این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت بابت این سخنان استاد عزیز که جوری از تح قلبش میگه که واقعا به دل میشینه و این نشون میده که خوده استاد به تمام حرف هایی که میزنه باور داره و به تک تک ش رسیده.
خدایا شکرت که این سفرنامه رو تو مسیر من قرار دادی تا از این سایت و استاد عالی و این خانواده ی بزرگ عباس منش فاصله نگیرم و هرروز تو این سایت باشم و از این انرژی مثبتی که تو این سایت هست استفاده کنم و روزم رو و زندگیم رو بسازم.
خدایا شکرت بابت این احساس عالی که دارم و خوشحالم که تا اینجا و تا روز سوم این روز شمار ادامه دادم و از این مسیر لذت میبرم.
خدایا کمکمون کن تا ما هم مثل حضرت ابراهیم تسلیم تو باشیم و فقط و فقط از تو یاری بخواهیم و تنها تورا بپرستیم.
خدایا بابت همه ی نعمت هایی که من دادی ازت بی نهایت سپاسگزارم.
اگرچ الان عیدقربان نیس ولی منم به نوبه ی خودم تبریک میگم .
برام خیلی جالبه یه آدمی که انقدبه ثروت وخوشبختی رسیده ،چطورانقد،مقیدبه درسهای قرآنیه .
این فقط یه احساس بود،خاستم بیانش کنم .☝
طبیعتاحرفهای چنین استادی که همه جوره به کمالات رسیده باشه ،بیشتربه دل میشینه وافرادبیشتری راجذب میکنه .
سپاس ازوجودش.
استاددرموردتسلیم صحبت کردن .
من هدف سال ۱۴۰۱،رااین قراردادم که دربرابرهرآنچه اتفاقی که توزندگیم میفته ،مقاومت نکنم وچ خوب چ ناخوشایند،سعی کنم بپذیرمش .
والان ۵ماهه که گذشته وخوشحالم بابت اینکه دنباله روهدفم ،تونستم باخیلی ازاتفاقات کناربیام وهمراه بشم بااونهاوتنهاجایی که کاری بایدانجام بدم ،انجام دادم .
وتونستم تاحدودی روی ،اعضای خانوادم ،هم تاثیرمثبتی داشته باشم ینی هروقت اونهاهم بااتفاقی روبه رومیشن که به خاطرش مقاومت دارن ویاحالشون به خاطرش خراب میشه یاناامیدمیشن یاترس ورشون میاره ،باصحبت کردن وتکرارحرفهای شما که الان کاری ازدستمون برنمیادوبایدتسلیم باشیم وباهدایت خداپیش بریم .آرومشون میکنم .
درواقع هرجااحساس کنم شرک سراغم میادیاسراغشون میادهم به خودم هم به اونها،یادآوری میکنم ومیگم بایدامیدبه خداداشته باشیم حتی اگه اون چیزی که مامیخایم ،نشه .
همسرم که تاحالاازاین دلداریهاوازاین جورامیدواریهاازمن نشنیده بود،خیلی زودقبول میکنه وازم تشکرمیکنه که میتونم درکش کنم .آخه بیشتروقتهاتوچنین مواقع ،به همسرم سرکوفت میزدم وجوری وانمودمیکردم که عرزه کاری رانداره .
ولی چون باورهاموعوض کردم ،وخودموسپردم به خدا،دیگه جنگی باچیزی ندارم .خیلی خیلی صبورترازقبل شدم .شایدلحظه ای حالم خراب شه ولی زودبه حالت درست برمی گردم .
چون ایمان پیداکردم به این باورکه احساس بد،اتفاق بدتری رابوجودمیاره ومن اینونمیخام .
پسرم ودخترم چون تقریباتوسن بلوغ هستن یه کم قانع کردنشون وتوضیح دادن بهشون ،سختره .
بخصوص پسرم که توسنی هس که هدفگذاری کرده وخیلی موانع سرراهش قرارمی گیره .من به عنوان مادر،انصافاتوهرموضوع وداستانی ،ریلکس وخونسردم اصلاهم به قضاوت اطرافیان اهمیتی نمیدم وواقعاپسرموسپردم به خدا.
وازاونجایی که ایمان دارم خدابرای پسرم بهترینهارارقم میزنه ،هیچ استرس ونگرانی ای ندارم .
چون ازفایلهای استادلذت میبره وقبولش داره ،خیلی وقتهابه وقت وبه موقعش ،ینی درزمان مناسب باتوجه به شناختی که ازپسرم دارم ،میرم وازقوانین وباورهاصحبت میکنم وبهش یادآوری میکنم که شرک نورزه وامیدش فقط به خداباشه وکم نیاره .
