اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز که مطمئنم این نظر منو می خونه و البته مریم عزیزم
این صفحه نشانه امروز من در تاریخ 16 شهریور ماه 1399 هستش که واقعا از اینکه خدا اینطور منو داره هدایت می کنه تعجب می کنم. خیلی زمان ها میام و این دکمه رو می زنم اما ارتباطش و با اون دوره زمانی ام متوجه نمی شم اما الان سه باره که این هفته اومدم و دقیقا همون چیزی که باید می شنیدم رو شما گفتین
جواب سوالاتی که چند روز ذهن منو درگیر کرده بود و هر بار شما جواب دادین و منم در دفترچه خودم ثبتشون کردم. اما در باره این صفحه هنوز ابهام دارم و احساس کردم باید همین صفحه پیام مو بذارم و نه جای دیگه ای
من در حوزه روابط خیلی باورهای اشتباه داشتم و الانم هنوز هست. این موضوع درباره همه موضوعات هست. من الان تقریبا 6-7 ساله که با شما استاد عزیز آشنا شدم 3-4 سال قبلشم توی نمایشگاه کتاب دایی ام کتاب راز رو بهم هدیه داد و من با قانون آشنا شدم. الان من دوره ثروت 1 و عشق و مودت رو با هم گرفتم اما فقط جلسه یک از دوره ثروت رو گوش دادم و الهام شد بهم که برو سراغ دوره عشق و مودت! الان فکر کنم 5-6 ماهه که دارم این دوره رو کار می کنم و اولش تعهد دادم هر یه هفته یک جلسه رو گوش بدم و تا زمانی که همه شو کار نکردم سراغ جلسه بعد نرم! این اتفاق افتاد اما با یه تفاوت عظیم! جلسه اول عاااالی بود، دلم نیمد بعد از یه هفته و تعداد بالایی ک گوش دادم بازم برم سراغ جلسه بعد و تقریبا هر یک ماه یکبار یه جلسه رو دانلود کردم و الان جلسه ششم هستم! تعداد باری که هر فایل رو گوش کردم رو اصلن نمی دونم فقط می دونم گاهی روزانه یه دور همه قسمت ها و بلکه بیشتر و گاهی یه روز اصلن هیچ کدوم و گوش نمی کردم! و مسئله از اونجا برام بزرگ شد که دیدم هر روز که من روی باورهام کار نمی کنم، دقیقا همون روز برای مسائلی پیش میاد که با همسرم خیلی به مشکل می خورم و باهم بحث می کنیم و اگه این تعداد روزها به 2 روز یا بیشتر برسه بحث ما جدی تر می شه!!!!!! انگار سوار یه الکلنگ هستم که همش داره با سرعت زیاد بالا و پایین می ره! 2-3 روزه همش ب خودم میگم اخه چرا تعادل ندارم؟ من که قانون و بلدیم؟ راهکار و می دونم؟ چرا اخه زمانش که می رسه رعایت نمی کنم؟ چرا بعد از این همه سال من نباید خیالم راحت باشه که ناخودآگاه به قانون در خیلی موارد عمل می کنم؟ چرا این همه مشکل هنوز با همسرم دارم؟ توی ذهنم وابستگی کلیک خورد! من تضاد و دیدم و گفتم خدایا من یه زندگی می خوام در اوج آرامش و زیبایی! من از این همه بالا و پایین رفتن خسته شدم
مگه می شه بعد از این همه سال بازم انقدر سریع در عرض یه روز ک روی خودم کار نمی کنم نتایج ناخوش برام اتفاق بیفته اینم بگم برعکسشم هست همین که روی خودم کار می کنم همسرم کاری می کنه ک من دوست دارم و مهم تر از اون خودم ارامش پیدا می کنم
که با این افکار پریشان امروز نشانه مو خواستم و این فایل اومد! گوش کردم اما بازم قانع نشدم! اخه استاد شما می گی کم کم اتفاق میفته! ولی در برابرش می گی برای ما زودتر جواب می ده چون الگویی مثل شما داریم! نمی گم غریب 10 سال من خیلی عالی از همون اول کار کردم اما به جرات می گم الان 2-3 ساله بعد از شروع دوره عزت نفس دارم خیلی حرفه ای روی خودم کار می کنم. من تکاملم رو طی کردم و الان انتظار دارم که حداقلش نتایج ناخوش انقدر زود خودشو نشون نده!
هر چی که هست، من هنوز نتونستم اون ترمز اصلی رو پیدا کنم! دنبال اون ترمز هستم! دنبال اینکه باید چکار کنم! و الان از شما استاد عزیز و عشق جان، مریم عزیز می خوام با این همه تجربه و تسلط به قانون که دارن، من و خیلی از کسایی که حتما مثل من هستن رو راهنمایی کنن تا ما واقعا بتونیم اون ترمز اصلی رو پیدا کنیم!
الان یهو یاد اون فایل استاد که درباره فیلم بازی کردن و عوض کردن خودمون هم هست افتادم، می تونم با جرات بگم که من اصلن در این باره حتی با همسرمم هم صحبت نمی کنم، با هیچ کس و اصلن کسی از زندگی من با دنیای عباسمنش در این حد اطلاع نداره و اصلن آشنا نیست! من برای خودمم فیلم بازی نمی کنم چون اگه فیلم بود نتایج اصلن خودشو نشون نمی داد!
من طبق قانون نتایجی گرفتم بسیار بسیار بزرگ و تا الان به هر آنچه می خواستم قدم به قدم رسیدم! در دوره روابط هر کاری می کنم ترمز نهایی رو نتونستم هنوز پیدا کنم و امروز با این فایل احساسم گفت که باید اینجا بنویسم تا دوستان و مخصوصا شما دو عزیز دوست داشتنی منو راهنمایی کنید.
حتی این موضوع هم امروز وقتی داشتم زندگی در بهشت رو می دیدم به ذهنم خورد که شما دو بزرگوار همیشه در حال حل مسئله برای بیرون هستید و هیچ وقت خیلی ریز و دقیق درباره روابط تون توی هیچ جا صحبت نکردین! و من نوعی اصلن به چشم ندیدم و فقط می بینم که باهم برای انجام کارهای اون بهشت زیبا دست به اقدام عملی می زنید و بس!
از دیدن این فایل یک خواسته خیلی شدید در من بوجود اومد. وقتی استاد گفت من سالهاست که سالمم یک جرقه توی ذهنم زد من هم این رو میخوام . میخوام همیشه و همیشه و همیشه سالم باشم . قبلا این رو از استاد زیاد شنیده بودم که سالهاست که سالمه ولی این بار انگار فرق داشت و این خواسته را در من بوجود آورد. پس باید متعهد باشم که بیشتر از قبل روی خودم کار کنم تا به این خواسته ام برسم .
روز 98 سفرنامه : سلام خدمت شما دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که دارم 98 کامنت سفرنامه خودم رو مینویسم و سپاس گذار خداوند هستم به خاطر فرصت زندگی که به من داده که الان اینجا باشم و خواسته هایی رو در من به وجود آورده که خیلی علاقه بهشون دارم ،، خوب. من خودم اینطوری بودم و هستم فعلا هم که میترسیدم از چیز های مختلف میترسیدم از تاریکی از شب بیرون رفتن تو حیاط زیبا و بزرگ خونه پدر بزرگم میترسیدم هیچ وقت هم تا 16 سالگی هیچ اقدامی برای از بین بردن اون ترس ها نمیکردم اما بالاخره رفتم توش ،یه شب گفتم بزار شب برم تو حیاط ببینم که اصلا چرا من میترسم البته با حرف های استاد هم تازه آشنا شده بودم و این هم تکامل میخواست ، خلاصه رفتم و خیلی هم لذت بردم و خیلی خوشحال بودم که تونستم بر این ترس غلبه کنند من باور داشتم که خداوند همیشه همراه من است و مرا هدایت میکند و با این ایمان پا به غلبه بر ترس هام گذاشتم ، ترس جلوی حرکت دو میگیره یعنی نه میتونی برگردی و نه میتونی بری جلو ، صاف وای میستی ، خداوند خودش در قرآن گفته که ترس بزرگ ترین اسلحه شیطان است و شیطان سال هاست که داره با این اسلحه بر مردم حکومت میکنه ، خوب من این رو نخواستم من اومدم خودم رو تغییر بدم میخواستم به ایمان واقعی نزدیک تر بشم ، کمتر شرک بورزم ،و این بود که هدایت شدم راستی همین الان داشتم بازی فوتبال آنلاین میکردم بازی مساوی شد رفت ضربات پنالتی من سر هر پنالتی به خداوند گفتم و ایمان داشتم که پاسخ میدهد ، گفتم چپ بزن یا راست ، اینور بپرم یا اون ور ، و در نهایت خدارو شکر من اون بازی رو بردم 😍.
من تا نیام رو خودم کار کنم سعی کنم رو باور هایی که احساس خوبی به من میده کار کنم تغیری تو زندگیم رخ نمیده چون این جهان فقط به افکار و فرکانس های من پاسخ میده و هیچ چیز در دنیا بیرون از من نیست ، من خالق تمام اتفاقات و شرایط خودم هستم ، من خودم پذیرفتم که ایراد هوایی دارم مثلاً پذیرفتم که آقا من عزت نفسم پایینه ، خوب من حالا نیام این رو درست کنم بگم که من تو هیچ جمعی یا مهمونی نمیرم ، نمیشه که باید درست بشه ، باید روش بیشتر و بیشتر کار کنم
ممنونم از استاد عزیزم برای این فایل بسیار عالی و این هدیه ی ارزشمند
خداروشکر میکنم برای این روز بسیار عالی و زیبا
خداروشکر برای نعمتهای زیبایی که در زندگیمون هست
خداروشکر میکنم که استاد رو میبینم هر روز و میبینم که چقدر نعمت و فراوانی به لطف خدای مهربان در زندگیش هست و انگیزه ای بیشتر میگیرم برای حرکت بیشتر .
خداروشکر برای این همه زیبایی که در این فایل دیدم
خداروشکر میکنم برای این فراوانی و ثروت که در زندگی استاد عزیزم هست و زندگیه قشنگی داره .
خداروشکر
من با دیدن شما بسیار حالم خوبتر میشود و کلی انرژی میگیرم برای حرکت و تعهد بیشتر به مسیرم .
یک دنیا ممنونم برای این دوره ی عالی روز شمار تحول من که امروز در جلسه ی ششم از فصل 4 هستم و ممنونم برای دوره ی 12 قدم که ایمان دارم من این دوره رو بزودی شروع خواهم کرد و نتایج شگفت انگیزم رو با دوستانم و شما حتما به اشتراک میگذارم .
استاد واقعا حرفهاتون دقیق هستند و تکامل باید طی شود باید روی خودمون کار کنیم هر روز ولی نباید انتظار داشته باشیم که یک شبه عوض بشویم .
من از این دوره خیلی حس خوبی میگیرم میدونم باهاش تغییرات شگفت انگیزی رو تجربه خواهم کرد .
منتظر هستم که روز شما و کتاب رویاها رو تموم کنم و بعدش با ثروتی که از این مسیر عالی ساختم دوره را خرید کنم و آغازش کنم به امید الله مهربانم .
از خدای مهربانم میخواهم که در مسیرهدایتم کند مثل همیشه …
من توی شرایطی هستم که هیچ جوره دوسش ندارم وبرای جابه جا شدن فهمیدم که باید از خودم شروع کنم، شروع به تغییر باورهام شروع به تغییر توجهم فکرم نگاهم به مسائل و الان دارم روی خودم کار میکنم و تا زمانیکه از لحاظ مکانی جاب جا نشم به خودم میگم پس هنوز باید کار کنی مهری هنوز باید روی خودت وباورهات کار کنی تا همه چیز در اطرافت تغییر کنه این یه نشانه اس که من میفهمم هنوز باید ادامه بدم تا تغییرات اتفاق بیفته
وقتی به رفتار خودم با دیگران نگاه میکنم میبینم اگر محبت یک نفر بهم از یه حدی فراتر بره یهو احساس خطر میکنم از اون آدم دور میشم. میترسم که رفتاری کنه که باعث ناراحتی م بشه یا شوخی ای کنه که حریمهارو بشکنه یا احساس میکنم آزادیم ازم گرفته میشه و مجبورم همش با اون آدم باشم یا یه چیزی شبیه این. احتمالا این ایرادم به عزت نفس برمیگرده دقیقا نمیدونم ولی امیدوارم در این مسیر شگفت انگیز بتونم شناخت بیشتری نسبت به این احساساتم پیدا کنم و حلشون کنم.
ممنونم استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم.شاد و سلامت باشید.🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💕💕💕💕🍀🍀🍀🍀🍀
سلام استاد عزیزم اولین نکته ای که توی فایل گرفتم و انجام میدم اینکه چند وقتی هست سعی میکنم فقط راجب خواسته هام با خدا صحبت کنم در همه حال و این رو به خودم میگم خدا همه چیز و همه امکانات رو داره اما نمیدونه تو چه تجربیات و امکانات و شرایطی رو دوست داری ازش بخواه با کاری هایی که انجام میدی و بهش بگو چی میخوای چون اون نمیدونه تو چی میخوای و نمیدونم این دیدگاهم درسته یا غلط اما به من حس خیلی خوبی میده در انجام کار ها اینکه حس میکنم پادشاه زندگی خودم هستم و خودم دارم خلق میکنم و هر چه میگذره بیشتر میشه این حس رو بیشتر درک میکنم
.
استاد واقعا خیلی وقت ها فکر میکنم به بعضی از رفتار های گذشته خودم که خیلی دور نیست و برای چشم دیگران بوده اصلن خندم میگیره میگن واقعا چرا من اینکار رو انجام میدادم چرا زندگی رو برای خودم سخت کنم که در نظر دیگران اینجوری بیام؟ و واقعا خنده دار هست هر چند که الان هم ایراد های زیادی دارم اما به مراتب از گذشته بهترم و من خیلی به این تفکر فکر کردم که چی میشه ادم این فکر رو میکنه که از نظر دیگران خوب به نظر بیاد و چرا اینجوری میشه حسم گفت ریشه اون در عدم عزت نفس هست
.
و یه چیز دیگه هم که خیلی من رو اذیت میکردم اینکه من از همون اواییل که یادم میومد آدم رک بودم و خیلی چیز ها رو به آدم ها تو روی اونها میگفتم و نسبت به بقیه خیلی کم پشت سر دیگران حرف میزدم و این خیلی وقتا خانواده میگفتند که نه اینو نگو تو قراره تو جامعه زندگی کنی و افراد چی برات فکر میکنند و…. اما به طرز عجیبی من یک شخصیت دوست داشتنی بودم در نظر دیگران و همین راه رو ادامه دادم و از همون اول این رو ذهنم نمی پذیرفت که نه اینو نگو که فلانی رو برات خودت نگه داری یه وقت بد راجبت فکر نکنه و یا از این دست حرف ها و توی ذهنم این رو ساختم که من در هر صورت با آدم ها خوش رفتاری میکنم و جایی هم کسی دیدم پر رویی میکنه جوابش رو میدم بدون هیچ ناراحتی و با خنده حرفم رو میزنم چون من از همون کودکی خیلی آدم خوش صحبتی بودم و کسی نمی تونست جواب من رو بده و یا وایستم یکی بهم تیکه بندازه و چیزی بهش نگم و اینکه من بعضی وقتا حرفی رو نزنم و و وایستم که کسی به من چیزی بگه و من از ترس اینکه مبادا اون از جواب من بدش بیاد که دو روز دیگه بدرد من میخوره جوابش رو ندم رو با شرک مساوی قرار دادم که خدا خودش برات همه کار میکنه نیاز نیست عزت نفس خودت رو بیاری پایین هر چرت و پرتی آدم ها بگن بهت یا مسخرت کنند و تو جوابشون رو ندی
.
و خدا رو شکر الان آدم ها خیلی خوب با من رفتار میکنند عاشقشونم که خدا من رو در این مسیر قرار داد.
.
در مورد ترس ها استاد من یکم بهشون غلبه کردم اما کلی ترس در وجود من هست یکی از ترس هایی که در وجود من بود ترس از تاریکی بود و کاری که من انجام دادم کم کم بهش غلبه کردم و خیلی خوب شدم البته هنوز جای کار دارم اولش میرفتم در مکان های تاریک تر که یکم تاریک هستند تنهایی می نشستم و فایل های شما رو گوش میدادم و روی خودم کار میکردم و بعدش جاهای تاریک تر رفتم تنهایی تو دل شب مدت زمان بیشتری هم صبر میکردم و هی تکاملی تونستم بهش غلبه کنم مثلا میرفتم داخل یه باغ شب تنهایی مینشستم فایل گوش میدادم یا مثلا اتفاقاتی میوفتاد با دوستم دو نفری شب داخل مثلا باغ های تاریک پیاده میرفتیم و همش به من کمک کرد به ترسم بر تاریکی غلبه کنم و الان عالی شدم یعنی که چادر بهم بدید و غذا داشته باشم میتونم در دل یه جنگل تاریک تنهایی زندگی کنم . و این رو متوجه شدم ترس یک توهمه فقط باید بری تو دلش که حرف ساده ای هست اما در عمل نه اینجوری
.
یا مثلا از ارتفاع به شدت ترس داشتم مثلا اگه از روی دیوار سیمانی که 2 متر ارتفاع داشت پیاده میرفتم یا روی پل عابر پیاده اصلن سرم گیج میرفت و احساس سقوط کردن رو داشتم میگفتم الان میوفتم کاری که انجام دادم بازم تکاملی از جاهای کم ارتفاع تر شروع کردم میرفتم بالا وایمیستادم راه میرفتم و به پایین نگاه میکردم یا مثلا روی دیوار مینشستم و فایل گوش میدادم میگفتم تهش میوفتی دستش میشکنه دیگه؟ نترس خدا حواسش بهت هست و هی خودم رو در موقعیت هایی اینچنینی قرار دادم البته تکاملی و یه نکته ای هم که بهش رسیدم اینکه وقتی تصمیم میگیری کاری رو انجام بدی و مصمم میشی جهان سر تعظیم جلوی تو فرود میاره چون ناخودآگاه زمانی که من این تصمیم ها رو گرفتم به جاهایی هدایت شدم و اتفاقاتی میوفتاد که من در موقعیت هایی قرار میگرفتم که بتونم به این ترس هام بیشتر غلبه کنم و الان خیلی خوب شدم
.
استاد در مورد گدایی کردن یه جمله خیلی باحال یه بار شنیدم تو اینستاگرام میگفت هیچوقت چیزی رو از دیگران گدایی نکن ، چون به گدا چیز خوب نمیدن! اصلن این جمله رو شنیدم اصلن مغزم متلاشی شد و گفتم چی شنیدم واقعا و چقدر توحیدی هست این دیدگاه واقعا خود همین یه جمله اندازه یک کتاب درس داره و از وقتی که این رو شنیدم دیگه در کارهای روز مره یادم نمیاد که برای کاری از کسی خواهش کرده باشم خیلی از کارها رو بدون اینکه من بگم افراد برای من انجام دادند استاد تجربه هایی از آدم ها دارم که اگه به یک آدم عادی بگم میگه دروغ میگی انقدر براش غیرقابل باور هست حتی برای تخفیف گرفتن هم قبلا ها خیلی التماس و اینا میکردم و الان میگم خدایا خودت من رو به مغازه ای هدایت کن که مناسب ترین جنس رو بخرم همین و از اون زمان هایی که تخفیف میگرفتم خیلی وقتا گرون تر حساب میشد با من اما الان خیلی با قیمت مناسب نه ارزان چیزهایی رو که دوست دارم بدون نگرانی و گشتن دنبال مغازه میخرم و هدایت میشم به بهترین مغازه ها و بهترین آدم های صادق و منصف و درستکار که خیلی ها باورشون نمیشه و همش هدایتی یعنی این هدایت نباشه من هیچم و مغز من صفر هست یعنی بعضی جاها که هدایت میشم مثلا در یک لحظه حسم میگه که سرت رو برگردون بر میگردم یه نشونه خیلی واضح از فراوانی میبینم که یک ثانیه بعد اگر بر میگشتم اون رو نمیددیدم که درخواستم از خدا این بود که خدایا من هر روز میخوام فراوانی رو ببینم هدایتم کن مثلا من داخل یک ماشینی دارم در مسیر میرم و بارها شده که حسم گفته اون ور خیابون لاین مخالف رو نگاه کن و میدیدم که یه ماشین بسیار خفن پارکه یا داره رد میشه که اگر حتی یک ثانیه دیرتر بر میگشتم نبود و این حس چقدر خوبه که مغز من اینجا از اینقدر هماهنگی گیم آور میشه و جواب نمیده و هر روز داره از اینجور اتفاقات برای من می افته که بخوام هر روز بنویسم چند تا برگه a4 پر میشه به خدا پشت و رو تازه منکه اول مسیر هستم و کار خاصی نکردم روی خودم و یادمه یه بار اشتباه کردم با یکی از بچه ها راجب همین داستان و تجربه هام میگفتم اصلن یه جوری نگاه میکرد بهم که اصلن باورنمیشد از تعجب که یعنی چی اینایی که داری میگی خوابی ؟ ، مواد خاصی زدی؟ ، راست میگی ؟ اینا رو از نگاهش فهمیدم و اینکه فکر نکنید که بعد از اینکه من گفتم اون گفت واو عجب مسیری برم ادامه بدم با یه بهونه خیلی معمولی رد میکرد همه ی تجربیات معجزه آسا من رو و من اونجا خیلی بهتر بحث مدار رو درک کردم و اینکه شما چرا تبلیغ نمیکنید و…..
امروز یه حسی بهم گفتش که بیام اینجا یه کامنت بنویسم .. بیشتر میخوام درمورد قانون تکامل صحبت کنم اول از همه اینو بگم که من اون اوایلی که وارد سایت شدم درکم خیلیییی خیلییی ناقص بود اصن درکی نبود توهم بود😅 استاد من اون اوایل سر کامنت نوشتنم خودمو مجبور میکردم بنویسم با این که از لحاظ روحی خیلی سختم بوود و دلم با نوشتن نبود وخب فایلارو گوش میدادم و اومده بودم سفرنامه و به زور تاحدود ۱۰ روز اول اینا کامنت زورکی مینوشتم فکر میکردم اینجوری متحول میشم😅 سوتفاهم نشه نمیگم کامنت نوشتن بده اما من با حس بد مینوشتم و فکر میکردم که این منو متحول میکنه و این قضیه اینکه من با فرکانسام هر لحظه زندگیمو خلق میکنمو نفهمیده بودم … و کامنتامم اصلا الان نگاه میکنم میبینم واقعا اونا اصن کیفیت نداشتن .. و الان مثل شما استاد تصمیم دارم تا وقتی حسم نگفته تا وقتی امادش نبودم کامنت ننویسم …
یک نکته دیگه یکی دوتا کامنت اخرمو حسم گفت بنویسم و الان که میخونم میفهمم که انگار درکم بالاتر رفته و کامنتم با کیفیت تر شده (تکاملم طی شده و داره میشه )
دومین موضوعم اینه که من اوایل فکر میکردم قانون جذب یعنی اینکه میشینیم تجسم میکنیم عبارت تاکیدی میگیم و همه چی خوب میشه🤭🤭 بعدترش با آموزشای عالی شما فهمیدم که من باید با تغییر نگرشم نسبت به موضوعات به احساس بهتری برسم که بازم در طول روز خیلی خیلی کم شاید مثلا ۵ درصد میتونستم عمل کنم و خب نتیجه ملموسی که مد نظرم بود هم نمیگرفتم و وقتی شما میگفتین باید شخصیت تغییر کنه بازم من متوجه نمیشدم که فکر و فرکانس چه ربطی به شخصیت داره؟ مگه فقط کانون توجه نبود؟؟؟…بعدش درک الانم اینه که من یک انسانم که با فرکانسایی که ارسال میکنم دارم زندگیمو خلق میکنم من درهررررر لحظه دارم زندگیمو خلق میکنم ایندمو طراحی میکنم اینجوری نیست که من مثلا بشینم روزی یک ساعت بشینم تجسم کنم ورد بخونم ذکر بگم و بعد دیگه آینده قشنگی برای خودم رقم بزنم …. این هررلحظه ای که ما فرکانس ارسال میکنیم خیلی مهمه حالا یه چیز دیگه میگیم کانون توجهمون باعث ارسال فرکانس میشه و اصل همون فرکانسه وارد زندگیمون میشه ……خبب حالا این وسط بحث تغییر شخصیتم میاد یه مثال میزنم مثلا من عادت دارم به صورت ریشه ای موفقیت دیگرانو ببینم حسادت کنم خب احساسم بده فرکانس بدی ارسال میکنم فرکانس کمبود عدم لیاقت …. حالا من باید دائم اگاهانه سعی کنم کانون توجهمو باورهامو تغییر بدم به سمت باور لیاقت باور فراوانی تا کم کم بتونم این حسادت رو به تحسین تبدیل کنم این درک الان منه …. خب استاد تصمیم گرفتم از دیروز تا حالا که روی تغییر بنیادین شخصیتم کار کنم مثلا اولین ویژگی خوبی که میخوام در خودم بسازم تحسین کردنه
حالا بعدش دوست داشتن خود دیگران خدا .. مثبت بودن اروم بودن سخت نگرفتن قوی بودن توانایی کنترل احساسات و…..
خب استاد ازتون خیلی تشکر میکنم چقد خوبه که هستید چقد خوبه که فایلاتون هست چقد خوبه که فارسی زبانید چقد خوبه که اینقدر واضح وعملی قانونو توضیح میدید واقعا شما عالی هستید ..
یکی از دوستان آیداجان دیدگاهش خیلی قشنگ بود و خیلی به دلم نشست از ایشونم تشکر میکنم کمکم کردن و همینطور از تمام دوستان دیگه که تو این مسیر بهشتی هستن هم بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنت قشنگ تاثرگذارشون و پاسخ های دوستان در عقل کل 😍😍😍
با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز که مطمئنم این نظر منو می خونه و البته مریم عزیزم
این صفحه نشانه امروز من در تاریخ 16 شهریور ماه 1399 هستش که واقعا از اینکه خدا اینطور منو داره هدایت می کنه تعجب می کنم. خیلی زمان ها میام و این دکمه رو می زنم اما ارتباطش و با اون دوره زمانی ام متوجه نمی شم اما الان سه باره که این هفته اومدم و دقیقا همون چیزی که باید می شنیدم رو شما گفتین
جواب سوالاتی که چند روز ذهن منو درگیر کرده بود و هر بار شما جواب دادین و منم در دفترچه خودم ثبتشون کردم. اما در باره این صفحه هنوز ابهام دارم و احساس کردم باید همین صفحه پیام مو بذارم و نه جای دیگه ای
من در حوزه روابط خیلی باورهای اشتباه داشتم و الانم هنوز هست. این موضوع درباره همه موضوعات هست. من الان تقریبا 6-7 ساله که با شما استاد عزیز آشنا شدم 3-4 سال قبلشم توی نمایشگاه کتاب دایی ام کتاب راز رو بهم هدیه داد و من با قانون آشنا شدم. الان من دوره ثروت 1 و عشق و مودت رو با هم گرفتم اما فقط جلسه یک از دوره ثروت رو گوش دادم و الهام شد بهم که برو سراغ دوره عشق و مودت! الان فکر کنم 5-6 ماهه که دارم این دوره رو کار می کنم و اولش تعهد دادم هر یه هفته یک جلسه رو گوش بدم و تا زمانی که همه شو کار نکردم سراغ جلسه بعد نرم! این اتفاق افتاد اما با یه تفاوت عظیم! جلسه اول عاااالی بود، دلم نیمد بعد از یه هفته و تعداد بالایی ک گوش دادم بازم برم سراغ جلسه بعد و تقریبا هر یک ماه یکبار یه جلسه رو دانلود کردم و الان جلسه ششم هستم! تعداد باری که هر فایل رو گوش کردم رو اصلن نمی دونم فقط می دونم گاهی روزانه یه دور همه قسمت ها و بلکه بیشتر و گاهی یه روز اصلن هیچ کدوم و گوش نمی کردم! و مسئله از اونجا برام بزرگ شد که دیدم هر روز که من روی باورهام کار نمی کنم، دقیقا همون روز برای مسائلی پیش میاد که با همسرم خیلی به مشکل می خورم و باهم بحث می کنیم و اگه این تعداد روزها به 2 روز یا بیشتر برسه بحث ما جدی تر می شه!!!!!! انگار سوار یه الکلنگ هستم که همش داره با سرعت زیاد بالا و پایین می ره! 2-3 روزه همش ب خودم میگم اخه چرا تعادل ندارم؟ من که قانون و بلدیم؟ راهکار و می دونم؟ چرا اخه زمانش که می رسه رعایت نمی کنم؟ چرا بعد از این همه سال من نباید خیالم راحت باشه که ناخودآگاه به قانون در خیلی موارد عمل می کنم؟ چرا این همه مشکل هنوز با همسرم دارم؟ توی ذهنم وابستگی کلیک خورد! من تضاد و دیدم و گفتم خدایا من یه زندگی می خوام در اوج آرامش و زیبایی! من از این همه بالا و پایین رفتن خسته شدم
مگه می شه بعد از این همه سال بازم انقدر سریع در عرض یه روز ک روی خودم کار نمی کنم نتایج ناخوش برام اتفاق بیفته اینم بگم برعکسشم هست همین که روی خودم کار می کنم همسرم کاری می کنه ک من دوست دارم و مهم تر از اون خودم ارامش پیدا می کنم
که با این افکار پریشان امروز نشانه مو خواستم و این فایل اومد! گوش کردم اما بازم قانع نشدم! اخه استاد شما می گی کم کم اتفاق میفته! ولی در برابرش می گی برای ما زودتر جواب می ده چون الگویی مثل شما داریم! نمی گم غریب 10 سال من خیلی عالی از همون اول کار کردم اما به جرات می گم الان 2-3 ساله بعد از شروع دوره عزت نفس دارم خیلی حرفه ای روی خودم کار می کنم. من تکاملم رو طی کردم و الان انتظار دارم که حداقلش نتایج ناخوش انقدر زود خودشو نشون نده!
هر چی که هست، من هنوز نتونستم اون ترمز اصلی رو پیدا کنم! دنبال اون ترمز هستم! دنبال اینکه باید چکار کنم! و الان از شما استاد عزیز و عشق جان، مریم عزیز می خوام با این همه تجربه و تسلط به قانون که دارن، من و خیلی از کسایی که حتما مثل من هستن رو راهنمایی کنن تا ما واقعا بتونیم اون ترمز اصلی رو پیدا کنیم!
الان یهو یاد اون فایل استاد که درباره فیلم بازی کردن و عوض کردن خودمون هم هست افتادم، می تونم با جرات بگم که من اصلن در این باره حتی با همسرمم هم صحبت نمی کنم، با هیچ کس و اصلن کسی از زندگی من با دنیای عباسمنش در این حد اطلاع نداره و اصلن آشنا نیست! من برای خودمم فیلم بازی نمی کنم چون اگه فیلم بود نتایج اصلن خودشو نشون نمی داد!
من طبق قانون نتایجی گرفتم بسیار بسیار بزرگ و تا الان به هر آنچه می خواستم قدم به قدم رسیدم! در دوره روابط هر کاری می کنم ترمز نهایی رو نتونستم هنوز پیدا کنم و امروز با این فایل احساسم گفت که باید اینجا بنویسم تا دوستان و مخصوصا شما دو عزیز دوست داشتنی منو راهنمایی کنید.
حتی این موضوع هم امروز وقتی داشتم زندگی در بهشت رو می دیدم به ذهنم خورد که شما دو بزرگوار همیشه در حال حل مسئله برای بیرون هستید و هیچ وقت خیلی ریز و دقیق درباره روابط تون توی هیچ جا صحبت نکردین! و من نوعی اصلن به چشم ندیدم و فقط می بینم که باهم برای انجام کارهای اون بهشت زیبا دست به اقدام عملی می زنید و بس!
ممنونم از اینکه وقت تون رو به من دادین
منتظر نظرات زیباتون و ایده هاتون هستم
موفق و سلامت باشید
بدرود
پاشنه آشیل من ترس از حیوانات تو طبیعته مخصوصا سگ ها
قبل از این ترس خیلی میرفتم کوه و شبا میموندم و جاهای زیادی تنهایی میرفتم ولی یه حمله سگ باعث شد ترس عجیبی درونم شکل بگیره
این ترس باعث شده کمپینگ نرم شبا پیاده روی نکنم مسافرت های تو طبیعت نرم تو جنگل نرم مخصوصا تنهایی
از خدا میخوام راهنماییم کنه که این ترس برطرف بشه و هدایت بشم به زیبایی های طبیعت
سلام
از دیدن این فایل یک خواسته خیلی شدید در من بوجود اومد. وقتی استاد گفت من سالهاست که سالمم یک جرقه توی ذهنم زد من هم این رو میخوام . میخوام همیشه و همیشه و همیشه سالم باشم . قبلا این رو از استاد زیاد شنیده بودم که سالهاست که سالمه ولی این بار انگار فرق داشت و این خواسته را در من بوجود آورد. پس باید متعهد باشم که بیشتر از قبل روی خودم کار کنم تا به این خواسته ام برسم .
خدایا شکرت به خاطر این فایل که خیلی تصادفی دیدم .
خدایا شکرت . استاد سپاسگزارم.
به نام خدای هدایتگرم
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم جانم
و همه ی دوستان عزیز
اول از همه چیز از خدا میخوام کمکم کنه تا به زودی این دوره ی بی نظیر و تهیه کنم و از آگاهی هاش استفاده کنم
باز یه فایل عالی و آگاهی های ارزشمند
اومدن نتایج واقعی در زندگی مستلزم تغییر بنیادین در شخصیت است
و قدم اول برای ایجاد این تغییرات اساسی اینکه قبول کنیم که فلان ایراد شخصیتی رو داریم و در جهت اصلاحش تلاش کنیم
باورهای محدود کننده و ایراد ها وضعف های شخصیتی ما یک شبه تغییر نمیکند
این کار نیاز به یک روندی دارد که باید طی شود
خدایا شکرت که این آگاهی ها ی بی نظیر و در اختیار دارم و میتونم استفاده کنم و زندگی خودمو تغییر بدم
خدایا کمک کن بتونم تو این مسیر مستقیم ثابت قدم بمونم و با تعهد و تمرکز روی خودم این مسیر و ادامه بدم
خدایا هدایتم کن و حمایتم کن.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 98 سفرنامه : سلام خدمت شما دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که دارم 98 کامنت سفرنامه خودم رو مینویسم و سپاس گذار خداوند هستم به خاطر فرصت زندگی که به من داده که الان اینجا باشم و خواسته هایی رو در من به وجود آورده که خیلی علاقه بهشون دارم ،، خوب. من خودم اینطوری بودم و هستم فعلا هم که میترسیدم از چیز های مختلف میترسیدم از تاریکی از شب بیرون رفتن تو حیاط زیبا و بزرگ خونه پدر بزرگم میترسیدم هیچ وقت هم تا 16 سالگی هیچ اقدامی برای از بین بردن اون ترس ها نمیکردم اما بالاخره رفتم توش ،یه شب گفتم بزار شب برم تو حیاط ببینم که اصلا چرا من میترسم البته با حرف های استاد هم تازه آشنا شده بودم و این هم تکامل میخواست ، خلاصه رفتم و خیلی هم لذت بردم و خیلی خوشحال بودم که تونستم بر این ترس غلبه کنند من باور داشتم که خداوند همیشه همراه من است و مرا هدایت میکند و با این ایمان پا به غلبه بر ترس هام گذاشتم ، ترس جلوی حرکت دو میگیره یعنی نه میتونی برگردی و نه میتونی بری جلو ، صاف وای میستی ، خداوند خودش در قرآن گفته که ترس بزرگ ترین اسلحه شیطان است و شیطان سال هاست که داره با این اسلحه بر مردم حکومت میکنه ، خوب من این رو نخواستم من اومدم خودم رو تغییر بدم میخواستم به ایمان واقعی نزدیک تر بشم ، کمتر شرک بورزم ،و این بود که هدایت شدم راستی همین الان داشتم بازی فوتبال آنلاین میکردم بازی مساوی شد رفت ضربات پنالتی من سر هر پنالتی به خداوند گفتم و ایمان داشتم که پاسخ میدهد ، گفتم چپ بزن یا راست ، اینور بپرم یا اون ور ، و در نهایت خدارو شکر من اون بازی رو بردم 😍.
من تا نیام رو خودم کار کنم سعی کنم رو باور هایی که احساس خوبی به من میده کار کنم تغیری تو زندگیم رخ نمیده چون این جهان فقط به افکار و فرکانس های من پاسخ میده و هیچ چیز در دنیا بیرون از من نیست ، من خالق تمام اتفاقات و شرایط خودم هستم ، من خودم پذیرفتم که ایراد هوایی دارم مثلاً پذیرفتم که آقا من عزت نفسم پایینه ، خوب من حالا نیام این رو درست کنم بگم که من تو هیچ جمعی یا مهمونی نمیرم ، نمیشه که باید درست بشه ، باید روش بیشتر و بیشتر کار کنم
بنام یگانه معمار هستی
.
سلام ،
ممنونم از استاد عزیزم برای این فایل بسیار عالی و این هدیه ی ارزشمند
خداروشکر میکنم برای این روز بسیار عالی و زیبا
خداروشکر برای نعمتهای زیبایی که در زندگیمون هست
خداروشکر میکنم که استاد رو میبینم هر روز و میبینم که چقدر نعمت و فراوانی به لطف خدای مهربان در زندگیش هست و انگیزه ای بیشتر میگیرم برای حرکت بیشتر .
خداروشکر برای این همه زیبایی که در این فایل دیدم
خداروشکر میکنم برای این فراوانی و ثروت که در زندگی استاد عزیزم هست و زندگیه قشنگی داره .
خداروشکر
من با دیدن شما بسیار حالم خوبتر میشود و کلی انرژی میگیرم برای حرکت و تعهد بیشتر به مسیرم .
یک دنیا ممنونم برای این دوره ی عالی روز شمار تحول من که امروز در جلسه ی ششم از فصل 4 هستم و ممنونم برای دوره ی 12 قدم که ایمان دارم من این دوره رو بزودی شروع خواهم کرد و نتایج شگفت انگیزم رو با دوستانم و شما حتما به اشتراک میگذارم .
استاد واقعا حرفهاتون دقیق هستند و تکامل باید طی شود باید روی خودمون کار کنیم هر روز ولی نباید انتظار داشته باشیم که یک شبه عوض بشویم .
من از این دوره خیلی حس خوبی میگیرم میدونم باهاش تغییرات شگفت انگیزی رو تجربه خواهم کرد .
منتظر هستم که روز شما و کتاب رویاها رو تموم کنم و بعدش با ثروتی که از این مسیر عالی ساختم دوره را خرید کنم و آغازش کنم به امید الله مهربانم .
از خدای مهربانم میخواهم که در مسیرهدایتم کند مثل همیشه …
سلام در روز ۱۱۳ سفر
من توی شرایطی هستم که هیچ جوره دوسش ندارم وبرای جابه جا شدن فهمیدم که باید از خودم شروع کنم، شروع به تغییر باورهام شروع به تغییر توجهم فکرم نگاهم به مسائل و الان دارم روی خودم کار میکنم و تا زمانیکه از لحاظ مکانی جاب جا نشم به خودم میگم پس هنوز باید کار کنی مهری هنوز باید روی خودت وباورهات کار کنی تا همه چیز در اطرافت تغییر کنه این یه نشانه اس که من میفهمم هنوز باید ادامه بدم تا تغییرات اتفاق بیفته
به نام خداوند بخشاینده و مهربان
ردپای 113ام از روزشمار زیبای تحولم
وقتی به رفتار خودم با دیگران نگاه میکنم میبینم اگر محبت یک نفر بهم از یه حدی فراتر بره یهو احساس خطر میکنم از اون آدم دور میشم. میترسم که رفتاری کنه که باعث ناراحتی م بشه یا شوخی ای کنه که حریمهارو بشکنه یا احساس میکنم آزادیم ازم گرفته میشه و مجبورم همش با اون آدم باشم یا یه چیزی شبیه این. احتمالا این ایرادم به عزت نفس برمیگرده دقیقا نمیدونم ولی امیدوارم در این مسیر شگفت انگیز بتونم شناخت بیشتری نسبت به این احساساتم پیدا کنم و حلشون کنم.
ممنونم استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم.شاد و سلامت باشید.🍀🍀🍀🍀🍀💖💖💖💖💖💖💕💕💕💕🍀🍀🍀🍀🍀
روز 98 از روز شمار تحول زندگی من – فصل چهارم
.
.
سلام استاد عزیزم اولین نکته ای که توی فایل گرفتم و انجام میدم اینکه چند وقتی هست سعی میکنم فقط راجب خواسته هام با خدا صحبت کنم در همه حال و این رو به خودم میگم خدا همه چیز و همه امکانات رو داره اما نمیدونه تو چه تجربیات و امکانات و شرایطی رو دوست داری ازش بخواه با کاری هایی که انجام میدی و بهش بگو چی میخوای چون اون نمیدونه تو چی میخوای و نمیدونم این دیدگاهم درسته یا غلط اما به من حس خیلی خوبی میده در انجام کار ها اینکه حس میکنم پادشاه زندگی خودم هستم و خودم دارم خلق میکنم و هر چه میگذره بیشتر میشه این حس رو بیشتر درک میکنم
.
استاد واقعا خیلی وقت ها فکر میکنم به بعضی از رفتار های گذشته خودم که خیلی دور نیست و برای چشم دیگران بوده اصلن خندم میگیره میگن واقعا چرا من اینکار رو انجام میدادم چرا زندگی رو برای خودم سخت کنم که در نظر دیگران اینجوری بیام؟ و واقعا خنده دار هست هر چند که الان هم ایراد های زیادی دارم اما به مراتب از گذشته بهترم و من خیلی به این تفکر فکر کردم که چی میشه ادم این فکر رو میکنه که از نظر دیگران خوب به نظر بیاد و چرا اینجوری میشه حسم گفت ریشه اون در عدم عزت نفس هست
.
و یه چیز دیگه هم که خیلی من رو اذیت میکردم اینکه من از همون اواییل که یادم میومد آدم رک بودم و خیلی چیز ها رو به آدم ها تو روی اونها میگفتم و نسبت به بقیه خیلی کم پشت سر دیگران حرف میزدم و این خیلی وقتا خانواده میگفتند که نه اینو نگو تو قراره تو جامعه زندگی کنی و افراد چی برات فکر میکنند و…. اما به طرز عجیبی من یک شخصیت دوست داشتنی بودم در نظر دیگران و همین راه رو ادامه دادم و از همون اول این رو ذهنم نمی پذیرفت که نه اینو نگو که فلانی رو برات خودت نگه داری یه وقت بد راجبت فکر نکنه و یا از این دست حرف ها و توی ذهنم این رو ساختم که من در هر صورت با آدم ها خوش رفتاری میکنم و جایی هم کسی دیدم پر رویی میکنه جوابش رو میدم بدون هیچ ناراحتی و با خنده حرفم رو میزنم چون من از همون کودکی خیلی آدم خوش صحبتی بودم و کسی نمی تونست جواب من رو بده و یا وایستم یکی بهم تیکه بندازه و چیزی بهش نگم و اینکه من بعضی وقتا حرفی رو نزنم و و وایستم که کسی به من چیزی بگه و من از ترس اینکه مبادا اون از جواب من بدش بیاد که دو روز دیگه بدرد من میخوره جوابش رو ندم رو با شرک مساوی قرار دادم که خدا خودش برات همه کار میکنه نیاز نیست عزت نفس خودت رو بیاری پایین هر چرت و پرتی آدم ها بگن بهت یا مسخرت کنند و تو جوابشون رو ندی
.
و خدا رو شکر الان آدم ها خیلی خوب با من رفتار میکنند عاشقشونم که خدا من رو در این مسیر قرار داد.
.
در مورد ترس ها استاد من یکم بهشون غلبه کردم اما کلی ترس در وجود من هست یکی از ترس هایی که در وجود من بود ترس از تاریکی بود و کاری که من انجام دادم کم کم بهش غلبه کردم و خیلی خوب شدم البته هنوز جای کار دارم اولش میرفتم در مکان های تاریک تر که یکم تاریک هستند تنهایی می نشستم و فایل های شما رو گوش میدادم و روی خودم کار میکردم و بعدش جاهای تاریک تر رفتم تنهایی تو دل شب مدت زمان بیشتری هم صبر میکردم و هی تکاملی تونستم بهش غلبه کنم مثلا میرفتم داخل یه باغ شب تنهایی مینشستم فایل گوش میدادم یا مثلا اتفاقاتی میوفتاد با دوستم دو نفری شب داخل مثلا باغ های تاریک پیاده میرفتیم و همش به من کمک کرد به ترسم بر تاریکی غلبه کنم و الان عالی شدم یعنی که چادر بهم بدید و غذا داشته باشم میتونم در دل یه جنگل تاریک تنهایی زندگی کنم . و این رو متوجه شدم ترس یک توهمه فقط باید بری تو دلش که حرف ساده ای هست اما در عمل نه اینجوری
.
یا مثلا از ارتفاع به شدت ترس داشتم مثلا اگه از روی دیوار سیمانی که 2 متر ارتفاع داشت پیاده میرفتم یا روی پل عابر پیاده اصلن سرم گیج میرفت و احساس سقوط کردن رو داشتم میگفتم الان میوفتم کاری که انجام دادم بازم تکاملی از جاهای کم ارتفاع تر شروع کردم میرفتم بالا وایمیستادم راه میرفتم و به پایین نگاه میکردم یا مثلا روی دیوار مینشستم و فایل گوش میدادم میگفتم تهش میوفتی دستش میشکنه دیگه؟ نترس خدا حواسش بهت هست و هی خودم رو در موقعیت هایی اینچنینی قرار دادم البته تکاملی و یه نکته ای هم که بهش رسیدم اینکه وقتی تصمیم میگیری کاری رو انجام بدی و مصمم میشی جهان سر تعظیم جلوی تو فرود میاره چون ناخودآگاه زمانی که من این تصمیم ها رو گرفتم به جاهایی هدایت شدم و اتفاقاتی میوفتاد که من در موقعیت هایی قرار میگرفتم که بتونم به این ترس هام بیشتر غلبه کنم و الان خیلی خوب شدم
.
استاد در مورد گدایی کردن یه جمله خیلی باحال یه بار شنیدم تو اینستاگرام میگفت هیچوقت چیزی رو از دیگران گدایی نکن ، چون به گدا چیز خوب نمیدن! اصلن این جمله رو شنیدم اصلن مغزم متلاشی شد و گفتم چی شنیدم واقعا و چقدر توحیدی هست این دیدگاه واقعا خود همین یه جمله اندازه یک کتاب درس داره و از وقتی که این رو شنیدم دیگه در کارهای روز مره یادم نمیاد که برای کاری از کسی خواهش کرده باشم خیلی از کارها رو بدون اینکه من بگم افراد برای من انجام دادند استاد تجربه هایی از آدم ها دارم که اگه به یک آدم عادی بگم میگه دروغ میگی انقدر براش غیرقابل باور هست حتی برای تخفیف گرفتن هم قبلا ها خیلی التماس و اینا میکردم و الان میگم خدایا خودت من رو به مغازه ای هدایت کن که مناسب ترین جنس رو بخرم همین و از اون زمان هایی که تخفیف میگرفتم خیلی وقتا گرون تر حساب میشد با من اما الان خیلی با قیمت مناسب نه ارزان چیزهایی رو که دوست دارم بدون نگرانی و گشتن دنبال مغازه میخرم و هدایت میشم به بهترین مغازه ها و بهترین آدم های صادق و منصف و درستکار که خیلی ها باورشون نمیشه و همش هدایتی یعنی این هدایت نباشه من هیچم و مغز من صفر هست یعنی بعضی جاها که هدایت میشم مثلا در یک لحظه حسم میگه که سرت رو برگردون بر میگردم یه نشونه خیلی واضح از فراوانی میبینم که یک ثانیه بعد اگر بر میگشتم اون رو نمیددیدم که درخواستم از خدا این بود که خدایا من هر روز میخوام فراوانی رو ببینم هدایتم کن مثلا من داخل یک ماشینی دارم در مسیر میرم و بارها شده که حسم گفته اون ور خیابون لاین مخالف رو نگاه کن و میدیدم که یه ماشین بسیار خفن پارکه یا داره رد میشه که اگر حتی یک ثانیه دیرتر بر میگشتم نبود و این حس چقدر خوبه که مغز من اینجا از اینقدر هماهنگی گیم آور میشه و جواب نمیده و هر روز داره از اینجور اتفاقات برای من می افته که بخوام هر روز بنویسم چند تا برگه a4 پر میشه به خدا پشت و رو تازه منکه اول مسیر هستم و کار خاصی نکردم روی خودم و یادمه یه بار اشتباه کردم با یکی از بچه ها راجب همین داستان و تجربه هام میگفتم اصلن یه جوری نگاه میکرد بهم که اصلن باورنمیشد از تعجب که یعنی چی اینایی که داری میگی خوابی ؟ ، مواد خاصی زدی؟ ، راست میگی ؟ اینا رو از نگاهش فهمیدم و اینکه فکر نکنید که بعد از اینکه من گفتم اون گفت واو عجب مسیری برم ادامه بدم با یه بهونه خیلی معمولی رد میکرد همه ی تجربیات معجزه آسا من رو و من اونجا خیلی بهتر بحث مدار رو درک کردم و اینکه شما چرا تبلیغ نمیکنید و…..
.
سلام استاد عزیز و همه ی دوستان بی نظیر ..
امروز یه حسی بهم گفتش که بیام اینجا یه کامنت بنویسم .. بیشتر میخوام درمورد قانون تکامل صحبت کنم اول از همه اینو بگم که من اون اوایلی که وارد سایت شدم درکم خیلیییی خیلییی ناقص بود اصن درکی نبود توهم بود😅 استاد من اون اوایل سر کامنت نوشتنم خودمو مجبور میکردم بنویسم با این که از لحاظ روحی خیلی سختم بوود و دلم با نوشتن نبود وخب فایلارو گوش میدادم و اومده بودم سفرنامه و به زور تاحدود ۱۰ روز اول اینا کامنت زورکی مینوشتم فکر میکردم اینجوری متحول میشم😅 سوتفاهم نشه نمیگم کامنت نوشتن بده اما من با حس بد مینوشتم و فکر میکردم که این منو متحول میکنه و این قضیه اینکه من با فرکانسام هر لحظه زندگیمو خلق میکنمو نفهمیده بودم … و کامنتامم اصلا الان نگاه میکنم میبینم واقعا اونا اصن کیفیت نداشتن .. و الان مثل شما استاد تصمیم دارم تا وقتی حسم نگفته تا وقتی امادش نبودم کامنت ننویسم …
یک نکته دیگه یکی دوتا کامنت اخرمو حسم گفت بنویسم و الان که میخونم میفهمم که انگار درکم بالاتر رفته و کامنتم با کیفیت تر شده (تکاملم طی شده و داره میشه )
دومین موضوعم اینه که من اوایل فکر میکردم قانون جذب یعنی اینکه میشینیم تجسم میکنیم عبارت تاکیدی میگیم و همه چی خوب میشه🤭🤭 بعدترش با آموزشای عالی شما فهمیدم که من باید با تغییر نگرشم نسبت به موضوعات به احساس بهتری برسم که بازم در طول روز خیلی خیلی کم شاید مثلا ۵ درصد میتونستم عمل کنم و خب نتیجه ملموسی که مد نظرم بود هم نمیگرفتم و وقتی شما میگفتین باید شخصیت تغییر کنه بازم من متوجه نمیشدم که فکر و فرکانس چه ربطی به شخصیت داره؟ مگه فقط کانون توجه نبود؟؟؟…بعدش درک الانم اینه که من یک انسانم که با فرکانسایی که ارسال میکنم دارم زندگیمو خلق میکنم من درهررررر لحظه دارم زندگیمو خلق میکنم ایندمو طراحی میکنم اینجوری نیست که من مثلا بشینم روزی یک ساعت بشینم تجسم کنم ورد بخونم ذکر بگم و بعد دیگه آینده قشنگی برای خودم رقم بزنم …. این هررلحظه ای که ما فرکانس ارسال میکنیم خیلی مهمه حالا یه چیز دیگه میگیم کانون توجهمون باعث ارسال فرکانس میشه و اصل همون فرکانسه وارد زندگیمون میشه ……خبب حالا این وسط بحث تغییر شخصیتم میاد یه مثال میزنم مثلا من عادت دارم به صورت ریشه ای موفقیت دیگرانو ببینم حسادت کنم خب احساسم بده فرکانس بدی ارسال میکنم فرکانس کمبود عدم لیاقت …. حالا من باید دائم اگاهانه سعی کنم کانون توجهمو باورهامو تغییر بدم به سمت باور لیاقت باور فراوانی تا کم کم بتونم این حسادت رو به تحسین تبدیل کنم این درک الان منه …. خب استاد تصمیم گرفتم از دیروز تا حالا که روی تغییر بنیادین شخصیتم کار کنم مثلا اولین ویژگی خوبی که میخوام در خودم بسازم تحسین کردنه
حالا بعدش دوست داشتن خود دیگران خدا .. مثبت بودن اروم بودن سخت نگرفتن قوی بودن توانایی کنترل احساسات و…..
خب استاد ازتون خیلی تشکر میکنم چقد خوبه که هستید چقد خوبه که فایلاتون هست چقد خوبه که فارسی زبانید چقد خوبه که اینقدر واضح وعملی قانونو توضیح میدید واقعا شما عالی هستید ..
یکی از دوستان آیداجان دیدگاهش خیلی قشنگ بود و خیلی به دلم نشست از ایشونم تشکر میکنم کمکم کردن و همینطور از تمام دوستان دیگه که تو این مسیر بهشتی هستن هم بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنت قشنگ تاثرگذارشون و پاسخ های دوستان در عقل کل 😍😍😍