تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری تسلیم بودن در برابر خداوند
    382MB
    59 دقیقه
  • فایل صوتی تسلیم بودن در برابر خداوند
    57MB
    59 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حمید معدندار گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    بنام الله مهربان

    قسم به خورشید و تابندگى‏ اش (1)

    قسم به ماه چون پى [خورشید] رود (2)

    قسم به روز چون [زمین را] روشن گرداند (3)

    قسم به شب چو پرده بر آن پوشد (4)

    قسم به آسمان و آن کس که آن را برافراشت (5)

    قسم به زمین و آن کس که آن را گسترد(6)

    قسم به نفس و آن کس که آن را درست کرد (7)

    سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام کرد

    خدایا بینهایت سپاسگذارتم که با این نشانه هات 7 بار تاکید کردی که خیر و شر رو به من الهام میکنی و من هر چقدر بیشتر تعمق میکنم بهتر میفهمم که همیشه هدایتگر و حامی من هستی و همه چی رو بهم میگی و منم مطمئن تر قدم بر میدارم

    سلام به استاد عزیز و دوستان نازنینم

    چند روز پیش یه کامنتی رو تو همین فایل گذاشتم و از نتایج گفتم ، یعنی وقتی دیگه از همه جا بریدم ، دست از شرک کشیدم ، دیگه روی ذهن خودم حساب نکردم ، دیگه روی دیگران حساب نکردم ، و نتونستم هیچ کاری کنم که نتیجه حاصل شه

    اونموقع تسلیم شدم و از خدا درخواست کردم و همه چی رو سپردم به خدا و نتیجه چی شد:

    آسان شدم به آسانی ها و براحتی به خواسته ام رسیدم

    که تو کامنت قبلی صفحه 35 همین فایل نوشته بودم

    حالا جالب اینجاست وقتی داشتم داستان همین اتفاق و معجزه رو تو کامنت قبلی می‌نوشتم ، تقریبا آخراش بود و گفتم که دو تا ماشین دیگه هم دارم و سپردم به خدا که خودش بهترین مشتری رو بیاره و بفروشه برام و قبل از اینکه ویرایش کامنت تموم بشه ، دیدم یه مشتری که روز قبل ماشین رو دیده بود اومد داخل نمایشگاه و گفت من ماشین رو امروز میخوام قولنامه کنم و ببرم

    و من که متحیر مونده بودم از این همه هدایت و حمایت بی‌نظیر خداوند ، اول با احساس خیلی خوب سپاسگزاری کردم از الله مهربان و بعدش رفتم دنبال کارای ماشین

    مشتری ماشین رو پیش 3 تا مکانیک ، 1 اگزوز ساز ، 1 مکانیک هیدرولیک فرمون و بعدشم کارشناسی رنگ برد

    تو هر قسمتی که رفتیم ذهنم میگفت اگه کنسل بشه و خوشش نیاد چی ، اگه بگه من نمیخوان چی و اما من آگاهانه میگفتم همون خدایی که من رو تا اینجا آورده و قبلن هم کلی معجزه نشونم داده ، بقیه شم خودش انجام میده و به لطف خدای مهربانم هر جا که میرفتیم میگفتن عاااالیه ماشین ، هیچ مشکلی نداره ، فنی‌ سالمه و نهایتا تو یک ساعت و نیم کل کارا تموم شد ، قولنامه کردیم و خیلی راحت ماشین رو تحویل دادم و همه چیزعااالی و همونطور که من میخواستم انجام شد خدایا شکرت

    وقتی برگشتم خونه واسه ناهار فقط داشتم از خدای خودم سپاسگزاری می‌کردم

    یکم که تفکر کردم ، دیدم آره من رها کردم و سپردم به خدا و اون ایمانه باعث شد حالم خوب باشه و آرامشی که داشتم همراه با تواضع در برابر خداوند باعث شد یسری فرکانس‌ها از طرف من به جهان ارسال شه که نتیجه اش اتفاقات خوبی بود که گفتم

    یعنی فرمول اینه :

    ایمان کامل به خداوند (که نشونه اش آرامشه)

    + رها بودن (نچسبیدن به اون خواسته)

    + احساس خوب(نتیجه اون ایمان به خداست)

    = اتفاقات خوب (رسیدن به خواسته)

    من حدود سه ساله که با استاد آشنا شدم و تقریبا نزدیک به 2 ساله که با سایت آشنا شدم و همیشه داشتم رو خودم کار می‌کردم ، حالا چه فایلهای دانلودی چه دوره هایی که از سایت خریدم ، چه عبارات تاکیدی و….. والان بعد از این مدت زمانی که گذشته احساس میکنم در مورد نداشتن شرک و شناخت و ارتباط با الله مهربان دارم آروم آروم تکاملم رو طی میکنم و به اندازه ای که توکل واقعی و ایمان واقعی به خدا دارم و عمل میکنم بهش به همون اندازه نتایج میاد

    من طی این چند سال فکر میکردم که فقط تکرار کردن ، گوش دادن به فایلها ، حرفای قشنگ زدن ، حال خوب داشتن همینا کافیه

    ولی الان درکم اینه که باید رها باشم ، ایمان واقعی داشته باشم که نشونه اش حرکت کردنه ، جسارت انجام کاره ، رفتن تو دل ترسهاست ، عمل به الهاماتیه که بهم میشه فارق از نتیجه که خوب باشه یا بد ، فقط بایدانجامش بدم

    یعنی من طرف خودم رو انجام بدم ، حرکت کنم و بقیه اش رو بسپارم به خدا ، سیستم اینجوریه وقتی شجاعت و حرکت کردن من رو میبینه اون فرکانس رو دریافت میکنه و مجموعه از اتفاقات که با اون حرکت من همخونی داره رو برام ایجاد میکنه یا من رو در اون مسیر قرار میده

    حالا در مورد الهامات برای من این شکلی بود که :

    _ به فلانی زنگ بزن درمورد ماشینش صحبت کن

    _ یا الان وقت آگهی کردنه ماشینه و منتظر دیگران نباش و خودت حرکت کن

    _ یا الان خودت برو فلان جا و فلان کار رو بابت ماشین انجام بده و منتظر نباش که یکی حتما کنارت باشه

    _ یا الان باید خودت قولنامه بنویسی و منتظر نباش کسی بهت بگه برو تو دل کار خدا هدایت میکنه

    یا امثال این الهامات رو من بصورت عملی انجام دادم و جهان هم پاسخ داد

    میدونید اول سپردم به خدا و از درون ایمانم رو قوی کردم اون بخاطر اینه که گفتم من نمیدونم خدایا خودت هدایتم کن

    بعد به اندازه ای که خودم رو ارزشمند و لایق دونستم به همون اندازه هم حرکت کردم و به همون اندازه هم نتایج اومد

    و این داستان قانون جذب و قانون آفرینش

    خیلی خوشحالم که الان به این مرحله رسیدم و قطعا میتونم بهتر و بهتر بشم و هر روز از خواب که بیدار میشم میگم خدایا من بدون تو هیچم ، همه چیز من برای توست و از قدرت توست ، نفسی که میکشم ، ضربان قلبم ، خونی که در رگهام جاریه ، سلامتی که دارم همه و همه از قدرت توست

    از خداوند میخوام که هدایتم کنه خدایا تنها بندگی تو را میکنم و تنها از تو کمک میخوام ، من رو به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت داده

    خدایا میخوام آرامش داشته باشم

    خدایا میخوام لذت ببرم از نعمتهایی که بهم میدی

    خدایا خودت هدایتم کن به سمت بهترین اتفاقات

    خدایا خودت هدایتم کن به زیباترین مناطق که کلی لذت ببرم

    خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی تو این شب زیبا که ماه کامل ، داره تو آسمون میدرخشه و با هوای خنک وعااالی که دارم حسش میکنم ، بتونم این کامنت رو بنویسم

    امیدوارم رد پای خوبی باشه هم برای خودم هم برای بقیه عزیزانی که فکر می‌کنند سخته و نمیشه

    من تازه دارم یه چیزایی رو درک میکنم و این تازه اول راهه و قراره خداوند هدایتم کنه به بینهایت اتفاق خوب

    برای همه دوستان آرزوی حال خوب ، سلامتی ، شادی ، ثروت و خوشبختی دارم

    امیدوارم به هر چی که میخواید برسید و این رو میدونم که مسیر از یه جا میگذره و اونم ایمان کامل به الله مهربان ، وهّاب و یکتاست

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      به نام خدای مهربان. هدایتگرم به سمت نعمت بیشتر به روشی اسان تر ولذت بخش تر.

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد بامردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

      وااای آقای حمید عزیز چقدر تحسینتون میکنم. کامنت قبلی شماراخونده بودم واقعا ازته دلم تحسینتون کردم وامشب دوباره هدایت الله مهربان من رابه سمت کامنت شما کشید

      خواسته این روزهای من وهمسرم خرید ماشین هست

      چندتا ماشین پیداکردیم تا نزدیک قولنامه هم رسیدم ولی بخاطر 300تومن کمی پول جور نشده.

      چندروزه عبارت تاکیدی من.

      خداوند از راهی که خودش بداند ماشین رابرام جور میکنه. مشتری میشه برام. پول راخودش جور میکنه. من فقط میخوام وخدا هدایت میکنه

      امروز که قلبم باز شده وهدایت ها از هرطرف وارد میشه هدایت شدم به کامنت شما ودوست عزیز ساره امینی که چقدر همزمانی داشت هردو کامنت.

      خدارابی نهایت سپاسگزارم بخاطر این سایت الهی

      ازتون سپاسگزارم که کامنت نوشتید ودست خداهستید برای هدایت من

      تحسینتون میکنم که درمسیر هدایت وتسلیم بودن قرار گرفتید

      تحسینتون میکنم که به راحتی مشتری برای فروش ماشین پیداکردید

      اینم هدایت خداست

      الهی صدهزار مرتبه شکرت

      به امید موفقیت های بیشتر شما واشتراک هدایت ها با ما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حمید معدندار گفته:
        مدت عضویت: 1061 روز

        بنام الله یکتا

        سلام خانم مرجان عزیز

        خیلی خوشحالم که تونستم کمکی کرده باشم

        خیلی سپاسگزارم بابت لطفی که دارید

        بابت تحسین هاتون ممنونم

        منم شما رو تحسین میکنم بخاطر انرژی خوبی که دارید و در مدار خوبی که هستید

        قطعا این حال فرکانسی رو که ارسال میکنید همه دریافت می‌کنند

        عبارات تاکیدی که گفتین خیلی خوبه ، منم هر روز دارم کار میکنم

        میدونید استاد میگفتن که وقتی ما به منبع وصل میشیم یه احساس لطیف بودن به آدم دست میده ، و اون باور قلبی جنسش اینجوریه که خیلی رها و خوشحاله ، یه ذوق درونیه و اونجاست که دقیقا میفهمه قلبش باز شده و انگاری همه چیز تحت فرمان ماست و بقول استاد آدم علی بی غم میشه ، حس سبکی میکنه ، میخنده و ناخود آگاه با یه حال خیلی خوب فقط شکر گزاری میکنه ، اصلا سبکه و میخواد پرواز کنه و این همون فرکانس بینظیره که ارسال میکنه و در مدار خواسته قرار میگیره

        براتون بهترینها رو آرزو میکنم

        مطمئنم با توجه به حال خوب و فرکانس خوبی که دارید خیلی زود خداوند هدایتتون میکنه و از جایی پول رو وارد زندگیتون میکنه که انتظارش رو ندارید و به آسانی هدایت میکنه به خرید ماشین مورد علاقه تون

        من یه عبارت تاکیدی رو کار میکنم که داره تبدیل میشه به باور جهان من سرشار از نعمت ثروت پول و فراوانیه که از هر سمت وارد زندگی من میشه

        در پناه الله یکتا شاد، سالم، خوشبخت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    میخام یه داستان بگم یه داستان جالب که همین چند روز پیش اتفاق افتاد :

    خداوند در قرآن میفرماید که من از جایی که فکرش رو نمیکنی بهت برکت میدهم…

    رزق میدم …

    چند روز پیش یعنی حدود 2هفته پیش نیاز داشتم شدیدا به پول شخص بنده مشاور املاک هستم و قرار بود ظهر ساعت 12برم یه خونه رو کارشناسی کنم بنده کارشناس تخصصی منطقه 2 هستم تهران صادقیه …

    اون خونه که ساعت 12قرار بود برم ببینمش بهم گفت ساعت 3بیا گفتم چشممم ساعت 3 حرکت کردم نرسیده به اون خونه یه دستبند پیدا کردم که اصلا بهش نمیخورد طلا باشد گذاشتمش توی کیفم و از خاطرم رفت تا زمانی که شب به یادم امد و به دوستم نشانش دادم و اون گفت این بدل هست اصلا جنس ندارد و کیفیت ندارد و بهم گفت بزارش توی مایع سفید کننده حدود یک ربع گذاشتمش هیچیش نشد بعد رفیقم گفت بدون فاکتور ازت نمیخرند گفتم چرا میخرنددددد

    فردا صبح حسم گفت برو سمت فلکه صادقیه و ببر بفروش حرکت کردم رفتم یه پاساژ بود کلا طلا فروشی بود رفتم داخل هیچکس ازم نخرید و هر مغازه ایی که وارد شدم بهش میگفتم با قدرت تمام که این طلا رو پیدا کردم ازم میخرید با قدرت

    خداوند شاهد هست …

    هیچکس نخرید گفتم خدا شاهده گفتم بریم هدایت میشیم داشتم میرفتم یه جوان گفت دلار یورو حسم گفت بگو طلا دارم بهش گفتم گفت بیا بریم منو برد یه مغازه طلا فروشی اونجا تست کرد وبه قیمت بیست پنج میلیون نیم ازم گفت میخره گفتم چشم واریز کن به حسابم با اپلکیشن موبایل (پایا) برام واریز کرد و ساعت11 صبح بود گفت تا ساعت 3میشینه به حسابت گفتم خداروشکر خیلی خوشحال بودم …

    ساعت شد 4واریز نشد شد 5واریز نشد بعد گفتم خدایا شکرت نشد هم نشده …

    به الله یکتا قسم به خدا قسم تا اینو گفتم یه پیامک واریزی امد به مبلغ بیست پنج میلیون ششصد پشت سرش باز یه پیامک واریزی دیگه امد به مبلغ بیست پنج میلیون شش صد گفتم شاید پیامک اشتباه هست رفتم با کارتم موجودی گرفتم دیدم نه الان موجودی حسابم پنجاه یک میلیون دویست میباشد ….

    خیلی عجیب بود با یکی از دوستانم که از بچه های سایت هم هست به اشتراک گذاشتم گفت خرجش نکن تا فردا صبر کن حتما بهت زنگ میزنن و …

    اما

    اما

    اما

    قلب من میگفت مگه فلان وسیله 50میلیونی رو نمیخواستی الان اگه ایمان داری همین الان خرید کن …

    گفتم

    چشمممممممممممممممم

    چشممممممممممممممممممم

    قلبم دستور داد گفتم چشم

    همون شب رفتم و وسیله مورد نظرم رو خرید کردم با خیال راحت و الان 3هفته یا شایدم 2هفتس دارم ازش استفاده میکنم…

    نتیجه :

    ایمان و اعتماد به خداوند نتایجی رو به ارمغان میاورد که در مخیلات بقیه هم نمیگنجد

    سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      محمود رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1212 روز

      سلام و درود بر شما دوست و هم خانواده عباس منشی عزیز داستان جالبی بود ولی یه سوالی ذهنمو مشغول کرد اگه اون طلای که یافتین صاحبی داشته باشه چی بالاخره خدا که از آسمان نینداخته پایین اگر که مثلاً تو حیاط خونتون افتاده بود ولی این که آدم تو خیابان پیدا کنه.آخه دوستم می‌گفت یه پاکبان یه کیف تراول یه میلیاردی پیدا می‌کنه و به صاحبش برمی گردونه.مرسی از شما و کامنت تون امیدوارم نتایج همینطور فوق العاده و عالی داشته باشین و مسیرتون پرپول.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسین دانش خواه گفته:
        مدت عضویت: 817 روز

        به نام خدا

        سلام و عرض ادب

        ببین محمود جان نگاه من اصلا این نیست که این صاحب داره و از این چیزا نه از دید بزرگتر به قضیه نگاه کن نمیتونم بهت درست بگم اما هدایت جوریه که چونه نمیزنی باهاش و میفهمیش و انجامش میدی ببین اصلا من نمیفهمم که چرا این اتفاقات افتاد اما میدونم که از وقتی روی باورهای ثروت افرینم کار کردم پول به طرز عجیب و غریب وارد حساب من میشود و من واقعا تمام سعی خودم رو میکنم که دست خدا رو باز بزارم واسه همه چیز واقعا بعد از قضیه طلا فهمیدم که چطور وقتی تسلیم باشی خدا این انرژی چطور به آسانی هدایتت میکنه به سمت خاسته هات نشانش این هست که خاسته هات به صورت طبیعی و به آسانی وارد زندگیت میشه

        سپاس گذارم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علیرضا داودی گفته:
      مدت عضویت: 2044 روز

      سلام حسین عزیز

      توضیحاتت خیلی جالب بود و من چندین متن از نظراتی که زیر فایلهای دانلودی رو گذاشتی خوندم.

      من یه سوال داشتم از شما . با توجه به متنهاتون نشون میده در این زمینه تغییرات اساسی ای داشته اید و همچنان این تغیرات رو دارید. در خصوص مسائل مالی بعد از شروع آموزش از این سایت و دوره ها وداده های استاد رشد محسوسی داشتید؟ واقعا رشدتون بعد آموزش قابل قبول بود؟ اگر واقعا موفقیت مالی داشتید امکانش هست بفرمائید چطور این اتفاقات براتون رخ داد؟ میخوام از گفته های شما به ضعف عای خودم در خصوص عدم تغییر پی ببرم

      شما چه کردید و کائنات بعدش براتون چه کرد؟

      آیا با الهامات هم و گفتن به شما هم چیزی داشتید که خودتون ناگهان سورپرایز شه؟

      ممنون میشم راهنمائیم کنید؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین دانش خواه گفته:
        مدت عضویت: 817 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام به علیرضای عزیز

        در نهایت باید عملکرد ما مثلا در حوضه مالی تغییر کند و این عملکرد باید ادامه دار باشد یعنی یک ماه یا یک سال نباشد باید عادت های ما تغییر کند و هرکسی تلاش کنه میتونه به موفقیت هایی برسد اما و وقتی به موفقیت یا به اصطلاح نوک قله میرسیم ماندن در اون شرایط کار هرکسی نیست حقیقتا اگر استاد عباس منش 10سال هست که در شرایط عالی هستند و رو به رشد هستند یعنی بازی رو بلد هستند و میشه پای صحبت هاشون نشست و وقت گذاشت بنده نتیجه گرفتم اما دوست عزیز بنده توهم نزدم دیگه بنده عمل کردم و تونستم نتایج بگیرم نتایج خوبی هم بود و عمل

        اگر دنبال نتایج هستیم باید عملکرد داشته باشیم باید باور صحیح و عملکرد صحیح داشته باشیم به صورت منظم بعد نتایج از راه میرسد به صورت لاجرم

        واقعا چیز عجیبی نیست توصیه میکنم زیاد فکر نکنید و زیاد درگیر نشید بیشتر شروع کنید به عمل کردن به هرانچه تا به الان اموخته اید . دوست عزیز اصلا توصیه میکنم با کسی هم مشورت نگیر فقط به اموزه های استاد عمل کن فقط عمل چرا میگم مشورت نگیر به صورت زیاد چون گیج میشی و وقتی گیج بشی دیگه حرکتی نمیکنی …

        من به شخصه فقط به ندای قلبم گوش میدم من الان دیگه شرایط بازاریابی توی ایران ید طولایی دارد اما من به قلبم گوش میدم هزاران ادم برمیگردن هزار تا چرت و پرت میگن که اینجا اینو بگو اگه مشتری این رو گفت این بگو من اغا صداقت درستی پاکی اینا رو بلدم واقعا بازاریابی بلد نیستم …

        ببینید اقا علیرضا من واقعا هیچی نمیدونم خدا سرشاهده هیچی نمیدونم من فقط سعی میکنم به قلبم گوش کنم و عمل کنم به هرانچه تا به الان درک کردم ….

        باور درست بساز و عمل کن همین

        سپاس گذارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2266 روز

      با درود و وقت بخیر آقای حسین دانش خواه عزیز

      چقدر کامنت شما برام درس داشت و چه نشونه ی خوبی هم بود .. چند روزه که روی فایل های دانلودی باورهای ثروت ساز دارم کار می کنم و بخودم قول دادم که یکی به یکی فایل های این قسمت رو کارکنم و ببینم و برای هر کدامشان کامنت بنویسم و شما یک باور فوق العاده قدرتمندی رو در افکار من ایجاد کردید .. ،

      چنان روزی رسان روزی رساند

      که صد عاقل از آن حیران بماند

      واقعا از معجزات خداوند و هدایت هایش در حیرت موندم هر چند برای خودم بارها و بارها معجزات الهی پیش آمده ولی هر دفعه انگار باید بسمت این نشونه ها هدایت بشم تا بیشتر درک کنم و این شوق و اشتیاق در من بوجود بیاد که خداوند از جایی که فکرشو نمی کنیم بهمون رزق میده و بخودم گفتم ببین رویا جان هیچوقت برای پول بدست آوردن هیچ مسیری رو برای خداوند تعیین نکن .. با اینکه همیشه میگم من تسلیم و رها هستم ولی انگار هنوز واقعا تسلیم خداوند نیستم و همینجا این باور در من بوجود آمد که پول و ثروت می‌تونه از خیلی راهها خودشو بما برسونه ولو اینکه زیر پامون پیداش کنیم .. خدایااا شکرت

      آقای دانش خواه عزیز ممنون و سپاسگذارم که آمدید این داستان قشنگ رو برامون نوشتید و تا باورهام قوی تر بشه تا ایمانم بیشتر بشه و تحسین تون کردم که چقدر باورهای پول و ثروت در شما قدرتمند بود که اینقدر قشنگ خداوند شما رو هدایت کرد که در ساعت 3 برای قرار کارشناسی خانه برید و در همون لحظه هم

      دستبند طلایی زیر پاتون پیدا کنید واقعا خداوند معجراتشو از راهی که فکر نمی‌کنیم بهمون می‌رسونه و بعدش بازم بسمت فروشش از مسیرهایی هدایت شدید و پولش بحسابت تون واریز شد ..

      یک جمله ای در نوشته اتون دیدم که تسلیم بودن رو به زیبایی توضیح دادید

      اینکه گفتید ساعت شد 4واریز نشد شد 5واریز نشد بعد گفتم خدایا شکرت نشد هم نشده

      و اینجا همین جمله ی شما کار خودشو کرد و شد آنچه که باید میشد تحسین تون کردم و از اینکه توانستید آن وسیله ی پنجاه میلیونی تون رو خریداری کنید بهتون تبریک میگم

      براتون بهترینع بهترین رزق و پول و ثروت و نعمت و برکت و سلامتی و خبر و خوشی رو آرزومندم

      شاد و موفق و پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1274 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام ودرود بر استاد عزیز وتوحیدی ام

    الهی صدهزار مرتبه شکرت تو بهترین زمان ومکان هدایت شدم به این فایل ارزشمند

    تسلیم شدن در برابر خداوند

    کی انسان تسلیم میشه؟؟وقتی عاجز بشه. وقتی درک کنه توانی نداره. وقتی راه ها بسته میشه.

    وقتی ببینه هرچی میدوه حتی یه قدم جلو نمیره.

    امروز با این فایل یه فلش بک زدم به سالهای قبل. کجاها تسلیم بودم. همیشه معروف بودم به ادم مغرور کله شق

    دوست نداشتم جلو ادم ها اظهار عجز کنم احساس ناراحتی کنم بارها از درون شکستم وفرو ریختم. ولی هربار بلند شدم نمیدونستم اون نیرویی که کمکم میکنه خداست. نمیدونستم اون هدایتم میکنه. اصلا خدایی نمیشناختم. فکر میکردم خدا فراموشم کرده. از همون کودکی با خدا بیگانه بودم. ولی تمام مدت کنارم بود وهدایتم میکرد

    اولین باری که یادم میاد تسلیم شدم پشت تلفن بود وقتی پدرم فریاد میزد مالم راوقف میکنم تا بهت ارثی نرسه

    ومن کنار دیوار تسلیم شدم. تسلیم شدم که کسی پشتم نیست. خودم هستم. اون روز هم نمیدونستم خودم یعنی خدای درونم. هدایت ها شروع شد. کار وکسبم رونق گرفت مشتری پشت مشتری. خانه وکارگام راساختم وهرروز پیشرفت کردم

    امان از ادم فراموشکار ناشکر. وقتی مغرور شدم. وقتی خودم خودم ها شروع شد شکست خوردم.

    تو رابطه ای که هرروز رنج وسختی بود.

    بار دوم که تسلیم شدم رابه وضوح یادمه. صبح عرفه بود فقط اشک میریختم باهمه ی وجودم احساس عجز کردم وتسلیم بودم فقط زمزمه میکردم خدایا کمکم کن. وچه کمکی

    نجات پیدا کردم. دوباره زنده شدم. دوباره رشد کردم

    از اسمان وزمین کمکم میکرد. باز هم نمیدونستم خداست. باورش نداشتم

    دوباره شرک ها شروع شد دوباره سختی ها شروع شد

    مگه چقدر طاقت داشتم. چقدر خدا میخواست به سمتش

    برم ومن بخاطر تمام نفرتی که از ادم هایی با نقاب مذهب داشتم از خدا فراری بودم. میگفتم این خدارا نمیخوام. بهشتش مال خودش. اگه دین اسلام اینه. من نمیخوام

    اما مگه دست ارحم الراحمین خدا دست از سرم برمیداشت.

    هدایت شدم به استاد عرشیانفر عزیز. چقدر حال دلم عالی شد. ولی چقدر تو درودیوار بودم. با استاد عرشیان یه مقدار بالا اومدم.

    مخالفت های همسرم باعث شد نتوانم با استاد عرشیانفر کار کنم

    تسلیم شدم. نمیدونستم چکار کنم.

    هدایت شدم به استاد عباس منش.

    تازه داشتم خدارامیشناختم. تازه کنترل ذهن را دارم درک میکنم. تازه توکل را میفهمم.

    هر بار تسلیم شدم. از در ودیوار کمکم کرده.

    فایل توحید عملی 11 را به مدت 21 روز هرروز گوش دادم وتسلیم تر شدم هدایت ها بیشتر وبیشتر شد

    این فایل مهر تایید خداوند بود که تسلیم بشم. نه وقتی خوب چک ولغد خوردم. همون اول تسلیم بشم.

    من که بارها دیدم از کجا ها دستم راگرفته. من که بارها تسلیم شدم وهدایتم کرده

    از همون تسلیم بشم

    خدایا ممنونتم بخاطر این فایل بی نظیر

    استاد ممنونتم بخاطر این فایل بی نظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      به نام خدای مهربان.

      سلام دوست عزیزم

      خیلی خوشحالم که دارم دوباره مینویسم و فرصتی به من داده شده تا بنویسم.

      درمورد کامنت نوشتن مرجان دلیل اینکه برخلاف قبلا خیلی کمتر کامنت مینویسم احساس میکنم که یکسری ترمز دارم درموردش

      مثلا من قبلا دیدگاهم به کامنت نوشتن این بود که: یک فرصتی هست برای مرور کردن قانون و یک فرصت خوب برای جهت دهی دادن به ذهن اونم به صورت بدون وقفه که خب عالیه و تاثیر خیلی خوبی هم میزاشت روم

      میدونی انگار اون هُل اولیه بود به ذهنم و بعدش افکار مثبت خود به خود رشد میکردند. مخصوصا اون موقع هایی که مرجان عزیزم شما برای اولین بار برام کامنت نوشتی خیلی زیاد به بهبودگرایی فکر میکردم و میخواستم اجراییش کنم

      طبق اصل بهبود گرایی هم کامنت مینوشتم و خب فارغ از هرچیزی و هر زمان و مکان خاصی در کمال بهبود گرایی کامنت مینوشتم.

      چقدر لذت بخش بود

      حتی الان که این جملات رو نوشتم چقدر دلم خواست دوباره اینچنین بهبودگرایی رو در اجرای قانون و کامنت بازم داشته باشم واقعا اصل فوق العاده ایی هست!

      چقدر به ادم بهبودگرایی احساس لیاقت میده چون از خودش انتظار بیجا نداره و خودش رو کمتر سرزنش میکنه

      بهبود های کوچک رو میبینه

      درکل: بهبود گرایی یک عادت خیلی هماهنگ با قانونه

      درمورد کامنت نوشتن بعدش که گذشت

      دیدگاهم کم کم این شد که: کامنت کمتر باید بنویسم تا نتیجه بگیرم.

      مثلا با خودم میگفتم ببین من اگر خیلی موفق تر بودم یا مثلا توی سایت خیلی شناخته تر بودم. دیگه همینطوری تصادفی نمیرفتم برای فایل های مثلا قدیمی کامنت بزارم

      بعد الگو هایی رو از بچه های سایت یک جورایی ناخوداگاه به خودم نشون میدادم که این رفتار رو دارند. و بعد ذهنم میگفت اها ببین این رفتار نشون میده که این یکی از دلیل نتایج هست.

      یعنی همه اون بهبود گرایی ها و کامنت نوشتن ها بخاطر این باور مرجان جان کمتر شد

      میدونی مثلا وقتی اوایل دوره احساس لیاقت تهیه کردم کامنت نوشتنم کم شد اما نه بخاطر اون باور های بالا بلکه صرفا اینقدر درگیر تمرکز کردن روی خودم بودم که واقعا فعلا انگار سکوت کرده بودم و تمرکزم روی خودم بود.

      بنظرم همون باعث شد یک ارتباط اشتباه توی ذهن من ایجاد بشه بین نتیجه و کامنت نوشتن.

      چون اون موقع که مرجان اوایل داشتم روی دوره احساس لیاقت کار میکردم کامنت نمینوشتم واقعا حالم عالی بود نتیجه ها عالی بودن

      اما نه بخاطر اینکه کامنت نمینوشتم بلکه بخاطر اینکه داشتم به قانون عمل میکردم

      اصلا ربطی به کامنت نوشتن نداشت! فقط من یک الهامی دریافت کرده بودم که فعلا کامنت ننویسم.

      میدونی خیلی زود اصل یادمون میره و امکان داره بچسبیم به فرعیات

      بعد مرجان الان که یکم عمیق تر شدم متوجه شدم ای دل غافل من داشتم خودم رو مقایسه میکردم! داشتم خودم رو حتی نوع اینکه چجوری کامنت بنویسم رو مقایسه میکردم؛

      واقعا خیلی جذابه این بحث مقایسه وقتی روش کار میکنم و بهبود رو میبینم واقعا احساس میکنم چقدر نزدیک میشم به خود واقعیم

      الان همه این حرفا رو زدم تا فقط حتی خودشناسی کرده باشم که

      چرا من کامنت نوشتنم کمتر شده؟؟

      اینارو هم من قصد نداشتم بنویسم به لطف خداوند نوشته شد حتی نمیخواستم اصلا کامنت بنویسم

      میخواستم بخوابم خوابم نمیبرد یهو حسم گفت بیام برای کامنتی که برام نوشتی پاسخ بنویسم و اونجا چون پاسخ نداشت اومدم اینجا نوشتم

      حتی قبل این کامنت مرجان با خودم صحبت کردم گفتم: ببین یک لحظه ذهن رو خاموش کن فقط شروع کن به نوشتن و قول بده که این کامنت رو منتشر کنی اگر نمیدونی چی بنویسی فقط از خدا کمک بخواه.

      وگرنه من بارها اومدم برات بنویسم بعدش کلا همون ترمز های بالا باعث شد کامنتم رو پاک کنم.

      —–

      از خودشناسی کامنت نوشتن میتونیم حالا بگذریم فعلا :)

      بالا درمورد بهبود گرایی نوشتم خیلی دلم خواست الان دوباره درموردش صحبت کنم.

      بنظرم بهبود گرایی خیلی کمک میکنه بیشتر از قانون استفاده کنیم در زندگیمون

      میدونی من یادمه حتی روزایی مرجان بود برات سه چهارتا کامنت درروز مینوشتم و همش هم در عین بهبود گرایی بود

      و جالبه این دقیقا به توهم سرایت کرد تو هم یادمه ازت 3 تا 4 تا نقطه آبی دریافت میکردم

      چقدرررر ذوق میکردم.

      چقدرر رشد کردیم با بهبودگرایی…

      یادمه مرجان کامنت که مینوشتم اون لا به لا ریز به توانایی هام اشاره میکردم خودم رو تحسین میکردم.

      تورو تحسین میکردم.

      مرجان جان خودت هم همینکار رو میکردی.

      میدونی بنظرم خود واقعی من دوست داره اون سبک کامنت نوشتن رو اگر من احساس لیاقتم رو بیشتر روش کار کنم بیشتر دوست دارم اونطوری به قانون به اصل بهبودگرایی عمل کنم.

      از همین الان از همین نقطه هم تمرینش میکنم دوباره..!!

      چون خود بهبودگرایی اینجوریه که همین الان بهترین فرصت برای رشد و پیشرفته:)

      میدونی احساس میکنم اگر خودم رو مقایسه نکنم و نظر کسی برام اهمیت نداشته باشه و تماما سرم تو کار خودم باشه. خیلیییی بیشتر کامنت مینویسم خیلیی زیاد چون میدونم رفتاری هماهنگ با قانون هست. میدونم کمک کننده است میدونم که ذهن رو ثانیه به ثانیه جهت میده.

      چقدر خداروشکر خوشحالم که این کامنت نوشته شد.

      مرجان ازت سپاسگزارم که هستی و این فرصت هست تا بنویسم برات…

      بنظرم هرچقدر بیشتر احساس ارزشمندی کنم کمتر جلوی خودم رو میگیرم تا کاری که واقعا دوست دارم رو انجام بدم.

      جالبه مرجان چندوقت پیشا داشتم کامنت های خودم توی فایل های دانلودی و محصولات رو از پروفایل عمومی نگاه میکردم که چطوری دیدم که چندتا کامنت اخیر هم توی فایل های دانلودی و هم محصولات من برای شما فقط کامنت نوشتم.

      بعد انگار همین باعث شد دیگه نخوام برات کامنت بنویسم نه که خودم نخوام اتفاقا واقعاااا دوست داشتم باهات صحبت کنم همیشه دلم میخواد برات بنویسم

      اما ناخوداگاه ذهنم جلوم رو میگرفت

      بعد الان که بررسی میکنم میبنم حتی اینم برمیگرده به احساس ارزشمندی

      من اگر برای خودم ارزش قائل باشم همونکاری رو میکنم که دوست دارم احتمالا یکی از دلایل اش که جلوی خودم رو گرفتم نظر مردم بوده

      مثلا اینطوری که با خودم میگفتم فکر کن یکی بیاد توی پروفایل من کامنت هام رو بخواد ببینه

      بعد همینطوری میره پایین میبینه همش نوشته: در پاسخ به مرجان، درپاسخ به مرجان، درپاسخ به مرجان خخخ

      بعد نمیدونم چرا فکر کردم مثلا خوب نیست یا هرچی

      ولی خب من به عنوان دانشجوی دوره احساس لیاقت اینو یادمیگیرم که برای خودم ارزش قائل باشم یادمیگیرم که کاری بکنم که خودم دوست دارم میدونی کاری رو بکنم که با ارزش های خودم هماهنگه!!!

      من مرجان رو دوست دارم و میخوام براش کامنت بنویسم تا جفتمون رشد کنیم. همین! فقط همین مهمه!

      میبینی دوست خوبم احساس ارزشمندی تا کجاها نفوذ میکنه توی رفتار هامون؟؟

      واقعا احساس سبکی رو الان دارم.

      چقدر خوبه که خودمون رو دوست داشته باشیم، برای خواسته ها و نیاز هامون ارزش قائل باشیم

      یک وقتایی نیاز من اینه که کامنت ننویسم و توی خلوت خودم باشم یک وقتایی نیاز و خواسته من اینه که کامنت بنویسم.

      دوست دارم این کامنت فقط درمورد همین موضوع صحبت کرده باشم

      شاید بخوام دوباره بخونمش

      میدونی یک جور خودشناسی برای من بود از دلیل رفتار هام شاید به ظاهر یک خودشناسی برای یک چیز کم اهمیت بود اما برای خودم کلی درس داشت

      خداوند خیلی خوب کمکم کرد این کامنت رو بنویسم. من خوشحالم که گذاشتم خدا هدایتم کنه.

      مشتاق اجرای اصل بهبود گرایی هستم و صحبت کردن با شما درموردش

      دوستت دارم خدانگهدار…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        به نام خدای مهربان. هدایتگرم به سمت نعمت ها وثروت ها

        سلام ودرود من رااز،شهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

        وااای. سینای عزیزم. سلام. چقدر سورپرایز شدم از کامنتت.

        سینا جوون. امروز خواب موندم. باورت میشه ساعت 8 بیدار شدم. ستاره قطبی رو انجام دادم واومدم برم کارگاه. یه حسی بهم میگفت برو به سایت سربزن. هی تفره رفتم. گفتم دیرم شده. همیشه 8 کارگاه بودم. اگرم فایل جدید اومده باشه وقت ندارم که الان ببینم پس باشه فرصت مناسب. ولی مگه هدایت دست از سرت برمیداره.

        اومدم چای کراک بخورم وبرم سوار ماشین بشم. باز بهم گفت بدو تو سایت. میخوام حال حسابی بهت بدم. منم تسلیم شدم. واااای نقطه ابی. اونم از طرف سینای عزیزم.

        دیگه رو مبل ولو شدم. باهمه ی وجودم کامنتت رو خوردم. اشکها سرازیر شد. رفتم تو گذشته ی نه چندان دور. کامنت های سراسر توحیدی هردومون. بهبود گرای هاوعملگرای ها.

        میدونی. چقدر باهم بزرگ شدیم. فارغ از جنسیت وسن. هردو دوتا همفرکانسی بودیم که الان تو دوره ثروت بیشتر درک میکنم ثروتمند شدن اصلا ربطی به سن وجنسیت نداره. اون فرکانس ماست. یادمون میره که فرکانس ما زندگی وشرایط مارا رقم میزنه.

        اصلا چه فرقی میکنه طرف من خانم باشه یا آقا. جوان یا پیر

        فرکانس حال خوبش مهمه. وقتی کنارش حالت خوبه اون مهمه.

        وقتی میفهمی در کنار او داری بزرگ میشی مهمه.

        وقتی به خودم اومدم دیدم ساعت از هشت وچهل دقیقه هم گذشته. ومن چقدر حال دلم عالی شده

        تمام امروز داشتم به این مدت آشناییمون فکر میکردم. چقدر با خوندن کامنتت درس یاد میگرفتم. چقدر عملی خودم رابهبود میدادم.

        امروز دوست عزیزم مینا اومده بود پیشم. چقدر کنارهم احساس ارام ولذت داریم. چقدر درمورد قوانین صحبت کردیم. واینکه جلسه 6 ثروت نزدیک بیش از یک ماهه موندم ونتونستم برم جلسه بعد از بس این 6جلسه جای کار داره

        میدونی یدفعه امروز ظهر که داشتم به کامنتت فکر میکردم دیدم وااای. من دوباره افتادم تو تله کمال‌گرایی.

        دیروز که از خداوند هدایت میخواستم وگفتم تسلیمم. خودت هدایتم کن. فکر می‌کنم یه جایی ایراد داره که سرعت نتایجم کم شده. وفکر میکردم چون این یک ماه بیشتر بیرون بودم ونتونستم روی خودم وفایل ها کار کنم بخاطر همین نتایج کمرنگ تر شده. ولی امروز با کامنت تو. فهمیدم کمال‌گرایی دوباره به سراغم اومده. من با بهبود گرایی هرلحظه داشتم به حال خوب می‌رسیدم باهر شرایطی.

        تمرینات عملی برای خودم تو موقعیت های اون لحظه درست میکردم تا فقط همون موقع حالم خوب باشه. واین رافراموش کرده بودم

        اینکه موفقیت های کوچک این مدتم راندیدم وتحسین نکردم.

        وااای که چطوری کمال‌گرایی توی هرچیزی خودش را نشون میده

        وقتی یه مدت روی خودت کار میکنی فکر میکنی دیگه بلد هستی. واتفاقا ازهمونجا ضربه میخوری.

        احساس لیاقت یعنی من ارزشمندم حتی اگه امروز دیر بیدار شدم.

        ارزشمندم بدون قید وشرط

        حتی اگه یه مدت کمالگرا شدم.

        خداوند عاشقانه دوستم داره وهدایتم میکنه. واین یعنی ارزشمندم. لایق هدایتم.

        من با اشتباهاتم خودم رادوست دارم.

        تسلیم خداوندم تا هرلحظه هدایتم کنه. مثل الان که میگه پاشو یه آهنگ بگذار وپیاده روی کن. وبه هدایت های امروز من فکر کن وشکرگزاری

        ممنون که برام نوشتی. بازم منتظر کامنت های سراسر توحیدی ودرست هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1983 روز

    بسم الله النور

    سلام استادجانم سلام مریم جانم🫂عاشقتونم من🫀

    سلام به همه دوستای عزیزم

    چقدر دلم تنگ شده بود واسه کامنت گذاشتن و از وقتی این لایو رو تو ایستا دیدم که اونم هدایتی یه حسی بم گفت بیام ایستا و انقدر ذوق کردم که هم چهره ماه شما رو دیدم و هم موضوع منو شگفت زده کرد گفتم خدایا شکرت جطور دونه دونه فایل هایی که نیاز دارم رو پشت هم برام میفرستی چون قبلش فایل سفرنامه درمورد هدایت و پیروی از الهامات بود که تو اون صحرا زیبا پر از شن گرفته بودیدو من واقعا تمام قلبم پر شد از ذوق و یاد روز هایی افتادم که اون فایل ها رو در چه شرایطی گوش میدادم اما بازم به لطف خدا همیشه خدا کنارم بود و به قول شما هر وقت که گوش دادم هدایت رو شنیدم و عمل کردم و نتیجه گرفتم

    استاد جان من هرروز خدا رو به خاطر برکت وجود شما و مریم جان و این سایت وآگاهی هاش شکر میکنم که به من چگونه زیستن و شناخت خود و خدا رو یاد دادید یاد دادید که آقا لازم نیست رجر بکشی لازم نیست حسرت چیزی رو بخوری میتونی به آسونی آب خوردن هر جور که دوست داری زندگی کنی و لذت ببری به سرط اینکه آماده دریافت باشی و عمل کنی

    استاد جان هر بار که میام و تارگت میزارم و هدفگذاری میکنم خدا چنان قشنگ پاسخ میده و فایل ها و آگاهی هایی که لازم هست رو برام میچینه که خودم انگشت به دهان میمونم

    امسال بعد از دیدن فایلی که واسه سال نو آماده کرده بودیم و هدف متفاوت منم هدف متفاوت تعیین کردم و تصمیم گرفتم واقعا روی بهبود شخصیت و احساس لیاقت و ارزشمندی خودم بیشتر کار کنم

    و اومدم یه عبارت تاکیدی که اونم از درون بم گفته شد به عنوان شعار امسالم انتخاب کردم

    “”خدای من خدای آسانی هاست””

    و اومدم اینو به عنوان نشونه گذاشتم گفتم خدایا هرجا قراره کاری انجام بشه و به نفع منه تو آسونش کن

    و این شعار رو به من ثابت کن که ایمانم بیشتر بشه و مثال های حصرت ابراهیم که شما تو فایل ها رو گفتید رو مرور کردم گفتم چه اشکالی داره منم از خدا بخوام خودشو به من نشون بده

    و استاد واقعا هر جا که گوش کردم و تسلیم بودم به لطف الله معجزه وار تمام کارها انجام شد

    اتفاقا امروز ظهر دوباره این فایل رو گذاشتم و داستم گوش میکردم رسیدم به اونجا که گفتی خدا هی به من میگه رو این تسلیم بودن کار کن فایل رو استپ کردم گفتم بزار اون جاهایی که تسلیم بودم و خدا کار هارو به آسونی پیش برد تو این چند ماه گذشته مرور کنم

    و داشت اشکم در مبومد

    به لطف خدا تو این 5 ماهی که گذشته از سال جدید و هدف گذاری من واقعا اهداف مادی تعیین نکرده بودم فقط یه سری چیز ها بود که دوست داشتم اما هدف اصلی رو همون رشد شخصیت گذاشته بودم و استاد وقتی داشتم میگفتم که خرید مبل ها رو یادته چه جوری هدایت شدی دقیق به همون که میخواستی اما با قیمت خیلی خیلی پایینتر بعدش جنس هایی که آوردی و هدایتی که چقدر مشتری جدب کرد هدایت مشتری هایی به کسب و کارم که خودشون برام تبلیغ میکنن درست شدن کارهای اداری که یک سال بود بعد همسرم درگیر بودیم ردیف شدن به آسونی کار های دخترم که به لطف خدا برای خودش یه باشگاه زده و کار پسرم که دوست داشت تابستون کار کنه آدم های فوقالعاده ای که اطرافم هستن رزق و روزی که خدا رو شکر از در و دیوار میباره ووووو کلی اتفاق هایی که من هر جا تسلیم بودم به آسونی انجام شد بدون ذره ای زحمت من و این برای من تلنگری بود که زهرا هر جا داره سخت پیش میره یعنی تسلیم نیستی ها یعنی داری زور الکی میزنی و به خدا اعتماد نکردی

    و چند روز پیش که دوباره اومدم برای خودم تارگت گذاشتم برای فروش و کسب و کارم دیدم که بله خدا داره میگه تو لازم نیست کاری کنی فقط تسلیم باش و عمل کن

    استاد چه مسیر قشنگی رو رفتی و داری به ما هم نشون میدی چقدر لدت بخشه وقتی روی شونه های خدا نشستی و همین چند روز پیش داشتم یه فایل گوش میدادم که این جمله رو گفتید من روی شونه های خدا نشستم و من همون لحطه گفتم واقعا لدت داره منم میخوام خدایا

    استاد روزی نمیشه که من فایل ها گوش ندم یا تصویری فایل های زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا رو نگاه نکنم و تصویر سازی نکنم

    خدا رو شکر زهرایی که امروز هستم دارم کیفیت بالاتری از زندگی رو تجربه میکنم و واقعا هیچ ربطی به پارسال این موقع ندارم

    اتفاقا حدود یک یا دوهفته پیش داشتیم با یکی از دوستان جرف میزدیم گلتم به قول استاد ما فقط باید روی بهبود شخصیت خودمون کار کنیم پول که طبیعی میاد وواقعا همین داره به من ثابت میشه پول و سلامتی و آدم های درست خودسون دارن میام وقتی من تسلیم هستم وقتی من عمل میکنم وقتی من شکر گزار هستم

    میخوام از الگو بینظیرم مریم عزیز هم تشکر کنم به خاطر اون قسمت هایی که تنهایی تو پارادایس بود و برای ما فیلم گرفت از توانایی هاش و حل مسله هاش که باعث شد منم برم تو دل ترس هام و آماده بشم برای روز هایی که باید میگذروندم یه روزی اگر به من میگفتن شب تنها برو قبرستون محال بود حتی فکرشو کنم اما الان تنها هر جا که برم خدا رو شکر خدا کنارمه و ترسی ندارم منم تمرین کردم شب ها رو تنها تو خونه موندن و کار ها و خودم انجام دادن و خدا هم جایزه سو بم داد خدا رو شکر

    گاهی برام خنده دار میشه وقتی میخوام مثلا تخم مرغ آبپز بخورم میگم خدایا چطوری خوشمزه ترش کنم که هم تو قانون سلامتی باشه و هم برام لدت بخش باشه و ایده ها میادبه قول شما حتی برای رانندگی و پیاده روی هم هر وقت هدایت خواستم همه چیز به بهترین شکل پیش رفت

    کلی داستان مفصل دارم از همین چند ماه گذشته در مورد هدایت و تسلیم بودن در برابر خدا که به طور شگفت انگیزی همه جی خود به خو درست شده

    استادجان بازم ممنونم به خاطر انتشار این آگاهی ها و با تمام وجودم براتون آروزی سلامتی و برکت و ثروت و عشق بینهایت دارم عاشقتونم🫂

    و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    سلام خدمت همگی

    استاد جان اومدم از نتایج های که تو این چند روزه گرفتم بگم

    امروز انقدر حالم خوب بود انقدر احساس خوبی داشتم انقدر احساسم خوب و بخدا میگفتم خدایا فقط میتونم بگم سپاسگذارم

    توی این چند روزه که این فایل توحیدی باعث شد یاد اوری جدی با شه برام که باید فقط تسلیم باشم

    منم واسه تمام کارهام با صدای بلند میگفتم خدایا من تسلیمم من نمیدونم این توی که اون بالا همه چیرو میدونی و همه چی رو میچینی واقعا من تسلیمم خودت هدایتم کن در تمام کارها در تمام جنبه ها

    استاد توی این چند روزه که سعی میکردم تسلیم باشم

    هدایت شدم به کار جدید که واقعا انقدر تجربه های عالی داشت برام

    در همه لحاظ

    اول.در مورد کار اینکه چقدر ترسهام محو شدن چون میترسیدم که برم انجامش بدم اما واقعا اون ترس محو شد و من الان یک مرحله اصلی از کار رو انجام دادم که واقعا کلی تجربه کاری و کلی اعتماد بنفسم رفته بالا خود باوریم بیشتر شد ایمانم چقدر ایمانم قوی شده چون من تسلیم بودم و چقدر در تمام لحظه ها میگفتم خدایا هدایتم کن وهی با خودم میگفتم و اعتبار این همه توانای و خلاقیت و انجام اینا رو در این کار به خدا میدادم چقدر هدایت میشدم اون کارهای رو که باید انجام میدادم دقیقا در همون لحظه یا وقتی نشسته بودم یه کار کوچک رو یادم رفته دقیقا هدایت شدم به روبه روی اون کار و خیلی راحت با خلاقیتی که دوباره هدایت شدم انجامش دادم

    بخدا قصم وقتی که قدم اول رو شروع میکردم قدمهای بعدی گفته میشد فقط کافی بود کارو شروع میکردم قدم بعدی رو انجام میدادم دوباره قدم بعدی می اومد

    یا امروز عصر رفتم یه آیفونی بود درستش کنم

    تو راه که میرفتم گفتم خدایا من تسلیمم مثل همه هدایت های دیگه خودت هدایتم کن به انجام درستش

    و چقدر عالی کار هارو انجام دادم وهدایت شدم

    خیلی خوشحالم واقعا بخصوص اون موقع که اومدم بیرون با اون همه احترام که صاحب خونه ازم گرفتن و میوه بهم دادم واقعا

    چقدر با دیگران ارتباط های خوبی داشتم

    و فقط میگفتم خدایا شکرت سپاسگذارم ازت

    خیلی خیلی خیلی واقعا خوشحال بودم

    استاد از شما هم بی نهایت ممنونم

    بهترین دستان خداوندی برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2758 روز

    بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم

    سلام به استادعزیزم وبانوشایسته نازنینم

    سلام به تمامی اعضای خانواده عباسمنش

    بازم مثل همیشه این فایل چقدر درزمان مناسب زمانی که من شدیدا به شنیدن این هدایت هانیازداشتم روی سایت گذاشته شد، خدایاشکرت، واستادتحسین میکنم این سخاوتتون رو که باتمام قلبتون هرآگاهی که دریافت میکنین روانتقال میدین فزقی نمیکنه لایوباشه یا دوره آموزشی، تمام فایل های شما آگاهی های ناب وارزشمندی هست که ازآگاهی منبع هست سرچشمه اش واسه همینه که هرکسی فایلای شما روشنیده دیگ نتونسته رها کنه البته کسانی که طالب هدایت باشن..

    استادوقتی داستان هدایتی که اون شب توی قم وخونه پدرتون شدین وشماروکشونده این هدایت به اون مکان که صددرصدبرای هدایت اون دونفر وهمینطورمحکمترشدن ایمان قلبی شما به جریان هدایت بوده.. من ساعت ها گریه کردم وتمام هدایت هایی که این شکلی بودن وجاهایی که انجام دادم ونتیجه شودیدم توذهنم مرورشد، یادمه اوایل که جداشده بودم ازهمسرم شرایط مالیم خیلی سخت بود، ولی خوشحال بودم چون احساس میکردم میتونم زندگیموبسازم، یه روزغروب بود یه حسی بهم میگفت پاشوبروبیرون گفتم پول ندارم کجابرم آخه، ولی همش این تصویرکه وسایلی که لازم دارم رودارم میخرم میومدتوذهنم، اخربلندشدم پیاده رفتم دخترمم باخودم بردم، چشمم به زمین افتاددیدم یه دسته پول افتاده همه داشتن پامیزاشتن روش ردمیشدن انگاراصلا نمیدیدن حتی من پولاروبلندکردم هم کسی نگاه نکرد، به دوروبرنگاه کردم وایستادم یه نیم ساعتی ببینم کسی میادبگرده دنبال پولی که گم کرده ولی دیدم هیچ کس نیست گفتم پس برای گفتی بیام بیرون، رفتیم بادخترم چیزایی که لازم داشتیم روخریدیم، ازاونموقع من خیلی باورم قویترشدکه خدا هوای منوداره میدونه که من چی نیازدارم بهم میده، هرآنچه من دارم وتاحالا تمام چیزایی که بدستم اومده معجزه وتربرام رقم خورده اینقدزیادن که صدهاصفحه میشه بنویسم..

    یکی دیگ ازهدایت هایی که فهمیدم خداوندآگاهه به همه چیز ومن بایدبهش اعنمادکنم 2سال پیش بودکه میخواستم بیام استانبول باتورنیومدم خودم بلیط گرفتم اما این استرس که زبان بلدنیستم چیکارکنم هم بود، یادمه گفنم خدا حتما یکی که استانبول داره زندگی میکنه توفرودگاه سرراهم قرارمیده ازاون راهنمایی میگیرم، دقیقا توفرودگاه باخانمی آشناشدم که استانبول زندگی میکرد وجالبه که اونم گفت چقدخوب شدکه باشما آشناشدم وحرف زدیم خیلی به این آرامش وهم صحبتی نیازداشتم، توسالن انتظارآخری منتظرپروازبودیم من داشتم قدم میزدم یهو چشمم رفت روی یه آقایی که نشسته بود روصندلی بازهمون حس بهم میگفت بروبشین رواون صندلی کناراون آقا، اول به خودم گفنم وااا چرا کناراون آخه، اینهمه جااا، ولی اون حسه میگفت برواونجابشین، رفتم نشستم چندلحظه بعداون آقا سوال پرسیدکه شما استانبول زنوگی میکنین گفتم نه میرم سفر، اون خودشومعرفی کرد وگفت که اینجازندگی میکنه باخودم گفتم خدایادمت گرم ردیف کردی برام دستات، باخودم گفنم اون خانم هست دیگ نیازی به این آدم نیست ولی خدامیدونست که اون خانم توگیت بازرسی پلیس استانبول گیرمیدن بهش ونگهش میدارن، واون آقا اونجا دوباره کلی منوراهنمایی کرد تلفنشودادکه من زنگ بزنم به دخترم، همراه من اومدتا خروجی فرودگاه دخترم روکه

    دیدم دیگ رفت چقدرانسان باشخصیتی بود اما مهمترین درسش برام اعتمادکردن به خداوندبودکه هرچقدرم برام ازنظرعقلی منطقی نباشه ولی زمانی که حسم خوبه واون حس خوب میگه یه کاری روانجام بدم، بایدانجامش بدم

    هرجا هم باعقل خودم جلورفتم همیشه به سختی خوردم دیگ وقتی شرایط وکارهام سخت پیش میره یه آلارم برای من که بفهمم ازجریان هدایت خداونددورشدم چون حالم خوب نیست پس هیچی نمیتونه درست دربیادنتیجه اش..

    خدایاشکرت برای نعمت هدایتت که ازطریق این فایل برام فرستادی،

    استادعزیز وبانوشایسته نازنین انشالله همیشه تنتون سالم باشه وقلبتون پرازنورالهی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    فرزاد حضوری گفته:
    مدت عضویت: 2692 روز

    استاد این فایلتون چقدر توضیح این شعر مولانا بود که میگه:

    هر لحظه که “تسلیمم” در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو ،بی باک ترم از شیر

    هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید ،زنجیر پی زنجیر

    البته بنظرم بجای کلمه “تقدیر” بهتر بود از کلمه “خالق” یا “الله” استفاده میشد اما مطمئنم مولانا منظورش همین بوده

    همونطور که گفتین این تسلیم شدنه در حرف آسونه ولی در عمل اصلا آسون نیست ،واسه همین معتقدم باور های توحیدی مهمترین و واقعا شاه کلید باور های موفقیتمون تو امور دنیوین ، ضمن اینکه به گفته قرآن مهمترین باورها برای ساختن آخرت هم هستن یعنی اگه درستشون کنیم هم اینورو داریم هم اونورو پس مهمترین کارمون تو زندگی شاید همینه …من به تجربه خودم هر موقع این تسلیم و ایمان تو وجودم قوی بوده کارام به طرز عجیب غریبی خوب و راحت پیش رفته و هرموقع کمرنگ شدن سخت شده

    هممون میگیم ایمان داریم و زبونی میگیم خدا رو شکر و اینا…اما بنظرم اصلا به زبون نیست ، ما باید بتونیم باورهای توحیدی رو جوری تو وجودمون درونی کنیم که توپ تکونشون نده ، و تو بند بند وجودمون نفوذ کنه که این هم اصلا کار آسونی نیست و کار هر روزه میطلبه ،موقعی که قوین یجور حس شکست ناپذیری دارم ،توصیفش سخته ،یه اعتمادبنفس عجیب غریب…حس میکنم یه حباب محافظ نامرئی دورم کشیده شده که از هر خطری حفظم میکنه،سفت صحبت میکنم و سینم ستبره و جالبه دست به هرکاری میزنم تو اون مواقع درست میشه…

    من واقعا نمیفهمم با وجود اینهمه نتیجه ای که ازشون گرفتم باز چجوری 2 روز که کار نمیکنم این نجواهای شیطانی و افکار شرک آمیز و کفر آمیز از کجا وارد ذهنم میشن ، دائم تو ذهنم در حال کشتی گرفتن باهاشونم و حس میکنم اون چیزی که خدا تو قرآن ازش به نام جهاد اکبر نام میبره همینه ، فکر میکنم تک تک ما این جهادو تو وجودمون داریم و امیدوارم بتونیم ازش برنده دربیایم

    استاد ضمنا کاش یه فایل هم در مورد بازی های المپیک که تازه تموم شده میذاشتین ، بنظرم هر دوره المپیک توش پر درسه از اتفاقات جالب و باورهای آدمایی که توش شرکت کردن

    ارادت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    سمیه کمالی گفته:
    مدت عضویت: 2542 روز

    سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته گل

    برای من خیلی از این تسلیم بودن و دریافت الهامات اتفاق افتاده میخواستم بگم که خدا یک مربی هم هست دقیقا همون چیزی که شما میگید شما را آماده میکنه برای دریافت ،قدم به قدم راه میبره و‌با هر قدم میگه حالا چیکار کن .‌چندین سال پیش که من مغازه خیاطی رو زدم یک روز مشتری برای کوتاه کردن لباسش امد همون موقع خدا بهم گفت که اول سجاف را جدا کن بعد کوتاهی را انجام بده بعد دوباره سجاف رو بدوز، من لباس را قبول کردم حین کوتاهی فراموش کردم که باید اول سجاف را جدا میکردم .‌ لباس رو کوتاه کردم و بعد یادم افتاد . اون موقع اون لباس 600 تومن بود منم گفتم خدایا چیکار کنم بغزم گرفته بود مشتری هم رفته بود توی بازار و برگرده دست و پاهام داشت میلرزید مونده بودم چیکار کنم خدا بهم گفت نگران نباش پاشو درز رو بشکافش . منم ترسان و لرزان نپرسیدم اصلا برای چی فقط برای اینکه یه کاری بکنم انجامش دادم بعد بهم گفت درز رو اتو‌کن از وسط بازش کن انجامش دادم اپلیکه رو بدوز چشم حالاسجاف رو بدوز چشم حالا لایه چسبش کن چشم حالا لایه برگردن و یک اتو‌محکم بگذار رو لباس ‌و تمام شد و باورم نمیشد که انگار نه انگار که من حتی این لباس را 20 سانت کوتاه کردم و اینقدر قشنگ شد که خودم لذت برم و خیلی خدا را شکر کردم انجا فهمیدم که خدا مربی هم هست میتونم تا این حد بهش اعتماد کنم که بهم بگه یک لباس را چطور بدوزم حتی . البته همیشه به خدا اعتماد نکردم یک وقت های لجبازی کردم . یه بار از خونه به محض اینکه بیرون آوردم ماشین روگفت از سمت همیشگی برو گفتم نه امروز میخوام از این راه نزدیکتره برم گفت پس از راه باغ برو نزدیکتره گفتم نه اول صبحه یک وقت کسی مزاحمم بشه راهش خلوته . میخوام امروز از این طرف برم اصلا . مسیر اصفهان جاده اول صبح من هیچ وقت اول صبح از این مسیر نرفته نبودم نمیدونستم اینقدر شلوغه همه دارن میرن سرکار ، یک لحظه هواسم پرت شد ماشین جلوی یک دفعه ایستاد سر تقاطع چون ماشین جلویش زده بود رو ترمز منم یکم سرعت داشتم و تصادف کردم سرنشینش ماشین جلو گردنش پیچیده بود رفته بود تو‌شیشه ماشین هم صدمه دید. هی میگفتم خدا گفت و من گوش ندادم خدایا غلط کردم خدایا ببخش که گوش ندادم از دست خودم که اینقدر لجبازی کردم شاکی بودم بعد هی میگفتم خدایا غلط کردم بیا درستش کن خدایا چیکار کنم خدایا خدایا . دیگه با یک ترس و لرزی رفتم بیمارستان خوشبخانه اون خانم مرخص شد و دکتر گفت فقط یکم عضله گردنش کشیده شده ولی آسیب ندیده فقط باید چند وقتی گردنش رو ببنده . از این درس ها ،عمل کردن و تسلیم بودن و عمل نکردن و تسلیم نبودن زیاد هست تو زندگی همه مون ولی این هم مثالی که شما میزنید هیچ‌هواپیمای مسیرشو به صورت مستقیم نمیره یکم بالا میره یکم پایین میاد تا درست در مسیر قرار بگیره هر چی خلبان با آرامش و‌مهارت بیشتر باشه این بالا و پایین امدن ها کمتره .

    ما هم هر چقدر تسلیم تر باشیم و گوش به فرمان تر، کارها برامون آسونتر و راحتره .‌خدا رو شکر میکنم که یک استاد تمام درس ها به ما یاد میده و امیدوارم که شاگردهای خوبی باشیم درس ها را یادبگیریم .

    دوستتون دارم موفق و‌پیروز باشید در پناه الله مهربان ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    سیما کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1428 روز

    قُلْ أَنزَلَهُ ﭐلَّذِی یعْلَمُ ﭐلسِّرَّ فِی ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ﴿6﴾

    (فرقان6)-بگو :کسی آن را نازل کرده است که اسرار آسمان ها و زمین را می‌داند، او غفور و رحیم بوده و هست.

    ============================

    سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همه‌ی دوستان عزیزم

    استاد عزیزم چقدر به جا و به موقع این فایل به دادم رسید، زمانی که نجواهای شیطان جای اعتماد رو گرفته بودن و حسابی زده بودم جاده خاکی

    من تا زمانی که نتونم شرایط رو کنترل کنم و آخر هدایت رو ندونم نمیتونم آروم بگیرم

    امااااااااا از زمانی که با سایت آشنا شدم نمیگم 100%اما به اندازه‌ی 40 %می‌سپارم دست خدا، یعنی تسلیم همون جریان هدایت میشم

    خیلی نتیجه ها به صورت ناخودآگاه از تسلیم بودن گرفتم اما وقتی یک مسئله ای پیش میاد باز ذهنم شروع میکنه و اون هدایت های قبلی رو نادیده میگیره

    همین دیشب هدایتی پیش اومد، کوچیک بود اما میدونم خدا میخواست بهم بگه، سیما من تا این مسائل کوچیک رو هندل میکنم، دیگه اون خواسته های قلبیت رو نمیتونم، حواسم به همه چیز هست فقط صبر کن

    جریان از این قرار بود که، پسرم رابط هنذفری من رو گم کرده بود و من هر چه گشتم پیداش نکردم، دیشب رفتم بازار از مغازه دار پرسیدم که رابط هنذفری دارید گفتن آره، بعد گفتن اگر خود هنذفری باشه بهتره که امتحانش کنید، گفتم اشکال نداره بهم بدید که خودش هست، همون لحظه پسرم افتاد رو گریه بد، منم که دیگه کلافه شده بودم، گفتم آقا باشه فردا میام، میخرم

    خلاصه گذشت و اومدیم خونه، هنوز یک ساعت نگذشته بود که شوهرم صدا زد، سیما این رابط گوشی تو نیست افتاده اینجا

    و اون لحظه بود که توی دلم گفتم

    خدایااااا شکرت بابت اینکه قانون جواب میده، وعده ی تو حق هست

    و باعث شد که با خودم عهد کنم، بی چون وچرا در حد توانم هدایت الله رو بپذیرم

    چند روزی هست که مرتب بهم گفته میشه سوره ی حمد رو بخونم، بعد که این فایل رو گوش دادم، دیدم که استاد عزیزم هم میگن صبح که از خواب بیدار میشید به خودتون بگید

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    به نظر من سرمنشاء تمام موفقیتها، آرامش ها، ثروت ها و در کل داشتن نعمت، توحید هست.

    انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.

    دوستدار شما :سیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 709 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب فراوان خدمت استادعزیزدل عباس منش عزیزم وتمام دوستان گروه باارزش سایت عباس منش

    بنده بی نهایت به این فایل باارزش مطمءی هستم وبااطمینان صددرصدی میگم درسته وقتی تسلیم خداوندهستی هدایت میشی به چیزهایی که درست هستند..بنده خودم تمام زندگیم ازبچگی تابه امروز بیشترازنیمی ازش به صورت تسلیم بودن پیش خداوندوهدایتی بوده شایددوستان باورتون نشه اما استادحتما باورش میشه من اینقدرازاین داستانهایی که استاددراین فایل تعریف کردتوزندگیم دارم که میتونم باقدرت بگم هزارهاداستان هدایتی درزندگیم هست که یکیش روتعریف میکنم:

    درسال1389پسرم درشهرقم شهرک پردیسان ودربیمارستان ایزدی قم به دنیا آمدایشان ازهمان زمانی که داخل شکم مادرش(البته زن سابقم) بودبه صورت هدایتی به این دنیا امد…

    ایشان به حدی زیبا بودکه من بهش میگفتم یوزارسیف خخخ/پسرم در4سالگی مریض شدوخانم سابقم چون اعتقادتش به جادوجنبل بودمیگفت چشم خورده درحدی که بارهاپسرم تاحدمرگ رفت حالا بگزریم امابنده ازاولم به این خرافاتهااعتقادی نداشتم وندارم همه چی دست خودمون هست ///خلاصه پسرم روتمام دکترهای قم جواب دادن وگفتن تمام خونش عفونت گرفته وببریدمنزل دیگه کاری ازدستمون برنمیاد///من به همسرسابقم نگفتم حرف دکترها رو چون قبول نکردم حرف دکترهارو”وفقط به هسرم گفتم عرشیاپسرمون رومرخص کردن گفته اندببریدخونه کم کم خوب میشود//من به محض اینکه اومدم منزل پسرم روبردم حمام ووقتی پسرم رودیدم شایدباورتون نشه استخوان (اسکلت کامل بدون زره ای گوشت)نمیخوام ناراحتتون کنم ببخشیداماازاین به بعداین داستان هدایتی شروع شد:بنده زدم زیر گریه وگفتم خدایا 5سال بهم فرزندندادی حالا که دادی اگرمیخوای بگیریش بهم صبربده /بعدیادابراهیم افتادم که پسرش رومیخواست درراه خداقربانی کنه وگفتم خدایا منم تسلیمم اگرمیخوای باگرفتن پسرم منوامتحان کنی امتحان کن من قبلا هم پیشت امتحانهاپس داده ام اینم روش اما نمیخوام حتی یک لحظه به قدرت وبخشندگیت شک کنم پس بهم صبربده باورتون نمیشه بخداوندی خدایکی درحمام چنان دادی زدوبهم گفت پسرتوببرشهرتون /من گفتم خیالاتی شدم وقتی دوباردیگرباصدای بلنددادزدباآب کف سریع اودم ازحمام بیرون وبه همسرسابقم گفتم خانم بریم شهرمون /خلاصه ماشین دربست گرفتیم توجاده کرج که رسیدیم پسرم بعدازیکماه که هیچی نخورده بودوصحبت نمیکردگفت باباآب میخوام///////////خلاصه مارسیدیم شهرمون دکترتمام داروهاشوریخت توسطل آشغالی وگفت پسرت فقط هردوماه یکباربایدبیاریش شهرت تا7سالگی واوکی واوکی هست////خخخخ الان پسرم یکی ازکارمندهای منه البته همکارمن هست ////بله دوستان پیش خداوندتسلیم باشی چنان توشرایط به ظاهرسخت هدایتت میکنه که خنده وگریه ات یکی بشه ///خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم///

    ببخشیدسرتون رودردآوردم امااین یکی ازداستان های زندگینامه بنده عباس نوربخش کاشکی بوده اینقدرازاین داستانهای هدایتی توزندگیم هست که هزارهافایل تصویری هم جوابگوش نمیشه///

    اماخواستم بهتون یقین بدم وبگم استادیک انسان بی نظیر هست که بنده ایشان روپیامبرزمان خودمون میدونم وارادت خواصی به کلام وصحبتهای باارزششون دارم///

    بازم ازتون ممنونم که وقت گذاشتیدواین داستان روخواندید//امیدوارم که هدایت خداوندهمیشه وهمه جا پشت وپناهتون باشه///

    سپاسگزارم ازخدام که میتونم ببینم وبنویسم براتون وازهمتون وهمچنین استادعزیزم عباس منش کمال تشکروقدردانی دارم

    استادعزیزم لحظه شماری میکنم تابه امیدپروردگارهرچه زودترببینمتون///تاازجلوازتون تشکربکنم بابت همه چی

    دوستون دارم یاحق///

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      بنام حضرت عشق

      داداش عباس عزیزم سلام

      امروز خیلی هدایتی به کامنت شماهدایت شدم وباخوندن این کامنت و کامنت قبلی قلبم بازشد اومدم داستان هدایتتون روهم خوندم بسیار قابل تحسین هستین و

      ازتون سپاسگذارم که نوشتین و اشک منو درآوردین نوش جونتون باشه این عشق و اطمینانی که به الله پیدا کردین

      واین ارادتتون به استاد و اینکه کلامشون رو وحی منزل میدونید توفیقیه که خدای مهربونمون نصیبتون کرده بواسطه ایمانی که دارین مبارکتون باشه داداش گلم

      پایدار باشین و خدارو بابت حضورو وجودتون سپاسگذارم بی نهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عباس نوربخش گفته:
        مدت عضویت: 709 روز

        بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

        سلام وادب خدمت شماآبجی مهتاب خانم بزرگوار

        بنده هم ازشما سپاسگزارم که باقلب پورمهروزیباتون بنده روداداش عباس خطاب کردید

        بی نهایت لذت بردم ازاین همه صداقت وقلبی رِوف

        شما به بنده لطف دارید///

        امیدوارم هرکجاهستیدزیرسایه خداوند:شاد/خوشبخت/سعادتمنددردنیاوآخرت/سلامت وثروتمندباشید

        به امیددیدار/یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: