چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1
    301MB
    44 دقیقه
  • فایل صوتی چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1
    42MB
    44 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

346 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2979 روز

    به نام خداوند رزاق

    سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی عزیز ودوستان الهی ام

    صبح قبل ازاینکه فایل را گوش بدم وقتی عنوان فایل را خواندم چه افرادی برا مهاجرت مناسب هستند به خودم گفتم تا حالا من به مهاجرت فکر نکردم ولی قطعا کسانی هیچ گونه تعلق خاطر ووابستگی ای نداشته باشند

    بعد که فایل را گوش دادم وصحبتهای استاد را شنیدم این موضوع را بهتر درک کردم

    من از بچگی عاشق این بودم که با آداب وفرهنگهای مختلف آشنا بشم ،رسوم مناطق مختلف را بشناسم از غذاهای محلی اشان بخورم ولذت ببرم

    از همون اول فکرم در محدوده کشورم ایران بود وهمیشه مستندها را دنبال میکردم تا چیزهای جدید یاد بگیرم

    در زندگی مشترک اصلا با این موضوع که منزلم به خانه پدرم نزدیک نباشد مشکلی نداشتم اول که در محله ای دورتر از محله آنها خانه گرفتیم وبعد هم کلا شهرستان دیگه ای هرچند همسرم میگفت اگر دوست داری نزدیک مامانت باشی میریم نزدیک آنها خونه میگیریم گفتم نه من اوکی هستم مشکلی نیست بعد از یه مدت همسرم گفت به خاطر کارم شاید دوباره منتقل بشم به تهران اشکال ندارد گفتم نه اتفاقا شهر بزرگتر وامکانات بیشتره وزمینه رشد هم آنجا بهتر هست

    خب من قبل از دیدن فایلهای سفر به دور آمریکا وزندگی در بهشت با اینکه عاشق طبیعت بودم ولی بخاطر ترسم از حیوانات ،مارمولک و.. هیچ وقت جرأت نکردم در طبیعت یا داخل چادر بخوابم تا اینکه یه سفری با همسرم رفتیم اصفهان چون بی وقت بود مجبور شدیم تو چادر بخوابیم وچه تجربه فوق العاده‌ای شد آن شب برای ما

    از آن روز به بعد این موضوع را درک کردم که اگر من پا رو ترسام نزارم وبخوام شرایط طبق چیزی که من میخوام باشه از خیلی موضوعاتی که عاشقشم ودوست دارم تجربه کنم باید بگذرم همان صحبتهای مریم جان در جلسه ششم قدم دوم ،با اینکه از ارتفاع ترس داشتم ولی با همسرم همراه شدم ایشون هر جمعه می رفت کوه منم تصمیم گرفتم این لذت که هر دفعه ایشون بعداز برگشت از کوه تعریف می‌کرد را تجربه کنم نخواستم تو نقطه امنم بمونم ومیدونستم که باید تکاملم را طی کنم تجربه خوابیدن در زیر آسمان پرستاره کویر وبیدار شدن در یه هوای فوق العاده‌ واقعا دلچسب ورویایی بود وقتی من بیشتر با فایلهای سفر به دور آمریکا وزندگی در بهشت آشنا شدم بیشتر عمق مطلب را درک کردم که مهم خودتی ،راحتی خودت ،خوش بودن خودت هست نه هیچ چیز دیگه

    خیلی دوست دارم که تمام زیبایی های تمام شهرهای ایران را تجربه کنم حتی روستاها

    ولی فعلا برنامه ای برا مهاجرت ندارم هرچند همسرم خیلی به مهاجرت فکر می‌کند وچند دفعه پیشنهاد آن را عنوان کرده من مخالفتی نکردم گفتم توکل برخدا

    ولی همانطور که آقا رسول عزیز در کامنتش اشاره کردند فعلا برنامه ام بیشتر تغییر شخصیت درونی ام هست وبرای مهاجرت به کشور دیگه میدونم که باید یه آشنایی مختصری از شرایط آب وهوایی وآداب وفرهنگهای آن کشور داشته باشیم وهمچنین مهم ترین عامل طی کردن تکاملمون در این مسیر هست

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3156 روز

    به نام خدا

    با سلام عرض ادب و احترام خدمت استاد و عزیزانم

    بسیار ویدیو ارزشمند ، کاربردی ، تاثیرگذار و راه کشایی قرار دادین روی سایت واقعا قلبی یک دنیا ازتون سپاسگزارم .

    به آگاهی ها و تجربیات ارزشمند شما ارج مینهم و بازم با دلی پر از امید ازتون سپاسگزارم.

    واقعا” مهاجرت یه تصمیم بزرگ تو زندگی هر فرد و بقولی دل شیر می خواد

    به نوبه خودم از شهرستانمون مهاجرت کردم تهران هرچند که در خانواده ای بزرگ شده م که تغییر بسیار بسیار براشون سخت بوده و هست ولی خب من همون روح مجردی هستم که ویژگی های منحصر بفرد خودم رو دارم

    وقتی به روزهای اولی که تهران اومدم فکر می کنم میبینم همون ذوق و شوقی که شما گفتید هم تا حدی در من وجود داشته که با اون همه سختی و ترس و بی پولی ولی طاقت اوردم و موندگار شدم تا شرایطم بهتر و بهتر شد.

    ……………………………بحث انگیزه و هدف بالا داشتن………………………

    من یه تجربه ای که با دوستی داشتم می نویسم با دوستی که در ایران بسیار بسیار فرد موفقی بوده و الانم هست در حرفه خودش ، صحبت می کردم ایشون می گفت : از جوانی عاشق سفر و مهاجرت بودم و کشورهای زیادی هم رفتم و چند سال سوئد زندگی کردم و برگشتم و چند سال اخیر برنامه ریزی کردم سال 1402 برای همیشه برم آمریکا و طبق برنامه هم پیشرفتیم و با خانواده به آمریکا مهاجرت کردیم بعد از 6ماه بخودم اومدم که اصلا من برای چی اومدم اینجا ؟ و اینجا چیکاره ام ؟ من که تو ایران بهترین شرایط رو تجربه می کردم فقط اصرار خانواده مخصوصا دخترم من رو کشون اینجا و جمله ارزشمندی گفت:

    دوستم گفت اگر هدف محکم ، استوار ، راسخ و تثبیت شده ای در درون نداری مهاجرت نکن بخدا همه چیز بعد از یکماه عادی میشه . اگه ایران بی هدفی ادامه اش اینجا هم بی هدفی ولی اگه ایران هدف داری و پیش بردیش و دیگه ایران جوابگو هدفت نیست مهاجرت برات عالیه و کیف می کنی و مثال خودش و دخترش رو زد گفت دخترم بشدت به تحصیل علاقه داره و بعد از 6ماه که گفتم من نمی خوام اینجا بمونم اون گفت من نمیام من کلی تو این مدت پیشرفت کردم و حاضر نیستم برگردم ایران ولی من چون هدفی نداشتم اونجا برام مثل جهنم شده بود . به ناچار من ، همسر و پسرم برگشتیم و دخترم تک و تنها موند آمریکا . آلان هم اون راضیِ و هم ما

    ………………………………….. آدابته کردن خودت با شرایط جدید ………………………..

    تجربه خودم اینکه من توانایی آدابته کردن خودم رو با شرایط جدید دارم . قبلا کمتر بود ولی الان خیلی راحت تر شرایط رو می پذیرم و خودم رو با شرایط جدید انطباق میدم . بحث دستشویی در بیرون برام راحت راحت ِ . بحث خوابیدن در هر مکانی برام راحت راحت . حتی تصمیمات بزرگتر من تا بحال در رشته خودم چندبار تغییر وضعیت دادم اول طراح بودم در دفتر و پشت میز نشین بعدش رفتم کارگاه و ناظر بر پیمانکار بعد شدم سرپرست و آلانم هم شدم بازرس و همه شون در شاخه برق

    یا حتی در طی 5 سال ما 5 بار اسباب کشی کردیم این در حالیکه پدر و مادرم در عمرشون فقط یکبار اسباب کشی کردن

    …………………بحث روابط عاطفی ………………………….

    در این مورد هم زیاد وابستگی ندارم . حتی شده یک سال هم نتونستم برم شهرمون پدر و مادرم رو ببینم یا به کسی یا جایی وابسته باشم راستش این رهایی و وابسته نبودن رو مدیون بودن با برنامه های استاد هستم می تونم بگم تقریبا در رهایی و وابسته نبودم خوبم ولی باز جای کار داره

    …………….چقدر با تغییر راحتی یا مقاومت زیاد داری؟……………….

    از اول که با برنامه های استاد آشنا شدم استاد مدام می گفتن یا تغییر می کنی یا زیر چرخ بزرگ جهان له میشی و من گوش دادم به حرف استاد و با برنامه ها و محصولات استاد پیش رفتم و کامنت های دوستان چقدر کمکم کرد که تغییر کنم و الان که به گذشته خودم فکر می کنم میبینم چقدر این باور در من عوض شده و راحت تر می تونم تغییر کنم حتی تو ماه گذشته چند نمونه از خودم دیدم که چطور سریع تونستم خودم رو تغییر بدم خداروشکر

    ………………………قانون تکامل……………………

    چقدر با رعایت نکردن این قانون ضربه خوردم ولی درس هاش رو گرفتم و آهسته و پیوسته حرکت می کنم

    مهاجرت هم از این قانون مستثنی نیست برنامه دارم برم جاهایی از ایران رو که ندیدم ببینم بعد هم مسافرت های خارج از کشور انشالله به امید الله

    راست میگن جایی خوش است که دل در آنجا خوش است بنظرم اگه در مدار مهاجرت باشی زمان مهاجرت که برسه همه چیز دست به دست همه میده که راحت مهاجرت کنی اینم نشونه خوبیه برای اینکه ببینی مهاجر هستی

    این هم آگاهی بود که در این زمان خدا به دل شما انداخت و من هم تو مدار شنیدن حرف های شما بودم

    خدارو هزاران مرتبه شکر در جمع خوبان و ارزشمندان جهان هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2724 روز

    به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست

    درود و سلام بر استادان عشق و یاران جانم درین بهشت برین

    از وقتی که یادم میاد از بچگی روحیه ی مستقلی داشتم.شاید یگونه دختر بودنم مزید بر این قضیه شد.با اینکه به شدت با بقیه سریع اخت میشدم اما به راحتی میتونستم از تنهایی خودم لذت ببرم.هیچ زمان تنها بودن من رو خیلی اذیت نمیکرد.

    چقدر اینجا استاد جان زیبا این مورد رو توضیح دادید.

    زمانیکه تصمیم به مهاجرت داشتیم سوال یکی از نزدیکانم این بود یعنی چطور دلت تنگ نمیشه و من این سوال یه جورایی برام گنگ بود هر چند میدونستم هدف پرسشگر این بود که از مزایای خودش بگه که بسیار دل رحمه و به دیگران وابستست و من اونجا متوجه تفاوت شخصیت خودم درین زمینه شدم.

    خوب این بسیار پر واضحه که همه ی این طرز تفکر ها از تفاوت های شخصیتی میاد و هیچ کدوم بر دیگری ارجحیت و برتری نداره و فقط ادامه ی مسیر با تصمیم هامون رو هموارتر یا سختتر میکنه.هر چند میشه این شخصیت رو اگه بخواهیم تغییر بدیم اما خوب برای من این مساله نیاز به تلاش زیادی نداشت.

    به هر صورت بعد از مهاجرت هرچقدر هم که شخصیت مستقلی داشتم باز هم دچار احساس دلتنگی شدم و برام جالب بود اما تونستم خوودم به صلح با این مساله برسم و حلش کنم و من رو فلج نکرد.البته شاید بی تابی های مامانمم بی تاثیر نبود که توانایی پذیرش این مورد تونست به من کمک کنه.

    پذیرش تغییر و تلاش برای یادگیری هم از خصوصیات اخلاقیم بود و این چیزی بود که باز منو برای انتخاب این مسیر متمایز میکرد.

    همچنین انعطاف پذیریم موردی بود که بارها توسط بقیه بولد شده بود و من اونجا متوجه تفاوتم شدم و حتی اوایل احساس میکردم مورد جالبی نیست که من دارمش و این در حالی بود که من همیشه برای تبدیل شرایط به شرایط ایده آل تلاش خودم رو میکردم و اونجایی که از توانایی هام خارج بود دیگه خودم رو اذیت نمیکردم و به ادامه روند دل میدادم و در واقع من داشتم اتوماتیک به هدایت گوش میکردم و همیشه اوضاع به نفع من رقم میخورد و من این رو به تجربه فهمیده بودم.این یعنی من میتونستم در هر شرایطی لذت ببرم و لذت بردنم به عوامل بیرونی چندان بستگی نداشت و میتونستم ذهنم رو مدیریت کنم.

    احساس یادگیری و دونستن این تواناییم هم بهم همیشه کمک میکرد و تقریبا در عموم مواقع من نگرانی از مواجه شدن با شرایط جدید که نیاز به تغییرات روند زندگیم داره احساس بدی بهم دست نمیداد و اتفاقا از تجربه ی چیزای جدید لذت میبردم.

    تجربه ی مکان های جدید و رویارویی با انسان های جدید با اخلاقیات و فرهنگ های متنوع از علایقم بود و همیشه این باور رو داشتم که آدم ها با ماهیت و بطن وجودیشون میتونن باهم ارتباط بگیرن و من این توانایی رو دارم که با هر کسی ارتباط بگیرم و شرایط رو به نحوی که مطابق میلم هست تحت کنترل بگیرم و در واقع بعدها با آموزش های استاد متوجه شدم من داشتم از اصل برانگیختگی استفاده میکردم.

    اهمیت نداشتن حرف دیگران برام رفته رفته با بزرگتر شدنم و در موارد متعدد توسط پروردگار عالم با چالش هایی که از حل کردنشون طبق هدایت های پروردگار به نتیجه میرسید بهم یاد داده شده بود و فهمیده بودم بی اهمیت ترین چیز ممکن در مسیر زندگیه منه و بعدها با آموزش های استاد بسیااار بیشتر شدت گرفت و اون احساس گناه از بی اهمیتیه نظر و حرف دیگران به جای نقطه ضعف به نقطه ی قوتم تبدیل شد.

    دقیقااااا به صورت خیلیییی واضح درک میکنم که استاد چقدر دقیق و مبسوووط دارن این موارد رو توضیح میدن.اینکه این روحیه ی میل به کشف و لذت بردن از شرایط و مسایل جدید اگر با خصوصیات اخلاقیه ما همخونی داشته باشه چقدر میتونه مساله ی مهاجرت باعث رشد و ترقیه ما بشه و اگر اینطور شخصیتی نداریم باز هم شدنیه اما مسیر سخت و پر چالش میشه.

    خیلیییی مهمه که انسان به نقطه ای از پذیرش خودش برسه که بفهمه اگه این مسیر برای سایرین جوااب داده شااید با درونیات من هم خونی نداره و این لاااازمه و اجباااریه که من باور کنم هدف تنها و تنها لذت بردن و داشتن احساس خوشبخیته و قرار نیست برای رسیدن به این هدف من مسیر اون ها رو برم.

    به وضووح دیدم افرادی که بسیار از لحاظ روحی باهاشون ارتباط میگیرم اما از نظر شخصیتی بسیار باهم متفاوتیم.مثلا دختر خاله ی من به شناخت کاامل از خودش رسیده و در اوج احساس خوشبختی بارها در صحبت های بینابینمون عنوان کرده که من با تو متفاوتم و از زندگی در یک جا و داشتن همسر خوب و فرزند و انجام کارهای خونه لذت میبرم و برای من کافیست.اما برای من این مساله خوشایند نیست و یکجا موندن و تجربه نکردن چیزهای جدید زجرآوره و احساس زندگی نکردن به من میده.

    پس خیلییییی مهمه که باید بدونیم که چه خصوصیات اخلاقی داریم تا مطابق با اون اهدافمون رو بچینیم

    مورد بعدی که بسیاااااار ارزشمنده و با تاکیدات و آموزش های استاد همیشه متذکر میشن این هستش که اگه در مکانی که داریم زندگی میکنیم نتونیم احساس خوشبختی و رضایت از زندگی رو برای خودمون خلق کنیم هیییچ جای دیگه نمیتونیم این احساس رو به علت تغییر شرایط فیزیکی و محیطی برای خودمون بسازیم.

    من زمانی مهاجرت کردم که در اوج احساس لذت و رضایت از زندگیم بودم و در واقع میشه گفت در بهترین شرایطی بودم که میتونستم در محل زندگی و شهر خودم داشته باشم و جالبه که قبل از مهاجرت تصمیماتم برای زندگی در اون مکان فیزیکی حول این میچرخید که دایما در حال حرکت و تجربه های جدید و سفرهای متعدد به اقصی نقاط شهرم و کشورم باشم.

    پس پر واضحه که من به یمن این نعمت ارزشمندم گذر از این مسیر برام راحت بوده

    در مورد مهاجرت دقیقاااا همینطوره که استاد میفرمایند.من بارها و بارهااااا در سایت درج کردم که به چه صورت معجزه آسایی کارها و روند مهاجرت ما رخ داد اماااا وقتی که بیشتر زوم میکنم این نتایج زمانی رخ داده که من و البته همسرم به صورت اتوماتیک وار روحیه ی پذیرش اتفاقات جدید و پذیرش توانایی حلشون بدون اینکه ذره ای بهم بریزیم و اتفاقا حسابی هم از حلشون لذت ببریم رو داشتیم. در واقع تا انسان اقدامی نکنه نتیجه ای دریافت نمیکنه و این خاصیت جهان مادیه و ما همیشه توانایی اون اقدام کردن ها و حل اون چالش هایی که به صورت غیر مترقبه پیش می اومدن و ما به راحتی با ذهن آروم میتونستیم هدایت های پروردگار رو بشنویم رو داشتیم. همه ی ما میدونیم که الهامات در آرامش به قلب آدم گفته میشه و اگه شخصی این روحیه رو نداشته باشه و در مواجهه با رویدادهای یهویی که بعضا بعضی ها رو در مواجه باهاشون فلج میکنه نتونه احساساتش رو کنترل کنه تا الهامات رو دریافت کنه اون مسایل برای شخصیت هایی مثل ما که بسیار بدیهی هستن برای سایرینی که این شخصیت رو ندارن حکم سد پیدا میکنه و حلشون بسیار انرژی بر میشه.

    در مهاجرت اون هم اومدن به یک کشور دیگه که همه چیز جدید و بسیااار متفاوت از محیط زندگی هست که سالها درون زندگی کردیم و باز تاکید میکنم زندگییییییییی و زندگی با سفر کردن بسیاااار متفاوته روحیه ی بسیار متفاوتی رو میطلبه. روحیه ای که از دیدن این تفاوت ها و دونستن و تجربه کردنشون لذت ببره و باور داشته باشه که میتونه مسایلی که بعضا بسیاار عجیب و غیرقابل باور هستن رو حل کنه خیلییییی کمک کنندست.

    اینکه با مساله ی جدیدی مواجه بشی و از حل کردنش قدم به قدم بتونی اون حس رضایت رو در خودت حفظ کنی خیلی مهمه

    میییشه گفت در اکثر مواقع مسایلی که در شهر و محل زندگی سابقت مسایل بدیهیه زندگی تو بوده و تو هیییچ وقت برای انجامش حتی صدم ثانیه ذهنت درگیرش نشده در مهاجرت به کشور جدید باید مثل یک کودکی که تازه متولد شده برای یادگیریش مشتاق باشی و برای متبحر شدن در اون احساس توانمندی کنی و ثانیه ای احساس نارضایتی نکنی و قدم به قدم پیش بری.

    اگر ثبات و یکجا بودن نقطه ی آرامش یک شخصیت باشه هیچ زمان مهاجرت نمیتونه باعث حس خوشبختیش بشه.

    در مورد مسایل مالی دقیقا همینطوره که استاد میفرمایند. برای مهاجرت باید حتما از لحاظ مالی با پشتوانه اقدام بشه چون در روزها و سال های ابتدایی به دلایلی که گفتم شما باید هزینه هایی انجام بدی که گاها با تمام حساب و کتاب ها متفاوت خواهد بود و در آرامش هست که تو میتونی بهترین مسیر ها رو برای حل مسایلت انتخاب کنی و نگرانی مالی مثل یه سد جلوی حل کردن چالش های جدید رو در کیفیت بالا میگیره.

    مهمترریییین موردی که من در مهاجرت یاد گرفتم اینه که همییییشه خودم باید برای حل مسایلم خبره بشم و بدترین کار اینه که به کسی پول بدی تا برات کارتو انجام بده.باید افرادی که این روحیه رو دارن که در شهر خودشون همیشه برای انجام شدن یه سری کارهاشون عادت به پرداخت بهایی به اشخاص مربوطه برای انجام کار مورد نظرشون رو دارن در مهاجرت این اخلاقشون رو تغییر بدن.روحیه ی پرسشگری و تحقیق کردن و بالا بردن اطلاعات تا حدی که بتونی اعتبار افراد و موسسات رو تشخیص بدی یک مساله ی بسیاااار مهمه.

    خود ما در ابتدای مهاجرت به علت داشتن این روحیه که در ازای هزینه هایی که میپرداختیم خدماتی دریافت میکردیم ازین طریق متضرر شدیم و به علت پافشاری بر این روحیمون نزدیک بود که کل فرصت مهاجرتمون رو از دست بدیم اما به محضی که دیگه پذیرفتیم که مسیر رو اشتباه رفتیم سریعاااا صفر تا صد مسولیت کارمون رو پذیرفتیم و قدم به قدم برای حلش اقدام کردیم و معجزات و هدایت های پروردگار پشت هم اومد.تاکید میکنم هر عمل یک نتیجه داره.به محض تغییر رویکرد نتایج تغییر میکنه.

    یعنی حتی افرادی مثل ماهم که روحیه و شخصیتمون تا این حد برای مهاجرت مناسب بود باز یک خصوصیت و عادت اشتباه در یک مکان جدید و ناشناخته مارو با چالش بزرگی مواجه کرد.

    مساله ی بعدی زبان هست.خیلییی مهمه کشوری که بهش مهاجرت میکنیم توانایی و علاقه ی یادگیری زبانشون رو داشته باشیم و بدونیم که اون کشور چه حد نسبت به زبانشون متعهد و متعصبن. مثلا کشوری مثل آلمان از کشورهایی هست که به شدت به زبانشون تعصب دارن و عموما میگن زبان سختی هست پس شخصی که میخواد به این کشور مهاجرت کنه باید این موضوع رو بدونه و حلش کنه برای خودش.

    اما مثلا کشور ترکیه روی زبانشون تعصب دارن و شما عموما به جز در بانک ها و مراکز خرید و مکان های اداری و توریستی که تعداد کمی از اونها به زبان انگلیسی مسلطن فردی رو نمیبینی که بتونی باهاش به زبان انگلیسی صحبت کنی.زبان بین المللی انگلیسی در کشوری توریستی چندان اهمیتی نداره و معتقدن که کسی که به کشورشون میاد باید زبان اونهارو بلد باشه و البته پر بیراه نمیگن.

    اما به این علت که در حد بسیار بالایی این کشور تکنولوژی فرندلی هست و اگر شما کار با گوشی و اینترنتت خوب باشه در حد بسیاااار زیاد و متنوع اپلیکیشن های در دسترس وجود داره که نیاز به حتی یک کلمه صحبت با اونها رو نخواهی داشت مگر اینکه بخوای برای ترکا کار کنی که از واجباته زبانشون رو یاد بگیری.

    یا محیط زندگی و رفع نیازهات در این کشور به صورتی پیش میره که اصلا زبان ترکی هم بلد نباشی بهش نیاز پیدا نمیکنی.حتی برای کوچیکترین نیازهات مثل خریدهات.

    مثلا برای ما که الویتمون زبان انگلیسی هست و حتی دانشگاهم در اینجا به زبان انگلیسی میریم هیچ زمان زبان ترکی در الویت نبوده و نیاز نشده.

    با اینکه در محیط چون خودمون مشتاق یادگیری هستیم تا حدودی روال شدیم و ازونجایی که با باور به اینکه من توانایی برانگیختگی انسان ها رو دارم به راحتی حتی میهمان ترک ها شدیم و به راحتی با گوگل ترنسلیت ارتباطات طولااانی داشتیم و خیلی هم لذت بردیم و در حال حاضر جز الویت هامون شده و با باور به اینکه ما قدرت یادگیری داریم این مهم به ساادگی دست یافتینه.

    موضووعی که دوووست داشتم خییلیییییییییی زیاد اینجا متذکرش بشم و میخواستم در فایل دوم این تاپیک بنویسمش اما دیگه همینجا قیدش میکنم اینه که ما باااید بپذیریییم که با گذر زمان و سن تمایلاتمون تغییر میکنه و حداقل این برای من اینطور بوده.

    من با پاسخ دادن به سوال های پرسشنامه متوجه شدم که منه قبل از مهاجرت پاسخ هام قطعا میتونست گزینه های دیگه ای باشه و منه بعد از مهاجرت پاسخ های دیگه ای دادم هر چند که نتیجه اینجور بود که شخصیتم بسیار برای مهاجرت مناسبه و اگه در شرایط جدید قرار بگیرم شاید برام سخت باشه اما نهایتا پتانسل حل کردنش و باور به حل کردنش رو دارم.

    مثلا در کوچیکترین موردی که متوجه تغییر شخصیتم شدم اینه که من قبلا عااشق ورزش های سنگین و پر تحرک بودم مثل زومبا که از شدت تحرک خون بالا می آوردیم اما حالا به شدت به یوگا علاقه مندم.

    یا قبلا از بودن در جمع لذت میبردم اما متوجه شدم الان این زمان تا حدی به من احساس رضایت میده و بعد از اون تمایل به خلوت خودم دارم.درسته که قبلا هم اینطور بودم و باعث تعجب همگی به علت سطح انرژی بالام بود اما اون تایم که بخوام با سایرین باشم خیلییی کمتر شده.

    پس به نظرم باااید به حدی این تصمیم به مهاجرت با چشم باااز و با دییید باز از مقصد مهاجرت گرفته بشه که تلورانس اطمینان از لذت زندگی توش در نظر گرفته شه.

    آب و هوا بسیاااار مهمه و این مساله ای هست که باااید حتما برای انتخاب مقصد مهاجرت بهش فکر اساسی بشه چون دیگه نه سبک غذایی نه مدل روابطه نه چیز قابل تغییریه و جز پذیرشش راه دیگه ای نیست.

    به هر صورت باید انسان شناخت کافی از میزان تحملش از گرما و سرما رو داشته باشه.درسته که یه تلورانس رو باید بشه تحمل کرد اما برای یک سری افراد تحمل گرمای شدید یا سرمای شدید حکم قطع کردن ارتباطشون با زندگی رو داره.

    برای مثال یکی از عزیزان ما به هیچ عنوان نمیتونه گرما رو تحمل کنه و برای شخصی مثل من استیبل بودن دما و اینکه بشه محیط رو به یه تعادل دمایی رسوند قابل پذیرشه و نمیتونم محیطی که خیلی زیاد ابری هست رو تحمل کنم که در ابتدای مهاجرتم تا تونستم این مساله رو برای خودم حل کنم زمان بر بود اما تونستم و الان دارم اتفاقا ازش لذت میبرم.

    محیط زندگی و امکانات همینطور خیلی الویت داره.مثلا برای ما استانداردهای محل خونه و زندگی مهمه و خونه ی ما سه خوابه و اینکه بتونیم در جایی باشیم که بتونیم این محیط رو داشته باشیم و از پس هزینه هاش بر بیاییم الویتمون بود و این در حالیه که یکی از دوستان ما با اینکه توانایی مالی بیشتری از ما داره این اصلا الویتش نیست و با اینکه شغلش رو میتونه از خونه مدیریت کنه دایما در گشت و گذار در سطح شهر هست و در همین حین کارش رو انجام میده و خونش اصلا امکانات ما رو نداره و اتفاقا بسیار هم راضیه.

    مساله ی مهم بعدی شغل هست.شغلی مطابق با روحیه ی ما که بتونیم با محیط انجام اون اخت بشیم بسیار مهمه.برای مثال داشتن اینترنت آزاد و محیطی آرام و بودن در خونه برای ما الویت بوده و به لطف خدا بهش دست پیدا کردیم و برای بعضی افراد بودن مدام در یک مکان فیزیکی برای کارشون یک کار نشد و سخته.

    جالبه که این رو اینجا متذکر بشم.یکی از دوستان ما با اینکه هم سن والدین ما هست با شناخت دقیقی که از خودش پیدا کرده دایما در حال سفر هست و یک جا موندن و عدم دیدن جاهای جدید و تجربشون زندگی رو براش بی معنا میکنه و این در حالیه که ما با اینکه تا این حد احساس میکنیم اینطور شخصیتی داریم که دوست داریم مکان های جدید رو تجربه کنیم و سنمون خیلی از ایشون کمتره اما این حد تغییر مکان رو نمیتونیم تحمل کنیم.

    پس خیلییی اهمیت داره که قبل از مهاجرت به شناخت دقیق از خودمون برسیم. به شناخت خیلییی دقیق از محیطی که میخواهیم بهش مهاجرت کنیم برسیم و بفهمیم که چه امکاناتی رو در مکان جدید و چه محدودیت هایی رو در مکان جدید خواهیم داشت و آیا توانایی پذیرش و مطابق با اونها برای بهتر زندگی کردنمون خودمون رو مادیفای کنیم داریم یا نه.

    در مورد اهداف مهاجرت وقتی که فکر میکنم ما بسیار اهداف عمیقی داشتیم و همین شد که از پس حل چالش ها بر اومدیم به لطف رب و هدایت هاش.

    در هر صوورت من ازینکه مهاجرت کردم و درین مسیر لازم بوده بیشتر از پیش تلاش کنم و این بسیاااار باعث رشد من شده و در عین حال احساس رضایتم از زندگیم بیشششتر شده به لطف خدا اما چیزی که بیشتر ازون من رو خوشحال میکنه شناخت دقیقم در مورد خودم و شخصیتم و روحیاتم هست.در واقع خیلی خوشحالم که روز به روز خودم رو بهتر میشناسم و این برام بسیار لذت بخشه.

    سپاس از شما استاد جانم برای این فایل های ارزشمندتون

    امیدوارم که این کامنتم هم باعث رشد خودم و هم باعث رشد هر عزیزی باشه که بهش هدایت میشه.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    به نام خداوند پاک و منزه

    درود به استاد عزیزم با این ارامش و لبخند زیبا و درود بر استاد شایسته عزیز

    و سلام به همه عزیزان در این مسیر الهی

    من خودم خیلی به قضیه مهاجرت فکر کرده ام از چندین سال قبل .

    اونموقع طرز تفکرم این بود که دوست نداشتم زیر سایه پرچم این دولت زندگی کنم

    و نمیخواستم در ایران باشم اما این ارزو تو دلم بود ولی باورهای اشتباه تو ذهنم داشتم که فقط میخواستم از اینجا خلاص بشم

    تو 22 سالگی چندین شهر کشور رو گروهی گشتم و اون زمان طرز تفکری داشتم اما سالها گذشت

    یه دوره ای توی زندگیم همه چی کسل کننده و روزمره شده بود.

    دنبال این بودم که از شهرم بزنم بیرون و تنهایی و یه زندگی جدید رو شروع کنم

    قبلش مدتی تنها زندگی کرده بودم .و عاشق این بودم که برم تهران رو ببینم.

    برای پیدا کردن کار زدم بیرون رفتم کارم پیدا کردم و تو اطراف تهران مستقر شدم .

    از زندگی و تهران لذت میبردم با مردم صحبت میکردم برام نگرش های خیلی از افراد جالب بود یاد میگرفتم و تو این مدت لذت بردم و عشق کردم و پیاده میرفتم و میگشتم تنهایی شبها بیرون بودم و گاهی پیاده میرفتم . میدیدم مردم چکار میکن و برام جالب بود . از الودگی و شلوغی لذت میبردم

    تو چندین شهر ایران زندگی کردم حتا توی قم زندگی کردم از اونجا هم لذت میبردم و از هرجا بودم لذت میبردم با مردم صحبت میکردم و میگشتم اینقدر برام لذت بخش بود که همکارام میگفتن برو مرخصی شهرتون نمیرفتم و سالها ی سال نمیومدم شهرم .

    اونجا بود که تفاوتم رو با بقیه میدیدم .

    من برام فرقی نداشت کجا باشم فقط لذت میبردم .

    از فرهنگ ها لذت میبردم چون برام جالب بود از لهجه ها لذت میبردم

    و تمام مردم کشورم رو دوست دارم چون بسیار ادم های عالی هستن و اینو لمس کردم و همیشه ادم های خوب توی مسیرم بودن.

    این کنجکاوی رو داشتم و دارم که جاهای جدید رو برم بینم که به کجا میرسه و خیلی جاها رو پیاده کشف کردم و میکنم

    اونجا توی مهاجرت بود که من خودم رو بهتر شناختم .

    تو مسیرم ادم هایی بودن که از شهرهای دیگه بودن زندگی سختی داشتن

    و افرادی بودن از روستاها که خودشون رو ساخته بودن و ثروتمند بودن

    به خدا ذهن فقیر تو هرجا باشه به جایی نمیرسه و زجر میکشه

    رفتن و امدن ها ناراحت و خوشحالم نمیکنه. .

    زندگی یعنی همین لحظه حال

    .چقدر غذاهای متنوع از شمال تا جنوب رو خوردم. چقدر ادم متنوع ازشون یاد گرفتم.

    و مهارتهای حل مسئله و ارتباطات یاد گرفتم که به من عزت نفس یاد

    اما اینا مهم نیست اتفاق بزرگ به ظاهر ناخوشایندی که گنج شد و در مقابلش مهاجرت رو تو ذهنم اسون کرده و از چالش نمیترسم

    توی سفر اونجا بود که طرز فکری گرفتم که یکجا بودن ادم میپوسه و باید حرکت کرد

    خداشاهده وقتی تو هرجای جدید بودم به خودم میگفتم چقدر تجربیات جدید گرفتم

    و چقدر جاهای جدید یادگرفتم و اینو به نوعی ماجراجویی میدیدم

    الان انگیزم اینه که با فرهنگ های جدید و طرز تفکر جدید اشنا بشم و خودم رو بشناسم و کشف کنم و خودم رو محک بزنم .

    انگیزم اینه که اول بگردم و خودم مزش کنم نمیخوام از بقیه بپرسم میخوام خودم بفهممش.

    من چند وقت قبل که با استاد اشنا بشم کارهام رو میکردم که برم کانادا.

    قبل اینکه با استاد اشنا بشم یه حسی ته قلبم میگفت الان وقتش نیست و صبر کن بعد که با استاد اشنا شدم وقتی از قانون تکامل گفتن اب ریخت رو اتیش و این حس میگفت عجله نکن و خوشحالم که بهش عمل کردم.

    الان یکسری باور اساسی جدید دارم میسازم و بر اساس اون میخوام ارام ارام پیش برم و لذت ببرم و در زمانش مهاجرت رخ میده

    حتا اگر الان بخوام مهاجرت کنم ترجیج میدم به صورت مسافرت چند روزه یا مدت کوتاه باشه که درکش کنم و تکاملی برم جلو

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد گلم سلام دوستان عزیزم

    وایییییی استاد

    بخدا باورم نمیشد

    وقتی فایل رو گوش دادم حتی فکرشم نمیکردم که اینقدر ادم مناسبی باشم برای مهاجرت

    .

    من تو یک سالی که با شما بودم سعی کردم تمام این صفاتی ک تو وجودم بود رو تقویت کنم

    وای خدا من

    من تمام این موارد رو بودم

    بشدت انگیزه دارم برای پیشرفت

    بشدت ادم کنجکاوی هستم همون شهرستان کوچولومونو همه سوراخ موشارو دراوردم جاهایی که بقیه و فک و فامیلمون اصلن نرفتن

    ادمی هستم که با شرایط جدید راحت تر کنار میام

    ادم وابسته ای نیستم به هیچجا فقط به داداش کوچولوم یکم وابسته ام که اونم حلش میکنم چون خیلی باهاش رابطه ام خوبه و خیلی دوسش دارم یکوچولو وابستش هستم

    وگرنه به بقیه اعضای خانواده وابستگی خاصی ندارم

    .

    اینو الانی میگم که از خانواده و خونمون دور هستم

    اومدم خونه عموم

    من عاشق مهاجرت هستم ولی همش تو ذهنم میگفتم ن من باید همه چیو تو همون شهرستان بدست بیارم بعد برم سراغ شهرای بزرگتر

    درحالی ک خودم کاملا واضح میدونم ک من میتونم خیلی زیاد رشد کنم و دارم بیخودی براخودم ترمز ایجاد میکنم

    .

    برای این قسمت ک هرچه ویژگی برای مهاجرت لازم بود رو تو وجودم بالای 95 درصد دارم

    بریم برای قسمت های بعدی و ازمون که انشالله تصمیمم قطعیه قطعی بشه برای مهاجرت

    خدایا به امید تو…

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استادعزیز ودوست داشتنیم

    سلام به مریم جان بی نظیرم

    سلام به تک تک دوستان توحیدیم

    استاد خوب که خودم رو برسی میکنم میبینم

    بخاطرتجربه هایی که در طول مسیر زندگیم داشتم

    آدم انعطاف پذیری هستم وکاملا آمادگی هر نو تغییر در زندگیم دارم در طی 24 سال زندگی مشترکم از شروعش تا به الآن دائم با تغییرات متفاوت روبرو شدم وخداروشکر خیلی راحت با این تغییرات کنار اومدم واین تغییرات چقدر باعث رشدم شدن

    استاد از همون شروع زندگیم اززندگی روستا نشینی وارد زندگی شهری نشینی شدم که کلی تفاوت داشتن باهم،با سن کم ازخانواده خودم وهمسرم واقوام دور بودم وتنها با امید الله زندگی کردم

    مهاجرت به استان‌ها وکشورهای دیگه نداشتم اما توهمین استان یزد هربار یه شهری زندگی کردم

    مسافرت هم استاد به شکل‌های مختلف سفر کردم تجربه های مختلف،شب تو چادر بخوابیم با بچه کوچیک،فصل زمستان ،تابستان ،بهار وپاییز

    با موتور ،ماشین شخصی ،اتوبوس و…

    هتل،تو چادر،خونه اقوام،تو طبیعت،سرویس بهداشتی داشته یا نداشته

    تو هر شرایطی خیلی راحت با اون شرایط کنار اومدم

    برای مهاجرت، استاد تا قبل از آشنایم با شما به استان های مختلف در ایران فکر کرده بودم اما اینکه بخوام از ایران خارج بشم هیچ وقت فکر نکرده بودم

    اما وقتی زندگی شمارو دیدم این خواسته در وجودم شکل گرفت

    وکاملا به این درک هم رسیدم که باید دوره تکاملم رو بگذرونم تا به این خواستم برسم.

    براهمین هیچ عجله ای ندارم وتمرکزم رو گذاشتم روی کار کردن روی خودم وباورهام.

    مهاجرت به خارج ازایران صرفا بخاطر این نیست که بگم استادم رفته آمریکا منم باید برم نه

    این خواسته در وجودم شکل گرفت بخاطر آزادی بیشتر، فرهنگ مردم اون کشور،رشد وپیشرفتششون،استقلالی که در کارشون دارن وکاملا خودساخته هستن،زیبایی های اون کشور و…

    اما هیچ عجله ای برای مهاجرت ندارم چون به این درک رسیدم تا من از همینجایی که هستم رشد وپیشرفت نکنم به جای بهتر هدایت نمیشم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر وجود پاکتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    ممنون استاد عزیز هستم که با این فایل های عالی و پر از آگاهی چراغ راهی برای ما هستند و ما را قدم به قدم به سمت جلو و بسوی بهتر شدن زندگی هدایت می کنند

    انگیزه

    مهمترین عاملی است که باعث حرکت کردن در ما می شود

    این انگیزه نه تنها در مورد مهاجرت می تواند عالی و خوب باشد بلکه در مورد هر کار و هدفی هم می تواند عالی و خوب باشد

    هر چه انگیزه من قوی تر و عالی تر باشد بی شک من با قدرت بهتر و بیشتری می توانم به سمت جلو حرکت کنم

    انعطاف پذیر بودن

    راحت بودن

    سخت نگرفتن

    آرامش داشتن

    با تغییرات هماهنگ بودن

    پذیرفتن شرایط و در همه موارد راحت بودن

    اینها نکته های عالی و فوق العاده ای بود که من از این فایل یاد گرفتم

    تمام این نکته ها را می توانم در همه شرایط زندگی خودم بکار بگیرم و حال خوب را برای خودم بسازم

    صحبت هایی که استاد در این مورد کردند من قبلا داشتم

    اما هر چه بیشتر این آموزش ها را دنبال کردم به این درک رسیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم

    این من خودم هستم که می توانم شرایط زندگی خودم را خلق کنم

    حال می دانم که می توانم فارغ از هیایوی شهر خودم

    به دور از اقوام و فامیل برای خودم به تنهایی کار کنم

    می دانم که مهاجرت کنم موفق خواهم شد چون این حس و حال در درون من واقعا زنده و بیدار است

    از همه زیباتر تغییری است که من در زندگی خودم ایجاد می کنم

    واقعا من تغییر کردن را دوست دارم چرا که می دانم هر چه بیشتر و بهتر تغییر کنم جهان هم به این تغییر پاسخ می دهد و من را راحت تر به جلو می برد

    تغییر کردن رمز موفقیت و پیروزی در همه موارد زندگی من است

    این صحبت های استاد عزیز واقعا برای من عالی و فوق العاده بود چرا که به این درک رسیدم که باید ابتدا در درون خودم به این جستجو بپردازم و به حد از رشد و پیشرفت برسم که می توانم

    وقتی که به این درک درونی در خودم رسیدم که می توانم

    آنوقت قدم در راه بگذارم

    بی شک آن موقع من به راحتی و آسانی به موفقیت خواهم رسید

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای خوب خودم

    سپاس از خدای زیبای خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    نسیم بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عباسمنشی

    من همیشه ترس از مهاجرت رو داشتم یعنی هر موقع به مهاجرت فکر میکردم تمام وابستگی هام میومد جلو چشمم و این باورم که اگه کسی بخواد موفق بشه اول باید تو جایی که زندگی میکنه باید موفقیت کسب کنه و رشد کنه تا قدم به قدم بره جلو نه که مهاجرت کنه بره کشوره دیگه تا موفق بشه

    چندین بار این حرف مهاجرت رو همسرم برام پیشنهاد میداد و منم هی مقاومت شدید که نه من نمیتونم خانوادم رو بزارم باید شرایط مالی ما خیلییی خوب باشه که بخوایم مهاجرت کنیم و باید زبانم خوب باشه باید اهدافم مشخص باشه دلیلی برای مهاجرت داشته باشم .و الان کاملا متوجه شدم که دلایلم همگی درست بود به جز وابستگی به خانوادم که اونم مادر و برادرم دلیل این وابستگی زیادی که بین ما به وجود اومده فوت پدرم و احساس مسولیت شدیدی که به خانوادم دارم .من هر لحظه از زندگیم رو تو هر مکان و هر حسی که بودم اگه اونها هم کنارم نبودن کلا از درون خود خوری و ناراحتی داشتم که چرا نیستن . ولی خدارو شکر الان با کار کردن رو خودم این وابستگی رو تقریبا 50 ٪ کاهش دادم خیلیییی برام سخت بود خیلییی اذیت شدم خیلیییی احساس تنهایی شدید کردم ولی شد الان با تنهایی خودم حالم خیلییی خوبه میتونم خودم تصمیم بگیرم میتونم بدون نبودن در مکانی که اونا نیستن لذت ببرم و آرام باشم و میدونم که با لذت بردن من اونا هم لذت میبرن از شادیم .من تمام این تغییراتم رو قدردان سرمایه گذاری مادرم هستم که منو با استاد آشنا کرد و باعث پیشرفت خودم و خودش شد من تونستم مهاجرت کنم از دنیای وابستگی به دنیای آزادی و لذت

    من مهاجرت کردم از جمع های بیهوده و آزاردهنده به جمع دوستان عباسمنشی و دوستانه خودم با خودم

    من مهاجرت کردم از گله و شکایت های پی در پی به توجه به زیبایی ها و آرامش

    من مهاجرت کردم از محدودیت هایی که خودم برای خودم ساخته بودم به آزادی افکارم و رهایی( البته 50٪ راه رو رفتم فعلا جا داره)

    من از مهاجرت کردم از شک و تردید و ترس به ایمان به خداوندبا قوانین ثابت و پایدارش

    من مهاجرت کردم از سختی ها به دنیای آسانی ها

    خدارو هزار مرتبه شکر میکنم برای بودن در این راه هموار و آسان و توحیدی خدارو شکر میکنم برای وجود استاد عباس منش در زندگی معنویم

    خدارو شکر میکنم برای وجود مادر اگاهم و فوقالعاده ام

    خدارو شکر میکنم که در زمینه مهاجرت از خیلیییی ناخواسته هام مهاجرت کردم به چیزایی که خواستم

    و مطمینم که اگر یک روزی تصمیم بگیرم و انگیزه مهاجرت به کشوری هم داشته باشم به آسانی برام انجام میشه با بهترین کیفیت فقط باید خودم رو بهتر بشناسم و همبشه درحال یادگیری باشم و رشد کنم تا زندگی کنم در آسانی های و آسان کنم جریان زندگی رو برای خودم و کسانی که کنارم هستن . خدارو شکر

    استاد قدردانتون هستم خیلییی فایل عالی و به موقع بود مثل همیشه خدارو هزاران مرتبه شکر خدایا سپاس گذارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      سلام دوست عزیزم نسیم خوش چهره

      چقدر کامنتت زیبا بود و چقدر لذت بردم از تک تک کلماتش

      چقدر خوب که تونستی پاشنه آشیل خودتو پیدا کنی و بدونی این نشتی انرژی کجاست .

      چقدر تحسینت میکنم بابت مهاجرت از تمام خصوصیات و باورهای محدود کننده ت به شخصیت قوی و باورهای محکم .

      برات از پروردگار مهربان و دوست داشتنی برکت و ثروت و آرامش و آسایش خواستارم ️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسیم بابایی گفته:
        مدت عضویت: 1221 روز

        سلام آسیه جان دوست هم فرکانسی عزیزم

        ممنونم بابت پیام پرمهرتون. خیلیی خوشحالم که تونستم با تغییراتی که نوشتم روی شما تاثیر خوبی گذاشته و حس خوبی گرفتین ممنونم بابت تحسین و قدردانیتون. بابت انرژی فوقالعاده ای برام فرستادین متشکرم دوست خوبم .

        آرامش و ثروت یار همیشگیتون باشه خدا بهمراهتون 🫂

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    معصومه سلمانی پور گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    سلام به روی ماه شما و مریم بانوی تحسین برانگیز

    سلام به دوستای عزیزم تو این جمع صمیمی

    استاد استاد استاد عاشقتونم با این فایل های سر بزنگاهتون

    استادمن همیشه به مهاجرت فکر کردم چندین ساله و عاشق سفرم

    بذارید یکم برم قبلتر قبلتر و لابلاش سوالایی که پرسیدین رو هم جواب میدم

    من از وقتی از همسرم جداشدم دنبال ی خونه بودم دورتر از محیط قدیمی خانوادم چرا ؟ چون دوس نداشتم دیگران دخالتی تو زندگیم و کارام داشته باشن و به طرق مختلف بهشون همون اوایل گفته بودم و چون محلی بود که بزرگ شده بودم و همه میشناختن منو خوشم نمیومد حاشیه برام درست بشه و اصلا هم دنبال جواب دادان به سوالا و نگاهاشون رو نداشتم و فقط بدنبال ارامش و راحتی خودم بودم و هنوزم هستم و هیچ چیزو به ارامشی که دارم عوض نمیکنم.

    برای همین ی خونه اجاره کردم با تجسمهایی که شما توفایلاتون گفته بودین و منم سناریونویسی میکردم و حالمو عالی میکرد تا اجاره کردم از اون محیط اومدم به محیطی که کسی کاری به کارم نداره صاحبخونه عالی محیط تمیز پراز دارودرخت و صدای پرندهای اوازخون(من عاشق جنگلو سرسبزی و صدای طبیعتم) و ارامش ارامش ارامش و حالم عالیه بلطف الله مهربان

    انگیزه برا مهاجرت کردن=کیفیت بهتر ،ارامش بیشتر ،تجربه جاهای عالیتر،اشنا شدن با افراد مختلف ،ازادی درهمه ابعاد، زندگی و ماجراجویی

    اولش یکم مستقل شدن برام سخت بود تا بتونم مدیریت کنم همه چیزو(شغل،اجاره خونه،پسرم، کارای خونه و..)البته همش بلطف ارباب به اسانی برام انجام شد و اسانم کرد

    الانم گاهی از دستم در میره ولی زود جم میکنم امورو خدایی خیلی دارم بهتر میشم تو تضادها و مدیریتم عالیتر شده( چشم نخورم یوقت)

    2 . بلطف فایلای استادجان یکم بهترم تو عمل کردن بهشون و هماهنگ تر شدم با شرایطی که برام پیش میاد الان چون همه چیز دسته خودم راحتترم تو مدیریت مخصوصا خرجهایی که میکنم

    3.وابستگی عاطفی= من متاسفانه یا خوشبختانه پدرو مادرم فوت شدن نمیدونم خوبه یابد ولی از بعد جداییم که وابستگی شدیدی بهشون داشتم رو از بین بردم تونستم وابستگیم یا شرک بگم بهتره رو از همه خانوادم و حتی پسرم رو گذاشتم کنار نمیگم به 0 رسونده ولی خیلی خیلی خیلی نزدیکه به 0 و حتی اگه یدفعه ای بخوام برم جایی تنهایی و سفر یا انشاا.. بزودی زود مهاجرت برام سخت نیس و اینم بلطف خدا که شمارو سر راهم گذاشت و فایلهای هدیه ای که هدیه دادین بهم ممکن شد چون من ادم بسیار بسیار وابسته ای بودم تا همین حدود 1سال پیش و الان اسان شدم برای عدم وابستگی

    4 . این خونه که زندگی میکنم سرویس بهداشتیش بیرون و یکی از شکرگزاری هرروزم همین بیرون بودنش چون هم هوای اول صبح به بدنم میخوره هم به اسمون هر موقع بیرون میرم نگامیکنم و لذت میبرم

    و برای تغییر من باهمه چیز سازگار میشم بالشت باشه نباشه . هتل گیرم بیاد یا چادر سرویس بهداشتی نباشه و تو طبیعت باشم. غذای انچنانی باشه یانه.

    اگه باشه که بهترینارو همیشه میخوام ولی اگه نبودم به خودم سخت نمیگیرم و دوس دارم همه جوره لذت ببرم میخاد سرد باشه یا گرم.الان که بیشترم از لحظه هام لذت میبرم و زندگیم.

    در اخرم بگم من مدتهاست به مهاجرت فکر میکنم به ی کشور عالیتر و بهتر سبزتر از هرلحاظ اینم بلطف سفربه دور امریکاست اخه عاشق سفر و تجربه جاهای جدیدم و خواسته بهتر و شفاف تر شده و ی هفته ای بود میگفتم خب باید مهاجرت کنم برم کیش مثل دوست عزیزم سعیده جان . و یکی دوتا دوست جدیدپیداکردم که کیش زندگی میکنن و از ارامشش میگن و البته میگن حتما باید کارداشته باشی و اینا و حرفای منفی یکم ناراحت شدم ولی گفتم اگه بخوام مهاجرت کنم اینا همش کشکه خدا برام رقم میزنه . منکه جز اون کسی رو ندارم و نداشتم و نمیخوامم داشته باشم پس میسپارم بهش یا اونجا یا یجا دیگه میشه البته یچیزی بگم من با گرما میونه خوبی ندارم ترجیحم سرسبزی و یکم هوای خنک و دریاست مثل شمال

    اینم بگم بلطف فراوانی و ثروتی که خدا از بینهایت راه برام فرستاده و میفرسته دارم یسفر میرم شمال شهر بابلسر و بذهنم اومد که بزار بپرسم اجاره ها اونجا چطوریه و مردمانش چجورین و میشه برم اونجا زندگی کنم تنهایی با پسرم البته احتمالا خانوادم مخالفت میکنن و خودمم کمی میترسم از اینکه میتونم از پسش بربیام ؟!

    نمیدونم واقعا.

    میسپرم به دستای قدرتمند اربابم.

    اگه بشه این میشه دومین مهاجرتم بلطف الله مهربان

    تا اینجا خدا هدایتم کرده از این ببعدخودش میدونه و بس من هیچکارم.

    باید پارو نزد وا داد

    باید دل رو به دریا داد

    خودش میبرتت هرجا دلش خواست

    به هرجا برد بدون ساحل همونجاست

    راستی یادم شد بگم بلطف الله مهربان دوره احساس لیاقتو دیروز عصر خریدم به خودم هدیه دادم با پول خودم ومدیریتی که کردم،تا الان که 3یا4 بار گوشش دادم و کلی باگ پیدا کردم و کتاب ملت عشق رو باعشق فراوون برای خودم خریدم تا به وقتش بخونم و درس بگیرم

    میدونم امسال سالی پر اتفاقهای عالی و فوق العادست تو همه زمینه های زندگی(شغل مورد علاقم،درک و فهم بیشتر اربابم و قران،درامدهای اسان و عالی،بهتر شدن تو زبان انگلیسی ،مهاجرتی اسان به کشوری از هرلحاظ عالی، روابط فوق العاده، اسان شدن در همه چیز و همه چیز) قلبم این ارامش و حس رسیدن رو بهم میده.

    دوستتون دارم و هرجا هستین بهترینهارو براتون ارزو دارم. عاشقتووووووونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    چقدر این باور توی ذهن من قوی شد، که خدا میشنوه و خیر و شر بنده ش رو بهش الهام میکنه..

    هنوز این فایل رو گوش ندادم ولی میدونم برای منه چون همش هدایت میخواستم از خدا برای مهاجرتم، ازش اطلاعات میخواستم که مطمئن بشم این کار درسته انجام دادنش واسه ی من…

    استاد که نمی دونست من دارم مهاجرت میکنم، خدا میدونه و به شما الهام کرد که این فایل رو ضبطش کنید…:)))

    الان دارم فایل رو گوش میدم…و مطمئنم که پاسخ بسیاری از سوالاتم رو امروز دریافت میکنم، خدایا هزاران مرتبه شکرت که جواب های منو میدی :)

    اول درباره شروع کردن در کشور خودم…من از همون بچگی که موسیقی رو شروع کردم و توش پیشرفت کردم از همون جایی که بودم شروع کردم، توی مدرسه اجرا میکردم، توی سالن های مختلف اجرای تکنوازی کردم، با ارکستر اجرا داشتم، با پیانیست های برجسته و خیلی خفن که خیلی سابقه شون بالاتر بود، با گیتاریست های خیلی با استعداد و…حتی همین چندوقت پیش دوباره اجرا داشتم. منظورم اینه که همین الآن هم همینجا دارم ادامه میدم.

    کلا از بچگی از همون جایی که بودم همه چیو شروع کردم. ولی خب واقعا میخوام برم مدرسه موسیقی که اونجا آهنگسازی و موسیقی کلاسیک و باروک و… رو درس بدن، یا مدرسه ای که چند رشته ای باشه و درکنار رشته های دیگه ش، تدریس آهنگسازی و اینارو بطور حرفه ای داشته باشه.

    چون یکی از دوستای خودمم که مهاجرت کرده، تو همچین مدرسه ای هست و هم رشته ریاضی برداشته و هم موسیقی. و خب این خواسته منه که موسیقی رو بطور حرفه ای بخونم.ولی چنین مدرسه ای توی شهر ما کلا نیست و فقط یه هنرستان موسیقی هست که موسیقی ایرانی و کمانچه رو درس میده که توی حیطه کاری من نیست.

    اصلی ترین دلیل مهاجرتم، خودمم! چون اول از همه، اگه موسیقی رو دنبال نکنم میمیرم. مهممممترین انگیزه م اینه که توی کارم موفق بشم. موسیقی زندگی منه و باید توش موفق باشم و اگه توی ایران جایی نیست که من بتونم درس دلخواهم رو بخونم پس مهاجرت میکنم.

    البته یچیز دیگم بحث خوانندگی عه، چون من توی ایران فقط توی نوازندگی تونستم موفق بشم و دلیل اینکه توی ایران نتونستم خوانندگی رو انجام بدم این بود که کلا…میدونین جو ایران رو دیگه، خوندن موسیقی برای زن حرامه و ازین افکار.

    بخاطر خوندن آهنگ های خودم، میخوام مهاجرت کنم. چون این رسالت منه. نوازندگی و خوندن و نوشتن آهنگ رسالت منه. باید دنبالش کنم.

    اینه اصلی ترین هدف و انگیزه ی من. من با موسیقی زنده ام. باید دنبالش کنم. اگه نتونم دنبالش کنم میمیرم. انگیزه؟این زندگیِ منه.

    علاوه بر اون آزادی پوشش، اینترنت آزاد، امکانات بهتر، و یادگیری یه زبان جدید هم غیر از انگلیسی برام انگیزه س. چون عاشق زبان یاد گرفتنم کلا. اینم داستان داره خودش میگم حالا در ادامه ی کامنتم.

    یکی دیگه از انگیزه هام که خیلیییی مهمه واسم آشنایی با ملیت های جدیده چون کشوری که میرم مهاجر زیاد داره و منم عاشق اینم که فرهنگ های جدید رو بشناسم، مثلا دوستای آمریکایی و هلندی و اسپانیایی و…حتی هندی داشته باشم چون خیلی دوست دارم فرهنگ های متفاوت رو بشناسم و این باور توی وجودم قوی تر بشه که آدم های خوب از هر نژاد و فرهنگی میتونن باشن.

    کلا دوست خارجی داشتن واسم جذابه!

    درباره اینکه آیا کل ایران رو گشتی…آره واقعا! توی همین دو سه تا مسافرت اخیری که داشتیم من بیشتر از ده دوازده تا شهر جدید و خوشگل رو دیدم و فکر میکنم جز مسیر تکاملم‌‌‌ بوده برای مهاجرت. خیلی هم بهم خوش گذشت و خیلیم حال کردم! چقدر هم زیبایی دیدم، چقدر مردم دوست داشتنی و با فرهنگ دیدم. چقدر طبیعت زیبا دیدم! علاوه بر کنجکاوی من واقعا عاشق رفتن به جاهای جدیدم. نه تنها کنجکاوم، عاشقشم. کلا خوشم میاد برم جاهای جدید.

    حتی توی شهر خودمونم با دوستام میریم جاهای جدید و باحال. هیچوقت جای تکراری نمیرم. کلا توی ذهنم همیشه این بوده که، هروقت مهاجرت کردی، حواست باشه حسرت اینو نخوری که چرا جاهای قشنگ ایران رو ندیدی. واسه همین همیشه دارم میرم جاهای باحال که وقتی از ایران رفتم با خودم بگم خداروشکر که تا وقتی ایران بودم از زیبایی هاش لذت بردم و حال کردم، بعد مهاجرت کردم.

    البته این طرز تفکرم قبل از آشنایی با شما وجود داشت ولی الآن که فهمیدم شما هم تاییدش میکنین فهمیدم چه طرز فکر خوبی بوده! که باعث شده من تقریبا کل ایران رو بگردم و جاهای قشنگ ایران رو ببینم.

    چقدر میتونم خودمو اداپت‌‌‌‌‌‌ کنم با شرایط جدید…راستش مامانم خیلی منو میترسونه درباره این تغییرات ولی فکر کنم باهاش خوب کنار بیام.

    بنظرم با توجه به مثال هایی که شما زدین میتونم با تغییرات کنار بیام. چون از شرایط جدید و پیش بینی نشده واقعا لذت میبرم و بنظرم هیجان انگیزه.

    اصن بجز اون کل شرایطی که شما گفتین رو من تقریبا همش رو امتحان کردم. اصن یه تجربه های عجیب غریبی که توی همین مسافرت اخیرمون داشتم که واقعا خندم میگیره بهشون فکر میکنم!

    درباره دوست و آشنا…خب خداروشکر من توانایی م برای دوست پیدا کردن خیلی زیاده و بازم خداروشکر، همیشه بهترین و باحالترین آدم ها خودشون میان سمتم. دراین باره زیاد نگران نیستم چون زبان بلدم و میتونم ارتباط بگیرم و خدا خودش دوست های خوبی رو واسم پیدا میکنه. دراین موضوع اصن نگرانی ندارم.

    واقعا هم لذت میبرم از تغییر.

    یادمه تابستون دوسال پیش سرگرمی هام خیلی تکراری شده بود، میرفتم زبان اسپانیایی یاد میگرفتم اونم از توی دولینگو! اینقدرم بهم خوش میگذشت، اصن حال میکردم باهاش. بعد دوتا سریال اسپانیایی هم دیدم و کلی چیز یاد گرفتم. خودم وقتی هیچ چیزی برای تغییر نبود اینجوری تغییر ایجاد میکردم توی زندگی روزمره م.

    تابستون پارسال هم باز دوباره رفتم سراغ یه زبون دیگه و یکم ایتالیایی یاد گرفتم و آهنگ های ایتالیایی رو حفظ کردم

    امسالم که خداروشکر داریم مهاجرت میکنیم بازم دارم یه زبون دیگه رو یادمیگیرم و کنارش انگلیسی هم میخونم! و خیلی برام جالب شد که اون تغییراتی که من از سر بیکاری توی زندگیم ایجاد کردم اینجوری به دردم خورد چون الان اعتماد بنفس م خیلی زیادتر شده و با خودم میگم تو که اسپانیایی بلدی خب اینم میتونی یادبگیری!! و شاید باورتون نشه ولی توی خانواده مون من از همه زبان رو دارم راحتتر و سریعتر یادمیگیرم چون باور کردم سرعت یادگیریم بالاس!

    همش هم بخاطر این که خواستم یچیز جدید رو تجربه کنم و از روزمرگی دربیام. و یه ایده ی کوچیک که اجرایی شد اینقدرررر بهم کمک کرد. واقعا خدایا شکرت.

    راستش من با خانواده دارم مهاجرت میکنم و حتی اگر بهشون وابسته هم بودم، چون داریم باهم میریم زیاد واسم فرقی نمیکرد. ولی بازم به خانوادم وابسته نیستم با اینکه دوستشون دارم.

    به دوستامم هم وابسته نیستم چون هرسال یه اتفاقی میوفته که محیطم عوض میشه و درنتیجه دوستامم جایگزین میشن، یا دیگه از توی تلگرام فقط باهم ارتباط داریم و خیلی کم همو میبینیم. با اینکه دوستای خیلی عالی ای رو الان دارم که واقعا فوق العاده ن، ولی حتی به صمیمی ترین دوستم هم وابسته نیستم. چون میدونم اگه هم فرکانس بمونیم از پشت گوشی هم دوستی مون پایدار میمونه و اگه هم فرکانس نباشیم بهترش میاد تو زندگیم. کلا این باور خیلی بهم کمک کرده به کسی وابسته نباشم و بجای اینکه مث قبل روابطم پر استرس و پر از ترس از دست دادن باشه که چرا جواب نداد چرا نیومد چرا فلان، الان پر از عشق خالص و زیبایی عه.

    فامیل که وابستگی خاصی بهشون ندارم کلا.

    وای درباره شهر که واقعااااا هیچ وابستگی ای ندارم. اصن از بچگی بدم میومد همیشه مثلا یه خیابونی بریم که زیاد رفتیم اونجا. همیشه میخواستم جایی بریم که جدیدتره یا کمتر رفتیم و نمیشناسیم چون واقعا اینجوری باحالتره!

    حتی از بچگی یادمه خانوادم محل زندگی مون-منظورم از لحاظ خیابون و منطقه ست، رو تغییر نمیدادن که نزدیک مادربزرگم باشیم. بعد من همیشه حرص میخوردم که چرا نمیریم جاهای جدیدتر زندگی کنیم و چرا همیشه تو همین محدوده ایم.واقعا از تغییر استقبال میکنم!!!اصن براش ذوق و شوق دارم واقعا درباره تغییر محل زندگیم. با عشق تغییر رو ایجاد میکنم اصن.

    وای استاد دقیقا منم عین شمام. نه به محل وابسته میشم نه به آدما. اونم بخاطر شرایط. به آدما وابسته نمیشم چون همیشه یه اتفاقی میوفته که بعد یکسال دیگه نمیبینم شون(دوستام). یا کلا هرچقدر ببینمشون وابسته شون نیستم(فامیل)

    درباره محل زندگی هم اینقدر برام تکراری شده که با عشق تغییرش میدم!!!اصن از بودن توی این محدوده خسته شدم واقعا! فکرکنید ما 7 سال تو یه خونه زندگی کردیم بعدش اومدیم یه خونه بزرگتر و بهتر خریدیم ولی دقیییییقا رو بروی همون خونه، الان من تو این اتاقی که نشستم میتونم پنجره اتاق قبلیم رو ببینم. یعنی واقعا با تمام وجودمممممم تغییر رو بغلش میکنم!!!

    خداروشکر داریم جایی میریم که هیچکس رو نمیشناسیم. واقعا خیلییییییی خوشحالم که اینجا همه چیز جدیده و این برای من یه شروع جدیده و یعنی دوستای جدید و عالی تر، زندگی جدید تر و عالی تر! خونه جدید و محل زندگی جدیدتر و باحالتر!

    وای دقیقا منم عاشق دوست جدید پیدا کردنم. خیلیم تو این کار خوبم خداروشکر. همیشه دوستای خوب و باحال میان سمتم.

    اتفاقا درمورد آب و هوا…جایی که میخوام برم آب و هواش مورد علاقه ی منه. یعنی من از آفتاب اصلا خوشم نمیاد و جایی که میرم توی اواخر تابستون دارم میرم، و هواش خیلی خنکه…و توی پاییز و زمستون هم بشدت سرده چون توی اسکاندیناوی هستش

    و دقیقا از لحاظ آب و هوا مورد علاقمه. اصن هرچی فکر میکنم به مهاجرت میبینم با همه چیش اوکیم. با همه ی تغییراتش چون کلا تغییر رو دوست دارم.

    خیلی خوشحالم که کامنت گذاشتم و فهمیدم که…خب، تا جایی که درک کردم، تا حد مناسبی خداروشکر آماده هستم برای مهاجرت. :)

    خدارو سپاسگزارم که پاسخ خیلی از سوالاتم به زیبایی داده شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: