این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوند
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خوشحالم که من یکی از اونجایی بودم که این فایل را شنید چون خود هدایت هست
خدای شجاعتی ده تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم و آرامشی ده تا بپذیرم هر آنچه که نمیتوانم تغییر دهم و بینشی ده تا تفاوت آن دو را درک کنم
سپاسگزارم از استاد عزیز برای این فایل سرشار از هدایت ،خدایا کمکم کن فقط به خودت وابسته باشم نه دیگران ،خدای کمکم کن که به آرامش برسم به پذیرش ،خدایا خودت این سفر را برای من فراهم کن راهش و زمانش ،خودت در زمان مناسب منو به این سفر هدایت کن و به انسانها و شرایط مناسب،خدایا راهو گم کردم راهو نشانم بده ،راضی ام به رضای تو
ما درخواست کردیم ک خدایا ما فقط تو رو میپرستیم و فقط هم از تو یاری میجوییم
ما رو هدایت کن به راه مستقیم به راه کسانی که نعمت داده ای نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان
خداوند هم شنیده این دعای مارو و همواره داره هدایتمون میکنه
در واقع این فایل هم از همون هدایته
خدا داره میگه اگر بخای به راه نعمت هدایتت کنم شرط داره و شرطش هم همین تسلیم شدنه
بابد تسلیم باشی و اجازه بدی ک من هدایتت کنم بابد بدونی ک تو هیچی نمیدونی از خودت از دیگران از آینده و منم ک فقط میدونم و من فقط و فقط خیر هستم و ایمان بیار ب من ک من فقط خیر تو رو میخام
خداوند بهم گفت ب یاد بیار زمانی رو ک اصرار داشتی فلان کارو انجام بدی الان آینده اون موقع هس اگر اون موقع این آینده رو میدونستی هیچ موقع از من اون درخواست رو داشتی؟منم میگم ک معلومه ک ن
میگه دیدی خیر برای تو خواستم تو نمیدونستی آینده رو.فکر کن اگر اون اتفاق افتاده بود الان چ مشکلات بزرگی داشتی
منم میگم خدایا من ب خودم ظلم کردم ک راضی نبودم ب چیزی ک تو داری رقم میزنی ممو ببخش
و سماسگزارتم ک ب حرفم گوش ندادی
خدایا تسلیم من هیچی نمیدونم هر اتفاقی ک بیفته و داره میفته فقط تو رو شکر میکنم چون حتما خیره چون تو خیر مطلقی
خدایا این کار گاهی وقتا سخت میشه و من هم ک خودت میدونی ضعیفم از خودت میخام کمکم کنی
خدا میگه اگر میخای ب راه نعمت ها هدایتت کنم باید تسلیم باشی و نترسی و غمگین نشی بابت اتفاقات
این همون ایمان ب منه
گاهی وقتا ابلیس میاددبهم میگه پس چرا خدا هدایتت نمی کنه چرا گیر کردی و نمیدونی چیکار کنی و من غمگین میشم
در واقعیت اینطوری نیس اتفاقا همون لحظه در حال هدایتم هس خدا و اگر صبر کنم نشونه ایمان منه
ب قول استاد خداوند همواره در حال هدایت ماست قول داده و ب قول هاش عمل میکنه همونطور ک قبلا کرد
وقتی تسلیم باشی یعنی ب این رسیدی ک خداوند در خال مدیریته و داره رقم میزنه دیگه وقت معاملات آرامش داری فک نمیکنی ک الان من چیکارکنم میشینی و نگاه میکنی و خیر برام رقم پیخوره
دیگه وقت ازدواج ب یک شخص خاص گیر نمیدی و اگر بکی از طرفین اون یکی رو رد کرد نمیشینه غصه بخوره و ب حرف ابلیس گوش کنه و بهش بگه ک تو خوب نیستی
در واقع این تموم شدن رابطه رو لطف خدا میدونه و میدونه ک هیچی نمیدونه
در واقع اگر خیر بود براش خداوند جوری مهر اون طرف رو در دل تو و برعکس جا می انداخت ک اون ازدواج رقم بخوره به راحتی بدون این ک تو کاری انجام داده باشی تو مثل همیشه بودی و ادا درنیاوردی
چقدر تسلیم بودن قشنگه
امیرالمؤمنین علی در دعای کمیل میگه ک خدایا کاری کن ک قانع باشم ب مقدراتی ک تو برام رقم میزنی
اولش شاید انسان فک کنه بگه ک این راضی بودن اشتباهه و باید انسان ی کاری بکنه اما در این مکتب انسان باید تسلیم باشه در برابر اتفاقاتی ک رقم میخوره
اگر تسلیم باشم خداوند ب وعده هاش عمل میکنه و هدایت میکنه ب راه نعمت هاا
مثل استاد
خدایا فقط از خودت میخام ک منو تسلیم خودت کنی چون خودت میدونی ک من ناتوان و عجولم
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف الذلیل الخقیر المسکین المستکین
مگه میشه من خدا را توی زندگیم نداشته باشم اصلا من اومدم به این دنیا که به دنبال چی باشم اصلا من دارم زندگی میکنم برای کی ؟؟
باور کنید استاد الان دارم زندگی خودم را قبل از نشناخت خدا و الان که خدارا شناختم و دارم باهاش هر لحظه حرف میزنم و مقایسه میکنم میگم وای زینب قبلاً کو الان کو
این ارامشه این خیال راحتی اینکه بابا ول کن بسپار به خدا خدا خودش میدونه چکار کنه و وقتی میسپارم به خدا چقد سبکم چقد راحتم
البته روی ذهنم خیلی خیلی دارم کار میکنم که مقاومتها را بشکنم و هر وقت نجوی اومد خودم را استوپ کنم یعنی به ذهنم میگم یه لحظه آقا یه لحظه شما اجازه بده دیدی دیدی اونروز نگران بودی بعد سپردی چی شد هیچی همه چی به خوبی و خوشی گذشت پس نگران نباش و فکرم و ذهنم و میبرم به جاهای خوب به اون نتایجی که گرفتم و اینجوری ذهن سرش می ندارم پایین و با لب و لوچه ی آویزون میره به گوشه میشینه
استاد من از شما یاد گرفتم فکت بیارید برای ذهن و افسارش و بگیرید دستتون نزترید افسار دست اون باشه و من هی سعی میکنم از قبل بیشتر افسار را بگیرم دستم
خدا خدا خدا
خدا همه چیزه خدا اول و آخره خدا انتهایی نداره همه چیزش فضلش رزقش مهربونیش رحمتش بخشندگیش کافیه فقط باورش کنم دیگه تمومه سنگ تمومه کافیه فقط به حرفاش گوش بدم دیگه تمومه
استاد از شما و استاد عرشیانفر خیلی خیلی متشکرم
و با این فایل منو به خدا بیشتر و بیشتر نزدیک کردید
استاد شما بی نظیرید
استاد از شما میخوام که از مسافرتتون هم فایل بزارید متشکرم
سپاسگزارخداوندم که منو درمدار دریافت این آگاهی های گرانبهاقرارداد.استادعزیز من هنوز تا انتهای فایل ندیدم ولی هروقت صحبت از تسلیم بودن میشه یه صدایی دروجودم فریادمیزنه که تمام دلیل نرسیدنهات همین تسلیم نبودنته.اومدم بگم که من چقدر شرک دارم من به یه برنامه که ساخته ی دست بشره بیشترازخدا اعتماد دارم وااای که چقدرمن مشرکم وقتی از برنامه بلد یا نشان استفاده میکنم خیالم راحته که منوبه مقصدم میرسونه ولی چرا به خدایی که منوخلق کرده وازاون مهمترمنواشرف مخلوقات نامیده نمیتونم همین اندازه اعتماد کنم واقعامشکل من کجاست ؟؟جواب کاملامشخه.
من تمام راهکارهایکه درطول روز به ذهنم میرسید اعتبارشو به عقلم وهوشم میدادم الان متوجه شدم که من هیچی نیستم این لطف خداوند بوده که هر لحظه منوهدایت میکرده وگرنه من از خودم هیچی ندارم چراکه همون عقل و هوش راهم خداوندبمن داده در واقع بمن لطف کرده میتونست بهم نده پس باید هر لحظه بخودم یادآوری کنم سمیه توهیچی ازخودت نداری هرچی داری فقط ازلطف خداست ولاغیر.
استاد عزیز ازشمابینهایت سپاسگزارم بابت این آگاهی ها.
سلامی به زیبایی حضور ،سلامی به زیبایی نور،سلامی به زیبایی عشق الهی
تا نگردی عاشق از این ماجرا کی توانی کرد درک نکته ها
در دلش خورشیدچون نوری نشاند پیشش اختر را مقادیری نماند
نور او بر دورها غالب شود انچنان مطلوب را طالب شود
خدایا تنها تورا می پرستم……چون به حق لایق ستایش و پرستش هستی ،ستایشت میکنم چون باید این کارو کنم ،چون میدونم که خیلی بزرگی و پرعظمتی و باشکوهی، ستایشت میکنم چون حالم باهات خوبه و من به تو و بزرگیت نیازمندم
واقعا چه اتفاقی در وجود انسان میوفته که همیشه در این مسیر و اگاهی و عشق میمونه و خسته نمیشه؟ چون این مسیر خداییه
واقعا تسلیم بشی به انرژی منبع و نچسبی به خواسته هات خدا همه جوره برات انجام میده، کافیه به قول شما باور داشته باشی یه انرژی هر لحظه داره ما را هدایت میکنه. چند وقت پیش رفته بودم واسه مصاحبه کاری برای کارشناس فروش مصاحبه دادم تایید کرد و حتی چون خیلی با اعتماد به نفس و خودباوری عمیق صحبت کردم بهم گفت دیگه توانایی هایی داری گفتم میتونم کوچ ذهنی کارمندات بشم و روی باورهاشون کار کنم دیگه خلاصه رفتیم دوباره یه روز دیگه تعیین کرد برای مصاحبه دوم یه نفر دیگه از تهران آورده بودم اونم منو بسنجه صحبت کردیم بعد گفت برو بهت خبر میدیم من اولش ناراحت شدم گفتم این منو قبول کرده بود چه جوریه نظرش برگشت، دیگه خبر هم ندادن گفتم بابا محمد تسلیم باش خدا برنامه بهتری برات داره منم اطمینان کردم بهش و متوجه شدم به قول شما استاد کار باید روان انجام بشه بدون زور زدن.
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایل باارزش و از دوستان و هم خانواده ام بابت کامنتهای زیباشون و تاثیر گذارشون بی نهایت سپاسگزارم ..
داشتم متن این فایل رو می خوندم یاد یه نتیجه از زندگیم افتادم که وقتی هدایت خداوند رو عمل کردم چه معجزه ای در زندگیم رخ داد ، گفتم هم برای خودم یادآوری بشه هم شاید کمکی بشه به دوستان عزیزم …
دو سال پیش من در یک مرکز بهزیستی کار میکردم که مربی بیست تا پسر بچه شیطون بودم اما شیرین … بعد از یکم آشنایی با همکارا ، مدیر و بچه ها متوجه شدم که همکارام به شدت روی بچه های اونجا حساب می کنند و هی بهم میگفتن خانم کیاستی هرجا مشکلی در زندگیت داری یه چیزی نذر بچه ها کن صددرصد اجابت میشه ، تا این حرف رو میزدن من همون لحظه تو دلم میگفتم خدایا من فقط رو تو حساب می کنم هااا کاری به بنده هات ندارم و میدیدم که همکارا چقد بچه هارو کرده بودند خدا و هی نذر و نیاز میکردن، ازشون می خواستن که دعا کنن براشون و از این کارا… و این گذشت تا چند ماه بعد که خداوند شروع کرد به هدایت و الهامات که از این کار بیرون بیا من قبلش به دلیل کارکردن روی علاقه ام تصمیم گرفته بودم کارم رو کمتر کنم و کم کم بیام بیرون اما هربار دقیقا تا یک هفته خداوند هرروز بهم از یه طریقی می گفت بیا بیرون از این کار ،، اون وسط هم مقاومت و ترسهایی از اینکه دیگه درآمدی نداری، جایی نداری و … اما به لطف پروردگار که واقعا قادر و نیرومنده همیشه حتی در هدایت من به طور کامل با کلی نجوا اومدم بیرون و می گفتم خداوند کمکم میکنه برای یه درآمد جدید ، من باید اعتماد کنم به این هدایتها … دوماه بعد از بیرون اومدنم از اون مرکز اتفاق وحشتناکی اونجا افتاد (تعریف نمی کنم چون نمی خوام کانون توجهم و دوستان بره سمت ناخواسته ولی در حدی وحشتناک بود که من با شنیدنش همون لحظه سردرد شدم)که من شوکه شدم اما بی نهایت خوشحال و سپاسگزار خداوند …
اتفاقی که خداوند آگاه بود و من اطلاعی نداشتم به همین خاطر بهم می گفت بیا بیرون … اتفاقی که به محض اینکه شنیدم گفتم ، این میشه نتیجه شرک به خداوند و حساب کردن روی بقیه و به خودم درسهاش رو هی مرور می کردم تا یادم نره که هواسم باشه دارم روی کی حساب می کنم و همیشه عمل کنم به هدایتهای خداوند و اعتماد کنم و این ماجرا واقعا در اعتماد به هدایت و گوش کردن و عمل کردن به الهامات پروردگار رو در درونم چندین برابر باورپذیرتر کرد که من هیچی نمیدونم و من محدودم اما خداوند که از همه چیز آگاه و همه چیز رو میدونه … خیلی درسها برام داشت و خیلی به قویتر شدن باورهای توحیدیم کمک کرد اون ماجرا ….
ربم رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که درسته اون لحظه درک نکردم و با عقلم شرایط رو نگاه میکردم اما بعد از شنیدن اون اتفاق من خیلی درسها و خیلی منطق های قویتری رو برای ذهنم داشتم اینم لطف خدا بود که شامل حالم کرد …
پروردگارا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم …
من یه مدت بود که نسبت به کارم دلزده شده بودم چون دیگه اعتقادی بهش نداشتم ،برای همین یه مدت واقعا دنبال این بودم که یه کاری ،یه حرفه ای رو یاد بگیرم و فعالیتم رو شروع کنم ،ولی نه اصلا میدونستم اون کار چیه و نه اصلا میدونستم علاقم به چه شغلیه ،خلاصه یه مدت از ته قلبم این خواسته رو داشتم و هدایت میخواستم،تا اینکه یه روز با خواهرم رفتم تو یکی از خیابونهای اصلی که ایشون برای کارش وسیله بخره منم پایین ساختمون منتظر موندم که برگرده،یهو دیدم رو یکی از تابلوهای ساختمون اشاره به مراقبت پوست و زیبایی کرده بامدرک فنی و حرفه ای و من یه حس خوبی برام به وجود اومد همون لحظه از ماشین پیاده شدم و رفتم طبقه چهارم،، بعد از اینکه از اونجا اومدم بیرون با خواهرم همون روز چند جای دیگه رو هم تو گوگل پیدا کردیم و رفتیم سر زدیم ،با اینکه هزینه جاهای دیگه پایینتر بود برای آموزش و حتی محصولات ولی من قلبم بهم گفت برگرد همونجا و ثبت نام کن باورتون نمیشه بعد از آموزش متوجه شدم این آموزشگاه بهترین آموزشگاه این شهر بوده و ایشون یه پیج اینستاگرام هم داشتن که کلی فعالم بوده ولی با خودم گفتم ببین این چیزا مهم نیست خدا از جایی که فک نمیکنی برات روزی میرسونه،و وقتی میفتم تو این داستان که پیجمو مقایسه میکنم یا خودمو سرزنش میکنم که فعالتر باشم و به خودم یادآوری میکنم که چطوری خودم با اون آموزشگاه آشنا شدم،البته من توی پیجم فعال هستم ولی اوایل فک میکردم پیج خوبه که مشتری میاره ولی بعد از 12 قدم متوجه شدم تمرکز . توجه و تعهد من به کارمه که کارمو گسترش میده و هرروز مخصوصا توی کارم باید بهتر از دیروز باشم ولی فقط یکم به خودم سخت نمیگیرم.
خیلی جاها هدایت شدم داستان خیلی زیاده ،مخصوصا یه وقتایی که آگاهی های پررنگی برام میومد و من خوابهای جالبی میدیدم از درخت هایی با میوه هایی بسیار بسیار زیبا و رنگی که توی خواب به من گفته شد این زیتونه،و من به محض بیدارشدن تو گوگل سرچ کردم و دیدم گویا زیتون از میوه های بهشتی اسم برده شده،خیلی خیلی خوابهای زیاد و جالبی دیدم که یکی از خوابهای آخرم که مال هفته گذشته بود این بود که من روی یه کشتی ایستاده بود و زیرپام اقیانوس بود یه رنگ دیوانه کننده سورمه آبی و براق نمیتونم رنگها رو توصیف کنم،یه تعداد آدمم پشت سرم تو کشتی بودن،به محضی که من این اقیانوس رو دوباره میدیدم و برمیگشتم به اون آدمها بگم هیچکسی پشت سرم نبود و یه جاهایی که انگار کنار اقیانوس یه جاده خاکی باز شده بود و زیبایی خاصی نداشت اون آدمها پشت سرم بودن که البته یکی از اون آدمها خواهرم بود،میدونید شما بعضی از خوابهارو هیچوقت فراموش نمیکنید چون میدونید این خواب پیام داره برات،منم پیامم رو تو این خواب گرفتم و متوجه شدم باید سرم به کار خودم باشه حتی اجازه ندارم تو برنامه کسی دخالت کنم چون هرکس مسیرش متفاوته.
این خواب دیگمو که میخوام تعریف کنم فک نکنم تقریبا جایی راجبش صحبت کرده باشم ولی دلم میخواد اینجا بگم یهو به قلبم اومد که تعریفش کنم البته واقعا کلمات عاجز هستن از نشون دادن احساسم نسبت به تجربه و آگاهی که توی خوابم برای من حادث شد.
خوب سعی میکنم خیلی کوتاه در موردش بنویسم
حدود سال 90 بود که من باتوجه به تجربه تلخی که باهاش مواجه شدم به سمت مسیح هدایت شدم اون زمان خدارو نمیشناختم و چون از لحاظ روحی و احساسی خیلی درگیر بودم درونم چیزی رو در بیرون جستجو میکرد که باهاش به آرامش برسم،
خلاصه من دوستدار کانالهای مسیحیت شدم چون فک میکردم مسیح خداست و چون یه جایی صداش کردم و فردای اون روز کارم انجام شد خوب من ایمان اوردم که مسیح همون چیزیه که من به دنبالشم،خلاصه یه چندماهی گذشت و من خیلی حالم بهترشده بود،یه شب خواب دیدم که یه مرد با ردای بلند راه راه سفید مشکی که اصلا صورتش برای من واضح نبود انگاری پشتش به من بود و داشت بچه های کوچیک رو هدایت میکرد به کلبه های گلی خیلی کوچیک و با لحنی که صدا نبود شاید ااز جنس تونالیته بود به من فهموند که من معلمم ،من راهنما هستم ،خوابهایی که حقیقت و آگاهی رو براتون داره شما هیچوقت فراموششون نمیکنید و یادآوریشون دقیقا همون احساس رو براتون تداعی میکنه،خلاصه صبح همون روز من متوجه شدم مسیح خدا نیست یعنی قلبت خوابتو باور میکنه و از اون روز دیگه دنبال خدا بودم نمیدونستم چیه ولی میدونستم که میخوام آرامش داشته باشم ،نمیدونم چطور میشه تو ضیحش داد شما مثل بچه ای میشید که دنبال مادرش میگرده
خلاصه منم همه جا دنبالش بودم از آدمها میپرسیدم و بیشتر اونا میگفتن آره ما به خدا باور داریم و میشناسیمش ولی بعدها متوجه شدم هیچکدومشون درک زیادی ازش نداشتن،از کجا اینو میدونم،ازاونجایی که بعدها که بیشتر باهاش آشنا شدم و ملاقاتش کردم جنس حرفهایی که به زبونم جاری میشد خیلی عمیقتر و احساسی بود طوریکه اگه میخواستم برای کسی تعریفی ازش بیارم اشکم در میومد،بگذریم … به اونجا رسیدیم که من دنبال خدامیگشتم اونم چون آرامش نداشتم میخواستم که یه چیزی باشه که باهاش آروم شم ،جسته گریخته فایلهای استاد رو اون زمان گوش میکردم ولی نه زیاد جدی تا اینکه یکی از روزهای بهاری دقیقا تعطیلات عید بود که یه شب خواب دیدم بالای سر شهر دارم پرواز میکنم،شهری که خونه های کوچیک و کوتاه و خاکی طور داشت درختها برگی نداشتن مثل اینکه زمستون باشه ، ومن بالای سرشهر پرواز میکردم تا اینکه متوجه بالم شدم و متوجه شدم من بال دارم ولی بالم خودم نبودم تنها چیزی که من اونجا بودم یک بدن بود که داشت پرواز میکرد و بالی که بامن صحبت کرد و باز هم جنس صحبت کردنش کلام نبود آوا بود و جمله ای رو گفت که من بعدها که فایلهای قرآنی استادرو گوش کردم متوجه این کلام و این ماجرا شدم .
اون جمله این بود (ما هدایت میکنیم)
من 9 صبح که از خواب پریدم با تپش قلب و با خودم چندبار تکرار کردم که من فهمیدم،من فهمیدم … البته اونموقع فک میکردم که خداوند یا اون نیرو خودش رو جمع بسته و به خودش احترام گذاشته و گفته ما ولی بعدها متوجه شدم منظورش من و خودش بودیم، من تا قبل از این خوابم هیچوقت یک خط قرآن هم نخونده بودم و هیچی در مورد این ضمائر و افعال و غیره نمیدونستم مطلقا هیچی.
این هدایتهای بود برای من اتفاق افتاد خیلی زیاده و واقعا تایپ کردن اینها میسر نیست،امیدوارم و مطمئنم این اتفاق میفته که به جای فرستادن متن از ویس برای گفتن تجربیاتمون استفاده کنیم.سپاسگزارم.
جمله به جمله تون هدایت های خداوند تو ذهنم میومد که مهر تایید صحبتهای شما بود توذهنم.
از هفته ی پیش که دوباره تعهد دادم که مصمم تر از قبل روی خودم کار کنم و سفرنامه رو شروع کردم علاوه برچندین موردپیشنهادات کاری ای که بهم شد جواب سوالم رو که خیلی دوست داشتم بدونم بهم داده شد این یک هفته من با هدایت خداوند علاوه بر جوابی که گرفتم به آگاهی های من بسیار اضافه تر شد واستاد عزیزم صحبت هاتون رو که درباره ی هدایت وتسلیم شدن می شنیدم یه لحظه مرور شد برام از تقریبا سه سال پیش که من تموم شدم و تسلیم شدم به عاجزانه ترین حالی که داشتم گفتم خدایا فقط خودت کمکم کن و از همون ثانیه واقعا از همون ثانیه صدای خداوند رو شنیدم و عمل کردم همون لحظه گفت چکار کن و من اقدام کردم و من دوباره رشد کردم مهدیه متولد شد و این روند آهسته آهسته پیش رفت تا به قول شما یه جایی روند رشدبه تصاعد میرسه من اینو درک کردم از 8 ماه پیش که من با شما آشنا شدم دوسال ونیم داشتم آماده میشدم برای این آگاهی ها و درک وعمل بهشون و خیلی خیلی خوشحالم و سپاسگزارم .
باز آخر این فایل میگید که صبح که بیدار میشیم یادآور شیم به خودمون که خدایا تسلیم توام تنها تورا میپرستم وتنها از تویاری میجویم
و دوباره هدایت پروردگارم مرور شد برام.
یادمه هنوز تازه داشتم با این قوانین آشنا میشدم تقربا یکسال پیش که در خوابی بهم گفته شد سوره حمد رو باتوجه و درک کامل بنویسم و بعد خواسته ای که میخوام و بعد دوباره سوره حمد و بعد رها کنم به من داده خواهد شد یادمه گفت هرچیزی که میخوای بنویس وهم خیلی تاکید داشت روی درک تک تک آیات این سوره و الانکه اینو از شما شنیدم
یادآوری خداوند بود استاد.
چون من با تولد پسرم که دوماهشه یک کار جدید روشروع کردم که با این شرایطم بتونم انجام بدم یکم ترس داشتم از اینکه چطوری پیش میره و خودم رو کنترل میکردم و امروز جوابم رو گرفتم وقتی شما گفتین صبح اینو به خودت بگو این تسلیم بودن رو .همون لحظه خوابم برام روشن شد اومد جلوی چشام و من صدای خداوند رو شنیدم که اینطوری خودم رو آروم کنم بگم تسلیمم و بخوام که خودش برام درست کنه و چه آرامشی دارم الان که همه چیزو سپردم به خودش اون هدایتم میکنه مثل همه هدایتهایی که از اول فایل دائم در ذهنم مرور میشد .
سپاسگزارم از شما واز خداوندم که منو به زیباترین شکل ممکن هدایت میکنه و چقدر دلگرمم میکنه به بودنش به هدایتش به نشونه هاش .
یکی از بهترین عنوان ( تسلیم بودن در مقابل خداوند )
سلام خدمت شما استاد توانااااا و با ظرفیت و همچنان درود خدمت خانم شایسته عزیز
وهمچنان درود به استاد عرشیانفر عزیز که این لایف را گرفتن
چی وقت ما را الله هدایت میکنه ؟؟؟
زمانیکه عنوان ویدیو را دیدم اشک در چشمانم جم شد چقدر این (تسلیم بودن در مقابل خداوند ) تاثیر گذاشت رویم
ما هر وقت در مقابل الله خاشع ومتوازع هستیم تمام نعمت های الله میایه برای ما
بجای اینکه بگویم خانه میخایم بگویم آرامش میخایم (تسلیم بودن در مقابل خداوند )
ما باید خود را آماده کنیم و تسلیم شویممممم بع الله
چقدر استاد عالی مثال ها میده و عام فهم است حرف شما جناب استاد
* فعلا مه میخایم آهسته آهسته دیدگاه تجارتی را آغاز کنم
حتی وقت ازدواج هم باید بگویم فردی را میخایم که به آرامش برسیم
خدا را شکر من چندین سال است که آرامش دارم بخاطر فرد مورد علاقه خود را پیدا کردیم
خدا را شکررررر که هر لحظه کنار ما است وخصوصا در همین چند روز مرا هدایت میکنه به بهترین طریقه خدارااااااا شکرررررر
فعلا بعضی پلان ها دارم آهسته آهسته تصمیم میگرم برای اهداف جدید که میخایم برم رخ دهد
خدا را شکررررررررررررر بی نهایت
در هر نقطه دنیا باشید خوش و سر شار از انرژی باشید
به نام خداوند هدایتگرم
خوشحالم که من یکی از اونجایی بودم که این فایل را شنید چون خود هدایت هست
خدای شجاعتی ده تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم و آرامشی ده تا بپذیرم هر آنچه که نمیتوانم تغییر دهم و بینشی ده تا تفاوت آن دو را درک کنم
سپاسگزارم از استاد عزیز برای این فایل سرشار از هدایت ،خدایا کمکم کن فقط به خودت وابسته باشم نه دیگران ،خدای کمکم کن که به آرامش برسم به پذیرش ،خدایا خودت این سفر را برای من فراهم کن راهش و زمانش ،خودت در زمان مناسب منو به این سفر هدایت کن و به انسانها و شرایط مناسب،خدایا راهو گم کردم راهو نشانم بده ،راضی ام به رضای تو
سپاس
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
ما درخواست کردیم ک خدایا ما فقط تو رو میپرستیم و فقط هم از تو یاری میجوییم
ما رو هدایت کن به راه مستقیم به راه کسانی که نعمت داده ای نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان
خداوند هم شنیده این دعای مارو و همواره داره هدایتمون میکنه
در واقع این فایل هم از همون هدایته
خدا داره میگه اگر بخای به راه نعمت هدایتت کنم شرط داره و شرطش هم همین تسلیم شدنه
بابد تسلیم باشی و اجازه بدی ک من هدایتت کنم بابد بدونی ک تو هیچی نمیدونی از خودت از دیگران از آینده و منم ک فقط میدونم و من فقط و فقط خیر هستم و ایمان بیار ب من ک من فقط خیر تو رو میخام
خداوند بهم گفت ب یاد بیار زمانی رو ک اصرار داشتی فلان کارو انجام بدی الان آینده اون موقع هس اگر اون موقع این آینده رو میدونستی هیچ موقع از من اون درخواست رو داشتی؟منم میگم ک معلومه ک ن
میگه دیدی خیر برای تو خواستم تو نمیدونستی آینده رو.فکر کن اگر اون اتفاق افتاده بود الان چ مشکلات بزرگی داشتی
منم میگم خدایا من ب خودم ظلم کردم ک راضی نبودم ب چیزی ک تو داری رقم میزنی ممو ببخش
و سماسگزارتم ک ب حرفم گوش ندادی
خدایا تسلیم من هیچی نمیدونم هر اتفاقی ک بیفته و داره میفته فقط تو رو شکر میکنم چون حتما خیره چون تو خیر مطلقی
خدایا این کار گاهی وقتا سخت میشه و من هم ک خودت میدونی ضعیفم از خودت میخام کمکم کنی
خدا میگه اگر میخای ب راه نعمت ها هدایتت کنم باید تسلیم باشی و نترسی و غمگین نشی بابت اتفاقات
این همون ایمان ب منه
گاهی وقتا ابلیس میاددبهم میگه پس چرا خدا هدایتت نمی کنه چرا گیر کردی و نمیدونی چیکار کنی و من غمگین میشم
در واقعیت اینطوری نیس اتفاقا همون لحظه در حال هدایتم هس خدا و اگر صبر کنم نشونه ایمان منه
ب قول استاد خداوند همواره در حال هدایت ماست قول داده و ب قول هاش عمل میکنه همونطور ک قبلا کرد
وقتی تسلیم باشی یعنی ب این رسیدی ک خداوند در خال مدیریته و داره رقم میزنه دیگه وقت معاملات آرامش داری فک نمیکنی ک الان من چیکارکنم میشینی و نگاه میکنی و خیر برام رقم پیخوره
دیگه وقت ازدواج ب یک شخص خاص گیر نمیدی و اگر بکی از طرفین اون یکی رو رد کرد نمیشینه غصه بخوره و ب حرف ابلیس گوش کنه و بهش بگه ک تو خوب نیستی
در واقع این تموم شدن رابطه رو لطف خدا میدونه و میدونه ک هیچی نمیدونه
در واقع اگر خیر بود براش خداوند جوری مهر اون طرف رو در دل تو و برعکس جا می انداخت ک اون ازدواج رقم بخوره به راحتی بدون این ک تو کاری انجام داده باشی تو مثل همیشه بودی و ادا درنیاوردی
چقدر تسلیم بودن قشنگه
امیرالمؤمنین علی در دعای کمیل میگه ک خدایا کاری کن ک قانع باشم ب مقدراتی ک تو برام رقم میزنی
اولش شاید انسان فک کنه بگه ک این راضی بودن اشتباهه و باید انسان ی کاری بکنه اما در این مکتب انسان باید تسلیم باشه در برابر اتفاقاتی ک رقم میخوره
اگر تسلیم باشم خداوند ب وعده هاش عمل میکنه و هدایت میکنه ب راه نعمت هاا
مثل استاد
خدایا فقط از خودت میخام ک منو تسلیم خودت کنی چون خودت میدونی ک من ناتوان و عجولم
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف الذلیل الخقیر المسکین المستکین
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
خدا خدا خدا
مگه میشه من خدا را توی زندگیم نداشته باشم اصلا من اومدم به این دنیا که به دنبال چی باشم اصلا من دارم زندگی میکنم برای کی ؟؟
باور کنید استاد الان دارم زندگی خودم را قبل از نشناخت خدا و الان که خدارا شناختم و دارم باهاش هر لحظه حرف میزنم و مقایسه میکنم میگم وای زینب قبلاً کو الان کو
این ارامشه این خیال راحتی اینکه بابا ول کن بسپار به خدا خدا خودش میدونه چکار کنه و وقتی میسپارم به خدا چقد سبکم چقد راحتم
البته روی ذهنم خیلی خیلی دارم کار میکنم که مقاومتها را بشکنم و هر وقت نجوی اومد خودم را استوپ کنم یعنی به ذهنم میگم یه لحظه آقا یه لحظه شما اجازه بده دیدی دیدی اونروز نگران بودی بعد سپردی چی شد هیچی همه چی به خوبی و خوشی گذشت پس نگران نباش و فکرم و ذهنم و میبرم به جاهای خوب به اون نتایجی که گرفتم و اینجوری ذهن سرش می ندارم پایین و با لب و لوچه ی آویزون میره به گوشه میشینه
استاد من از شما یاد گرفتم فکت بیارید برای ذهن و افسارش و بگیرید دستتون نزترید افسار دست اون باشه و من هی سعی میکنم از قبل بیشتر افسار را بگیرم دستم
خدا خدا خدا
خدا همه چیزه خدا اول و آخره خدا انتهایی نداره همه چیزش فضلش رزقش مهربونیش رحمتش بخشندگیش کافیه فقط باورش کنم دیگه تمومه سنگ تمومه کافیه فقط به حرفاش گوش بدم دیگه تمومه
استاد از شما و استاد عرشیانفر خیلی خیلی متشکرم
و با این فایل منو به خدا بیشتر و بیشتر نزدیک کردید
استاد شما بی نظیرید
استاد از شما میخوام که از مسافرتتون هم فایل بزارید متشکرم
من با فایلهای شما دارم زندگی میکنم
خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت
سلام خدمت دوستان عزیز و خانواده بزرگ عباس منش
سپاسگزارخداوندم که منو درمدار دریافت این آگاهی های گرانبهاقرارداد.استادعزیز من هنوز تا انتهای فایل ندیدم ولی هروقت صحبت از تسلیم بودن میشه یه صدایی دروجودم فریادمیزنه که تمام دلیل نرسیدنهات همین تسلیم نبودنته.اومدم بگم که من چقدر شرک دارم من به یه برنامه که ساخته ی دست بشره بیشترازخدا اعتماد دارم وااای که چقدرمن مشرکم وقتی از برنامه بلد یا نشان استفاده میکنم خیالم راحته که منوبه مقصدم میرسونه ولی چرا به خدایی که منوخلق کرده وازاون مهمترمنواشرف مخلوقات نامیده نمیتونم همین اندازه اعتماد کنم واقعامشکل من کجاست ؟؟جواب کاملامشخه.
من تمام راهکارهایکه درطول روز به ذهنم میرسید اعتبارشو به عقلم وهوشم میدادم الان متوجه شدم که من هیچی نیستم این لطف خداوند بوده که هر لحظه منوهدایت میکرده وگرنه من از خودم هیچی ندارم چراکه همون عقل و هوش راهم خداوندبمن داده در واقع بمن لطف کرده میتونست بهم نده پس باید هر لحظه بخودم یادآوری کنم سمیه توهیچی ازخودت نداری هرچی داری فقط ازلطف خداست ولاغیر.
استاد عزیز ازشمابینهایت سپاسگزارم بابت این آگاهی ها.
سلامی به زیبایی حضور ،سلامی به زیبایی نور،سلامی به زیبایی عشق الهی
تا نگردی عاشق از این ماجرا کی توانی کرد درک نکته ها
در دلش خورشیدچون نوری نشاند پیشش اختر را مقادیری نماند
نور او بر دورها غالب شود انچنان مطلوب را طالب شود
خدایا تنها تورا می پرستم……چون به حق لایق ستایش و پرستش هستی ،ستایشت میکنم چون باید این کارو کنم ،چون میدونم که خیلی بزرگی و پرعظمتی و باشکوهی، ستایشت میکنم چون حالم باهات خوبه و من به تو و بزرگیت نیازمندم
واقعا چه اتفاقی در وجود انسان میوفته که همیشه در این مسیر و اگاهی و عشق میمونه و خسته نمیشه؟ چون این مسیر خداییه
الهی شکرگزارم سپاسگزارم
با درود فراوان خدمت استاد عزیزم
واقعا تسلیم بشی به انرژی منبع و نچسبی به خواسته هات خدا همه جوره برات انجام میده، کافیه به قول شما باور داشته باشی یه انرژی هر لحظه داره ما را هدایت میکنه. چند وقت پیش رفته بودم واسه مصاحبه کاری برای کارشناس فروش مصاحبه دادم تایید کرد و حتی چون خیلی با اعتماد به نفس و خودباوری عمیق صحبت کردم بهم گفت دیگه توانایی هایی داری گفتم میتونم کوچ ذهنی کارمندات بشم و روی باورهاشون کار کنم دیگه خلاصه رفتیم دوباره یه روز دیگه تعیین کرد برای مصاحبه دوم یه نفر دیگه از تهران آورده بودم اونم منو بسنجه صحبت کردیم بعد گفت برو بهت خبر میدیم من اولش ناراحت شدم گفتم این منو قبول کرده بود چه جوریه نظرش برگشت، دیگه خبر هم ندادن گفتم بابا محمد تسلیم باش خدا برنامه بهتری برات داره منم اطمینان کردم بهش و متوجه شدم به قول شما استاد کار باید روان انجام بشه بدون زور زدن.
سلام به استاد عزیزم و دوستان بی نظیرم
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایل باارزش و از دوستان و هم خانواده ام بابت کامنتهای زیباشون و تاثیر گذارشون بی نهایت سپاسگزارم ..
داشتم متن این فایل رو می خوندم یاد یه نتیجه از زندگیم افتادم که وقتی هدایت خداوند رو عمل کردم چه معجزه ای در زندگیم رخ داد ، گفتم هم برای خودم یادآوری بشه هم شاید کمکی بشه به دوستان عزیزم …
دو سال پیش من در یک مرکز بهزیستی کار میکردم که مربی بیست تا پسر بچه شیطون بودم اما شیرین … بعد از یکم آشنایی با همکارا ، مدیر و بچه ها متوجه شدم که همکارام به شدت روی بچه های اونجا حساب می کنند و هی بهم میگفتن خانم کیاستی هرجا مشکلی در زندگیت داری یه چیزی نذر بچه ها کن صددرصد اجابت میشه ، تا این حرف رو میزدن من همون لحظه تو دلم میگفتم خدایا من فقط رو تو حساب می کنم هااا کاری به بنده هات ندارم و میدیدم که همکارا چقد بچه هارو کرده بودند خدا و هی نذر و نیاز میکردن، ازشون می خواستن که دعا کنن براشون و از این کارا… و این گذشت تا چند ماه بعد که خداوند شروع کرد به هدایت و الهامات که از این کار بیرون بیا من قبلش به دلیل کارکردن روی علاقه ام تصمیم گرفته بودم کارم رو کمتر کنم و کم کم بیام بیرون اما هربار دقیقا تا یک هفته خداوند هرروز بهم از یه طریقی می گفت بیا بیرون از این کار ،، اون وسط هم مقاومت و ترسهایی از اینکه دیگه درآمدی نداری، جایی نداری و … اما به لطف پروردگار که واقعا قادر و نیرومنده همیشه حتی در هدایت من به طور کامل با کلی نجوا اومدم بیرون و می گفتم خداوند کمکم میکنه برای یه درآمد جدید ، من باید اعتماد کنم به این هدایتها … دوماه بعد از بیرون اومدنم از اون مرکز اتفاق وحشتناکی اونجا افتاد (تعریف نمی کنم چون نمی خوام کانون توجهم و دوستان بره سمت ناخواسته ولی در حدی وحشتناک بود که من با شنیدنش همون لحظه سردرد شدم)که من شوکه شدم اما بی نهایت خوشحال و سپاسگزار خداوند …
اتفاقی که خداوند آگاه بود و من اطلاعی نداشتم به همین خاطر بهم می گفت بیا بیرون … اتفاقی که به محض اینکه شنیدم گفتم ، این میشه نتیجه شرک به خداوند و حساب کردن روی بقیه و به خودم درسهاش رو هی مرور می کردم تا یادم نره که هواسم باشه دارم روی کی حساب می کنم و همیشه عمل کنم به هدایتهای خداوند و اعتماد کنم و این ماجرا واقعا در اعتماد به هدایت و گوش کردن و عمل کردن به الهامات پروردگار رو در درونم چندین برابر باورپذیرتر کرد که من هیچی نمیدونم و من محدودم اما خداوند که از همه چیز آگاه و همه چیز رو میدونه … خیلی درسها برام داشت و خیلی به قویتر شدن باورهای توحیدیم کمک کرد اون ماجرا ….
ربم رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که درسته اون لحظه درک نکردم و با عقلم شرایط رو نگاه میکردم اما بعد از شنیدن اون اتفاق من خیلی درسها و خیلی منطق های قویتری رو برای ذهنم داشتم اینم لطف خدا بود که شامل حالم کرد …
پروردگارا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم …
دوستان عزیزم براتون بهترین هارو آرزو میکنم
استاد بی نهایت دوستتون دارم
سلام به همگی
من یه مدت بود که نسبت به کارم دلزده شده بودم چون دیگه اعتقادی بهش نداشتم ،برای همین یه مدت واقعا دنبال این بودم که یه کاری ،یه حرفه ای رو یاد بگیرم و فعالیتم رو شروع کنم ،ولی نه اصلا میدونستم اون کار چیه و نه اصلا میدونستم علاقم به چه شغلیه ،خلاصه یه مدت از ته قلبم این خواسته رو داشتم و هدایت میخواستم،تا اینکه یه روز با خواهرم رفتم تو یکی از خیابونهای اصلی که ایشون برای کارش وسیله بخره منم پایین ساختمون منتظر موندم که برگرده،یهو دیدم رو یکی از تابلوهای ساختمون اشاره به مراقبت پوست و زیبایی کرده بامدرک فنی و حرفه ای و من یه حس خوبی برام به وجود اومد همون لحظه از ماشین پیاده شدم و رفتم طبقه چهارم،، بعد از اینکه از اونجا اومدم بیرون با خواهرم همون روز چند جای دیگه رو هم تو گوگل پیدا کردیم و رفتیم سر زدیم ،با اینکه هزینه جاهای دیگه پایینتر بود برای آموزش و حتی محصولات ولی من قلبم بهم گفت برگرد همونجا و ثبت نام کن باورتون نمیشه بعد از آموزش متوجه شدم این آموزشگاه بهترین آموزشگاه این شهر بوده و ایشون یه پیج اینستاگرام هم داشتن که کلی فعالم بوده ولی با خودم گفتم ببین این چیزا مهم نیست خدا از جایی که فک نمیکنی برات روزی میرسونه،و وقتی میفتم تو این داستان که پیجمو مقایسه میکنم یا خودمو سرزنش میکنم که فعالتر باشم و به خودم یادآوری میکنم که چطوری خودم با اون آموزشگاه آشنا شدم،البته من توی پیجم فعال هستم ولی اوایل فک میکردم پیج خوبه که مشتری میاره ولی بعد از 12 قدم متوجه شدم تمرکز . توجه و تعهد من به کارمه که کارمو گسترش میده و هرروز مخصوصا توی کارم باید بهتر از دیروز باشم ولی فقط یکم به خودم سخت نمیگیرم.
خیلی جاها هدایت شدم داستان خیلی زیاده ،مخصوصا یه وقتایی که آگاهی های پررنگی برام میومد و من خوابهای جالبی میدیدم از درخت هایی با میوه هایی بسیار بسیار زیبا و رنگی که توی خواب به من گفته شد این زیتونه،و من به محض بیدارشدن تو گوگل سرچ کردم و دیدم گویا زیتون از میوه های بهشتی اسم برده شده،خیلی خیلی خوابهای زیاد و جالبی دیدم که یکی از خوابهای آخرم که مال هفته گذشته بود این بود که من روی یه کشتی ایستاده بود و زیرپام اقیانوس بود یه رنگ دیوانه کننده سورمه آبی و براق نمیتونم رنگها رو توصیف کنم،یه تعداد آدمم پشت سرم تو کشتی بودن،به محضی که من این اقیانوس رو دوباره میدیدم و برمیگشتم به اون آدمها بگم هیچکسی پشت سرم نبود و یه جاهایی که انگار کنار اقیانوس یه جاده خاکی باز شده بود و زیبایی خاصی نداشت اون آدمها پشت سرم بودن که البته یکی از اون آدمها خواهرم بود،میدونید شما بعضی از خوابهارو هیچوقت فراموش نمیکنید چون میدونید این خواب پیام داره برات،منم پیامم رو تو این خواب گرفتم و متوجه شدم باید سرم به کار خودم باشه حتی اجازه ندارم تو برنامه کسی دخالت کنم چون هرکس مسیرش متفاوته.
این خواب دیگمو که میخوام تعریف کنم فک نکنم تقریبا جایی راجبش صحبت کرده باشم ولی دلم میخواد اینجا بگم یهو به قلبم اومد که تعریفش کنم البته واقعا کلمات عاجز هستن از نشون دادن احساسم نسبت به تجربه و آگاهی که توی خوابم برای من حادث شد.
خوب سعی میکنم خیلی کوتاه در موردش بنویسم
حدود سال 90 بود که من باتوجه به تجربه تلخی که باهاش مواجه شدم به سمت مسیح هدایت شدم اون زمان خدارو نمیشناختم و چون از لحاظ روحی و احساسی خیلی درگیر بودم درونم چیزی رو در بیرون جستجو میکرد که باهاش به آرامش برسم،
خلاصه من دوستدار کانالهای مسیحیت شدم چون فک میکردم مسیح خداست و چون یه جایی صداش کردم و فردای اون روز کارم انجام شد خوب من ایمان اوردم که مسیح همون چیزیه که من به دنبالشم،خلاصه یه چندماهی گذشت و من خیلی حالم بهترشده بود،یه شب خواب دیدم که یه مرد با ردای بلند راه راه سفید مشکی که اصلا صورتش برای من واضح نبود انگاری پشتش به من بود و داشت بچه های کوچیک رو هدایت میکرد به کلبه های گلی خیلی کوچیک و با لحنی که صدا نبود شاید ااز جنس تونالیته بود به من فهموند که من معلمم ،من راهنما هستم ،خوابهایی که حقیقت و آگاهی رو براتون داره شما هیچوقت فراموششون نمیکنید و یادآوریشون دقیقا همون احساس رو براتون تداعی میکنه،خلاصه صبح همون روز من متوجه شدم مسیح خدا نیست یعنی قلبت خوابتو باور میکنه و از اون روز دیگه دنبال خدا بودم نمیدونستم چیه ولی میدونستم که میخوام آرامش داشته باشم ،نمیدونم چطور میشه تو ضیحش داد شما مثل بچه ای میشید که دنبال مادرش میگرده
خلاصه منم همه جا دنبالش بودم از آدمها میپرسیدم و بیشتر اونا میگفتن آره ما به خدا باور داریم و میشناسیمش ولی بعدها متوجه شدم هیچکدومشون درک زیادی ازش نداشتن،از کجا اینو میدونم،ازاونجایی که بعدها که بیشتر باهاش آشنا شدم و ملاقاتش کردم جنس حرفهایی که به زبونم جاری میشد خیلی عمیقتر و احساسی بود طوریکه اگه میخواستم برای کسی تعریفی ازش بیارم اشکم در میومد،بگذریم … به اونجا رسیدیم که من دنبال خدامیگشتم اونم چون آرامش نداشتم میخواستم که یه چیزی باشه که باهاش آروم شم ،جسته گریخته فایلهای استاد رو اون زمان گوش میکردم ولی نه زیاد جدی تا اینکه یکی از روزهای بهاری دقیقا تعطیلات عید بود که یه شب خواب دیدم بالای سر شهر دارم پرواز میکنم،شهری که خونه های کوچیک و کوتاه و خاکی طور داشت درختها برگی نداشتن مثل اینکه زمستون باشه ، ومن بالای سرشهر پرواز میکردم تا اینکه متوجه بالم شدم و متوجه شدم من بال دارم ولی بالم خودم نبودم تنها چیزی که من اونجا بودم یک بدن بود که داشت پرواز میکرد و بالی که بامن صحبت کرد و باز هم جنس صحبت کردنش کلام نبود آوا بود و جمله ای رو گفت که من بعدها که فایلهای قرآنی استادرو گوش کردم متوجه این کلام و این ماجرا شدم .
اون جمله این بود (ما هدایت میکنیم)
من 9 صبح که از خواب پریدم با تپش قلب و با خودم چندبار تکرار کردم که من فهمیدم،من فهمیدم … البته اونموقع فک میکردم که خداوند یا اون نیرو خودش رو جمع بسته و به خودش احترام گذاشته و گفته ما ولی بعدها متوجه شدم منظورش من و خودش بودیم، من تا قبل از این خوابم هیچوقت یک خط قرآن هم نخونده بودم و هیچی در مورد این ضمائر و افعال و غیره نمیدونستم مطلقا هیچی.
این هدایتهای بود برای من اتفاق افتاد خیلی زیاده و واقعا تایپ کردن اینها میسر نیست،امیدوارم و مطمئنم این اتفاق میفته که به جای فرستادن متن از ویس برای گفتن تجربیاتمون استفاده کنیم.سپاسگزارم.
به نام خداوند هدایتگرم
سلام استاد بینظیر ومریم عزیزم
سلام به دوستان هم فرکانسم
استاد این فایلتون سراسر آگاهی بود برام
جمله به جمله تون هدایت های خداوند تو ذهنم میومد که مهر تایید صحبتهای شما بود توذهنم.
از هفته ی پیش که دوباره تعهد دادم که مصمم تر از قبل روی خودم کار کنم و سفرنامه رو شروع کردم علاوه برچندین موردپیشنهادات کاری ای که بهم شد جواب سوالم رو که خیلی دوست داشتم بدونم بهم داده شد این یک هفته من با هدایت خداوند علاوه بر جوابی که گرفتم به آگاهی های من بسیار اضافه تر شد واستاد عزیزم صحبت هاتون رو که درباره ی هدایت وتسلیم شدن می شنیدم یه لحظه مرور شد برام از تقریبا سه سال پیش که من تموم شدم و تسلیم شدم به عاجزانه ترین حالی که داشتم گفتم خدایا فقط خودت کمکم کن و از همون ثانیه واقعا از همون ثانیه صدای خداوند رو شنیدم و عمل کردم همون لحظه گفت چکار کن و من اقدام کردم و من دوباره رشد کردم مهدیه متولد شد و این روند آهسته آهسته پیش رفت تا به قول شما یه جایی روند رشدبه تصاعد میرسه من اینو درک کردم از 8 ماه پیش که من با شما آشنا شدم دوسال ونیم داشتم آماده میشدم برای این آگاهی ها و درک وعمل بهشون و خیلی خیلی خوشحالم و سپاسگزارم .
باز آخر این فایل میگید که صبح که بیدار میشیم یادآور شیم به خودمون که خدایا تسلیم توام تنها تورا میپرستم وتنها از تویاری میجویم
و دوباره هدایت پروردگارم مرور شد برام.
یادمه هنوز تازه داشتم با این قوانین آشنا میشدم تقربا یکسال پیش که در خوابی بهم گفته شد سوره حمد رو باتوجه و درک کامل بنویسم و بعد خواسته ای که میخوام و بعد دوباره سوره حمد و بعد رها کنم به من داده خواهد شد یادمه گفت هرچیزی که میخوای بنویس وهم خیلی تاکید داشت روی درک تک تک آیات این سوره و الانکه اینو از شما شنیدم
یادآوری خداوند بود استاد.
چون من با تولد پسرم که دوماهشه یک کار جدید روشروع کردم که با این شرایطم بتونم انجام بدم یکم ترس داشتم از اینکه چطوری پیش میره و خودم رو کنترل میکردم و امروز جوابم رو گرفتم وقتی شما گفتین صبح اینو به خودت بگو این تسلیم بودن رو .همون لحظه خوابم برام روشن شد اومد جلوی چشام و من صدای خداوند رو شنیدم که اینطوری خودم رو آروم کنم بگم تسلیمم و بخوام که خودش برام درست کنه و چه آرامشی دارم الان که همه چیزو سپردم به خودش اون هدایتم میکنه مثل همه هدایتهایی که از اول فایل دائم در ذهنم مرور میشد .
سپاسگزارم از شما واز خداوندم که منو به زیباترین شکل ممکن هدایت میکنه و چقدر دلگرمم میکنه به بودنش به هدایتش به نشونه هاش .