موفقت پایدار، حاصل حضور پیوسته در مسیر است
سوال:
من برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهام، هر راه و روشی و استراتژی که تعیین میکنم و شروع به استفاده ازش میکنم، اول بهم جواب میده و حتی منو به خواسته هام می رسونه اما دوام زیادی نداره.
به عنوان مثال: پیش خودم میگم برای رسیدن به خواسته هات باید اونها رو رها کنی و دنبالش نباشی.
سپس تصمیم می گیرم که به خواسته هام نچسبم. ابتدا جواب میگیرم و حتی به تعدادی از خواسته هام از این طریق رسیده ام. اما بعد از اینکه مطمئن شدم راهش همینه، دیگه این شیوه به من جواب نمی ده.
آیا قانون رهایی برای بعضی خواسته ها جواب نمیده یا من کلا این قانون رو درک نکردم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
فرمول رسیدن به خواسته به طور خلاصه این است:
تنها راه تحقق خواسته، ورود به مدار آن خواسته است و تنها راه ورود به مدار خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
وقتی باورهای هماهنگ با خواسته ای را می سازی، آنوقت رسیدن به آن خواسته در ذهنت منطقی می شود. یعنی دیگر یک خواسته دور و دراز به نظر نمی رسد بلکه به خاطر ساخته شدن باورهای هماهنگ با خواسته، با ایده ها و راهکارهایی احاطه می شوی که رسیدن به آن خواسته و داشتن آن را برایت منطقی تر و بدیهی تر می نماید. در نتیجه کمتر نگران نتیجه نهایی هستی و بیشتر متمرکز بر اجرای ایده ها و راهکارهایی می شوی که درباره آن خواسته داری و از این مسیر لذت می بری.
واضح ترین نشانه چسبیدن به خواسته، نگرانی درباره نتیجه نهایی است.
وقتی محتاج نتیجه نهایی هستی، یعنی به خواسته ات چسبیده ای.
وقتی به جای لذت بردن از مسیر خواسته و قدم برداشتن برای آن، نگران نتیجه نهایی هستی، وقتی تجربه احساس خوب را منوط به داشتن آن خواسته می دانی، اینها نشانه های واضحی است از چسبیدن به خواسته.
واضح ترین نشانه نچسبیدن به خواسته این است که قادر هستی تمام تمرکز، اشتیاق و انگیزه خود را صرف اجرای راهکارهایی نمایی که درباره خواسته ات داری و به جای نگران بودن درباره نتیجه، آنقدر بر اجرای ایده ها و برداشتن قدم ها متمرکز هستی و آنقدر این کار برایت لذت بخش است که دیگر فضایی برای چسبیدن به خواسته یا نگران بودن درباره نداشتن آن، باقی نمی ماند.
بنابراین، تفاوت بسیاری است میان “رها کردن خواسته و نچسبیدن به آن” با “اقدام نکردن و قدم بر نداشت”
وقتی هیچ قدمی برای خواسته ات بر نمی داری یعنی رسیدن به آن خواسته را باور نداری.
اگر منظور شما از نچسبیدن به خواسته، یعنی منتظر ماندن برای افتادن یک گونی پول از آسمان، یعنی هنوز نتوانسته ای باورهای هماهنگ با آن خواسته را بسازی.
اقدام نکردن درباره خواسته، نشانه واضح غیر ممکن بودن آن خواسته از نظر شماست.
زیرا محال است رسیدن به خواسته ای را باور داشته باشی، اما هیچ اقدامی برایش انجام ندهی.
به قول استاد عباس منش ایمانی که عمل نیاورد، فقط حرف است.
به همین دلیل بارها در قرآن پس از واژه “الذین آمنوا”، بلافاصله واژه “و عملوا الصالحات”، آمده است.
نچسبیدن به خواسته، به معنای دست روی دست گذاشتن نیست، بلکه به معنای قرار دادن خود در مسیر دریافت الهامات، به واسطه ایجاد باورهای هماهنگ با خواسته و عملی ساختن آن الهامات برای هدایت به مراحل بعدی و قدم های بعدی است.
پس اولین قدم برای رسیدن به مرحله رها کردن خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
همان مواردی است که استاد عباس منش مفصلا در جلسه هشتم دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، توضیح داده است.
این جلسه ای است که باید درکنار هر دوره ی دیگر تکرار شود. زیرا این جلسه یک روش ساده و کارا به شما یاد می دهد تا بتوانی هر باوری را که بخواهی در هر زمینه ای بسازی.
این جلسه فرمولی جامع و بدون خطا درباره نحوه ساختن باورهای قدرتمند کننده در دستت می گذارد.
فقط کافی است اساس این فرمول را درک کنی. آنوقت می توانی این فرمول را برای ایجاد باورهای قدرتمند کننده درباره هر هدفی اجرا نمایی.
خواه آن هدف قبولی در کنکور باشد، یا ارتقاء کسب و کار و شغل، ایجاد یک رابطه عاشقانه، خریدن خانه و خودروی دلخواهت، سفر به کشوری که دوست داری و زندگی در آن، رسیدن به آزادی مالی و …
هر گاه قصد ساختن باور هماهنگ با یک هدف را داشتی، کافی است یک بار دیگر این جلسه را گوش دهی و در همان حین، ایدههایی که برای ساختن آن باور به شما الهام میشود را یادداشت و سپس آنها را اجرا نمایی.
بنابراین، مهم ترین قدم برای نچسبیدن به خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
وقتی آن باورها ساخته می شود، به مسیر ایده ها، راهکار ها و فرصت هایی هدایت می شوید که داشتن آن خواسته برایتان منطقی می شود. سپس با ایمان ، ایده های الهام شده را عملی می سازید و به جای منتظر نتیجه ماندن، از مسیرتان لذت می برید.
و مهم تر از همه، بدون نگرانی و عجله، به اندازه کافی این مسیر را ادامه می دهید. زیرا ممکن است همان اتفاقی که ظاهرا نشانه جواب ندادن یا جواب برعکس باشد، در واقع در حال هدایت شما به مسیر خواسته تان باشد و اگر کمی بیشتر این مسیر را ادامه دهید، به خواسته تان می رسید.
اینجا همان نقطه ای است که فقط افرادی موفق به عبور از این نقطه می شوند که توانسته اند آن باورهای قدرتمند کننده و آن ایمان شکست ناپذیر را بسازند و سکّان این کشتی و “هدایت به سمت چگونگی تحقق آن خواسته” را به چنین ایمان شکست ناپذیر و باورهای قدرتمند کننده ای سپرده باشند و در یک کلام، تسلیم چنین ایمانی باشند و با خیال راحت فقط در مسیر بمانند.
ایمانی که خود را در لذت بردن از مسیر و احساس بی نیازی از خواسته و ادامه این روند، نشان می دهد.
مثل این است که در کویری سوزان درپی آب و آبادانی باشی و فردی دانا به شما اطمینان دهد که باید فلان مسیر را ادامه دهی تا به آب و آبادنی برسی.
شما در ابتدا حرف او را باور و مسیر را ادامه می دهی. سپس متوجه تپه ای از شن می شوی که هیچ نشانی از آبادانی و زندگی ندارد و حتی از آن بیابان هم بی آب و علفتر است. سپس ناامید شده و می گویی این بیابان به این تپه و شنزار ختم شد نه به آب و آبادنی و حتی ممکن است از ادامه مسیر منصرف شوی
در حالیکه آن فرد دانا، از منظره پشت آن تپه که جنگل و آبادانی است، باخبر بوده است. فقط شما باید آنقدر به حرف او ایمان می داشتی که مسیر را تا انتها می رفتی.
دلیل اینکه افراد در ابتدای مسیر به نتایج خوبی می رسند اما کم کم دیگر نه تنها خبری از نتایج نمی شود، بلکه پس رفتهایی هم دارند، این است که نمی توانند در این مسیر ثابت قدم بمانند و به اندازه کافی این مسیر را ادامه دهند.
نمی توانند با همان ایمان و اشتیاقی این مسیر را ادامه دهند که آن را شروع کرده اند.
زیرا نتوانسته اند باورهای هماهنگ با آن خواسته را در ذهن شان تثبیت نمایند. خیلی مهم است که باورهای هماهنگ با آن خواسته را بسازی و در طی مسیر به وسیله تمرکز بر خواسته، اجرای ایده ها الهام شده درباره آن و لذت بردن از مسیر اجرای آن ایده ها و اقدامات و تمرکز بر نکات مثبت آن مسیر و تایید نتایج به ظاهر کوچک، آن باورها را مرتباً تغذیه نموده و در ذهنت تثبیت نمایی.
زیرا از آنجا که هیچ فردی باورهایش100% قدرتمند کننده ای ندارد، قطعاً به خاطر وجود یک سری باورهای محدود کننده، ممکن است در طی این مسیر، در مواقعی اتفاقات ناخواسته ای رخ دهد.
در چنین لحظاتی فرد نیاز به آن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته دارد که بتواند از عهده نجواهای ذهنش بر بیاید و ناامید نشود.
زیرا اصلاً اشکالی ندارد که گاهی با ناخواسته ها مواجه شویم یا احساس مان بد شود. این موضوع نمی تواند هیچ تاثیر منفی ای بر نتایج مان بگذارد اگر سریعاً به وسیله رسیدن با احساس خوب با کمک تغییر زاویه نگاه، کنترل شود.
اما در صورتیکه فرد در این مواقع نتواند ذهنش را کنترل نماید، یا به مدت زمان زیادی در آن فضای فرکانسی بماند، از مسیر اصلی گمراه می شود.
خصوصاً اگر فرد در ابتدای راه باشد و باورهایش مثل جوانه ای تازه سر زده باشد. قطعا این جوانه نیاز به مراقبت ویژه دارد.
یعنی در ابتدای راه، از آنجا که تمام تمرکز فرد بر آن باور جدیدی است که در حال ساختنش است و تمام توجه اش متمرکز بر آن باور است، ورودی هایی را وارد ذهنش می نماید که موجب رشد و تغذیه آن باور می شود.
به همین دلیل نتایج خیلی واضح را در همان اوایل کار مشاهده می کند. اما رفته رفته دچار این توهم می گردد که:
“من دیگر همه چیز را می دانم!”
“من دیگر در این کار استاد هستم”
در نتیجه از فضای ایزوله ای که برای کنترل ذهنش ساخته بود، خارج می شود و دیگر تا آن حد از ورودی ها ذهنش مراقبت نمی کند و درباره این موضوع حساسیت به خرج نمی دهد.
از آنجا که شیطان ذهن همیشه فعال است و منتظر روزنه و فرصت مناسبی است تا نفوذ خود را آغاز نماید، خیلی سریع از کوچکترین روزنه سهل انگاری یا بی ایمانی شما، وارد عمل شده و آن باورهای محدود کننده قبلی را فعال می نماید تا شما را ناامید کند و به این نتیجه برساند که:
“این کارها جواب نمی دهد”
در نتیجه با اینکه فرد تا اینجای کار اینهمه نتیجه گرفته، با اینکه با چشم خود دیده که تلاش برای کنترل ذهن، هماهنگ شدن با قوانین خداوند و ساختن باورهای قدرتمند کننده چه تاثیراتی در زندگی اش داشته و چه نتایجی برایش ایجاد نموده، اما به محض برخورد با ناخواسته ای بی اهمیت، ایمانش را از دست می دهد و به این نتیجه می رسد که شاید اتفاقی بود؟!
شاید همین یک بار بود؟!
و …
در نتیجه دوباره بی خیال همه چیز می شود و دوباره برمی گردد به همان شیوه همیشگی خودش
این اتفاقی است که برای 90% از افرادی رخ می دهد که در برهه ای تصمیم به تغییر باورهای شان گرفتند اما ادامه ندادند.
به عنوان مثال، فرد به محض اینکه می داند برای داشتن رابطه ای عالی، باید باورهای قدرتمند کننده درباره روابط را بسازد، باید روی عزت نفس اش کار کند، باید احساس لیاقت تجربه عشق را در خود ایجاد نماید، خود سازی را شروع می کند.
روی عزت نفس و خودباوری اش کار می کند و جهان هم به همان اندازه به او پاداش می دهد. یعنی فرد دلخواهش وارد زندگی اش می شود و رابطه ای عاشقانه را با او تجربه می کند. اما در ادامه مسیر، کم کم فراموش می کند که دلیل این نتایج، همان لحظه هایی بوده که با عشق و تعهد روی ذهنش کار می کرده، ورودی های ذهنش را کنترل می کرده و سعی داشت همواره متمرکز بر نکات مثب هر لحظه باشد و…
در نتیجه، دوباره مراقبت از ذهنش را فراموش می کند. سپس مشکلی در روابط اش پیش می آید یا با ناخواسته ای مواجه می شود و به جای اینکه به خود یادآور شود که به محض رها کردن افسار ذهن، پای ناخواسته ها به زندگی ام باز شد، ناامید می شود و می گوید:
“این کارها جواب نمی دهد”!!!
“قانون برای من جواب نمی دهد”!!!
مهم نیست شما تا چه حد به هماهنگی با قوانین کیهانی متعهد هستید، در هر صورت، جهان همواره نعمت هایش را ارزانی آن عده معدودی می نماید که در مسیر می مانند و ادامه می دهند
بنابراین اگر تحت هر شرایطی به این نتیجه رسیدی که قانون برای تو جواب نمی دهد، فورا بدان که شیطان ذهنت در کار است و این همان نقطه ای است که او کارش را شروع نموده و ظاهرا موفق هم شده است
زیرا اگر به خداوند و قوانینش ایمان داشته باشی و این قانون را به خوبی درک نموده باشی و بدانی که خدوند جهان را طراحی نموده تا به فرکانس های تو پاسخ دهد و خداوند هرگز از قوانینش عدول نمی کند، دیگر شکی برایت باقی نمی ماند.
زیرا به خوبی می دانی نتیجه یک فرکانس قدرتمند کننده، قطعا تجربه ای عالی است
نتیجه باورهای قدرتمند کننده قطعا سلامتی، ثروت و آرامش است و در یک کلام، نتیجه ماندن در احساس خوب، تجربه اتفاقات خوب است
آنگاه حتی اگر آن نتیجه، مورد دلخواه ات نباشد، به خاطر یقین به قوانین خداوند، حتی یک لحظه هم مشکل را از قوانین نمی دانی و به دنبال یافتن علت آن ناخواسته ها، در بیرون از خود نیستی یا به دنبال یافتن تناقض در قوانین نخواهی بود.
بلکه عامل را جایی درون باورها و فرکانس های خودت می جویی. زیرا ایمان داری بیرون از تو چیزی وجود ندارد بلکه همه اتفاقات بیرونی، ساخته و پرداخته ی باورهای درونی ات است و همه چیز در دست باورها و فرکانس های خودت قرار گرفته.
این دیگر انتخاب خودت است که می خواهی با این قدرت چکار کنی!؟
می خواهی چه اتفاقاتی را برای خود رقم بزنی؟!
آیا می خواهی به نجواهای ذهنت گوش دهی و از مسیر گمراه شوی یا اینکه می خواهی ندای هدایت قلبت را دریافت و به آن عمل نمایی!
در هر صورت، تو هستی که انتخاب می کنی در کدام مسیر حرکت نمایی. اگر انتخابت هماهنگی با قوانین خداوند باشد، آنوقت به ندای قلبت گوش می دهی و به آنچه به تو گفته می شود عمل می نمایی و این قانون را که
احساس خوب= اتفاقات خوب است را جدی گرفته و حتی جرأت شک و تردید به آن را نداری و از آنجا که می دانی رابطه تو با خداوند رابطه ای ابدی است که هرگز قطع نمی شود وتا زمانیکه با قوانین خداوند، خصوصا قانون احساس خوب = اتفاقا خوب، هماهنگ هستی، قطعا هدایت او را در مسیر قدم به قدم و پله به پله دریافت می کنی، به همین دلیل دیگر نه تنها نگران آینده نیستی، بلکه از لحظه به لحظه مسیرت لذت می بری، بی آنکه نگران نتیجه باشی.
این معنای رهایی از خواسته است
این موضوع را استاد عبا سمنش مفصلا در جلسه چهارم و هشتم راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و جلسه نهم دوره جهان بینی توحیدی و نیز به صورت مختصر تر در قسمت هفتم و هشتم مصاحبه شما با استاد عباس منش مفصلا توضیح داده است که می توانی با گوش دادن به این فایلها، قوانین این موضوع را درک و حریف نجواهای ذهنت شوی که هر بار به طریقی عزمش را برای گمراه نمودن شما،جزم می کند.
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…
بنام خداوند کیهان!
بنام خداوندی که زمین و آسمانها را در سیطره ما بندگانش قرار داد…
بنام خداوندی که هرگز سنتش تعقییر نمیکند!و همیشه پابرجاست و همیشه ماندگار هست..
بنام خداوندی که همه جوره آمرزنده و مهربان هست..این صفات نیکو..زمانی برای ما قابل اجراست، که ما اجابت گویش هستیم….
سلام به بهشت همیشه ماندگارم..
بهشتی که هر لحظه اش خودشناسی را عمیقتر و به خداشناسیم سوق میدهد!
سلام و درود به نوشته زیبای این بهشت الهی که مرا به سال گذشته انداخت.که پر از باورهای شرک آلود بودم.و داشتم در اینراه قدم برمیداشتم..هر چقدر جلوتر میرم…نوشته ها فایلها همونه!
ولی درک من با گذر از مرحله خودشناسی داره قوی تر میشه…
و این پایداریم دراین روزها فقط داره بهم یادآور میشه ..باید ادامه بدی..اگه ادامه ندی…فکر نکن بهمون روال پیش میره..میتونه ضربه های دنیا و چک و لگداش بیشتر بهت وارد بشه…
برای من که دقیقا همینه…وقتی به هر دلیلی که هنوز باورام درست شکل نگرفته بود تو احساس بد و ناتوانی میموندم..چنان ضربه ایی بهم میزد که استخونام میشکست..
یادمه قبلا که زندگی ناآگاهانه داشتم..این شکستها و خرابیها خیلی زیاد بود.ولی پذیرفته بودم که زندگی تو این دنیای مادی همینه.بخاطر همین پوست کلفت کرده بودم ولی از درون میسوختم…و این ادامه داشت تا زخم درونم راباسازی کنم…که به اینراه بهشتی هم مدار شدم…
ولی چند روزه.یه سوال از خداوند داشتم!این خاسته درونی بود برای یادآوری قانون جهان و عملکرد درست.و درک قوی تر..
گفتم خدایا این مدتی که من با توآم..بهم میگی افکار و فرکانسهای تو اتفاقات زندگیم و شرایط اطرافمو بوجود میاره؟
حالا این الهامات بحث توحید چیه؟
میدونی چجوری بود.یه حس درونم بیین این دو موضوع یکم ریخته بودم بهم.منظورم ریخته بودم بهم..داشت قانون برام بیشتر بولد میشد..چه ارتباطی بیین این دو موضوع هست…
حالا ارتباط گیری من با این متن در گذشته بطرز خاص دیگه بود..
اما این روزها درونمو تکون داده..ارتباط با الله خیلی قوی تر شده.جوری شدم.اگه یه ثانیه ازش دور بشم.احساس دلتنگی میکنم.اینقدر این روزها با خداوند شبانه روز صحبت میکنم از قانون بخودم یادآوری میکنم.میگم خدایا من تو تمام عمرم.به شیرینی این بهشت نچشیده ام…این سپاسگزاری اوج گرفته..که حتی از خوراکم عزیز تر شده!
و بعد از این سوال از خداوند…
و به این درک رسیدم…
که نتیجه عمل به قانون…
که احساس خوب اتفاق خوب هست..که رشد باورهای قدرتمند کننده. و عملگرایی آن تبدیل به فرکانس میشه و این سیکل فرکانس قوی باعث میشه…که من با الهامات پروردگارم.و ایده هایی که بهم میده.اشتیاق بگیرم و این سیکل بهشتی رو ادامه بدم…و همین روند تکرار تکرار کنم…تا خواسته ها یکی پس از دیگری وارد زندگیم بشن…
چون عمل به الهامات باعث میشه تا من با خداوند و گفته هاش باشم.و عمل کنم و همین عملگراییی باعث میشه تا نقاط قوت بیشتری تو وجودم پدیدار بشه..و من اشتیاق بیشتر با درونی قوی تر ادامه بدم…
و چیزی که پیش میاد..این لذت بردن. از ادامه این سیکل…دیگه چیزی بنام ناراحتی و احساس بد نمیمونه..
چون احساس بد یعنی باور نداشتن رسیدن تو به خاسته اتت!….اینقدر این باور قوی هست که اصلا همین باور کردن الهامات پروردگارم برات غیر قابل پذیرش هست!..چیزی که برای من یه عمر سوال بود..
وجودم در این دنیای مادی؟
وای خدای من…چقدر تو آمرزنده و مهربانی چقدر این قانون دقیقه…که تو اجابت کننده خاسته هامونی…ولی بخاطر یسری باورهای محدود کننده هست.نوع نگرشم.نوع کانون توجهمون. هست که نمیزاره ما به یسری خاسته هامون برسیم…اینقدر این وردیهایی که به ذهنمون میدیم ضعیفه..همین ضعیف بودنها فرکانسهایی از خودش ساطع میکنه که نمیزاره ما به خاسته هامون برسیم…
یادمه اوایلی که وارد این مکان بهشتی شدم.اینقدر این باورها زیاد بود…که هر سری با رو شدن یه باور ضعیف..من چنان ترسی تو وجودم پدیدار میشد.ولی بخاطر اینکه الهامات پروردگار رو در همون اوایل تعقییرم دیده بودم بصورت واضح..که سپاسگزار خداوندم..همون الهامات باعث شد.که من با درونی قوی ادامه بدم…و گفتم همینراه راه درسته من باید ادامه بدم…
ناگفتنه نمونه…خیلی برام مهم بود که با عمل به قانون همون لحظه من به خاسته ام میرسم…ولی اینقدر الهامات پروردگارم برایم قوی بود.که اینقدر خوشحال بودم فقط داشتم عمل میکردمو پیش میرفتم…و الانم وعده خداوند مدام داره برام واضحتر میشه..ولی دیگه چیزی بنام نگرانی نیست…و دارم خیلی بیشتر درکش میکنم…همبن موضوع رو …
موضوعی که قبلا برام اصلا معنایی نداشت!ولی الان از جان ودلم دارم میپذیرمش که راه درست همینه!..
چون من این باور را دارم …که خداوند میگه عجله نکن برای رسیدن به خاسته هات..منم میدونم که باید زمان درستش اتفاق بیفته!
همین باور توحیدی که خداوند داره با احساس خوب پلنهای خاسته هامو واسم میچینه…باعث شد تا این باور توی وجودم بشینه تا من خیلی راحتر تر و با لذت بیشتر و زمان درستش به خاستم برسم.سپاسگزار بازم سپاسگزار این عدل خداوندم
فرض کنید .که اینجور قانون الهی نبود!..الهامات نبود.ما هیچ وقت نمیتونستیم باورهای محدود کنندمونو آب کنیم…
و امروز با سوال پرسیدن این سوال برای واضح شدنم و درک کردن به قانون الهی..برام بیشتر بولد شد….
همون که خودمونو میشناسیم و یکی پس از دیگری باورامونو با برخورد تضادهامون حل میکنم و پیش میرم..باعث میشه الهامات پروردگار رو بیشتر درک کنم..همین نقطعه تایید الهامات باعث میشه…قوی تر پیش برم…
تا به مرحله خداشناسی برسم…..که بزرگترین مرحله از باورهای قوی توحیدی هست..مثل ماده ایی شیمیایی میمونه..که وقتی میریزی بیجایی کثیف آبش میکنه.باورهای محدود کنندمو..
پس در نهایت میخام بگم…که!…..
قدمهامون با الهامات پروردگار مون جون میگیره..فقط در راستای این باورهای توحیدی باید مدام باورهامونو، قدرتمند کنیم..که این باوهای قدرتمتد کننده باید از کنترل ذهن شروع بشه..و این مواد پاک کننده باید روزانه من میگم ثانیه ایی انجام بشه!…
تا درکمون از خداشناسی قوی قوی تر بشه…و بجایی نگران بودن و احساس بد داشتن. ساختن باورهای قدرتمند کننده هست!رو ادامه بدییم…..
که استاد در تمام کارهاشون از این فرمول تونستن در ایران در اروپا در امریکا زندگیشو در تمامی جنبه ها برای خودش از نو بسازن!..
من خیلیا از افراد رو دیدم که حتی ظرفهای تو خونشونم میفروشن تا مهاجرت کنن.
ولی استادم تونستن با قدرت خلق کنندگیشون و شور اشتیاقش از قوانین بدون تعقییر الهی برای پیشبرد کارهایش انجام دهد…
و من همین الان برگشتم به مصاحبه با دوستان قسمت 7.8.وای با وجود که قبلا من گوشش داده بودم.ایندفعه کاملا برام یه درک دیگه داشت…همون دوستمون منصوره عزیز…که مهاجرت کرده بودن میلان ایتالیا!
چقدر قانون الهی درست و دقیقه هر جا که باشی خودت با باورات میسازیش..فقط کافیه بهش پایبند باشی…
چقدر انسان نعمتهای زیادی رو خداوند در اختیارش قرار داده..ولی ما انسانها بخاطر باورهامون داریم زندگی رو در هر لحظه برای خودمون جهنم میکنیم..
میخام از تمام وجودم بگم!…
جهنم میدونی معناش یعنی چی؟ فردی که ذهنشو در افسار شیطان قرار میده…ذهن سرکشی که هر چی بهش گفتن قبول میکنه…
ولی ما پا به این دنیا گذاشته اییم..که بتونیم ذهنمونو مدیریت کنیم و در راستای روح الهیمون قدم برداریم! تا مسیر خوشبختی و سعادتمتدی دنیا و آخرت رو بچشیم!
که واقعا تعقییر باورهام در این سالی که گذشت..برام خیلی اتفاقات رو رقم زد.خیلی جاها کم میوردم.خیلی جاها خداوند بهم الهام میکرد..و الان چند روز دیگر وارد سال جدید میشیم..
میخام سپاسگزار خداوندم باشم.که تونستم شرکهای وجودیمو از آدمهای اطرافم آب کنم..و خیلی باورهای محدود کننده داشتم.و خیلی الهامات در کنارش بود.خیلی باورهای قدرتمتد کننده بود.خیلی پا روی ترسها بود چه شخصیتی چه کاری و هر چیزی…..من بازم بفردی تبدیل شدم..که خداشناسیمو قوی کردم.و الان چقدر دارم تو این روند پیشرفت میکنم..
و همه رو لطف خداوند و الهاماتش هستم….
که من رو هر روز ،به خودشناسی و خداشناسی عمیقتر میکنه!…تا در اینره زیبایی الهیش قدم بردارم و هر روز قوی تر بشم.
الهی چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار…