«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1789 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین و سلام دوستان همسفر

    روز سوم سفرنامه

    اعتماد به رب

    من با خوندن متن این فایل و شنیدن حرفهای استاد اشک اومد تو چشام. یاد دوران قبل از اشنایی با این مسیر افتادم. یاد اینکه قبلا تنها چیزی که از عید قربان میدونستم این بود که حضرت ابراهیم به فرمان خدا میخواست فرزندش اسماعیل رو قربانی کنه و چون تصمیمش قطعی شد برای اینکار خدا در اون لحظه گوسفندی رو فرستاد و به ابراهیم (ع) گفت که تو سربلند از ازمایش بیرون اومدی و بجای فرزندت این گوسفند رو قربانی کن. دیگه نه چیزی از این میدونستم که قبلش هم حضرت ابراهیم همسر و فرزندش رو به امید خدا رها کرده بود و نه چیزی از معنی و درک تسلیم بودن . البته الان هم نمیگم میدونم ولی حداقل اشتیاق به فهمیدن و درک کردنش رو دارم.

    چیز دیگه ای که یادم اومد این بود که چند وقت پیش که تا حدودی با آموزه های استاد اشنا شده بودم سریک دوراهی موندم اگر میخواستم مثل قبل تصمیم بگیرم باید اقدامی میکردم ولی اموزه های جدیدم منو دعوت به تسلیم بودن کرد. اومدم توی سایت اینقدر هم برام مهم بود این تصمیم که وضو گرفتم و نیت کردم و گفتم خدایا قلبم میگه تسلیم باشم و خودم اقدامی نکنم فعلا. درست فهمیدم؟؟ اگر درست فهمیدم یک نشانه به من بده که توش کلمه تسلیم نوشته باشه. و زدم روی نشانه امروز من و این فایل باز شد. هیچوقت احساس اون لحظم یادم نمیره. باورم نمیشد خدا به این وضوح جوابم رو داده باشه. خدایا شکرت

    چیز دیگه ای که برام تداعی شد رابطم با فرزندم قبل و بعد آشنایی با آموزه های استاد بود‌. من یک فرزند پسر دارم و همیشه ناراحت بودم که شرایط زندگیم جوری پیش رفت که نشد یک خواهر یا برادر داشته باشه و همیشه از ته وجودم برای تنهاییش ناراحت بودم. بخصوص که روابط خانوادگیمون هم طوری نبود که بشه روش حساب کرد که فرزندم تنها نباشه(شرک) ناراحت این هم بودم که خدایا یه روز این بچه مارو نداشته باشه چیکار کنه. (شرک)

    وقتی وارد این مسیر شدم کم کم متوجه خیلی چیزا شدم. اول تونستم به لطف خدا و اموزه های ارزشمند استاد و مریم نازنین تا حد زیادی به خودم مسلط بشم و حالم خیلی بهتر شد. من که حالم بهتر شد و آرووم شدم رابطم با فرزندم هم خیلی بهتر شد. بیشتر باهاش حرف میزم بیشتر میخندیدم بیشتر شوخی میکردم. اونوقت همیشه یه مادر غمگین بودم ولی تبدیل شده بودم به یه مادر شاد و خندان و باروحیه.

    یکم که بیشتر گذشت تنها موضوعی که خیلی کلافم میکرد امرونهی به پسرم بود برای درس خوندنش خیلی ازم انرژی میگرفت بعضی وقتا تکالیفش رو خودم انجام میدادم که دفتراش ناقص نباشه. یه روز فایل استاد رو گوش میدادم درباره اینکه بزو گوسفنداش رو تصمیم میگیره بسپاره به خدا . چون مراقبت دائم ازشون براش سخت بوده. گفتم خدایا استاد اینقدر به تو اعتماد داره که بزو گوسفنداش رو سپرده دست تو من چرا بچم رو نسپارم دست تو. خلاصه از اون لحظه دعا کردم که خودت هدایتش کن که من نخوام اینقدر باهاش برای درس سروکله بزنم. و دیگه اصلا تا چند روز هیچی نگفتم. دیگه نگم که خدا کار خودش رو کرد و این مشکل حل شد و پسرم خودش به درسش میرسه الهی شکر. ممکنه بزاره لحظه اخر ولی انجام میده. منم گفتم بازم صبر کن تا تکاملش طی بشه سرموقع انجام دادن کاراش هم درست میشه. خدایا شکرت.

    درباره اینکه گفتین پدر مادرا خودشون رو وقف بچه ها میکنن یه چیزی میخواستم بگم. بنظر من بچه ها از پدر و مادری که هنوز هدف دارن و دنبال یادگیری هستن ، ورزش میکنن، شاد هستن و برنامه های شخصی مفیدی دارن بیشتر احترام میزارن و ارزش قائل میشن و قدرشون رو میدونن تا پدر مادری که دنیاشون فقط بچه هاشون هستن. همیشه پسرم بهم میگفت مامان تو چرا چیزای جدید یاد نمیگیری، چرا سرکار نمیری و خیلی چیزای دیگه. و اگر میگفتم بهش میخوام پیش تو باشم و از تو مراقبت کنم براش قانع کننده نبود.

    از وقتی تو مسیر درست قرار گرفتم به صورت هدایتی

    درهایی به رووم باز شده که اصلا باورم نمیشه ولی منتظرم نتایج بزرگ بشه بعد دربارشون صحبت کنم. فقط اینقدر میگم که دارم آموزشهای جدیدی رو میبینم. ولی تا همینجاش هم میبینم که پسرم چقدر احترام و ارزش بیشتری برام قائل شده از این روندی که پیش گرفتم. خدایا شکرت که رابطه با تو و آشنایی با این مسیر همش سوده و سوده و سود.

    استاد اموزه های شما غم بزرگی رو از وجود من زدود. من دیگه نگران آینده پسرم نیستم. من سعی وتلاش خودم رو برای بهتر کردن خودم میکنم و با تعهد در مسیری که به لطف خدای مهربان قرار گرفتم پیش میرم و از فرصتی که خداوند در اختیارم گذاشته تا عشق مادری رو تجربه کنم نهایت لذت رو میبرم و همه امور آینده رو میدم به دست رب العالمین که قدرت و دانای مطلق هست و میدونم که همه چیز در زمان و وقت خودش به بهترین شکل اتفاق میوفته. من تمام تلاشم رو میکنم که تسلیمش باشم و از امروز و این لحظه ها نهایت لذت رو ببرم و سپاسگذار باشم و شادمان و متوکل و امیدوار.

    خدایا من رابه راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه کسانی که بر انها غضب کرده ای و نه گمراهان.

    خدایا سپاسگذارم❤❤❤

    استاد و مریمی ممنونم❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  2. -
    روح الله بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    الهی شکر،ته وجودم و آخر همه نگرانی ها و نجواهای شیطانی که تو وجودم هست ،فقط یک نقطه امید و یه تکیه گاه مطمئن آرومم میکنه و اونم اینه که روح الله جان دمت گرم امروزم به لطف خدا سهم خودت رو انجام دادی همین ،تو دیگه از این بیشتر فعلا کاری قرار نیست بکنی و قرار هم نیست یه شبه و چند ماهه ایمان و توکل و عملکرد و نتایجد بشه مثل حضرت ابراهیم و یا ظرف دریافت نعمات تو بشه هم اندازه سلیمان و یا نزدیکی تو به خدا بشه مثل محمد (ص) تو همین فایل هم استاد چند ساله پیش میگه منی که دارم تا این اندازه روی خودم کار میکنم نمی تونم و خیلی فاصله دارم و لی به قول دوستمون که تو کامنت نوشته بود خدارو شکر ما یه استادی داریم که حرف و عملش یکی هست و خودش لااقل به چیزی که میگه عمل میکنه و نشونش این که بعد از چند سال که این فایل رو گذاشته امروز میبینیم که پسرش رو طبق صحبتی که تو همین فایل میکنند ،(بهترین حمایتی که ما میتونیم از فرزندانم بکنیم اینه که حمایتش نکنیم) الان میبینیم که برای سپاسگذار تر کردن فرزندش اون رو فرستاده ایران این میشه توحید عملی و توکل و سپردن به خداوند، ولی امثال من قصد دارن با نود و پنج روز حضور تو سایت یقیه خدارو بگیرند و هی تو صحبت کردن با خدا میگم خداجون من رو هم مثل ابراهیم کن به منهم مثل سلیماند ببخش و یا منهم بشم رفیق فابریکید خدا 👍درسته همه ما به یک اندازه نزد خدا محبوبیم و خدای ما هیچ فرقی بین ما و اونها که مثل حضرت ابراهیم به درجات بالای ایمان به اون رسیدند قائل نمیشه ولی آیا من به اندازه اونها رو خودم کار میکنم ؟ آیا من به اندازه آنها توی تو این مسیر الهی ثابت قدم هستم ؟ من باید باور کنم این جا هرکه نان از عمل خیش می خورد !!! اگه استاد این مقدار نتیجه گرفته به خاطر میزان باور و عملکردش به راه الهی خودش هست .نکته خوبش همینه که من باید سپاس گذار همین نود و پنج روز حضورم باشم الهی شکر،سپاس گذار همین اندازه از تغییرات مدارم باشم الهی شکر ،سپاس گذار همین اندازه از نتایج باشم و با عشق فریاد بزنم خدا جون شکرت که من رو هم هدایت کردی به مسیر ابراهیم و سلیمان و محمد و ….سید حسین عباس منش و خانم شایسته و تک به تک دو ستا ی گل هم فرکانسیم راه کسانی که به آنها نعمت عطا کردی 😂🌹🎶💲🕺💃اینجا شاد ترین ،سلامت ترین ،با عشق ترین ،پول دار ترین ،و محبوب ترین بندگان زنده تو جمعند و من خوشحالم که جز این گروه هستم و دیشب متوجه شدم اولین ستاره کامل رو از سایت گرفتم 🕺🕺🕺💪ای ولا آقا روح الله دمت گرم…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سحر گفته:
      مدت عضویت: 2121 روز

      سلام دوست عزیزم….

      این کامنت شما من رو یاد اهرم رنج و لذتم انداخت که به خودم تعهد داده بودم که توی ابعاد زندگیم(توحید ارامش کسب و کار ثروت)انگیزه و علاقه داشته باشم که رشد کنم…

      البته این اهرم رو از فایلهای استاد عزیزمون گوش میدادم تا اینکه حسم بهم میگفت اهرم رو بنویس و عمل کن…

      الان۱ماهی هست که دارم اهرمم و هروز میخونم …

      توی نوشته ها که میخوندم ذهن نجواگرم میگفت برای چی تو که الان کاری نداری شغلی نداری کوووو تا از عزت نفسی که داری کارمیکنی نتیجه بگیری…فک میکنی خدا بهت الهام میکنه‌ و از این صحبتها (البته بگم که توی بخش توحیدی اهرم رنج و لذتم نوشته بودم دوست دارم مثلابراهیم بشم که تسیلم راهت باشم و به گفته دوستمون تا اتفاق به ظاهر بد میفته نترسم و اعتماد کنم به خدا خودم) ولی حسم میگفت بخون خدا هدایتت میکنه راهت باز میشه..

      تااینکه امرو این فایل استا عزیزمون نشانه ام بود و کامنت شما رو خوندم….و خیلی چیزها رو در ذهنم زنده کرد ….

      الان باید به ذهنم بگم دیدی خدا هدایتت میکنه و به راههای درست میری و کا و عمل صالح انجام میدی …

      دوست عزیزم مچکرم از کامنتت

      مرسی استاد گلم که این اگاهی ها رو بدون منت میدی و کسانی درراهش هستند بهره می برند …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعيده فاضلى گفته:
    مدت عضویت: 1844 روز

    به نام خدایى که خیر است وخیر مى خواهد وخیر آرزو مى کند ودعا …

    وهمین سبب مى شود عاشق باشد عاشق خلقتش ومخلوقاتش عاشق یک ارتباط فراتراز عشق وآنسویى که من نمى بینمش …

    استاد عزیزم بانو شایسته گروه دوست داشتنى سلام

    روزى که از خودم سوأل کردم چه مى خواهم درهایى برویم باز شد که نمى توانستم حدس بزنم براى جواب سوألهایم ،کنجکاویهایم وغمهایم وفقیر بودنم در همه ابعاد زندگى مرا به راهى هدایت مى کند که همه جزئیاتش در احاطه ى نور الهى است هیچ وقت به این فکر نکرده بودم کسى چون حضرت ابراهیم چون قانون الهى را مى دانست به آن همه عظمت دست یافت نه اینکه چون فقط یک پیامبر بود باید این راه را مى رفت !یعنى خواست خداوند مطرح بوده ونه خواست پیامبرش در حالیکه این رابطه دو سویه است وبراى همین بود که به قربانى بزرگ هدایت شد وجهان برایش گلستان شد .یک ارتباط دو طرفه که مبناى آن عشق واحترام وبندگى وفرمان روایى است واما اکنون که در این دانشگاه بى نظیر هر روز به داشته هایم افزوده مى شود فهمیدم همه سعادت بشر در این است که به خدا اعتماد کند وایمانش را در کف آزمودن تجربه هاى بزرگ وخلق اتفاقات از پیش تعیین شده بیازماید براى خود وجهانش واین یعنى توکل داشتن یعنى شناخت خود وخداى خود وآنگاه است که جناتً تجری من تحتها انهاراً خالدین فیها …متجلى مى شود به شکلى که خودت بخواهى ! حالامن مدتى است آگاهانه نسبت به همه ى روابطم ،اتفاقاتم تمرکز کرده ام فهمیدم چقدر مثلاً حرف براى گفتن با دیگرانى که گذشته وحالا وآینده ى مرا در ابهام یک لذت واقعى فرو برده بودداشتم ولى نمى دانستم صحبت کردن درباره ى آنها مى شود باور وبعد احساسات ناخوشایند وبعد اتفاقات ناخواسته وبعد یک سیکل معیوب وتکرار آن وقبول آن به عنوان اینکه خب این هم زندگى است دیگر !!هر جا بروى آسمان همین است …

    نمیدانم من احساسم بعد از کشف این راه ونور هدایت بال درآوردن است هرچند در این ایام که بیشتر خواستم بدانم چه چیزهایى را دارم با احساسم واعتمادم به هدایت جذب مى کنم تلاش ذهنم براى متقاعد کردنم به گونه اى است که بدنم درد مى گیرد. حسى که مملو از ایمان به خالقت باشد مى شود پرواز کردن آیا خداوند مى بیند که من چقدر این روزها راضى ترم که آرامش دارم براى هر چیزى وخصوصاً مسائل سلامتى وثروت خدااحساس مرا مى فهمد؟!

    یقین دارم نتیجه ى بسیار فوق العاده اى در انتظار من است ویقین دارم راهى که انتخاب کردم مرا به سعادت دنیا وآخرت مى رساند قطعاً راه راه سختى است وسختى اش براى آن ااست که تو خواهان تغییر هستى ولى براى جهان و خداوند پاداش و هدیه ورضایت وخشنودى و…است پس چرا من نباشم وسخت بگیرم وبهانه بیاورم ونفهمم کجا باید ذهنم را به خاموشى دعوت کنم وکجا باید قلبم را ببوسم که جایگاه خداست یعنى باید بپذیرم که خود مسئول ایمانم به خدا هستم وخود نتیجه ى اعمالم را به زیان یا به نفع خود تمام مى کنم من شروع کردم …تاهمین چند ساعت پیش فهمیدم کسى در اطرافم نسبت که به زندگى خود وآنچه دارد سپاسگزار باشد راستش غمگین شدم ولى انگار کسى بهم گفت باصداى بلند بگو من سالم هستم من قوى هستم خدایا شکرت

    ومن گفتم وخواهرم که مدتى است تشویقش کرده ام که فایلها را گوش کند گفت تو در فرکانس خودت باش در این همهمه بازار درد ودل کردن من این شدم ومن آن هستم را نشنیده بگیر حالا فهمیدم از درون حال خوب داشتن یعنى چه حالامتوجه شدم ابراهیم گونه بودن یعنى چه درست است که به نظر ممکن نیست که حریف ذهن وراجت شوى ولى باور کن مى توانى ،مى شود ایمان داشتن به قدرتى که نفسم در دست اوست شدنى است .

    من یک لحظه به این فکر کردم که چرا این آدمها شاکى هستند وچرا من هم اینجا هستم جواب ساده بود پس تلاش نکردم براى کسى گوشى باشم براى شنیدن ویهو دیدم من در همان محیط در فضاى دیگرى قرار گرفتم به خودم امتیاز دادم ودر نهایت به خانه برگشتم به فکر فرو رفتم واکنون اینجا هستم هرچند من چند روز پیش سفر روز سوم را مطالعه کردم و فایل استاد عزیزم را گوش کردم ولى امروز وقت آن بود که بگویم چه ایمانى مى تواند تو را از بند منیت هاو خودخواهى ها رها کند ایمانى که آنش را گلستان کند ایمانى که چشم روشنى ابراهیم مى شود .

    خدا را شکر پس از چند روز امروز به این آگاهى رسیدم که هر طوفانى خیر است وهر اتفاقى به نفع من وقتى اعتماد وگوهر من خدا باشد

    خدایا شکرت براى روزهاى پر بارى که انتظار آمدنم را دارد پس من هستم من مى آیم

    سپاسگزارم از وقتى که براى انعکاس خیر الهى براى ما مى گذارید استاد نازنیم

    ممنونم منونم ممنونم که در این سایت پر از معجزه هستم❤️🙏🏻🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      فرزانه علیان گفته:
      مدت عضویت: 1845 روز

      دوست عزیزم‌سلام

      سپاسگزار خدای مهربانم هستم که به کامنت ارزشمند و الهی شما هدایت شدم و آگاهی هام با خوندنش افزایش یافت. خدایا شکرت

      تحسینتون میکنم که در این مسیر عاشقانه قدم برداشتید و دارید پیشرفت میکنید و کامنت های اینچنین زیبایی می نویسید.

      متشکرم که نوشتید و دستی از دستان ربّ مهربانم شدید برای درک بیشتر تسلیم بودن دربرابر خداوند و ابراهیم وار در این مسیر ادامه دادن…

      دوستون دارم

      در پناه قدرتمند خودش با بهترین آرزوها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعيده فاضلى گفته:
        مدت عضویت: 1844 روز

        به نام خداى فرزانه ى من خداى حکیم ودرمانگر من

        سلام دوست نازنین من خدا به شما بهترینها را هم عطا کند هم ببخشد وهم ده برابر نتیجه بدهد آمین یا رب العالمین

        سپاس بانوى عزیزم از اینکه این کامنت انرژى بخش خود را براى من نوشتید خیلى گفته هاى شما براى من شادى بخش وراضى کننده بود در واقع دعاهاى دیشب من براى اینکه خداوندم دردم را تسکین دهد امروز در کامنت شما منعکس شد تسلیم بودن در برابر امر الهى همان ابلیسى که از فراز کوه قلب ابراهیم را نشانه گرفته بود شد بهشتِ ابراهیم شد اسماعیل ومحمد و…انگار خداوند از زبان شما، نه ،به یقین از زبان شما به من مى گوید الا بذکر الله تطمئن القلوب و الیس الله کافً بعبده

        درد هایم را تسکین دادى شورى در دلم به رقص آمده خدایا شکرت …

        منم دوستون دارم🌹

        در آغوش گرم خداوند سلامت وشاد باشى عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نهال گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    این فایل رو زمانی دریافت کردم که ذهنم پر از تشویش و قلبم پر از اضطراب شده بود…

    و نمیدونستم اون دلیل اصلی که چنین احساساتی رو دارم تجربه میکنم چیه…

    من کنار آدم هایی به سر میبرم که به شدت افکارشون غیرالهی و باورهاشون به شدت شرک آلود و بیماره،

    هرچند عزیزان من هستند و من واقعا دوستشون دارم اما وقتی جملاتی که به زبون میارند رو میشنوم نمیتونم احساسات منفی رو تجربه نکنم و دچار یه تشویش درونی نشم!

    دلیل اینکه من اینجا هستم اینه که من هم جزوی از این جمع بوده ام من هم همان افکار و باورهای شرک آلود و همان بیماری های فکری را داشته ام

    و حالا فهمیده ام حقیقت چیز دیگری ست

    حالا که با رب واحدم آشنا شده ام و با هر شناختی که ازش بدست میارم قلبم از عشقش روز به روز پرتر میشود

    حالا که من فهمیده ام تمام عمر 24 ساله ام در ناآگاهی و شرک به سر برده ام و حالا که خداوند وجودم مرا از تاریکی ها به نور هدایت کرده

    به شدت روی خودم کار میکنم

    که دانه هایی که کاشته ام تبدیل شوند به جزوی از وجود من

    باورهایم جزوی از من بی انتها شوند

    توحید جزء جدانشدنی از زندگی و افکار و باورهایم شود

    چون که من تنها در آغوش توحید خودم را یافته ام

    من تنها در آغوش خود تو خداوندم و پروردگارم معنی حقیقی آرامش ابدی را یافته ام

    من به دنبال یافتن عشق در وجود آدم ها رفتم اما در آغوش تو پیدایش کردم

    من ثروت را در بیرون از خودم جستجو کردم و به خودم رسیدم

    هزاران در، غیر در خانه ی تو را کوبیدم و دری به رویم باز نشد

    هزاران راه به جز راه تو را امتحان کردم و گمراه تر شدم

    من هزاران مسیر را رفتم که دوست داشته شوم و ناامید تر و شکسته تر شدم

    تو آخرین کلید من بودی

    تو همان بودی که من وجودت را انکار کرده بودم

    تو همان بودی که من آیات تو را به سخره گرفته بودم

    تو همان بودی که من هزاران بار ندای هدایت تو را نشنیده گرفته بودم

    من همانم که با تمام ضعف و ناچیزی ام در برابر تو ، اظهار قدرت میکردم

    من برای تسلیم شدن در پیشگاه تو مقاومت ها کرده بودم

    منی که هرچه داشتم از تو بود

    و من در برابر تو چیزی به جز هیچ نداشتم…

    و نیازمندی ام به تو را انکار میکردم

    اما تو خدای من

    تو ای پروردگار من…

    تو همان بودی که با تمام بخشندگی و عظمتت نظاره گر ناسپاسی های من بودی

    تو همان بودی که نیازی به من نداشتی اما مرا آفریدی و پرورشم دادی

    از روح بی انتهای خودت به من بخشیدی

    تو مرا آفریدی و گفتی اجازه بده هدایتت کنم تا صاحب بهترین هایم شوی

    من دست تو را پس زدم و از تو روی گرداندم

    فکر کرده بودم که خودم از پس خودم بر می آیم و نیازی به تو ندارم، زهی خیال باطل!

    تا که من گمراه و گمراه تر شدم

    من به ورطه ی نابودی رسیدم

    خدایا من طعم جهنم بی تو را در همین دنیا چشیدم، نیازی به آخرت و قیامت نبود

    من در همین دنیا تاوان باورهایم را دادم و چه تاوان سنگینی داشت باور نداشتن تو

    چه عذاب سهمگینی بود نداشتن تو خدای من….

    و من آن روزها با تمام بی ایمانی ام

    روزی تو را صدا زدم

    با تمام ناچیز بودنم

    با تمام عهد شکستن هایم

    با تمام نمک خوردن و نمکدان شکستن هایم

    خدایا تو از من رویت را برنگرداندی

    تو بر من سخت نگرفتی

    با همان ایمان ضعیف و ناچیزم

    من تو را صدا زدم

    و تو چه عاشقانه پاسخم گفتی!

    چه محبتی خرج من کردی انگار که من همان بنده ی تباهکار و ظالم به خود نبوده ام

    خدایا تو مرا با یک ندا از تاریکی ها به نور کشیدی

    من مثال واضح آیه الکرسی تو شدم

    الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من از الظلمات الی النور…!

    چه بی منت برایم آغوش گشودی

    و چه مهربانانه دست بخشش بر خطاهایم کشیدی

    تو خطاهای مرا پوشاندی

    آبروی مرا خریدی

    اجازه ندادی بیش از این به خودم ظلم کنم و گمراه تر شوم

    چون من با وجود اینکه تو را انکار کرده بودم اما ته ته قلبم با ایمان داشتم

    که خدایی باید باشد!!

    فقط همین!

    همین فکر کوچک

    همین ندای آرام درون قلبم

    که حتی آن هم از خودم نبود

    مرا به نور کشید

    مرا از تاریکی ها نجات داد

    چون قرار بوده که باورهای من زندگیم را بسازد!

    حتی همین جا هم قانون عمل کرده بود…

    و تو عادل ترینی

    و تو هیچ تخفیفی برای کسی قائل نیستی

    هرکسی مزد باورهای خودش را میگیرد و لاغیر.

    من چقدر خوشبخت بودم که جزو آنهایی شدم که آنها را هدایت کردی و نعمت شان دادی

    و نه راه گمراهان!

    چرا؟؟

    چون در همان نمازهای بی اعتقادی هم که میخواندم به معنی این آیه لحظه ای فکر کرده بودم

    چون من سالها برایم سوال بود که کیستند آنها که به ایشان نعمت داده ای؟؟ مگر چه ویژگی دارند که از گمراهان جدایشان کرده ای؟؟

    و همین تامل کوچک من

    همین سوال به ظاهر کوچک و جزئی

    سالها بعد که در ورطه ی نابودی افتاده بودم به نجات من آمد!

    چون که باز هم تو تخفیفی برای من قائل نبودی که بخواهی این گونه هدایتم کنی، بلکه باز هم افکار خود من و باورهایم به نجات من آمده بود و من شایسته ی هدایت از تاریکی به نور شده بودم!

    و چه خوشبختی و سرافرازی عظیمی خداوند من

    چه عشق بی نهایتی را به من فهماندی که سالها در جستجوی تو بودم…

    حالا خدایا

    من همراه و هم نشین افرادی هستم که همان باورهای بیمار و شرک آلود گذشته ی مرا دارند

    و صحبت های آنها مرا رنج می دهد

    آرامشم را میگیرد

    چون که من هم جزوی از آنها بوده ام و آنها خود من هستند تنها چند روز و چند ماه از خود قبلی ام فاصله گرفته ام

    باورهای من هنوز عمق نگرفته و ریشه دار نشده

    دانه های من هنوز سر از خاک بیرون نیاورده

    برای همین من هنوز در مداری هستم که افرادی را ملاقات میکنم که باورهایشان شرک الود است

    و به محض اینکه مدار من عوض شود و بالاتر بروم آدم های توحیدی تر با افکار سالم تر را ملاقات خواهم کرد

    به محض اینکه من بتوانم همین جایی که هستم باشم ولی احساس خوبی داشته باشم

    همان جملات را بشنوم ولی آرامش و قدرتم را از دست ندهم و در کمال آرامش به راه خودم ادامه دهم

    به محض اینکه درونم پاک شود

    همه چیز از دنیای بیرون من هم پاک خواهد شد

    پس دلیلی برای این همه تشویش وجود ندارد

    و ادامه دادن و در آرامش باقی ماندن تنها رمز این مسئله است…

    خداوندا

    تو را شاکرم که مرا در صف بندگانی در آوردی که هدایت شان کرده ای به مسیر خودت

    نعمت شان داده ای

    و نه راه گمراهان!

    بی نهایت عاشق تو گشته ام

    شیفته ی تویی شدم که با تمام عظمتت درون قلب کوچک منی

    کهکشانها را با همان نیرویی هدایت میکنی که سلولهای ریز و نادیدنی وجود مرا

    مرا با همان نیرویی محافظت میکنی که با آن زمین را در مدار خورشید نگه داشته ای

    پروردگار من

    ای رب واحد و بی همتای من

    وصف تو در فهم من نگنجد

    تو بی نهایتی

    تو پاکتری از باور من

    تو بزرگتری از آنچه من وصفش میکنم

    و آنچه من یافته ام باز هم خود تو نیستی

    ظرف من تا این حد از تو را ظرفیت پذیرش داشته است

    تو پاک تر و بزرگتر از آنچه من به تو نسبت میدهم هستی❤🍃

    الی و ربی

    من لی غیرک…؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      امید رضا گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      سلام

      نهال عزیز چقدر با خلوص و با قلبت نوشتی، وقتی که میخوندم نه تنها لذت بردم بلکه با قلبم تصدیقشون کردم چون خودم هم همین جنس فرکانس ها رو دارم چون میدونم داری چی میگی و این نوشته هات انگار داره مغزم رو سوراخ میکنه انگار داره با تبر باورهای شرک آلود رو زخمی میکنه و میخواد جاش باورهای توحیدی رو بکاره، خدایااشکرت برای دوستانی چون شما که در مدار توحید هستین و لذت میبرم از هم صحبتی باهاتون، خدایااشکرت. انشالله که همیشه همفرکانس با خدا باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1845 روز

    به نام خالق یکتا و ربّ مطلق

    ابراهیم پیرو هیچ آئینی نبود. او نه مسیحی بود نه یهودی او یکتا پرست بود و تنها خدا را میپرستید.

    استاد وقتی که شما داستان حضرت ابراهیم رو گفتید و از ایمانش مثال زدید، من هم این سوال رو از خودم پرسیدم که فرزانه؛ حاضری فرزندت یا عزیزترین شخص زندگیت رو توی بیابون رها کنی و به خدا اعتماد کنی که مراقبش باشه؟

    من ازدواج نکردم و مادر هم نیستم. اما میدونم که خییلی خییلی درصد کمی از مادران یا پدرانی هستن که حاضر به انجام چنین کاری بشن!

    بقول خودتون از نظر بیشترشون این کار احمقانه ست و اصلن منطقی نیست که بچه ی خودت رو وسط بیابون داغ و سوزان عربستان رها کنی و بگی که خدا مراقبشه!

    درحالیکه خیلی هامون در زندگی این جمله رو به کار میبریم که در پناه خدا باشی یا سپردمت به خدا..اما میدونیم که تهِ تهِ دلمون اونقدری بهش ایمان و اعتقاد نداریم که در عمل چنین چیزی رو ثابت کنیم!

    پس واقعن حضرت ابراهیم یک اسطوره بود و نمودی از شخصی که واقعن تسلیم امر خدا بوده و با هیچ منطقی هدایت الله و صدای قلبش رو نمی سنجید..

    منطقش رو کنار میزاشت و از شهود و الهامش برای حرکت در مسیرش کمک میگرفت

    اون کسی نبود که همه چیز رو در خوشبختی و موفقیت فرزندش ببینه

    کسی نبود که وقتی خداوند بهش گفت همسر و فرزندت رو در اون بیابون رها کن از فرمان خدا سرپیچی کنه بخاطر اونها..

    در عوض گفت چون این امر خداست پس حتمن برای ادامه مسیرم لازم و ضروریه و حتمن حکمتی در این کار نهفته ست؛ هرچند که من ازش بی خبرم!

    و این یعنی تسلیم امر خداوند بودن حتی در شرایطی به ظاهر سخت که حتی دلیلیش رو نمیدونی..

    هدف زندگی یک فرد نمیتونه که بچه هاش باشن یا اینکه زندگیش رو تلف کنه برای خوشبختی و موفقیت بچه هاش..

    ابراهیم وقتی از خداوند درخواست میکنه که مراقب خانوادش باشه و اونها رو تنها نزاره باور داره که خداوند کارش رو به درستی انجام میده و به او ایمان قلبی داره

    اونقدری ایمان داره به هدایت خداش و به حکمتش که وقتی بعد از ۲۰ سال بر میگرده، باز هم تسلیم امر پروردگارشه و میخواد به ندای درونش که از خداوند بهش رسیده پیروی کنه و طبق فرمان او اسماعیل رو در راه خدا قربانی کنه…!

    بعد از این همه مدت برمیگرده و با شجاعت تمام که از ایمانش و اتصالش به الله منشاء میگیره، با قاطعیت میخواد که فرزندش رو قربانی کنه! و وقتی تصمیم‌به انجام این کار میگیره تا پیروی کنه، میبینه که خداوند گوسفندی رو در دستانش قرار داده.. و اون وقته که ابراهیم بیشتر به ربوبیت پروردگارش پی میبره و بیشتر درک میکنه که خدا هیچ کاریش رو بی حساب و از روی جهل انجام نمیده…

    خدایا شکررررت

    واقعن چقدررر شجاعت و ایمان میخواد این کار

    چقدر تسلیم امر خدا بودن‌میخواد

    چقدر رها بودن میخواد

    چقدر احساس آرامش و اطمینان قلبی میخواد

    خیلی از ماها وقتی دست فرزندمون ذره ای بریده میشه انگار که غم عالَم به دلمون میاد و نگران میشیم از اینکه مبادا اتفاقی براش بیفته!

    اما ابراهیم حاضر شده بود که پسرش رو در راه خدا قربانی کنه؛ چون تسلیم خدا بود و بهش اطمینان داشت که قطعن حکمتی در کار هست…

    حاضر شد فرزندش رو توی بیابون رها کنه چون مطمئن بود و تسلیم خداوند که حتمن پروردگارش از پسرش محافظت میکنه و یک روزی مردم رو به دورش جمع! چون میدونست که حتمن حکمتی در کار هست…

    بیشتر ماها میترسیم از اینکه برای اهداف و رویاهامون قدم برداریم که این یعنی ترس.

    ترس در واقع از بی ایمانی سرچشمه میگیره و باعث دور شدن از هدف میشه

    مثلن حاضر نیستیم تنهایی به قول خودمون ریسک کنیم و بریم یه شهر دیگه که غریب میشیم اونجا!

    چرا اینطوریه؟

    چون هنوز اونقدری که باید به خدا ایمان نداریم

    بهش اعتماد نداریم

    اون رو بعنوان حافظ و نگهبان خودمون به حساب نمیاریم

    تسلیمش نیستیم

    حاضر نیستیم قبول کنیم که اگر مشکلی به ظاهر سخت پیش میاد قطعن حکمتی داشته

    با اینکه روز تا شب شعار میدیم که مسلمانیم و پیرو آئین محمد و خاندانش!

    با اینکه روز تاشب برای خدا دولا راست میشیم و میگیم خودش کمکون میکنه!

    با اینکه میگیم خدا خودش پشت و پناه ماست!

    اما هنوز ایمان قلبی نداریم بهش

    هنوز بعنوان رب قبولش نداریم

    و در عمل چنین چیزی دیده نمیشه…!

    هنوز نمیخوایم یکتا بودنش رو باور کنیم برای همین بجای اینکه از خودش کمک بخوایم و پیش خودش درد و دل کنیم پیش مخلوقش این کار رو انجام میدیم..

    و تماااام اینها از بی ایمانی سرچشمه میگیره

    از تسلیم نبودن سرچشمه میگیره

    آبشخورش از این هست که هنوز اسلام واقعی، اونی که ابراهیم بهمون شناسوندش رو نشناختیم

    و زمانی ایمانمون زیاد خواهد شد که بدونیم آرامش داریم؛ آرامشی قلبی

    زمانی که بدونیم تا وقتی خداهست هیچ شرایط سخت و مشکل بزرگی وجود نداره

    زمانی که در زندگیمون تسلیم امرش باشیم

    زمانی که بدونیم فقط و فقط توسط خودش حمایت و هدایت میشیم به بهترین مسیرها از طریق دستان زیاد و بی اندازه ای که داره

    زمانی که همیشه حالت خوب باشه

    چون نتیجه ی ایمان و تسلیم بودن احساس خوبه و آرامش قلبی

    شجاعته، امیده، ایمانه و تسلیم نشدن دربرابر مشکلات و همینطور در برابر الله یکتا

    خداوند به همه، به یک اندازه نعمت عطا کرده

    هممون به یک اندازه به نعمت هاش دسترسی داریم

    اما پذیرش اونها و دستیابی بهشون بستگی به ظرف وجودی خودمون داره

    بستگی به مهیا بودن جسم و روحمون داره

    ابراهیم اونقدر روی خودش کار کرد که تونست روحش و جسمش رو برای دریافت هدایت های پروردگارش پاک بکنه و آماده ی دریافت نعمات بیشتری بشه

    اونقدر روی خودش خوب کار کرد که خداوند لقب خلیفه الله رو بهش عطانمود

    چون شایستگیِ این رو داشت که پذیرای این لقب الهی باشه

    خدایا شکرت

    قبلن هم این فایل رو گوش داده بودم اما تا قبل از اون هیچوقت نمیدونستم که چرا چنین عیدی رو در تقویم ثبت کردن و هیچوقت هم راجع بهش فکر نکرده بودم!

    اما وقتی این فایل رو شنیدم علاوه بر اینکه متوجه ی مقام الهی و بالای حضرت ابراهیم شدم، به این درک رسیدم که چرا عید قربان رو خیلی جاها جشن میگیرن

    خدایا شکرت که هر روز دارم آگاه تر میشم و برخلاف عموم مردم در مسیری درست و توحیدی حرکت میکنم

    سیدجان از صمیم قلبم تحسینتون میکنم و بهتون تبریک میگم بابت داشتن چنین زندگی ای که سراسرش آگاهی و عشقه و استفاده از قوانین الهی

    بیشتر کسایی که عضو این خانواده بزرگ و صمیمی هستن با شنیدن این چیزها مصمم تر میشن برای اینکه بیشتر روی خودشون کار کنن تا بیشتر از قوانین استفاده کنن و نتیجه بگیرن؛ چون زندگی شما رو که در فایل های مختلف بخصوص سریال زندگی در بهشت میبینیم، میفهمیم که نمودی از استفاده از قوانین بدون تغییر خداونده و همینطور تغییر باورها

    امیدوارم که ماهم روزی مثل شما ابراهیم وار و در پناه خدای مهربونمون، مسیرمون رو کامل کنیم و ظرفمون رو گسترده تر برای دریافت نعمات بیشتر

    عاااشقتووونم♡

    در پناه قدرتمند خودش با آرزوی بهترینها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  6. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2339 روز

    سلام دوستان

    روز سوم از سفرنامه رو دیدم

    آگاهی های عالی به لطف خداوند بهم داده شد ، همچنین تشکر میکنم از استاد عباسمنش عزیز

    چیزی که از فایل این قسمت از سفرنامه برداشت کردم این هست که آغا توحید اصل همه چی هست

    ما ادمها اهداف زیادی داریم و برای رسیدن به اهدافمون دو فاکتور اصلی به نظرم باید در نظر گرفته بشه : اول عدم وابستگی به هدف منظورم این هست که همین الان که داریم برای هدفمون تلاش میکنیم خوشحال باشیم و همه چی رو به اون هدف نبندیم واضح تر بخوام بگم اینکه من همین الان حالم خوبه ، خوشحالم ، و اگر به فلان هدفم هم برسم خوشحال تر میشوم

    دوم اینکه برای رسیدن به هدفم هم هرکاری لازم باشه انجام میدم و براش قربانی میکنم مثل ابراهیم بهای هدفم رو پرداخت میکنم و ایمان دارم همه چی به نفع من خواهد بود چون این قانون جهانه رد خور نداره اصن استثنایی نداره که من نگران باشم ممکنه یک درصد استثنائا بهش نرسم یک درصد هم استثنا نداره من کارم رو درست انجام بدم خدا و قانون کارشون درست درسته ، از سمت سرور خیالم راحته ، فقط باید حواسم به client که خودم هستم باشه ، گیرنده همیشه کارش درسته من فرستنده فقط باید فرکانس درست ارسال کنم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  7. -
    الهام خانم گفته:
    مدت عضویت: 2262 روز

    روز سوم سفرنامه

    سلام خدمت دوستان همسفر و استاد و راهنمای مسیر ابراهیم خلیل الله

    خداراشکر که همسفر در این سفرنامه استاد شدم

    خداراشکر که راهنمای زندگی ما کسی است که ابراهیم گونه رفتار میکند و تمام تلاشش را میکند تا به ما هم همین مسیر پیموده خودش را بشناساند

    هرکداممان که ایمان و اعتماد بیشتری به خداوند داشته باشیم‌ میتوانیم حرف های استاد رو بهتر و بیشتر درک کنیم

    حرف و سخن از اعتماد صد در صد و بی چون چراست

    کار ساده ای نیست اما شدنیست چرا که ابراهیم خلیل الله توانسته

    چرا که استاد هم توانسته در این مسیر موفق باشد و نتایجشان کاملا روشن است

    همیشه خیلی تحسین میکردم استاد رو که حتی برای کوچک ترین مسائل زندگی هدایت میطلبند و به انچه به قلبشان خطور میکند اعتماد کامل دارند

    مثلا اینکه حتی توی رانندگی از خداوند هدایت میطلبند که ایا از این مسیر برم یا از اون یکی

    یا اینکه برای سوختن برگ های درختان (در سریال زندگی در بهشت) تا کجا پیش برم و …

    کاش ما هم درس بگیریم و یاد بگیریم به خدای درونمان اعتماد کنیم

    همه چیز ایمان است همه چیز اعتماد به رب هست

    اگر ایمان و اعتماد به خدا داشته باشیم نمیترسیم چراکه نقطه مقابل ایمان ترسه اگر میترسی از هر مساله ای بدون ایمانت ضعیفه یا نداری

    ابراهیم نترسید که زن و فرزندش رو در بیابان رها کرد این همان ایمانی است که خیلی از ماها نداریم

    حال برای هرکداممان هرلحظه به شکلی در زندگیمان مساله ای رخ میده که باید فقط با ایمانمان حلش کنیم

    باید از استاد بیاموزیم که برای لحظه لحظه زندگی صلاه کنیم و به یاد خدا باشیم و ازش هدایت بخواهیم و هرچه به قلبمان خطور کرد رو انجام بدیم بی چون و چرا

    اگر احساس خوبی بهمون داد بدونیم پیام خداست و اگر احساس خوبی نداد بدانیم نجوای شیطان است در ذهن

    راه اینه فقط باید در عمل تمرین کنیم و خودمونو به چالش بکشیم تا روز به روز عضله ایمانمون رو قویتر کنیم

    به امید قویتر شدن ایمان تک تکمان

    سپاس از استاد عزیز که اینقد قشنگ همه مسائل رو بهمون اموزش میدن

    سپاسگزار خداوندم که به این مسیر فوق العاده لذت بخش هدایت شدم

    اهدانا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  8. -
    علی آرام گفته:
    مدت عضویت: 3907 روز

    خیلی از اوقات وقتی یک سوالی چند روز خیلی شدید توی ذهنمه چند روز بعدش استاد در موردش صحبت میکنه، خواسته من که خواسته خدا هم هست به جهان هستی ارسال میشه و هرچقد خواسته قوی تر باشه و همچنین اقای عباسمنش با راهنمای درونش و خود درونیش و احساساتش و یا در واقع با خدا هماهنگ تر باشه واضح تر اون رو دریافت میکنه و در موردش صحبت میکنه. چون فرکانس هامون به هم نزدیکه سوال ها و پاسخ ها رو از همدیگه دریافت میکنیم. چند روزه که شدیدا درگیر ایمان بودم که یه مدت بعدش فصل پنجم کتابشون منتشر شد و پاسخ های من توش بود و باز هم دوباره چند روز درگیر بودم، فکر میکردم چیکار کنم که خدا از یادم نره، چه قول و قراری باش بزارم که فراموشش نکنم. چند وقته که به دیدگاه جدیدی رسیدم که نمیدونم استاد در محصولات ازش صحبت کرده یانه. ولی این دیدگاه به من الهام شده و میدونم که درسته. من فکر میکنم لازم نیست در مورد صد تا موضوع توی ثروت یا روابط یا هر چیز دیگری روی باور هامون کار کنیم، بنظرم فقط بهتره روی باور به خدا کار کنیم، باور به اینکه خدا قدرت اول و اخره و خواسته ما در واقع خواسته اوست و جهان بیدرنگ به هر خواسته ای پاسخ مثبت میده و از ما حمایت میکنه. فقط بدونین هر خواسته ای تو ذهنمون هست و هر چیزی تو ذهنمون هست بدونیم میشه لازم نیست بریم روی کلی باور کار کنیم فقط کافیه بدونیم هر چیزی شدنیه و هر فکری غیر از این بی ایمانیست. من هر وقت فکر میکنم چیزی نمیشه میگم یعنی میگی خدا نمیتونه؟ یعنی میگی زور خدا نمیرسه یعنی داری میگی خدا ضعیفه؟ و بعد معجزات پیامبران رو مرور میکنم و یادم میاد هر کار غیر ممکنی هم شدنیه چبرسه خواسته های معمولی که معجزه نیستن فقط کافیه نترسیم و به ندای درونمون توجه کنیم و اقدام کنیم. اگر هر فکری توی سرمون اومد و حس خوبی نسبت بهش داشتیم ولی بعدش ترسیدیم که شاید نشه یا چطور ممکنه آخه؟ باید بریم بسمتش و انجام بدیم و هر چیزی غیر از این که میگه نمیشه نشانه بی ایمانیه.برای ایمان کتاب پندار ریچارد باخ هم خیلی ایده بمن داد.

    و یک نکته دیگه، ما از بیرون نگاه میکنیم و میگیم چه کار سختی، ابراهیم تو جایگاهی که بوده از تصمیمش خوشحال بوده و حس خوبی داشته و اگر انجامش نمیداد حالش بد میشد. فقط کافیه به الهامات عمل کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 1940 روز

      سلام علی دادخواه

      کامنتت جز کامنتهایی است که ذخیره کردم و دوباره وچندباره میخونم‌

      درباره اینکه توحید ویگانگی الله راهکار اصلیه واقعا جز این نیست که قادر وتوانا برانجام همه امور جهانه وقتی به روزی دادن به حشرات فکر میکنم این موجود بااین اندازه چقدر میخوره و مثلا اعضای بدنش چقدرکوچیک هستند جز قدرت الله به چیزی نمیشه فکرکرد که خداوند میفرماید آیا خدابرای بنده اش کافی نیست (البته که کافی ست)

      اعتماد به رب که که همان ایمان وتوکل است باید به عمل ختم شود در غیر این صورت میشه سخنرانی که من بارها این مورد را داشتم

      عزیزم مانون ایمانمون را میخوریم

      نکته:هدایت الله مثال جاده ای آسفالت و صاف که باید رانندگی کنیم میمونه فقط باید حواسمون به نشونه ها باشه و بدونیم از خدا. هدایت بطلبیم تا پاسخی بده وقتی سوالی نباشه جوابی وحود نداره

      پس سادگی را میخوام و سوار شدن برشانه های قدرت الهی که تواناست و بدون هیچ انرژی تاکید میکنم به سادگی کارهای مارا انجام میده که البته کارش همینه که مارا هدایت کنه و انجام بده به سادگی

      هدایت ما به عهده خداست و با توجه بیشتر به زیبایی ها هدایت میشیم به آسان شدن برای آسانی ها

      سپاس از الله مهربان از استادم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3352 روز

      سلام

      تشکر

      «وَ لَقَدْ آتَینا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکنّا بِهِ عالِمِینَ؛3

      و در حقیقت، پیش از آن، به ابراهیم(ع) رشد فکری اش را دادیم و ما به شایستگی او دانا بودیم.»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3716 روز

      سلام دوست عزیز باوری که شما ازش یاد میکنید مادر تمام باورهاست شما به درستی این نکته رو متوجه شدید تمامی تلاشها در زمینه اصلاح باورها به همین نکته بر میگرده ولی سیر تکامل حکم میکنه که به تدریج با اصلاح باورهای غلط در مجموع به این نتیجه میرسیم که کسی که باورهای قدرتمندی در زمینه های مختلف داره با ایمان تره. مثلا کسی که برای خودش ارزش قائل میشه خدایی تره کسی که ثروت رو عامل بیرونی نمیدونه و درونی میدونه خدایی تره کسی که باور به فراوانی داره خدایی تره و … از نظر شما سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی آرام گفته:
        مدت عضویت: 3907 روز

        بله آقای صمیمی عزیز همانطور که فرمودید سیر تکامل باید طی بشه تا به ان باور یگانه منتهی بشه و امیدوارم همه ما به سرعت این روند رو طی کنیم و روزی رو میبینم که سکوت حاکم است و تنها چیزی که در فکر ماست خداست…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    عاطفه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم خانوم شایسته نازنین و دوستان عزیزم،

    واااااااای که استاد من عاشق این فایلم عاشقشم ۱۸ دقیقه س ولی یک دنیا حس خوب و آگاهی داره، خدایا شکرت،

    سومین روز سفرنامه، الهی به امید تو،

    اعتماد به رب تنها مالک و فرمانروای کل جهان.

    ایمانی از جنس ابراهیم

    تسلیم بودنی از جنس ابراهیم

    باور ابراهیمی

    توکل ابراهیمی،

    تسلیم بودن به این معنی که رها کنم خودم را خودم را میسپارم به خداوندم من ایمان دارم باور دارم خداوند حمایتم میکنه خداوند کمکم میکنه.

    ابراهیم انسان کاملی هست چون تسلیم محض پروردگار بود…

    خدایا کمکم کن به این مسیر حرکت کنم و تسلیم امر تو باشم.

    تفاوت آدمها توی ترس هاشون هست،

    تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معناست که من ایمان دارم خداوند به من کمک میکند من ایمان دارم شرایط جوری پیش میرود دستان خداوند جوری پیش میرود اتفاقات به شکلی پیش می آید که من تنها نمی مانم بارم روی زمین نمی ماند،کارم حل می شود ایده ای ندارم کسی را ندارم اما خدا را که دارم میروم توی دلش من توکل میکنم به رب العالمین…. ایمان دارم اون کار اون هدف اون خواسته انجام میشود…

    ایمان و تسلیم بودن در برابر خداوند ایمان به این که هدایت می شویم مورد حمایت قرار میگیریم خداوند بی نهایت دست دارد مارا کمک کند…

    من تسلیم خداوندم همیشه احساسم خوبه چون ایمان دارم خداوند هست من را حمایت میکند.

    نشانه ی ایمان نشانه ی تسلیم بودن احساس خوب است.

    وقتی من تسلیم هستم میدانم خداوند هدایتم میکند به مسیر درست خییر من را میخواهد و بدانم که خداوند من را تنها نمی گذارد من حالم خوبه من خوشحالم.

    من احساس خوبی دارم من پشتم گرمه من میروم ناامید نمی شوم خسته نمی شوم ترس ها من را در بر نمیگیرد شجاع میشوم حرکت میکنم خداوند به من برکت میدهد من ایمان دارم کمکم میکند من تسلیم پروردگارم.

    اگر اتفاق به ظاهر بدی بیوفتد ۱۰ سال عزاداری نمیکنم من تسلیم پروردگارم و میگویم حتما برای من خوب است خییری نهفته است…

    پروردگارم هدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای…

    خدای خوبم هدایتم کن قلبم را باورم را ایمانم را…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      احمد سلیمی ترکمانی گفته:
      مدت عضویت: 2293 روز

      سلاااااممم دوست مهربانم

      چقدر عالی تسلیم خدا بودن رو با کلمات بی نظیر به نگارش کشیدین

      من که لذت بردم و بی نهایت تسلیم خدا بودنتونو تحسین کردم

      واقعا ما در مقابل همه چیز عاجز هستیم این خداست که با تسلیم بودنش بهش اجازه میدیم که بهمون قدرت بدهد و ما رو در مسیر درست هدایت کند مسیر کسانی که بهشون نعمت عطا کرده

      من تلاش میکنم که روی خودم و روی ذهنم حساب کنم بلکه تسلیم خدا میشوم و فقط روی خدا حساب میکنم و خواسته و اراده خدارو دنبال میکنم.

      خواسته و اراده خدا همون کار درسته هست که به کمک خدا انجامش میدم

      همون ایمان و عمل صالح که بارها در قران تکرار شده

      خدایا بابت آگاهی ها و بیداری روحانی که در وجودم رقم زدی سپاسگزارم

      و بابت وجود دوستان عزیزم که باعث هوشیاری من میشوند بی نهایت سپاسگزارم

      دوست عزیزم بهترین هارو که با آرزوهای شما یکی هست از خدا براتون خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عاطفه نوری گفته:
        مدت عضویت: 1961 روز

        سلام دوست عزیز،

        خدارو صدهزار مرتبه شکر برای تسلیم بودنتون و اینکه توی این مسیر الهی هستید،

        ان شاءالله که تسلیمی سراسر عشق داشته باشیم به تنها مالک و فرمانروا و تنها قدرت جهان که برگی بدون اذن او بر زمین نمی اُفته،پروردگاری زیبا بخشنده و مهربان.

        که البته تکامل میخواد و کنترل ذهن ولی امکان پذیره بدون شک.

        خدارو صدهزار مرتبه شکررررر.

        سپاسگذارم از دعای زیبای شما،

        در مسیر الهی بدرخشید… الهی آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    به نام رب العالمین

    روز شمار تحول زندگی من

    روز سوم

    اعتماد به رب

    احساس می‌کردم اعتماد وتوکل به رب چنان در وجودم ریشه دوانده که در هر لحظه برای هر موضوع از زندگیم ازش استفاده میکنم اما چه ادعای کاذبی داشتم من ؟!

    مگه این شیطان واین ذهن نجواگر یک لحظه منو بحال خودم رها میکنه ؟!

    البته که نه !

    من در مورد اعتماد به رب در مورد طلاق دخترم از همسرش خیلی عالی روی خودم کار کردم با اموزشهای قرآنی 12 قدم وفایلهای توحیدی دانلودی خیلی ارامش داشتم وبه عنوان یه مادر که دلش خوش بود که تنها دخترش توی زندگیش خوشبخت داره زندگی میکنه ویه دفعه همه چی عوض شد وفهمید این ظاهر قشنگی که از زندگی بچش می‌دیده یه حباب زیبا بوده با درونی ناهماهنگ وناخواسته …

    وقتی دخترم برای طلاق به خونمون برگشت اولش توی شوک بودم چی فکر میکردم چی شد؟

    قبول کنید برای یه مادر که فقط 2سال از ازدواج بچش میگذره وذهنیت مثبتی نسبت به زندگی دخترش داره خیلی پذیرش این جدایی سخته …

    اما من درحال کسب آگاهی‌های 12قدم بودم

    ..

    واین همزمانی برنامه وپلن خداوند بود که دراین شرایط حساس بتونم درست عمل کنم.

    ایات قرآنی درمورد حضرت ابراهیم وفرزندش درمورد حضرت نوح وپسرش درمورد حضرت یعقوب وحضرت یوسف خیلی به من کمک کرد .

    من قانون فرکانس ها رو درک کرده بودم.

    من سیستمی بودن جهان رو درک کرده بودم .

    وباور ساخته بودم همه چیز طبق قوانین خداوند پیش میره ..

    خداوند همونقدر که به من نزدیکه به فرزند من هم نزدیکه.

    قانون هم فرکانسی وهم مداری رو درک کرده بودم

    قانون فراوانی آدم های مناسب در رابطه رو درک کرده بودم.

    قانون توحید واهمیت ندادن به نظرات مردم رو درک کرده بودم.

    قانون رهایی وتوجه به زیباییهای هر لحظه ی زندگی همواره بامن بود.

    قانون اینکه من هیچ تاثیری در زندگی حتی فرزندم چه در جهت خوب وچه بد ندارم رو درک کرده بودم.

    وتمام این ادراکات از دوره ی 12 قدم وفایلهای رایگان توحیدی در من ایجاد شده بود وهمه ی اینها در من باور توکل واعتماد به تنها قدرت؛ رب دو جهان رو ایجاد کرد وقلبم اروم بود .نگران زندگی وآینده ی دخترم نبودم وافسوس زندگی که از اون خارج شده بود رو نمیخوردم.

    اما منی که در مورد دخترم انقده خوب عمل کردم والبته همونطور که گفتم این عمل خوب حاصل کارکردن روی دوره ی 12 قدم بود وهمزمان بودن این دوره با دوسال ترک زندگی دخترم وهمینطور جدایی از همسرش.

    اما دیشب اتفاقی افتاد ومن امروز دوباره به این فایل گوش کردم وفهمیدم از اون لیلای متوکل چقدر فاصله گرفتم .

    موضوع از این قراره:

    من بواسطه مستقل شدن توی کسب وکارم یه کترینگ دارم که بیشتر زمانم رو اونجا سپری میکنم .

    من یک پسر ده ساله بنام اریا دارم.

    عاشق اریا هستم مثل تمام مادرها.

    دیشب وقتی رفتم اتاق اریا دیدم داره چت میکنه .

    وقتی ازش پرسیدم با کی چت میکنی گفت نمیشناسم کیه.

    ازش دوستانه پرسیدم میتونم چت هاتون رو بخونم شاید فهمیدم کیه؟

    اولش ترسید ودست وپاش رو گم کرد .

    بعد گوشیش رو به من داد.

    بعداز خوندن چت ها فهمیدم مخاطبش یک رباطه.

    یعنی یه فرد واقعی نیست.

    بعد ازش پرسیدم چرا داری با کسی که نمیشناسی چت میکنی گفت بخاطر تنهایی.

    گفت حوصلم سر میره وقتی شما نیستی.

    من خیلی بهم ریختم.

    راستش یکم دلم از خودم گرفت .

    گفتم چرا باید انقده خودخواه باشم که بخاطر شغلم که عشقمه بیشتر تایم خودم رو در محل کسب وکارم بگذرونم که فرزندم احساس تنهایی کنه؟!

    امروز ازش خواستم بیاد کترینگ .

    خیلی باهم حرف زدیم.

    حتی خیلی از مسائل بلوغ سنی رو براش توضیح دادم.

    براش شفاف سازی کردم که توی فضای مجازی چطور حریم شخصی خودش رو حفظ کنه.

    باهم غذا خوردیم .

    ورفت که فوتبال بازی کنه.

    ولی من هم چنان یه بهم ریختگی شبیه عذاب وجدان واحساس گناه داشتم در مورد اریا

    چرا باید تنها باشه؟

    چرا نباید بیشتر کنارش باشم؟

    وده ها چرای دیگه…

    واز خدا هدایت خواستم ..

    گفتم خداجون هدایتم کن.

    این حس؛حس خوبی نیست .

    منو هدایت کن.

    رفتم توی سایت دیدم من برای روزشمار روز سوم کامنتی ننوشتم ودوباره این فایل رو گوش کردم.

    بخدا نمیدونم واقعا زبانم قاصره از این همه دقت وبزرگی خداوند پاسخگو

    ..

    این فایل در مورد ابراهیم وپسرش اسماعیله.

    من فهمیدم این احساس گناه از احساس نگرانی برای فرزندم اومده واین احساس نگرانی هم نشات گرفته از عدم اعتماد به رب هست.

    من نگران شدم چون نتونستم ذهنم رو کنترل کنم.

    من نگران شدم چون فکر کردم که من باید مسؤل خوشحال کردن فرزندم باشم .

    من باید مراقب فرزندم باشم .

    من باید دست از علاقم ورشدم بکشم وبشینم کنار فرزندم.

    من باید داعم گوشیه فرزندم رو چک کنم که با کی چت میکنه.

    من همیشه باید نگران فرزندم باشم .یه نگرانیه همیشگی.

    پس این وسط خدا کجاست؟

    پس ابراهیم چرا نگفت من اگه برم دنبال رسالت قلبیم؛ تکلیف زن وبچه چی میشه؟اینا تو یه جای بی اب وغذا چی به سرشون میاد ؟

    ابراهیم پیامبر خدا بوده مجنون که نبوده!

    ابراهیم اعتماد داشته به نیروی هدایتگری که خانوادش رو حفاظت وحمایت میکنه.

    ووقتی که اونها رو با تمام وجود به خدا

    میسپاره ومیره دنبال رسالتش دیگه دل نگران نیست و دیگه احساس گناه نمیکنه ومیره دنبال عشقش چیزی که بخاطرش پا به این جهان مادی گذاشته.

    حالا چرا من نباید مثل ابراهیم فکر کنم.

    چرا قلب من نباید مثل قلب ابراهیم ارامش داشته باشه.

    بچه ی ابراهیم پدر نمیخواست؟

    اینجا اگه من از فضای مجازی برای فرزندم احساس خطر میکنم اونجا خطرهای واقعی وحقیقی میتونست برای اسماعیل خطرناک باشه.

    پس چرا ؟؟؟؟؟

    چقدر این فایل قلبم رو باز کرد.

    لیلا جان فرزندت رو به من بسپار.

    من بهت الهام میکنم که چطور فرزندت خوشحال زندگی کنه.

    من به فرزندت الهام میکنم که چطور از خودش مراقبت کنه در تنهایی.

    همونطور که امروز الهام کردم اومد کترینگ کلی باهات حرف زد واز تو راهنمایی گرفت .

    فقط تو لیلای من با تمام وجودت وبا عشق وبدون نگرانی برای فرزندت در کار مورد علاقت حضور داشته باش واین موضوع رو بسپار به من ومن بهترین هدایت کننده وقادرترین حمایت وحفاظت کننده هستم.

    واین باور رو با هزاران الگو میتونم به ذهنم نشون بدم که چه بسا بچه هایی که مادران خانه دار دارند که هر لحظه کنار بچشونن ولی بچه ها دچار افسردگی وهزاران مشکل شدند وچه فرزندانی که بدون حضور پدرومادر آنقدر موفق وخوشحال زندگی می‌کنند که آدم لذت میبره

    پس حضور فیزیکی من کنار فرزندم لازمه ی حال خوش واحساس خوب فرزندم یا امنیت اون در برابر خطرات احتمالی نیست وخیلی هم موثر نیست یعنی اگه بخوام واقعا توحیدی فکر کنم اصلا موثر نیست.

    وحتی من مثال روشن وزنده هم در زندگی بهترین الگو ی خودم استاد عزیزم هم دارم که با وجود تاثیر استاد در زندگی هزاران نوجوان وجوان در سراسر دنیا وقتی فرزندشون در مدارو فرکانس استاد نبودند استاد چگونه تسلیم قانون خداوند شدند ودر ارامش وخوشبختی به زندگی خودشون ادامه دادند. مثال نوح پیامبر وپسرش

    پس من چرا باید خودمو مسول شادی وامنیت پسرم بدونم .

    این پسر من هم خدا داره .

    این پسر من هم باید آزمون وخطاهاشو کنه تا رشد کنه.

    والبته که خداوند خودش هر لحظه در حال هدایت وحمایت بندگانش هست.

    خیلی قلبم باز شده.

    خیلی خدارو شکر گزارم برای هدایت های به موقع.

    برای یادآوری اینکه من باید هر لحظه روی خودم کار کنم شکرگزارم.

    برای وجود نازنین بهترین استاد جهان در زندگیم شکرگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2864 روز

      لیلای عزیزم

      لیلای نازنینم

      ازت بی نهایت ممنون و سپاسگزارم که نوشتی

      هدایت خدا از کلام تو بر من جاری شد،

      امروز من داشتم جلسه 1 دوره احساس لیاقت رو مرور میکردم و رسیدم به اون مثال استاد که درباره مقایسه فرزندان توسط پدر و مادر با فرزندان دیگه هست و اینکه احساس بی کفایتی و بی ارزشی به پدر و مادر دست میده وقتی تو فاز مقایسه فرزندشون با بقیه بچه ها میوفتن، و من دوباره خیلی به خودم فکر کردم و دیدم که هنوز چقدر احساس گناه و عذاب وجدان دارم در مورد مادری کردن خودم نسبت به دخترم، و علت اصلی احساس گناه من اینه که نتونم دخترم رو باعزت نفس و اعتماد به نفس بار بیارم، چیزی که خودم به خاطرش خیلی چک‌ و لگد دنیا رو خوردم، و این یک نگرانی و دغدغه همیشگی هست برام، و شروع کردم نوشتن و با خدای خودم حرف زدن که خدایا من یادمه تو اوج کرونا من دخترم رو میذاشتم مهد و همه چشماشون چهارتا شده بود که چرا بچت رو می‌ذاری مهد درحالیکه مرخصی بدون حقوق گرفتی و خونه هستی، اما من چون زمان لازم داشتم تا تمرکزی روی خودم کار کنم اونو گذاشتم مهد در حالیکه وقتی میخواستم این کار رو بکنم فقط سپردمش به خدا، یادمه یه بار رفتم دنبال دخترم مهد و اسنپ گرفتم که برگردم خونه راننده اسنپ دوبار ازم پرسید که چطور تو این شرایط بچت رو می‌ذاری مهد، البته اون بنده خدا واقعا براش سوال بود چون خودش گفت بچه کوچیک داشت و اصلا قصد سرزنش نداشت، و من تو دلم گفتم من سپردمش به خدا و اون محافظش هست ولی درنهایت وقتی سوالش رو دوباره تکرار کرد بهش گفتم آدم بعضی وقتا مجبوره این کار رو بکنه،

      من وقتی تابستون مدرسه دختر 7 ساله ام تموم شده بود و من مجبور بودم سرکار برم درحالیکه نمی‌دونستم دخترم رو کجا بزارم یادمه به خودم گفتم خدا فقط یه هدف داشت از اینکه تو رو مادر کرد و هدفش این بود که تو عشق مادری و لذت مادر شدن و اون احساس عشق به فرزند رو تجربه کنی و از این احساس سرشار بشی و لذت ببری، خدا فقط تو رو مادر کرد تا لذت ببری از دیدن لحظه به لحظه بزرگ شدن دخترت و اون احساسی که قلبت رو سرشار می‌کنه از حس سپاسگزاری، خدا اصلا قصدش این نیست که تو دائم نگران باشی و زجر بکشی، پس تصمیم گرفتم دخترم رو کاملا بسپارم به خدا و تو خونه تنهاش گذاشتم روزها و روزها، ولی آرام بودم چون به بهترین محافظ سپرده بودمش، همه اینها رو با خودم مرور کردم و گفتم همون خدا دخترت رو هدایت می‌کنه تا عزت نفس و احساس لیاقتش نهادینه بشه و پرورش پیدا کنه، همون خدا تو رو هدایت می‌کنه تا اونو توی این مسیر همراهی کنی، و سعی کردم خودم رو آروم کنم و این کامنت زیبای تو تاییدی بود بر جریان هدایت امروزم،

      ازت بینهایت ممنون و سپاسگزارم که مینویسی، لیلا عزیزم شخصیتت رو تحسین میکنم و کامنتهات رو دنبال میکنم و همیشه ازشون یاد میگریم، امیدوارم هممون تو این مسیر توحیدی ثابت قدم باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: