واقعا ریشه ترین و یکی از ابر باورها همین باور عزت نفس و اعتماد به نفس که به شدت و مصمم دارم روش کار میکنم و خداهزاران بارشکر باتمام وجودممنمم سپاسگذارم ازت خداوندم که وارد مدارش شدم
هزاران بارشکرت خداوندم که بهترین نتایجو گرفتم ک باز تلاش و تمرین و تکرار لازمه
خدایاشکرت
هزاران بار شکرت خالق یکتای من
برای تمام این فراوانی ها و زیبایی ها و برای تمام این قشنگی ها و این اکاهی های ناب
برای این خانواده ی محشری دارم
ه
و هر لحظه بهترین و بهترین چیزهارو از تک تک نازنین دوستانم یاد میگیرم
خدایاشششششششکرت
مریم عزیزمممممممم من عاشقتمممممم
و بی نهایت ازت سپاسگذارم که به ندای درونت به صدای خدای درونت گوش کردی و این پیشنهاد به استاد عزیزمون دادی
برای درک بیشتر و لمس بیشتر و بی نهایت بیشتر این قانون زیبای خداوندم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و خانم فرهادی گل
استاد میخوام ازتون تشکر کنم من دوره عزت نفس ندارم اما با هر کامنتی که شما یا خانم شایسته توی کانال میذارین من یه چیز جدید یاد میگیرم یه تمرین برای بالا بردن احساس لیاقت و ارزشمندی و عزت نفسم به ذهنم میرسه
یعنی از روی کامنت های بچها توی دوره عزت نفس الهام میگیرم که باید روی کدوم از وجودم کار کنم یا کنترل کنم و تمرکز و انرژی بخرج بدم
همین کامنت اخری که از دوست عزیزمون گذاشتین و از باور لیاقت به زیبایی صحبت میکرد و مبهوت درکی بودم که جچوری با کنار گیری این تک تک حروف به من میداد شدم
به درک حقیقی از ذات ارزشمند خودم پی بردم من که نشسته بودم و کلی از ویژگی های ظاهری خودم که زیبا هست نوشته بودم و باور ساخته بودم و میخواستم و تصمیم داشتم که ضبطش کنم و شروع کنم به گوش دادن با خوندن این کامنت کمی متوقف شدم با خودم گفتم اگر این زیبایی ها اگر این دستاورهایی که هربار به خودت یاد اوری میکنی و عنوان میکنی که هر کسی شجاعتش نداره
اگر اینارو نداشته باشی و برای مدت رمانی ازت گرفته بشه اون موقع خواهان تمرکز روی چه ارزشی هستی
توکه قسمت زیبای بدنت و ظاهرت و صورتت رو بیاد خود میاری و با دیدنشون احساس خوب و ارزشمندی میکنی یه لحظه خودت بدون اونا تصور کن ؟؟
استاد واقعا به یه درک دیگه از کنه خودم رسیدم
عمیقا درک کردم من چیزی بالاتر از ظاهرم دستاوردام یا ویژگی هایی هستم که خاص میدونمشون
آپدیت دوره عزت نفس همزمان شد با روزهایی که من از مرداب، خودم داشتم میکشیدم بیرون هم زمان شد با روزهایی که شروع کرده بودم کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل ۶ رو میخوندم زندگی به سبک شخصی
واقعا هرچقدر میگذره از این روزها عاشقانه میپذیرم که واقعا باید روی خودم کار کنم باید عزت نفسی بسازم که پاسخگوی خواسته هام باشه پاسخگوی خواسته هایی که هربار بزرگتر بزرگتر میشن و حتی غیر منطقی ان برامون
الان دارم بیشتر متوجه میشم که لیاقت حقمه لیاقت چیزی جدا از من نیست
لیاقت درون ماست فقط این ما هستیم که اونقدر از خودمون دور شدیم که درکش نمیکنیم
کمی که با خودم فکر کردم متوجه شدم لیاقت ردپایی در تک تک قسمت های زندگیمون داره
یعنی اگر زوم بشیم میفهمیم ک نه بابا هستش من فقط نمیدیدمش
این روزها دفترم باز و هربار به که ازخودم چیزی متوجه میشم مینویسمش بعد فکر میکنم چجوری با قوانین تطبیقش بدم و باورهای فوق العاده رو بسازم
مثلا فهمیدم باید به ذهنم الگو بدم الگویهای موفق
دنبال الگوهاییی بگردم که شبیه اون چیزی باشه که میخوام در آینده داشته باشم یا شبیه ش باشه
فهمیدم و نشستم نوشتم از رفتارهایی که برای جلب نظر دیگران ، یا جلب تاییدشون انجام میدادم
تا اونجایی که متوجه شدم ترکشون کردم
و ایمان دارم با ادامه دادن به بخش وسیع تری از خودم میرسم
چون که ازتون یاد گرفتم که زندگی به سبک شخصی چیزی ضروری برای ماست اگر میخوایم خواسته هامون به راحترین شکل محقق بشه باید خودمون باشیم خودمون رنگ نزنیم .
یه شوقی دارم که خودم بسازم
وقتی به رفتارام فکر میکنم که چطور خودم کوجیک میدیدم در مقابل آدمایی که موفقیت بدست اورده بودن واقعا میفهمم که چرا من این همه مدت نتیجه نمیگیرفتم
وای استاد واقعا ممنونم ازتون کامنتا رو میذارین توی کانال من که واقعا لذت میبرم
خودم با خوندشون اصلاح میکنم
یاد اوری میکنم با وجود اینکه هربار یادم میبره ولی بار یاد آوری میکنم چون من تازه قدم اولم و باید پایه ها رو خوب بچینم .
شک ندارم که به زودی دوره عزت تفس خواهم خرید امروز حس کردم دلیل همراهی من با کامنت های بچها در کانال بی دلیل نیست از اینکه اگر به حرکت خودم ادامه بدم میتونم به جمع اونا بپیوندم شک ندارم ، عجله ای ندارم دلم میخواد در زمان و مکان مناسب اون اتفاقه بیوفته چون از قول شما شیرینیش به همون لحظه س که در مدارشی و میگی الاااااان موقعش بود
عاشقانه ستایش میکنم انرژیتون توی این دوره بسیار ارزشمند
مشتاقانه منتظر خوندن نظرات دوستان خوبم هستم تا از تجربه های شخصیشون استفاده کنم و زمدگی خودم رو ارتقا بدم
مریم عزیزم عالی بودی مثل همیشه و ب نکته عالی توجه کردی منم میخوام دوباره یه ورژن جدیدی از خودم ارائه بدم تازه شم بوی گل بدم احساس میکنم زمانش رسیده دوباره غنچه بدم با اینکه کلی نتیجه گرفتم اما باز یادم میره کی بودم کی شدم و میخوام کی بشم قلم بدست میگیرم اما یادم میره از کجا شروع کنم گریه ام میگیره اما یاد جمله استاد در قدم میوفتم ک گفت خدا هدایتم میکنه همه راهها بمن گفته میشه خدا منو لنگ نمیزاره همین ک هدایت میشم یعنی ارزشمندم یعنی با لیاقتم میخوام با همینا شروع کنم بسم الله الرحمن الرحیم..
سلام دوست عزیز. ازخوندن کامنت شمایادم به این افتادکه دیروزحس بویاییم روازدست دادم. به خاطرکرونا تمام وجودم پرازترس شد. چقده ازخداطلب بخشش کردم که بهم حس بویایی روبرگردونه. بیست وچهارساعت مرتب ازخدادرخواست میکردم. فهمیدم که اگه توی قران میگه ماانسانها ناشکروناسپاس هستیم واقعا درسته. سریع فراموش میکنیم که چی هستیم. مقصدمون چیه. چه هدفی داریم.ازکرده های خودم پشیمون شدم وازخدامرتب سپاسگذاری کردم. یادم به حرفای استاد عباس منش میادواون رابطه ای که ازبچگی باخدای خودش داشته ودرخواست میکرده. منم به لطف خدای مهربون دارم مرتب ازاین نیرودرخواست میکنم که توی وجودم حسش کنم.اون حس قلبی رودریافت کنم که بهم بگه چه مسیری روبرم. میخوام عزت نفس روتوی وجودم پرورشش بدم. خلاصه امروزحس بویاییم برگشت ودارم مرتب ازش سپاسگذاری میکنم. 🙏🙏🙏خدایاشکرت. قدرداشته هامونو زمانی میفهمیم که وقتی نداریمشون اونوقت ازخواب غفلت ونااگاهی بیدارمیشیم که چه نعمتهای بزرگی داریم وچسبیدیم به چیزایی که الان نیستنو وداریم حسرتشون میخوریم.خواستم این تجربه رودراختیاردوستای هم فرکانسیم به مشارکت بزارم. اگه به این نیرو وصل باشی همه کاری برات انجام میده. فقط بایدمرتب ازش درخواست کنیم که هدایتمون کنه. راه کسانی روکه بهشون نعمت داده. نه راه کسانی که بهشون غضب کرده. سپاسگذارم ازهمتون.
ما بدون هیچ دست آوردی دوست داشتنی هستیم من اینو از متن خانوم شایسته گرفتم و باید بگم یه لحظه خشکم زد که چطور میشه من بدون هیچ دستاوردی و موفقیتی دوست داشتنی و ارزشمند باشم و سعی کردم روی خودم کار کنم و خدارو شکر یه درصدی موفق شدم یعنی بدون اینکه تلاش کنم برای کسی کاری انجام بدم یا آدم خوبه به نظر برسم یا زور بزنم برای موفقیت که به واسطه اون ارزشمند بشم شروع کردم به دوست داشتن خود و احساس ارزشمندی اما امروز کامنت شما یه چراغ دیگه تو ذهن من روشن کرد که من حتی بدون داشتن ویژگی های ظاهری که برای من مهمه دوست داشتنی و ارزشمندم و اینکه خودمو رنگ نزنم یعنی طبق میل دیگران خودموعوض نکنم که بخام دوست داشتنی باشم
مریم جانم کامنت شما برای من یه نشونه و مهرتایید بود که در مدار دوره عزت نفس هستم چون از وقتی آپدیت دوره اومده انگار خدا بم گفت که لازمه تو الان فقط این دوره است و ایمان دارم که به آسونی زیبایی این هدیه خدارو دریافت میکنم
سپاسگزارم برای انتشار احساس زیبات
در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت
یه خبر خوب بهت بدم من به زودی این دوره میخرم یعنی همین روزااا
پولششم خدا وارد زندگیم کرده از طریق دستانش
وقتی که استاد شروع به بروز رسانی میکرد من اون زمان داشتم خودم از مراب میکشیدم بیرون
سخت بود ولی ادامه دادم تکاملم رو خوب طی کردم و با اینکه هنوز نشونه ای از اومدنش توی زندگیم نبود اما من ایمان داشتم که وقتی دارم به مسیر خودشناسی ادامه میدم قطعا قطعا خدا اونو بهم میده
عجله نکردم
توی کامنتم گفتم در زمان مناسب به دستم میرسع
و امروز اون پول اومد
اما برام طبیعی بود چون قلبم روزها قبل از اون بهم وعده داده بود و من باورش کردم
باور کردم
خداروشکرر
اینقدر وانگیره شور دارم دلم میخواد هی ادامه بدم و بیشترش کنم
زهرا جان این موضوع رو در خودت خوب کار کن
هر چیزی بیرون از ما عامل بیرونی
حتی دوره های استاد
من با خودم مطمئن بودم که این منم که شرایط خلق میکنم و دوره های استاد ابزاری هستن برای پیشرفت
اگر ما در مدار دریافت اون اگاهی ها باشیم قطعا با عمل بهش میتونیم ناممکن ها رو ممکن کنیم
ولی اگر نباشیم هزار بارم گوش بدیم هبچ فایده ای نداره
دلم میخواد بگم از همین چیزایی که داری شروع کن از این فایلای رایگان که برای من عین دوره بود
با اینکه خیلی زیادم گوش ندادم فقط بیشتر توی ذهنم اگاهانه حرفها رو حلاجی میکردم
دیگه همه چی خودتی ، به اندازه ای که حرکت میکنی نتیجه میگیری
من بشدت کمالگرا بودم
و هنوزم این ویژگی هست اما از روزایی که شروع کردم ارام قدم برداشتن
این قدمهای کوچیک چنان شیرین و انگیزه بهم داده
که اصلا انگار نه انگار ،همین چند هفته پیش بود که داشتم توی مراب غرق میکنم.
وااااای خدا چه خوشحال شدم عجب خبر توپی یه لحظه اشک تو چشمام حلقه زد انگار خودم دارم این محصول رو تهیه میکنم مباااااارکه خداروشکر منم در مدارشم و پولش داره میرسه
درسته این دوره به عامل بیرونیه و همه چی در درون متن و ایمان دارم به زودی در زمان مناسب دریافت خواهم کرد
چقدر لذت بردم که اینجا دارم کشف میکنم دارم درک میکنم که عزت نفس چقدر با ارزشه چقدر منم بهش نیاز دارم و این اصله اصله که باید درست چیده بشه من که خودم رو پیدا کنم خود واقعیم بشم خدا رو در وجودم نمایان میکنم چیزی که هست و من هنوز درک درستی ازش ندارم
چقدر تحسینت میکنم عزیز دلم که با این جدیت و درخواست واقعی به این محصول رسیدی و در مدار پرورش عزت نفست قرار گرفتی واقعا عالیه واقعا تحسینت میکنم برای این تلاش ذهنی و خلق خواسته
امیدوارم توی این مسیر به اونچه که خودت قلباً میخوای برسی و خلقشون کنی
سلام به مریم عزیز چققققققدر زیبا باورهای محدود کننده عزت نفس رو پیدا کردین و با ایمانی که در خودتون پیدا کردین و با استفاده از توانایی هایی که رب برای همه ما بصورت ((((( ذاتی ))))) در وجودمون قرار داده شک نکنید که بهدفتون خواهید رسید و باور داشته باشید که خداوند هم این شایستگی رو در شما دیده که لیاقت بسیار بالاتر از این موقعیت رو دارید و چاشنی کارمون بعد از شناسایی ( نشتی های فرکانسی ) حرکت بسمت آگاهیهای ناب هست که منم باید خیلی روی اونا کار کنم تا خالصتر بشم …… از دیدگاه فوق العاده تون سپاسگزارم
آنقدر ذوق کردم وقتی دیدم تلگرام خبراز فایل جدید اومد که نگو?
اولش فکرکردم نوشته فصل جدید سفرنامه اما وقتی باز کردم دیدم نوشته به روز رسانی دوره عزت نفس گفتم خدارو شکر حتماکلی آگاهی قرارع بم برسه باعشق دانلود کردم و همین که رسیدم مغازه شروع کردم به دیدن و نکته برداری
اول فایل استاد گفتن که مریم جان یه برنامه هرساله داره که متن های فایل ها و محصولات روبه روز میکنه و خودش میگه که چقدر آگاهتر شدم یاد اون مثال استاد افتادم که در مورد کشتی های بزرگ میگفتن که یه عده ای همیشه درحال سمباده زدن و رنگ کردن این کشتی ها هستن و تا می سن به انتهای کشتی دوباره از اول شروع میکنن و مریم جان چقدر قشنگ این رو درک کردن که هرروز رو خودشو مدل های مختلف دارم کار میکنن و حتی جای یه ثانیه هم نمیزارن که تا ازفایل های سفر به آمریکا فارغ شدن فایل های پاسخ به سوالات و حالاآپدیت عزت نفس و به قول استاد مدادم در حال به روز رسانی متن ها هستن و این چقدر عالی و این یعنی کنترل وردی های ذهن خوراک مناسب دادن به ذهن هست و چه قدرت اراده و عشقی میخاد اینکار مریم جان خداقوت و امیدوارم از این کارت الگو برداری قوی داشته باشم
استاد راجب عزت نفس ازبین رفته ما صحبت کردن و اینکه پایه تمام موفقیت ها عزت نفس و احساس خودارزشی و احساس لیاقت و احساس توانایی هست و من به این حرف استاد ایمان آوردم من اگر هرجا چیزی به دست نیاوردم فقط چون خودمو لایق نمیدونم امیدوارم یه زودی در مدار تهیه این گنج قرار بگیرم خدارو شکر استاد سخاوتمندانه تو فایل های مختلف کمک کردن تا یه کمی این احساس ارزشمندی رو تو خودم پیدا کنم و یه تکونی بخورم به امید موفقیت های بیشتر و نکته دیگه که استاد گفت کسایی که محصولات رو دارن و مدام ازشون استفاده میکنن و تمرین میکننبه عنوان دادن خوراک مناسب به ذهنشون باز یاد مریم جان و تمرینات قوی که انجام میدن و حرفی که خودشون تو سفربخ دو آمریکا زدن افتادم که گفتن این فایل ها برای من تمرین دیدن نکات مثبت هست و چقدر تحسین میکنم ایشون رو که چه آگاهانه دارن رو خودشون کار میکنن و یه شاگرد عالی برای استاد هستن و مایه افتخار استاد و ما انشالله منم یه شاگرد زرنگ بشم ?
افرادی که ایمان دارن آنچه به ذهنشون میدن داره اتفاقات و شرایط رو براشون رقم میزند و با این ایمان خوراک مناسب به ذهنشون میدن موفق هستن و این یعنی ایمانی که عمل می آورد
چقدر خوب که استاد همیشه درحال بهبود شخصیت و رساندن این پیام به دیگران هستن و همیشه میخان بهترین رو اراعه کنن و همیشه باز خودشون نمونه کار مدام روی ذهن و آدم خوراک مناسب به ذهن و اون مثال کشتی هستن و اینکه چقدر سخاوتمندانه و باعشق میان و محصولات رو به روز میکنن ونمیگن که حالا که اونو فروختم چه کاریه به روز کنم و زحمت بدم به خودم میدونن که با این کارشون دارن اول به خودشون کمک میکنن و پیرو اون اصلی که برای خودشون دارن هرروز بهتر از دیروز و همیشه میخان بهترین رو ارعه بدم و خودشون خوب زندگی کنن وکمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی باشه استاد جان یه دنیا تشکر از این همه عشق و تلاش و اراده ای که داری و مارو هم تشویق میکنی که ادامه بدیم با قدرت و باعشق مارو همراهی و حمایت میکنی و مثل چراغ راه مارو روشن میکنی استاد جان مریم جان عاشقتونم و به دنیا سپاس از اینکه این آگاهی هارو در اختیار ما میزاری عاشقتم خدایا شکرت
به بندگانم خبر ده که یقیناً من بسیار آمرزنده و مهربانم.
=====================================
نشانه ی امروز من: ٢٨ آذر ١4٠٣
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین که از هر انگشتش یک هنر میباره.
سلام به رفیق های نازنین غارحرای من
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمتِ نور آسمون ها وزمین به قلب سلیمتون.
این بار دومی که تو ماه آذر،من به دوره ی عزت نفس هدایت میشم،با اینکه به تازگی،کل جلسات دوره رو گوش دادم ولی خب حتما باید دوباره روش زمان بزارم.
مخصوصا که صبح از خداوند طلب هدایت کردم توی نشانه ی روزانه م بهم بگو باید به کدوم فایل ها بیشتر گوش بدم تا قلبم به سمت شما باز بشه و بتونم جریان هدایت رو بهتر و واضح تر دریافت کنم ،ضمن اینکه مسیر رسیدن به اهداف جدیدم برام آسونتر،روونتر و لذت بخش تر بشه.
خب پاسخ جریان هدایت،واضح و روشن دریافت شد.
اما اون چیزی که من رو مجاب کرد که حتما بیام و از خودم رد پا بزارم،صحبت های استاد در مورد توانایی نویسندگی استاد شایسته بود که ضمن اینکه من هم بی نهایت از صمیم قلبم این همه توانایی شون رو تحسین کردم،چشم های خودم قلبی شد،احساس کردم خداوند داره از زبان استاد با من حرف میزنه!
آخه من خودم نتنها عاشق نویسندگی ام،که هروقت شروع میکنم که در مورد یک موضوعی بنویسم درهای الهامات روی من باز میشه و چیزهایی مینویسم که قبلش هیچ ایده ای براش نداشتم.
خب این دایره برتری منه،منم کاملا بهش واقفم،چون از بچگی بهش آگاه بودم منتها ازش درست استفاده نکردم.
خیلی برام جالب بود که استاد گفتن من توی سخنوری و صحبت کردن الهامات رو دریافت میکنم ،و استاد شایسته توی نوشتن…
به نظرم باید خیلی بیشتر ازین ها برای این استعدادم ارزش قائل باشم،اصلا برای همینه که دفترهای صحبت های من با خداوند هم ازین دفتر بزرگ های دویست برگه و خیلی زود هم تموم میشه،چون وقتی دارم مینویسم خیلی راحت تر با خداوند ارتباط برقرار میکنم.
یا مثلاً خودم کامنت هایی که مینویسم رو خیلی وقت ها،بارها و بارها میخونمش و ازش چیز یاد میگیرم،دقیقا مثل استاد که میگن من فایل های خودم رو چندبار گوش میدم و خودشون هم شگفت زده میشند که مثلا عجب چیزی گفتم اینجا! من کامنت های خودم رو میخونم میگن عهههه،چی گفتم من،چقدر خوب فلان موضوع رو نوشتم،یا چقدر این تیکه برای خودم درس داره !
این مشخصه که اینا الهامات خداوند بوده و من فقط دریافت کننده بودم،چون خیلی وقت ها وقتی فرکانسم پایینه،خودمم نمیفهمم چی نوشتم،اصلا نمیتونم کامنت های خودمو بخونم!!!!حتی یک خط نمیفهمم!!!!
مثلا مهرماه که خداوند بهم دستور کتاب نوشتن دادن،من حتی نمیدونستم چی باید بنویسم،درمورد چی باید بنویسم،اصلا اسم کتاب چی باشه…
الان بعد از ٣ ماه که مقدمه ی کتاب ،که خودش یک اندازه ی یک فصله:) از بس طولانیه و ٣ فصل دیگه رو خداوند گفت و من نوشتم ،حتی اسم کتاب رو خودش گفت ،و همین چند وقت پیش هم هدایتم کرد به یک عکس توی اینترنت و همون موقع گفت اینو سیو کن،باید بیاد روی جلد کتابت!!!
حالا من خودم وقتی هایی که فرکانسم پایینه،میرم پیش نویس فصل هارو میخونم ،قیافه م میشه مثل عسلی استاد،یا اصلا نمیفهمم چی نوشتم،یا به خودم میگم این چرت و پرت ها چیه نوشتی؟کی اینارو میخونه ؟!
و وقتی هایی که فرکانسم فوق العاده ست و قلبم به سمت الله بازه و میرم یک نگاه به کتابم میندازم که کجاهارو باید ویرایش کنم اصلا خودم میخونمش میگم دمتتتت گرم!عجب چیزی نوشتی !این اصلا کار تو نیست،اینو خدا گفته تو نوشتی !
من فکر میکنم برای این باید دوباره به دوره ی عزت نفس گوش بدم که پشت کمالگرایی رو بشکنم و اجازه بدم این کتاب کم کم بره برای کارهای مقدماتی چاپ…
حالا چه اهمیتی داره چقدر فروش میره ،یا حتما کتاب معروفی میشه؟!
اینا نجواهای شیطانه که نمیخواد من توی مسیر عشق و علاقه م حرکت کنم!چون میدونه که من توی این مسیر قطعا انسان موفقی میشم ،به این دلیل که این همون هدفی که من به خاطرش،به این دنیا اومدم…
خداوکیلی،من خودم ندیدم توی این سایت،که بزرگترین سایت موفقیت جهانه،کامنت کسی،در یک بازه ی طولانی مدت،تاپ کامنت بشه در حالیکه هنوز موفقیت های مالی بزرگ کسب نکرده،شایدم بوده باشه،ولی من ندیدم!
اینا همه ش یک چیزی رو بهم میگه،اونم اینکه سعیده تو همین مسیر حرکت کن،اینجا و این مسیر جایی که تو باید باشی،اینجا همون چرخ دنده ی جهانه که متعلق به توعه.
پناه میبرم بر الله مهربانم از از شر نجواهای شیطانی ذهن و پاشنه ی آشیل کمالگرایی.
خداروصد هزار مرتبه شکر برای اینکه صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم و با این هماهنگی با الله،اجازه دادم که روزم رو با نور خودش هماهنگ کنه.
دوستون دارم استاد،از روشنی قلبم.
به امید الله بریم برای خلق نتایج توحیدی بهتر و بزرگتر و دلچسب تر !
یه حسی بهم میگه برات پاسخ بنویسم ولی هیچ ایده ای هم ندارم. به تجربه ثابت شده اونجایی که هیچ ایده ای نداری، اونجایی که میگی خدایا من هیچی نمیدونم، من اندازه پلک زدن هم محتاج تو هستم، خدایا فرمون دست خودت باشه من مطیع تو هستم، اونجاست که بهتر هدایت میشیم.
یه اصطلاحی توی هوانوردی هست برای هواپیماهایی که دو تا خلبان دارن یا دارن کارآموز رو آموزش میدن، خلبان میگه :
My Aircraft یعنی کنترل هواپیما با منه، کارآموز یا کمک خلبان هم میگه Your Aircraft یعنی تایید میشه که کنترل فرامین با شماست. یا خلبان به کارآموز یا کمک خلبان میگه : Your Aircraft یعنی کنترل دست توئه
اونم با گفتن My Aircraft تایید میکنه ، یعنی دریافت شد، تایید میکنم همونی که شما میگی.
یه وقتایی لازمه صدا بزنیم خدایا من به مشکل خوردم، میشه لطفاً Your Aircraft ؟؟ میشه خودت کنترل کنی تا قبل از اینکه سقوط کنیم؟
اگه از همون اول فرمون دست خودش بوده که دیگه کار به اینجا نمیرسه که اصلا جای نگرانی باشه. نگرانی ها از جایی شروع میشه که من فکر میکنم خودم قراره یه کارهایی بکنم و سقوط میکنم.
امروز برای چندمین بار در این هفته گذشته هدایت شدم به غزل 765 مولانا که چندتا بیتش رو اینجا مینویسم:
«هله نومید نباشی که تو را یار براند ؛ گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟»
«در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ؛ ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند»
«و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ؛ ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند»
«همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد ؛ بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند»
«دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش ؛ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟»
«هله خاموش که بیگفت، از این مِی همگان را ؛ بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند»
(توضیحش با خودت)
—————————————————————————
اینجا دیگه اون جاییه که حس میکنم جریان هدایت استاپ خورده و نجواها داره شروع میشه ، حتی گوش دادن به آهنگ STAY اثر هانس زیمر هم فایده نداشت. یادم باشه موقع کامنت نوشتن گوشی رو بذارم حالت پرواز که زنگ نخوره. هدفم این بود یه پاسخ برای کامنت ارزشمندت بذارم که جواب این کامنت باشه و هم پاسخ به کامنت های ارزشمندی که برام فرستادی.
یکی از جوکهای رونالد ریگان رو هم برات تعریف کنم و بعدش کامنتمو تموم کنم. چند روز پیش یه کلیپ ازش دیدم که میگفت شخصی بنام مایک دیوور (رئیس دفتر سابق کاخ سفید) توی کتابش نوشته «رونالد ریگان دامنه توجه بسیار پایینی داره و خیلی از موضوعات مهم رو هم ایگنور میکنه» از همین تریبون میخوام جوابشو بدم ، ولی گندش بزنن بیخیال بریم سراغ یه موضوع دیگه.
—————————————————————————
به بهانه شب یلدا یه فال حافظ هم بنویسم و به جون خودم بعدش دیگه میرم رد کارم.
«عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشت ؛ که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت»
«من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش ؛ هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت»
«همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست ؛ همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت»
«سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها ؛ مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت»
«ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل ؛ تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت»
«نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس ؛ پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت»
«حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی ؛ یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت»
——————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
استاد نمیدونم چطور باید احساسی که الان دارم رو با کلمات توصیف کنم انقدر از دیدن این فایل و از شنیدن این خبر، به شوق اومدم که فکر کنم صدای گریه های از سر شوقم تو کل آپارتمان شنیده شد. دیروز من تصمیم گرفتم که یک بار دیگه از اول دوره ی عزت نفس رو شروع کنم ( که البته این هم هدایت پروردگارم بود) من پارسال این دوره رو خریدم و تا الان به طور کاملا تمرکزی داشتم روی این دوره ( و البته سفرنامه) کار میکردم، شخصیت الانم و باوری که نسبت به تواناهای خودم دارم با سال پیش بارها و بارها فاصله گرفته دیروز داشتم به شخصیت پارسالم و این چیزی که الان هستم فکر میکردم و نتایجم رو بررسی میکردم، استاد باورتون میشه اصلا اون آدمی که پارسال بودم رو نمیشناختم باورم نمیشه توی یک سال انقدر عزت نفسم من تغییر کرده و چقدر توی همین یک سال به موفقیت های زیادی رسیدم و کارهایی رو انجام دادم که فکر میکردم اصلا توانایی انجام دادنش رو ندارم، انگار این باور تازه توی ذهنم شکل گرفت که یک آدم تا چه حددددد میتونه تغییر کنه به خاطر همین دفتر عزت نفسم رو برداشتم و تصمیم گرفتم که یک بار دیگه دوره رو شروع کنم (با اینکه بارها و بارها تمام جلسات رو گوش کردم و ساعت هاروی آگاهی های هر جلسه فکر می کردم و پایه های منطقی برای ذهنم می آوردم) با خودم گفتم حالا که من انقدر پتانسیل تغییر و رشد توی وجودم هست میخوام این بار خیلی خیلی جدی تر روی عزت نفسم کار کنم تا بتونم از این توانایی که خدا در وجودم قرار داده به بهترین شکل ممکن استفاده کنم، از خدا خواستم که بهم آگاهی بده تا بتونم این بار باورهام رو به طور بنیادین تغییر بدم تا باز هم در مدارهای بهتری و بالاتری قرار بگیرم، و امروز شما این خبر خوش رو دادین که دوره ی عزت نفس داره دوباره آپدیت میشه، استاد نمیدونید چقدر خوشحال شدم از شنیدن این خبر، چقدر همه چیز به موقع داره توی زندگی من اتفاق میفته، چقدر این فایل در درست ترین زمان ممکن روی سایت قرار میگیره، خدا یک لحظه هم دیر نمیکنه ، احساس میکنم خدا درهای بهشت رو باز کرده و هر آنچه که نیاز دارم در درست ترین و بهترین زمان ممکن برام میفرسته اونم به بهترین شکل ممکن مثل همین آپدیت دوره ی عزت نفس، خیلی خوشحالم که قرار ه با شما این دوره رو مرور کنم و آگاهی های جدیدی رو دریافت کنم، بینهایت سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز که انقدر عاشقانه روی این سایت کار میکنین و مسیر رشد رو برای ما آسان تر میکنین.
خانم شایسته جان من هیچ وقت توی سفرنامه کامنتی نذاشتم اینقدر توی این 100 قسمت معجزه ها و اتفاقات بینظیر برای من رخ داد که اگر بخوام بنویسم به جرعت میتونم بگم میشه یک کتاب 500 صفحه ای ازش نوشت، خانم شایسته خدا بارها و بارها از زبان شما توی فایل ها ی سفرنامه با من صحبت کرد، شما بارها و بارها پیغام خدا رو به من رسوندین هم از زبان تصاویر و هم از زبان خودتون، نمیدونین چه اشکها ریختم از سر شوق وقتی که انقدر واضح خدا پیام خودش رو از زبان شما به من میرسوند، این سفرنامه مسیر من رو عوض کرد و من رو وارد مسیر علایق خودم کرد این سفرنامه به من نعمت بزرگ زندگی به سبک شخصی خودم رو داد.خانم شایسته جان روی ماهت رو میبوسم و بینهایت از شما و استاد عزیزم سپاسگزارم.
چقدر عالی که اتفاقات خوب داشتین و مسیر رو به رشدی رو طی کردین
اصلا انگاری اینم از قوانین بینظیر جهانه که وقتی متعهد میشیم باهاش همسو بشیم اونم ما رو در مسیرهای درست و چند بانده می ندازه که از سرعت و قدرت رانندگی و همچین مناظر زیبای اطرافمان بیش از پیش لذت ببریم
سلام به همگی دوستان.من بعنوان نشانه به این صفحه هدایت شدم.میخواستم بدونم چطور با کسی که دلم میخواد وارد رابطه بشم.نمیدونستم باید شجاعانه وارد عمل بشم یا صبر کنم و خودمو ارتقا بدم تا خدا خودش برام پیش بیاره.الان هم دوباره توی مطالب استاد خوندم که یه چیزایی رو بعد از بالا بردن عزت نفس بصورت بدیهیات وارد زندگیت میشه و باز یه جایی فرمودن که باید در زمان مناسب وارد عمل بشی.من نمیدونم کدوم یکی ازین دو جمله جواب سوال من بود.ممنون میشم بهم از تجربیاتتون بگین.
خداروشکر میکنم که با کسی آشنا شدم که آنقدر از سفر به دور آمریکا نتیجه دیده
تبریک میگم این پیشرفت رو . واقعاً استاد و خانم شایسته تلاش کردند الگوی مناسبی در طی این سفر به منظور داشتن و حفظ حال و احساس خوب به دانشجویان ارائه بدند
کاش یکی دو مورد از مواردی که خداوند به شما پاسخ داده رو برای ما می نوشتید.
من می خواستم این تجربه رو توسایت بنویسم ولی نمی دونستم توکجا تا اینکه دیدم عزت نفس رو زحمت کشیدید وبه روز رسانی کردید واقعا سپاسگزار هستم از خدا واز استاد واز خانم شایسته که واقعا دلسوزانه دنبال پیشرفت ما هستند چون من یک زن هستم ومی بینم چقدر دلم همیشه بی صبرانه برای رسوند یک آگاهی به دیگران در تب وتابه واین رو به جنسیتم ربط می دم والان حس خانم شایسته وبی کار ننشستن ایشون رو درک می کنم وحس انس والفت بیشتر وبیشتر در من قوی می شه
من عزت نفس رو یک سال پیش خریدم ولی به طور جدی که بخوام نت برداری بکنم الان ۲یا۳ماه می گذره کامنتا رو می خوندم وبا خودم می گفتم ببینی این افراد که سه چهار سال پیش اینو خریدند الان در چه موقعیتی هستند ؟
والبته چون کشف قوانین و۱۲قدم رو هم خریده بودم کاملا بحث رو درک می کردم ومی فهمیدم که جنس حرف های استاد یکیه وتکامل استاد رو هم می دیدم چون استاد در هر قسمت از فایلهای عزت نفس حجم زیادی از آگاهی ها رو یاد می دادند واگر کسی با ادبیات استاد آشنا نمی بود یا در مدار مناسب نباشه درک مطالب براش سخته ومن مطمئن هستم این به روز رسانی در جهت رساندن بهتر مطالب هست واین جای تشکر داره از استاد وخانم شایسته نازنین
حالا بریم سر اتفاق امروز من
باتوجه به اتفاقات ناگواری که این چند روز در ایران رخ داده که متاثر کننده ترینش سقوط هواپیما بود من خیلی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم متاسفانه این خبر رو هم از تلویزیون یکی که چند دقیقه منزلشون رفته بودم شنیدم ومثلا الان وازگونی اتوبوس را از کامنت بچه ها شنیدم منظورم اینه که دنبال اخبار نیستم
خلاصه اخبار بد کارش رو کرد ومن دیروز حالم بد شد به طوری که از درون منقلب بودم وبالاخره فرکانسهای بد به درو دیوار خورد ویکیش به همسرم اصابت کرد واون که صبح خوش وخرم بیدار شده بود تا شب رابطه آش بامن بهم ریخت امروز جمعه بیدار شدم کمی با خودم کلنجار رفتم وخودم رو جمع وجور کردم گفتم برم نان وحلیم بگیرم دوباره نشاط برگرده وحال خودم هم عوض بشه ماشین رو برداشتم زدم بیرون پیاده شدم رفتم تو صف سنگکی آمدم پول در بیارم موبایل اپلم از دستم افتاد روی زمین روی یک سنگ بزرگ نان که رو زمین بود صداش به من هشدار داد که اینبار ازاون بارها نیست وموبایل چیزیش شده برش داشتم دیدم بله گوشه صفحه ال سی دیش به اندازه یک سانت جدا شده ورنگش کاملا عوض شده ?
بغض گلوم رو گرفت گفتم بیا دیدی آنقدر فکرت رو کنترل نکردی این بلا هم سرت اومد
سعی کردم جلوی اشکم رو بگیرم ولی طعنه های حتمی همسرم تو گوشم می پیچید چون موبایل قبلیم هم تو خیابون افتاده بود ولنز دوربینش خرد شده بود
خلاصه گفتم خودت رو کنترل کن باییییید خودت رو کنترل کنی موبایل رو کردم تو جیب لباسم ونان رو گرفتم اومدم توماشین نشستم
گفتم یاد استاد بیفتا یادته پرده ار وی رو چه طور باکنترل ذهن داد بالا این که یه کار کاملا مادی بود نه ذهنی پس باید حال خودت رو خوب نگه داری گفتم دیگه به صفحه آش نگاه نمی کنم
تو دلم می گفت خیر سرت دست گلت رو آب دادی
یکی دیگه تو وجودم می گفت تقصیر من نیست همش تقصیر این شوهر وپسرمه که پانمی شن برن نون بگیرن اصلا من چرا باید صبح زود بزنم بیرون نون بگیرم از دست تنبلی اونا بعد می گفتم نه من مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم پس دنبال مقصر نگرد
گفتم من باید حالم رو خوب نگه دارم پس می رم حلیم هم می گیرم من نباید خودم رو وا بدم بعد یاد دوست هم فرکانسیم افتادم که درب یخچال فریزرش باز مونده بود ویخچال فریزر خراب شده بود وداغ کرده بود اساسی ولی دوستم مثل یک مریض تب دار یخچال فریزر رو پآشویه کرده بود وتا ۲۴ساعت مدام دستمال خیس خنک رو به دیواره یخچال کشیده بود وکلی قربون صدقه یخچالش رفته بود وازش خواسته بود که خوب بشه ویخچالی که دو روز کامل داغ کرده بود وجوش آورده بود خوب شد با اینکار
گفتم بیا این هم یه نمونه دیگه خلاصه داشتم درست شدن موبایل رو برا خودم منطقی می کردم رفتم حلیم رو گرفتم ودوباره برگشتم توماشین یک نفر بهم تکس ضروری داد روی قسمت آسیب دیده رو پوشوندم مطلب رو خوندم خدارو شکر موضوعی که صبح با نا امیدی تو ستاره قطبی نوشته بودم حل شده بود
خدارو شکر کردم شروع کردم به برگشتن سمت خونه گفتم حالت رو خوب نگه دار یادت بیار خانم شایسته چقدر زحمت کشید سفر به دور امریکا رو تهیه کرد که ما سپاسگزاری رو یاد بگیریم وبه نکات مثبت نگاه کنیم نگاه کردم دیدم کوهها پر از برفه گفتم خدایا شکرت چه قشنگه بعد از چندین روز آلودگی هوا تمیزه دوباره چشمم به برگهای درخت توت افتاد که یه تعدادشون بارنگهای نارنجی هنوز خودشون رو به زور به شاخه درخت چسبوندن وخیال افتادن ندارند با خودم گفتم برم تو خیابان خودمون که پر درخت توته ببینم اونا هم هنوز به درخت چسبیدن؟خلاصه داشتم دستو پا می زدم که حواسم رو پرت کنم وفکر منفی نکنم
گفتم الان برسم خونه دخترم سریع موبایلم رو ازم می گیره جون از اینستا من استفاده می کنه گفتم با خودم بهش نمی دم تا ببینم چی میشه تو راه با خودم گفتم ببین تواصلا مشکل بینایی داری یادته چند بار فکر کردی ایکس وایگرگ تکس دادن با چشمای خودت هم دیدی ولی بعد رفتی دیدی اصلا همچین افرادی تکس ندادند وتو اشتباهی اسم اونا رو تو صفحه اول موبایلت دیدی
یا یادته فکر کرده بودی شوهرت بدون ماشین رفته وسویج رو روی اوپن دیده بودی ولی بعد یک ربع دیدی سوایچی رو اپن نیست وهمش فکرم خیال خامت بوده پس ممکنه الان هم موبایل چیزی نشده باشه
خلاصه سرتون رو درد آوردم که بگم چی در درونم می گذشت وچه طور داشتم نجواهارو خاموش می کردم ودر عوض باور قوی می ساختم که درست میشه وجیزی نشده
خلاصه سرم به کارهای خونه گرم شد تا تکس بعدی اومد
گفتم نمیشه تا شب به موبایلم نگاه نکنم یا روی اون قسمت آسیب دیده رو بگیرم که
موبایل رو از جیبم در آوردم دیدم موبایل سالمه سالمه چند بار صفحه آش رو پاک کردم وخوب نگاه کرده هیچی نبود ??
اشک از چشمام سرازیر شد خیلی گریه کردم خیلی از خدا تشکر کردم خیلی از استاد به خاطر درسهاش تشکر کردم خیلی احساس قدرت کردم خیلی به قانونهای بدون تغییر ایمان آوردم وخیلی اشک ریختم برای قدرتی که دارم ونمی بینم
اینا رو برای این نوشتم که من درسهارو که گوش می دم می گم شاید من ناتوان باشم (عزت نفسم پایینه)شاید من از سنم گذشته که بتونم باورهام رو تغییر بدم وچه جالب که امروز هدایت شدم به فایل ۳۷سفر به دور امریکا که چقدر قشنگ بود بخصوص توضیحات دوستمون برای این فایل واهنگ پر مسمای حبیب خدا بیامرز خیلی وصف الحال من بود ودوباره گریه کردم
سرتون رو درد آوردم خودم نتیجه گیری ها رو می نویسم
۱-هیچ وقت برای تغییر دیر نیست وهر چقدر روی خودمون کار کنیم وبه آموزه های استاد ایمان داشته باشیم همون قدر که این بتون ذهن را بشکونیم وترک دارش کنیم موفق می شویم ولی اگر دو دل باشیم قطعا دیر نتیجه می گیریم
۲-کنترل ذهن بسسسسیار مهمه تو ایران این کار سخته ولی چه میشه کرد باید به این تضاد هم تن داد تا خدا هدایتمون کنه به جای بهتر ویا ما دیگه آنقدر قوی بشیم که هیچ اثری رومون نکنه یادم باشه که من مدتهاست که نه تلویزیون می بینم نه تلگرام ولی ببینید جو جامعه من رو چه طور باخود برد وچقدر فرکانسهام به درودیوار خورد
۳-این که کنترل نجواها هم بسیار مهمه من تو اون یکی دو ساعت که موبایلم رو ببینم واقعا در درون خودم داشتم با یه رقیب بی رحم مبارزه می کردم رقیبی که یا من رو تحقیر می کرد یا بدترین چیزها رو جلوی چشمم ترسیم می کرد
یاد آوری کنم بعدا برای بچه هام تعریف کردم گفتند شاید خیال کردی چیزیش شده ومن رفتم با ذره بین اونجا ی موبایلم رو دیدم دیدم بله دون دون هست پس من خیال نکرده بودم ولی جالبه تا چند ساعت بعد اون دون دونا تو صفحه هم محو شد
در آخر ببخشید کامنتم خیلی طولانی شد ولی اون حس توانستن وخالق بودن امروز من به نظرم ارزش خوندن داشت
خدا را هزاران بار برای این که خودش را به من نشان داد وبرای این که من را آفرید تا فرصت تجربه کردن خودم را داشته باشم سپاسگزارم
استاد از ته دل دوستت دارم خانم شایسته واقعا از دور روت رو می بوسم که برازنده نامت هستی
ممنونم که وقت گذاشتین و این تجربه عالی رو برای ما با ذکر جزئیات نوشتین ، خیلی خیلی جالبه این حس خوب داشتن و به تبعش احساس عزت نفس و قدرت داشتن ، چه ها که نمیکنه؟
من هم چند وقت پیش یه تجربه مشابه داشتم تو ماه بهمن یه بوفه برای ناهارخوری خریدم و اصولا از اونجایی که الان تنها زندگی میکنم خریدش رو هم به حساب عزت نفس می ذارم چون من همه چیز رو منوط به این کرده بودم که مجدد ازدواج کردم فلان کار یا بهمان کار رو انجام میدم و نجواهام هم میتازوندن دیگه ولی من در یه اقدام ضربتی پاداشی رو که اداره بهم داده بود صرف خریدش کردم و به خودم جایزه دادم و پیش خودم گفتم من الان خودم با ارزشترین دارایی زندگیم هستم و کی بهتر از خودم و من اگه حالم خوب باشه برام اتفاقهای خوب میفته و تا اون موقع هم انشالله خرید های عالیترم انجام میدم و ازین حرفا با خودم تکرار میکردم
هفته آخر اسفند داشتم برای چیدن سفره هفت سین دنبال جایی برای انداختن ترمه می گشتم که گفتم بذار وسایلش رو جمع کنم و گردگیریش کنم و اونجا بچینم ، وای چی دیدم ؛ یه ظرف دو طبقه روش بود که من چند وقت قبلتر اون رو شسته بودم و بعد از خشک کردنش اونو اونجا قرار داده بودم ، ظرفه چسبیده بود و جدا نمی شد که حکایت از اون داشت که خیس بوده و چسبیده
نمیتونم حالم رو توصیف کنم اینا همه در کسری از ثانیه اتفاق افتاد ولی انگاری هزار سال گذشت وقتی با هزار زحمت جداش کردم یک دایره سفیدنسبتا بزرگ روی رنگ قهوه ای بوفه بجا مونده بود و ذهنم هم با افکار و عبارات تحقیرآمیز میتاخت؛ که بابا تو رو چه به ادای آدمهای معمولی درآوردن حالا بوفه خریدنت چی بود تو کجا و این این کارها کجا ، فکر کردی ، عرضه نداشتی یه ماه نگهش داری ، هنوزم هیچ کی ندیدتش، و رگباری میگفت
تنها کاری که انجام دادم این بود یه لیوان آب خنک خوردم و دم سینک ایستادم و انگاری ذهنم یه آدمی اون دور و اطراف باشه شروع کردم باهاش صحبت کردن که ؛ ای بابا چی میگی برای خودت همینجوری ، من که نمیدونستم از قصد که نبوده ، بعدم شاید روش باز بمونه و هوا بخوره خوب بشه ، نشد هم کلی ماده هست میشه روتوشش کرد و همینجوری می گفتم اونو ساکت کنم ولی نه تنها راه حلهای عالی به ذهنم میومد بلکه حالم هم کلی بهتر میشد و اون حس ترس از بین رفت و رفتم تو اتاق و بالاسر اون قسمت ایستادم و گفتم تو خوب میشی ببخشید من ظرف رو خشک کردم ولی احتمالا پایینش رو چک نکرده بودم که اینجوری شدی ، در هر صورت یه چیز جدید یاد گرفتم و از خدا بابتش شکرگذار هستم و ما با هم دوستیم و در ناهار خوری رو بستم و به کارهای دیگه مشغول شدم
ذهنم تا یه فرصتی پیدا میکرد جفت پا میپرید و یادم میاورد ولی حناش پیش من رنگ نداشت و من چون شهامت بخرج دادم و تو دلش رفتم دیگه برام مخوف نبود و ته تهش میدونستم برای هرچیزی یه راهی هست و نگرانی نداره و منم دقیقا یاد یکی از قسمتهای سفر آمریکا افتادم که استاد برای پله آروی به تضاد خوردن و رهاش کردن و به کارهای دیگه پرداختن و بعد در وقت مناسبش و فراغ بال و اختصاص ندادن فضای ذهن به نگرانی، کار ردیف شد
و بصورت معجزه آسا بعد ازفکر کنم ۳ روز هیچ ردی از اون رطوبت و جا گذاشتن نموند و اصلا شاید باورش برای کسی بیرون از این جمع ما مشکل باشه اما با خدا و توکل به اون و نترسیدن همه چی امکانپذیره
خیلی خوشحالم که به این جای بینظیر هدایت شدم و درسهای استاد و نوشته های خانم مریم یه طرف، این دیدگاهها و تجربیات شما عزیزان دل هم که لذت صد چندانی بهش بخشیده
من چون دوره رو پارسال خریداری کردم و ازش هم نتایج عالی گرفتم که مطمئنم جای کار بیشتری هم دارم اما خودم رو مثل یه صخره نوردی میبینم که یواش و کوچیک بالا می رم و وقتی میخم رو کوبیدم و محکم شدم برای قدم بالاتر بعدیم بی هیچ عجله ای میخ بعدی رو جاگذاری میکنم
خدایا شکرت
ببخشید که نوشته م طولانی شد
امیدوارم همیشه با تسلط بیشتر بر خودتون بیش از پیش بدرخشین
سلام دوست عزیز تبریک میگم بهتون بابت توانایی کنترل ذهنتون.
چند لحظه پیش بعد چند سال دوباره تو دفترم نوشتم و تعهد دادم که هر روز رو باورهام کار کنم و برای همیشه ادامه بدم تا نتایج هم همیشگی باشه مقاومتهای ذهنم خیللی زیاد بود همش به ذهنم میومد که تو نمیتونی تو تواناییش رو نداری بعد چندین سال آشنایی با استاد چه تعهدی آخه… یه صدایی بهم گفت وارد سایت بشم و نشونه امروز رو بزنم این فایل اومد گوش کردم و بعد متن شما رو خوندم تو اون لحظه که نجواها میومد منم تند تند میگفتم من میتونم بقیه تونستن پس من هم میتونم بقیه تعهد دادند و عمل کردند من هم میتونم خیلی خوشحال شدم که شما تونستید نجواهای ذهنتونو خاموش کنید من مثل شما نتونستم ولی حداقل یاد گرفتم که به حرف نجواها گوش ندم، خودمو دست کم نگیرم و با ایمان ادامه بدم اونجا که گفتید شاید من ناتوان باشم یا از سنم گذشته اشک ریختم دقیقا همین حرفها رو من هم به خودم میگفتم خدایا شکرت که منو به این فایل و به این متن هدایت کردی.
با ایمان طبق تعهدم ادامه میدم و دوره عزت نفس رو هم دارم و دارم رو احساس لیاقتم و تواناییهایم کار میکنم و مطمئنم که این دفعه موفق میشم. به امید فرداهای بهتر.
خانم توانگر این موقع شب ببین اصلا حیرت زده شدم واقعا یک حس قدرت اون احساس قدرتی که با اعتماد به خدا و نه حتی خودم کار ها به چه نحوه احسنتی رو به جلو میره.
اون تیکه که گفتین سالمه سالمه گوشی چقدر چقدر بازم میگم حیرت زده شدم یعنی نشون میده خدای بزرگ من توی هر موقعیتی من رو اجابت میکنه و توی هر لحظه به من کمک میکنه چقدر حس خوب و آرامش توی کامنت بود و این رو خواستم بگم که جدای اتفاقات بیرون که میوفته ما هستیم که تصمیم میگیریم اتفاقات چطور و چگونه برامون رخ بده و هر چقدر این حس خوب که برابر با اتفاقات خوب رو هرروز تمرین کنیم هرروز هم هدایت میشم به اتفاقات خوب واقعا تشویق داره که توی جنگ با خودتون پیروز شدین آفرین به شما و چقدر حس زیبایی در من بوجود آورد و چقدر باز هم برای من یادآور شد که خدا توی هرلحظه کنارم هستش.
الان چند روزه که به خودم قول دادم از صحبت های دوستانی مثل شما الگوبرداری کنم تا بتونم ذهن ام رو کنترل کنم، متن بسیار مفید شما رو خوندم و جالب تر شد وقتی نوشتید که استاد پرده آر وی را با ذهن بالا بردن، خیلی دلم خواست من هم این فایل و ببینم تا بتونم الگوی واضحی برای کنترل افکارم داشته باشم. ممنون میشم راهنمایی ام کنید که کدوم فایل را باید ببینم☺️
سلام دوست گرامی بسیار لذت بردم از کامنت شما چقدر زیبا ذهنت رو کنترل کردی و چقدر عالی درون قلبت به خدا ایمان داشتی که این معجزه برات رخ داده برای منم از این معجزات زیاد تو زندگیم رخ داده که باورش برام سخت بوده اما من ایمان دارم که خداوند تنها قدرت و مالک بر همه چیزه پس معجزه ورخ دادنش برای ذهن ما کمی عجبیه و برای اون آسون و راحته از خداوند برای شما روزگار همیشه با شادی رو آرزو دارم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته،همراهان عزیز در این سایت و همچنین خواستم تشکر و قدردانی از ۲ عزیزی که زحمات این سایت رو میکشند،داشته باشم
درست همین چند دقیقه قبل،بعد از اینکه یکی از فایل های استاد رو گوش دادم
و با شنیدن یک موزیک زیبا داشتم آماده میشدم که به رختخواب برم،با خدای خودم راز و نیاز میکردم
و ازش تشکر میکردم بخاطر هدایت من به این مسیر بسیار زیبا
و یکدفعه نمیدونم چطور این موضوع به ذهنم رسید که اگر عزت نفس پایینی داشته باشم
،خودم رو دست کم بگیرم و یا دوست نداشته باشم،
در واقع یک نوع شرک خفیف دارم
در واقع خود واقعی و خدایی که درونم هست رو نشناخته ام
و این موضوع انگیزه ای شد که این تجربه رو با شما در میان بگذارم
چون من کم کم یاد میگیرم خیلی از نقاط ضعف خودم در باره موضوع توحید رو شناسایی کنم
واقعا دوست دارم همانطور که از این مسیر لذت میبرم
هدف غایی رو که حرکت به سوی توحیدی شدن هست رو فراموش نکنم
با تمام تلاشم برای آباد کردن مزرعه دنیا،فراموش نکنم مقصد نهایی کجاست
واقعیت اینکه من با این ابزار سنجیدن هر فکر و عملم با توحید،خیلی از نقطع ضعف هام رو کشف میکنم
سعی میکنم جای خودم و خداوند رو بعضی وقتها تو ذهنم تغییر بدم
از خودم بپرسم اگر جای خداوند بودی و این همه نعمت و توانایی به انسان بخشیده بودی
انتظار داشتی اون چیکار کنه؟اونموقع میفهمم کار خاصی انجام نداده ام
از پتانسیل های وجودم همیشه استفاده نکردم
ولی در چند ماه گذشته با سعی و تلاش در درک این آگاهی ها و عمل به اونها
چه کار های خوب و خارق العاده ای (با توجه به شرایطم)انجام داده ام
ترک سیگار،استفاده از لباس و وسایل نو که در کمد ماه ها بدون استفاده رها میشدند، پوشیدن لباس های زیبا قبل از این برای تایید و تحسین دیگران بود و الان هر طور راحت هستم لباس می پوشم،در مواجه با انسان های ثروتمند یا قدرتمند احساس ضعف گذشته رو ندارم، وقتی روی خودم کار میکنم و قلبم گواهی میده که راه درسته،حرف دیگران مثل گذشته دلسردم نمیکنه،دیگه دنبال راه های موفقیت دیگران نیستم و دنبال دریافت الهامات توسط قلب خودم میگردم و بسیاری نتایج ریز و درشت دیگه که درسته با توجه به روند تکامل من این نتایج پایدار یا بزرگ نیستند ولی باعث دلگرمی و امیدواری من برای مصمم شدن هستند.
الان سعی میکنم مدام به خودم یادآوری کنم که عمل لازمه وگرنه این آگاهی ها فایده چندانی ندارند
چون اگر عمل نکنم،نتایج خوبی نخواهم گرفت
وباز دلسرد میشم،پس میفهمم هیچ چاره دیگه ای ندارم
مسیر رو درست اومدم،هدایت به اینجا و واقعا تغییرات همین چند ماه در مقایسه با گذشته من شگفت آور بوده اند
پس هروقت میترسم عمل کنم به خودم میگم خدا درون تو هست،اگر حرکت نکنی یعنی ایمان نداری
هم از آخرت میترسم که با این آگاهی ها دیگه بهانه درست و حسابی ندارم
هم از خدای خودم خجالت میکشم و هم به خودم میگم واقعا حیفه
که این مسیر رو قطع کنم چون پشت سرم که نگاه میکنم دست آورد های خیلی خاصی وجود ندارند
حداقل دوست دارم به آینده امیدوار باشم و نتیجه پایانی که انشاله مورد قبول واقع بشه
برای همه بهترین ها رو از پروردگار مهربان آرزومندم
به نام خدای مهربون
سلام خدمت همه ی عزیزان و استاد عزیزم و آبجی مریم عزیزم…
استاد یه اتفاقی برام افتاد چند روز پیش( دقیقا یادم نیست) که در حد خیلی خیلی زیادی خیلی خیلی حالم تغییر کرده و خواستم که با شما هم به اشتراک بذارمش… واقعا حالم عالیه خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
هر چقدر که جلوتر میرم دارم بیشتر متوجه میشم که تمام کانون توجه و افکار و باورهایی که حالم رو بد میکنه منشائش از کمبود هست و تنها و تنها راه خوب کردن حال کار کردن روی باور فراوانی هست در تمام جنبه ها…
من یه آدم بی نهایت مذهبی بودم و نمیتونم بگم چقــــــــــدر تغییر کردم و کلا یه آدم دیگه شدم و اتفاقات زندگی ام هم کامل تغییر کرده در این مورد خدا رو صد هزر مرتبه شکر و آنطور که میخواستم رو رقم زدم، اما، یک موضوع توی وجودم بود که مطمئن هستم ته وجود شایدم در وجود هممون به طور کامل هست و اون هم برمیگرده به تضادی که بین زندگی مادی این دنیا و زندگی در آخرت که توسط دین و مذهب در درونمون گذاشته شده و توی کلمون کردند، مخصوصا برای من که تو همه ی موضوعات اینطور بود نه فقط پول!!!…
من بی نهایت مقاومت داشتم توی این موضوع در حالی که هیچ هدفی نداشتم و اصلا نمیتونستم به هدفی فکر کنم توی این سه ساله (خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر باور فراوانی، من مدیون این باور و خدای این باور هستم تاااا ابـــــــد) و اینقدر مخفی بود که حد نداشت و در واقعا اینقدر فضای ذهنم رو گرفته بود که نمی تونستم به چیز دیگه ای فکر کنم چون اینقدر با اون عینک داشتم نگاه میکردم که اصلا یادم رفته بود که بابا دارم با عینک نگاه میکنما!!!
خدا رو شکر بابت این فراوانی…
تاا همین دو شب پیش که این افسردگی حاصل از بی هدفی خیلی داشت بهم فشار میاورد و خیلی داشت اذیتم میکرد و من فقط داشتم روی فراوانی کار میکردم و با تمام توجه و با تمام وجودم داشتم روی فراوانی کار میکردم که به قول حافظ انگار که از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند… بخــــــدا خیلی حالم عالیه، بخــــــــدا خدا خیلی خوبه این جهان همش لذت و عشق وحاله بی نهایته که در هر لحظه فقط داره بیشتز و بیشترش میکنه این خدای مهربون…
میدونید چی شد؟؟ روی تختم خوابیده بودم و فقط داشتم کار میکردم و تمام تمرکز و حواسم رو گذاشته بودم روی فراوانی تا ذهنم رو کنترل کنم حدود ساعت3 نصفه شب بود… یهو تو وجودم خدای مربهون گفت چرا نگرانی؟ ثروت ها و نعمت ها بی نهایته پاشو برو فقط نقاشیت رو بکش همه چیز هست…
فهمیدید چی شد بچه ها…
ثروت ها و نعمت ها بی نهایته، میدونید یعنی چی؟ یعنی اینکه همین الان هم در اینجا و هم در آخرت بی نهایت ثروت و نعمت در تمام جنبه ها هست که نامحدود هستند و کار خدای مهربون اینه که فقط داره بیشتر و بیشترشون میکنه… نمیدونم چند نفر متوجه میشوند چی میگم که نیازی نیست چیزی بفرستی اونور تا آخرتت رو آباد کنی، اونور آباد هست اینور فقط لذت ببر و تجربه کن.
چرا؟
چون بی نهایت ثروت و نعمت هست… واقعا نمیدونم چطوری احساسم رو بیان کنم… الان دیگه فقط نشستم و دارم با خیال راحت نقاشی میکشم و هر وقت هم برم، از ته دلم خیالم راحته استاد، از اونور خیالم راحته راحته راحته، خیلی درونم آرووم شده… نگران مردن نیستم چون میدونم اونور بی نهایت هست همه چیز.. اینجا فقط لذت میبرم، فقط نقاشی میکشم، همه چیز بی نهایت هست، اون چیزهایی که دوست دارم تجربشون کنم رو تجربه میکنم چون دوست دارم تجربشون کنم، هیچ دلیل دیگه ای هم نداره، هر جوری که دوست دارم زندگی میکنم، بعدش هم هر وقت رفتم اونور ادامه ی بی نهایت ثروت و نعمت رو تجربه میکنم…
نیازی نیست چیزی برای اونور بفرستم تا اونورم خوب باشه، نه، همین الان اونور بی نهایت ثروت و نعمت نامحدود و تمام نشدنی تا ابد هست، الان میفهمم که چرا خدای مهربون تو قرآن میگه که اخرت برای شما بهتره چون اصل فراوانی اونوره ه ه ه ه، قربونش برم مـــــــــن!!!!!
الان دیگه ثروتمندان رو بد نمیبینم چون میگم اینا کسایی هستند که قراره ثروت و نعمت بی نهایت اونور رو تجربه کنند پس اتفاقا خیلی هم خدایی و معنوی هستند.
الان دیگه فاصله ای بین نعمت ها و ثروت های دنیای مادی و آخرت نمی بینم، پیوسته هستند چون بی نهایت هستند و در بی نهایت قطع یا فاصله ای نیست، ادامه ی این زندگی متمولانه و سرشار از رفاه اونور هست و این چیزی که اینجا هست در مقایسه ی اونور هیچی نیست.
الان دیگه دنیا و آخرت رو جدا از هم نمیدونم در هیچ موردی خدا رو شکر…
الان میفهمم که شما چرا میگید اگه الان برم راضیم اگه الان نرم هم راضیم، چون اصلا فرقی نمیکنه بی نهایت بی نهایته، تمام نشدنی تمام نشدنیه…
وقتی که خدای مهربون اون الهام رو بهم کرد و اصلاً انگار وجودم چرخید و تغییر کرد، آیه ی (( یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه)) رو با تمام وجودم حسش کردم و ناخود آگاه اومد توی ذهنم و اومد روی زبونم و داشتم میخوندمش و نمیدونم چقدر گریه کردم اما از گریه کردن خوابم برد، انگار تمااااااااااااااااااام وجودم رو با یه وجود دیگه تعویض کرده بودند، اصلا یکی دیگه شده بودم!!!!!… یکی تو وجودم با عشق و شور گفت خـــــــــــب، حالا دیگه فقـــــــــــط بشینیم نقاشی بکشیم و با خودم گفتم آقا من تااا ابد دیگه هیچ کاری ندارم جز لذت بردن، الان عشقم نقاشیه می شینم نقاشی میکشم.
دیگه دنبال پول نیستم، دنبال لذت بردنم دنبال این هستم که اغلب روزها با عطش و یه حرارت سوزان بلند میشم به عشق نقاشی و تا شب توی اتاقم فقط نقاشی می کشم، خیالم تا ابد راحته که آقا بی نهایت ثروت و نعمت و آرامش و شادی و تفریح و هر چیز خوبی که میخوام و نعمت خداست هست، همین الان بی نهایت هست و تازه هی داره بیشتر و بیشترش میکنه.
در واقع جهان مادی و جهان آخرت در بازه ی بی نهایتِ ثروت و نعمت بی نهایت و تمام نشدنیِ روز افزون هستند…
تماااااااااااااام اون مسائل مذهبی از وجودم رفت و خیلی خیلی حالم خوب شده خیلی زیاد اصلا نمیدونم چطوری بگم یه آراااااامش خاصی تو وجودم هست یه سکوت و سکون خاصی تو درونم هست که خیلی آرووومم کرده و تا موقعی که زنده هستم باید هر روز و هر لحظه مهم ترین کارم این باشه که روی فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در تمام جنبه ها کار کنم و به الهامتش در تمام اون جنبه ها عمل کنم، این تنها کار زندگی منه تا اااابد و با عشـــــــــــــق، هیچ کار دیگه ای ندارم، چون تنها اسلحه ی ذهن کمبوده و اون همیشه تا لحظه ای که من اینجا هستم، اون هم داره کارش رو میکنه، پس باید با تمرکز کامل روی این کار کنم فقط همین، بقیش خود بخود درست میشه،
آخخخخخخخخخخخخخ که من چقـــــــدر عاشق این خود بخود شدم…
استاد اینقـــــــــــدر نرم شدم، اینقــــــــــــدر ساده گیر شدم، بخـــــــــــــدا اصلا باورم نمیشه که محمدرضا تو چقــــــــدر تغییر کردی که یعنی اصلا یادم نمیاد دیگه کی بودم حالا خدا رو شکر اون اول فراوانی چکاپش رو نوشتم که شرایط الانم چیه که بعدا بفهمم و دوباره اون اشتباه عزت نفس رو نکنم که سه سال پیش چکاپم رو ننوشتم…
استاد یه حیا و عفت خاصی تو وجودم شکل گرفته، منظورم اون مسائل مذهبی نیستااا، نمیدونم، خودتون منظورم رو متوجه میشید حتما که چی میگم.
اینقـــدر بقیه باهام نرم شدند، یه گل می بینما دیووووانه میشم، اشک تو چشمام جمع میشه فقط بغلش میکنم و قربون صدقش میرم و کلی بوسش میکنم نازیش میکنم… خدا رو صد هزار مرتبه شکر…
اینقـدر حرف مردم برام بی اهمیت شده، اصلا خیلی کم پیش میاد که کاری به بقیه داشته باشم، همش سرم تو کار خودم و نقاشی خودمه…
در مورد اون دختر مورد علاقم من 87 صفحه ی A5 نشستم نوشتم چندین ماه پیش. اینقـــــــــــدر به خودم سخت گرفته بودم که نگووو!!!!، همش هم بخاطر حرف مردم بود( ته ذهنم بودااا) نشسته بودم سانت به سانت بدنش رو نوشته بودم که چه شکلیه و همینطور تک به تک اخلاقش و رفتار های ظاهریش رو، یعنی پوست خودم رو کنده بودم و افتخار هم میکردم که من خواستم رو واضح نوشتم و خودمم حالم به هم میخورد برم بخونمشون اینقـــــدر زیـاد بودند که نگو!!!!..
چند وقت پیش مدام یه حس خوبی اون تصاویر اون نوشتم رو میاورد توی ذهنم، سه شب پیش با خودم گفتم بذار ببینم این تصاویر چیه چند وقته داره میاد توی ذهنم، رفتم دفتر رو برداشتم اصلا انرژیش منفی بود خیلی توش کرختی بود.. بعد خدای مهربون گفت پارشون کن، خلاصه همه رو پاره کردم و با خدای مهربرون شروع کردیم به نوشتن ( در واقع هر شب یه قسمتی رو رفتیم که دیشب تموم شد) و اصلا باورم نمیشد که اینقدر ساده گیر شده بودم و خیــــلی ساده گیرانه و خیـلی راحت و در عین حال کامل نوشتم و تنها چیزی که نبود توشون، حرف و نگاه مردم بود، یعنی فقط اونطوری که خودم دوست داشتم نوشتم. کل ویژگی های ظاهری و اخلاقی که نوشتم فکر کنم 15 صفحه هم نشد. بعد با خودم گفتم یعنی همین به همین راحتی بود و بعدش خیــــــــلی احساس رقت قلب عجیبی داشتم و این احساس که اون دختر خیلی خیلی نزدیکه و اصلا یه حال ملکوتی و بی نهایت سبکی داشتم.
اومدم اون اصل ها رو نوشتم، که اگه مثلا این اصل توی وجودش باشه دیگه بقیه ی اون جزئیات هم حله نمیخواد تک به تک اون جزئیات رو بنویسم. مثل اصل سادگی.( این هدایت خدای مهربون بود)
الان قشنگ می شینم به خودم میگم خب من چی رو میخوام و خواسته هام رو مشخص میکنم و مثل اینکه رفته باشم توی یک فروشگاهی که بی نهایت همه چی توش هست، هر چیزی رو که نیاز داشته باشم و برای کارم بخوام بر میدارم و استفادش میکنم و چیزی هم که نمیخوام رو اصلا سمتش هم نمیرم و اون چیزهایی هم که میخوام مرتبط با عشقم و طراحی ام هست و باعث میشه که من راحت تر به عشقم بپردازم و برای راحت تر کردن کارم باشه، میخواد خونه باشه میخواد یه ماشین باشه گوشی باشه یا هر چیز دیگه ای، چیزی که به عشقم یا علاقم ربطی نداشته باشه رو که اصلا سمتش هم نمیرم ( الان متوجه میشم که چرا شما هر چیزی رو که فقط نیاز دارید میخرید یا استفاده میکنید، قبلا باهاش مشکل داشتم میگفتم بابا شما که داری خب چرا فلان چیز رو نمی خری، اما الان خیلی قشنگ احساسش میکنم علت این کارتون و ساده گیری تون رو، اصل سادگی خیلی خنک و لطیف و قشنگه)
خدا رو شکر صد هزار مرتبه شکر بابت این فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت ها در دنیا و آخرت…
حسم گفت که ایمان به خدا و روز آخرت که این همه توی قرآن تکرار شده، همون باور به فراوانی و بی نهایت بودن ثروت ها و نعمت هاست چون تنها در این صورت هست که اعمال صالح و صلح برانگیز انجام میشوند و این چیزی هست که من به لطف و فضل بی نهایت خدای مهربون الان در حال تجربه کردنش هستم.
استاد عباس منش عزیزم، آبجی مریم عزیزم، داداش مایک معرکه و بی نظیرم، خانم فرهادی عشق دلم، داداش ابراهیم فوق العاده و نابغه و عشق خودم و تک به تک شما آبجی ها و داداش های توحیدی و ناب و نازنین قلبم، هیولا وار عاشـقتونم و دوستتون دارم از ته ته ته قلبم.
در پناه بی نهایت خدای مهربون، شاد، سالم، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام و درود بر روح و روان در صلح و آرام شما
داداش ترکوندی با این حجم فرکانس خوبت ??
عالی و ناب بود ، وجودم پر از احساس خوب و بینظیر شد .
به خاطر صلح درونیت تحسینت میکنم .
تک تک جملاتت عالی بود و چه موجی از فرکانس خوب رو بهم منتقل کرد !
خدای درونت با این کلمات غوغا کرده داداش محمد رضای گل .
چقدر باورهای قدرتمندی تو صحبتهات بود که باهاشون احساس هماهنگی کردم .
از انرژی بی نظیری که بهم انتقال دادی بی نهایت سپاس … ??
برات حال خوب مملو از احساس شعف و ذوق رو آرزومندم .
?????
سلام و درود
چقدر زیبا بهتون الهام شد.
جالبه خرد درونم به من هم همینو گفت نمیخواد جز به جز ویژگی برای طرف مقابلت یا شغلت بنویسی فقط به من اعتماد کن من بهترین رو برات انتخاب میکنم و من کلا قضیه ازدواج و شغل رو رها کردم سپردم به خدای درونم .
آرام و رها شدم .
چقدر این الهامات قشنگ و آرامش بخشن خدایا شکرت ??
عالیییی بود برادر معنوی
کلی اشک ریختم و دلم طراوت پیدا کرد
ممنونم که الهام تون رو با ما به اشتراک گذاشتین
یقین دارم که از نقاشی هاتون میشه به حال درونتون پی برد ، جنسشون با همه نقاشیها فرق میکنه چون ردپای خدا در همه اونها هست
خوبی حالتون مستدام
باورهاتون روز به روز پربارتر و خدا حافظتون باشه برادر جان 🙏🏻
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گل و دوستان خوبم
به به ! چه معجزه ای ! چقدر کائنات هوشمندانه یاری میکنه ؛ الحق که ذره ذره فرکانسها حساب میشه ؛ عجب قانون نابی ……….
روز دوشنبه شب با دوستم درباره عزت نفس صحبت میکردیم ؛ قرار گذاشتیم یک سری تمرینات رو انجام بدیم ؛ تا اعتماد به نفس مون بیشتر بشه ؛ بعد از حدود سه ساعت صحبت ؛ جمع بندی کردیم و تمرینات رو نوشتیم تا یکی یکی انجامش بدیم ؛ کلی خندیدم و ذوق کردیم ؛ و کلی حس خوب از هم گرفتیم ………..
دوست من هنوز تو این سایت نیست ؛ اون با یه استاد دیگه کار میکنه و ازش تمرین میگیره ؛ ( اینجا توی پرانتز میخواهم بگم که دوره های عزت نفس و تمریناتش برای دوست من حدود دو هزار دلار تموم شده که اگر بخواهیم با دوره استاد عزیزمون مقایسه کنیم ؛ دوره استاد عباس منش خیلی قیمتش مناسب تره )
خلاصه قرار شد بریم و شروع کنیم نکات مثبت خودمون رو بنویسیم ؛ اون شب دوستم ازم خیلی تشکر کرد به خاطر حرفهایی که گفتم و گفت: تو خیلی خوب راهنمایی میکنی و مشاوره میدی ……………
بعد که دربارش فکر کردم متوجه شدم اینم یه نکته مثبت منه که حتما باید بنویسمش و توی آگهی بازرگانی خودم دربارش بگم درواقع از خیلی قبل تر که با سایت آشنا نبودم و آگاهی هام خیلی کمتر بود این کار رو میکردم و دوستانی که باهام حرف میزدن حالشون خیلی خوب میشد …………..
خلاصه تا فرداش که سه شنبه بود زوم بودم روی این نکته مثبت و اینکه چرا تا حالا بهش توجه نکرده بودم به عنوان یک حسن…………….
سه شنبه صبح که برای کاری بیرون رفتم ؛ توی مسیر یه دختری سرصحبت رو باهام باز کرد و بدون مقدمه مسئله زندگیش رو بهم گفت !!!!!!!!!!!! و ازم راهنمایی خواست !!!!!!!!!!!!!! شاید عجیب باشه ولی باور کردنیه !!!!!!!!!!!!!!! اون دختر خانم کار خودش رو به تاخیر انداخت و همراه من تا مسافت دوری اومد و همش میگفت نمیتونم ازت جدا شم چقدر انرژیت مثبته چقدر حرفهات خوبه !!!!!!!!!!! اینا رو از کجا یاد گرفتی !!!!!!!!!!! و البته منم آدرس سایت رو بهش دادم ……………….
و حالا چهارشنبه صبح……. که قراره به روز رسانی دوره عزت نفس بیاد ……………
چقدر کائنات خوب جواب میده به فرکانسها ؛ چقدر واضح و روشن پاسخ میده اگر ما واضح و روشن فرکانس بفرستیم………
و چقدر بی طرفانه و منصفانه جواب تمام ارتعاشات فکری رو میده …………
حظ کردم از این همه معجزه قشنگ ؛ من فقط اراده کردم که بیشتر روی عزت نفسم کار کنم و همکاری و یاری خدای مهربون رو دیدم چه خدای نابی ……………….. چه دنیای بی نقصی ……….. چه قدر همه چیز سر جای خودشه ………. چقدر همه چیز منظم و دقیقه ……………..
الهی شکر به خاطر قانون زیبای جهان هستی
الهی شکر به خاطر خدای همیشه همراه …….
الهی شکر به خاطر نظم و دقتی که در آفرینش فرکانسها هست……….
سپاس از استادان خوبم……….
سلام دوست عزیزم
چقدر زیبا نوشتی و حست رو منتقل کردی.وقتی داشتم میخوندم کامنتتون رو از شوق چشمام پر اشک شد واز درون پر حس خوب شدم.کلی تحسینتون کردم.اینقدر انرژیت خالص بود که من از طریق این متن گرفتمش.
ارزوی موفقیت و رشد بیشتر برات دارم.
سلام به شما فاطمه بابایی عزیز
خوشحالم که حس خوبی گرفتی آرزو میکنم حس خوب نعمتی همیشگی برای شما باشه ……..
شما هم به من انرژی مثبت دادی ………
شاد و پیروز و ثروتمند باشید ان شاء الله
سلام به زهرای نازنینممممممممم
دقیقاااااااا منم همبن معجزه رو دیدم
با تمام وجودم اون شب شنیدم که خداوندم بهم گفت و هدایتم کرده به این دوره ی محشر
دقیقا…هر لحظه به بهترین شکل هدایت میشیم….واقعا خیلی لذت بردم از این جمله ات که واقعا چقدر دقیقه کار جهان چقدر پر از نظمه جواب دادن به این فرکانس ها…بی نهایت زیبا بود عزیزمممممم
عاشقتممممممم و سپاسگذارم برای به اشتراک گذاشتن این حس عالی و فوق العاده و پر از عشق و ذوقت?????
خداوند ره گشای مسیرت باشه بهدسمت زیبایی هاو فراوانی های بیشتر
سلام به الهام طالبی عزیز
حس شما هم قشنگه همین حسی که توی متنت پیداست و به هر کسی میتونه انرژی مثبت بده ……
زندگیت پر از معجزه های قشنگ باشه ان شاء الله
عشق برای شما…………
نام خداوند بخشنده مهربان
من دیروز توسط تمرین ستاره قطبی درک کردم که از زمانی که روی دوره عزت نفس و اعتماد به نفس کار کردن نتایج زیر رو درست کردم و تصمیم گرفتم رابطه مستقیم بین نتایج و تغییر باورها رو پیدا کنم تا هم واسه ذهن خودم منطقی بشه و هم اینکه با دوستانم شیر کرده باشم.
سلام استاد سلام دوستان
دوستان این متنی که مینویسم خیلی طولانی میشه اما پر از نکات ارزشمند هست ، نکاتی که میتونه توی زندگی همهمون تاثیرگذار باشه و نگاهمونو نسبت به تمرینات و خلق نتیجه تغییر بده.
تمام این نتایج که من امروز مینویسم فقط در کمتر از 6 ماه تونستم خلقشون کنم و حتی توی این شش ماه به صورت کاملاً تمرکزی و لیزری که استاد میگن اصلاً کار نکردم و تقریباً میتونم بگم جسته و گریخته کار کردم اما تو جاهایی که برام مهم بود انرژی زیادی واسش گذاشتم و این نتایج را خلق کردم که بابتشون خیلی خداوند شاکرم و از استادم سپاسگزارم.
یک نکته خیلی مهم باید اینجا ذکر کنم که من مسئله رفع ترمزها و پا رو روی گاز گذاشتن مثل امروز درک نکردم با وجود تمام نتایجی که درست کرده بودم یعنی شناخت درستی از قانون نداشتم فقط اینو میدونستم که ما باید روی باورهامون کار کنیم اما به این صورت که امروز توضیح میدم درک نکرده بودم ونمیتونستم ارتباط بین باور و ترمز و گازو توی زندگیم تشخیص بدم و درک نکرده بودم که ترمزها چطوری میتونن مانع ازخلق خواستههای من بشن.
اصل: خانم شایسته تو یک فایلی میگفت که یک باور که عوض میشه صدها ترمز باهاش به صورت طبیعی حذف میشه و میره کنار و من اینو شنیدم و خیلی به دلم نشست و باعث امیدم شد و حالا دارم درک میکنم که مثلاً شما دوره عزت نفس میگیرید و عمل میکنی و عمل میکنی, تو این بین خیلی پیشرفتها داره اتفاق میافته که شما ازش بیخبرین و یک روزی مثل من میشینید و رابطه بین تغییر باورها و رفع ترمزها و خلق شرایط زندگی دلخواه را لیست میکنیم به خدا قسم من تا دیروز از وجود این لیست آگاه نبودم و هدایت شدم و میبینم که چطوری با کار کردن روی دوره عزت نفس صدها ترمز رفتن و اونم به راحتی فقط با تغییر یک باور خود ارزشمندی یک باور که مرجع هست و اون ترمزها زیر مجموعه این باور کلی بودند
خب من قبل از هر مورد توضیح میدم که چه باوری خودم داشتم و بعد تغییر توضیح میدم و ترمز توضیح میدم که چه ترمزی از این وسط برداشته شده یا حذف شده:
1: من فردی بینظم هستم و اصولاً تمیز نیستم یعنی نظافت رعایت نمیکنم(بی تعهد بودن): با کار کردن روی دوره و رشد خود ارزشمندیه خودم من تونستم این ترمز به سادگی با یک چشم به هم زدن در حدود 20 روز یا کمتر با یک تمرین به صورت کلی از زندگیم حذف کنم البته این آخرین نتیجه بزرگی بوده که درست کردم یعنی بعد از تمام اون نتایجی که الان مینویسم این اتفاق خلق کردم و چنان نظم و نظافتی توی کل زندگیم درست کردم که توصیفش مشکل هست و به وجد اومدم ، این حد از تغییر و رفع ترمزی که خودش بینهایت در دیدن تواناییهای جدیدم مثل خلاقیت در گذاشتن و دستهبندی وسایل و تفکیکشون کمکم کرد ،با نظمی که ایجاد کردم انرژی بیشتر و بهتری توی کل زندگیم جاری شده و این کار به یک فعالیت لذت بخش و راحت واسم تبدیل شده
ترمز: بینظمی و بیلیاقتی حذف شد و جای خودشو به نظم و احساس خوب و احساس لایق بودن داد(ویژگی منظم بودن احتیاج به تعهد وساختن نظمی بدون مذاکره در انجام دادن کارها دارد)
2: فردی هستم که همیشه کارهاشو به تعویق میاندازه :
با دوره عزت نفس و تمرینهاش توی محل کارم موفق شدم از فردی بیتعهد ، از فردی بیمسئولیت تبدیل به آدمی بشم که الان کاراش رو مخصوصاً تمرینهای رشد فردی با نظم و تعهدی بدون مذاکره انجام میده
ترمز اهمال کاری حذف شد و جای خودش به منظم بودن، مسئولیت پذیری و متعهد بودن داد
3: فردی هستم که همیشه کاراشو سرسری میگیره, بیمسئولیت هست ,باری به هر جهت هست , توانایی انجام دادنشو به روش صحیح نداره ,خلاقیت نداره و بیحوصله است:با دوره عزت نفس موفق شدم این ترمز مخرب شناسایی کنم و حذفش کنم و پام بزارم روی گاز برم یعنی مسئولیت کارهامو به صورت آگاهانه قبول کردم و سعی میکردم با تمرکز و به صورت اصولی کارها انجام بدم و اگر هم جایی اونطوری که من انتظار داشتم کارا پیش نرفت خودمو ببخشم و دوباره امتحان کنم اگر چیزی بلد نیستم بپرسم که روش صحیح چیه و اصلاً هم سوال پرسیدن عیبی نداره و هر قدم که انجام دادم خودمو تحسین کردم و به خودم یادآوریش کردم و دیگران هم زمانی که کارشونو به صورت صحیح انجام میدادند تحسین کردم ، سعی میکردم از خلاقیتم استفاده کنم که تو این مسیر خداوند هم کمکم میکرد و شواهد و فرصتهایی رو فراهم میکرد که به رشد این موضوع دامن میزند. هرجا متوجه میشدم که عجله میکنم مثلاً واسه شستن دوچرخم سعی میکردم دوباره و خیلی راحت و با این ایمان که خداوند برای خواستههای من کافی هست کارمو به بهترین نحو ممکن و در کمال صبر و آرامش و لذت انجام بدم و بعد از انجامش از کاری که تمام کرده بودم عکس میگرفتم و توی گوشیم ذخیره میکردم و بارها و بارها میدیدمش ,مینوشتمش و خودمو تحسین میکردم. هر کاری که قبلاً توی زندگیم به صورت صحیح و اصولی انجام داده بودم به خودم یادآوری میکردم و بابتش خوشحال بودم.
ترمز بیمسئولیتی, من نمیتوانم ,خلاقیت نداشتن و بیحوصلگی, جای خودشو با صبر, با من میتوانم و کافی هستم و شور و اشتیاق عوض کرد
4: من توانایی درخواست کردن ندارم و درخواست کردن با پررویی به هم گره خورده: با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که خیلی زیاد و در هر شرایطی درخواست میکردند و من ویژگیهای دیگر این اون آدمها رو کاری نداشتم و فقط میگفتم میشود درخواست کرد و زمانی که ذهنم میگفت نه درخواست نکن یا سریع درخواست میکردم یا اینکه سریع منطقی واسش پیدا میکردم که ببین به این دلیل اگر من درخواست کنم طرف مقابل دلیلی برای ناراحتی نداره و اگر ناراحت بشه این مشکل چیزی هست که من قدرتی برای تغییر اون ندارم پس درخواست میکردم
درخواستهای بسیار وحشتناکی میکردم و به صورت داوطلبانه خودم خودمو به چالش میکشیدم مثلاً تو خیابون میرفتم و بهم الهام میشد که برم به طرف بگم میشه واسه من قهوه بخری پولم یادم رفته و هوس خوردن قهوه کردم و موضوع مهم این بود که اینقدر عمل کردن واسم مهم بود که اصلاً نتیجه اهمیتی نداشت چون گاهاً اصلاً میلی به قهوه نداشتم و مهم فقط عمل کردن بود و بعد از اینکه طرف مقابل هر جوابی به من میداد که فقط یک نفر نه گفت میگفتم اه گوشیم داخل جیبم بود و خودم حساب میکنم و از ایشون هم تشکر میکردم و میرفتم. داخل حمام باشگاه شامپو یادم میرفت و خودمو مجبور میکردم که به دوستام بگم زیپ کیف منو باز کن و بهم شامپو بده و بینهایت قدمهای دیگه.
ترمز: نداشتن اعتماد به نفس برای درخواست کردن و نشنیدن جای خودشو با اعتماد به نفس برای درخواست کردن و ایمان به تواناییها عوض کرد
5: من برای انتخابهای خودم کافی نیستم و از پس کارهام بر نمیام حتی لباس خریدم: با دوره عزت نفس این ترمز شناسایی شده سعی کردم آگاهانه برم خرید و چیزهایی که دوست دارمو بخرم ،مشورت با دیگران به صفر رسوندم واقعاً به صفر چون این کارو داشتم آگاهانه انجام میدادم که اول خودم در مورد حل مسائلم فکر کنم و عمل کنم و قبول کنم که میتونم اشتباه هم بکنم چون هیچ کسی نیست که تمام انتخابهاش درست باشه اما باز هم انتخاب اشتباه کردن از ترسیدن و انتخاب نکردن بسیار بهتر است. زمان سال نو خودم به تنهایی رفتم واسه نزدیکانم خانم و آقا تاکید میکنم خانمها چون به سلیقه خودم میخواستم احترام بگذارم و حتی دخترهای برادرم و حتی نینیهای دختری که داشتیم هدیه خریدم از این کارم و ایمانم احساس قدرتمندی میکردم و خدا هم هدایتم میکرد به جاهایی که خرید بهترین مارکها واسم راحت بشه (پول زیادی نداشتم ولی به حراجیهای مارک هدایت میشدم) زمانی که به مغازههای مارک میرسیدم ذهنم میگفت برو اینا گرونن اما من تصمیم خودمو گرفته بودم میگفتم برو بابا و میرفتم داخل و نه فقط خرید کرده باشم بلکه 100 برابر بهتر از چیزی که توی ذهنم بود خرید کرده بودم ومیدیدم پول هم اضافه میآوردم . و باز هم کارهای زیادی کردم و الگو پیدا کردم و الان انتخابهای بزرگ میکنم و راضی هم هستم حتی اگر دیگران راضی نباشند من انتخاب میکنم و حرکت میکنم و میبینم که دیگرانی که راضی نبودند پشت سرم میان و همون کارو انجام میدهند.
ترمز: احساس ناکافی بودن جای خودشو با احساس کافی بودن و احترام به سلیقه خودم عوض کرد
6: به نظرات دیگران وابسته بودم و نظر خودمو ارزشمند نمیدونستم و حتی انتظار داشتم دیگران مثل من فکر کنند: در دوره عزت نفس زمانی که متوجه شدم من دستاوردهای کسانی که موفقتر از من هستند تحسین میکنم ولی اونها این ویژگی نداشتند که دستاوردهای منو تحسین کنند من ناراحت میشدم اما یاد گرفتم که من به ویژگیهای خودم احترام بگذارم و این طبع من هست و احساس خوبی به من میده فارغ از اینکه دیگران چه فکری میکنند این قانون هست و من باید به قانون عمل کنم و اینکه دیگران چه فکری میکنند به من ربطی ندارد پس یک عالمه جنگ درونی به صلح درونی و آرامش تبدیل شد و قدرتو از عوامل بیرونی که دیگران و نظراتشون هست گرفتم
ترمز: ترمز شک به قانون و احتیاج به تایید دیگران و وابسته بودن به عوامل بیرونی تبدیل شد به ایمان به خودم ، قبول خودم ، ایمان به قانون که جواب میدهد
7: برای انجام کارها و حتی ویژگیهای خوبی که درست میکردم به تایید دیگران احتیاج داشتم ، ترمز بیارزش دانستن دستاوردهای خودم در صورتی که اگر دیگران همان ویژگیها را داشتند من تحسینشون میکردم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس شجاع شدم و یکی از قدمهای تکاملی تو این مورد این بود که آگاهانه اجازه میدادم دیگران نظراتشون بگن و بعد واسه خودم دلایل منطقی کارم میآوردم و یا خوبی ویژگیهای فردی که تو خودم درست کرده بودمو به خودم یادآوری میکردم و به دیگران هم حق میدادم که متوجه این موضوع نشوند و منو تایید نکنند آخه اونها اصلاً تو این مسیر حرکت نمیکردند و آرام آرام این شجاعت تقویت شد و این ترمز جای خودشو به این باور داد که من فقط با تغییر باورهای خودم زندگیمو میسازم و من نباید این انتظار را داشته باشم که دیگران از مسیر زندگی من حرکت کنند و متوجه همه مسائل و تغییرهای من باشند
8: دستاوردهای من فقط زمانی ارزشمند هستند که نتایج مالی واسم درست کنند یعنی حتی اعتماد به نفس و عزت نفسم فقط در صورت درست کردن نتایج مالی ارزشمند هست در غیر این صورت بیارزشه و هیچ کار مفیدی انجام ندادم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس متوجه شدم که من نتایج مالی گذاشتم وسط و تمام نتایج دیگمو با این موضوع میسنجم یعنی معیار خوبی و بدی عملکردم ونتایجی که میساختم شده بود پول و اگر پولی نمیساختم بیارزش بود اما باز به لطف دوره عزت نفس فهمیدم که عزت نفس و اعتماد به نفس پیش زمینه و فونداسیون عمل کردن برای ساخت نتایج مالی هستند و من به عنوان یک فرد ارزشمند اجازه ندارم دستاوردهای خودم که زمانی آرزوم بودند و نعمتهای الهی هم هستند با نتیجهگیری اشتباهی که ازجایگاه نبود عزت نفس و اعتماد به نفس کردم بیارزش کنم.
ترمز: بیارزش دانستن دستاوردها و نتایج جای خودشو با تحسین و ارزشمند شمردن نتایج خودم و اقدام برای ساختن نتایج مالی عوض کرده
8: تحمل شنیدن نظرات دیگران نداشتم حتی زمانی که کاری بر اساس الهامات انجام میدادم و از انجامش راضی بودم و نتیجه خوبی داشتم اما مثلاً کسی که بهم نزدیک بود و از نظر مالی از من بهتر بود و تاییدش نمیکرد فکر میکردم دوباره روی کلمه دوباره تاکید دارم کار اشتباهی انجام دادم و احساس میکردم که کودک درونم میترسه و واکنشم احساسی میشد مثل احساس گناه:
مثلاً هدایت میشدم که با توجه به شرایطی که دارم و تمرینی که استاد بهم داده بودبا اتوبوس به مسافرت برم اما ایشون منو تایید نمیکرد و میگفت تو حتماً باید با هواپیما بری و من ناراحت میشدم که چرا من توان سفر با هواپیما را ندارم اما با تمرین یاد گرفتم که یک فرد هرچند موفق نظرش از الهام و هدایتهای خداوند برای من مهمتر نیست و زمانی که با تعهد به الهامات عمل کردم دیدم اونقدر لذت و تجربه کردم که هیچ وقت شاید با بیزینس کلاس هم تجربه نمیکردم ،اتفاقهای خوبی رو رقم زدم و متوجه شدم که این ترمز حسابی قدرتش گرفته شده البته مثالها زیادند اما من فقط یکی نوشتم که متن زیاد طولانی نشه و موثر هم باشه
ترمز احساس کافی نبودن و همیشه کارهای اشتباه انجام دادن و سرزنش شدن شناسایی شد و جای خودشو با ایمان به خداوند، احساس قدرتمندی ,عمل به الهامات و ایمان به الهامات و خلق شرایط خواسته عوض کرد
9: خودمو لایق هیچ چیزی نمیدونستم و به کمترین و گاهی به هیچ راضی میشدم اما با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که اصلاً کمتر از بهترین نمیشناسند که بخواهند دنبالش بروند و منم مجبور میکردند که بهترین بخرم بعد تو این مثال من پیش همان آدم همیشگی سعی میکردم مقاومت نکنم و این ویژگیشو تحسین کنم و یاد بگیرم و حسشوموقع خرید بلد بشم، نگاهش، حالتش یا هر چیز دیگر و حتی باورهاش و موفق شدم بهترین وسایل کمکی ورزشی واسه خودم بگیرم, ماشینم همیشه فول تانک هست, همیشه برترین چیزها رو اول واسه خودم بخرم و خودمو تو اولویت قرار میدم که در این مورد کامنتهایی هم توی سایت گذاشتم
ترمز نالایق بودن جای خودشو با باور قدرتمند کننده من لایق بهترینها هستم عوض کرد و یک پله پامو فراتر گذاشتم و گفتم حالا میخوام خودم بهترینها رو بخرم بدون اجبار و حتی بدون مشورت با کسی و فقط با تحقیق خودم انجامش بدم و انجام شد .بهترین رستورانها، بهترین لباسها ،بهترین دورهها.
10: همیشه احساس ترس و اضطرابی از آینده در تمام شبانه روز داشتم اما با دوره عزت نفس این موضوع به صورت کلی با تمام موارد دیگه که نوشتم به شدت قدرتش کم شد به حدی کم شد که میتونم بگم دیگه طوری شده که گهگاهی فقط با نجواها میاد با دوره عزت نفس و عمل کردن به آموزشهاش فهمیدم که خودم میتونم شرایط زندگی خودمو خلق کنم
ترمز بیاطلاعی و ناآگاهی از قانون و قدرت عوامل بیرونی در زندگی من و رسیدن به خواستههام و برگی روی آب بودن شناسایی شد و جای خودشو به این باور که خودم میتوانم شرایط دلخواه خودمو خلق کنم چطوری؟ با عمل کردن به قانون و تکرار همین مسیری که باهاش همین نتایجو ساختم عوض کرد
11: من توانایی عمل به تمرینهای هیچ دورهای ندارم پس عمل هم نمیکردم و اگر هم عمل کنم انقدر مقطعی و سطحی انجام میدم که هیچ نتیجهای نداره: با دوره عزت نفس شروع کردم و با تمرینها و هدایتها و امکاناتی که داشتم مثل دوچرخم رفتم مسافرتهای یک روزه یا دو روزه و به تمرینها عمل کردم و نتیجه تمرینها قدرتمند شدن وتغییرعملکردم بود وحتی نتایج قبلی به خودم یادآوری میکردم و میگفتم ببین موفق شدی این نتایج درست کنی پس نتایج بزرگتر هم میتونی درست کنی و این آگاهی و باور درست کردم که من توانایی انجام هر کاری رو بهتر از هر کس دیگهای دارم فقط تعهد کافی یا دلیل درستی برای متعهد بودن نداشتم پس نور امید در قلبم قوت گرفت
ترمز: موفق شدن و خلق شرایط خواسته از طریق تغییر باورها اصلاً برای من تعریف نشده جای خودشو به این باور داد که با تعهد و دلیل درست وبا تغییر باورهام دقیقاً مثل نتایج قبلی میتونم نتایج بزرگتر درست کنم چون الان مدارک قوی و بزرگی توی دستم دارم و دستم پر هست
12. من از خانوادهای اومدم که هیچی یادم ندادن پس حق دارم که موفق نشم و فلانی موفق بشه (یعنی قدرت عوامل بیرونی رو برای موفق نشدن خودم زیاد میکردم و حتی بدتر برای موفق شدن دیگران هم زیاد میکردم)
من با چشم خودم سالها شاهد پیشرفت فردی بودم که کودکی خوبی از نظر شرایط مالی داشته ولی زمانی که شروع به پیشرفت کرده بود دستش خالی بود و میدیدم که فقط با باورهای خیلی قدرتمند مالی داره فراوانی رو خلق میکنه ,پول میسازه, اما به موضوع باورها آگاه نیست و این ترمزی واسه من بود و میگفتم آره اون از خانوادهای اومده که این شرایطو داشته پس باورهای مناسب داره و شرایط من فرق میکنه و تلاشهای من بینتیجه هستند اما با دوره عزت نفس زمانی که موفق شدم نتایجی درست کنم که کوچک بودند و در زمینه مالی هم نبودند مثلاً تقویت اعتماد به نفس یا کلاً چیزهایی که اون فرد نداشت با خودم گفتم اوکی من موفق شدم ویژگیهایی تو خودم درست کنم که این فرد با شرایطی که داشته نه تنها نمیتونه درستش کنه بلکه مقاومت شدید داره و این کم کم کمک کرد که اول قدرتو از اون آدم مهربان تو ذهنم بگیرم دوم بگم اگر من تونستم این ویژگیو که اطرافیانم ندارند درست کنم با توجه به اینکه خانوادهام هنوز هم خودشون ندارند پس میتونم نتایج مالی خواسته رو هم خلق کنم و تاثیر عوامل بیرونی ( فرع )به شدت تو ذهنم کم شد و جای خودشو به توجه به اینکه من خالق شرایط زندگیم هستم (اصل) داد.
ترمز ناتوانی در خلق خواسته و تاثیر شرایط بیرونی در خلق خواسته شناسایی شد و تبدیل شد به باور قدرتمند کننده من خالق و تعیین کننده شرایط خودم هستم فارغ از اینکه شرایط گذشته و حال من چطوری هست
13. کمالگرایی ریشه دوانده بود توی تک تک لحظههای زندگیم طوری که همیشه تلنباری از کارهای عقب افتاده داشتم و این باز هم باعث قدرتمندتر شدن ترمز نمیشود ,نمیتوانم, نالایق هستم, ضعیف هستم و توهینهای بسیار میشد
با دوره عزت نفس و تمرینهای اعتماد به نفسی که خودم درست کردم باورهام نسبت به خودم توی شغلم تغییر دادم و توانایی نظم و درست و اصولی انجام دادن کارها را با موفقیت خلق کردم, فهمیدم که من برای رسیدن به خواستههام همین الان با تمام شرایط و امکاناتی که دارم کافی هستم, برای مسافرت رفتن کافی هستند, برای تنهایی لذت بردن کافی هستم و همین الگو کمکم کرد که تو این زمینه بینهایت رشد کنم
ترمز کمالگرایی حذف شد و جای خودشو با آگاهی به اینکه رشد یک مسئله همیشگی هست و من باید مداوم در حرکت و کار روی خودم باشم عوض کرد و کلی از کارها انجام شدند
14. نقش ناجی توی رابطم داشتم و میخواستم زندگی نفر دومو نجات بدم و در آخر با بدترین حالت جدا شدم البته ایشون دست خداوند مهربان برای رشد من بود
این ترمز که من میکنم خدا جبران میکند ! البته فقط داشتم مسئولیت تصمیمات اشتباهم که احساسی بودند را گردن خدا میانداختم, تو دوره عزت نفس با مسئله خود ارزشمندی آشنا شدم, یاد گرفتم و آرام آرام متوجه خالق بودن خودم شدم, متوجه انتخابهای خودم از پشت عینک عدم شایستگی شدم ,تو دوره یاد گرفتم که وقتی خودمو دوست ندارم و نمیتونم با خودم زمان بگذرونم چرا باید دیگران این کارو بکنن ؟ یاد گرفتم که زمانی که روی باورهات کار نمیکنی و با همون باورهای قبلی و محدود کننده انتخاب میکنی اونم فقط واسه اینکه تنها نباشی این جدایی بسیار طبیعی میشه و این روبرو شدن و آگاه شدن باز هم کمکم کرد که باور کنم که این من هستم که میتونم شرایط و روابط دلخواهم و درک کنم که قانون عمل میکند چه من بخوام چه من نخوام چه من آگاه باشم چه من آگاه نباشم خلق کنم
ترمز نداشتن شناخت از قانون و کافی نبودن خدا برای بندهاش جای خودشو به این باور داد که من از دل این تضاد روابطی خلق میکنم متفاوت از عموم جامعه و این طبیعی هست چون میتونم با عمل به قانون خلقش کنم
15. خودمو مسئول پیشرفت و تغییر و توی دردسر نیفتادن اطرافیانم میدونستم و عقل کل همه بودم چی شد نتایج نادلخواه و تجربه میکردم
در دوره عزت نفس و تمریناش زمانی که متوجه شدم من تغییر کردم اما دیگران نه ،درک کردم که خودم با احساس گناه و مسئول دیگران بودن و با سعی در برآورده کردن انتظارات دیگران به خودم صدمه میزدم و به صورت قطعی این مسئله رو واسه همیشه قطع کردم, هر کس هر کاری میکنه نتیجه باورهاش هست از جمله من و من قدرتی برای تغییر دیگران ندارم و نیازی نیست که با دلسوزی و احساس گناه به خودم و حتی به همان اطرافیانم ضربه بزنم چی شد ؟ انرژی که آزاد شد خرج زندگی خودم لطف به خودم و نوازش کردن خودم و خلق خواستههام کردم
ترمز ناجی بودن با احساس گناه تبدیل شد به دوست داشتن خودم با احساس ایمان و قدرتمندی و خلق شرایط خواسته
16. احساس بدی که بعد از هر تصمیم داشتم حالا فرقی نمیکرد که اون تصمیم اشتباه باشد یا درست باید احساس گناه میکردم چون اگر تصمیم درستی بود فکر میکردم در آخر اشتباه بشه و اگر تصمیم اشتباهی بود که با خودم میگفتم بازم اشتباه کردی و احساس گناه میکردم
دوره عزت نفس کمکم کرد که با انجام دادن تمارین و آگاهیهای جدیدی که به دست آوردم خودم قدم به ناشناختهها بذارم و وارد چالشها بشم مثلاً منی که برای خریدن یک پفک باید مشورت میکردم تصمیم گرفتم که برم و بدون مشورت کسی عینک طبی واسه خودم بگیرم اونم از نوع گرونش و با ایمانی که تقویت شده بود از خداوند درخواست کردم که من میرم تو سلیقه من بشو, فروشنده بشو, کسی که باهاش مشورت میکنم بشو.
در زمان و مکان مناسب به بهترین فروشنده برخوردم که ساعتها مثلاً 4 ساعت فقط واسه من توضیح میداد و امتحان میکردم ,عینک با خوشحالی انتخاب کردم و خیلی هم دوستش داشتم حالا جالبه که نجواها میاومدند که اگر اشتباه کنم و عینک زشت انتخاب کنم دیگه نمیشه عوضش کنی اون وقت چیکار میکنی ؟ من اولاً که به نجواها بیاعتنایی کردم و ندای خداوند قویتر بود, دوماً گفتم مگه قرار اولین و آخرین عینک زندگیم باشه من دوباره چند ماه دیگه میام که عینک بخرم چون باید مدلهای متفاوت داشته باشم که از تنوع و کیفیت بهرهمند باشم , به فروشنده گفتم قیمت اصلاً مهم نیست در صورتی که پول زیادی نداشتم اما به خدا گفته بودم تو حساب کن , حالا اون سعید ضعیف قبلی موفق شده خودش انتخاب کنه, جنس با کیفیت مارک و گرون انتخاب کرده و به انتخاب خودش احترام میگذاره و به هر کس که نشون میده فقط میگفتند چقدر خوشگله و سریع عاشق عینکم میشدند و فقط یک نفر گفت خوب نیست اونم کسی که نظرش برای من مهم بود یعنی باز هم شرک ورزیده بودم و به عوامل بیرونی قدرت داده بودم و زمانی که توجه خودمو کنترل کردم و از انتخابی که کرده بودم احساس رضایت کردم همین فرد متوجه شد که نظرش واسه من اهمیتی نداره و خودش اومد و تحسینم کرد, توجهات مناسب از طرف خداوند زمانی اومدن که من قدرت از عوامل بیرونی گرفتم
ترمز بیعرضه بودن و ناکافی بودن و ترس از اشتباه کردن و بیکفایتی شناسایی شد و جای خودشو به من توانستم ,احساس کافی بودن ,من خالق شرایط خودم هستم ,خداوند برای من کافی هست, سلیقه خودمو خیلی دوست دارم و به انتخابهای خودم احترام میگذارم و کلی احساسهای خوب دیگه داد
17. ترمز محدود کننده: در هر صورت تمرینهای تغییر باورها به من کمکی نمیکند و فقط اگر خدا دلش بسوزه و کمکم میکنه چون من پسری با نیت درست هستم
در دوره عزت نفس با نتایجی که هیچ وقت حتی ذرهای ازشون نداشتم و تمامشونو از زیر صفر خلق کردم این ترمز برداشته شد چون کارهای فیزیکی هم قبلاً جواب نداده بود ولی با تغییر نگاه و باورهام و فایلهای سایت فهمیدم که اصل باورها هستند و بدون تغییر باورها اصلاً قدمی برداشته نمیشود که نتیجه حاصل شود و خداوند هم قوانینی گذاشته که اگر بهشون عمل کنم نتیجه درست و طبیعی اون عمل کردن میشد خلق خواستههای من
ترمز موفقیت به سختی اتفاق میافتد حذف شد و جای خودشو به نتایجی داد که جلوی چشمم رژه میرود و هر لحظه قدرت باورهامو به من یادآوری میکند
18. هیچ وقت حتی یک بستنی با این نگاه که یک هدیه به خودم بدهم یا زمانی با خودم بگذرونم نخریده بودم آخه اصلاً نمیدونستم که باید زمانی با خودم بگذرونم اصلاً مگه چنین چیزی هم هست ؟
اما با دوره عزت نفس تو این زمینه با تمرین مسافرتها انقدر راحت و خوشمزه اینو یاد گرفتم که هنوز هم ادامه داره و حتی زمانی که توی خونه روی خودم کار میکنم از این کار لذت میبرم و از زمان گذاشتن واسه خودم احساس خوشبختی میکنم ,زمانهایی که تفریح میرم بسیار زیاد شده اونم تنهایی با خدای خودم اما گاهی اوقات که تو خونه کار میکنم و هنوز نتایج نیومدم نجواها اذیت میکنند اما خیلی به ندرت پیش میاد خدا را شکر
ترمز ناآگاهی و بیلیاقتی و حقیر شمردن خودم جای خودشو با آگاهی و خوشحالی و احساس لیاقت و مسافرت و تجربه کردن لحظات خوب و لذت بخش با خودم و دریافت آگاهیها و دریافت هدایتها عوض کرد
19. از شنیدن جواب نه از طرف جنس مخالف ترس داشتم و فکر میکنم هنوز هم هست اما بسیار بسیار بسیار کمرنگ شده و توی دوره موفق شدم رابطهای رو تجربه کنند با یک فرد بسیار خوب و تقریباً نزدیک به ایدهآلهای من اما این رابطه دائمی نشد و جز افتخارات و تغییرات من این بود که به ایشون و خودم بدون ذرهای, خدا را گواه میگیرم بدون ذرهای نگرانی رابطه رو تموم کردم چون دو چیزو خوب یاد گرفتم اول اینکه به نظر طرف مقابل همونقدراحترام بذارم که به نظر خودم احترام میگذارم دوم اینکه من سرمایههای فوقالعادهای توی خودم درست کردم که در زمان مناسب به زن صالح هدایت میشم و با خوشحالی و ایمان اون رابطه رو تموم کردم , این مورد فکر میکنم استاد تو جلسه آخر دوره توضیح میده اما نتایج خود ارزشمندی و احساس لیاقت انقدر بزرگ و عالی هستند که من این انتخاب آگاهانه رو قبل از رسیدن به جلسه آخر تجربه کردم و خلقش کردم هر چقدر روی دوره عزت نفس کار کنیم هنوز کم کار کردیم
ترمز ترس از تنهایی و قدرت دادن به عوامل بیرونی وانتخاب از جایگاه بیلیاقتی جای خودشو با انتخاب آگاهانه و خلق شرایط خواسته ,خلق روابط خواسته از مسیر توحیدی عوض کرد
20. فکر میکردم همه باید منو دوست داشته باشند و اگر کسی به من توجه نکرد آدم خوبی نیستم , کلاً احتیاج به توجه داشتم که هنوز هم جای کار دارم
دوره به من کمک کرد با صلحی که توی خودم درست کردم به دیگران حق بدم که هر طور که دوست دارند زندگی کنند با این نگاه که ما انسانهای متفاوتی هستیم با سلیقههای متفاوت و من هم انسان محترم و فوقالعادهای هستم و اصلاً احتیاجی نیست که همه منو دوست داشته باشند چون این دوست داشته شدن از طرف خودم شروع شد و آرام آرام خودش داره خودشو وسعت میده مثلاً رابطم با نزدیکانم, جمعهایی که میرم خوب ابراز وجود میکنم و رابطههای درستی تجربه میکنم.
ترمز کمبود توجه جای خودشو با این باور که من خودمو دوست دارم و توجهات مناسب از طرف خداوند به سمتم میاد عوض کرد و قدرت عوامل بیرونی برای داشتن احساس خوب به خودم بسیار کم شد.
21. در حالت کلی رابطم با خودم خوب نبود پس ارتباطی هم با خدا نداشتم اما با دوره عزت نفس خداوند با نشانهها هدایتم نمیکنه باهام صحبت میکنه به راحتی و بدون هیچ رمزی یعنی ایده میگیرم ,سوال میپرسم ,هدایت میشم , حمایت شدید میشم ,تکرار میکنم به صورت کاملاً واضح صحبت میکنیم یعنی اول ارتباطم با خودم خوب شد و بعد با خداوند و الان خیلی خوشحالم
ترمز رابطه و احساس بد و بیارزشی جای خودشو با عالیترین و مهمترین ارتباط زندگی هر انسانی که در مسیر درست باشد عوض کرد
22. واسه کاری اقدام نمیکردم و اگر هم اقدام میکردم تو همون قدم اول انتظار نتیجه نهایی رو داشتم و به خودم اجازه امتحان کردن راههای دیگر رو نمیدادم اصلاً با کلمه چالش هیچ آشنایی نداشتم! اما دوره عزت نفس به من کمک کرد که به مسائلی که آدمها یا حتی خودم به راحتی از کنارش میگذشتم به عنوان چالش قبول کنم و واسه حل مسئله اقدام کنم مثال:
رفتم آرایشگاه, از آرایشگر راضی بودم ولی از کار اون روز راضی نبودم و راه حل ساده اینه که قضاوتش کنم و به راحتی برم پیش یک آرایشگر دیگه اما من تصمیم گرفته بودم با مسئله روبرو بشم, رفتم و درخواست خودمو عنوان کردم ایشون شنید اما دیگه کاری از دستش بر نمیاومد خب باز هم میتونستم برم جای دیگه اما تصمیم گرفتم مثل یک فرد توانمند عمل کنم یعنی از نگاه منبع به قضیه نگاه کنیم و من اون فرد قدرتمنده باشم و آرایشگر رو به نوعی مجبور کنم که واسه من وظیفهشو درست مثل همیشه انجام بده و از خواستم کوتاه ,نیام بعد از مدتی که رفتم ازشجاعتی که به خرج داده بودم به خودم افتخار کردم که دوباره برگشتم به همون آرایشگاه فارغ از اینکه جواب طرف مقابل چیه واسه حل مسئله اقدام کردم و این توانایی تو خودم دیدم و به صورت طبیعی آرایشگرم از اون روز خدمت اضافی به من میده قبلاً پول و انعام خیلی زیاد میدادم که فکر میکنم یه جورایی باج هم بود اما الان میرم و بهترین کارو دریافت میکنم وانعام هم نرمال میدم
ترمز ترس از روبرو شدن با مسائل و چالشها جای خودش با اقدام آگاهانه و شجاعت ورود به چالشها ورود به ناشناختهها , جهادی اکبربرای تغییر شخصیت, تقویت ایمان ,شجاعت ,قدرت خلق کننده عوض کرد
23. شجاعت تعریف از دیگران نداشتم یعنی همه جا نداشتم و جز ویژگیهام نبود
با دوره عزت نفس موفق شدم زمانی که توی باشگاه مربیم اومد و موهاشو رنگ کرده بود و دیگران چیزی نگفتند من با این نگاه که من دوست دارم اولی باشم که بهش تبریک میگه بابت رنگ زیبای موهاش بهش تبریک گفتم در صورتی که توی اون جمع این کار کاملاً بیمعنی بود اما من فهمیدم که باید بهای هدفمو بپردازم و مهم نیست که واکنش افراد دیگه یا حتی ایشون چی هست در حقیقت اصل عمل کردن بود
ترمز خودکم بینی و ترس جای خودشو با توانایی ابراز وجود ,اقدام عملی برای تغییر شخصیت ,اقدام آگاهانه و بدون مذاکره برای عمل به الهامات عوض کرد.
24. قدرت نه گفتن نداشتم و به شدت تو این مسئله لنگ میزدم
با دوره عزت نفس اول قدرت درخواست کردنم زیاد شد و بعد قدرت نه شنیدنم زیاد شد و بعد قدرت نه گفتن به درخواستهای حتی درست و به جایی که از طرف عزیزترین نزدیکانم ازم میشد ولی من شرایط مناسب برای کمک نداشتم و حتی گاهاً شرایطم اوکی بود اما دوست نداشتم کمک کنم چون هدفم این بود که آگاهانه وارد چالشها بشم و نه بگم اون و در شرایطی نه گفتم که واقعاً احتیاج به کمک داشتند اما تصمیم گرفته بودم که باهاش روبرو بشم و موفق هم شدم و انجامش هم دادم
ترمز ترس از نه گفتن جای خودشو با به راحتی نه گفتن و به راحتی نه شنیدن و اقدام عملی برای روبرو شدن با چالشها و اقدام عملی برای عمل به هدایت ها و اقدام برای متمرکز موندن روی هدف و پرداخت بها برای تغییر شخصیت عوض کرد
من اگر میخواستم تمام ترمزهایی که برداشته شدن را بنویسم شاید خیلیاش متوجه نشدم اما اونهایی که متوجه شدم بارها و بارها صدها بار باید تو این متن که براتون نوشتم تکرار میکردم و خواستم از این تکرارها جلوگیری کنم و اما واقعاً دوست دارم توان توصیف احساسی که از خلق نتایج دارم خدا بهم بده اما با کلمهها این کار امکانپذیر نیست دوستان
و در آخر برای خودم کاملاً روشن هست که فقط حدود چند ماه مثلاً 6 ماه یا حتی کمتر روی دوره عزت نفس واسه اولین بار کار کردم اما اونم به صورت کاملاً متعهد نبوده و تازه بعضی جاها دست کشیدم ,نجواها بهم غلبه کردند ,یک خط در میان تمرین کردم, اما جاهایی که تمرین کردم خیلی نتایج فوق عادی گرفتم و نتایج دیگهای که دوره عزت نفس برام درست کرده یعنی برداشته شدن ترمزها توی درک کردن دوره روانشناسی ثروت یک بینهایت به من کمک کرده یعنی تک تک ترمزهای که برداشته شدن و قدرت و از عوامل بیرونی گرفتن به من برای درک بهتره خصوصاً جلسه اول دوره روانشناسی ثروت 1 بینهایت کمک کردند و کار منو بسیار آسان کرده, خود ارزشمندی و کار کردن روی احساس لیاقت روی تمام جنبههای زندگیم تاثیر گذاشته ,من روی این موضوع برای دوستان هم فرکانسیم تاکید میکنم که از تمام این اتفاقات بیخبر بودم و فقط به الهامات عمل میکردم اما نمیدونستم که نتایجم انقدر بزرگ هستند و تمام این نتایج و متنی که برای شما نوشتم باز هم هدایتی به گفته شد و من نوشتم و الان به صورت آگاهانهتر و بهتر ارتباط بین باورها و خلق کردن خواستهها رو درک میکنم و با قدرت بیشتر و با ایمان بیشتر با شوقی مضاعف با سپاسگزاری بیشتر با شخصیتی توانمندتر با شخصیتی لایقتر و متمرکز روی دوره روانشناسی ثروت 1 کارمیکنم و به زودی نتایج فوق العادهای براتون میفرستم.
استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی بسیار ازتون سپاسگزارم
خدای من خدای من
پسر چه کردی!!!!
از وقتی شروع به خوندن کامنتت کردن فکر کنم حدود نیم ساعته دارم کامنتتو میخونم
و از زمانی که دقیقا استارت ژدم نتونستم جلوی خودمو بگیزم
و با هز خطتت تحسینت کردم و بلند بلنذ برات کف زدم
پسر تو بینظیری فوق العاذه ای
محشری حرف نداری
افرییییین بهت افرییییین بهت
مجابم کردی برات بنویسم
چقدر قدزتمند و قوی ادامه دادی
و خلق نتایح دلخواهتو بدست اوردی
و با تک تک وجودم وسلول های بدنم حست میکنم که چیا داره بهت میکذره
چون منم زندگیمو از زیر صفر با عزت نفس پایه گذاری کردم
وهنوز که هنوزه نتونستم ازش دل بکنم
با اینکه دوره ثروت یک و خریداری کزدم ولی برای من عزت نفس یعنی الماس درونم
که وقتی روش کار میکنم
برق میزنه و روشناییش تو چشم همه هست و همین عاملم باعث شده
خیلیا اژم بپرسن
داستان این همه خلق نتیجه وارامش و انرژی از چیه؟!
منم چیزی ندارم جز گفتن کلمه معجزه اسا عزت نفس
سعید پسر قوی
چقدز ازت بیشتر و بیشتز یاد گزفتم
و چقدر باعث شدی بهتر حتی متوجه خیلی از مسائل بشم
و حتی باعث شدی به درونم کنکاش کنم
و مثل شما اینقد موشکافانه در بیارم
تغییراتمو
تا باعث انگیزه بیشترم بشه برای ادامه دادنم
خلاصه دوس داشتم بهت این پوینتو بدم که هدایت شدم به کامنتت
اما شگفت زده شدم از نتایجت
از این ایمان این تعهد این استمرار
احسنت احسنت احسنت
کییییییف کردم پسررررر
خدایا شکرت برای این همه اگاهی شکر شکر شکر
در پناه الله باشی دوست من :)
درود دوست هم فرکانسی
خدا رو شکر به خاطر اینکه هستی و کامنت من خوندی و واسم کامنت گذاشتی و من امروز با فکر کردن به دختر قدرتمندی شروع کردم که خواسته خودش خلق کرده ، حرکت کرده ، خواسته من چیه ؟ رابطه با یه خانم توانمند مثل خودم و وقتی تو نظرات خوندم که تو همچین رابطه ای درست کردی خیلی خوشحال شدم و ازش الگو گرفتم ، حتما باید دوباره به دوره عزت نفس برگردم و نتیجه دلخواهم خلق کنم ، مرسی از همه بابت بودن و نوشتن نتایج ، چقدر تغییر مدار راحته ، من نتیجه نوشتم شما خوندی و حتی استاد و خدا میدونه چقدر از بچه های سایت خوندن و باز هم میخونن ، بعد شما من تحسین کردی و من نظرات شما رو خوندم و هدایت شدم ، خداوند رو شاکرم بابت وجود وو و هدایتهاش و راههایی که واسم باز کرده .
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز دوستتون دارم مرسی بابت فضای حرفه ای که درست کردین
به نام یگانه هدایتگر
به نام خدای بی همتایی که زیباست و زیبایی رو دوست دارد و مارا,جهان را بی نهایت زیبا افریده…
به نام خدایی که قدرتی درونمان نهفته که میتوانیم مانند خودش بی همتا و خالق باشیم…
سلاممممممم به روح بزرگ و دل دریایی و صورت ماه استاد عزیزم
و سلام به بانوی خستگی ناپذیر و بانوی زیبایی ها
سلام به مایک پر قدرت و دوست داشتنی ام
و سلاممممممم به تمام دوستان فوق العاده ام
خداوندم رو شاکرم و هزاران بار شکر میکنم که باز فرصتی داد که روز به این زیبایی و به این قشنگیشو ببینم
باز فرصتی داد امروز هم من خلق کنم
باز فرصتی داد که همسفر و همسیر استاد عزیزم و مریم جان جانانم باشم و این مسیر زیبا و فوق العاده و شگفت انگیز رو بلهم طی کنیم و پیش بریم و پیش بریم به سمت بهترین ها به سمت زیباترین ها به سمت اگاهی ها و درک بیشتر این قانون زیبا و ثابت خداوندم…خدایاشکرت
هزاران بارشکرتتتتتت برای این همسفر بودنم
برای این هم مسیربودنم
برای که در این خانواده ی بهشتی ام خداوندم هزاران بار شکرت
چقدر زیبا خداوندم هدایت میکنه
چقدر زیبا وقتی روی شونه های خداوند بشینی وقتی دستت تو دست الله باشه
دیگه تو نیاز نیست کارخاصی کنی…میدونی چرا..چون همین که حست عالی باشه همین که لذت ببری از ثانیه ثانیه ات همین که با اون حس عالی و خوبت تجسم کنی و خلق کنی یعنی روی شونه های خدایی..یعنی خدا داره انجامش میده یعنی جهان داره انجامش میده تمام خواسته هاتو,
میبره..خودش میبره….خودش هدایت میکنه..خودش ماشینو میرونه…
خدایاشکرت هزاران بارشکرت
هزاران هزاران بار شکرت برای این درک و آگاهی هام که هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه و تو بهم میگیییی خداجونم
داشتم با خودم فک میکردم اره الهام عزیزم
به الهامم میگفتم که هیچ چیزی در بیرون تو وجود نداره
این تویی که خالقی
این تویی که می افرینی
داشتم تکرار میکردم و تمرین که چقدر زیبا میشه ادم رو خودش کار کرد..چقدر لذت بخشه این کار کردن این حس عالی و محشری که هر لحظه داری روی خودت کار میکنی, این تنهایی با خودت
که عالی ترین و لذت بخش ترین و عشق ترین لحظاته منه
این اعتماد به نفسی که بهم میده
این عزت نفسی که بیشتر و بیشتر میشه هر لحظه و هر لحظه…درون من یعنی همون الهام و وجود نازنینم
درون من یعنی همون عزت نفسی که هر چی که الان هستم با همه ی خصوصیاتمممم با همه ی توانایی هام با همه استعداد هام حتی با همه ی اون باورهایی که باید روشون کار کنم
با همه ی باورام عاشق خودم باشم و به خوددارزش بدم و بگم که اره من لایق بهترین بهترین های جهانم….وقتی که هر روز صبح از خواب محشرم بلند میشم و باز یه روز فوق العاده و پر از اتفاقات عالی رو شروع میکنم یه روزی که پاک پاکه و خالص… یه روز پاک دیگه رو
با خود درونم با خدای درونممممم میریم که بترکونیم و خلق کنیم و تجربه کنیم رو شروع میکنمممممم بهترین و ارامش بخش ترین و فوق العاده ترین حس عالمه..وایییییی که عاشقققق این لحظات تنهایی ام هستم استادم راس میگه چقدر زیبا وقتی که توی این لحظات تمرکزت روی خودته روی کار کردن روی خودته روی تمام زیبایی ها و فراوانی ها بهتربن های اطرافته وقتی تمرکزت رو سپاسگذاری این.زیبایی هاست بی نهایت ها بهت گفته میشه…بی نهایت ها…خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مدار عالی خدایاشکرت که هر روز اگاهی هام و مدارم انقد بالاتر میره و چیزهای بی نظیری بهم گفته میشه که عاشق ترمیشم به این قانون بی نظیرت
عاشق ترم میشم به خودم
عاشق تر میشم به خدای درون عزیزم
عاشق تر میشم به استاد نازنینم که ثانیه ثانیه زندگیش برام الگوترینه الگوست و دستان زیبای خداوندمه
عاشق تر میشم به شوق و اشتیاق مریم عزیزززژززززززززززززمممم که عاشقشونممممم برای این تصمیم فوق العاده اشون که اینم باز هدایت خداونده
چون مریم نازنینم
هر لحظه روی شونه های الله پرواز میکنه و پرواز و کل روح و جسمشونو سپرده به خالق
برای هدایت بیشتر و هدایت عالی تر و لحظه هم به بهترین شکا هدایت میشن چون کل تمرکزشون روی این هدایت و زیبایی هاست چون قانع به کم.نمیشن و میدونن که در این جهان بی نهایتتتتت جا برای پیشرفت و ترقی و عالی ترشدن هست.
و من عاشقققققق این روح والا و روح عظیمشونممممم که چقدر عاشق این مسیر شکفت انگیزه
باور میکنی مریم جونمممممممم
باور میکنی هنوز سفرمون
هنوز اگاهی های فوق العاده ای از این سفر محشر و معرکه ی خداوند گرفتیم ادامه داره؟
باور میکنی هر لحظه در حال پیشرفت و ترقی هستیم
باور میکنی این نتیجه هایی که این سفر شگفت انگیز به همراه داشت چقدررررررر عمیق و فوق العاده است و همچنان یا ابد الاباد ادامه داره که الانم هدیه محشرش بروز رسانی و بی نهایت عالی ترشدن و با اگاهی های تازه ی تک تک دوره هاو اموزه های استاد عزیزمونه
اره استاد نازنینم دقیقا
دقیقا اگه این احساس ارزشو
اگه این ریشه ی اصلی رو
اگه این ریشه ی اولین و اخرینو در درونمون در باورهامون جای بدیم که من ارزشمندترینم
که من لایق ترینم
چون به جهان پا گذاشتم چون اگاهانه انتخاب کردم چونواگاهانه فرکانسشو فرستادم
چون روح خداوندم…
چون باور دارم که خداوند عاشقانهههههههه عاشقمه
عاشقانه دیوونه ی منه چون خلقم کرده
چون از قدرت خلقی که داره درونم نهادینه کرده
پس میشه منم بگم کن و فیکون و کن و فیکون بشه
میشه منم مثل الله ام بگم باش و بشه…
چون این خداونده که انجام میده…
و من دستی از دستان او هستم
واقعا ریشه ترین و یکی از ابر باورها همین باور عزت نفس و اعتماد به نفس که به شدت و مصمم دارم روش کار میکنم و خداهزاران بارشکر باتمام وجودممنمم سپاسگذارم ازت خداوندم که وارد مدارش شدم
هزاران بارشکرت خداوندم که بهترین نتایجو گرفتم ک باز تلاش و تمرین و تکرار لازمه
خدایاشکرت
هزاران بار شکرت خالق یکتای من
برای تمام این فراوانی ها و زیبایی ها و برای تمام این قشنگی ها و این اکاهی های ناب
برای این خانواده ی محشری دارم
ه
و هر لحظه بهترین و بهترین چیزهارو از تک تک نازنین دوستانم یاد میگیرم
خدایاشششششششکرت
مریم عزیزمممممممم من عاشقتمممممم
و بی نهایت ازت سپاسگذارم که به ندای درونت به صدای خدای درونت گوش کردی و این پیشنهاد به استاد عزیزمون دادی
برای درک بیشتر و لمس بیشتر و بی نهایت بیشتر این قانون زیبای خداوندم
خدایاشکرتتتتتتتتتت
عاشقتونممممممممم
چرخ زندگیتون همیشه روان???
الهام عزیز تحسینت میکنم بابت متن زیبای و بیان احساسات عالی ات
واااااااااای عالیییییییی بود الهام خانم چقدر زیبا چقدر پر از اگاهی چقدر با احساس خوب نوشته بودی واقعا سپاسگزارم از شما
سلام به دوست نازنینمممممم
خدارو هزاران مرتبه شکر
هزاران مرتبه
منم ازتون بی نهایت سپاسگذارم
دوست نازنینم برای
هدیه ای که از جانب خداوندم برایم فرستادی…عاشقتونم
در پناه الله یکتا همیشه ثروتمندترین باشین
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و خانم فرهادی گل
استاد میخوام ازتون تشکر کنم من دوره عزت نفس ندارم اما با هر کامنتی که شما یا خانم شایسته توی کانال میذارین من یه چیز جدید یاد میگیرم یه تمرین برای بالا بردن احساس لیاقت و ارزشمندی و عزت نفسم به ذهنم میرسه
یعنی از روی کامنت های بچها توی دوره عزت نفس الهام میگیرم که باید روی کدوم از وجودم کار کنم یا کنترل کنم و تمرکز و انرژی بخرج بدم
همین کامنت اخری که از دوست عزیزمون گذاشتین و از باور لیاقت به زیبایی صحبت میکرد و مبهوت درکی بودم که جچوری با کنار گیری این تک تک حروف به من میداد شدم
به درک حقیقی از ذات ارزشمند خودم پی بردم من که نشسته بودم و کلی از ویژگی های ظاهری خودم که زیبا هست نوشته بودم و باور ساخته بودم و میخواستم و تصمیم داشتم که ضبطش کنم و شروع کنم به گوش دادن با خوندن این کامنت کمی متوقف شدم با خودم گفتم اگر این زیبایی ها اگر این دستاورهایی که هربار به خودت یاد اوری میکنی و عنوان میکنی که هر کسی شجاعتش نداره
اگر اینارو نداشته باشی و برای مدت رمانی ازت گرفته بشه اون موقع خواهان تمرکز روی چه ارزشی هستی
توکه قسمت زیبای بدنت و ظاهرت و صورتت رو بیاد خود میاری و با دیدنشون احساس خوب و ارزشمندی میکنی یه لحظه خودت بدون اونا تصور کن ؟؟
استاد واقعا به یه درک دیگه از کنه خودم رسیدم
عمیقا درک کردم من چیزی بالاتر از ظاهرم دستاوردام یا ویژگی هایی هستم که خاص میدونمشون
آپدیت دوره عزت نفس همزمان شد با روزهایی که من از مرداب، خودم داشتم میکشیدم بیرون هم زمان شد با روزهایی که شروع کرده بودم کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل ۶ رو میخوندم زندگی به سبک شخصی
واقعا هرچقدر میگذره از این روزها عاشقانه میپذیرم که واقعا باید روی خودم کار کنم باید عزت نفسی بسازم که پاسخگوی خواسته هام باشه پاسخگوی خواسته هایی که هربار بزرگتر بزرگتر میشن و حتی غیر منطقی ان برامون
الان دارم بیشتر متوجه میشم که لیاقت حقمه لیاقت چیزی جدا از من نیست
لیاقت درون ماست فقط این ما هستیم که اونقدر از خودمون دور شدیم که درکش نمیکنیم
کمی که با خودم فکر کردم متوجه شدم لیاقت ردپایی در تک تک قسمت های زندگیمون داره
یعنی اگر زوم بشیم میفهمیم ک نه بابا هستش من فقط نمیدیدمش
این روزها دفترم باز و هربار به که ازخودم چیزی متوجه میشم مینویسمش بعد فکر میکنم چجوری با قوانین تطبیقش بدم و باورهای فوق العاده رو بسازم
مثلا فهمیدم باید به ذهنم الگو بدم الگویهای موفق
دنبال الگوهاییی بگردم که شبیه اون چیزی باشه که میخوام در آینده داشته باشم یا شبیه ش باشه
فهمیدم و نشستم نوشتم از رفتارهایی که برای جلب نظر دیگران ، یا جلب تاییدشون انجام میدادم
تا اونجایی که متوجه شدم ترکشون کردم
و ایمان دارم با ادامه دادن به بخش وسیع تری از خودم میرسم
چون که ازتون یاد گرفتم که زندگی به سبک شخصی چیزی ضروری برای ماست اگر میخوایم خواسته هامون به راحترین شکل محقق بشه باید خودمون باشیم خودمون رنگ نزنیم .
یه شوقی دارم که خودم بسازم
وقتی به رفتارام فکر میکنم که چطور خودم کوجیک میدیدم در مقابل آدمایی که موفقیت بدست اورده بودن واقعا میفهمم که چرا من این همه مدت نتیجه نمیگیرفتم
وای استاد واقعا ممنونم ازتون کامنتا رو میذارین توی کانال من که واقعا لذت میبرم
خودم با خوندشون اصلاح میکنم
یاد اوری میکنم با وجود اینکه هربار یادم میبره ولی بار یاد آوری میکنم چون من تازه قدم اولم و باید پایه ها رو خوب بچینم .
شک ندارم که به زودی دوره عزت تفس خواهم خرید امروز حس کردم دلیل همراهی من با کامنت های بچها در کانال بی دلیل نیست از اینکه اگر به حرکت خودم ادامه بدم میتونم به جمع اونا بپیوندم شک ندارم ، عجله ای ندارم دلم میخواد در زمان و مکان مناسب اون اتفاقه بیوفته چون از قول شما شیرینیش به همون لحظه س که در مدارشی و میگی الاااااان موقعش بود
عاشقانه ستایش میکنم انرژیتون توی این دوره بسیار ارزشمند
مشتاقانه منتظر خوندن نظرات دوستان خوبم هستم تا از تجربه های شخصیشون استفاده کنم و زمدگی خودم رو ارتقا بدم
👈💪👍👉
درجستجوی حقیقت
مریم عزیزم عالی بودی مثل همیشه و ب نکته عالی توجه کردی منم میخوام دوباره یه ورژن جدیدی از خودم ارائه بدم تازه شم بوی گل بدم احساس میکنم زمانش رسیده دوباره غنچه بدم با اینکه کلی نتیجه گرفتم اما باز یادم میره کی بودم کی شدم و میخوام کی بشم قلم بدست میگیرم اما یادم میره از کجا شروع کنم گریه ام میگیره اما یاد جمله استاد در قدم میوفتم ک گفت خدا هدایتم میکنه همه راهها بمن گفته میشه خدا منو لنگ نمیزاره همین ک هدایت میشم یعنی ارزشمندم یعنی با لیاقتم میخوام با همینا شروع کنم بسم الله الرحمن الرحیم..
سلاممم به لیلای عزیزم
ارزوی من اینه که هر روز که از خواب بلند میشی شکوفه های از درونت شروع به شکوفایی کنن
پاهات بذاری روی زمین و به دستات نگاه کنی به این قدرتی که توی وجودت هست
به ذهنم رسید تازه..
همین چند روز پیش بود که یه جوری دستمو گذاشته بودم که خوابش برده بود و بی حس شده بودم وسط خوابم بیدار شدم نمیدونم حس کردم یه چیزی جاش نیست
اومدم دستم تکون بدم دیدم نمیتونم
یعنی چی!؟
توی همون حالت که چشام تا نصفه باز بود با دست دیگه ام اون دستم گرفتم و بلند گرفتم
احساس کردم فلج شده🥺😥
تا آرنج دستم بیجون بود
بلند کردم و جامو تغییذ دادم و کنار خودم گفتم گذاشتم
صب بلند شدم دیدم بازم بیجونه تکونش دادم تکونش دادم از خواب بیدار شد
الان یادم افتاد این موضوع
تصور اینکه دستت فلج بشه چقدر میتونه ناراحتت کنه
دستی که 24 ساعت باهاش داری کاری انجام میدم
خدایا هدایتم کن که شکرگزار این نعمت ارزشمند باشم اره همینی که الان دارم باهاش تند تند تایپ میکنم عین فرفره
خدایا شکرت برای این لحظه..
خدایاشکرت برای لیلای عزیزم
میسپارمت به خداییی که همواره همراهته🌹
سلام دوست عزیز. ازخوندن کامنت شمایادم به این افتادکه دیروزحس بویاییم روازدست دادم. به خاطرکرونا تمام وجودم پرازترس شد. چقده ازخداطلب بخشش کردم که بهم حس بویایی روبرگردونه. بیست وچهارساعت مرتب ازخدادرخواست میکردم. فهمیدم که اگه توی قران میگه ماانسانها ناشکروناسپاس هستیم واقعا درسته. سریع فراموش میکنیم که چی هستیم. مقصدمون چیه. چه هدفی داریم.ازکرده های خودم پشیمون شدم وازخدامرتب سپاسگذاری کردم. یادم به حرفای استاد عباس منش میادواون رابطه ای که ازبچگی باخدای خودش داشته ودرخواست میکرده. منم به لطف خدای مهربون دارم مرتب ازاین نیرودرخواست میکنم که توی وجودم حسش کنم.اون حس قلبی رودریافت کنم که بهم بگه چه مسیری روبرم. میخوام عزت نفس روتوی وجودم پرورشش بدم. خلاصه امروزحس بویاییم برگشت ودارم مرتب ازش سپاسگذاری میکنم. 🙏🙏🙏خدایاشکرت. قدرداشته هامونو زمانی میفهمیم که وقتی نداریمشون اونوقت ازخواب غفلت ونااگاهی بیدارمیشیم که چه نعمتهای بزرگی داریم وچسبیدیم به چیزایی که الان نیستنو وداریم حسرتشون میخوریم.خواستم این تجربه رودراختیاردوستای هم فرکانسیم به مشارکت بزارم. اگه به این نیرو وصل باشی همه کاری برات انجام میده. فقط بایدمرتب ازش درخواست کنیم که هدایتمون کنه. راه کسانی روکه بهشون نعمت داده. نه راه کسانی که بهشون غضب کرده. سپاسگذارم ازهمتون.
به نام خالق زیبایی
سلام مریم عزیزم
ما بدون هیچ دست آوردی دوست داشتنی هستیم من اینو از متن خانوم شایسته گرفتم و باید بگم یه لحظه خشکم زد که چطور میشه من بدون هیچ دستاوردی و موفقیتی دوست داشتنی و ارزشمند باشم و سعی کردم روی خودم کار کنم و خدارو شکر یه درصدی موفق شدم یعنی بدون اینکه تلاش کنم برای کسی کاری انجام بدم یا آدم خوبه به نظر برسم یا زور بزنم برای موفقیت که به واسطه اون ارزشمند بشم شروع کردم به دوست داشتن خود و احساس ارزشمندی اما امروز کامنت شما یه چراغ دیگه تو ذهن من روشن کرد که من حتی بدون داشتن ویژگی های ظاهری که برای من مهمه دوست داشتنی و ارزشمندم و اینکه خودمو رنگ نزنم یعنی طبق میل دیگران خودموعوض نکنم که بخام دوست داشتنی باشم
مریم جانم کامنت شما برای من یه نشونه و مهرتایید بود که در مدار دوره عزت نفس هستم چون از وقتی آپدیت دوره اومده انگار خدا بم گفت که لازمه تو الان فقط این دوره است و ایمان دارم که به آسونی زیبایی این هدیه خدارو دریافت میکنم
سپاسگزارم برای انتشار احساس زیبات
در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت
سلام زهرا جون دوست خوبم
میخواااام بهت کلی تبریک بگم عزیزمم
یه خبر خوب بهت بدم من به زودی این دوره میخرم یعنی همین روزااا
پولششم خدا وارد زندگیم کرده از طریق دستانش
وقتی که استاد شروع به بروز رسانی میکرد من اون زمان داشتم خودم از مراب میکشیدم بیرون
سخت بود ولی ادامه دادم تکاملم رو خوب طی کردم و با اینکه هنوز نشونه ای از اومدنش توی زندگیم نبود اما من ایمان داشتم که وقتی دارم به مسیر خودشناسی ادامه میدم قطعا قطعا خدا اونو بهم میده
عجله نکردم
توی کامنتم گفتم در زمان مناسب به دستم میرسع
و امروز اون پول اومد
اما برام طبیعی بود چون قلبم روزها قبل از اون بهم وعده داده بود و من باورش کردم
باور کردم
خداروشکرر
اینقدر وانگیره شور دارم دلم میخواد هی ادامه بدم و بیشترش کنم
زهرا جان این موضوع رو در خودت خوب کار کن
هر چیزی بیرون از ما عامل بیرونی
حتی دوره های استاد
من با خودم مطمئن بودم که این منم که شرایط خلق میکنم و دوره های استاد ابزاری هستن برای پیشرفت
اگر ما در مدار دریافت اون اگاهی ها باشیم قطعا با عمل بهش میتونیم ناممکن ها رو ممکن کنیم
ولی اگر نباشیم هزار بارم گوش بدیم هبچ فایده ای نداره
دلم میخواد بگم از همین چیزایی که داری شروع کن از این فایلای رایگان که برای من عین دوره بود
با اینکه خیلی زیادم گوش ندادم فقط بیشتر توی ذهنم اگاهانه حرفها رو حلاجی میکردم
دیگه همه چی خودتی ، به اندازه ای که حرکت میکنی نتیجه میگیری
من بشدت کمالگرا بودم
و هنوزم این ویژگی هست اما از روزایی که شروع کردم ارام قدم برداشتن
این قدمهای کوچیک چنان شیرین و انگیزه بهم داده
که اصلا انگار نه انگار ،همین چند هفته پیش بود که داشتم توی مراب غرق میکنم.
اما باید ادامه بدم چون این پیش فرض ها همیشه هستن.
خیلی خوشحالم دست خدا شدم برای هدایت خدا .
خدایاشکرت
ممنون بخاطر پیام آگاهی دهندت.🥳💋
سلام مریم جانم
وااااای خدا چه خوشحال شدم عجب خبر توپی یه لحظه اشک تو چشمام حلقه زد انگار خودم دارم این محصول رو تهیه میکنم مباااااارکه خداروشکر منم در مدارشم و پولش داره میرسه
درسته این دوره به عامل بیرونیه و همه چی در درون متن و ایمان دارم به زودی در زمان مناسب دریافت خواهم کرد
منتظر شنیدن خبرهای عالیت هستم عاشقتم
سلااام عزززیزمممم
خداروووشکر که داری بهش میرسیی ،
منمم عاشششقتممم عزیزم
منتظرم به زودی در دوره عزت نفس همو ببینیم.
در آغوش خدا باشی💝
سلااااااام مریم عزیزم سلام عشق من
چقدر لذت بردم که اینجا دارم کشف میکنم دارم درک میکنم که عزت نفس چقدر با ارزشه چقدر منم بهش نیاز دارم و این اصله اصله که باید درست چیده بشه من که خودم رو پیدا کنم خود واقعیم بشم خدا رو در وجودم نمایان میکنم چیزی که هست و من هنوز درک درستی ازش ندارم
چقدر تحسینت میکنم عزیز دلم که با این جدیت و درخواست واقعی به این محصول رسیدی و در مدار پرورش عزت نفست قرار گرفتی واقعا عالیه واقعا تحسینت میکنم برای این تلاش ذهنی و خلق خواسته
امیدوارم توی این مسیر به اونچه که خودت قلباً میخوای برسی و خلقشون کنی
شاد باشی و سلامت
(باید عزت نفسی بسازم که پاسخگوی خواسته هام باشه)سلام دوست خوبم چقدر زیبا نوشتین
سلام به مریم عزیز چققققققدر زیبا باورهای محدود کننده عزت نفس رو پیدا کردین و با ایمانی که در خودتون پیدا کردین و با استفاده از توانایی هایی که رب برای همه ما بصورت ((((( ذاتی ))))) در وجودمون قرار داده شک نکنید که بهدفتون خواهید رسید و باور داشته باشید که خداوند هم این شایستگی رو در شما دیده که لیاقت بسیار بالاتر از این موقعیت رو دارید و چاشنی کارمون بعد از شناسایی ( نشتی های فرکانسی ) حرکت بسمت آگاهیهای ناب هست که منم باید خیلی روی اونا کار کنم تا خالصتر بشم …… از دیدگاه فوق العاده تون سپاسگزارم
همواره شاد و خوشبخت ثروتمندترین در پناه ایزد یکتا
سلام دوست عزیزم ، واقعا ممنون هستم از پیام خوبی که برای من گذاشتی ، و دستی شدم برای کمک به ارتقا باورهاتون.
خداروشاکرم که منو در این مسیر قرار دادتا عزت نفس شجاعت لیاقت ایمان و لذت بردن و سپاسگزاری رو بیاد بیارم
و در مسیرش گام بردارم
براتون بهترینا رو میخوام
از خدا میخوام بیشتر به قدرت الهی ، به خودتون نزدیک تر بشید، به آزادی برسید:)
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد جان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم
آنقدر ذوق کردم وقتی دیدم تلگرام خبراز فایل جدید اومد که نگو?
اولش فکرکردم نوشته فصل جدید سفرنامه اما وقتی باز کردم دیدم نوشته به روز رسانی دوره عزت نفس گفتم خدارو شکر حتماکلی آگاهی قرارع بم برسه باعشق دانلود کردم و همین که رسیدم مغازه شروع کردم به دیدن و نکته برداری
اول فایل استاد گفتن که مریم جان یه برنامه هرساله داره که متن های فایل ها و محصولات روبه روز میکنه و خودش میگه که چقدر آگاهتر شدم یاد اون مثال استاد افتادم که در مورد کشتی های بزرگ میگفتن که یه عده ای همیشه درحال سمباده زدن و رنگ کردن این کشتی ها هستن و تا می سن به انتهای کشتی دوباره از اول شروع میکنن و مریم جان چقدر قشنگ این رو درک کردن که هرروز رو خودشو مدل های مختلف دارم کار میکنن و حتی جای یه ثانیه هم نمیزارن که تا ازفایل های سفر به آمریکا فارغ شدن فایل های پاسخ به سوالات و حالاآپدیت عزت نفس و به قول استاد مدادم در حال به روز رسانی متن ها هستن و این چقدر عالی و این یعنی کنترل وردی های ذهن خوراک مناسب دادن به ذهن هست و چه قدرت اراده و عشقی میخاد اینکار مریم جان خداقوت و امیدوارم از این کارت الگو برداری قوی داشته باشم
استاد راجب عزت نفس ازبین رفته ما صحبت کردن و اینکه پایه تمام موفقیت ها عزت نفس و احساس خودارزشی و احساس لیاقت و احساس توانایی هست و من به این حرف استاد ایمان آوردم من اگر هرجا چیزی به دست نیاوردم فقط چون خودمو لایق نمیدونم امیدوارم یه زودی در مدار تهیه این گنج قرار بگیرم خدارو شکر استاد سخاوتمندانه تو فایل های مختلف کمک کردن تا یه کمی این احساس ارزشمندی رو تو خودم پیدا کنم و یه تکونی بخورم به امید موفقیت های بیشتر و نکته دیگه که استاد گفت کسایی که محصولات رو دارن و مدام ازشون استفاده میکنن و تمرین میکننبه عنوان دادن خوراک مناسب به ذهنشون باز یاد مریم جان و تمرینات قوی که انجام میدن و حرفی که خودشون تو سفربخ دو آمریکا زدن افتادم که گفتن این فایل ها برای من تمرین دیدن نکات مثبت هست و چقدر تحسین میکنم ایشون رو که چه آگاهانه دارن رو خودشون کار میکنن و یه شاگرد عالی برای استاد هستن و مایه افتخار استاد و ما انشالله منم یه شاگرد زرنگ بشم ?
افرادی که ایمان دارن آنچه به ذهنشون میدن داره اتفاقات و شرایط رو براشون رقم میزند و با این ایمان خوراک مناسب به ذهنشون میدن موفق هستن و این یعنی ایمانی که عمل می آورد
چقدر خوب که استاد همیشه درحال بهبود شخصیت و رساندن این پیام به دیگران هستن و همیشه میخان بهترین رو اراعه کنن و همیشه باز خودشون نمونه کار مدام روی ذهن و آدم خوراک مناسب به ذهن و اون مثال کشتی هستن و اینکه چقدر سخاوتمندانه و باعشق میان و محصولات رو به روز میکنن ونمیگن که حالا که اونو فروختم چه کاریه به روز کنم و زحمت بدم به خودم میدونن که با این کارشون دارن اول به خودشون کمک میکنن و پیرو اون اصلی که برای خودشون دارن هرروز بهتر از دیروز و همیشه میخان بهترین رو ارعه بدم و خودشون خوب زندگی کنن وکمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی باشه استاد جان یه دنیا تشکر از این همه عشق و تلاش و اراده ای که داری و مارو هم تشویق میکنی که ادامه بدیم با قدرت و باعشق مارو همراهی و حمایت میکنی و مثل چراغ راه مارو روشن میکنی استاد جان مریم جان عاشقتونم و به دنیا سپاس از اینکه این آگاهی هارو در اختیار ما میزاری عاشقتم خدایا شکرت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(4٩ الحجر)
به بندگانم خبر ده که یقیناً من بسیار آمرزنده و مهربانم.
=====================================
نشانه ی امروز من: ٢٨ آذر ١4٠٣
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین که از هر انگشتش یک هنر میباره.
سلام به رفیق های نازنین غارحرای من
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمتِ نور آسمون ها وزمین به قلب سلیمتون.
این بار دومی که تو ماه آذر،من به دوره ی عزت نفس هدایت میشم،با اینکه به تازگی،کل جلسات دوره رو گوش دادم ولی خب حتما باید دوباره روش زمان بزارم.
مخصوصا که صبح از خداوند طلب هدایت کردم توی نشانه ی روزانه م بهم بگو باید به کدوم فایل ها بیشتر گوش بدم تا قلبم به سمت شما باز بشه و بتونم جریان هدایت رو بهتر و واضح تر دریافت کنم ،ضمن اینکه مسیر رسیدن به اهداف جدیدم برام آسونتر،روونتر و لذت بخش تر بشه.
خب پاسخ جریان هدایت،واضح و روشن دریافت شد.
اما اون چیزی که من رو مجاب کرد که حتما بیام و از خودم رد پا بزارم،صحبت های استاد در مورد توانایی نویسندگی استاد شایسته بود که ضمن اینکه من هم بی نهایت از صمیم قلبم این همه توانایی شون رو تحسین کردم،چشم های خودم قلبی شد،احساس کردم خداوند داره از زبان استاد با من حرف میزنه!
آخه من خودم نتنها عاشق نویسندگی ام،که هروقت شروع میکنم که در مورد یک موضوعی بنویسم درهای الهامات روی من باز میشه و چیزهایی مینویسم که قبلش هیچ ایده ای براش نداشتم.
خب این دایره برتری منه،منم کاملا بهش واقفم،چون از بچگی بهش آگاه بودم منتها ازش درست استفاده نکردم.
خیلی برام جالب بود که استاد گفتن من توی سخنوری و صحبت کردن الهامات رو دریافت میکنم ،و استاد شایسته توی نوشتن…
به نظرم باید خیلی بیشتر ازین ها برای این استعدادم ارزش قائل باشم،اصلا برای همینه که دفترهای صحبت های من با خداوند هم ازین دفتر بزرگ های دویست برگه و خیلی زود هم تموم میشه،چون وقتی دارم مینویسم خیلی راحت تر با خداوند ارتباط برقرار میکنم.
یا مثلاً خودم کامنت هایی که مینویسم رو خیلی وقت ها،بارها و بارها میخونمش و ازش چیز یاد میگیرم،دقیقا مثل استاد که میگن من فایل های خودم رو چندبار گوش میدم و خودشون هم شگفت زده میشند که مثلا عجب چیزی گفتم اینجا! من کامنت های خودم رو میخونم میگن عهههه،چی گفتم من،چقدر خوب فلان موضوع رو نوشتم،یا چقدر این تیکه برای خودم درس داره !
این مشخصه که اینا الهامات خداوند بوده و من فقط دریافت کننده بودم،چون خیلی وقت ها وقتی فرکانسم پایینه،خودمم نمیفهمم چی نوشتم،اصلا نمیتونم کامنت های خودمو بخونم!!!!حتی یک خط نمیفهمم!!!!
مثلا مهرماه که خداوند بهم دستور کتاب نوشتن دادن،من حتی نمیدونستم چی باید بنویسم،درمورد چی باید بنویسم،اصلا اسم کتاب چی باشه…
الان بعد از ٣ ماه که مقدمه ی کتاب ،که خودش یک اندازه ی یک فصله:) از بس طولانیه و ٣ فصل دیگه رو خداوند گفت و من نوشتم ،حتی اسم کتاب رو خودش گفت ،و همین چند وقت پیش هم هدایتم کرد به یک عکس توی اینترنت و همون موقع گفت اینو سیو کن،باید بیاد روی جلد کتابت!!!
حالا من خودم وقتی هایی که فرکانسم پایینه،میرم پیش نویس فصل هارو میخونم ،قیافه م میشه مثل عسلی استاد،یا اصلا نمیفهمم چی نوشتم،یا به خودم میگم این چرت و پرت ها چیه نوشتی؟کی اینارو میخونه ؟!
و وقتی هایی که فرکانسم فوق العاده ست و قلبم به سمت الله بازه و میرم یک نگاه به کتابم میندازم که کجاهارو باید ویرایش کنم اصلا خودم میخونمش میگم دمتتتت گرم!عجب چیزی نوشتی !این اصلا کار تو نیست،اینو خدا گفته تو نوشتی !
من فکر میکنم برای این باید دوباره به دوره ی عزت نفس گوش بدم که پشت کمالگرایی رو بشکنم و اجازه بدم این کتاب کم کم بره برای کارهای مقدماتی چاپ…
حالا چه اهمیتی داره چقدر فروش میره ،یا حتما کتاب معروفی میشه؟!
اینا نجواهای شیطانه که نمیخواد من توی مسیر عشق و علاقه م حرکت کنم!چون میدونه که من توی این مسیر قطعا انسان موفقی میشم ،به این دلیل که این همون هدفی که من به خاطرش،به این دنیا اومدم…
خداوکیلی،من خودم ندیدم توی این سایت،که بزرگترین سایت موفقیت جهانه،کامنت کسی،در یک بازه ی طولانی مدت،تاپ کامنت بشه در حالیکه هنوز موفقیت های مالی بزرگ کسب نکرده،شایدم بوده باشه،ولی من ندیدم!
اینا همه ش یک چیزی رو بهم میگه،اونم اینکه سعیده تو همین مسیر حرکت کن،اینجا و این مسیر جایی که تو باید باشی،اینجا همون چرخ دنده ی جهانه که متعلق به توعه.
پناه میبرم بر الله مهربانم از از شر نجواهای شیطانی ذهن و پاشنه ی آشیل کمالگرایی.
خداروصد هزار مرتبه شکر برای اینکه صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم و با این هماهنگی با الله،اجازه دادم که روزم رو با نور خودش هماهنگ کنه.
دوستون دارم استاد،از روشنی قلبم.
به امید الله بریم برای خلق نتایج توحیدی بهتر و بزرگتر و دلچسب تر !
در پناه نووووور میسپارمتون.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الم»
(ﺍلف لام میم)
«تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»
(ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»
ﺁﻳﺎ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﺣﻖ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻲ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ)
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ»
(ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﭼﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ . ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺁﻳﺎ ﻣﺘﺬﻛّﺮ ﻭ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻳﺪ ؟)
«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ»
مطلق ﺍﻣﻮﺭ ﺭﺍ همواره ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻣﻰﻛﻨﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺷﻤﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰﺭﻭﺩ)
«ذَٰلِکَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»
(ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺍﻧﺎﻱ ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
(1-6 سوره سجده)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به سعیده جان.
یه حسی بهم میگه برات پاسخ بنویسم ولی هیچ ایده ای هم ندارم. به تجربه ثابت شده اونجایی که هیچ ایده ای نداری، اونجایی که میگی خدایا من هیچی نمیدونم، من اندازه پلک زدن هم محتاج تو هستم، خدایا فرمون دست خودت باشه من مطیع تو هستم، اونجاست که بهتر هدایت میشیم.
یه اصطلاحی توی هوانوردی هست برای هواپیماهایی که دو تا خلبان دارن یا دارن کارآموز رو آموزش میدن، خلبان میگه :
My Aircraft یعنی کنترل هواپیما با منه، کارآموز یا کمک خلبان هم میگه Your Aircraft یعنی تایید میشه که کنترل فرامین با شماست. یا خلبان به کارآموز یا کمک خلبان میگه : Your Aircraft یعنی کنترل دست توئه
اونم با گفتن My Aircraft تایید میکنه ، یعنی دریافت شد، تایید میکنم همونی که شما میگی.
یه وقتایی لازمه صدا بزنیم خدایا من به مشکل خوردم، میشه لطفاً Your Aircraft ؟؟ میشه خودت کنترل کنی تا قبل از اینکه سقوط کنیم؟
اگه از همون اول فرمون دست خودش بوده که دیگه کار به اینجا نمیرسه که اصلا جای نگرانی باشه. نگرانی ها از جایی شروع میشه که من فکر میکنم خودم قراره یه کارهایی بکنم و سقوط میکنم.
امروز برای چندمین بار در این هفته گذشته هدایت شدم به غزل 765 مولانا که چندتا بیتش رو اینجا مینویسم:
«هله نومید نباشی که تو را یار براند ؛ گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟»
«در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ؛ ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند»
«و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ؛ ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند»
«همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد ؛ بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند»
«دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش ؛ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟»
«هله خاموش که بیگفت، از این مِی همگان را ؛ بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند»
(توضیحش با خودت)
—————————————————————————
اینجا دیگه اون جاییه که حس میکنم جریان هدایت استاپ خورده و نجواها داره شروع میشه ، حتی گوش دادن به آهنگ STAY اثر هانس زیمر هم فایده نداشت. یادم باشه موقع کامنت نوشتن گوشی رو بذارم حالت پرواز که زنگ نخوره. هدفم این بود یه پاسخ برای کامنت ارزشمندت بذارم که جواب این کامنت باشه و هم پاسخ به کامنت های ارزشمندی که برام فرستادی.
یکی از جوکهای رونالد ریگان رو هم برات تعریف کنم و بعدش کامنتمو تموم کنم. چند روز پیش یه کلیپ ازش دیدم که میگفت شخصی بنام مایک دیوور (رئیس دفتر سابق کاخ سفید) توی کتابش نوشته «رونالد ریگان دامنه توجه بسیار پایینی داره و خیلی از موضوعات مهم رو هم ایگنور میکنه» از همین تریبون میخوام جوابشو بدم ، ولی گندش بزنن بیخیال بریم سراغ یه موضوع دیگه.
—————————————————————————
به بهانه شب یلدا یه فال حافظ هم بنویسم و به جون خودم بعدش دیگه میرم رد کارم.
«عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشت ؛ که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت»
«من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش ؛ هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت»
«همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست ؛ همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت»
«سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها ؛ مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت»
«ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل ؛ تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت»
«نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس ؛ پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت»
«حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی ؛ یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت»
——————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام بر شما دوست عزیز سعیده شهریاری
انشالله که همیشه در پناه الله باشی
اینقدر خوب قانون را درک کردی که اینقدر خوب واضح و روان می نویسی
من کامنت های شما را دنبال می کنم و از خاندان کامنت های شما لذت می برم
همین چند لحظه قبل کامنت شما را در مورد کمالگرایی خواندم که در جواب دوست عزیز مان نوشته بودید
و این باعث شد که منم کم کم این کمالگرایی را کنار بگذارم و کامنت بگذارم
چون مدت چند ماه می شود که هیچ کامنتی نگذاشتم هم بدلیل مشغولیت کاری کی بود و هم اینکه احساس می کردم درک خوبی از فلان فایل نداشتم که کامنت بگذارم
راستی من دوره عزت نفس را قبلاً تهیه کرده بودم و چند جلسه اول را یاد داشت بر داری هم کردم
اما نمیدانم به کدام دلیل جلساتی بعدی را فقط بصورت صوتی گوش دادم آن هم موقع که سر کار هستم
و می دانم که با تمرکزی بالا نمی توانم گوش دهم
این چند روز فقط خودم را بستم که کامنت های دوستان را مطالعه کنم
و بیشتر روی دوره عزت نفس ادامه دادم
و مصمم شدم که این دوره را این بار با جدیت شروع کنم به یاری خداوند بزرگ
همین امشب 9.29 رفتم یک دفترچه خوشگل گرفتم برای دوره عزت نفس و حتی موقع خریدن دفترچه درخواست تخفیف کردم که انجام شد
چون این کار را بعنوان تمرین انجام دادم و جواب داد و خلی هم لذت بردم
وقتی آمدم اتاق سریع این موضوع درخواست کردن و نتیجه دادن را در همان دفترچه جدیدم که مربوط عزت نفس است یاد داشت کردم و خلی احساس خوبی هم داشتم
خواستم از شما درخواست کنم که تجربیات تان را برای بهتر درک کردن این دوره عزت نفس با من هم اگر به اشتراک بگذارید ممنون می شوم
من توی شغل آشپزی مصروف هستم و زمان های کمتری را دارم که بتوانم فایل تصویری بیبنم به همین دلیل است که وقتی سرکار هستم فایل ها را بصورت صوتی گوش می دهم
قبل از قبل از شما ممنون و سپاسگزارم بابت وقت که می گذارید و کامنت ام مطالعه کرده و راهنمایی می کنید
شاد و کامیاب باشید
سلام استاد عزیزم
استاد نمیدونم چطور باید احساسی که الان دارم رو با کلمات توصیف کنم انقدر از دیدن این فایل و از شنیدن این خبر، به شوق اومدم که فکر کنم صدای گریه های از سر شوقم تو کل آپارتمان شنیده شد. دیروز من تصمیم گرفتم که یک بار دیگه از اول دوره ی عزت نفس رو شروع کنم ( که البته این هم هدایت پروردگارم بود) من پارسال این دوره رو خریدم و تا الان به طور کاملا تمرکزی داشتم روی این دوره ( و البته سفرنامه) کار میکردم، شخصیت الانم و باوری که نسبت به تواناهای خودم دارم با سال پیش بارها و بارها فاصله گرفته دیروز داشتم به شخصیت پارسالم و این چیزی که الان هستم فکر میکردم و نتایجم رو بررسی میکردم، استاد باورتون میشه اصلا اون آدمی که پارسال بودم رو نمیشناختم باورم نمیشه توی یک سال انقدر عزت نفسم من تغییر کرده و چقدر توی همین یک سال به موفقیت های زیادی رسیدم و کارهایی رو انجام دادم که فکر میکردم اصلا توانایی انجام دادنش رو ندارم، انگار این باور تازه توی ذهنم شکل گرفت که یک آدم تا چه حددددد میتونه تغییر کنه به خاطر همین دفتر عزت نفسم رو برداشتم و تصمیم گرفتم که یک بار دیگه دوره رو شروع کنم (با اینکه بارها و بارها تمام جلسات رو گوش کردم و ساعت هاروی آگاهی های هر جلسه فکر می کردم و پایه های منطقی برای ذهنم می آوردم) با خودم گفتم حالا که من انقدر پتانسیل تغییر و رشد توی وجودم هست میخوام این بار خیلی خیلی جدی تر روی عزت نفسم کار کنم تا بتونم از این توانایی که خدا در وجودم قرار داده به بهترین شکل ممکن استفاده کنم، از خدا خواستم که بهم آگاهی بده تا بتونم این بار باورهام رو به طور بنیادین تغییر بدم تا باز هم در مدارهای بهتری و بالاتری قرار بگیرم، و امروز شما این خبر خوش رو دادین که دوره ی عزت نفس داره دوباره آپدیت میشه، استاد نمیدونید چقدر خوشحال شدم از شنیدن این خبر، چقدر همه چیز به موقع داره توی زندگی من اتفاق میفته، چقدر این فایل در درست ترین زمان ممکن روی سایت قرار میگیره، خدا یک لحظه هم دیر نمیکنه ، احساس میکنم خدا درهای بهشت رو باز کرده و هر آنچه که نیاز دارم در درست ترین و بهترین زمان ممکن برام میفرسته اونم به بهترین شکل ممکن مثل همین آپدیت دوره ی عزت نفس، خیلی خوشحالم که قرار ه با شما این دوره رو مرور کنم و آگاهی های جدیدی رو دریافت کنم، بینهایت سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز که انقدر عاشقانه روی این سایت کار میکنین و مسیر رشد رو برای ما آسان تر میکنین.
خانم شایسته جان من هیچ وقت توی سفرنامه کامنتی نذاشتم اینقدر توی این 100 قسمت معجزه ها و اتفاقات بینظیر برای من رخ داد که اگر بخوام بنویسم به جرعت میتونم بگم میشه یک کتاب 500 صفحه ای ازش نوشت، خانم شایسته خدا بارها و بارها از زبان شما توی فایل ها ی سفرنامه با من صحبت کرد، شما بارها و بارها پیغام خدا رو به من رسوندین هم از زبان تصاویر و هم از زبان خودتون، نمیدونین چه اشکها ریختم از سر شوق وقتی که انقدر واضح خدا پیام خودش رو از زبان شما به من میرسوند، این سفرنامه مسیر من رو عوض کرد و من رو وارد مسیر علایق خودم کرد این سفرنامه به من نعمت بزرگ زندگی به سبک شخصی خودم رو داد.خانم شایسته جان روی ماهت رو میبوسم و بینهایت از شما و استاد عزیزم سپاسگزارم.
سلام دوست عزیزم
چقدر عالی که اتفاقات خوب داشتین و مسیر رو به رشدی رو طی کردین
اصلا انگاری اینم از قوانین بینظیر جهانه که وقتی متعهد میشیم باهاش همسو بشیم اونم ما رو در مسیرهای درست و چند بانده می ندازه که از سرعت و قدرت رانندگی و همچین مناظر زیبای اطرافمان بیش از پیش لذت ببریم
شاد و سلامت و موفق باشید
سلام به همگی دوستان.من بعنوان نشانه به این صفحه هدایت شدم.میخواستم بدونم چطور با کسی که دلم میخواد وارد رابطه بشم.نمیدونستم باید شجاعانه وارد عمل بشم یا صبر کنم و خودمو ارتقا بدم تا خدا خودش برام پیش بیاره.الان هم دوباره توی مطالب استاد خوندم که یه چیزایی رو بعد از بالا بردن عزت نفس بصورت بدیهیات وارد زندگیت میشه و باز یه جایی فرمودن که باید در زمان مناسب وارد عمل بشی.من نمیدونم کدوم یکی ازین دو جمله جواب سوال من بود.ممنون میشم بهم از تجربیاتتون بگین.
سلام دوست عزیز
خیلییی خوشحال شدم که نظرت رو خوندم و از اینکه اینقد به قوانین متعهد هستی و نتایج خوب میگیری واقعا خوشحالم
امیدوارم همینطور و حتی قوی تر ادامه بدی
دوست عزیزم سلام
خداروشکر میکنم که با کسی آشنا شدم که آنقدر از سفر به دور آمریکا نتیجه دیده
تبریک میگم این پیشرفت رو . واقعاً استاد و خانم شایسته تلاش کردند الگوی مناسبی در طی این سفر به منظور داشتن و حفظ حال و احساس خوب به دانشجویان ارائه بدند
کاش یکی دو مورد از مواردی که خداوند به شما پاسخ داده رو برای ما می نوشتید.
شاد و سلامت باشید
سلام خدمت استاد بزرگوارمان وخانم شایسته نازنین
من می خواستم این تجربه رو توسایت بنویسم ولی نمی دونستم توکجا تا اینکه دیدم عزت نفس رو زحمت کشیدید وبه روز رسانی کردید واقعا سپاسگزار هستم از خدا واز استاد واز خانم شایسته که واقعا دلسوزانه دنبال پیشرفت ما هستند چون من یک زن هستم ومی بینم چقدر دلم همیشه بی صبرانه برای رسوند یک آگاهی به دیگران در تب وتابه واین رو به جنسیتم ربط می دم والان حس خانم شایسته وبی کار ننشستن ایشون رو درک می کنم وحس انس والفت بیشتر وبیشتر در من قوی می شه
من عزت نفس رو یک سال پیش خریدم ولی به طور جدی که بخوام نت برداری بکنم الان ۲یا۳ماه می گذره کامنتا رو می خوندم وبا خودم می گفتم ببینی این افراد که سه چهار سال پیش اینو خریدند الان در چه موقعیتی هستند ؟
والبته چون کشف قوانین و۱۲قدم رو هم خریده بودم کاملا بحث رو درک می کردم ومی فهمیدم که جنس حرف های استاد یکیه وتکامل استاد رو هم می دیدم چون استاد در هر قسمت از فایلهای عزت نفس حجم زیادی از آگاهی ها رو یاد می دادند واگر کسی با ادبیات استاد آشنا نمی بود یا در مدار مناسب نباشه درک مطالب براش سخته ومن مطمئن هستم این به روز رسانی در جهت رساندن بهتر مطالب هست واین جای تشکر داره از استاد وخانم شایسته نازنین
حالا بریم سر اتفاق امروز من
باتوجه به اتفاقات ناگواری که این چند روز در ایران رخ داده که متاثر کننده ترینش سقوط هواپیما بود من خیلی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم متاسفانه این خبر رو هم از تلویزیون یکی که چند دقیقه منزلشون رفته بودم شنیدم ومثلا الان وازگونی اتوبوس را از کامنت بچه ها شنیدم منظورم اینه که دنبال اخبار نیستم
خلاصه اخبار بد کارش رو کرد ومن دیروز حالم بد شد به طوری که از درون منقلب بودم وبالاخره فرکانسهای بد به درو دیوار خورد ویکیش به همسرم اصابت کرد واون که صبح خوش وخرم بیدار شده بود تا شب رابطه آش بامن بهم ریخت امروز جمعه بیدار شدم کمی با خودم کلنجار رفتم وخودم رو جمع وجور کردم گفتم برم نان وحلیم بگیرم دوباره نشاط برگرده وحال خودم هم عوض بشه ماشین رو برداشتم زدم بیرون پیاده شدم رفتم تو صف سنگکی آمدم پول در بیارم موبایل اپلم از دستم افتاد روی زمین روی یک سنگ بزرگ نان که رو زمین بود صداش به من هشدار داد که اینبار ازاون بارها نیست وموبایل چیزیش شده برش داشتم دیدم بله گوشه صفحه ال سی دیش به اندازه یک سانت جدا شده ورنگش کاملا عوض شده ?
بغض گلوم رو گرفت گفتم بیا دیدی آنقدر فکرت رو کنترل نکردی این بلا هم سرت اومد
سعی کردم جلوی اشکم رو بگیرم ولی طعنه های حتمی همسرم تو گوشم می پیچید چون موبایل قبلیم هم تو خیابون افتاده بود ولنز دوربینش خرد شده بود
خلاصه گفتم خودت رو کنترل کن باییییید خودت رو کنترل کنی موبایل رو کردم تو جیب لباسم ونان رو گرفتم اومدم توماشین نشستم
گفتم یاد استاد بیفتا یادته پرده ار وی رو چه طور باکنترل ذهن داد بالا این که یه کار کاملا مادی بود نه ذهنی پس باید حال خودت رو خوب نگه داری گفتم دیگه به صفحه آش نگاه نمی کنم
تو دلم می گفت خیر سرت دست گلت رو آب دادی
یکی دیگه تو وجودم می گفت تقصیر من نیست همش تقصیر این شوهر وپسرمه که پانمی شن برن نون بگیرن اصلا من چرا باید صبح زود بزنم بیرون نون بگیرم از دست تنبلی اونا بعد می گفتم نه من مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم پس دنبال مقصر نگرد
گفتم من باید حالم رو خوب نگه دارم پس می رم حلیم هم می گیرم من نباید خودم رو وا بدم بعد یاد دوست هم فرکانسیم افتادم که درب یخچال فریزرش باز مونده بود ویخچال فریزر خراب شده بود وداغ کرده بود اساسی ولی دوستم مثل یک مریض تب دار یخچال فریزر رو پآشویه کرده بود وتا ۲۴ساعت مدام دستمال خیس خنک رو به دیواره یخچال کشیده بود وکلی قربون صدقه یخچالش رفته بود وازش خواسته بود که خوب بشه ویخچالی که دو روز کامل داغ کرده بود وجوش آورده بود خوب شد با اینکار
گفتم بیا این هم یه نمونه دیگه خلاصه داشتم درست شدن موبایل رو برا خودم منطقی می کردم رفتم حلیم رو گرفتم ودوباره برگشتم توماشین یک نفر بهم تکس ضروری داد روی قسمت آسیب دیده رو پوشوندم مطلب رو خوندم خدارو شکر موضوعی که صبح با نا امیدی تو ستاره قطبی نوشته بودم حل شده بود
خدارو شکر کردم شروع کردم به برگشتن سمت خونه گفتم حالت رو خوب نگه دار یادت بیار خانم شایسته چقدر زحمت کشید سفر به دور امریکا رو تهیه کرد که ما سپاسگزاری رو یاد بگیریم وبه نکات مثبت نگاه کنیم نگاه کردم دیدم کوهها پر از برفه گفتم خدایا شکرت چه قشنگه بعد از چندین روز آلودگی هوا تمیزه دوباره چشمم به برگهای درخت توت افتاد که یه تعدادشون بارنگهای نارنجی هنوز خودشون رو به زور به شاخه درخت چسبوندن وخیال افتادن ندارند با خودم گفتم برم تو خیابان خودمون که پر درخت توته ببینم اونا هم هنوز به درخت چسبیدن؟خلاصه داشتم دستو پا می زدم که حواسم رو پرت کنم وفکر منفی نکنم
گفتم الان برسم خونه دخترم سریع موبایلم رو ازم می گیره جون از اینستا من استفاده می کنه گفتم با خودم بهش نمی دم تا ببینم چی میشه تو راه با خودم گفتم ببین تواصلا مشکل بینایی داری یادته چند بار فکر کردی ایکس وایگرگ تکس دادن با چشمای خودت هم دیدی ولی بعد رفتی دیدی اصلا همچین افرادی تکس ندادند وتو اشتباهی اسم اونا رو تو صفحه اول موبایلت دیدی
یا یادته فکر کرده بودی شوهرت بدون ماشین رفته وسویج رو روی اوپن دیده بودی ولی بعد یک ربع دیدی سوایچی رو اپن نیست وهمش فکرم خیال خامت بوده پس ممکنه الان هم موبایل چیزی نشده باشه
خلاصه سرتون رو درد آوردم که بگم چی در درونم می گذشت وچه طور داشتم نجواهارو خاموش می کردم ودر عوض باور قوی می ساختم که درست میشه وجیزی نشده
خلاصه سرم به کارهای خونه گرم شد تا تکس بعدی اومد
گفتم نمیشه تا شب به موبایلم نگاه نکنم یا روی اون قسمت آسیب دیده رو بگیرم که
موبایل رو از جیبم در آوردم دیدم موبایل سالمه سالمه چند بار صفحه آش رو پاک کردم وخوب نگاه کرده هیچی نبود ??
اشک از چشمام سرازیر شد خیلی گریه کردم خیلی از خدا تشکر کردم خیلی از استاد به خاطر درسهاش تشکر کردم خیلی احساس قدرت کردم خیلی به قانونهای بدون تغییر ایمان آوردم وخیلی اشک ریختم برای قدرتی که دارم ونمی بینم
اینا رو برای این نوشتم که من درسهارو که گوش می دم می گم شاید من ناتوان باشم (عزت نفسم پایینه)شاید من از سنم گذشته که بتونم باورهام رو تغییر بدم وچه جالب که امروز هدایت شدم به فایل ۳۷سفر به دور امریکا که چقدر قشنگ بود بخصوص توضیحات دوستمون برای این فایل واهنگ پر مسمای حبیب خدا بیامرز خیلی وصف الحال من بود ودوباره گریه کردم
سرتون رو درد آوردم خودم نتیجه گیری ها رو می نویسم
۱-هیچ وقت برای تغییر دیر نیست وهر چقدر روی خودمون کار کنیم وبه آموزه های استاد ایمان داشته باشیم همون قدر که این بتون ذهن را بشکونیم وترک دارش کنیم موفق می شویم ولی اگر دو دل باشیم قطعا دیر نتیجه می گیریم
۲-کنترل ذهن بسسسسیار مهمه تو ایران این کار سخته ولی چه میشه کرد باید به این تضاد هم تن داد تا خدا هدایتمون کنه به جای بهتر ویا ما دیگه آنقدر قوی بشیم که هیچ اثری رومون نکنه یادم باشه که من مدتهاست که نه تلویزیون می بینم نه تلگرام ولی ببینید جو جامعه من رو چه طور باخود برد وچقدر فرکانسهام به درودیوار خورد
۳-این که کنترل نجواها هم بسیار مهمه من تو اون یکی دو ساعت که موبایلم رو ببینم واقعا در درون خودم داشتم با یه رقیب بی رحم مبارزه می کردم رقیبی که یا من رو تحقیر می کرد یا بدترین چیزها رو جلوی چشمم ترسیم می کرد
یاد آوری کنم بعدا برای بچه هام تعریف کردم گفتند شاید خیال کردی چیزیش شده ومن رفتم با ذره بین اونجا ی موبایلم رو دیدم دیدم بله دون دون هست پس من خیال نکرده بودم ولی جالبه تا چند ساعت بعد اون دون دونا تو صفحه هم محو شد
در آخر ببخشید کامنتم خیلی طولانی شد ولی اون حس توانستن وخالق بودن امروز من به نظرم ارزش خوندن داشت
خدا را هزاران بار برای این که خودش را به من نشان داد وبرای این که من را آفرید تا فرصت تجربه کردن خودم را داشته باشم سپاسگزارم
استاد از ته دل دوستت دارم خانم شایسته واقعا از دور روت رو می بوسم که برازنده نامت هستی
???
سلام دوست عزیز
امیدوارم که خوب باشید
ممنونم که وقت گذاشتین و این تجربه عالی رو برای ما با ذکر جزئیات نوشتین ، خیلی خیلی جالبه این حس خوب داشتن و به تبعش احساس عزت نفس و قدرت داشتن ، چه ها که نمیکنه؟
من هم چند وقت پیش یه تجربه مشابه داشتم تو ماه بهمن یه بوفه برای ناهارخوری خریدم و اصولا از اونجایی که الان تنها زندگی میکنم خریدش رو هم به حساب عزت نفس می ذارم چون من همه چیز رو منوط به این کرده بودم که مجدد ازدواج کردم فلان کار یا بهمان کار رو انجام میدم و نجواهام هم میتازوندن دیگه ولی من در یه اقدام ضربتی پاداشی رو که اداره بهم داده بود صرف خریدش کردم و به خودم جایزه دادم و پیش خودم گفتم من الان خودم با ارزشترین دارایی زندگیم هستم و کی بهتر از خودم و من اگه حالم خوب باشه برام اتفاقهای خوب میفته و تا اون موقع هم انشالله خرید های عالیترم انجام میدم و ازین حرفا با خودم تکرار میکردم
هفته آخر اسفند داشتم برای چیدن سفره هفت سین دنبال جایی برای انداختن ترمه می گشتم که گفتم بذار وسایلش رو جمع کنم و گردگیریش کنم و اونجا بچینم ، وای چی دیدم ؛ یه ظرف دو طبقه روش بود که من چند وقت قبلتر اون رو شسته بودم و بعد از خشک کردنش اونو اونجا قرار داده بودم ، ظرفه چسبیده بود و جدا نمی شد که حکایت از اون داشت که خیس بوده و چسبیده
نمیتونم حالم رو توصیف کنم اینا همه در کسری از ثانیه اتفاق افتاد ولی انگاری هزار سال گذشت وقتی با هزار زحمت جداش کردم یک دایره سفیدنسبتا بزرگ روی رنگ قهوه ای بوفه بجا مونده بود و ذهنم هم با افکار و عبارات تحقیرآمیز میتاخت؛ که بابا تو رو چه به ادای آدمهای معمولی درآوردن حالا بوفه خریدنت چی بود تو کجا و این این کارها کجا ، فکر کردی ، عرضه نداشتی یه ماه نگهش داری ، هنوزم هیچ کی ندیدتش، و رگباری میگفت
تنها کاری که انجام دادم این بود یه لیوان آب خنک خوردم و دم سینک ایستادم و انگاری ذهنم یه آدمی اون دور و اطراف باشه شروع کردم باهاش صحبت کردن که ؛ ای بابا چی میگی برای خودت همینجوری ، من که نمیدونستم از قصد که نبوده ، بعدم شاید روش باز بمونه و هوا بخوره خوب بشه ، نشد هم کلی ماده هست میشه روتوشش کرد و همینجوری می گفتم اونو ساکت کنم ولی نه تنها راه حلهای عالی به ذهنم میومد بلکه حالم هم کلی بهتر میشد و اون حس ترس از بین رفت و رفتم تو اتاق و بالاسر اون قسمت ایستادم و گفتم تو خوب میشی ببخشید من ظرف رو خشک کردم ولی احتمالا پایینش رو چک نکرده بودم که اینجوری شدی ، در هر صورت یه چیز جدید یاد گرفتم و از خدا بابتش شکرگذار هستم و ما با هم دوستیم و در ناهار خوری رو بستم و به کارهای دیگه مشغول شدم
ذهنم تا یه فرصتی پیدا میکرد جفت پا میپرید و یادم میاورد ولی حناش پیش من رنگ نداشت و من چون شهامت بخرج دادم و تو دلش رفتم دیگه برام مخوف نبود و ته تهش میدونستم برای هرچیزی یه راهی هست و نگرانی نداره و منم دقیقا یاد یکی از قسمتهای سفر آمریکا افتادم که استاد برای پله آروی به تضاد خوردن و رهاش کردن و به کارهای دیگه پرداختن و بعد در وقت مناسبش و فراغ بال و اختصاص ندادن فضای ذهن به نگرانی، کار ردیف شد
و بصورت معجزه آسا بعد ازفکر کنم ۳ روز هیچ ردی از اون رطوبت و جا گذاشتن نموند و اصلا شاید باورش برای کسی بیرون از این جمع ما مشکل باشه اما با خدا و توکل به اون و نترسیدن همه چی امکانپذیره
خیلی خوشحالم که به این جای بینظیر هدایت شدم و درسهای استاد و نوشته های خانم مریم یه طرف، این دیدگاهها و تجربیات شما عزیزان دل هم که لذت صد چندانی بهش بخشیده
من چون دوره رو پارسال خریداری کردم و ازش هم نتایج عالی گرفتم که مطمئنم جای کار بیشتری هم دارم اما خودم رو مثل یه صخره نوردی میبینم که یواش و کوچیک بالا می رم و وقتی میخم رو کوبیدم و محکم شدم برای قدم بالاتر بعدیم بی هیچ عجله ای میخ بعدی رو جاگذاری میکنم
خدایا شکرت
ببخشید که نوشته م طولانی شد
امیدوارم همیشه با تسلط بیشتر بر خودتون بیش از پیش بدرخشین
سلامت و شاد باشید
سلام دوست عزیز تبریک میگم بهتون بابت توانایی کنترل ذهنتون.
چند لحظه پیش بعد چند سال دوباره تو دفترم نوشتم و تعهد دادم که هر روز رو باورهام کار کنم و برای همیشه ادامه بدم تا نتایج هم همیشگی باشه مقاومتهای ذهنم خیللی زیاد بود همش به ذهنم میومد که تو نمیتونی تو تواناییش رو نداری بعد چندین سال آشنایی با استاد چه تعهدی آخه… یه صدایی بهم گفت وارد سایت بشم و نشونه امروز رو بزنم این فایل اومد گوش کردم و بعد متن شما رو خوندم تو اون لحظه که نجواها میومد منم تند تند میگفتم من میتونم بقیه تونستن پس من هم میتونم بقیه تعهد دادند و عمل کردند من هم میتونم خیلی خوشحال شدم که شما تونستید نجواهای ذهنتونو خاموش کنید من مثل شما نتونستم ولی حداقل یاد گرفتم که به حرف نجواها گوش ندم، خودمو دست کم نگیرم و با ایمان ادامه بدم اونجا که گفتید شاید من ناتوان باشم یا از سنم گذشته اشک ریختم دقیقا همین حرفها رو من هم به خودم میگفتم خدایا شکرت که منو به این فایل و به این متن هدایت کردی.
با ایمان طبق تعهدم ادامه میدم و دوره عزت نفس رو هم دارم و دارم رو احساس لیاقتم و تواناییهایم کار میکنم و مطمئنم که این دفعه موفق میشم. به امید فرداهای بهتر.
ممنونم از متن ارزشمندی که گذاشتید.
سپاسگزارم
سلام به همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم
خانم توانگر این موقع شب ببین اصلا حیرت زده شدم واقعا یک حس قدرت اون احساس قدرتی که با اعتماد به خدا و نه حتی خودم کار ها به چه نحوه احسنتی رو به جلو میره.
اون تیکه که گفتین سالمه سالمه گوشی چقدر چقدر بازم میگم حیرت زده شدم یعنی نشون میده خدای بزرگ من توی هر موقعیتی من رو اجابت میکنه و توی هر لحظه به من کمک میکنه چقدر حس خوب و آرامش توی کامنت بود و این رو خواستم بگم که جدای اتفاقات بیرون که میوفته ما هستیم که تصمیم میگیریم اتفاقات چطور و چگونه برامون رخ بده و هر چقدر این حس خوب که برابر با اتفاقات خوب رو هرروز تمرین کنیم هرروز هم هدایت میشم به اتفاقات خوب واقعا تشویق داره که توی جنگ با خودتون پیروز شدین آفرین به شما و چقدر حس زیبایی در من بوجود آورد و چقدر باز هم برای من یادآور شد که خدا توی هرلحظه کنارم هستش.
واقعا کامنت تاثیر گذاری بود??
دوست عزیزم
یه دنیا تبریکات منو بپذیر
۱ . برای کنترل ذهنت
۲ . برای عملگرا بودنت
۳ . برای اشتراک نتیجه ات
۴ . برای احساس ذوق و هیجانت
۵ . برای توحیدی بودنت
۶ . برای ایمان داشتنت
۷ . و برای نوشتن جزئیات نتیجه ات به همراه احساسش .
واقعا عالی بود و تحسینت میکنم عزیزم .
خیلی لذت بردم …
شما لایق و شایسته بهترین حال و احساس هستید .
همواره مملو از حس خدای درون باشید .????
سلام دوست عزیزم
بله ک ارزش خوندن داشت…
عاااااااااااالی بود???
بخدا کیف کردم??
ممنونم ازت
نمیدونی چقدر روی باور من تاثیر داشت و دوست دارم این تجربهی شما همیییشه یادم بمونه?
خدایا شکرت????????
سلام دوست عزیز
باور کردنی نیست موبایلت شکسته بود و با ایمانت درستش کردی
احسنت احسنت
خیلی خوشحال شدم از خوندم نظرتون ممنون دوست عزیز بسیار کامنت فوق العاده ای بود. از کامنت شما یک نشونه دریافت کردم
سلام بسیار عالی دوست عزیز چقدر خوب تونستین کنترل ذهن انجام بدین
سلام مرجان عزیز
ممنون که وقت گذاشتی و با جزییات نوشتی
الان چند روزه که به خودم قول دادم از صحبت های دوستانی مثل شما الگوبرداری کنم تا بتونم ذهن ام رو کنترل کنم، متن بسیار مفید شما رو خوندم و جالب تر شد وقتی نوشتید که استاد پرده آر وی را با ذهن بالا بردن، خیلی دلم خواست من هم این فایل و ببینم تا بتونم الگوی واضحی برای کنترل افکارم داشته باشم. ممنون میشم راهنمایی ام کنید که کدوم فایل را باید ببینم☺️
ممنون 🥰
سلام دوست گرامی بسیار لذت بردم از کامنت شما چقدر زیبا ذهنت رو کنترل کردی و چقدر عالی درون قلبت به خدا ایمان داشتی که این معجزه برات رخ داده برای منم از این معجزات زیاد تو زندگیم رخ داده که باورش برام سخت بوده اما من ایمان دارم که خداوند تنها قدرت و مالک بر همه چیزه پس معجزه ورخ دادنش برای ذهن ما کمی عجبیه و برای اون آسون و راحته از خداوند برای شما روزگار همیشه با شادی رو آرزو دارم
سلام چقدر لازمبود که کامنتتون بخونم چقدر نجواها داشتن عذابم میدادن تا اینکه ب کامنت شما رسیدم و خوندم و خوندم و کلی امید گرفتم
تحسینتون میکنم و سپاسگزارم که کامنت گذاشتید
بسیار عالییییی بود
از خداممننونم که استاد عزیز رو وشما دوستان گرامی رو برام فرستاد تا روز به روز آگاهانه لحطه، لحطه زندگیم رو پیش ببرم وبه نور بیشتری برسم
خدارو شاکرم
دوست عزیز خیلی عالی بود
منم یه قسمتهایی رو که داشتم میخوندم گریه کردم