چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1495MB33 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 161MB31 دقیقه
استاد جان سلام،
این سوال که چرا خیلی از آدم هایی که قانون را به اصطلاح نمیدونن خیلی وقت ها از ما بهتر عمل می کنند و اینکه چرا خیلی از آدم ها حتی تلاش سخت به خواسته هاشون می رسند خیلی وقت بود ذهنم را درگیر کرده بود،
یه کامنتی دیروز گذاشتم در مورد شکم 6 تکه که چند سال پیش فقط ظرف یکی دو ماه اون هم با لذت ساختم و سال هاست بخشی از زندگی من شده و الان میخوام یه مثال دیگه را بگم که احتمالا خیلی بیشتر به خودم کمک می کنه..
یادم میاد یه فایلی را توی قسمت لایو های اینستاگرام سایت چند وقت پیش دیدم که با استاد عرشیان فر مصاحبه می کردید و وقتی صحبت شروع شد شما یک بار دیگه به صورت کامل قانون را مرور کردید و بعد جواب خودش واضح شده بود!
مگه قانون غیر از اینه که ما هر لحظه داریم طبق قانون یا به خواسته هامون فکر می کنیم یا نداشتن اون ها؟
مگه غیر اینه که تموم کار هایی که ما در مورد قانون انجام میدیم بر میگرده به کانون توجه؟
طبق قانون وقتی ما مقاومت هامون را کنار بزاریم نتایج خودش به صورت سریع و کاملا طبیعی وارد زندگی ما میشه!
خب حالا داستان از جایی شروع میشه که ما به تضاد میخوریم ولی تو خود کلمه تضاد گیر می کنیم!
یعنی سوال اینه که چرا خیلی اوقات بعضی ها دارن از ما ساده تر پول میسازند ولی من به جای اینکه دنبال بهبود باشم حالا میرم سراغ بیشتر توجه کردن به اون!
توی این هفته ای که گذشت یه خورده حجم فروش کارمون کمتر شده بود چون منو به یک شعبه جدید منتقل کرده بودن و من همش داشتم تو ذهنم به خوبی های شعبه قبلی فکر میکردم، فکر میکردم این جایی که جدیداً اومدم پتانسیل شعبه قبلی را نداره و حتی به فروشنده های اون جا حسادت هم می کردم.
دقیقا یک روز بعد از همه این طرز فکر ها تصمیم گرفتم داستان را ولش کنم و فقط کارم را انجام بدم، به خودم گفتم فقط یه خورده بی خیال شو و بزار هر چیزی میخواد بشه بشه،
آقا تهش اینه که تو میری یه جای دیگه کار میکنی مگه غیر از اینه که این همه توانایی داری؟
تو همین فکر ها بودم و کلا بی خیال شدم، از فرداش حجم فروش ما دو برابر شعبه قبلی شد اون هم فقط با خرده فروشی کردن کار های کوچیک، یعنی قبلا چون من فقط با مشتری های خاص ارتباط داشتم فکر میکردم فقط اونجوری میشه فروخت و چون شعبه جدیدمون یک جای عمومی تر بود مدام فکر میکردم دیگه خبری از مشتری های خاص نیست!
اما باورم نمیشه اینقدر هدایت ساده بود و من بهش بی توجه بودم!
یاد گرفتم کار ما اینه که در خواست هامون را به جهان بفرستیم و بعد فقط بی خیالش بشیم درست مثل دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها که تموم دوره در موردش صحبت کردید.
کارمون اینه فقط مرحله پذیرش را خوب انجام بدیم و جهان خودش بقیه کار ها را انجام میده،
اما جهان چه کسی را هدایت می کنه؟
کسی که باور داره کار ها میتونه ساده تر هم اتفاق بیفته اگر فقط قانون را رعایت کنیم، و کسی را هدایت می کنه که به هدایت ایمان داشته باشه و ازش پیروی کنه…
مرسی بابت این فایل و مرسی از خانم شایسته عزیز که همیشه بهترین دانشجوی استاد بودن و تو رفتارشون هر لحظه به وضوح میتونم قانون را حس کنم..
مرسی بابت همه بچه هایی که کامنت میزارند و کلی چیز به ما یاد می دهند و همونطور که گفتم مدت هاست کتاب خوندن را کنار گذاشتم با اینکه سال ها کتابفروشی کرده بودم و تقریبا کتابی نبود که نخونده باشم، فلسفه، منطق و رمان و انگیزشی و هر چیز دیگه ای اون هم به این دلیل که باور دارم کامنت های سایت از میلیون ها کتاب موفقیت عملی تر و تاثیر گذار تر هست..
به نام خالق شگفتیها
سلام به استاد عزیز و همه دوستان گرامی
اول که موضوع فابل دیدم خیلی خیلی شگفت زده شدم انگار خدا همون لحظه بهم لبخند زد با ی چشمک بهم گفت برو ببینم میتونی دلیلشو بفهمی چون قشنگ ی نمونه بارزش منم
من پارسال کنکور داشتم و بی نهایت تلاش فیزیکی داشتم حتی ی مدت توی خونه خالی درس میخوندم
این کار من از ورودی که بهم داده شده بود نشات گرفته بود من مشاوری داشتم که این بنده خدا هر دفه میگفت اگه 14 ساعت 15 ساعت درس نخونی هچی قبول نمیشی و ی داستان هایی از چندتا از دانش اموزاش میگفت که شب تا صبح درس میخوندن پزشکی قبول شدن با این مثال به من ثابت شده بود که اره امینه برای اینکه موفق بشی باید بقول استاد روز شبتو بهم بدوزی
شاید از اون همه درس خوندن شاید کل روزش از 15 ساعت 5 ساعتش مفید بود برام این خیلی حرفه اگه من اینو به ی کسی بگم قطعا میگه این دگ خیلی خنگ بوده
ولی نه مشکل از توان ذهنی من نبود اصلا مشکل از باورهای مخرب و ترسای خیلی بزرگ من بود که اینم بگم این ترس ها و تصورات چنان قدرتمند بود که جهان با همون قدرت وارد زندگیم کرد
خب بگذریم از اتفاقات اون موقع من قرار نیست برگردم اتفاقات و شرایط گذشته درست کنم قراره فقط از باورام درس بگیرم و شرایط بهتری برای خودم خلق کنم
استاد یکی مشکلات اساسی من احساس عدم لیاقت بود که بین این همه ادم چرا تو ! تویی که دوسال اول دبیرستان هچی نخوندی
من بشدت باور محدودی داشتم باور کمبود و تموم شدن نعمتها موفقیت ها که اگه قرار یکی رتبه خوبی بیاره هچیش به من نمیرسه
اصلا تو وجودم نمیگنجید که منم میتونم فقط سرمو کرده بودم تو کتابا که بیشترش گفتگو ذهنی و حرفای کفر امیز به خدای مهربونم بود کار ب جایی میرسید که ی دل سیر کفر میگفتم از خدا گله میکردم اخرش که سبک میشدم پامیشدم میگفتم اشکال نداره این دفه دستمو بگیر و توقع معجزه داشتم نتیجش این میشد که جهان محکم تر زمینم میزد
یکی دیگه از باور های مخربم که هنوز هم درگیرشم توجه به فکر بقیس حتی الان که خاستم شروع کنم به نوشتن کامنت اولش پشیمون شدم گفتم چه فکری میکنن راجبم اگ بعدا نتایج بزرگ تری گرفتم
توجه نکردم به حرفای ذهنم و نوشتم من خودمو تحسین میکنم ولی فکر میکنم خیلی خیلی جای کار کردن روی خودم داره چون این باور از خونوادم به من رسیده و توی ذهنم تثبیت شده که توی هرکاری شاید باورتون نشه قبل از اینکه نگاه کنن ببینن خودشون با این کار اوکین و راضین نگاه میکنن به اینکه بقیه راضین یا نه
استاد من این چند وقتی که کار کردم این مسائل کم رنگ تر شده برام ولی بازم ی گوشه ذهنم بازم نجواهای ذهنیم یاداوری میکنه این موضوعات برام و گاهی پام روی ترمزه میمونه یادش میره حتی پدال گازو فشار بده
من ی الگو دارم که با حداکثر ساعتی که حداقل من بود پزشکی شیراز قبول شد با اینکه این فرد هم مثل من جدی از دوازدهم شروع کرده بود و عمومیاش توی کمتر ی ماه به 60 70 رسونده بود چیزی که اصلا تو فکر اون موقع من نمیگنجید و با رتبه 140 رفت شیراز چون عاشق شیراز بود با اینکه خیلی راحت میتونست بره تهران
این فرد خیلی شخصیت مسئله حل کنی داره و رابطه صمیمی با خودش داره و بهم یاد داد که نباید خودمو سرزنش کنم و کارمو با علاقه انجام بدم
همه میگن فلانی که خیلی باهوش بود البته که باهوش هست ولی الان میفهمم دلیل موفقیتشو
بزرگترین دلیل موفقیت این فرد این بود که ذهنشو قانع میکرد با دلیل و مهربونی ذهنشو ساکت میکرد و همین کارای ساده ای که به راحتی بیخیالش میشیم انجام میداد بهم میگفت هروقت استرس گرفتی سعی کن ی منظره طبیعی پشت چشمات تصور کنی و یا حتی دانشگاهی که دوست داری
الهی شکرت که باعث شد ی دور دیگه همه این نکات برای خودم مرور کنم
و خدایی که هرانچه بخاهی دراختیارت میزاره
خدایی که این قدرت بهت داده با ذهنت با قله هایی صعود کنی که کسی حتی جرئتشو نداره بهش نگاه کنه از پایین
فقط کافیه باور های درست داشته باشیم و به هدایت خدای مهربونمون گوش بدیم و با کمک خودش پامونو از روی ترمز اروم برداریم و به سرعت باور نکردنی به خاستمون برسیم(:
خدای مهربونم من قول میدم متعهدتر عمل کنم و توهم کمکم کن تجربه کنم لذت سرعت رسیدن به خاستههامو
الهی به امید تو
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.
سلام استاد جان
واقعا عزم خودم را جمع کردم تا باور کنم که محدودیت فقط تو ذهن ماست و اگر مقاومت هامون را برداریم اتفاق به صورت کاملا طبیعی میتونه تو زندگیمون اتفاق بیفته..
استاد این چهارمین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم،
یه مثال خیلی جالبی بود که امروز یادم اومد و دوست دارم در موردش صحبت کنم..
یادم میاد خیلی وقت بود که دوست داشتم زبان انگلیسی یاد بگیرم اما همیشه چون دیده بودمکه آدم ها بعد از کلی کلاس رفتن زبان یاد گرفتن منم فکر میکردم تنها راه زبان یاد گرفتن همینه..
از اونجایی هم که دوست نداشتم هزینه زیادی کنم و از طرفی وقت کافی نداشتم این خواسته مدت ها بود داشت عقب می افتاد..
راستش را بخواهید یه چند باری هم شروع کرده بودم ولی هیچ وقت ادامه نداده بودم چون مسیر همیشه اونقدر تو ذهن من سخت بود که ادامه دادنش نمی تونست اتفاق بیفته..
تا اینکه چند ماه پیش بلاخرهردل را به دریا زدم و بهریکی از دوستام گفتم که بیا با هم زبان انگلیسی کار کنیم..
از اونجایی که دوستم قبلا مربی گری نکرده بود بعد از یک هفته کلا بی خیال شدیم چون نه تنها نتیجه ای نمی گرفتیم هنوز کلی وقت و انرژی مون هم داشت هدر میرفت..
رفتم کتاب های زبان را گرفتم و گذاشتم خاک بخورند…
نمیدونم چجوری شد ولی انگار کتاب ها یه روزی منو دوباره منو به خودشون جذب کردن و این در حالی بود که چند ماهی گذشته بود به امید اینکه شاید کسی راه حلی داشته باشه رفتم تو یوتیوب سرچ کردم و دیدم یه خانمی به اسم مژگان صالحی روش که ازش فوق العاده ممنونم داره همون کتاب ها را درس به درس تدریس می کنه..
داستان کاملا حل شده بود و من لازم نبود حتی یک ریال هزینه بپردازم، هنوز هر ساعتی هم که دوست داشتم می تونستم ویدیو ها را ببینم..
این در حالی بود که خیلی از آدم های دیگه هم تو یوتیوب بودن که ویدیو میزاشتند ولی هیچ وقت راه حل هاشون منو جذب نمی کرد چون انگار اون انتظاری که من داشتم را برآورده نمی کردن..
خیلی های دیگه هم بودن که تدریس همون کتاب ها را شروع کرده بودن ولی ادامه نداده بودن…
تازه نکته تحسین بر انگیز این معلم جدید ام که واقعا ازش ممنونم رزومه فوق العاده ای بود که داشت..
یعنی فرض کن یکی از بهترین های زبان انگلیسی ایران گیرمون اومد که تو حالت عادی باید برای هر ساعت دیدنش چند میلیون هزینه می کردیم اون هم کاملا رایگان و در حالی که اونقدر هم با سابقه بود که از مدرسی تو ایران بهتر من ازش یاد گرفتم..
خب حالا بریم سراغ قانون، قانون اینه که ما باید درخواست های واضح داشته باشیم و بعد فقط کافیه به قول شما سوت زنان و رقص کنان از سر راه خودمون کنار بریم تا الهامات و اتفاقات به صورت کاملا راحت و سریع وارذ زندگی ما بشوند..
اگر چند ماه پیش به من می گفتی که میشه خیلی راحت تو خونه زبان کار کرد با یکی از بهترین مدرس های زبان ایران اون هم هر شب ساعت 11 ب بعد احتمالا می گفتم غیر ممکنه..
اما حالا خیلی راحت دارم انجامش میدم، مثل همون داستان شکم 6 تکه که تو کامنت قبلی گفتم یا حجم فروش کارمون که چقدر ایده های ساده ای در موردش بود ولی من مقاومت میکردم..
استاد عزیزم ازت ممنونم که هستی و از خدای تو هم ممنونم که بهمون یا داد از قوانینش استفاده کنیم..
شجاعتت را تحسین می کنم که مسیری را رفتی که هیچ کس قبل از تو نرفته بود و ایمانی را نشون دادی که باعث شده امروز این همه دنبال کننده داشته باشی..
واقعا توحید را میشه توی تک تک رفتارت دید و این نشون میده خودت اولین کسی هستی که همیشه به گفته هات عمل می کنی…
تولدت مبارک و امیدوارم خیلی زود از نزدیک ببینمتون..
از خانم شایسته هم بی نهایت سپاس گزارم که بهترین و تاثیر گذار ترین تولید کننده محتوایی هستند که میتونست این همه زیبایی را برامون به نمایش بزاره..
خانم شایسته تبریک میگم که همیشه توحیدی ترین وبهترین زنی بودید که تو زندگیم دیدم و ممنونم که اینقدر به قوانین خوب عمل کردید و نشون دادید هر کسی که به آموزش های استاد عمل کنه چقدر میتونه موفق و زیبا باشه…
سلام استاد جان از وقتی با قانون آشنا شدم همیشه از خودم می پرسیدم که چرا آدمهایی که اصلا چیزی در مورد قانون نمی دونن خیلی وقت ها سریع تر از ما هایی که ادعای دونستن اون را داریم عمل می کنند؟
امروز عزم خودم را جمع کردم تا یکبار برای همیشه این موضوع را توی ذهن خودم حل کنم البته روز های. دیگه هم ادامه میدم چون می دونم هر چقدر به خواسته های بزرگتری برسیم باز هم جا برای بهتر شدن وجود داره و از طرفی هم توقع ندارم که یک شبه اتفاقات بزرگ را ببینم.
این ششمین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و میخوام در مورد یه حسی صحبت کنم که تو این چند وقت خیلی درگیرش بودم.
همیشه می دیدم آدم هایی که قانون را نمی دونن خیلی وقت ها بیشتر و راحت تر نتیجه می گیرن ولی هر چقدر با سایت شما بیشتر آشنا شدم تازه دلیلش را متوجه شدم..
یاد گرفتم خیلی وقت ها درک من از قانون کامل نیست و دارم فقط به ظاهر نتایج نگاه می کنم.
مثلا همیشه می دیدم فلانی خیلی پول داره ولی اصلا در مورد جذب نمیدونه، رفتم به رفتارش نگاه کردم و دیدم چقدر تو لحظه زندگی می کنه و چقدر راحته در حالی که من صبح تا شب برای پول می دوم و هیچی..
مگه غیر از اینه که رفتار های من از روی ترس بود و نتیجه ترس و شرک چیزی نیست جز فقر و بد بختی..
اونی که خیلی راحت برخورد می کنه، راحت پول درمیاره و اونی که حرص میزنه هر روز فقیر تر میشه..
مگه غیر از اینه که ما هر چی می کشیم از مقاومت های خودمون هست..
شروع کردم به تحسین کردن آدم های موفق، منظورم آدم های خیلی بزرگ نیست بلکه هر آدمی که حتی از من یک نتیجه بزرگتر هم گرفته بود تحسین می کردم…
بعضی وقت ها آدم ها می پرسیدن فلانی چجور آدمیه؟
و من ازش تعریف می کردم ولی تو ذهن خودم بهش حسادت می کردم..
فهمیدم ایمان و شرک یک موضوع درونیه و جهان فقط به فرکانس های ما جواب میده..
از کجا بدونم تو چه فرکانسی هستم، از احساسم..
فهمیدم به جای نصیحت کردن و حرف های قشنگ بیشتر روی مقاومت هام کار کنم. چرا به فلانی حسادت می کنی؟
چون فکر می کنی حق تو رو خورده؟
خدا رحمتش بی انتهاست و فقط کافیه توی این بارون رحمت ظرف خودت را بزرگتر کنی..
یاد مثال اول دوره ثروت 1 افتادم، مثل اون دسته از آدم ها شده بودم که به جای اینکه ظرف خودشون را بزرگتر کنند، به ظرف بقیه نگاه می کردند و حسرت می خوردند.
خب نتیجه توجه به ناخواسته ها هم دریافت بیشتر همون هاست..
استاد چقدر آگاهی های شما عمیق بود و الان تازه دارم حسش می کنم..
و جقدر توحید را می شد تو رفتارتون دید و از خدای شما سپاسگزارم..
خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم که تو زندگی هر لحظه به قوانین عمل می کنید و به نظرم لایق ترین آدمی هستید که می تونست آماده دریافت این آگاهی ها و کنار استاد باشه..
مرسی و آرزو می کنم استاد امسال تولد خوبی داشته باشی..
تو سریال زندگی در بهشت منتظر ویدیو روز تولدتون هستم البته اگر هنوز تموم نشده باشه..
مرسی
سلام به همه اساتید و بزرگواران
سوال؟ چه باورهای محدودی (ترمز های مخفی) را میتونی در ذهنت شناسایی کنی که باعث میشه اشتیاقت کم بشه و جلوی پیشرفتت رو بگیره
جواب : فقط دونستن قوانین نیست که اجرا کردنش مهمه و تو از پسش بر نمیای
نمیتونی مثل استاد قوانین را در زندگیت اجرا کنی
تو ارادشو نداری
تمرینات سخته و نمیتونی تمرنات را به نحوی انجام بدی که نتیجه هم بگیری
من این ترمز مخفی را شناسایی و باید با منطق ساکتش کنم
من میتونم تغییر کنم همانطور که استاد عباسمنش با اون گذشتش تغییر کرد
همانطور که آقا هادی ترابی تونست از افسردگی در بیاد
همانطور که آقا رضا عطاروشن تونست تغییر کنه
آره میشه که منم عادتهام رفتارهام خصوصیاتم تغییر کنه و تا بحالم خیلی تغییر کرده ام و نتیجه هم گرفته ام
دیدی این عادتهامو تغییر دادم
دیدی تونستم از اون آدم نامناسب فاصله بگیرم
آره من موفق شده ام که از زندگیم از خودم و از اطرافیانم از کارم از جای که هستم شاکی و ناراضی نباشم
و تونستم راضی باشم سپاسگزار و قدردان باشم
منم مثل آقا رضا موفق شده ام به اخبار و فیلمو و بحث های دوستان در باره نکات منفی توجه نکنم
من موفق شده ام زیاد عصبانی نشم در حالی که قبلا بودم
زیاد تو ناراحتی و غمگین نباشم در حالی که قبلا زیاد تو ناراحتی میموندم
من تونسته ام ارزش حرف مردم را تو ذهنم کم کنم و با تکامل کمترشم میکنم و به شکل گذشته ارزش قاعل نیستم به نظر دیگران
من تونستم باور کنم که خدا با من حرف میزنه و میتونم حرفها و راهها و ایده های که خداوند بهم میده را بشناسم
من تونستم زمانی که همسرم خونه نیست ظرفها را بلافاصله بعد از غذا خوردنم بشورم درحالی که قبلا حوسله نمیکردم تا وعده دیگه ظرفها رو سینک میموند
من تونستم خودمو به سه نفر از افراد بیگانه در خیابانهای شهر تبلیغ کنم (تمرین استاد)
و این همه نتیجه گرفته ام اما با توجه به مدارم ذهنم اون نتایج را نمیبینه
بیرون اومدن از مدار منفی و ضررهای مکرر و درجا زدن ها خیلی سخت تر از اینه که از شرایط نرمال به استقلال مالی رسید
مثلا من در مدار 5_ هستم باید اول به صفر برسم بعد به فکر رسیدن به 5+ باشم
بالا رفتن از سربالایی خیلی سختتر از پایین رفتن از سرپایینیه
برای آقای هادی ترابی سخترین کار رها شدن از افسردگی بود بعدش کار راحتر بود
حالا که موفق شده ام از سختی ها در بیام پس میشه به درجات بالاترم برسم
من میتونم تغییر کنم
من تونسته ام تغییر کنم نتیجه هم گرفته ام و تغییرات و نتایجم بیشتر و بزرگتر هم میشود
تمریناتی که استاد میده کار سختی نیست که ،
به فایلهاش که گوش کنی میبینی کلی دیدگاهت تغییر کرده مثلا نسبت بخدا باورهای گذشته ات اعتبارشونو از دست میدن یعنی اگه رو باور های گذشته تعصب داشتی الان دیگه رو باورهای که استاد تو ذهنت گفته تعصب داری و اونها را تایید میکنی
تمریناتی که استاد میده اصلا سختو طاقت فرسا نیستن
شاید تو دوران مدرسه از انجام تمرین فراری بودم و نمیخواستم تمرینی انجام بدم
ولی تمرینات استاد خیلی راحته
شادو پیروز باشید
دورد به شاعر موفقیت استادم عباسمنش
سلام به استاد مهربونم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان.من به مدت تقریبا یک و سال ونیم هست که اقدام به بارداری کردم ولی موفقیت آمیز نبوده و خیلی وقته که دارم رو ترمزهام کار میکنم.زمانی که رفتم دکتر گفت اگر بعد از4ماه باردار نشدی یه قرصی برات نوشتم که تهیه کنی و بخوری ،خب منم گفتم باشه،بعد 4ماه که اقدام کردم و باردار نشدم دو دل بودم که برم قرص رو بخرم و بخورم یا نهاز خدا هدایت خواستم که فایل آقا رضا اومد که ما بدون هیچ قرصی خانمم باردار شد،اینو یک نشونه برای خودم گذاشتم گفتم پس خدا بهم گفته بدون قرص باردار میشم فقط باید با ایمان بیشتری ازش بخام.ناگفته نماند که قبل از این ماجرا این باور رو داشتم که اگر من باردا بشم استراحت مطلق میشم و نمیتونم دیگه کار کنم و چون درآمد همسرم هم کم بود نمیتونیم خرج زندگی و بچه رو پیش ببریم،تا اینکه این باور در خودم ایجاد کردم که من موقع بارداری خیلی سرحال هستم و براحتی به کارم و زندگیم میرسم و دوران بارداری خیلی راحتی رو دارم،این باور در من ایجاد شد.و درمورد خرج بچه هم داخل قرآن خوندم که خدا خودش روزی هر کسی رو میده،پیش خودم گفتم همینجوری که خدا خرج و هزینه های من و همسرم رو میده همینجور هم خرج بچه رو هم میده،این باور هم در مورد من اوکی شد.باور دیگه که داشتم این بود که چون من 34 سالمه هر چه زمان بگذره من قدرت باروریم کمتر میشه،بعد دیدم دوستانی هستن که از من بزرگتر بودن یا همسن من بودن ولی خیلی زودتر از من وبا 2بار اقدام کردن باردار شدن،گفتم پس این دلیل بر باردار نشدنم نیست،و آیه هایی از قرآن که زکریا از خدا خواست بهش فرزندی بده در صورتی که خودش پیر بود و همسرش هم پیر و نازا بود ،ولی خدا به درخواستش اجابت کرد و فرزند بهش داد،با این آیه ترمزم شکسته شد،و تقریبا3ماه هست دوره 12قدم رو گرفتم و طبق تمرینات استاد تجسم سازی میکنم و عکس بچه دختر و پسر ،همراه با مادر باردار رو صفحه گوشیم گذاشتم چون من فرزند دوقلو دختر و پسر میخام،و منتظرم به خواسته ام برسم،و امروز ذهنم خیلی در گیر بود که خدایا چه ترمزی در ذهن من هست که هنوز من به خواسته ام نرسیدم خودت هدایتم کن تا ترمزمو کشف کنم و بتونم این ترمز رو بشکنم،که اومدم داخل سایت دیدم استاد فایل گذاشته و گوش کردم و تصمیم گرفتم این کامنت و بذارم.البته نا گفته نماند که من خیلی دوقلو دختر و پسر دیدم و کلی بابتش ذوق کردم که خدا داره نشونه میفرسته پس بزودی بهم میده ولی وقتی با شکست مواجه میشم ناامید میشم…ولی بازم پیش خودم میگم ببین،الان شیطان داره تورو نا امید میکنه و ناامید شدن تو یعنی قدرت خداوند رو زیر سوال بردن،تو میدونی که خدا هر انچه بخاد رو خیلی راحت انجام میده،پس امیدت به خدا باشه،به قول استاد تو تجسم کن و جهان مجبوره بهت بده و من با این باورها انگیزم قوی میشه،و از خدا میخام ترمز اصلی بهم نشون بده تا بتونم براحتی دوقلو باردار بشم،حتی فایل صوتی هم راجبه باردار شدنم ضبط کردم و گوش میکنم،خدایا من امید بستم به تو،تو خدایی و میدونم که تو خدایی میکنی برای من…
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
1-ازدواج
اول بگم این دوره کشف قوانین فک کنم برگرده به سال 97 تولید شد اون موقع استاد مختصر توضیحاتی توی فایل رایگان میداد منم با همون فایل رایگانش تونستم بزرگترین مسئله زندگیم که چندسال بود درگیرش بودم حل کنم خدایا شکرت
نشستم نوشتم چرا من تا مرحله اخر ازدواج و خواستگاری وفلان میرم بعدا بهم میخوره یا حتما کیس هایی که بهم معرفی میشه یه ایرادی داره!!!
یادمه باتمام وجود بهش فک کردم حدود 7تا ترمز نوشتم و 3تاش اصلی بود و خیلی جالب دلایل منطقی برای رد کردنشون آوردم که بابا چرا من اینطور فک میکنم خیلی منطقی و درستش اینه که این دروغ ها تو ذهنم نباشه و ازپواج خیلی طبیعی هست این شرایطی که من دارم هزازان نفر حاضرن و ممنونن که بامن ازدواج کنن و منم مث تمام دوستام که الان ازدواج کردن و براحتی زندگیشونو جلو میبرن منم میتونم چرا نتونم؟!! خیلی از این دلایل منطقی نوشتم و حمله کردم به ترمزهام و معجزه رخ داد
شاید بگین چطور؟
یه دوستم هم که هم سن و سال بودیم تقریبا اونم میخواست ازدواج کنه ولی شرایطش متفاوت بود
اگه موردی بهش پیشنهاد میدادن برای اون خوب نبود ولی برای من همخوانی داشت بهم میگفت
حالا بعد رفع ترمزها همون دوستم موردی که 8ماه قبل بهش معرفی کرده بودن رو یادش افتاد بهم بگه️
چی شد چرا 8ماه بود نگفته بود ولی بعد رفع ترمز مطرحش کرد
البته اینو بعدا که بهش فک کردم فهمیدم
خلاصه الان سعیده خانم گل اومده تو زندگیم و خیلی بابت بودنش از خدای خودم سپاسگزارم
2-کسب و کار شخصیم
من برای این مورد هم خیلی تلاش کردم ولی خدایی نمیدونم چرا تا تهش نمی رفتم و همه چی خراب میشد ترمزم عدم احساس لیاقته که من خودم میتونم به تنهایی پول بسازم و برای کسی کار کنم این یه ترمز و باگ بزرگه با اینکه توی 5سال حدود 1.5ملیارد پول ساختم ولی واقعیت مستقل نبودم شریک داشتم یا برای یکی کار کردم
1- تمرکزم روی کارم نیست
2- احساس لیاقت ندارم
3-باور نکردم که من خالق ٪ زندگی. خودم هستم و از تغییر شرایط بیرونی میترسم
4- زود زود یادم میره هدفم رو بیخیال میشم وقتی یکم اوضاع بهتر میشه
حالا باید این ترمزها رو.رفع کنم تا این خواسته بزرگم برآورده شه
چراباوجودتلاش فراوان به خواسته هایم نرسیدم.
سلام به استاد خوشتیپه قشنگم .
وبه مریم عزیزوهمه ی دوستان گلم.
چ خواسته یاهدفی داشتم یادارم که باوجودتلاشهای زیاد،هنوزبه اون نرسیدم؟!
استادبابت بدست اووردن ثروت هنوز به اون چیزی که میخاستم نرسیدم .
اتفاقات خوب زیادافتاده .درآمدهمسرم نسبت به سه سال پیش کلی تغییرکرده.
سبک ورویه زندگیمون ازهرلحاظ خیلی بهترازقبل شده.
مشکل مالی نداریم خداروشکر.
راحت میخریم میخوریم میپوشیم .
جایی میریم میآییم.امانه مسافرتهای خارجی .
ماشین خوب سوارمیشیم امانه ماشین خارجی.
آپارتمان گرفتیم امانه خونه ویلایی بزرگی که خودم آرزوشوداشتم ودارم.
ولی 70درصدازاون کمبودهایی که توزندگیمون داشتیم رفع شدن.
و خیلی ازنگرانی هاوترسهامون ازبین رفته.
البته تمام تلاش من و همسرم فکری وتغییرباورهابوده.
همسرم ازاون دسته مردهایی نیست که زور زیادی بزنه،اتفاقاخونسرده.
منم درراستای تغییرافکاروباورهام تلاش کردم .تلاش منم ذهنی بوده .یه سال به طورخیلی جدی دارم روی رفع نواقصم وتمامی افکار وباورهام کارمیکنم.
چون باتجترب قبلی خودم متوجه شدم تمام مسیری که درش قرارداشتن اشتباه بوده .
اومدم مسیرتازه ای بااستادشروع کردم تانتایج بهتری کسب کنم.
من هیچی نداشتم و هیچ لذتی اززندگی نمیبردم.
ومدام به همسرم سرکوفت میزدم که تومردی نیستی که ازپس زندگیت بربیایی!
تمام نگرشم این بود که ایشون به هر طریقی بایدمنوبه خواسته هام برسونه.
به هیچ وجه این نگاه رونداشتم که خودم به تنهایی عامل خوشبختی یابدبختی زندگیم هستم.
چون یک خانم خانه دار هستم .میگفتم که من دخالتی تواین موضوعات ندارم و وظیفه همسرمه که منوبه آرزوهام برسونه.
چ افرادی رومیشناسی که باوجودتلاش کمتربه سادگی به همون خواسته رسیده؟
یه عمو دارم وضعیت زندگیش تقریبا شبیه مابود.هم سن هم هستیم .
اماایشون تواین سن، خونه ویلایی وباغ وباغچه بیرون ازشهرومغازه برای خودش و همسرش وماشین خارجی خودش وخانمش روداره.
خرج و مخارج وتفریحاتشون هم قابل مقایسه بامانیست.فکرمیکنم چندبرابرما،خرج میکنن.چون دیدم فرزندانش و همسرش چ خرج ومخارجهای سنگینی دارن.
ازاون دسته افرادی هم هستن که مهمون، خونشون زیادمیره.
مهمونیهای بزرگ که کل فامیل رودعوت کنن، هم زیادمیگیرن.
تنها تواین عموم راحتی وآسایش مالی رومیبینم .
البته ازاین نظر که زیادتلاش نکرده باشه .
واگرنه افرادثروتمندزیاد هستن که بازحمت وسختی پولدار شدن.
البته استاد،ماتووجوداین آدما نیستیم .وصحبتی هم دراین رابطه باچنین افرادی نداشتیم .تنها چیزی که بوده قضاوت سطحی مانسبت به این افرادهستش که ب نظرمون راحت ودرمدت زمان کمی ثروتمند شدن.
البته من نظرخودمو،دررابطه باعموی خودم گفتم .
یه لحظه به ذهنم اومد که شایداونم سختی کشیده باشه ،منتهی من ازش مطلع نیستم .
استادباورهای اکثریت آدما،ضعیفه.
افکارهاداغون داغون .پای صحبت هرکدوم که بشینی کلی حرف برات میزنن که باباورهاومنطقهای الان ما فرق داره.
تنها چیزی که این وسط هست اینه که من پای صحبت کسی نمیشینم وبه همین جهت هرجاباشم حتی پیش افراد غریبه ،بازمیتونم حس کنم که باچ افکاروباورهایی دنبال بدست اووردن ثروت هستن.
باچندجمله ی اولشون میتونی ترمزهاشونوشناسایی کنی .
البته مااگه خیلی زرنگیم بهتره ترمزهای خودمونوشناسایی کنیم .
سوال سومتون همین بود که چ باورهای محدودکننده ای رومیتونیم درذهن خودشناسی کنی که فکرمیکنی باعث شده که باوجوداین همه تلاش بازهم به خواستت نرسی؟!
ازخدامیخام کمک کنه تاصادقانه وموشکافانه پاسخ این سوال روبدم.
اول ازهمه که استادجون ،باور نمیکنم که بشه ماهم مثل شماکه الگوی بزرگ وقوی ماهستیدوپیروراه وروش شماهستیم ،ثروتمندبشیم .
منظورم اینه هرچقدرم کارکنیم چ تلاش فیزیکی چ ذهنی ،مثل شماثروتمندنمیشیم .
همین یه ترمزذهنی بزرگی تووجودمن هستش .چرا؟چون من ازصب تاشب دارم حرفای چنین فردی روگوش میدم .
بالاخره این ترمز خودش قفل ذهنی برام بوجودمیاره.
دوم اینکه نگاهم به همسرم بود.اینکه وظیفه ی ایشونه که منوبه خواسته هام برسونه .
خودهمین نکته وباور،ترمزهایی تو ذهن من بوجودمیووردکه مانع دیدن خدامیشد.
خدایی که خودش به تنهایی تووجودمنه وربطی نداره به اینکه بگه فلانی بروخاهش یادرخاستتوبه یه نفر دیگه بگو،تامن برات انجامش بدم.
من به تنهایی میتونم بااین باورکه خداهرچیزی روکه من بخام بهم میده ،توقعم روازروی همسریاافراددیگه بردارم.
ولی یه چیزدیگه تازگیاتوصحبتهای استادمتوجه شدم که البته که من به تنهایی به خواسته هام میرسم .چه جوری وچه شکلیش هم به من ربطی نداره .
امااستادگفتن اگه زن ومردباهم درکنارهم باورهاشونو،قوی کنن وهردودرمسیردرست باشن زودتربه خواسته هاشون میرسن.بنظرم منطقی وطبیعی هستش.
اینم چیزیه که با همسرم تازگیا هماهنگ شدیم .ومن هرچی قفل ذهنی وترمزتوروابطم داشتم،را دارم ازبین میبرم تااون هماهنگی بیشترصورت بگیره.
میخام بگم خود،من عامل ایجادفاصله بین خودم و همسرم بودم وترمزهای زیادی تواین زمینه داشتم که هر کدوم رودارم شناسایی میکنم تاروابط بهتری داشته باشم. چون متوجه شدم که نداشتن رابطه ی خوب ،ماروازرسیدن به خواسته هامون دورمیکنه.
به خاطرخودم وزودتررسیدن به خواسته هام ولذت بردن بیشتراززندگیم این ترمزمم شکستم .
ولی درکناراین ترمزها،هنوزموانعی میبینم که باعث باورناپذیری من به ثروتمند شدن میشه.
اینکه نه بابا،ماکه نمیتونیم مثل ثروتمندان واقعی ثروتمند بشیم .ته تش یه خونه بزرگ بخریم ویه ماشین خوب و یه باغ یاویلایی .
بعدبه این میگن ثروتمند!البته که نه.
من دوست دارم انقدی ثروت داشته باشم که راحت هروقت دلم خاست برم دنیاروبچرخم .
حتی اگه بشه خارج ازکشورخونه داشته باشم .الآنم که دارم مینویسم توذهنم اومدکه دیگه زیادی توقع نداشته باش.
میبینید هنوزباورهام ضعیف هستن .
ازخودم پرسیدم چراباورنمیکنی که میشود؟
به خاطراینکه صددرصدباورنمیکنم که خداوندراحت به من نعمت وثروت فراوان بدهد.
اینکه بگیدخودتولایق نمیدونی یانمیبینی ،بگم که اتفاقاخودمولایق میدونم ومیبینم .هیچ کمبودی تووجودم خودم نمیبینم .ازسرغرورنمیگم .اینوگفتم که بدونیدهمچین ترمزی توذهنم نمیاد.
خودمم دست کم نمیگیرم .نمیدونم شایدم دارم میگیرم .
من یه خانم خانه دار، بااین سن بااین شرایط بااین همسربااین وضعیت تواین مکان بااین امکانات ،مگه میشه ؟!ینی واقعن میشه منم ثروتمندثروتمندبشم.
منی که خودمولایق داشتنش میبینم چرافکرمیکنم ممکنه بدسش نیارم؟!
بله حالامتوجه شدم اینجا چ ترمزی داشتم .
اینکه باعقل ودرک خودم میام این مسائل رومیسنجم .
آیااستادنگفته شمافقط باورکنید.
به چ جوری وچطوربدست اووردنش کاری نداشته باشید.
من ازاین قانون استادتبیعت کردم امافقط درموردموضوعات ومسائل کوچیک مالی .
انقدکه بامشکلات مالی درگیربودیم حالا ،که یه کم راحت شدیم وراحت زندگی میکنیم ،حواسمون به رسیدن به خواسته های بزرگمون نیست که داریم باچ ترمزهایی اونا روازخودمون دورمیکنیم.
استادروابط خوب من عامل بسیاربسیارمهمی در رسیدن من به خواسته هام هست ..
میخام بگم اگه ثروت زیادمیخام ،فکرنکنم فقط موانعهاتواین زمینه هستن .
وقتی توروابط باهمسریاهرفرددیگه ای ،اوکی نباشم ،حتمن احساسات خوب زیادی نخواهم داشت.بنابراین چطوربادرگیری ذهنی درزمینه ی روابط ،ذهنم درست معطوف بشه به ثروت ساختن .
حتمن خیلی جاها،ب خاطرداشتن احساس بد،اختلالهایی هم درزمینه ی ثروت ساختن بوجودمیاریم.
مثل خودم که بقدری روابطم به مشکل خورده بود که هرچقدر هم میخاستم افکاروباورهامومتمرکزکنم برای رسیدن به خواسته های مالیم ،نمیشد.
پس بی ربط به هم نیستن .
حتی داشتن سلامتی هم عامل مهمی هستش .
اگه ازخودم، ازاندامم ازسلامتی تنم ،احساس رضایت نداشته باشم وقفل ذهنی بابت این مسائل داشته باشم ،چطورمیتونم احساس خوبی داشته باشم ؟
چطوربیام باورهاموبرای روابط یاثروت یاهرچیزدیگه ،درست بکنم.
شایدکلامم درست بگه ،شایدفکرکنم مسیرمم درسته امادرونم آشوبه .
میدونید استاد،الان به این درک رسیدم که هرخواسته ای که داشته باشم ،بایدازهمه بعدوازهمه ی زوایا،حال من خوب باشه.
حس خوب توروابط ،حس خوب ازداشتن سلامتیت،حس به خاطر انگیزه هایی که بابت ثروت داری میسازی ،ارتباطتت باخدا،همه وهمه باهم پکیج خوشبختی وسعادت روبرات به ارمغان میاره.
وظیفه ی من اینه توهمه ی زمینه هاخودمو،تغییربدم .
افکاروباورهام توهمه ی زمینه ها درست کارکنه.
اگه همه چی سرجاش درست باشه ،میتونم باقدرت به هرآنچه میخام برسم.
همه ی اینا(سلامتی ،ثروت،روابط،ارتباط باخدا)باهم ودرکنارهم دنیای خوب وقشنگ رابرات میسازن.
کم کاری توهرموضوعی باعث عقب گردی وعدم پیشرفت تو برای رسیدن به خواسته هاته.
پس این ترمزهاهمه جاودرهمه ی زمینه هاباماهستن
شایدتامیاییم یکیشودرست کنیم اون یکی میلنگه .
انگارهنوزبلدنیستیم یافکرنمیکنیم میشودهمه چیزروباهم داشت.
امیدوارم تونسته باشم حسم روبابت پاسخ به این سوال درست بیان کرده باشم.
استادجونم ممنونم وسپاسگزارم ازت بامطراح کردن سوالهای قشنگت .
اگه بخوام صادقانه بگم :
همین امروز چندتاازترمزهاموشناختم .وچندموردازقفل ذهنیهامو،فهمیدم چی هستن.اماهنوزبابت چندمورد،به خصوص ثروت زیادداشتن ،هنوزترمزهایی دارم که جوابشم صددرصدنمیدونم چیاهستش!
همیشه صحبتهای استاد، قدرت وانگیزه ی ماروبالامیبره.
انشالله که به درک رفع این ترمزهام برسم.
استادجونم عاشقتم .خیلی عزیزی برام .
بسم الله رب النور
النور هو الباقی هو القادر
امروز مجدد نشستم این فایل رو دیدم
بعدش از دیدنش برگشتم به دورانی که خودم رو شناختم فهمیدم قدرت تصمیم و انتخاب و انجام دادن و مفهوم قبول تعهد و مسئولیت پذیری رو فهمیدم
از دورانی که خودم شناختم و هر بار هر آرزو داشتم و براش تلاش کردم نشستم بررسی کردم ببینم چقدر موفق بودم چقدر نه
چقدر برای هدفم و آرزوم تلاش کردم چقدر فقط به قولی وقت تلقی کردم و رفیق نیمه راه با خودم بودم
یه استادی من داشتم دوران کنکور کارشناسی بهمون میگفت بدبخت ترین آدمها توی زمین کسانی هستند که خودشون سر خودشون تا ناف کلاه میذارن) : راست هم میگفت
از زمانی که آدم به خودش دروغ میگه و برای خودش هر چیزی رو بی دلیل تلخ و از هیچی و پوچی برای خودش جهنم میسازه شروع نرسیدن به اهداف هست
ذهن آدم خیلی بزرگه خیلی بزرگ وقتی به فکری میرسه وقتی برای خودش هدف میسازه قطعا توانایی هاش داره تو هر سنی هم باشه عین اون بچه ای که بچگی هدفش روزی 1 ساعت کارت بازی هست تا اون جوانی که در جوانی هدفش تحصیلات عالیه تا مردی که هدفش زندگی خوب تا پیری که هدفش اخرای عمرش لذت از دقایق پایانی
پس برای هدف های مقتضی سنش و سالش تلاش میکنه اما اینکه کی و چقدر نسبت به اون هدف تلاش میکنه و غیرت به خرج میده که براش تا دقیقه نود تو بازی زندگیش بدود مهم عین اون تیمی که تا آخرین دقیقه های بازی نا امید نمیشه
و با هر نوع ترکیبی تلاش میکنند تا نتیجه رو عوض یا تثبیت کنند
ما هم همین هستیم وقتی برای هدفمون خودمون رو به مرحله باور و لایق بودن میرسونیم دیگه در حواشی راه دنبال وقت تلقی نیستیم بادی به هر جهت نیستیم عین نفر اول کنکوری که لا به لای اون همه جزوه و بوی مداد و ماژیک… هدف به رتبه برتری هست خسته نمیشه عقب نمیکشه تا دقیقه نود کنکور تلاش میکنه
وقتی ازش میپرسن فکرش میکردی بدون مکث میگه چرا که نه
چون خودش باور داشته
من یادمه دوران لیسانس استادی بود همه ازش میترسیدن از نمره دادن…
من اولش به ناچار باش برداشتم رسیدم به جایی که گفتم راه چاره ای نیست این استاد چه بخوای چه نخوای منحصری درس رو گرفته پس تو کم نیار تو مثبت فکر کن
همون استاد بالاترین نمره گرفتم منو به واحد عمران وزارت نفت معرفی برای کار آموزی و…
چون خواستم
چون تلاش کردم
چون هدف گذاشتم باید من نمره بگیرم به جای میانبر به جای دنبال حذف یا استفاده از رانت… چون به خدای خودم تکیه کردم گفتم من حرکت میکنم تو هم به حد حرکتم نمره ام رو از قلم این استاد بده
همه اون کلاس نصف حذف نصف افتادن من با اختلاف زیاد شدم بالا ترین نمره
از اونجا به بعد فهمیدم تلاش بال داره دو بال اصلی اون توکل و باور و اعتقاد هست سر اصلی هدف هست هدفی که اگر برامون ارزش نداشته باشه قطعا براش تلاشی نمیکنیم و قطعا تهش هم میشه عین این پروژه های عمرانی سالها طول میکشه جوری که همه اون کارگاه خاک و زنگ زدگی تهش هم فراموش میکنیم اصلا پروژه چی بود مثلا قرار بود تجاری بشه شد بعد چند سال جاده (:
پس باید اگر هدف برامون واقعا هدف سرنوشت ساز هست همه خوب و بد هاش مسئولیت پذیر باشیم
و مدیریت تلاش و مدیریت کنترل ذهنی مون کنیم تا نکات منفی و راه های سخت اون هدف به نکات مثبت تبدیل کنیم به فرصت های طلایی Golden Chans
خدا اول و آخر هست
خدا فقط باید بخواهد واقعا خدا
خدایی که بوده یه ماشین در جاده تصادف کرده ماشین مچاله ولی همه زنده موندن در اوج تا باوری
پس باید از خدا فقط خواست
من خیلی با خدایم تنهایی ها رو تجربه کردم چه شب هایی باش با نماز شب با زبون عامیانه حرف زدم با نمازهام
بهش گفتم خدا من شاید برات بنده عالی نبودم ولی تو برام خیلی عالی هستی از اینکه بهم محبت داری بهم لطف بهم عشق داری ممنونتم به خیلی چیزهایی
دوستان اگر به هدف نمیرسیم خودمون مشکل داریم یا تو شرایط مکانی درست خودمون تو اون لحظه نیستیم یا تو شرایط زمانی کافی نیستیم یا برای هدفمون یه طرح توجیهی درست نداریم اینکه اون هدف چقدر برای ما سرنوشت سازه و ما نسبت به اون هدف چقدر سرنوشت سازیم
چقدر حاضریم براش تلاش براس کسب تجربه در صورت لزوم چقدر براش حاضریم گاهی به تضادهای جامعه فکری و نگرشی فکر نکنیم و گاهی خلاف همه عقاید حرکت کنیم
ممنون از همه که لطف میکنند میخونند و نظر میدهند
من امروز رفتم نون بخرم نون 3 تومنی شده 5 تومن تو نون وایی مردم فحش و لعنت من میخندیدم اولا که باید قبول کنیم مگر میشه گفت نه… پس چرا با خنده نگاه نکنم به اینکه شکر دندون دارم نون تازه بیارم با تخم مرغ بزنم بر بدن(((: پول دارم وایسم تو صف بخرم شکرررر
خدایی دارم بهم سلامتی و جون داده بزم نون بخرم دارم سر سفره چند تا کارگر حلال وار منم تون میگیرم و تون میذارم تو سفره اونا باورتون نمیشه وقتی میرم شاطر برام خاص تنور میکنه چون وقتی کارت میکشم بهش میگم شاطر شکر برات برکت باشه چون واقعا باید پذیرفت با لبخند باید خرج کرد تا با خوشی مصرف کرد
من همیشه اهدافم رو با رنگهای متفاوت مینویسم تعریف رنگ از نظر اهمیت بندی و همیشه تو دفترم مینویسم و آخرش هر زمان به رسیدم چهار کلام براش مینویسم تجاربم و… گاهی شده عین لایتنر یادمونه…؟! وقتی ول کردم شکست خوردم… رنگش عوض شده بعد یه مدت رفتم سراغش عین جدولی که معناش برام بعد اسون شده حلش کردم پس میشه بخدا فقط باور و اعتقاد و ایمان اول به خدات دوم به خودت با نیت درست گام برداری میشه
شب همه بخیر
سلام و درود بر استاد توانمند و با تفکرم
استاد مثل همیشه این فایل هم الان دقیقا نیازم بود به شدت و برای پیدا کردن خودم کامنت ها دوستان هم بسیار مفید الهی شکر شکرشکر
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
توی پول در آوردن و کسب و کار،توی تربیت فرزند ،تو مهاجرتی که سالهاست دوست دارم انجام بدم والان بچه هام رو بهونه کردم توی ارتباط گرفتن هام اون طوری که دوست دارم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
من آدم های که با لذت زندگی می کنند رو دیدم مثل عموهایم و پدر و برادرهام ولی جالب که وقتی باهاشون صحبت می کنم طوری حرف می زنند که سخته یا اینکه من مدل رفتاری و پول در آوردن هاشون رو دوست ندارم مثلا پدر خودم سالهاست که کار خاصی نمی کنه ولی همیشه پول براش بوده ولی من این روش زندگی رو زندگی نمی دونم چون پول می یاد ولی بسیار محدودیت برا خودشون دارن و تعصب های زیاد یا وقتی می خواهند معامله انجام بدهند بازم چشم شون دنبال هم هست من نمی دونم این رقابت هست یا حسادت با اینکه به همه چیزم رسیدن
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
من این باور رو دارم که من مسئول تربیت بچه هام هستم و بااینکه به ظاهر میگم هر کسی خودش راهش را مشخص میکنه و خدا هم هدایت میکنه توی همه زمینه ها ولی پس ذهنم هم کنترل شون می کنم و دلیل منطقی دارم که دختر و پسرم توی سن بلوغ هستن و نیاز به راهنما دارن و وقتهای هم که مسولیتهای خودشون رو انجام نمی دهند خودم رو سر زنش میکنم که تو دوباره بار اضافه دیگران رو داری می کشی (من همسرم دوسال هست فوت شده ولی وقتی بودن من باز خودم تمام مسئولیت خانه بر عهده ام بود)
یکی از باورهای دیگه ام عجله و طی نکردن تکامل هست و فکر میکنم وقتی به قسمت عمل کردن درست می رسم و جای که خسته می شم و باید استراحت کنم نمی دونم چطور این کار را بکنم چون یه وقتهای واقعا اینقدر ذهنم هنگ می کنه که از کارهای عادی روزمرام هم می مونم و تمرین ستاره قطبی رو حتی نمی خواهم به سمتش برم و انگار راه رو گم می کنم.
استاد آیا هنگ کردن ذهنم طبیعی هست یا باز عجله کردم و نتونستم مسیرم رو درست بچینم؟