این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
آین احساس به تازگی دارم در خودم میبینم احساسی که ریشه بسیار عمیقی در ذهن من داره ، از بچگی وقتی مریض میشد م تمام توجه ها میومد سمتم به طوری که بعضی وقت ها هم می خواستم خوب شم هم نمی خواستم یه جورایی از این توجه لذت میبردم و بهترین فرصت بود تا کارها و مسئولیت هام انجام ندم حتی در دوره دبیرستان معلم زمین شناسی پرسش کلاسی برای میان ترم گذاشته بود و گفته بود هرکی بلد نباشه نمر اش صفر هست اون موقع به شدت نمره برام مهم بود به خاطر همین جوری خودم زدم به دل درد که همه حتی دوستم هم باورش شده بود حتی گریه میکردم 😂😅 که مدیر مدرسه زنگ خونه زد و مامانم اومد دنبالم مامانم بنده خدا هم فکر میکرد واقعا حالم بده البته دو سه ساعت بعد این که خونه رسیدیم فهمید.
گذشته رو نگاه میکنم هر کجا که دنبال توجه بودم یاکار نکردن یه دل درد کوچیک یه سرماخوردگی ساده و….. بزرگ کردم و منتظر بودم دیگران کارهام انجام بدند تا یک ماه پیش علائم سرماخوردگی در خودم دیدم اما تصمیم گرفتم حرکت کنم ار تمام انرژیم با این که احساس کوفتگی و کسالت میکردم استفاده کنم و شب رفتم پیاده روی صبح که بیدار شدم کمی بهتر بودم اما باز هم خوب نه به همراه خانواده کوه رفتم و موفق شدم جا می ماندم نفس کم میآوردم اما خودم به بقیه میرساندم و کلی هم لذت بردم تو همان کوه خوش حال بودم از این که تو رخت خواب نخوابیدم و برنامه امروز کنسل نکرده و به بقیه راجب حالم نگفتم وقتی ازم میپرسیدن چه طوری میگفتم خوب خوبم و اصلا از مسائلم حرف نمیزدم و به لطف الله الان سالم سالمم.
وتلاش م میکنم راجب ناخواسته هام حرف نزنم ، این فهمیدم که سختی کشیدن برام شده یه ارزش و زندگی راحت و لذت بخش داشتن نه که باید جای این دوتا رو عوض کنم .
یه مورد دیگه که قبلا زیاد بهش برمیخوردم هر جا بودم و با هرکی حرف میزدم شروع میکرد از روابط نادلخواهش گفتن منم قشنگ گوش میکردم بعد به عنوان فردی عاقل خودم نشان میدادم و شروع میکردم نظر دادن و راهکار دادن یه جورایی از این که دیگران از ناخواسته هاشون با من حرف بزنند لدت میبردم از یه جایی به بعد دیدم همان افراد لذت و شادی و خوش حالی و حال خوب با افراد دیگه تقسیم میکنند و به من که میرسند غم و غصه از اون روز به بعد دیگه پیگیر شرایط دیگران و تضاد هاشون نبودم اگه حرفی زده میشد بحث عوض میکردم . شکر خدا موفق هم بودم .
یک باور که پشت این رفتار غلط من بود این که وقتی ناخواسته های افراد میشنیدم خوش حال میشدم که من ندارم و بهترین شرایط برای خودم میدیدم تا خودم به عنوان یه دوست یه رفیق یه فرد دانا نشان بدم و از شنیدن موفقیت های دیگران ناراحت میشدم چون خودم و دست آورد هام با آن افراد مقایسه میکردم شکر خدا الان هزاران هزار برابر بهتر شدم و وقتی موفقیتی میبینم تحسین میکنم و میگم مبارک باشه حقش بود.
مثال دیگه از خودم من همش با خودم توی ذهنم تصور میکردم با نزدیکانم سر مسائلی بحثم شده یا به یه تضادی برخوردم یا میگشتم اتفاقات که دوست ندارم و برام افتاده پیدا میکردم و به عنوان مشورت برای دیگران باز گو میکردم بعد یه مدت دیدم با این کار من دارم ناخواسته های بیشتری وارد زندگیم میکنم به خاطر همین از ربم هدایت خواستم کمک خواستم تا بتوانم زیبایی ببینم و به این مسائل فکر نکنم الان روابطم با نزدیکانم بهتر از اون چیزی شده که حتی تصورش میکردم . می خواهم بگم یه موقع من ناخواسته ها رو به زندگیم دعوت میکردم تا حلشون کنم و به خودم افتخار کنم یعنی سختی برام ارزش بود و راحت رسیدن به خواسته ها ته از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم راحت تر از قبل از راحت ترین و لذت ترین راه به خواسته هام برسم و روی این باور کار میکنم با دیدن مسیری که برای خواسته هام طی کردم و هر سری راحت تر شده از سری قبلی از وقتی که راحتی به زندگیم دعوت کردم. این هم یه ترمز ریز در من بود که به تازگی فهمیده مش
یه مثال دیگه که یادم اومد وقتی همه نشسته بودن من برای این که نشان بدم خیلی کار میکنم و فعالم شروع میکردم کار کردن و احساس بدی هم بهم میدا د ولی فقط برای این که نشان بدم به بزرگ تر هام که چقدر بچه خوبی هستم شکر خدا این هم بر طرف شده .
خدایا شکرت برای کشف تمام این ترمز ها و برطرف شدن و بهبود آن ها در من متشکرم رب العالمین.
در پناه رب العالمین شاد و پیروز و سلامت و سر بلند باشید .
سلام و خسته نباشید ازتون ممنونم بابت این فایل قشنگتون که تو بهترین زمان برای من بود دقیقا وقتی که داشتم یه مسئله خیلی کوچیک رو با تکرار کردن برای خودم و به دیگران گفتن همش بزرگترش میکردم که دیگه خودمم هم باورم نمیشد که داره اینقدر بزرگ میشه.خداروشکر میکنم که این فایل رو گوش کردم
استاد سلام خواستم بگم خیلی فایل خوب و عالی بود همه ش حق بود
خواستم بگم من حدودا 1ماه پیش مشکل با پدرم داشتم و هرجا میرفتم سرکار پیش دوستام هرجا میگفتم این به من گیر های الکی میده تو خونه اعصاب ندارم آرامش ندارم ازش خوشم نمیاد از صحبت هاش حالم بهم میخوره و و…….. خیلی دیگه و اینجوری شد که من ،تنهایی بلیط گرفتم از خونه فرار کردم تهران برای اینکه جای اون نباشم باز برگشتم و دوباره مشکلات و اینا توی پارک میخوابیدم شب ها
تا اینکه به جایی رسید گفتم ولش کن دیگ برا اینو اون توضیح بدم که چی شد فایده ای نداره دیگه تا حدودی سکوت کردم حتی همین قانونی که شما عرض کردی هم نمیدونستم
دیگه میرفتم سرکار بهم میگفتن بابات چی شد هنوز داستان میبافه و اینا منم بیخیال میگفتم اونو ولش کن کلا بحث رو عوض میکردم تا الان که بهش دقت کردم فهمیدم الان اصلا باهاش مشکل خاصی ندارم و فهمیدم تمام اونارو خودم با حرفهای خودم با دست خودم به سمت خودم جذب کردم و خدارو شکر دیگه این قانون رو فهمیدم و متعد میشم که دیگه با هیچکس در مورد بدبختی ها صحبت نکنم و بدبختی های کسی رو هم گوش ندم !!
ورودتون به مسیر پر از خیر و برکت الهی رو تبریک میگم
سوالاتی که الان برای شما پیش اومده دقیقا من رو به یاد روزهای اولم توی سایت انداخت
اون موقه ذهنم پر از سوالاتی بود که فکر میکردم منبع اون سوالات کاملا منطقی و درستن و یه جورایی با سوال پرسیدن میخواستم درستیشون رو ثابت کنم
ولی کمی بعد فهمیدم که ریشه ی اون سوالاتی که ذهنم رو درگیر کرده بودن کاملا اشتباه بوده
با این حرفا فقط خواستم بگم که شرایط الانتون کاملا طبیعیه و خیلی زود در هایی از آگاهی های عظیم به روی شما باز میشه که تنها کاری که میتونید انجام بدین اینه که دنبال یه جای خلوت بگردین تا فقط گریه کنین😅
اگر واقعا دنبال جواب هستین، توی پروفایل من برید در بخش سوال هایی که توی عقل کل پرسیدم
یک سوال هست به عنوان مثبت اندیشی سمی، جواب هایی که دوستان اونجا نوشتن بی نظیره یکی دوتا از جواب هارو هم خودم ریپلای کردم که بیشترین کمک رو بهم کردن
میتونین در گوگل سرچ کنین ( مثبت اندیشی سمی عباسمنش)
باز هم همون صفحه رو احتمالا براتون باز میکنه
من خودم جواب نمیدم چون هنوز به نظرم در جایگاهی نیستم که بتونم کامل راهنمایی تون کنم اما مطمئنم جواب هایی که دوستان دادن خیلی خوب ابهامات ذهنی تون رو برطرف میکنه
سلام استاد عزیزم من چقدر باید خداروشکر کنم که به موقع هدایت شدم به این فایل اصلا کاملا اتفاقی دستم خورد روی این فایل و دقیقا جواب سوالمو داد . چون من چند روزی به دلایلی از یک بیماری ترس داشتم و مدام بهش توجه میکردم و با شنیدن این گوهرها از زبان شما فهمیدم نباید توجه کنم به بیماری
سلام و درود خدمت استاد سید حسین عباس منش 🤍❤من خیلی مثلا دارم برایه این من مادرم روز به روز در مورد مریزی و بیماری هاش صحبت میکنه و هر روز مریز تر میشه هر وقت صحبت نمیکنه دربارش حالش خوبه ولی تا صحبت میکنه فورن یه جاش درد میکنه من یاد گرفتم که این داره قانونو نشون میده و میگه به هر چی توجو کنی جهان از جنس همون بهت میده خیلی ممنون از شما استاد عباس منش عزیز امیدوارم همیشه سالم ثروتمند و سعادتمند باشید
درمورد تجربه خودم میخواستم براتون بگم که من حدود سه سال پیش دچار یه بیماری معده شدم و خیلی دوران سختی رو میگذروندم ، همه فامیل درموردش خبردار شده بودن و هرجا منو میدیدن درموردش ازم سوال میپرسیدن و هرچی هم پیش میرفت احساسم بدتر میشد و هیچ کدوم از داروها برام موثر نمیشد ، تا بالاخره بعد حدود 7یا 8 ماه با یه درمان گیاهی حالم خوب شد و به روال عادی برگشتم
بماند که بعدا که قانون رو یاد گرفتم متوجه شدم این بیماری در اثر وضعیت آشفته ذهنی من و عصبی بودن مداوم به وجود اومده بود و در واقع اون داروی های گیاهی بهانه بود و درمان از جایی شروع شد که من با شرکت تو یه دوره ، حس و حالم عوض شده بود و شاد تر بودم.
خلاصه گذشت تا همین دو ماه پیش که دوباره بیماری برگشت که بازهم ریشه یابی کردم و متوجه شدم به خاطر این بوده که تو این مدت سر یه مسائلی همش تو استرس و عصبانیت بودم و خودم متوجهش نشده بودم
وقتی اینو فهمیدم به خودم گفتم این بار سراغ هیچ دکتر و دارویی نمیرم ، این بیماری رو ذهن من ایجاد کرده خودش هم باید برطرفش کنه ، و به هیچ کس درموردش چیزی نگفتم ، برعکس دفعه پیش حتی به خدا هم گله نکردم و حال خودمو خوب نگه داشتم ، با اینکه اولش واقعا سخت بود ، تمرکزم رو گذاشتم روی سلامتی بقیه اعضای بدنم و بابتشون مداوم سپاسگزاری میکردم ، هرچی گذشت خودم حس میکردم حالم داره بهتر میشه و غذا خوردن هرروز آسون تر از روز قبله ، خلاصه که با همین کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت تونستم بیماری رو بدون هیچ دارویی درمان کنم و دوباره به روال عادی برگردم ، و الان که قانون رو بلدم اجازه نمیدم دیگه تو حال بد برم که بیماری بخواد برگرده و مطمئنم برای همیشه در سلامت کامل خواهم بود ، مادامی که حال خوب داشته باشم ️
من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود
حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم
می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد
کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد
چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی
یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد
خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت
دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد
خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود
ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید
یکی از دلایل اینکه ما ناخواسته منفی ها را بازگو می کنیم و از گفتن خوبیها سرباز میزنیم می تواند این باشد که در طی زندگی در مواردی با آدم های اشتباه یا منفی در ارتباط بودیم و از آن ها زیاد تاثیر گرفته ایم یا زیاد روی آن ها تمرکز کرده ایم.
مثلا بعضی هم کلاسی ها یا افراد بوده اند که از شنیدن خبرهای خوب درباره ی شما چهره ی حسادت به خود گرفته اند (در نسبت ها و سنین مختلف ) و همیشه بهترین کار ممکن این است که ارتباط خود را با این افراد کاهش دهیم یا ارتباط خود را با مثبت ها و خیرخواهان افزایش دهیم وگرنه ناخواسته عادت می کنیم که خوبی ها و شادی ها را کم تر بگوییم.
از طرفی از اینکه طرف مقابل حسادت کرده از دستش ناراحت می شویم و از طرفی دوست داریم حال طرف مقابل را بگیریم و حرصمان را خالی کنیم یا اثبات کنیم این شادی حق من است اما بهترین کار دوری از این مدل افراد است. چون اگر در جهت اثبات بربیاییم در واقع اجازه داده ایم طرف مقابل به ما جهت بدهد و از خودکنترلی و ارامش خارج می شویم.
هم نشینی با حسودان و عیب جوها از ما یک فرد محافظه کار و ناشاد می سازد.
گاهی وقت ها هم آدم از سر تنبلی یا ضعف اعتماد به نفس و تحقیرشدن ها و ترس های گذشته تمایل دارد ادای قربانی ها را دربیاورد.
ما از خیلی چیزها بی خبر هستیم از آدم ها و حرف های آدم هایی که در سن یک یا دو سالگی بر ما موثر بوده اند در فامیل و مهدکودک و تلویزیون و معلمان و …. و چقدر در ناخودآگاه ما قواعد تحمیل شده و نیمه پردازش شده می تواند باشد و باید پاکسازی و جایگزینی انجام شود.
برای همه شادی ،آرامش ،خودساخته شدن و هم نشینی با انسان های با صفا و پاک و صادق را ارزومندم.
در مورد احساس قربانی شدن خودم کم حافظه هستم با اینکه می دونم حتمن داشتم اما در مورد نزدیکانم دیدم کسی را که برای جلب توجه مریض میشد و همیشه هم مریض بود
در کاری کسی را می دیدم که برای جلب توجه همیشه می گفت تو حسابها کم میارم و می خواست احساس ترحم کنه و همیشه تو فقر بود
درک قانون توجه مهم است بهرچیز توجه کنی اساس آن در زندگی میاد توجه به نکات مثبت نعمتها فراوانی لازمه زندگیست نالیدن درد دل کردن و … گسترش مشکلات را دنبال دارد ایه 7 سوره ابراهیم تاکید بر سپاسگزاری دارد یعنی توجه به نعمتها داشته ها و …
به نام خالق شگفتی ساز سلام .
آین احساس به تازگی دارم در خودم میبینم احساسی که ریشه بسیار عمیقی در ذهن من داره ، از بچگی وقتی مریض میشد م تمام توجه ها میومد سمتم به طوری که بعضی وقت ها هم می خواستم خوب شم هم نمی خواستم یه جورایی از این توجه لذت میبردم و بهترین فرصت بود تا کارها و مسئولیت هام انجام ندم حتی در دوره دبیرستان معلم زمین شناسی پرسش کلاسی برای میان ترم گذاشته بود و گفته بود هرکی بلد نباشه نمر اش صفر هست اون موقع به شدت نمره برام مهم بود به خاطر همین جوری خودم زدم به دل درد که همه حتی دوستم هم باورش شده بود حتی گریه میکردم 😂😅 که مدیر مدرسه زنگ خونه زد و مامانم اومد دنبالم مامانم بنده خدا هم فکر میکرد واقعا حالم بده البته دو سه ساعت بعد این که خونه رسیدیم فهمید.
گذشته رو نگاه میکنم هر کجا که دنبال توجه بودم یاکار نکردن یه دل درد کوچیک یه سرماخوردگی ساده و….. بزرگ کردم و منتظر بودم دیگران کارهام انجام بدند تا یک ماه پیش علائم سرماخوردگی در خودم دیدم اما تصمیم گرفتم حرکت کنم ار تمام انرژیم با این که احساس کوفتگی و کسالت میکردم استفاده کنم و شب رفتم پیاده روی صبح که بیدار شدم کمی بهتر بودم اما باز هم خوب نه به همراه خانواده کوه رفتم و موفق شدم جا می ماندم نفس کم میآوردم اما خودم به بقیه میرساندم و کلی هم لذت بردم تو همان کوه خوش حال بودم از این که تو رخت خواب نخوابیدم و برنامه امروز کنسل نکرده و به بقیه راجب حالم نگفتم وقتی ازم میپرسیدن چه طوری میگفتم خوب خوبم و اصلا از مسائلم حرف نمیزدم و به لطف الله الان سالم سالمم.
وتلاش م میکنم راجب ناخواسته هام حرف نزنم ، این فهمیدم که سختی کشیدن برام شده یه ارزش و زندگی راحت و لذت بخش داشتن نه که باید جای این دوتا رو عوض کنم .
یه مورد دیگه که قبلا زیاد بهش برمیخوردم هر جا بودم و با هرکی حرف میزدم شروع میکرد از روابط نادلخواهش گفتن منم قشنگ گوش میکردم بعد به عنوان فردی عاقل خودم نشان میدادم و شروع میکردم نظر دادن و راهکار دادن یه جورایی از این که دیگران از ناخواسته هاشون با من حرف بزنند لدت میبردم از یه جایی به بعد دیدم همان افراد لذت و شادی و خوش حالی و حال خوب با افراد دیگه تقسیم میکنند و به من که میرسند غم و غصه از اون روز به بعد دیگه پیگیر شرایط دیگران و تضاد هاشون نبودم اگه حرفی زده میشد بحث عوض میکردم . شکر خدا موفق هم بودم .
یک باور که پشت این رفتار غلط من بود این که وقتی ناخواسته های افراد میشنیدم خوش حال میشدم که من ندارم و بهترین شرایط برای خودم میدیدم تا خودم به عنوان یه دوست یه رفیق یه فرد دانا نشان بدم و از شنیدن موفقیت های دیگران ناراحت میشدم چون خودم و دست آورد هام با آن افراد مقایسه میکردم شکر خدا الان هزاران هزار برابر بهتر شدم و وقتی موفقیتی میبینم تحسین میکنم و میگم مبارک باشه حقش بود.
مثال دیگه از خودم من همش با خودم توی ذهنم تصور میکردم با نزدیکانم سر مسائلی بحثم شده یا به یه تضادی برخوردم یا میگشتم اتفاقات که دوست ندارم و برام افتاده پیدا میکردم و به عنوان مشورت برای دیگران باز گو میکردم بعد یه مدت دیدم با این کار من دارم ناخواسته های بیشتری وارد زندگیم میکنم به خاطر همین از ربم هدایت خواستم کمک خواستم تا بتوانم زیبایی ببینم و به این مسائل فکر نکنم الان روابطم با نزدیکانم بهتر از اون چیزی شده که حتی تصورش میکردم . می خواهم بگم یه موقع من ناخواسته ها رو به زندگیم دعوت میکردم تا حلشون کنم و به خودم افتخار کنم یعنی سختی برام ارزش بود و راحت رسیدن به خواسته ها ته از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم راحت تر از قبل از راحت ترین و لذت ترین راه به خواسته هام برسم و روی این باور کار میکنم با دیدن مسیری که برای خواسته هام طی کردم و هر سری راحت تر شده از سری قبلی از وقتی که راحتی به زندگیم دعوت کردم. این هم یه ترمز ریز در من بود که به تازگی فهمیده مش
یه مثال دیگه که یادم اومد وقتی همه نشسته بودن من برای این که نشان بدم خیلی کار میکنم و فعالم شروع میکردم کار کردن و احساس بدی هم بهم میدا د ولی فقط برای این که نشان بدم به بزرگ تر هام که چقدر بچه خوبی هستم شکر خدا این هم بر طرف شده .
خدایا شکرت برای کشف تمام این ترمز ها و برطرف شدن و بهبود آن ها در من متشکرم رب العالمین.
در پناه رب العالمین شاد و پیروز و سلامت و سر بلند باشید .
یا حق .
به نام خدا
سلام و خسته نباشید ازتون ممنونم بابت این فایل قشنگتون که تو بهترین زمان برای من بود دقیقا وقتی که داشتم یه مسئله خیلی کوچیک رو با تکرار کردن برای خودم و به دیگران گفتن همش بزرگترش میکردم که دیگه خودمم هم باورم نمیشد که داره اینقدر بزرگ میشه.خداروشکر میکنم که این فایل رو گوش کردم
استاد سلام خواستم بگم خیلی فایل خوب و عالی بود همه ش حق بود
خواستم بگم من حدودا 1ماه پیش مشکل با پدرم داشتم و هرجا میرفتم سرکار پیش دوستام هرجا میگفتم این به من گیر های الکی میده تو خونه اعصاب ندارم آرامش ندارم ازش خوشم نمیاد از صحبت هاش حالم بهم میخوره و و…….. خیلی دیگه و اینجوری شد که من ،تنهایی بلیط گرفتم از خونه فرار کردم تهران برای اینکه جای اون نباشم باز برگشتم و دوباره مشکلات و اینا توی پارک میخوابیدم شب ها
تا اینکه به جایی رسید گفتم ولش کن دیگ برا اینو اون توضیح بدم که چی شد فایده ای نداره دیگه تا حدودی سکوت کردم حتی همین قانونی که شما عرض کردی هم نمیدونستم
دیگه میرفتم سرکار بهم میگفتن بابات چی شد هنوز داستان میبافه و اینا منم بیخیال میگفتم اونو ولش کن کلا بحث رو عوض میکردم تا الان که بهش دقت کردم فهمیدم الان اصلا باهاش مشکل خاصی ندارم و فهمیدم تمام اونارو خودم با حرفهای خودم با دست خودم به سمت خودم جذب کردم و خدارو شکر دیگه این قانون رو فهمیدم و متعد میشم که دیگه با هیچکس در مورد بدبختی ها صحبت نکنم و بدبختی های کسی رو هم گوش ندم !!
خداروصدهزار مرتبه شکر ♥️🌱
درود بر همه دوستان عزیزم و استاد گرامی.
اصرار به ذکر حالم خیلی خوبه و عالیه در شرایطی که به فرمایش شما شرایط مالیتون خوب نبوده، یه جور ناراستی محسوب نمیشه؟
اینکه به هر دلیلی من شرایطم خوب نیست ولی اغراق آمیز در موردش با کسی حرف نزنم کار نادرستی هست؟
صرفا بگم خداروشکر
من مدتیه که با سایت شما آشنا شدم و قطعا ازش بهره میگیرم.
این نکته رو برای این عرض کردم، چون درک درستی ازش ندارم
سلام فهیمه ی عزیز
ورودتون به مسیر پر از خیر و برکت الهی رو تبریک میگم
سوالاتی که الان برای شما پیش اومده دقیقا من رو به یاد روزهای اولم توی سایت انداخت
اون موقه ذهنم پر از سوالاتی بود که فکر میکردم منبع اون سوالات کاملا منطقی و درستن و یه جورایی با سوال پرسیدن میخواستم درستیشون رو ثابت کنم
ولی کمی بعد فهمیدم که ریشه ی اون سوالاتی که ذهنم رو درگیر کرده بودن کاملا اشتباه بوده
با این حرفا فقط خواستم بگم که شرایط الانتون کاملا طبیعیه و خیلی زود در هایی از آگاهی های عظیم به روی شما باز میشه که تنها کاری که میتونید انجام بدین اینه که دنبال یه جای خلوت بگردین تا فقط گریه کنین😅
موفق و ثروتمند باشین
سلام دوست عزیزم
منم اوایل سوال شمارو داشتم
اگر واقعا دنبال جواب هستین، توی پروفایل من برید در بخش سوال هایی که توی عقل کل پرسیدم
یک سوال هست به عنوان مثبت اندیشی سمی، جواب هایی که دوستان اونجا نوشتن بی نظیره یکی دوتا از جواب هارو هم خودم ریپلای کردم که بیشترین کمک رو بهم کردن
میتونین در گوگل سرچ کنین ( مثبت اندیشی سمی عباسمنش)
باز هم همون صفحه رو احتمالا براتون باز میکنه
من خودم جواب نمیدم چون هنوز به نظرم در جایگاهی نیستم که بتونم کامل راهنمایی تون کنم اما مطمئنم جواب هایی که دوستان دادن خیلی خوب ابهامات ذهنی تون رو برطرف میکنه
سلام استاد عزیزم من چقدر باید خداروشکر کنم که به موقع هدایت شدم به این فایل اصلا کاملا اتفاقی دستم خورد روی این فایل و دقیقا جواب سوالمو داد . چون من چند روزی به دلایلی از یک بیماری ترس داشتم و مدام بهش توجه میکردم و با شنیدن این گوهرها از زبان شما فهمیدم نباید توجه کنم به بیماری
سلام و درود خدمت استاد سید حسین عباس منش 🤍❤من خیلی مثلا دارم برایه این من مادرم روز به روز در مورد مریزی و بیماری هاش صحبت میکنه و هر روز مریز تر میشه هر وقت صحبت نمیکنه دربارش حالش خوبه ولی تا صحبت میکنه فورن یه جاش درد میکنه من یاد گرفتم که این داره قانونو نشون میده و میگه به هر چی توجو کنی جهان از جنس همون بهت میده خیلی ممنون از شما استاد عباس منش عزیز امیدوارم همیشه سالم ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام به استاد عباس منش عزیز و همه دوستان
درمورد تجربه خودم میخواستم براتون بگم که من حدود سه سال پیش دچار یه بیماری معده شدم و خیلی دوران سختی رو میگذروندم ، همه فامیل درموردش خبردار شده بودن و هرجا منو میدیدن درموردش ازم سوال میپرسیدن و هرچی هم پیش میرفت احساسم بدتر میشد و هیچ کدوم از داروها برام موثر نمیشد ، تا بالاخره بعد حدود 7یا 8 ماه با یه درمان گیاهی حالم خوب شد و به روال عادی برگشتم
بماند که بعدا که قانون رو یاد گرفتم متوجه شدم این بیماری در اثر وضعیت آشفته ذهنی من و عصبی بودن مداوم به وجود اومده بود و در واقع اون داروی های گیاهی بهانه بود و درمان از جایی شروع شد که من با شرکت تو یه دوره ، حس و حالم عوض شده بود و شاد تر بودم.
خلاصه گذشت تا همین دو ماه پیش که دوباره بیماری برگشت که بازهم ریشه یابی کردم و متوجه شدم به خاطر این بوده که تو این مدت سر یه مسائلی همش تو استرس و عصبانیت بودم و خودم متوجهش نشده بودم
وقتی اینو فهمیدم به خودم گفتم این بار سراغ هیچ دکتر و دارویی نمیرم ، این بیماری رو ذهن من ایجاد کرده خودش هم باید برطرفش کنه ، و به هیچ کس درموردش چیزی نگفتم ، برعکس دفعه پیش حتی به خدا هم گله نکردم و حال خودمو خوب نگه داشتم ، با اینکه اولش واقعا سخت بود ، تمرکزم رو گذاشتم روی سلامتی بقیه اعضای بدنم و بابتشون مداوم سپاسگزاری میکردم ، هرچی گذشت خودم حس میکردم حالم داره بهتر میشه و غذا خوردن هرروز آسون تر از روز قبله ، خلاصه که با همین کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت تونستم بیماری رو بدون هیچ دارویی درمان کنم و دوباره به روال عادی برگردم ، و الان که قانون رو بلدم اجازه نمیدم دیگه تو حال بد برم که بیماری بخواد برگرده و مطمئنم برای همیشه در سلامت کامل خواهم بود ، مادامی که حال خوب داشته باشم ️
سلام وعرض ادب واحترام خدمت استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز
من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود
حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم
می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد
کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد
چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی
یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد
خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت
دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد
خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود
ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید
موفق باشید
سلام خدمت استادعزیز و دوستان هم فرکانس
یکی از دلایل اینکه ما ناخواسته منفی ها را بازگو می کنیم و از گفتن خوبیها سرباز میزنیم می تواند این باشد که در طی زندگی در مواردی با آدم های اشتباه یا منفی در ارتباط بودیم و از آن ها زیاد تاثیر گرفته ایم یا زیاد روی آن ها تمرکز کرده ایم.
مثلا بعضی هم کلاسی ها یا افراد بوده اند که از شنیدن خبرهای خوب درباره ی شما چهره ی حسادت به خود گرفته اند (در نسبت ها و سنین مختلف ) و همیشه بهترین کار ممکن این است که ارتباط خود را با این افراد کاهش دهیم یا ارتباط خود را با مثبت ها و خیرخواهان افزایش دهیم وگرنه ناخواسته عادت می کنیم که خوبی ها و شادی ها را کم تر بگوییم.
از طرفی از اینکه طرف مقابل حسادت کرده از دستش ناراحت می شویم و از طرفی دوست داریم حال طرف مقابل را بگیریم و حرصمان را خالی کنیم یا اثبات کنیم این شادی حق من است اما بهترین کار دوری از این مدل افراد است. چون اگر در جهت اثبات بربیاییم در واقع اجازه داده ایم طرف مقابل به ما جهت بدهد و از خودکنترلی و ارامش خارج می شویم.
هم نشینی با حسودان و عیب جوها از ما یک فرد محافظه کار و ناشاد می سازد.
گاهی وقت ها هم آدم از سر تنبلی یا ضعف اعتماد به نفس و تحقیرشدن ها و ترس های گذشته تمایل دارد ادای قربانی ها را دربیاورد.
ما از خیلی چیزها بی خبر هستیم از آدم ها و حرف های آدم هایی که در سن یک یا دو سالگی بر ما موثر بوده اند در فامیل و مهدکودک و تلویزیون و معلمان و …. و چقدر در ناخودآگاه ما قواعد تحمیل شده و نیمه پردازش شده می تواند باشد و باید پاکسازی و جایگزینی انجام شود.
برای همه شادی ،آرامش ،خودساخته شدن و هم نشینی با انسان های با صفا و پاک و صادق را ارزومندم.
باسلام
من این فایل زیبا را دوست دارم
مباحث ارزشمنده دوره عزت نفس
در مورد احساس قربانی شدن خودم کم حافظه هستم با اینکه می دونم حتمن داشتم اما در مورد نزدیکانم دیدم کسی را که برای جلب توجه مریض میشد و همیشه هم مریض بود
در کاری کسی را می دیدم که برای جلب توجه همیشه می گفت تو حسابها کم میارم و می خواست احساس ترحم کنه و همیشه تو فقر بود
درک قانون توجه مهم است بهرچیز توجه کنی اساس آن در زندگی میاد توجه به نکات مثبت نعمتها فراوانی لازمه زندگیست نالیدن درد دل کردن و … گسترش مشکلات را دنبال دارد ایه 7 سوره ابراهیم تاکید بر سپاسگزاری دارد یعنی توجه به نعمتها داشته ها و …
آموزشهای دوره زیبای عزت نفس را جدی بگیریم