این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استادعزیزی که صداش نیروبخش والهام بخش دلهاس.
به به چ فایل خوبی .مثل همیشه چقدازتجربیات استادلذت بردم .وچ خوبه که بافایلهای جدیدموضوعات ومطالبهای قبلی رابه مایادآورمیشن .
توهرفایلی که استادازقوانین صحبت کنن ،من کلی انرژی می گیرم.هزاربارم اگه تکرارکنن بازلذت میبرم چون رفتارهاوباورهای مابقدری پیچیده هستن که باهرتوجیهی ،ممکنه مارابه سمت دیگه ای ببرن وازمسیرخارجمون کنن .
مثلابابت این قانونی که استادمیگن باهیچ کس حتی خداهم لزومی نداره ازبدبختی هاومشکلاتمون صحبت کنیم .خاستم بگم که :
ماتابه حالاباورهای دیگه ای داشتیم .
تابوده به ماگفتن برای خالی شدن افکارخراب ذهنت ،حتمن باکسی صحبت کن .
یاحتمن باخدادردودل بکن تاخدابهت توجه داشته باشه درواقع خودت بادردودل کردنات متوجش کن که بهش نیازداری تاآروم بگیری.
خودمن تاوقتی باقوانین استادآشنانبودم ،یکی ازایرادای بزرگم همین دردودل کردنام بود.واقعاهمین طورکه استادمیگن ،به هیچ وجه حل نمی شدکه هیچ ،حتی خودم دامن هم میزدم بهش چون احساس بدی داشتم ،احساسات واتفاقات بددیگه ای رابوجودمیووردم .ازطرفی کاری میکردم دیگران خیلی راحت درموردمسائل ومشکلات من،پشت سرم حرف بزنن وقضاوتم کنن.
خداروشکرتواین جورمواقع ؛فقطم شنونده نیستن که .
راهکارهای قشنگم بهمون میدن .
حتی باخداخلوتوکردنام ،بیشتربرای گله وشکایت بودواینکه چرامتوجه نیس بامن وبرای من چکارابکنه .
وااااای الان که فکرشومیکنم ،میبینم چ افکارمسخره ای داشتم وچطورهیچ وقت به این طرف قضیه که هیچ اتفاق مثبتی برام نمیفته ،فکرنمیکردم .وبازهمون رفتارهاوباورهای اشتباه راادامه میدادم .
حتی باخداهم دیگه دردودل نمیکنم .چون میدونم اونی که بایدهرموضوعی راحل کنه ،خودمنم نه کس دیگه .وخداکسی نیس که بادرگیرشدن احساسات من ،کار خاصی برام انجام بده .
فقط خواسته هاموبهش گفتم ورهاکردم .
نتیجه :واقعاآرامشم بیشترشده .به نظرم باشخصیت ترشدم .ظاهراشایدمرموزترشده باشم چون دیگه اجازه نمیدم کسی ازمشکلات ودقدقه هام باخبربشه.ومردم ماهم که ماشالله همه کنجکاو،به خاطرهمین لجشونم می گیره که چیزی نگی .
هرجاهم که متوجه نشم واشتباه کنم طبق عادتهای قبلیم وشروع به حرف زدن بکنم ،بعدازاتمام حرفام سریع متوجه میشم که اشتباه کردم وسعی میکنم توجهم وتمرکزم رابسوی دیگه ببرم .اجازه نمیدم تواون حال بدبمونم دیگه نمیتونم تحملش کنم .به خودم میگم بسه دیگه خنگ بازی .آخه به عقب که نگاه میکنم میبینم تنهادلیلش فقط بی عقلی مابوده ،واگرنه آدم عاقل هرچیزی رامی سنجه وباتوجه به نتایجش اون مورد،رویاادامه میده یاازاون مسیرخارج میشه .آخه چراانقدبی توجهی کردیم .
امسال خداروشکرخیلی خوب عمل کردم واشتباهاتم رازودمیفهمم وادامه نمیدم .
ولی وااااای دارم دورو،ورخودم می بینم افرادچقدجاهلانه مثل قبل خودم ،عمل میکنن .
تازه دوست دارن زودبه هم برسن تاخودشونوخالی کنن .وتودورهمی هاشون ،همش ازبیماری ومشکلات وبدبختیهاومزخرف بودن این دنیاوبه دردنخوردن این دنیاحرف میزنن.
فعلازیادحرفی نمیزنم فقط سعی میکنم سکوت کنم تاوقتی که خودم بتونم حرفه ای بشم تواین مورد.
وباچشمان خودم می بینم که هرروزاتفاقات بدتری رابرای خودشون خلق میکنن وجالبه که ازخداهم به خاطرندیدن وتوجه نکردنش ،گله هم دارن ومیگن خداکجاس؟عدالت خداکجاس؟
تواین ۶ماه گذشته ،به وضوح می بینم که چقدباآدمهای اطرافم ،فرق دارم وخداروشکرهیچکدوم ازاین احساسات منفی اونهاراندارم .
همین تغییرات من روافرادخانوادم ینی همسرودوفرزندم هم تاثیرمثبتی داشته .من همیشه سعی میکنم به هرآگاهی جدیدی رسیدم ،بااعضای خانوادم به اشتراک بزارم ودرموردش صحبت هم می کنیم تاقشنگ بره تومغزمون .
البته هرکاری هم بکنی بایدوظیفه ی خودت بدونی گوش کردن مکرر؛فایلهای استادرو.تاهیچ وقت به عقب برنگردی .
قبول دارم خیلی جای کاردارم تابهترعمل کنم ولی توهمین مدت کوتاه هم ازتغییراتم احساس رضایت دارم .من وقتی کاری روشروع کنم تاآخرش ادامه میدم .به همین دلیل هست که ازگوش کردن صحبتهای استاد،سیرنمیشم .وهیچ وقت برام تکراری نمیشن .وهردفه بالذت بیشتری گوش میدم چون هرچی می گذره تازه ،می فهمم که چکارایی بایدبکنم .
انگارخوضع بلات گذشتم آروم آروم پاک میشن وجایگزینشون افکاروباورهای درستی میان ،به حس خوب وآرامش میرسم .وهمین بهم بی نهایت انگیزه میده.تاادامه بدم .وهرروزهیجانم بالاوبالاترمیره .ومیخام باادامه دادنم نتایجهای بزرگم راببینم .پس امیدوارانه ،کم نمیارم وبراگوش کردن ودیدن فایلهای استاد،وقت میزارم به هرطریقی که شده .
واین یکی ازالویتهای ،برنامه ی روزانم شده .هیچ وقتم فکرنکردم که وقتم داره به بطالت میگذره بلکه همیشه حس میکنم حالادرست ازوقتم؛دارم استفاده میکنم.
وقتی انرژی خوب وحس خوب می گیرم چنان قدرتی دروجودخودم می بینم که هراتفاق ناجالبی هم که میفته ،بدون حال بدی ،حلش میکنم اگه جزعه سهم نقش من باشه واگه که نباشه ،می سپارمش به خداوازخداکمک می گیرم که به بهترین شکل ممکن ،رفعش کنه .حتی بازم اگه حل نشه ازخداوازهیچ کسی ناراحت نمیشم .بلکه می پذیرم اون اتفاق راوتمرکزم راازش برمیدارم تاخودش محوبشه .
به قول استادقانون خوب عمل میکنه وهیچ جوره نمی تونی فریبش بدی .
استاددرموردفرزندانم هم بگم که منم ازاول مثل مادرایی نبودم که بچه هامو،لوس کنم یالی لی به لالاشون بزارم .حتی موقعه بیماری هم توجهم باروزای دیگه فرقی نکرده .فقط کاری ازدستم براومده انجام دادم وگفتم بهشون که این خودشون هستن که بیماری را،کش میدن یامیتونن بیماری روازخودشون دورکنن .
خداروشکرهم خودم یه خانم قوی وسرسختی هستم وبه هیچ وجه اهل دارووقرص نیستم ،هم دوبچه هام .اوناهم به ندرت پیش میادمریض بشن .
ولی متاسفانه همسرم سالهاس معده درد؛داره وبرعکس من خیلی اهل قرص وداروهس .کلن خیلی درگیرشه .وقتی چیزی میخوره یه جورمی ناله ،نخوره یه جور.درکل همیشه درحال نالیدن سیستم بدنشه .
حداقل کاری که کرده اونم به خاطرمن ،که پیش من دیگه توخونه ازدردهاش ناله نکنه ،هرچی هس توخودش بریزه .چون باناله کردنش که دردش ؛دوانمیشه .فقط حال منم بدمیکنه ودقیقا توجه ازمن میخاد.
منم آب پاکی راریختم وبهش گفتم من هیچ احساسی دربرابراین بیماریت وناله هات ندارم .
هرچی میگم همه ی اینهاازباورای غلطتته ولی به خرجش نمیره .هنوزچیزی نخورده ،میگه الان بخورم اینجورمیشم ودقیقا همون جوری که میگه میشه ومن ازاین احساس بدی که توخونه داشت ،خسته شدم وگفتم چون خودم مثل تونیستم وهیچ وقت تاحالانه قبل ونه بعدازخوردن چیزی ،فکرنکردم که الان چ اتفاقی برام میفته ،پس نمیتونم درکت کنم وشماهم دیگه پیش من چیزی نگولطفا.
بارهاگفتم درموردبیماریت حرفی نزن ولی نمیتونه .به منم نگه جای دیگه میگه چون عادت کرده .
وبه خاطرهمین باورهاش همیشه هم دردداره .گاهی که میگه دیگه ازجسمم خسته شدم انگاربلدنیس چکارکنه ،دکتررفتن هم براش فایده ای نداشته .حتی دوره سلامتی استادرابهش پیشنهاددادم ولی قبول نکرد.من میبینم همه چیزازذهنش سرچشمه می گیره ولی میگه دست خودم نیس ،نمی تونم کنترلش کنم .
منم دیگه ازتجربه دادن وآگاهی دادن خسته شدم ورهاش کردم به حال خودش .
ولی حواسم به رفتارهای خودم هس که بچه هام ازاین نظربه پدرشون نکشن .وباورهاشون قوی ودرست باشه نسبت به سلامتی.
استادجونم مرسی که هستی .
خداحفظت کنه ممنون وسپاسگزارم ازتون به خاطرگذاشتن فایلهای رایگان .
من این مسئله احساس قربانی بودن به منظور جلب توجه رو میتونم قشنگ درک کنم چون واقعا هم تجربشو تو زندگی خودم دارم و هم توی زندگی دیگران دیدم … استاد مادرم و مادربزرگم خیلی اخلاقاشون شبیه هم هستن … استاد مادر من خیلی بین ما دختراش و پسراش فرق میزاره اصلا یجوریه انگار دست خودش نیست خودشم متوجه نمیشه ..بهش بگیمم قبول نمیکنه … خیلی واضح این رقتارو داره و مادربزرگمم داره بین داییم و خاله هام فرق میزاره و همش فکر میکنن که فقط پسر بدرد میخوره
خب استاد ما چند وقته اخیر منو ابجیم خیلی دلمون پر بود یه شب رفته بودیم خونه خالم وشروع کردیم به گلایه و شکایت و غرزدنو …نکته جالبش اینه من رابطم با مامانم یکم بهتر از خواهرمه من با داداشمم کاری به کار هم نداریم اما اون باخواهرم خیلی دعوا میکنن بعد اینکه اون شب آبجیم داشت درددل میکرد منم دردودل میکردم که یک وقت وسطش خالم گفت مامانت با تو که خوبتره بعد استاد اون لحظه دلم میخواست ای کاش با من بدتر رفتار میکرد تا جلب توجه بیشتری میکردم🤪🤪 اصن ناراحت شده بودم خود خالمم خیلی از مادربزرگم همچین رفتارایی دیده بود اونم شروع کرد و اصن کلا اشکمون دراومد و اصن یه وضعی مشکلمون فقط تبعیض نبود یه سری مسائل دیگه ای هم هست ولی محوراصلی همین موضوع بود …
استاد اومدم امروز ۶ مهر تعهد بدم که دیگه درمورد اتفاقات بد گلایه و شکایت ها صحبت نکنم 😇 و روی جلب توجه و ترحم کارکنم سعی کنم دیگرانو توی زندگیم کمرنگ کنم خیییی کمرنگ
من یازدهمین روز شمار تحول زندگی خودم هستم خدا رو شکر میکنم که با شما آشنا شدم.من هنوز نتونستم محصولی بخرم ولی همین فایلهای هدیه استاد کمک بزرگی به حال دلم میکنه.من تو یه خونه 40 متری که مال پدر شوهرم هست زندگی میکنم و همیشه به خاطر اینکه یه وقتی به من نگن که از این خونه برو در صورتی که خونه رو دوست ندارم به خاطر مشکلات قبول کردم اینجا باشم ولی بازم ترس داشتم که بگن برو.چون فکر میکردم اگه از اینجا برم زندگی من به پایان میرسه.به خاطر همین همیشه جلوشون گله میکردم کار نیست پول ندارم و و و خیلی چیزای دیگه که دلشون به رحم بیاد و این حرفو به من نزنن اینم بگم که همیشه منت خونه پدریشون رو سرم بود و حرفایی میگفتن که آزارم میداد و من تحمل میکردم و سکوت.ومیدیدم که شوهرم هرروز به مشکل میخوره تو کارش هرروز بی پول ترمیشم و هرروز مشکات زیاد تری وارد زندگی من میشه و حتی هر وقت میدیدمشون منتظر بودم یه نفر یه چیزی بگه که این اتفاق میفتاد.تو این یازده روز که هرروز صدای شما رو میشنوم رو خودم کار کردم و به طور معجزه آسایی که فکرای منفی رو از ذهنم ریختم دور دیشب که همه خونشون بودیم ولی خوش گذشت کلی خندیدیم و کسی هم چیزی به من نگفت چون منتظر نبودم.گله و شکایت نکردم خدارو شاکرم که تو روابطم داره بهبودی ایجاد میشه امیدوارم تو زمینه ثروت هم موفق بشم.و در آخر بگم استاد بینظیر حرفاتونو باید با طلا نوشت که از اونم باارزشتره به امید روزای خوب و پراز آرامش و سلامتی و ثروت واسه همه
سپاسگزارم استاد جان از این همه آگاهی که اینجور سخاوتمندانه روی سایت میزارین تا اونایی که در مدارش هستن و نیاز دارن ازش کلی درس بگیرن و کلی باور جدید بسازن و قوانین رو بهتر درک کنن
جلب توجه معضلی که تقریبا همه ماها درگیرش هستیم و البته بیشتر در جنبه منفی داستان
من خودم یادم میاد تو سالهای پیش زیاد دل درد میشدم و وقتی مریض میشدم مادرم توجه بیشتری بهم میکرد بابام هم همینطور منو به بیمارستان میبردن کلی قربون صدقه و از این حرفا الان میفهمم که همه اون دردها و مریضی ها برای جلب توجه بیشتر بوده
یا خیلی جاها کارهایی میکردم برای جلب توجه که الان برام مضحک وخنده داره
ولی الان خداروشکر میکنم نه خودم و نه همسرم و نه فرزندانم درگیر هیچ بیماری نیستیم و حتی تو خونمون یه قرص سردرد هم گیر نمیاد
فقط ویتامینهایی که تو قانون سلامتی مصرف میکنیم
پسرم هم جدیدا به سبک قانون سلامتی عمل میکنه بدون اینکه من بخوام وادارش کنم فقط درخواستش رو به جهان دادم تازه حتی بهتر از من عمل میکنه
با دیدن این فایل دلیل رفتار خودم و اطرافیان رو خیلی بهتر میفهمم
تلاش بیشتری میکنم تا در دام جلب توجه و توجه به ناخواسته نیوفتم
برای همه دوستان هم آرزو میکنم بتونن مچ خودشون رو در اینجور مواقع بگیرن و در دام جلب توجه نیوفتن
در آخر از استاد عزیزم سپاسگزارم برای این فایل زیبا و زحماتی که برای بهبود سایت میکشن و آرزوی سلامتی و طول عمر میکنم برای استاد عزیزم
به نام تنها و تنها قدرت این جهان هستى به نام خداى بى نهایت حامى مهربان بخشنده عاشق روزى دهنده راه گشا محافظ یارو همدم لطیف بى نهایت وسیع خداى زیبایى ها و رنگها خداى معجزه هاى بى نهایت زندگى من
سلام به استاد عزیزم که بى نهایت خدارو شکر مى کنم به خاطر آشنا شدن با شما که یکى از دستان خداوند هستید
کسى که بى نهایت حرفاشون به قلب من نفوذ مى کنه و یکى از راه هاى شنیدن سخن هاى خداوند و هدایت هایش هست
بى نهایت سپاس گزار خداوندم براى حضور شما در زندگیم
این اولین کامنتى هست که مى زارم
استاد یکى از واقعیت هایى که با شنیدن حرفاتون و درک از قوانین خدا توى ذهن من تیک خورد این بود که همیشه در مورد ظلم هایى که دولت ها راجب زنان مى کردند من معترض بودم همیشه با همه مردها بحث مى کردم و فکر مى کردم که مى تونم از حق خودم مادرم خواهرم که در یک سیستم به ظاهر مرد سالار هستیم دفاع کنم از حقوق زنان ایرانى و اینقدر روى این موضوع تعصب داشتم فکر مى کردم که مى تونم قدرتمند بشم با این رفتار و خودم مى تونم اخر یک روزى حق زنان رو بگیرم اینقدر این خشم من نسبت به مردها زیاد بود که اگه ظلمى مى دیدم پتانسیل اینو داشتم که هر کارى کنم
تا اینکه رفتم وارد یک رابطه که اون رابطه بعد از گذشت زمان بهم ثابت کرد که تمام اون رفتار هایى که من نسبت بهشون معترض بودم روى خودم پیاده شد نمى خوام بگم چه رفتار ها یا خشونت هایى که در موردش بخوام حرف بزنم یا کانون توجهم رو بدم به سمت نا خواسته هام ولى فهمیدم در مورد هر چیزى که احساس بد مى ده بخوام صحبت کنم یا واکنش نشون بدم اون ناخواسته قدرت پیدا مى کنه و در زندگیم حاضر مى شه فقطططط به خاطر توجه خیلى زیادم به اتفاقات دورم به صحبت هاى اخبار و فمنیست
