این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من بادیدن این فایل که اولین با ر بود بهش توجه میکردم وبا عمق جانم اونو گوش دادم این فایل یه نکته خیلی جالب داشت این که بمن یاد آوری کرد قرآن را شروع کنم بخواندن با معنی .برا درک بیشتر حقایق .ولی استاد گفتند اصلا لازم نیست که از جایی سرچ کنیم برا خواندن قرآن با معنی فقط اکتفا کنیم به معنی خود قرآن من چند آیه از آن را خواندم ولی اونطور که باید عمیق درک نکردم.دوستان اگه میشه لطف کنند که من چطوری باید قرآن را با نعنی بخوانم وآیا لازم است ازجایی کمک بگیرم یا نه لطفا راهنماییی کنید.با موفقیت تمام دوستان عزیزم
سلام. کامنتتون فوق العاده ست! چقدر قشنگ گفتین که زندگی بازی و معماست و هر مرحله باید پسورد درست رو بزنیم بریم مرحله ی بعد. منم که عاشق حل معما و رمز و رازم خیلی این تعبیر شما بهم چسبید. خیلی ممنونم ازتون.
یادم اومد که چند سال پیش هفته ای یک بار باید یک مسیری رو با اتوبوس میرفتم. همیشه اول خط سوار میشدم و صندلی ها زودتر پر شده بودن. بعد از مدتی تصمیم گرفتم قبل از اینکه به اتوبوس برسم از خدا بخوام برام صندلی خالی نگه داره! و واقعا هم صندلی خالی رو برام نگه میداشت. یک بار یادمه که همینو از خدا خواستم و رفتم سوار شدم دیدم همه ی صندلی ها پر شدن. تعجب کردم ولی گفتم اشکال نداره امروز تو اتوبوس وایمیستم. کمتر از یک دقیقه بعد یکی از کسانی که نشسته بود بلند شد و از اتوبوس رفت بیرون! هنوز اول خط بود! اول مسیر وقتی هنوز اتوبوس حرکت نکرده کسی پیاده نمیشه که! اما اون پیاده شد چون خدا برای من صندلی خالی نگه داشته بود. کامنتتون منو یاد این خاطره انداخت.
اول اینکه برای خواندن قرآن بذار قلبت هدایتت کنه، قلبت ترو به آیه هایی هدایت می کنه، که به خواندنش نیاز داری و با توجه به مداری که هستی درک خوبی از اون خواهی داشت.
دوم اینکه می تونی از نرم افزارهای قرآنی استفاده کنی، استاد توی یکی از فایل ها گفتن از نرم افزار مجمع التفاسیر استفاده می کنند.
و در آخر اینکه با یکبار و چندبار خواندن شاید متوجه نشوید ولی با تکرار و تعقل در مورد آن و باز گذاشتن ذهنتان برای درک الهامات قلبی تان مطمئناً به درک بالایی از آیات می رسید.
یادمه یک سری میخاستم یک تصمیم بگیرم مونده بودم سر دو راهی بین موندن و رفتن و من رفتم قران باز کردم و گفتم خودش هدایتم میکنه که سوره ابراهیم برام باز شد.حس کردم ازم خواست که منم همین کار رو بکنم و همه چیو ول کنم برم دنبال شناختش ولی من نتونستم.نتونستم دخترم ول کنم برم بهش ایمان نداشتم و هنوزم اینجام و باز همون مشکلات.الهامات همیشه هست و مهم اینکه واقعا بتونیم بهش عمل کنیم.میبینم من چقد راه نرفته دارم جلوم.
این قانون خدا که همه چیز رو جفت افریدم همیشه تو ذهنم بوده و همیشه هر چیزی رو مقایسه کردم که بهترین و بدترین حالتش چه چیزی میتونه باشه.
کشتن و قربانی کردن فرزند
یا میتونه به بدترین حالت باشه مثل دوران جهالت که بچه های دخترشون میکشتن که پر بودن از انرژی منفی و نهایت پستی انسان نسون میده
یا قربانی کردن و یا رها کردن فرزندی عزیز که با ایمان به رب انجام میشه و هر سال بخاطرش عید گرفته میشه و این قربانی پر از ایمان و اعتماد به رب وهم رضایت فرزند و مطیع امر خدا بودن و کلی درس دگ
سلام خدمت استاد عزیزم،خدا را سپاسگزارم بابت امروزم و این فایل که چقدر قشنگ و تاثیر گذار بود ،واقعا که با خدا بودن زندگی تو پرازآرامش و فراوانی میکنه من باور دارم که از تو حرکت ازمن برکت ،شادو سربلند باشید در پناه خداوند ،حالم خیلی خوبه و خوشحالم که خدا همیشه با منه و تو زندگی من کار میکنه ،سپاسگزارم
دیروز این فایل رو گوش دادم چند بار و کامنت دوستان رو هم میخوندم
شب تو مجلس روضه امام حسین بودم گفتم (به دلایلی چند وقتیه خسته م از نظر روحی و جسمی) گفتم خدایا من خسته م دیگه واقعا درست کن خودت . آخه من که یار و یاوری جز خدا ندارم . ینی هیچ کدوممون نداریم.
قرآن باز کردم آیات شریفه ای اومد.
همان آیه که فرشتگان بر ابراهیم خلیل نازل شدند و به تولد پسری دانا بشارت ش دادند . ابراهیم فرمود آیا با آن که به پیری رسیده ام بشارت م میدهید و فرشتگان پاسخ دادند تو را به بشارتی درست و به حق مژده دادیم بنابراین از مایوسان نباش .
ابراهیم فرمود چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش مایوس می شود .
چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش مایوس می شود ؟؟؟
با اکو بخوانید لطفا
تو دلم زنگ خورد فهمیدم من هر چه هستم و هر چه کردم بنده خداوندم . هرگز نباید مایوس باشم . خدایا شکرت . اگر مدتی وضع و حالم بد شده چون از منبع خودمو دور کردم . البته خدا نزدیک بود من خودمو کنار می کشیدم. خدا جونم واقعا شکرت . بهم گفتی هرگز ولم نمیکنی. پس بر من واجب شده که هرگز از مایوسان نباشم . خدایا شکرت شکرت شکرت
و جالبه همون شب احساس کردم حال م بهتر شده . و فردای اون شب یعنی امروز انقدر حالم خوب شد که نماز شکر خوندم . خدایا واقعا شکرت . من نذر داشتم حالم خوب بشه زندگی مون خوب بشه سفره ابوالفضل پهن کنم تو خونه م . انشالله روز تاسوعا نذرمو ادا میکنم .
سپاسگزار خداوندم به خاطر اینکه امروز هم تونستم تعهدمو حفظ کنم .
سپاسگزارم که این قدر موضوعات خوب برای فکر کردن به من میده .
موضوعاتی که هرکدومشون میشه ساعتها بهش فکر کرد و بعد فکر کردن بهشون احساس عجیبی پیدا میکنم ، امروز تحت تاثیر قرار گرفتم از این حجم از اعتماد به خدا …
نکات روز سوم این سفر پر برکت :
💡فقط یک عامل زندگیات را در این دنیا و آن دنیا رقم میزند و آن باور های خودت است .
💡از توحید عملی نه برای فرار از جهنم یا پاداش در جهان دیگر بلکه برای ساختن بهشت دلخواهت در همین جهان بهره ببر .
💡توکلو تسلیم بودن در برابر رب یعنی بتوانی در شرایطی کانون توجهت را کنترل کنی و از درون به احساس خوب برسی که اوضاع اصلا مطابق میلت نیست .
💡در شرایط نادلخواه بی آنکه ایده یا راه حلی داشته باشی یا روی قول و کمک فردی بتوانی حساب کنی !
به خود بگو : من از درون خود را به آرامش میرسانم .
و یقین داشته باش ، باور داشته باش :
محال است که تو به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسی و آن شرایط هر چه قدر هم نادلخواه به نفع تو تغییر نکند .
💡[برگرفته از کامنت یکی از دوستان]
پروردگارم :
وقتی از دید قوانین به وجودت میاندیشم درستی ، عدالت و لایتناهی بودنت برایم روشن تر ، در نتیجه اعتمادم به تو بیشتر و زندگیم در تمام جهات ارتقا باورنکردنی یافته است .
💡ابراهیم نمادِ یکتاپرستیِ ناب
یکتاپرستی که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده ، آنچنان عمیقا جزئی از شخصیت وجودی اش شده که او را تسلیم امر رب گردانیده . آنچنان رب را به عنوان نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دست اوست ، که محافظ هر جنبنده ای است ، که بدون اذنش برگی از درخت نمی افتد ، باور دارد که
⭐میتواند از هرآنچه که با تسلیم بودنش دربرابر رب مغایر است ، دست بشوید⭐
هیچچیز حتی جان فرزندش قادر نیست ذره ای تردید در اعتماد او به رب ایجاد کند .
💡از همه ی امتحانات سربلند بیرون بیاید و تا آنجا پیش می رود که میتواند خلیل الله و رفیق خدا باشد♥
💡ایمان راستین ابراهیم و تسلیم بودنش دربرابر رب اولویت اصلی زندگیت باشه و تلاش کن تا در رفتارت بروزش بدی .
💡اگر ابراهیم توانسته رفیق خدا باشد ؛ تو هم میتوانی .
اگر او به چنین حدی از اعتماد و تسلیم در برابر خداوند رسیده ؛ تو هم میتوانی .
💡به پشتوانه ی (اهدنا صراط المستقیم) از عهده ی کنترل ذهنمات در هر شرایطی برآییم .
از مرز ترس ها و محدودیت های زندگی مان فراتر برویم .
💡اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری بسازد .
💡پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش چیزی نیست جز :
آموختن این جنس از اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل .
💡پیرو آیین ابراهیم باش که او موحد بود و مشرک نبود .
💡تسلیم بودن یعنی : ایمان داشتن به اینکه هدایت میشی ، به اینکه مورد حمایت قرار میگیری . خداوند بی نهایت دست برای کمک به ما داره .
💡نشانه ی تسلیم بودن ، نشانه ی ایمان احساسِ خوبه !
💡سعی کنیم نزدیک کنیم ایمانمون رو ، باورمون رو به ابراهیم …
ترس هامونو بریزیم ، بریم تو دل ترس هامون و حرکت کنیم و ایمان داشته باشیم که الله مارو حمایت میکنه .
💡هرجا به خدا توکل کردم کارم انجام شده به بهترین شیوه ، بهترین روش … با دست هایی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم و ایده ای براشون نداشتم .
نمیدونم چی بگم و چی بنویسم !
چی میشه گفت درباره ی این حد از اعتماد به خدا ، این حد از تسلیم بودن ، این حد از باور داشتن …
وقتی فایل رو گوش میکردم اون جایی که درمورد رها کردن هاجر و فرزندش در بیابان بود این یادم اومد که مگه فقط همین بود ؟
کدوممون یادش رفته آتشی رو که بر ابراهیم سرد شد ؟
مگه میشه این همه به خدا اعتماد داشته باشی ؟
این به ذهنم رسید که اگه من باشم فوق فوقش دیگه ته ته باور داشتنه اینه که بگی خب قراره در راه خدا بمیرم . کی میتونه این قدر اعتماد داشته باشه که باور داشته باشه که حتی بعد انداختنش وسط اتیش قرار نیست اتفاقی براش بیفته ؟
به نظرم حضرت ابراهیم مطمئن بود و باور داشت که مشکلی براش پیش نمیاد …
وقتی بدونی که همه چیز خداست ، همه چیز جلوه ای از خداست ، به قول استاد وقتی بدونی خدا هم سرده هم گرمه ، هم عشقه هم نفرته ، خدا هم خوبه هم بده ، هم بالائه هم پایینه … (بستگی داره خدا برا تو کدومشه ؟) اون وقته که میتونی مثل ابراهیم باور داشته باشی که حتی اون آتیش هم خود خود خداست … خدایی که عاشقته ، خدایی که حمایتت میکنه ، خدایی که تنهات نمیذاره .
ایمان ابراهیم به همچین خدایی آتش رو بر اون سرد کرد .
خدا همون آتیش داغیه که برای ابراهیمش که این قدر بهش باور داشت سرد شد .
مگه میشه این قدر بهش باور داشته باشی و اونکاری برات نکنه ؟
و چه قدر فاصله هست بین به زبون آوردن این حرف ها و عملی کردنشون تو زندگی !
یه چیز دیگه اینکه استاد گفت وقتی تسلیم رب باشی حتی اگه عزیزتو از دست بدی زندگیتو از دست نمیدی !
ماها معمولا طوری رفتار میکنیم انگار مطمئنیم طرف مقابلمون همیشه کنارمون هست ، ولی حقیقت اینه که تو حتی نمیتونی مطمئن باشی این آدمی که الان باهاش تند حرف زدی ، بداخلاقی کردی ، به خاطر موضوعات سطحی آرامش هردوتونو بهم زدی … یه لحظه بعد هم کنارت هست یا نه ؟
بیشتر وقتا اون گریه ها و عذاداری های ده ساله به خاطر نبود اون آدم نیس به خاطر خودته ! به خاطر پشیمونیت از رفتارت ، از عصیانیتای الکیت ، از بداخلاقیات سر مسائل بی ارزش ، از اینکه چرا عشق بیشتری بهش ندادی ، چرا لحظه هایی که داشتین پر از حس خوب نکردی !!
پس قدم اولم برای اینکه بتونم تو این مورد تسلیم امر خدا باشم اینه که با کسایی که دور و برم هستن درست رفتار کنم ، سر چیزای الکی اعصاب خودم و اونا رو خورد نکنم ، وقتی حس خوبی ندارم عصبانیتمو سر بقیه خالی نکنم … حتی به نظرم نیازی نیست کارای عجیب غریب بکنی یا کارایی رو بکنی که تا حالا نکردی همون لبخند ساده ی رو لبت ، کنترل کردن خودت موقع عصبانیت ، خوب نگه داشتن حالت حتی تو شرایط به ظاهر سخت تا ترکشات به دور و بریات نخوره کافیه …
همین که جو رو متشنج نکنی ، حتی اگه طرف مقابلت عصبانی بود تو واکنش شدید نشون ندی … همین کارای به ظاهر ساده ولی مهم
هرچه قدر هم اون موضوع به نظرت مهم بیاد ، اینو بدون مهمتر از لحظه های خوب بودنت در کنار عزیزانت نیست … لحظه هایی که ممکنه یه روزی حسرت همین سادگیاشونو بخوری …
به نظرم همین که بعد از ازدست دادن کسی پشیمونی از خودمون نداشته باشیم تا حد زیادی به تسلیم بودن در برابر خداوند کمک میکنه .
به نظرم تسلیم بودن در برابر خدا وقتی معنی پیدا میکنه که تو اون شرایط قرار بگیری وگرنه همه میتونن ادعا کنن که تسلیم خدا هستن ولی هرکسی تو عمل نمستونه به این حد برسه .
وقتی شرایط به ظاهر سخت میشه باید یه خدا اعتماد کنی .
اعتماد به خدا یعنی چی ؟
یعنی حتی اگه اتفاقات نادلخواهت هم بود به خدا باور داشته باشی و به خودت بگی که خداوند مراقب من هست ، خدا بهترینو برای من میخواد و هر لحظه منو حمایت میکنه … پس الان شرایط هرچی هم که باشه مطمئن باش برای رسیدنِ تو به بهترینِ خواسته ات هست .
وقتی بتونی این اطمینان قلبی رو داشته باشی ( اطمینان تو به خدا باعث میشه هر اتفاقی هم که بیفته بدونی در مسیر رسوندن تو به خواسته ات هست ، بدونی خدا حواسش بهت هست ، تو همه ی این لحظه ها کنارته و تنهات نمیذاره ) اون وقته که به آرامش درونی میرسی ( وقتی به آرامش درونی برسی این آرامش کم کم به همه ی جنبه های زندگیت وارد میشه ) … و وقتی در هر شرایطی تو آروم باشی ،نگرانی نداشته باشی ، اون وقته که میتونی بگی به خداوند اعتماد داری و در عمل تسلیم خداوند هستی .
کامنتمو با این تموم میکنم اونجایی که استاد تو فایل گفت خدا هست . یه لحظه از خودم پرسیدم واقعا هست ؟
خودم جواب خودمو دادم ، آره فاطمه هست
خدا هم جوابمو داد با آهنگی که قبلا توسایت تو کامنت یکی از بچه ها خونده بودم
امیدوارم حس خوبم از این آهنگ به شماهم منتقل بشه⭐
خدا همینجاست
تو قلب خونه
تو عطر پاک گلای پونه
خدا همینجاست
تو عطر بارون ، تو چشم خیس منو خیابون
خدا همینجاست
بین من و تو ساده ساده عین من و تو
خدا همنیجاست
تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون
خدا همینجاست
تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه می خوام
خدا همینجاست
واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه
خدا همینجاست
لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه
خدا همینجاست
تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق
خدا همینجاست
خدا همینجاست♥
در پناه الله ای که همیشه هست ، پر از حس خوب ، آرامش و آگاهی های ناب باشید 🌠
واقعا من نمیدونم چی بگم و انگار دارم از یه چیزی فراتر از افکار زمینی صحبت میکنم حضرت ابراهیم با چه باوری به خداوند دست به همچین کاری میزنه با وجود این که فقط یک خواب دیده که باید بچشو سر ببره اصلا فکر کردن درموردشم محاله و ادم فکر میکنه داره خواب میبینه ولی واقعا این ادم فرکانسش به خدا نزدیک بوده و انقدر به خدا نزدیک بوده که حتی میدونسته که خدا تو خوابم هدایتش میکنه و خوابهاش الکی نیست مثل وقتایی که استاد میگن از قانون تو خواب هم استفاده میکنن و هدف زندگیشو بچش قرار نداده بوده هدف خدا بوده و یک چیز دیگه که بهش فکر کردم ایشون بعد از سالها به همون جایی برمیگرده که بچرو رها کرده یعنی یک مسافت طولانی رو برگشته دیگه و انقدر ایمان داشته که وسط راه پشیمون نشده و با خودش نگفته این یک خوابه .
استاد گفتن بهترین راه حمایت از بچه ها حمایت نکردنشونه این جمله مثل یک کتاب پر از اطلاعات راجعبه بچه ها میمونه توش پر از مفهومه اما خیلیم سادس چون بچه ها به انرژی منبع نزدیک تر از ما هستن و باوراشون درست تر از ماست و با تکجه به احساسشون عمل میکنن و رها هستن بهترین و درست ترین کارهارو انجام میدن و باور دارن از پس هر کاری بر میان
این حرفایی که میزنم احساس میکنم تو عمل ازشون دورم ولی انقدر تکرار میکنم که باورم بشه اما گفتم که راستشو بگم
و موضوع تسلیم بودن در مقابل خدا واقعا شرک بسیار بسیار ارام ارام و کوچیک کوچیک تو دلمون میاد که متوجش نمیشیم من خودمو میگم من الان دارم معنی واقعی شرکو میفهمم و این که تو چه چیرایی شرک دارم چون قبلا چشمام انگار بسته بود و یک پرده توری سیاه جلوی چشمامو نسبت به دنیا و خدا گرفته بود و یکم دوره که بخوام این باورارو از خودم دور کنم و کمرنگشون کنم چون بسیار ریزن مثلا تو بحث تسلیم بودن در برابر خدا اگر جایی کار میکردم میترسیدم که از اون جا یه جای دیگه برم که مبادا کارمو ازدست بدم و در مقابل ظلم فلانی نیستم که اون قدرت داره و از شهرم به شهری دیگه نرم که ترسام منو میترسونن که تو تنهایی از پسش بر نمیای
اما تفاوت من با شما و استاد در همینه که تسلیم نیستم دلم میخواد باشم وای گاهی فراموش میکنم برای همینم شما انقدر موفقید و من تو همون مدار های کوچیک و دور خودم هستم اما اینو میدونم اگر تلاش کنم و باورامو تغییر بدم و مسیر رو ادامه بدم به مدار شما میرسم اگر شما تونستید منم میتونم و من از خدا میخوام که منو هدایت کنه به مسیری که درسته به مسیری که ابراهیم رفته که واقعا توش پر از حس خوب و شادی و لذت بوده.
من مدت خیلی کوتاهی ست که به خاطر برخورد با یه تضادی در زندگیم با این سایت آشنا شدم و بعد از گوش دادن به فایل های رایگان این سایت به لطف خدا خیلی به خودم مسلط تر شدم و بنابراین تصمیم گرفتم که با برنامه ریزی بهتر و منظم تری فایل ها رو گوش بدم تا به امید خدا بتونم کم کم در این مسیر قدم های عملی رو هم بردارم به همین دلیل سراغ بخش روز شمار تحول زندگی من رفتم و الآن سه روزه که فصل اول سفرنامه رو شروع کردم و فایل اعتماد به رب رو گوش دادم. میخوام از حس و حالم دررابطه با سومین روز این سفرم با ابراهیم براتون بنویسم.
ابراهیم با من حرف بزن ، بگو چطور شد که شدی ابراهیم؟؟؟؟
بگو چطور شروع کنم؟ چطور صدای قلبمو از بین این صدها هزار صدایی که میشنوم تشخیص بدم ؟ چطور بشنوم؟ چطور تشخیص بدم؟ این حد از ایمانت برام خیلی جالبه !!! خیلی غریبه! خیلی دوره!!! خیلی گنگه!!! خیلی پر از سؤاله!!! میخوام بدونم، میخوام بفهمم، میخوام کشفت کنم، میخوام دنبالت بیام ،تعقیبت کنم و زیر نظرت بگیرم ، میخوام زیر و بم ت رو بکشم بیرون، کجای این جهانی؟ پیدات میکنم و دیگه ولت نمیکنم ، جواب سؤالامو ازت میگیرم ، چطور انقد خالی بودی از صدا ،از تصویر ، که به این وضوح و شفافی صدای خدا رو میشنیدی؟ چطور اصلا فک نمیکردی؟ چرا من انقد فکر میکنم؟؟؟ چرا همه ش درگیرم بین این که کدام راه درسته ،کدام غلط؟ چرا مدام شک میکنم به همه چی؟ تو کجایی؟ بیا بشین پیشم ، میخوام سرمو بزارم رو زانوت و گریه کنم ، میخوام بگم که چه زجری داره ،دوری از خدا ، و تو چه خوشبختی ، میخوام برات از درد تردید و شک بگم، از ترس، از احساس ناامنی …. میخوام برات از لذت دیدن کور سوی نوری در تاریکی مطلق بگم ، میخوام برات بگم که اون کور سوی نور رو دیدم ولی یه چیزی پا مو گرفته و نمیزاره بدو بدو برم به سمت این روزنه ی نور و اونا فکر ها و ترس هام هستن ، خیلی دارن سرو صدا میکنن ولی خیلی امیدوارم ،خیلی… بیا تا برات از امید بگم …از چشم دوختن به اون نور… ابراهیم عزیز بالاخره پیدات میکنم ، کشفت میکنم و اون روز چه نزدیکه….. و خدا چه نزدیکه ، یه صداهایی دارم میشنوم ، دوره ولی داره نزدیک میشه… یه چیزی میگه پاهاتو بزار رو گردن این نجواها و راه نفس کشیدنشون رو ببر و فقط حرکت کن ، چشماتو ببند و دست تو دراز کن و مطمئن باش صاحب اون صدا ،دست تو میگیره و بلندت میکنه و توو هوا میچرخونتت و یه بوس آبدار از پیشونیت میکنه و و تو رو میزاره رو دوشش و با خودش میبردت ،این صدا رو میشنوم و دنبال شهامتم ، دنبال باور ، دنبال رها شدن، دنبال اعتماد بی چون و چرا، بدون فکر کردن و دنبال ابراهیم و دنبال خدای ابراهیم، خدای من، خدای ما…
سلاااام دوستان عزیزم و خانم شایسته گرامی
من بادیدن این فایل که اولین با ر بود بهش توجه میکردم وبا عمق جانم اونو گوش دادم این فایل یه نکته خیلی جالب داشت این که بمن یاد آوری کرد قرآن را شروع کنم بخواندن با معنی .برا درک بیشتر حقایق .ولی استاد گفتند اصلا لازم نیست که از جایی سرچ کنیم برا خواندن قرآن با معنی فقط اکتفا کنیم به معنی خود قرآن من چند آیه از آن را خواندم ولی اونطور که باید عمیق درک نکردم.دوستان اگه میشه لطف کنند که من چطوری باید قرآن را با نعنی بخوانم وآیا لازم است ازجایی کمک بگیرم یا نه لطفا راهنماییی کنید.با موفقیت تمام دوستان عزیزم
سلام. کامنتتون فوق العاده ست! چقدر قشنگ گفتین که زندگی بازی و معماست و هر مرحله باید پسورد درست رو بزنیم بریم مرحله ی بعد. منم که عاشق حل معما و رمز و رازم خیلی این تعبیر شما بهم چسبید. خیلی ممنونم ازتون.
یادم اومد که چند سال پیش هفته ای یک بار باید یک مسیری رو با اتوبوس میرفتم. همیشه اول خط سوار میشدم و صندلی ها زودتر پر شده بودن. بعد از مدتی تصمیم گرفتم قبل از اینکه به اتوبوس برسم از خدا بخوام برام صندلی خالی نگه داره! و واقعا هم صندلی خالی رو برام نگه میداشت. یک بار یادمه که همینو از خدا خواستم و رفتم سوار شدم دیدم همه ی صندلی ها پر شدن. تعجب کردم ولی گفتم اشکال نداره امروز تو اتوبوس وایمیستم. کمتر از یک دقیقه بعد یکی از کسانی که نشسته بود بلند شد و از اتوبوس رفت بیرون! هنوز اول خط بود! اول مسیر وقتی هنوز اتوبوس حرکت نکرده کسی پیاده نمیشه که! اما اون پیاده شد چون خدا برای من صندلی خالی نگه داشته بود. کامنتتون منو یاد این خاطره انداخت.
شب و روزتون به خیر
سلام نعیمه جان
اول اینکه برای خواندن قرآن بذار قلبت هدایتت کنه، قلبت ترو به آیه هایی هدایت می کنه، که به خواندنش نیاز داری و با توجه به مداری که هستی درک خوبی از اون خواهی داشت.
دوم اینکه می تونی از نرم افزارهای قرآنی استفاده کنی، استاد توی یکی از فایل ها گفتن از نرم افزار مجمع التفاسیر استفاده می کنند.
و در آخر اینکه با یکبار و چندبار خواندن شاید متوجه نشوید ولی با تکرار و تعقل در مورد آن و باز گذاشتن ذهنتان برای درک الهامات قلبی تان مطمئناً به درک بالایی از آیات می رسید.
برایتان بهترینها را آرزومندم.
خدای مهربونم چقد دنیا قشنگ و زیباست.
استاد سپاسگزارم خیلی فایلهاتون ناب و قشنگ.
یادمه یک سری میخاستم یک تصمیم بگیرم مونده بودم سر دو راهی بین موندن و رفتن و من رفتم قران باز کردم و گفتم خودش هدایتم میکنه که سوره ابراهیم برام باز شد.حس کردم ازم خواست که منم همین کار رو بکنم و همه چیو ول کنم برم دنبال شناختش ولی من نتونستم.نتونستم دخترم ول کنم برم بهش ایمان نداشتم و هنوزم اینجام و باز همون مشکلات.الهامات همیشه هست و مهم اینکه واقعا بتونیم بهش عمل کنیم.میبینم من چقد راه نرفته دارم جلوم.
این قانون خدا که همه چیز رو جفت افریدم همیشه تو ذهنم بوده و همیشه هر چیزی رو مقایسه کردم که بهترین و بدترین حالتش چه چیزی میتونه باشه.
کشتن و قربانی کردن فرزند
یا میتونه به بدترین حالت باشه مثل دوران جهالت که بچه های دخترشون میکشتن که پر بودن از انرژی منفی و نهایت پستی انسان نسون میده
یا قربانی کردن و یا رها کردن فرزندی عزیز که با ایمان به رب انجام میشه و هر سال بخاطرش عید گرفته میشه و این قربانی پر از ایمان و اعتماد به رب وهم رضایت فرزند و مطیع امر خدا بودن و کلی درس دگ
واقعا نمیدونم چی بگم
خدایا حودت کمکم کن تا بتونم به الهاماتت عمل کنم
با سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
داستان حضرت ابراهیم از نظر من بسیار بسیار دلگرم کننده است برای کسانی که به خداوند اعتماد و توکل میکنند.
خیلی دوست داشتم که اون توکل و اعتمادی که حضرت ابراهیم به خداوند داره حتی ۱ درصدش در من هم بود .
چقدر زیباست انقدر ایمان داشته باشی به خداوند لایتناهی که هر آنچه فرمان میدهد بدون چون و چرا انجامش دهی.
چقدر در اینصورت در زندگی آرامش داری.
تو اعتماد کن به خدا و حرکت کن.
نترس از عواقب کارت.
به الهاماتت گوش کن و به خدایت توکل کن و بدان که رسیده ای به خواسته ات هر چند اگر هم بظاهر نرسی حتما در نرسیدنت هم رسیده ای اگر نیک بیندیشی.
تو در هر صورت پیروزی.
تو حتما همیشه با چنین نگرشی شادی.
تو حتما در زندگیت با چنین ایمانی مسرور و آرامی.
پس دیگه من چه میخواهم از خداوند مهربانم
هنگامی که میدانم مثل یک پناهگاه و حامی همیشه در کنارم است.
از خداوند چنین ایمان و توکل و آرامشی را برای همه آرزومندم
سلام خدمت استاد عزیزم،خدا را سپاسگزارم بابت امروزم و این فایل که چقدر قشنگ و تاثیر گذار بود ،واقعا که با خدا بودن زندگی تو پرازآرامش و فراوانی میکنه من باور دارم که از تو حرکت ازمن برکت ،شادو سربلند باشید در پناه خداوند ،حالم خیلی خوبه و خوشحالم که خدا همیشه با منه و تو زندگی من کار میکنه ،سپاسگزارم
الله اکبر
دیروز این فایل رو گوش دادم چند بار و کامنت دوستان رو هم میخوندم
شب تو مجلس روضه امام حسین بودم گفتم (به دلایلی چند وقتیه خسته م از نظر روحی و جسمی) گفتم خدایا من خسته م دیگه واقعا درست کن خودت . آخه من که یار و یاوری جز خدا ندارم . ینی هیچ کدوممون نداریم.
قرآن باز کردم آیات شریفه ای اومد.
همان آیه که فرشتگان بر ابراهیم خلیل نازل شدند و به تولد پسری دانا بشارت ش دادند . ابراهیم فرمود آیا با آن که به پیری رسیده ام بشارت م میدهید و فرشتگان پاسخ دادند تو را به بشارتی درست و به حق مژده دادیم بنابراین از مایوسان نباش .
ابراهیم فرمود چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش مایوس می شود .
چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش مایوس می شود ؟؟؟
با اکو بخوانید لطفا
تو دلم زنگ خورد فهمیدم من هر چه هستم و هر چه کردم بنده خداوندم . هرگز نباید مایوس باشم . خدایا شکرت . اگر مدتی وضع و حالم بد شده چون از منبع خودمو دور کردم . البته خدا نزدیک بود من خودمو کنار می کشیدم. خدا جونم واقعا شکرت . بهم گفتی هرگز ولم نمیکنی. پس بر من واجب شده که هرگز از مایوسان نباشم . خدایا شکرت شکرت شکرت
و جالبه همون شب احساس کردم حال م بهتر شده . و فردای اون شب یعنی امروز انقدر حالم خوب شد که نماز شکر خوندم . خدایا واقعا شکرت . من نذر داشتم حالم خوب بشه زندگی مون خوب بشه سفره ابوالفضل پهن کنم تو خونه م . انشالله روز تاسوعا نذرمو ادا میکنم .
به نام خدایی که حضورش همیشگی و هدایتش دائمیست
روز سوم سفرنامه
۱۴ شهریور ۹۹ _ ۴ سپتامبر ۲۰۲۰
استاد عباسمنش عزیزم سلام
خانواده ی دوست داشتنی عباسمنش سلام
سپاسگزار خداوندم به خاطر اینکه امروز هم تونستم تعهدمو حفظ کنم .
سپاسگزارم که این قدر موضوعات خوب برای فکر کردن به من میده .
موضوعاتی که هرکدومشون میشه ساعتها بهش فکر کرد و بعد فکر کردن بهشون احساس عجیبی پیدا میکنم ، امروز تحت تاثیر قرار گرفتم از این حجم از اعتماد به خدا …
نکات روز سوم این سفر پر برکت :
💡فقط یک عامل زندگیات را در این دنیا و آن دنیا رقم میزند و آن باور های خودت است .
💡از توحید عملی نه برای فرار از جهنم یا پاداش در جهان دیگر بلکه برای ساختن بهشت دلخواهت در همین جهان بهره ببر .
💡توکلو تسلیم بودن در برابر رب یعنی بتوانی در شرایطی کانون توجهت را کنترل کنی و از درون به احساس خوب برسی که اوضاع اصلا مطابق میلت نیست .
💡در شرایط نادلخواه بی آنکه ایده یا راه حلی داشته باشی یا روی قول و کمک فردی بتوانی حساب کنی !
به خود بگو : من از درون خود را به آرامش میرسانم .
و یقین داشته باش ، باور داشته باش :
محال است که تو به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسی و آن شرایط هر چه قدر هم نادلخواه به نفع تو تغییر نکند .
💡[برگرفته از کامنت یکی از دوستان]
پروردگارم :
وقتی از دید قوانین به وجودت میاندیشم درستی ، عدالت و لایتناهی بودنت برایم روشن تر ، در نتیجه اعتمادم به تو بیشتر و زندگیم در تمام جهات ارتقا باورنکردنی یافته است .
💡ابراهیم نمادِ یکتاپرستیِ ناب
یکتاپرستی که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده ، آنچنان عمیقا جزئی از شخصیت وجودی اش شده که او را تسلیم امر رب گردانیده . آنچنان رب را به عنوان نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دست اوست ، که محافظ هر جنبنده ای است ، که بدون اذنش برگی از درخت نمی افتد ، باور دارد که
⭐میتواند از هرآنچه که با تسلیم بودنش دربرابر رب مغایر است ، دست بشوید⭐
هیچچیز حتی جان فرزندش قادر نیست ذره ای تردید در اعتماد او به رب ایجاد کند .
💡از همه ی امتحانات سربلند بیرون بیاید و تا آنجا پیش می رود که میتواند خلیل الله و رفیق خدا باشد♥
💡ایمان راستین ابراهیم و تسلیم بودنش دربرابر رب اولویت اصلی زندگیت باشه و تلاش کن تا در رفتارت بروزش بدی .
💡اگر ابراهیم توانسته رفیق خدا باشد ؛ تو هم میتوانی .
اگر او به چنین حدی از اعتماد و تسلیم در برابر خداوند رسیده ؛ تو هم میتوانی .
💡به پشتوانه ی (اهدنا صراط المستقیم) از عهده ی کنترل ذهنمات در هر شرایطی برآییم .
از مرز ترس ها و محدودیت های زندگی مان فراتر برویم .
💡اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری بسازد .
💡پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش چیزی نیست جز :
آموختن این جنس از اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل .
💡پیرو آیین ابراهیم باش که او موحد بود و مشرک نبود .
💡تسلیم بودن یعنی : ایمان داشتن به اینکه هدایت میشی ، به اینکه مورد حمایت قرار میگیری . خداوند بی نهایت دست برای کمک به ما داره .
💡نشانه ی تسلیم بودن ، نشانه ی ایمان احساسِ خوبه !
💡سعی کنیم نزدیک کنیم ایمانمون رو ، باورمون رو به ابراهیم …
ترس هامونو بریزیم ، بریم تو دل ترس هامون و حرکت کنیم و ایمان داشته باشیم که الله مارو حمایت میکنه .
💡هرجا به خدا توکل کردم کارم انجام شده به بهترین شیوه ، بهترین روش … با دست هایی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم و ایده ای براشون نداشتم .
نمیدونم چی بگم و چی بنویسم !
چی میشه گفت درباره ی این حد از اعتماد به خدا ، این حد از تسلیم بودن ، این حد از باور داشتن …
وقتی فایل رو گوش میکردم اون جایی که درمورد رها کردن هاجر و فرزندش در بیابان بود این یادم اومد که مگه فقط همین بود ؟
کدوممون یادش رفته آتشی رو که بر ابراهیم سرد شد ؟
مگه میشه این همه به خدا اعتماد داشته باشی ؟
این به ذهنم رسید که اگه من باشم فوق فوقش دیگه ته ته باور داشتنه اینه که بگی خب قراره در راه خدا بمیرم . کی میتونه این قدر اعتماد داشته باشه که باور داشته باشه که حتی بعد انداختنش وسط اتیش قرار نیست اتفاقی براش بیفته ؟
به نظرم حضرت ابراهیم مطمئن بود و باور داشت که مشکلی براش پیش نمیاد …
وقتی بدونی که همه چیز خداست ، همه چیز جلوه ای از خداست ، به قول استاد وقتی بدونی خدا هم سرده هم گرمه ، هم عشقه هم نفرته ، خدا هم خوبه هم بده ، هم بالائه هم پایینه … (بستگی داره خدا برا تو کدومشه ؟) اون وقته که میتونی مثل ابراهیم باور داشته باشی که حتی اون آتیش هم خود خود خداست … خدایی که عاشقته ، خدایی که حمایتت میکنه ، خدایی که تنهات نمیذاره .
ایمان ابراهیم به همچین خدایی آتش رو بر اون سرد کرد .
خدا همون آتیش داغیه که برای ابراهیمش که این قدر بهش باور داشت سرد شد .
مگه میشه این قدر بهش باور داشته باشی و اونکاری برات نکنه ؟
و چه قدر فاصله هست بین به زبون آوردن این حرف ها و عملی کردنشون تو زندگی !
یه چیز دیگه اینکه استاد گفت وقتی تسلیم رب باشی حتی اگه عزیزتو از دست بدی زندگیتو از دست نمیدی !
ماها معمولا طوری رفتار میکنیم انگار مطمئنیم طرف مقابلمون همیشه کنارمون هست ، ولی حقیقت اینه که تو حتی نمیتونی مطمئن باشی این آدمی که الان باهاش تند حرف زدی ، بداخلاقی کردی ، به خاطر موضوعات سطحی آرامش هردوتونو بهم زدی … یه لحظه بعد هم کنارت هست یا نه ؟
بیشتر وقتا اون گریه ها و عذاداری های ده ساله به خاطر نبود اون آدم نیس به خاطر خودته ! به خاطر پشیمونیت از رفتارت ، از عصیانیتای الکیت ، از بداخلاقیات سر مسائل بی ارزش ، از اینکه چرا عشق بیشتری بهش ندادی ، چرا لحظه هایی که داشتین پر از حس خوب نکردی !!
پس قدم اولم برای اینکه بتونم تو این مورد تسلیم امر خدا باشم اینه که با کسایی که دور و برم هستن درست رفتار کنم ، سر چیزای الکی اعصاب خودم و اونا رو خورد نکنم ، وقتی حس خوبی ندارم عصبانیتمو سر بقیه خالی نکنم … حتی به نظرم نیازی نیست کارای عجیب غریب بکنی یا کارایی رو بکنی که تا حالا نکردی همون لبخند ساده ی رو لبت ، کنترل کردن خودت موقع عصبانیت ، خوب نگه داشتن حالت حتی تو شرایط به ظاهر سخت تا ترکشات به دور و بریات نخوره کافیه …
همین که جو رو متشنج نکنی ، حتی اگه طرف مقابلت عصبانی بود تو واکنش شدید نشون ندی … همین کارای به ظاهر ساده ولی مهم
هرچه قدر هم اون موضوع به نظرت مهم بیاد ، اینو بدون مهمتر از لحظه های خوب بودنت در کنار عزیزانت نیست … لحظه هایی که ممکنه یه روزی حسرت همین سادگیاشونو بخوری …
به نظرم همین که بعد از ازدست دادن کسی پشیمونی از خودمون نداشته باشیم تا حد زیادی به تسلیم بودن در برابر خداوند کمک میکنه .
به نظرم تسلیم بودن در برابر خدا وقتی معنی پیدا میکنه که تو اون شرایط قرار بگیری وگرنه همه میتونن ادعا کنن که تسلیم خدا هستن ولی هرکسی تو عمل نمستونه به این حد برسه .
وقتی شرایط به ظاهر سخت میشه باید یه خدا اعتماد کنی .
اعتماد به خدا یعنی چی ؟
یعنی حتی اگه اتفاقات نادلخواهت هم بود به خدا باور داشته باشی و به خودت بگی که خداوند مراقب من هست ، خدا بهترینو برای من میخواد و هر لحظه منو حمایت میکنه … پس الان شرایط هرچی هم که باشه مطمئن باش برای رسیدنِ تو به بهترینِ خواسته ات هست .
وقتی بتونی این اطمینان قلبی رو داشته باشی ( اطمینان تو به خدا باعث میشه هر اتفاقی هم که بیفته بدونی در مسیر رسوندن تو به خواسته ات هست ، بدونی خدا حواسش بهت هست ، تو همه ی این لحظه ها کنارته و تنهات نمیذاره ) اون وقته که به آرامش درونی میرسی ( وقتی به آرامش درونی برسی این آرامش کم کم به همه ی جنبه های زندگیت وارد میشه ) … و وقتی در هر شرایطی تو آروم باشی ،نگرانی نداشته باشی ، اون وقته که میتونی بگی به خداوند اعتماد داری و در عمل تسلیم خداوند هستی .
کامنتمو با این تموم میکنم اونجایی که استاد تو فایل گفت خدا هست . یه لحظه از خودم پرسیدم واقعا هست ؟
خودم جواب خودمو دادم ، آره فاطمه هست
خدا هم جوابمو داد با آهنگی که قبلا توسایت تو کامنت یکی از بچه ها خونده بودم
امیدوارم حس خوبم از این آهنگ به شماهم منتقل بشه⭐
خدا همینجاست
تو قلب خونه
تو عطر پاک گلای پونه
خدا همینجاست
تو عطر بارون ، تو چشم خیس منو خیابون
خدا همینجاست
بین من و تو ساده ساده عین من و تو
خدا همنیجاست
تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون
خدا همینجاست
تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه می خوام
خدا همینجاست
واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه
خدا همینجاست
لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه
خدا همینجاست
تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق
خدا همینجاست
خدا همینجاست♥
در پناه الله ای که همیشه هست ، پر از حس خوب ، آرامش و آگاهی های ناب باشید 🌠
۱۰:۲۰ p.m
توکل-ایمان- تسلیم-هدایت و حمایت خدا
و ابراهیم نماد تسلیم و ایمان واقعی…
خدایاااا شکرت برای هدایتم به این فایل که نشونه امروزم بود و جواب خواستم
ساعت۱۱:۲۲ ۲۱ شهریور ۱۳۹۹
دلم گفت که بزنم روی نشونم یه حس قلبی و زدم و این فایل …
خدایااا شکرت نمیدونم چطوره که انقدر نشونه ها دقیقه فقط شکررر
پا در مسیرت بزار …نترس…حمایت و هدایتت بامنه…ایمان داشتن یعنی رهابودن یعنی اعتماد کردن یعنی حالت خوبه چون خداباهاته یادت باشه خداهست….
سلام دوستای گلم
واقعا چقدر ابراهیم خلیل الله به خدای خودش اعتماد داشت و چه راه طولانی داریم تا بتونیم به خدای خودمون اعتماد کامل داشته باشیم.
من از امروز میخوام به ندای درونم که هدایت و سخن خداست اعتماد کنم و بی شک بهترین نتیجه رو خواهم گرفت.
ممنون از استاد خوبیها و مریم پر از عشق💟💟💟💟
به نام خدای یکتا
سلام به همه دوستانم
واقعا من نمیدونم چی بگم و انگار دارم از یه چیزی فراتر از افکار زمینی صحبت میکنم حضرت ابراهیم با چه باوری به خداوند دست به همچین کاری میزنه با وجود این که فقط یک خواب دیده که باید بچشو سر ببره اصلا فکر کردن درموردشم محاله و ادم فکر میکنه داره خواب میبینه ولی واقعا این ادم فرکانسش به خدا نزدیک بوده و انقدر به خدا نزدیک بوده که حتی میدونسته که خدا تو خوابم هدایتش میکنه و خوابهاش الکی نیست مثل وقتایی که استاد میگن از قانون تو خواب هم استفاده میکنن و هدف زندگیشو بچش قرار نداده بوده هدف خدا بوده و یک چیز دیگه که بهش فکر کردم ایشون بعد از سالها به همون جایی برمیگرده که بچرو رها کرده یعنی یک مسافت طولانی رو برگشته دیگه و انقدر ایمان داشته که وسط راه پشیمون نشده و با خودش نگفته این یک خوابه .
استاد گفتن بهترین راه حمایت از بچه ها حمایت نکردنشونه این جمله مثل یک کتاب پر از اطلاعات راجعبه بچه ها میمونه توش پر از مفهومه اما خیلیم سادس چون بچه ها به انرژی منبع نزدیک تر از ما هستن و باوراشون درست تر از ماست و با تکجه به احساسشون عمل میکنن و رها هستن بهترین و درست ترین کارهارو انجام میدن و باور دارن از پس هر کاری بر میان
این حرفایی که میزنم احساس میکنم تو عمل ازشون دورم ولی انقدر تکرار میکنم که باورم بشه اما گفتم که راستشو بگم
و موضوع تسلیم بودن در مقابل خدا واقعا شرک بسیار بسیار ارام ارام و کوچیک کوچیک تو دلمون میاد که متوجش نمیشیم من خودمو میگم من الان دارم معنی واقعی شرکو میفهمم و این که تو چه چیرایی شرک دارم چون قبلا چشمام انگار بسته بود و یک پرده توری سیاه جلوی چشمامو نسبت به دنیا و خدا گرفته بود و یکم دوره که بخوام این باورارو از خودم دور کنم و کمرنگشون کنم چون بسیار ریزن مثلا تو بحث تسلیم بودن در برابر خدا اگر جایی کار میکردم میترسیدم که از اون جا یه جای دیگه برم که مبادا کارمو ازدست بدم و در مقابل ظلم فلانی نیستم که اون قدرت داره و از شهرم به شهری دیگه نرم که ترسام منو میترسونن که تو تنهایی از پسش بر نمیای
اما تفاوت من با شما و استاد در همینه که تسلیم نیستم دلم میخواد باشم وای گاهی فراموش میکنم برای همینم شما انقدر موفقید و من تو همون مدار های کوچیک و دور خودم هستم اما اینو میدونم اگر تلاش کنم و باورامو تغییر بدم و مسیر رو ادامه بدم به مدار شما میرسم اگر شما تونستید منم میتونم و من از خدا میخوام که منو هدایت کنه به مسیری که درسته به مسیری که ابراهیم رفته که واقعا توش پر از حس خوب و شادی و لذت بوده.
سلام به همه ی دوستان
من مدت خیلی کوتاهی ست که به خاطر برخورد با یه تضادی در زندگیم با این سایت آشنا شدم و بعد از گوش دادن به فایل های رایگان این سایت به لطف خدا خیلی به خودم مسلط تر شدم و بنابراین تصمیم گرفتم که با برنامه ریزی بهتر و منظم تری فایل ها رو گوش بدم تا به امید خدا بتونم کم کم در این مسیر قدم های عملی رو هم بردارم به همین دلیل سراغ بخش روز شمار تحول زندگی من رفتم و الآن سه روزه که فصل اول سفرنامه رو شروع کردم و فایل اعتماد به رب رو گوش دادم. میخوام از حس و حالم دررابطه با سومین روز این سفرم با ابراهیم براتون بنویسم.
ابراهیم با من حرف بزن ، بگو چطور شد که شدی ابراهیم؟؟؟؟
بگو چطور شروع کنم؟ چطور صدای قلبمو از بین این صدها هزار صدایی که میشنوم تشخیص بدم ؟ چطور بشنوم؟ چطور تشخیص بدم؟ این حد از ایمانت برام خیلی جالبه !!! خیلی غریبه! خیلی دوره!!! خیلی گنگه!!! خیلی پر از سؤاله!!! میخوام بدونم، میخوام بفهمم، میخوام کشفت کنم، میخوام دنبالت بیام ،تعقیبت کنم و زیر نظرت بگیرم ، میخوام زیر و بم ت رو بکشم بیرون، کجای این جهانی؟ پیدات میکنم و دیگه ولت نمیکنم ، جواب سؤالامو ازت میگیرم ، چطور انقد خالی بودی از صدا ،از تصویر ، که به این وضوح و شفافی صدای خدا رو میشنیدی؟ چطور اصلا فک نمیکردی؟ چرا من انقد فکر میکنم؟؟؟ چرا همه ش درگیرم بین این که کدام راه درسته ،کدام غلط؟ چرا مدام شک میکنم به همه چی؟ تو کجایی؟ بیا بشین پیشم ، میخوام سرمو بزارم رو زانوت و گریه کنم ، میخوام بگم که چه زجری داره ،دوری از خدا ، و تو چه خوشبختی ، میخوام برات از درد تردید و شک بگم، از ترس، از احساس ناامنی …. میخوام برات از لذت دیدن کور سوی نوری در تاریکی مطلق بگم ، میخوام برات بگم که اون کور سوی نور رو دیدم ولی یه چیزی پا مو گرفته و نمیزاره بدو بدو برم به سمت این روزنه ی نور و اونا فکر ها و ترس هام هستن ، خیلی دارن سرو صدا میکنن ولی خیلی امیدوارم ،خیلی… بیا تا برات از امید بگم …از چشم دوختن به اون نور… ابراهیم عزیز بالاخره پیدات میکنم ، کشفت میکنم و اون روز چه نزدیکه….. و خدا چه نزدیکه ، یه صداهایی دارم میشنوم ، دوره ولی داره نزدیک میشه… یه چیزی میگه پاهاتو بزار رو گردن این نجواها و راه نفس کشیدنشون رو ببر و فقط حرکت کن ، چشماتو ببند و دست تو دراز کن و مطمئن باش صاحب اون صدا ،دست تو میگیره و بلندت میکنه و توو هوا میچرخونتت و یه بوس آبدار از پیشونیت میکنه و و تو رو میزاره رو دوشش و با خودش میبردت ،این صدا رو میشنوم و دنبال شهامتم ، دنبال باور ، دنبال رها شدن، دنبال اعتماد بی چون و چرا، بدون فکر کردن و دنبال ابراهیم و دنبال خدای ابراهیم، خدای من، خدای ما…