اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من قبلا با این موضوع اشنا بودم اما هنوز هم بعداز چندین ماه پرهیز هنوز نتوانستم کلامم رو اونجور که باید کنترل کنم خداروشکر من از بچگی وقتی تفریح یا مسافرت میرفتم تمام توجه و تمرکزم روی زیبایی ها بود و حتی وقتی جایی میرفتیم که به بقیه خوش نمیگذشت به من خوش گذشته بود ولی الان درباره ی پول هنوز مشکل دارم هنوزنمیتونم جلوی زبانم رو بگیرم که از گرونی نگم و امروز با شنیدن این فایل متوجه شدم که چرا هر کس به من میرسه میناله واز مشکلاتش ومریضی و بی پولی هاش میگه واقعا برام خسته کننده شده خوشحالم که یک ایراد دیگم رو شناسایی کردم و امیدوارم به لطف الله هرچه سریعتر برطرفش کنم
بنام خداوندی که عَلیمُ بِذاتّ الصُدور است،بنام اوکه هر چه دارم از اوست
خداجونم ازت ممنونم بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
خداجونم ازت ممنونم که در لحظه به لحظه زندگی ام حضور داری
خداجونم ازت ممنونم که مرا به این مسیر هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم
خداجونم ازت ممنون بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان الهی ام
خداجونم ازت ممنونم بخاطر وجود عزیزانم ودوستانم
چقدر عالی توضیح دادید دقیقا همین طور هست که شما فرمودید هر چقدر در رفتار اطرافیانم دقیق میشوم میبینم چقدر دوست دارند اتفاقاتی که براشون پیش میاد به خصوص اتفاقات بد وعجیب وغریب را در جمع تعریف کنند حتی اگر زیاد هم آن اتفاق بد نباشه ولی آنقدر بقول معروف روغن داغش رو زیاد میکنند اینقدر با آب وتاب تعریف میکنند که آدم تعجب میکند ومهمتر اینکه در تعریف این اتفاقات از هم دیگه سبقت می گیرند انگار مسابقه ای هست که اگر شرکت نکنند اگر داستان تعریف نکنند کسی بودنشون را باور ندارد من خودم با اینکه از اول زیاد تمایل به تعریف اتفاقات نداشتم ولی وقتی این قانون را درک کردم که درمورد هر موضوعی صحبت کنم ،بشنوم وببینم اتفاقاتی برمبنا همان را در زندگی ام تجربه میکنم ،درواقع کانون توجه ام ،اتفاقات زندگی من را رقم می زند آگاهانه سعی کردم اگر به مشکلی بر میخوردم یا اتفاق بدی برام پیش میآمد آنرا جایی تعریف نکنم اگر هم مجبور بودم مثلا موضوع را به همسرم بگم تمام تلاشم را میکردم که با احساس خوب بصورت خیلی جزئی آن موضوع را مطرح کنم
چند وقت پیش در گفتگوهای ذهنم دقیق شدم دیدم ناخواسته دارم غر میزنم یک آن گفتم چه خبرته فهیمه صبر کن اگر نمیخوای دوباره این اتفاقات را تجربه کنی چرا داری بهش توجه میکنی همانطور که زیپ دهانت رو کشیدی یه تابلو ایست بزار جلوی ذهنت نزار این افکار بیهوده توذهنت بچرخد وافسار زندگیت رو بدست بگیرد
من میدونم وباور دارم که قدرت تغییر دیگران که این دیگران میتونه همسرم .مادرم،خواهرم ،برادرم ،…باشد را ندارم ولی به خودم وخدای خودم تعهد میدهم مصمم تر از قبل فقط در مورد اتفاقات خوب صحبت کنم فارغ از اینکه چه اتفاقاتی رخ داده من زیباییها و خوبیها را ببینم وبیشتر از قبل مراقب کانون توجه ام باشم وبه هیچ وجه در مورد اتفاقات بد وناجالبی که ممکن است برایم رخ دهد صحبت نکنم
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
عاشقتونم …..
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا
سلام به خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم سفر عزیزم
من یه بار کامل کل سفر نامه دیدم نت برداری کردم اما میخوام اینجا دوتا تعهد به خودم بدم
اولین تعهد درباره سفر نامه که میخوام دوباره به یاری خدا فایل گوش کنم با این درک پیدا کردم بهش عمل کنم
سید حمیدرضا جمالی فر در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ تعهد میدم هر روز یک فایل گوش بدم به اندازه درک بهش عمل کنم به امید خدا
دومین تعهد که دررابطه با این فایل کوتاه فوق العاده استاد که پر از آگاهی بود برام
تو سفر قبل بار ها این فرکانسی بودن صحبت استاد برای خودم تکرار کردم که دلیل جذب شدنم به این سایت جذاب بودنش این فرکانس بالا خدا و استاد عزیز
سید حمید رضا جمالی فر هستم در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ متعهد میشم در هر جمع و محفل قرار گرفتم فقط از اتفاق های خوب زندگی ام تعریف کنم خدایا خودت کمک کن این اولین قدم عملی برای درک و اجرا قوانین
خدایا شکرت با کمک الله تونستم به نجوا شیطان غلبه کنم و تعهد بنویسم تا قبل نوشتم نجوا میکرد نمیخواد حالا مکتوب کنی از این به بعد یادت هست چه جوری عمل کنی
خداروشکر تونستم اولین قدم بردارم
به امید موفقیت بیشتر در مسیر لذت بخش درک قوانین جهان هستی
من هیچ وقت یادم نمیاد که اینقدر ساکت شده باشم و بیشتر وقتها بجای صحبت کردن با دیگران در عالم خودم با خودم مشغول صحبت بوده باشم و این از زمانی شروع شده با صما استاد عزیز آشنا شدم
من بخاطر محیط کاریم و سرو کله زدن با قشر جوان این باور داشتم که باید باهاشون گرم صحبت بشم تا با من صمیمی بشن و مشتریم بشن بخاطر همین هودمو مقید کرده بودم که با مشتریام همراه بشم هر چی میگن منم پیرو اونا باشم صحبت کنیم ،اغلب اوقات مشتریا شروع میکردن از مسائلی صحبت میکردن که اصلا جالب نبود و منم بی اختیار باهاشون همراه میشدم بطوری که زندگیم شده بود چرت و پرت گفتن ..
اما وقتی که از استاد و آموزهای ایشون شنیدم که نباید راجب ناخواستها صحبت کنم تصمیم گرفتم حرف بیخود نزن و چرت پرت نگم البته که خیلی سخت بود برای منی که سالها شیوه زندگیم جور دیگه ای بود
اما با تمام وجودم این قانون باور کردم بدون اینکه بفهممش فقط میگفتم استاد اینو گفته و من اجرا میکنم ..به همین منوال گذشت تا نتایج کم کم وارد زندگی من شد و فهمیدم داره اتفاقاتی میافته ،مثلا منی که 20 سال نمیتونستم راحت بخوابم بعد از چند ماه خوابم تنظیم شد و عین یه بچه کوچولو سرمو میزاشتم رو بالشت خوابم میبرد ،فکرهای الکی توی شرم کمتر شد آرومتر شدم و حالم داشت بهترو بهتر میشد
بطوری که دیگه تصمیم گرفتم به همین منوال زندگی کنم و عادت کنم به شیوع از زندگی چون نتایجشو دیده بودم ،اما ماها طول کشید تا بفهمم چطور خودمو با خواستم هم فرکانس کنم و فکر میکردم یه تکنیک خاصی داره و بعضی وقتا خیلی کلافه میشدم تا اینکه یه روز بهم الهام شد،من هر وقت به چیزی توجه میکنم میافتم توی مدارش ،حالا چطور باید توجه کنم و این خودش یه سوال بود برام
من هر وقت صحبت میکنم در مورد چیزی ،هر وقت فکر میکنم در موردش ،هر وقت تجسم میکنم ،در واقع دارم فرکانس اون چیز میفرستم و درارم بهش توجه میکنم به همین سادگی ،وقتی اسنو فهمیدم به خودم گفتم اینقدر ساده بود من نمیدونستم و دیگه با خودم تصمیم گرفتم که تعهد بدم فقط در مورد چیزهای حرف بزنم که میخوام نه چیزهای که نمیخوام و هر وقت خوب رو این موضوع کار کردم نتیجشم دیدم و هر وقت افسار ذهنم در رفتم نتیجه برعکس شد
این فایل من قبلا دیدم ولی میخوام امروز به خودم تعهد بدم بیشتر کار کنم روش
امروز یه اتفاقی برام افتاد که با اینکه اینقدر خوب رو خودم کار کرده بود ولی ذهنم خیلی داشت منو به بیراه میکشوند و این نشون میده جا داره رو ذهنم بیشتر کار کنم
قضیه این بود که رفته بودم باشگاه و من معمولا توی باشگاه هنذفری میزارم فایلهای استاد گوش میدم امروزم همین کارو کردم گوشی گذاشتم جای که روی دستگاه ساخته شده برای گوشی و مشغول تمرین شدم یه هو دیدم ارتباطم با گوشی قطع شده و رفتم سراغ گوشی دیدم نیستش ،ذهنم شروع کرد به نجوا که گوشیم دزدیده شده و در حالی که اصلا نگران نبودم خودمو آروم کروم رفتم سمت در باشگاه که ببینم کجا ارتباط گدشی وصل میشه دیدم وصل شد پس فهمیدم گوشیم هنوز توی باشگاست فقط جابه جا شده خلاصه اینقدر چرخیدم توی باشگاه که دیدم گوشیم یه جای پرت گذاشته شده و فهمیدم که کار هر بنده خدای بود اشتباهی با گوشی خودش حملش کرد و وقتی فهمید گوشی خودش نبود همون جا گذاشتش
خلاصه بخیر گذشت و از ظهر تا الان همش ذهنم میخواست بگه که گوشی یارو میخواست بدزده ولی منی که خودم بارها برام پیش اومده که وسیله ای رو بدون قصد اینطوری جابجا کنم مدام به ذهنم و نجواهاش میگم که بابا من خودمم همین کارو قبلا انجام دادم و اینطوری ذهنمو آروم میکنم که از فرکانسش بیام بیرون ..و البته که راجب این قضیه با هیچکس صحبت نمیکنم چون میدونم راجب هر چیزی صحبت کنی فقط داری فرکانسشو بیشتر میکنی و این یک قانون است ..
اولین بارم هست این فایل ارزشمند استاد را میبینم و گوش میدم، مثل تمام فایل های گران بهای استاد، این فایل هم یک پازل از پازل بزرگ ذهنی و روحی من را کامل تر و با تکرار این آگاهی، پر رنگ تر و بولدتر از همیشه میشه.
به خوبی یادمه که استاد توی قسمت ” فایل رایگان، هدف 2 ” در مورد “قدرتمندترین” فرکانس صحبت کردند، “کلام””
هیچ فرکانسی قدرتمندتر از فرکانس کلام نیست. کلام زبانیه و هم تجسم
” تجسم”، “فکر” همه ی این ها بعد از “صحبت کردن” میاد.
صحبت کردن با خودت ( اگر هم فرکانسی را نزدیکت نمیبینی) با هم فرکانسی (های) خودت
و این ویژگی افراد ثروتمند و موفقِ که، صبح تا شب در مورد “خواسته ها” و “اهداف مقدسشان” صحبت میکنند، چون به خوبی میدونند که با “صحبت کردن” در مورد “خواسته ها” “زیبایی ها” اونها را بیشتر به زندگیشون دعوت میکنند و با هر رسیدن به “احساس خوب” در مورد اون خواسته، اون فاصله فرکانسی که بین “درخواست” تا “دریافت” را کم و کمتر میکنه و همینه که اول توی ذهن به اون خواسته یا هدفشون میرسن و بعد وقتی که در دنیای مادی به واقعیت می پیونده، طبیعیه!
شگفت زده نمیشن.
مثل خیلییی ها بوده که جایزه های میلیونی را برنده شدند ولی وقتی توی تماس تلفنی زنده با اون فرد “خوش شانس ” تماس گرفتند، اون کسی که برنده شده “فقط” خوشحاله همین و کسی که شگفت زده شده اون کسیه که تماس گرفته! (لبخند)
آره ”
خوش شانسی” را خودمون با توجه بر “نکات مثبت” و “زیبایی های خودمون” و “ماندن در احساس خوب” رقم میزنیم از نظر بقیه ناممکن یا حتی معجزه است ولی برای ما ( ثروتمندان واقعی ) فقط نتیجه ی طبیعی کاریه که آگاهانه و حتی بعد از مدتی که با بارهاا تمرین جوری که جزیی از وجودت میشه و بعدش به صورت ناخودآگاه و یا حتی در حالت پیش فرض یک مثبت اندیش هستی انجام میدیم.
ما بزرگترین نعمت خدا را داریم، ” آزادی ”
تو آزادی که هر جور دلت میخواد فکر کنی تجسم کنی عمل کنی
چون تو،
تنها ” خالق و معمار ” زندگی خودت هستی.
هر “روز” به خودم میگم، بارها و بارها
این تویی عزیز دل من، که خالق 100% شرایط تک تک لحظات زندگیت هستی.
صفحه ی روبه روی تو، آینده ی تو یک بوم کاملا سفیده و این تویی که بایستی با زیباترین و با کیفیت ترین رنگ ها و شادترین رنگ ها، اون را “نقاشی” کنی به زیبایی تمام.
امروز شد ده روز که من روزشمار تحول زندگیم رو شروع کردم.
این فایل ها واقعا گلچین شده و خیلی خیلی عالی و تکاملی هستند.
داره باهاشون عزت نفسم هم میره بالا.
اولین بار اونجا بود که گفتید صرفا فقط برای خوش اومدن دیگران کاری رو نکن و حرفی رو نزن.
من اینکارو خیلی در ارتباط با دوستام میکردم و تصمیم گرفتم دیگه کلا انجامش ندم و خیلی حس رهایی بیشتری دارم. باور اینکه من همینطوری که الان هستم، دوست داشتنی و خوبم و لازم نیست کارهای اضافه برای اینکه دیگران دوسم داشته باشند انجام بدم. لازم نیست حتما همیشه بهشون حس خوبی بدم و خوشحال و راضیشون کنم تا دوسم داشته باشن!
اتفاقا من گاهی هم خیلی رک و صریحم و دوستام از همین خوششون میاد و میگن تو دیگه هرچی بگی ما مطمئنیم نظر واقعیته و ادا درنمیاری. با اینکه گاهی ممکنه ناراحتم بشن اما بازم خوششون میاد.
پس حتما نباید مریم مقدس باشی تا ادم ها دوسِت داشته باشند. خودت باش. هم خود قشنگت هم خودی که طبیعتا یه ضعف هایی هم داره. اما با همه ی این ضعف ها باز هم لایق دوست داشته شدنه.
یکی دیگه شم این بود که حتما فکر میکردم باید صحبت کنم و شوخی کنم و سر صحبت هارو باز کنم تا دیگران ازم خوششون بیاد. وگرنه میگن این چقد ساکته و کنارم بهشون خوش نمیگذره!
کلا خیلی به خوشحال کردن دیگران اهمیت میدادم.
زیاد مشخص نبود، اما ذهنمو کامل درگیر میکرد.
خیلی دارم رو این کار میکنم که خودمو همینطوری که هستم تمام و کمال دوست داشته باشم و دوست داشتنی بدونم. لازم نیست کار خاص و اضافه ای کنم تا دیگران دوسم داشته باشند.
دارم سعی میکنم که اصلا نیازمند خوش اومدن هیچ کس نباشم. آزاد و رها باشم از نظر دیگران در مورد خودم.
خیلی حسش بهتره :)
در مورد این فایل هم، من یه مدته که واقعا اگاهانه تلاش میکنم چیز های بدو نگم و نشنوم هم.
این فایل توضیح خیلی کامل تر و جزئی تری از کنترل کانون توجه بود. که دقیقا یعنی چی و علت انجامش چیه.
اینکه مریم جان گفت اینجوریه که شما تبدیل میشین به یک ادم خوش شانس!،
راست میگین واقعا همینطوریه!
وقتی من تعهد میدم که فقط و فقط خوبی ببینم و بشنوم و بگم، خب همشم تو زندگی خوبی میبینم و میشنوم دیگه!
و اینجوری میشه که من واقعا یه ادم خوش شانس شناخته میشم! :)
خیلی خوشحال و شاکرم که تو مدار این سفرنامه قرار گرفتم
خداروشکر که روز به روز دارم از هر جهت بهتر میشم:)
هر کدوم از این قسمت هارو باید بارها دید و کل کامنتاشم خوند!
اینم از تعهدم به نوشتن کامنت در روز دهم، که دارم تو جاده و با 5 درصد شارژ و نت قطع و وصلی ثبتش میکنم :) بله تعهد اینجوریاست.
کافیه یخورده به آدم های اطرافمون عمیق شیم، بعد متوجه خواهیم شد که هر اتفاقی براشون پیش میاد از حرف هایی که به زبون میارن…
براتون مثال میزنم
من یه دایی دارم که تا الان چندین بار دزد وسایلش رو برده، یکی از عادت هایی که داره اینه که همیشه راجب به بیماری و کمبود صحبت میکنه، کمبود پول، کمبود نعمت، کمبود آدم خوب و….
حدود یک ماه پیش مادام سرش توی پیجهای حوادث بود، هروقت سرقتی میشد زود میرفت به همه نشون میداد که ببینید چطور سرقت کردن، ببینید چجور موتور، گوشی، ماشین، کیف فلانی رو دزدیدن…
مامانم نشسته بود بهش گفتم مامان جان ببین چه ساعتی این حرف رو میزنم، به زودی ازش یه دزدی حسابی میشه
دوستان دقیقا به 3 روز نشده بود که خبرش اومد موتوری رو که یک هفته بود خریده، نو نو از تو خونش بردن، با وجود اینکه کلی قفلو فلانو بیسار بهش بسته بود
خودم تعجب کردم از میزان دقت قوانین…
مامانم گفت جدیدا پیشگویی چیزی شدی
یکی از دوستام روی ماشین کار میکنه، ایشون وقتی ماشینش خراب میشه، میاد با آبو تاب تعریف میکنه که تو جاده بودم تایر ماشین کنده شده وااای خواست ماشین چپ بکنه فرمونر چرخوندم زدمش یه جدول، یجوری مهارش کردم خودمباورم نمیشد، و جالبی اینجاس که صبر نمیکنه تا بره توی جمعی و این حرفو بزنه، انقدر عشق اینو داره که راجب اتفاقات ناخوشآیند تعریف کنه که دقیقا بعد از وقوع حادثه با همه تماس میگیره و این خبرو به همه میرسونه
و جالبه بدونید که همیشه، بدون شک ماشینش یه عیب جدید بالا میاره، اتفاقات ناخوشایند و حادثه براش پیش میاد
چرا؟
چون دوست داره همیشه چیزی برای تعریف کردن به همه داشته باشه
چون میخواد اینجور بگه که من مرده روز های سختو، مرد بدبختی ها، و مرد حوادثم و….
فکر میکنه این یعنی بزرگی… نمیدونه داره خودش رو بدبخت میکنه، هرچقدر که پول در میاره خرج ماشینو اتفاقای زندگیش میکنه
البته اینو بگم ک من ایشون رو بلاک کردم که باهام در تماس نباشه و هروقت میبینمش به یه بهونه ای ازش فاصله میگیرم…
اره دوستان قانون داره دقیق عمل میکنه
بشدت دقیق، مو لای درزش نمیره…
جالبه که این ها خودشون فکر میکنن که بدشانس ترین آدم رو زمینن، میگن ما خرمون از کرگی دم نداشت…
خدایاااا شکرت که امروز صبح زود از ساعت 5:5 دقیقه ی صبح گاه شروع کردم به دیدن این فایل و خواندن کامنت دوستان در این قسمت
امروز صبح کمی دیرتر از همیشه از خواب بیدار شدم یعنی شب گذشته آنقدر کامنت خواندن من طولانی شد که دیدم ساعت از ده شب هم گذشته بنابراین از آنجایی که باید شش و یا هفت ساعت خواب شبانه ام تنظیم باشد تا بتونم به راحتی ساعت دل خواهم بیدار بشم بنابراین سحر گاه امروز م رو خوب ندیدم ولی در عوض وقتی چشمامو باز کردم دقیقا روبروی پنجره ی بالکن چشمم افتاد به ستاره ی درخشان درشت و پر نوری که همین طوری به من زُل زده بود … واااای خدایااا شکرت . نمیدؤنید چقدر ناز و نوازشش کردم کلی قربون صدقه اش رفتم و گفتم خدایااآاا شکرت که اول صبحی چشمم به چنین ستاره ای نورانی و درشت و درخشانی افتاد بخودم گفتم این ستاره ی زیبا و درشت و درخشنده ای که به من زُل زده همون ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی بلند و بیدار شده ی منه آخ جون .. واقعا چقدر من در هماهنگی کامل هستم .. فکرشو بکنید امروز فایل از شانس و خوش شانسی و مدار صحبت کرده و آنوقت منم با چنین ستاره ی قشنگی روزم رو شروع کردم .. واقعا مگه میشه !!!!???? مگه داریم تا این حد هماهنگی و همزمانی !!! بله بله بله میشه ….
البته از آنجایی که هر یک از سیارات و ستارگان و اجرام آسمانی انرژی های مخصوصی دارند و در اثر گردش این سیارات و قرار گرفتن در جایگاهی انرژی هایی به سطح زمین و ما انسان ها و هر آنچه که در کره ی زیبای ما وجود دارد ایجاد می کنند . خیلی به ستارگان نگاه می کنم و درخواست بهترین ها رو می کنم و یک نشونه ی خوبی برام هست … مثلاً ماه کامل و مهتاب انرژی پُر قدرتی برای جذر و مد و بالا آمدن آب و یا پایین آمدن آب دریا داره من این وضعیت رو بوضوح در جزیره ی کیش دیدم ..
یادمه دو سال پیش ( خرداد 1400 سال)به اتفاق و پیشنهاد یکی از دوستانم رفتیم جزیره ی کیش .. اولین شبی که اونجا رسیدیم آنقدر خسته بودم که
روی مبل خوابم برد .. دوستم داشت راجب آهو های اون منطقه صحبت می کرد و گفت سمت خونه مون یک محوطه ی وسیعی وجود داره که شبا اون آهو های قشنگ میان اونجا می تونیم ببینیم شون .. خیلی ذوق کردم ولی آنقدر خسته ی راه بودم که گفتم امشب اصلا نمی تونم برم اینا رو ببینم ولی در عوض صبح خیلی زود بیدار میشم می خوام با همه ی چی سلام و احوالپرسی کنم و می خوام صدای پرندگان رو بشنوم … همینکه اینا رو گفتم خوابم برد …
خدایاااا شکرت دوستان عزیزم ..همین که داشتم این مطالب رو براتون می نوشتم دوباره چشممم افتاد به آسمان جلوی پنجره .. سپیده دم هلویی نارنجی رنگ صبح رو هم دیدم خدایاااا شکرت که بعد از ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی ام الان دارم لحظه به لحظه ی روشن شدن آسمان زیباییم رو میبینم خدایاااا شکرت(((((( دوستان عزیزم میدونم چیزی به اسم شانس و اقبال وجود ندارد ولی از آنجایی که همه چی از انرژی بوجود آمده و قدرت کلام هم بالاست سعی می کنم همه چیز رو با قدرت و ارتعاش بالای انرژی ارسال کنم و بقول معروف به فال و نیت خوب نگاه می کنم )))))
یعنی چند روزه که این ستاره ی درخشان رو از سر شب میبینم از اون قسمتی که ماه طلوع می کنه میبینم و صبح میرسه دقیقا پشت پنجره روبروی تختخوابم خدااایااااا شکرت و امروز بعنوان نشانه ی هدایتگر ستاره ی قطبی من هستش نشونه های خداوند رو جدی بگیریم و بهشون خوب توجه کنیم .. خدایاااا شکرت مرسی مرسی ستاره ی عزیزم که منو بسمت بهترین ها هدایت می کنی خدایااا برای این صبحگاهی تشکر و قدردانی می کنم خدایا شکرت
خلاصه از داستان دور نشیم . که هنوز سه چهار ساعت نخوابیده بودم که با صدای بلند بلند صحبت های دوستم بیدار شدم …دیدم دوستم سریع رفته روی بالکن داره با شنیدن یک صدای پرنده ای که فوق العاده زیبا بود ناز و نوازشش می کنه منم با شوخی گفتم .. گلشن جونننننن . اون پرنده ها هنوز بیدار نشدند آخعععععع. خخخ .. بزار بیدار بشن بعدااااا سلام و احوالپرسی کن .. بعدش منم شروع کردم بلند بلند به پرنده ها .. آهای پرنده ها بیدار بشید که گلشن از شماها زودتر بیدار شده … خخخخخ . بجای اینکه شماها ما رو بیدار کنید
گلشن اومده شماها رو بزور بیدار کنه .خخخخخخ بعدش صداشون رو با فاصله ی زمانی شنیدیم بخدا . واقعا هم صدای اون پرنده ی بهشتی فوق العاده خاص بود مثل چههه چهههه ی دیگر پرندگان نبود .. واقعا فوق العاده و بینظیر و زیبا بود.. آخعععععع الان که یادم میاد تازه می فهمم که انگار الان بیشتر در مدار درک. اون صدای قشنگ بهشتی هستم ..
بعدش دوستم گفت بریم سمت دریا چون هوا آنقدر گرم میشه که نمی تونیم بریم بیرون . (خرداد ماه بود). خلاصه ساعت هنوز پنج صبح نشده بود که راه افتادیم و پیاده روی سمت ساحل و کلی عکس های یادگاری لای آن نیزارهای گندمی پنبه ای بلند بلند عکس گرفتیم . خلاصه آنقدر پیاده روی کردیم و لذت بردیم که همانطوری خواب آلو خواب آلو رسیدیم ساحل صبح گاهی … وووااای هر چقدر از زیبایی این ساحل و آب و دریا و موج و رنگ سبز زیبای آب بگم کم گفتم وووااای محشر و بینظیر بود یک آلاچیق ساحلی با نیمکت های چوبی خوشکل و یک میز بزرگ ردیفی قرمز رنگ فوق العاده بینظیر بعدش یک کله گوسفند و بز رو با چوپان شون دیدم که داشتند رد می شدند واقعا منظره ی شگفت انگیز صبح گاهی فوق العاده ای بود.
.. خلاصه دوستم آنقدر از اون آب شفاف و زلال و اون محیط آروم و ساکت خوشش اومد که پرید توی اون آب شور .. وایی آنقدر داشت لذت می برد که به منم می گفت بیا توی آب . ولی من بخاطر اینکه هنوز خسته ی راه بودم ترجیح دادم از دنگ و فنگ بعد از مراسم شنا خودمو خلاص کنم . بعدش تا ساعت 9 صبح برگشتیم چون هوا فوق العاده داغ شده بود و منم یهویی گرما زده شدم و سرم گیج میرفت و همه جا رو سراب می دیدم.. ولی دوستم تا موقعی که برسیم خونه همین طور می سوخت و تنش به خارش شدید افتاد بخاطر اینکه آب دریای کیش فوق العاده شور هست و البته مفید ..
دقیقا دومین و یا سومین شبی که اونجا بودیم من به دوستم پیشنهاد دادم که چون امشب قرص ماه کامل هستش بریم شب توی ساحل بمونیم می خوام تا صبح مدیتیشن انجام بدم و بعدش طلوع و روی اسکله ماهیگرانی که با علاقه اونجا بودن رو ببینم ..
خلاصه شب کنار اون ساحل کنار اسکله موندیم . عجب مهتاب درشتی بود . باور کنید انگار کره ی زمین روبرومون بود .. آنقدر درشت و شفاف و خوشکل بود که اصلا فکر نمی کردم مهتاب جزیره ی کیش رو تا حالا کسی جای دیگه دیده باشه .. خودممم ندیده بودم .. آخه من به علم آسترولوژی هم علاقه دارم و مطالعاتی انجام میدم …. خیلی خیلی زیباست … چقدر مردم در آونجا تردد داشتن و چقدر رستوران و فست فوت و بادکنک و بادبادک و بستنی فروشی و موزیک و زیبایی و صدای صحبت کردن آدم ها و فریاد شادی بچه ها … صدای امواج دریا و آن زیبایی چراغ های کنار ساحل و اسکله و مغازه ها زیبایی آنجا را صد چندان کرده بود و ما هم همین طور کنار ساحل راه می رفتیم و تا اینکه آرام آرام خلوت شد و مردم رفته رفته کم شدند و رفته بودند و خلوت شد و چراغ های مغازه ها کم سو شده بودند . رفتیم توی اون آلاچیق های کنار ساحل روی نیمکت دراز کشیدیم ولی باورتون نمیشه آنقدر هوا سرد شد که احتیاج به کاپشن و پتو لازم بود یم .... هیچکس باورش نمی شد که در آن موقع فصل خرداد ماه سرد باشه … و توی روز هوای حدودااا 50 درجه . کنار ساحل در شب مهتابی أنقدر سرد بشه و بلرزیم از سرما .. خدایااآاا چه تجربه ی زیبایی .. پیشنهاد میدم به دوستان اگر احیانااااا در کنار ساحل شب خواستند بمانند حتما و حتما لباس گرم و پتو با خودتون ببرید حتی اگر در تابستان کیش بودید باور کنیدددددددد.. . به گرمای روزش نگاه نکنید . دقیقا دو هوای متفاوت کنار ساحل داره .. البته فقط کنار ساحل رو تاکید می کنم …خخخخ
خب تمام این داستان های خاطره انگیز زیبای کیش رو گفتم که بهتون بگم که در اون شب مهتابی سواحل زیبای جنوب تا صبح بیدار بودیم و دیدم که دریا همچنان بالا اومده بود یعنی وقتی سپیده دم صبح گاه در کنار ساحل بسمت اسکله راه می رفتیم (هنوز طلوع خورشید نشده بود) دیدم آب تا نزدیکی های آلاچیق بوده ولی الان تا اون پایین ها آب عقب نشینی کرده بود و خیس بود .. یعنی شب اگر روی شنزار بخوابید صبح میبینید آب اومده و از سرتون گذشته . خلاصه بهتون گفته باشمممممم .. خلاصه رفتیم روی اسکله طلوع بینظیر خورشید رو از پشت اون دریا دیدیم و عکس های حرفه ای کنار خورشیدی گرفتیم و هوای مطبوع و صدای مرغان دریایی رو شنیدم و با ماهیگیران خوش تیپ با قلاب های ماهیگیری و تجهیزات حرفه ای در سکوت کامل روی اسکله رو دید زدیم وخخ .. جمعیتی از ماهی های خوشکل رو توی اون آب شفاف دیدیم اون آب نیلگون سواحل خلیج فارس رو دیدم ..منم ذوق زده می شدم .. وووااای خدا یا. همین الان دلم خواست تا دوباره برم آنجا و با دقت بیشتر به این زیبایی ها نگاه کنم خدایااآاا خودت اجابت کن این درخواستم رو که در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیت و فرصت های جادویی و استثنایی با سلامتی و تندرستی و دل خوش و پول و ثروت و نعمت و برکت به جزیره ی کیش و قشم و سواحل سرخ قشم برم و یک سفر رویایی و جادویی و خاطره انگیزی رو تجربه کنم و سفر کنم .. و برای دوستان عزیزم که با اون چشمان خوشکل تون دارید کامنت منو می خونید این آرزوها و ستاره ی خوش شانسی و دعا هام هدایای شما عزیزان باد..
خب تا اینجای داستان رو براتون نوشتم البته فرداش رفتیم شنا توی منطقه ی مخصوص شنای بانوان و اونجا هم کلی شنا کردیم و هم آفتاب گرفتیم و سوختیم جاتون خالی و سبز. خخخخ آنچنان سوخته بودیم که دو روز نتونستیم لباس بپوشیم و بیایم بیرون .. پیشنهاد دوممم اینه که همیشه برای شنا در این منطقه برنامه شنای ساحلی و آفتاب گرفتن رو دقیقا بذارید برای روز آخر که می خواهید برگردید به تهران و یا شهرتون… چون مجبور میشوید دو سه روز تون رو برای گردش و لذت بردن از دست بدید..
خب دوستان این داستان زیبا رو تعریف کردم چون …..
امروز می خوام فقط و فقط روی اتفاق های قشنگ و نکات مثبت و خاطرات قشنگ و یا درس ها و آگاهی هایی که کسب کردم زُم کنم و بنویسم ..
خب دیگه امیدوارم حال دلتون الان دیگه خوبع خوب شده باشه و قدرت تصور و تجسممم تون عالی و عالی تر شده باشه .. دیگه الان آفتاب صبح قشنگ اتاقمو روشن و نورانی کرده ..خدایاااا شکرت دیگه باید برم دفترهامو بیارم شروع کنم به نوشتن ..دوستان عزیزم الان نوبت اونا شده . دفترهای نازنین ام منتظر من هستند ..
به امید اتفاق های قشنگ دیگه که براتون بنویسم و یا از کامنت های شما دوستان عزیزم دریافت کنم بهترینع بهترین اتفاق های قشنگ و لذت بخش رو براتون آرزومندم
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته مهربان و تمام اعضای این خانواده صمیمی و عالی. من هم کم و بیش درگیر این روند بودم و بعضی اتفاقات نامطلوب رو حتی چندین بار در جمع های مختلف تکرار میکردم.
دیروز تصمیم گرفتم که خودم رو برای همیشه اصلاح کنم و اونقدر تمرین کنم این روند رو تا جزیی از سبک زندگی و رفتاریم بشه.
دیروز موقعیتی پیش اومد برخلاف گذشته از خودم و موفقیتم در ترک شبکه های اجتماعی صحبت کردم و به اطرافیانم گفتم که تمام پیج هامو دی اکتیو کردم تا روزی که مطمین شم وابستگی بهشون ندارم. اولش از نگاه بقیه حس ترس داشتم که نه من همیشه باید ناله کنم پیش بقیه. تا با بقیه همدردی کنم. ولی بعد محکم به خودم گفتم نه! نیازی نیس همیشه من پیرو جمع باشم این متضاد بودن علاوه بر تاثیر مثبت بر خودم، حتی میتونه تاثیر بسیار مثبتی رو اطرافیانم بزاره. شاید اونا هم ازینکه وقت زیادی رو صرف شبکه های اجتماعی کردن ناراحتن و با این اقدام من و بیان این موفقیت من ، اون ها هم ترغیب بشن که اگر احیانا وابستگی دارن به راحتی کنار بزارن و به خوبیها و قشنگی های دنیای واقعی بیشتر توجه کنن.
دیروز که از خودم و دستاوردام بطور مثبت صحبت کردم خیلی حسم به خودم خوب و عالی شد و تصمیم دارم که تمام تلاشم رو کنم تا دیگه جز کلام نیک بر زبانم نیارم.
و اینکه این تمرین رو برای گفتگوهای ذهنیم هم انجام بدم و افکارمم رو هم مثبت کنم
بنام خدای بخشنده مهربانم
سلام ب استاد جانم و هم سفران عزیزم
وسلام ب زکیه عزیزم با ورژن جدید ومتفاوت با سال های گذشته
روز10سفرنامه
خداروشکر میکنم و خوشحالم باب تغییرات درونی ک درمن شکل گرفته وهرروز دارم بیشتر رشد میکنم و ظرف وجودم و بزرگتر میکنم ب لطف خدای مهربانم
خدایا ازت هدایت میخوام ک بتونم بنویسم هرآنچه ک لازمه ب یادم بیار
و بر قلمم جاری شو
امروز مامانم و بابام داشتن درمورد پیاده روی اربعین صحبت میکردن
و فک کنم تلویزیون هم داشت ی چیزایی ونشون میداد
ک اینقد زائرا زیاد شدن ک حتی کرایه اتوبوس وماشین و بلیط هواپیما سه برابرشده
بعد یاد گذشته افتادم چند سال پیش قبل از آشنایی با این مسیر الهی
من اون موقع بزرگ ترین آرزوم زیارت امام رضا(ع) و رفتن ب کربلا بود
یعنی رویام بود وهیچ آرزوی دیگه ای نداشتم واینکه فقط ازدواج کنم:))
چقد سقف آرزوهام کوتاه بود
حالا چرا مبخواستم برم زیارت واینقد مهم بود برام
اول اینکه تو قیامت این عزیزان منو شفاعت کنند و از خشم وغضب خدای بی رحم و منتقم نجاتم بدن
و دوم ابنکه فقط ازدواج کنم
چون فک میکردم با ازدواج کردن دیگه خوشبخت میشم
جالب اینجا بود ک هیچ تصوری از یک کیس ایده آل نداشتم یعنی اصلا نمیدونستم خواسته م چیه چه ویژگی هایی و میخوام همسرم داشته باشه
ب عبارت دبگه خودمو نمیشناختم اصلا
و تا اون موقع با هیچ پسری رابطه نداشتم
از قضا ی خواستگارم اومد برام ک ایشونم همین دیدگاه داشت ب امام های عزیز
و جالب اینکه همیشه تکیه امام حسین و داشتن
ولی از لحاظ مالی اصلا شرایط خوبی نداشتن وهمیشه اتفاقات عجیب و غریبی برای خودش وخانواده ش میفتاد
و من هم چون تکیه داشتن و انگار معیار ازدواجم این بود ک شخص مورد نظرم هم مذهبی باشه وعاشق امام حسین
دیگه ب چیزی فک نکردم و قبول کردم بدون هیچ شناختی
و رفتیم خون آزمایش ک جواب مثبت شد
بعد یک هفته طول نکشید ک فهمیدم
ما مناسب هم نیستیم
چرا چون دقیقا مث هم بودیم
خودمونو دوست نداشتیم
عزت نفس نداشتیم
امام پرست بودیم و یکتا پرست
و هر دو میگفتیم پول چرک کفه دسته
چقد قانون فرکانس دقیقه خدای من
دقیقا ایشون نتیجه افکار باورها وفرکانسم بود
و خداروشکر بیدار شدم
و بعد یکسال ونیم دوسال هدایت شدم ب این مسیر خداروشکر
امروز متوجه شدم چقد تغییر کردم
چقدر آرامشم بیشتر شده
چقد خدا دوسمداره ک منو با ابن تضاد بیدار کرد قبل ازاینکه فرصتم تموم بشه تواین دنیا
امروز متوجه شدم چقد دنیام رنگی وشاد
شده نسبت ب قبل
چقدرخودمو بیشتر دوسدارم
چقد اعتماد ب نفسم بیشتر شده
چقد قشنگ دارم تکاملم و طی میکنم
چقد خدا سریع جوابمو میده و هدایتم میکنه
چقد توانایی دارم ک ارزشمند و مفیده
چقد زیبا هستم حتی بدون آرایش هم خودمو دوست دارم
چقد راحتتر میتونم نه بگم
چقدر دیدم بزرگتر شده
چقد راحت نشانه ها رو دریافت و درک میکنم
و امروز متوجه شدم دقیقا چیو میخوام
چ ویژگی هایی دوسدارم ک همسرم داشته باشه
من دوسدارم رابطه رویایی مث استاد ومریم عزیزم داشته باشم
پراز آرامش
پراز عشق
پراز صلح
پراز تحسین
پراز ازادی
و باعث رشدم بشه هم از لحاظ روحی وهم لحاظ روانی هماهنگ باشیم باهم
امروز فهمیدم من یکتا پرست شدم و تمام تلاشمو دارم میکنم ک قدرت و تنها ب خدا بدم تو ذهنم و همه چی و از خودش بخوام ن از هیچ واسطه ای
خدای عزیزم ازت سپاسگزارم ک بیدارم کردی قبل از اینکه جاهل و نادان از ابن دنیا برم
بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید
دراین عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وز این مرگ مترسبد
کز این خاک برآید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید
ک این نفس چو بنداست وشما همچو اسیرید
بمیرید بمیرید ب پیش شه زیبا
بره شاه چو مردید همه شاه وشهیدید
و…
سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم
خوشحالم که فایل روز دوم رو هم دیدم
من قبلا با این موضوع اشنا بودم اما هنوز هم بعداز چندین ماه پرهیز هنوز نتوانستم کلامم رو اونجور که باید کنترل کنم خداروشکر من از بچگی وقتی تفریح یا مسافرت میرفتم تمام توجه و تمرکزم روی زیبایی ها بود و حتی وقتی جایی میرفتیم که به بقیه خوش نمیگذشت به من خوش گذشته بود ولی الان درباره ی پول هنوز مشکل دارم هنوزنمیتونم جلوی زبانم رو بگیرم که از گرونی نگم و امروز با شنیدن این فایل متوجه شدم که چرا هر کس به من میرسه میناله واز مشکلاتش ومریضی و بی پولی هاش میگه واقعا برام خسته کننده شده خوشحالم که یک ایراد دیگم رو شناسایی کردم و امیدوارم به لطف الله هرچه سریعتر برطرفش کنم
من متعهد میشم که با کلامم به خودم ظلم نکنم
با تشکر از استاد عزیز بابت اگاهی های نابشون
بنام خداوندی که عَلیمُ بِذاتّ الصُدور است،بنام اوکه هر چه دارم از اوست
خداجونم ازت ممنونم بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
خداجونم ازت ممنونم که در لحظه به لحظه زندگی ام حضور داری
خداجونم ازت ممنونم که مرا به این مسیر هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم
خداجونم ازت ممنون بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان الهی ام
خداجونم ازت ممنونم بخاطر وجود عزیزانم ودوستانم
چقدر عالی توضیح دادید دقیقا همین طور هست که شما فرمودید هر چقدر در رفتار اطرافیانم دقیق میشوم میبینم چقدر دوست دارند اتفاقاتی که براشون پیش میاد به خصوص اتفاقات بد وعجیب وغریب را در جمع تعریف کنند حتی اگر زیاد هم آن اتفاق بد نباشه ولی آنقدر بقول معروف روغن داغش رو زیاد میکنند اینقدر با آب وتاب تعریف میکنند که آدم تعجب میکند ومهمتر اینکه در تعریف این اتفاقات از هم دیگه سبقت می گیرند انگار مسابقه ای هست که اگر شرکت نکنند اگر داستان تعریف نکنند کسی بودنشون را باور ندارد من خودم با اینکه از اول زیاد تمایل به تعریف اتفاقات نداشتم ولی وقتی این قانون را درک کردم که درمورد هر موضوعی صحبت کنم ،بشنوم وببینم اتفاقاتی برمبنا همان را در زندگی ام تجربه میکنم ،درواقع کانون توجه ام ،اتفاقات زندگی من را رقم می زند آگاهانه سعی کردم اگر به مشکلی بر میخوردم یا اتفاق بدی برام پیش میآمد آنرا جایی تعریف نکنم اگر هم مجبور بودم مثلا موضوع را به همسرم بگم تمام تلاشم را میکردم که با احساس خوب بصورت خیلی جزئی آن موضوع را مطرح کنم
چند وقت پیش در گفتگوهای ذهنم دقیق شدم دیدم ناخواسته دارم غر میزنم یک آن گفتم چه خبرته فهیمه صبر کن اگر نمیخوای دوباره این اتفاقات را تجربه کنی چرا داری بهش توجه میکنی همانطور که زیپ دهانت رو کشیدی یه تابلو ایست بزار جلوی ذهنت نزار این افکار بیهوده توذهنت بچرخد وافسار زندگیت رو بدست بگیرد
من میدونم وباور دارم که قدرت تغییر دیگران که این دیگران میتونه همسرم .مادرم،خواهرم ،برادرم ،…باشد را ندارم ولی به خودم وخدای خودم تعهد میدهم مصمم تر از قبل فقط در مورد اتفاقات خوب صحبت کنم فارغ از اینکه چه اتفاقاتی رخ داده من زیباییها و خوبیها را ببینم وبیشتر از قبل مراقب کانون توجه ام باشم وبه هیچ وجه در مورد اتفاقات بد وناجالبی که ممکن است برایم رخ دهد صحبت نکنم
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
عاشقتونم …..
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیز
سلام به خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم سفر عزیزم
من یه بار کامل کل سفر نامه دیدم نت برداری کردم اما میخوام اینجا دوتا تعهد به خودم بدم
اولین تعهد درباره سفر نامه که میخوام دوباره به یاری خدا فایل گوش کنم با این درک پیدا کردم بهش عمل کنم
سید حمیدرضا جمالی فر در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ تعهد میدم هر روز یک فایل گوش بدم به اندازه درک بهش عمل کنم به امید خدا
دومین تعهد که دررابطه با این فایل کوتاه فوق العاده استاد که پر از آگاهی بود برام
تو سفر قبل بار ها این فرکانسی بودن صحبت استاد برای خودم تکرار کردم که دلیل جذب شدنم به این سایت جذاب بودنش این فرکانس بالا خدا و استاد عزیز
سید حمید رضا جمالی فر هستم در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۴۰۰ متعهد میشم در هر جمع و محفل قرار گرفتم فقط از اتفاق های خوب زندگی ام تعریف کنم خدایا خودت کمک کن این اولین قدم عملی برای درک و اجرا قوانین
خدایا شکرت با کمک الله تونستم به نجوا شیطان غلبه کنم و تعهد بنویسم تا قبل نوشتم نجوا میکرد نمیخواد حالا مکتوب کنی از این به بعد یادت هست چه جوری عمل کنی
خداروشکر تونستم اولین قدم بردارم
به امید موفقیت بیشتر در مسیر لذت بخش درک قوانین جهان هستی
خدایا شکرت این آگاهی روزی ام قرار دادی ❤️❤️❤️
سلام به بی نظیر ترین استاد توحیدی
روزشمار تحول زندگی قسمت دهم
من هیچ وقت یادم نمیاد که اینقدر ساکت شده باشم و بیشتر وقتها بجای صحبت کردن با دیگران در عالم خودم با خودم مشغول صحبت بوده باشم و این از زمانی شروع شده با صما استاد عزیز آشنا شدم
من بخاطر محیط کاریم و سرو کله زدن با قشر جوان این باور داشتم که باید باهاشون گرم صحبت بشم تا با من صمیمی بشن و مشتریم بشن بخاطر همین هودمو مقید کرده بودم که با مشتریام همراه بشم هر چی میگن منم پیرو اونا باشم صحبت کنیم ،اغلب اوقات مشتریا شروع میکردن از مسائلی صحبت میکردن که اصلا جالب نبود و منم بی اختیار باهاشون همراه میشدم بطوری که زندگیم شده بود چرت و پرت گفتن ..
اما وقتی که از استاد و آموزهای ایشون شنیدم که نباید راجب ناخواستها صحبت کنم تصمیم گرفتم حرف بیخود نزن و چرت پرت نگم البته که خیلی سخت بود برای منی که سالها شیوه زندگیم جور دیگه ای بود
اما با تمام وجودم این قانون باور کردم بدون اینکه بفهممش فقط میگفتم استاد اینو گفته و من اجرا میکنم ..به همین منوال گذشت تا نتایج کم کم وارد زندگی من شد و فهمیدم داره اتفاقاتی میافته ،مثلا منی که 20 سال نمیتونستم راحت بخوابم بعد از چند ماه خوابم تنظیم شد و عین یه بچه کوچولو سرمو میزاشتم رو بالشت خوابم میبرد ،فکرهای الکی توی شرم کمتر شد آرومتر شدم و حالم داشت بهترو بهتر میشد
بطوری که دیگه تصمیم گرفتم به همین منوال زندگی کنم و عادت کنم به شیوع از زندگی چون نتایجشو دیده بودم ،اما ماها طول کشید تا بفهمم چطور خودمو با خواستم هم فرکانس کنم و فکر میکردم یه تکنیک خاصی داره و بعضی وقتا خیلی کلافه میشدم تا اینکه یه روز بهم الهام شد،من هر وقت به چیزی توجه میکنم میافتم توی مدارش ،حالا چطور باید توجه کنم و این خودش یه سوال بود برام
من هر وقت صحبت میکنم در مورد چیزی ،هر وقت فکر میکنم در موردش ،هر وقت تجسم میکنم ،در واقع دارم فرکانس اون چیز میفرستم و درارم بهش توجه میکنم به همین سادگی ،وقتی اسنو فهمیدم به خودم گفتم اینقدر ساده بود من نمیدونستم و دیگه با خودم تصمیم گرفتم که تعهد بدم فقط در مورد چیزهای حرف بزنم که میخوام نه چیزهای که نمیخوام و هر وقت خوب رو این موضوع کار کردم نتیجشم دیدم و هر وقت افسار ذهنم در رفتم نتیجه برعکس شد
این فایل من قبلا دیدم ولی میخوام امروز به خودم تعهد بدم بیشتر کار کنم روش
امروز یه اتفاقی برام افتاد که با اینکه اینقدر خوب رو خودم کار کرده بود ولی ذهنم خیلی داشت منو به بیراه میکشوند و این نشون میده جا داره رو ذهنم بیشتر کار کنم
قضیه این بود که رفته بودم باشگاه و من معمولا توی باشگاه هنذفری میزارم فایلهای استاد گوش میدم امروزم همین کارو کردم گوشی گذاشتم جای که روی دستگاه ساخته شده برای گوشی و مشغول تمرین شدم یه هو دیدم ارتباطم با گوشی قطع شده و رفتم سراغ گوشی دیدم نیستش ،ذهنم شروع کرد به نجوا که گوشیم دزدیده شده و در حالی که اصلا نگران نبودم خودمو آروم کروم رفتم سمت در باشگاه که ببینم کجا ارتباط گدشی وصل میشه دیدم وصل شد پس فهمیدم گوشیم هنوز توی باشگاست فقط جابه جا شده خلاصه اینقدر چرخیدم توی باشگاه که دیدم گوشیم یه جای پرت گذاشته شده و فهمیدم که کار هر بنده خدای بود اشتباهی با گوشی خودش حملش کرد و وقتی فهمید گوشی خودش نبود همون جا گذاشتش
خلاصه بخیر گذشت و از ظهر تا الان همش ذهنم میخواست بگه که گوشی یارو میخواست بدزده ولی منی که خودم بارها برام پیش اومده که وسیله ای رو بدون قصد اینطوری جابجا کنم مدام به ذهنم و نجواهاش میگم که بابا من خودمم همین کارو قبلا انجام دادم و اینطوری ذهنمو آروم میکنم که از فرکانسش بیام بیرون ..و البته که راجب این قضیه با هیچکس صحبت نمیکنم چون میدونم راجب هر چیزی صحبت کنی فقط داری فرکانسشو بیشتر میکنی و این یک قانون است ..
سپاسگزارم از شما استاد بینظیر
بسم الله الرحمن الرحیم
27 بهمن 1397
ردپای روز دهم سفرم
سلام، سلامی گرم و تازه با بویی پر از معجزه
حالم خیلی خوبه خداروشکر
اولین بارم هست این فایل ارزشمند استاد را میبینم و گوش میدم، مثل تمام فایل های گران بهای استاد، این فایل هم یک پازل از پازل بزرگ ذهنی و روحی من را کامل تر و با تکرار این آگاهی، پر رنگ تر و بولدتر از همیشه میشه.
به خوبی یادمه که استاد توی قسمت ” فایل رایگان، هدف 2 ” در مورد “قدرتمندترین” فرکانس صحبت کردند، “کلام””
هیچ فرکانسی قدرتمندتر از فرکانس کلام نیست. کلام زبانیه و هم تجسم
” تجسم”، “فکر” همه ی این ها بعد از “صحبت کردن” میاد.
صحبت کردن با خودت ( اگر هم فرکانسی را نزدیکت نمیبینی) با هم فرکانسی (های) خودت
و این ویژگی افراد ثروتمند و موفقِ که، صبح تا شب در مورد “خواسته ها” و “اهداف مقدسشان” صحبت میکنند، چون به خوبی میدونند که با “صحبت کردن” در مورد “خواسته ها” “زیبایی ها” اونها را بیشتر به زندگیشون دعوت میکنند و با هر رسیدن به “احساس خوب” در مورد اون خواسته، اون فاصله فرکانسی که بین “درخواست” تا “دریافت” را کم و کمتر میکنه و همینه که اول توی ذهن به اون خواسته یا هدفشون میرسن و بعد وقتی که در دنیای مادی به واقعیت می پیونده، طبیعیه!
شگفت زده نمیشن.
مثل خیلییی ها بوده که جایزه های میلیونی را برنده شدند ولی وقتی توی تماس تلفنی زنده با اون فرد “خوش شانس ” تماس گرفتند، اون کسی که برنده شده “فقط” خوشحاله همین و کسی که شگفت زده شده اون کسیه که تماس گرفته! (لبخند)
آره ”
خوش شانسی” را خودمون با توجه بر “نکات مثبت” و “زیبایی های خودمون” و “ماندن در احساس خوب” رقم میزنیم از نظر بقیه ناممکن یا حتی معجزه است ولی برای ما ( ثروتمندان واقعی ) فقط نتیجه ی طبیعی کاریه که آگاهانه و حتی بعد از مدتی که با بارهاا تمرین جوری که جزیی از وجودت میشه و بعدش به صورت ناخودآگاه و یا حتی در حالت پیش فرض یک مثبت اندیش هستی انجام میدیم.
ما بزرگترین نعمت خدا را داریم، ” آزادی ”
تو آزادی که هر جور دلت میخواد فکر کنی تجسم کنی عمل کنی
چون تو،
تنها ” خالق و معمار ” زندگی خودت هستی.
هر “روز” به خودم میگم، بارها و بارها
این تویی عزیز دل من، که خالق 100% شرایط تک تک لحظات زندگیت هستی.
صفحه ی روبه روی تو، آینده ی تو یک بوم کاملا سفیده و این تویی که بایستی با زیباترین و با کیفیت ترین رنگ ها و شادترین رنگ ها، اون را “نقاشی” کنی به زیبایی تمام.
دوستون دارم.
به نام خداوند بزرگ با قوانین جالبش
سلام
امروز شد ده روز که من روزشمار تحول زندگیم رو شروع کردم.
این فایل ها واقعا گلچین شده و خیلی خیلی عالی و تکاملی هستند.
داره باهاشون عزت نفسم هم میره بالا.
اولین بار اونجا بود که گفتید صرفا فقط برای خوش اومدن دیگران کاری رو نکن و حرفی رو نزن.
من اینکارو خیلی در ارتباط با دوستام میکردم و تصمیم گرفتم دیگه کلا انجامش ندم و خیلی حس رهایی بیشتری دارم. باور اینکه من همینطوری که الان هستم، دوست داشتنی و خوبم و لازم نیست کارهای اضافه برای اینکه دیگران دوسم داشته باشند انجام بدم. لازم نیست حتما همیشه بهشون حس خوبی بدم و خوشحال و راضیشون کنم تا دوسم داشته باشن!
اتفاقا من گاهی هم خیلی رک و صریحم و دوستام از همین خوششون میاد و میگن تو دیگه هرچی بگی ما مطمئنیم نظر واقعیته و ادا درنمیاری. با اینکه گاهی ممکنه ناراحتم بشن اما بازم خوششون میاد.
پس حتما نباید مریم مقدس باشی تا ادم ها دوسِت داشته باشند. خودت باش. هم خود قشنگت هم خودی که طبیعتا یه ضعف هایی هم داره. اما با همه ی این ضعف ها باز هم لایق دوست داشته شدنه.
یکی دیگه شم این بود که حتما فکر میکردم باید صحبت کنم و شوخی کنم و سر صحبت هارو باز کنم تا دیگران ازم خوششون بیاد. وگرنه میگن این چقد ساکته و کنارم بهشون خوش نمیگذره!
کلا خیلی به خوشحال کردن دیگران اهمیت میدادم.
زیاد مشخص نبود، اما ذهنمو کامل درگیر میکرد.
خیلی دارم رو این کار میکنم که خودمو همینطوری که هستم تمام و کمال دوست داشته باشم و دوست داشتنی بدونم. لازم نیست کار خاص و اضافه ای کنم تا دیگران دوسم داشته باشند.
دارم سعی میکنم که اصلا نیازمند خوش اومدن هیچ کس نباشم. آزاد و رها باشم از نظر دیگران در مورد خودم.
خیلی حسش بهتره :)
در مورد این فایل هم، من یه مدته که واقعا اگاهانه تلاش میکنم چیز های بدو نگم و نشنوم هم.
این فایل توضیح خیلی کامل تر و جزئی تری از کنترل کانون توجه بود. که دقیقا یعنی چی و علت انجامش چیه.
اینکه مریم جان گفت اینجوریه که شما تبدیل میشین به یک ادم خوش شانس!،
راست میگین واقعا همینطوریه!
وقتی من تعهد میدم که فقط و فقط خوبی ببینم و بشنوم و بگم، خب همشم تو زندگی خوبی میبینم و میشنوم دیگه!
و اینجوری میشه که من واقعا یه ادم خوش شانس شناخته میشم! :)
خیلی خوشحال و شاکرم که تو مدار این سفرنامه قرار گرفتم
خداروشکر که روز به روز دارم از هر جهت بهتر میشم:)
هر کدوم از این قسمت هارو باید بارها دید و کل کامنتاشم خوند!
اینم از تعهدم به نوشتن کامنت در روز دهم، که دارم تو جاده و با 5 درصد شارژ و نت قطع و وصلی ثبتش میکنم :) بله تعهد اینجوریاست.
تازه فایلم تو همین جاده خوندم و دیدم. •-•
بنام فرمانروای جهان ها
سلام به استادِ جان و خانم شایسته زیبا
الله جاری سازد کلامم را…
چقدر حرفتون حق بود استاد
کافیه یخورده به آدم های اطرافمون عمیق شیم، بعد متوجه خواهیم شد که هر اتفاقی براشون پیش میاد از حرف هایی که به زبون میارن…
براتون مثال میزنم
من یه دایی دارم که تا الان چندین بار دزد وسایلش رو برده، یکی از عادت هایی که داره اینه که همیشه راجب به بیماری و کمبود صحبت میکنه، کمبود پول، کمبود نعمت، کمبود آدم خوب و….
حدود یک ماه پیش مادام سرش توی پیجهای حوادث بود، هروقت سرقتی میشد زود میرفت به همه نشون میداد که ببینید چطور سرقت کردن، ببینید چجور موتور، گوشی، ماشین، کیف فلانی رو دزدیدن…
مامانم نشسته بود بهش گفتم مامان جان ببین چه ساعتی این حرف رو میزنم، به زودی ازش یه دزدی حسابی میشه
دوستان دقیقا به 3 روز نشده بود که خبرش اومد موتوری رو که یک هفته بود خریده، نو نو از تو خونش بردن، با وجود اینکه کلی قفلو فلانو بیسار بهش بسته بود
خودم تعجب کردم از میزان دقت قوانین…
مامانم گفت جدیدا پیشگویی چیزی شدی
یکی از دوستام روی ماشین کار میکنه، ایشون وقتی ماشینش خراب میشه، میاد با آبو تاب تعریف میکنه که تو جاده بودم تایر ماشین کنده شده وااای خواست ماشین چپ بکنه فرمونر چرخوندم زدمش یه جدول، یجوری مهارش کردم خودمباورم نمیشد، و جالبی اینجاس که صبر نمیکنه تا بره توی جمعی و این حرفو بزنه، انقدر عشق اینو داره که راجب اتفاقات ناخوشآیند تعریف کنه که دقیقا بعد از وقوع حادثه با همه تماس میگیره و این خبرو به همه میرسونه
و جالبه بدونید که همیشه، بدون شک ماشینش یه عیب جدید بالا میاره، اتفاقات ناخوشایند و حادثه براش پیش میاد
چرا؟
چون دوست داره همیشه چیزی برای تعریف کردن به همه داشته باشه
چون میخواد اینجور بگه که من مرده روز های سختو، مرد بدبختی ها، و مرد حوادثم و….
فکر میکنه این یعنی بزرگی… نمیدونه داره خودش رو بدبخت میکنه، هرچقدر که پول در میاره خرج ماشینو اتفاقای زندگیش میکنه
البته اینو بگم ک من ایشون رو بلاک کردم که باهام در تماس نباشه و هروقت میبینمش به یه بهونه ای ازش فاصله میگیرم…
اره دوستان قانون داره دقیق عمل میکنه
بشدت دقیق، مو لای درزش نمیره…
جالبه که این ها خودشون فکر میکنن که بدشانس ترین آدم رو زمینن، میگن ما خرمون از کرگی دم نداشت…
شکر خدا که ما با این قوانین آشناییم
در پناه قادرِ مطلق باشد…️
روز دهم
روز شمار تحول زندگی من
چرا افراد خوش شانس هستند مثل من
خدایاااا شکرت که امروز صبح زود از ساعت 5:5 دقیقه ی صبح گاه شروع کردم به دیدن این فایل و خواندن کامنت دوستان در این قسمت
امروز صبح کمی دیرتر از همیشه از خواب بیدار شدم یعنی شب گذشته آنقدر کامنت خواندن من طولانی شد که دیدم ساعت از ده شب هم گذشته بنابراین از آنجایی که باید شش و یا هفت ساعت خواب شبانه ام تنظیم باشد تا بتونم به راحتی ساعت دل خواهم بیدار بشم بنابراین سحر گاه امروز م رو خوب ندیدم ولی در عوض وقتی چشمامو باز کردم دقیقا روبروی پنجره ی بالکن چشمم افتاد به ستاره ی درخشان درشت و پر نوری که همین طوری به من زُل زده بود … واااای خدایااا شکرت . نمیدؤنید چقدر ناز و نوازشش کردم کلی قربون صدقه اش رفتم و گفتم خدایااآاا شکرت که اول صبحی چشمم به چنین ستاره ای نورانی و درشت و درخشانی افتاد بخودم گفتم این ستاره ی زیبا و درشت و درخشنده ای که به من زُل زده همون ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی بلند و بیدار شده ی منه آخ جون .. واقعا چقدر من در هماهنگی کامل هستم .. فکرشو بکنید امروز فایل از شانس و خوش شانسی و مدار صحبت کرده و آنوقت منم با چنین ستاره ی قشنگی روزم رو شروع کردم .. واقعا مگه میشه !!!!???? مگه داریم تا این حد هماهنگی و همزمانی !!! بله بله بله میشه ….
البته از آنجایی که هر یک از سیارات و ستارگان و اجرام آسمانی انرژی های مخصوصی دارند و در اثر گردش این سیارات و قرار گرفتن در جایگاهی انرژی هایی به سطح زمین و ما انسان ها و هر آنچه که در کره ی زیبای ما وجود دارد ایجاد می کنند . خیلی به ستارگان نگاه می کنم و درخواست بهترین ها رو می کنم و یک نشونه ی خوبی برام هست … مثلاً ماه کامل و مهتاب انرژی پُر قدرتی برای جذر و مد و بالا آمدن آب و یا پایین آمدن آب دریا داره من این وضعیت رو بوضوح در جزیره ی کیش دیدم ..
یادمه دو سال پیش ( خرداد 1400 سال)به اتفاق و پیشنهاد یکی از دوستانم رفتیم جزیره ی کیش .. اولین شبی که اونجا رسیدیم آنقدر خسته بودم که
روی مبل خوابم برد .. دوستم داشت راجب آهو های اون منطقه صحبت می کرد و گفت سمت خونه مون یک محوطه ی وسیعی وجود داره که شبا اون آهو های قشنگ میان اونجا می تونیم ببینیم شون .. خیلی ذوق کردم ولی آنقدر خسته ی راه بودم که گفتم امشب اصلا نمی تونم برم اینا رو ببینم ولی در عوض صبح خیلی زود بیدار میشم می خوام با همه ی چی سلام و احوالپرسی کنم و می خوام صدای پرندگان رو بشنوم … همینکه اینا رو گفتم خوابم برد …
خدایاااا شکرت دوستان عزیزم ..همین که داشتم این مطالب رو براتون می نوشتم دوباره چشممم افتاد به آسمان جلوی پنجره .. سپیده دم هلویی نارنجی رنگ صبح رو هم دیدم خدایاااا شکرت که بعد از ستاره ی بخت و اقبال و خوش شانسی ام الان دارم لحظه به لحظه ی روشن شدن آسمان زیباییم رو میبینم خدایاااا شکرت(((((( دوستان عزیزم میدونم چیزی به اسم شانس و اقبال وجود ندارد ولی از آنجایی که همه چی از انرژی بوجود آمده و قدرت کلام هم بالاست سعی می کنم همه چیز رو با قدرت و ارتعاش بالای انرژی ارسال کنم و بقول معروف به فال و نیت خوب نگاه می کنم )))))
یعنی چند روزه که این ستاره ی درخشان رو از سر شب میبینم از اون قسمتی که ماه طلوع می کنه میبینم و صبح میرسه دقیقا پشت پنجره روبروی تختخوابم خدااایااااا شکرت و امروز بعنوان نشانه ی هدایتگر ستاره ی قطبی من هستش نشونه های خداوند رو جدی بگیریم و بهشون خوب توجه کنیم .. خدایاااا شکرت مرسی مرسی ستاره ی عزیزم که منو بسمت بهترین ها هدایت می کنی خدایااا برای این صبحگاهی تشکر و قدردانی می کنم خدایا شکرت
خلاصه از داستان دور نشیم . که هنوز سه چهار ساعت نخوابیده بودم که با صدای بلند بلند صحبت های دوستم بیدار شدم …دیدم دوستم سریع رفته روی بالکن داره با شنیدن یک صدای پرنده ای که فوق العاده زیبا بود ناز و نوازشش می کنه منم با شوخی گفتم .. گلشن جونننننن . اون پرنده ها هنوز بیدار نشدند آخعععععع. خخخ .. بزار بیدار بشن بعدااااا سلام و احوالپرسی کن .. بعدش منم شروع کردم بلند بلند به پرنده ها .. آهای پرنده ها بیدار بشید که گلشن از شماها زودتر بیدار شده … خخخخخ . بجای اینکه شماها ما رو بیدار کنید
گلشن اومده شماها رو بزور بیدار کنه .خخخخخخ بعدش صداشون رو با فاصله ی زمانی شنیدیم بخدا . واقعا هم صدای اون پرنده ی بهشتی فوق العاده خاص بود مثل چههه چهههه ی دیگر پرندگان نبود .. واقعا فوق العاده و بینظیر و زیبا بود.. آخعععععع الان که یادم میاد تازه می فهمم که انگار الان بیشتر در مدار درک. اون صدای قشنگ بهشتی هستم ..
بعدش دوستم گفت بریم سمت دریا چون هوا آنقدر گرم میشه که نمی تونیم بریم بیرون . (خرداد ماه بود). خلاصه ساعت هنوز پنج صبح نشده بود که راه افتادیم و پیاده روی سمت ساحل و کلی عکس های یادگاری لای آن نیزارهای گندمی پنبه ای بلند بلند عکس گرفتیم . خلاصه آنقدر پیاده روی کردیم و لذت بردیم که همانطوری خواب آلو خواب آلو رسیدیم ساحل صبح گاهی … وووااای هر چقدر از زیبایی این ساحل و آب و دریا و موج و رنگ سبز زیبای آب بگم کم گفتم وووااای محشر و بینظیر بود یک آلاچیق ساحلی با نیمکت های چوبی خوشکل و یک میز بزرگ ردیفی قرمز رنگ فوق العاده بینظیر بعدش یک کله گوسفند و بز رو با چوپان شون دیدم که داشتند رد می شدند واقعا منظره ی شگفت انگیز صبح گاهی فوق العاده ای بود.
.. خلاصه دوستم آنقدر از اون آب شفاف و زلال و اون محیط آروم و ساکت خوشش اومد که پرید توی اون آب شور .. وایی آنقدر داشت لذت می برد که به منم می گفت بیا توی آب . ولی من بخاطر اینکه هنوز خسته ی راه بودم ترجیح دادم از دنگ و فنگ بعد از مراسم شنا خودمو خلاص کنم . بعدش تا ساعت 9 صبح برگشتیم چون هوا فوق العاده داغ شده بود و منم یهویی گرما زده شدم و سرم گیج میرفت و همه جا رو سراب می دیدم.. ولی دوستم تا موقعی که برسیم خونه همین طور می سوخت و تنش به خارش شدید افتاد بخاطر اینکه آب دریای کیش فوق العاده شور هست و البته مفید ..
دقیقا دومین و یا سومین شبی که اونجا بودیم من به دوستم پیشنهاد دادم که چون امشب قرص ماه کامل هستش بریم شب توی ساحل بمونیم می خوام تا صبح مدیتیشن انجام بدم و بعدش طلوع و روی اسکله ماهیگرانی که با علاقه اونجا بودن رو ببینم ..
خلاصه شب کنار اون ساحل کنار اسکله موندیم . عجب مهتاب درشتی بود . باور کنید انگار کره ی زمین روبرومون بود .. آنقدر درشت و شفاف و خوشکل بود که اصلا فکر نمی کردم مهتاب جزیره ی کیش رو تا حالا کسی جای دیگه دیده باشه .. خودممم ندیده بودم .. آخه من به علم آسترولوژی هم علاقه دارم و مطالعاتی انجام میدم …. خیلی خیلی زیباست … چقدر مردم در آونجا تردد داشتن و چقدر رستوران و فست فوت و بادکنک و بادبادک و بستنی فروشی و موزیک و زیبایی و صدای صحبت کردن آدم ها و فریاد شادی بچه ها … صدای امواج دریا و آن زیبایی چراغ های کنار ساحل و اسکله و مغازه ها زیبایی آنجا را صد چندان کرده بود و ما هم همین طور کنار ساحل راه می رفتیم و تا اینکه آرام آرام خلوت شد و مردم رفته رفته کم شدند و رفته بودند و خلوت شد و چراغ های مغازه ها کم سو شده بودند . رفتیم توی اون آلاچیق های کنار ساحل روی نیمکت دراز کشیدیم ولی باورتون نمیشه آنقدر هوا سرد شد که احتیاج به کاپشن و پتو لازم بود یم .... هیچکس باورش نمی شد که در آن موقع فصل خرداد ماه سرد باشه … و توی روز هوای حدودااا 50 درجه . کنار ساحل در شب مهتابی أنقدر سرد بشه و بلرزیم از سرما .. خدایااآاا چه تجربه ی زیبایی .. پیشنهاد میدم به دوستان اگر احیانااااا در کنار ساحل شب خواستند بمانند حتما و حتما لباس گرم و پتو با خودتون ببرید حتی اگر در تابستان کیش بودید باور کنیدددددددد.. . به گرمای روزش نگاه نکنید . دقیقا دو هوای متفاوت کنار ساحل داره .. البته فقط کنار ساحل رو تاکید می کنم …خخخخ
خب تمام این داستان های خاطره انگیز زیبای کیش رو گفتم که بهتون بگم که در اون شب مهتابی سواحل زیبای جنوب تا صبح بیدار بودیم و دیدم که دریا همچنان بالا اومده بود یعنی وقتی سپیده دم صبح گاه در کنار ساحل بسمت اسکله راه می رفتیم (هنوز طلوع خورشید نشده بود) دیدم آب تا نزدیکی های آلاچیق بوده ولی الان تا اون پایین ها آب عقب نشینی کرده بود و خیس بود .. یعنی شب اگر روی شنزار بخوابید صبح میبینید آب اومده و از سرتون گذشته . خلاصه بهتون گفته باشمممممم .. خلاصه رفتیم روی اسکله طلوع بینظیر خورشید رو از پشت اون دریا دیدیم و عکس های حرفه ای کنار خورشیدی گرفتیم و هوای مطبوع و صدای مرغان دریایی رو شنیدم و با ماهیگیران خوش تیپ با قلاب های ماهیگیری و تجهیزات حرفه ای در سکوت کامل روی اسکله رو دید زدیم وخخ .. جمعیتی از ماهی های خوشکل رو توی اون آب شفاف دیدیم اون آب نیلگون سواحل خلیج فارس رو دیدم ..منم ذوق زده می شدم .. وووااای خدا یا. همین الان دلم خواست تا دوباره برم آنجا و با دقت بیشتر به این زیبایی ها نگاه کنم خدایااآاا خودت اجابت کن این درخواستم رو که در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیت و فرصت های جادویی و استثنایی با سلامتی و تندرستی و دل خوش و پول و ثروت و نعمت و برکت به جزیره ی کیش و قشم و سواحل سرخ قشم برم و یک سفر رویایی و جادویی و خاطره انگیزی رو تجربه کنم و سفر کنم .. و برای دوستان عزیزم که با اون چشمان خوشکل تون دارید کامنت منو می خونید این آرزوها و ستاره ی خوش شانسی و دعا هام هدایای شما عزیزان باد..
خب تا اینجای داستان رو براتون نوشتم البته فرداش رفتیم شنا توی منطقه ی مخصوص شنای بانوان و اونجا هم کلی شنا کردیم و هم آفتاب گرفتیم و سوختیم جاتون خالی و سبز. خخخخ آنچنان سوخته بودیم که دو روز نتونستیم لباس بپوشیم و بیایم بیرون .. پیشنهاد دوممم اینه که همیشه برای شنا در این منطقه برنامه شنای ساحلی و آفتاب گرفتن رو دقیقا بذارید برای روز آخر که می خواهید برگردید به تهران و یا شهرتون… چون مجبور میشوید دو سه روز تون رو برای گردش و لذت بردن از دست بدید..
خب دوستان این داستان زیبا رو تعریف کردم چون …..
امروز می خوام فقط و فقط روی اتفاق های قشنگ و نکات مثبت و خاطرات قشنگ و یا درس ها و آگاهی هایی که کسب کردم زُم کنم و بنویسم ..
خب دیگه امیدوارم حال دلتون الان دیگه خوبع خوب شده باشه و قدرت تصور و تجسممم تون عالی و عالی تر شده باشه .. دیگه الان آفتاب صبح قشنگ اتاقمو روشن و نورانی کرده ..خدایاااا شکرت دیگه باید برم دفترهامو بیارم شروع کنم به نوشتن ..دوستان عزیزم الان نوبت اونا شده . دفترهای نازنین ام منتظر من هستند ..
به امید اتفاق های قشنگ دیگه که براتون بنویسم و یا از کامنت های شما دوستان عزیزم دریافت کنم بهترینع بهترین اتفاق های قشنگ و لذت بخش رو براتون آرزومندم
خدایااآاا سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
IN GOD WE TRUST
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته مهربان و تمام اعضای این خانواده صمیمی و عالی. من هم کم و بیش درگیر این روند بودم و بعضی اتفاقات نامطلوب رو حتی چندین بار در جمع های مختلف تکرار میکردم.
دیروز تصمیم گرفتم که خودم رو برای همیشه اصلاح کنم و اونقدر تمرین کنم این روند رو تا جزیی از سبک زندگی و رفتاریم بشه.
دیروز موقعیتی پیش اومد برخلاف گذشته از خودم و موفقیتم در ترک شبکه های اجتماعی صحبت کردم و به اطرافیانم گفتم که تمام پیج هامو دی اکتیو کردم تا روزی که مطمین شم وابستگی بهشون ندارم. اولش از نگاه بقیه حس ترس داشتم که نه من همیشه باید ناله کنم پیش بقیه. تا با بقیه همدردی کنم. ولی بعد محکم به خودم گفتم نه! نیازی نیس همیشه من پیرو جمع باشم این متضاد بودن علاوه بر تاثیر مثبت بر خودم، حتی میتونه تاثیر بسیار مثبتی رو اطرافیانم بزاره. شاید اونا هم ازینکه وقت زیادی رو صرف شبکه های اجتماعی کردن ناراحتن و با این اقدام من و بیان این موفقیت من ، اون ها هم ترغیب بشن که اگر احیانا وابستگی دارن به راحتی کنار بزارن و به خوبیها و قشنگی های دنیای واقعی بیشتر توجه کنن.
دیروز که از خودم و دستاوردام بطور مثبت صحبت کردم خیلی حسم به خودم خوب و عالی شد و تصمیم دارم که تمام تلاشم رو کنم تا دیگه جز کلام نیک بر زبانم نیارم.
و اینکه این تمرین رو برای گفتگوهای ذهنیم هم انجام بدم و افکارمم رو هم مثبت کنم
بی نهایت سپاسگزارم