این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوند
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد این فایلتون چقدر توضیح این شعر مولانا بود که میگه:
هر لحظه که “تسلیمم” در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو ،بی باک ترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید ،زنجیر پی زنجیر
البته بنظرم بجای کلمه “تقدیر” بهتر بود از کلمه “خالق” یا “الله” استفاده میشد اما مطمئنم مولانا منظورش همین بوده
همونطور که گفتین این تسلیم شدنه در حرف آسونه ولی در عمل اصلا آسون نیست ،واسه همین معتقدم باور های توحیدی مهمترین و واقعا شاه کلید باور های موفقیتمون تو امور دنیوین ، ضمن اینکه به گفته قرآن مهمترین باورها برای ساختن آخرت هم هستن یعنی اگه درستشون کنیم هم اینورو داریم هم اونورو پس مهمترین کارمون تو زندگی شاید همینه …من به تجربه خودم هر موقع این تسلیم و ایمان تو وجودم قوی بوده کارام به طرز عجیب غریبی خوب و راحت پیش رفته و هرموقع کمرنگ شدن سخت شده
هممون میگیم ایمان داریم و زبونی میگیم خدا رو شکر و اینا…اما بنظرم اصلا به زبون نیست ، ما باید بتونیم باورهای توحیدی رو جوری تو وجودمون درونی کنیم که توپ تکونشون نده ، و تو بند بند وجودمون نفوذ کنه که این هم اصلا کار آسونی نیست و کار هر روزه میطلبه ،موقعی که قوین یجور حس شکست ناپذیری دارم ،توصیفش سخته ،یه اعتمادبنفس عجیب غریب…حس میکنم یه حباب محافظ نامرئی دورم کشیده شده که از هر خطری حفظم میکنه،سفت صحبت میکنم و سینم ستبره و جالبه دست به هرکاری میزنم تو اون مواقع درست میشه…
من واقعا نمیفهمم با وجود اینهمه نتیجه ای که ازشون گرفتم باز چجوری 2 روز که کار نمیکنم این نجواهای شیطانی و افکار شرک آمیز و کفر آمیز از کجا وارد ذهنم میشن ، دائم تو ذهنم در حال کشتی گرفتن باهاشونم و حس میکنم اون چیزی که خدا تو قرآن ازش به نام جهاد اکبر نام میبره همینه ، فکر میکنم تک تک ما این جهادو تو وجودمون داریم و امیدوارم بتونیم ازش برنده دربیایم
استاد ضمنا کاش یه فایل هم در مورد بازی های المپیک که تازه تموم شده میذاشتین ، بنظرم هر دوره المپیک توش پر درسه از اتفاقات جالب و باورهای آدمایی که توش شرکت کردن
استاد من اومدم یه تجربه بگم برای رد پا گذاشتن از خودم برای این فایل
استاد من قبل از اینکه این فایل رو روی سایت ببینم غرق شده بودم تو سریال زندگی در بهشت قسمتهای بین 19 تا 32 و اومدن دوستان تون و همچنین فایل های سفر به دور آمریکا و با لذت نگاه میکردم با پسرم و الان گه گاهی هم البته همسرم داره همراه میشه تو دیدن فایلهای سفرهای شما و یهو همون روزی که این فایل روی سایت اومد من دعوت شدم به یه سفر دسته جمعی با خانواده ام و اینو نشونه گرفتم که باید طبق هدایت ها در جریان رودخانه هدایت های خودم رو رها کنم و خیلی راحت ظرف 24 ساعت آماده سفر شدیم
راه افتادیم و قرار بر این شد که نهایت 3 روز تو سفر باشیم از اهواز راه افتادیم به مقصد بروجرد و وقتی رسیدیم واقعا هر لحظه اش برای من زیبایی بود هر لحظه اش آرامش بود و راحتی اینقدر جایی که دعوت شدیم میزبان و صاحب باغ انسان با ارامشی بود اینقدر انسان با صداقتی بود و هم فرکانس با من عاشق طبیعت عاشق راستی و صداقت استاد واقعا هر چی بگم از اون زیبایی ها کم هست و هر چقدر شکرگزاری کنم باز هم کمه و خلاصه اینکه باز هم طبق نظر جمعی که با هم رفته بود 3 روز مسافرت شد 6 روز و واقعا من هر لحظه تسلیم بودم و هر لحظه لذت برم بقدری فراوانی بود توی اون باغ که هر لحظه میگفتم ببین منیر توجه به فایلها و زیبایی ها تو رو به سمت زیبایی ها هدایت کرده و چقدر زیبا استاد این چند روز به راحت ترین شکل ممکن سپری شد
انسانهای توحیدی انسانهای با صداقت انسانهای ناب که همه اینا نتیجه همفرکانسی نتیجه رفتن در جهت هدایت ها
خدایا شکرتتت
استاد سپاس از اینکه دست خدا هستید و ما رو آگاه میکنید
مدتی است که توفیق نوشتن کامنت یا خوندن کامنت های ارزنده سایت را نداشتم به دلیل اینکه به لطف خداوند مشغول کار هستم و مشغول اجرای آگاهی هایی که از شما یاد گرفتم در زندگی در کار در روابط و …
البته میام و به سایت سر میزنم این فایل ارزشمند هم چند روز پیش که آمد روی سایت دانلود کردم امروز توفیق شد گوش بدم که البته هم باید همین امروز گوش میدادم و چقدر به موقع باز یادآوری شد به من که مرضیه جان آرام باش تسلیم باش گوش بسپار به هدایت های خداوند دل بسپار به مسیری که خداوند برات باز میکنه
استاد عزیزم چقدر زیبا بیان فرمودید چقدر کلامتون دل نشینه یا بهتر بگم به قلب میشینه
استاد من با آموزه های شما دارم زندگی می کنم چقدر زندگیم روان شده
استاد از روابطم نگم اینقدر عالی شده به لطف خداوند چقدر همه با من مهربان شدند به من احترام میگذارند دوستم دارند ازم حمایت می کنند خواسته هام اجابت میشه
بیشتر با خودم در صلح شدم و آدم های اطرافم هم آدمهایی هستند که محترم تر و دوست داشتنی تر هستند
آدم هایی که باورهای مشابه با من دارند متوجه میشم که مدارم تغییر کرده
استاد از هدایت فرمودید از تسلیم بودن فرمودید
چند ماه پیش می خواستم رزومه بفرستم که برم سر کار – رزومه ام را تکمیل کردم و برای چند جا فرستادم به خداوند گفتم خدایا من کاری می خواهم که بتونم در اون کار از توانمندی هام استفاده کنم و ارزش خلق کنم و به گسترش جهان کمک کنم و لذت هم ببرم – در کار پیشرفت کنم و محیط کارم چطور باشه و همکارهای خوبی داشته باشم
و به خداوند گفتم خدایا من نمی دونم کجا خوبه کدوم کار خوبه – از کدوم یک از مهارت هام استفاده کنم در آینده بهتره و مرا به آزادی مالی و آزادی زمانی و مکانی میرسونه و من به اون کار علاقه مند تر هستم
به خودش سپردم گفتم خدایا من تسلیم هستم من نمی دونم خودت مرا هدایت کن
خلاصه خداوند برام کاری را پیدا کرد که خیلی راحت وارد کار شدم و یک پروژه مهم تو کار به من داده شد کلی مهارت های جدید یاد گرفتم کلی پیشرفت کردم
چقدر توی این کار حالم بهتره احساس لیاقتم بالاتر رفته درآمد دارم
چالش ها میاد و من با کنترل ذهن سعی می کنم حل کنم و پیشرفت کنم
همکارهام چقدر انسان های شریف و پاک و اهل کمک و همکاری هستند و از هم کلی چیزهای جدید یاد گرفتم
چقدر روی ارتباطاتم دارم کار می کنم و سعی می کنم روابطم را بهبود بدهم
خلاصه خداوند یک کار برام پیدا کرد ولی چندین هدفی که داشتم مثل بهبود روابط و بهبود احساس لیاقت و اعتماد به نفسم و افزایش درآمد و رشد و یادگیری مهارتهای جدید …. همه را برام ایجاد کرد
خدا رو شکر هر روز که دارم میرم سرکار از خداوند بابت کارم و همکارانم و پروژه ام و هزاران برکتی که وارد زندگیم شده و به طور کل حالم بهتر شده تشکر می کنم
البته که به پیشرفت خودم و کارم و همه چی هم فکر می کنم که باز از این بهتر را رعایت کنم و پیشرفتت کنم و اهداف جدید داشته باشم
استاد عزیزم همین که من در مسیر آگاهی هستم و یاد گرفتم که این منم که خالق شرایطم هستم هم شبی اتفاق افتاد که به خدای خودم گفتم من دیگه نمی دونم نجاتم بده مثل یوسف که ته چاه تو را صدا کرد و براش کمک فرستادی مثل یونس که در تاریکی تو را صدا زد و تو نجاتش دادی مرا هم در این شب تار و در این تنهایی و استیصالی که هستم نجاتم بده و خداوند به راحتی مرا در مسیر خودآگاهی قرار داد و به تدریج و پله پله رشدم داده و الان اینجا هستم که باورم نمیشه چه تغییراتی کردم و زندگیم چقدر بهتر و زیباتر و روان تر شده به لطف خودش
استاد عزیزم درسته هر جا توانستم رها کنم و دست از کنترل شرایط و آدم ها دست بردارم خوب نه عالی شده
ولی بازهم آدم فراموش می کنه غفلت می کنه و احساس می کنه دیگه همه چی رو می دونه و عقل کل عالمه
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در مدار دریافت این آگاهی های ارزنده بودم و باز هم شما با کلام زیباتون این ها را به گوش ما رسوندید و دقیقا هم در زمانی که با یکی دو مساله درگیر بودم و فهمیدم که باید رها باشم و تسلیم تا خداوند همه چی را برام ردیف کنه که هر زمان او کاری را انجام داده عالی ترین ها رقم خورده و خیر و برکات فراوان وارد زندگیم شده
سپاسگزارم از شما و همه دوستان عزیز با کامنت های بی نظیرشون
به نام کسی که بهم ستاره قطبی کد نویسی سناریو نویسی تجسم رو یاد داد توسط دستش استاد ابراهیم نشان
به نام خالقی که ابراهیم را آفرید و تبرش را به دست عباس منش سپرد
سلام استاد عزیزم
سلام مریم شایسته و دوستان خوبم
چقد این فایل برام قشنگه و چقد درس داره تو صحبت های خدا
کل زندگی روی خودم حساب کردم و هیچی نشد
نه اعتماد نه احساس عجزی نه احساس تواضع همش منم منم و من که عقل دارم
به خدا قسم که همش خدا بود و من هیچی نیم منم نبودم مثقالی نبودم
سه بار فقط الا فایل رو پلی کردم
یاد اون جلسه از قدم میفتم که کار بعضی از جلبک ها چسبیدن بود اما یکی خودش رو رها کرد و همه اون موجودات کف رودخونه میگفتن منجی اومده در صورتی که منجی خودش بود منجی خودتی
فقط کافیه نچسبی و به خداوند بسپاری که خوشبختت کنه
بعضی از ما میخواییم خوشبختی رو تجربه کنیم اما میگیم فقط با این آدم فقط از این کار فقط از این طریق در صورتی که مسیر رو خداوند انتخاب میکنه و ما فقط درخواست میکنیم که مارو خوشبخت و خوشبخت تر کنه ثروت به ما بده عشق بده
آرامش بده حال خوب بده و بعد از خودمون بپرسیم چرا اون خواسترو میخواییم
دلایلش رو بازگو کنیم تو اون رابطه خوب رو میخوای که آرامش و آزادی و حال خوب تری رو تجربه کنی یا میخوای برای اینکه چشم دیگران رو دربیاری
باید قبل از خواستن اون خواسته این رو از خودم بپرسم که این خواسترو برای چی میخوام
مگه من نمیخوام خوشبختی رو تجربه کنم
پس من مسیر رو انتخاب نمیکنم من نمیتونم راه رو باز کنم
من فقط درخواستم رو به خداوند میگم اونم منو اجابت میکنه به همین راحتی
بهش میگم من تسلیم من عاجزم من میخوام اما نمیدونم چطوری و اون باز کننده مسیر به سمت خواستهامه
مثل استاد که میره تو اون خونه خرابه و دستی میشه که بگه آقا اگه میخوای ترک کنی باید احساس عجز کنی در برار خداوند
آقا درآمد میخوای امروز نرو سر کار و اون اتفاق میفته و بعد میان دنبالت و التماس میکنن بیا ده برابر حقوق بیشتر و بالاتر دریافت میکنی بیمه پاداش خط موبایل و کلی عزت و احترام دس به سیاسفیدم نمیزنه بعدش در صورتی که ی کارگر ساده بوده در بندر عباس
فقط گوش میده اون نیروی برتر چی میگه و اینم عمل میکنه
اما کدوم آدمی در اوج بدهکاری عمل میکنه اون که تسلیم میشه اون که عاجز میشه در برابر خداوند
پس بنابراین اگه چرخ زندگی روغن کاری میشه فکر نکن که تو کردی نه خدا کرده اونه که مسیر رو برات باز کرده و هدایتت کرده رفیق خوبم
احساس عجز کردن در برابر خداوند کار آسونی نیست
نیاز داره به رها بودن کنترل ذهن کردن
خدایا من نمیدونم چطوری به خواستهام برسم من تسلیم هستم تو کمکم که تو بگو من عمل کنم به هدایت تو تا من خوشبختی را در تمامی ابعاد زندگی بچشم من فقیرم از هر خیری که از جانب تو به من برسد مهربان من
نمیدونم از کجای تاثیراتی ک توو زندگیم گذاشتین شروع کنم.
نمیدونم چجوری بگم از وقتی باهاتون اشنا شدم چرخ زندگیم چقد روانتر شده
استاد جانم شما گفتین اگر یه آدمی هستی ک میخوای کنترل همه چی رو بدست بگیری خیلی زندگی سختی داری
دقیقا اینو برای من گفتین.من آدم سختگیری بودم ک میخواستم همه چی منظم و دقیق و عالی و تحت کنترلم باشه.و حتی نمیدونستم این یه مشکل هست ک مشکلاتی رو داره برام درست میکنه.اما با آگاهی های سایت شما.با شرکت در دوره لیاقت.من تونستم خیلی چیزارو یاد بگیرم
خیلی چیزا رو بهبود بدم
و الان دارم میفهمم چقد سخت زندگی میکردم.چقد مشکلات داشتم ولی با اشنایی با آگاهی هایی ک بهمون آموزش دادین چقد چرخ زندگیم روون تر شده
الحمدلله رب العالمین بابت وجودتون.خیلی تایم کم دارم واسه کامنت نوشتن ولی هربار ک میام بنویسم نمیدونم از کدوم تاثیراتی ک توو زندگیم داشتین بنویسم.
امروز میخام از تاثیرات این فایل تسلیم بنویسم که یه نقشه ی مسیر یاب الهی رو من از آگاهی های این فایل آموختم و نقشه رو برای خودم مرسوم کردمو بخودم عهد بستم مو ب مو اجراییش کنم
که یه شب ساعت سه و پنجاه و سه دقیقه دم دمای صبح بود که خداوند بیدارم کرد
گفت برو دفترتو بیار
هر چی گفتم بنویس.منم چون قرص کولداکس سرماخوردگی خورده بودم خیلی گیج بودم در حالیکه پلک هام میفتاد با همون گیجی اون گفت و من نوشتم.اون گفت و من نوشتم
گفت لطیف تو ک اهدافت اینقد قشنگه تو ک میخای ب آگاهی برسی یادت نره صیقلی شدن ریاضت می طلبد.
قدم ب قدم خودم بهت میگم.نوشتم خدایا قدم اولت رو برداشتم دومی چیه من هیچی نمیدونم؟گفت آزاد و رها باش.اینقد دست و پا نزن.خودم میرسونمت.
انگار یکی پرسید خب چی میخای؟نوشتم میخوام به خضوع و خشوع خودت برسم.
همه اینا رو با خطی خرچنگ قورباغه نوشتم در حالت خواب و بیداری که آخراش دیگه خط خطی شده بود و خوابم رفته بود.
صبح ک بیدار شدم یه حس فوق العاده داشتم.انگار خداوند یه نقشه بهم داده و گفته اینجوری برو تا منو ببینی
سریع قلم کاغذو برداشتم و نوشتم ک چیکار کنم و از کجا شروع کنم
و این شد نقشه ی مسیر یاب من از طرف خداوند.وبدست شما. طبق فایل تسلیم…
1-در طول روز حواست به منِ ذهنی و منِ واقعیت باشه
2-اجازه بده خداوند هدایتت کنه و تو تسلیم حقیقی باش
3-منتظر معجزه نباش همین قدم به قدم های کوچک .ریز ریز.مسیر داره برات هموار میشه.باید قدمهای کوچیکو ببینی و شکرگزار باشی تا مسیر تکاملت طی بشه
4-استاد جانم
چقد قشنگ گفتی آاااااقا من باید بپذیرم که هیچی حالیم نیس
این جمله تون به جانم نشست
من باید ب این درجه برسم تا هدایتها رو دریافت کنم
5-مدارت که بالا رفت.فرکانس عالی شدی سیگنالهای هدایتی خداوند رو راحت تر دریافت میکنی
6-نشانه ی تسلیم اینه ک قلبت آرامه و حالت اتکا و اعتماد داری
7-نشانه ی هدایت اینه که سوالی در ذهنت پیش نمیاد.شکی به دلت راه نمیده.یجورایی قلبت تاییدیه رو میده
8-خب کی ب اینا میرسی
درجه ب درجه به تناسب بالاتر رفتن مدار و درجه ی تکاملت این مسیرها روانتر . راحت تر دریافت میکنی
(توو پرانتز بگم که من از هر فایل استاد فقط ب اندازه ی مدارخودم .اندازه ی فرکانسی خودم میتونم نتیجه و هدایت و نشانه دریافت کنم.و خیلی هایی ک مدار بالاتری دارن نتایج بزرگتری میگیرن)
9-تمرین در این مسیر.تکرار جملات تاکیدی ک خودم بهش نیاز دارم. و درخواست کردن از خداوند.طلب کمک کردن از خودش
10- و دیدن نتایج ها حتی نتایج های بسیار کوچیک خیلی کمکت میکنه لطیف
عاشقتونم
بازم میام با بقیه ی نتایج ها و تاثیراتی ک از آگاهی های استادجانم گرفتم
من به مدت چند ماه صبح ساعت 5 بیدار میشدم و میرفتم 1ساعت پیاده روی. از اونجایی ک خیلی از حیوانات میترسم و همه بهم میگفتن صبح ک خلوته سگ زیاده توی خیابون مواظب خودت باش.
یه روز سگ دنبالم کرد البته سگ وحشی نبود ولی چون من خیلی ترس داشتم از همون سگی ک فقط ب هوای بازی کردن با من میومد دنبالم؛باعث شد از اون روز دیگ خیلی کم میرم پیاده روی و از این موضوع واقعا ناراحتم. و البته خوشحالم ک این فایل از شما رو دیدم و میخوام رو خودم کار کنم
یه حسی بهم می گفت بیام اینجا و بنویسم … من هم گفتم چشم
من طبق یه سری آگاهی که از جلسه 7 قدم اول دریافت کردم ، دقیقاً یک هفته است که به تصمیم شجاعانهای رو گرفتم ، خیلی هم پینگ پنگی با ذهنم درگیرم دیگه :) شدت نجواها بیش از اون چیزی که بتوانید فکرش رو بکنید
ولی من طبق آگاهی های اون جلسه ایمان دارم که باید اون پل خراب می شد باید اون تصمیم رو می گرفتم با اینکه جلوتر حتی 1 متر هم دید ندارم و همه جا تاریکی هستش …
ولی من یه نوری رو دارم حسش می کنم که میگه نترس ، از این برههی زمانی رد میشی و من به این شجاعتت پاسخ می دهم … بعداً به خودت افتخار خواهی کرد و می فهمی که چه خدمت بزرگی به خودت کردی که مسیرت رو تغییر دادی
حتماً میام دقیق تر از این هدایت الهی و تصمیمی که گرفتم می نویسم ، فعلا منتظرم نتایجی ملموس بگیرم
——————————————————————————–
می خواهم در مورد یه تمرین عالی که استاد در این فایل داد می خواهم بنویسم
چرا ؟؟
من می دونم به (سه چیز) سه تا شغل خیلی علاقه دارم
اومدم تو دفترم اینطور نوشتم (برای هر سوال سه صفحه خالی گذاشتم ، بعداً هم اگر هر جوابی به ذهنم رسید بیام بنویسم)
سوال 1 من چرا می خواهم شغلم عکاسی باشه؟
7 تا دلیل زیرش نوشتم
سوال 2 من چرا دوست دارم یه شخص همیشه در سفر باشم؟
6 تا دلیل زیرش نوشتم
سوال 3 من چرا دوست دارم شغلم رانندگی کردن باشه؟
3 تا دلیل زیرش نوشتم
به چند تا نکته جالب پی بردم
نکتهی اول
یه جوابی برای هر سه مورد مشترک بود و اون جواب از دل تضاد می اومد …
بعد من یاد صحبت های استاد در جلسه 5 و 6 همین قدم اول افتادم ، استاد می گفت ما به تضاد بر می خوریم و خواسته شکل می گیره
ما نمی توانیم بگیم می خواهیم تضاد نداشته باشیم!! (چون این ساز و کار جهان هستی ، هستش) می توانم بگم می خواهم از تضاد هام بزرگتر باشم و راحت ازش رد بشم
و موضوع مهم بعدی اینه که اینکه من به یه تضادی بر بخورم و یه خواستهای رو با تمام وجودم بخواهم اصلا بد نیست … خیلی هم خوبه ، این انگیزه فاکتور اصلی برای رسیدن به خواسته است … ولی این یک فاکتور برای رسیدن به خواسته است
یک فاکتور مهم دیگه هم برای رسیدن به خواسته وجود داره ، اون هم باورهای هم جهت با اون خواسته است
بنابراین برای رسیدن به هر هدفی باید دو فاکتور اساسی رو با هم داشته باشم
1ـ انگیزه بسیار بالا ، که البته لازم نیست بشینم به خودم خیلی انگیزه بدهم … انگیزه احتمالا با برخورد به تضاد ها خودش به وجود میاد
2- باورهای مناسب و هم جهت با اون خواسته ام بسازم ، وگرنه هر چقدر هم تلاش بکنم به خواستهام نمیرسم و آخرش عطلاش رو به لقاش می بخشم و در حالت بدتر اگه اون خواسته خیلی بزرگ باشه ، ممکنه به افسردگی برسم!! بنابراین مهمه که مبحث ساختن باور های مناسب و هم جهت با خواستهام رو جدی بگیرم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نکتهی دوم
نکتهی دومی که بهش پی بردم این بود که ما آدم ها یه تیکه سنگ نیستیم … ما تغییر می کنیم ، شخصیتمون ، علایقمون تغییر می کنه
من برای سوال سه فقط سه تا دلیل نوشتم !! به این معناست که بیشتر میل دارم به اون دوتا کسب و کار، ماشین و رانندگی رو به صورت شخصی هم می توانم داشته باشم و همین برایم کافیه ، نیازی ندارم حتماً شغلم رانندگی باشه ، این در صورتیه که تا چند سال قبل وقتی به شغلی که عاشقش بودم فکر می کردم فقط رانندگی کردن تو ذهنم می اومد
ولی حالا من تغییر کردم
مثل استاد عباس منش … ایشون یه زمانی عاشق این بود یه عالمه سمینار برگزار کنه ، عاشق تأثیر گذاری توی زندگی دیگران بود ، عاشق این بود با آدم ها وقت بگذرونه
به این خواسته اش رسید ، بنا به دلایل شخصی از یه جایی به بعد دیگه تنهایی رو ترجیح داد و 180 درجه تغییر کرد ، کسب و کارش رو آنلاین کرد ، ارتباط مستقیم با مخاطب ها رو قطع کرد و …
اینجا هم در این ویدیو ایشون گفت ، من برای شماره دادن به افراد مقاومت دارم
می خواهم بگم ایشون هم تغییر کرد ، خیلی هم طبیعیه این تغییر اصلاً هم بد نیست
——————————————————————————–
می خواهم بگم به این پی بردم که چقدررر عموم مردم جامعه ، به طرز عجیبی اشتباه فکر می کنند و هرگز هم متوجه نمیشن که این طرز فکرشون اشتباهه
مثلاً طرف 10 ، 20 یا حتی 30 سالِ که شغلش یه چیزی هست ، احتمالا یه زمانی به این شغله علاقه داشته که بلاخره توانسته ازش یه سری پول ها رو بسازه دیگه (من به تجربه بهش رسیدم اگه از یه شغلی بدت بیاد و هیچ علاقهای نداشته باشی درآمدت تقریباً میرسه به صفر و تو مجوبر میشی از اون شغل بیای بیرون) حالا فهمیده به یه شغل دیگه هم علاقه داره … ولی تغییر مسیر نمیده … به هزار و یک دلیل واهی و مسخره … که خیلی هاش به خاطر عدم ایمان به خدا و البته مهم بودن حرف دیگران توی زندگیش هست
یا
طرف سال هاست خودش می دونه دیگه با همسرش احساس خوشبختی نمی کنه و داره عمر با ارزشش رو حروم می کنه ولی توی حالت خوبش … فقط دارند زن و شوهری نقش بازی می کنند و به اطرافیان خودشون نشون می دهند ، خوشبختیم !!
حالا دلیل عدم جدایی چیه؟ مهم بودن حرف و نگاه مردم
وابستگی های مسخره …
فداکاری و از خود گذشتگی به خاطر بچه … در صورتی که اگر طلاق بگیرن اون بچه احتمالاً بهتر رشد می کنه و اجرای توکل در عمل رو یاد می گیره
(این رو من می توانم بگم ، چون سال ها قبل وقتی 10 ، 15 سالم بود به پدر و مادرم میگفتم از هم جدا بشید ولی اونا به بهونهی من جدا نمی شدن، البته که یکی از بهونه ها من بودم دیگه… بگذریم)
جالبه من واقعاً گاهی وقت ها خندم می گیره از ایننن حد اشتباه فکر کردن آدم ها و این حد بی ایمان بودنشون و مشرک بودنشون
دلیل اینکه این ها رو اینجا نوشتم اینه که شیطانی که تو این یک هفته ، همش وایساده یه گوشه و شکلک در میاره ضربه فنیش کنم :))
همش می خواهد به من بگه تو خیلییی اشتباه کردی که پلهای پشت سرت رو خراب کردی ، حالا مثل چی پشیمون میشی!!
من هم همش بهش میگم من نمیدونم چه جوری ولی خدا برای من درها رو باز می کنه
من به یقین رسیده بودم که اون مسیر اشتباهه ، من مطمئن بودم و هستم که عدم ادامه دادن اون مسیر و تغییر دادن مسیرم صددددد در صددددد درسته
من هرگز به مسیر قبلیم بر نمی گردم
من مطمئنم خدا بهم پاسخ میده ، خدا هدایتم می کنه و هوامو داره … فقط باید ایمان داشته باشم و ادامه بدهم …
من در راه خدا مهاجرت کردم
الان هم نمی ایستم یه گوشه بگم خدایا هدایت هاتو بفرست ، خدایا پس چرا … ؟؟
نه
من فقط سعی می کنم با احساس خوب ادامه بدهم ، به هر ایدهای که الهام میشه خیلی زود عمل کنم
خدا از جایی که گمون نمی برم درها رو برایم باز می کنه ، خدای من ایمان من رو ضایع نمی کنه
به اسم و ذکر و یاد اللهی که همواره رحمن و رحیم بوده هست و خواهد بود.
با درود و احترام.
در مورد اعراض و بی توجهی به هدایت ها و کمک های بی منت خداوند اینقدر زیادند که نگو.
ترمزهای درونی همون ترس ها و تآخیرها از دست دادن فرصت ها کمبود اعتماد بنفس ها و خود کم بینی ها همش باعث کور و کر شدن ناآگاهانه و غیرعمدی نسبت به لطف و هدایت های الهی شده
چه در روابطم چه در کار و حرفه چه در کارکرد جسمم. که تسلیم زیاد نبودم و ناخواسته به خودم ظلم کردم.
ظلمت نفسی.
ولی خیلی وقتها بخصوص با دوره دوازده قدم خیلی دارم با لطف خودش با کمک خودش هی با خدا دوست تر رفیق تر میشم و تسلیم وار بودن رو تمرین میکنم تمرین
میتونم بگم شاید بهترین و بزرگترین دعا و درخواست من از خدا همین بوده که اجازه نده چیزی و کسی بین منو تو قرار بگیره و منو نسبت به خودت عاشق تر و صمیمیت مونو بیشتر کن
و خودتو هر روز بیشتر به من بشناسون.
تسلیم بودن رو اصلا خودت بهم یاد بده باهام تمرین کن گوش هامو تیز کن حواسمو جمع کن.
عقلم دست تو
چشمانم دست تو. تو نگاهم باش.
گوش هایم باش.
پاهایم باش.
تو بدن و اراده ام باش و دستانم کاملا صادقانه باز میکنم واست تسلیم توام.
عین کودکی یکروزه در آغوش مادر.
خدا من آمده ام تا یاد بگیرم خودت میدانی اشتباه ممکنه بکنم پس کار تو هم بزرگواری ست که با علم و توان و زورت دستمو با عشق بگیری، و هم هدایتم کنی هم حفاظتم کنی هم حمایت.
نگهدار من تویی.
من خودمو نمیتونم نگه دارم. تو امانتدار خوبی هستی پس منو بگیر. مراقب من و کارهام باش.
دو روز پیش حاضر شدم برم بیرون به محض اینکه رفتم بیرون از خونه حدود دو سه دقیقه بعدش نشد برق ها رفت. بعد من رفتم کارامو و خریدامو کردم و اومدم نزدیک خونه درست همون موقع برق های منطقه ما اومد.
گفتم خدایا از لطف و هدایت و دقتت خیلی خیلی ممنونم. اینو میگن زمانبندی.
در زمان درست منو در مکان درست مشغول به کارهای درست و شرایط درست با افراد درست قرار می دی. ازت سپاس فراوان دارم. که اینقدر منو دوست داری.
سالها پیش یک جایی کار میکردم و تایم و شرایط کاری و دانشگاهم اجاره نمیداد که راحت برم گواهی نامه مو بگیرم.
ولی یه حسی بهم گفت نترس هیچی نمیشه الان که کار نداری کسی چیزی بهت نمیگه پاشو برو و من برخلاف شرایطم به لطف خدابسادگی رفتم جلسات کلاس و تمرینات و امتحانم رو بدون کوچکترین مساله ای در کمال سادگی و سرعت تموم کردم و گواهی ناممو گرفتم اگر نمی رفتم کار خودم خیلی سخت تر میشد.
و باز سالها پیش ترس از جمع داشتم در اصل خجالتی بودم زمان نوجوانی فرصتی پیش آمد در کلاسی که پر بود تونستم با هدایت خودش غلبه کنم به مانع درونیم و آواز بخونم طوری که کسی اصلا انتظارشم نداشت ولی هدایتی درونی بود که بهم گفت کمکت میکنم بخون باید بتونی تو میتونی و بهم نیرو داد.
خدا مثل جریان باد و نسیم است مثل جریان موج آب است که بدون اینکه آدم بفهمه و مسیر رو متوجه بشه داره توسط این جریان هل داده میشه کشیده میشه هدایت میشه به نرمی بسمت ساحل به سمت زیبایی.
سلام وادب فراوان خدمت استادعزیزدل عباس منش عزیزم وتمام دوستان گروه باارزش سایت عباس منش
بنده بی نهایت به این فایل باارزش مطمءی هستم وبااطمینان صددرصدی میگم درسته وقتی تسلیم خداوندهستی هدایت میشی به چیزهایی که درست هستند..بنده خودم تمام زندگیم ازبچگی تابه امروز بیشترازنیمی ازش به صورت تسلیم بودن پیش خداوندوهدایتی بوده شایددوستان باورتون نشه اما استادحتما باورش میشه من اینقدرازاین داستانهایی که استاددراین فایل تعریف کردتوزندگیم دارم که میتونم باقدرت بگم هزارهاداستان هدایتی درزندگیم هست که یکیش روتعریف میکنم:
درسال1389پسرم درشهرقم شهرک پردیسان ودربیمارستان ایزدی قم به دنیا آمدایشان ازهمان زمانی که داخل شکم مادرش(البته زن سابقم) بودبه صورت هدایتی به این دنیا امد…
ایشان به حدی زیبا بودکه من بهش میگفتم یوزارسیف خخخ/پسرم در4سالگی مریض شدوخانم سابقم چون اعتقادتش به جادوجنبل بودمیگفت چشم خورده درحدی که بارهاپسرم تاحدمرگ رفت حالا بگزریم امابنده ازاولم به این خرافاتهااعتقادی نداشتم وندارم همه چی دست خودمون هست ///خلاصه پسرم روتمام دکترهای قم جواب دادن وگفتن تمام خونش عفونت گرفته وببریدمنزل دیگه کاری ازدستمون برنمیاد///من به همسرسابقم نگفتم حرف دکترها رو چون قبول نکردم حرف دکترهارو”وفقط به هسرم گفتم عرشیاپسرمون رومرخص کردن گفته اندببریدخونه کم کم خوب میشود//من به محض اینکه اومدم منزل پسرم روبردم حمام ووقتی پسرم رودیدم شایدباورتون نشه استخوان (اسکلت کامل بدون زره ای گوشت)نمیخوام ناراحتتون کنم ببخشیداماازاین به بعداین داستان هدایتی شروع شد:بنده زدم زیر گریه وگفتم خدایا 5سال بهم فرزندندادی حالا که دادی اگرمیخوای بگیریش بهم صبربده /بعدیادابراهیم افتادم که پسرش رومیخواست درراه خداقربانی کنه وگفتم خدایا منم تسلیمم اگرمیخوای باگرفتن پسرم منوامتحان کنی امتحان کن من قبلا هم پیشت امتحانهاپس داده ام اینم روش اما نمیخوام حتی یک لحظه به قدرت وبخشندگیت شک کنم پس بهم صبربده باورتون نمیشه بخداوندی خدایکی درحمام چنان دادی زدوبهم گفت پسرتوببرشهرتون /من گفتم خیالاتی شدم وقتی دوباردیگرباصدای بلنددادزدباآب کف سریع اودم ازحمام بیرون وبه همسرسابقم گفتم خانم بریم شهرمون /خلاصه ماشین دربست گرفتیم توجاده کرج که رسیدیم پسرم بعدازیکماه که هیچی نخورده بودوصحبت نمیکردگفت باباآب میخوام///////////خلاصه مارسیدیم شهرمون دکترتمام داروهاشوریخت توسطل آشغالی وگفت پسرت فقط هردوماه یکباربایدبیاریش شهرت تا7سالگی واوکی واوکی هست////خخخخ الان پسرم یکی ازکارمندهای منه البته همکارمن هست ////بله دوستان پیش خداوندتسلیم باشی چنان توشرایط به ظاهرسخت هدایتت میکنه که خنده وگریه ات یکی بشه ///خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم///
ببخشیدسرتون رودردآوردم امااین یکی ازداستان های زندگینامه بنده عباس نوربخش کاشکی بوده اینقدرازاین داستانهای هدایتی توزندگیم هست که هزارهافایل تصویری هم جوابگوش نمیشه///
اماخواستم بهتون یقین بدم وبگم استادیک انسان بی نظیر هست که بنده ایشان روپیامبرزمان خودمون میدونم وارادت خواصی به کلام وصحبتهای باارزششون دارم///
بازم ازتون ممنونم که وقت گذاشتیدواین داستان روخواندید//امیدوارم که هدایت خداوندهمیشه وهمه جا پشت وپناهتون باشه///
سپاسگزارم ازخدام که میتونم ببینم وبنویسم براتون وازهمتون وهمچنین استادعزیزم عباس منش کمال تشکروقدردانی دارم
استاد این فایلتون چقدر توضیح این شعر مولانا بود که میگه:
هر لحظه که “تسلیمم” در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو ،بی باک ترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید ،زنجیر پی زنجیر
البته بنظرم بجای کلمه “تقدیر” بهتر بود از کلمه “خالق” یا “الله” استفاده میشد اما مطمئنم مولانا منظورش همین بوده
همونطور که گفتین این تسلیم شدنه در حرف آسونه ولی در عمل اصلا آسون نیست ،واسه همین معتقدم باور های توحیدی مهمترین و واقعا شاه کلید باور های موفقیتمون تو امور دنیوین ، ضمن اینکه به گفته قرآن مهمترین باورها برای ساختن آخرت هم هستن یعنی اگه درستشون کنیم هم اینورو داریم هم اونورو پس مهمترین کارمون تو زندگی شاید همینه …من به تجربه خودم هر موقع این تسلیم و ایمان تو وجودم قوی بوده کارام به طرز عجیب غریبی خوب و راحت پیش رفته و هرموقع کمرنگ شدن سخت شده
هممون میگیم ایمان داریم و زبونی میگیم خدا رو شکر و اینا…اما بنظرم اصلا به زبون نیست ، ما باید بتونیم باورهای توحیدی رو جوری تو وجودمون درونی کنیم که توپ تکونشون نده ، و تو بند بند وجودمون نفوذ کنه که این هم اصلا کار آسونی نیست و کار هر روزه میطلبه ،موقعی که قوین یجور حس شکست ناپذیری دارم ،توصیفش سخته ،یه اعتمادبنفس عجیب غریب…حس میکنم یه حباب محافظ نامرئی دورم کشیده شده که از هر خطری حفظم میکنه،سفت صحبت میکنم و سینم ستبره و جالبه دست به هرکاری میزنم تو اون مواقع درست میشه…
من واقعا نمیفهمم با وجود اینهمه نتیجه ای که ازشون گرفتم باز چجوری 2 روز که کار نمیکنم این نجواهای شیطانی و افکار شرک آمیز و کفر آمیز از کجا وارد ذهنم میشن ، دائم تو ذهنم در حال کشتی گرفتن باهاشونم و حس میکنم اون چیزی که خدا تو قرآن ازش به نام جهاد اکبر نام میبره همینه ، فکر میکنم تک تک ما این جهادو تو وجودمون داریم و امیدوارم بتونیم ازش برنده دربیایم
استاد ضمنا کاش یه فایل هم در مورد بازی های المپیک که تازه تموم شده میذاشتین ، بنظرم هر دوره المپیک توش پر درسه از اتفاقات جالب و باورهای آدمایی که توش شرکت کردن
ارادت
به نام رب
سلام به استاد عزیز و همه دوستان توحیدی
استاد من اومدم یه تجربه بگم برای رد پا گذاشتن از خودم برای این فایل
استاد من قبل از اینکه این فایل رو روی سایت ببینم غرق شده بودم تو سریال زندگی در بهشت قسمتهای بین 19 تا 32 و اومدن دوستان تون و همچنین فایل های سفر به دور آمریکا و با لذت نگاه میکردم با پسرم و الان گه گاهی هم البته همسرم داره همراه میشه تو دیدن فایلهای سفرهای شما و یهو همون روزی که این فایل روی سایت اومد من دعوت شدم به یه سفر دسته جمعی با خانواده ام و اینو نشونه گرفتم که باید طبق هدایت ها در جریان رودخانه هدایت های خودم رو رها کنم و خیلی راحت ظرف 24 ساعت آماده سفر شدیم
راه افتادیم و قرار بر این شد که نهایت 3 روز تو سفر باشیم از اهواز راه افتادیم به مقصد بروجرد و وقتی رسیدیم واقعا هر لحظه اش برای من زیبایی بود هر لحظه اش آرامش بود و راحتی اینقدر جایی که دعوت شدیم میزبان و صاحب باغ انسان با ارامشی بود اینقدر انسان با صداقتی بود و هم فرکانس با من عاشق طبیعت عاشق راستی و صداقت استاد واقعا هر چی بگم از اون زیبایی ها کم هست و هر چقدر شکرگزاری کنم باز هم کمه و خلاصه اینکه باز هم طبق نظر جمعی که با هم رفته بود 3 روز مسافرت شد 6 روز و واقعا من هر لحظه تسلیم بودم و هر لحظه لذت برم بقدری فراوانی بود توی اون باغ که هر لحظه میگفتم ببین منیر توجه به فایلها و زیبایی ها تو رو به سمت زیبایی ها هدایت کرده و چقدر زیبا استاد این چند روز به راحت ترین شکل ممکن سپری شد
انسانهای توحیدی انسانهای با صداقت انسانهای ناب که همه اینا نتیجه همفرکانسی نتیجه رفتن در جهت هدایت ها
خدایا شکرتتت
استاد سپاس از اینکه دست خدا هستید و ما رو آگاه میکنید
سلام استاد عزیزم
خوب هستید
مدتی است که توفیق نوشتن کامنت یا خوندن کامنت های ارزنده سایت را نداشتم به دلیل اینکه به لطف خداوند مشغول کار هستم و مشغول اجرای آگاهی هایی که از شما یاد گرفتم در زندگی در کار در روابط و …
البته میام و به سایت سر میزنم این فایل ارزشمند هم چند روز پیش که آمد روی سایت دانلود کردم امروز توفیق شد گوش بدم که البته هم باید همین امروز گوش میدادم و چقدر به موقع باز یادآوری شد به من که مرضیه جان آرام باش تسلیم باش گوش بسپار به هدایت های خداوند دل بسپار به مسیری که خداوند برات باز میکنه
استاد عزیزم چقدر زیبا بیان فرمودید چقدر کلامتون دل نشینه یا بهتر بگم به قلب میشینه
استاد من با آموزه های شما دارم زندگی می کنم چقدر زندگیم روان شده
استاد از روابطم نگم اینقدر عالی شده به لطف خداوند چقدر همه با من مهربان شدند به من احترام میگذارند دوستم دارند ازم حمایت می کنند خواسته هام اجابت میشه
بیشتر با خودم در صلح شدم و آدم های اطرافم هم آدمهایی هستند که محترم تر و دوست داشتنی تر هستند
آدم هایی که باورهای مشابه با من دارند متوجه میشم که مدارم تغییر کرده
استاد از هدایت فرمودید از تسلیم بودن فرمودید
چند ماه پیش می خواستم رزومه بفرستم که برم سر کار – رزومه ام را تکمیل کردم و برای چند جا فرستادم به خداوند گفتم خدایا من کاری می خواهم که بتونم در اون کار از توانمندی هام استفاده کنم و ارزش خلق کنم و به گسترش جهان کمک کنم و لذت هم ببرم – در کار پیشرفت کنم و محیط کارم چطور باشه و همکارهای خوبی داشته باشم
و به خداوند گفتم خدایا من نمی دونم کجا خوبه کدوم کار خوبه – از کدوم یک از مهارت هام استفاده کنم در آینده بهتره و مرا به آزادی مالی و آزادی زمانی و مکانی میرسونه و من به اون کار علاقه مند تر هستم
به خودش سپردم گفتم خدایا من تسلیم هستم من نمی دونم خودت مرا هدایت کن
خلاصه خداوند برام کاری را پیدا کرد که خیلی راحت وارد کار شدم و یک پروژه مهم تو کار به من داده شد کلی مهارت های جدید یاد گرفتم کلی پیشرفت کردم
چقدر توی این کار حالم بهتره احساس لیاقتم بالاتر رفته درآمد دارم
چالش ها میاد و من با کنترل ذهن سعی می کنم حل کنم و پیشرفت کنم
همکارهام چقدر انسان های شریف و پاک و اهل کمک و همکاری هستند و از هم کلی چیزهای جدید یاد گرفتم
چقدر روی ارتباطاتم دارم کار می کنم و سعی می کنم روابطم را بهبود بدهم
خلاصه خداوند یک کار برام پیدا کرد ولی چندین هدفی که داشتم مثل بهبود روابط و بهبود احساس لیاقت و اعتماد به نفسم و افزایش درآمد و رشد و یادگیری مهارتهای جدید …. همه را برام ایجاد کرد
خدا رو شکر هر روز که دارم میرم سرکار از خداوند بابت کارم و همکارانم و پروژه ام و هزاران برکتی که وارد زندگیم شده و به طور کل حالم بهتر شده تشکر می کنم
البته که به پیشرفت خودم و کارم و همه چی هم فکر می کنم که باز از این بهتر را رعایت کنم و پیشرفتت کنم و اهداف جدید داشته باشم
استاد عزیزم همین که من در مسیر آگاهی هستم و یاد گرفتم که این منم که خالق شرایطم هستم هم شبی اتفاق افتاد که به خدای خودم گفتم من دیگه نمی دونم نجاتم بده مثل یوسف که ته چاه تو را صدا کرد و براش کمک فرستادی مثل یونس که در تاریکی تو را صدا زد و تو نجاتش دادی مرا هم در این شب تار و در این تنهایی و استیصالی که هستم نجاتم بده و خداوند به راحتی مرا در مسیر خودآگاهی قرار داد و به تدریج و پله پله رشدم داده و الان اینجا هستم که باورم نمیشه چه تغییراتی کردم و زندگیم چقدر بهتر و زیباتر و روان تر شده به لطف خودش
استاد عزیزم درسته هر جا توانستم رها کنم و دست از کنترل شرایط و آدم ها دست بردارم خوب نه عالی شده
ولی بازهم آدم فراموش می کنه غفلت می کنه و احساس می کنه دیگه همه چی رو می دونه و عقل کل عالمه
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در مدار دریافت این آگاهی های ارزنده بودم و باز هم شما با کلام زیباتون این ها را به گوش ما رسوندید و دقیقا هم در زمانی که با یکی دو مساله درگیر بودم و فهمیدم که باید رها باشم و تسلیم تا خداوند همه چی را برام ردیف کنه که هر زمان او کاری را انجام داده عالی ترین ها رقم خورده و خیر و برکات فراوان وارد زندگیم شده
سپاسگزارم از شما و همه دوستان عزیز با کامنت های بی نظیرشون
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام کسی که خوب بد مارو به ما الهام میکنه
به نام کسی که بهم ستاره قطبی کد نویسی سناریو نویسی تجسم رو یاد داد توسط دستش استاد ابراهیم نشان
به نام خالقی که ابراهیم را آفرید و تبرش را به دست عباس منش سپرد
سلام استاد عزیزم
سلام مریم شایسته و دوستان خوبم
چقد این فایل برام قشنگه و چقد درس داره تو صحبت های خدا
کل زندگی روی خودم حساب کردم و هیچی نشد
نه اعتماد نه احساس عجزی نه احساس تواضع همش منم منم و من که عقل دارم
به خدا قسم که همش خدا بود و من هیچی نیم منم نبودم مثقالی نبودم
سه بار فقط الا فایل رو پلی کردم
یاد اون جلسه از قدم میفتم که کار بعضی از جلبک ها چسبیدن بود اما یکی خودش رو رها کرد و همه اون موجودات کف رودخونه میگفتن منجی اومده در صورتی که منجی خودش بود منجی خودتی
فقط کافیه نچسبی و به خداوند بسپاری که خوشبختت کنه
بعضی از ما میخواییم خوشبختی رو تجربه کنیم اما میگیم فقط با این آدم فقط از این کار فقط از این طریق در صورتی که مسیر رو خداوند انتخاب میکنه و ما فقط درخواست میکنیم که مارو خوشبخت و خوشبخت تر کنه ثروت به ما بده عشق بده
آرامش بده حال خوب بده و بعد از خودمون بپرسیم چرا اون خواسترو میخواییم
دلایلش رو بازگو کنیم تو اون رابطه خوب رو میخوای که آرامش و آزادی و حال خوب تری رو تجربه کنی یا میخوای برای اینکه چشم دیگران رو دربیاری
باید قبل از خواستن اون خواسته این رو از خودم بپرسم که این خواسترو برای چی میخوام
مگه من نمیخوام خوشبختی رو تجربه کنم
پس من مسیر رو انتخاب نمیکنم من نمیتونم راه رو باز کنم
من فقط درخواستم رو به خداوند میگم اونم منو اجابت میکنه به همین راحتی
بهش میگم من تسلیم من عاجزم من میخوام اما نمیدونم چطوری و اون باز کننده مسیر به سمت خواستهامه
مثل استاد که میره تو اون خونه خرابه و دستی میشه که بگه آقا اگه میخوای ترک کنی باید احساس عجز کنی در برار خداوند
آقا درآمد میخوای امروز نرو سر کار و اون اتفاق میفته و بعد میان دنبالت و التماس میکنن بیا ده برابر حقوق بیشتر و بالاتر دریافت میکنی بیمه پاداش خط موبایل و کلی عزت و احترام دس به سیاسفیدم نمیزنه بعدش در صورتی که ی کارگر ساده بوده در بندر عباس
فقط گوش میده اون نیروی برتر چی میگه و اینم عمل میکنه
اما کدوم آدمی در اوج بدهکاری عمل میکنه اون که تسلیم میشه اون که عاجز میشه در برابر خداوند
پس بنابراین اگه چرخ زندگی روغن کاری میشه فکر نکن که تو کردی نه خدا کرده اونه که مسیر رو برات باز کرده و هدایتت کرده رفیق خوبم
احساس عجز کردن در برابر خداوند کار آسونی نیست
نیاز داره به رها بودن کنترل ذهن کردن
خدایا من نمیدونم چطوری به خواستهام برسم من تسلیم هستم تو کمکم که تو بگو من عمل کنم به هدایت تو تا من خوشبختی را در تمامی ابعاد زندگی بچشم من فقیرم از هر خیری که از جانب تو به من برسد مهربان من
استاد عزیزم مچکرم
در پناه حق باشید
شاد وسلامت وثروتمند
به نام خدایی که هر آنچه هستم و دارم اعتبارش از اوست
ربنا به تو نیازمندم که توحیدی و تسلیم امر تو باشم که زندگی یعنی تسلیم تو بودن خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا به تو نیازمندم که از سادهترین آسانترین کوتاه ترین لذت بخش ترین و عزت مندانه ترین مسیر من را به خواسته هایم برسانی خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا به تو نیازمندم که هر لحظه از طریق بینهایت دستانت لطافت مهربانی رحمت و سخاوت وهابیت را بر من بباری خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا به هر خیری که برایم بفرستی فقیرم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
رب العالمین من در مقابل عظمت تو هیچم همیشه من را مورد هدایت قرار بده و لحظه ای من را به حال خود وامگذار که بدون تو هیچی نیستم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا در این جنگل انبوه اگر هدایتم نکنی مسیرم گم میکنم و سالها دور خودم بی هدف میچرخم به تو و هدایتت سخت فقیرم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا به تو نیازمندم که حال خوب و احساس خوب و در آغوش تو رها باشم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
ربنا به تو نیازمندم که همواره و همیشه یادم باشد جایگاه من و جایگاه تو کجاست و خاشع و تسلیم باشم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
سلام استاد مهربانم که چون پیامبری هستی ک پیام الهی برامون میاری
الله محافظتون باشه ک جهان به شما خیلی نیاز داره
استاد جانم لایو تسلیم رو من رو سایت دیدم
و بارها و بارها و بارها گوش دادم و نکته بردای کردم
عجب فایلی بود.و عجیب به جانم نشست
منو شگفت زده کرد.هدایتهایش رو شنیدم.دریافت کردم.و شروع کردم ب اجرایی کردنش.و درست در زمانی بود ک انگار این فایل رو برای من گذاشته بودین.
استادجانم من هر روز و هر روز در شکرگزاری های مکتوب روزانه ام از وجود پر برکت شما و سایت پرنور الهی تون سپاسگزار خالقم هستم.
هر چه بیشتر از حضورم در سایت میگذره
بیشتر و بهتر و آسانتر آگاهیها رو دریافت میکنم و اثرات فوق العاده ای میبینم
استاد جانم چقد قشنگ توو این فایل تسلیم رو روان و آسان بیان کردین.شما فوق العاده هستین در این که آگاهی ها رو چه قشنگ تزریق میکنین در رگهامون.
من با جان دل مشتاقم دوره شکرگزاری تون آماده بشه و سریع تهیه کنم چون بی نهایت بهش نیاز دارم.
استادجانم با گوش دادن فایل تسلیم بقدری سیر آگاهی های ناب سرازیر جانم شده نمیدونم چجوری بیانش کنم نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم
نمیدونم از کجای تاثیراتی ک توو زندگیم گذاشتین شروع کنم.
نمیدونم چجوری بگم از وقتی باهاتون اشنا شدم چرخ زندگیم چقد روانتر شده
استاد جانم شما گفتین اگر یه آدمی هستی ک میخوای کنترل همه چی رو بدست بگیری خیلی زندگی سختی داری
دقیقا اینو برای من گفتین.من آدم سختگیری بودم ک میخواستم همه چی منظم و دقیق و عالی و تحت کنترلم باشه.و حتی نمیدونستم این یه مشکل هست ک مشکلاتی رو داره برام درست میکنه.اما با آگاهی های سایت شما.با شرکت در دوره لیاقت.من تونستم خیلی چیزارو یاد بگیرم
خیلی چیزا رو بهبود بدم
و الان دارم میفهمم چقد سخت زندگی میکردم.چقد مشکلات داشتم ولی با اشنایی با آگاهی هایی ک بهمون آموزش دادین چقد چرخ زندگیم روون تر شده
الحمدلله رب العالمین بابت وجودتون.خیلی تایم کم دارم واسه کامنت نوشتن ولی هربار ک میام بنویسم نمیدونم از کدوم تاثیراتی ک توو زندگیم داشتین بنویسم.
امروز میخام از تاثیرات این فایل تسلیم بنویسم که یه نقشه ی مسیر یاب الهی رو من از آگاهی های این فایل آموختم و نقشه رو برای خودم مرسوم کردمو بخودم عهد بستم مو ب مو اجراییش کنم
که یه شب ساعت سه و پنجاه و سه دقیقه دم دمای صبح بود که خداوند بیدارم کرد
گفت برو دفترتو بیار
هر چی گفتم بنویس.منم چون قرص کولداکس سرماخوردگی خورده بودم خیلی گیج بودم در حالیکه پلک هام میفتاد با همون گیجی اون گفت و من نوشتم.اون گفت و من نوشتم
گفت لطیف تو ک اهدافت اینقد قشنگه تو ک میخای ب آگاهی برسی یادت نره صیقلی شدن ریاضت می طلبد.
قدم ب قدم خودم بهت میگم.نوشتم خدایا قدم اولت رو برداشتم دومی چیه من هیچی نمیدونم؟گفت آزاد و رها باش.اینقد دست و پا نزن.خودم میرسونمت.
انگار یکی پرسید خب چی میخای؟نوشتم میخوام به خضوع و خشوع خودت برسم.
همه اینا رو با خطی خرچنگ قورباغه نوشتم در حالت خواب و بیداری که آخراش دیگه خط خطی شده بود و خوابم رفته بود.
صبح ک بیدار شدم یه حس فوق العاده داشتم.انگار خداوند یه نقشه بهم داده و گفته اینجوری برو تا منو ببینی
سریع قلم کاغذو برداشتم و نوشتم ک چیکار کنم و از کجا شروع کنم
و این شد نقشه ی مسیر یاب من از طرف خداوند.وبدست شما. طبق فایل تسلیم…
1-در طول روز حواست به منِ ذهنی و منِ واقعیت باشه
2-اجازه بده خداوند هدایتت کنه و تو تسلیم حقیقی باش
3-منتظر معجزه نباش همین قدم به قدم های کوچک .ریز ریز.مسیر داره برات هموار میشه.باید قدمهای کوچیکو ببینی و شکرگزار باشی تا مسیر تکاملت طی بشه
4-استاد جانم
چقد قشنگ گفتی آاااااقا من باید بپذیرم که هیچی حالیم نیس
این جمله تون به جانم نشست
من باید ب این درجه برسم تا هدایتها رو دریافت کنم
5-مدارت که بالا رفت.فرکانس عالی شدی سیگنالهای هدایتی خداوند رو راحت تر دریافت میکنی
6-نشانه ی تسلیم اینه ک قلبت آرامه و حالت اتکا و اعتماد داری
7-نشانه ی هدایت اینه که سوالی در ذهنت پیش نمیاد.شکی به دلت راه نمیده.یجورایی قلبت تاییدیه رو میده
8-خب کی ب اینا میرسی
درجه ب درجه به تناسب بالاتر رفتن مدار و درجه ی تکاملت این مسیرها روانتر . راحت تر دریافت میکنی
(توو پرانتز بگم که من از هر فایل استاد فقط ب اندازه ی مدارخودم .اندازه ی فرکانسی خودم میتونم نتیجه و هدایت و نشانه دریافت کنم.و خیلی هایی ک مدار بالاتری دارن نتایج بزرگتری میگیرن)
9-تمرین در این مسیر.تکرار جملات تاکیدی ک خودم بهش نیاز دارم. و درخواست کردن از خداوند.طلب کمک کردن از خودش
10- و دیدن نتایج ها حتی نتایج های بسیار کوچیک خیلی کمکت میکنه لطیف
عاشقتونم
بازم میام با بقیه ی نتایج ها و تاثیراتی ک از آگاهی های استادجانم گرفتم
سلام استاد عزیز
من به مدت چند ماه صبح ساعت 5 بیدار میشدم و میرفتم 1ساعت پیاده روی. از اونجایی ک خیلی از حیوانات میترسم و همه بهم میگفتن صبح ک خلوته سگ زیاده توی خیابون مواظب خودت باش.
یه روز سگ دنبالم کرد البته سگ وحشی نبود ولی چون من خیلی ترس داشتم از همون سگی ک فقط ب هوای بازی کردن با من میومد دنبالم؛باعث شد از اون روز دیگ خیلی کم میرم پیاده روی و از این موضوع واقعا ناراحتم. و البته خوشحالم ک این فایل از شما رو دیدم و میخوام رو خودم کار کنم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش و تمامی دوستان گرامیام
یه حسی بهم می گفت بیام اینجا و بنویسم … من هم گفتم چشم
من طبق یه سری آگاهی که از جلسه 7 قدم اول دریافت کردم ، دقیقاً یک هفته است که به تصمیم شجاعانهای رو گرفتم ، خیلی هم پینگ پنگی با ذهنم درگیرم دیگه :) شدت نجواها بیش از اون چیزی که بتوانید فکرش رو بکنید
ولی من طبق آگاهی های اون جلسه ایمان دارم که باید اون پل خراب می شد باید اون تصمیم رو می گرفتم با اینکه جلوتر حتی 1 متر هم دید ندارم و همه جا تاریکی هستش …
ولی من یه نوری رو دارم حسش می کنم که میگه نترس ، از این برههی زمانی رد میشی و من به این شجاعتت پاسخ می دهم … بعداً به خودت افتخار خواهی کرد و می فهمی که چه خدمت بزرگی به خودت کردی که مسیرت رو تغییر دادی
حتماً میام دقیق تر از این هدایت الهی و تصمیمی که گرفتم می نویسم ، فعلا منتظرم نتایجی ملموس بگیرم
——————————————————————————–
می خواهم در مورد یه تمرین عالی که استاد در این فایل داد می خواهم بنویسم
چرا ؟؟
من می دونم به (سه چیز) سه تا شغل خیلی علاقه دارم
اومدم تو دفترم اینطور نوشتم (برای هر سوال سه صفحه خالی گذاشتم ، بعداً هم اگر هر جوابی به ذهنم رسید بیام بنویسم)
سوال 1 من چرا می خواهم شغلم عکاسی باشه؟
7 تا دلیل زیرش نوشتم
سوال 2 من چرا دوست دارم یه شخص همیشه در سفر باشم؟
6 تا دلیل زیرش نوشتم
سوال 3 من چرا دوست دارم شغلم رانندگی کردن باشه؟
3 تا دلیل زیرش نوشتم
به چند تا نکته جالب پی بردم
نکتهی اول
یه جوابی برای هر سه مورد مشترک بود و اون جواب از دل تضاد می اومد …
بعد من یاد صحبت های استاد در جلسه 5 و 6 همین قدم اول افتادم ، استاد می گفت ما به تضاد بر می خوریم و خواسته شکل می گیره
ما نمی توانیم بگیم می خواهیم تضاد نداشته باشیم!! (چون این ساز و کار جهان هستی ، هستش) می توانم بگم می خواهم از تضاد هام بزرگتر باشم و راحت ازش رد بشم
و موضوع مهم بعدی اینه که اینکه من به یه تضادی بر بخورم و یه خواستهای رو با تمام وجودم بخواهم اصلا بد نیست … خیلی هم خوبه ، این انگیزه فاکتور اصلی برای رسیدن به خواسته است … ولی این یک فاکتور برای رسیدن به خواسته است
یک فاکتور مهم دیگه هم برای رسیدن به خواسته وجود داره ، اون هم باورهای هم جهت با اون خواسته است
بنابراین برای رسیدن به هر هدفی باید دو فاکتور اساسی رو با هم داشته باشم
1ـ انگیزه بسیار بالا ، که البته لازم نیست بشینم به خودم خیلی انگیزه بدهم … انگیزه احتمالا با برخورد به تضاد ها خودش به وجود میاد
2- باورهای مناسب و هم جهت با اون خواسته ام بسازم ، وگرنه هر چقدر هم تلاش بکنم به خواستهام نمیرسم و آخرش عطلاش رو به لقاش می بخشم و در حالت بدتر اگه اون خواسته خیلی بزرگ باشه ، ممکنه به افسردگی برسم!! بنابراین مهمه که مبحث ساختن باور های مناسب و هم جهت با خواستهام رو جدی بگیرم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نکتهی دوم
نکتهی دومی که بهش پی بردم این بود که ما آدم ها یه تیکه سنگ نیستیم … ما تغییر می کنیم ، شخصیتمون ، علایقمون تغییر می کنه
من برای سوال سه فقط سه تا دلیل نوشتم !! به این معناست که بیشتر میل دارم به اون دوتا کسب و کار، ماشین و رانندگی رو به صورت شخصی هم می توانم داشته باشم و همین برایم کافیه ، نیازی ندارم حتماً شغلم رانندگی باشه ، این در صورتیه که تا چند سال قبل وقتی به شغلی که عاشقش بودم فکر می کردم فقط رانندگی کردن تو ذهنم می اومد
ولی حالا من تغییر کردم
مثل استاد عباس منش … ایشون یه زمانی عاشق این بود یه عالمه سمینار برگزار کنه ، عاشق تأثیر گذاری توی زندگی دیگران بود ، عاشق این بود با آدم ها وقت بگذرونه
به این خواسته اش رسید ، بنا به دلایل شخصی از یه جایی به بعد دیگه تنهایی رو ترجیح داد و 180 درجه تغییر کرد ، کسب و کارش رو آنلاین کرد ، ارتباط مستقیم با مخاطب ها رو قطع کرد و …
اینجا هم در این ویدیو ایشون گفت ، من برای شماره دادن به افراد مقاومت دارم
می خواهم بگم ایشون هم تغییر کرد ، خیلی هم طبیعیه این تغییر اصلاً هم بد نیست
——————————————————————————–
می خواهم بگم به این پی بردم که چقدررر عموم مردم جامعه ، به طرز عجیبی اشتباه فکر می کنند و هرگز هم متوجه نمیشن که این طرز فکرشون اشتباهه
مثلاً طرف 10 ، 20 یا حتی 30 سالِ که شغلش یه چیزی هست ، احتمالا یه زمانی به این شغله علاقه داشته که بلاخره توانسته ازش یه سری پول ها رو بسازه دیگه (من به تجربه بهش رسیدم اگه از یه شغلی بدت بیاد و هیچ علاقهای نداشته باشی درآمدت تقریباً میرسه به صفر و تو مجوبر میشی از اون شغل بیای بیرون) حالا فهمیده به یه شغل دیگه هم علاقه داره … ولی تغییر مسیر نمیده … به هزار و یک دلیل واهی و مسخره … که خیلی هاش به خاطر عدم ایمان به خدا و البته مهم بودن حرف دیگران توی زندگیش هست
یا
طرف سال هاست خودش می دونه دیگه با همسرش احساس خوشبختی نمی کنه و داره عمر با ارزشش رو حروم می کنه ولی توی حالت خوبش … فقط دارند زن و شوهری نقش بازی می کنند و به اطرافیان خودشون نشون می دهند ، خوشبختیم !!
حالا دلیل عدم جدایی چیه؟ مهم بودن حرف و نگاه مردم
وابستگی های مسخره …
فداکاری و از خود گذشتگی به خاطر بچه … در صورتی که اگر طلاق بگیرن اون بچه احتمالاً بهتر رشد می کنه و اجرای توکل در عمل رو یاد می گیره
(این رو من می توانم بگم ، چون سال ها قبل وقتی 10 ، 15 سالم بود به پدر و مادرم میگفتم از هم جدا بشید ولی اونا به بهونهی من جدا نمی شدن، البته که یکی از بهونه ها من بودم دیگه… بگذریم)
جالبه من واقعاً گاهی وقت ها خندم می گیره از ایننن حد اشتباه فکر کردن آدم ها و این حد بی ایمان بودنشون و مشرک بودنشون
دلیل اینکه این ها رو اینجا نوشتم اینه که شیطانی که تو این یک هفته ، همش وایساده یه گوشه و شکلک در میاره ضربه فنیش کنم :))
همش می خواهد به من بگه تو خیلییی اشتباه کردی که پلهای پشت سرت رو خراب کردی ، حالا مثل چی پشیمون میشی!!
من هم همش بهش میگم من نمیدونم چه جوری ولی خدا برای من درها رو باز می کنه
من به یقین رسیده بودم که اون مسیر اشتباهه ، من مطمئن بودم و هستم که عدم ادامه دادن اون مسیر و تغییر دادن مسیرم صددددد در صددددد درسته
من هرگز به مسیر قبلیم بر نمی گردم
من مطمئنم خدا بهم پاسخ میده ، خدا هدایتم می کنه و هوامو داره … فقط باید ایمان داشته باشم و ادامه بدهم …
من در راه خدا مهاجرت کردم
الان هم نمی ایستم یه گوشه بگم خدایا هدایت هاتو بفرست ، خدایا پس چرا … ؟؟
نه
من فقط سعی می کنم با احساس خوب ادامه بدهم ، به هر ایدهای که الهام میشه خیلی زود عمل کنم
خدا از جایی که گمون نمی برم درها رو برایم باز می کنه ، خدای من ایمان من رو ضایع نمی کنه
به اسم و ذکر و یاد اللهی که همواره رحمن و رحیم بوده هست و خواهد بود.
با درود و احترام.
در مورد اعراض و بی توجهی به هدایت ها و کمک های بی منت خداوند اینقدر زیادند که نگو.
ترمزهای درونی همون ترس ها و تآخیرها از دست دادن فرصت ها کمبود اعتماد بنفس ها و خود کم بینی ها همش باعث کور و کر شدن ناآگاهانه و غیرعمدی نسبت به لطف و هدایت های الهی شده
چه در روابطم چه در کار و حرفه چه در کارکرد جسمم. که تسلیم زیاد نبودم و ناخواسته به خودم ظلم کردم.
ظلمت نفسی.
ولی خیلی وقتها بخصوص با دوره دوازده قدم خیلی دارم با لطف خودش با کمک خودش هی با خدا دوست تر رفیق تر میشم و تسلیم وار بودن رو تمرین میکنم تمرین
میتونم بگم شاید بهترین و بزرگترین دعا و درخواست من از خدا همین بوده که اجازه نده چیزی و کسی بین منو تو قرار بگیره و منو نسبت به خودت عاشق تر و صمیمیت مونو بیشتر کن
و خودتو هر روز بیشتر به من بشناسون.
تسلیم بودن رو اصلا خودت بهم یاد بده باهام تمرین کن گوش هامو تیز کن حواسمو جمع کن.
عقلم دست تو
چشمانم دست تو. تو نگاهم باش.
گوش هایم باش.
پاهایم باش.
تو بدن و اراده ام باش و دستانم کاملا صادقانه باز میکنم واست تسلیم توام.
عین کودکی یکروزه در آغوش مادر.
خدا من آمده ام تا یاد بگیرم خودت میدانی اشتباه ممکنه بکنم پس کار تو هم بزرگواری ست که با علم و توان و زورت دستمو با عشق بگیری، و هم هدایتم کنی هم حفاظتم کنی هم حمایت.
نگهدار من تویی.
من خودمو نمیتونم نگه دارم. تو امانتدار خوبی هستی پس منو بگیر. مراقب من و کارهام باش.
دو روز پیش حاضر شدم برم بیرون به محض اینکه رفتم بیرون از خونه حدود دو سه دقیقه بعدش نشد برق ها رفت. بعد من رفتم کارامو و خریدامو کردم و اومدم نزدیک خونه درست همون موقع برق های منطقه ما اومد.
گفتم خدایا از لطف و هدایت و دقتت خیلی خیلی ممنونم. اینو میگن زمانبندی.
در زمان درست منو در مکان درست مشغول به کارهای درست و شرایط درست با افراد درست قرار می دی. ازت سپاس فراوان دارم. که اینقدر منو دوست داری.
سالها پیش یک جایی کار میکردم و تایم و شرایط کاری و دانشگاهم اجاره نمیداد که راحت برم گواهی نامه مو بگیرم.
ولی یه حسی بهم گفت نترس هیچی نمیشه الان که کار نداری کسی چیزی بهت نمیگه پاشو برو و من برخلاف شرایطم به لطف خدابسادگی رفتم جلسات کلاس و تمرینات و امتحانم رو بدون کوچکترین مساله ای در کمال سادگی و سرعت تموم کردم و گواهی ناممو گرفتم اگر نمی رفتم کار خودم خیلی سخت تر میشد.
و باز سالها پیش ترس از جمع داشتم در اصل خجالتی بودم زمان نوجوانی فرصتی پیش آمد در کلاسی که پر بود تونستم با هدایت خودش غلبه کنم به مانع درونیم و آواز بخونم طوری که کسی اصلا انتظارشم نداشت ولی هدایتی درونی بود که بهم گفت کمکت میکنم بخون باید بتونی تو میتونی و بهم نیرو داد.
خدا مثل جریان باد و نسیم است مثل جریان موج آب است که بدون اینکه آدم بفهمه و مسیر رو متوجه بشه داره توسط این جریان هل داده میشه کشیده میشه هدایت میشه به نرمی بسمت ساحل به سمت زیبایی.
خیلی خلاصه نوشتم.
ارادتمندم
مهدی رجبی
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب فراوان خدمت استادعزیزدل عباس منش عزیزم وتمام دوستان گروه باارزش سایت عباس منش
بنده بی نهایت به این فایل باارزش مطمءی هستم وبااطمینان صددرصدی میگم درسته وقتی تسلیم خداوندهستی هدایت میشی به چیزهایی که درست هستند..بنده خودم تمام زندگیم ازبچگی تابه امروز بیشترازنیمی ازش به صورت تسلیم بودن پیش خداوندوهدایتی بوده شایددوستان باورتون نشه اما استادحتما باورش میشه من اینقدرازاین داستانهایی که استاددراین فایل تعریف کردتوزندگیم دارم که میتونم باقدرت بگم هزارهاداستان هدایتی درزندگیم هست که یکیش روتعریف میکنم:
درسال1389پسرم درشهرقم شهرک پردیسان ودربیمارستان ایزدی قم به دنیا آمدایشان ازهمان زمانی که داخل شکم مادرش(البته زن سابقم) بودبه صورت هدایتی به این دنیا امد…
ایشان به حدی زیبا بودکه من بهش میگفتم یوزارسیف خخخ/پسرم در4سالگی مریض شدوخانم سابقم چون اعتقادتش به جادوجنبل بودمیگفت چشم خورده درحدی که بارهاپسرم تاحدمرگ رفت حالا بگزریم امابنده ازاولم به این خرافاتهااعتقادی نداشتم وندارم همه چی دست خودمون هست ///خلاصه پسرم روتمام دکترهای قم جواب دادن وگفتن تمام خونش عفونت گرفته وببریدمنزل دیگه کاری ازدستمون برنمیاد///من به همسرسابقم نگفتم حرف دکترها رو چون قبول نکردم حرف دکترهارو”وفقط به هسرم گفتم عرشیاپسرمون رومرخص کردن گفته اندببریدخونه کم کم خوب میشود//من به محض اینکه اومدم منزل پسرم روبردم حمام ووقتی پسرم رودیدم شایدباورتون نشه استخوان (اسکلت کامل بدون زره ای گوشت)نمیخوام ناراحتتون کنم ببخشیداماازاین به بعداین داستان هدایتی شروع شد:بنده زدم زیر گریه وگفتم خدایا 5سال بهم فرزندندادی حالا که دادی اگرمیخوای بگیریش بهم صبربده /بعدیادابراهیم افتادم که پسرش رومیخواست درراه خداقربانی کنه وگفتم خدایا منم تسلیمم اگرمیخوای باگرفتن پسرم منوامتحان کنی امتحان کن من قبلا هم پیشت امتحانهاپس داده ام اینم روش اما نمیخوام حتی یک لحظه به قدرت وبخشندگیت شک کنم پس بهم صبربده باورتون نمیشه بخداوندی خدایکی درحمام چنان دادی زدوبهم گفت پسرتوببرشهرتون /من گفتم خیالاتی شدم وقتی دوباردیگرباصدای بلنددادزدباآب کف سریع اودم ازحمام بیرون وبه همسرسابقم گفتم خانم بریم شهرمون /خلاصه ماشین دربست گرفتیم توجاده کرج که رسیدیم پسرم بعدازیکماه که هیچی نخورده بودوصحبت نمیکردگفت باباآب میخوام///////////خلاصه مارسیدیم شهرمون دکترتمام داروهاشوریخت توسطل آشغالی وگفت پسرت فقط هردوماه یکباربایدبیاریش شهرت تا7سالگی واوکی واوکی هست////خخخخ الان پسرم یکی ازکارمندهای منه البته همکارمن هست ////بله دوستان پیش خداوندتسلیم باشی چنان توشرایط به ظاهرسخت هدایتت میکنه که خنده وگریه ات یکی بشه ///خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم///
ببخشیدسرتون رودردآوردم امااین یکی ازداستان های زندگینامه بنده عباس نوربخش کاشکی بوده اینقدرازاین داستانهای هدایتی توزندگیم هست که هزارهافایل تصویری هم جوابگوش نمیشه///
اماخواستم بهتون یقین بدم وبگم استادیک انسان بی نظیر هست که بنده ایشان روپیامبرزمان خودمون میدونم وارادت خواصی به کلام وصحبتهای باارزششون دارم///
بازم ازتون ممنونم که وقت گذاشتیدواین داستان روخواندید//امیدوارم که هدایت خداوندهمیشه وهمه جا پشت وپناهتون باشه///
سپاسگزارم ازخدام که میتونم ببینم وبنویسم براتون وازهمتون وهمچنین استادعزیزم عباس منش کمال تشکروقدردانی دارم
استادعزیزم لحظه شماری میکنم تابه امیدپروردگارهرچه زودترببینمتون///تاازجلوازتون تشکربکنم بابت همه چی
دوستون دارم یاحق///
بنام حضرت عشق
داداش عباس عزیزم سلام
امروز خیلی هدایتی به کامنت شماهدایت شدم وباخوندن این کامنت و کامنت قبلی قلبم بازشد اومدم داستان هدایتتون روهم خوندم بسیار قابل تحسین هستین و
ازتون سپاسگذارم که نوشتین و اشک منو درآوردین نوش جونتون باشه این عشق و اطمینانی که به الله پیدا کردین
واین ارادتتون به استاد و اینکه کلامشون رو وحی منزل میدونید توفیقیه که خدای مهربونمون نصیبتون کرده بواسطه ایمانی که دارین مبارکتون باشه داداش گلم
پایدار باشین و خدارو بابت حضورو وجودتون سپاسگذارم بی نهایت
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب خدمت شماآبجی مهتاب خانم بزرگوار
بنده هم ازشما سپاسگزارم که باقلب پورمهروزیباتون بنده روداداش عباس خطاب کردید
بی نهایت لذت بردم ازاین همه صداقت وقلبی رِوف
شما به بنده لطف دارید///
امیدوارم هرکجاهستیدزیرسایه خداوند:شاد/خوشبخت/سعادتمنددردنیاوآخرت/سلامت وثروتمندباشید
به امیددیدار/یاحق