قانون تغییر ناخواسته ها


در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:

1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه  آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.

2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.


منابع بیشتر:

بررسی حجاب در قرآن

با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی

تمرکز بر بهبود آنچه می توانم

live با استاد عباس‌منش | قسمت 7

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    389MB
    50 دقیقه
  • فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها
    49MB
    50 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

690 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین نیساری» در این صفحه: 1
  1. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    با سلام خدمت استادجااااان

    و خانم شایسته گرانقدر

    من در سال 98 یک زمین کشاورزی برداشتیم یه کارگر هم گرفتیم با دوتا شریک گفتیم کارگر کار می کنه سر سال ما میریم محصول رو جمع می کنیم اون سال 70ملیون ضرر دادیم حالا شما تصور کنید من تو چه مداری بودم دیگه اینکه بعضی وقتا داخل کامنت هام می نویسم خدایا به تعداد نفس هام شکرت که با استاد آشنا شدم که صدای تورو به گوشم برسونه

    بعدش یه اندک سرمایه ای مونده بود برامون دوباره اومدیم با دامادمون یه تولیدی لبنیات سنتی زدیم ملک از اوشون تهیه وسایل با من خب انجامش دادیم شروع کردیم به کار کردن دخل روزی 20.000تومان شد روزی 1.200.000به لطف خدا دیدیم داماد سر ناسازگاری گذاشت هر روز یه گیرای الکی می داد و نمی خوام زیاد تو جزئیات برم اون خورد بهم بعد یک سال و نیم تلاش کردن بعدش اومدم داخل بازار پخش مواد غذایی دیگه کاری به هیچ چیز و هیچ کس نداشتم برا شرکت کار می کردم و دیدم شکر خدا یواش یواش دارم خوب میشم و دریافتی ام بهتر میشه و داستان تا جایی پیش رفت که من فکر کردم ارتباطاتی که من با این اشخاص دارم منو به اینجا رسونده بعد بر سر یک تغییر سازمانی که کاری هم به من نداشت الکی بخاطر حرف این و اون جا ب جا شدم و رفتم داخل یه شرکت کوچک اونجا ام درگیری داستان ولی از قبل از اینکه برم داخل اون شرکت کوچیکه که مال مدیر سابقمون بود با وعده و وعید منو کشوند اونجا و با چه وضعی من اومدم بیرون شکایت اصلا وضعی بود با شما آشنا شده بود بعد رفتم یه جای دیگه ولی آروم آروم داشتم قانون رو می خوردم هر چقدر هم فشار روم بود می گفتم باید یاد بگیرم داشتم متوجه می شدم که شخصیتم داره عوض میشه و آدم آروم تری میشم و با قانون کارام رو هماهنگ می کردم تا جایی که می تونستم خیلی بهتر شده بودم و جهان وقتی می بینه تو می خوای تغییر کنی مسخ میشه جلوت بعدش هدایت شدم به یه شرکت فوق العاده بزرگ که سوپروایزر دوتا استان شدم با چه امکاناتی

    می خوام بگم تا زمانی که نمی دونستم با تضاد ها می جنگیدم هی مسیرم بدتر می شد ولی وقتی رها کردم وآزاد گفتم خدایا من رو هدایت کرد الان بعد چند سال با وجود اینکه تمام تلاشم رو می کردم آروم باشم و ذهنم رو کنترل کنم انگار دیگه لازم نیست فشار به خودم بیارم انگار داره همه چیز آروم آروم درست میشه به امید خدا

    حالا دیگه فهمیدم تضاد خیلی چیز دوس داشتنی هست چرا چون راهنمای راهت هست و چراغ روشنگر مسیرت با فقیر بودن هم که من می فهمم ثروت می خوام فقط این قوانین رو نمی دونستیم که شکر خدا توسط استاد داریم یاد می گیریم

    و این مسیر عشق باید ادامه دار و مستمر باشد تمرین و تکرار می خواهد تا ذهن ما هر روز قوی تر بشود که علف های هرز نتوانند رشد کنند یا اگه علف هرز هم بود با دست کنده شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: