اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یکی از مواردی که خیلییییی به من کمک کرده که مرغ بقیه رو غاز نبینم اینه که اصن من نمیدونم بقیه مرغ دارن یا نه !
در واقع نداشتن فضای مجازی و ول نچرخیدن توی اینستا یکی از بزرگ ترین لطف هایی بود که من به خودم کردم و الان بیش از 3 سال هست که اینستا ندارم و واقعا نمیدونم بقیه دارن چیکار میکنن اصن
اما خب یه سری جاها هم هست که فکر میکنم مرغ بقیه غازه اما کجا
مثلا من موقعی که تمرین میرم و میبینم یه فردی مثلا قدرت بدنیش از من بیشتره میگم اا ببین اون زور داره من نداره پس اصلا فایده نداره اما خب این گفت و گوی ذهنه و من باید جهتش بدم
دلیل این موضوع مقایسه هست و در واقع علت مقایسه هم این هست که من ناخودآگاه فکر میکنم که علت موفقیت توی اون و ورزش که بسکتبال هست قدرت بدنیه
این در حالی هست که قدرت بدنی منم کم نیست و بدن آماده و عضلات ورزیده ای دارم ولی به علت متفاوت بودن تایپ بدن ها ممکنه یکی سرعتی تر باشه یکی قدرتی تر
اول از همه که باید اینو درک کنم که علت موفقیت هر فرد باور های درستش هست وگرنه الان زرافه ها باید قهرمان nba میبودن و فیل ها قهرمان وزنه برداری
اما ما ادما ویژگی های فیزیکیمون نیست که عامل برتریمون هست بلکه قدرت ذهنیمون هست
و اینکه من بیام و درک کنم تفاوت بین شبک بدن هارو ، تفاوت بین سبک بازی هارو ،
یه مثال قشنگی هست که میگه با یه تبر نمیشه مو کوتاه کرد و به یه تیغ هم نمیشه درخت قطع کرد و هرچیز کار برد خودش رو داره
ما ادما اغلبمون فکر میکنیم که اگه یه فردی قد بلند تر ازماست یه بدنش عضله ای تر از ماست اون بهتره در صورتی که برای یک سری کار ها قد بلند خودش به مسئله هست
یه مثال جالبی الان یادم اومد گفتم بزنم
چند وقت پیش خونه یکی از دوستان بودم پسر عموش اونجا بود و داشتیم باهم صحبت میکردیم و داشت میگم حاجی خیلی دوشت داشتم سیاه پوست میبودم ، اونا خیلی خفن تر ازما هستن و اصن خیلی باحالن
و من داشتم با خودم میگفتم که الان یه عالمه سیاه پوست هم توی جهان همینو برعکسشو میگن که میگن حاجی ای کاش من سفید پوست بودم و بعد دلایل خودشون رو میارن یعنی خیلی وقتا اصن مهم نیست ما چی داریم اصن ما اگه غاز هم داشته باشیم میگیم مرغ همسایه عقابه
و واقعا هم این مقایسه بی اساسه و به خاطر اینه که توی این مثال من نوعی فکر میکنم رنگ پوست عامل موفقیت هست یا عضلانی بودن بدن عامل موفقیته یا هزار تا چیز دیگه و این موجب میشه که خودم و توانایی هام رو نبینم و وقتی خودم اونا رو نیینم و ارزشمند ندونم هیچ کسی اونا رو نمیبینه و ارزشمند نمیدونه و اینه که هیچ نتیجه ای در زندگیم نمیگریم و استارت تمام این ماجرا ها از اون جایی شروع شد که من خودم رو یونیک ندیدم و اومدم مقایسه کردم
من باید این تغییر رو در شخصیت خودم ایجاد کنم که ارزش ویژگی هام رو نسبی نبینم و به اون مثل یک الماسی نگاه کنم که با تراشیدنش میتونم درخشنده تر و زیبا ترش کنم
یکی از درس های احساس لیاقت همین بود که مقایسه نکنیم
خیلی وقت ها بچگی م با دیگران مقایسه میکردم و البته با سرزنش
میگفتم فلانی باید خوشبخت بشه چون دختر یکی هست
فلانی باید جامدادی شکیل داشته باشه چون دختر فلان بابا با فلان شغل هست
ولی حالا که درس احساس لیاقت رو آموختم میگم من چون مقایسه میکردم حق درخواست و انتخاب رو از خودم گرفته بودم
شاید اگه فلان جامدادی به بابام میگفتم میخرید چون بابام خیلی دختری بود و برای رفاه و خوشحالی ما خیلی تلاش میکرد ولی افسوس که ما خودمون به خودمون ارزش نمیدادیم و درخواست نمیکردیم
امروز نوه دوستم با پدربزرگش رفته بود ماشین سواری و مبلغ بالایی خوراکی براش خریده بود وقتی احساس رضایتشون رو دیدم یاد بابام افتادم خیلی دوست میداشت بچه م رو ببره مغازه و هرچی دلش میخواد بخره ولی من به بچم سپرده بودم نباید بگی چیزی میخوای و فک میکردم کار درستی هست
ولی هم باور محدود کننده به بچم دادم و هم بابام رو از احساس ارزشمندی که دل نوه ش رو خوشحال کرده محروم کردم.
روح بابام شاد ولی خوب دیگه گذشته و از الان به بعد رو باید با آگاهی عمل کنم
سلام و عرض ادب خدمت استاد دوست داشتنی و عملگرام و خانم شایسته ی نازنینم، دورتون بگردم از ذوق دلم میخواست بلند بگم آااااااخ جونم، هورااااا، فایل جدید!!!! استاد جونم سال نو میلادی بر شما و خانوم شایستهی نازنینممم مبااااارک..
الهی صد هزار مرتبه شکرت برا اسکن دوباره ی خودم و اصلاح نشتی های فرکانسیم، استادجونم منم در مورد خانواده همیشه قیاس میکردم، همیشه میگفتم خوش به حال فلانی باباش مهندس، چقدر باباش براش هدیه های لاکچری میخره، چقدر دانشگاهی که میره و استادایی که داره خاصن!!! یا اینکه چرا برادرهای من اینجورین بخدا، برادرهای مردم رو ببین برادر های منم ببین!!! (الهه جونم اگه باور کنی که خودت خالق زندگیتی به احساس بی نیازی و رهایی میرسی، اگه احساس کنی که میتونی اینقدر ثروت و اعتبار نیک رو برا خودت خلق کنی و به خودت یاد آور بشی که خالق لحظه به لحظه ی زندگیتی، به شدت هوشمند میشی روی اینکه بخوای عمر نازنینتو بزاری برا خوشبحالش ها و عوامل بیرونی! شروع میکنی به نوشتن و تمرکز و توجه آگاهانه روی خواسته هات و اون وقته که بوم بوم نتایج وارد زندگیت میشه.)
خوشبحال فلانی چقدر خونواده ی همسرش بهش احترام میزارن و براشون عزیز، ( اگه من بخوام احساسمو گره بزنم به رفتارهای دیگران، یعنی سند نابودی خودموبه دست خودم امضا زدم و الی الابد اسیر ناخواسته های بیشتر و بیشتر میشم. خدا رو شکر که مدتهاست تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و خدا رو هزاران مرتبه شکر که از در و دیوار انسانهای نازنینی دارن میان تو زندگیم که از دیدنشون لذت میبرم و خدارو هزاران بار سپاس، سپاس، سپاس..)
خوشبحال بچه های ارشدمون که رفتن و دکتری گرفتن ( الهه جونم اگه واقعا دوس داری دکتری رو تجربه کنی، کمر همت ببند و از همین الان زمان هاتو دریاب و با خلقش خودتو خوشحال کن)
خوشبحال فلانی که اینقدر قوی و محکم و کلی هم نتیجه داره تو زندگیش ( الهه جونم شما داری میوه ها رو میبینی ریشه ها رو هم ببین عشق من/ تو هر حوزه ای که دوست داری از خداوند هدایت بخواه و ریشه هاتو بگستران)..
درمان مرغ همسایه غازه:
1ـخیلی مهمه که حواسمون باشه که داریم به چی توجه میکنیم؟! تمرکز بر زیبایی ها منجر به تقویت زیبایی ها توی زندگیمون میشه و احساس رضایت رو در ما بیشتر و بیشتر میکنه/ توجه آگاهانه روی دلخواسته هامون، سیکل ورود دلخواسته های بیشتر به زندگیمون رو فراهم میکنه/ تمرکز گذاشتن بر روی مسائل با رویکرد حل مسئله، از راه رسیدن نشونه ها و هدایت ها، رشد و راحتی بیشتر رو برامون به ارمغان میاره/ نوشتن زیبایی ها و نوشتن چیزهایی که دوست داریم و نوشتن سپاسگزاری هم، یکی از میانبرهایی هست که میتونیم سوت بزنیم و لذت ببریم.
به هرچیزی توجه کنیم، از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه
2ـپذیرش صد در صد مسئولیت زندگیمون یعنی قدرت رو از همه گرفتن و باور به اینکه خالق زندگی خودم هستم ؛ پرداخت بها برای رسیدن به خواسته هامون/ خیلی مهمه که من انتظار چیو دارم؟ انتظار دیدن زیباییها/ من چه واقعیتی رو دوست دارم بسازم، شرایط کیلو چند؟! من خودم خالق شرایط هستم/ من مسئول شرایط زندگی خودم هستم، پس مداوم آنالیز، اصلاح و بازبینی کنم.
3ـ مقایسه ی خودم با دیروز خودم/ انصراف از شبکه های اجتماعی و تمرکز روی یونیک بودن خودم و داشتن سبک زندگی شخصی خودم.
4ـ تغییر زاویه ی نگاه و یافتن الگوهای مناسب و تغییر افکارم در تمام جنبه های زندگیم ..
استاد جونم سپاسگزارم برای ضبط فایل جدید و گفتگوهای ارزشمندتون/ سپاسگزارم برا لذت آزادی/ سپاسگزارم برا جلوگیری از نشتی فرکانسی/سپاسگزارم برای گرفتن افسار افکار محدود کننده/ سپاسگزارم برای توجه، تجربه، ارتعاش، واقعیت…
مرسی که همیشه الگوی بارز عمل کردن به افکار و منش بینظیرتون هستین، یکتاپرستی بینظیره بینظیر، هزاران بار سپاس، سپاس، سپاس…
خدایااا شکرت که ابتدای اومدن فایل جدید من این فایل رو دارم گوش میدم و خدایا شکرت که دوباره آگاهی های جدید اومده خدایا شکرت که هر روز پر انرژی تر از روز قبل استاد برامون آگاهی های ناب میاره خدایا شکرت که استاد خدا از طریق شما با من حرف میزنه خدایا شکرت که استاد من این مسیر رو انتخاب کردم و چقدر حس میکنم سبکم استاد و مسیر ها داره باز میشه انگار روحم داره نفس میکشه با آگاهی های این سایت
استاد سپاسگزارم بابت اینکه اینقدر ریز بینانه همه چی رو بیان میکنید خدایا شکرت که استاد دارم یاد میگیرم با این فایل برای داشته های خودم ارزش بیشتری قائل بشم استاد از دوره لیاقت به اینور من اینو یکسره دارم تمرین میکنم فقط داشته های دیگران برام بزرگ نباشه که تمرکزم روی حال خوب خودم با داشته هام و خوشبختیم باشه اینکه اینجایی که هستم سالها پیش یه آرزو بود برام و با دوره های شما الان به اون ها رسیدم و الان به جای حسرت خوردن برای داشتن اون آرزو ها دارم لذت میبرم از داشتنشون خداروشکر میکنم که امشب دقیقا قبل از اومدن تو سایت با یه چالش قدرت عزت نفس روبرو شدم که تونستم با حس خوب اون چالش رو به پایان ببرم
خدایا شکرت که بهترین حال رو توی این لحظه دارم خدایا شکرت بابت تک تک ثانیه های زندگیم خدایا شکرت برای شهر زیبایی که دارم خدایا شکرت بابت خونه پر از عشق و زیبایی که دارم خدایا شکرت که کلی تجربه های زیبا توی این مدت درس ها و دوره های استاد داشتم و دارم
خدایا شکرت که در نقطه ای که هستم دارم حس خوب میگیرم و حال خوب رو تجربه میکنم خدایا شکرت
مرسی استاد عزیز بابت این آگاهی دقیقا اون زمان ها که وارد دوره های شما نشده بودم تمرکزم یکسره روی منفی ها بود و یکسره منفی و منفی و الان که به این آگاهی ها رسیدم حتی جاهایی شرایطی باشه منفی تمام تلاشم رو میکنم که مثبت هاشو ببینم
و دقیقا من امشب قسمت های مثبت این چالش رو تمرکز کردم دیشب قبل از حل این چالش اهرم رنج و لذت رو برای تصمیمم بررسی کردم و واقعا این اهرم رنج و لذت نتیجه عالی داد استاد جانم
واقعا شکر داره بودن من توی این نقطه از حس ارزشمندی و حس عزت نفس و اینکه چقدر این دوره احساس لیاقت مثل اسمش ارزشمند هست و استاد خداروشکر که چنان با شما ارتباط عمیق روحی میگیریم که هر وقت نیازمون هست فایل مورد نظر در لحظه میاد اون فایل
خدایا شکرت که یاد گرفتم تمرکزم روی مثبت های همه ماجراها هست خدایا شکرت که دارم زیباترین لحظه ها رو در هر سناریو سازی یا جهان اطرافم میبینم
خدایا کمکم کن شکرگزارتر باشم خدایا شکرگزاری برای داشته هام رو درونم هر روز بیشتر و بیشتر کن
خدایا کمکم کن هر روز این مثبت اندیشی و زیبا ببینی و مثبت بینی رو درونم بیشتر تقویت کن
زیبا دیدن واقعا یه هنر هست تمرکز بر نقاط مثبت هنر هست
پس همینجا یه استپ کنم و از خودم بپرسم به چه چیزی توجه میکنی؟؟
زمانی که من این سوال رو هر لحظه از خودم بپرسم روتین ذهنم میشه و بهم یادآوری میشه که بهتر ببینم و توجه ام رو ببرم روی نقاط مثبت افراد اطرافم و بتونم این مدلی با این سوال کنترل توجه و تمرکزم رو به دست بگیرم
سلام استاد جان آرزوی سالی پربرکت ،پر از اتفاقات عالی ، سلامتی و سعادت رو در کنار مریم جان براتون دارم ، سپاسگزارم برای این فایل باعث شد در عملی کردن تصمیمی که گرفتم مصمم تر بشم.
به لطف خداوند سالهاست اینستا ندارم ، واتساپمو هم پاک کردم فقط تلگرامو برای آموزش هایی که خریدم و گاهی استفاده میکنم دارم، بدون هیچ گپ و گفتی درونش. به اخبار ایران و دنیا هم کاری ندارم و چون شهری دور از محل تولدم زندگی میکنم تقریبا ارتباطاتم به جز با خواهر برادرهای خودم و همسرم که اونم بسیار کمتر شده ، نزدیک صفر شده. راضی هستم و دوست دارم اگر قراره ارتباطی بعدها با افراد دیگه ای شکل بگیره انسانهای مثبت و توحیدی و موفق باشن.
چندروزی هست تصمیم دارم تو دفتری که تهیه کردم تمرکز کنم روی نکات مثبت همسرم ، دخترم، اطرافیانم ، رفتارهای زیبایی که دوست دارم ، از هر شخصی که باشه رو بنویسم . حتی درباره خودم هم بنویسم، نعمتهامو بنویسم ، اتفاقات خوبی که تو زندگیم افتاده و میفته ، معجزه های زندگیمو ، موفقیتهای حتی بچه های سایت رو ، آنچه در زندگی شما و رفتارهای شما و مریم جان میبینم ، میخوام مکتوب کنم در واقع یه تمرکز واقعی و بیشتر روی داشته هام و هر نکته مثبتی داشته باشم چون معجزه هاشو دیدم، الان که اینهارو مینویسم یسری ایده ها هم اومد تو ذهنم ، و صحبتهای شما باعث شد بخوام مصمم از صبح که بیدار میشم این کارو انجام بدم .
نتایج تمرکز بر هر چیزی واقعا برای ذهنم مشهوده اما کمی مقاومت داشتم نسبت به مثبت اندیشی در مورد بعضی از چیزها با صحبتهای شما شکست اون مقاومت ها ، احساس سبکی دارم، احساس بودن در مسیر درست، خداوند با این صحبتهای شما تاییدم کرد.
در پاسخ به سوالهای خانم شایسته
1. چه تغییراتی باید در شخصیت خود ایجاد کنم؟
سعی کنم به الهامی که برای تمرکز بر هر آنچه زیباست و دوست دارم، عمل کنم و هر روز چند زمان کوتاه بهش اختصاص بدم، از حتی روزی چند مورد تمرکز اگاهانه ای که مکتوب میشه شروع کنم و نتایج این توجه و تمرکز رو حتما بنویسم و مثل قبل نذارم یادم بره بیشتر اتفاقات زیبایی که در نتیجه احساس خوب در زندگیم رخ داده
2. چه مهارتهایی را یاد بگیرم و بهبود ببخشم؟
برای من مهارت تایید نشانه ها و نتایج کنترل آگاهانه کانون توجه ام و یاد آوری قانون ، اینو باید خیلی روش کار کنم.
3.و قدم اول را از کجا بردارم؟
از تحسین کسی که هر صبح توی آینه میبینم و عاشقانه داره به سمت نزدیکتر شدن به رب ّ العالمین قدم بر میداره.
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین از هر دوی شما سپاسگزارم نگاهمو به زندگی بسیار متفاوت تغییر دادید و خیلی به چشم و هم چشمی سعی میکنم بها ندم ، تلاش میکنم به سبک خودم زندگی کنم درسته گاهی دیدن بعضی نکات در زندگی دیگران احساسمو به سمت نا جالب برده اما همیشه یادآوری آموزش های استاد عزیزم منو دوباره به اصلم برگردونده ، که من هرچه بخوام میتونم داشته باشم فقط باید با افکارم خلقش کنم . و نگاه از منظر قانون براحتی روم اثر میذاره وقتی از مسیر خارج میشم.
سلام ب استادجان عزیزم، استاد چه میکنید، هربار قوانین رو از زوایای مختلف بهمون یادآوری می کنید، چه شخصیتی میسازیم همه درکنار هم، واقعا سپاسگزارم، یعنی بعضی موقع ها میگم خدااایا این استاد از چه زاویه ای این مسئله ی روزمره ای ک هیچ کس بهش توجه نکرده بوده رو بیان میکنه الله و اکبر، چه لیاقتی دارم ک هم مسیر شما و آگاهی های شما هستم.
خب بریم سراغ نکات فایل
همیشه یه جایی بهتر از اونجایی ک من هستم، هست.
حرفای من:
بالاشهر تهران خیلی بهتره، آب وهواش بهتره، آدماش بافرهنگ ترن، کوچه هاش خلوت تر و زیباتره، پسراش بافرهنگ تر و مودب تر با شخصیت ترن.
من یه مدت این فکرو میکردم و جالبه تا امروزم همین فکرو داشتم، ینی امروز حین پیاده روی تو محل مون احساسم رو مقایسه کردم با موقعی ک دوساعت مسیرو میرفتم ک پارکهای تهرانو بگردم، ولی احساس یکی بود، اره من دوست داشتم اون تایم برم جاهای مختلف تهرانو بگردم، برم مناطق بهتر و آدمهای بهترو بگردم و حس خوبی میگرفتم، اون کار صرفا جهت دیدن زیبایی های بیشتر بود، دیدن آدمهای جدید، جاهای جدید، ثروت بیشتر.
انگار آدم تو هر برهه ای از زندگیش دلش یه چی رو می طلبه، اشکالی هم نداره، یه مدت دلش میخواد اصن تیپ بزنه بقیه بگم واااو چه خوش تیپ، یه موقع دوست داره با دوستاش بره بگرده، یه موقع دوست داره با تنهایی اش حال کنه، یه موقع میتونه از خوردن قهوه تو بالکن خونه شون بیشترین لذت رو ببره، اینو منی میگم ک تو بهترین کافه های تجریش هم رفتم قهوه خوردم سیر شدم پر شدم بعد الان از قهوه ای ک جلوی پنجره اتاقم میخورم لذت بیشتری میبرم.
یه مدت می دوییدم میرفتم کافه های تجریش قهوه بخورم ک هم ب باور فراوانی ام کمک بشه، هم از دیدن آدمای ثروتمند لذت می بردم، درصورتی ک همون قهوه تو محل خودمون قیمتش از 3 برابر اون پول کمتر بود، و حتی اصن نمیخواست این همه تو مترو اتوبوس بری هههه.
واقعا یه موقع هایی ب عقل انسانها باید شک کرد؛)ولی من واقعا احساس لیاقت میکردم، خوش بودم، دوست داشتم تجربه کنم، باید اون دوران رو می گذروندم و خودم میفهمیدم ک همین قهوه ای ک این روزا تو کافه ی محله تون میخوری همون مزه رو میده، ویترهاشم همون برخورد خوب و چه بسا محترمانه تری دارن، کیفیت شم فرقی نداره، ویو جاده میخوای ماشینارو ببینی، فضای بیرونی میخوای ک تو بارون بیرون باشی ک داره، کلییی کافه با کلیی حال و هوا داره و انصافا حالو هواش فرقی با اون کافه ها نداره.
من، ذهن من فکر میکرد هه تو کافه های محل تون دفتر ببری کافه یا هندزفری بزنی بشینی تودفترت بنویسی مسخره ات میکنن میگن این مسخره بازیا چیه، ولی دیدی تو کار خودتو کردی و هیچ کسی حرفی نزد و همش توهمات ذهن خودت بود ک ب پسرای محله تون می چسبوندی. دیدی قضاوت کردی.
پارکهاشم مثلا دوست داشتم برم بگردم، رفتم کلیی شو، ولی این روزا چنان لذتی از پیاده روی تو پارک محل مون میبرم ک بخدا اصن فرقی نداره با مسافرت فیلبند و اون جنگل ابر رو ب روم، اینو اتفاقا ب یاد خودم میارم تو پیاده روی هام ک لذت بیشتری ببرم. ک فکر نکنم اگر من فلان مسافرت ب فلان شهرو برم خوشبخت ترم، نه خوشبختی تو همین پیاده روی تو این هوای بهشتی با خداست، ک در مورد خواسته هات حرف بزنی و نسیم خنک بخوره ب صورتت.
اصن زیبایی های تهرانو هم ک رفتم گشتم خیلی تو ساختن چشم زیبانگر بهم کمک کرد، خب قبلش باورم این بود ک تهران و آلودگی هاش و کجاش بوده جاهای دیدنی اش، ولی الان من نظرم کاملا مخالف عه، اگه کسی ازم بپرسه میگم تهران کلییی زیبایی داره، کلی حالو هوای خوب تو کوچه خیابوناش داره، کلی تریل های خوب پیاده روی، کلی پارکهای جنگلی باصفاداره، کلی کوه و آبشار داره، کلی مردمای نازنین و درصلح داره.
بعدی
بام تهران خیلی قشنگه، کاشکی خونه ی ما نزدیک بام بود، شبا میرفتم ویو رو می دیدم.
حالا من بام هم رفتم، ولی لذتی ک دیروز از بعدازظهر و غروب خورشید تو بالاپشت بوم خونه مون بردم یه چیز دیگه بود، میدونید وصل بودم ب خدا، داشتم با خدا حرف میزدم و اشکم می اومد و می اومد، ب ماه و ستاره هاش نگاه میکردم و قلبم باز میشد.میگفتم خدایا من تو رو انتخاب کردم برای ساختم لحظات خوشم.
کاشکی خونه مون نزدیک پارک پرواز پارک نهج البلاغه دریاچه وووو اینا بود آدم میرفت صبح زود می دویید، شباش می رفتیم پیاده روی، می رفتیم دور دور.
تو از همین پارک محل تون شروع کن، برو پیاده روی، مکان هیچ فرقی تو احساس تو نداره، اونجا هم همین نسیم همین آب و هوا همین دارو درختا هست، اگر تونستی از همین پارک تون لذت ببری و چشم زیبابین و قلب سپاسگزاری داشته باشی تو هدایت میشی ب مکان های زیباتر.وقتی بی نیاز شدی بهش میرسی، مثل احساسی ک این روزا داری تجربه میکنی ک یهو تو پیاده روی ات میگی خدایا راضیییی ام ازت بخدا راضیی ام کردی من هیچ کمبودی تو زندگیم ندارم، ببخش ک گاهی ناسپاس میشم.
یه مدت دلم میخواست با لگ ورزشی و تیپ اسپورت برم بدو ام، همش غر میزدم تو این محله نمیشه، بزار بعدا ک رفتم یه جای خوب بهش میرسم و حسرت تو دلم بود، بعد چی شد یکی دو هفته ی بعد یه زمین چمن خیلی بزرگ روبروی خونه مونه دیدم یکی داره میدوئه از ساعت 6 صبح تا 8 ورزش میکنه، گفتم عهههه منم میخوام، رفتم ی روز برا پیاده روی، دیدم خانم هستن، دیدم لگ ورزشی پوشیدن، هیشکی هم هیچی نمیگه، کسی هم مزاحمشون نمیشه، از فرداش منم رفتم با لگم نه مامان بابام چیزی گفتن ک گیر بدن ب تیپم نه هیچ فردی از محل ب من نگاه بدی کرد، همش توهمات ذهنم بود، از اونم سیر شدم و گذر کردم، اتفاقا خیلی هم بزرگ و مناسب دوییدن بود، و چقدر خداروشکر کردم ک چنین امکاناتی تو محل مون هست.
بعدی
پدر و مادر فلانی خیلی باحالن، مامانش چه باهاش صمیمی عه مثه دوست شه، باباش چه ساپورتش میکنه، چه رابطه خوبی باهم دارن.
نمی خواستم مسئولیت رفتارهای خودمو ب عهده بگیرم، تمرکزم رو نکات منفی شون بود، خوبی هاشون رو نمی دیدم، یه موقع هایی ک با والدین فامیل مقایسه میکنم و می شنونم ک چه محدودیت هایی دارن میگم بابا پدر و مادر من فرشته ان بخدا اونا میگن پدر من اصلا اجازه نمیده ک پامو از خونه بزارم بیرون، یا من با مامانم این بحثای همیشگی رو داریم، بعد منی ک تو خانواده مون احترام بسیار هست، سکوت و آرامش بسیار هست، رابطه ی درصلحی داریم، اصن پدر و مادرم کاری ندارن کجا میری کی میای، من شب کفش کوهنوردی مو میزارم بیرون و میگم من میخوام فردا برم کوه، همین. اصن نه اعتراضی نه حرفی.
ینی همیشه از بیرون قضاوت میکردم و وقتی اومدم ب رفتارام فکر کردم و بیشتر تنها بودم تو زیرزمین خونه مون، خیلی ب رفتارام فکر میکردم، ینی این سکوت و خلوتی اطرافت هی فکرایی ب ذهنت میاره و تو هی میگی عه اینجا میتونم شخصیتمو بهتر کنم، اینجا این شرک رو دارم، اینجا با مادرم درست رفتار نکردم، هی برمیگردی ب خودت، و می پذیری ک آره منم بی عیب و نقص نیستم، و دیگرانم می پذیری ک عصبانی بشن، دادبزنن، اشتباه کنن، چون دیگه خودت رو پرفکت نمی بینی و یادت میاد ک اره منم ک دارم رو خودم کار میکنم منم اشتباه رفتاری دارم پس کسی رو قضاوت نکنم و ببخشم افراد رو.
وقتی اومدم رو نکات مثبت پدر و مادرم تمرکز کردم دیدم باباااا اینا فرشته ان بخدا، همین امروز تو پیاده رویم مامانم زنگ زد، سلام مامان جان خوبی؟ کجایی کی میای ؟ بیا گازو تمیز کن میخوام جاروبرقی بکشم، بعدم من یه ساعتو نیم بعد برم و اصلانم زنگ نزنه چرا نیومدی من منتظرم و اینا
حالا همین هفته ی پیش مادرمن زنگ میزد کجااااایی، با یه لحن طلبکارانه و…. ک اعصاب منم تو پیاده روی بهم میریخت و آرامشم رو می گرفت، منم یه آن فکر کردم گفتم شاید مقصر منم، شاید منم همچین درست رفتار نمیکنم، و بعدش با احترام گفتم مامان لطفا از این ب بعد زنگ میزنی پشت تلفن آروم صحبت کن، و تو این یکی دو هفته ای هی تمرکزم رو ویژگی های خوبش بود، مهربون تر شده بودم باهاش، بیشتر احترام میزاشتم و همین رفتارم ب خودم برگشت، ینی بعد قطع کردن تلفن تو پیاده روی امروزم گفتم خدایا شکرت بخدا این مادرمن فرشته است، فرشته. قربونش بررم من. باید مسئولیت رفتار و برخورد دیگران با خودمون رو به عهده بگیریم.
یا مثلا در مورد پدرم وقتی اومدم مسئولیت زندگیم رو خودم پذیرفتم و گفتم ناعمه اگه پول نداری قهوه بخری تقصیر خودته، تقصیر بابات نیست. تو مسئول زندگی خودت هستی. وقتی توقعم رو از بابام کم و کم کردم رابطه ام باهاش عالی شد، الان میگم میخندم بغلش میکنم و درعین حال اصلا ازش توقع ندارم و رفتارام از روی غرض نیست و بی منت دوستش دارم، برعکس خواهرام ک اگر بابا پول بده دوستش میدارن اگر نده رفتارشون عوض میشه.
پسرای محله ی ما اکثریت دودی ان، همش دست شون سیگار می بینم، یا تو کافه قلیون جلوشونه، یا همش سرشون تو اینستاست، اصن نیست اونی ک مطابق معیارهای من باشه. اصن پسر سالم و ورزشکار و اهل پیاده روی نیست کو نشونم بده.
الگوی تکرارشونده منه این مورد، چرا تو 5 تا روابط سطحی ام، 4 نفرشون اهل دود بودن؟ اره خیلی شرایط خوب دیگه ای داشتن ولی…. خیلی سخته ک بپذیری خودتی ک خلقش کردی، با توجه ات، با تنفری ک داشتی، با حساسیتی ک بخرج دادی، با ترسی ک داشتی. جهان دلش برات نمی سوزه جهان فقط افکارتو بهت ثابت میکنه ناعمه خانم.
منم تا میرم بیرون میگم ببین اصن پسر خوب تو این محل نیست، من ندیدم، حالا یادم میاد نشستم نوشتم چندتاشونو، کلیی پسر می دیدم چند وقت پیش ک می اومدن پیاده روی، پسرای سالم، چشم پاک ورزشکار. حتی ناعمه مگه همین 2 هفته پیش برای اون 3 تا پسر تو پارک محل تون تمرین آگهی رو نرفتی و چقدرم پسرای درست و سالمی بودن، چقدرم چشم پاک، معاشرتی وخوش برخورد بودن.چقد تحسینت کردن و یکی شون گفت با این ویژگی هایی ک دارید قدر خودتون رو خیلی بدونید، منم تشکر کردم و گفتم همه ما داریم ویژگی های اخلاقیاتی خوبی ولی فراموش کردیم و نادیده شون می گیریم.
اصن تا قبل از تمرین آگهی من تو ذهنم داشتم قضاوت شون میکردم، ینی روبروی صندلی من بودن با فاصله ی چند متری نگاهم میکردن، با خودم گفتم ای خداا ینی نمیشه من یه بار برم جایی نزدیکم پسر نباشه خلوت باشه اینا مزاحمم نباشن. خب دختر جون توهم نزن بشین سرجات اونا با توکاری ندارن ک مگه پارک شخصی تو عه؟؟ و ب ذهنم گفتم نه خیر من فرار نمیکنم میشینم همینجا بهت ثابت میکنم ک کسی مزاحم من نمیشه بشین راحت باش با این موقعیت. یه مدت نشستم و بعدش رفتم صندلی مو عوض کردم:/ چون من همش با خودم حرف میزنم، میرم تو تجسماتم، میگم میخندم رفتم ک مثلا نبینن منو.
باز ذهنم گفت تو هنوز از پسرا خجالت میکشی هنوز می ترسی، گفتم جااان؟ قلبم گفت میخوای تمرین آگهی رو براشون انجام بدی ببینی توهم زدی؟ و در عرض 3 دقیقه بعد رفتم جلوشون و خوندم و دیدم بله قضاوت بیجا کردم باز، و حتی دوست دارم اگر دیدم شون برم باهاشون صرفا جهت تعاملات انسانی معاشرت کنم،با پیشنهاد خودم چی میشه مگه ههههه
استاد واقعا این مقایسه کردن جهنم میکنه زندگی بهشتی مون رو. همین امروز من تو پیاده روی گفتم خدایا ببخش منو ک بیشتر اوقات ناسپاسم، بخدا الان من هیچچچچی کم ندارم، من الان خوشبخت ترینم، چرا یه موقع هایی ناسپاس میشم؟ یه موقع هایی نه بیشتر مواقع، واقعا چرا میزارم شیطان الکی الکی گنده کنه یه چیزیو، چرا نمی بینم این بهشت اطرافم رو.
سلامتی دارم، خانواده سالم و محترمی ک دارم، تو تو تو رو ک تو قلبم دارم، منو با نور قرآن ک آشنا کردی، فایلای استادعزیزم، دوره هایی ک دارم، آگاهی هایی ک هر روز بهم میگی و من یه ذره شخصیتم بزرگتر میشه، آزادی زمانی و فکری ک روزی آرزوم بود و تو عطایم کردی، رزقی ک بهم میدی، احترام و عشقی ک از شاگردم و مادرش دریافت میکنم، آرامشی ک با آیه های قرآنت ب قلبم وارد میکنی موقع نگرانی ها، اصن الان شیطان کجاست الان میخوام نتایجمو بکوبونم تو صورتش
کی الان بجای رفت و آمد اداره و کارهای متنفری اش در نهایت آسودگی با خدا جونش از صب اومده پیاده روی، اصن من دیگه نگران ساعت نیستم بخدا، شبا تا چند بیدار بمونم، صبا تا کی پیاده روی کنم تا هر وقت عشقم کشید، صبا بشینم تو پارک کامنت بخونم قرآن بخونم فایل گوش بدم و در نهایت آسودگی و خیال جمعی با ذهنی آرام و خالی کارایی ک عشقم میکشه بکنم. مگه من نیومدم این دنیا لذت ببرم؟؟ مگه من همین آرزو رو نداشتم؟ الان دارم آرزوم رو زندگی میکنم ولی یادم میره.
اگه من مغازه مو تحویل نمی دادم الان کجا بودم، داشتم چه شرایطی رو تحمل میکردم، اصن ب این حد از رشد شخصیتی می رسیدم؟ اصن وقت داشتم برای عبادت و تفکر در قوانین ات؟ اصن سر من خلوت بود بشینم با خیال راحت باهات دوکلوم حرف بزنم؟ اصن آرامشم کجا بود؟ چه آسان بودن برای سختی ها، چه چک هایی میخوردم و میگفتم خدایا معلوم هست کجایی؟؟
شبکه های اجتماعی
استاد من میبینم ب چشششم این رو و اصن مغزم سوت میکشه چطور آخه میتونید زندگی تون رو با دست خودتون نابود کنید، خوبه اهرم رنج قوی ای در من ساخته میشه و اصن سرمو بالا میگیرم میگم ناعمه خیلی ب خودت افتخار کن ک حتی روزی 10 دیقه هم حتی تو تلگرام وقت نمیزاری آهنگ دانلود کنی، حتی دموی آهنگ چرتا رو بازم نمیکنی از اسمش ردش میکنی میگی چی میگی برو بینم، من فقط دنبال آهنگهای مثبتم. ک الان 99 درصد آهنگا چرتو پرت.
اره می بینم این اینستا چه کرده با خواهرکوچیک من، بیشترین لباس بیشترین تفریحات بیشترین ساپورت رو میشه ولی راضی نیست ک نیست، همش غر، اینو میخره میگه نه چه فایده اونو ک ندارم، و اصلا نارضایتی میاره تو تمام زمینه ها از لباسی ک داره، غذایی ک میخوره، تفریحاتی ک داره، اطرافیانی و دوستانی ک داره، ناسپاسی فقط میتونم بگم ناسپاسی، و نتیجه اش کاملا واضح عه، افکار بد، احساس بد، کسل بودن، بی انگیزه بودن، همش غر زدن و خوشحال نبودن با هیچی.
بعد این مقایسه اصن باعث شده عزت نفسش خورد بشه، با اینکه از من 20 سانت بلندتر و هیکل توپری داره ک همه ازش تعریف میکنن ولی من یک بار ندیدم این دختر بره جلوی آینه از خودش تعریف کنه یا خودشو دوست داشته باشه.
و ارزش های درونی شون رو فراموش میکنن و میرن ته چاه. کاری ندارم بهش و هیچی نمیگم، خودش مسئول زندگیشه، نمیدونم خواهرام چقد میخوان چک بخورن، فقط میگم بخاطر همین اینستا، دارم میبینم هرچی گره هست تو کارشون، هرچی روابط بد، احساسات بد، دعواها، راضی نبودن از هیچی، خوش نبودن، چه بگم، خدا همه ی مارو ب راه راست هدایت کنه و همینه جهان ب من خونه ی کاملا اختصاصی جدای از خانواده ام داد و من فقط روزی دوساعت اینا می بینم شون، و حالم با خودم عالیه، قلبم روانم شاده چون خدا رو دارم، واقعا هرکس خدا رو نشناسه چه زندگی ای داره؟ اصن میتونه شاد باشه؟ میتونه راضی باشه؟
مرسی ک کامنتم رو خوندید:)))
استادجان ازتون ممنونم، چه فایلی به رایگان ب ما شاگردان تون هدیه دادین، بازهم از این کارا بکنید و ما رو مستفیض کنید، چون هرچی بگید کمه و ما فراموشکار. دوست تون دارم در پناه الله باشید.
خیلی لذت بردم از زندگیِ قشنگی که برای خودت خلق کردی ناعمه جان.
بعضی کامنتها رو حقیقتا با شوق میخونم.
چون حسم گره میخوره به حسِ نویسنده.
مثل کامنتهای تو.
مرسی برای مثال های عالی که مینویسی.
من وقتی میخونم تصویرسازی میکنم با نوشته ات.
چون خیلی خوب مینویسی.
انگار که دارم قصه و رمانِ خوش بیانی رو میخونم.
دوران نوجوانی به بعد تا سالیان دانشگاه و کمی بعدش رمان خونِ حرفه ای بودم، ایرانی و خارجی.
من عاشق قصه و داستانم.
برای همینه که فیلم و سریال و رمان و نمایشنامه رادیوئی رو خیلی دوست داشتم و دارم.
بعضی کامنتهای سایت منو میبره به همون سرزمین.
سرزمین قصه و داستان و نمایش که حسابی بهم خوش میگذره.
ناعمه جان.
بنویس که زیبا مینویسی.
خوش قلم هستی.
گزافه گویی نمیکنی.
میری سراغ اصل مطلب.
کیف میکنم هر بار از اگهی تبلیغاتی خودت مینویسی مخصوصا برای پسرها که قبلا نسبت بهشون گارد داشتی.
منم اینطور بودم زمان نوجوانی و جوانی.
الان که یه خانم 37 شدم هنوزم گاهی اون خصوصیات نوجوانیم اعم از خجالتی بودن، متعصب مذهبی بودن و … بالا میاد.
به خودم میگم خدا رو شکر که بزرگتر شدم…
فکرم بزرگتر شد.
فهمیدم میتونم طور دیگه ای هم به زندگی و پیرامونم نگاه کنم.
تجربیاتت رو که میخونم، دوست دارم همچنان بنویسی…
از قرارت با خودت برای قهوه نوشیدن در کافه ها، از ورزش ها مخصوصا پیاده روی و کوهنوردی که قبلا ازش مینوشتی، از زیرزمین خونه تون که شده سوئیت ویژه و انحصاریت که کلی خلوت لذت بخش با خودت و خدا برای خودت خلق کردی.
تحسینت میکنم برای شجاعتت در اقدام عملی.
تحسینت میکنم برای تک تک بهبودهات.
ممنونم ازت به طور ویژه برای کامنتهایی که با مثال و کاربردی مینویسی.
مثال ها، راهگشا و الهام بخش هستن.
اونجا که از روابط خانوادگیت نوشتی، از پذیرفتن مسیولیت های خودت در روابطت، از عدم دخالت در زندگی خواهرت و … تحسینت کردم که داری با قوانین زندگی میکنی و از حرف و کلام عبور کردی و به عمل رسیدی.
احسنت به تو.
نمیشه فقط بهت 5 ستاره بدم و برم.
باید برات مینوشتم تا قلب خودمم جلا پیدا کنه.
وقتی زیبایی میبینم، چیزی میخونم که منو به وجد میاره، حتما باید بنویسم تا اون زیبایی ها برام محکمتر و تثبیت بشن.
اینطوری لذتی که بردم و میبرم چند برابر میشه.
الهی شکرت برای کامنتهای خوب که روزیم میکنی بخونم و بنویسم.
در پناه نور عالمین باشی همیشه.
این سایت، نویسنده های شگفت انگیزی داره.
الهی شکر که مطالعه کردن کامنتهای سایت، روزیِ من میشه به لطف خدا.
سلااام سمانه ی عزیزم، مهربون، خوش قلب.اون آقا حافظ چه فیضی ببره از این مادر خوش قلب و آروم و درصلح. شما چه خانه ای رو گرم و صمیمی میکنید، فقط حضورتون در خونه کافیه برای خانواده تون.
بله سمانه جان خودمم وقتی رفتم بالا کامنتم رو خوندم متوجه شدم چه خوب با مثالها توضیح دادم و به خودمم خیلی کمک کرد وقتی دوباره خوندمش، از کامنت تون حس خوبی گرفتم، اینکه گفتید مثل رمان نویس ها با بیانی خوش می نویسید.قصه، داستان، نمایش رایویی، اینا نشانه بود برام.
منی ک در پی رسالتم هستم، ینی بیشتر افراد بهم میگن تو خوب صحبت میکنی، موقع صحبتم از دستام خیلی استفاده میکنم، خوب میتونم توضیح بدم مسائل رو، و میدونم این از توانایی های ذاتی ک خداوند بهم عطا کرده و رسالتم میتونه تلفیقی از این توانایی ها باشه، بارها تحسین شدم بابت کلام رسا و سلیسم، اینکه میگن میزنی توخال و میری سراغ اصل مطلب.
احساس میکنم ک رسالتم یک کار اجتماعی طوری میشه، نمیدونم تلفیقی از کوچینگ و مدیرت و شخصیت شناسی افراد، این روزا خیلی چسیبده بودم بهش، نشانه ها میگفت تقلا نکن، هدایت رهایی رهایی، سخته از لحاظ ذهنی ایمان ب غیب وقتی ذهنت میگه بدو دیر شد عقب موندی، باید این افسار اسب چموش رو بگیری دستت.
یه مدت مقاومت میکردم، لجبازی میکردم با جریان هدایت، می بینم کار پیش نمیره ک نمیره، میخوام با عقل خودم برم جلو، بلدم، ولی نمیدونم ک خدا پلن بهتری داره، راه تعیین نکن ناعمه.
خداروشکر ک کامنت های من الهام بخش بوده براتون، اینکه کمک کوچیکی کرده باشم برای بهبود شخصیت افراد باعث افتخارمه. ما همه از هم یاد می گیریم و این شخصیت رو بزرگ و بزرگتر میکنیم.
سمانه جان این حرفا رو هرکس در مدارش باشه می شنوه، مثلا همین بعدازظهر دو دیقه نشستم پیش خواهرام دیدم دارن در مورد پرتز لباشون میگن، هی مقایسه پشت مقایسه،هی دارن از بلاگرا و سلبریتی هایی ک دنبال میکنن صحبت میکنن، دیدم واقعا من هیچ حرف مشترکی ندارم با خواهرام خب این تقصیر من نیست چیکار کنم، ذهنم میخواست سرزنش کنه بگه یه دیقه بشین پیش خواهرت تازه اومده از یه کشور دیگه پا شده اومده، خجالت بکش.
دیدم سه تایی شون باهم خوشن، خب در مدار هم هستن بزار باهم خوش باشن، براتون آرزوی صمیمیت بیشتری میکنم، منم دو دیقه بعد هندزفری زدم رفتم ظرفا رو شستم.
میدونی من این حرفا رو این مثالا تو دل میمونه یه جورایی:)) دوست دارم بگم ک هم برای خودم قوانین مرور شه هم اگر کسی هدایت بشه ایده بگیره و تو زندگی خودش بسط ش بده، ازتون ممنونم ک بهم گفتید بنویس، چشم. اتفاقا هیچ ایده ای نداشتم و نمی خواستم بنویسم ولی اومد و اومد.
بازهم ازتون ممنونم میبوسم تون، هم شما هم اون حافظ کوچولوی عزیزو ک تو اون لباس زمستونی هاش جیگر و خوردنی شده، خوداااااای من کلاه شو ببین( با لحن خانم شایسته و همون ذوق و شوق می نویسم؛)) من غشششش برا بچه ها. در پناه الله خوش باشید در کنار خانواده تون.
ازتون ممنونم بابت لطف و تحسین هاتون شما خیلی قلب پاک و مهربانی دارید.
من هم تحسین میکنم مهاجرت شما رو، الخیر فی ماوقع بودن این تجربه، همیشه افرادی رو ک مهاجرت کردن رو تحسین میکنم، و می بینید هدیه ی خداوند ب شجاعان رو؟ خداروشکر برای شرایط آسانی ک در محل کارتون دارید و انقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
دوره عزت نفس رو بهم یادآوری کردید اهمیتش رو، من داشتم کمال گرایی میکردم، اینکه گفتید هفته ای 1 جلسه منم ازش استفاده میکنم، چون من هنوز تو همین جلسه ی اول گیر کردم انقدر ک نکات داره، یادمه 2 سال پیش تمرکزی روش کار کردم و عزت نفس قوی ای ساختم ک باعث شد تصمیمات جدی رو خیلی با اراده قوی بگیرم، رفتن در دل بسیاری از ترسهام، استعفا از کارم ک منطقه امنم شده بود و هزاران تصمیم کوچیک دیگه
مثل همین تمرین آگهی ک الان مقاومت هام خیلی کمتر شده، ب شما پیشنهاد میدم حتما انجامش بدین، هیچ اتفاق خاصی نمی افته، ب قول استاد ترسها فقط توهم اند، این تمرین قدرت آدمهارو تو ذهن مون کم و کمتر میکنه، نظر دیگران رو کمرنگ میکنه، شجاعتی ب ادم میده ک من هربار حس میکنم چند پله شخصیتم بزرگتر میشه، قدرت درونی اش رو حس می کنید، من قبلش ب خدا میگم خدایا من فقط میگم سلام بقیه اش با تو…
واقعا الان ک دارم مجدد دوره عزت نفس رو گوش میدم انگار حرفا جدیدن، قشنگ متوجه میشم دارم از دید وسیعتری، از بعد بالاتری ب جلسات گوش میدم، همونطور ک شخصیت من عوض شده قدرت آگاهی ها هم برام عوض شده، ازتون ممنونم ک این نشانه رو بهم دادین ک قدر این دوره رو بدونم و ارزش بدم بهش و توی برنامه ام بزارم.
دوست خوبم شماهم شروع کنید و بدون ترس از قضاوت، در مورد مسائل روزمره تون مثالهایی بزنید ک هم توی ذهن خودتون اون قوانین مرور بشه و هم ردپاتون برای دوستان دیگه الهام بخش بشه، چون همه ما توی روند بهبود شخصیت مون درگیر مسائلی هستیم، هیچ کس کامل و بی نقص نیست من می پذیرم ک کلی ایراد شخصیتی و رفتاری دارم ک درست نیست ولی در مسیر هستمو هر روز سعی میکنم کمی بهتر باشم، کمی شجاع تر، کمی مهربان تر، کمی صبور تر، کمی کنترل ذهن بیشتر، از خودم توقع زیادی ندارم، من انسانم و عجول، انسانم و کفور، حریص و کم طاقت، فراموشکار، می پذیرم و میدانم ک خداوند ب من کمک میکنه ک شخصیت بهتری بسازم او خودش بهم اخلاقیات درست و انسانی رو یاد میده، فقط کافیه من در مسیر درستم ادامه بدم.
من هم برای شما سلامتی و آرامش و رزق پربرکت از خداوند خواهانم، باز هم متشکرم، در پناه الله باشید.
خلی ممنون شما هستم بابت نکات بسیار ارزشمند که در این کامنت بیان کردید
منم بیشتر علاقمند شدم که روی دوره عزت نفس بیشتر و با تمرکز بهتر کار کنم و توانای هایم را پیدا کنم
و بی توانم در این بخش خودم را بهتر سازم
من فقط تمرین های جلسات اول دوم و سوم را گهگاهی انجام می دهم و چقدر برایم خوشایند و لذت بخش است
من قبلاً خلی از کار های که به تعویق می انداختم و تنبلی می کردم از انجام دادنش و هی امروز و فردا می کردم و بعداً کلا بی خیالش می شدم
اما وقتی این تمرین جلسه اول را نوشتم و کار های که به تعویق انداخته بودم را یاد داشت کردم
و دیدم که چقدر کار زیاد است که باید انجام شود ولی بهر صورتی اینها به تعویق افتاده است
منم شروع کردم اول از انجام دادن آنهای که ساده تر و راحت است و زمان کمتری برای انجام دادنش نیاز دارد
وقتی هر کدام از اینها را انجام می دادم می دیدم که چقدر احساس خود باوری ام بهتر می شود
چقدر ذوق و شوق انجام دادن کار های بعدی برایم بیشتر می شود
و سریع می آمدم هر کدام از این کار های که انجام شده است با قلم قرمز تیک می زدم و لذت می بردم
و بعداً دیدم که در مدت چند روز چقدر از اینگونه کار ها را من انجام داده ام
در حالیکه قبلاً برای انجام این گونه کار ها هزران نوع بهانه برای خودم می تراشیدم و می گفتم فردا انجام می دهم
بعدش می گفتم کی گفته حتما فردا انجام شود
حالا باز انجام می دهم
و همین گونه زمان می گذشت و من از انجام دادنش شونه خالی می کردم
اما حالا به لطف خداوند و تعهد که نسبت به خودم در دوره عزت نفس داده ام می روم به سمت اقدام کردن می بینم که چقدر خوب و راحت کارم انجام می شود و خلی هم لذت می برم و خودم را تحسین می کنم
ممنون شما هستم که باعث شدید منم اینجا راحت این نکته ها را یاد آوری کنم
من چند وقتی هست که زیر فایلهای جدید استاد نوشتنم نیاد ولی تصمیم گرفتم کسایی که دلی تحسین میکنم برای خودشان هم بنویسم تا هم من تمرکز بیشتری روی زیبایی ها داشته باشم و هم نشانه ای باشد برای دوستانم.
به قول استانبولی ها
آز اما اوز (az ama öz)
معنی اش اینه کم اما خاص، ارزشمند
چقدر قشنگ نوشتید و تحسین میکنم تمرکزتان به زیبایی ها را
اینکه تمرکزتان روی زیبایی های دریا ی جنوب بوده و طبق قانون بدون تغییر خدا به سمت زیبایی های بیشتر هدایت شدید.
تحسین میکنم شما را که حواستان به قانون بوده و خدا هم براتون نشانه فرستاده که بدان پشت صحنه ی این تبلیغات چه خبر است.
من خودم خیلی این پاشنه ارشیلم که همش مقایسه میکنم مخصوصا تو روابط خیلی حساسم
مثلاً یه زن و شوهری که میبینم باهم خوبن همش مقایسه میکنم با عزیز دل خودم خیلی دنبال نکات منفی هستم البته این بگم من خیلی بهتر شدم از وقتی که تمرکز صدرصدم گذاشتم روی دوره دوازده قدم من همش آدمی بودم که دنبال ایراد گرفتن از بقیه دیدن نکات منفی بودم ولی با تلاش زیاد خودم توانستم خیلی بهتر بشوم …
مورد بعدی اینکه من عاشق آشپزی کردن غذا درست کردنم از وقتی که دوره قانون سلامتی گرفتم خیلی سرد شدم نسبت به غذا درست کردن ولی همش با غذا درست کردن حالم خوب میشد یه مدت مشتری های عالی به سمتم هدایت میشدن خوب پول میساختم تا اینکه باز همش نکات منفی میدیدم که هی مشتری های من کم کم شد
همش به خدا میگفتم کمکم کن یه راهی بهم نشون بده تا اینکه این فایل زیبا شنیدم خدایا شکرت
جواب سوال گرفتم که باید تمرکز بزارم روی نکات مثبت کارم خدا خودش هدایت میکنه من به چیزای قشنگ زیبا
مرسی استاد عزیز که از وقتی که وارد سایت شما شدم روز به روز دارم تغییر میکنم بهتر بهتر میشم
“خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم میشود ”
سلام به استاد عزیزم و یارمهربان و دوستان بییینظیرم
چرا فکر میکنم مرغ همسایه غازه؟!
1.چون ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودم مقایسه میکنم. و در اغلب موارد اونارو بهتر از زندگی خودم میبینم.
2.بخاطر اینکه به نکات منفی و ضعفهای زندگی خودم و نکات علی الظاهر مثبت و قوت دیگران توجه میکنم.
3.برای سر پوش گذاشتن بر ناکامیهای خودم تو زندگی و عدم پذیرش مسئولیت اونا سعی بر منحرف کردن افکار دیگران از شکستهام و مقصر دونستن عوامل بیرونی برای توجیه خودم و دیگران از این ترفند ذهنم استفاده میکنه و خودش رو به آرامش لحظه ای میرسونه و منم غافل ازاینکه مسیر رو اشتباه دارم میرم افسار رو دادم دست ذهن و اونم میتازه تا قهقرا.
4.چون در اکثرموارد زندگیم رو با دیگران مقایسه میکنم. یک مقایسه نابرابر و ناجوانمردانه بدون اطلاع از باطن زندگی دیگران.
خدایاشکرت بابت این آگاهی ناب که استاد به بهترین شکل برامون موشکافی کردن
استاد عزیزم سپاسگزارم
+++++++++++++
استاد بدرستی به اغلب باورها و مثالهای رایج در فرهنگمون اشاره کردید
یه مثال دیگه که من میتونم بگم اینه که:
تو بچگی همیشه از پدرومادر ها این مورد رو میشنیدیم که یه بچه همسایه ای همیشه بود که همه ی کاراش مورد تائید والدین ما بود و ماهم کلا اشتباه بودیم و خییییلی شدیدا این مقایسه برا همه مون بود
آخرش هم نفهمیدیم اون بچهه کی بود؟؟!!
مثل همون کشور خارج که معلوم نیست کجاست؟؟!!
+++++++++++++
یه اتفاق بییینظیر الله اکبر خدایاشکرت
همین الان داشتم فایل رو گوش میدادم تو اتاق
استاد میگفت بجای مقایسه همسرمون با دیگران و توجه به نکات مثبتش
داشتم دنبال نکات مثبت همسرم میگشتم هنوز بهش فکر میکردم دیدم خانومم با یه سینی چای از نوع لیوانی و کشمش مخصوص ویه لبخند زیبا وارد اتاق شد
واقعا شوکه شدم گفتم استاد میگه بمحض اینکه شما به نکات مثبت توجه کنید از همون لحظه اتفاقات خوب رخ میده یعنی این…
++++++++++++++
تو عالم کارمندی اونم از نوع سیستم بانکی
همیشه بین همکارا این حرفا نقل مجلس بود که برا فلان مناسبت فلان بانک این مبلغ پرداخت کرده ولی بانک ما هنوز خبری نیست
این تجربه رو خییییلی از بانکها دارن که تو طول خدمت همیشه از این حرف و حدیث زیاد بود که میگن فلان بانک برا کارمنداش فلان کارو کرده
اوایل خدمت از قدیمی ترها میشنیدیم و باورمون شده بود که بانک بغلی برا کارمنداش بهتره
جالب اینه مدتی که گذشت و باسیستم آشنا شدیم
وقتی از دوستان بانکهای دیگه استعلام میگرفتیم
اونا میگفتن ما شنیدیم شما چند برابر دریافت کردید و ما عقب موندیم …
واین داستان همچنان ادامه دارد…
خداروشکر که بازنشست شدیم و دیگه تو مدار شنیدن این حرف و حدیثها نیستیم و خدا از بیییینهایت مسیر به زندگیمون برکت داده خدایاشکرت
درسهایی که از این فایل گرفتم:
_از همون جایی که هستی شروع کن به تغییر و دیدن نکات مثبت و توجه به زیبایی های اطرافت که قطعا راه اینه…
_نکات مثبت همسرم رو بیشتر ببینم و سعی کنم اصلا تو فاز مقایسه نرم و از داشته هام لذت ببرم و خدارو بابت نعمتهای زندگیم سپاسگزار ی کنم.
_به توانایی های خودم ایمان داشته باشم با دیگران مقایسه نکنم و خودم رو لایق دریافت نعمت های خدا بدونم.
_وقت ارزشمندمرو در شبکه های اجتماعی هدر ندم.
_از همه مهمتر مسولیت تمام اتفاقات زندگی ام رو بپذیرم و سعی در ایجاد بهبودهای هرچند کوچک ولی مستمر داشته باشم.
خدایا خودت یاری ام کن تا متعهدانه در این مسیر باشم و فراموش نکنم که هر مسیری با برداشتن قدم اول شروع میشود ولا غیر.
چقدر این صحبت ها در وهله اول برای من حال خوب کننده بود
به این موضوع پی بردم که هرگز مقایسه نکنم
هرگز چشم از نگاه کردن به زندگی دیگران بردارم و روند زندگی خودم را ببینم و با خودم و هر آنچه که دارم حال کنم
واقعا برای من خیلی لذت بخش است که آگاهانه روی خودم کار می کنم و می فهمم که همه چیز در دستهای من است
من خودم خالق این زندگی زیبای خودم هتم
همیشه باید مراقب ورودی های خودم باشم
در کنار این مراقب بودن باید و باید سپاسگذار خدای مهربان خودم باشم
باید و باید قدر دان تمام چیزهایی باشم که در اختیار من است
باید نعمت های خودم را ببینم و نگاهی به زندگی دیگران نداشته باشم یادم باشد که هر ک بنابر باور و اعتقاد و فکری که دارد شرایط زندگی خوب و یا بدی را برای خودش رقم می زند
پس دیگر چه لزوم دارد که بخواهم نگاه به همسایه داشته باشم زمانی که خودم می توانم با افکار و باورهای خودم بهترین آنها را داشته باشم
دقیقا وقتی که شکرگزار نعمت های خوبی که در اختیار خودم دارم باشم دیگر حواس و فکر من از سمت بدی ها برداشته
می شود
بهتر و بیشتر می توانم روی خودم کار کنم
بهتر می توانم به خوبی ها و نعمت ها دست پیدا کنم
ممنون خدای خوب خودم هستم که این قوانین ساده را به این خوبی و راحتی وضع کرده است و من می توانم با بهره گیری از آن به بهترین نتایج دست پیدا کنم
تمرکز خودم را هر زمان که روی مشکلات کار خودم می گذارم واقعا آن کار برای من سخت و مشکل می شود
در نهایت خسته می شوم و ان کار و یا فکر را رها می کنم
هر چه بیشتر و بهتر بتوانم تمرکز و حواس خودم را جمع کنم واقعا بهترین ها نصیب من خواهد شد
یک درس دیگر
یک درس مهم فوق العاده دیگر
قبول کردن و پذیرفتن تمام اتفاقات و وقایع زندگی خودم
من مسئول اتفاقات زندگی خودم هستم
من خودم رقم زننده احساس خوب و یا بد در طول روز و زندگی خودم هستم
آنوقت دیگر هرگز بهانه تراشی نمی کنم و به دنبال ساخت باورهای خوب خواهم رفت
خلاصه تمام این فایل را می توانم اینگونه برای خودم خلاصه کنم که همیشه و همیشه به دنبال زیبایی ها باشم و حال خوبی ها را ببینم
سلام خدمت استاد عزیزم سلام خدمت مریم شایسته عزیزم سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش
استاد عزیزم خیلی بینظیر هستید تمام فایلهاتون منحصر به فرده و کاربردی و به موقع
من هم در مورد اینکه همیشه مرغ همسایه را غاز بدونم این باور و دیدگاه را داشتم از کودکی
چقدر والدین دیگران را از والدین خودم بهتر میدونستم
خانواده و اقوام دیگران را بهتر از خانواده و اقوام خودم میدونستم
و همینطور
خواهر برادرهای دیگران
دوستان دیگران
کشور های دیگر را بهتر از کشور خودم میدونستم
همسر دیگران
فرزنذان دیگران
و خلاصه همیشه یه دیگران و شرایط و موقعیت دیگری بود که من از اونی که خودم داشتم را بهتر میدونستم
ولی خوب اگر با انصاف بخواهم بگویم در این سالهای اخیر و بخصوص امسال به هر ناخواسته ای هم که برخورد میکنم برمیگردم به خودم و اون ضعف را در خودم جستجو میکنم
خدارا بینهایت شکر که اخیرا خیلی از غصه هام کم شده وقتی بیرون از خودم را مقصر ندونستم خیلی از غصه هام و فشار ها و استرسی که به خودم میدادم کم شده
خدایا بینهایت شکر.
که البته صفر نشده باز هم این مرغ همسایه غاز هست هنوز در من هست که باید همیشه حواسم به خودم باشه هنوز خیلی از اوقات درگیرش میشم و به محض اینکه چنین احساسی می یاد در ذهنم سعی میکنم به نکات مثبت توجه کنم و همیشه از خودم سوالهایی که برام خوبه از خودم میپرسم و سعی میکنم به قلبم بر گردم و بگم مطمئن هستی که اینمورد بیرو ن از خودته یا نه باید دنبال یه چیزی در خودت باشی؟
استاد عزیزم
به نظرم دلیل اینکه فکر میکنم اوضاع در جای دیگه همسر دیگه وضعیت مالی دیگران رابطه دیگران شهر یا کشور دیگر بهتر است و چیزهای دیگر که بیرون از من بهتره اینه که..
احساس عدم لیاقت هست و دیگه اینکه وقتی مشکل را بندازم به عوامل بیرون از خودم خوب خیلی راحته چون اگر از خودم ببینم باید روی خودم کار کنم باید درونم و شخصیتم و تغییر بدهم که هم انرژی میخواد و هم جسارت میخواد و مطالعه و تحقیق میخواد و عمل کردن به اگاهی میخواد که خیلی مهمه
پس میرم سراغ راحتترین کار اونم اینه که مشکل و بندازم گردن عوامل بیرون
به نظرم ریشه تمام اینها باورهای محدود کننده هست و فرعیات
و راهکار اینه که، :
باید باورهامو را تغییر دهم دنبال اصل باشم بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم باید بیشتر مهارت احساس لیاقت و عزت نفس را یاد بگیرم و در عمل مسئولیت صد در صد تمام مسائلم را خودم به عهده بگیرم برای همیشه
اتفاقا دیشب با خواهرم و یکی از دوستانم رفته بودیم یه کافه کمی با هم باشیم اون دوستم خیلی موقعیتهای دیگری داره که من و خواهرم نداریم مثلا سیتی زن کشور آمریکاست و بیشتر در آمریکا زندگی میکنه و مثلا از نظر ثروت موقعیت بسیار عالی داره و چیزهای دیگه متلا روابط خیلی خوبی داره حتی با فرزندانش البته همسر ایشون چند سالیه به رحمت خدارفتند
دیشب موقع برگشت به خانه با خواهرم بودم با هم گفتگو داشتیم گفتم ببین این دوستمون درسته خیلی شرایط خوبی را داره… ولی اینا فقط به خاطر شرایط مالی یا فرهنگی خانواده اش یا همسر مرحومش یا کودکی اش نیست اینا به خاطر افکار و باورهای خودشه
مثلا الان واقعا این خانم به ساختن ثروت نیازی نداره که دنبال کسب و کار باشه ولی خداشاهد وقتی در ایران هست اونطور که من دیدم دنبال اینه که مثلا فلان زمینهاشون و تبدیل کنه به ساختمان یا ساخت و ساز کنه یا حتی دنبال کار شهرداری و کارهای دیگه بود که یکی از زمینهای کرج شون را مال. بسازند و دنبال سازنده و از اینجور کارها هست در حالیکه این خانم حدودا 70 سالشونه
به خواهرم گفتم ببین شاید خیلی ها جای اون بودند دیگه میگفت من سنی ازم گذشته به اندازه کافی و بیشتر از اندازه کافی ثروت هم دارم دیگه موقع استراحتمه
ولی چرا این دوستم اینجوری نیست چون خودش یه همچنین شخصیتی داره و به خاطر باورهایش هست و به خاطر خودشه و باوهاشه که این شرایط و تجربه میکنه
نمیگه همسرمم که نیست ولش کن دنبال دردسر نباشم
پس من به خودم رجوع کردم گفتم تو برو روی خودت کار کن و خوب خودت باش در هر. شرایط و موقعیتی که داری مقایسه نکن احساس قربانی نداشته باش و سعی کن بهتربن خودت باشی
این تجربه دیشبم بود که دوست داشتم اینجا بگویمش
من باید روی ضعف های شخصیتی خودم کار کنم روی باورهام کار کنم
و
این به من احساس خوبی میده که ساخت شرایط دلخواهم به دستان خودمه
خدایا بینهایت سپاسگزارم که من را خالق زندگی ام قرار دادی
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
یکی از مواردی که خیلییییی به من کمک کرده که مرغ بقیه رو غاز نبینم اینه که اصن من نمیدونم بقیه مرغ دارن یا نه !
در واقع نداشتن فضای مجازی و ول نچرخیدن توی اینستا یکی از بزرگ ترین لطف هایی بود که من به خودم کردم و الان بیش از 3 سال هست که اینستا ندارم و واقعا نمیدونم بقیه دارن چیکار میکنن اصن
اما خب یه سری جاها هم هست که فکر میکنم مرغ بقیه غازه اما کجا
مثلا من موقعی که تمرین میرم و میبینم یه فردی مثلا قدرت بدنیش از من بیشتره میگم اا ببین اون زور داره من نداره پس اصلا فایده نداره اما خب این گفت و گوی ذهنه و من باید جهتش بدم
دلیل این موضوع مقایسه هست و در واقع علت مقایسه هم این هست که من ناخودآگاه فکر میکنم که علت موفقیت توی اون و ورزش که بسکتبال هست قدرت بدنیه
این در حالی هست که قدرت بدنی منم کم نیست و بدن آماده و عضلات ورزیده ای دارم ولی به علت متفاوت بودن تایپ بدن ها ممکنه یکی سرعتی تر باشه یکی قدرتی تر
اول از همه که باید اینو درک کنم که علت موفقیت هر فرد باور های درستش هست وگرنه الان زرافه ها باید قهرمان nba میبودن و فیل ها قهرمان وزنه برداری
اما ما ادما ویژگی های فیزیکیمون نیست که عامل برتریمون هست بلکه قدرت ذهنیمون هست
و اینکه من بیام و درک کنم تفاوت بین شبک بدن هارو ، تفاوت بین سبک بازی هارو ،
یه مثال قشنگی هست که میگه با یه تبر نمیشه مو کوتاه کرد و به یه تیغ هم نمیشه درخت قطع کرد و هرچیز کار برد خودش رو داره
ما ادما اغلبمون فکر میکنیم که اگه یه فردی قد بلند تر ازماست یه بدنش عضله ای تر از ماست اون بهتره در صورتی که برای یک سری کار ها قد بلند خودش به مسئله هست
یه مثال جالبی الان یادم اومد گفتم بزنم
چند وقت پیش خونه یکی از دوستان بودم پسر عموش اونجا بود و داشتیم باهم صحبت میکردیم و داشت میگم حاجی خیلی دوشت داشتم سیاه پوست میبودم ، اونا خیلی خفن تر ازما هستن و اصن خیلی باحالن
و من داشتم با خودم میگفتم که الان یه عالمه سیاه پوست هم توی جهان همینو برعکسشو میگن که میگن حاجی ای کاش من سفید پوست بودم و بعد دلایل خودشون رو میارن یعنی خیلی وقتا اصن مهم نیست ما چی داریم اصن ما اگه غاز هم داشته باشیم میگیم مرغ همسایه عقابه
و واقعا هم این مقایسه بی اساسه و به خاطر اینه که توی این مثال من نوعی فکر میکنم رنگ پوست عامل موفقیت هست یا عضلانی بودن بدن عامل موفقیته یا هزار تا چیز دیگه و این موجب میشه که خودم و توانایی هام رو نبینم و وقتی خودم اونا رو نیینم و ارزشمند ندونم هیچ کسی اونا رو نمیبینه و ارزشمند نمیدونه و اینه که هیچ نتیجه ای در زندگیم نمیگریم و استارت تمام این ماجرا ها از اون جایی شروع شد که من خودم رو یونیک ندیدم و اومدم مقایسه کردم
من باید این تغییر رو در شخصیت خودم ایجاد کنم که ارزش ویژگی هام رو نسبی نبینم و به اون مثل یک الماسی نگاه کنم که با تراشیدنش میتونم درخشنده تر و زیبا ترش کنم
سلام و احسنت به کامنت تون
یکی از درس های احساس لیاقت همین بود که مقایسه نکنیم
خیلی وقت ها بچگی م با دیگران مقایسه میکردم و البته با سرزنش
میگفتم فلانی باید خوشبخت بشه چون دختر یکی هست
فلانی باید جامدادی شکیل داشته باشه چون دختر فلان بابا با فلان شغل هست
ولی حالا که درس احساس لیاقت رو آموختم میگم من چون مقایسه میکردم حق درخواست و انتخاب رو از خودم گرفته بودم
شاید اگه فلان جامدادی به بابام میگفتم میخرید چون بابام خیلی دختری بود و برای رفاه و خوشحالی ما خیلی تلاش میکرد ولی افسوس که ما خودمون به خودمون ارزش نمیدادیم و درخواست نمیکردیم
امروز نوه دوستم با پدربزرگش رفته بود ماشین سواری و مبلغ بالایی خوراکی براش خریده بود وقتی احساس رضایتشون رو دیدم یاد بابام افتادم خیلی دوست میداشت بچه م رو ببره مغازه و هرچی دلش میخواد بخره ولی من به بچم سپرده بودم نباید بگی چیزی میخوای و فک میکردم کار درستی هست
ولی هم باور محدود کننده به بچم دادم و هم بابام رو از احساس ارزشمندی که دل نوه ش رو خوشحال کرده محروم کردم.
روح بابام شاد ولی خوب دیگه گذشته و از الان به بعد رو باید با آگاهی عمل کنم
بازم خدایا شکرت از سایت و استاد و کامنت دوستان
درپناه حق
سلام و عرض ادب خدمت استاد دوست داشتنی و عملگرام و خانم شایسته ی نازنینم، دورتون بگردم از ذوق دلم میخواست بلند بگم آااااااخ جونم، هورااااا، فایل جدید!!!! استاد جونم سال نو میلادی بر شما و خانوم شایستهی نازنینممم مبااااارک..
الهی صد هزار مرتبه شکرت برا اسکن دوباره ی خودم و اصلاح نشتی های فرکانسیم، استادجونم منم در مورد خانواده همیشه قیاس میکردم، همیشه میگفتم خوش به حال فلانی باباش مهندس، چقدر باباش براش هدیه های لاکچری میخره، چقدر دانشگاهی که میره و استادایی که داره خاصن!!! یا اینکه چرا برادرهای من اینجورین بخدا، برادرهای مردم رو ببین برادر های منم ببین!!! (الهه جونم اگه باور کنی که خودت خالق زندگیتی به احساس بی نیازی و رهایی میرسی، اگه احساس کنی که میتونی اینقدر ثروت و اعتبار نیک رو برا خودت خلق کنی و به خودت یاد آور بشی که خالق لحظه به لحظه ی زندگیتی، به شدت هوشمند میشی روی اینکه بخوای عمر نازنینتو بزاری برا خوشبحالش ها و عوامل بیرونی! شروع میکنی به نوشتن و تمرکز و توجه آگاهانه روی خواسته هات و اون وقته که بوم بوم نتایج وارد زندگیت میشه.)
خوشبحال فلانی چقدر خونواده ی همسرش بهش احترام میزارن و براشون عزیز، ( اگه من بخوام احساسمو گره بزنم به رفتارهای دیگران، یعنی سند نابودی خودموبه دست خودم امضا زدم و الی الابد اسیر ناخواسته های بیشتر و بیشتر میشم. خدا رو شکر که مدتهاست تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و خدا رو هزاران مرتبه شکر که از در و دیوار انسانهای نازنینی دارن میان تو زندگیم که از دیدنشون لذت میبرم و خدارو هزاران بار سپاس، سپاس، سپاس..)
خوشبحال بچه های ارشدمون که رفتن و دکتری گرفتن ( الهه جونم اگه واقعا دوس داری دکتری رو تجربه کنی، کمر همت ببند و از همین الان زمان هاتو دریاب و با خلقش خودتو خوشحال کن)
خوشبحال فلانی که اینقدر قوی و محکم و کلی هم نتیجه داره تو زندگیش ( الهه جونم شما داری میوه ها رو میبینی ریشه ها رو هم ببین عشق من/ تو هر حوزه ای که دوست داری از خداوند هدایت بخواه و ریشه هاتو بگستران)..
درمان مرغ همسایه غازه:
1ـخیلی مهمه که حواسمون باشه که داریم به چی توجه میکنیم؟! تمرکز بر زیبایی ها منجر به تقویت زیبایی ها توی زندگیمون میشه و احساس رضایت رو در ما بیشتر و بیشتر میکنه/ توجه آگاهانه روی دلخواسته هامون، سیکل ورود دلخواسته های بیشتر به زندگیمون رو فراهم میکنه/ تمرکز گذاشتن بر روی مسائل با رویکرد حل مسئله، از راه رسیدن نشونه ها و هدایت ها، رشد و راحتی بیشتر رو برامون به ارمغان میاره/ نوشتن زیبایی ها و نوشتن چیزهایی که دوست داریم و نوشتن سپاسگزاری هم، یکی از میانبرهایی هست که میتونیم سوت بزنیم و لذت ببریم.
به هرچیزی توجه کنیم، از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه
2ـپذیرش صد در صد مسئولیت زندگیمون یعنی قدرت رو از همه گرفتن و باور به اینکه خالق زندگی خودم هستم ؛ پرداخت بها برای رسیدن به خواسته هامون/ خیلی مهمه که من انتظار چیو دارم؟ انتظار دیدن زیباییها/ من چه واقعیتی رو دوست دارم بسازم، شرایط کیلو چند؟! من خودم خالق شرایط هستم/ من مسئول شرایط زندگی خودم هستم، پس مداوم آنالیز، اصلاح و بازبینی کنم.
3ـ مقایسه ی خودم با دیروز خودم/ انصراف از شبکه های اجتماعی و تمرکز روی یونیک بودن خودم و داشتن سبک زندگی شخصی خودم.
4ـ تغییر زاویه ی نگاه و یافتن الگوهای مناسب و تغییر افکارم در تمام جنبه های زندگیم ..
استاد جونم سپاسگزارم برای ضبط فایل جدید و گفتگوهای ارزشمندتون/ سپاسگزارم برا لذت آزادی/ سپاسگزارم برا جلوگیری از نشتی فرکانسی/سپاسگزارم برای گرفتن افسار افکار محدود کننده/ سپاسگزارم برای توجه، تجربه، ارتعاش، واقعیت…
مرسی که همیشه الگوی بارز عمل کردن به افکار و منش بینظیرتون هستین، یکتاپرستی بینظیره بینظیر، هزاران بار سپاس، سپاس، سپاس…
به نام خدا
.
خدایا شکرت برای وجودت دوست عزیزم .
.
کاملآ درست گفتی . این خوشبحال گفتن های ما خیلی کار دست مون داده
همیشه در حالت مقایسه به جای اینکه خودمون را اصلاح کنیم
همیشه نکاه به مال و اموال دیگران
داریم
بله کاملا درسته … خوشبحال جاری ام که ماشین شاسی شوهرش براش
خریده ….. خوشبحال اون جاری ام
که اینقدر فعاله و هنرمند و اینقدر
مشتری دارد در حرفه ی آرایشگری …
اینها همه در ذهن من در ناخودآگاه من مرور میشوند
و جواب می دونی چیه ؟ عدم درک قانون. توجه به ناخواسته های بیشتر و بیشتر. مات و متحیر موندن از
کند رفتن روند رشد بیشتر ….
بعد تعجب می کنیم چرا اینقدر مشتری کمه آخه ؟
مشتری نیست ؟
چرا مردم . فامیل . همسایه ها به من لطف ندارند ؟؟
ووووو
پس مقصر خودمون هستیم باید به یاد داشته باشیم
که تا وقتی طرز تفکر فقیرانه داریم از همین جنس
افکار در ذهن مون رژه می روند. از موفقیت خبری نیست
و گول این و اون و دولت و ووو نزاریم.
.
خدا را شکر برای درست شدن این فایل
خدا را شکر برای کامنت شما
خدا را شکر برای هدایت من به کامنت عالی شما
به نام خالق
سلاممم سلاممم استاد جان
خدایااا شکرت که ابتدای اومدن فایل جدید من این فایل رو دارم گوش میدم و خدایا شکرت که دوباره آگاهی های جدید اومده خدایا شکرت که هر روز پر انرژی تر از روز قبل استاد برامون آگاهی های ناب میاره خدایا شکرت که استاد خدا از طریق شما با من حرف میزنه خدایا شکرت که استاد من این مسیر رو انتخاب کردم و چقدر حس میکنم سبکم استاد و مسیر ها داره باز میشه انگار روحم داره نفس میکشه با آگاهی های این سایت
استاد سپاسگزارم بابت اینکه اینقدر ریز بینانه همه چی رو بیان میکنید خدایا شکرت که استاد دارم یاد میگیرم با این فایل برای داشته های خودم ارزش بیشتری قائل بشم استاد از دوره لیاقت به اینور من اینو یکسره دارم تمرین میکنم فقط داشته های دیگران برام بزرگ نباشه که تمرکزم روی حال خوب خودم با داشته هام و خوشبختیم باشه اینکه اینجایی که هستم سالها پیش یه آرزو بود برام و با دوره های شما الان به اون ها رسیدم و الان به جای حسرت خوردن برای داشتن اون آرزو ها دارم لذت میبرم از داشتنشون خداروشکر میکنم که امشب دقیقا قبل از اومدن تو سایت با یه چالش قدرت عزت نفس روبرو شدم که تونستم با حس خوب اون چالش رو به پایان ببرم
خدایا شکرت که بهترین حال رو توی این لحظه دارم خدایا شکرت بابت تک تک ثانیه های زندگیم خدایا شکرت برای شهر زیبایی که دارم خدایا شکرت بابت خونه پر از عشق و زیبایی که دارم خدایا شکرت که کلی تجربه های زیبا توی این مدت درس ها و دوره های استاد داشتم و دارم
خدایا شکرت که در نقطه ای که هستم دارم حس خوب میگیرم و حال خوب رو تجربه میکنم خدایا شکرت
مرسی استاد عزیز بابت این آگاهی دقیقا اون زمان ها که وارد دوره های شما نشده بودم تمرکزم یکسره روی منفی ها بود و یکسره منفی و منفی و الان که به این آگاهی ها رسیدم حتی جاهایی شرایطی باشه منفی تمام تلاشم رو میکنم که مثبت هاشو ببینم
و دقیقا من امشب قسمت های مثبت این چالش رو تمرکز کردم دیشب قبل از حل این چالش اهرم رنج و لذت رو برای تصمیمم بررسی کردم و واقعا این اهرم رنج و لذت نتیجه عالی داد استاد جانم
واقعا شکر داره بودن من توی این نقطه از حس ارزشمندی و حس عزت نفس و اینکه چقدر این دوره احساس لیاقت مثل اسمش ارزشمند هست و استاد خداروشکر که چنان با شما ارتباط عمیق روحی میگیریم که هر وقت نیازمون هست فایل مورد نظر در لحظه میاد اون فایل
خدایا شکرت که یاد گرفتم تمرکزم روی مثبت های همه ماجراها هست خدایا شکرت که دارم زیباترین لحظه ها رو در هر سناریو سازی یا جهان اطرافم میبینم
خدایا کمکم کن شکرگزارتر باشم خدایا شکرگزاری برای داشته هام رو درونم هر روز بیشتر و بیشتر کن
خدایا کمکم کن هر روز این مثبت اندیشی و زیبا ببینی و مثبت بینی رو درونم بیشتر تقویت کن
زیبا دیدن واقعا یه هنر هست تمرکز بر نقاط مثبت هنر هست
پس همینجا یه استپ کنم و از خودم بپرسم به چه چیزی توجه میکنی؟؟
زمانی که من این سوال رو هر لحظه از خودم بپرسم روتین ذهنم میشه و بهم یادآوری میشه که بهتر ببینم و توجه ام رو ببرم روی نقاط مثبت افراد اطرافم و بتونم این مدلی با این سوال کنترل توجه و تمرکزم رو به دست بگیرم
خدایا شکرت خدایا شکرت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»
—————————————————————–
سلام استاد جان آرزوی سالی پربرکت ،پر از اتفاقات عالی ، سلامتی و سعادت رو در کنار مریم جان براتون دارم ، سپاسگزارم برای این فایل باعث شد در عملی کردن تصمیمی که گرفتم مصمم تر بشم.
به لطف خداوند سالهاست اینستا ندارم ، واتساپمو هم پاک کردم فقط تلگرامو برای آموزش هایی که خریدم و گاهی استفاده میکنم دارم، بدون هیچ گپ و گفتی درونش. به اخبار ایران و دنیا هم کاری ندارم و چون شهری دور از محل تولدم زندگی میکنم تقریبا ارتباطاتم به جز با خواهر برادرهای خودم و همسرم که اونم بسیار کمتر شده ، نزدیک صفر شده. راضی هستم و دوست دارم اگر قراره ارتباطی بعدها با افراد دیگه ای شکل بگیره انسانهای مثبت و توحیدی و موفق باشن.
چندروزی هست تصمیم دارم تو دفتری که تهیه کردم تمرکز کنم روی نکات مثبت همسرم ، دخترم، اطرافیانم ، رفتارهای زیبایی که دوست دارم ، از هر شخصی که باشه رو بنویسم . حتی درباره خودم هم بنویسم، نعمتهامو بنویسم ، اتفاقات خوبی که تو زندگیم افتاده و میفته ، معجزه های زندگیمو ، موفقیتهای حتی بچه های سایت رو ، آنچه در زندگی شما و رفتارهای شما و مریم جان میبینم ، میخوام مکتوب کنم در واقع یه تمرکز واقعی و بیشتر روی داشته هام و هر نکته مثبتی داشته باشم چون معجزه هاشو دیدم، الان که اینهارو مینویسم یسری ایده ها هم اومد تو ذهنم ، و صحبتهای شما باعث شد بخوام مصمم از صبح که بیدار میشم این کارو انجام بدم .
نتایج تمرکز بر هر چیزی واقعا برای ذهنم مشهوده اما کمی مقاومت داشتم نسبت به مثبت اندیشی در مورد بعضی از چیزها با صحبتهای شما شکست اون مقاومت ها ، احساس سبکی دارم، احساس بودن در مسیر درست، خداوند با این صحبتهای شما تاییدم کرد.
در پاسخ به سوالهای خانم شایسته
1. چه تغییراتی باید در شخصیت خود ایجاد کنم؟
سعی کنم به الهامی که برای تمرکز بر هر آنچه زیباست و دوست دارم، عمل کنم و هر روز چند زمان کوتاه بهش اختصاص بدم، از حتی روزی چند مورد تمرکز اگاهانه ای که مکتوب میشه شروع کنم و نتایج این توجه و تمرکز رو حتما بنویسم و مثل قبل نذارم یادم بره بیشتر اتفاقات زیبایی که در نتیجه احساس خوب در زندگیم رخ داده
2. چه مهارتهایی را یاد بگیرم و بهبود ببخشم؟
برای من مهارت تایید نشانه ها و نتایج کنترل آگاهانه کانون توجه ام و یاد آوری قانون ، اینو باید خیلی روش کار کنم.
3.و قدم اول را از کجا بردارم؟
از تحسین کسی که هر صبح توی آینه میبینم و عاشقانه داره به سمت نزدیکتر شدن به رب ّ العالمین قدم بر میداره.
استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین از هر دوی شما سپاسگزارم نگاهمو به زندگی بسیار متفاوت تغییر دادید و خیلی به چشم و هم چشمی سعی میکنم بها ندم ، تلاش میکنم به سبک خودم زندگی کنم درسته گاهی دیدن بعضی نکات در زندگی دیگران احساسمو به سمت نا جالب برده اما همیشه یادآوری آموزش های استاد عزیزم منو دوباره به اصلم برگردونده ، که من هرچه بخوام میتونم داشته باشم فقط باید با افکارم خلقش کنم . و نگاه از منظر قانون براحتی روم اثر میذاره وقتی از مسیر خارج میشم.
إیّاک نعبد و إیّاک نستعین إهدنا الصّراط المستقیم
سلام ب استادجان عزیزم، استاد چه میکنید، هربار قوانین رو از زوایای مختلف بهمون یادآوری می کنید، چه شخصیتی میسازیم همه درکنار هم، واقعا سپاسگزارم، یعنی بعضی موقع ها میگم خدااایا این استاد از چه زاویه ای این مسئله ی روزمره ای ک هیچ کس بهش توجه نکرده بوده رو بیان میکنه الله و اکبر، چه لیاقتی دارم ک هم مسیر شما و آگاهی های شما هستم.
خب بریم سراغ نکات فایل
همیشه یه جایی بهتر از اونجایی ک من هستم، هست.
حرفای من:
بالاشهر تهران خیلی بهتره، آب وهواش بهتره، آدماش بافرهنگ ترن، کوچه هاش خلوت تر و زیباتره، پسراش بافرهنگ تر و مودب تر با شخصیت ترن.
من یه مدت این فکرو میکردم و جالبه تا امروزم همین فکرو داشتم، ینی امروز حین پیاده روی تو محل مون احساسم رو مقایسه کردم با موقعی ک دوساعت مسیرو میرفتم ک پارکهای تهرانو بگردم، ولی احساس یکی بود، اره من دوست داشتم اون تایم برم جاهای مختلف تهرانو بگردم، برم مناطق بهتر و آدمهای بهترو بگردم و حس خوبی میگرفتم، اون کار صرفا جهت دیدن زیبایی های بیشتر بود، دیدن آدمهای جدید، جاهای جدید، ثروت بیشتر.
انگار آدم تو هر برهه ای از زندگیش دلش یه چی رو می طلبه، اشکالی هم نداره، یه مدت دلش میخواد اصن تیپ بزنه بقیه بگم واااو چه خوش تیپ، یه موقع دوست داره با دوستاش بره بگرده، یه موقع دوست داره با تنهایی اش حال کنه، یه موقع میتونه از خوردن قهوه تو بالکن خونه شون بیشترین لذت رو ببره، اینو منی میگم ک تو بهترین کافه های تجریش هم رفتم قهوه خوردم سیر شدم پر شدم بعد الان از قهوه ای ک جلوی پنجره اتاقم میخورم لذت بیشتری میبرم.
یه مدت می دوییدم میرفتم کافه های تجریش قهوه بخورم ک هم ب باور فراوانی ام کمک بشه، هم از دیدن آدمای ثروتمند لذت می بردم، درصورتی ک همون قهوه تو محل خودمون قیمتش از 3 برابر اون پول کمتر بود، و حتی اصن نمیخواست این همه تو مترو اتوبوس بری هههه.
واقعا یه موقع هایی ب عقل انسانها باید شک کرد؛)ولی من واقعا احساس لیاقت میکردم، خوش بودم، دوست داشتم تجربه کنم، باید اون دوران رو می گذروندم و خودم میفهمیدم ک همین قهوه ای ک این روزا تو کافه ی محله تون میخوری همون مزه رو میده، ویترهاشم همون برخورد خوب و چه بسا محترمانه تری دارن، کیفیت شم فرقی نداره، ویو جاده میخوای ماشینارو ببینی، فضای بیرونی میخوای ک تو بارون بیرون باشی ک داره، کلییی کافه با کلیی حال و هوا داره و انصافا حالو هواش فرقی با اون کافه ها نداره.
من، ذهن من فکر میکرد هه تو کافه های محل تون دفتر ببری کافه یا هندزفری بزنی بشینی تودفترت بنویسی مسخره ات میکنن میگن این مسخره بازیا چیه، ولی دیدی تو کار خودتو کردی و هیچ کسی حرفی نزد و همش توهمات ذهن خودت بود ک ب پسرای محله تون می چسبوندی. دیدی قضاوت کردی.
پارکهاشم مثلا دوست داشتم برم بگردم، رفتم کلیی شو، ولی این روزا چنان لذتی از پیاده روی تو پارک محل مون میبرم ک بخدا اصن فرقی نداره با مسافرت فیلبند و اون جنگل ابر رو ب روم، اینو اتفاقا ب یاد خودم میارم تو پیاده روی هام ک لذت بیشتری ببرم. ک فکر نکنم اگر من فلان مسافرت ب فلان شهرو برم خوشبخت ترم، نه خوشبختی تو همین پیاده روی تو این هوای بهشتی با خداست، ک در مورد خواسته هات حرف بزنی و نسیم خنک بخوره ب صورتت.
اصن زیبایی های تهرانو هم ک رفتم گشتم خیلی تو ساختن چشم زیبانگر بهم کمک کرد، خب قبلش باورم این بود ک تهران و آلودگی هاش و کجاش بوده جاهای دیدنی اش، ولی الان من نظرم کاملا مخالف عه، اگه کسی ازم بپرسه میگم تهران کلییی زیبایی داره، کلی حالو هوای خوب تو کوچه خیابوناش داره، کلی تریل های خوب پیاده روی، کلی پارکهای جنگلی باصفاداره، کلی کوه و آبشار داره، کلی مردمای نازنین و درصلح داره.
بعدی
بام تهران خیلی قشنگه، کاشکی خونه ی ما نزدیک بام بود، شبا میرفتم ویو رو می دیدم.
حالا من بام هم رفتم، ولی لذتی ک دیروز از بعدازظهر و غروب خورشید تو بالاپشت بوم خونه مون بردم یه چیز دیگه بود، میدونید وصل بودم ب خدا، داشتم با خدا حرف میزدم و اشکم می اومد و می اومد، ب ماه و ستاره هاش نگاه میکردم و قلبم باز میشد.میگفتم خدایا من تو رو انتخاب کردم برای ساختم لحظات خوشم.
کاشکی خونه مون نزدیک پارک پرواز پارک نهج البلاغه دریاچه وووو اینا بود آدم میرفت صبح زود می دویید، شباش می رفتیم پیاده روی، می رفتیم دور دور.
تو از همین پارک محل تون شروع کن، برو پیاده روی، مکان هیچ فرقی تو احساس تو نداره، اونجا هم همین نسیم همین آب و هوا همین دارو درختا هست، اگر تونستی از همین پارک تون لذت ببری و چشم زیبابین و قلب سپاسگزاری داشته باشی تو هدایت میشی ب مکان های زیباتر.وقتی بی نیاز شدی بهش میرسی، مثل احساسی ک این روزا داری تجربه میکنی ک یهو تو پیاده روی ات میگی خدایا راضیییی ام ازت بخدا راضیی ام کردی من هیچ کمبودی تو زندگیم ندارم، ببخش ک گاهی ناسپاس میشم.
یه مدت دلم میخواست با لگ ورزشی و تیپ اسپورت برم بدو ام، همش غر میزدم تو این محله نمیشه، بزار بعدا ک رفتم یه جای خوب بهش میرسم و حسرت تو دلم بود، بعد چی شد یکی دو هفته ی بعد یه زمین چمن خیلی بزرگ روبروی خونه مونه دیدم یکی داره میدوئه از ساعت 6 صبح تا 8 ورزش میکنه، گفتم عهههه منم میخوام، رفتم ی روز برا پیاده روی، دیدم خانم هستن، دیدم لگ ورزشی پوشیدن، هیشکی هم هیچی نمیگه، کسی هم مزاحمشون نمیشه، از فرداش منم رفتم با لگم نه مامان بابام چیزی گفتن ک گیر بدن ب تیپم نه هیچ فردی از محل ب من نگاه بدی کرد، همش توهمات ذهنم بود، از اونم سیر شدم و گذر کردم، اتفاقا خیلی هم بزرگ و مناسب دوییدن بود، و چقدر خداروشکر کردم ک چنین امکاناتی تو محل مون هست.
بعدی
پدر و مادر فلانی خیلی باحالن، مامانش چه باهاش صمیمی عه مثه دوست شه، باباش چه ساپورتش میکنه، چه رابطه خوبی باهم دارن.
نمی خواستم مسئولیت رفتارهای خودمو ب عهده بگیرم، تمرکزم رو نکات منفی شون بود، خوبی هاشون رو نمی دیدم، یه موقع هایی ک با والدین فامیل مقایسه میکنم و می شنونم ک چه محدودیت هایی دارن میگم بابا پدر و مادر من فرشته ان بخدا اونا میگن پدر من اصلا اجازه نمیده ک پامو از خونه بزارم بیرون، یا من با مامانم این بحثای همیشگی رو داریم، بعد منی ک تو خانواده مون احترام بسیار هست، سکوت و آرامش بسیار هست، رابطه ی درصلحی داریم، اصن پدر و مادرم کاری ندارن کجا میری کی میای، من شب کفش کوهنوردی مو میزارم بیرون و میگم من میخوام فردا برم کوه، همین. اصن نه اعتراضی نه حرفی.
ینی همیشه از بیرون قضاوت میکردم و وقتی اومدم ب رفتارام فکر کردم و بیشتر تنها بودم تو زیرزمین خونه مون، خیلی ب رفتارام فکر میکردم، ینی این سکوت و خلوتی اطرافت هی فکرایی ب ذهنت میاره و تو هی میگی عه اینجا میتونم شخصیتمو بهتر کنم، اینجا این شرک رو دارم، اینجا با مادرم درست رفتار نکردم، هی برمیگردی ب خودت، و می پذیری ک آره منم بی عیب و نقص نیستم، و دیگرانم می پذیری ک عصبانی بشن، دادبزنن، اشتباه کنن، چون دیگه خودت رو پرفکت نمی بینی و یادت میاد ک اره منم ک دارم رو خودم کار میکنم منم اشتباه رفتاری دارم پس کسی رو قضاوت نکنم و ببخشم افراد رو.
وقتی اومدم رو نکات مثبت پدر و مادرم تمرکز کردم دیدم باباااا اینا فرشته ان بخدا، همین امروز تو پیاده رویم مامانم زنگ زد، سلام مامان جان خوبی؟ کجایی کی میای ؟ بیا گازو تمیز کن میخوام جاروبرقی بکشم، بعدم من یه ساعتو نیم بعد برم و اصلانم زنگ نزنه چرا نیومدی من منتظرم و اینا
حالا همین هفته ی پیش مادرمن زنگ میزد کجااااایی، با یه لحن طلبکارانه و…. ک اعصاب منم تو پیاده روی بهم میریخت و آرامشم رو می گرفت، منم یه آن فکر کردم گفتم شاید مقصر منم، شاید منم همچین درست رفتار نمیکنم، و بعدش با احترام گفتم مامان لطفا از این ب بعد زنگ میزنی پشت تلفن آروم صحبت کن، و تو این یکی دو هفته ای هی تمرکزم رو ویژگی های خوبش بود، مهربون تر شده بودم باهاش، بیشتر احترام میزاشتم و همین رفتارم ب خودم برگشت، ینی بعد قطع کردن تلفن تو پیاده روی امروزم گفتم خدایا شکرت بخدا این مادرمن فرشته است، فرشته. قربونش بررم من. باید مسئولیت رفتار و برخورد دیگران با خودمون رو به عهده بگیریم.
یا مثلا در مورد پدرم وقتی اومدم مسئولیت زندگیم رو خودم پذیرفتم و گفتم ناعمه اگه پول نداری قهوه بخری تقصیر خودته، تقصیر بابات نیست. تو مسئول زندگی خودت هستی. وقتی توقعم رو از بابام کم و کم کردم رابطه ام باهاش عالی شد، الان میگم میخندم بغلش میکنم و درعین حال اصلا ازش توقع ندارم و رفتارام از روی غرض نیست و بی منت دوستش دارم، برعکس خواهرام ک اگر بابا پول بده دوستش میدارن اگر نده رفتارشون عوض میشه.
پسرای محله ی ما اکثریت دودی ان، همش دست شون سیگار می بینم، یا تو کافه قلیون جلوشونه، یا همش سرشون تو اینستاست، اصن نیست اونی ک مطابق معیارهای من باشه. اصن پسر سالم و ورزشکار و اهل پیاده روی نیست کو نشونم بده.
الگوی تکرارشونده منه این مورد، چرا تو 5 تا روابط سطحی ام، 4 نفرشون اهل دود بودن؟ اره خیلی شرایط خوب دیگه ای داشتن ولی…. خیلی سخته ک بپذیری خودتی ک خلقش کردی، با توجه ات، با تنفری ک داشتی، با حساسیتی ک بخرج دادی، با ترسی ک داشتی. جهان دلش برات نمی سوزه جهان فقط افکارتو بهت ثابت میکنه ناعمه خانم.
منم تا میرم بیرون میگم ببین اصن پسر خوب تو این محل نیست، من ندیدم، حالا یادم میاد نشستم نوشتم چندتاشونو، کلیی پسر می دیدم چند وقت پیش ک می اومدن پیاده روی، پسرای سالم، چشم پاک ورزشکار. حتی ناعمه مگه همین 2 هفته پیش برای اون 3 تا پسر تو پارک محل تون تمرین آگهی رو نرفتی و چقدرم پسرای درست و سالمی بودن، چقدرم چشم پاک، معاشرتی وخوش برخورد بودن.چقد تحسینت کردن و یکی شون گفت با این ویژگی هایی ک دارید قدر خودتون رو خیلی بدونید، منم تشکر کردم و گفتم همه ما داریم ویژگی های اخلاقیاتی خوبی ولی فراموش کردیم و نادیده شون می گیریم.
اصن تا قبل از تمرین آگهی من تو ذهنم داشتم قضاوت شون میکردم، ینی روبروی صندلی من بودن با فاصله ی چند متری نگاهم میکردن، با خودم گفتم ای خداا ینی نمیشه من یه بار برم جایی نزدیکم پسر نباشه خلوت باشه اینا مزاحمم نباشن. خب دختر جون توهم نزن بشین سرجات اونا با توکاری ندارن ک مگه پارک شخصی تو عه؟؟ و ب ذهنم گفتم نه خیر من فرار نمیکنم میشینم همینجا بهت ثابت میکنم ک کسی مزاحم من نمیشه بشین راحت باش با این موقعیت. یه مدت نشستم و بعدش رفتم صندلی مو عوض کردم:/ چون من همش با خودم حرف میزنم، میرم تو تجسماتم، میگم میخندم رفتم ک مثلا نبینن منو.
باز ذهنم گفت تو هنوز از پسرا خجالت میکشی هنوز می ترسی، گفتم جااان؟ قلبم گفت میخوای تمرین آگهی رو براشون انجام بدی ببینی توهم زدی؟ و در عرض 3 دقیقه بعد رفتم جلوشون و خوندم و دیدم بله قضاوت بیجا کردم باز، و حتی دوست دارم اگر دیدم شون برم باهاشون صرفا جهت تعاملات انسانی معاشرت کنم،با پیشنهاد خودم چی میشه مگه ههههه
استاد واقعا این مقایسه کردن جهنم میکنه زندگی بهشتی مون رو. همین امروز من تو پیاده روی گفتم خدایا ببخش منو ک بیشتر اوقات ناسپاسم، بخدا الان من هیچچچچی کم ندارم، من الان خوشبخت ترینم، چرا یه موقع هایی ناسپاس میشم؟ یه موقع هایی نه بیشتر مواقع، واقعا چرا میزارم شیطان الکی الکی گنده کنه یه چیزیو، چرا نمی بینم این بهشت اطرافم رو.
سلامتی دارم، خانواده سالم و محترمی ک دارم، تو تو تو رو ک تو قلبم دارم، منو با نور قرآن ک آشنا کردی، فایلای استادعزیزم، دوره هایی ک دارم، آگاهی هایی ک هر روز بهم میگی و من یه ذره شخصیتم بزرگتر میشه، آزادی زمانی و فکری ک روزی آرزوم بود و تو عطایم کردی، رزقی ک بهم میدی، احترام و عشقی ک از شاگردم و مادرش دریافت میکنم، آرامشی ک با آیه های قرآنت ب قلبم وارد میکنی موقع نگرانی ها، اصن الان شیطان کجاست الان میخوام نتایجمو بکوبونم تو صورتش
کی الان بجای رفت و آمد اداره و کارهای متنفری اش در نهایت آسودگی با خدا جونش از صب اومده پیاده روی، اصن من دیگه نگران ساعت نیستم بخدا، شبا تا چند بیدار بمونم، صبا تا کی پیاده روی کنم تا هر وقت عشقم کشید، صبا بشینم تو پارک کامنت بخونم قرآن بخونم فایل گوش بدم و در نهایت آسودگی و خیال جمعی با ذهنی آرام و خالی کارایی ک عشقم میکشه بکنم. مگه من نیومدم این دنیا لذت ببرم؟؟ مگه من همین آرزو رو نداشتم؟ الان دارم آرزوم رو زندگی میکنم ولی یادم میره.
اگه من مغازه مو تحویل نمی دادم الان کجا بودم، داشتم چه شرایطی رو تحمل میکردم، اصن ب این حد از رشد شخصیتی می رسیدم؟ اصن وقت داشتم برای عبادت و تفکر در قوانین ات؟ اصن سر من خلوت بود بشینم با خیال راحت باهات دوکلوم حرف بزنم؟ اصن آرامشم کجا بود؟ چه آسان بودن برای سختی ها، چه چک هایی میخوردم و میگفتم خدایا معلوم هست کجایی؟؟
شبکه های اجتماعی
استاد من میبینم ب چشششم این رو و اصن مغزم سوت میکشه چطور آخه میتونید زندگی تون رو با دست خودتون نابود کنید، خوبه اهرم رنج قوی ای در من ساخته میشه و اصن سرمو بالا میگیرم میگم ناعمه خیلی ب خودت افتخار کن ک حتی روزی 10 دیقه هم حتی تو تلگرام وقت نمیزاری آهنگ دانلود کنی، حتی دموی آهنگ چرتا رو بازم نمیکنی از اسمش ردش میکنی میگی چی میگی برو بینم، من فقط دنبال آهنگهای مثبتم. ک الان 99 درصد آهنگا چرتو پرت.
اره می بینم این اینستا چه کرده با خواهرکوچیک من، بیشترین لباس بیشترین تفریحات بیشترین ساپورت رو میشه ولی راضی نیست ک نیست، همش غر، اینو میخره میگه نه چه فایده اونو ک ندارم، و اصلا نارضایتی میاره تو تمام زمینه ها از لباسی ک داره، غذایی ک میخوره، تفریحاتی ک داره، اطرافیانی و دوستانی ک داره، ناسپاسی فقط میتونم بگم ناسپاسی، و نتیجه اش کاملا واضح عه، افکار بد، احساس بد، کسل بودن، بی انگیزه بودن، همش غر زدن و خوشحال نبودن با هیچی.
بعد این مقایسه اصن باعث شده عزت نفسش خورد بشه، با اینکه از من 20 سانت بلندتر و هیکل توپری داره ک همه ازش تعریف میکنن ولی من یک بار ندیدم این دختر بره جلوی آینه از خودش تعریف کنه یا خودشو دوست داشته باشه.
و ارزش های درونی شون رو فراموش میکنن و میرن ته چاه. کاری ندارم بهش و هیچی نمیگم، خودش مسئول زندگیشه، نمیدونم خواهرام چقد میخوان چک بخورن، فقط میگم بخاطر همین اینستا، دارم میبینم هرچی گره هست تو کارشون، هرچی روابط بد، احساسات بد، دعواها، راضی نبودن از هیچی، خوش نبودن، چه بگم، خدا همه ی مارو ب راه راست هدایت کنه و همینه جهان ب من خونه ی کاملا اختصاصی جدای از خانواده ام داد و من فقط روزی دوساعت اینا می بینم شون، و حالم با خودم عالیه، قلبم روانم شاده چون خدا رو دارم، واقعا هرکس خدا رو نشناسه چه زندگی ای داره؟ اصن میتونه شاد باشه؟ میتونه راضی باشه؟
مرسی ک کامنتم رو خوندید:)))
استادجان ازتون ممنونم، چه فایلی به رایگان ب ما شاگردان تون هدیه دادین، بازهم از این کارا بکنید و ما رو مستفیض کنید، چون هرچی بگید کمه و ما فراموشکار. دوست تون دارم در پناه الله باشید.
سلام ناعمه جانِ عزیزم.
خیلی لذت بردم از زندگیِ قشنگی که برای خودت خلق کردی ناعمه جان.
بعضی کامنتها رو حقیقتا با شوق میخونم.
چون حسم گره میخوره به حسِ نویسنده.
مثل کامنتهای تو.
مرسی برای مثال های عالی که مینویسی.
من وقتی میخونم تصویرسازی میکنم با نوشته ات.
چون خیلی خوب مینویسی.
انگار که دارم قصه و رمانِ خوش بیانی رو میخونم.
دوران نوجوانی به بعد تا سالیان دانشگاه و کمی بعدش رمان خونِ حرفه ای بودم، ایرانی و خارجی.
من عاشق قصه و داستانم.
برای همینه که فیلم و سریال و رمان و نمایشنامه رادیوئی رو خیلی دوست داشتم و دارم.
بعضی کامنتهای سایت منو میبره به همون سرزمین.
سرزمین قصه و داستان و نمایش که حسابی بهم خوش میگذره.
ناعمه جان.
بنویس که زیبا مینویسی.
خوش قلم هستی.
گزافه گویی نمیکنی.
میری سراغ اصل مطلب.
کیف میکنم هر بار از اگهی تبلیغاتی خودت مینویسی مخصوصا برای پسرها که قبلا نسبت بهشون گارد داشتی.
منم اینطور بودم زمان نوجوانی و جوانی.
الان که یه خانم 37 شدم هنوزم گاهی اون خصوصیات نوجوانیم اعم از خجالتی بودن، متعصب مذهبی بودن و … بالا میاد.
به خودم میگم خدا رو شکر که بزرگتر شدم…
فکرم بزرگتر شد.
فهمیدم میتونم طور دیگه ای هم به زندگی و پیرامونم نگاه کنم.
تجربیاتت رو که میخونم، دوست دارم همچنان بنویسی…
از قرارت با خودت برای قهوه نوشیدن در کافه ها، از ورزش ها مخصوصا پیاده روی و کوهنوردی که قبلا ازش مینوشتی، از زیرزمین خونه تون که شده سوئیت ویژه و انحصاریت که کلی خلوت لذت بخش با خودت و خدا برای خودت خلق کردی.
تحسینت میکنم برای شجاعتت در اقدام عملی.
تحسینت میکنم برای تک تک بهبودهات.
ممنونم ازت به طور ویژه برای کامنتهایی که با مثال و کاربردی مینویسی.
مثال ها، راهگشا و الهام بخش هستن.
اونجا که از روابط خانوادگیت نوشتی، از پذیرفتن مسیولیت های خودت در روابطت، از عدم دخالت در زندگی خواهرت و … تحسینت کردم که داری با قوانین زندگی میکنی و از حرف و کلام عبور کردی و به عمل رسیدی.
احسنت به تو.
نمیشه فقط بهت 5 ستاره بدم و برم.
باید برات مینوشتم تا قلب خودمم جلا پیدا کنه.
وقتی زیبایی میبینم، چیزی میخونم که منو به وجد میاره، حتما باید بنویسم تا اون زیبایی ها برام محکمتر و تثبیت بشن.
اینطوری لذتی که بردم و میبرم چند برابر میشه.
الهی شکرت برای کامنتهای خوب که روزیم میکنی بخونم و بنویسم.
در پناه نور عالمین باشی همیشه.
این سایت، نویسنده های شگفت انگیزی داره.
الهی شکر که مطالعه کردن کامنتهای سایت، روزیِ من میشه به لطف خدا.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلااام سمانه ی عزیزم، مهربون، خوش قلب.اون آقا حافظ چه فیضی ببره از این مادر خوش قلب و آروم و درصلح. شما چه خانه ای رو گرم و صمیمی میکنید، فقط حضورتون در خونه کافیه برای خانواده تون.
بله سمانه جان خودمم وقتی رفتم بالا کامنتم رو خوندم متوجه شدم چه خوب با مثالها توضیح دادم و به خودمم خیلی کمک کرد وقتی دوباره خوندمش، از کامنت تون حس خوبی گرفتم، اینکه گفتید مثل رمان نویس ها با بیانی خوش می نویسید.قصه، داستان، نمایش رایویی، اینا نشانه بود برام.
منی ک در پی رسالتم هستم، ینی بیشتر افراد بهم میگن تو خوب صحبت میکنی، موقع صحبتم از دستام خیلی استفاده میکنم، خوب میتونم توضیح بدم مسائل رو، و میدونم این از توانایی های ذاتی ک خداوند بهم عطا کرده و رسالتم میتونه تلفیقی از این توانایی ها باشه، بارها تحسین شدم بابت کلام رسا و سلیسم، اینکه میگن میزنی توخال و میری سراغ اصل مطلب.
احساس میکنم ک رسالتم یک کار اجتماعی طوری میشه، نمیدونم تلفیقی از کوچینگ و مدیرت و شخصیت شناسی افراد، این روزا خیلی چسیبده بودم بهش، نشانه ها میگفت تقلا نکن، هدایت رهایی رهایی، سخته از لحاظ ذهنی ایمان ب غیب وقتی ذهنت میگه بدو دیر شد عقب موندی، باید این افسار اسب چموش رو بگیری دستت.
یه مدت مقاومت میکردم، لجبازی میکردم با جریان هدایت، می بینم کار پیش نمیره ک نمیره، میخوام با عقل خودم برم جلو، بلدم، ولی نمیدونم ک خدا پلن بهتری داره، راه تعیین نکن ناعمه.
خداروشکر ک کامنت های من الهام بخش بوده براتون، اینکه کمک کوچیکی کرده باشم برای بهبود شخصیت افراد باعث افتخارمه. ما همه از هم یاد می گیریم و این شخصیت رو بزرگ و بزرگتر میکنیم.
سمانه جان این حرفا رو هرکس در مدارش باشه می شنوه، مثلا همین بعدازظهر دو دیقه نشستم پیش خواهرام دیدم دارن در مورد پرتز لباشون میگن، هی مقایسه پشت مقایسه،هی دارن از بلاگرا و سلبریتی هایی ک دنبال میکنن صحبت میکنن، دیدم واقعا من هیچ حرف مشترکی ندارم با خواهرام خب این تقصیر من نیست چیکار کنم، ذهنم میخواست سرزنش کنه بگه یه دیقه بشین پیش خواهرت تازه اومده از یه کشور دیگه پا شده اومده، خجالت بکش.
دیدم سه تایی شون باهم خوشن، خب در مدار هم هستن بزار باهم خوش باشن، براتون آرزوی صمیمیت بیشتری میکنم، منم دو دیقه بعد هندزفری زدم رفتم ظرفا رو شستم.
میدونی من این حرفا رو این مثالا تو دل میمونه یه جورایی:)) دوست دارم بگم ک هم برای خودم قوانین مرور شه هم اگر کسی هدایت بشه ایده بگیره و تو زندگی خودش بسط ش بده، ازتون ممنونم ک بهم گفتید بنویس، چشم. اتفاقا هیچ ایده ای نداشتم و نمی خواستم بنویسم ولی اومد و اومد.
بازهم ازتون ممنونم میبوسم تون، هم شما هم اون حافظ کوچولوی عزیزو ک تو اون لباس زمستونی هاش جیگر و خوردنی شده، خوداااااای من کلاه شو ببین( با لحن خانم شایسته و همون ذوق و شوق می نویسم؛)) من غشششش برا بچه ها. در پناه الله خوش باشید در کنار خانواده تون.
سلام خدمت شما دوست عزیز ناعمه احمدی
امیدوارم که همیشه در حال لذت بردن از زندگی تان باشید
من کامنت شما را دیدم که در جواب کامنت سعیده شهر یاری نوشته بودید
وقتی کامنت شما را خواندم خلی لذت بردم و درک تان از قوانین برایم قابل تحسین بود
و همین شد که حالا هر کامنت شما روی سایت قرار می گیرد منم می توانم ازش استفاده کنم و بیاموزم
چقدر خوب روان سلیس و زیبا می نویسد
چقدر مثال های بجا و قشنگ را بیان می کنید
چقدر خوب آدم می تونه بیشتر بیاموزه
همین تمرین آگاهی عزت نفس را وقتی گفتی جلوی پسرا انجام دادم چقدر برایم خوشایند و لذت بخش بود
چون من دوره عزت نفس را تازه دارم کار می کنم
آنهم بصورت کمی جدی تر و متعهد تر
قبلاً فقط فایلهای صوتی را می شنیدم
اما این بار آمدم هر هفته یک جلسه را یاد داشت بر داری نموده استفاده می کنم
واقعا از خواندن کامنت شما لذت می برم با مثال های زیبایی که بیان می کنید
برای شما آرامش سلامتی و ثروت فراوان از خداوند می خواهم
به نام خدای مهربان و بخشنده
سلام ب شما دوست خوبم آقای رضایی
ازتون ممنونم بابت لطف و تحسین هاتون شما خیلی قلب پاک و مهربانی دارید.
من هم تحسین میکنم مهاجرت شما رو، الخیر فی ماوقع بودن این تجربه، همیشه افرادی رو ک مهاجرت کردن رو تحسین میکنم، و می بینید هدیه ی خداوند ب شجاعان رو؟ خداروشکر برای شرایط آسانی ک در محل کارتون دارید و انقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید.
دوره عزت نفس رو بهم یادآوری کردید اهمیتش رو، من داشتم کمال گرایی میکردم، اینکه گفتید هفته ای 1 جلسه منم ازش استفاده میکنم، چون من هنوز تو همین جلسه ی اول گیر کردم انقدر ک نکات داره، یادمه 2 سال پیش تمرکزی روش کار کردم و عزت نفس قوی ای ساختم ک باعث شد تصمیمات جدی رو خیلی با اراده قوی بگیرم، رفتن در دل بسیاری از ترسهام، استعفا از کارم ک منطقه امنم شده بود و هزاران تصمیم کوچیک دیگه
مثل همین تمرین آگهی ک الان مقاومت هام خیلی کمتر شده، ب شما پیشنهاد میدم حتما انجامش بدین، هیچ اتفاق خاصی نمی افته، ب قول استاد ترسها فقط توهم اند، این تمرین قدرت آدمهارو تو ذهن مون کم و کمتر میکنه، نظر دیگران رو کمرنگ میکنه، شجاعتی ب ادم میده ک من هربار حس میکنم چند پله شخصیتم بزرگتر میشه، قدرت درونی اش رو حس می کنید، من قبلش ب خدا میگم خدایا من فقط میگم سلام بقیه اش با تو…
واقعا الان ک دارم مجدد دوره عزت نفس رو گوش میدم انگار حرفا جدیدن، قشنگ متوجه میشم دارم از دید وسیعتری، از بعد بالاتری ب جلسات گوش میدم، همونطور ک شخصیت من عوض شده قدرت آگاهی ها هم برام عوض شده، ازتون ممنونم ک این نشانه رو بهم دادین ک قدر این دوره رو بدونم و ارزش بدم بهش و توی برنامه ام بزارم.
دوست خوبم شماهم شروع کنید و بدون ترس از قضاوت، در مورد مسائل روزمره تون مثالهایی بزنید ک هم توی ذهن خودتون اون قوانین مرور بشه و هم ردپاتون برای دوستان دیگه الهام بخش بشه، چون همه ما توی روند بهبود شخصیت مون درگیر مسائلی هستیم، هیچ کس کامل و بی نقص نیست من می پذیرم ک کلی ایراد شخصیتی و رفتاری دارم ک درست نیست ولی در مسیر هستمو هر روز سعی میکنم کمی بهتر باشم، کمی شجاع تر، کمی مهربان تر، کمی صبور تر، کمی کنترل ذهن بیشتر، از خودم توقع زیادی ندارم، من انسانم و عجول، انسانم و کفور، حریص و کم طاقت، فراموشکار، می پذیرم و میدانم ک خداوند ب من کمک میکنه ک شخصیت بهتری بسازم او خودش بهم اخلاقیات درست و انسانی رو یاد میده، فقط کافیه من در مسیر درستم ادامه بدم.
من هم برای شما سلامتی و آرامش و رزق پربرکت از خداوند خواهانم، باز هم متشکرم، در پناه الله باشید.
بنام خداوند بی نهایت بخشنده و بی نهایت مهربان
سلام خدمت دوست خوبم ناعمه احمدی
امیدوارم که شاد و پر انرژی باشید
خلی ممنون شما هستم بابت نکات بسیار ارزشمند که در این کامنت بیان کردید
منم بیشتر علاقمند شدم که روی دوره عزت نفس بیشتر و با تمرکز بهتر کار کنم و توانای هایم را پیدا کنم
و بی توانم در این بخش خودم را بهتر سازم
من فقط تمرین های جلسات اول دوم و سوم را گهگاهی انجام می دهم و چقدر برایم خوشایند و لذت بخش است
من قبلاً خلی از کار های که به تعویق می انداختم و تنبلی می کردم از انجام دادنش و هی امروز و فردا می کردم و بعداً کلا بی خیالش می شدم
اما وقتی این تمرین جلسه اول را نوشتم و کار های که به تعویق انداخته بودم را یاد داشت کردم
و دیدم که چقدر کار زیاد است که باید انجام شود ولی بهر صورتی اینها به تعویق افتاده است
منم شروع کردم اول از انجام دادن آنهای که ساده تر و راحت است و زمان کمتری برای انجام دادنش نیاز دارد
وقتی هر کدام از اینها را انجام می دادم می دیدم که چقدر احساس خود باوری ام بهتر می شود
چقدر ذوق و شوق انجام دادن کار های بعدی برایم بیشتر می شود
و سریع می آمدم هر کدام از این کار های که انجام شده است با قلم قرمز تیک می زدم و لذت می بردم
و بعداً دیدم که در مدت چند روز چقدر از اینگونه کار ها را من انجام داده ام
در حالیکه قبلاً برای انجام این گونه کار ها هزران نوع بهانه برای خودم می تراشیدم و می گفتم فردا انجام می دهم
بعدش می گفتم کی گفته حتما فردا انجام شود
حالا باز انجام می دهم
و همین گونه زمان می گذشت و من از انجام دادنش شونه خالی می کردم
اما حالا به لطف خداوند و تعهد که نسبت به خودم در دوره عزت نفس داده ام می روم به سمت اقدام کردن می بینم که چقدر خوب و راحت کارم انجام می شود و خلی هم لذت می برم و خودم را تحسین می کنم
ممنون شما هستم که باعث شدید منم اینجا راحت این نکته ها را یاد آوری کنم
و برای خودم بیشتر باور پذیر تر شود
در پناه الله شاد و سربلند باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
هر آنچه در زندگی من است از آن خداست
سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همراهان همیشگی سایت عباس منش دات کام
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلِّ معمّا میکرد
دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جامِ جهانبین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا میکرد
بیدلی در همهاحوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
دلیل اصلی مرغ همسایه غاز است از عدم تمرکز بر خود میاد
به جای تمرکز روی نعمت های خودمان باشد
تمرکز روی دیگران است
ریشه اصلی این نوع تفکر عدم احساس لیاقت و ناسپاس بودن است
اگر قانون بدانیم به هر چیزی تمرکز کنیم از جنس همان بیشتر وارد زندگی ما میشود
افرادی که در شهر بندری ایران زندگی می کنند هوا
آنجا در طول سال گرم و شرجی است
به جایی که به گرما و شرجی تمرکز کنم آگاهانه به دریا و زیبایی های آن توجه کردم
طبق قانون بدون تغییر خداوند به هر چه توجه کنی از جنس همان بیشتر وارد زندگی ات میشود
خداوند هدایتم کرد به جای زیباتر
مثال در مورد فضای مجازی است تقریبا دو سه هفته پیش به یک مرکز خرید رفتم در فوت کورن غذا سفارش دادم
نشسته بودم میز بغلی دو تا خانم بلاگر تبلیغ غذا می کردند با دوربین فیلمبردار و نور پردازی
زمان ضبط فیلم با آهستگی غذا را تست می کردند فیلمبرداری تمام شد جوری غذا را سریع خوردن که من و افرادی آنجا بودن همه تعجب کردیم
و فوری یاد حرف شما در دوره احساس لیاقت
افتادم افراد بهترین هایلاتشون را توی شبکه اجتماعی قرار می دهند
همیشه از خودم در مورد الگوها سوال می کنم این رفتار یا باور به من کمک کننده است یا کمک نمی کند
ادب از کی آموختی از بی ادبان
شخصی که دنبال مقایسه می رود کپی کار میشود و شخصی که کپی کار شد الهامات خداوند را دریافت نمی کند
اصل کار اینه که تمرکزم روی خودم و نعمت های که خداوند به من عطا کرده باشد
خودت بهتر بشناسی می دانی خواست هات چی است و دنبال سبک زندگی شخصی و علایق خودت میری و از زندگی لذت می بری
استاد عاشقتمم
سلام جناب مصلی نژاد
من چند وقتی هست که زیر فایلهای جدید استاد نوشتنم نیاد ولی تصمیم گرفتم کسایی که دلی تحسین میکنم برای خودشان هم بنویسم تا هم من تمرکز بیشتری روی زیبایی ها داشته باشم و هم نشانه ای باشد برای دوستانم.
به قول استانبولی ها
آز اما اوز (az ama öz)
معنی اش اینه کم اما خاص، ارزشمند
چقدر قشنگ نوشتید و تحسین میکنم تمرکزتان به زیبایی ها را
اینکه تمرکزتان روی زیبایی های دریا ی جنوب بوده و طبق قانون بدون تغییر خدا به سمت زیبایی های بیشتر هدایت شدید.
تحسین میکنم شما را که حواستان به قانون بوده و خدا هم براتون نشانه فرستاده که بدان پشت صحنه ی این تبلیغات چه خبر است.
براتون از خدا ثروت بیشتر
موفقیت غیر قابل شمارش
فراوان و دایمی خواستارم.
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز
چه فایل قشنگ و عالی بود مرسی استاد عزیز.
من خودم خیلی این پاشنه ارشیلم که همش مقایسه میکنم مخصوصا تو روابط خیلی حساسم
مثلاً یه زن و شوهری که میبینم باهم خوبن همش مقایسه میکنم با عزیز دل خودم خیلی دنبال نکات منفی هستم البته این بگم من خیلی بهتر شدم از وقتی که تمرکز صدرصدم گذاشتم روی دوره دوازده قدم من همش آدمی بودم که دنبال ایراد گرفتن از بقیه دیدن نکات منفی بودم ولی با تلاش زیاد خودم توانستم خیلی بهتر بشوم …
مورد بعدی اینکه من عاشق آشپزی کردن غذا درست کردنم از وقتی که دوره قانون سلامتی گرفتم خیلی سرد شدم نسبت به غذا درست کردن ولی همش با غذا درست کردن حالم خوب میشد یه مدت مشتری های عالی به سمتم هدایت میشدن خوب پول میساختم تا اینکه باز همش نکات منفی میدیدم که هی مشتری های من کم کم شد
همش به خدا میگفتم کمکم کن یه راهی بهم نشون بده تا اینکه این فایل زیبا شنیدم خدایا شکرت
جواب سوال گرفتم که باید تمرکز بزارم روی نکات مثبت کارم خدا خودش هدایت میکنه من به چیزای قشنگ زیبا
مرسی استاد عزیز که از وقتی که وارد سایت شما شدم روز به روز دارم تغییر میکنم بهتر بهتر میشم
من خیلی عوض شدم خدایا شکرت …….
بنام خدایی که رب العالمین است
“خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم میشود ”
سلام به استاد عزیزم و یارمهربان و دوستان بییینظیرم
چرا فکر میکنم مرغ همسایه غازه؟!
1.چون ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودم مقایسه میکنم. و در اغلب موارد اونارو بهتر از زندگی خودم میبینم.
2.بخاطر اینکه به نکات منفی و ضعفهای زندگی خودم و نکات علی الظاهر مثبت و قوت دیگران توجه میکنم.
3.برای سر پوش گذاشتن بر ناکامیهای خودم تو زندگی و عدم پذیرش مسئولیت اونا سعی بر منحرف کردن افکار دیگران از شکستهام و مقصر دونستن عوامل بیرونی برای توجیه خودم و دیگران از این ترفند ذهنم استفاده میکنه و خودش رو به آرامش لحظه ای میرسونه و منم غافل ازاینکه مسیر رو اشتباه دارم میرم افسار رو دادم دست ذهن و اونم میتازه تا قهقرا.
4.چون در اکثرموارد زندگیم رو با دیگران مقایسه میکنم. یک مقایسه نابرابر و ناجوانمردانه بدون اطلاع از باطن زندگی دیگران.
خدایاشکرت بابت این آگاهی ناب که استاد به بهترین شکل برامون موشکافی کردن
استاد عزیزم سپاسگزارم
+++++++++++++
استاد بدرستی به اغلب باورها و مثالهای رایج در فرهنگمون اشاره کردید
یه مثال دیگه که من میتونم بگم اینه که:
تو بچگی همیشه از پدرومادر ها این مورد رو میشنیدیم که یه بچه همسایه ای همیشه بود که همه ی کاراش مورد تائید والدین ما بود و ماهم کلا اشتباه بودیم و خییییلی شدیدا این مقایسه برا همه مون بود
آخرش هم نفهمیدیم اون بچهه کی بود؟؟!!
مثل همون کشور خارج که معلوم نیست کجاست؟؟!!
+++++++++++++
یه اتفاق بییینظیر الله اکبر خدایاشکرت
همین الان داشتم فایل رو گوش میدادم تو اتاق
استاد میگفت بجای مقایسه همسرمون با دیگران و توجه به نکات مثبتش
داشتم دنبال نکات مثبت همسرم میگشتم هنوز بهش فکر میکردم دیدم خانومم با یه سینی چای از نوع لیوانی و کشمش مخصوص ویه لبخند زیبا وارد اتاق شد
واقعا شوکه شدم گفتم استاد میگه بمحض اینکه شما به نکات مثبت توجه کنید از همون لحظه اتفاقات خوب رخ میده یعنی این…
++++++++++++++
تو عالم کارمندی اونم از نوع سیستم بانکی
همیشه بین همکارا این حرفا نقل مجلس بود که برا فلان مناسبت فلان بانک این مبلغ پرداخت کرده ولی بانک ما هنوز خبری نیست
این تجربه رو خییییلی از بانکها دارن که تو طول خدمت همیشه از این حرف و حدیث زیاد بود که میگن فلان بانک برا کارمنداش فلان کارو کرده
اوایل خدمت از قدیمی ترها میشنیدیم و باورمون شده بود که بانک بغلی برا کارمنداش بهتره
جالب اینه مدتی که گذشت و باسیستم آشنا شدیم
وقتی از دوستان بانکهای دیگه استعلام میگرفتیم
اونا میگفتن ما شنیدیم شما چند برابر دریافت کردید و ما عقب موندیم …
واین داستان همچنان ادامه دارد…
خداروشکر که بازنشست شدیم و دیگه تو مدار شنیدن این حرف و حدیثها نیستیم و خدا از بیییینهایت مسیر به زندگیمون برکت داده خدایاشکرت
درسهایی که از این فایل گرفتم:
_از همون جایی که هستی شروع کن به تغییر و دیدن نکات مثبت و توجه به زیبایی های اطرافت که قطعا راه اینه…
_نکات مثبت همسرم رو بیشتر ببینم و سعی کنم اصلا تو فاز مقایسه نرم و از داشته هام لذت ببرم و خدارو بابت نعمتهای زندگیم سپاسگزار ی کنم.
_به توانایی های خودم ایمان داشته باشم با دیگران مقایسه نکنم و خودم رو لایق دریافت نعمت های خدا بدونم.
_وقت ارزشمندمرو در شبکه های اجتماعی هدر ندم.
_از همه مهمتر مسولیت تمام اتفاقات زندگی ام رو بپذیرم و سعی در ایجاد بهبودهای هرچند کوچک ولی مستمر داشته باشم.
خدایا خودت یاری ام کن تا متعهدانه در این مسیر باشم و فراموش نکنم که هر مسیری با برداشتن قدم اول شروع میشود ولا غیر.
سپاسگزارم بیییینهایت
شاد و ثروتمند باشید
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
چقدر این صحبت ها در وهله اول برای من حال خوب کننده بود
به این موضوع پی بردم که هرگز مقایسه نکنم
هرگز چشم از نگاه کردن به زندگی دیگران بردارم و روند زندگی خودم را ببینم و با خودم و هر آنچه که دارم حال کنم
واقعا برای من خیلی لذت بخش است که آگاهانه روی خودم کار می کنم و می فهمم که همه چیز در دستهای من است
من خودم خالق این زندگی زیبای خودم هتم
همیشه باید مراقب ورودی های خودم باشم
در کنار این مراقب بودن باید و باید سپاسگذار خدای مهربان خودم باشم
باید و باید قدر دان تمام چیزهایی باشم که در اختیار من است
باید نعمت های خودم را ببینم و نگاهی به زندگی دیگران نداشته باشم یادم باشد که هر ک بنابر باور و اعتقاد و فکری که دارد شرایط زندگی خوب و یا بدی را برای خودش رقم می زند
پس دیگر چه لزوم دارد که بخواهم نگاه به همسایه داشته باشم زمانی که خودم می توانم با افکار و باورهای خودم بهترین آنها را داشته باشم
دقیقا وقتی که شکرگزار نعمت های خوبی که در اختیار خودم دارم باشم دیگر حواس و فکر من از سمت بدی ها برداشته
می شود
بهتر و بیشتر می توانم روی خودم کار کنم
بهتر می توانم به خوبی ها و نعمت ها دست پیدا کنم
ممنون خدای خوب خودم هستم که این قوانین ساده را به این خوبی و راحتی وضع کرده است و من می توانم با بهره گیری از آن به بهترین نتایج دست پیدا کنم
تمرکز خودم را هر زمان که روی مشکلات کار خودم می گذارم واقعا آن کار برای من سخت و مشکل می شود
در نهایت خسته می شوم و ان کار و یا فکر را رها می کنم
هر چه بیشتر و بهتر بتوانم تمرکز و حواس خودم را جمع کنم واقعا بهترین ها نصیب من خواهد شد
یک درس دیگر
یک درس مهم فوق العاده دیگر
قبول کردن و پذیرفتن تمام اتفاقات و وقایع زندگی خودم
من مسئول اتفاقات زندگی خودم هستم
من خودم رقم زننده احساس خوب و یا بد در طول روز و زندگی خودم هستم
آنوقت دیگر هرگز بهانه تراشی نمی کنم و به دنبال ساخت باورهای خوب خواهم رفت
خلاصه تمام این فایل را می توانم اینگونه برای خودم خلاصه کنم که همیشه و همیشه به دنبال زیبایی ها باشم و حال خوبی ها را ببینم
در نهایت زیبا و خوب ببینم تا همان برای من رخ بدهد
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت رب العالمین یا رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیزم سلام خدمت مریم شایسته عزیزم سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش
استاد عزیزم خیلی بینظیر هستید تمام فایلهاتون منحصر به فرده و کاربردی و به موقع
من هم در مورد اینکه همیشه مرغ همسایه را غاز بدونم این باور و دیدگاه را داشتم از کودکی
چقدر والدین دیگران را از والدین خودم بهتر میدونستم
خانواده و اقوام دیگران را بهتر از خانواده و اقوام خودم میدونستم
و همینطور
خواهر برادرهای دیگران
دوستان دیگران
کشور های دیگر را بهتر از کشور خودم میدونستم
همسر دیگران
فرزنذان دیگران
و خلاصه همیشه یه دیگران و شرایط و موقعیت دیگری بود که من از اونی که خودم داشتم را بهتر میدونستم
ولی خوب اگر با انصاف بخواهم بگویم در این سالهای اخیر و بخصوص امسال به هر ناخواسته ای هم که برخورد میکنم برمیگردم به خودم و اون ضعف را در خودم جستجو میکنم
خدارا بینهایت شکر که اخیرا خیلی از غصه هام کم شده وقتی بیرون از خودم را مقصر ندونستم خیلی از غصه هام و فشار ها و استرسی که به خودم میدادم کم شده
خدایا بینهایت شکر.
که البته صفر نشده باز هم این مرغ همسایه غاز هست هنوز در من هست که باید همیشه حواسم به خودم باشه هنوز خیلی از اوقات درگیرش میشم و به محض اینکه چنین احساسی می یاد در ذهنم سعی میکنم به نکات مثبت توجه کنم و همیشه از خودم سوالهایی که برام خوبه از خودم میپرسم و سعی میکنم به قلبم بر گردم و بگم مطمئن هستی که اینمورد بیرو ن از خودته یا نه باید دنبال یه چیزی در خودت باشی؟
استاد عزیزم
به نظرم دلیل اینکه فکر میکنم اوضاع در جای دیگه همسر دیگه وضعیت مالی دیگران رابطه دیگران شهر یا کشور دیگر بهتر است و چیزهای دیگر که بیرون از من بهتره اینه که..
احساس عدم لیاقت هست و دیگه اینکه وقتی مشکل را بندازم به عوامل بیرون از خودم خوب خیلی راحته چون اگر از خودم ببینم باید روی خودم کار کنم باید درونم و شخصیتم و تغییر بدهم که هم انرژی میخواد و هم جسارت میخواد و مطالعه و تحقیق میخواد و عمل کردن به اگاهی میخواد که خیلی مهمه
پس میرم سراغ راحتترین کار اونم اینه که مشکل و بندازم گردن عوامل بیرون
به نظرم ریشه تمام اینها باورهای محدود کننده هست و فرعیات
و راهکار اینه که، :
باید باورهامو را تغییر دهم دنبال اصل باشم بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم باید بیشتر مهارت احساس لیاقت و عزت نفس را یاد بگیرم و در عمل مسئولیت صد در صد تمام مسائلم را خودم به عهده بگیرم برای همیشه
اتفاقا دیشب با خواهرم و یکی از دوستانم رفته بودیم یه کافه کمی با هم باشیم اون دوستم خیلی موقعیتهای دیگری داره که من و خواهرم نداریم مثلا سیتی زن کشور آمریکاست و بیشتر در آمریکا زندگی میکنه و مثلا از نظر ثروت موقعیت بسیار عالی داره و چیزهای دیگه متلا روابط خیلی خوبی داره حتی با فرزندانش البته همسر ایشون چند سالیه به رحمت خدارفتند
دیشب موقع برگشت به خانه با خواهرم بودم با هم گفتگو داشتیم گفتم ببین این دوستمون درسته خیلی شرایط خوبی را داره… ولی اینا فقط به خاطر شرایط مالی یا فرهنگی خانواده اش یا همسر مرحومش یا کودکی اش نیست اینا به خاطر افکار و باورهای خودشه
مثلا الان واقعا این خانم به ساختن ثروت نیازی نداره که دنبال کسب و کار باشه ولی خداشاهد وقتی در ایران هست اونطور که من دیدم دنبال اینه که مثلا فلان زمینهاشون و تبدیل کنه به ساختمان یا ساخت و ساز کنه یا حتی دنبال کار شهرداری و کارهای دیگه بود که یکی از زمینهای کرج شون را مال. بسازند و دنبال سازنده و از اینجور کارها هست در حالیکه این خانم حدودا 70 سالشونه
به خواهرم گفتم ببین شاید خیلی ها جای اون بودند دیگه میگفت من سنی ازم گذشته به اندازه کافی و بیشتر از اندازه کافی ثروت هم دارم دیگه موقع استراحتمه
ولی چرا این دوستم اینجوری نیست چون خودش یه همچنین شخصیتی داره و به خاطر باورهایش هست و به خاطر خودشه و باوهاشه که این شرایط و تجربه میکنه
نمیگه همسرمم که نیست ولش کن دنبال دردسر نباشم
پس من به خودم رجوع کردم گفتم تو برو روی خودت کار کن و خوب خودت باش در هر. شرایط و موقعیتی که داری مقایسه نکن احساس قربانی نداشته باش و سعی کن بهتربن خودت باشی
این تجربه دیشبم بود که دوست داشتم اینجا بگویمش
من باید روی ضعف های شخصیتی خودم کار کنم روی باورهام کار کنم
و
این به من احساس خوبی میده که ساخت شرایط دلخواهم به دستان خودمه
خدایا بینهایت سپاسگزارم که من را خالق زندگی ام قرار دادی
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا باشید