این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوند
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چند روز پیش همسرم یه چک 20 میلیونی داشت و من فراموش کرده بودم که چک داریم و ما توی حساب اون پول رو داشتیم اما برای کار دیگه گذاشته بودیم کنار….
یه دفعه همسرم بهم گفت که راستی فردا چک دارم و منم طبق معمول اول استرس و ترس اومد سراغم اما سریع خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم مراقب ورودی هام باشم حس بد نداشته باشم.شروع کردم توی ذهن خودم با خودم صحبت کردن که خدا هیچ موقع دیر نمیکنه هر موقع که ما نیاز داشتیم یا گیر کردیم سریع خودش رو رسونده.من به خدای خودم ایمان دارم من باید ایمانم رو نشون بدم من باید توکل کنم.و با خودم همه اش این جملات رو تکرار میکردم…
1 ساعت بعد از جایی که اصلا فکرشم نمیکردیم پول رسید و معجزه ی خداوند رخ داد.
و من همینجوری مبهوت بودم از این اتفاق زیبا
با تمام وجودم میدونم که اگه صد درصد خودمون رو بسپاریم به خدا زندگی بسیار بسیار راحت و روان پیش میره اما گاهی اوقات انسان یادش میره و اعتبارش رو میده به خودش و همین کار رو سخت میکنه.
خدای عزیز و مهربان ممنونم ازت که هستی و همیشه نگاهت به من و زندگیم و خانواد ام هست سپاسگزاری میکنم برای تمام نعماتی که بهم دادی اما من شکرگزار نبودم
وقتی از داستان هدایت هاتون گفتین اشک از چشمام بند نمی اومد.حتی همین الان که دوباره به ذهنم اومد..
نصف شب بگه پاشو از خونه برو بیرون.بعدش بگه الان برو راست الان برو چپ حالا مستقیم برو ……
تا تهش برسی به یه خرابه و به دو نفر بر بخوری که اعتیاد دارن و اونا راجب کارت بپرسن و تو از خدا بگی….همون لحظه لازم بوده که اونا اینو بشنون و خدا حسین عباسمنش و برای این کار انتخاب میکنه…
همون لحظه ای که حسین عباسمنش باید ایمانشو ثابت میکرده و تسلیم خداوند میبوده و اون دو نفر باید میشنیدن تا به راه راست هدایت بشن.
استاد خیلی باایمانی خیلی شجاعی استاد.
من خیلی باید روی خودم کار کنم و تسلیم خداوند بشم.
اصلا یه حالیه وقتی با خدا رفیقی و تسلیمی. یه حس ارامش و حال خوبی داری و انگار از ادمای اطرافت جدایی انگار یه لول بالاتری. از دغدغه های روزمره رها شدی و با یه نیروی برتر درارتباطی و اون داره کارات و انجام میده..
چطور تسلیم خداوند بشم؟
1) باور کن که خدایی وجود داره که این جهان و افریده و داره هدایتش میکنه.
“همه ی موجودات و اتفاقات و داره هدایت میکنه”
2) جایگاه خودت و خدا رو بدون. بپذیر که حالیت نیست و این جریان هستی خیلی بیشتر از تو حالیشه و به خوب و بد تو تسلط داره.
تو یه انسانی فقط یکی از مخلوقات کوچک خدا.
خداوند خالق کهکشان ها و سیاره ها هست.
خداوند اینقدر قوی هست که به مورچه به باکتری به ویروس ها رزق میرسونه.
خداوند به گیاهان در خشک ترین منطقه جهان اب میرسونه
خدا باد میفرسته
خدا بارون میفرسته تا با این وسیله به گیاهان روزی برسونه و اونا ثمر بدن و ما از اونا تغذیه کنیم.
خداوند عزت میده ذلت میده.
خداوند سلامتی بهت میده..
3) حالا دیگه تسلیم خداوند باش و اجازه بده تا راه و بهت نشون بده.
4)داره راه وبهت نشون میده . دنیال نشونه ها رو بگیر و بهشون عمل کن تا قدم بعدی رو بهت بگه.
5) هر اتفاق خوبی این وسط افتاد به خاطر هدایت خداوند بوده.اتفاقی نبوده.
“هبچ اتفاقی تصادفی و بی هدف رخ نمیده”
اگر به هدفت رسیدی فکر نکن تو این کار و کردی.
همش به خاطر خدا و هدایت هاش بوده.
هدایت های زندگی من:
توی دانشگاه اجازه نمیدن که ماشینو داخل ببریم باید تو پارکینگ دانشگاه پارک کنیم. از طرفی دانشگاه ما خیلی بزرگه و بعضی وقتا دوست دارم ماشین وببرم داخل.
دانشگاه ما 3 تا ورودی داره.
اکثر اوقات از خدا میپرسم از کدوم در برم و خدا بهم میگه و همیشه درست بوده.
یه وقتایی با اینکه فکر میکردم این ورودی اولی که نگهبانش هم سخت گیر نیست اجازه میده برم تو اما حسم میگه نرو…میرم میبینم راهم نمیده داخل.
یه بار خیلی دیر رسیدم دانشگاه و حسم گفت بیا از این ورودی 2 برو.
ورودی 2 اکثرا سخت گیره و نمیشه رفت داخل..
از طرفی دیرم شده بود و اگر میخواستم با اتوبوس تا دانشکده برم 15 دیقه بیشتر دیر میشد..مقاومت کردم گفتم بابا این نگهبانه اصلا راه نمیده.ولش کن دیگه مجبوری ماشین و میزنم تو پارکینگ..حسم گفت تو برو کارت نباشه .
یادمه رفتم پیش نگهبان و همینکه گفتم سلام خود نگهبان درو برام زد تا برم داخل.بدون هیج اصرار و صحبت کردنی….
این اتفاق 1000 بار برام افتاده که خیلی راحت میتونم ماشین و ببرم داخل با اینکه ماشینم مجوز نداره و جالب اینه که بقیه بچه ها خیلی تعجب میکنن و میگن چطور به تو این اجازه رو میدن ما اصلا نمیتونیم ماشین و بیاریم داخل!
هدایت2:
یک بار گل خریدم برا خودم خودم و یه گل دیگه هم خریدم تا تو خیابون به یه نفر گل بدم . همیشه دلم میخواست این کار و انجام بدم.
به خداوند گفتم تو بهم بگو من این گل و به کی بدم( بهش اجازه دادم هدایتم کنه)
چند نفری رد شدن اما هیچ احساس خاصی نداشتم.یه نفر رد شد و اون لحظه چنان یه نیروی قوی من و برگردوند به سمت اون شخص که انگار خودم نبودم چند ثانیه .( در این حد هدایت قوی بود)
دیدم یه اقایی هست. گل و بهشون دادم و ایشون خیلی شکه شد و بعدش با هم صحبت کردیم و گفت که اتفاقا منم یوگا کار میکنم و دوستام میگن خیلی انرژیت مثبته و …
خلاصه ازم خواست شمارمو بهش بدم. و بهم پیام داد .
2 سال و 8 ماه از اون روز میگذره و ایشون شد عزیزدل من.
و چنان با هم تفاهم داریم و با هم رفیقیم و از وجود هم لذت میبریم که دیوانه میشم از این هدایت دقیق خدا..طوری که حتی در جزییات هم با هم تفاهم داریم. و ایشون دقیقا خواسته های منه
هدایت3
وقتی مسخواستم تمرین اگهی بازرگانی رو انجام بدم .از حسم کمک خواستم که بهم بگه پیش چه کسایی برم.
جالبه همه ی ادم هایی که بهم میگفت خوش انرژی بودن و کلا فیدبک های خوبی گرفتم.
من رشته ی شیمی محض دارم درس میخونم.
یکی از افرادی که حسم گفت برو باهاش حرف بزن دکترای شیمی دارویی داشت و وقتی شنید شیمی محض میخونم بهم گفت چیشد که اومدی الان پیش من به من اینا رو بگی …من گفتم حسم گفته :)
استاد 4 ساله که با شما اشنا شدم.قبل ااز شما من اصلا نمیدونستم ایمان چیه توکل چیه هدایت چیه….با اینکه چادری بودم و همه نمازا رو هم سر موقع دمیخوندم.
بعد شما که با مفهوم “خدا” اشنا شدم و فهمیدم که میشود با خداوند صحبت کرد و اونم پاسخ بدهد/ بارها هدایت شدم و خداوند مسیر و بهم نشون داده که در حال حاضر خاطرم نیست.
استاد من دیوانه شدم با این فایل اصلا نفسم بند اومد.
قربونتون برم که هستید و با لطف و مهربانی به ما کمک میکنید به راه راست هدایت بشیم.
امروز خیلی در مورد سفر شمال با دوستانم دو دل بودم. از یک طرف دوست دارم با بچه ها برم. از طرف دیگه مسائلی من رو به خودش مشغول میکنه . مثل تغییر برنامه غذایی در سفر وقتی با جمع هستم و نمیتونم آن طور که باید طبق قانون سلامتی و آنچه نیازِ بدنم میگه پیش برم. مساله دیگه وضعیتی هست که خانم ها هر ماه باهاش درگیرند و همراه با تغییرات هورمونی و جسمی و روانی هست. و تجربه سفر در چنین شرایطی برام زیاد جالب نبوده است. به همین دلیل در رفتن به سفر به همراه دوستان و تاریخی که تعیین کردند تردید داشتم.
این جور مواقع که نمیدونم چه کار کنم ، هدایت به شکلهای مختلف خودش رو نشون میده. گاهی میگه هیچ کاری نکن و چیزی ازش دریافت نمیکنم. گاهی میگه بشین بنویس و افکارت رو شخم بزن تا دریچه جدیدی از نگاه به رویت باز بشه. میگه به تحول فکر نیاز داری. البته من این کار را اکثر اوقات به لطف خدا انجام میدم. گاهی میگه برو سراغ نشانه ات در سایت استاد. گاهی میگه همین جوری برو سراغِ سایت . گاهی میگه برو سراغ قرآن و شکلهای دیگه….
این بار اول گفت برو سراغِ سایت. فایل روزشمار تحول زندگی در مورد هدایت خدا و همزمانی اومد که استاد می گفت: چمدونش رو بسته و بلیت گرفته بود و دو روز قبل از پرواز نشانه اومد که نره.
خدا را سپاسگزاری کردم که نشانه ای برای من اومد که به موضوع سفر اشاره میکرد و هدایت خدا. اما هنوز به من واضح نشده بود که برم یا نه ؟ یک نیرویی گفت برم سراغ قرآن . آیات 68 تا 81 سوره اعراف اومد. قبلا هم این آیات برام اومده بود ولی یادم نیست در مورد چه موضوعی بود. معنی بعضی آیات را اینجا میارم.
پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی اَمینم. (68)
آیا تعجب کردید که بر مردی از جنس خودتان معارفی از سوی پروردگارتان آمده تا شما را بیم دهد؟! و به یاد آورید که شما را جانشینانی پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرینش نیرومندی و قدرت افزود، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید. (69)
گفتند: آیا به سوی ما آمده ای که ما فقط خدا را بپرستیم، و آنچه را پدرانمان می پرستیدند واگذاریم؟ اگر از راستگویانی آنچه را از عذاب و گزند به ما وعده می دهی برای ما بیاور. (70)
گفت: یقیناً از سوی پروردگارتان بر شما عذاب و خشمی مقرّر شده، آیا درباره نام های که خود و پدرانتان بت ها را به آن نامیده اید، و خدا هیچ دلیل و برهانی بر آنان نازل نکرده با من مجادله و ستیزه می کنید؟ پس منتظر باشید و من هم با شما از منتظرانم. (71)
پس او و کسانی را که همراهش بودند به رحمتی از سوی خود نجات دادیم و بنیاد آنان که آیات ما را تکذیب کردند و مؤمن نبودند، برکندیم. (72)
و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را جز او معبودی نیست، برای شما دلیلی روشن از جانب پروردگارتان آمده است، این ماده شتر [از سوی] خدا برای شما نشانه ای است، پس او را واگذارید تا در زمین خدا بخورد و آزار و گزندی به او نرسانید که عذابی دردناک شما را خواهد گرفت. (73)
و به یاد آورید که خدا شما را جانشینانی پس از قوم عاد قرار داد، و در زمین، جای به شما بخشید که از مکان های هموارش برای خود قصرها بنا می کنید، و از کوه ها خانه هایی میتراشید، پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید. (74)
اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم. (75)
مستکبران گفتند: ما به آیینی که شما به آن ایمان آوردید، کافریم! (76)
پس آن ماده شتر را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و به صالح گفتند: اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده می دهی، بیاور. (77)
پس زلزله ای سخت آنان را فرا گرفت، و در خانه هایشان جسمی بی جان شدند! (78)
پس صالح از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید. (79)
برداشت من از خوندن آیات این بود و چقدر خدا ساده با آدم حرف میزنه :
خدا داره به من میگه: من هدایتت میکنم و خیر خواهت هستم. تو فقط بندگی کن . نعمتهای من را بشمار و همواره شکرگزار باش. از هر عامل بیرونی رویگردان باش. میگه من نشانه برات میفرستم. میگه به هدایت شک نداشته باش. میگه بر اساس اعمال و حرفهای گذشتگان رفتار نکن. میگه تصور نکن که آنچه خودت فکر میکنی درست هست. میگه تو اگر بندگی کنی هر جایی که باشی ما نجاتت میدیم و از رستگاران هستی و اگر بندگی نکنی و بخوای بر اساس تفکرات و تصمیمات خودت نتیجه گیری کنی هر جا که باشی اذیت میشی. حتی اگر در خانه خودت باشی.میگه فقط خدا را پرستش کن و او با نشانه هدایتت میکنه.
بعد از خواندنِ این آیات ، یک صدای آرومی به قلبم اومد که گفت : الان در لحظه زندگی کن و لذت ببر. قدردانی کن. خودش به وقتش بهت میگه. فهمیدم باید همین صدا را بچسبم و اجازه ندم ذهن مانور بده.
اما ذهن هم بیکار ننشسته بود . آیات را تفسیر میکرد . با منیت و غرور آمد . گفت : هاااا تو بنده خوب خدا هستی و خدا کاری میکنه که تو سفر نری و بقیه برن. اما به اونها خوش نمیگذره. منم از ذهن فریبکار گمراه کننده به خدا پناه بردم و بهش گفتم : دهنت رو ببند و خفه شو. بعد به خودم گفتم : مرجان تو بدون ِ داشتن ِ خدایی که خیر مطلق هست، هیچی نیستی. انرژی اوست که داره کارها رو انجام میده. لطف و هدایت و کمک اوست که توان و فرصت کار کردن روی خودت رو بهت داده و گرنه به تنهایی و بدون کمک او تو کی هستی ؟ هیچی . اگر او رو نداشته باشی پشه ای هم نیستی چه برسه بنده درستکار خدا.
بعد با خودم ویژگی های خوبِ دوستانم را یادآوری کردم که بارها کمک ها و مهربونی ها و شادی هاشون رو دیدم. و همه اینها صفات خدایی هست. دوستانی که بنده های خوب و درستکار خدا هستند. و ذهن من خواست اونها رو بد جلوه بده. من 90 درصد مواقع خوبی اونها رو دیدم و اگر با اونها همسفر نشم ، براشون آرزوی سفری خیر دارم.
ذهن زر ِ دیگه ای هم میزنه. خوشش میاد هم به من و هم به دیگران، احساس گناه بده. یعنی تنبیه را از طریقِ سرزنش کردن خودم یا سرزنش کردن دیگران انجام میده..
جریانش رو دیگه اینجا نمیگم . فقط چون از رفتار یکی از دوستان دلخور شده بودم ، ذهنم میگفت : آره سفر نرو ، بلیت رو کنسل کن تا پیشِ خودش شرمنده بشه.
به ذهنم گفتم : واقعا هدفت چیه از اینکه بخوای به دیگران حس شرمندگی بدی ؟ خوبه یکی به تو حس شرمندگی و گناه بده؟ هر کسی ممکنه یه اشتباهی توی رفتار و گفتارش داشته باشه. خودِ تو هم کامل نیستی و خطاهای زیادی داشتی. در واقع با این کار خودت رو تنبیه میکنی.به خودم گفتم بهتر نیست به ارزش وجودی خودت پی ببری ، به عزت و شکوهت . به اینکه خودِ واقعیِ تو بی نیاز و سرشار از بخشندگی هست. آخه با تنبیه کردن که چیزی درست نمیشه. درد کشیدی ، ناراحتی ، میپذیرم و درکت میکنم و بهت حق میدم. اما اگر بخوای از شیوه سرزنش استفاده کنی ، آسیب میبینی. و تو لایق زندگی زیبا و روابط ارزشمندی نه لایق روابط سطحی و زندگی پست که تنبیه رو به همراه داره. تو باشکوه و ارزشمندی و لایق زیبایی ها. پس سرزنش دیگران و یا دادنِ حس گناه به خودت و دیگری ،گزینه مناسبی نیست. چون مدار تنبیه ، حس گناه و سرزنش ، مدارِ زشتی ها است. و تو داری الگوی چنین رفتارهایی را در بعضی افراد میبینی که چه نتایج بدی براشون به همراه داشته. از نظر جسمی چقدر اذیت هستند . از نظر رابطه به شدت مشکل دارند و لذتی در زندگی نمی برند.چون مدار تنبیه و سرزنش دیگران ، مدار شیطان هست نه مدار خدا.
بعد به خودم گفتم در تمام آیات تاکید روی بندگی خدا هست . بندگی خدا یعنی چی ؟
یعنی بودن در لحظه. به آینده و گذشته رفتن، نگرانی و اندوه به دنبال داره و این دو ویژگی در مدار خدا نیست. رفتن به گذشته و آینده کارِ ذهن است و غیر طبیعی . بنابراین نتایج غیر طبیعی به همراه دارد.خدا داره به من میگه فعلا در لحظه باش و لذت ببر. هنوز تا سفر 3 هفته مونده. میگه این قدر ذهنت رو مشغول تصمیم گیری برای آینده نکن. میگه به وقتش نشونه واضح میدم که بری یا نری و هدایتت میکنم به سمت خیر و زیبایی. یعنی من باید صبر کنم و منتظر هدایت خدا باشم. یعنی بهش اعتماد کنم که خودش در زمان مناسب بهم پاسخ میده و عجله نکنم. یعنی دو دو تا چهار تا نکنم که برم سفر یا نرم سفر. داره میگه تو بر اساس عقل خودت نمیدونی. داره میگه تجربه گذشته هم دلیل نمیشه که بر اساسِ اون تصمیم بگیری. میگه اگر بندگی نکنی در لحظه نباشی و بخوای برای آینده خودت تصمیم بگیری و تردید داشته باشی ، یا بر اساس تجارب گذشته اقدام کنی ، فرقی نمیکنه توی خونه باشی یا توی سفر. نتیجه مطلوب نمی گیری. بعد با خودم گفتم : چرا داره این قدر بهم روی بندگی و پرهیز از شرک تاکید میکنه ؟ من که تمام مدت دارم سعی میکنم روی خودم کار کنم و مسیر درست رو برم. جواب : علتش اینه که داری قدرت رو به یک سری عوامل بیرونی میدی .«مثل وضعیت هورمونها ، مثل وضعیت بدنت موقع سفر، مثل نگاه و قضاوت دیگران و احساسِ اجبار برای توضیح دادن به اونها در مورد سبکِ غذا خوردنت.» این قدر باور تغییر هورمونها قبل از دوران پریود و تغییر حالت روحی در ذهن همه پررنگ شده که واقعا تجربه اش میکنیم. چون داریم قدرت رو به عاملی غیر از خدا میدیم یعنی هورمونها.
یعنی باور کردم که هنگام تغییر هورمونها ،من هیچ کنترلی بر اوضاع و احساساتم ندارم و مسلما جسم هم ، طبقِ باور من، پاسخ میده و هورمونها قدرت رو به دست می گیرند که من هیچ کنترلی نداشته باشم . من واقعا نمیدونم این باور چه جوری شکل گرفته و رواج پیدا کرده که آسایش برای خیلی ها نذاشته. یه جور درماندگی آموخته شده است یعنی چون چند بار در این دوران تجربه ناخوشایند داشتیم ، فکر میکنیم دیگه از ما کاری ساخته نیست و ناتوان هستیم. به هر حال نیاز به کارِ زیاد داره تا از بین بره. به خودم گفتم وضعیت هورمونها و رفتارهای آدم ها هر چی میخواد باشه. تو چرا کنترل احساست رو دست اونها دادی ؟ یعنی تو این قدر عرضه نداری که در چنین شرایطی کنترل رو به دست بگیری ؟ گاهی که این جوری صحبت میکنم ، درست میشه . گاهی نه. یعنی یه وقتهایی باید شرایط را بپذیرم و فقط از خدا کمک بخوام و اجازه بدم که ازش عبور کنم.
استاد در مورد یکی از مقاله ها و نقش باورِ ژنتیک ، این موضوع رو توضیح دادند. حالا وضعیت هورمونها هم مثل ژنتیک است. در هر دو، باورِ غلط باعث شده که قدرت را به عامل بیرونی بدهیم . خواه ژنتیک باشد، خواه تغییرات هورمونی و خواه قضاوت و نگاه دیگران. و علت اینکه خدا در این آیات تاکید زیاد روی بندگی داره همین هست. بت ها برای من سنگ و چوب نیستند.
بت ها باورهای غلط ِ من در مورد مهم کردن عوامل ِ ذکر شده است. هر چیزی که در ذهن ما پررنگ بشه و قدرت را ازما بگیره و احساسمون را بد کنه ، بت محسوب میشه . یعنی باید تمرین کنم که کنترل احساسم دستِ خودم باشه نه نوع ِ رفتارهای دیگران یا تغییرات ِ هورمونها.
استاد عزیزم ، چند روز پیش که لایو برگزار شد خیلی هدایتی اومدم به لایو. بدون اینکه از قبل اطلاع داشته باشم. و اون لحظه برام بی نظیر بود. این روزها زیاد پیامِ تسلیم رو میشنوم. امروز صبح هدایت شدم به یکی از فایلهای روزشمار تحول زندگی که در مورد همزمانی و هدایت خدا بود . در مورد کنسل شدن سفرتون به ایران صحبت کردید و توضیحاتی که در مورد هدایت خدا برای سفرِ جایگزین دادید. و من دومین بار بود که این فایل رو میدیدم. دوباره امروز عصر یک حسی به من گفت بیام به سایت و دیدم لایوِ تسلیم بودن در برابر خدا رو در سایت گذاشتید و باز هم در این فایل در مورد سفر صحبت کردید. این دو فایل و همزمانی آنها با برنامه سفرِ من ، نشانه ای بود بر تایید آنچه که تا قبل از دیدنِ آنها از خدا دریافت کرده بودم. و جملاتی که در این فایل گفتید دوباره به من واضح کرد که تقلا نکنم و تسلیم باشم.
خدا از طریق شما به من اینها را گفت که بعضی جملات را صبح قبل از دیدن این فایل دریافت کرده بودم : تو نمیدونی با چه قدرتی طرف هستی. هدایت که داره دائم میاد. فقط تو باید فرکانست رو روی فرکانس خدا تنظیم کنی.که دریافتش کنی. کی هدایت رو دریافت میکنی ؟ وقتی قبول کنی خودت چیزی نمیدونی . وقتی تسلیم باشی و تقلا نکنی. وقتی در برابر خدا خاشع باشی. «هدایت نقطه نهایی رو نشون نمیده.قدم به قدم گفته میشه » این جمله برای من شاه کلید بود . وقتی قدم اول رو برداری ، قدم دوم گفته میشه.
قدم اولی که به من گفته شده اینه که هنوز سفرت 3 هفته دیگه هست. به آینده نرو . فکر نکن خودت میدونی .در لحظه زندگی کن و لذت ببر. به وقتش بهت میگم چه کار کنی. این جملات صدای ضعیفی در قلبم بود همراه با آرامش . و بعد فایل شما مهر تایید بر اون زد.
جملات دیگر فایل :گاهی خودمون فکر میکنیم که یک مسیر درست است. در واقع ظاهر قضیه خوب هست ولی در باطن ممکنه جور دیگه ای باشه که فقط خدا از آن آگاه است. همیشه به خودم یادآوری کنم که من بدون کمک و هدایت او هیچم. او هست که داره کارها رو انجام میده.
نشانه تسلیم بودن آرامش، رهایی و اتکا است. بپذیری که تو نمیتوانی همه چیز را کنترل کنی. اگر بخوای این کار رو بکنی ، زندگیت خیلی سخت میشه. قبل از سفر با خدا خلوت کن و قصدت رو از سفر بگو. بعد یک جایی را در نظر بگیر ولی اصراری بر آن نداشته باش. حرکت کن ولی حواست به نشانه ها باشه که به کدام مسیر هدایت میشوی. و بگو خدایا اگر لازم هست کار خاصی انجام بدم، بهم بگو. هدایت احساسی است که سوال در مورد آن پیش نمیاد و همراه اطمینان است. وقتی چیزی گفته میشود که همراه اطمینان و آرامش است ، بگو چشم و نگو برای چی. ممکنه حتی بعدا هم دلیلش را نفهمی. خدا شرایط تو رو میفهمه و طبق شرایطت تو رو هدایت میکنه. گاهی خواسته ای داری. ایده میاد انجام میدی ولی اتفاق خاصی نمیفته. یا گاهی ظاهر قضیه خوب نیست. علتش اینه که در آن مسیر باید یک عالمه درس بگیری و باعث میشه فکر کنید. بسپار به خدا و اجازه بده او کارها را انجام دهد.
استاد تک تک جملات این ویدیو جواهر است . و باید بارها و بارها گوش داد.
خدایا به خودت پناه میبرم. در این مسیر کمکم کن. من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم. خودت من رو بنداز توی مسیر درست. مسیر شادی و سلامتی. حال خوبِ خودم و خانواده ام. به من توانایی درست اندیشیدن را بده که با اندیشه درست ، با آگاهی و آرامش و از مسیرهای زیبا و لذت بخش به خواسته هام برسم. و همواره من را در بهترین زمان ، بهترین مکان با بهترین افراد و رویدادها قرار بده که با انرژی مثبت بهترین تجارب را داشته باشم.
امروز در تاریخ 19مرداد هدایت شدم به برجای گذاشتن این ردپا باشد
که قلبی را نرم کند
دلی را آرام سازد
و امیدی را زنده کند
استاد نمیدونم چطور تشکر کنم بابت این فایل بینظیر من چندین روزه که درگیر مسئله هدایت هستم
مدت زمان زیادی هست که مدام این مسئله برایم تکرار میشود درست مثل شما که میگین مسئله خاشع بودن و فروتن بودن داره مدام بهتون آلارم داده میشه
من مدام درگیر مسئله هدایت هستم
خدا دائما فرمان صادر میکنه که این بار کارت رو به من بسپار خسته نشدی انقدر تلاش کردی بزار من اینبار جای تو مسیر رو برم تو فقط بشین رو دوش من و استراحت کن بزار من ببرمت به اونجایی که میخوای
تو دیگه پاهات زخمی شدی
آنقدر که مدام دویدی و زمین خوردی
دیگه نمیخام اذیت شی
لطفاً دست بکش
اینها دقیقا مکالماتی هس که دایما برام تکرار میشه
آنقدر واضح و شفاف که گاهی حس میکنم دیوانه شدم
باخودم میگفتم توهم زدی
نمیتونستم درموردش باکسی حرف بزنم
آخه این حس واین نوع از هدایت برای خودمم بیگانه بود وعجیب
دیروز وقتی وارد سایت شدم وقتی دیدم فایل جدید گذاشتین درست وقتی که قرار بود فایل جلسه 6قدم اول دوازده قدم رو گوش بدم ولی خدا امر کرد که فقط این فایل رو گوش بده جواب سوالات تو توی این فایل نه جلسه شیش
ومن مطیعانه فایل رو دانلود کردم و پلی شد
چقدر زیبا مسئله هدایت رو برایم موشکافانه شرح دادید
چقدر باهرلحظه شنیدن حرفهاتون آروم و اروم تر شدم
به اون قسمت از فایل که گفتید اون دونفر با حرفهای شما به گریه افتادن دیدم که خود به خود اشکهام جاری شد
خودم دیدم که باهرقطره اشک چطور ناآرامی ها از وجودم پرکشید
دیدم که چطور ذره ذره حس شکی که داشتم به یقینی استوار نسبت به هدایت الله تبدیل شد
و من هم فایل رو متوقف کردم
انگار نیرویی من رو وادار کرد که من هم این بار کار رابه خدای خودم بسپارم و در قدم اول احساس عجز کنم
احساس عجز
احساس عجز
و نمیدونم چی شد که دیدم سرسجاده نشستم
و دارم باخدای خودم عهد میبندم
خدایا تو میدانی و من نمیدانم
تو میتوانی. ومن نمیتوانم
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیر المغضوب علیهم
ولاالضالین
اهمین جملات کافی بود تا سبک شوم
انگار. یک نفر باری رو از روی دوشم برداشت
انگار مجرای تنفسی ام باز شد
حس کردم دستی را که نشست روی شانه ام و گفت دیگر نگران نباش
حس کردم
حســــش کــــردم
من حس کردم انرژی ای را که
محکم و بی پروا من را در آغوش کشید
واااااااای
حالا میفهمم چقدر تشنه ی این آغوش امن بودم
حالا میفهمم چقدر تنها بودم
حالا میفهمم چقدر دلم یک مأمن و تکیه گاه میخواست
حالا میفهمم چقدر سردم بود
حالامیفهمم تکیه گاه داشتن چه طعمی دارد
انگار پنجره ی قلبم رو باز کردم و خورشید سخاوتمندانه نورش را به کلبه ی تاریک قلبم تاباند
دیدم که کلبه قلبم چطور روشن شد
دیدم که چطور گرم شد
من دیدم
به خداوندی خدا سوگند دیدم
من خدا رو دیدم
من خودِ خودِ خودِ خُـدا را دیدم
دلم میخواهد دراین آغوش امن برای مدتی طولانی به خوابی عمیق فرو روم
حالا میفهمم چقدر خسته بودم
چقدر خسته بودم
چقدر خستــه
دلم میخواهد هیچوقت دیگر ازین آغوش فاصله نگیرم
نمیدونم چطور وصف کنم این حس وصل رو
نمیدونم باکدوم کلمات بیام بگم که حال دلم الان چطوریه
نمیدونم واقعا نمیدونم
استاد ممنونم ازت که دوباره من رو وصل کردی به معشوقم
استاد از اعماق وجودم از خدای خودم میخوام که
همین لحظه از زمان هرکجا که هستی چنان قلبت سرشار از آرامش و عشق شود که تا این لحظه حسش نکرده بودی
استاد ممنون که گفتید دارم فکر میکنه چه عاملی باعث روون شدن زندگی میشه بعد بهم الهام شد تسلیم شدن
اگر ما خداوند رو منبع قدرت منبع ثروت منبع عشق سلامتی و ازادی میدونیم پس باید بهش اعتماد کنیم،و تسلیم باشیم و بگیم اوفیییی آروم شدم خیالم راحت شد سپردم به خودش
چند مدت پیش من تولید میکردم و میگفتم من فروشنده قابلی هستم من توانا هستم من فلان،تا اینکه دیدم 500تا جعبه دارم و نمیتونم بفروشم ،یک لحظه یه روز به خودم امدم مگه نمیگفتی من فلان و بستان بفروش نه،رفتم بازار یابی 10عددش رو میفروختم میگفتم باید سپاسگذاری کنم،انجامم میدادم اما باز تولید روزی 70تا جعبه اضاف میشد،
تا اینکه یه روز تو حیاط نشسته بودم،یک هو گفتم پرودگارا غلط کردم ……خوردم ببخش منو من هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو برام بفروش،من ضعیف و ناتوانم تو منو از فقر به همین جای رسوندی که الان تولید کنم و بفروشم ،تو بچدی که بار بدهی رو از دوشم برداشتی الان فقط تو میتونی جنس خامو بفروشی،
خداشاهده من هم سپاسگذاریم انجام میدادم هم با کلامم به خودم قدرت میدادم اما،فهمیدم که حرف استاد درسته ،دلیل روون شدن زندگی کار رابطه تسلیم بودن هست ،نه موارد دیگه،
بعد از اون روز که تسلیم شدم خداوند گفت بگیر که امد،مشتری 100تا100تا میبرد
مشتری ناشناس زنگ میزد،هر ویزیتی که انجام میدادم به فروش منجر میشد،و الان از همون روز که گفتم خدایا تو بساز،تو بسازی قشنگ تره،وقت سر خاروندن ندارم به لطف یزدان مهربان،اون همه چی میشه همه کس را
خداوند داره کارهای خونمو مغازمو روابطمو دوستامو فروش و خرید و تولید سلامتیمو حال خوبمو داره کنترل میکنه،
ویادم به صحبت استاد افتاد زندگی میتونه همیشه در یک مدار هالی عالی پیش بره و هر روز بهتر بشه،این دقیقا حال الان زندگی منه
زمان های هم بوده که نتونستم رو خدا حساب کنم،که یادم نمیاد،ولی هر وقت صبح بلند شدم گفتم خدایا هر خیری از تو به من برسه فقیر و محتاجم،حتی ادمهای جدید که میومد تو زندگیم یا اتفاقی بدی می افتاد،بد که اصلا من ندارم واقعا،تضادی که برای رشدم امده بود،چه خوب چه زشت چه بد،با هر شکلی امد تو زندگیم ،حرفم این بود که بابا به من چه من که صبح سپردم به خودش هر اتفاقی افتاد دیگه به من مربوط نیست اون خودش هدایت کننده همست،اون خودش مدیریت کننده همست،
. حرف استاد بزرگ که میفرمایید
درامد من ثروت من مارمن شخصیت من هر روز بهتر و بهتر میشه
یک نکته دیگه استاد بگم بهتون حالا که شما زحمت میکشید کامنت هارو میخونید حتما کامنت منو هم میخونید
اول سوال قول ازمون گرفتید که رو شخصیت خودتون کار کنید
من تصمیم گرفتم که پس انداز کردن رو یاد بگیرم
با پول اشتی باشم
و پول رو دوست خودم بدونم
و انفاق کنم
الان 3هفته هست،تمرکزم رو ورودی مالیم هست ،پس انداز میکنم و 5درصد از کل درامدم رو میزارم تو یه حساب دیگه برای خیر رسوندن به افراد نیازکند خانوادم
به لطف شما از وقتی اینکارو کردم،ذهنم شرطی شده و امور مالی زندگیم سروسامون گرفته و حالم خوب
من دیشب از طریق کامنتای دوستان متوجه این فایل جدید شدم گفتم فردا میبینم
چون خیلی چشام خسته بود خوابیدم عصری ک رفتم سرکار چون سالن خلوته چن روز تا28 حسم گفت فرصت خییلی خوبیه دفتراتو ببری سالن و روخودت کار کنی
منم رفتم سراغ جلسه ی15احساس لیاقت ک تو دفترم نوشتم بخشیش رو و میخواستم هم مرورش کنم وهم بقیه شو مکتوب کنم
ک یادم اومد ک فایل جدید اومده رو سایت و حسم ترغیبم کرد ک حتما ببینم و برای همین اومدم سایت
و چشمم ب جمال قشنگ استاد عزیزم روشن شد.خدایاشکرت
بخاطر این آگاهیای ارزشمند
تسلیم بودن دربرابر خداوند
خدایا ازت هدایت میخوام ک بتونم بنویسم من هیچ علمی ندارم
هیچی بلد نیستم
تو میدونی تو بهم بگو
ظرف وجودمو بزرگتر کن
چقد منقلب شدم اونجا ک استاد گفت ساعت 11ونیم شب بهش الهام شده پاشو برو بیرون حرکت کن و یک ساعت ونیم پیاده روی کرد تا برسه ب یک جایی بیرون از شهر یه خونه قدیمی
با دونفر روب رو بشه ک احتیاج داشتن ب شنیدن آگاهیایی از خداوند رحمان
خدای من چقددد تو بزرگی
چقد غفور و رحیمی
چقد رحمتت بی انتهاست
چقدد آگاهی ب اسرار دلها
خدایا شکرت قلبم عاشقتممم
چقد قشنگ مارو در هرلحظه هدایت میکنی
ان علینا للهدی
عاشقتم استاد چ شهامتی داشتی ک این راهو رفتی
شما حتی کارت معافیت سربازی تون و هم با گوش دادن ب این ندا ب راحتی گرفتین
داستان مهاجرتتون رو هم ک چطور مرحله ب مرحله هدایت شدین بهش
فقط با گوش دادن ب این ندا
خدایا شکرت میخوام ی داستانی و بگم ک تقریبا یکسال ونیم پیش اتفاق افتاد
داداش کوچیکه ام ک متولد73هست
اون موقع هرشب پیاده روی میکرد بعد شام تو خیابون جلو خونه مون
یک روز بعد نهار رفت بیرون بعد نیم ساعت برگشت
گفت زکیه نمیدونی چ اتفاقی افتاد
من هیچ وقت این موقع نمیرم پیاده روی
ی چیزی بهم گفت همین الان برو بیرون از خونه ،وقتی رفتم هنوز چنتا قدم برنداشته بودم ک دیدم انتهای خیابون
ی دود سیاهی بلند شده و خونه همسایه مون آتیش گرفته بدو رفتم دیدم
خانم همسایه و دختراش دارن جیغ میکشن خواستن کباب درست کنن حیاط آتیش گرفته و رفته سمت انبار گندمشون و دامادشون هم اونجا بوده بنده خدا شوکه شده فقط داشت نگاه میکرد
گفت رفتم سریع آتیشو خاموش کردم
و خودشم حیرت کرده بود ازاین همزمانی و این الهامی ک دریافت کرده بود
الهی صدهزار مرتبه شکرت خدای من
خیلی باید روی این فایل و آگاهیا فک کنم تا بتونم ی ذره شو درک کنم
واقعا ما هیچ توانی نداریم درمقابل این نیرو این عظمت
نیرویی ک بی نهایت آگاهه
بینهایت قدرتمنده
بینهایت ثروت داره
علمش بینهایت
همه ی امور و میدونه
نیرویی ک کل هستی کیهان و کهکشانها رو خلق کرده و داره هدایتش میکنه
نیرویی ک منو از یک تک سلول خلق کرده
و با طی تکامل تو هرمرحله هدایتم کرد
کلی ب من نعمت داده
و هرروز و هرلحظه داره هدایتم میکنه
امروز صبح ازش خواستم و تودفترم نوشتم برام تاکسی بفرسته و درخونه سوار بشم
همیشه نزدیک 100قدم راه میرم بعد تاکسی میاد
ولی امروز دقیقا درخونه سوار شدم
چرا چون واقعا سپردم ب خودش
شاید از نظر بقیه اتفاق بی اهمیتی باشه ولی برای من خیییلی بزرگه
یعنی باید از خونه آجیم میومدم باتاکسی خونه خودمون بعد با مامان میرفتیم مطب
خلاصه من 8و38دقیقه از خونه آجیم زدم بیرون قبل از اینکه ب خیابون اصلی برسم
گفتم خدایا خودت منو در زمان مناسب درمکان مناسب قرار بده
و آسانم کن برای آسانی ها
خودت برام ماشین بفرست ک ب موقع برسم
همینو ک گفتم هنوز نرسیده بودم ب خیابون ک ی تاکسی اونور خیابون منتظرم بود بوق زد و ترمز کرد
گفتم خدایااا عاشقتمممم
و راننده بعد چن دقیقه کولر و روشن کرد
گفتم خدایا شکرت
نزدیک خونه ک شدیم حسم گفت ب راننده تاکسی بگو دم در وایسه تا مادر بیاد
و شماره مادرو گرفتم گفتم بیا دم در تو تاکسیم راننده تواین حین گوشی و دستش گرفت زنگ زد انگار متوجه حرف من نشد ک بهش گفتم آقا نگهدار
ک سریع ترمز کرد گفتم میمونی تا مادرم بیاد گفت آره
مامان ک اومد تماس راننده هم تموم شد
گفتم ببین زکیه این تماس بی دلیل نبود
خدایا شکرت بابت این همزمانی
بعد ک پیاده شدیم من 20تومن کرایه دادم بهش
باخودم گفتم چون منتظر شد مادر بیاد بقیه ش برا خودش
ک بوق زد گفت بیا بقیه پولتو بگیر
مادر رفت گفت بزار بمونه گفت ن پول خودته
خدایا شکرت بخاطر آدم های باشخصیتی ک سرراهم قرار میدی
و دقیقا ساعت 9ودو دقیقه رسبدیم مطب خداروشکر
خدایا شکرت بخاطر لبخند زیبای خانم زیبایی ک تو مطب بود
خدایا شکرت بخاطر برخورد گرم آقای دکتر و منشی های قشنگش
الهی شکرت بخاطر ثروتی ک داره وارد زندگیم میشه
خدایا شکرت بخاطر داشتن پول کرایه ی امروزم
الهی شکرت بابت شغلی ک دارم و تایمی ک میتونم رو خودم کار کنم و خودمو بهبود بدم
خدایا شکرت دیروز ک دفتر 200برگ خوشگلی ک خریدم با دوتا خودکار پولش 134هزار تومن شد ک باعشق پرداختش کردم و گفتم من دارم با این خریدم ب گسترش جهان کمک میکنم و ب این مغازه خیر میرسونم
وقتی اومدم خونه ی پیامک واریزی 100تومنی اومد رو گوشیم
و باور کردم حرف استاد رو
ک هرچی خرج کنی پولت بیشتر میشه
و جهان هرروز در حال گسترشه
ثروت هرروز داره بیشتر میشه
بینهایت نعمت وثروت هست ک من با تغییر ساختار ذهنم بهش اجازه ی ورود میدم ب زندگیم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا من تسلیم توام ب هرخیری ازسمت شما فقیرم ومحتاج
خودت هدایتم کن
من هیچی نمیدووونم
من هیچی بلد نیستم
من عقلم نمیرسه. تو آگاهی
تو میدونی تو بهم بگو
درست مث زمانی ک تو سالن قبلی بودم و گفتم خدایا من تسیلم توام اگه این کار ب رشد من کمک نمیکنه خودت بهم بگو و بهم نشونه بده
ک نشونه ها اومد و من دیگه نرفتم سرکار و بعد 20روز هدایت شدم ب این شغل جدید
ک کلی عشق واحترام دارم دریافت میکنم
درامدم ی کم بیشتره
و داره منو رشد میده
ظرف وجودمو بزرگتر میکنه
با آدم های سالمتری درارتباطم
و خودمم بدون هیچ تلاشی برای ثابت کردن خودم ب بقیه
الهی شکرت
تنها تورا بندگی میکنم وتنها از تو یاری میخوام من رو ب راه راست هدایت کن
راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان
سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر این آگاهی های ناب
و سپاسگزارم از تک تک دوستان عزیزم بخاطر کامنت های فوق العاده عالی شون
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت استاد عباس منش عزیزم. بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزانی که در این مکان مقدس حاضرند…
«تسلیم بودن در برابر خداوند» به اعتقاد من، همه چیزه!
انسان به طور ذاتی میل عجیبی به کنترل کردن همه چیز داره. وقتی برای رسیدن به یه هدف برنامه ریزی می کنه، میخواد همه مسیر براش مشخص باشه. وقتی مشکلی براش پیش میاد، خواب و خوراک ازش گرفته میشه فقط به این دلیل که نمیدونه چطور میتونه اون مشکل رو حل کنه و وقتی اقدام به انجام یه کار مهم می کنه، میخواد که صفر تا صد اون کار زیر نظارت خودش باشه و اصلا براش قابل قبول نیست که می تونه از قدرت لایزال خداوند هم استفاده کنه.
نمونه این آدم که همیشه در مقابل سپردن کارها به خداوند مقاومت داره منم. واقعا همیشه و حتی همین الان که سعی می کنم کمی بهتر از آموزه های استاد عباس منش استفاده کنم، برام خیلی سخته که در مسائل مختلفی زندگی تسلیم باشم! البته تا دلتون بخواد نتیجه مثبت این تسلیم بودن رو دیدما! اما امان از ذهن آدمی که هیچ موقع رهاش نمی کنه.
امروز داشتم در دوره فایل های دانلودی فایل «چگونه به دیگران کمک کنیم» استاد رو می دیدم. توی این فایل استاد گفتن اگه قوانین رو بشناسیم، زندگیمون خیلی طبیعی غرق در نعمت و ثروت خواهد بود و اگه این قوانین رو نشناسیم و منطبق با اون ها عمل نکنیم، غم ها و رنج ها به سراغمون میان. این غم و رنج ها میان تا بهمون بگن از مسیر درست خارج شدیم. دقیقا مثل گرسنگی که میاد تا بگه الان وقتشه بدنمونو در مسیر درست قرار بدیم و غذا بخوریم.
واقعا شکل منطقی زندگی اینه که همه چی به صورت عادی و در کمال راحتی و آرامش ایجاد بشه. من نباید اصلا ذره ای برای هیچ چیزی در زندگی نگران باشم. وقتی نگرانم یعنی تسلیم نیستم و وقتی تسلیم نیستم یعنی مسائل زندگی رو دارم با سرعت بسیاری به سمت خودم جذب می کنم.
تسلیم بودن یعنی اجازه بدی که نعمت های زندگی به دنبال تو بیان. هیچ چیزی رو توی زندگیت اونقدر بزرگ نکنی که از خداوند بزرگتر بشه و کل ذهنت رو پر کنه. تسلیم بودن همون مثال استاده که میگن بشین روی کلک و بذار جریان رودخونه تورو به دریا برسونه.
هر روز باید با خودم تکرار کنم تا یادم نره. همه چیز به این برمیگرده که چقدر می تونم در مقابل خداوند بزرگ و بلند مرتبه تسلیم باشم و زندگی خودم رو به اون بسپارم و هر اتفاقی که افتاد لبخند بزنم و بگم: الخیر فی ما وقع…
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی،شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.
خدا را شکر می کنم که این فایل رو گوش دادم و از صحبت های ارزشمند شما بهره بردم. و بسیار بسیار احساس آرامش بهم داد و ایمان مان رو نسبت به خداوند افزایش می دهد.
این فایل به ما می آموزد که در هر لحظه به الهامات و هدایت الهی گوش کنیم و در زندهگی مون عملی نمایید حتما حتما در خیر ما تمام می شود گر چه ظاهرا مورد پسند ما نباشد.
چون خداوند همیشه خیر ما رو می خواهد. می خواهد که ما خوشحال باشیم.
ان شاالله که بتونیم از این فایل ثمره خوبی را در زنده گی مون ایجاد نماییم.
در پناه خداوند ثروتمند، شاد، رب العالمین باشید. عاشق همه تونم
وای خدای من باورم نمیشه من این کامنتو دارم ساعت یک رب به چهار صبح مینویسم من ساعت 12 شب قبل از خواب داشتم با خدا صحبت میکردم و کمک میخواستم هدایت میخاستم.اومدم تو سایت فایل هدایتمو دیدم یکم جون گرفتم ولی همچنان کامل حس ارامشی ک بایدو نگرفتم خوابیدم دو ساعت بعد انگار یکی بیدارم کرد ک قطعا خدا بود .من همونجوری خوابالو داشتم با خدا درباره اینکه خدایا تسلیمم تو بگو چیکار کنم تو هدایتم کن من به هرخیری ک از تو ب من برسه نیازمندم و…تو همین حین بود ک دوباره وارد سایت شدم و وقتی این فایلو دیدم واقعا قلبم اروم گرفت انگار ک خود خدا کارو زندگیشو ول کرده ک به حرف من گوش بده و دیدم ک خداوند ب محض تسلیم شدن هدایت میکنه
و این فایل انقدر زیبا انقدر معنوی و این قدر مناسب حال من بود ک زبونم قاصره از گفتنش
خدایا شکرت ک صدامو شنیدی عجزو ناتوانیم رو دیدی و حرفایی رو از زبون یکی از بهترین دستات بهم زدی ک در مناسب ترین زمان باید میشنیدم
واقعا شکرت خدا
استاد واقعا ممنونم ازت
خدایا دستم رو همواره تو دستت نگه دار هدایتم کن من خودمو به تو میسپارم به تو ک اگاه ترینی قوی ترینی عادل ترینی عاقل ترینی و بلد همه راههای جهانی خدایا فقط به تو توکل میکنم خداوندا زندگی منو شفا بده منو هدایت کن به بهترین راحت ترین لذت بخش ترین و معنوی ترین و ارام بخش ترین مسیرها
استاد منتظر این فایل بودم روزی که با استاد عرشیان فر لایو گذاشته بودین دخترم گفت مامان استاد لایو گذاشتن اما شرایط جور نشد که لایوتون رو ببینم از همون شب منتظر این فایل بی نظیرتون بودم و ایمان داشتم که این فایل رو سایت قرار میگیره
استاد وقتی فایل رو گوش دادم خیلی فکر کردم تا ببینم کجاهای زندگیم به الهامات خداوندم توجه کردم ونتیجه گرفتم.
همینطور که خودتون گفتین انسان فراموش کاره واگه برا خودش تکرار نکنه زود فراموش میکنه.
استاد من هنوز اول راهم الهامات کوچیک وبزرگ از خداوندم دریافت کردم یه جاهایی توجه کردمو نتیجه هم گرفتم وهرجاهم توجه نکردم وجدی نگرفتم باز نتیجه گرفتم از اینکه باید درسمو بگیرم که عه اینجا خدا بهم الهام کرد ولی من توجه نکردم وبه خودم گفتم اشکال نداره ایندفعه سعی میکنم به ندای قلبم گوش بدم هرچی هم منطقی به نظر نرسه اما من باید بهش توجه کنم ونتیجه ها رو دریافت کنم
استاد تو این زمینه دارم تکاملمو طی میکنم وهر وقت هم بعداز نتیجه گرفتن از عمل کردن به الهاماتی که بهم شده کل ذوق میکنم کلی سپاسگزار خداوندم میشم آره درسته همینه،مسیر درست همینه آره منم لایق دریافت الهامات پاک خداوندم هستم. لذت میبرم وقتی کوچکترین نشانه ها رو دریافت میکنم
استاد میدونم هنوز اول راهم وباید تکاملمو طی کنم هر روز صبح تو ستاره ی قطبیم از خداوندم برای انجام تک تک کارهای ریز ودرشتم کمک میخام ودرخواست هدایت ازش دارم واین باور هم دارم که خداوندم همیشه هدایتهاشو میفرسته واسم فقط من باید اینقدر رو خودم کار کنم که تا لایق دریافت باشم وظرف وجودم بزرگ وبزرگتر بشه
انشاالله استاد یه روز که خیلی هم دور نیست میام از نتیجه هایی که از عمل کردن به الهامات پاک خداوندم گرفتم رو دراین سایت الهی ثبت میکنم.
سلام استاد و خانم شایسته ی عزیز و مهربان…
چند روز پیش همسرم یه چک 20 میلیونی داشت و من فراموش کرده بودم که چک داریم و ما توی حساب اون پول رو داشتیم اما برای کار دیگه گذاشته بودیم کنار….
یه دفعه همسرم بهم گفت که راستی فردا چک دارم و منم طبق معمول اول استرس و ترس اومد سراغم اما سریع خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم مراقب ورودی هام باشم حس بد نداشته باشم.شروع کردم توی ذهن خودم با خودم صحبت کردن که خدا هیچ موقع دیر نمیکنه هر موقع که ما نیاز داشتیم یا گیر کردیم سریع خودش رو رسونده.من به خدای خودم ایمان دارم من باید ایمانم رو نشون بدم من باید توکل کنم.و با خودم همه اش این جملات رو تکرار میکردم…
1 ساعت بعد از جایی که اصلا فکرشم نمیکردیم پول رسید و معجزه ی خداوند رخ داد.
و من همینجوری مبهوت بودم از این اتفاق زیبا
با تمام وجودم میدونم که اگه صد درصد خودمون رو بسپاریم به خدا زندگی بسیار بسیار راحت و روان پیش میره اما گاهی اوقات انسان یادش میره و اعتبارش رو میده به خودش و همین کار رو سخت میکنه.
خدای عزیز و مهربان ممنونم ازت که هستی و همیشه نگاهت به من و زندگیم و خانواد ام هست سپاسگزاری میکنم برای تمام نعماتی که بهم دادی اما من شکرگزار نبودم
سپاسگزارم.سپاسگزارم.سپاسگزارم
استاد اصلا از ماتریکس خارج شدم با این فایل.
یه حالیم اصلا
اینقدر این فایل قوی بود که زبونم بند اومده.
وقتی از داستان هدایت هاتون گفتین اشک از چشمام بند نمی اومد.حتی همین الان که دوباره به ذهنم اومد..
نصف شب بگه پاشو از خونه برو بیرون.بعدش بگه الان برو راست الان برو چپ حالا مستقیم برو ……
تا تهش برسی به یه خرابه و به دو نفر بر بخوری که اعتیاد دارن و اونا راجب کارت بپرسن و تو از خدا بگی….همون لحظه لازم بوده که اونا اینو بشنون و خدا حسین عباسمنش و برای این کار انتخاب میکنه…
همون لحظه ای که حسین عباسمنش باید ایمانشو ثابت میکرده و تسلیم خداوند میبوده و اون دو نفر باید میشنیدن تا به راه راست هدایت بشن.
استاد خیلی باایمانی خیلی شجاعی استاد.
من خیلی باید روی خودم کار کنم و تسلیم خداوند بشم.
اصلا یه حالیه وقتی با خدا رفیقی و تسلیمی. یه حس ارامش و حال خوبی داری و انگار از ادمای اطرافت جدایی انگار یه لول بالاتری. از دغدغه های روزمره رها شدی و با یه نیروی برتر درارتباطی و اون داره کارات و انجام میده..
چطور تسلیم خداوند بشم؟
1) باور کن که خدایی وجود داره که این جهان و افریده و داره هدایتش میکنه.
“همه ی موجودات و اتفاقات و داره هدایت میکنه”
2) جایگاه خودت و خدا رو بدون. بپذیر که حالیت نیست و این جریان هستی خیلی بیشتر از تو حالیشه و به خوب و بد تو تسلط داره.
تو یه انسانی فقط یکی از مخلوقات کوچک خدا.
خداوند خالق کهکشان ها و سیاره ها هست.
خداوند اینقدر قوی هست که به مورچه به باکتری به ویروس ها رزق میرسونه.
خداوند به گیاهان در خشک ترین منطقه جهان اب میرسونه
خدا باد میفرسته
خدا بارون میفرسته تا با این وسیله به گیاهان روزی برسونه و اونا ثمر بدن و ما از اونا تغذیه کنیم.
خداوند عزت میده ذلت میده.
خداوند سلامتی بهت میده..
3) حالا دیگه تسلیم خداوند باش و اجازه بده تا راه و بهت نشون بده.
4)داره راه وبهت نشون میده . دنیال نشونه ها رو بگیر و بهشون عمل کن تا قدم بعدی رو بهت بگه.
5) هر اتفاق خوبی این وسط افتاد به خاطر هدایت خداوند بوده.اتفاقی نبوده.
“هبچ اتفاقی تصادفی و بی هدف رخ نمیده”
اگر به هدفت رسیدی فکر نکن تو این کار و کردی.
همش به خاطر خدا و هدایت هاش بوده.
هدایت های زندگی من:
توی دانشگاه اجازه نمیدن که ماشینو داخل ببریم باید تو پارکینگ دانشگاه پارک کنیم. از طرفی دانشگاه ما خیلی بزرگه و بعضی وقتا دوست دارم ماشین وببرم داخل.
دانشگاه ما 3 تا ورودی داره.
اکثر اوقات از خدا میپرسم از کدوم در برم و خدا بهم میگه و همیشه درست بوده.
یه وقتایی با اینکه فکر میکردم این ورودی اولی که نگهبانش هم سخت گیر نیست اجازه میده برم تو اما حسم میگه نرو…میرم میبینم راهم نمیده داخل.
یه بار خیلی دیر رسیدم دانشگاه و حسم گفت بیا از این ورودی 2 برو.
ورودی 2 اکثرا سخت گیره و نمیشه رفت داخل..
از طرفی دیرم شده بود و اگر میخواستم با اتوبوس تا دانشکده برم 15 دیقه بیشتر دیر میشد..مقاومت کردم گفتم بابا این نگهبانه اصلا راه نمیده.ولش کن دیگه مجبوری ماشین و میزنم تو پارکینگ..حسم گفت تو برو کارت نباشه .
یادمه رفتم پیش نگهبان و همینکه گفتم سلام خود نگهبان درو برام زد تا برم داخل.بدون هیج اصرار و صحبت کردنی….
این اتفاق 1000 بار برام افتاده که خیلی راحت میتونم ماشین و ببرم داخل با اینکه ماشینم مجوز نداره و جالب اینه که بقیه بچه ها خیلی تعجب میکنن و میگن چطور به تو این اجازه رو میدن ما اصلا نمیتونیم ماشین و بیاریم داخل!
هدایت2:
یک بار گل خریدم برا خودم خودم و یه گل دیگه هم خریدم تا تو خیابون به یه نفر گل بدم . همیشه دلم میخواست این کار و انجام بدم.
به خداوند گفتم تو بهم بگو من این گل و به کی بدم( بهش اجازه دادم هدایتم کنه)
چند نفری رد شدن اما هیچ احساس خاصی نداشتم.یه نفر رد شد و اون لحظه چنان یه نیروی قوی من و برگردوند به سمت اون شخص که انگار خودم نبودم چند ثانیه .( در این حد هدایت قوی بود)
دیدم یه اقایی هست. گل و بهشون دادم و ایشون خیلی شکه شد و بعدش با هم صحبت کردیم و گفت که اتفاقا منم یوگا کار میکنم و دوستام میگن خیلی انرژیت مثبته و …
خلاصه ازم خواست شمارمو بهش بدم. و بهم پیام داد .
2 سال و 8 ماه از اون روز میگذره و ایشون شد عزیزدل من.
و چنان با هم تفاهم داریم و با هم رفیقیم و از وجود هم لذت میبریم که دیوانه میشم از این هدایت دقیق خدا..طوری که حتی در جزییات هم با هم تفاهم داریم. و ایشون دقیقا خواسته های منه
هدایت3
وقتی مسخواستم تمرین اگهی بازرگانی رو انجام بدم .از حسم کمک خواستم که بهم بگه پیش چه کسایی برم.
جالبه همه ی ادم هایی که بهم میگفت خوش انرژی بودن و کلا فیدبک های خوبی گرفتم.
من رشته ی شیمی محض دارم درس میخونم.
یکی از افرادی که حسم گفت برو باهاش حرف بزن دکترای شیمی دارویی داشت و وقتی شنید شیمی محض میخونم بهم گفت چیشد که اومدی الان پیش من به من اینا رو بگی …من گفتم حسم گفته :)
استاد 4 ساله که با شما اشنا شدم.قبل ااز شما من اصلا نمیدونستم ایمان چیه توکل چیه هدایت چیه….با اینکه چادری بودم و همه نمازا رو هم سر موقع دمیخوندم.
بعد شما که با مفهوم “خدا” اشنا شدم و فهمیدم که میشود با خداوند صحبت کرد و اونم پاسخ بدهد/ بارها هدایت شدم و خداوند مسیر و بهم نشون داده که در حال حاضر خاطرم نیست.
استاد من دیوانه شدم با این فایل اصلا نفسم بند اومد.
قربونتون برم که هستید و با لطف و مهربانی به ما کمک میکنید به راه راست هدایت بشیم.
دوستون دارم
به نام خدای هدایتگر
درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
امروز خیلی در مورد سفر شمال با دوستانم دو دل بودم. از یک طرف دوست دارم با بچه ها برم. از طرف دیگه مسائلی من رو به خودش مشغول میکنه . مثل تغییر برنامه غذایی در سفر وقتی با جمع هستم و نمیتونم آن طور که باید طبق قانون سلامتی و آنچه نیازِ بدنم میگه پیش برم. مساله دیگه وضعیتی هست که خانم ها هر ماه باهاش درگیرند و همراه با تغییرات هورمونی و جسمی و روانی هست. و تجربه سفر در چنین شرایطی برام زیاد جالب نبوده است. به همین دلیل در رفتن به سفر به همراه دوستان و تاریخی که تعیین کردند تردید داشتم.
این جور مواقع که نمیدونم چه کار کنم ، هدایت به شکلهای مختلف خودش رو نشون میده. گاهی میگه هیچ کاری نکن و چیزی ازش دریافت نمیکنم. گاهی میگه بشین بنویس و افکارت رو شخم بزن تا دریچه جدیدی از نگاه به رویت باز بشه. میگه به تحول فکر نیاز داری. البته من این کار را اکثر اوقات به لطف خدا انجام میدم. گاهی میگه برو سراغ نشانه ات در سایت استاد. گاهی میگه همین جوری برو سراغِ سایت . گاهی میگه برو سراغ قرآن و شکلهای دیگه….
این بار اول گفت برو سراغِ سایت. فایل روزشمار تحول زندگی در مورد هدایت خدا و همزمانی اومد که استاد می گفت: چمدونش رو بسته و بلیت گرفته بود و دو روز قبل از پرواز نشانه اومد که نره.
خدا را سپاسگزاری کردم که نشانه ای برای من اومد که به موضوع سفر اشاره میکرد و هدایت خدا. اما هنوز به من واضح نشده بود که برم یا نه ؟ یک نیرویی گفت برم سراغ قرآن . آیات 68 تا 81 سوره اعراف اومد. قبلا هم این آیات برام اومده بود ولی یادم نیست در مورد چه موضوعی بود. معنی بعضی آیات را اینجا میارم.
پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی اَمینم. (68)
آیا تعجب کردید که بر مردی از جنس خودتان معارفی از سوی پروردگارتان آمده تا شما را بیم دهد؟! و به یاد آورید که شما را جانشینانی پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرینش نیرومندی و قدرت افزود، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید. (69)
گفتند: آیا به سوی ما آمده ای که ما فقط خدا را بپرستیم، و آنچه را پدرانمان می پرستیدند واگذاریم؟ اگر از راستگویانی آنچه را از عذاب و گزند به ما وعده می دهی برای ما بیاور. (70)
گفت: یقیناً از سوی پروردگارتان بر شما عذاب و خشمی مقرّر شده، آیا درباره نام های که خود و پدرانتان بت ها را به آن نامیده اید، و خدا هیچ دلیل و برهانی بر آنان نازل نکرده با من مجادله و ستیزه می کنید؟ پس منتظر باشید و من هم با شما از منتظرانم. (71)
پس او و کسانی را که همراهش بودند به رحمتی از سوی خود نجات دادیم و بنیاد آنان که آیات ما را تکذیب کردند و مؤمن نبودند، برکندیم. (72)
و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را جز او معبودی نیست، برای شما دلیلی روشن از جانب پروردگارتان آمده است، این ماده شتر [از سوی] خدا برای شما نشانه ای است، پس او را واگذارید تا در زمین خدا بخورد و آزار و گزندی به او نرسانید که عذابی دردناک شما را خواهد گرفت. (73)
و به یاد آورید که خدا شما را جانشینانی پس از قوم عاد قرار داد، و در زمین، جای به شما بخشید که از مکان های هموارش برای خود قصرها بنا می کنید، و از کوه ها خانه هایی میتراشید، پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید. (74)
اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم. (75)
مستکبران گفتند: ما به آیینی که شما به آن ایمان آوردید، کافریم! (76)
پس آن ماده شتر را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و به صالح گفتند: اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده می دهی، بیاور. (77)
پس زلزله ای سخت آنان را فرا گرفت، و در خانه هایشان جسمی بی جان شدند! (78)
پس صالح از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید. (79)
برداشت من از خوندن آیات این بود و چقدر خدا ساده با آدم حرف میزنه :
خدا داره به من میگه: من هدایتت میکنم و خیر خواهت هستم. تو فقط بندگی کن . نعمتهای من را بشمار و همواره شکرگزار باش. از هر عامل بیرونی رویگردان باش. میگه من نشانه برات میفرستم. میگه به هدایت شک نداشته باش. میگه بر اساس اعمال و حرفهای گذشتگان رفتار نکن. میگه تصور نکن که آنچه خودت فکر میکنی درست هست. میگه تو اگر بندگی کنی هر جایی که باشی ما نجاتت میدیم و از رستگاران هستی و اگر بندگی نکنی و بخوای بر اساس تفکرات و تصمیمات خودت نتیجه گیری کنی هر جا که باشی اذیت میشی. حتی اگر در خانه خودت باشی.میگه فقط خدا را پرستش کن و او با نشانه هدایتت میکنه.
بعد از خواندنِ این آیات ، یک صدای آرومی به قلبم اومد که گفت : الان در لحظه زندگی کن و لذت ببر. قدردانی کن. خودش به وقتش بهت میگه. فهمیدم باید همین صدا را بچسبم و اجازه ندم ذهن مانور بده.
اما ذهن هم بیکار ننشسته بود . آیات را تفسیر میکرد . با منیت و غرور آمد . گفت : هاااا تو بنده خوب خدا هستی و خدا کاری میکنه که تو سفر نری و بقیه برن. اما به اونها خوش نمیگذره. منم از ذهن فریبکار گمراه کننده به خدا پناه بردم و بهش گفتم : دهنت رو ببند و خفه شو. بعد به خودم گفتم : مرجان تو بدون ِ داشتن ِ خدایی که خیر مطلق هست، هیچی نیستی. انرژی اوست که داره کارها رو انجام میده. لطف و هدایت و کمک اوست که توان و فرصت کار کردن روی خودت رو بهت داده و گرنه به تنهایی و بدون کمک او تو کی هستی ؟ هیچی . اگر او رو نداشته باشی پشه ای هم نیستی چه برسه بنده درستکار خدا.
بعد با خودم ویژگی های خوبِ دوستانم را یادآوری کردم که بارها کمک ها و مهربونی ها و شادی هاشون رو دیدم. و همه اینها صفات خدایی هست. دوستانی که بنده های خوب و درستکار خدا هستند. و ذهن من خواست اونها رو بد جلوه بده. من 90 درصد مواقع خوبی اونها رو دیدم و اگر با اونها همسفر نشم ، براشون آرزوی سفری خیر دارم.
ذهن زر ِ دیگه ای هم میزنه. خوشش میاد هم به من و هم به دیگران، احساس گناه بده. یعنی تنبیه را از طریقِ سرزنش کردن خودم یا سرزنش کردن دیگران انجام میده..
جریانش رو دیگه اینجا نمیگم . فقط چون از رفتار یکی از دوستان دلخور شده بودم ، ذهنم میگفت : آره سفر نرو ، بلیت رو کنسل کن تا پیشِ خودش شرمنده بشه.
به ذهنم گفتم : واقعا هدفت چیه از اینکه بخوای به دیگران حس شرمندگی بدی ؟ خوبه یکی به تو حس شرمندگی و گناه بده؟ هر کسی ممکنه یه اشتباهی توی رفتار و گفتارش داشته باشه. خودِ تو هم کامل نیستی و خطاهای زیادی داشتی. در واقع با این کار خودت رو تنبیه میکنی.به خودم گفتم بهتر نیست به ارزش وجودی خودت پی ببری ، به عزت و شکوهت . به اینکه خودِ واقعیِ تو بی نیاز و سرشار از بخشندگی هست. آخه با تنبیه کردن که چیزی درست نمیشه. درد کشیدی ، ناراحتی ، میپذیرم و درکت میکنم و بهت حق میدم. اما اگر بخوای از شیوه سرزنش استفاده کنی ، آسیب میبینی. و تو لایق زندگی زیبا و روابط ارزشمندی نه لایق روابط سطحی و زندگی پست که تنبیه رو به همراه داره. تو باشکوه و ارزشمندی و لایق زیبایی ها. پس سرزنش دیگران و یا دادنِ حس گناه به خودت و دیگری ،گزینه مناسبی نیست. چون مدار تنبیه ، حس گناه و سرزنش ، مدارِ زشتی ها است. و تو داری الگوی چنین رفتارهایی را در بعضی افراد میبینی که چه نتایج بدی براشون به همراه داشته. از نظر جسمی چقدر اذیت هستند . از نظر رابطه به شدت مشکل دارند و لذتی در زندگی نمی برند.چون مدار تنبیه و سرزنش دیگران ، مدار شیطان هست نه مدار خدا.
بعد به خودم گفتم در تمام آیات تاکید روی بندگی خدا هست . بندگی خدا یعنی چی ؟
یعنی بودن در لحظه. به آینده و گذشته رفتن، نگرانی و اندوه به دنبال داره و این دو ویژگی در مدار خدا نیست. رفتن به گذشته و آینده کارِ ذهن است و غیر طبیعی . بنابراین نتایج غیر طبیعی به همراه دارد.خدا داره به من میگه فعلا در لحظه باش و لذت ببر. هنوز تا سفر 3 هفته مونده. میگه این قدر ذهنت رو مشغول تصمیم گیری برای آینده نکن. میگه به وقتش نشونه واضح میدم که بری یا نری و هدایتت میکنم به سمت خیر و زیبایی. یعنی من باید صبر کنم و منتظر هدایت خدا باشم. یعنی بهش اعتماد کنم که خودش در زمان مناسب بهم پاسخ میده و عجله نکنم. یعنی دو دو تا چهار تا نکنم که برم سفر یا نرم سفر. داره میگه تو بر اساس عقل خودت نمیدونی. داره میگه تجربه گذشته هم دلیل نمیشه که بر اساسِ اون تصمیم بگیری. میگه اگر بندگی نکنی در لحظه نباشی و بخوای برای آینده خودت تصمیم بگیری و تردید داشته باشی ، یا بر اساس تجارب گذشته اقدام کنی ، فرقی نمیکنه توی خونه باشی یا توی سفر. نتیجه مطلوب نمی گیری. بعد با خودم گفتم : چرا داره این قدر بهم روی بندگی و پرهیز از شرک تاکید میکنه ؟ من که تمام مدت دارم سعی میکنم روی خودم کار کنم و مسیر درست رو برم. جواب : علتش اینه که داری قدرت رو به یک سری عوامل بیرونی میدی .«مثل وضعیت هورمونها ، مثل وضعیت بدنت موقع سفر، مثل نگاه و قضاوت دیگران و احساسِ اجبار برای توضیح دادن به اونها در مورد سبکِ غذا خوردنت.» این قدر باور تغییر هورمونها قبل از دوران پریود و تغییر حالت روحی در ذهن همه پررنگ شده که واقعا تجربه اش میکنیم. چون داریم قدرت رو به عاملی غیر از خدا میدیم یعنی هورمونها.
یعنی باور کردم که هنگام تغییر هورمونها ،من هیچ کنترلی بر اوضاع و احساساتم ندارم و مسلما جسم هم ، طبقِ باور من، پاسخ میده و هورمونها قدرت رو به دست می گیرند که من هیچ کنترلی نداشته باشم . من واقعا نمیدونم این باور چه جوری شکل گرفته و رواج پیدا کرده که آسایش برای خیلی ها نذاشته. یه جور درماندگی آموخته شده است یعنی چون چند بار در این دوران تجربه ناخوشایند داشتیم ، فکر میکنیم دیگه از ما کاری ساخته نیست و ناتوان هستیم. به هر حال نیاز به کارِ زیاد داره تا از بین بره. به خودم گفتم وضعیت هورمونها و رفتارهای آدم ها هر چی میخواد باشه. تو چرا کنترل احساست رو دست اونها دادی ؟ یعنی تو این قدر عرضه نداری که در چنین شرایطی کنترل رو به دست بگیری ؟ گاهی که این جوری صحبت میکنم ، درست میشه . گاهی نه. یعنی یه وقتهایی باید شرایط را بپذیرم و فقط از خدا کمک بخوام و اجازه بدم که ازش عبور کنم.
استاد در مورد یکی از مقاله ها و نقش باورِ ژنتیک ، این موضوع رو توضیح دادند. حالا وضعیت هورمونها هم مثل ژنتیک است. در هر دو، باورِ غلط باعث شده که قدرت را به عامل بیرونی بدهیم . خواه ژنتیک باشد، خواه تغییرات هورمونی و خواه قضاوت و نگاه دیگران. و علت اینکه خدا در این آیات تاکید زیاد روی بندگی داره همین هست. بت ها برای من سنگ و چوب نیستند.
بت ها باورهای غلط ِ من در مورد مهم کردن عوامل ِ ذکر شده است. هر چیزی که در ذهن ما پررنگ بشه و قدرت را ازما بگیره و احساسمون را بد کنه ، بت محسوب میشه . یعنی باید تمرین کنم که کنترل احساسم دستِ خودم باشه نه نوع ِ رفتارهای دیگران یا تغییرات ِ هورمونها.
استاد عزیزم ، چند روز پیش که لایو برگزار شد خیلی هدایتی اومدم به لایو. بدون اینکه از قبل اطلاع داشته باشم. و اون لحظه برام بی نظیر بود. این روزها زیاد پیامِ تسلیم رو میشنوم. امروز صبح هدایت شدم به یکی از فایلهای روزشمار تحول زندگی که در مورد همزمانی و هدایت خدا بود . در مورد کنسل شدن سفرتون به ایران صحبت کردید و توضیحاتی که در مورد هدایت خدا برای سفرِ جایگزین دادید. و من دومین بار بود که این فایل رو میدیدم. دوباره امروز عصر یک حسی به من گفت بیام به سایت و دیدم لایوِ تسلیم بودن در برابر خدا رو در سایت گذاشتید و باز هم در این فایل در مورد سفر صحبت کردید. این دو فایل و همزمانی آنها با برنامه سفرِ من ، نشانه ای بود بر تایید آنچه که تا قبل از دیدنِ آنها از خدا دریافت کرده بودم. و جملاتی که در این فایل گفتید دوباره به من واضح کرد که تقلا نکنم و تسلیم باشم.
خدا از طریق شما به من اینها را گفت که بعضی جملات را صبح قبل از دیدن این فایل دریافت کرده بودم : تو نمیدونی با چه قدرتی طرف هستی. هدایت که داره دائم میاد. فقط تو باید فرکانست رو روی فرکانس خدا تنظیم کنی.که دریافتش کنی. کی هدایت رو دریافت میکنی ؟ وقتی قبول کنی خودت چیزی نمیدونی . وقتی تسلیم باشی و تقلا نکنی. وقتی در برابر خدا خاشع باشی. «هدایت نقطه نهایی رو نشون نمیده.قدم به قدم گفته میشه » این جمله برای من شاه کلید بود . وقتی قدم اول رو برداری ، قدم دوم گفته میشه.
قدم اولی که به من گفته شده اینه که هنوز سفرت 3 هفته دیگه هست. به آینده نرو . فکر نکن خودت میدونی .در لحظه زندگی کن و لذت ببر. به وقتش بهت میگم چه کار کنی. این جملات صدای ضعیفی در قلبم بود همراه با آرامش . و بعد فایل شما مهر تایید بر اون زد.
جملات دیگر فایل :گاهی خودمون فکر میکنیم که یک مسیر درست است. در واقع ظاهر قضیه خوب هست ولی در باطن ممکنه جور دیگه ای باشه که فقط خدا از آن آگاه است. همیشه به خودم یادآوری کنم که من بدون کمک و هدایت او هیچم. او هست که داره کارها رو انجام میده.
نشانه تسلیم بودن آرامش، رهایی و اتکا است. بپذیری که تو نمیتوانی همه چیز را کنترل کنی. اگر بخوای این کار رو بکنی ، زندگیت خیلی سخت میشه. قبل از سفر با خدا خلوت کن و قصدت رو از سفر بگو. بعد یک جایی را در نظر بگیر ولی اصراری بر آن نداشته باش. حرکت کن ولی حواست به نشانه ها باشه که به کدام مسیر هدایت میشوی. و بگو خدایا اگر لازم هست کار خاصی انجام بدم، بهم بگو. هدایت احساسی است که سوال در مورد آن پیش نمیاد و همراه اطمینان است. وقتی چیزی گفته میشود که همراه اطمینان و آرامش است ، بگو چشم و نگو برای چی. ممکنه حتی بعدا هم دلیلش را نفهمی. خدا شرایط تو رو میفهمه و طبق شرایطت تو رو هدایت میکنه. گاهی خواسته ای داری. ایده میاد انجام میدی ولی اتفاق خاصی نمیفته. یا گاهی ظاهر قضیه خوب نیست. علتش اینه که در آن مسیر باید یک عالمه درس بگیری و باعث میشه فکر کنید. بسپار به خدا و اجازه بده او کارها را انجام دهد.
استاد تک تک جملات این ویدیو جواهر است . و باید بارها و بارها گوش داد.
خدایا به خودت پناه میبرم. در این مسیر کمکم کن. من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم. خودت من رو بنداز توی مسیر درست. مسیر شادی و سلامتی. حال خوبِ خودم و خانواده ام. به من توانایی درست اندیشیدن را بده که با اندیشه درست ، با آگاهی و آرامش و از مسیرهای زیبا و لذت بخش به خواسته هام برسم. و همواره من را در بهترین زمان ، بهترین مکان با بهترین افراد و رویدادها قرار بده که با انرژی مثبت بهترین تجارب را داشته باشم.
باسلام خدمت همه ی اعضای این خونواده
استاد عزیز و مریم جان
امروز در تاریخ 19مرداد هدایت شدم به برجای گذاشتن این ردپا باشد
که قلبی را نرم کند
دلی را آرام سازد
و امیدی را زنده کند
استاد نمیدونم چطور تشکر کنم بابت این فایل بینظیر من چندین روزه که درگیر مسئله هدایت هستم
مدت زمان زیادی هست که مدام این مسئله برایم تکرار میشود درست مثل شما که میگین مسئله خاشع بودن و فروتن بودن داره مدام بهتون آلارم داده میشه
من مدام درگیر مسئله هدایت هستم
خدا دائما فرمان صادر میکنه که این بار کارت رو به من بسپار خسته نشدی انقدر تلاش کردی بزار من اینبار جای تو مسیر رو برم تو فقط بشین رو دوش من و استراحت کن بزار من ببرمت به اونجایی که میخوای
تو دیگه پاهات زخمی شدی
آنقدر که مدام دویدی و زمین خوردی
دیگه نمیخام اذیت شی
لطفاً دست بکش
اینها دقیقا مکالماتی هس که دایما برام تکرار میشه
آنقدر واضح و شفاف که گاهی حس میکنم دیوانه شدم
باخودم میگفتم توهم زدی
نمیتونستم درموردش باکسی حرف بزنم
آخه این حس واین نوع از هدایت برای خودمم بیگانه بود وعجیب
دیروز وقتی وارد سایت شدم وقتی دیدم فایل جدید گذاشتین درست وقتی که قرار بود فایل جلسه 6قدم اول دوازده قدم رو گوش بدم ولی خدا امر کرد که فقط این فایل رو گوش بده جواب سوالات تو توی این فایل نه جلسه شیش
ومن مطیعانه فایل رو دانلود کردم و پلی شد
چقدر زیبا مسئله هدایت رو برایم موشکافانه شرح دادید
چقدر باهرلحظه شنیدن حرفهاتون آروم و اروم تر شدم
به اون قسمت از فایل که گفتید اون دونفر با حرفهای شما به گریه افتادن دیدم که خود به خود اشکهام جاری شد
خودم دیدم که باهرقطره اشک چطور ناآرامی ها از وجودم پرکشید
دیدم که چطور ذره ذره حس شکی که داشتم به یقینی استوار نسبت به هدایت الله تبدیل شد
و من هم فایل رو متوقف کردم
انگار نیرویی من رو وادار کرد که من هم این بار کار رابه خدای خودم بسپارم و در قدم اول احساس عجز کنم
احساس عجز
احساس عجز
و نمیدونم چی شد که دیدم سرسجاده نشستم
و دارم باخدای خودم عهد میبندم
خدایا تو میدانی و من نمیدانم
تو میتوانی. ومن نمیتوانم
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیر المغضوب علیهم
ولاالضالین
اهمین جملات کافی بود تا سبک شوم
انگار. یک نفر باری رو از روی دوشم برداشت
انگار مجرای تنفسی ام باز شد
حس کردم دستی را که نشست روی شانه ام و گفت دیگر نگران نباش
حس کردم
حســــش کــــردم
من حس کردم انرژی ای را که
محکم و بی پروا من را در آغوش کشید
واااااااای
حالا میفهمم چقدر تشنه ی این آغوش امن بودم
حالا میفهمم چقدر تنها بودم
حالا میفهمم چقدر دلم یک مأمن و تکیه گاه میخواست
حالا میفهمم چقدر سردم بود
حالامیفهمم تکیه گاه داشتن چه طعمی دارد
انگار پنجره ی قلبم رو باز کردم و خورشید سخاوتمندانه نورش را به کلبه ی تاریک قلبم تاباند
دیدم که کلبه قلبم چطور روشن شد
دیدم که چطور گرم شد
من دیدم
به خداوندی خدا سوگند دیدم
من خدا رو دیدم
من خودِ خودِ خودِ خُـدا را دیدم
دلم میخواهد دراین آغوش امن برای مدتی طولانی به خوابی عمیق فرو روم
حالا میفهمم چقدر خسته بودم
چقدر خسته بودم
چقدر خستــه
دلم میخواهد هیچوقت دیگر ازین آغوش فاصله نگیرم
نمیدونم چطور وصف کنم این حس وصل رو
نمیدونم باکدوم کلمات بیام بگم که حال دلم الان چطوریه
نمیدونم واقعا نمیدونم
استاد ممنونم ازت که دوباره من رو وصل کردی به معشوقم
استاد از اعماق وجودم از خدای خودم میخوام که
همین لحظه از زمان هرکجا که هستی چنان قلبت سرشار از آرامش و عشق شود که تا این لحظه حسش نکرده بودی
در پناه حق باشید.
تسلیم بودن در برابر خداوند
همین جمله که ادم میشنوه یا مینویسه آرومش میکنه
استاد ممنون که گفتید دارم فکر میکنه چه عاملی باعث روون شدن زندگی میشه بعد بهم الهام شد تسلیم شدن
اگر ما خداوند رو منبع قدرت منبع ثروت منبع عشق سلامتی و ازادی میدونیم پس باید بهش اعتماد کنیم،و تسلیم باشیم و بگیم اوفیییی آروم شدم خیالم راحت شد سپردم به خودش
چند مدت پیش من تولید میکردم و میگفتم من فروشنده قابلی هستم من توانا هستم من فلان،تا اینکه دیدم 500تا جعبه دارم و نمیتونم بفروشم ،یک لحظه یه روز به خودم امدم مگه نمیگفتی من فلان و بستان بفروش نه،رفتم بازار یابی 10عددش رو میفروختم میگفتم باید سپاسگذاری کنم،انجامم میدادم اما باز تولید روزی 70تا جعبه اضاف میشد،
تا اینکه یه روز تو حیاط نشسته بودم،یک هو گفتم پرودگارا غلط کردم ……خوردم ببخش منو من هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو برام بفروش،من ضعیف و ناتوانم تو منو از فقر به همین جای رسوندی که الان تولید کنم و بفروشم ،تو بچدی که بار بدهی رو از دوشم برداشتی الان فقط تو میتونی جنس خامو بفروشی،
خداشاهده من هم سپاسگذاریم انجام میدادم هم با کلامم به خودم قدرت میدادم اما،فهمیدم که حرف استاد درسته ،دلیل روون شدن زندگی کار رابطه تسلیم بودن هست ،نه موارد دیگه،
بعد از اون روز که تسلیم شدم خداوند گفت بگیر که امد،مشتری 100تا100تا میبرد
مشتری ناشناس زنگ میزد،هر ویزیتی که انجام میدادم به فروش منجر میشد،و الان از همون روز که گفتم خدایا تو بساز،تو بسازی قشنگ تره،وقت سر خاروندن ندارم به لطف یزدان مهربان،اون همه چی میشه همه کس را
خداوند داره کارهای خونمو مغازمو روابطمو دوستامو فروش و خرید و تولید سلامتیمو حال خوبمو داره کنترل میکنه،
ویادم به صحبت استاد افتاد زندگی میتونه همیشه در یک مدار هالی عالی پیش بره و هر روز بهتر بشه،این دقیقا حال الان زندگی منه
زمان های هم بوده که نتونستم رو خدا حساب کنم،که یادم نمیاد،ولی هر وقت صبح بلند شدم گفتم خدایا هر خیری از تو به من برسه فقیر و محتاجم،حتی ادمهای جدید که میومد تو زندگیم یا اتفاقی بدی می افتاد،بد که اصلا من ندارم واقعا،تضادی که برای رشدم امده بود،چه خوب چه زشت چه بد،با هر شکلی امد تو زندگیم ،حرفم این بود که بابا به من چه من که صبح سپردم به خودش هر اتفاقی افتاد دیگه به من مربوط نیست اون خودش هدایت کننده همست،اون خودش مدیریت کننده همست،
. حرف استاد بزرگ که میفرمایید
درامد من ثروت من مارمن شخصیت من هر روز بهتر و بهتر میشه
یک نکته دیگه استاد بگم بهتون حالا که شما زحمت میکشید کامنت هارو میخونید حتما کامنت منو هم میخونید
اول سوال قول ازمون گرفتید که رو شخصیت خودتون کار کنید
من تصمیم گرفتم که پس انداز کردن رو یاد بگیرم
با پول اشتی باشم
و پول رو دوست خودم بدونم
و انفاق کنم
الان 3هفته هست،تمرکزم رو ورودی مالیم هست ،پس انداز میکنم و 5درصد از کل درامدم رو میزارم تو یه حساب دیگه برای خیر رسوندن به افراد نیازکند خانوادم
به لطف شما از وقتی اینکارو کردم،ذهنم شرطی شده و امور مالی زندگیم سروسامون گرفته و حالم خوب
ممنون از شما
بنام خدای بخشنده ی مهربانم
سلام ب استاد عزیزم و دوستان جانم
الهی صدهزار مرتبه شکر
روز44
من دیشب از طریق کامنتای دوستان متوجه این فایل جدید شدم گفتم فردا میبینم
چون خیلی چشام خسته بود خوابیدم عصری ک رفتم سرکار چون سالن خلوته چن روز تا28 حسم گفت فرصت خییلی خوبیه دفتراتو ببری سالن و روخودت کار کنی
منم رفتم سراغ جلسه ی15احساس لیاقت ک تو دفترم نوشتم بخشیش رو و میخواستم هم مرورش کنم وهم بقیه شو مکتوب کنم
ک یادم اومد ک فایل جدید اومده رو سایت و حسم ترغیبم کرد ک حتما ببینم و برای همین اومدم سایت
و چشمم ب جمال قشنگ استاد عزیزم روشن شد.خدایاشکرت
بخاطر این آگاهیای ارزشمند
تسلیم بودن دربرابر خداوند
خدایا ازت هدایت میخوام ک بتونم بنویسم من هیچ علمی ندارم
هیچی بلد نیستم
تو میدونی تو بهم بگو
ظرف وجودمو بزرگتر کن
چقد منقلب شدم اونجا ک استاد گفت ساعت 11ونیم شب بهش الهام شده پاشو برو بیرون حرکت کن و یک ساعت ونیم پیاده روی کرد تا برسه ب یک جایی بیرون از شهر یه خونه قدیمی
با دونفر روب رو بشه ک احتیاج داشتن ب شنیدن آگاهیایی از خداوند رحمان
خدای من چقددد تو بزرگی
چقد غفور و رحیمی
چقد رحمتت بی انتهاست
چقدد آگاهی ب اسرار دلها
خدایا شکرت قلبم عاشقتممم
چقد قشنگ مارو در هرلحظه هدایت میکنی
ان علینا للهدی
عاشقتم استاد چ شهامتی داشتی ک این راهو رفتی
شما حتی کارت معافیت سربازی تون و هم با گوش دادن ب این ندا ب راحتی گرفتین
داستان مهاجرتتون رو هم ک چطور مرحله ب مرحله هدایت شدین بهش
فقط با گوش دادن ب این ندا
خدایا شکرت میخوام ی داستانی و بگم ک تقریبا یکسال ونیم پیش اتفاق افتاد
داداش کوچیکه ام ک متولد73هست
اون موقع هرشب پیاده روی میکرد بعد شام تو خیابون جلو خونه مون
یک روز بعد نهار رفت بیرون بعد نیم ساعت برگشت
گفت زکیه نمیدونی چ اتفاقی افتاد
من هیچ وقت این موقع نمیرم پیاده روی
ی چیزی بهم گفت همین الان برو بیرون از خونه ،وقتی رفتم هنوز چنتا قدم برنداشته بودم ک دیدم انتهای خیابون
ی دود سیاهی بلند شده و خونه همسایه مون آتیش گرفته بدو رفتم دیدم
خانم همسایه و دختراش دارن جیغ میکشن خواستن کباب درست کنن حیاط آتیش گرفته و رفته سمت انبار گندمشون و دامادشون هم اونجا بوده بنده خدا شوکه شده فقط داشت نگاه میکرد
گفت رفتم سریع آتیشو خاموش کردم
و خودشم حیرت کرده بود ازاین همزمانی و این الهامی ک دریافت کرده بود
الهی صدهزار مرتبه شکرت خدای من
خیلی باید روی این فایل و آگاهیا فک کنم تا بتونم ی ذره شو درک کنم
واقعا ما هیچ توانی نداریم درمقابل این نیرو این عظمت
نیرویی ک بی نهایت آگاهه
بینهایت قدرتمنده
بینهایت ثروت داره
علمش بینهایت
همه ی امور و میدونه
نیرویی ک کل هستی کیهان و کهکشانها رو خلق کرده و داره هدایتش میکنه
نیرویی ک منو از یک تک سلول خلق کرده
و با طی تکامل تو هرمرحله هدایتم کرد
کلی ب من نعمت داده
و هرروز و هرلحظه داره هدایتم میکنه
امروز صبح ازش خواستم و تودفترم نوشتم برام تاکسی بفرسته و درخونه سوار بشم
همیشه نزدیک 100قدم راه میرم بعد تاکسی میاد
ولی امروز دقیقا درخونه سوار شدم
چرا چون واقعا سپردم ب خودش
شاید از نظر بقیه اتفاق بی اهمیتی باشه ولی برای من خیییلی بزرگه
چون ازش خواستم و شد
جواب داد
دیشب خونه آجیم خوابیدم صبش ساعت 9 باس مامانم و میبردم مطب دندون پزشکی
یعنی باید از خونه آجیم میومدم باتاکسی خونه خودمون بعد با مامان میرفتیم مطب
خلاصه من 8و38دقیقه از خونه آجیم زدم بیرون قبل از اینکه ب خیابون اصلی برسم
گفتم خدایا خودت منو در زمان مناسب درمکان مناسب قرار بده
و آسانم کن برای آسانی ها
خودت برام ماشین بفرست ک ب موقع برسم
همینو ک گفتم هنوز نرسیده بودم ب خیابون ک ی تاکسی اونور خیابون منتظرم بود بوق زد و ترمز کرد
گفتم خدایااا عاشقتمممم
و راننده بعد چن دقیقه کولر و روشن کرد
گفتم خدایا شکرت
نزدیک خونه ک شدیم حسم گفت ب راننده تاکسی بگو دم در وایسه تا مادر بیاد
و شماره مادرو گرفتم گفتم بیا دم در تو تاکسیم راننده تواین حین گوشی و دستش گرفت زنگ زد انگار متوجه حرف من نشد ک بهش گفتم آقا نگهدار
ک سریع ترمز کرد گفتم میمونی تا مادرم بیاد گفت آره
مامان ک اومد تماس راننده هم تموم شد
گفتم ببین زکیه این تماس بی دلیل نبود
خدایا شکرت بابت این همزمانی
بعد ک پیاده شدیم من 20تومن کرایه دادم بهش
باخودم گفتم چون منتظر شد مادر بیاد بقیه ش برا خودش
ک بوق زد گفت بیا بقیه پولتو بگیر
مادر رفت گفت بزار بمونه گفت ن پول خودته
خدایا شکرت بخاطر آدم های باشخصیتی ک سرراهم قرار میدی
و دقیقا ساعت 9ودو دقیقه رسبدیم مطب خداروشکر
خدایا شکرت بخاطر لبخند زیبای خانم زیبایی ک تو مطب بود
خدایا شکرت بخاطر برخورد گرم آقای دکتر و منشی های قشنگش
الهی شکرت بخاطر ثروتی ک داره وارد زندگیم میشه
خدایا شکرت بخاطر داشتن پول کرایه ی امروزم
الهی شکرت بابت شغلی ک دارم و تایمی ک میتونم رو خودم کار کنم و خودمو بهبود بدم
خدایا شکرت دیروز ک دفتر 200برگ خوشگلی ک خریدم با دوتا خودکار پولش 134هزار تومن شد ک باعشق پرداختش کردم و گفتم من دارم با این خریدم ب گسترش جهان کمک میکنم و ب این مغازه خیر میرسونم
وقتی اومدم خونه ی پیامک واریزی 100تومنی اومد رو گوشیم
و باور کردم حرف استاد رو
ک هرچی خرج کنی پولت بیشتر میشه
و جهان هرروز در حال گسترشه
ثروت هرروز داره بیشتر میشه
بینهایت نعمت وثروت هست ک من با تغییر ساختار ذهنم بهش اجازه ی ورود میدم ب زندگیم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا من تسلیم توام ب هرخیری ازسمت شما فقیرم ومحتاج
خودت هدایتم کن
من هیچی نمیدووونم
من هیچی بلد نیستم
من عقلم نمیرسه. تو آگاهی
تو میدونی تو بهم بگو
درست مث زمانی ک تو سالن قبلی بودم و گفتم خدایا من تسیلم توام اگه این کار ب رشد من کمک نمیکنه خودت بهم بگو و بهم نشونه بده
ک نشونه ها اومد و من دیگه نرفتم سرکار و بعد 20روز هدایت شدم ب این شغل جدید
ک کلی عشق واحترام دارم دریافت میکنم
درامدم ی کم بیشتره
و داره منو رشد میده
ظرف وجودمو بزرگتر میکنه
با آدم های سالمتری درارتباطم
و خودمم بدون هیچ تلاشی برای ثابت کردن خودم ب بقیه
الهی شکرت
تنها تورا بندگی میکنم وتنها از تو یاری میخوام من رو ب راه راست هدایت کن
راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان
سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر این آگاهی های ناب
و سپاسگزارم از تک تک دوستان عزیزم بخاطر کامنت های فوق العاده عالی شون
عاشقتونممم
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت استاد عباس منش عزیزم. بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزانی که در این مکان مقدس حاضرند…
«تسلیم بودن در برابر خداوند» به اعتقاد من، همه چیزه!
انسان به طور ذاتی میل عجیبی به کنترل کردن همه چیز داره. وقتی برای رسیدن به یه هدف برنامه ریزی می کنه، میخواد همه مسیر براش مشخص باشه. وقتی مشکلی براش پیش میاد، خواب و خوراک ازش گرفته میشه فقط به این دلیل که نمیدونه چطور میتونه اون مشکل رو حل کنه و وقتی اقدام به انجام یه کار مهم می کنه، میخواد که صفر تا صد اون کار زیر نظارت خودش باشه و اصلا براش قابل قبول نیست که می تونه از قدرت لایزال خداوند هم استفاده کنه.
نمونه این آدم که همیشه در مقابل سپردن کارها به خداوند مقاومت داره منم. واقعا همیشه و حتی همین الان که سعی می کنم کمی بهتر از آموزه های استاد عباس منش استفاده کنم، برام خیلی سخته که در مسائل مختلفی زندگی تسلیم باشم! البته تا دلتون بخواد نتیجه مثبت این تسلیم بودن رو دیدما! اما امان از ذهن آدمی که هیچ موقع رهاش نمی کنه.
امروز داشتم در دوره فایل های دانلودی فایل «چگونه به دیگران کمک کنیم» استاد رو می دیدم. توی این فایل استاد گفتن اگه قوانین رو بشناسیم، زندگیمون خیلی طبیعی غرق در نعمت و ثروت خواهد بود و اگه این قوانین رو نشناسیم و منطبق با اون ها عمل نکنیم، غم ها و رنج ها به سراغمون میان. این غم و رنج ها میان تا بهمون بگن از مسیر درست خارج شدیم. دقیقا مثل گرسنگی که میاد تا بگه الان وقتشه بدنمونو در مسیر درست قرار بدیم و غذا بخوریم.
واقعا شکل منطقی زندگی اینه که همه چی به صورت عادی و در کمال راحتی و آرامش ایجاد بشه. من نباید اصلا ذره ای برای هیچ چیزی در زندگی نگران باشم. وقتی نگرانم یعنی تسلیم نیستم و وقتی تسلیم نیستم یعنی مسائل زندگی رو دارم با سرعت بسیاری به سمت خودم جذب می کنم.
تسلیم بودن یعنی اجازه بدی که نعمت های زندگی به دنبال تو بیان. هیچ چیزی رو توی زندگیت اونقدر بزرگ نکنی که از خداوند بزرگتر بشه و کل ذهنت رو پر کنه. تسلیم بودن همون مثال استاده که میگن بشین روی کلک و بذار جریان رودخونه تورو به دریا برسونه.
هر روز باید با خودم تکرار کنم تا یادم نره. همه چیز به این برمیگرده که چقدر می تونم در مقابل خداوند بزرگ و بلند مرتبه تسلیم باشم و زندگی خودم رو به اون بسپارم و هر اتفاقی که افتاد لبخند بزنم و بگم: الخیر فی ما وقع…
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی،شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.
خدانگهدار
1403/6/29
21:07
سلام و وقت تون بخیر استاد عزیز.
ان شاالله که در پناه خداوند باشید.
خدا را شکر می کنم که من رو به سایت شما هدایت کرد.
خدا را شکر می کنم که این فایل رو گوش دادم و از صحبت های ارزشمند شما بهره بردم. و بسیار بسیار احساس آرامش بهم داد و ایمان مان رو نسبت به خداوند افزایش می دهد.
این فایل به ما می آموزد که در هر لحظه به الهامات و هدایت الهی گوش کنیم و در زندهگی مون عملی نمایید حتما حتما در خیر ما تمام می شود گر چه ظاهرا مورد پسند ما نباشد.
چون خداوند همیشه خیر ما رو می خواهد. می خواهد که ما خوشحال باشیم.
ان شاالله که بتونیم از این فایل ثمره خوبی را در زنده گی مون ایجاد نماییم.
در پناه خداوند ثروتمند، شاد، رب العالمین باشید. عاشق همه تونم
سلام ب استاد و دوستان عزیزم
وای خدای من باورم نمیشه من این کامنتو دارم ساعت یک رب به چهار صبح مینویسم من ساعت 12 شب قبل از خواب داشتم با خدا صحبت میکردم و کمک میخواستم هدایت میخاستم.اومدم تو سایت فایل هدایتمو دیدم یکم جون گرفتم ولی همچنان کامل حس ارامشی ک بایدو نگرفتم خوابیدم دو ساعت بعد انگار یکی بیدارم کرد ک قطعا خدا بود .من همونجوری خوابالو داشتم با خدا درباره اینکه خدایا تسلیمم تو بگو چیکار کنم تو هدایتم کن من به هرخیری ک از تو ب من برسه نیازمندم و…تو همین حین بود ک دوباره وارد سایت شدم و وقتی این فایلو دیدم واقعا قلبم اروم گرفت انگار ک خود خدا کارو زندگیشو ول کرده ک به حرف من گوش بده و دیدم ک خداوند ب محض تسلیم شدن هدایت میکنه
و این فایل انقدر زیبا انقدر معنوی و این قدر مناسب حال من بود ک زبونم قاصره از گفتنش
خدایا شکرت ک صدامو شنیدی عجزو ناتوانیم رو دیدی و حرفایی رو از زبون یکی از بهترین دستات بهم زدی ک در مناسب ترین زمان باید میشنیدم
واقعا شکرت خدا
استاد واقعا ممنونم ازت
خدایا دستم رو همواره تو دستت نگه دار هدایتم کن من خودمو به تو میسپارم به تو ک اگاه ترینی قوی ترینی عادل ترینی عاقل ترینی و بلد همه راههای جهانی خدایا فقط به تو توکل میکنم خداوندا زندگی منو شفا بده منو هدایت کن به بهترین راحت ترین لذت بخش ترین و معنوی ترین و ارام بخش ترین مسیرها
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام استاد عزیزم وسلام مریم جانم
سلام به تک تک دوستان نازنینم
نمیدونم قراره چی تایپ کنم فقط میدونم باید بنویسم
تسلیم بودن دربرابر خداوند
استاد منتظر این فایل بودم روزی که با استاد عرشیان فر لایو گذاشته بودین دخترم گفت مامان استاد لایو گذاشتن اما شرایط جور نشد که لایوتون رو ببینم از همون شب منتظر این فایل بی نظیرتون بودم و ایمان داشتم که این فایل رو سایت قرار میگیره
استاد وقتی فایل رو گوش دادم خیلی فکر کردم تا ببینم کجاهای زندگیم به الهامات خداوندم توجه کردم ونتیجه گرفتم.
همینطور که خودتون گفتین انسان فراموش کاره واگه برا خودش تکرار نکنه زود فراموش میکنه.
استاد من هنوز اول راهم الهامات کوچیک وبزرگ از خداوندم دریافت کردم یه جاهایی توجه کردمو نتیجه هم گرفتم وهرجاهم توجه نکردم وجدی نگرفتم باز نتیجه گرفتم از اینکه باید درسمو بگیرم که عه اینجا خدا بهم الهام کرد ولی من توجه نکردم وبه خودم گفتم اشکال نداره ایندفعه سعی میکنم به ندای قلبم گوش بدم هرچی هم منطقی به نظر نرسه اما من باید بهش توجه کنم ونتیجه ها رو دریافت کنم
استاد تو این زمینه دارم تکاملمو طی میکنم وهر وقت هم بعداز نتیجه گرفتن از عمل کردن به الهاماتی که بهم شده کل ذوق میکنم کلی سپاسگزار خداوندم میشم آره درسته همینه،مسیر درست همینه آره منم لایق دریافت الهامات پاک خداوندم هستم. لذت میبرم وقتی کوچکترین نشانه ها رو دریافت میکنم
استاد میدونم هنوز اول راهم وباید تکاملمو طی کنم هر روز صبح تو ستاره ی قطبیم از خداوندم برای انجام تک تک کارهای ریز ودرشتم کمک میخام ودرخواست هدایت ازش دارم واین باور هم دارم که خداوندم همیشه هدایتهاشو میفرسته واسم فقط من باید اینقدر رو خودم کار کنم که تا لایق دریافت باشم وظرف وجودم بزرگ وبزرگتر بشه
انشاالله استاد یه روز که خیلی هم دور نیست میام از نتیجه هایی که از عمل کردن به الهامات پاک خداوندم گرفتم رو دراین سایت الهی ثبت میکنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم مریم جانم انشاالله همیشه شادوسالم سعادتمند باشید
همینطور برا تمام دوستان توحیدیم آرزوی موفقیت دارم.