میزان تحمل شما چقدر است؟
- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خدای صابران
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی
این داستان تحمل یک دوستی سمی یا ساختن شخصیت خودت
از صبر و تحمل گفتید
بیش از سه سال پیش یک رابطه دوستی خانواده گی داشتیم به مدت یکسال
ما یک زوج بودیم که با یک زوج دیگر رابطه خانواده گی داشتیم
من و اون خانم هیچ شباهت رفتاری با هم نداشتیم
اون خانم کسی بود که خودش رو خیلی بالا میدید
به همین منظور به خودش حق میداد که همه رو کوچیک کنه در هر زمینه ای
در این یکسالی که ما باهاشون دوست بودیم با اینکه خیلی با هم بیرون میرفتیم
و اینم بگم من و همسرم کلا زیاد دوست نداریم اون موقع هم که با این خانواده آشنا شده بودیم دوست زیادی نداشتیم
من همیشه حواسم هست که تنهایی و غربت من رو مجبور نکنه با هر کسی رفت و آمد کنم یا هر تفریحی رو انجام بدم
از همون ماه اول دوستی من احساس ناراحتی از این دوستی رو داشتم
این خانم توی هر دور همی یک تیکه سنگینی ، چیزی میگفت به من
من هی تحمل میکردم
همسرم هم که خیلی داشت بهش خوش می گذشت که هر هفته بیرون بودیمو یک فان داشتیم اصلا توجهی به ناراحتی من نمی کرد
میگفت حساس نشو
خلاصه یکسال گذشت و یک روزی دوباره یک مساله ای شد و من دیگه طاقتم تموم شد و کلا زدم زیر همه چیز
دوستی یکساله که عرض خیلی زیادی داشت بر خلاف طولش که یکسال بود رو به هم زدم
بعضی رابطه ها عمق خوبی داره و این موضوع هیچ ربطی به عرض و طولش نداره
اون رابطه ها رو باید براش بها داد تا حفظ بشه
این نظر مته
خلاصه گفتم مرگ یه بار شیون یه بار
اون موقع من تازه با استاد و آموزش هاش آشنا شده بودم
و داشتم برای خودم استاندارهایی تعریف می کردم
یکروزی به خودم گفتم درسته که بلاخره با اینا بهمون خوش می گذره
درسته که تا قبل از این تنها بودیم الان نیستیم
ولی قرار نیست من استاندارهامو بیارم پایین
دوستی ای خوبه که دو طرف استاندارهاشون به هم نزدیک باشه
یا اگر در زمینه ای شبیه هم نیستن حداقل به هم احترام بزارن
نه که من فقط احترام بزارم و اون خانم اصلا متوجه رفتارش نباشه
گفتم دیگه فایده نداره و سر یک موضوعی به هم زدیم
همسرم ناراحت شد
به اونا گفت حالا که فهیمه با شما مشکل داره مهم نیست
من که با شما مشکل ندارم ما گه گداری با هم قرار میزاریم
شما فک کن!!!!
من به خودم گفتم فهیمه سر حرفت وایستا و دیگه این دوستی که قراره هر بار طرف یه چی بی ربطی از دهنش در بیاد رو تحمل نکن
هر چه مرا نکشد قوی ترم می کند
من سر حرفم موندم و همسرم هم دیگه باهاشون رفت و آمد نکرد البته با آقا دوست هست و گاهی تلفنی با هم حرف میزنن
اما اونطوری که روز اول گفت که من مشکلی ندارم من رفت و آمد میکنم اصلا پیش نیومد
بعد از اون موضوع من خیلی به خودم بالیدم که انقدر برای خودم و شخصیتی که داشتم میساختم ارزش قائل بودم
من خیلی مطمئن بودم به شخصیتی که داشتم میساختم از آموزش های استاد واسه همین اصلا برام مهم نبود پشت اون اتفاق چی میشه
اعتماد به نفس بعد از اون موضوع قابل وصف نیست برام
شخصیتم رو حفظ کردم و این یکی از ارزشمند ترین کارهاییه که برای روان خودم و شخصیتم کردم
بعد از اون موضوع ما دو سه بار اون آقا رو بیرون دیدیم اینطوری بودش که ایشون با خانمشون بودن
و وقتی من و همسرم رو میبینن برای چند لحظه از خانمش فاصله میگیره و میاد جلو و با ما سلام و علیک میکنه ولی خانم جلو نمی آید
این موضوع برام از اهمیت بالایی برخورداره و برام پر از حرف هست
بعد از اون این موضوع رو برای دو سه نفر تعریف کردم که چطور به هم زدیم دوستی رو
و اولش تعجب کردن که چطور تونستم این کار رو بکنم و بعدش بهم گفتن ما هم کسایی رو داریم که باید اینطوری از ریشه ارتباطمون رو باهاشون قطع کنیم
میدونم حتما بین این بچه هایی که این کامنت رو شاید بخونن کسایی هستن که از این رابطه های سمی دارن و به دلایلی دارن تحمل می کنن
میخوام بگم من و همسرم تنهای تنها هستیم اونم توی این ینگه دنیا آمریکا
یکم استاندارهامون فرق داره با بقیه و راحت نمی تونیم با هر کسی دوستی کنیم
هر دومون بسیار دوست داریم آدم های سطح عالی اطرافمون باشن و از رفت و آمد خیلی خوشمون میاد ولی متاسفانه توی مهاجرت پیدا کردن دوست خیلی عالی سخته
و اینم بگم خدا رو هزاران بار شکر من و همسرم نمیزاریم تنهایی و غربت اذیتمون کنه و خودمون خیلی اهل گردش هستیم
و اینم موضوعی هست که خیلیا تعجب می کنن ما چطور فقط خودمون دوتا همه جا میریم
امیدوارم این شرح تجربه به درتون بخوره
ممنون استاد
درود سمیه عزیز
بهتون تبریک میگم برای اجرای قانون در زندگیتون
واقعا قانونی که استاد همیشه بهش اشاره میکنن درسته و دیگر هیچ “حال خوب=اتفاقات خوب”
چقدر درست متوجه این موضوع شدید که افراد قبلی باز میخواستن برگردن ولی شما حواست بوده
من چندین بار توی ذهنم بررسی که اگر اون آدم قبلی بخواد برگرده واکنش من چیه
و سریع به خودم گفتم، کمتر کسی رو میشناسم اینطوری که من دارم روی خودم کار میکنم روی خودش کار کنه و اون شخص هم از اون آدم هاست که اصلا نمی دونه کار کردن روی خود به چه معناست
و میرسیم به حرف استاد که میگن پترن ها رو خوب بشناسید کسی که یک پترن رو داره، اصلا نمیتونه به این راحتی تغییرش بده و باید کلی زمان بزاره درس یاد بگیره و هزاران تمرین دیگه
واسه همین من همیشه یادم میمونه که اگر اون آدم خواست برگرده واسه دوستی مطمئن باشم که با همون پترن های قبلی برگشته و با توجه به این موضوع انتخاب کنم که باز میخوام باهاش دوست باشم یا خیر
خیلی باید تمرین کنم این یک خط رو یادم باشه
*آدم ها پترن هایی دارن که طبق اونا رفتار می کنن و تغییر پترن ها کار هر کسی نیست
موفق باشی دوستم
درود آقا احسان
متشکرم که کامنت من رو خوندید و نظرتون رو برام نوشتید
طبق توضیحاتی که استاد توی فایل های مختلف و دوازده قدم میدن در ابتدا که ایشون شروع کرده بودن روی خودشون کار میکردن از دوستیهایی که خیلی هم بهشون خوش میگذشت کندن و رفتن بندرعباس
من هم در ابتدای شروع کار کردن روی خودم اونقدر توانایی نداشتم که مثل الان استاد که ما در فایلها میبینیم ،بتونم با هر کسی رفت و آمد کنم و همچنان حسم رو خوب نگه دارم
پس چاره رو در قطع رابطه دیدم
و درست میگید که هر چه در من باشه در جهان بیرون از من هم منعکس میشه
من این روشی که پی گرفتم رو تعبیر میکنم به قوی شدن ریشه هام
تا زمانی که انقدر ریشه های باورهام قوی بشه که بتونم مثل الان استاد با هر کی رفت و آمد کنم
منم همه فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو دیدم
و به خاطر دارم که استاد همون اوایل ،خاطرم نیست در محصولات بود یا فایل های دانلودی ،اشاره کردن به اینکه همون اوایل که آمده بودن آمریکا وارد کامیونیتی ایرانی شدن و توضیحات اون ایرانی ها این بوده که ایران اله و بله و وضع خرابه
استاد میگن من بهشون میگفتم نه بابا این خبرا نیس ایران من تازه از ایران اومدن همه چی خوبه
و استاد توضیح میدن که دیگه با اون کامیونیتی رفت و آمد نکردن
این یاداوری رو آوردم که بگم قطعا این افرادی که استاد در حال حاضر باهاشون رفت و آمد دارن خیلی از نظر فرکانسی به استاد نزدیکن
و فکر نمیکنم رابطه شون رو با کسی که از نظر فرکانسی باهاشون هماهنگ نیست ادامه دار کنن
رابطه ای که ما در سفر به دور آمریکا از استاد دیدیم ،رابطه ای گذرا با افرادی بودش که در سفر بهشون بر میخوردن
و این فرهنگ توی امریکا رایجه که افراد با هم گرم میگیرن اگر ببینن کسی میخواد باهاشون گپ دوستانه بزنه و اصلا اینطوری نیس که ترش رو باشن
من و همسرم هم که زیاد سفر میکنیم همین روش رو داریم
چون اینجا ناگزیر توی این لوپ می افتی
مثلا اگر یک هایک میری توی مسیر همه بهت لبخند میزنن و باهات چشم تو شم میشن به جای اینکه ببینن یکی داره از دور میاد و نگاهشون رو بدزدن
ببخشید پر حرفی کردم
باز هم سپاس از وقتی که گذاشتید و نظرتون رو برام نوشتید ما اینجا هستیم که با کامنت گذاشتن به هم کمک کنیم
به خدای بزرگ میسپارمتون
درود آقا شاهین عزیز
دوست کوردم دستت رو به گرمی میفشارم و بابت شهامتت بهت تبریک میگم
من کاملا حس شما رو درک میکنم منم شرایط سختی مثل شما رو داشتم که توی رابطه ای که آزار میدیدم بودم
فرقی نداره رابطه چه شکلیه
یا کاری یا دوستی یا عاطفی یا خانواده گی
مهم اینه که بلاخره همیشه همه چیز شاید طبق میل ما نباشه
و ما که تازه داریم روی خودمون کار میکنیم بهتره از چیزایی که حالمون رو بد میکنه دوری کنیم
مثل کودک نوپایی که پدر و مادرش حواسشون هست نزدیک پله نره یا جاهایی که براش خطرناکه نره
ما هم همینطور هستیم و باید خودمون حواسمون باشه جایی انقدر حالمون رو بد نکنه که کلا بزنیم زیر آموزش و همه چی و چنان عنان رفتارمون رو از دست بدیم که پرت شیم ته چاه
اونوقت در اومدن از ته چاه خیلی برامون سخت میشه
رفته رفته ما هم قوی میشیم
از درون انرژی هامون صاف میشه و دیگه کلا توی مدار خوبی و آرامش قرار میگیریم اونوقت دیگه هیچی ناراحتمون نمیکنه، یعنی کلا توی اون مدار خوبی ها فقط خوبیه
گرچه تضاد هم هست ولی دیگه یاد میگیریم از تضادها درس بگیریم
برات آرزوی موقیت میکنم قهرمان
درود علیرضا خان
دوست عزیز دستت رو به گرمی میفشارم
چقدر کامنتت خوب بود چقدر من خودم رو دیدم توی کامنتت
وقتی گفتی یکی از ارزشمند ترین چیزهایی که با صبر بهش رسیدی خودت بود
قشنگ انگار تمام تلاش من برای پیدا کردن خودم رو در این جمله گفتی
انگار واسه من گفتیش
به قول آقا رضا عطار روشن عزیز من یه تنه پای خودم وایسادم تا تغییر کنم …ارتش یه تنه راه انداختم
هیچ کسی که یک کلمه از حرفامو بفهمه اطرافم نبود
از متن شما میشه فهمید که شما هم ارتش یه نفره خودت رو داشتی
و
چقدددددر این تغییرات به دل ما میچسبه
چقدر میتونیم جلوی نجواهای ذهن رو بگیریم با این قدرتی که خودمون تکی به دستش آوردیم
هر جا خواست حرف بزنه ، تمام سختی های این راه رو میزنیم توی چشش و میگیم این منم
همونی که عمری سر کارش گذاشتی
دیگه نمیتونی منو به بازی بگیری
تمام اون تحمل ها رو میزنیم توی چشش و میگیم دیگه همه اش پر شد
من دیگه اون آدم سابق نیستم
ما رو خدا هدایت کرد
روزیمونو گذاشت توی سایت استاد عباس منش عزیز
و گفت برو بگرد توی حرفاش پیدا کن
دستمونو گرفت که گم شده بودیم در هزاران کوچه تو در تو و آورد توی سایت عباس منش دات کام
گفت توی این کوچه بگرد
پستها رو دنبال کن رد پای من توی همشون هست
خدا رو یک میلیون بار شکر برای این روزیه ما
تقدیم بهت :
پنبه اندر گوش حس دون کنید
بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه آن گوش سرّ ، گوش سر است
تا نگردد این کر ، آن باطن کر است
بی حس و بی گوش بی فکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
موفق باشی همسفر
درود دوست هم نام من
ورودت رو به این سرزمین تبریک میگم و آرزو میکنم خیلی زود نتایج درخشانی ازت ببینیم توی این سرزمین
ممنون که کامنت من رو خوندی و تجربه خودتو با ما به اشتراک گذاشتی
دقیقا منم اون رابطه رو زمانی به هم زدم که تازه با سایت استاد آشنا شده بودم و خیلی سعی داشتم ورودی هام رو کنترل کنم
خیلی از اتفاقات رو میتونیم با ورودی هامو تا حدی کنترل کنیم
اما یکسریش زمان بر هست و باید فرکانسمون تغییر کنه تا دیگه شاهد اون اتفاقات نباشیم
مهم اینه شروع کنیم
از هر جا که میتونیم شروع کنیم و درز بگیریم تمام ورودی ها رو
میبیی…؟
اولشم راحت نیس باید از خدا کمک بگیریم همونطور که خودت اشاره کردی
انقدر خدا مهربونه که زود درخواست ما رو اجابت میکنه
متاسفانه این رابطه هایی که من و شما و کسایی که این مشکل رو دارن مجبور شدیم اینطوری قطعش کنیم در زندگیمون بد رخنه کرده بودن همه جوره تاثیرات منفی داشتن نه فقط توهین های کلامی یا بی احترامی هاشون
میفهمم چی میگی واسه منم همینطور بود که بهش اشاره نکردم در کامنتم
و ما چاره ای نداشتیم جز از بیخ زدن ریشه اش
هنوزم داریم رابطه هایی که وقتی توش قرار میگیریم احساس موذب بودن می کنیم ولی میدونیم که اون رفت و آمد رو میتونیم با کمتر دیدن هم کنترل کنیم
همین که اولین و قوی ترین منبع انرژی خواریت رو تونستی با هدایت الله قطع کنی خودش کلی ارزشمنده
به امید پروردگار به زودی انقدر فرکانسمون تغییر میکنه که این آدمها توی صد فرسخیمونم پیداشون نمیشه
گرچه تضاد همیشه وجود داره در هر فرکانسی که باشیم چون همونطور که استاد همیشه اشاره میکنه جهان با حل کردن همین تضادها رشد می کنه
ما باید یاد بگیریم چطور تضادها رو حل کنیم و اجازه ندیم خودمون توی تضادها حل بشیم
دوست خوبم دستت رو به گرمی میفشارم
و برات بهترینها رو آرزو میکنم