این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوندی که رهاست و رهایی و به من آموخته و از این رها بودن دارم نهایت لذت و میبرم ، خدایاشکرت ای مهربانم .
سلام به استاد عزیز و همه ی دوستای عباس منشی
رها بودن و تسلیم بودن و از پارسال یاد گرفتم از جایی که هروز و هرشبم شده بود اصرار و خواهش و تمنا به خدای بزرگ که راه درست و به من نشون بده ، راهی که توش حالم خوب باشه راهی که آزادی فکری و آرامش داشته باشم ،
وقتی خودم و سپردم بهش یجوری حالم و تغییر داد که اصلا نفهمیدم که اااا زندگی منه ها ، چیجوری به اینجا رسیدم و نفهمیدم ،
دقیقا امروز زمستان 1401 ، من بعد از ظهر توی بارون یهویی تصمیم گرفتم برم پیاده روی قدم زنان برای خودم ، واااای از تمیز بودن و از زیبایی هوا و پاک بودن هوای شهرم ، وای که چقدر خداروشکر کردم ،
انگار روی ابرا بودم ، توی مسیر برگشت به خودم گفتم ( مثل همیشه که من باخودم صحبت میکنم ، کلا از بچگی بهار باخودش صحبت میکرد و کلی لذت میبرد )
به خودم گفتم حواست هست؟؟
تویی که یه دختر بودی بدون عزت نفس و اروم همیشه باید یکی دنبالت بود تا بیرون میرفتی چقدر با خودت داری حال میکنی ،
چقدر حالت خوبه ،
تنها با آهنگ دلخواهت ،
با حجابِ دلخواهت ،
با طرز فکر خودت ،
با مسیرهای انتخابی خودت ،
با سبک زندگی درستت ،
شیوه ی سلامتی که جدیدا خودت انتخاب کردی ،
با هنر جدیدت که موسیقیه و ساز زدن ،
داری زندگی میکنی ،
داری شعر میخونی بلند بلند میخونی و پیاده راه میری توی این هوا ،
وااااای خدایا چقدر لذت بردم چقدر خداروشکر کردم ، اصلا باورم نمیشه ، همش یاد فایل استاد میفتم که گفتن توی مسیر تکاملم سوت زنان توی جنگل سرسبز برای خودم حرکت کردم و به اینجا رسیدم …
این به نظرم تسلیم بودنه که شروع شده ، رها بودن و آغاز راه و هروزم به خودم گوش زد میکنم که ببین بهااااار ،
عجله نکن ،
آروم آروم ،
همه چیز به موقعش ،
فقط تنها کاری که میتونی بکنی اینه که روی خودت سرمایه گذاری کنی و مهارتتو افزایش بدی و بری جلو ،
فقط آرامش داشته باش و به کسی توی این مسیر توجه نکن ،
ببین چیا رو باید قربانی کنی تا برسی بهش ،
از زمانت ؟
از وقت هدر دادن ؟
از کدوم حرفا باید بگذری ؟
از کدوم آدما ؟
از کدوم برنامه ها ؟
باید از کویر بگذری تا برسی به دشت پر از گل ،
ولی این وسط کویرم میتونه لذت بخش ترین باشه واست ،
پس مسیری و برو که دلت داره میگه درسته ، چون دل جای خداست ، محل امنِ پروردگار بزرگه ،
کاری نکنم که آرامش این دل به هم بریزه ،
کاری نکنم که یکم از مسیر کج بشم ،
اگر هم کج شدم انقدر پایه و ستون بندی کرده باشم که تحمل کنم و زود برگردم به مسیر مستقیمی که داشتم توش قدم میزدم ،
من میتونم برسم به جایی که قله ی این مسیره ،
جایی که خیلیا با موندن و استقامت توی مسیر رسیدن بهش ،
جالبه که به آسانی رسیدند ، با لذت رسیدند ، و یهویی میبینی اصلا حواست نیست حتی نفس نفسم نزدی و رسیدی به قله ،
کنار اون آدم هایی هسی که اونام از مسیر لذت بردن و رسیدن ،
به نظرم هروز باید گذشت و رها کرد و تسلیم بود ،
همین که من میتونم مقاومت کنم و غیبت نکنم یعنی از اون لحظه ی حرف منفی گذشتم ،
همین که با صبر و حوصله به صحبت دوستم ، مامانم ، خواهرم و… گوش کنم یعنی یکی از خصلت های خداوند و دارم توی خودم پرورش میدم که خالصانه از صبح تا شب به ما گوش میکنه ،
خیلی احساس خوبیه که عضو خانواده ای باشی که ندیدیشون ولی حالت باهاشون خوبه نمیشناسیشون
ولی دلتنگشون میشی ،حرفاشون حالتو خوب میکنه احساستو دگرگون وامیدرو درقلبت بیشتر دیروز ناخودآگاه فایلی رو گوش دادم که استاد فرمودن تاخوب درکش نکردی نرو فایل بعد براش زمان بزار وقت بزار بگرد دنبال نشونه تحقیق کن ازصبح داشتم قرآن وآیه هایی که برای سفرروز دوم بود رو مرور میکردم ویکم که گذشت حس دلتنگی عجیبی اومد سراغم نتونستم بیخیال سفرنامه بشم که تازه شروعش کردم چندروزی هست که توبیمارستان کنار پدرم هستم وحال غریبی اومد سراغم یه حسی که مثل اعتیاده وقتی عادت میکنی بهش نمیتونی ترکش کنی باشرایطی که الان هستم زمان بیشتری دارم که دیدگاه بچه هارو بخونم وهمیشه قبل از دیدن هرفایل اول دیدگاه بچه هارومیخونم بعد فایل رو میبینم یه چیزی توافکارم بود ومیخواستم جوابشو پیداکنم ازخدا هدایت خواستم گفتم تو از درون من آگاهی دیدگاه بچه هارو نشونه حسم قراردارم تابا کلامشون قلبم آروم بشه وواقعا هم همینطورشد حالم دگرگون شد ووسوسه دیدن فایل چه کردید استاد بادل ما بیان ابراهیم وارتون اشک ازچشمانم سرازیر شد وراه حل موضوعی که ذهنمو درگیر خودش کرده بود وفقط ازخدا خواستم یه نشونه بهم بده که تواین فضا حسم رو عالی نگه دارم وخدای مهربونم این فایل رو برام فرستاد که از زبان استاد مسیرمو ادامه بدم
دوستان عزیزم هرتجربه وهربیانی که دارین برام خیلی ارزشمنده هیچکدومتون رو نمیشناسم ولی حرفاتون حال دلم رو خوب میکنه خدارو بیشتر میشناسم وبه عظمتش بیشتر ایمان میارم خداوندرو سپاسگزارم کا درجمع شماعزیزانم هستم وبراتون سلامتی ،نعمت ،ثروت وخوشبختی روزافزون خواستارم
درپناه الله یکتا باشید
دوستتون دارم
استاد عزیزم وابراهیم زمان سپاسگزارم ،سپاسگزارم ،سپاسگزارم
تسلیم بودن در برابر خداوند توحیدی ترین و اصلی ترین موضوع برای موفق شدن و خوشبختیه تو کلام گفتنش خیلی آسونه من خودم خیلی تو این موضوع جای کار دارم ولی چند ماهیه خیلی خوب به نسبت خودم دارم عمل میکنم و دارم آروم آروم نتایج خوبی میگیرم چون من تو شرایطی هستم که الان باید ایمانمو نشون بدم و تسلیم در بابر پروردگار جهانیان باشم
خدایا خودت کمکم کن که روز به روز به صورت تکاملی ایمانم بهت قویتر بشه در برابرت تسلیم تر باشم آمبن
سلام استادجان..داداش عزیزم و سلام بر خانم مریم عزیز
من خیلی خوشحالم ک در این3روزشرایط جوریه ک تجربیات روز خودمو درمورد اون فایل میام میگم.
چندروزه ما داریم دنبال خونه میگردیم ک بتونیم ی خونه کوچیکی جای دیگه داریم با ی خونه دیگه عوض کنیم تا بهتر ب کارمون بیاد.و تا اون خوه رو نفروشیم نمیتونیم این یکی رو بخریم.یعنی شرایطمون اینطور ایجاب میکنه.اینم در پرانتز بگم ک من باورهام خیلی کارداره.هنوز ب اونجا نرسیدم ک بگم این خونه رو میخرم بی اینکه لازم باشه اون یکی رو بفروشم..
خلاصه بگم.امروز زیر دوش ک بودم یهو این افتاد تودلم ک شروع کن وسیله های اضافی مثل بخاری اجاق گاز یخچال یدست مبلای کهنه ی چندتا فرش اضافه و… رو بزن سایت دیوار و بفروش.بلافاصله این ترس افتاد تودلم ک نکنه اونارو بفروشی و نتونی خونه رو عوض کنی و الکی الکی وسیله هاتو ازدست بدی؟
بعد دوباره یاد یکی از داستانای کتاب4اثر از فلورانس اسکاویل شین افتادم ک میگفت ی مدتی توی امریکا خونه کم بوده و ی خانمی میاد پیشش و خلاصه ب دل اون خانمه افتاده بوده ک چندتا پتو بخره و اونم بااین ترس روبرو شده ک نکنه پتوها رو بخرم و خونه گیرم نیاد و خانم اسکاول بهش گفته بوده ک گودالهاتو حفرکن. وقتی این داستان یادم افتاد تودلم گفتم خدایا نشون دادن ایمان و اعتماد و باور بتو چقد سخته..خودت کمکم کن یادبگیرم و اجراکنم.
بعد یساعت پیش نشسته بودم یادم افتاد کمن فایل امروز روزسوم رو هنوز گوش ندادم.همونموقع انگار یکی بهم گفت باور کن فایل امروز در مورد اعتماد ب خداونده.با کنجکاوی پاشدم اومدم سرگوشی و سایت رو باز کردم و دیدم بله.امروز در مورد اعتماد ب خداوند و باور حضرت ابراهیم ب خداونده.باخودم گفتم توروخدا ببین ما کجای کاریم.
سخته استادجان.مخصوصا برای من ک پرم از ترس و ناامنی و هیچ شناختی ازخدا ندارم و نمیتونم و بلد نیستم ک اصلا چطوری باید اعتماد کنم.اصلا نمیدونم کجاها باید اعتماد کرد و کجاها حرف ذهنه.نمیدونم.همینم ک میگم افتاده بدلم ک وسایل اضافی رو بفروشمم نمیدونم الهام دله یا حرف ذهنه.واقعا نمیدونم.من خیلی راه هست ک باید برم.خیلی چیزارو نمیدونم.ازخدا میخام خودش کمکم کنه ک بهتر بشناسمش و بعد بتونم بهش اعتماد کردن رو یاد بگیرم.سپاسگذارم و دوستتون دارم
حسین بن علی علیه السلام ورژن جدید و متعالی تری از ابراهیم خلیل الله است ، به عزیزان توصیه میکنم زندگی و شخصیت ایشان را که امام سوم ما شیعیان میباشد مطالعه فرمایید.
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان سرزمین عباس منشی
خداروشکر میکنم که بازهم تونستم در مدار شنیدن این صحبتهای ارزشمند استاد قرار گرفتم اگه زمانی که این فایل ضبط شده بود این حرفها رو میشنیدم متوجه نمیشدم که منظور استاد چی هست و شاید در حد یه حرف قشنگ میشنیدمش.اما الان که اینها رو میشنوم درک میکنم که این حرفها کلی عمل پشتت هست و نتایج که اتفاق افتاده گویای ایمان و یقین استاد هست و الان که خودم دارم این مسیر رو تجربه میکنم متوجه میشم واقعا در شرایط سخت و ناجالب بخوای کنترل ذهن انجام بدی دردناکه ولی در
اون زمان که وسط بازی هستی کلی مثال به ذهنم میرسه و اونها مرور میشه که اگه استاد الان در این موقیعت هست زمانی تاکسی که تنها دارایش بوده و زمانی که قصد سفر داشته و مهیا اون میشده دزدیده میشه اما بعدش میره میگیره میخوابه و نگرانش نمیشه یا حتی از این بالاتر که ابراهیم گونه عمل کرده که بچه کوچیکش رو از دست میده و میتونه از این غم با باورهای خوب گذر کنه و مثال آقای عشقیار که سه تا از فرزندانشون رو از دست میده و اون نگاه رو به پروردگار داره و روحیه خوبی رو در سن 90 سالگی داشته که میتونسته شعر بگه و کفتر بازی میکرده و اینها ایمان و اعتمادشون به رب شون هست که تونستن با مسائل در این دنیا به صلح برسن
باز هم سپاسگذار خداوندم که تونستم این آگاهی ها رو به خودم یادآور بشم بتونم با تکرار این آگاهی های ناب خودم رو در این مسیر حفظ کنم و از شما ممنونم که این موقیعت رو فراهم کردید که من هم بتونم اینجا خودمو رشد بدم
به نام خداوند مهربان و بزرگم ،
خداوندی که رهاست و رهایی و به من آموخته و از این رها بودن دارم نهایت لذت و میبرم ، خدایاشکرت ای مهربانم .
سلام به استاد عزیز و همه ی دوستای عباس منشی
رها بودن و تسلیم بودن و از پارسال یاد گرفتم از جایی که هروز و هرشبم شده بود اصرار و خواهش و تمنا به خدای بزرگ که راه درست و به من نشون بده ، راهی که توش حالم خوب باشه راهی که آزادی فکری و آرامش داشته باشم ،
وقتی خودم و سپردم بهش یجوری حالم و تغییر داد که اصلا نفهمیدم که اااا زندگی منه ها ، چیجوری به اینجا رسیدم و نفهمیدم ،
دقیقا امروز زمستان 1401 ، من بعد از ظهر توی بارون یهویی تصمیم گرفتم برم پیاده روی قدم زنان برای خودم ، واااای از تمیز بودن و از زیبایی هوا و پاک بودن هوای شهرم ، وای که چقدر خداروشکر کردم ،
انگار روی ابرا بودم ، توی مسیر برگشت به خودم گفتم ( مثل همیشه که من باخودم صحبت میکنم ، کلا از بچگی بهار باخودش صحبت میکرد و کلی لذت میبرد )
به خودم گفتم حواست هست؟؟
تویی که یه دختر بودی بدون عزت نفس و اروم همیشه باید یکی دنبالت بود تا بیرون میرفتی چقدر با خودت داری حال میکنی ،
چقدر حالت خوبه ،
تنها با آهنگ دلخواهت ،
با حجابِ دلخواهت ،
با طرز فکر خودت ،
با مسیرهای انتخابی خودت ،
با سبک زندگی درستت ،
شیوه ی سلامتی که جدیدا خودت انتخاب کردی ،
با هنر جدیدت که موسیقیه و ساز زدن ،
داری زندگی میکنی ،
داری شعر میخونی بلند بلند میخونی و پیاده راه میری توی این هوا ،
وااااای خدایا چقدر لذت بردم چقدر خداروشکر کردم ، اصلا باورم نمیشه ، همش یاد فایل استاد میفتم که گفتن توی مسیر تکاملم سوت زنان توی جنگل سرسبز برای خودم حرکت کردم و به اینجا رسیدم …
این به نظرم تسلیم بودنه که شروع شده ، رها بودن و آغاز راه و هروزم به خودم گوش زد میکنم که ببین بهااااار ،
عجله نکن ،
آروم آروم ،
همه چیز به موقعش ،
فقط تنها کاری که میتونی بکنی اینه که روی خودت سرمایه گذاری کنی و مهارتتو افزایش بدی و بری جلو ،
فقط آرامش داشته باش و به کسی توی این مسیر توجه نکن ،
ببین چیا رو باید قربانی کنی تا برسی بهش ،
از زمانت ؟
از وقت هدر دادن ؟
از کدوم حرفا باید بگذری ؟
از کدوم آدما ؟
از کدوم برنامه ها ؟
باید از کویر بگذری تا برسی به دشت پر از گل ،
ولی این وسط کویرم میتونه لذت بخش ترین باشه واست ،
پس مسیری و برو که دلت داره میگه درسته ، چون دل جای خداست ، محل امنِ پروردگار بزرگه ،
کاری نکنم که آرامش این دل به هم بریزه ،
کاری نکنم که یکم از مسیر کج بشم ،
اگر هم کج شدم انقدر پایه و ستون بندی کرده باشم که تحمل کنم و زود برگردم به مسیر مستقیمی که داشتم توش قدم میزدم ،
من میتونم برسم به جایی که قله ی این مسیره ،
جایی که خیلیا با موندن و استقامت توی مسیر رسیدن بهش ،
جالبه که به آسانی رسیدند ، با لذت رسیدند ، و یهویی میبینی اصلا حواست نیست حتی نفس نفسم نزدی و رسیدی به قله ،
کنار اون آدم هایی هسی که اونام از مسیر لذت بردن و رسیدن ،
به نظرم هروز باید گذشت و رها کرد و تسلیم بود ،
همین که من میتونم مقاومت کنم و غیبت نکنم یعنی از اون لحظه ی حرف منفی گذشتم ،
همین که با صبر و حوصله به صحبت دوستم ، مامانم ، خواهرم و… گوش کنم یعنی یکی از خصلت های خداوند و دارم توی خودم پرورش میدم که خالصانه از صبح تا شب به ما گوش میکنه ،
مثل خداوند باشیم رها و آزاد .
در پناه خداوند بزرگ سعادتمند و خوشبخت باشید
بنام خالق یکتا
سلام به استاد عزیزم ومریم عزیزم وخانواده دوست داشتنی ومهربون عباسمنش
خیلی احساس خوبیه که عضو خانواده ای باشی که ندیدیشون ولی حالت باهاشون خوبه نمیشناسیشون
ولی دلتنگشون میشی ،حرفاشون حالتو خوب میکنه احساستو دگرگون وامیدرو درقلبت بیشتر دیروز ناخودآگاه فایلی رو گوش دادم که استاد فرمودن تاخوب درکش نکردی نرو فایل بعد براش زمان بزار وقت بزار بگرد دنبال نشونه تحقیق کن ازصبح داشتم قرآن وآیه هایی که برای سفرروز دوم بود رو مرور میکردم ویکم که گذشت حس دلتنگی عجیبی اومد سراغم نتونستم بیخیال سفرنامه بشم که تازه شروعش کردم چندروزی هست که توبیمارستان کنار پدرم هستم وحال غریبی اومد سراغم یه حسی که مثل اعتیاده وقتی عادت میکنی بهش نمیتونی ترکش کنی باشرایطی که الان هستم زمان بیشتری دارم که دیدگاه بچه هارو بخونم وهمیشه قبل از دیدن هرفایل اول دیدگاه بچه هارومیخونم بعد فایل رو میبینم یه چیزی توافکارم بود ومیخواستم جوابشو پیداکنم ازخدا هدایت خواستم گفتم تو از درون من آگاهی دیدگاه بچه هارو نشونه حسم قراردارم تابا کلامشون قلبم آروم بشه وواقعا هم همینطورشد حالم دگرگون شد ووسوسه دیدن فایل چه کردید استاد بادل ما بیان ابراهیم وارتون اشک ازچشمانم سرازیر شد وراه حل موضوعی که ذهنمو درگیر خودش کرده بود وفقط ازخدا خواستم یه نشونه بهم بده که تواین فضا حسم رو عالی نگه دارم وخدای مهربونم این فایل رو برام فرستاد که از زبان استاد مسیرمو ادامه بدم
دوستان عزیزم هرتجربه وهربیانی که دارین برام خیلی ارزشمنده هیچکدومتون رو نمیشناسم ولی حرفاتون حال دلم رو خوب میکنه خدارو بیشتر میشناسم وبه عظمتش بیشتر ایمان میارم خداوندرو سپاسگزارم کا درجمع شماعزیزانم هستم وبراتون سلامتی ،نعمت ،ثروت وخوشبختی روزافزون خواستارم
درپناه الله یکتا باشید
دوستتون دارم
استاد عزیزم وابراهیم زمان سپاسگزارم ،سپاسگزارم ،سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به همگی همتون عشقید
تسلیم بودن در برابر خداوند توحیدی ترین و اصلی ترین موضوع برای موفق شدن و خوشبختیه تو کلام گفتنش خیلی آسونه من خودم خیلی تو این موضوع جای کار دارم ولی چند ماهیه خیلی خوب به نسبت خودم دارم عمل میکنم و دارم آروم آروم نتایج خوبی میگیرم چون من تو شرایطی هستم که الان باید ایمانمو نشون بدم و تسلیم در بابر پروردگار جهانیان باشم
خدایا خودت کمکم کن که روز به روز به صورت تکاملی ایمانم بهت قویتر بشه در برابرت تسلیم تر باشم آمبن
سلام استادجان..داداش عزیزم و سلام بر خانم مریم عزیز
من خیلی خوشحالم ک در این3روزشرایط جوریه ک تجربیات روز خودمو درمورد اون فایل میام میگم.
چندروزه ما داریم دنبال خونه میگردیم ک بتونیم ی خونه کوچیکی جای دیگه داریم با ی خونه دیگه عوض کنیم تا بهتر ب کارمون بیاد.و تا اون خوه رو نفروشیم نمیتونیم این یکی رو بخریم.یعنی شرایطمون اینطور ایجاب میکنه.اینم در پرانتز بگم ک من باورهام خیلی کارداره.هنوز ب اونجا نرسیدم ک بگم این خونه رو میخرم بی اینکه لازم باشه اون یکی رو بفروشم..
خلاصه بگم.امروز زیر دوش ک بودم یهو این افتاد تودلم ک شروع کن وسیله های اضافی مثل بخاری اجاق گاز یخچال یدست مبلای کهنه ی چندتا فرش اضافه و… رو بزن سایت دیوار و بفروش.بلافاصله این ترس افتاد تودلم ک نکنه اونارو بفروشی و نتونی خونه رو عوض کنی و الکی الکی وسیله هاتو ازدست بدی؟
بعد دوباره یاد یکی از داستانای کتاب4اثر از فلورانس اسکاویل شین افتادم ک میگفت ی مدتی توی امریکا خونه کم بوده و ی خانمی میاد پیشش و خلاصه ب دل اون خانمه افتاده بوده ک چندتا پتو بخره و اونم بااین ترس روبرو شده ک نکنه پتوها رو بخرم و خونه گیرم نیاد و خانم اسکاول بهش گفته بوده ک گودالهاتو حفرکن. وقتی این داستان یادم افتاد تودلم گفتم خدایا نشون دادن ایمان و اعتماد و باور بتو چقد سخته..خودت کمکم کن یادبگیرم و اجراکنم.
بعد یساعت پیش نشسته بودم یادم افتاد کمن فایل امروز روزسوم رو هنوز گوش ندادم.همونموقع انگار یکی بهم گفت باور کن فایل امروز در مورد اعتماد ب خداونده.با کنجکاوی پاشدم اومدم سرگوشی و سایت رو باز کردم و دیدم بله.امروز در مورد اعتماد ب خداوند و باور حضرت ابراهیم ب خداونده.باخودم گفتم توروخدا ببین ما کجای کاریم.
سخته استادجان.مخصوصا برای من ک پرم از ترس و ناامنی و هیچ شناختی ازخدا ندارم و نمیتونم و بلد نیستم ک اصلا چطوری باید اعتماد کنم.اصلا نمیدونم کجاها باید اعتماد کرد و کجاها حرف ذهنه.نمیدونم.همینم ک میگم افتاده بدلم ک وسایل اضافی رو بفروشمم نمیدونم الهام دله یا حرف ذهنه.واقعا نمیدونم.من خیلی راه هست ک باید برم.خیلی چیزارو نمیدونم.ازخدا میخام خودش کمکم کنه ک بهتر بشناسمش و بعد بتونم بهش اعتماد کردن رو یاد بگیرم.سپاسگذارم و دوستتون دارم
بنام خدای عشق !
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز و همه ی عزیزان همفرکانسیم.
خدارا سپاس رد پای من در روز سوم.
سپاس خدای را که هدایتم کرد به این سایت وآموزش های این سایت.
سپاس خدای را که آشنایم کرد با شخصیت ناب استاد عزیز عباس منش.
و سپاس خدای را که آموزه های استاد عزیزم را دل نشینم کرد که با عشق گوش بدم و عمل کنم.
چقدر زیبا صحبت کردین درمورد داستان حضرت ابراهیم.
من عاشق شخصیت حضرت ابراهیم هستم.
خداوند چقدر به حضرت ابراهیم شجاهت داده و چقدر تسلیم درگاه حق بوده ابراهیم که فرزند عزیزتر از جانش را به قربانگاه برده اللهاکبر الله اکبر
خدایا کمکم کنم تا تسلیم درگاه تو باشم آمین.
درپناه خدا باشید
سلام
امروز سومین روز سفر نامه م
در مورد اعتماد به رب
استاد قبلا گفتم من دخترم پیش پدر و مادرم
وقتی فرستادمش خیلی برام سخت
اونا دوسش دارن خیلی هواش دارن ولی باز دلم خیلی بی قرار بود داشت قلبم از تو دهنم میزد بیرون
روز و شب فقط میگفتم خدایا خودت حافظش باش
میگفتم خدایا من تسلیم تو،خودت آرومم کن که این مسئله حل بشه
الان خیلی بهترم در ضمن این شرایط باعث شد پدر دخترم جویای حالش بشه باهاش ارتباط برقرار کنه
دیگه ن به دخترم بی احترامی میشه ن بخودم
با این همه اوصاف خیلی وقتا دلتنگی هام احساسم بد میکنه فقط از خدا میخوام یه روزی سه تا جوجه هام با هم داشته باشم با احساس خوب و حال خوب.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
بنام خدای زیبایی ها
سلام به همه دوستان
روز 3 روزشمارم
احساس خوب من و پیشروی من و اعتماد به نفس من برمیگرده به توکل و ایمانم به الله و شناخت درستش
اینکه بدونیم خدا همیشه پشت ما هست
اینکه بدونیم بارمون رو زمین نمی مونه
این ها به ما قدرت میده اعتماد به نفس میده ایمان میده
خدا خودش شرایط و افراد رو فراهم می کنه وفتی با ایمان و امید به خودش حرکت میکنیم
سلام و عرض ادب
حافظ میفرماید
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او ب جا آورد
حسین بن علی علیه السلام ورژن جدید و متعالی تری از ابراهیم خلیل الله است ، به عزیزان توصیه میکنم زندگی و شخصیت ایشان را که امام سوم ما شیعیان میباشد مطالعه فرمایید.
بنام فرمانروای جهانیان
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان سرزمین عباس منشی
خداروشکر میکنم که بازهم تونستم در مدار شنیدن این صحبتهای ارزشمند استاد قرار گرفتم اگه زمانی که این فایل ضبط شده بود این حرفها رو میشنیدم متوجه نمیشدم که منظور استاد چی هست و شاید در حد یه حرف قشنگ میشنیدمش.اما الان که اینها رو میشنوم درک میکنم که این حرفها کلی عمل پشتت هست و نتایج که اتفاق افتاده گویای ایمان و یقین استاد هست و الان که خودم دارم این مسیر رو تجربه میکنم متوجه میشم واقعا در شرایط سخت و ناجالب بخوای کنترل ذهن انجام بدی دردناکه ولی در
اون زمان که وسط بازی هستی کلی مثال به ذهنم میرسه و اونها مرور میشه که اگه استاد الان در این موقیعت هست زمانی تاکسی که تنها دارایش بوده و زمانی که قصد سفر داشته و مهیا اون میشده دزدیده میشه اما بعدش میره میگیره میخوابه و نگرانش نمیشه یا حتی از این بالاتر که ابراهیم گونه عمل کرده که بچه کوچیکش رو از دست میده و میتونه از این غم با باورهای خوب گذر کنه و مثال آقای عشقیار که سه تا از فرزندانشون رو از دست میده و اون نگاه رو به پروردگار داره و روحیه خوبی رو در سن 90 سالگی داشته که میتونسته شعر بگه و کفتر بازی میکرده و اینها ایمان و اعتمادشون به رب شون هست که تونستن با مسائل در این دنیا به صلح برسن
باز هم سپاسگذار خداوندم که تونستم این آگاهی ها رو به خودم یادآور بشم بتونم با تکرار این آگاهی های ناب خودم رو در این مسیر حفظ کنم و از شما ممنونم که این موقیعت رو فراهم کردید که من هم بتونم اینجا خودمو رشد بدم
روز شمار تحول زندگی من
روز سوم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
روز سوم
من تازه روزشمار تحول زندگی رو شروع کرده ام و امروز روز سوم هست
اتفاقا چند روز پیش عید قربان بود ، و این تقارن رو به فال نیک می گیرم .
موضوع توحید یکی از مباحث مهم زندگی ماست که من تا پیش از آشنایی با استاد، تعریف دقیق و کاملی از آن نداشتم و فکر می کردم که توحید یعنی خدا یکی است
به گمانم خیلی از مزدم جهان این رو قبول دارند ولی این دیدگاه کامل نیست
بنا به گفته استاد توحید یعنی خدا اختیار تمام زندگی را به دست خودمان داده، به وسیله افکار و باورهای مان
بعد از این همه مدت آموزش دیدن، هنوز هم نمی توانم بگم کامل این مطلب رو درک کرده ام
از خدا می خواهم مرا و همه ما و شما را به راه راست هدایت کند، راه کسانی که به آنها نعمت داده است و نه گمراهان