برای یه جوان پذیرش این مطالب اونم توشرایط بحرانی ،سخته ولی چون پسرم عاقله ،شایدتواون لحظه درک نکنه ولی چندساعت بعدباحال خوب ،حرفامومیپذیره ورفتارش راتغییرمیده .الان دوساله که برای رسیدن به هدفش داره تلاش جدی ای میکنه .اماهنوزموفق نشده .
تسلیم بودن وپیش رفتن باهدایت خداوندراخیلی بهشون آموزش میدم .
من اگه به بچه هام چیزی هم یادندم ،فکرمیکنم اوناباتوجه به مسائل زندگی که خیلی وقتا،توزندگیمون پیش میومدوهمیشه من جنجال به پامیکردم وترس واضطراب رادرمن میدیدن ،ولی حالانمی بینن.،فکرکنم بتونم تاثیرخوبی تووجوداونهاهم ،بوجودبیارم .
مابزرگترهاباعملکردهامون چ مثبت چ منفی ،خیلی توروحیات فرزندانمون تاثیرخوب ویابدرامیزاریم .
پس همیشه اول خودمون درست عمل کنیم بعدامیدوارباشیم اطرافیانمون هم ازماالگوبرداری کنن .
ازقدرت ومهربانی خداخیلی به بچه هام میگم .
میدونم اگه جایی هم ازکوره درمیرن فقط به اقتضای سنشونه.
شایدمذهبی نباشیم ولی اعتمادبه خداوباوربه خدا،وتسلیم شدن دربرابرخداراخانوادگی خیلی تمرین میکنیم تاراه مستقیم وراه درست راپیداکنیم وازاین طریق هرکدوم به تمام خواسته هایی که داشتیم ،برسیم .
الان توخانواده ی من،باهراتفاق ناجالب هم ،هیچ تشنجی به پانمیشه .خداروشکربلدیم همدیگروآروم کنیم وتوچنین مواقعی همگی پشت همیم .
همه ی این آرامشی راکه بدست اووردیم ،ازداشتن استادی مثل عباس منشه ،عزیزه.
استادخیلی دوستتون دارم وخوشحالم قبل ازبلوغ بچه هام ،شماواردزندگیمون شدید.چون خیلی کمک حالم هستیدتوهمه ی مواردزندگی .
خداروشکرتوهمه ی زمینه ها،هم تبحرداریدوتجربه هاوقانون وقواعدهاتون ،هم خیلی بکارم میاد.درواقع به کارهمه ی اعضای خانودم میاد.
سلام سلام خداجونم ای کسی که همیشه حامی ام بودی سلام خدا جون میدونم دوستم داری و وقتی که این حس تو رو نسبت به خودم احساس میکنم هیچی جلو دارم نیست …. احساس میکنم خوشبخت ترینم
ای کسی که خالق ابراهیمی ای کسی که ابراهیم رو نمونه ای افریدی که عباس منش ها درس بگیرن و اینچین احساس خوشبختی کنن سپاس گذارم
خداجون من بعد از چهار سال زندگی فلاکت بار با عباس منش اشنام کردی نمیدونم کارم هر روز شده گریه از سر ذوق خدا جون بابای از ت ممنونم نمیدونم چطور شکرت کنم ….ای کسی که اینقدر بی نیازی که حتی به شکر گذاری من نیازی نداری و این شکر گذاری من فقط برای حاله خودم هست واقعا دوستی با خدا و کار برای خدا یه معامله اس که هر دو طرف سودش مال بنده اس اینجاس که ادم میمونه از شرمندگی به پرودگار عالم هستی
خدایا شکر برای نعمتی که نصیبم کردی بچه ها دوستان واقعا خوشحالم که کنارتون هستم
خداوند را شاکرم که فایل روز سوم را هم شنیدم و چقدر زیبا استاد حضرت ابراهیم و ایمان این نبی گرانقدر را به تصویر کشید و چه درس بزرگی از این فایل گرفتم که با توکل و ایمان به الله یکتا بتوانم تو دل ترسام برم برای زندگیم گام بردارم بدون اینکه ترسی داشته باشم و توکل به الله چه آرامشی داره خدایا مرا هدایت کن که تسلیم امر درگاهت باشم و ایمان داشته باشم که کمکم میکنی حضرت ابراهیم خلیلی الله را الگو قرار دهم که نمونه یکتا پرستی است خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر قرار گرفتم که جز آرامش نداره.
این فایل نشانه امروزم بود که با شنیدنش یاد متنی از دکتر شریعتی افتادم در توصیف ابراهیم به نام ابراهیم در کشاکش یک انتخاب؛ یه قسمتهاییش رو میزارم اینجا بلکه به ابراهیمی بودن همه امون کمک کنه
پس از رَمی آخرین بت بیدرنگ قربانی کن…! و اکنون در منییی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای، اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانهات؟باغت؟اتومبیلت؟ معشوقت؟خانوادهات؟ علمت؟ درجهات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبائیات…؟ من چه میدانم؟ این را تو خود میدانی، تو خود آن را، او را- هر چه هست و هر که هست – باید به منی آوری و برای قربانی،انتخاب کنی.
من فقط میتوانم نشانیهایش را به تو بدهم: آنچه تو را، در راه ایمان، ضعیف میکند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن میخواند، آنچه تو را، در راه مسئولیت به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگهداشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا پیام را بشنوی،تا حقیقت را اعتراف کنی،آنچه تو را به فرار میخواند، آنچه تو را به توجیه و تأویلهای مصلحت جویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند ابراهیمییی و ضعف اسماعیلیات، تو را بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل تو است، اسماعیلتو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، !یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک نقطه ضعف!
اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافههای ستارهپرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بتپرست و بل، بتتراش! و در خانهاش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه مسئولیت روشنگری و آزادی، در عصر ظلمت وبا قوم خو کرده با ظلم، پیر شده است. و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک بشر مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش،یک بنده خدا. دوست دارد پسری داشته باشد اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را میخورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش، که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت میآورد و از کنیز سارا – زنی سیاهپوست که حتی ازبیفخری…حسد هوو را نیز بر نمیانگیزد به او یک فرزند میبخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.
برای ابراهیم اسماعیل بود، اسماعیل تو، شاید خودت باشی، شاید خانوادهای باشد، یا شغلت، ثروتت، حیثیتت…چه میدانم؟ برای ابراهیم، پسرش بود، آن هم چنان پسری، برای چنان پدری اکنون، در برابر چشمان پدر-چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق میزند- میروید و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، میبالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته حیاتش، چشم به تنها نونهال خرم و جوانش دوخته است، گویی روییدن او را، میبیند و نوازش عشق را. و گرمای امید را در عمق جانش حس میکند در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، اینروزها، روزهای پایان زندگی،- که به گفته ژید، هر لحظهاش را باید به لذت نوشید- با لذت داشتن اسماعیل میگذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر،انتظارش را نداشته است!
اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم! “ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکش” مگر میتوان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟ اگر میبودیم و میدیدیم، احساس نمیکردیم، اندازه درد در خیال نمیگنجد! ابراهیم، بنده خاضع خدا و انسان عاصی تاریخ بشر، برای نخستی نبار در عمر طولانیاش، از وحشت میلرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب میشود، بتشکن عظیم تاریخ، درهم میشکند. از تصور پیام، وحشت میکند، اما، فرمان فرمان خداوند است.
جنگ! بزرگترین جنگ، جنگ در خویش، جهاد اکبر. فاتح عظیمترین نبرد تاریخ، اکنون مغلوب، ضعیف، ترسیده، آشفته و بیچاره. جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم! دشواری انتخاب!
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟ خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهائی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ماندن را یا رفتن را؟خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری را یا پیامبری را؟ پیوند …را یا پیام را؟ و بالاخره، اسماعیلت را یا خدایت را؟
رسیدم به الگو و استوره توحید پدر انبیاء ابراهیم خلیل الله که بارها خدا به مسیح موسی و محمد گفته پیرو آیین ابراهیم باشید که موحد بود و مشرک نبود و تمام آزمایشات ما سربلند بیرون آمد.
+ چند سوال : هدف زندگیت چیست ؟ برای خودته یا بیرون از خودت ؟ مثل خانواده ، بچه ها ، یا رشد خودت
چقدر توانایی رها کردن داری ؟
+ بهترین حمایتی که می توانیم از بچه هایمان داشته باشیم اینکه حمایت نکنیم
سلام به خدای مهربانم و همه کسانی که دراین مسیر زیبان
مگه میشه ادم اینقدر رها باشه و خودشو تمام و کمال بسپاره به خدا؟؟
من تازه دارم قران رو میخونم و چیزی متوجه نمیشم دقیقا دیروز همون ایه های سوره نسا رو میخوندم که استاد معانی و درکهاشونو بیان کردن اینقدر زیبا استاد بیان کردن ایاتو که من شرمنده شدم از اینکه اینهمه معنا داشتن و متوجهش نشدم
من فکرمیکردم شرک یعنی کسی رو غیرخداشریک قراردادن
و اعتماد
اعتماد به رب
چرا تا حالا به خدام اعتماد نکردم روی همه حساب باز کردم جز اونی که تواناتره و همه چیز بدست اون انجام میشه
این فایل و نظرات دوستان و استاد که اینقد با اطمینان و ایمان کامل حرف میزنن و نتایجشون گویای همه چیز باعث میشه که وقت بیشتر بزارم که خدامو عالیتر و زیباتر بشناسم بفهممش و لذت ببرم از هر لحظه ای که در حال شناختنم
خداروشکر که این فایلو گوش کردم تا هدایت شم به مسیر درست و زیبا
خداروشکر بابت دیدگاهها و نظرات و دستاوردهای دوستانی که میخونم و لذت میبرم و تحسینشون میکنم که اینقد با پروردگارشون رابطه صمیمانه دارن و خودشونو میشناسن
انقد خودمو مسئوله زندگیه خانوادم نمیدونستم،انقد تو ذهنم نگران نبودم.همه چیزو و همه کس ک برام اهمیت دارند رو به خدا میسپردم،من مسئوله زندگیه هیج کس جز خودم نیستم و نمیتونم زندگیه هیج کس جز خودموتغییر بدم.اگ کسی با تو هم مسیر نیست بهش سلام بده و بزار مسیر خودشو بره.
چقد سخته برام اینکار،چقد میخام همه رو به هر مسیری ک وارد میشم وارد کنم،چقد کفر میورزم به خدا ک بهش اعتماد نمیکنم،خدای عزیزم روز به روز ایمان من رو نسبت به خودت بیشترو بیشتر کن،دوست دارم،ببخشید
واقعا حرفاتون عالی بود وماهایی ک ایمانمون انقد ضعیفه باید هزار بار این فایله پر ارزشو گوش کنیم،،مشکل اصلی جامعه ما بی ایمانیه بی ایمانیم از شرک ب وجود میاد
خدارو قسم میدم ب عظمتش مارو تو این راه ثابت قدم نگهداره و در هر مکان و در هر لحظه هدایت گر ما باشه،،و کمکمون کنه ک ایمانمون قوی بشه
به نام خدا
روز شمار سومین روز تحول زندگی من.
خدایا شکرت بابت این سخنان استاد عزیز که جوری از تح قلبش میگه که واقعا به دل میشینه و این نشون میده که خوده استاد به تمام حرف هایی که میزنه باور داره و به تک تک ش رسیده.
خدایا شکرت که این سفرنامه رو تو مسیر من قرار دادی تا از این سایت و استاد عالی و این خانواده ی بزرگ عباس منش فاصله نگیرم و هرروز تو این سایت باشم و از این انرژی مثبتی که تو این سایت هست استفاده کنم و روزم رو و زندگیم رو بسازم.
خدایا شکرت بابت این احساس عالی که دارم و خوشحالم که تا اینجا و تا روز سوم این روز شمار ادامه دادم و از این مسیر لذت میبرم.
خدایا کمکمون کن تا ما هم مثل حضرت ابراهیم تسلیم تو باشیم و فقط و فقط از تو یاری بخواهیم و تنها تورا بپرستیم.
خدایا بابت همه ی نعمت هایی که من دادی ازت بی نهایت سپاسگزارم.
سلام و ادب بر استادِعشق
سلام بر بانویِ شایسته
و سلام بر همفرکانسی های عزیزم
درود استادِجان ، من هم هرزمان قرآن میخوندم درعجب بودم که چقدر خداوند از ابراهیم تعریف میکنه!!
آیه هایی که درمورد این شخصیتِ دوست داشتنی خدا بود رو پیدا میکردم
خیییلی افتخاربزرگیه کسی دوست خدا باشه!
و شما چه زیبا در اینمورد صحبت کردین ، من بعد بیشتر توجه میکنم به این مورد. بسیار لذت بردم و سپاسگزارم.🙏🏻
خدایا بمن الهام کن (قاطعانه) کار شایسته ای را که بپسندی انجام دهم و به رحمتت مرا در زمره بندگان شایسته ات درآور . آمین🤲🌹
خدارو هزاران بار شکر از بودن در این لحظه، دراین سایت در کنار استادِجان و بانویِ شایسته و عزیزان همفرکانسی🌹
آرزوی بهترینِ بهترینها برای شما و خانواده استاد عباس منش.
به نام خدای ابراهیم .
سلام به استادعزیزوبااحساسم.
اگرچ الان عیدقربان نیس ولی منم به نوبه ی خودم تبریک میگم .
برام خیلی جالبه یه آدمی که انقدبه ثروت وخوشبختی رسیده ،چطورانقد،مقیدبه درسهای قرآنیه .
این فقط یه احساس بود،خاستم بیانش کنم .☝
طبیعتاحرفهای چنین استادی که همه جوره به کمالات رسیده باشه ،بیشتربه دل میشینه وافرادبیشتری راجذب میکنه .
سپاس ازوجودش.
استاددرموردتسلیم صحبت کردن .
من هدف سال ۱۴۰۱،رااین قراردادم که دربرابرهرآنچه اتفاقی که توزندگیم میفته ،مقاومت نکنم وچ خوب چ ناخوشایند،سعی کنم بپذیرمش .
والان ۵ماهه که گذشته وخوشحالم بابت اینکه دنباله روهدفم ،تونستم باخیلی ازاتفاقات کناربیام وهمراه بشم بااونهاوتنهاجایی که کاری بایدانجام بدم ،انجام دادم .
وتونستم تاحدودی روی ،اعضای خانوادم ،هم تاثیرمثبتی داشته باشم ینی هروقت اونهاهم بااتفاقی روبه رومیشن که به خاطرش مقاومت دارن ویاحالشون به خاطرش خراب میشه یاناامیدمیشن یاترس ورشون میاره ،باصحبت کردن وتکرارحرفهای شما که الان کاری ازدستمون برنمیادوبایدتسلیم باشیم وباهدایت خداپیش بریم .آرومشون میکنم .
درواقع هرجااحساس کنم شرک سراغم میادیاسراغشون میادهم به خودم هم به اونها،یادآوری میکنم ومیگم بایدامیدبه خداداشته باشیم حتی اگه اون چیزی که مامیخایم ،نشه .
همسرم که تاحالاازاین دلداریهاوازاین جورامیدواریهاازمن نشنیده بود،خیلی زودقبول میکنه وازم تشکرمیکنه که میتونم درکش کنم .آخه بیشتروقتهاتوچنین مواقع ،به همسرم سرکوفت میزدم وجوری وانمودمیکردم که عرزه کاری رانداره .
ولی چون باورهاموعوض کردم ،وخودموسپردم به خدا،دیگه جنگی باچیزی ندارم .خیلی خیلی صبورترازقبل شدم .شایدلحظه ای حالم خراب شه ولی زودبه حالت درست برمی گردم .
چون ایمان پیداکردم به این باورکه احساس بد،اتفاق بدتری رابوجودمیاره ومن اینونمیخام .
پسرم ودخترم چون تقریباتوسن بلوغ هستن یه کم قانع کردنشون وتوضیح دادن بهشون ،سختره .
بخصوص پسرم که توسنی هس که هدفگذاری کرده وخیلی موانع سرراهش قرارمی گیره .من به عنوان مادر،انصافاتوهرموضوع وداستانی ،ریلکس وخونسردم اصلاهم به قضاوت اطرافیان اهمیتی نمیدم وواقعاپسرموسپردم به خدا.
وازاونجایی که ایمان دارم خدابرای پسرم بهترینهارارقم میزنه ،هیچ استرس ونگرانی ای ندارم .
چون ازفایلهای استادلذت میبره وقبولش داره ،خیلی وقتهابه وقت وبه موقعش ،ینی درزمان مناسب باتوجه به شناختی که ازپسرم دارم ،میرم وازقوانین وباورهاصحبت میکنم وبهش یادآوری میکنم که شرک نورزه وامیدش فقط به خداباشه وکم نیاره .
برای یه جوان پذیرش این مطالب اونم توشرایط بحرانی ،سخته ولی چون پسرم عاقله ،شایدتواون لحظه درک نکنه ولی چندساعت بعدباحال خوب ،حرفامومیپذیره ورفتارش راتغییرمیده .الان دوساله که برای رسیدن به هدفش داره تلاش جدی ای میکنه .اماهنوزموفق نشده .
تسلیم بودن وپیش رفتن باهدایت خداوندراخیلی بهشون آموزش میدم .
راسش بااین باورخیلی حال میکنم .هم ترسام ازبین میرن ،هم خونسرد،وریلکس شدم ،هم ایمانم به خداقویترشده ،هم کاراضافی نمیکنم ،هم خودموتوحال واحساس بدنگه نمیدارم .
من اگه به بچه هام چیزی هم یادندم ،فکرمیکنم اوناباتوجه به مسائل زندگی که خیلی وقتا،توزندگیمون پیش میومدوهمیشه من جنجال به پامیکردم وترس واضطراب رادرمن میدیدن ،ولی حالانمی بینن.،فکرکنم بتونم تاثیرخوبی تووجوداونهاهم ،بوجودبیارم .
مابزرگترهاباعملکردهامون چ مثبت چ منفی ،خیلی توروحیات فرزندانمون تاثیرخوب ویابدرامیزاریم .
پس همیشه اول خودمون درست عمل کنیم بعدامیدوارباشیم اطرافیانمون هم ازماالگوبرداری کنن .
ازقدرت ومهربانی خداخیلی به بچه هام میگم .
میدونم اگه جایی هم ازکوره درمیرن فقط به اقتضای سنشونه.
شایدمذهبی نباشیم ولی اعتمادبه خداوباوربه خدا،وتسلیم شدن دربرابرخداراخانوادگی خیلی تمرین میکنیم تاراه مستقیم وراه درست راپیداکنیم وازاین طریق هرکدوم به تمام خواسته هایی که داشتیم ،برسیم .
الان توخانواده ی من،باهراتفاق ناجالب هم ،هیچ تشنجی به پانمیشه .خداروشکربلدیم همدیگروآروم کنیم وتوچنین مواقعی همگی پشت همیم .
همه ی این آرامشی راکه بدست اووردیم ،ازداشتن استادی مثل عباس منشه ،عزیزه.
استادخیلی دوستتون دارم وخوشحالم قبل ازبلوغ بچه هام ،شماواردزندگیمون شدید.چون خیلی کمک حالم هستیدتوهمه ی مواردزندگی .
خداروشکرتوهمه ی زمینه ها،هم تبحرداریدوتجربه هاوقانون وقواعدهاتون ،هم خیلی بکارم میاد.درواقع به کارهمه ی اعضای خانودم میاد.
اکثرمشکلاتمون باتغییرباورهامون ،ویادگیری قوانین جهان هستی ،ازبین رفتن وانشاله ازبین میرن .
سپاس سپاس سپاس
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام سلام خداجونم ای کسی که همیشه حامی ام بودی سلام خدا جون میدونم دوستم داری و وقتی که این حس تو رو نسبت به خودم احساس میکنم هیچی جلو دارم نیست …. احساس میکنم خوشبخت ترینم
ای کسی که خالق ابراهیمی ای کسی که ابراهیم رو نمونه ای افریدی که عباس منش ها درس بگیرن و اینچین احساس خوشبختی کنن سپاس گذارم
خداجون من بعد از چهار سال زندگی فلاکت بار با عباس منش اشنام کردی نمیدونم کارم هر روز شده گریه از سر ذوق خدا جون بابای از ت ممنونم نمیدونم چطور شکرت کنم ….ای کسی که اینقدر بی نیازی که حتی به شکر گذاری من نیازی نداری و این شکر گذاری من فقط برای حاله خودم هست واقعا دوستی با خدا و کار برای خدا یه معامله اس که هر دو طرف سودش مال بنده اس اینجاس که ادم میمونه از شرمندگی به پرودگار عالم هستی
خدایا شکر برای نعمتی که نصیبم کردی بچه ها دوستان واقعا خوشحالم که کنارتون هستم
مث بچه ها همش کارم شده گریه از سر ذوق …
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان
خداوند را شاکرم که فایل روز سوم را هم شنیدم و چقدر زیبا استاد حضرت ابراهیم و ایمان این نبی گرانقدر را به تصویر کشید و چه درس بزرگی از این فایل گرفتم که با توکل و ایمان به الله یکتا بتوانم تو دل ترسام برم برای زندگیم گام بردارم بدون اینکه ترسی داشته باشم و توکل به الله چه آرامشی داره خدایا مرا هدایت کن که تسلیم امر درگاهت باشم و ایمان داشته باشم که کمکم میکنی حضرت ابراهیم خلیلی الله را الگو قرار دهم که نمونه یکتا پرستی است خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر قرار گرفتم که جز آرامش نداره.
سپاس از استاد عزیزم
سلام
این فایل نشانه امروزم بود که با شنیدنش یاد متنی از دکتر شریعتی افتادم در توصیف ابراهیم به نام ابراهیم در کشاکش یک انتخاب؛ یه قسمتهاییش رو میزارم اینجا بلکه به ابراهیمی بودن همه امون کمک کنه
پس از رَمی آخرین بت بیدرنگ قربانی کن…! و اکنون در منییی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آوردهای، اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانهات؟باغت؟اتومبیلت؟ معشوقت؟خانوادهات؟ علمت؟ درجهات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبائیات…؟ من چه میدانم؟ این را تو خود میدانی، تو خود آن را، او را- هر چه هست و هر که هست – باید به منی آوری و برای قربانی،انتخاب کنی.
من فقط میتوانم نشانیهایش را به تو بدهم: آنچه تو را، در راه ایمان، ضعیف میکند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن میخواند، آنچه تو را، در راه مسئولیت به تردید میافکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگهداشته است، آنچه دلبستگیاش نمیگذارد تا پیام را بشنوی،تا حقیقت را اعتراف کنی،آنچه تو را به فرار میخواند، آنچه تو را به توجیه و تأویلهای مصلحت جویانه میکشاند، و عشق به او، کور و کرت میکند ابراهیمییی و ضعف اسماعیلیات، تو را بازیچه ابلیس میسازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگیات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش، از بلندی فرود میآیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیموارت را از دست میدهی، او اسماعیل تو است، اسماعیلتو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، !یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک نقطه ضعف!
اما اسماعیل ابراهیم، پسرش بود سالخورده مردی در پایان عمر، پس از یک قرن زندگی پر کشاکش و پر از حرکت، همه آوارگی و جنگ و جهاد و تلاش و درگیری با جهل قوم و جور نمرود و تعصب متولیان بت پرستی و خرافههای ستارهپرستی و شکنجه زندگی. جوانی آزاده و روشن و عصیانی در خانه پدری متعصب و بتپرست و بل، بتتراش! و در خانهاش زنی نازا، متعصب، اشرافی: سارا و اکنون، در زیر بار سنگین رسالت توحید، در نظام جور و جهل شرک، و تحمل یک قرن شکنجه مسئولیت روشنگری و آزادی، در عصر ظلمت وبا قوم خو کرده با ظلم، پیر شده است. و تنها، و در اوج قله بلند نبوت، باز یک بشر مانده است و در پایان رسالت عظیم خداییاش،یک بنده خدا. دوست دارد پسری داشته باشد اما زنش نازا است و خودش، پیری از صد گذشته، آرزومندی که دیگر امیدوار نیست، حسرت و یأس جانش را میخورد، خدا، بر پیری و ناامیدی و تنهایی و رنج این رسول امین و بنده وفادارش، که عمر را همه در کار او به پایان آورده است، رحمت میآورد و از کنیز سارا – زنی سیاهپوست که حتی ازبیفخری…حسد هوو را نیز بر نمیانگیزد به او یک فرزند میبخشد، آن هم یک پسر! اسماعیل، اسماعیل، برای ابراهیم، تنها یک پسر، برای پدر، نبود، پایان یک عمر انتظار بود، پاداش یک قرن رنج، ثمره یک زندگی پرماجرا، تنها پسر جوان یک پدر پیر، و نویدی عزیز، پس از نومیدی تلخ.
برای ابراهیم اسماعیل بود، اسماعیل تو، شاید خودت باشی، شاید خانوادهای باشد، یا شغلت، ثروتت، حیثیتت…چه میدانم؟ برای ابراهیم، پسرش بود، آن هم چنان پسری، برای چنان پدری اکنون، در برابر چشمان پدر-چشمانی که در زیر ابروان سپیدی که بر آن افتاده، از شادی، برق میزند- میروید و در زیر باران نوازش و آفتاب عشق پدری که جانش به تن او بسته است، میبالد و پدر، چون باغبانی که در کویر پهناور و سوخته حیاتش، چشم به تنها نونهال خرم و جوانش دوخته است، گویی روییدن او را، میبیند و نوازش عشق را. و گرمای امید را در عمق جانش حس میکند در عمر دراز ابراهیم، که همه در سختی و خطر گذشته، اینروزها، روزهای پایان زندگی،- که به گفته ژید، هر لحظهاش را باید به لذت نوشید- با لذت داشتن اسماعیل میگذرد، پسری که پدر، آمدنش را صد سال انتظار کشیده است، و هنگامی آمده است که پدر،انتظارش را نداشته است!
اسماعیل، اکنون نهالی برومند شده است، جوانی جان ابراهیم، تنها ثمر زندگی ابراهیم، تمامی عشق و امید و لذت پیوند ابراهیم! “ابراهیم! به دو دست خویش، کارد بر حلقوم اسماعیل بنه و بکش” مگر میتوان با کلمات، وحشت این پدر را در ضربه آن پیام وصف کرد؟ اگر میبودیم و میدیدیم، احساس نمیکردیم، اندازه درد در خیال نمیگنجد! ابراهیم، بنده خاضع خدا و انسان عاصی تاریخ بشر، برای نخستی نبار در عمر طولانیاش، از وحشت میلرزد، قهرمان پولادین رسالت ذوب میشود، بتشکن عظیم تاریخ، درهم میشکند. از تصور پیام، وحشت میکند، اما، فرمان فرمان خداوند است.
جنگ! بزرگترین جنگ، جنگ در خویش، جهاد اکبر. فاتح عظیمترین نبرد تاریخ، اکنون مغلوب، ضعیف، ترسیده، آشفته و بیچاره. جنگ، جنگ میان خدا و اسماعیل، در ابراهیم! دشواری انتخاب!
کدامین را انتخاب میکنی ابراهیم؟ خدا را یا خود را؟ سود را یا ارزش را؟ پیوند را یا رهائی را؟ مصلحت را یا حقیقت را؟ماندن را یا رفتن را؟خوشبختی را یا کمال را؟ لذت را یا مسئولیت را؟ زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را؟علاقه و آرامش را یا عقیده و جهاد را؟غریزه را یا شعور را؟ عاطفه را یا ایمان را؟ پدری را یا پیامبری را؟ پیوند …را یا پیام را؟ و بالاخره، اسماعیلت را یا خدایت را؟
انتخاب کن ابراهیم!
سلام و درود های فراوان خدمت شما عزیزان
رسیدم به الگو و استوره توحید پدر انبیاء ابراهیم خلیل الله که بارها خدا به مسیح موسی و محمد گفته پیرو آیین ابراهیم باشید که موحد بود و مشرک نبود و تمام آزمایشات ما سربلند بیرون آمد.
+ چند سوال : هدف زندگیت چیست ؟ برای خودته یا بیرون از خودت ؟ مثل خانواده ، بچه ها ، یا رشد خودت
چقدر توانایی رها کردن داری ؟
+ بهترین حمایتی که می توانیم از بچه هایمان داشته باشیم اینکه حمایت نکنیم
+ داستان قربانی ابراهیم در همه ادیان است
سلام به خدای مهربانم و همه کسانی که دراین مسیر زیبان
مگه میشه ادم اینقدر رها باشه و خودشو تمام و کمال بسپاره به خدا؟؟
من تازه دارم قران رو میخونم و چیزی متوجه نمیشم دقیقا دیروز همون ایه های سوره نسا رو میخوندم که استاد معانی و درکهاشونو بیان کردن اینقدر زیبا استاد بیان کردن ایاتو که من شرمنده شدم از اینکه اینهمه معنا داشتن و متوجهش نشدم
من فکرمیکردم شرک یعنی کسی رو غیرخداشریک قراردادن
و اعتماد
اعتماد به رب
چرا تا حالا به خدام اعتماد نکردم روی همه حساب باز کردم جز اونی که تواناتره و همه چیز بدست اون انجام میشه
این فایل و نظرات دوستان و استاد که اینقد با اطمینان و ایمان کامل حرف میزنن و نتایجشون گویای همه چیز باعث میشه که وقت بیشتر بزارم که خدامو عالیتر و زیباتر بشناسم بفهممش و لذت ببرم از هر لحظه ای که در حال شناختنم
خداروشکر که این فایلو گوش کردم تا هدایت شم به مسیر درست و زیبا
خداروشکر بابت دیدگاهها و نظرات و دستاوردهای دوستانی که میخونم و لذت میبرم و تحسینشون میکنم که اینقد با پروردگارشون رابطه صمیمانه دارن و خودشونو میشناسن
خداروشکر بخاطر همه چیز
واقعا اگ منم متونستم مثله حضرته ابراهیم تسلیم خداوند باشم چقد آرامش داشتم.
انقد خودمو مسئوله زندگیه خانوادم نمیدونستم،انقد تو ذهنم نگران نبودم.همه چیزو و همه کس ک برام اهمیت دارند رو به خدا میسپردم،من مسئوله زندگیه هیج کس جز خودم نیستم و نمیتونم زندگیه هیج کس جز خودموتغییر بدم.اگ کسی با تو هم مسیر نیست بهش سلام بده و بزار مسیر خودشو بره.
چقد سخته برام اینکار،چقد میخام همه رو به هر مسیری ک وارد میشم وارد کنم،چقد کفر میورزم به خدا ک بهش اعتماد نمیکنم،خدای عزیزم روز به روز ایمان من رو نسبت به خودت بیشترو بیشتر کن،دوست دارم،ببخشید
سلام ب استاد نازنین و مریم بانو
واقعا حرفاتون عالی بود وماهایی ک ایمانمون انقد ضعیفه باید هزار بار این فایله پر ارزشو گوش کنیم،،مشکل اصلی جامعه ما بی ایمانیه بی ایمانیم از شرک ب وجود میاد
خدارو قسم میدم ب عظمتش مارو تو این راه ثابت قدم نگهداره و در هر مکان و در هر لحظه هدایت گر ما باشه،،و کمکمون کنه ک ایمانمون قوی بشه
استاد عزیز از زحماتتون بینهایت تشکر میکنیم
شاد و ثروتمند باشین💐