«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 104 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بشیراحمد نیازی گفته:
    مدت عضویت: 1797 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان و هم سفرای عزیز

    واقعا از این ایمان حضرت ابراهیم لذت بردم که بدون هیچ چون وچرا تسلیم خداوند بود

    من مجردم این حسی که پدر یا مادر به فرزندشو داره نمی تونم درک کنم ولی واقعا دورو برم می ببینم که پدر و مادرحاظرن هر کاری برای فرزندشون بکنن من بارها و بارها دیدم که مادرم از شکم خودش می زد تا ما غذای بهتری بخوریم و اون حتی اون غذا رو به لب نمی زد

    می خوام مثالم رو با مادرم شروع کنم و این حسی که شما گفتین پدر و مادر حاظرن هر کاری رو بدون توقع برای فرزندشون انجام بدن

    من برادر ته تغاریم داداش کوچیکه فرزند اخر خانوادمون خدا حفظش کنه خیلی شوخ طبع و هم چنین دعوایی بود ما تو فامیلمون با یکی از اقوام از قدیم مشکل داشتیم و همیشه مادرم به دادشم می گفت از خانواده فلانی فاصله بگیر و هیچ موقعه دوستی شونو باور نکن چون اونا هدفشون دوستی نیست و می خوان یه جورایی انتقام گذشته رو بگیرن اصطلاحا جلوی تو لبشون خندونه ولی تو دلشون باهات دشمنی دارن و حاظرن سر به تنت نباشه

    خلاصه اینکه مادرم اینقدر تاکید داشت با پسرای اونا دوست نشو و گول ظاهرشونو نخور ولی کو گوش شنوا برادرم می گفت اون مشکلی بوده که تو گذشته به وجود اومده و ربطی به من و اینا نداره (تقریبا ۱۵ سال قبل برادر بزرگم با همین خانواده درگیری داشته و زد وخورد شدیدی هم بین هم داشتن که به مرور زمان از هم فاصله گرفتن) و حالا نوبت رسیده بود به داداش ته تغاری ما که گول ظاهر و دوستی شونو خورده بود

    یه سالی گذشت از دوستی شون که یه شب داداش بزرگم اومد خونه و گفت احمد کجاست گفتیم طبق معمول بیرون با دوستاش که برادرم اومد به ما توضیح داد که داداش کوچیکه ما با همون پسره دوا کرده و زده آش و لاش کرده طرف و الان بیمارستانه و تو کماهه طرف و اونا هم الان دارن کارای شکایت رو می کنن که احمد رو بنداز زندان و دیه هزار حرف و حدیث دیگه که ما هم زنگ زدیم به داداش کوچیکه که هر جا هستی زود بیا حال مادر خراب شده که اونم اومد سر وصورتش یک زخمی شده بود و به روی خودش هم نمی یاورد که دعوا کرده و انکار می کرد که داداش بزرگم گفت که من از فلانی شنیدم که تو دعوا کردی و طرف رو زدی و امروز روز دوم بود که ما خبر دار شدیم که داداشم دعوا کرده چون روز قبلش گفت می خواد با دوستش بره باغشون برا تفریح و ماهم از دنیا بی خبر که شازده پسر دعوا کردا به ماهم چیزی نگفته ولی خدارو شکر کارا داشت خوب پیش می رفت

    دادلش بزرگم اومد و سریع زنگ زدم به پسر داییم که تهران کار ساختمونی انجام می دادن و باهاش هماهنگ کرد که داداش کوچیکمو می فرسته اونجا که چند روزی افتابی نباشه و ما هم همون لحظه اونو فرستادیم که یکی دو هفته ایی بره و جلو چشم نباشه و بقیه خانواده هم تصمیم گرفتیم که اگه پلیس اومد دم خونه و از داداشمون سوال کرد همه خانواده با هم هماهنگ کردیم که بگیم احمد ۶ ماهه رفته ترکیه و اصلا مشهد نبوده که بخواد دعوا کنه که اون ماموره گفت ما حکم جلبشو گرفتیم و اونا می دونستن که داداشم رفته تهران و از اخر به ما گفتن که امروز و فرداس که بچه تونو بگیریم و انوقته که شما به دست و پامون بیفتین

    یه هفته ایی گذشت و اونا نتونستن برادرم رو پیدا کنن و مادرم تو این هفته از خرج و خوراک افتاده بود و مدام جوش می زد که اگه اینجوری بشه چی اگه فلانه کار بشه چی که یکی از دوستان پیشنهاد داد که به احمد بگین بره ترکیه و اینجوری حرف شما هم اثبات می شه و اونا هم دیگه نمی تونن بهش اسیبی برسونن

    که اینجا بود که مادرم حاظر نمی شدم داداشمو به تنهایی بفرسته بره و می گفت که خودم با پسرم می رم ما هر چی می گفتیم اون جونه مجرده راحت می تونه بره شما پیر شدی دیگه اون انرژی ثابق رو نداری که بخوای دو هفته تو کوه وکمر راه بری اذیت می شی نمی تونی ولی مادرم می گفت من باید اینکار رو بکنم من نمی تونم اینجا وایستم یه روز بچمو جلو چشام دستبند بزنن ببرن زندان و واقعا از لحاظ سلامتی هم مادرم سالم سالم نبود کمر درد داشت،پا درد داشت چون ۸ تا بچه رو به دنیا اورده بود و اون موقعه هم تو روستا زندگی می کردیم و همه ما رو تو خونه به دنیا اورده بود و بیمارستان نرفته بود که بتونه به راحتی زایمان کنه.با اینکه مادرم اینقدر مشکلات سلامتی داشت وقتی سلامتی فرزندش رو در خطر دید دیگه خودشو و سلامتی شو فراموش کرد و مدام می گفت من باید برم و دیگه راه نداره و حالا بدی کار این بود که این اتفاق دعوا تو ماه دوم پاییز پیش اومده بود و هوا داشت به روی سردی می رفت و همه ما نگران این بودیم که خدای نکرده سلامتی مادرمون به خطر نیوفته بلاخره مادرم تصمیمشو گرفت و نه دیگه حتی سلامتی خودش براش مهم بود و نه اینکه هوا سرد شده و خیلی سفر سختی در انتظارش بود به محض اینکه رفت تهران پیش داداشم خنده اومد رو لبش و مسمم تر شد که حتما باید بره و بلاخره تصمیمشو گرفت و از مرز ارومیه قاچاقی و با اون سرمای طاقت فرسا رفت سمت ترکیه سه هفته تو راه بودن تا بلاخره رسیدن اونجا وقتی مادرم اونجا رسیده بود نی قلیون شده بود لاغر و نحیف و من همیشه در تعجب بودم که این فرزند چه مهری داره که مادرم اینجوری حاظر شد سلامتی خودشو به خطر بندازه و تا فرزندش سختی رو متحمل نشه و چقدر این عشق مادر به فرزند عشق نابه که حتی حاظری جونتو از دست بدی اما فرزندت تو سختی نباشه و هر موقعه من به رفتن مادرم فکر می کنم مو به تنم سیخ می شه از این از خودگذشتگی و ایثار والدین در برابر فرزنداشون خدا سایشون از رو سرمون کم نکنه و همیشه سلامت و خوشحال باشن

    منم عشق به فرزند در در مادرم دیدم که حاظر شد خودش تو سختی باشه اما فرزندش سختی نبینه

    و یه تصمیم دیگه که از همین الان با خودم می گیرم اینه که تسلیم خدا باشم در هر لحظه و هر اتفاق از کوره در نرم و توکلمو به خدا کنم و منم از این لحظه به بعد تسلیم فرمان تو ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    میلاد معصومی گفته:
    مدت عضویت: 1801 روز

    سلام استاد عزیز

    یه کلی لذت بردم از این فایلتون

    واقعا حضرت ابراهیم یک الگو و اسوه در عمل برای همه ی ما هستش

    پادشاه رها کردن فریب های دنیا

    لبیک گفتن به جاودانگی

    و کسب آمادگی برای مرگ دنیایی قبل از رسیدن آن مهم

    ما در دعا میخوانیم؛

    الهم الرزق التجافی ان دار الغرور

    وعنابت دار الخلود

    و استعداد للموت قبل حلول الفوت

    احتمال میدهم یکی از الگوی شما برای رهایی و رسیدن به سطوح بالاتر زیبایی، همین حضرت ابراهیم باشه که باعث شده شما چنین ایمان و حرکتی برای تغییر پیدا کنید

    واقعا باعث افتخار هستند کسانی که به خداوند اعتماد کامل دارند و جایگاه و مقام بالایی نزد پروردگار دارند

    از فایلتون بی نهایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمد امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان هم فرکانس عزیزم.

    برای من یکی که واقعا اون ایمانی که شما درموردش حرف زدید بسیار سخته…شما که استاد مایی فرمودی اون ایمان رو نداری که حتی انگشت فرزندت رو برای خداوند ببری!

    من که شاگردتونم دیگه خیلی پایین ترم اما به خودم قول دادم با ریز ریز کردن این هدف بزرگ و پله پله پیشرفتن سعی کنم هر روز کمی بیشتر ایمانم رو قوی تر کنم!

    جالب اینجاست که همین اول مسیر که دارم رو ایمانم کار میکنم چیز هایی بهم الهام میشه که انجام دادنشون سخت و ترسناکه اما هر بار با آرامش و گفتن این جمله که خدا تو مراقب منی و میدونم اگه انجامش بدم بهتره برام و زندگیم پیشرفت میکنه!

    هربار میرم تو دل ترسام و به الهامم عمل میکنم و نتیجش در کمال شگفتی باعث رشد و قوی تر شدنم میشه…امیدوارم بتونم بنده با ایمان خدا باشم و روز به روز مقامم رو در زمینه ایمان داشتن بالاتر ببرم.

    خدایا شکرت بابت این آگاهی.

    دوستتون دارم استاد عزیز و دوستان هم فرکانس من.عشقید.

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1620 روز

    به نام خداوند هادی و هدایتگر

    این فایل نشانه امروز من بود

    انگار خدا با من حرف زد

    واقعا انگار نشست رو به روم و از زبان استاد عزیز حرفاشو به من زد

    گفت سارا برو جلو

    اگه ناراحتی واسه اینه که به قدرت من ایمان نداری، چون تسلیم نیستی

    اگه کسی رو از دست دادی، زندگیت از دست نرفته

    سختی هست، مشکل هست، خرج زندگی هست ولی خدا هم هست

    خدا از همشون بزرگ تره

    واقعا حال عجیبیه اینکه کم کم دارم یاد میگیرم هدایت چطوریه

    خداروشکر….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سید مرتضی مشکانی گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    سلام عزیزان بهشتی

    سلام به استاد عزیز

    سلام به مریم شایسته در صلح

    جایگاه خداوند در قلب ماست و ما چقدر به قلبمان رجوع میکنیم

    امکان نداره ما از خدا درخواست هدایت کنیم و خداوند ما رو هدایت نکنه

    درک اشتباهی که داشتم از هدایت این بود که مثلا خدا همیشه بهم پاسخ نمیده و گاهی اوقات که بهم میگه چیکار کنم

    وقتی یه خورده بهتر به اتفاقات توجه میکردم به انسان های اطرافم به حرفایی که میشنیدم به حسی که از شنیدن و یا دیدن عوامل بیرونی میگرفتم هدایت برام واضح تر میشد

    برای درک بهتر خدا و درک بهتر هدایت اول باید همه چی رو قسمتی از خدا بدونی هر انچه که‌میبینی و میشنوی و‌احساس میکنی خداست

    خدا یه چیز مشخص نیست یه جا نیست خدا درون و بیرون توئه

    به جنس اتفاقات توجه کنی بهتر متوجه میشی هدایت یعنی چه اتفاقات برخورد ها و شرایطی تقریبا یکسان دارای یه پیام برای منه

    گاهی اوقات گول ذهنمو میخورم و درگیر بیرونم میشم و خودم دنبال راه میگردم

    اما کم کم داره این برام پر رنگ‌تر میشه که حضور خدا در زندگی من دائمیه فقط باید تمرکزم رو از رفیق ،مالک ،صاحب و منبع بر ندارم

    این برگ‌ سوم از سفر نامه منه

    احساس میکنم یه جور پازل داره واسم هر شب کامل میشه

    هر قیمت از این سفر انگار تیکه ای از این پازله

    هر قسمت اگاهی هایی رو به من میده که باید دریافت‌کنم

    خیلی هدایتی به این سفر وارد شدم

    درخواست من از خدا این بود که به بهترین شکل هدایتم کنه و یه شب که داشتم از باشگاه به خونه برمیگشتم تو اتوبوس رفتم تو سایت اخه من مسیر خونه تا باشگاه و‌باشگاه تا خونه رو تو اتوبوس توی سایتم کامنت میخونم و تو عقل کل بعضی وقتا پاسخ دوستان رو میدم

    اونشب هدایتی اومدم و‌یه ندایی توی قلبم گفت برو تو قسمت روز شمار تحول

    متن اولیه سفر تعهدی بود‌ که باید میدادم به خودم که اگه تو این سفر پا گذاشتم باید متعهدانه برم جلو

    انگار خدا یه حس مسؤلیت تو وجودم ساخت برای حرکت

    فایل اول که پایه عزت نفس و ترمز های مخربی رو که داشتم رو برام روشن کرد

    فایل دوم برام مسول بودن خودم تو زندگیم رو‌ به وضوح رسوند و اینکه من هیچ وقت نمیتونم ذره ای زندگی یکی دیگه رو تغییر بدم

    امشب که دوباره این فایل رو بعد چند وقت دیدم یا شایدم برای اولین بار اما داستان حضرت ابراهیم رو از زبان استاد شنیده بودم

    در وصف‌ ابراهیم چه بگویم‌ …

    من انسانی رو تصور میکنم که اصلا کار به بیرونش نداشت که چی داره چه وضعیتی داره و واقعیت چیه ومنطق چی میگه

    ابراهیم یه رفیق داشت که فقط و فقط روی رضای اون تمرکز داشت

    ابراهیم چیزی برای خود نداشت جز انچه خداش بهش داده بود

    چیزی برای فکر کردن نداشت جز چیزی که خدا بهش میگفت

    راهی برای رفتن نداشت جز راهی که ربش بهش الهام میکرد

    ابراهیم رو درونش ابراهیم کرد

    ابراهیم رو اعتمادش ابراهیم کرد

    از طرفی به خودم میگم بابا ابراهیمم انسان بود

    ذهن داشت

    نجوا داشت

    مگه ابراهیم چی رو تو درونش پیدا کرده بود که یه دنیا نتونسته هنوز نزدیک بهش رو پیدا کنه

    جدا نبود از در‌ونش چیزی رو به غیر از رب نمیدید

    چه بیرون‌ چه درونش

    این نگاه که همه چیز خداست در بیان یه چیزه در عمل یه چیز

    به نظر من ابراهیم به این سطح از خدا رسیده بود

    هیچ چیز رو از خدا جدا نمیدونست که به این شکل عمل میکرد

    مگه ما هم انسان نیستیم ..

    چه قدر به این شکل عمل میکنیم این نگاه خداگونه چقدر در روز مره ما با ماست

    چقدر فاصله داریم ازش

    یکم که اینجوری به خدا نگاه کنیم در حرف زدن با بقیه هم خدا ر‌و میبینیم

    این نگاه ارسی نیست مخصوص یه قوم خاص نیست یهو به وجود نمیاد تلاش میخاد برای همیشه نگاه کردن به این سبک

    ابراهیم این رو در خودش به وجود اورد

    خدا برای ما کاری نمیکنه اگه ازش درخواست نکنیم

    هر چقدر در این نگاه استمرار داشته باشیم بیشتر خدا رو‌میشناسیم

    این انرژی که بیس‌همه چیز

    از چیزایی که میبینم شروع کنیم خدا رو در درونش دیدن

    خدا رو نه فقط تو درونمون و نه فقط تو‌بیرون نبینیم

    تو یه تایم خاص باشه وبعد بره و جاهایی که لازمش داریم باشه و بعد بره

    جایه نمیره هست ما فقط لحظه ای بهش نگاه میکنیم

    تا قبل اینکه کارمون راه بیوفته همش ازش میخایم که کارمون رو راه بندازه

    ولی انگار وقتی کاره انجام میشه خدا کمرنگ تر میشه

    ابراهیم این خصوصیت رو خیلی خوب تو خودش ایجاد کرده بود همواره با خدا بودن

    خدایا ما به تو محتاجیم

    تو هستی که هستم

    میخام بگم ازت میخام توحید و ایمانم رو بیشتر کنی بعد‌به خودم‌ میگم مگه خدا اندزه داره که ازش میخای بهت بیشترشو بده خدا همیشه هست باهات حواست باشه خودت باعث دوریت نشی

    نجواها برای ابراهیمم بوده بدون خیلی بیشتر از تو بوده لحظه ای که سر پسرشو میخاد ببره یا بزارتش وسط بیابون و بره بدون خیلی هم نجواها سراغش اومدن اما کسی که همواره نگاهش به یه نیرو یه رفیق باشه کاری نداره به بقیه چیزا

    نیاز به تکامل داره اما تکامل بهانه خوبی نیست برای دور نگه‌داشتن خودمون

    اینکه فکر کنیم توحید خودش به‌ وجود میاد فقط یه توهمه توحید از عملکرد ما حفظ میشه

    هر چی بیشتر اتصالت رو حفظ کنی توحیدت و ایمانت هم افزایش پیدا میکنه اما اینکه بدون این اتصال همیشگی‌بخای ایمانت بیشتر بشه یه توهمه

    خدایا عاشقتم از سخن شدی از زبان کلمات برای من تا اگاه بشم از انچه که در درونم برام قرار دادی

    سپاس و‌ستایش برای توست پروردگار جهانیان

    برای همه عزیزان سلامتی ،حال خوب ، ارتباطی دائمی با رب الواحد خواستارم ❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Ferial گفته:
    مدت عضویت: 1474 روز

    به نام الله یکتا

    سلام و خداقوت به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی جان مظهر صلح درون…

    این برگه سوم سفرنامه من هستش و خدا را شاکرم ک به تعهدم در نوشتن سفرنامم عمل می کنم…

    چقدر حضرت ابراهیم بزرگ فکر می کرده..چقدر به خدای خودش ایمان داشته…چقدر رفتار حضرت ابراهیم نشان دهنده توحید واقعی هستش…توحید عملی

    به نظرم هر انسانی توی زندگیش یک اسماعیل داره…اسماعیلی که باید برای نشون دادن ایمانشون به پروردگار قربانی بکنند و باور داشته باشن که خداوند حامی اونها هستش..

    البته واقعا کار سختی هستش…چون اسماعیل هر کس جز لاینفک وجود هر کس هستش…

    شاید این اسماعیل گاهی یک شغل…یک وابستگی و یا حتی یک باور باشه…

    چقدر خوبه که آدم مثل ابراهیم تسلیم خداوند باشه و از عمق وجودش بعد از انجام سهم و نقشمون در زندگی با ایمان کامل قدم برداریم و تسلیم خداوند باشیم و رها کنیم…

    هر بار که تو زندگیم با تمام وجود رها کردم و تسلیم خدا شدم تو اون لحظه معجزه ها برام اتفاق افتاد و دست خدا را حس کردم.

    چقدر ترس ها ترمزهای بزرگی هستند…

    کسی ک تسلیم هستش .همیشه در آرامشه..حالش خوبه..شجاع هستش چون نیرویی به بزرگی خداوند پشتشه و این یعنی توحید واقعی

    امروز انگیزه گرفتم که بیشتر تسلیم باشم..و از خداوند بزرگ می خوام ک منو هدایت کنه..کمکم کنه ک تسلیم خواسته های او باشم…کمکم بکنه که ترس هام رو تبدیل به نقاط قوت بکنم…

    خدایا سپاسگزارم…ایمان منو تقویت و هدایت کن..

    استاد عزیزم و مریم جانم زندگیتون پر از حس خوب و شادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1369 روز

      سلام دوست عزیز

      بسیار کامنتون برام زیبا بود آنجا که اسماعیل هر کسی فرق میکند یکی شغلشه ،یا باورشه،یا ….باید ببینیم چه چیز در زندگیم اسماعیل وجودم هست که در راه تسلیم خدا حاضرم قربانیش کنم و در مسیر توحیدی باید آماده تسلیم بودن و رها بودن باشم خدایا خودت ، عمل به توحید رو نشونمون بده خودت کمکمون کن که با ترسهامون مواجه بشیم و در پایان ابراهیم توحیدی درگاهت شویم

      دوست عزیزم برایت آرزوی عشق و نور و سعادتمند را دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    بهنام خدا گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    خدایاشکرت

    سلام خدمت استاد و دوستان گرامی

    چیزی که من فهمیدم از این فایل سوم این بود که اندازه ای در برابر خداوند و الهاماتش و هدایتش تسلیم باشیم و باور داشته باشیم وبر خدا توکل کنیم که او بهترین برنامه ریز است و او بهترین اتفاقات و پیشامد ها را کنار هم میچیند تا ما به اهدافمان برسیم و هرچه تسلیم تر باشیم و توکل عمیق تری داشته باشیم در زندگی ارامش بیشتر و زندگی سرشارتر ی از ثروت نعمت خاهیم داشت

    من چیدمان های خداوند در زندگیم را دیده ام انقدر ساده و طبیعی میچیند که که متوجه نمیشی چجوری این خواسته ات محقق شد که حتی شکر گزار باشی

    بنظرمن وقتی خداوند میگه اکثر مردم فراموش کارند و ناسپاس اند یکی از تفسیراش بنظر من اینکه انقد ساده و طبیعی رویاهات را محقق میکنه که حواست نیست خدا این اتفاقات را کنار هم چید تا به رویاهات برسی و حتی انقد ساده بهت میده که حواست نیست شکر گزار باشی .

    باید همیشه نگاهمون به نعمات باشه تا بیشتر سپاس گزار باشیم و بیشتر به الله توکل کنیم

    وهرچه بیشتر توکل مینی وتسلیم تری به الله نزدیک تر میشوی

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Aliparishani گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    به نام خدای رزاق و هادی

    سلام به استاد و خانواده ام

    واقعا این فایل روی من تاثیر زیادی داشت معنای ایمان و توکل و امید را جور دیگه ای برام زنده کرد واقعا ترس هام خیلی دارن کم میشن ارامشم خیلی زیاد شده چون میدونم که وقتی ما به همچین نیروی عظیمی ایمان داشته باشیم و با توکل به اون و با این باور که هدایتمان میکند تودل ترس هامون بریم و عمل کنیم واقعا چنین کارهایی که حضرت ابراهیم انجام دادن از رهاکردن زن و فرزند تا قربانی کردن فرزندش ایمانی کامل میخواهد و ما هم میتوانیم مثل ان این ایمان را در دلمان بسازیم و اولین قدمش ساختن این باوراست که میشود ایمانی مثل ابراهیم داشت و با خدا رفیق جونجونی شد .

    خدایا شکرت که همه ی ما لیاقت رفاقت با تورا داریم

    خدایا شکرت که با حمایت تو میرم تو دل ترسهام و هرکاری که باید انجام بدم برای رسیدن به خواسته های خیلی بزرگی که دارم انجام میدم و ایمان دارم که تو منا هدایت میکنی و موقعیت و شرا یط و…برای من فراهم میکنی تا به همه ی خواسته های دست یافتنیم برسم .خدایا شکرت خداجونم شکرت

    سعادتمند و ثروتمند و مورد هدایت الله باشید خداحافظ⚘🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2479 روز

    سلام

    نکته ها و تمرین روز سوم من

    چقدر به خدا اعتماد دارم و تسلیم هستم؟

    هدف زندگیم فقط بچمه و خوشبخت شدن اون یا نه برای خودم هدف دارم؟

    برای چه چیزهایی حاضرم جونم و از دست بدم؟

    چطور می تونم هر روز ایمانم رو به خدا بیشتر کنم؟

    از خدا می خوام که کمکم کنه. هدایتم کنه که مثل ابراهیمش عمل کنم. برم تو دل ترسهام و ایمان داشته باشم که خداوند ازم حمایت می کنه.

    تفاوت آدم ها توی ترس هاشونه

    تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معناست که من ایمان دارم که خداوند به من کمک می کنه من ایمان دارم که شرایط جوری پیش میره دست های خداوند جوری پیش میره اتفاقات به شکلی پیش میاد که من تنها نمی مونم. بارم روی زمین نمی مونه کارم حل میشه . هیچ ایده ای ندارما. هیچ کسی و هیچ آشنایی ندارما. زن و بچه هم دارم. کارم ندارما. درآمد هم ندارما ولی میرم تو دلش و توکل می کنم به خدا و ایمان دارم که انجام میشه.

    این چیزی هست که من باید درون خودم ایجاد کنم اگه می خوام موفق بشم.

    تو هر شرایط و تو هر موقعیتی باید این تسلیم بودن رو درون خودم ببینم

    نشانه تسلیم بودن احساس خوب هست

    تمارین

    -من پشتم گرمه چون خداوند خیر من رو می خواد خداوندمنو دوست داره و منوبه مسیرهای درست هدایت می کنه

    سعیده خدا هست و هدایتت می کنه، حمایتت می کنه. نباید بترسم. باید ادامه بدم و ناامید نشم. من پیش میرم و میدونم اگه من حرکت کنم خداوند به من برکت می ده

    -تسلیم امر پرودگارم باشم و تسلیم باشم نسبت به اتفاقاتی که واسم به وجود میاد.

    -تسلیم باشم و من خودم رو رها می کنم من خودم و می سپارم به خداوند و ایمان دارم که خداوند حمایتم می کنه و کمکم می کنه

    -تسلیم الهامات خداوند باشم و عمل کنم. آرام باشم و به الهاماتم گوش بدم و فقط عمل کنم و اعتماد داشته باشم به خداوند

    -در مورد حضرت ابراهیم زیاد مطالعه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ملیحه قنبری فیروزآبادی گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    🌍به نام الله تنها یگانه ی هستی🌍

    روز سوم سفر✈

    سلام به استاد عزیزم🤗 مریم جان 🌹

    خدایا بخاطر حضورم در این لحظه در خانواده صمیمی عباسمنش 👪👨‍👩‍👦‍👦👨‍👩‍👧‍👦👨‍👩‍👦 سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    سفر من امروز بسیار خالصانه و عاشقانه تر شد بعد از شنیدن این قسمت از سفرنامه

    ❤خدای مهربانم ❤اشک شوق و سجده ی شکرم را پذیرا باش🙏🙏

    خواسته ی واضح من اول بیداری ام این بود که خدایا چطور آگاهی و درکم رو از قوانین هستی بالا ببرم و بخش پنجم قانون آفرینش برام اومد ک متنش رو خوندم محصول رو خریدم ولی هنوز به این مدار نرسیدم ک گوش بدم چون خودم رو متعهد کردم ک قدم ب قدم تمرینات رو انجام بدم تا به این مسیر برسم

    شاید دوستان بگن چرا خریدی ، چند روز ک نه شاید بیش از ده روز گذشت اما دیدموتخفیف۴۰٪برام اعمال میشه و گفتم یعنی الان ک قدرت خرید داری باید تهیه کنی

    سفر امروز من با فایل توحیدی استاد جان و توضیحشون به نگاه توحیدی ای که حضرت ابراهیم (ع) به رب داشتن واقعا منقلبم کرد

    از خونه ی روستا تو مسیر رسیدن بار دوم بود ک داشتم فایل رو گوش میدادم همسرم گفت من قبلا وقتی خوشحال میشدم این باور رو داشتم ک الان چشم میزنم خودمو چون خیلی از درون خوشحالم آنا الان میگم این شادی حق منه چون خواسته ی منه وخدام میخواد ک من شاد باشم و دقیقا هم فرکانس شده بود با وویسی که من با هندزفریم گوش میدادم و اون اصلا نمی‌دونست چی گوش میدم

    و من خدا تو دهنم حرفای استاد رو یکی یکی میذاشت و منم میگفتم

    گفتم وقتی تسلیم امر خدا بشی خدا بهت همه چی میده فرق آدما تو همین قسمته ک نترسی و بری تو دل ترسه و ایمان داشته باشی که خدا هست و برات انجامش میده

    من از درون همسرم خبر داشتم

    یک ماه بود ماشینش رو توی بنگاه گذاشته بود برای فروش تا باهاش مشهد ک دکترا قبول شده خونه بخره و جور نشد ماشین رو آورد خونه

    گفتم من مثل تو نیستم آرومم و درونممم آرامش داره

    من واقعا استاد این باور رو داشتم اما از وقتی باشما آشنا شدم متوجه شدم این خودش یه نقطه قوت در وجود منه و من نمیدونستم اما الان میگم همه چی برای من به آسانی و ساده باید انجام بشه اگه نشد حتما مسیر من و یا برای من نیست به موقع اش انجام میشه

    همسرم گفت قبول دارم منم این حسو پیدا کردم رفتم ماشین رو آوردم

    رسیدیم خونه دقیقا موقعی ک رسیدیم وااای اشکم در اومد یکی از همکارام از مشهد تماس گرفته بود میس افتاده بود من بلافاصله باهاشون تماس گرفتم گفت پرونده ی یکی از آشناها بود گفتم شهرشما ست شما قبول کنی

    بعد در مورد خونه صحبت شد

    گفت اتفاقا ی واحد در مجتمع ما تازه خالی شده و اجاره میده موقعیت عالی همسایه ها عالی ،،،واقعا استاد نمیدونی اشک شوق ریختم و دوتایی با همسرموسجده ی شکر بجا آوردیم

    گفتم اینه👌👌

    ما نباید میدوییدیم اون باید می اومد

    من تازه فقط در مورد ربم پروردگارم خالقم و عشق حضرت ابراهیم و یکتاپرستی صحبت کوچیکی کردم به این زودی خدا منو هدایت کرد اگر تو مسیرش همیشه باشم چه میشه زندگی من

    ❤خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت ❤

    نکته قشنگی ک واقعا عشق میکنم واقعا لذت می‌برم و درک میکنمش با تمام سلول‌های بدنم

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین

    از وقتی که از زبان شما استاد جانم شنیدم

    ❤خدایا❤ ازت بی نهایت سپاسگزارم بخاطر هدایت شدنم

    ❤خدایا❤ ازت بی نهایت سپاسگزارم بخاطر استادجان

    ❤خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ❤

    توکل به الله مهربان تا سفر بعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: