چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟
    296MB
    50 دقیقه
  • فایل صوتی چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟
    48MB
    50 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

600 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سانا گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    سلام به همه

    من‌ دوتا چیزی که الان اومد توی ذهنم درمورد مقایسه کردن ،یکی پدرم هست ،بابای من از بچگیم رابطه گرمی نداشتیم ،قوانین و محدودیت هایی برامون میزاشت که خیلی موقع ها اذیتمون می‌کرد ولی یه آدم درون‌گرا بود که هیچ وقت احساساتشو نشون نمی‌داد ، من از بچگی دوست داشتم با بابام رابطه گرمی داشته باشم عین یه دوست ،بعضی از دوستامو میدیدم که با باباشون شوخی میکنن ،میخندن ، عین دوست صمیمی هستن ،و این همش میومد توی ذهن من که چرا خدا همچین بابایی به من داده ،یا کاش میتونستم بابامو عوض کنم ، البته الان که بزرگ شدم فهمیدم خیلی از اون محدودیت‌ها خیلی بدردم خورده و راضیم خداروشکر، و رابطم الان خیلی بهتره ولی بیشتر محترمانه اس تا گرم و صمیمی

    چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم اون باباش جوری بود که من تحسینش میکردم ،بعد همینجور که داشتیم صحبت میکردیم، من یه ویژگی بابامو گفتم و اون برگشت گفت خوشبحالت ،بیا باباهامونو عوض کنیم ،من خیلی تعجب کردم ،گفتم آخه تو چرا از بابات ناراضی هسی(تو دل خودم گفتم)،بعد این اومد توی ذهنم که شاید بابای من یه ویژگی بد داره که مثلا درون‌گرا و خشکه ولی ده تا هم ویژگی خوب داره ،مثلا دست و دل بازه ، خیلی قشنگ مسائل رو تعریف میکنه ، خیلی دلسوزه، و پیش خودم گفتم شاید این ویژگی بابای منم ریشه در بچگیش داشته باشه و دست خودش نباشه ،بالاخره اونم توی یک خانواده خشک بزرگ شده بود و محبتی ندیده بود ،شاید از این زاویه نگاه کنم دیگ نخوام بابامو با بابای بقیه مقایسه کنم و همینجوری که هست دوسش داشته باشم

    دومین مورد که بیشترین مقایسه رو توی ذهنم دارم در مورد پوستمه ، من پوست بسیار نرم و صافی دارم و رنگ‌پوستم‌ گندمیه، از بچگی چون یه خواهر داشتم که پوستش خیلی سفید بود خیلی باهاش مقایسه شدم توسط خانوادم و اطرافیان ،و یجورایی خودمو دوست نداشتم ، الانم این موضوع برام حل نشده ،وقتی آدمها رو میبینم اولین چیز رنگ‌پوستشونو نگاه میکنم که اگه سفید باشه ،به پوست خودم‌نگاه میکنم بعد میگم‌ببین چقد روشن‌تر از پوست منه و خوشگله و اگه تیره تر از دست من باشه یه حس خوب پیدا میکنم که اره من خیلی بهتر از اونم ، اصلا انگار یه علاقه عجیب به پوست سفید دارم ، سعی کردم مثلا این مسئله رو حل کنم و به خودم میگفتم ببین تو پوستت صاف و نرمه، این یه نعمت بزرگه ، ولی بعد میگفتم‌چه فایده وقتی نمیتونم صورت سفیدی داشته باشم که نخوام آرایش کنم که سفید بشه پوستم ، یا بعضی موقع ها میگم اگه از دوره سلامتی استاد استفاده کنم شاید پوستم سفید بشه ولی خب اینا گول زدن خودمه استاد ،خوب میدونم اینا از کجا آب میخوره و ریشش به عزت نفسم برمیگرده ،میدونم که باید پایه ای روش کار کنم ، و چون پاشنه اشیلمه خیلی بیشتر باید روش کار کنم چون واقعا داره این مسئله انرژی زیادی ازم میگیره

    ان شاالله که انجام بدم و بیام از نتایجم بگم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    مهری جزایری گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم….

    سلام خانم شایسته عزیز،و سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    یعنی من متحیرم ،تمام سوالهای توی ذهنم ،را استاد یکی یکی جواب داد،خدایا شکرت

    همین امروز بود که با خودم فکر میکردم،چرا همین کاری که من دارم انجام میدم،را فلانی،تو فلان شهر داره انجام میده،واستوری گذاشته که با همین کار چقدر مشتری داره؟!

    با خودم فکر میکردم چرا همسره من از نظر دیگران آدم فوق العاده‌ایه ولی از نگاه من نه!!!!

    با خودم فکر میکردم ،چرا هرکسی میاد خونه ما از خونمون و محلمون تعریف میکنه،ولی من این نگاه را ندارم!!!!

    جوابی که استاد عزیزم ،گفتند تمام بدنم را مچاله کرد……

    من مدتی قبل به مسافرتی رفتم به اتفاق همسر و چند تا از فامیلمون که اصلاً از اون مسافرت خاطره خوبی نداشتم و از اون شهر و مردمش خوشم نیومد بعد تعجب می‌کردم که ما همه به یه شهر رفتیم و یک جا رفتیم ولی بقیه از اون شهر خیلی تعریف می‌کردند و خیلی از مردم اون شهر راضی بودن و این برای من خیلی تعجب انگیز بود …..

    با خودم میگفتم یعنی چی؟چطوری میشه،اینها این همه مشکل را ندیدن؟چطوری لذت بردند آخه!!!!

    من تو اینستا گرام اکانت دارم،بیشتر میرم ،و آموزش‌های رایگان رو می‌بینم و ازشون برای کارم استفاده می‌کنم ولی دروغ نگم تو فضای مجازی بعضی وقتا خیلی از زمانم سپری می‌شه و این بلاگرایی رو که هر روز از زندگیشون میزارند از همسراشون از کادوهاشون از زندگی خیلی تحت لاکچریشون میذارند،،،و میرم تو مقایسه،،،

    با خودم میگم چقدر خوشبختن،چه زندگی دارن،وحالم از خودم بد میشه……

    البته چون من تو سایت هستم فوری خودم را جمع و جور میکنم،ولی امروز استاد عزیزم خییییلی واضح جوابم را داد،خدایا شکرت،استاد جانم سپاسگذارم ….

    خداراشکر که هستی ،هزاران بار شکر بخاطر وجود نازنینت……

    خوب امروز این راشنیدم،ولی باید عمل کرد اگر میخواهیم نتیجه بگیریم،به عمل کار برآید……

    قرار بزودی به اون مسافرتی برم (به اتفاق همسر م)که قبلاً رفتم و خاطره خوبی ازش ندارم،……

    با استفاده از قوانینی که یاد گرفتم ،با نگاهی دیگر،و با باوری که تغییر کرده میرم و نتیجه را حتما در سایت برای دوستان میگذارم

    خدارا سپاس گذارم برای این هدایت،واین بیداری،،،وممنونم از استاد بی نظیرم،وخانم شایسته عزیز

    در پناه خداوند باشید ،یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 843 روز

    خدایا هرچه دارم ازآن توست

    سلام ودرود بر استاد جان و دوستان

    مرغ همسایه غازه

    دقیقا تمام مثالهای استاد درباورهای من هم بوده وقتی بچه محصل بودم مادر دوستانم می اومدن مدرسه چون مانتویی بودن وجوان همیشه حسودیم میشد چون فاصله سنی من با مادرم 38سال بود و مامانم یک خآنم چادری بود …..وقتی ازدواج کردم فکرم این بود همسر دوستام بهترن هیکل دوستم بهتره زندگی بقیه بهتره لباسهای بقیه با کلاس ترن بچه های بقیه بهترن روابط بقیه با همسرشون گرمتره وووووووووووو

    دقیقا مرغ همسایه غاز بود ومرغ خودم همون مرغ بود وحتی کمتر

    همیشه در مقایسه با دیگران بودم وبیشتر مقایسه روابط عاطفی بقیه

    خداروشکر با استاد وآموزهای استاد امروز توانستم این مقایسه کردن رو کمتر وکمتر کنم وهمش مرغ همسایه رو غاز نبینم

    خدایا سپاسگزارم بعداز مدتها توانستم کامنت بزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‌ حِینٍ «80»نحل

    و خداوند براى شما از خانه‌هایتان، مایه آرامش قرار داد و براى شما از پوست‌هاى چهارپایان خیمه‌هایى قرار داد که روز کوچ شما و روز اقامت شما (حمل ونقل) آن را سبک وخفیف مى‌یابید و از پشم وکرک وموهاى آنها، براى مدّتى لوازم و اسباب زندگى قرار داد.

    وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ «81»نحل

    وخداوند از آنچه آفریده، براى شما سایه‌ها قرار داد و از کوه برایتان، غارها قرار داد وبراى شما لباس‌هایى قرار داد که شما را از گرما (و سرما) حفظ مى‌کند ولباس‌هایى که شما را از آسیب‌هاى یکدیگر حفظ مى‌نماید. این‌گونه (خداوند) نعمت خود را بر شما تمام مى‌کند، باشد که خود را تسلیم او کنید.

    ================================

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شاسته و دوستان نازنینم

    استاد چقدر کلامتون درست و زیباست چقدر شیرین و دلچسبه چقدر با این فایلها هر بار به یه دسته از باورای اشتباهمونو مورد حمله قرار میدین و الماس وجودمونو صیقل میدین من دوست دارم  هیچ کار دیگه ای نداشته باشم فقط فایلو پلی کنم  و سرگرم نوشتن تو دفترم باشم

    استاد جان من امروز این فایلو زندگی کردم اونجا که گفتین من دوست دارم این باور و این ایمان در دل شما ایجاد شود که شما خودتون با افکار و باورهاتون دارید اتفاقات هر لحظه رو رقم می زنید

    و هر کسی که یه ذره باورای مثبت و مناسبو جایگزین کرده نشونه هاشو فردای همون روز یا حتی شب یا حتی یه ساعت بعد یا 5 دقیقه بعد همین فایل دیده

    من ظهر تو هال پشت میزی که جلوی پنجره است نشسته بودم داشتم همین فایلو  گوش میدادم و تو دفتر می نوشتم، همسری از اتاق اومد دید یه کم آفتاب افتاده روی میز بعد رفت پرده رو اون قسمتی که جلوی پنجره بود کشید که سایه بشه آفتاب تو چشمم نباشه، من خیلی خوشم اومد از همین کار کوچیک و ساده و لطیفش، و حس سپاسگزاری عمیقی بهم دست داد بهش لبخند زدم گفتم چقدر شما خوبی مهربونی چقدر بفکر من هستی، اونم لبخند زد و هر دو گفتیم خدا رو شکر بعد چند ثانیه اومد گونه مو بوسید و بعد همین جوری که داشت بسمت آشپزخونه میرفت گفت مهربونی چیز خوبیه! منم گفتم آففففرین گل گفتی مهربونی خیلی خیلی چیز خوبیه

    میخوام بگم استاد حتی پنج دقیقه بعد هم نبود همون موقع و همون لحظه بود

    استاد خیلی از شما ممنون و سپاسگزارم این حال خوب و خوشی که دارم بخاطر آموزشهای شماست

    خدا شما رو سالیان سال حفظ کنه تا هرچه بیشتر توحید و حال خوب رو در جهان گسترش بدید

    خدایا شکرت برای همه نعمتهام

    همگی در پناه نور خدا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2595 روز

    سلام

    درود بر همه

    داستان استیو جابز و چالش “مرغ همسایه غاز است”

    در اوایل دهه 1980، استیو جابز در اوج قدرت و موفقیت بود. شرکت اپل که خود او آن را تأسیس کرده بود، به یکی از برندهای برجسته و نوآور در صنعت فناوری تبدیل شده بود. با این حال، جابز درگیر مقایسه‌ی بی‌پایان با دیگران و احساس نارضایتی از آنچه که داشت، بود. “مرغ همسایه غاز است”، ضرب‌المثلی که به‌طور خاص وضعیت جابز در این دوران را توصیف می‌کند.

    گام اول: شگفتی و حسرت نسبت به موفقیت مایکروسافت

    در اوایل دهه 80، در حالی که اپل محصولات مبتکرانه‌ای مانند مکینتاش را به بازار عرضه کرده بود، مایکروسافت با سیستم‌عامل ویندوز خود به سرعت رشد می‌کرد. جابز که همیشه فردی رقابتی بود، نمی‌توانست از موفقیت بیل گیتس و مایکروسافت بی‌تفاوت بماند.

    او با خود می‌اندیشید:

    “چرا مایکروسافت این‌قدر سریع محصولات خود را به بازار می‌آورد؟ چرا سیستم‌عامل آن‌ها این‌قدر فراگیر شده است؟”

    این افکار جابز را به مقایسه‌های بی‌پایان با بیل گیتس و محصولات مایکروسافت کشاند. درست مثل ضرب‌المثل معروف که می‌گوید: “مرغ همسایه غاز است.” جابز، به اشتباه تصور می‌کرد که موفقیت واقعی در تقلید از روش‌های مایکروسافت است و در نتیجه از مسیر نوآوری خود منحرف شد.

    گام دوم: تلاش برای تقلید و شکست پروژه‌ها

    جابز تصمیم گرفت که اپل باید همانند مایکروسافت عمل کند تا موفق شود. او سعی کرد محصولات خود را مشابه محصولات مایکروسافت به بازار عرضه کند و در این مسیر، پروژه‌های بزرگی مانند “لیزا” را راه‌اندازی کرد. اما به جای تمرکز بر خلاقیت و نوآوری خود، او تمام تلاشش را صرف تقلید از روش‌های رقبا کرد. این عمل باعث شد که پروژه‌هایش با شکست مواجه شوند.

    “مرغ همسایه غاز است” در این مرحله بار دیگر نمود پیدا کرد. جابز به جای اینکه بر روی نقاط قوت و نوآوری‌های خاص اپل تمرکز کند، در تلاش بود تا مشابه رقیب عمل کند و همین امر باعث شکست‌های مکرر شد.

    گام سوم: نتیجه‌گیری نادرست و از دست دادن اعتماد

    با شکست‌های پی‌درپی، هیئت‌مدیره اپل دیگر به جابز اعتماد نداشت. نتیجه‌ی تلاش‌های بی‌ثمر او برای تقلید از مایکروسافت این شد که جابز از مدیریت اجرایی اپل کنار گذاشته شد. در این لحظه، “مرغ همسایه غاز است” به وضوح نشان داد که نگاهی به دستاوردهای دیگران بدون درک عمق تلاش‌های آن‌ها، تنها به انحراف و ناکامی می‌انجامد.

    جابز که حالا از اپل دور افتاده بود، مجبور شد که خود را بازتعریف کند و بفهمد که چرا مقایسه با دیگران و تلاش برای تقلید از آن‌ها این‌قدر مخرب بوده است.

    گام چهارم: بازگشت به خویشتن و کشف مسیر موفقیت

    استیو جابز پس از جدایی از اپل، به مدت چند سال در پروژه‌های جدیدی مانند NeXT و پیکسار مشغول شد. در این دوران بود که به تدریج متوجه شد که “مرغ همسایه غاز نیست.” او فهمید که مسیر موفقیت در درون خود او نهفته است و هر فرد باید مسیر خاص خودش را پیدا کند. جابز به خلاقیت، نوآوری و اصالت‌های اپل برگشت و در نهایت با بازگشت به این شرکت، موفقیت‌های بی‌سابقه‌ای مانند آیفون، آیپد و آی‌مک را به دنیا معرفی کرد.

    او به یک نکته مهم رسید:

    “به جای تلاش برای ساختن آنچه دیگران دارند، باید به آنچه من می‌توانم خلق کنم اعتماد کنم.”

    در یکی از روزهای سخت، شعری از حافظ در دفتر یادداشتش نوشت:

    “هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

    گر دگر کِشته‌ای چشم داری خطاست.”

    تفسیر شعر: حافظ یادآوری می‌کند که آنچه ما در زندگی به دست می‌آوریم، نتیجه تلاش و تمرکز خودمان است. چشم دوختن به آنچه دیگران دارند، ما را از بهره‌برداری از بذرهایی که خود کاشته‌ایم باز می‌دارد.

    این جمله الهام‌بخش استیو شد که مسیرش را تغییر دهد. او تصمیم گرفت که به جای تقلید از مایکروسافت، بر قدرت خلاقیت خودش تمرکز کند. همین بازنگری باعث شد شرکت NeXT را تأسیس کند و بعدها با بازگشت به اپل، محصولاتی مانند آی‌مک، آیپاد و آیفون را خلق کند که دنیای فناوری را متحول کردند.

    “وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ فَرِحُوا بِمَا أَتَوا وَیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَهٍ مِّنَ الْعَذَابِ”

    (سوره آل‌عمران، آیه 188)

    “گمان مبر کسانی که به آنچه به‌دست آورده‌اند شادمانند و دوست دارند به آنچه نکرده‌اند ستایش شوند، از عذاب در امان‌اند.”

    این آیه هشداری است که مقایسه و حسرت بر دستاوردهای دیگران، اگر از مسیر حق و حقیقت دور باشد، سرانجامی جز ناراحتی و حسرت بیشتر ندارد. خداوند ما را به تمرکز بر عمل خود و رضایت از مسیرمان دعوت می‌کند.

    مفهوم ضرب‌المثل در داستان استیو جابز:

    ضرب‌المثل “مرغ همسایه غاز است” در داستان استیو جابز به وضوح نشان می‌دهد که او در ابتدا در دام مقایسه‌های بی‌پایان و تلاش برای تقلید از دیگران افتاد. جابز تصور می‌کرد که مسیر موفقیت در مایکروسافت و بیل گیتس نهفته است، اما این دیدگاه تنها او را از مسیر نوآوری‌های خاص خودش دور کرد.

    با توجه به این ضرب‌المثل، ما نیز ممکن است در زندگی خود در دام مقایسه با دیگران بیفتیم و باور کنیم که موفقیت در داشتن آنچه دیگران دارند نهفته است، در حالی که هر فرد باید تمرکز خود را بر توانمندی‌ها و ویژگی‌های خاص خود بگذارد.

    نتیجه‌گیری:

    مقایسه با دیگران نه‌تنها مانع پیشرفت فردی می‌شود، بلکه باعث می‌شود که فرد از قدرت و منابع خود غافل شود. “مرغ همسایه غاز نیست”، یک یادآوری است که ما باید بر داشته‌های خود تمرکز کنیم و از آنچه در دست داریم نهایت بهره را ببریم، زیرا موفقیت حقیقی در مسیر خود و تلاش‌های اصیل نهفته است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 627 روز

      سلامی از جنس نام زیبای خدا،

      هوتن جان سپاس

      و درود بسیار برای کامنت ارزشمندی که کلی درس برای همه ما داشت ،

      مخصوصا شنیدن ماجرای مرد بزرگی مثل استیو جابز

      واقعا هم چیزی جز این نیست و مقایسه یک چاه عمیقیه که ما رو در خودش گرفتار میکنه و اجازه نمیده در زندگی خودمون در مسیر توانمندی ها و استعدادهای خودمون پیش بریم.

      به هر حال با خوندن کامنت با ارزش شما یک روشنایی دیگه به مسیرمون اضافه شد تا بهتر بتونیم راهمون رو پیدا کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فاطمه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام دوست عزیز

      واقعا عالی بود خیلی لذت بردم و استفاده کردم

      و این جمله ی تاکیدی رو برای خودم نوشتم که

      به جای تلاش برای ساختن آنچه که دیگران دارند باید به آنچه که خودم میتوانم خلق کنم اعتماد کنم

      امروز تو دفتر خواسته هام از خداوند هدایت خواستم و شروع کردم به گوش دادن ویس ها و خوندن کامنت ها تا اینکه رسیدم به کامنت شما

      من مدام توی اینیستا میگشتم و پیج های دیگران رو میدیدم که ایده پیدا کنم برای تولی محتوا ولی با دیدن این جمله همه چیز تموم شد

      ممنونم که دست خداوند شدید برای هدایت امروز من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فاطمه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام دوست عزیز

      واقعا عالی بود خیلی لذت بردم و استفاده کردم

      و این جمله ی تاکیدی رو برای خودم نوشتم که

      به جای تلاش برای ساختن آنچه که دیگران دارند باید به آنچه که خودم میتوانم خلق کنم اعتماد کنم

      امروز تو دفتر خواسته هام از خداوند هدایت خواستم و شروع کردم به گوش دادن ویس ها و خوندن کامنت ها تا اینکه رسیدم به کامت شما

      من مدام توی اینیستا میگشتم و پیج های دیگران رو میدیدم که ایده پیدا کنم برای تولی محتوا ولی با دیدن این جمله همه چیز تموم شد

      ممنونم که دست خداوند شدید برای هدایت امروز من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سلیمه گفته:
    مدت عضویت: 818 روز

    بنام خداوند وهاب

    سلام خدمت استاد عزیزم عاشقتونم استاد جان و به دوست واقعی خانم شایسته عزیز که همیشه از خدا میخواستم دوستی به من بده که منو به پیشرفت برسونه و اونو ی دوست از طرف خدا می‌دونم

    خیلی دوستون دارم

    استاد شما در مورد قوانین موشکافانه عمل میکنید و صادقانه آنچه که شما بهتون گفته میشه رو به ما یاد میدید

    منم تو یه شهری (x)زندگی میکردم و همش توجهم رو نکات منفی بود اینکه اونجا دزدی زیاده و کار نیست و ادمهاش بافرهنگ نیستن و ی شهر(y) دیگه ای هست که برعکس اونجاست ومن مهاجرت کردم به شهر yو همش رو نکات مثبت اونجا توجه میکردم و جالب اینجاست که خدا انسانهای شریف بافرهنگ همسایه های خوب سر راهم قرار میداد وهر وقت دوست داشتم می‌تونستم کارم رو عوض کنم چون باورم این بود که کار تو این شهر زیاده تازه آدمهایی رو می‌دیدم که از شهرهای دیگه واسه کار مهاجرت کرده بودن و امنیت بالاست ی بار چرخ موتور شوهرم رو دزدیدن ولی بهش گفتم چرخ موتورت هم برمیگرده چون اینجا دزد زیاد نیس و سارق رو زود میگیرن و این شد که دو روز بعدش چرخ موتور رو آوردن

    ولی تا قبل از این فایل نمی‌دونستم که تو شهرxهم می‌تونستم این باورها رو بسازم ازین پس می‌خوام توجه به نکات مثبت رو بیشتر و بیشتر تو ذهنم تقویت کنم و می‌دونم ازپسش خوب برمیام بنظرم من قبل از اینکه به نکات مثبت این شهر توجه میکردم از نکات منفی اعراض میکردم پس همینو برای شهر xانجام خواهم داد

    در مورد روابط همیشه فکر میکردم خیلی خوبم و به نکات مثبت همسرم توجه میکردم ولی وقتی منو خواهرام دور هم می‌نشستیم فقط رو نکات منفی همسرامون توجه میکردیم و اونا رو با بقیه مقایسه میکردیم ولی بعد دوره فوق العاده دوازده قدم با خودم فکر کردم چرا منو خواهرهام اخلاق شوهرامون تقریبا یکی هست و فهمیدم وقتی یکی از ما در مورد مقایسه شوهرش با فلانی بود منم تایید میکردم و میگفتم آره فلانی شوهرش اینکار واسش کرد حالا اگه شوهر ما بود اینکار نمیکرد بجاش فلان کار میکرد یعنی نه تنها مهر تایید میزدم بلکه دلیل هم واسش جور میکردم

    استاد جان ولی من تغییر کردم دوره دوازده قدم بینظیره استاد از هر جهت شادی و نشاط و ثروت وخوشبختی وارد زندگیم شده

    من تا قدم یازده فقط گوش میدادم به این دلیل که وقت ندارم نکته برداری کنم و کامنت بخونم ولی خدا واسم شرایطش رو مهیا کرد و من از قدم یک برگشتم حسابی کار کردن والان قدم هشت هستم ولی به خدا که معجزه ها و اتفاقات قشنگ پشت سرهم میان از هر جهت ثروت و روابط خوب سلامتی و مهم تر از همه ایمان به خدا که اعتراف میکنم شاید ده در صد ایمانم بهتر شده ولی خدا داره برام معجزه می‌کنه و باور اینکه خدا یک سیستمه یک انرژیه که همه جا هست تنها فقط همین باور کلی منو با خدا دوست کرده

    بسیار بسیار سپاسگذارم استاد جان بابت درکی که از خدا و قوانینش به من دادی

    به خدای مهربون میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1574 روز

    بنام الله دانا ‌توانا و قادر و‌اجابتگر و ‌هدایتگرمون

    درود بر استاد عشق ‌‌توحید و مریم بانوی نازنین و‌همه دوستان‌هم مداری در زیباترین مکان مجازی دنیا

    گل از گلم میشکفد وقتی یک فایل جدید و به دنبالش کلی آگاهی های رشد و بهبود فردی شخصیتی میاد .

    اول اعتراف کنم استاد ، یک پیج کاری دارم ولی هر تایمی میخوام پست و استوری بزارم هرزگاهی که اون‌هم به ندرت سعی میکنم ازش استفاده کنم ولی واقعا درگیر این فضای مقایسه گر و توجه به نکات منفی میشوم .چه پاشنه آشیلی دارم که نیازه روش کار کنم‌و‌دارم سعی میکنم عملگراتر بشم .

    اگر قبل از ورود به این سایت بودم واقعا این ضرب المثل مرغ همسایه غازه ، رو خیلی جاها استفاده میکردم ، فکر میکردم کسب و کار و‌روابط و‌ثروت …واسه دیگران بهتره ، اون‌‌خانواده با اون‌خواهر و برادر و‌پدر و‌مادر بهترن ، تو شهر بزرگ تهران در آمد بیشتره ، مشتری بیشتره ، خدا واسه این شخص بیشتر خواسته ، …

    ولی الان این نظرو ندارم ، من هر آنچه دارم به واسطه باورهای درونی من است نه یک عامل بیرونی مثل شهر و کشور و همسایه و …

    من تا وقتی از درون خودم‌و‌بهبود ندم جهان اطرافم‌و‌نتایج زندگی ام عوض نمیشه .

    با دیدن زیبایی ها و‌توجه و‌ صحبت کردن‌و‌نوشتن‌و‌سپاسگزاری آنچه دارم شرایط بهتری رو‌واسه خودم خلق میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    محمد مردانی گفته:
    مدت عضویت: 3163 روز

    بسم الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و دوستان بی نظیرم توی سایت الهی که بی نهایت الگوهای فوق العاده ای هستن برای پیشرفت

    من خودم یکی از نقطه ضعف هایی که در خودم شناسایی کردم اینه که وقتی نزدیکانم از لحاظ مالی پیشرفت میکنن من یه حس حسادت یا نا امیدی از خودم بهم دست میده که چرا تو به این موفقیت نرسیدی چرا تو این همه روی خودت کار میکنی و ورودی هات رو کنترل میکنی از اون کمتر پول میسازی یا پیشرفتت به اندازه ی اون نیست

    و یه وقتایی من رو از احساس خوب خارج کرده

    برای همین اومدم اینجا این تمرین رو انجام بدم که توی این موضوع بهتر بشم و یه مدار برم بالاتر

    من خودم اگر بخام زندگیم رو مورد بررسی قرار بدم واقعا واقعا پیشرفت های بسیار بسیار خوبی در همه لحاظ کردم به خصوص مالی

    منی که تو زندگیم درامدم دو رقمی نشده بود الان درامدم دو رقمی هست به غیر از اون پولی که اخر سال باشگاه بهم میده یعنی علاوه بر اون حقوق ماهیانه یه پول میلیونی باشگاه اخر سال بهم میده برای رده 13 سال که مربی گری کردم توی لیگ ایا این پیشرفت و موفقیت نیست در مقایسه با گذشته من که کل سال بدون هیچ حقوق ماهیانه کل سال کار میکردم اخر سال هم چندر غاز چک بهم میدادن برای چندین ماه دیگه

    الان صبح هی پاییز و زمستان معاون یک مدرسه هستم که چه تعطیل باشه چه نباشه من سر ماه حقوقم رو کامل دریافت میکنم که خیلی از روزهای ماه به خاطر سرما یا آلودگی هوا یا تعطیلی های دیگه من نمیرم مدرسه و میشینم روی باورهام تمرکزی کار میکنم هر چند که وقتهایی هم که میرم با عشق میرم و لذت میبرم از کارم و کارم رو دوست دارم و خداراشکر به خاطر باورهای خوبم تو مدرسه هم کلی زمان دارم که میتونم کار کنم روی باورهام همین کامنتی که دارم مینویسم توی مدرسه دارم مینویسم همکارای بسیار عالی دارم که هم احترام به من میذارن هم کارهارو خودشون انجام میدن و بهم میگن اقای مردانی شما استراحت کن

    خدایاشکرت که اصلا من به این شغل عالی (معاون مدرسه، مربی فوتبال)هدایت شدم داشتم الان خصوصیات مثبت شغلم رو برای خودم مرور میکردم شغل من بسیار مفرح و شاده با بچه ها سرو کار دارم و اونها پر هستن از انرژی مثبت و حال خوب من شغلم میتونه توی سالن یا توی فضای باز باشه شغل من اموزشه و شغل انبیاست من میتونم با 3،4 ساعت کار کردن توی روز میلیونی پول بسازم از شغلم همینطور که بی نهایت ادم هست دارن این کار رو انجام میدم

    شغل من ارج و قرب بسیار بالایی توی جامعه داره و احترام زیادی برای منه مربی قائل هستن من با افتخار همیشه از شغلم برای بقیه صحبت میکنم خدایاشکرت که من رو به این حوضه و شغل علاقه مند کردی و هر لحظه من رو هدایت میکنی به راحتیه بیشتر و درامد بالاتر در شغلم

    خدایاشکرت که امسال این اعتماد به نفس در من شکل گرفت که میتونم کلاس های اموزشی خودم رو داشته باشم میتونم سر مربی یک تیم باشم و نتایج عالی کسب کنم با اینکه خیلی میترسیدم این مسئولیت رو قبول کنم

    خدایاشکرت که میتونم مدرسه فوتبال خودم رو راه بندازم و تیم خودم رو تشکیل بدم و شرکت کنم توی مسابقات چقدر حال میده واقعا با تیم خودم و شاگردهای خودم شرکت کنم توی مسابقات چقدر حال میده ببرمشون اردو های مختلف و هم پول بیشتر بسازم هم کلی خوش بگذرونیم چقدر حال میده اگر یک یا چندتا از شاگردهام پیشرفت کنن و برن تیم ملی و من ذوقشون رو بکنم

    خدایاشکرت که ایده هایی برای برگزاری کلاس فوتبالم بهم رسیده و در حال اجراشون هستم اگرم به هر دلیلی جواب نداد اشکال نداره حتما در زمان دیگه ای به این خواسته میرسم من همین الانم درامد خوبی دارم از شغلم و به راحتی به خیلی از خواسته هام میرسم با این درامد

    خدایاشکرت که به پول و درامد من خیر و برکت میدی و من همیشه درامدم رو صرف خواسته هام میکنم مثلا توی این چند ماه درامد من خرج مسافرتم به شمال شده خرج خرید گوشت و مرغ برای خونه شده خرج خرید دستگاه اسپرسو ساز حرفه ای و مشتی شده که من هر روز صبح یه قهوه برای خودم میزنم و چقدررررررر حال میده چقدررررررر انرژی فوق العاده ای بهم میده

    درامد من خرج هزینه دوره مربی گریم شده و قراره چقدر اطلاعات کسب کنم توی این دوره چقدر اعتماد به نفسم میره بالاتر چقدر روابطم قوی تر میشه توی کارم در حین این دوره

    درامد من خرج خرید بسته قانون سلامتی استاد شده که نمیتونم بگم چقدرررررررر مفید و زندگی ساز بوده برای من و زندگی من به قبل و بعد از این دوره تقسیم شده اینقدر که من حالم بهتره انرژیم بالاتر رفته اطلاعاتم در مورد تغذیه و سلامتی بالاتر رفته که دور از حوضه ی کاریم نیست و به کارم مربوط میشه چقدرررررررر بدنم خوش فرمتر و عضلانی تر شده من توزندگیم تا حالا اینقدر بدنم خوشگل و روی فرم نبوده من تو زندگیم تا حالا یه همچین سیکس پکایی نداشتم با اینکه این همه ساله ورزش کردم

    همه ی این نعمتها یه روزی نبوده و من ارزوی اینهارو داشتم من هیچوقت نباید خودم رو با دیگران مقایسه کنم زندگی اونها به خودشون مربوطه حتی نزدیک ترین افراد زندگیم

    من باید از پیشرفت اونها خوشحال بشم و این انگیزه در من به وجود بیاد که من هم میتونم به این موفقیت ها برسم وقتی عزیز دل من درامدش بره بالاتر حالش بهتره و حال خوبش باعث حال بهتر من هم میشه باعث باور پذیری بیشتر من هم میشه

    همین رابطه ی عاطفی که الان دارم یک روزی ارزوی من بود که همچین ادم مستقل، توحیدی،تمیز ، ورزشکار، وفادار، خوش اخلاق، خوشگل و خوشهیکل ،مثبت اندیشی باهام توی رابطه باشه کسی که به زیبایی به من ابراز علاقه میکنه و همیشه پایه هست و شوق و ذوق داره

    من بی نهایت نعمت تو زندگیم دارم مثل خانواده ی فوق العادم دوست صمیمی و خوبم امیر که دامادمونم هست این ادم اینقدر توحیدی هست که از صفر کلوین در یک روستای کوچیک کسب وکارش رو گسترش داد و به موفقیت های بسیاری توی حوضه مالی رسیده دوتا خونه داره دوتا ماشین مدل بالا داره درامد دلاری داره زمین و ملک داره توی شمال و الکوی بسیار عالی هست برای من

    مادرم که اینقدرررررر به من عشق میورزه و هر روز غذاهای بسیار خوشمزه براساس قانون سلامتی برام درست میکنه

    اینقدر نعمت اومده تو ذهنم که میتونم ساعتها بنویسم و سپاسگزاری کنم من هر وقت ذهنم درگیر مقایسه شد باید بیام و این کامنتم رو بخونم

    در پناه الله شاد و ثروتمند و سالم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1881 روز

    سلااام

    استاااد سال نوی شما و مریم جان هم مبارک الان که دارم کامنت میزارم هنوز کامنتی منتشر نشده ولی میخوام از دید خودم اولین نفری باشم که بک دادم تبریک سال نو رو :)))

    چقدر پر انرژی و شاداب هستین تو این فایل خدا رو شکر چشمامون قلبی شد که

    چقدر مدرن تر آگاهی ها رو توضیح دادین به طوری که من خب میگفتم نه بابا خیلی هاش و ندارم اما در ادامه با مثال هاتون دیدم بله هم قبل تر خیلی این نگاه و داشتم و هم یسری هاش و در حال حاضر که ادعا میکنم روی خودم کار میکنم دارم که حالا مثال میزنم قبل و بعدش رو اینجا

    شما فرمودین در قدم اول توجه مون و باید ریشه ش و بررسی کنیم اینکه داریم به چی توجه میکنیم تو این مورد؟؟

    راجع به توجه کردن من در روند کار کردن روی خودم یه جایی گفتم دختر بیا آگاهانه راجع به فلان ناخواسته حرف نزن تو زندگیت بیا امتحان کنیم از همین الان چون حرف زدن هم توجه هست با خودم گفتم خب اینکه بخوای افکارت و مدیریت کنی در جهت مثبت که همون کنترل ذهن هست شاید زمانبر تر باشه و طول بکشه بیا بقیه شاخه های توجه رو قطع کن بقیش چیه:

    صحبت کردن با خودت یا دیگران

    حالا تو تجربه من نوشتن نبود یعنی اینطوری نبود که راجع به تضادم بنویسم گفتم همین حرف زدن راجع بهش رو قطع کنم بعد بیام راجع به خواسته م که متضادش بود بنویسم بعدش مدیریت بهتری روی افکارم دارم و خیلی زودتر ازونچه فکرشو میکردم نابود شد اصلا (میگم از یه مورد تضاد کوچیکتر شروع کردم چند ماه اخیر)

    و همین و کم کم در تمامی جوانب استفاده کردم جوری که یوقتایی با خواهرم و یا افراد نزدیکم هیچ حرفی برای گفتن نداریم چون اغلب اگاهانه میخواهیم منفی ها رو نگیم

    حالا موارد و مثال هایی که خودم دارم

    همین تازگی مثال خیلی واضح که دارم سال نوی میلادی بود که خب اینم از شبکه های اجتماعی میاد ادعا میکردم حالا که تقریبا نزدیک یک سال میشه مجدد اینستا رو برای کارم نصب کردم تو این یه سال خیلی خیلی کم به جرات میگم واردش میشدم و خیلی تو اکسپلور نمیرفتم و گاهی میشد دو سه روز یکبار هم اصلا بازش نمیکردم یا اگه باز میکردم پیج هایی که بیشتر مثبت و تفریحی و شاد بود دنبال میکردم برای سال نو دیدم زده کشورهایی که لحظه سال نو خیلی کولاک کردن و به ترتیب گذاشته بود و یه اهنگ شاد هم روش تدوین کرده بودن آقا من و میگیی ناخوداگاه مقایسه کردم و داشتم با خودم و حتی نزدیکانم میگفتم چرا ما نباید سال نو میلادی داشته باشیم؟ مثل خیلی از کشورهای دیگه چرا سال تحویل ما تو زمستون نیست؟ چرا درخت کریسمس نداریم؟ و….

    الان که این فایل و دیدم داشتم نوروز خودمون و مرور میکردم و یه عالمه نکات مثبت و مزایایی که نسبت به سال میلادی کشورهای دیگه داره و ذهنم و شرمنده کردم :)))

    یه مورد دیگه ای که کلیدی برداشتم و یادداشت کردم این بود که شما گفتین وقتی دیدت منفی باشه خیلی زود به همون شرایط دلخواهت که هم رسیدی باز پسش میزنی و میگردی یه عوامل دیگه ای رو برای بهتر بودن پیدا کنی این عالی بود برام

    که هربار مثال بزنم برای ذهنم وقتی خواست ناسپاس باشه

    مثال دیگه ای که از مقایسه این چنینی دارم

    خود من بالای 100 بار بیشتر شاید شمال رفتم ولی هربار برام تازگی داره و لذت بخش هست ولی کافیه یه شهر جدیدتر مثلا چمیدونم شیراز و بریم و اونجا هم خونه یا ویلا داشته باشیم اونوقت دیگه میگیم شمال چی داره بابا تکراریه بریم شیراز جدیدتره در صورتی که دنیای متفاوت تری دارن هر دو شهر ولی دیدگاه و حس منه که باعث میشه شاید از هردو شهر لذت نبرم و همیشه دنبال مورد بعدی باشم

    یا در مورد روابط :

    من یه دوره طولانی سینگل بودم برمیگرده به قبل آشنایی با سایت و دوران شیطنت که نمیتونستم بپذیرم که تنها بمونم و باید حتما تو رابطه باشم خلاصه اون دوران که همش مسیر رفت و امدم سرکارم بود فکر میکردم باید جای خاصی دنبال فرد مورد نظرم باشم شبا با دوستام کافه میرفتیم چشمم همش میچرخید دنبال کیس مورد نظر :))) و جالبه وقتی هم پیش میومد پس میزدما یه مازوخیسم درونی داشتم ولی خب همیشه پس ذهنم میدونستم حتی اگه من و وسط جایی که مرکز پسرهای مجرد و خوشتیپ و دنبال پارنتر مورد نظر گشته هم بندازن بازم مشکل فکری از منه و یه ایرادی تو نوع رفتار و افکار من هست اون زمان میدونستم یکم این موضوعات رو ولی قبول نمیتونستم قبول کنم باید اول بپذیرم این و بعد اقدام کنم برای باور درست که بعدها که با سایت آشنا شدم و فایل های دانلودی و دوره عشق و مودت و تهیه کردم فهمیدم ایراد کارم کجا بوده

    مثال دیگه ای که میتونم بزنم درباره خودم

    من دیدگاهم از خیلی سال بود نسبت به ازدواج با خیلی از دخترا متفاوت تر بود و هست و اکثر کامنتهامم گفتم این و این اواخر تمام دوست و اکیپ هایی که من و پارنترم باهاشون بودیم یا دیدیم و شنیدیم همه شون ازدواج کردن و یا در شرف ازدواجن این نجوا کم کم داشت سراغم میومد که چرا حداقل پارنتر من حرفی از ازدواج نمیزنه؟ یا چرا اصلا ما این مورد و برای هم باز نکردیم و من میگفتم غروور من اجازه نمیده که اصلا بخوام برم بهش بگم و این توجه هات هی جنس این موضوع رو بیشتر کرد جوری که دوستای منم همش پیش من ازین موضوع حرف میزدن و من حتی به این فکر افتاده بودم حالا که خبری از ازدواج نیست کات شه بره دیگه در صورتی که داخل پرانتز اینو بگم رابطه ای فووووق العاده دارم یعنی هر لحظه هر روز احساس میکنم داره کیفیتش عالی و عالی تر میشه و پارنتر من هدیه با ارزشی از طرف خداست و رابطه ما اللهی و به دور از هرگونه وابستگی هست که تو این 3سال و نیم من تجربه ش کردم میخوام بگم نجواها تا کجا پیش میرفتن چیزی که اصلا تو خط فکری من نبوده و همیشه گفتم تو مسیری که میرم معلوم میشه و ممکنه دیدگاهم تغییر کنه اما این تغییر و این فکر ازین که خودم بهش برسم و یا خدا بخواد بهم الهام کنه یا نشانه ای باشه نبوده همش از سر مقایسه و نجوا و توجه ای که بهم احساس خوبی نداده بوده چون من خوب تو بحث روابط باورهای توحیدی رو جا انداختم و لحظه به لحظه روابطم چه با ادمها چه پارنترم و خانوادم و همش سپردم به جریان اللهی خصوصا اینکه از دوره عشق و مودت رابطه م و دارم برای همین همون لحظه هایی که این فکر اومد و حتی چند وقت اخیر اومد به خودم گفتم تو اول باید ببینی خودت این موضوع رو میخوای ؟ و اگه میخوای بسپاری به خدا تا اون خودش مسیر و پیش ببره اگه نه که دخالت نکن و به هیچ چیز دیگه ای فکر نکن انصافا هربار که روش کار کردم آب روی آتیش بوده

    استاد اون قسمتی که سوهان حاج حسن و گفتین ترکیدم از خنده حاج حسن و دخترخاله ها و نوه ها:)))))

    من و یاد یاران دریان انداخت

    از وقتی که هایپر مارکت ها و هایپر استار و فروشگاه های این چنینی اومد عملا سوپر مارکت ها یکی یکی اونایی که باورهای نادرست داشتن حذف شدن و نمیدونم دقیقا تاریخچه و فلسفه یاران دریان از کجا اومد اما به محض اینکه سوپر مارکتی با این اسم موفق شد همه همین اسم و رفتن و خیلی ها ادعا کردن شعبه هاش هستن حالا راست یا دروغش معلوم نیست ولی الان هرجای تهران و من پا میزارم یا فروشگاه هایی مثل کوروش و جانبو هست یا یاران دریان ازین دو مورد خارج نیست خیلی خیلی کم پیش میاد سوپر مارکتی با اسم متفاوت پیدا بشه

    استاد جانم و مریم عزیز مرسی بابت این فایل و تدوین و تهیه ش

    عالی بود چقدر بارها نیاز هست که گوش بدم و هربار دنبال رد پای مقایسه و ندیدن نعمتهای اطرافم باشم و ببینم ریشه ش از کجاست ازتون بینهایت سپاسگزارم

    و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3041 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته جانم ودوستان بهشتی ام

    خدارا سپاسگزارم که در این مکان توحیدی حضور دارم

    خداراسپاسگزارم به خاطر رزق بی حسابی که امروز قسمت وروزی ام کرد

    خداراسپاسگزارم که مرا خالق زندگی ام آفرید

    استاد جان هرروز دارم بیشتر درک میکنم که چون قانون ساده است ،عمل به آن را جدی نمی گیریم

    من با افکارم ،افکاری که نتیجه ورودی های ذهنم وکانون توجه ام هست زندگی ام را خلق می کنم ،پس مسئولیت زندگی ام را بپذیرم چون خودم خلق کردم

    الف) به این فکر کنید که در حال حاضر چقدر درگیر این موضوع هستید و این ضعف چقدر در حال اتلاف انرژی و تمرکز سازنده شماست؟

    در حال حاضر زیاد درگیر این موضوع نیستم به خصوص وقتی آگاهی‌های دوره احساس لیاقت را گوش کردم وهر روز سعی کردم شده یک قدم کوچیک برای عمل ودرک بیشتر آن آگاهیها در زندگی ام بردارم هرچند با شنیدن چند باره این آگاهیها ودقت بیشتر در زندگی روزمره ام از این به بعد بیشتر این موضوع را درک میکنم

    ولی قبلا همیشه فکر می کردم شهر ما جاهای دیدنی ندارد وچون آب وهوای گرم وخشکی دارد جایی برای گردش نداره واین فکر از شنیده هایی میومد که از دیگران شنیده بودم وخودم اصلا تجربه نکرده بود به خاطر همین فکر زیاد اهل تفریح وگشتن تو شهر خودمون نبودم یادمه یکسال عید داداش آمد خونه گفت فلان قسمت شهر خیلی شلوغه گفتم مگه چه خبر گفت به خاطر مسافران نوروزی ،گفتم مگه شهر ما جای دیدنی داره ،گفت خبر نداری همان روز به مامانم گفتم آماده شو بریم بیرون وآنروز ما خیلی از جاهای دیدنی شهرمون را رفتیم گفتم خدایا من ،ما که اهل این شهریم اینقدر از تاریخ وجاهای دیدنی وتاریخی آن خبر نداشتیم بعد ببین چقدر از شهرستانها آمدند بازدید این جاهای تاریخی که قدمت بعضی از آنها به دوران قاجار وصفوی می رسد از آن روزنگاهم به شهرم عوض شد وهر چه من بیشتر گشتم بیشتر به جاهای خوش آب وهواتر وسرسبز تر هدایت شدم وامروز که گوگل را سرچ کردم برای جاهای دیدنی شهرمان تعجب کردم که هنوز خیلی جاهای تاریخی دارد که من اصلا یکبار هم ندیدم

    دومین مورد هم برمیگرده به مادر عزیزم همیشه فکر میکردم مادرم زیاد دوستم نداره واحترامی که باید برا همسرم داشته باشد ندارد ودقیقا این حس از مقایسه رفتار مادرشوهرم با دامادش ورفتار مادرخودم با همسرم میومد تا وقتی به تضادی برخوردم در آن شرایط سخت دیدم آنقدر مادرم مهربانی وخوبی ومحبت دارد که من فقط به خاطر آن یه ویژگی منفی که البته ویژگی منفی نبود کلا باور واعتقادش این بود که داماد هم مثل پسرم هست آن همه محبتش رو ندیده بودم

    بعد از آن تضاد سعی کردم بیشتر به ویژگی‌های مثبت مادرم محبتهایی که در حقم داشته ،اینکه هرروز نان تازه پخت کنه وبرامنم بفرسته هرروز بامن تماس بگیره احوالم را جویا میشه توجه کنم واز روزی که اینکار را کردم محبت ومهربانی مادرم را بیشتر درک کردم

    خدایا شکرت بخاطر وجود مادر مهربان وپدر عزیزم

    خدایا شکرت بخاطر برادران بامحبت وخواهر مهربانم

    استاد جان از شما سپاسگزارم که اینقدر در همه چیز دقیق میشید وهمه موارد را از دید قانون بررسی می کنید

    همانطور که اشاره کردید همه چیز از توجه ما شروع میشه وبا ناسپاسی وناشکری به خاطر داشته هایمان روز به روز اوضاع سخت تر میشود

    اول از همه باید نکات مثبت خودم وپدر ومادرم وشهر زیبا وتاریخی که در آن زندگی می کنم لیست کنم

    یاد بگیرم تا چیزی را خودم تجربه نکردم تحت تاثیر حرف وباور دیگران عمل نکنم ،مقایسه کردن خودم با دیگران عزیزانم با دیگران را بزارم کنار

    از همین جایی که هستم لذت ببرم وسپاسگزار نعمت‌هایی باشم که در همین شهر ،همین کشور در زندگی ام وجود دارد

    عاشقتونم

    خدایا شکرت…..شکرت….شکرت

    درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: