راهکار برای مسائل شما

باسلام و درود و خسته نباشید به استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و همه کارآموزان محترم

من دوره دوازده قدم رو خریداری کردم و دوره نهم رو تموم کردم با اینکه از نظر خودم تمام قوانین رو رعایت میکنم ولی گره های بزرگ زندگیم همینطور محکم سرجاشون هستند و من چند ماهی هست که دنبال پاشنه های آشیل خودم هستم و به نظر خودم اونهارو پیدا کردم و برای از بین بردن اونها تمام تلاش خودم رو کردم ولی همچنان درجا میزدم تا اینکه دیشب نیمه شب حدود ساعت 4 صبح با نوازش دست خدا از خواب بیدار شدم و با تبسم از خدا سپاسگذاری کردم و بلند شدم و آماده نماز خوندن شدم شک نداشتم که کمک خداوند مهربونم در انتظار منه وضو گرفتم و به نماز ایستادم و همون طور که نماز میخوندم خواسته های خودم رو تو ذهنم مرور میکردم تا اینکه به یاد باز نشدن گره های زندگیم افتادم یاد جور نشدن سرکارم یاد وضعیت مالیم و… به یک باره مثل یک معجزه یاد کینه هایی که از اطرافیانم تو قلبم افتادم که سالها هرروز اونهارو آبیاری میکردم و الان مثل یک درخت تنومند تو قلبم مانع پیشرفت زندگی من شده بودن کینه از مادرم از برادرهام از مادر شوهرم از خواهرشوهرانم واااای چیکار کردم من با خودم این همه سال مقصر همه بدبختیهام رو اونها میدونستم و همیشه میگفتم من اونهارو نمیبخشم والان فهمیده بودم که مقصر همه بدبختیهام خودم بودم من در اون لحظه پاشنه آشیلم رو پیدا کردم برق شادی تو چشمای خیس از اشک حودم رو احساس کردم همون لحظه مسئولیت تمام امور زندگیم رو قبول کردم و همه اطرافیانم رو از ته دل بخشیدم به اونها بابت کارهایی که کرده بودند حق دادم و گفتم شاید اگر من هم بجای اونها بودم همین کارهارو انجام میدادم از خدا سپاسگذاری کردم که با شناسایی این پاشنه آشیلم چراغ راه زندگیم رو برام روشن کرد از ته قلبم شکر گذاری کردم و بلافاصله بعد از نمازم دفترم رو باز کردم و همه اینهارو نوشتم وبعد با صلابت و شجاعت تمام نوشتم کینه بیرووووون تهمت هرگز غیبت هرگز از اون لحظه تا الان که دارم کامنت میذارم چنان سبکی درون قلبم احساس میکنم که تا حالا تجربه نکردم امروز عصر به دیدن مادرم رفتم سالها بود که اینطور صمیمی با مادرم برخورد نکرده بودم قبلا هر بار که میرفتم منزل مادرم با کینه ای از مادرم داشتم با چشم گریون میرفتم و با باری از ملامت به سنگینی کوه برمیگشتم ولی امروز سبک بار و راحت به دیدن مادرم رفتم و با عشق و صمیمیت از کنار مادرم بودن لذت بردم و سبک تر از همیشه به خونه برگشتم امروز برادرم رو هم دیدم و خیلی مهربانانه با هم صحبت کردیم بین صحبتها پرسید راستی اکرم کار پیدا کردی گفتم نه خیلی دنبالشم ولی هنوز پیدا نکردم باورتون نمیشه یک کار خوب بمن پیشنهاد داد گفت یکی از دوستان خونوادگیش دنبال سوپروایزر برای هتل میگرده اگر تو میخوای من باهاش صحبت کنم و منکه دستان خدارو به وضوح میدیدم با کمال میل قبول کردم از خدای مهربونم سپاسگذارم که منو هدایت کرد درهای رحمتش رو به روی من و زندگیم باز کرد از شما استاد عزیزم سپاسگذارم که طریق درست زندگی رو به ما آموزش میدین زنده و پاینده باشین استاد دانا و عزیز ممنونم از شما