موفقت پایدار، حاصل حضور پیوسته در مسیر است
سوال:
من برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهام، هر راه و روشی و استراتژی که تعیین میکنم و شروع به استفاده ازش میکنم، اول بهم جواب میده و حتی منو به خواسته هام می رسونه اما دوام زیادی نداره.
به عنوان مثال: پیش خودم میگم برای رسیدن به خواسته هات باید اونها رو رها کنی و دنبالش نباشی.
سپس تصمیم می گیرم که به خواسته هام نچسبم. ابتدا جواب میگیرم و حتی به تعدادی از خواسته هام از این طریق رسیده ام. اما بعد از اینکه مطمئن شدم راهش همینه، دیگه این شیوه به من جواب نمی ده.
آیا قانون رهایی برای بعضی خواسته ها جواب نمیده یا من کلا این قانون رو درک نکردم؟
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش:
فرمول رسیدن به خواسته به طور خلاصه این است:
تنها راه تحقق خواسته، ورود به مدار آن خواسته است و تنها راه ورود به مدار خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
وقتی باورهای هماهنگ با خواسته ای را می سازی، آنوقت رسیدن به آن خواسته در ذهنت منطقی می شود. یعنی دیگر یک خواسته دور و دراز به نظر نمی رسد بلکه به خاطر ساخته شدن باورهای هماهنگ با خواسته، با ایده ها و راهکارهایی احاطه می شوی که رسیدن به آن خواسته و داشتن آن را برایت منطقی تر و بدیهی تر می نماید. در نتیجه کمتر نگران نتیجه نهایی هستی و بیشتر متمرکز بر اجرای ایده ها و راهکارهایی می شوی که درباره آن خواسته داری و از این مسیر لذت می بری.
واضح ترین نشانه چسبیدن به خواسته، نگرانی درباره نتیجه نهایی است.
وقتی محتاج نتیجه نهایی هستی، یعنی به خواسته ات چسبیده ای.
وقتی به جای لذت بردن از مسیر خواسته و قدم برداشتن برای آن، نگران نتیجه نهایی هستی، وقتی تجربه احساس خوب را منوط به داشتن آن خواسته می دانی، اینها نشانه های واضحی است از چسبیدن به خواسته.
واضح ترین نشانه نچسبیدن به خواسته این است که قادر هستی تمام تمرکز، اشتیاق و انگیزه خود را صرف اجرای راهکارهایی نمایی که درباره خواسته ات داری و به جای نگران بودن درباره نتیجه، آنقدر بر اجرای ایده ها و برداشتن قدم ها متمرکز هستی و آنقدر این کار برایت لذت بخش است که دیگر فضایی برای چسبیدن به خواسته یا نگران بودن درباره نداشتن آن، باقی نمی ماند.
بنابراین، تفاوت بسیاری است میان “رها کردن خواسته و نچسبیدن به آن” با “اقدام نکردن و قدم بر نداشت”
وقتی هیچ قدمی برای خواسته ات بر نمی داری یعنی رسیدن به آن خواسته را باور نداری.
اگر منظور شما از نچسبیدن به خواسته، یعنی منتظر ماندن برای افتادن یک گونی پول از آسمان، یعنی هنوز نتوانسته ای باورهای هماهنگ با آن خواسته را بسازی.
اقدام نکردن درباره خواسته، نشانه واضح غیر ممکن بودن آن خواسته از نظر شماست.
زیرا محال است رسیدن به خواسته ای را باور داشته باشی، اما هیچ اقدامی برایش انجام ندهی.
به قول استاد عباس منش ایمانی که عمل نیاورد، فقط حرف است.
به همین دلیل بارها در قرآن پس از واژه “الذین آمنوا”، بلافاصله واژه “و عملوا الصالحات”، آمده است.
نچسبیدن به خواسته، به معنای دست روی دست گذاشتن نیست، بلکه به معنای قرار دادن خود در مسیر دریافت الهامات، به واسطه ایجاد باورهای هماهنگ با خواسته و عملی ساختن آن الهامات برای هدایت به مراحل بعدی و قدم های بعدی است.
پس اولین قدم برای رسیدن به مرحله رها کردن خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
همان مواردی است که استاد عباس منش مفصلا در جلسه هشتم دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، توضیح داده است.
این جلسه ای است که باید درکنار هر دوره ی دیگر تکرار شود. زیرا این جلسه یک روش ساده و کارا به شما یاد می دهد تا بتوانی هر باوری را که بخواهی در هر زمینه ای بسازی.
این جلسه فرمولی جامع و بدون خطا درباره نحوه ساختن باورهای قدرتمند کننده در دستت می گذارد.
فقط کافی است اساس این فرمول را درک کنی. آنوقت می توانی این فرمول را برای ایجاد باورهای قدرتمند کننده درباره هر هدفی اجرا نمایی.
خواه آن هدف قبولی در کنکور باشد، یا ارتقاء کسب و کار و شغل، ایجاد یک رابطه عاشقانه، خریدن خانه و خودروی دلخواهت، سفر به کشوری که دوست داری و زندگی در آن، رسیدن به آزادی مالی و …
هر گاه قصد ساختن باور هماهنگ با یک هدف را داشتی، کافی است یک بار دیگر این جلسه را گوش دهی و در همان حین، ایدههایی که برای ساختن آن باور به شما الهام میشود را یادداشت و سپس آنها را اجرا نمایی.
بنابراین، مهم ترین قدم برای نچسبیدن به خواسته، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است.
وقتی آن باورها ساخته می شود، به مسیر ایده ها، راهکار ها و فرصت هایی هدایت می شوید که داشتن آن خواسته برایتان منطقی می شود. سپس با ایمان ، ایده های الهام شده را عملی می سازید و به جای منتظر نتیجه ماندن، از مسیرتان لذت می برید.
و مهم تر از همه، بدون نگرانی و عجله، به اندازه کافی این مسیر را ادامه می دهید. زیرا ممکن است همان اتفاقی که ظاهرا نشانه جواب ندادن یا جواب برعکس باشد، در واقع در حال هدایت شما به مسیر خواسته تان باشد و اگر کمی بیشتر این مسیر را ادامه دهید، به خواسته تان می رسید.
اینجا همان نقطه ای است که فقط افرادی موفق به عبور از این نقطه می شوند که توانسته اند آن باورهای قدرتمند کننده و آن ایمان شکست ناپذیر را بسازند و سکّان این کشتی و “هدایت به سمت چگونگی تحقق آن خواسته” را به چنین ایمان شکست ناپذیر و باورهای قدرتمند کننده ای سپرده باشند و در یک کلام، تسلیم چنین ایمانی باشند و با خیال راحت فقط در مسیر بمانند.
ایمانی که خود را در لذت بردن از مسیر و احساس بی نیازی از خواسته و ادامه این روند، نشان می دهد.
مثل این است که در کویری سوزان درپی آب و آبادانی باشی و فردی دانا به شما اطمینان دهد که باید فلان مسیر را ادامه دهی تا به آب و آبادنی برسی.
شما در ابتدا حرف او را باور و مسیر را ادامه می دهی. سپس متوجه تپه ای از شن می شوی که هیچ نشانی از آبادانی و زندگی ندارد و حتی از آن بیابان هم بی آب و علفتر است. سپس ناامید شده و می گویی این بیابان به این تپه و شنزار ختم شد نه به آب و آبادنی و حتی ممکن است از ادامه مسیر منصرف شوی
در حالیکه آن فرد دانا، از منظره پشت آن تپه که جنگل و آبادانی است، باخبر بوده است. فقط شما باید آنقدر به حرف او ایمان می داشتی که مسیر را تا انتها می رفتی.
دلیل اینکه افراد در ابتدای مسیر به نتایج خوبی می رسند اما کم کم دیگر نه تنها خبری از نتایج نمی شود، بلکه پس رفتهایی هم دارند، این است که نمی توانند در این مسیر ثابت قدم بمانند و به اندازه کافی این مسیر را ادامه دهند.
نمی توانند با همان ایمان و اشتیاقی این مسیر را ادامه دهند که آن را شروع کرده اند.
زیرا نتوانسته اند باورهای هماهنگ با آن خواسته را در ذهن شان تثبیت نمایند. خیلی مهم است که باورهای هماهنگ با آن خواسته را بسازی و در طی مسیر به وسیله تمرکز بر خواسته، اجرای ایده ها الهام شده درباره آن و لذت بردن از مسیر اجرای آن ایده ها و اقدامات و تمرکز بر نکات مثبت آن مسیر و تایید نتایج به ظاهر کوچک، آن باورها را مرتباً تغذیه نموده و در ذهنت تثبیت نمایی.
زیرا از آنجا که هیچ فردی باورهایش100% قدرتمند کننده ای ندارد، قطعاً به خاطر وجود یک سری باورهای محدود کننده، ممکن است در طی این مسیر، در مواقعی اتفاقات ناخواسته ای رخ دهد.
در چنین لحظاتی فرد نیاز به آن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته دارد که بتواند از عهده نجواهای ذهنش بر بیاید و ناامید نشود.
زیرا اصلاً اشکالی ندارد که گاهی با ناخواسته ها مواجه شویم یا احساس مان بد شود. این موضوع نمی تواند هیچ تاثیر منفی ای بر نتایج مان بگذارد اگر سریعاً به وسیله رسیدن با احساس خوب با کمک تغییر زاویه نگاه، کنترل شود.
اما در صورتیکه فرد در این مواقع نتواند ذهنش را کنترل نماید، یا به مدت زمان زیادی در آن فضای فرکانسی بماند، از مسیر اصلی گمراه می شود.
خصوصاً اگر فرد در ابتدای راه باشد و باورهایش مثل جوانه ای تازه سر زده باشد. قطعا این جوانه نیاز به مراقبت ویژه دارد.
یعنی در ابتدای راه، از آنجا که تمام تمرکز فرد بر آن باور جدیدی است که در حال ساختنش است و تمام توجه اش متمرکز بر آن باور است، ورودی هایی را وارد ذهنش می نماید که موجب رشد و تغذیه آن باور می شود.
به همین دلیل نتایج خیلی واضح را در همان اوایل کار مشاهده می کند. اما رفته رفته دچار این توهم می گردد که:
“من دیگر همه چیز را می دانم!”
“من دیگر در این کار استاد هستم”
در نتیجه از فضای ایزوله ای که برای کنترل ذهنش ساخته بود، خارج می شود و دیگر تا آن حد از ورودی ها ذهنش مراقبت نمی کند و درباره این موضوع حساسیت به خرج نمی دهد.
از آنجا که شیطان ذهن همیشه فعال است و منتظر روزنه و فرصت مناسبی است تا نفوذ خود را آغاز نماید، خیلی سریع از کوچکترین روزنه سهل انگاری یا بی ایمانی شما، وارد عمل شده و آن باورهای محدود کننده قبلی را فعال می نماید تا شما را ناامید کند و به این نتیجه برساند که:
“این کارها جواب نمی دهد”
در نتیجه با اینکه فرد تا اینجای کار اینهمه نتیجه گرفته، با اینکه با چشم خود دیده که تلاش برای کنترل ذهن، هماهنگ شدن با قوانین خداوند و ساختن باورهای قدرتمند کننده چه تاثیراتی در زندگی اش داشته و چه نتایجی برایش ایجاد نموده، اما به محض برخورد با ناخواسته ای بی اهمیت، ایمانش را از دست می دهد و به این نتیجه می رسد که شاید اتفاقی بود؟!
شاید همین یک بار بود؟!
و …
در نتیجه دوباره بی خیال همه چیز می شود و دوباره برمی گردد به همان شیوه همیشگی خودش
این اتفاقی است که برای 90% از افرادی رخ می دهد که در برهه ای تصمیم به تغییر باورهای شان گرفتند اما ادامه ندادند.
به عنوان مثال، فرد به محض اینکه می داند برای داشتن رابطه ای عالی، باید باورهای قدرتمند کننده درباره روابط را بسازد، باید روی عزت نفس اش کار کند، باید احساس لیاقت تجربه عشق را در خود ایجاد نماید، خود سازی را شروع می کند.
روی عزت نفس و خودباوری اش کار می کند و جهان هم به همان اندازه به او پاداش می دهد. یعنی فرد دلخواهش وارد زندگی اش می شود و رابطه ای عاشقانه را با او تجربه می کند. اما در ادامه مسیر، کم کم فراموش می کند که دلیل این نتایج، همان لحظه هایی بوده که با عشق و تعهد روی ذهنش کار می کرده، ورودی های ذهنش را کنترل می کرده و سعی داشت همواره متمرکز بر نکات مثب هر لحظه باشد و…
در نتیجه، دوباره مراقبت از ذهنش را فراموش می کند. سپس مشکلی در روابط اش پیش می آید یا با ناخواسته ای مواجه می شود و به جای اینکه به خود یادآور شود که به محض رها کردن افسار ذهن، پای ناخواسته ها به زندگی ام باز شد، ناامید می شود و می گوید:
“این کارها جواب نمی دهد”!!!
“قانون برای من جواب نمی دهد”!!!
مهم نیست شما تا چه حد به هماهنگی با قوانین کیهانی متعهد هستید، در هر صورت، جهان همواره نعمت هایش را ارزانی آن عده معدودی می نماید که در مسیر می مانند و ادامه می دهند
بنابراین اگر تحت هر شرایطی به این نتیجه رسیدی که قانون برای تو جواب نمی دهد، فورا بدان که شیطان ذهنت در کار است و این همان نقطه ای است که او کارش را شروع نموده و ظاهرا موفق هم شده است
زیرا اگر به خداوند و قوانینش ایمان داشته باشی و این قانون را به خوبی درک نموده باشی و بدانی که خدوند جهان را طراحی نموده تا به فرکانس های تو پاسخ دهد و خداوند هرگز از قوانینش عدول نمی کند، دیگر شکی برایت باقی نمی ماند.
زیرا به خوبی می دانی نتیجه یک فرکانس قدرتمند کننده، قطعا تجربه ای عالی است
نتیجه باورهای قدرتمند کننده قطعا سلامتی، ثروت و آرامش است و در یک کلام، نتیجه ماندن در احساس خوب، تجربه اتفاقات خوب است
آنگاه حتی اگر آن نتیجه، مورد دلخواه ات نباشد، به خاطر یقین به قوانین خداوند، حتی یک لحظه هم مشکل را از قوانین نمی دانی و به دنبال یافتن علت آن ناخواسته ها، در بیرون از خود نیستی یا به دنبال یافتن تناقض در قوانین نخواهی بود.
بلکه عامل را جایی درون باورها و فرکانس های خودت می جویی. زیرا ایمان داری بیرون از تو چیزی وجود ندارد بلکه همه اتفاقات بیرونی، ساخته و پرداخته ی باورهای درونی ات است و همه چیز در دست باورها و فرکانس های خودت قرار گرفته.
این دیگر انتخاب خودت است که می خواهی با این قدرت چکار کنی!؟
می خواهی چه اتفاقاتی را برای خود رقم بزنی؟!
آیا می خواهی به نجواهای ذهنت گوش دهی و از مسیر گمراه شوی یا اینکه می خواهی ندای هدایت قلبت را دریافت و به آن عمل نمایی!
در هر صورت، تو هستی که انتخاب می کنی در کدام مسیر حرکت نمایی. اگر انتخابت هماهنگی با قوانین خداوند باشد، آنوقت به ندای قلبت گوش می دهی و به آنچه به تو گفته می شود عمل می نمایی و این قانون را که
احساس خوب= اتفاقات خوب است را جدی گرفته و حتی جرأت شک و تردید به آن را نداری و از آنجا که می دانی رابطه تو با خداوند رابطه ای ابدی است که هرگز قطع نمی شود وتا زمانیکه با قوانین خداوند، خصوصا قانون احساس خوب = اتفاقا خوب، هماهنگ هستی، قطعا هدایت او را در مسیر قدم به قدم و پله به پله دریافت می کنی، به همین دلیل دیگر نه تنها نگران آینده نیستی، بلکه از لحظه به لحظه مسیرت لذت می بری، بی آنکه نگران نتیجه باشی.
این معنای رهایی از خواسته است
این موضوع را استاد عبا سمنش مفصلا در جلسه چهارم و هشتم راهنمای عملی دستیابی به آرزوها و جلسه نهم دوره جهان بینی توحیدی و نیز به صورت مختصر تر در قسمت هفتم و هشتم مصاحبه شما با استاد عباس منش مفصلا توضیح داده است که می توانی با گوش دادن به این فایلها، قوانین این موضوع را درک و حریف نجواهای ذهنت شوی که هر بار به طریقی عزمش را برای گمراه نمودن شما،جزم می کند.
سلام استاد عباس منش.سلام به مریم جان(این گل تقدیم به مریم🌼) و همه ی اعضای خوب سایت…استاد جا داره ازتون تشکر کنم بابت فایلای رایگان .هر چند من بیشتر بسته ها رو تهیه کردم.اما هر روز هدایتی یکی از فایلای رایگانو میبینم.
و امااااااا مطلب اصلی که خیلی هیجان دارم براتون تعریف کنم😃😃😃:::
چندماهی هست که از کارم توی زایشگاه که خیلی طاقت فرسا بود،با این باور که من لیاقت شغل بهتری رو دارم بیرون اومدم.البته اونجا زمان طلایی بود برای درامد و تجربه برای من که توی چندین کامنت توضیحاتش رو دادم.تصمیم گرفتم اقدامی برای پیشرفتم کنم.سال قبل من بین چندیدن رشته سردر گم بودم و حتی زمانهایی رو از این شاخه به اون شاخه پریدم.
دو سه ماهه طبق قانونی که استاد گفت باید یاد بگیرید سریع تصمیم بگیرید.من بیرون اومدم و دارم برای مقطع ارشد مطالعه میکنم.ابتدا هیچ ایده ای نداشتم و اینکه میگفتم با ۴ماه چی میتونم بخونم اصلا.منابع زیاده و در عرض ۴ماه نمیشه خوند.خلاصه با این باور:( که نترس هدایت میشوی) از کار درومدم و شروع کردم مطالعه اولش خیلی بدون برنامه ریزی شروع کردم فقط میخوندم.یه هفته بعد یکی از اساتید دوران دانشجوییم بهم پیام داد گفت چه خبر چکار میکنی؟گفتم شروع کردم اما نمیدونم چطور باید بخونم.اون شماره ی یه استادی رو بهم داد که مدرس ارشده.و منو عضو یه مجموعه ی شگفت آوری کرد که پر استاداییه که تست کار میکنم و مطالب رو تدریس میکنن.وووااااو این یه هدایت فوق العاده بود…..استادی که خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم و اونقدر سخت گیر بود که با هیچ دانشجویی ارتباط نداشت….به من پیام داد و حالم رو پرسید و گفت فقط با من در ارتباطه.حتی استادی که بهم معرفی کرد هم تعجب کرده بود از این که چطور این استادبه این سخت گیری سفارشمو بهش کرده و بهش گفته حتما یه مبلغ خوبی رو به این دانشجوم تخفیف بده.و همین اتفاق افتاد.
باز هم توی درس زبان مشکل داشتم و یکی از بچه های همون مجموعه منو با یه مدرس خوب آشنا کرد…..که اون دیگه فوق العادس…
خدایا شکرت …واقعا دارم از هدایت خدا اشک میریزم…..
من دارم خیلی چیزا توی این مسیر یاد میگیرم.قانون همه یا هیچ که همون کمال گرایی هست رو دارم کنار میگذارم.واسه کنکورسراسری همیشه وقتی یه قسمتی از برنامم رو اجرا نمیکردم خودمو سرزنش میکردم عصبی میشدم و دیگه بقیه اش رو ادامه نمیدادم.اما الان یه برنامه میریزم و تا میتونم اجرا میکنم. هر چی هم نشد؛ به خودم میگم دختر خوب تو عالی هستی با هم درستش میکنیم راه حلشو پیدا میکنیم و ادامه میدم و اخر هفته میبینم درسته همه رو نخوندم اما مباحث مهمی رو تونستم یاد بگیرم و این عالیه…..و همچنین یاد گرفتم احساس خوبمو نگه دارم چون اگه حسم خوب باشه اتفاقات خوب میافته….
دیشب مشاور گفت که خیلی دیر شروع کردی بچه ها خیلی وقته شروع کردن.
اما اون نمیدونه خیلی چیزا رو…نمیدونه اون بچه ها چه باورهایی دارن و ربطی به زیاد خوندن نداره.من تمام تلاشمو میکنم اما باورهای درست هم خیلی مهمه.
راستش من توی این زمان طرحم تمام شد و به درخواست خودم دیگه تمدید نکردم.من اصلا نگران نتیجه نیستم و دارم از مسیر لذت میبرم.چون یک درصد هم شکی ندارم که قبول بشم اونم توی یه شهر خوب و سرسبز….من به زمان بندی خداوند ایمان دارم.یادمه واسه فارغ التحصیلی کارشناسی خیلی اذیت شدم اما در نهایت روز تولدم فارغ التحصیل شدم و معتقدم که خدا روز تولدم همیشه یه هدیه ی خوب بهم میده.از خدا میخوام بیشتر و بهتر هدایتم کنه چون لیاقت من علم بیشتر و دقیق تریه.الان توی این مجموعه بیشتر سوالات اساتید رو درست حل میکنم واسه همین باور لیاقت ارشد داره درونم نقش میبنده.
من دانشجوی ارشدم سال آینده توی یه شهر فوق العاده سرسبز…هنرمو هم ادامه میدم.یه کسب و کار خوب راه میندازم و دوباره شروع میکنم….میخوام که یه جای خیلی خوب قبول شم که مهاجرت رو تجربه کنم و درهاییییییی به روم باز شه که فقط خدا میدونه……راستی استاد میخوام دوباره تمرین ستاره ی قطبی رو کار کنم تا توی برنامه ی هفتگیم کولاک کنم….
ان شالله که خبر قبولیم رو برات مینویسم….
منم همچین تجربه ای داشتم…میدونی وقتی فایلارو به خانواده نشون دادم چه حسی بهم دست داد؟حس این شعر::::::
تو به من خندیدی و نمیدانستی که من با چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را برایت چیدم…ما دیگه باید اینو یاد بگیریم که عدالت خداونده که هر کسی خودش مسیرش رو انتخاب میکنه و دلمون برای کسی نسوزه و هر اتفاقی براش بیافته طبق فرکانس ها و اعمالیه که انجام داده.
سلام سارا جان همکار گرامی خوشحالم که کامنتم رو خوندی.من امروز حسابی از فرکانس دور شده بودم.راستش من چند وقتی هست بهداشت کار میکنم استراحت و خوابمم دارم و اینکه خیلی راحت استخدام شدم مثل آب خوردن و به سلامتی کرونا هی نیرو میخوان.حقوقم داره بهتر میشه هر ماه و دارم کارای مطب رو انجام میدم که در کنار بهداشت توی مطب پول پارو کنم.الان دارم روانشناسی ثروت رو کار میکنم اما کامنت تو تلنگری شد که خیلی خیلی جدی تر روی باورام کار کنم.همون قانونی که باعث شد از زایشگاه بیام بهداشت با همون قانون مطب میزنم.و شروع میکنم ثروت ساختن.جالب اینجاس یکم که رو باورام کار کردم پنج شنبه ها هم بهداشت تعطیل شد و کار کردن روی باورهام راحت تر شده.اما امروز وسوسه های شیطان منو به ناکجا اباد برد که اومدم تو سایت و دیدم تو برام پیام گذاشتی .خیلی احساسم خوب شد و اشک تو چشمام حلقه زد…چقدر خداوند مهربون و رحمان و غفوره همین لحظه شروع میکنم فرکانس هامو رو تغییر دادن….مرسی♥️♥️
سلام سبا جان همکار گرامی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خواستم بپرسم چه باورهایی ایجاد میکردی که بیمارات خوب میشدن؟؟
باورها تو برام بنویس و یکمی هم برام توضیح بده چکار میکردی.ممنونم عزیزم که دیدگاه بنده رو خوندی و پاسخ دادی.
دوست دارم باورهای قوی تری توی مطب ایجاد کنم که مراجعین بیشتری جلب کنم.و همچنین بیشتر و بیشتر نتیجه بگیرن.