ابعد از آخرین اتفاق این رابطه رو تموم کردم چون خودمو بى نهایت ارزشمند تر از این رفتار ها مى دونم با اینکه این آقا شاید خیلى از نیاز هاى منو بر طرف مى کرد بعد از این جریان فهمیدم تماااام خواسته هام رو من به جاى این که از جانب خدا بخوام از اون اقا مى خواستم شاید بروز نمى دادم ولى از درون خودم احساس مى کردم که کاسه ى گدایى دست گرفتم و بار ها بار ها به این امید مى رفتم توى رابطه که این رابطه دیگه باید به یک نتیجه برسه تا من بتونم از شرایط خانواده راحت بشم در صورتى که هر بار خدا سیلى محکم ترى بهم زد که چیزى از بنده ى من نخواه وقتى احساس احتیاج داشته باشى هیچ مقام ارزشمندیو من در اختیارت قرار نمى دم به جاى اینکه امیدم به فقط خدا باشه و همت خودم به بنده ى خدا چشم امید داشتم
این جرقه باعث شد بفهمم چقد خودم و مادرم و خواهرم احساس قدرت به پدرم حتى دادیم که بتونه مارو کنترل کنه و هر شیوه ى نادرستى با ما رفتار کنه با اینکه وضع مالى خیلى خوبى پدرم داره ولى به خاطر همین دیدگاه فمنیستى هیچ ارزشى حتى از نظر مالى قایل نمى شد چون خودم باورم نسبت به مردان این بود که حق زنان خورده شده
یکى از موضوع هایى که راجب بیمارى عرض کردین
یک مثالى توى ذهنم اومد که مادر و پدرم هر وقت دعواشون میشد مادر به شدت مریض خودشو جلوه مى داد حتى تن صدا… که این موضوع احساس مى کردم واسه من هم شاید شده بود باور که بتونم با جلب توجه به موضوع خاتمه بدم یا انتظار داشتم که دیگه تکرار نشه در صورتى که فهمیدم فقط و فقط شخصیت خودم رو دارم کوچیک مى کنم چون از موضع ضعف حرف مى زدم
بعد از آشکار شدن حقیقت واسم به خدا قول دادم و به خودم که دهنم رو مهر و موم کنم براى گفتن ذره اى بدى…
فقط و فقط زبانم به شادى به خنده به تحسین کردن به جلوه دادن زیبایى ها به حرف هاى خوب باز بشه
منى که تا رابطه اى کات مى شد حتى کسى که خیلى پررنگ نبود ناخود آگاه آهنگ هاى غمگین گوش مى داد و فقط توى تخت گریه مى کرد این بار که خیلى رابطه ى پررنگ و طولانى مدت بود و وابستگى احساسى وجود داشت فقطططط با کلیپ هاى شما با حرفاى شما خودم رو آروم مى کنم به خودم آرامش مى دم فهمیدم رابطه ى اصلى و عشق واقعى خداست و من به بى نهایت دست خداوند باور دارم رابطه ام با خداى خوبم خیلى عالى شده توى قلبم همراه خودم احساسش مى کنم بى نهایت شکر
حالم خوبه شاید سخت باشه کنترل ذهن وقتى از رابطه مى یاى بیرون ولى سعى مى کنم به نکات مثبت اون روزم فکر کنم تمرینات ستاره ى قطبى رو انجام مى دم و مى خوام روى عزت نفس کار کنم
بى نهایت انگیزم واسه کار و آرزوهام بیشتر شده ایمان و باورم به خداى خودم و بعد به خودم خیلى بیشتر شده
تصمیم گرفتم دریم بورد درست کنم که آرزوهام جلوى چشمام باشه فاصله ام باهاشون کوتاه و کوتاه تر شه و باورام قوى تر شه که وقتى استاد تونستن من هم مى تونم خالق ثروت سلامتى خوشبختى عشق احترام احساس خوب شادى باشم
اصلا من نتونم خلقش کنم کى بتونه بى نهایت ارزش و لیاقت یک زندگى فوق العاده رو دارم
مى دونم که زندگیى فوق العاده اى رو واسه خودم خلق مى کنم
استاد جان ممنونم به خاطر وجودتون
الان باور دارم اصلا در برابر خدا هیچ کس هیچ کس قدرتى نداره قدرت خداست
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته عزیز، استاد من یه چیزی رو همین اول بگم که استاد من هر وقت هر کجا صدای شما رو میشنوم میخکوب میشوم امکان نداره که جایی من صدای شما رو بشنوم واز اونجا بی تفاوت رد یه چیزی نمیذازاره من به این صدا و این حرفها بی تفاوت بشم امکان نداره و یه موقع هم وقتی که شما صحبت میکنید همین طور اشکام میاد نمیدونم چرا و دوم اینکه چقدر سریع و دقیق این قوانین کار میکنه من سه روز پیش با دو تا از بچه ها داشتیم در مورد اینکه اگه توی خیابان به اینه کسی زدی و یا جای دیگه از ماشین یا موتور باید شماره بگذاری، و من هم یه خاطره در مورد وقتی که من نوجوان بودم و با موتور زدم به اینه یه تاکسی و فرار کردم و اون بنده خدا خیلی دنبالم اومد و بلاخره هم نتونست من رو بگیره و در مورد همین چیزها صحبت میکردیم که صبح فردای همون روز بلند شدم رفتم پارکینگ اداره دیدم که موتور سیکلتم رو یه بنده خدایی انداخته زمین و اونجا بود که فهمیدم من دوباره در مورد ناخواسته ها صحبت کردم و این اتفاق افتاده میخوام بگم که واقعا دقیق کار میکنه استاد فکر میکردم بیشتر حرف برای گفتن دارم ولی الان نمیدونم چرا چیزی نمیتونم بنویسم به هر حال ممنونم از این همه حال خوب زندگی خوب که به من دادید با حرفهاتون و تمام برنامه هاتون ممنونم
سلام به همگی و استاد عزیزم امیدوارم حال دلتون خوب باشه
چه همزمانی قشنگی که من چند وقته دارم دوباره دوره عزت نفس رو میبینم و استاد در جلسه دوم خیلی تاکید کردن روی این مسئله احساس قربانی شدن و من برای این تمرین بسیار فکر کردم و دیدم به صورت روزمره چه رفتارای کوچیکی داشتم که دقیقا همین احساسو بهم القا کرده … خداروشکر متوجه این رفتار نادرست شدم و الان تا میبینم میخوام تکرارش کنم یه اژیر تو مغزم روشن میشه و میفهمم دارم استباه میکنم
فقط یه نکته ای که من تو این فایل تازه متوجه شدم اینکه با خدا هم نباید راجب مشکلات صحبت کرد ! من اینو نمیدونستم و اخه از اونجایی که من با بقیه اصلااااا راجبه این چیزا حرف نمیدم تنها جایی که درد و دل میکردم با خدا بود و تو دفترم
و فکر میکردم کار درستیه تازه :(
خداروهزارمرتبه شکر که متوجه شدم و دیگه سعی میکنم تکرارش نکنم و هر وقت خواستم راجبه مشکلات بگم حواسمو جمع کنم و ساکت بمونم
استاد عزیز من اواخر سال 402وارد سایت شدم وقبل از اون من یه حساسیت به قول خیلی از دکتر ها گرفتم
من یک الا دوسال درگیر یه حساسیت شدم و اون حساسیت این بود که از اواخر پاییز تا اواخر زمستان شب و روز فقط آبریزش داشتم از دماغ وفقط آب میریخت ودماغ من کیپ میشد اصلان هم دوست نداشتم که بشینم پیش کسی وناله کنم چون از قدیم این خصلت رو نداشتم ودوست نداشتم استاد این آبریزش بینی من به حدی بود که شب تا صبح صبح تا شب نان استاپ میریخت آب بینی من یعنی دکتر ومتخصصی نبود که من نرفته باشم من اصفهان زندگی میکنم ویه دکتر فکر کنم فوق تخصص به نام قاسمی ک حتی با ایشان تماس گرفتم و گفتم که همچین مشکلی دارم وایشون هم گفت حساسیت فصلی هست
ولی استاد من از دوران نوجوانی وجوانی همیشه اطرافیان وبه خصوص پدرم به من میگفت بدن خیلی قوی داری واین باور خوبی بود که در من به وجود آمده بود
واین بود که خودم تسلیم کردم به خدا گفتم که خدایا این چیه این چه مرضی بود به جون من افتاد و دوسال از اواسط سال تا آخر سال شب تا صبح صبح تا شب به جون من افتاده وقتی خودم تسلیمش کردم ب خدا بعد از یک الا دوهفته با شما وسایت شما آشنا شدم ومنو خداوند با قوانین خودش وبا شما واین خانواده گرم وصمیمی آشنا کرد استاد عزیز الان تقریبا یک سال است که با شما آشنا شدم و این قوانین غیر قابل انکار وتغییر رو به م آموزش دادید خداوند همیشه مهربان من که در طول زندگیم همیشه بامن بوده این مرض رو از جانم گرفت فقط با توجه وفکر نکردن به این به اصطلاح حساسیت
چه جوری با تمرکز بر زیبایهای نعمت های بی اندازه که به من داده و شکر گزاری کردن
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم از این سایت عزیز وقوانین بسیار عالی وزیبا که دراین دنیا قرار دادی
خدایا سپاسگزارم از این دانشگاه بزرگ و توحیدی که منو دراین دانشگاه قرار دادی
خدایا سپاسگزارم از این استادان عزیز وزحمت کش
خدایا سپاسگزارم از این خانواده بزرگ وصمیمی که به من هدیه دادی
خدایا سپاسگزارم از این ساختمان های رنگا رنگ که جلوی چشم من قرار دادی با هوا عالی و تمیز
استاد عزیز من فعلآ دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم و دوره بعدی من انشالله دور ستیابی عملی به رویاها زندگی هست که به زودی وارد این دوره میشم و بیصبرانه مشتاقم تا از آگاهی های این دور وقوانین بعدی که خداوند میخواهد به من آموزش دهد هستم خدایا سپاسگزارم از این دوره بی نظیر (دست یابی عملی به رویا ها)
خداپشت وپناه همه شما عزیزان گرامی الخصوص استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته بزگوار وعزیز در پناه الله مهربان شاد سلامت سعادتمند خوشبخت ثروتمند باشید
اینقدر این فایل آگاهی های نابی داره که همینجا به خودم قول دادم حداقل تا یک هفته هر روز بیام و این فایل رو در کنار دوره دوازده قدم گوش بدم
دیروز بود که از یکنفر شنیدم یک مرد ایرانی که پادکست های جنایی میساخته و خلاصه راوی داستان های جنایی و اینجور چیزا بوده به طرز فجیعی خودش و همسرش فوت شدن….من دیگه این خبر رو دنبال نکردم ولی همون لحظه بلافاصله بعد از شنیدنش یاد شما افتادم
عههه استاد هم گفته بود که مواظب افکارتون، مواظب کانون توجه اتون باشین مواظب باشین روی چی تمرکز کردین و راجع به چی صحبت میکنین
اصلا یه تلنگر بزرگ بود واسم و اون حسی که گفتین یافتم یافتم درونم دوباره بیدار شد
با اینکه خیلی توی زندگیم تاثیر کانون توجه رو دیده بودم اما این مثال واسم خیلی بزرگ بود یه جوری که سریع متوجه شدم خودمم دارم روی چیزایی توجه و تمرکز میزارم که نمیخوام توی زندگیم باشه
الان که این فایل رو دیدم یاد خیلی از آدمای اطراف و دوستای گذشته ام افتادم و حتی یاد خودم
واسه جلب توجه خیلی وقتا از مسائلم به مامانم یا بابام میگفتم و کلی هم توجه میگرفتم و درنهایت هم فقط یه مسکن بود اما اون مشکل حل نمیشد ولی تا دلت بخواد مسئله داشتم که حتی ذره ای به کسی نگفتم و تمرکزم رو از روش برداشتم و اون لحظه رفتم دنبال حال خوب و بطرز جادویی اون مسئله به زیباترین شکل ممکن حل شده
قبلنا تا یه اتفاق کوچیکی واسه داداش کوچیکم می افتاد کلی قربون صدقش می رفتم و خلاصه هواشو داشتم اما کارم کاملا اشتباه بود و خیلی وقته دارم سعی میکنم این کار قطع کنم و جلب توجه رو به داداشم یاد ندم!
حتی خیلی وقته پای درد دل مامانم یا دوستام ننشتم و تا بخوان شروع کنن سریع یا محل رو ترک میکنم یا بهشون میگم که من نمیتونم به درد دل گوش کنم ولی اگه اتفاق خوب و خوشایندی برات افتاده میتونم گوش بدم
خلاصه که این فایل قشنگ بهم یادآوری کرد که بیشتر باید حواسمو جمع کنم
مرسی از خدای قشنگم بابت هدایتم بسمت این فایل و مرسی از استاد و مریم جون
خداروشکر میکنم که استاد عباسمنش کسی که شروع کننده تمام این قوانین توی ایران بوده تمام کامنت هارو میخونه و بخ این شکل همیشه با هم ارتباط داریم
خداروشکر. میکنم و تشکر میکنم برای این فایل و فایل اخری که روی سایت گذاشتید و ما دوباره توی یک فایل جدید که ظاهرا توی آر وی بودید چهره شمارو دیدیم و صداتون رو شنیدیم
با این که یک کامنت دیگه در تشکر از کامنت حمید امیری نوشته بودم ولی باز هم ترغیب شدم بنویسم و از اونجایی که تکرار این قوانین از زبون هرکدوممون برای هممون سود و خیر و منفعت داره پس باز هم مینویسم
تا اینجا من فهمیدم که هر لحظه از زندگی میتونه دو وجه داشته باشه چیزی که تقاوت بین خوشبختی و بدبختی رو تایین میکنه شرایط زندگی ما نیست
بلکه دیدگاه و نقطه نظریه که ما نسبت به زندگیمون داریم
دیدگاهیه که ما نسبت به خودمون داریم
ایا وقتی توی اینه نگاه میکنم خودم رو شاهکار خدا قوی و مستحکم میبینم یا دلم برای خودم میسوزه که چقدر بلا سرم اومده و مجبور بودم چه شرایطی رو زندگی کنم
خب هردوی ما هم مثال هایی از هر دو مورد رو داریم
تو زندگی هممون هم مواقعی بوده که تضاد هارو به اسمونب پشت سر گذاشتیم و هم مواقعی بوده که تضاد ها پاپیچ ما شدن و مجبور به تلاش بیشتری شدیم هم برای کنترل ذهنمون و هم برای عبور از اون موضوع
اما مهم تر اینجاست که چه خودانگاره ای از خودمون و زندگی و سرگذشتمون داریم و کدوم سمت برای ما بولد تره
ایا تضاد هارو نتیجه فرکانس های خودمون میدونیم یا بلایای عجیب غریب
در مورد بیماری ها قطعا همینطوره که مانع خیلی بزرگ و چیزی که باعث میشه بیماری ها برای خیلی از افراد دیر درمان بشن جلب توجه و جلب ترحمه
گاهی اقات شاید فرد حتی دنبال جلب ترحم دیگری هم نباشه بلکه خودش نسبت به خودش احساس ترحم داره که رفتار های جلب ترحم رو بروز میده
من دو نفر تقریبا هم سن و سال رو میشناسم که یکی وقتی مریض میشه از لحظه اول شروع میکنه که ناله کردن یعنی بدون توقف ناله میکنه درحالی که قطعا همه افراد همچین واکنشی در برابر بیماری ها ندارن
و جای تعجب هم نیست که اون فرد چقدر کل عمرش رو با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم کرده
کار من تجزیه و تحلیل و مته به خشخاش زدن در مورد عملکرد بقیه نیست
کار من قضاوت کردن بقیه نیست
من نمیدونم اون فرد چه گذشته و چه تجربیاتی داشته که حالا این چنین ویژگی هایی داره و درجایگاهی هم نیستم که قضاوت کنم اما فقط میتونم درس بگیرم از این که فقط اگر شکر گذار باشیم خدا گنجایش ما برای دریافت نعمات رو بیشتر میکنه
همین سلامتی نعمتی هست که خیلی هامون اون رو نادیده میگیریم و فکر میکنیم چون خیلی از افراد سلامت هستن پس خیلی چیز عجیبی نیست
من هم قبول دارم که شیوه طبیعی زندگی سالم بودنه اما این چیزی از ارزشش کم نمیکنه همیشه باید برای سلامتیمون با احساس و حال خوب سپاسگذار درگاه خداوند باشیم که خداوند نسبت به ما از خودمون هم مهربون تره و برامون این همه امکانات و اسایش فراهم کرده درحالی که ما حتی متوجه اون هم نیستیم
و امیدوارم خدا ظرف وجودی مارو و توانایی قلب مارو برای دیدن نعمت ها و خیر برکتی که توی زندگیمون هست بیشتر کنه
سلام به استادعزیزی که صداش نیروبخش والهام بخش دلهاس.
به به چ فایل خوبی .مثل همیشه چقدازتجربیات استادلذت بردم .وچ خوبه که بافایلهای جدیدموضوعات ومطالبهای قبلی رابه مایادآورمیشن .
توهرفایلی که استادازقوانین صحبت کنن ،من کلی انرژی می گیرم.هزاربارم اگه تکرارکنن بازلذت میبرم چون رفتارهاوباورهای مابقدری پیچیده هستن که باهرتوجیهی ،ممکنه مارابه سمت دیگه ای ببرن وازمسیرخارجمون کنن .
مثلابابت این قانونی که استادمیگن باهیچ کس حتی خداهم لزومی نداره ازبدبختی هاومشکلاتمون صحبت کنیم .خاستم بگم که :
ماتابه حالاباورهای دیگه ای داشتیم .
تابوده به ماگفتن برای خالی شدن افکارخراب ذهنت ،حتمن باکسی صحبت کن .
یاحتمن باخدادردودل بکن تاخدابهت توجه داشته باشه درواقع خودت بادردودل کردنات متوجش کن که بهش نیازداری تاآروم بگیری.
یااینکه توخلوت خودت اینارابنویس وبعدپاره کن تاکسی نبینه .
تازه گریه کردن واشک ریختن راموقعه مشکلات ودردها،یه جورسبکی دل یاذهن بهمون گفتن .
خودمن تاوقتی باقوانین استادآشنانبودم ،یکی ازایرادای بزرگم همین دردودل کردنام بود.واقعاهمین طورکه استادمیگن ،به هیچ وجه حل نمی شدکه هیچ ،حتی خودم دامن هم میزدم بهش چون احساس بدی داشتم ،احساسات واتفاقات بددیگه ای رابوجودمیووردم .ازطرفی کاری میکردم دیگران خیلی راحت درموردمسائل ومشکلات من،پشت سرم حرف بزنن وقضاوتم کنن.
خداروشکرتواین جورمواقع ؛فقطم شنونده نیستن که .
راهکارهای قشنگم بهمون میدن .
حتی باخداخلوتوکردنام ،بیشتربرای گله وشکایت بودواینکه چرامتوجه نیس بامن وبرای من چکارابکنه .
وااااای الان که فکرشومیکنم ،میبینم چ افکارمسخره ای داشتم وچطورهیچ وقت به این طرف قضیه که هیچ اتفاق مثبتی برام نمیفته ،فکرنمیکردم .وبازهمون رفتارهاوباورهای اشتباه راادامه میدادم .
خداخیرت بده عباس منش جونم،که باآگاهی هات وتجربه هات ،درسهای جدیدی بهمون دادی وباعث شدی کلاافکاروباورهامون راتغییربدیم .
بله دقیقاهرکاری که استادمیگن راانجام میدم .
مثلاتامیام حرفی بزنم جلوی خودمومی گیرم وبه خودم استوپ میزنم .
حتی باخداهم دیگه دردودل نمیکنم .چون میدونم اونی که بایدهرموضوعی راحل کنه ،خودمنم نه کس دیگه .وخداکسی نیس که بادرگیرشدن احساسات من ،کار خاصی برام انجام بده .
فقط خواسته هاموبهش گفتم ورهاکردم .
نتیجه :واقعاآرامشم بیشترشده .به نظرم باشخصیت ترشدم .ظاهراشایدمرموزترشده باشم چون دیگه اجازه نمیدم کسی ازمشکلات ودقدقه هام باخبربشه.ومردم ماهم که ماشالله همه کنجکاو،به خاطرهمین لجشونم می گیره که چیزی نگی .
هرجاهم که متوجه نشم واشتباه کنم طبق عادتهای قبلیم وشروع به حرف زدن بکنم ،بعدازاتمام حرفام سریع متوجه میشم که اشتباه کردم وسعی میکنم توجهم وتمرکزم رابسوی دیگه ببرم .اجازه نمیدم تواون حال بدبمونم دیگه نمیتونم تحملش کنم .به خودم میگم بسه دیگه خنگ بازی .آخه به عقب که نگاه میکنم میبینم تنهادلیلش فقط بی عقلی مابوده ،واگرنه آدم عاقل هرچیزی رامی سنجه وباتوجه به نتایجش اون مورد،رویاادامه میده یاازاون مسیرخارج میشه .آخه چراانقدبی توجهی کردیم .
امسال خداروشکرخیلی خوب عمل کردم واشتباهاتم رازودمیفهمم وادامه نمیدم .
ولی وااااای دارم دورو،ورخودم می بینم افرادچقدجاهلانه مثل قبل خودم ،عمل میکنن .
تازه دوست دارن زودبه هم برسن تاخودشونوخالی کنن .وتودورهمی هاشون ،همش ازبیماری ومشکلات وبدبختیهاومزخرف بودن این دنیاوبه دردنخوردن این دنیاحرف میزنن.
فعلازیادحرفی نمیزنم فقط سعی میکنم سکوت کنم تاوقتی که خودم بتونم حرفه ای بشم تواین مورد.
وباچشمان خودم می بینم که هرروزاتفاقات بدتری رابرای خودشون خلق میکنن وجالبه که ازخداهم به خاطرندیدن وتوجه نکردنش ،گله هم دارن ومیگن خداکجاس؟عدالت خداکجاس؟
تواین ۶ماه گذشته ،به وضوح می بینم که چقدباآدمهای اطرافم ،فرق دارم وخداروشکرهیچکدوم ازاین احساسات منفی اونهاراندارم .
همین تغییرات من روافرادخانوادم ینی همسرودوفرزندم هم تاثیرمثبتی داشته .من همیشه سعی میکنم به هرآگاهی جدیدی رسیدم ،بااعضای خانوادم به اشتراک بزارم ودرموردش صحبت هم می کنیم تاقشنگ بره تومغزمون .
البته هرکاری هم بکنی بایدوظیفه ی خودت بدونی گوش کردن مکرر؛فایلهای استادرو.تاهیچ وقت به عقب برنگردی .
قبول دارم خیلی جای کاردارم تابهترعمل کنم ولی توهمین مدت کوتاه هم ازتغییراتم احساس رضایت دارم .من وقتی کاری روشروع کنم تاآخرش ادامه میدم .به همین دلیل هست که ازگوش کردن صحبتهای استاد،سیرنمیشم .وهیچ وقت برام تکراری نمیشن .وهردفه بالذت بیشتری گوش میدم چون هرچی می گذره تازه ،می فهمم که چکارایی بایدبکنم .
انگارخوضع بلات گذشتم آروم آروم پاک میشن وجایگزینشون افکاروباورهای درستی میان ،به حس خوب وآرامش میرسم .وهمین بهم بی نهایت انگیزه میده.تاادامه بدم .وهرروزهیجانم بالاوبالاترمیره .ومیخام باادامه دادنم نتایجهای بزرگم راببینم .پس امیدوارانه ،کم نمیارم وبراگوش کردن ودیدن فایلهای استاد،وقت میزارم به هرطریقی که شده .
واین یکی ازالویتهای ،برنامه ی روزانم شده .هیچ وقتم فکرنکردم که وقتم داره به بطالت میگذره بلکه همیشه حس میکنم حالادرست ازوقتم؛دارم استفاده میکنم.
وقتی انرژی خوب وحس خوب می گیرم چنان قدرتی دروجودخودم می بینم که هراتفاق ناجالبی هم که میفته ،بدون حال بدی ،حلش میکنم اگه جزعه سهم نقش من باشه واگه که نباشه ،می سپارمش به خداوازخداکمک می گیرم که به بهترین شکل ممکن ،رفعش کنه .حتی بازم اگه حل نشه ازخداوازهیچ کسی ناراحت نمیشم .بلکه می پذیرم اون اتفاق راوتمرکزم راازش برمیدارم تاخودش محوبشه .
به قول استادقانون خوب عمل میکنه وهیچ جوره نمی تونی فریبش بدی .
استاددرموردفرزندانم هم بگم که منم ازاول مثل مادرایی نبودم که بچه هامو،لوس کنم یالی لی به لالاشون بزارم .حتی موقعه بیماری هم توجهم باروزای دیگه فرقی نکرده .فقط کاری ازدستم براومده انجام دادم وگفتم بهشون که این خودشون هستن که بیماری را،کش میدن یامیتونن بیماری روازخودشون دورکنن .
اتفاقادخترم همیشه گله میکنه ومیگه مامان چراوقتی مریض میشم توسختگیرترمیشی .ومن درجواب همونی راکه بالاگفتم ،میگم .
خداروشکرهم خودم یه خانم قوی وسرسختی هستم وبه هیچ وجه اهل دارووقرص نیستم ،هم دوبچه هام .اوناهم به ندرت پیش میادمریض بشن .
ولی متاسفانه همسرم سالهاس معده درد؛داره وبرعکس من خیلی اهل قرص وداروهس .کلن خیلی درگیرشه .وقتی چیزی میخوره یه جورمی ناله ،نخوره یه جور.درکل همیشه درحال نالیدن سیستم بدنشه .
خیلی وقتهاخاستم ازاین لحاظ تغییرش بدم ولی نمیخاد.
تازه ازقوانین استادهم زیادبهش گفتم ،باورغلطی داره ومیگه شماهادردمنونداشتیدکه بفهمیدمن چی میگم .
حداقل کاری که کرده اونم به خاطرمن ،که پیش من دیگه توخونه ازدردهاش ناله نکنه ،هرچی هس توخودش بریزه .چون باناله کردنش که دردش ؛دوانمیشه .فقط حال منم بدمیکنه ودقیقا توجه ازمن میخاد.
منم آب پاکی راریختم وبهش گفتم من هیچ احساسی دربرابراین بیماریت وناله هات ندارم .
هرچی میگم همه ی اینهاازباورای غلطتته ولی به خرجش نمیره .هنوزچیزی نخورده ،میگه الان بخورم اینجورمیشم ودقیقا همون جوری که میگه میشه ومن ازاین احساس بدی که توخونه داشت ،خسته شدم وگفتم چون خودم مثل تونیستم وهیچ وقت تاحالانه قبل ونه بعدازخوردن چیزی ،فکرنکردم که الان چ اتفاقی برام میفته ،پس نمیتونم درکت کنم وشماهم دیگه پیش من چیزی نگولطفا.
بارهاگفتم درموردبیماریت حرفی نزن ولی نمیتونه .به منم نگه جای دیگه میگه چون عادت کرده .
وبه خاطرهمین باورهاش همیشه هم دردداره .گاهی که میگه دیگه ازجسمم خسته شدم انگاربلدنیس چکارکنه ،دکتررفتن هم براش فایده ای نداشته .حتی دوره سلامتی استادرابهش پیشنهاددادم ولی قبول نکرد.من میبینم همه چیزازذهنش سرچشمه می گیره ولی میگه دست خودم نیس ،نمی تونم کنترلش کنم .
منم دیگه ازتجربه دادن وآگاهی دادن خسته شدم ورهاش کردم به حال خودش .
ولی حواسم به رفتارهای خودم هس که بچه هام ازاین نظربه پدرشون نکشن .وباورهاشون قوی ودرست باشه نسبت به سلامتی.
استادجونم مرسی که هستی .
خداحفظت کنه ممنون وسپاسگزارم ازتون به خاطرگذاشتن فایلهای رایگان .
دمتون گرم خیلی بزرگوارید.
سلام استاد جان ! خانم شایسته و تمام دوستان …
من این مسئله احساس قربانی بودن به منظور جلب توجه رو میتونم قشنگ درک کنم چون واقعا هم تجربشو تو زندگی خودم دارم و هم توی زندگی دیگران دیدم … استاد مادرم و مادربزرگم خیلی اخلاقاشون شبیه هم هستن … استاد مادر من خیلی بین ما دختراش و پسراش فرق میزاره اصلا یجوریه انگار دست خودش نیست خودشم متوجه نمیشه ..بهش بگیمم قبول نمیکنه … خیلی واضح این رقتارو داره و مادربزرگمم داره بین داییم و خاله هام فرق میزاره و همش فکر میکنن که فقط پسر بدرد میخوره
خب استاد ما چند وقته اخیر منو ابجیم خیلی دلمون پر بود یه شب رفته بودیم خونه خالم وشروع کردیم به گلایه و شکایت و غرزدنو …نکته جالبش اینه من رابطم با مامانم یکم بهتر از خواهرمه من با داداشمم کاری به کار هم نداریم اما اون باخواهرم خیلی دعوا میکنن بعد اینکه اون شب آبجیم داشت درددل میکرد منم دردودل میکردم که یک وقت وسطش خالم گفت مامانت با تو که خوبتره بعد استاد اون لحظه دلم میخواست ای کاش با من بدتر رفتار میکرد تا جلب توجه بیشتری میکردم🤪🤪 اصن ناراحت شده بودم خود خالمم خیلی از مادربزرگم همچین رفتارایی دیده بود اونم شروع کرد و اصن کلا اشکمون دراومد و اصن یه وضعی مشکلمون فقط تبعیض نبود یه سری مسائل دیگه ای هم هست ولی محوراصلی همین موضوع بود …
استاد اومدم امروز ۶ مهر تعهد بدم که دیگه درمورد اتفاقات بد گلایه و شکایت ها صحبت نکنم 😇 و روی جلب توجه و ترحم کارکنم سعی کنم دیگرانو توی زندگیم کمرنگ کنم خیییی کمرنگ
این خیلی فایل خوبی بود استاد مرسی ..
سلام به استاد مهربان و همه دوستای خوبم
من یازدهمین روز شمار تحول زندگی خودم هستم خدا رو شکر میکنم که با شما آشنا شدم.من هنوز نتونستم محصولی بخرم ولی همین فایلهای هدیه استاد کمک بزرگی به حال دلم میکنه.من تو یه خونه 40 متری که مال پدر شوهرم هست زندگی میکنم و همیشه به خاطر اینکه یه وقتی به من نگن که از این خونه برو در صورتی که خونه رو دوست ندارم به خاطر مشکلات قبول کردم اینجا باشم ولی بازم ترس داشتم که بگن برو.چون فکر میکردم اگه از اینجا برم زندگی من به پایان میرسه.به خاطر همین همیشه جلوشون گله میکردم کار نیست پول ندارم و و و خیلی چیزای دیگه که دلشون به رحم بیاد و این حرفو به من نزنن اینم بگم که همیشه منت خونه پدریشون رو سرم بود و حرفایی میگفتن که آزارم میداد و من تحمل میکردم و سکوت.ومیدیدم که شوهرم هرروز به مشکل میخوره تو کارش هرروز بی پول ترمیشم و هرروز مشکات زیاد تری وارد زندگی من میشه و حتی هر وقت میدیدمشون منتظر بودم یه نفر یه چیزی بگه که این اتفاق میفتاد.تو این یازده روز که هرروز صدای شما رو میشنوم رو خودم کار کردم و به طور معجزه آسایی که فکرای منفی رو از ذهنم ریختم دور دیشب که همه خونشون بودیم ولی خوش گذشت کلی خندیدیم و کسی هم چیزی به من نگفت چون منتظر نبودم.گله و شکایت نکردم خدارو شاکرم که تو روابطم داره بهبودی ایجاد میشه امیدوارم تو زمینه ثروت هم موفق بشم.و در آخر بگم استاد بینظیر حرفاتونو باید با طلا نوشت که از اونم باارزشتره به امید روزای خوب و پراز آرامش و سلامتی و ثروت واسه همه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
واقعا فایل فوق العاده زیبا و عالی بود
سپاسگزارم استاد جان از این همه آگاهی که اینجور سخاوتمندانه روی سایت میزارین تا اونایی که در مدارش هستن و نیاز دارن ازش کلی درس بگیرن و کلی باور جدید بسازن و قوانین رو بهتر درک کنن
جلب توجه معضلی که تقریبا همه ماها درگیرش هستیم و البته بیشتر در جنبه منفی داستان
من خودم یادم میاد تو سالهای پیش زیاد دل درد میشدم و وقتی مریض میشدم مادرم توجه بیشتری بهم میکرد بابام هم همینطور منو به بیمارستان میبردن کلی قربون صدقه و از این حرفا الان میفهمم که همه اون دردها و مریضی ها برای جلب توجه بیشتر بوده
یا خیلی جاها کارهایی میکردم برای جلب توجه که الان برام مضحک وخنده داره
ولی الان خداروشکر میکنم نه خودم و نه همسرم و نه فرزندانم درگیر هیچ بیماری نیستیم و حتی تو خونمون یه قرص سردرد هم گیر نمیاد
فقط ویتامینهایی که تو قانون سلامتی مصرف میکنیم
پسرم هم جدیدا به سبک قانون سلامتی عمل میکنه بدون اینکه من بخوام وادارش کنم فقط درخواستش رو به جهان دادم تازه حتی بهتر از من عمل میکنه
با دیدن این فایل دلیل رفتار خودم و اطرافیان رو خیلی بهتر میفهمم
تلاش بیشتری میکنم تا در دام جلب توجه و توجه به ناخواسته نیوفتم
برای همه دوستان هم آرزو میکنم بتونن مچ خودشون رو در اینجور مواقع بگیرن و در دام جلب توجه نیوفتن
در آخر از استاد عزیزم سپاسگزارم برای این فایل زیبا و زحماتی که برای بهبود سایت میکشن و آرزوی سلامتی و طول عمر میکنم برای استاد عزیزم
شاد و پیروز باشید در پناه الله
به نام تنها و تنها قدرت این جهان هستى به نام خداى بى نهایت حامى مهربان بخشنده عاشق روزى دهنده راه گشا محافظ یارو همدم لطیف بى نهایت وسیع خداى زیبایى ها و رنگها خداى معجزه هاى بى نهایت زندگى من
سلام به استاد عزیزم که بى نهایت خدارو شکر مى کنم به خاطر آشنا شدن با شما که یکى از دستان خداوند هستید
کسى که بى نهایت حرفاشون به قلب من نفوذ مى کنه و یکى از راه هاى شنیدن سخن هاى خداوند و هدایت هایش هست
بى نهایت سپاس گزار خداوندم براى حضور شما در زندگیم
این اولین کامنتى هست که مى زارم
استاد یکى از واقعیت هایى که با شنیدن حرفاتون و درک از قوانین خدا توى ذهن من تیک خورد این بود که همیشه در مورد ظلم هایى که دولت ها راجب زنان مى کردند من معترض بودم همیشه با همه مردها بحث مى کردم و فکر مى کردم که مى تونم از حق خودم مادرم خواهرم که در یک سیستم به ظاهر مرد سالار هستیم دفاع کنم از حقوق زنان ایرانى و اینقدر روى این موضوع تعصب داشتم فکر مى کردم که مى تونم قدرتمند بشم با این رفتار و خودم مى تونم اخر یک روزى حق زنان رو بگیرم اینقدر این خشم من نسبت به مردها زیاد بود که اگه ظلمى مى دیدم پتانسیل اینو داشتم که هر کارى کنم
تا اینکه رفتم وارد یک رابطه که اون رابطه بعد از گذشت زمان بهم ثابت کرد که تمام اون رفتار هایى که من نسبت بهشون معترض بودم روى خودم پیاده شد نمى خوام بگم چه رفتار ها یا خشونت هایى که در موردش بخوام حرف بزنم یا کانون توجهم رو بدم به سمت نا خواسته هام ولى فهمیدم در مورد هر چیزى که احساس بد مى ده بخوام صحبت کنم یا واکنش نشون بدم اون ناخواسته قدرت پیدا مى کنه و در زندگیم حاضر مى شه فقطططط به خاطر توجه خیلى زیادم به اتفاقات دورم به صحبت هاى اخبار و فمنیست
ابعد از آخرین اتفاق این رابطه رو تموم کردم چون خودمو بى نهایت ارزشمند تر از این رفتار ها مى دونم با اینکه این آقا شاید خیلى از نیاز هاى منو بر طرف مى کرد بعد از این جریان فهمیدم تماااام خواسته هام رو من به جاى این که از جانب خدا بخوام از اون اقا مى خواستم شاید بروز نمى دادم ولى از درون خودم احساس مى کردم که کاسه ى گدایى دست گرفتم و بار ها بار ها به این امید مى رفتم توى رابطه که این رابطه دیگه باید به یک نتیجه برسه تا من بتونم از شرایط خانواده راحت بشم در صورتى که هر بار خدا سیلى محکم ترى بهم زد که چیزى از بنده ى من نخواه وقتى احساس احتیاج داشته باشى هیچ مقام ارزشمندیو من در اختیارت قرار نمى دم به جاى اینکه امیدم به فقط خدا باشه و همت خودم به بنده ى خدا چشم امید داشتم
این جرقه باعث شد بفهمم چقد خودم و مادرم و خواهرم احساس قدرت به پدرم حتى دادیم که بتونه مارو کنترل کنه و هر شیوه ى نادرستى با ما رفتار کنه با اینکه وضع مالى خیلى خوبى پدرم داره ولى به خاطر همین دیدگاه فمنیستى هیچ ارزشى حتى از نظر مالى قایل نمى شد چون خودم باورم نسبت به مردان این بود که حق زنان خورده شده
یکى از موضوع هایى که راجب بیمارى عرض کردین
یک مثالى توى ذهنم اومد که مادر و پدرم هر وقت دعواشون میشد مادر به شدت مریض خودشو جلوه مى داد حتى تن صدا… که این موضوع احساس مى کردم واسه من هم شاید شده بود باور که بتونم با جلب توجه به موضوع خاتمه بدم یا انتظار داشتم که دیگه تکرار نشه در صورتى که فهمیدم فقط و فقط شخصیت خودم رو دارم کوچیک مى کنم چون از موضع ضعف حرف مى زدم
بعد از آشکار شدن حقیقت واسم به خدا قول دادم و به خودم که دهنم رو مهر و موم کنم براى گفتن ذره اى بدى…
فقط و فقط زبانم به شادى به خنده به تحسین کردن به جلوه دادن زیبایى ها به حرف هاى خوب باز بشه
منى که تا رابطه اى کات مى شد حتى کسى که خیلى پررنگ نبود ناخود آگاه آهنگ هاى غمگین گوش مى داد و فقط توى تخت گریه مى کرد این بار که خیلى رابطه ى پررنگ و طولانى مدت بود و وابستگى احساسى وجود داشت فقطططط با کلیپ هاى شما با حرفاى شما خودم رو آروم مى کنم به خودم آرامش مى دم فهمیدم رابطه ى اصلى و عشق واقعى خداست و من به بى نهایت دست خداوند باور دارم رابطه ام با خداى خوبم خیلى عالى شده توى قلبم همراه خودم احساسش مى کنم بى نهایت شکر
حالم خوبه شاید سخت باشه کنترل ذهن وقتى از رابطه مى یاى بیرون ولى سعى مى کنم به نکات مثبت اون روزم فکر کنم تمرینات ستاره ى قطبى رو انجام مى دم و مى خوام روى عزت نفس کار کنم
بى نهایت انگیزم واسه کار و آرزوهام بیشتر شده ایمان و باورم به خداى خودم و بعد به خودم خیلى بیشتر شده
تصمیم گرفتم دریم بورد درست کنم که آرزوهام جلوى چشمام باشه فاصله ام باهاشون کوتاه و کوتاه تر شه و باورام قوى تر شه که وقتى استاد تونستن من هم مى تونم خالق ثروت سلامتى خوشبختى عشق احترام احساس خوب شادى باشم
اصلا من نتونم خلقش کنم کى بتونه بى نهایت ارزش و لیاقت یک زندگى فوق العاده رو دارم
مى دونم که زندگیى فوق العاده اى رو واسه خودم خلق مى کنم
استاد جان ممنونم به خاطر وجودتون
الان باور دارم اصلا در برابر خدا هیچ کس هیچ کس قدرتى نداره قدرت خداست
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته عزیز، استاد من یه چیزی رو همین اول بگم که استاد من هر وقت هر کجا صدای شما رو میشنوم میخکوب میشوم امکان نداره که جایی من صدای شما رو بشنوم واز اونجا بی تفاوت رد یه چیزی نمیذازاره من به این صدا و این حرفها بی تفاوت بشم امکان نداره و یه موقع هم وقتی که شما صحبت میکنید همین طور اشکام میاد نمیدونم چرا و دوم اینکه چقدر سریع و دقیق این قوانین کار میکنه من سه روز پیش با دو تا از بچه ها داشتیم در مورد اینکه اگه توی خیابان به اینه کسی زدی و یا جای دیگه از ماشین یا موتور باید شماره بگذاری، و من هم یه خاطره در مورد وقتی که من نوجوان بودم و با موتور زدم به اینه یه تاکسی و فرار کردم و اون بنده خدا خیلی دنبالم اومد و بلاخره هم نتونست من رو بگیره و در مورد همین چیزها صحبت میکردیم که صبح فردای همون روز بلند شدم رفتم پارکینگ اداره دیدم که موتور سیکلتم رو یه بنده خدایی انداخته زمین و اونجا بود که فهمیدم من دوباره در مورد ناخواسته ها صحبت کردم و این اتفاق افتاده میخوام بگم که واقعا دقیق کار میکنه استاد فکر میکردم بیشتر حرف برای گفتن دارم ولی الان نمیدونم چرا چیزی نمیتونم بنویسم به هر حال ممنونم از این همه حال خوب زندگی خوب که به من دادید با حرفهاتون و تمام برنامه هاتون ممنونم
سلام به همگی و استاد عزیزم امیدوارم حال دلتون خوب باشه
چه همزمانی قشنگی که من چند وقته دارم دوباره دوره عزت نفس رو میبینم و استاد در جلسه دوم خیلی تاکید کردن روی این مسئله احساس قربانی شدن و من برای این تمرین بسیار فکر کردم و دیدم به صورت روزمره چه رفتارای کوچیکی داشتم که دقیقا همین احساسو بهم القا کرده … خداروشکر متوجه این رفتار نادرست شدم و الان تا میبینم میخوام تکرارش کنم یه اژیر تو مغزم روشن میشه و میفهمم دارم استباه میکنم
فقط یه نکته ای که من تو این فایل تازه متوجه شدم اینکه با خدا هم نباید راجب مشکلات صحبت کرد ! من اینو نمیدونستم و اخه از اونجایی که من با بقیه اصلااااا راجبه این چیزا حرف نمیدم تنها جایی که درد و دل میکردم با خدا بود و تو دفترم
و فکر میکردم کار درستیه تازه :(
خداروهزارمرتبه شکر که متوجه شدم و دیگه سعی میکنم تکرارش نکنم و هر وقت خواستم راجبه مشکلات بگم حواسمو جمع کنم و ساکت بمونم
خدایاهزاران مرتبه شکرت بابت این اگاهی ها
به نام الله که بخشاینده و با رحمت است وبهترین نعمت هارو برای من انتخاب میکند.
سلام خدمت استاد عزیزتر از جانم وسلام خدمت خانم شایسته عزیز ودوست داشتنی
سلام خدمت دوستان وخانواده گرم وصمیمی خودم
استاد عزیز من اواخر سال 402وارد سایت شدم وقبل از اون من یه حساسیت به قول خیلی از دکتر ها گرفتم
من یک الا دوسال درگیر یه حساسیت شدم و اون حساسیت این بود که از اواخر پاییز تا اواخر زمستان شب و روز فقط آبریزش داشتم از دماغ وفقط آب میریخت ودماغ من کیپ میشد اصلان هم دوست نداشتم که بشینم پیش کسی وناله کنم چون از قدیم این خصلت رو نداشتم ودوست نداشتم استاد این آبریزش بینی من به حدی بود که شب تا صبح صبح تا شب نان استاپ میریخت آب بینی من یعنی دکتر ومتخصصی نبود که من نرفته باشم من اصفهان زندگی میکنم ویه دکتر فکر کنم فوق تخصص به نام قاسمی ک حتی با ایشان تماس گرفتم و گفتم که همچین مشکلی دارم وایشون هم گفت حساسیت فصلی هست
ولی استاد من از دوران نوجوانی وجوانی همیشه اطرافیان وبه خصوص پدرم به من میگفت بدن خیلی قوی داری واین باور خوبی بود که در من به وجود آمده بود
واین بود که خودم تسلیم کردم به خدا گفتم که خدایا این چیه این چه مرضی بود به جون من افتاد و دوسال از اواسط سال تا آخر سال شب تا صبح صبح تا شب به جون من افتاده وقتی خودم تسلیمش کردم ب خدا بعد از یک الا دوهفته با شما وسایت شما آشنا شدم ومنو خداوند با قوانین خودش وبا شما واین خانواده گرم وصمیمی آشنا کرد استاد عزیز الان تقریبا یک سال است که با شما آشنا شدم و این قوانین غیر قابل انکار وتغییر رو به م آموزش دادید خداوند همیشه مهربان من که در طول زندگیم همیشه بامن بوده این مرض رو از جانم گرفت فقط با توجه وفکر نکردن به این به اصطلاح حساسیت
چه جوری با تمرکز بر زیبایهای نعمت های بی اندازه که به من داده و شکر گزاری کردن
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم از این سایت عزیز وقوانین بسیار عالی وزیبا که دراین دنیا قرار دادی
خدایا سپاسگزارم از این دانشگاه بزرگ و توحیدی که منو دراین دانشگاه قرار دادی
خدایا سپاسگزارم از این استادان عزیز وزحمت کش
خدایا سپاسگزارم از این خانواده بزرگ وصمیمی که به من هدیه دادی
خدایا سپاسگزارم از این ساختمان های رنگا رنگ که جلوی چشم من قرار دادی با هوا عالی و تمیز
استاد عزیز من فعلآ دارم روی دوره عزت نفس کار میکنم و دوره بعدی من انشالله دور ستیابی عملی به رویاها زندگی هست که به زودی وارد این دوره میشم و بیصبرانه مشتاقم تا از آگاهی های این دور وقوانین بعدی که خداوند میخواهد به من آموزش دهد هستم خدایا سپاسگزارم از این دوره بی نظیر (دست یابی عملی به رویا ها)
خداپشت وپناه همه شما عزیزان گرامی الخصوص استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته بزگوار وعزیز در پناه الله مهربان شاد سلامت سعادتمند خوشبخت ثروتمند باشید
به نام خدای عزیزم
سلام به استاد ماه و مریم جون
اینقدر این فایل آگاهی های نابی داره که همینجا به خودم قول دادم حداقل تا یک هفته هر روز بیام و این فایل رو در کنار دوره دوازده قدم گوش بدم
دیروز بود که از یکنفر شنیدم یک مرد ایرانی که پادکست های جنایی میساخته و خلاصه راوی داستان های جنایی و اینجور چیزا بوده به طرز فجیعی خودش و همسرش فوت شدن….من دیگه این خبر رو دنبال نکردم ولی همون لحظه بلافاصله بعد از شنیدنش یاد شما افتادم
عههه استاد هم گفته بود که مواظب افکارتون، مواظب کانون توجه اتون باشین مواظب باشین روی چی تمرکز کردین و راجع به چی صحبت میکنین
اصلا یه تلنگر بزرگ بود واسم و اون حسی که گفتین یافتم یافتم درونم دوباره بیدار شد
با اینکه خیلی توی زندگیم تاثیر کانون توجه رو دیده بودم اما این مثال واسم خیلی بزرگ بود یه جوری که سریع متوجه شدم خودمم دارم روی چیزایی توجه و تمرکز میزارم که نمیخوام توی زندگیم باشه
الان که این فایل رو دیدم یاد خیلی از آدمای اطراف و دوستای گذشته ام افتادم و حتی یاد خودم
واسه جلب توجه خیلی وقتا از مسائلم به مامانم یا بابام میگفتم و کلی هم توجه میگرفتم و درنهایت هم فقط یه مسکن بود اما اون مشکل حل نمیشد ولی تا دلت بخواد مسئله داشتم که حتی ذره ای به کسی نگفتم و تمرکزم رو از روش برداشتم و اون لحظه رفتم دنبال حال خوب و بطرز جادویی اون مسئله به زیباترین شکل ممکن حل شده
قبلنا تا یه اتفاق کوچیکی واسه داداش کوچیکم می افتاد کلی قربون صدقش می رفتم و خلاصه هواشو داشتم اما کارم کاملا اشتباه بود و خیلی وقته دارم سعی میکنم این کار قطع کنم و جلب توجه رو به داداشم یاد ندم!
حتی خیلی وقته پای درد دل مامانم یا دوستام ننشتم و تا بخوان شروع کنن سریع یا محل رو ترک میکنم یا بهشون میگم که من نمیتونم به درد دل گوش کنم ولی اگه اتفاق خوب و خوشایندی برات افتاده میتونم گوش بدم
خلاصه که این فایل قشنگ بهم یادآوری کرد که بیشتر باید حواسمو جمع کنم
مرسی از خدای قشنگم بابت هدایتم بسمت این فایل و مرسی از استاد و مریم جون
دوستون دارم ماچ ماچ
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که برای بنده اش کافی است
استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز سلام
دومین کامنتی هست که روی این فایل میزارم
خداروشکر میکنم که استاد عباسمنش کسی که شروع کننده تمام این قوانین توی ایران بوده تمام کامنت هارو میخونه و بخ این شکل همیشه با هم ارتباط داریم
خداروشکر. میکنم و تشکر میکنم برای این فایل و فایل اخری که روی سایت گذاشتید و ما دوباره توی یک فایل جدید که ظاهرا توی آر وی بودید چهره شمارو دیدیم و صداتون رو شنیدیم
با این که یک کامنت دیگه در تشکر از کامنت حمید امیری نوشته بودم ولی باز هم ترغیب شدم بنویسم و از اونجایی که تکرار این قوانین از زبون هرکدوممون برای هممون سود و خیر و منفعت داره پس باز هم مینویسم
تا اینجا من فهمیدم که هر لحظه از زندگی میتونه دو وجه داشته باشه چیزی که تقاوت بین خوشبختی و بدبختی رو تایین میکنه شرایط زندگی ما نیست
بلکه دیدگاه و نقطه نظریه که ما نسبت به زندگیمون داریم
دیدگاهیه که ما نسبت به خودمون داریم
ایا وقتی توی اینه نگاه میکنم خودم رو شاهکار خدا قوی و مستحکم میبینم یا دلم برای خودم میسوزه که چقدر بلا سرم اومده و مجبور بودم چه شرایطی رو زندگی کنم
خب هردوی ما هم مثال هایی از هر دو مورد رو داریم
تو زندگی هممون هم مواقعی بوده که تضاد هارو به اسمونب پشت سر گذاشتیم و هم مواقعی بوده که تضاد ها پاپیچ ما شدن و مجبور به تلاش بیشتری شدیم هم برای کنترل ذهنمون و هم برای عبور از اون موضوع
اما مهم تر اینجاست که چه خودانگاره ای از خودمون و زندگی و سرگذشتمون داریم و کدوم سمت برای ما بولد تره
ایا تضاد هارو نتیجه فرکانس های خودمون میدونیم یا بلایای عجیب غریب
در مورد بیماری ها قطعا همینطوره که مانع خیلی بزرگ و چیزی که باعث میشه بیماری ها برای خیلی از افراد دیر درمان بشن جلب توجه و جلب ترحمه
گاهی اقات شاید فرد حتی دنبال جلب ترحم دیگری هم نباشه بلکه خودش نسبت به خودش احساس ترحم داره که رفتار های جلب ترحم رو بروز میده
من دو نفر تقریبا هم سن و سال رو میشناسم که یکی وقتی مریض میشه از لحظه اول شروع میکنه که ناله کردن یعنی بدون توقف ناله میکنه درحالی که قطعا همه افراد همچین واکنشی در برابر بیماری ها ندارن
و جای تعجب هم نیست که اون فرد چقدر کل عمرش رو با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم کرده
کار من تجزیه و تحلیل و مته به خشخاش زدن در مورد عملکرد بقیه نیست
کار من قضاوت کردن بقیه نیست
من نمیدونم اون فرد چه گذشته و چه تجربیاتی داشته که حالا این چنین ویژگی هایی داره و درجایگاهی هم نیستم که قضاوت کنم اما فقط میتونم درس بگیرم از این که فقط اگر شکر گذار باشیم خدا گنجایش ما برای دریافت نعمات رو بیشتر میکنه
همین سلامتی نعمتی هست که خیلی هامون اون رو نادیده میگیریم و فکر میکنیم چون خیلی از افراد سلامت هستن پس خیلی چیز عجیبی نیست
من هم قبول دارم که شیوه طبیعی زندگی سالم بودنه اما این چیزی از ارزشش کم نمیکنه همیشه باید برای سلامتیمون با احساس و حال خوب سپاسگذار درگاه خداوند باشیم که خداوند نسبت به ما از خودمون هم مهربون تره و برامون این همه امکانات و اسایش فراهم کرده درحالی که ما حتی متوجه اون هم نیستیم
و امیدوارم خدا ظرف وجودی مارو و توانایی قلب مارو برای دیدن نعمت ها و خیر برکتی که توی زندگیمون هست بیشتر کنه