«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هاجر شکری گفته:
    مدت عضویت: 1326 روز

    بنام قادر هدایتگرم

    استادجانم، درود خدا بر شما، و باز درود خدا برشما با حرفهای حقی که زدین و میزنین. بینهایت از خدا و از شما سپاسگزارم که راهی شدین برای دسترسی مستقیم من به هدایت‌های الهی. سپاسگزارم از دوستانی که این سایت را اینگونه طراحی کردند. من عاشق کلید “نشانه امروز من” هستم.

    قبل از ورود به این خانواده، چندباری به پیروی از خانواده، زمانی که در شرایط سخت تصمیم‌گیری بودم، به قرآن استخاره میکردم. اما نتیجه دلخواهی نداشتم و الان میفهمم بعلت تنظیم نبودن فرکانس من بوده. من آن زمان درمدار درک قرآن قرار نداشتم که هدایتم را از قرآن دریافت کنم. من فقط مانند داستان زاغ، به سبک کبک قدم برداشتم، لذا هدایتی از قرآن برام ایجاد نمیشد.

    اما از زمانی که در این خانواده رشد کردم، در هر اتفاقی، به جرات میگم هرررر اتفاقی، هدایت‌های الله را جستجو میکنم. چون به این باور رسیدم که خدا لحظه به لحظه درحال هدایت منه. پس امکان نداره کوچکترین فعل در اطرافم، بدون پیامی برام باشه. من با این دیدگاه، خودم را لایق داشتن هدایت میدونم. بنابراین خودم را موظف میدونم دنبال پیامهای ربم باشم، و نمیدونین، نمیییدونین که چقدر از پیدا کردن پیامهای خدا تو هر اتفاقی که دور و برم میگذره لذت میبرم و غرق در لذت میشم. احساس می‌کنم من یه کودک بسیار بسیار کنجکاو هستم که درحال حل پازلی هستم که روز به روز با افزایش مهارت‌هام، این پازل داره پیچیده‌تر میشه، اما من از پیچیدگیش هم لذت میبرم، چون وقتی حلش میکنم به رضایت و سرخوشی بالاتری میرسم.

    استادجانم، من که ایمان دارم خدا به راه‌های مختلف بامن حرف میزنه، یکی از اون راه‌ها را شما برام فراهم کردی و آن هم نشانه روزم است. تقریبا هر روز، علت ورود من به سایت در اوقاتی است که نیاز دارم با خدا حرف بزنم و وارد نشانه‌ام میشم و عینا همانهایی که نیااااااز داشتم، الله مهربانم به زبان شما یا کامنتهای دوستان نابم بهم میده. بیکران قدردان تک‌تک شما هستم.

    اجازه بدین از حال دیروزم و هدایت به این صفحه بگم‌:

    دیروز عصر در یک برزخ عجیبی گیر کرده بودم. داستان اینه که در جریان شروع یک پروژه هستم. حدودا از 5 ماه پیش استارت زدم و هر لحظه دارم خودم را چک میکنم که آیا قدم به قدمی که بر میدارم، طبق قوانینی که از استادجان یاد گرفتم هست یا نه. روزهای اخیر اتفاقاتی افتاد که خلاف جریان خواسته‌هام بود، مثلا برای مکان پروژه، بلاخره بعد از دوماه جستجو و ارزیابی موقعیت مکانی و اینکه این مکان پتانسیل کار ما را داره یا نه و غیره، ما قول و قرارهایی گذاشته بودیم. اما وقتی رفتیم قرارداد را ببندیم ورق برگشت! مالکین آن ملک که بسیار بسیار نسبت به من مهربان و دوستانه بودند، به طرز عجیبی تغییر رویه نشان دادند.

    اینها رو تعریف کردم که شدت احساس بد آن لحظات و روزهای من را کمی برای خودتون تصویرسازی کنین.

    انصافا من هم بهم ریختم، خیلی هم تلاش کردم با مالکین ارتباط برقرار کنم تا بلکه با صحبت کردن، به جریان قبلی برگردیم. اما باور کنین که انگار یه سد الکتریکی با ولتاژ بالا به دور خودشون گرفته بودند که به هیچ طریقی اجازه نزدیک شدن و حتی تماس تلفنی بهم نمی‌دادند.

    اینجا بود که در یک بزرخ قرار گرفتم:

    جنگ تن به تن ذهن نجواگر هاجر که همییییییشه شمشیر به‌دسته با قلب تسلیم و آرام هاجر که تنها پشتوانه‌ش تکیه به امید الله‌ست.

    خلاصه دیروز آنقدر ذهن نجواگرم حرف زد و شمشیر کشید و غرید (و یک نکته مهم اینه که من هم انصافا داشتم باهر جمله‌ای که می‌گفت تاییدش میکردم و درواقع بیشتر و بیشتر بهش میدون میدادم) ، تا جایی که منو رسوند به آنجا که کلا شروع این پروژه غلطه، مدرکش هم این بود که این اتفافات افتاده (کنسل‌شدن ملک) که تو آگاه بشی که اینکار را اصلا شروع نکنی!!!

    استادجانم، شما قطعا میتونین درک کنین اون لحظه کذایی چه حسی داشتم. انگار یکی با پتک کوبیده بود توسرم، و سرم پر بود از صدای جیک‌جیک و گیجی و منگی.

    آن لحظه خودم را دیدم که مثل یه غریق هستم و توی باتلاقی گیر کردم و دارم فرو میرم. و فقط گفتم خداجونم دستم را بگیر.

    بدون اغراق میگم خدمتتون که همان لحظه ندایی از درونم با اقتدار خاصی به هاجر نجواگر شمشیربدست با صدای بلندی گفت: بسه، ساکت شو، بگیر بخواب و من دراز کشیدم و خوابیدم (ساعت 3عصر).

    بیست دقیقه بعد، وقتی بیدار شدم آرام آرام بودم و بسیار سپاسگزار الله شدم که منو ازآن برزخ خارج کرد و با قدرت بسیار بیشتر، بدون لحظه‌ای درنگ و شک، مجدد جریان پروژه‌ام را در پیش گرفتم:

    من که را غیر از تو دارم؟

    لباس پوشیدم و رفتم سراغ پیداکردن یک ملک جدید!

    استادجانم بعد از این چالش‌ها، وقتی آن ندای قدرتمند تونست تمام اون گردنکشی‌های مغز خشن و عصبانی و نجواگرم را بسادگی ساکت کنه، آن‌چنان قلبم به این تکیه‌گاهی که یافتم، آرام و مطمئن شد که وصف‌ناشدنی است، و همین الان هم اشکم از ذوق جاری شد.

    تا غروب جریاناتی برام رقم خورد که باز طبق باورهایم، تک تک آنها برایم هدایت بودند. آخر شب، قبل از خواب با اشتیاق به سایت مراجعه کردم تا ربم بهم راه نشون بده، که به این فایل هدایت شدم.

    استاد جاااانم، خدای مهربانم با تک‌تک جملات شما مجدد و مجدد و مجدد بهم قوت قلب داد که هاجر عزیزم، من لحظه به لحظه همراهتم و حافظتم و عاشقتم اگر تو تنها بمن تکیه کنی.

    و پس از آن، با ذکر سپاسگزاری لاوصفی بخواب رفتم.

    با اینکه امروز صبح (14اسفند) خیلی کار داشتم، اما یک نیروی محرکه درونی مجابم کرد و این متن نوشته شد و ازتون ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.

    از خدا میخواهم تمامِ من را در بر بگیره و دعا میکنم شما هم به خدایتان اجازه بدید که تمامِ شما را در بر بگیره.

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام رب فرمانروای جهانیان

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم و همه دوستان گل

    امتحان الهی …

    وقتی بهش فکر میکنم حقیقتا نگران میشم ترس دارم و من میدونم که ترس از سوی شیطانه ولی بازهم انگار نمیشه

    نمیدونم یه نجوایی میگه الان که به طور جدی شروع کردی برای تغییر شخصیتت و میخوای که از اهدنا اصراط المستقیم باشی باید بدونی که در این راه کلی عذاب میکشی و سختی

    و یه نجوایی میگه اگه میخوای خب همینطور بمون ! برو مثل چند روز پیشت بی حوصله نا امید سردرگم و خوددرگیر که مدام داره خودشو سرزنش میکنه که چرا با این همه اطلاعات که یاد گرفته زندگیش تغییر آنچنانی رخ نداده برو و همون شیوه رو ادامه بده

    و من گفتم دوست دارم خوب زندگی کنم حالم خوب باشه این اطمینانی و آرامش خاطری که دارم تا لحظه ی مرگم احساس خوب باشه

    خیلی خوبه که یک قدم از اونجایی که هستی فاصله بگیری و به خدا نزدیک بشی

    آرام آرام

    من به این نتیجه رسیدم که من دارم زندگیم رو خودم میسازم و اگه شرایطی پیش بیاد که مطمئن باشم چنین فرکانسی ارسال نکردم اون امتحان الهی بوده پس

    که ایمان من رو بسنجه و اگه تونستم به موفقیت بیشتری میرسم

    و به خودم میگم خدا به هرکی به اندازه ای که میتونه تحمل کنه امتحان میده و من از چه میترس؟ وقتی مطمئنم که هزاران هزاران چیه میلیون ها فاصله دارم تا مثل ابراهیم آزمایش بشم !

    استاد وقتی آدم با تمام وجودش به خدا اعتماد داره چقدر همه چیز براش فوق العاده پیش میره چه حس رهایی و نابی داره

    من هم تلاش میکنم که به خدا اعتماد 100درصد داشته باشم اونوقت این چنین نگرانی هایی هم ندارم اونوقت ناراحت نمیشم اونوقت دوست و رفیق خدا میشم

    من هنوز اول مسیرم و توی این مسیری که پا گذاشته ام سراسر خوشبختی و حال خوب است

    من به نجوای شیطان که میترسونه و دعوت میکنه من رو به راه خودش به خدا پناه میبرم و از خدای مهربانم میخوام که هدایتم کنه

    به راستی که شرک همانند مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهانه

    و من چقدر شرک داشتم و غافل بودم

    حالم دگرگونه من یکبار دیگه هم این فایل رو گوش داده بودم ولی انگار برای اولین بار بود که میفهمیدم

    در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3054 روز

    به نام خداوند زیباییها

    سلا م به استاد گرانقدر ومریم بانوی شایسته ودوستان ارزشمندم

    خداروشکر به خاطر این لحظه واین فرصت

    با اهمیت ترین چیزی که میتوانم با کار کردن روی خودم یاد بگیرم رابطه میان توحید عملی وقانون فرکانس است

    قانون میان احساس خوب =اتفاقات خوب وتسلیم بودن در برابر رب همان عامل اصلی که به یقین میگویدفقط یک عامل زندگیت را دراین دنیا وآن دنیا رقم میزند وآن باورهای خودم هست

    وقتی من تسلیم باشم وبه خدا توکل کنم فارغ از شرایط بیرونی وبدون اینکه ایده ویا راه حلی داشته باشم ویا روی کمک کسی حساب کنم بدون هرگونه ترس ونگرانی دست به اقدام میزنم چون ایمان دارم به قدرت ربم پشتم به هدایت وحمایت خداوند گرم هست درسته استاد همه ما بوده زمانهایی که همه چیز را رها کردیم وصددرصد تسلیم قدرت پروردگار شدیم وازجاییکه به ذهنمون هم نمیرسید کارمون انجام شد ولی حیف خودم را میگم شخصا گاهی وقتا تا یه ذره شرایط سخت تر میشه یادمون میره یعنی توکل میکنیم ولی چون این شرایط یکمی با دفعه قبل فرق داره با اینکه میگیم تسلیم امر توییم خدا بخاطر اینکه نمتونیم نجواهای ذهن را کنترل کنیم بجای آرامش وپشت گرمی به رب قدرتمند ترس داریم ونگرانیم وبه همین خاطر شروع میکنیم به دست وپا زدن الکی ووقتی به آنچه میخواهیم نمیرسیم به احساس بد میرسیم واین میشه خلاف اصل قانون حاکم جهان یعنی احساس بد =اتفاقات بد

    ولی اگر من واقعا تسلیم باشم وباور داشته باشم قدرتی بالاتراز قدرت ربم نیست دیگه نه ترسی دارم ونه نگرانی وهرچه شرایط بیرونی بد باشه واطرافیانم برام دلیل ومدرک بیارند شاید کاری نتونم بکنم ولی حداقل آرامشم را حذف میکنم ومیدونم در زمان مناسب خودش کارها را درست میکنه

    واما در مورد داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل توسط حضرت ابراهیم استاد وقتی شما فرمودین کدام یک از ماقادریم تا این اندازه تسلیم باشیم که فرزندمان را قربانی کنیم به وضوح پشتم لرزید وگفتم چقدر منی که ادعای توکل وتسلیم را دارم ایمان وباور ندارم وبی دلیل نیست که حضرت ابراهیم به این درجه رسیده که خداوند از ایشان در قرآن اورا اسوه حسنه میخواند به جرات میگم استاد من آنروزی که به اصرار یکی از دوستان فقط بخاطر رودربایستی که باهاش داشتم عضو سایت شدم وجسته وگریخته به سایت سر میزدم وقتی فایل فقط روی خدا حساب کن رو گوش دادم تحولی در زندگیم رخ داد ولی از لحاظ فرکانسی در مدار دریافت ودرک خیلی چیزا نبودم ولی چیزی که دواین دوسه ماهی که بصورت مداوم تو سایت بودم نمیگم تمام فایلهارا گوش کردم وحتی محصولاتم هم که فقط اوایل یه دور گوش کردم تازه دارم یاد میگیرم چطور باید عمل کنم باید تعهد داشته باشم بوضوح خدارا احساس میکنم میتونم بگم هرروز بخاطر داشتن سپاسگزارم ازش، من آمدم خدا را پیدا کنم ولی در کنارش با دیدن فایلهای سفر به دور آمریکا وسریال زندگی دربهشت خواسته هام راشناختم ،فهمیدم از همه جنبه های زندگیم نیاز به تغییر دارم تازه دارم یاد میگیرم ذهنم را کنترل کنم تازه دارم با تمرین ستاره قطبی معنی خالق زندگی خود بودن را میفهمم تازه دارم یاد میگیرم نیازی نیست در برابر رفتار دیگران واکنشی عمل کنم یا بحث کنم یا بخوام توجیه کنم هرچندکه هنوز اول راهم ونیاز به تکامل دارم وهنوز گاهی وقتها مثل گذشته رفتار میکنم ولی خوشحالم که اینجام خداروشکر میکنم که به این مسیر هدایت شدم خداروشکر که چقدرمقاومت ذهنیم به شما وخانم شایسته(البته بخاطر باورهای غلط وقضاوت کردنها الکی) کم شده خداروشکر که دارم یاد میگیرم نه برای خودنمایی بلکه از صمیم قلبم سپاسگزار شماو دوستان باشم یاد گرفتم تا آگاهیهای فایلی رادرک نکردم وبه عمق مطلب پی نبردم برا اینکه نشون بدم شاگرد زرنگ هستم کامنت نزارم یعنی تا ارتباط نگیرم با محتوی فایل نمیتونم احساسم وآگاهیم را بنویسم خداروشکر بدون اینکه بخوام فقط با یکم کار کردن روی خودم درهایی از نعمت (سلامتی،عشق،ثروت،حال خوب )به رویم باز شد

    خدایاممنونم ازت ومنم استاد چیزی که از شما یاد گرفتم وهرلحظه از خودش میخوام اینکه فقط خودش را داشته باشم دروجودم جاری باشه وحسش کنم وایمان دارم خدا بتنهایی برام کافی است

    دوستتون دارم از صمیم قلبم

    در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    طوبی گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    بنام خدا

    روز سوم سفرنامه

    سلام ودرود بر دوستان همفرکانسی

    تا حالا هیچ وقت بعد از یه گفتگو اینقدر ذهنم اروم نبود ..نمیدونم چیزی که میخام بگم ربطی به این فایل داره یانه ..اما احساس قدرت درونی زیاری دارم از وقتی سفرنامه رو شروع کردم و حرفامو خیلی راحت میزنم وخواستمو بیان میکنمم منی که قبل از حرف زدن ودرخواست کردن هزارتا چیز میومد تو ذهنم مثلا اینو نگو ..اینو بگو ..الان چه فکری میکنه طرف مقابل ..نکنه بهت بگه نه .عصبانی نشه وهزارتا حرف دیگه .. و من فهمیدم تا حالا چقدر مشرک بودم که میخاستم همه چیو خودم حل کنم .وبه هیچکس اعتماد نداشتم .اما حالا فقط تو دلم میگم خدایا توهدایتم کن حتی برای کوچکترین کارها.قبلا شنیده بودم که صدای ما قدرت زیادی در براورده کردن خواسته هایی که بیان میکنیم داره تا طرف مقابل حرفتو بفهمه و یه کانال پیدا کردم در همین مورد که اموزشهای رایگان داره ..این یکی از هدایتهای امروزم بود از خدای مهربان و بااینکه من تمرینات شو هنوز جدی شروع نکردم وقتی با همسرم صحبت میکردم در مورد مسئله ای پیش امده بود اولش گارد گرفت ولی وقتی دید من گریه نکردم ودارم حرفمو میزنم ومنطقی براش دلیل دارم و مصمم بودن من رو روی عقیدم دید فقط گوش میکرد وهیچی نمیگفت .منی که قبلا یا حرفمو میخوردم یا گریه میکردم ویانصفه نیمه ولش میکردم بدون هیچ نتیجه ای .و تمام این رفتارها از ترس و کمبود عزت نفس بود ودقیقا بعداز این گفتگو رفتار درست رو از جانب همسرم دیدم

    خدایا شکرت که گره هام داره باز میشه دارم خودمو کشف میکنم وسپاسگزارم برای هر لحظه هدایتم.

    وهدایت دیگرماز جانب خداوند اینبود که امروز با دخترم رفتم بیرون اما نمیدونستم کجا ببرمش ..راستش ته دلم باخودم گفتم اگه الان ببرمش پارک دیگه ول کن تاب وسرسره نیست وبا ناراحتی وگریه باید برگردونمش ..خلاصه بلندشدم و حاضر شدیم وباخودم گفتم از خونه بریم بیرون وببینیم خدا به کدوم سمت هدایتمون میکنه.خلاصه هدایت ش یم به سمت پارک در راه غریبه هایی که رد میشدند به ما لبخند میزدند وحتی بادخترم حرف میزدند وهمگی انرژی مثبت وباحال ..ونزدیک پارک که شدیم دخترم تاب رو از دور دید خیلی ذوق کرد وخوشحال شد ومن هم از خوشحالیش ذوق کردم.کلی بازی کرد ودوست پیداکرد.وخیلی خوشحال بود تا اینکه نم نم بارون شروع شد ومن وقتی از دختر دو سالونمیمم درخواست کردم که بریم خونه خیلی راحت با من همراه شد.نه بحثی نه گریه ای نه هیچی .واقعا خدا رو شکر کدرم اون لحظه .وتودلم با خودم میگفتم تو فقط بسپار به خدا.

    خدایا شکرت بابت هر لحظه که با منی وهدایتم میکنی به بهترین مسیر ودوستم داری بی هیچ منت وچشمداشتی

    نوشتم به عنوان رد پایی از خودم وطی کردن تکاملم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مینو گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    تسلیم بودن در برابر رب

    واقعا امروز وقتی از نتیجه یک رفتاری دلهره داشتم گفتم خدایا تسلیمم در برابر خودت وخداروشکر خیلی عالی اتفاق افتاد

    واقعا من اگه خدارو باور دارم خدایی که فرمانروای عالم است وبرگی بدون اذن او به زمین نمیخوره دیگه چرا بترسم چرا نگران باشم چرا دلهره داشته باشم تنها کار من کندتری کردن ذهنم و رسیدن به احساس خوب باشه واین جمله خانم شایسته نازنینم و باید جای جای خونم بچسپونم وهر لحظه بخونم که در هر شرایط ناخواسته ای که قرار گرفتم فارغ از اینکه شرایط بیرون چیه خودم رو به احساس ارامش برسونم با این اطمینان ویقین که قطعا شرایط بیرون هم به نفع من تغییر میکنه

    خدایا واقعااا ممنونم

    استاد عزیزمزندگیم روز به روز زیباترو عالی تر میشه الهی شکر استاد عزیزم انقدر احساسم خوب انگار دنیا مال من واقعا شکر واقعا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1222 روز

    بسم رب

    روز سوم سفرنامه الهی شکر

    استاد عزیزم من قبلاً داستان زندگی حضرت ابراهیم شنیده بودم ولی آنقدر عمیق درک نکرده بودم.

    واقعاً که خیلی زیبا بهم نشون دادین این داستان حضرت ابراهیم.

    منم مادرم و واقعا همین کار میکنم برای بچه‌هام وازجونم میگذرم براشون.

    واقعاً کار حضرت ابراهیم خارق‌العاده بود و دوست خدا بودن لایقش بود.

    اعتماد حضرت ابراهیم بخدا بی‌نظیر بوده.

    از خداااااااامیخوام که کمک کنه همراهیم کنه که بتونم باورها تغییر بدم.باید خیلی کار کرد.هنور کلی راه مونده باتغیرهایی که الان توی زندگیم انجام شده.

    ولی خیلی بهتر میشه وکلی جاداره برای تغییر

    استاد وقتی از حضرت ابراهیم صحبت میکنی خیلی احساساتی میشید ومعلومه عاااشق حضرت ابراهیم هستید.

    من الان که دارم این فایل نگاه میکنم ماه رمضان هستش و دیروز هم نوشتم براتون.وماه خدایا

    از خدای بزرگم میخوام همیشه سالم سلامت و سعادت مند باشید استاد عزیزم.

    خداحافظ تون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    بنام الله یکتا

    سلام بر استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز

    از خدای توانا سپاسگزارم که مرا دراین مسیر هدایت کرد تا این فایل ارزشمند را گوش کنم وبیاری خودش عمل کنم

    باشنیدن نام ابراهیم بیاد حرفهای استاد در باره این شخصیت در قرآن میوفتم

    که ابراهیم موحد بود ومشرک نبود

    اینکه تسلیم خداوند بود وب او ایمان داشت ودر همه آزمایشات سربلند بیرون آمد ولقب خلیل الله را گرفت.و درسهایی که ماباید از داستان ابراهیم یاد بگیریم وبه ان عمل کنیم

    همواره تسلیم پرودرگار خود باشیم وبایمان وباور اینکه خدا همیشه با ماست وما را حمایت وهدایت میکنه بدونه هیچ ترسی قدم برداریم تا خداوند ما را به قدمهای بعدی هدایت کنه

    واین در عمل کار راحتی نیست ولی با توجه به چنین الگوهای استواری حتما شدنیه

    از خدای بزرگ وتوانا درخواست میکنم که به من کمک کنه تا در مسیر راستی ودرستی ونعمتهای بی شمارش قدم بردارم

    ممنون از استاد عزیزم برای این آگاهیهای ناب

    وممنون از شما دوستان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مانا غفاری گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام خدمت دوستان.من به این جلسه که گوش کردم،خیلی از خانم هایی که حالا یا اشنای نزدیک هستن یا دور،اقایون هم همینطور

    مثلا شرط ازدواجشون این بود که وقتی بچه دار شدیم خانم نباید بره سرکار باید بچه هاش بزرگ کنه،یعنی اینجوریه که وقتی ازدواج میکنن و بچه دار میشن،خودشون یادشون میره،میگن بخاطر بچه دیگه مجبوریم اینطوری سر کنیم.حضرت ابراهیم بچه خودش ول کرد رفت پشت سرشم نگاه نکرد به خدا گفت اونارو به تو میسپارم،واقعا کی اینکارو میکنه

    کی حاظره بچه یا با ارزش ترین چیزش به خدا بسپاره بگه تو نگهبان اونا باش.

    من درسی که از این فایل گرفتم این بود که بیشتر به خدا اعتماد کنم،جریان زندگیمو در نهایت به خودش واگزار کنم،کسی که منو خلق کرده،از درونم آگاهه.از کسی که از مادر به ادم نزدیک تر و مهربانتره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    علی والا گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان هم مدار خودم

    خدایاصدهزار مرتبه شکرت برای این مسیر الهی

    اگه بخام استاد عباسمنش رو در خلاصه ترین حالت ممکن معرفی کنم اینه که استاد خلاصه شده در چهار (ت)

    توحید

    توکل

    تکامل

    تمرکز

    واقعا همین چهارتا اصولی ترین و سرنوشت سازترین آموزه های زندگی هستن که تنها استاد به ما آموزش دادن

    هیچ کس دراین موارد حرفی نزده نه از کودکی تا به الان نه هیچ کدوم از دوستانی که مثلا در این حوزه آموزش میدن

    من خدای واقعی رو با شما شناختم

    ایمان و توکل رو از شما آموختم

    مهمترین باگ خودم یعنی تکامل رو شما به من آموزش دادین

    و تمرکز که واقعا اصولی ترینه

    رد پا میزارم که یه مدت دیگه نگاه کنم و بخندم به این روزا

    من در همه ی حوزه های سلامت و رابطه در بهترین حالت ممکنم به شکر یزدان

    و مورد موفقیت و ثروت مونده که دارم روش کار میکنم و روز ب روزم آگاه تر میشم و آموزه های استاد رو عملی میکنم

    امروز من بابت شکستی که داشتم و عدم آگاهی خودم 200 تومن منفی هستم و اینو مینویسم چون ایمان دارم خیلی زود میگذره و همشو صاف میکنم و میام میبینمش

    روزی که خیلی دورم نیست که نه تنها منفی نیستم کلی ام‌مثبت شدم و ثروت جذب کردم

    الهی صدهزارمرتبه شکرت خدای وهاب من

    که منو هدایت کردی و تو مسیر آوردی

    هدایت مردی به این سایت

    هدایت کردی به استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    صبور گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    سلام به همه دوستان واستاد عزیزوخانم شایسته

    امروز این فایل رو گوش کردم خیلی دلم پربود همینجور دارم گریه میکنم خودمو تشنه وسط کویر میبینم دوست دارم به مسیرهای خوب هدایت بشم حس میکنم خیلی راه دارم طی کنم خدایا خیییلی کمکم کن ممنونم از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: