این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد چقدر خوب اون قسمتهایی رو که من تو دوره ها سوال برام پیش میاد بعدا تو فایلای دیگه تون جوابشو میگیرم.
همسر من همیشه فایلاتون رو تو ماشین پلی میکنه و من همیشه اون قسمت قربانی شدن دوره اعتماد بنفس رو که میشنیدم میگفتم خب منظور استاد چیه چطوری ما خودمونو قربانی میکنیم؟
حتی همیشه خودم دوست داشتم پلیس بهم گیر بده درحالیکه من خلافی نکرده باشم بعد بگم دیدی اشتباه کردی؟
و چقدر مفصلتر و قشنگتر این مبحث رو تو فایل رایگان توضیح دادین و من کاملا متوجه این موضوع شدم که ما با توجه به مواردی که نمیخوایم اتفاق بیفته اونا رو به زندگیمون دعوت میکنیم.
من کلا عادت ندارم زیاد راجب مشکلات با کسی صحبت کنم اما با خودم خیلی حرف میزنم که الان متوجه شدم یسری مشکلاتم برام به وجود آورده.
مثلا تو روابط تمرکزم همیشه روی نکات منفی اطرافیانم بوده و اتفاقای بدی که ممکنه بیفته حتی حرفی که اگه بزنن منو ناراحت میکنه یا اینکه انتظارات نامعقولی ازم نداشته باشن و در بیشتر موارد اونچیزی که تو ذهنم ساختم اتفاق افتاده.
ولی من نمیدونستم که من این اتفاقو ساختم برعکس میگفتم ببین من چقدر خوب طرفو شناختم دیدی حق با من بود و با همین گفتگوهای کوچیک و موارد بی اهمیت حال خودمو میگرفتم.
ولی از وقتی که با آموزش های شما آشنا شدم نشستم ویژگی های مثبت اطرافیانم رو نوشتم و هر وقت ذهنم میخواد نجواهاشو شروع کنه میرم دفترچه مو برمیدارم و نکات مثبت رو مرور میکنم و حالم خیلی خوب میشه.
حتی دیگه اجازه نمیدم کسی حرف منفی بزنه مثلا مادرم همیشه عادت داشت با من درد و دل میکرد چند وقت پیش یه هفته مهمون من بود و تا میخواست شروع کنه به گله کردن از بقیه من میگفتم مامان جان میخوای کلا راجب این موضوع حرف نزنی اوایلش یکم ناراحت میشد اما الان گاهی که زنگ میزنه خودش فقط اتفاقات خوب و مثبت و تعریف میکنه و میگه که راجب اتفاقای بدم صحبت نمیکنم.
خدا رو شکر که هر روز آگاهی های ارزشمندی رو از شما دریافت میکنیم استاد عزیز ممنونم.
مریم جان به نکته خیلی ظریف ولی کلیدی اشاره کردی که من با خواندن کامنت شما بهش آگاه شدم که من هم این خصوصیت اخلاقی رو دارم، اینکه راجع به تضاد مشکلات و یا ناخواسته ها، با خودم حرف میزنم، تا به امروز فکر میکردم که حواسم هست راجع بهش با کسی صحبت نکنم ولی اصلا حواسم نبود که مدام با خودم دارم مرورشون میکنم و به خدا میگم راه حل بهم نشون بده.
ازت خیلی سپاسگزارم که به هدایتت گوش کردی و این کامنت رو نوشتی و از خدای خیلی مهربانم هم سپاسگزارم که راحت و عالی.من رو به آگاهی های که بهشون در راه پیشرفتم نیاز دارم هدایتم میکنه.
مایک کانال داشتیم توواتساپ ،مال روستای شوهرمه وماچون یک زمین اونجاداریم به خاطراینکه ازاخبارتغییرات زمین باخبربشیم عضوش شدیم ودایم ازکمبودهاومشکلات میگفتند،یادمه هی ازکمبودآب وقعطی آب گفتند،وحالبه یک روزازصبح تاشب آب ماهم قطع شدکه اصلاسابقه نداشت گفتندلوله ترکیده ازمرکزش
همونجااومدم اون کانال روحذف کردم،به قول شمااگه خبری که به دردمن بخوره هرجورشده به دست من خواهدرسید
استادازتون سپاسگزارم بابت ضبط این فایل که میاین ازصحبت یک دوست یامثل فایل حجاب و…میدونیدکه خواسته ی ماهم هست ومیاین توضیح میدین ازتون ممنونم
سلام استاد عزیز ، سپاسگزارم بایت این فایل عالی که یادآوری و تذکری بود برای من ، یادآوری این موضوع تمام اتفاقات زندگیمو خودم دارم خلق میکنم…
من اوایل که با این موضوع برخورد کردم و شنیدم که تمام اتفاقای زندگیم با دستای خودم و با همین فرکانس هام داره اتفاق میوفته ، پذیرفتنش ساده بود اما باور کردنش و عمل کردن بهش سخت!!! خیلی وقتها اینو میدونستم اما اتفاقایی که میوفتاد و به ظاهر اتفاق بدی بودن ، میگفتم خدایا من که دارم کارمو انجام میدم این دیگه چه مصیبتی بود..! خیلی سخته با تمام وجود بپذیری همه چی خودتی! با پوست و گوشت استخونت درک کنی که هیچی بیرون از تو نیست! و این شروع جریان توحیده! که خدای من با اون قدرتی که داره ، قدرت خلق زندگیمو فقط و فقط به خودم داده! من با فرکانس هام و با توجهم دارم این تجربه ها رو وارد زندگیم میکنم چه خوب و چه بد منشا منم!!! بقول مولانا ؛ بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست ، از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی…
این اصلی بود که بین فهمیدن و درک کردنش فاصله زیادی بود و حتی بین درک کردن و باور کردنش هم فاصله ی زیادی بود. وقتی تا حد خوبی پذیرفتم که این کانون توجه من زبان درخواست من از جهانه و حرف هایی که میزنم! دیگه آگاهانه سعی کردم بیشتر حواسم بهش باشه! کمتر فضای مجازی برم! هرگز اخبارو دنبال نکنم! الان سالهاست که حتی یک دقیقه هم اخبار ندیدم! سالهاست که در مورد بیماری هام با کسی حتی حرف هم نزدم! و نتیجه اینه که من الان ۳ ساله که سالم سالم سالم هستم!
موضوعی که هست من قبلا فکر میکردم حالا درسته میتونم با فرکانس هام خلق کنم ولی یه سری مسائلم هست که اراده خداست، خدا اراده کرده این اتفاق بیوفته! اما هر چه آگاه تر شد فهمیدم اراده خدا اینه که من خالق باشم! همون خدایی که گفت “اذا سالک عبادی عنی فانی قریب، اجیب دعوه داع اذا دعان، فلیستجیبو لی … خدایی که همیشه نزدیکه و از رگ گردن به ما نزدیکتره ، درخواست من درخواست کننده رو اجابت میکنه، همون درخواست هایی که با فرکانسم و کانون توجهم بهش ارسال میکنم و اون هن پاسخ میده….
بقول ملاصدرا خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان ، اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به اندازه نیاز تو فرود می آید ،،، درسته که خدا بی نهایته ، خدا نعمت بی پایانه ، خدا سلامتی و عشقه ولی به شکل ظرف من در میاد!!! اگه به شکل نفرت بسازمش به شکل بدهی بسازمش اون هم طبق قولش پاسخ میده و لاجرم بدهی و بیماری و فقر رو تجربه می کنم. خدا آبیه که به شکل ظرف من در میاد! پس بجای گلایه و شکایت و توجه به ناخواسته ها … که اینها همون ظرف منو شکل میدن! بجای این کارا میام از عشق میگم ، با خودم در مورد جاهایی که دوست دارم برم حرف میزنم ، در مورد موفقیت های کوچیکی که داشتم ، با بقیه در مورد خواسته هام حرف میزنم و اگه نتونستم حرف نمیزنم ،،، سکوت بهتر از حرف مفت زدنه! و با خدای خودم در مورد خواسته هام حرف میزنم در مورد چیزهایی که دارم سپاسگزاری میکنم. البته که ذهن هم کارشو بلده و خیلی وقتا منو از مسیر خارج میکنه ولی انه اواب! من هر روز با یاداوری برمیگردم به فرکانس الهی!!!!!
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی
خلق هر خواسته ای با استفاده از قانون بدون تغییر خداوند ،قانون توجه و تمرکز راهکار توجه و تمرکز کردن بر روی هر موضوعی چه مثبت چه منفی از طریق صحبت کردن در مورد اون موضوع،با خودمون ،با دیگران ،با خداوند هست این توجه کردن رو موضوع باعث میشه جهان از جنس اون موضوعی که بهش توجه کردی رو بیشتر و بیشتر تو زندگیت جاری کنه این قانون بدون تغییر خداوند هست حالا من حق انتخاب دارم باید تصمیم بگیرم اگاهانه کانون توجه خودم رو بزارم رو خواسته هام اگر میخوام زندگی سرشار از خوشبختی و آرامش ،شادی ولذت ، سلامتی و ثروت و سعادت رو در دنیا و آخرت تجربه کنم
صحبت کردن در مورد مشکلات مالی ،خانوادگی ،سلامتی با خودم ،با دیگران ،با خداوند از کمبود اعتمادبه نفس و عزت نفس و گرفتن جلب توجه و ترهم و دلسوزی از دیگران رفتن در نقش قربانی شدن هست که در نهایت به جذب بدبختی بیشتر در ابعاد مختلف زندگی منجر میشه چون طبق قانون بدون تغییر خداوند رفتی تو ارسال فرکانس بد و جهان هم طبق قانون ارتعاش این فرکانس بد رو با دادن بدبختی های بیشتر از جنس همون اتفاقات بدی که داری در موردش هر لحظه صحبت میکنی وارد زندگیت میکنه این قانون در مورد همه حتی پیامبران هم همینجوری دقیق عمل کرده و استثنایی نیست و خداوند در قرآن هم از پیامبر خواسته در مورد مشکلات و بدبختیها حتی با خداوند هم حرف نزنه
قسمتی از وجود انسان دوست داره که با صحبت کردن از بیماری و یا ظلمی که در حقش شده یا مسائل و بدبختیهایی که داشته حس ترهم و دلسوزی و دلداری دادن دیگران و توجه جذب کردن رو از دیگران بیشتردریافت کنه که این موضوع از کمبود اعتمادبه نفسه ، این الگو از زمانی در آدم ایجاد میشه که در زمانی که ما بچه بودیم هر بار با بیمار شدنمون در حد حتی یه سرماخوردگی ساده محبت و توجه بیشتری از والدینمون دریافت کردیم بهمون رسیدگی بیشتری شده کلمات محبت آمیز بیشتری شنیدیم قربون صدقه ما بیشتر رفتند و این پروسه انقدر احساس خوب برامون ایجاد کرده که تو بزرگسالی هم ناآگاهانه ذهن ما دوست داره که ما رو تو بیماری بیشتر ،فقر و مشکل بیشتر ،و قضاوت اشتباه از ناحقی شدن در موردمون قرار بده و ما هم هِی در موردش با همه صحبت کنیم ،احساس ترهم و دلسوزی و دلداری و همدردی دیگران رو جذب کنیم در حالی که اون لحظه فرکانس بد رو ارسال میکنی و از اون دست بیماری و مشکل و بدبختی و فقر بیشتر و بیشتر تو زندگی مون جاری میشه و قربانی بدترین شرایط ممکن میشی
قربانی بودن حتی گاهی از یه سناریو نویسی تو ذهن شروع میشه ساعتها میشینی فکر میکنی اگر بیمار بشم اگر مشکل خانوادگی داشته باشم اگر بر شکست بشم و در موردش با دیگران صحبت کنم و یا دیگران مطلع بشند چه قدر دلداری میدند چقدر ترهم میکنند چقدر دلسوزی میکنند چقدر توجه و محبت جلب و جذب میکنم و این روند رو انقدر تو ذهن ادامه میدی که میشه واقعیت زندگیت و کاملا تجربه میکنی به همین دلیل خیلی مهمه که حتی تو ذهنمون هم چنین سناریویی نسازیم چون اون حظه داری فرکانس ارسال میکنی و همون اتفاقات رو برات میاره چون تو ساعتها بهش فکر کردی بهش توجه کردی و از جنس همون رو دریافت میکنی
تصمیم مهمی بااااید بگیرم که هیچ وقت از مسائل و مشکلات و بیماری و فقر نه با خودم نه با خدا نه با دیگران صحبت نکنم و اجازه هم ندم که به اصطلاح سنگ صبور دیگران باشم که بخوان از بدبختیهاشون با من حرف بزنند گوش من فقط شنونده موفقیت و خوشبختی دیگران و تحسین و توجه و الگو گرفتنه که «میشود» به هر خواسته ای با باوهای خوب رسید هست
من یادمه که وقتی تلویزیون در زمان گذشته نگاه میکردم تو فیلمهای خارجی میدیم که مثلا این دیالوگ زیاد تکرار میشد که مشکل و مسائل شما به من ربطی نداره و شما باید کارت رو درست انجام بدی و این دیالوگ توش دلسوزی و ترهم نبود و به ما می گفتند این خارجی ها خیلی آدمهای سرد و بی تفاوتی هستند اصلا قلبشون سنگیه آدم باید همدردی کنه دلسوزی کنه و در غالب مذهب میآوردند که باید بی تفاوت نبود و سنگ صبور دیگران بود و انرژی مثبت داد و من فکر میکردم که باید در مقابل مسائل دیگران حداقل شنونده باشم و دلداری بدم ولی از وقتی که رو خودم کار کردم و رو دوره عزت نفس به خصوص قسمت دومش که در همزمانی با این فایل بودم و دو روزی هست که دارم بهش گوش میدم فهمیدم نیازی نیست بر خلاف اخلاقم که زیاد احساساتی نیستم و از ترهم و دلسوزی هم کاملا بدم میاد رفتار کنم و یا با باور نادرست دیگه ای که داشتم که آدم باید مردم دار باشه بخوام شنونده این صحبتها باشم یا خودم گوینده این صحبتها باشم و بعد از اون آگاهی ها کاملا حواسم جمع شد که این موضوع مهم رو رعایت کنم و درک کردم که اتفاقا این رفتار درست خارجی ها که تو فیلم ها و بعد در این مستندها دیدم کاملا منطبق با قانون هست و اونها توجهشون رو روی خواسته هاشون شادی و شکرگزاری و ثروت و سلامتی میزارند و همیشه هم به شادی و سلامتی و موفقیت بیشتر تو این مستندها دیدیم که هدایت میشدند
اگر به هر دلیلی حالمون خوب نبود اولا تصمیم بگیریم با کسی تو اون لحظات از اون مسئله صحبت نکنیم سعی کنیم به موضوع از زاویه ای نگاه کنیم که به احساس خوب برسیم نعمتها رو ببینیم شکرگزار باشیم آرامش خودمون رو به دست بیاریم تا در موج آرامش صدای هدایت خداوند رو بشنویم و به راه حل هدایت بشیم این زمانی اتفاق میافته که کاملا بحث فرکانس رو درک کنیم و بدونیم که ما با کانون توجهمون با باورهامون داریم هر لحظه زندگی خودمون رو خلق میکنیم خداوند هیچی برای ما نمیخواد ما داریم با فرکانسها مون یک لحظه بعد زندگی مون رو خلق میکنیم و این نهایت عدل خداونده به هرچی توجه کنی از جنس همون رو تو زندگیت دعوت میکنی
استاد جان چقدررررررر ایده عالی رو به دوستتون دادید که با درک کردن این موضوع که خودش بیماری خودش رو خلق کرده با صحبت کردن در موردش با دیگران با توجه جذب کردن این بیماری همواره باهاش هست حالا بیاد با قدرت از درمان بیماری با دیگران صحبت کنه و بگه من خوب شدم درمان شدم تا بره در مدار سلامتی و درمان بیماریش خداروشکر که من دور ه ارزشمند سلامتی رو دارم و توجهم کاملا به سلامتی و انرژی بیشتر و اندام رویایی هست که در مسیرش هستم و دارم با کانون توجهم به این دوره و عمل کردن بهش خلقش میکنم و با دست خودم خوشبختی و ثروت و سلامتی رو تو زندگیم میارم
استاد جان هربار که اندام و سلامتی و انرژی فوقالعاده شما و مریم جانم رو میبینم تحسین میکنم و خدا رو برای داشتن دوره سلامتی شکر میکنم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام به همه دوستانم مخصوصا استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد در این مورد تجربیاتی دارم که بعد از اینکه با شما و این سایت آشنا شدم دلیلش رو درک کردم.
یه مورد داشتم که کارم کشید به دادگاه و وکیل و بگیر و ببند و برو و بیا. یکروز تصمیم گرفتم که فقط توکل کنم به خدا و فقط و فقط برای حل شدن این مساله از خودش هدایت و یاری خاستم. برای اینکار اومدم تصمیم گرفتم و قول دادم که دیگه در این مورد با هیچکس صحبت نکنم حتی با وکیل.هرکس هم از این موضوع چیزی میپرسید میگفتم خداروشکر در حال حل شدنه. حتی جلسات دادگاه رو هم نمیرفتم. تا اینکه یکروز خوده قاضی پرونده باهام تماس گرفت و توی ۵دقیقه هرچیزی که بود رو گفتم و گفتم اصلا نتیجه برام مهم نیست. من فقط میدونم باید حقیقت رو بگم. اینکارو کردم و بلافاصله رای به من داده شد و پرونده بسته شد. منی که نه وکیل داشتم،نه جلسات رو میرفتم نه هیچ چیز دیگه. اما همه چیز به نفع من شد. چون من طبق قانون عمل کردم. خداروشکر هزاران بار بابت قوانین بدون تغییرش.
ممنونم از شما استاد عزیزم بابت یادآوری قوانین الهی
دیدن این فایل با یک سری آگاهی ها هم زمان شد که باعث شد این کامنت رو بنویسم چون اگه اون آگاهی ها نمیومد احتمال زیاد در مورد برادرزادم مینوشتم که با یک سرماخوردگی ساده اینقدر توجه بهش جلب شد که بیچاره تا یک ماه سرماخورده بود و من خنده ام میگرفت آخه این چیه یک ماهه سرماخورده!!!؟
با این تجربه زندگیم ، هم میخوام موفقیت خودمو به یاد بیارم و هم برای بچه ها و خودم بنویسم که جلب توجه کردن و احساس گناه چقدر مخربه
من یادمه کلا غر میزدم جزو جدا نشدنی من بود و همه اش به دنبال این بودم که خودمو غمگین نشون بدم که مثلا دختری دید بگه واو عجب پسریه حتما عاشق یکی شده بوده ترکش کرده و دیگه نمیخواد با دختر دیگه ای باشه و داغون شده اصلا برم عاشقش بشم ، چنین چیزی (اینا واقعا بودا به دلیل یک سری فیلم ها) یا احساس گناه داشتم به شدت و نمیدونم واقعا نمیدونم از کجا این فکر توی ذهنم نشسته بود که بیمار بشم و …
نمیخوام زیاد در موردش بگم ولی اوضاع جالب نبود
اینقدر به این روش ادامه دادم تا اینکه دچار بیماری شدم که هیچ دکتری نمیدونست چیه و فقط مختصر بگم که در حدی بود که قدرت تکلم و کنترل اعضای بدن به ۶۰ یا ۵۰ درصد یا ۴۰ رسیده بود و دوبار این بیماری سراغم اومد بار اول با دارو رفع شد و بار دوم بدون دارو!!!!
چجوری؟
خب بار دوم متوجه یه سری قوانین و اینا شدم و چندتا تصمیم اساسی گرفتم که به هیچکسی نگم این بیماری برگشته دوباره ، به هیچکس حتی به رفیقم که هفت یا هشت سال با هم رفیقیم و همه چیز همو میدونیم و اینکه به تمام گفته های استاد عمل کنم بدون شک و تردید و عمل من این بود که توجه به کوچک ترین روزنه امید و هرچیزی که حس خوب بهم میده و میتونم سپاسگزارش باشم و… این اصل و اساسش بود و یک سری باور های دیگه مثل طبیعی بودن سلامتی و باورهای توحیدی
از اون روزی که تصمیم گرفتم ، نمیدونم دقیقا چقدر طول کشید ولی نتیجه ها اومد ذره به ذره ، قدم به قدم راه رفتنم بهتر میشد و میشمردم و به جای اینکه بگم چرا هنوز توی ده قدم پام دچار مشکل میشه میگفتم خداروشکر قبلا ۱۱ تا بود یکی کم شد ایول و واقعا لذت میبردم و الان خداروشاکرم که سالم و سلامتم و وزنه میزنم تمرین میکنم یک تایمی توی پارک جنگلی میدویدم و خدارو واقعا سپاسگزارم و توی این دوسالی که احساس ارزشمندی در خودم ایجاد کردم و به دنبال ترحم نبودم و سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم حتی در شرایط به ظاهر بد خداروشکر نه بلایی سرم اومده به اصطلاح بدشانسی نه بیماریی و فقط چندبار احساس سرماخوردگی کردم
کلام آخر اینکه چقدر حال کردم با این جمله استاد که مفهوم این بود که با افتخار بگو من این بیماری رو که میگن لاعلاجه رو درمان کردم تازه بدون دارو و گفتم آره من تونستم خداروهزاران مرتبع شکر که هدایت شدم و خواستم و شد ، بهم داده شد.
از اینکه تجربه تون را بیان کردید بسیار سپاسگزارم . در قبالش حتما پاداشتون را از جهان خواهید گرفت چرا که به اشتراک گذاشتن این تجارب ناب و واقعی ، کار بسیار باارزش و بزرگیه که خدا میدونه چقدر باعث تغییر و تحول در باورهای افراد میشید . من با خوندن کامنت های دوستان واقعا باورهام تغییر میکنند چون این فایل کاملا در مورد پاشنه آشیل من بود . سپاسگزارم
سلام خدمت شما استاد عزیز و خانوم شایسته و بچهای سایت،خدارو شکر هروقت که روی باور هام و کانون توجه ام کار میکنم شما یک فایل جدید میزارید و یاد اور محکمی میشید که قانون سریع عمل میکنه،اتفقا از همون روز هایی که من قانون رو شنخاتم فهمیدم که نباید درباره مشکلات و بدبختیا بشنوم یه فامیل داشتیم که مدام گله و شکایت میکرد و من سیع میکردم که نشنوم ولی هر وقت روبه رو میشدیم امکان نداشت ورودی نامناسب نده و مدادم از داستان های عجیب غریب مشکل ساز صحبت نکنه.من اگاهانه کلا فاصله گرفتم ازش ولی چند ساله که خبرهاش از طرف خانواده به گوش من میرسه که هنوزم درگیر مسائل عجیب و غریبه و انقدر واضحه که هر ادمی ببینه میگه که اقا انقدر ناشکر نباش و چقدر درس شده برای من که اقا مهم نیس که از چه چیزی خوشت میاد یا بدت میاد یا چقدر بدبخت یا خوشبختی،خداوند به فرکانس تو پاسخ میده.
استاد عزیز شمارو تحسین میکنم که خیلی خوب ریشه فرکانس های اشتباهو پیدا میکنید من وقتی زمانی خیلی عمیق به رفتارام توجه میکردم به این اگاهی رسیدم که چرا فکر میکنی که با احساس جلب توجه میخای به خاستت برسی،این ینی شرک وباید سیع کنی اون رفتاری رو که میخای خودت با فرکانست خلق کنی نه با عامل بیرونی و جالب اینجاس که اگه اگاه نباشی نصبت به این مسئله مدام تکرار میشه،تو احساس جلب توجه داری فرکانس ارسال میشه و دوباره جذب میکنی و هی همینجوری اونم نه فقط در مورد این.در کل چقدر خوبه که این نشتی هارو پیدا کنیم و به هیچ عنوان تکرار نکنیم چون اگه اگاه نباشیم وارد مدارش میشیم و دایره وار تکرار میشه،ازتون تشکر میکنم بخاطر فایل های خوبتون استاد🌺🌺🌺
استاد من میخام یه داستانی از خودم بگم ک الان ک فایل شما رو ک دیدم بهش پی بردم و خیلی برام جذاب هست و دوست دارم شما هم بدونید.
استاد من الان ۳۵ سالمه و وقتی ک یه پسر ۱۳/۱۴ ساله بودم و دوران مدسه رو میگذروندم ،،یه شب ک فردا صبح یه امتحان خیلی سخت داشتم و زمستون هم بود ،،خیلی با خودم کلنجار میرفتم ک چطوری درسو امتحانو بپیچونم و درس نخونم و ترحم مادرمم جلب کنم که بیخیال من بشه که یه ایده اومد تو سرم.
تو اتاق بودم ک درس بخونم و رفتم کنار بخاری و درجه بخاریرو گذاشتم روو بی نهایت و چسبیده بودم بهش و یه جوری داشتم رفتار میکردم ک آقا دیگه تمومه.
مادرم وارد اتاق شد و منو با اون وضعییت دید ک داغ شدم و خیلی به ظاهر حالم بده و فقط یادمه یه کلمه به من گفت،، در حالی که اصلا سابقه انجام چنین فنی رو نداشتم ک بگیم مادرم دستمو خونده
گفت :اگه همین الان،،تو بمیری فردا صبح جنازتو میبرم مدرسه امتحانتو بدی ،،،شک نکن علی جان.
از اون موضوع ۱۷ سال میگذره و من طول این سال فقط دو سه بار مریض شدم که اونم سرما خوردگی جزیی.
من اون موقعه ها ک مثل الان نمیدونستم داستان کانون توجه چیه ولی با این رفتار مادر عزیزم ،،ناخوداگاه یاد گرفتم ک دیگه از ناراحتیام به کسی چیزی نگم.
دوستون دارم استاد عزیزم و خوشحالم که همه این روزای زندگیمو گره زدم به شماو فایلای شگفت انگیزتون ک روز به روز باورامو قویتر و زیباتر میکنه.
خداروشکر که شمارو دارم خدارو شکر که خدا شمارو خلق کرد ،سپاسگزارم استاد ماهم واسه وجودتون 🙏❤️
به به میبینم که روبروی اسم دوستانم تو سایت یه علامت اومده که نشون میده این محصولی که داره درموردش صحبت میشه رو دارن،خیلی از این امکان خوشم اومد چقد خوب که شما دست بردار نیستید وهرروز بهتر از دیروزید
استاد بریم سر موضوع این فایل ،من دوره عذت نفس رو هنوز نخریدم اما فایلهای هدیه شما کم تاثیر نداشتن تو زندگیم،
من دائم تجسماتم به شکلی بود که بیمار شدم وهمه دارن ازمن پرستاری میکنن ،تجسم میکردم مریض شدم تا توجه ها همه سمت من باشه تا همه بهم محبت کنن ،یادمه بچه بودم دست برادرم شکست ومن هزار بار آرزو کردم که کاش من جای داداشم بودم ،چرا؟چون به داداشم خیلی توجه میشد براش آبمیوه وکمپوت می آوردن ،به حرفاش گوش میکردن وخلاصه مورد توجه بود
تو رابطه عاطفی هم که عاشق بازی کردن نقش دختری بودم که همیشه قربانی میشه شکست میخوره وهمه براش دلسوزی میکنن ومیگن آخی بیچاره زینب …
واما نتیجه !!!
نتیجه شد شکست دررابطه عاطفیم اونم پیاپی نمیدونستم ریشش تو چیه
نتیجه شد هرروز جذب بیماری های بیشتر واسه جلب توجه بیشتر واسه دریافت محبت بیشتر
داشتم نابود میشدم فقط واسه اینکه آدمها منو بخوان ،منو ببینن ،
ولی یه اتفاقایی افتاد انقدر جهان جواب فرکانسهامو دقیق داد که به عجز رسیدم به تسلیم
از خدا هدایت خواستم وکم کم با سایت شما آشناشدم ،اینجا فهمیدم قضیه چیه وهربار میخواستم تجسم کنم که شکست عشقی خوردم یا بیمار شدم و…فورا میگفتم نه
این چیزی نیست که من دلم بخواد جذبش کنم من دوس دارم …
وحرف میزدم وفکر میکردم که من چیو دوس دارم
معده دردی که سالها داشتم اصلا نفهمیدم کی خوب شد الان یادم نمیاد آخرین قرص معده رو کی خوردم
دائم استخونای زانوم ودستم درد میگرفت «باوجود سن کمم»ولی الان یادم نمیاد تو این دوسال دردی داشته باشم
دندونام تند تند داشتن خراب میشدن وشبی نبود که قرص مسکن نخورم ولی بعد آشنایی با سایت کامل روند تخریب دندونام متوقف شد وکاملا آرامم
پوستم خشک بود بارها دکتررفتم ولی هیچی به هیچی ،چند وقت پیش تو آینه نگاه خودم کردم دیدم خدای من پوستم چه لطیف ومرطوب شده 😀والان هرروز بازم داره بهترمیشه
استاد این یکی خیلی حالمو خوب میکنه 👇😍🥺
من از بچگی یعنی از وقتی یادمه همیشه تو ماشین حالت تهوع داشتم باید قرص ماشین میخوردم حتی برای مسیر های نیم ساعته وهمیشه ماشین سواری یه تجربه بد بود واسم ولذت نمیبردم
همین یه هفته پیش رفتیم سفر توراه یادم افتاد که عه من یادم رفته قرص ماشین بخورم ولی حالم عالیه خلاصه شیش ساعت راه بود ومن کاملا سرحال بدون ذره ای حس تهوع، توچندروزِ سفربارها از این شهر به اون شهر شدیم ودوباره شیش ساعت برگشت رو من بدون یک دونه قرص رفتم وبرگشتم
بخدا این واسه من معجزه بود🥺من آرزوی این اتفاقو داشتم نفهمیدم چی شد فقط به خودم اومدم دیدم من دیگه تو ماشین حالم بد نمیشه ،بلکه عالیه عالیم نمیدونید چه لذتی میبرم وچه قدر حس سپاسگزاری دارم فکر کن بیست وسه سال این مشکلو داشتم وحالا حل شد 😍😍🤩
بخدا که قانون جواب میده ،احساس خوب وتجسمات مثبتو…جواب میده
یه روز به خودت میای میبینی رویاهاتو داری واقعی زندگی میکنی مثل الان من
استاد دیگه نمیخوام قربانی باشم نمیخوام مورد توجه باشم
میخوام آزاد باشم میخوام راحت وسالم باشم میخوام خوشبخت باشم واز تمام جنبه های زندگیم لذت ببرم
توجه هیچ آدمی اونقدری ارزشمندنیست که بخاطرش زندگیمو نابود کنم
عمری از خودم خوشبختی رو دریغ کردم فقط واسه یک لحظه محبت دیگران که اونم هرگز راضی نشدم هرگز توجه اونچنانی هم بهم نشد
دیگه نمیخوامش این توجه رو واز امروز حواسمو بیشتر جمع میکنم که دارم به چی فکر میکنم درباره چی حرف میزنم ،چیو به یاد میارم چی میشنوم و…
من خالق زندگی خودمم پس ظلم کردم درحق خودم اگه نسازمش،اگه خودم خودمو قربانی کنم واسه جلب توجه دیگران
هرروز صبح اولین سلام رو به خدا وبعد به خودم میدم ،میرم جلوی آینه کلی قربون صدقه خودم میرم از قشنگیام وکارای مثبتم میگم وبه خودم افتخار میکنم ،براخودم چیزای خوب میخرم،غذای خوب میپزم حرفای خوب میزنم
وقتی دلم محبت میخواد به خودم محبت میکنم گل میخرم واسه خودم کادو میخرم بدنم رو ماساژ میدم ،به خودم میرسم واسه خودم نه واسه تایید شدن بلکه واسه لذت بردن از خودم،
و…
این کارا کمکم کرده کلی از خلاهام پربشه واصلا وقت نکنم به بقیه فکر کنم ،خودم اون توجهی که از بقیه میخوامو به خودم میدم
بله من لایق یک زندگی راحت وسرشاراز عشق ام سرشاراز سلامتی وخوشبختی سعادت😊🥳
خیلی خوشحالم که دوباره این فایل رو دیدم،قدرت همزمانی رو بهتر لمس و درک کردم.درست موقعی که چندین بار ذهنم رفته سراغ ناخواسته ای که الان براتون میگم.
همسرم کارخونه ای رو که همیشه جزء خواسته هاش بود ، با بدهی زیاد ساخت و افتتاح کرد و الان مدام در حس و حال بد و فکر و خیال بدهکاری….
من کاملاً به قانون تکامل ایمان داشتم و یقین کامل داشتم که بعدِ ساخت، سالها ذهنش درگیر بدهی خواهد بود
وچون قانون رو میدونستم تلاشی برای منصرف کردنشون نکردم چون ایشون کار خودشو میکرد به هر حال.
من الان هم میدونم که نباید نگران ایشون و وضعیت بدهکاریشون باشم و میگم هر کسی هر جایی هست جای درستشه و واقعاً هم ،ذهنمو خیلی کنترل میکنم و در آرامش کاملم و دائم در حال عالیتر کردنِ حس و حال خودم هستم،
ولی وقتی کسی میگه :خب دیگه کارخونه دارینو ….ته دلم یا زبونم باز میشه و میگه نه بابا ،تا چند سال که زیر قرض و بدهی هستیم،تا این بدهی داده بشه….،یعنی “فلانی دلتون به حالمون بسوزه ،شما که نمیدونین این کارخونه چطوری ساخته شده”، آره دقیقاً همین هدف رو دارم از بیانش،دلسوزی،ترحم…..
اینو همین الان متوجه شدم که چطور داشتم ناخودآگاه روی ناخواسته تمرکز میکردم،چقدرذهنم چموشه،اصلاً نفهمیده بودم.
خدایا ممنونم که با این فایل ارزشمند این قانون مهم رو بهم یادآوری کردی.
اینو هم بگم که در عین حال که همسرم در این شرایط به سر میبره ،من برعکس ایشون بعد از 20سال خونه داری،بعد از دوره بسیار بسیار ارزشمند احساس لیاقت ،مدتی هست که توانایی پول ساختن پیدا کردم و از هیچ، تو این 6ماه گذشته 14میلیون پول ساختم ،تنها با دنبال کردن مسیر مورد علاقه م و نمیدونید چقدر چقدر خوشحالم و هر روز سپاسگزار خداوندم و همچنین
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که پیامبر زمان ما شدن تا ما رو از گمراهی نجات بدن.
من یکی که واقعاً تو در و دیوار بودم و هدف و انگیزه ای برای زندگی نداشتم و یه جورایی احساس پوچی و مصرف کننده بودن میکردم.
کامنت شما را خواندم و خیلی خوب بود شما خانم نمونه را تحسین میکنم من شما را تحسین میکنم که بعد از 20سال خونه داری توانستید توانایی پول ساختن داشته باشید
خیلی خوبه که آدم هدف و انگیزه داشته باشه
من هم یک خانم خانه دار م
ولی هنوز علاقه ام را پیدا نکردم
خیلی دوست دارم کار مورد علاقه ام را پیدا کنم و مولد باشم و برای خودم پول بسازم و مستقل باشم
سپاسگزارم که برای خوندن کامنتم وقت گذاشتین و سپاسگزارم بابت لطفی که به من داشتین.
میدونی عزیزم ،من تا دو سال پیش قبل از آموزه های استاد،تو در و دیوار بودم.هیچ هدفی تو زندگی نداشتم،احساسی پوچی و بی هدفی بهم دست داده بود (البته که الان دیگه به لطف دوره ارزشمند احساس لیاقت ،میدونم من ارزشمندم بدون هیچ دلیلی،بدون هیچ مهارتی،بدون هیچ شغلی،بدون هیچ تحصیلاتی…همینطور که هستم لایق و ارزشمندم و هرگز احساس پوچی نمیکنم)،
اون موقع ،واقعاً از اعماق وجودم از خدا کمک خواستم و به راحتی خواسته م اجابت شد و در مسیر هدایت های الاهی قرار گرفتم و وارد سایت استاد عباسمنش عزیز شدم.
از استاد عزیزمون شنیده بودم در مسیر علاقه تون حرکت کنین تا هر لحظه حال و احساستون خوب باشه،من اصلاً نمیدونستم به چی علاقه دارم،مدام از خودم و خدام میپرسیدم رسالت من چیه؟من چرا اومدم به این جهان زیبا؟من اومدم چه کاری انجام بدم که باعث پیشرفت جهان بشم؟
در عین حال که شدیداً دوست داشتم زندگیمو تغییر بدم و خیلی متعهدانه پیگیر آموزشهای استاد بودم و حالم هر روز و هر لحظه عالی بود و بسیار راضی، بعد از گذشت یکسال،(که انگار باید این مدت روی خودم کار میکردم و تکاملم رو طی میکردم) حس کردم به نقاشی که در دوران نوجوانی بهش علاقه داشتم، تمایل پیدا کردم،پیگیر شدم که کلاسهای حرفه ای تر رو بگذرونم(نقاشی دیواری) که همسرم گفت به فلان دلایل شاید برات خوب نباشه.(دست خدا برای هدایتم)
در اون لحظه خیلی ناراحت شدم ،حالم خوب نبود اصلاً ،اشک ها ریختم.گفتم خدایا پس من چیکار کنم؟علاقه م چیه؟خیلی از اینکه مدام داشتم به این مسئله فکر میکردم خسته شده بودم و داشت حسم بد میشد.گفتم خدایا من دیگه نمیدونم،دیگه نمیخوام بهش فکر کنم،خودت باید راهو بهم نشون بدی،خودت باید هدایتم کنی و یه جورایی رها کردم خواسته مو. رهااااااا(قانون رهایی که بارها تو نوشته های دوستان این دو کلمه رو خوندم ولی درک و اطلاع دقیقی در مورد این قانون ندارم و ممنون میشم دوستان برام توضیح بدن)
شاید باورت نشه فرزانه ی عزیزم که بعد از یکی دو هفته همسرم گفت فلان هنر هم خیلی خوبه(من الان چوب و رزین کار میکنم) .واااای که نمیدونی وقتی همون لحظه با شنیدن کلمه رزین نمونه کارایی که سالها قبل با همسرم دیده بودم در این زمینه،تو ذهنم مرور شد،چقدر حسم عالی شد،چقدر خوشحال شدم .گفتم آره خودشه یه نقاشی حرفه ای،خیلی بهتر از اونی که خودم میخواستم و بهش فکر کرده بودم،فوق العاده ست.
اینطوری شد که فکر کنم وقتی خواسته مو رها کردم خدا به بهترین شیوه توسط دستانش هدایتم کرد مهربونم.
حتی بعد ازگذروندن دوره ی رِزین،خدای مهربونم توسط دستانش ایده های زیبایی به من داد،یکی بهتر و خاصتر و جذابتر از دیگری،بدون اینکه من بخوام نمونه کار دیگران رو ببینم و الگو برداری کنم،مدل های جدید و خاص رو برام طراحی کرد و همین باعث فروشِ بیشتر شد.
امیدوارم و میدونم که شما هم اگه هر لحظه در احساس خوب باشی ،هر لحظه راضی باشی از زندگیت،هر لحظه حضورخدا رو در کنارت حس کنی،خیلی راحتتر از من به مسیر مورد علاقه ت هدایت میشی عزیزم.
این رو هم بگم که الان بزرگترین هدف من خودشناسیه،شناخت بیشتر و بیشتر خودم ،درونم و خدامه.چون چنان آرامشی ،چنان حال خوبی ،با هر شناختی بهم دست میده که حاضر نیستم با هیچ مادیاتی عوضش کنم،واقعاً زندگی برام معنا پیدا کرده.حالم همیشه خوبه،لبخند رضایت ناخودآگاه میاد رو لبام ….
پس نباید به خودمون سخت بگیریم،نباید عجله کنیم،باید آروم باشیم، آروم آروم خودمون رو بشناسیم،حال و احساسمون رو دائم خوب نگه داریم تا به مسیر درست،به مسیر نور و هدایت الاهی، هدایت بشیم.
سلام دوستان عزیز
استاد چقدر خوب اون قسمتهایی رو که من تو دوره ها سوال برام پیش میاد بعدا تو فایلای دیگه تون جوابشو میگیرم.
همسر من همیشه فایلاتون رو تو ماشین پلی میکنه و من همیشه اون قسمت قربانی شدن دوره اعتماد بنفس رو که میشنیدم میگفتم خب منظور استاد چیه چطوری ما خودمونو قربانی میکنیم؟
حتی همیشه خودم دوست داشتم پلیس بهم گیر بده درحالیکه من خلافی نکرده باشم بعد بگم دیدی اشتباه کردی؟
و چقدر مفصلتر و قشنگتر این مبحث رو تو فایل رایگان توضیح دادین و من کاملا متوجه این موضوع شدم که ما با توجه به مواردی که نمیخوایم اتفاق بیفته اونا رو به زندگیمون دعوت میکنیم.
من کلا عادت ندارم زیاد راجب مشکلات با کسی صحبت کنم اما با خودم خیلی حرف میزنم که الان متوجه شدم یسری مشکلاتم برام به وجود آورده.
مثلا تو روابط تمرکزم همیشه روی نکات منفی اطرافیانم بوده و اتفاقای بدی که ممکنه بیفته حتی حرفی که اگه بزنن منو ناراحت میکنه یا اینکه انتظارات نامعقولی ازم نداشته باشن و در بیشتر موارد اونچیزی که تو ذهنم ساختم اتفاق افتاده.
ولی من نمیدونستم که من این اتفاقو ساختم برعکس میگفتم ببین من چقدر خوب طرفو شناختم دیدی حق با من بود و با همین گفتگوهای کوچیک و موارد بی اهمیت حال خودمو میگرفتم.
ولی از وقتی که با آموزش های شما آشنا شدم نشستم ویژگی های مثبت اطرافیانم رو نوشتم و هر وقت ذهنم میخواد نجواهاشو شروع کنه میرم دفترچه مو برمیدارم و نکات مثبت رو مرور میکنم و حالم خیلی خوب میشه.
حتی دیگه اجازه نمیدم کسی حرف منفی بزنه مثلا مادرم همیشه عادت داشت با من درد و دل میکرد چند وقت پیش یه هفته مهمون من بود و تا میخواست شروع کنه به گله کردن از بقیه من میگفتم مامان جان میخوای کلا راجب این موضوع حرف نزنی اوایلش یکم ناراحت میشد اما الان گاهی که زنگ میزنه خودش فقط اتفاقات خوب و مثبت و تعریف میکنه و میگه که راجب اتفاقای بدم صحبت نمیکنم.
خدا رو شکر که هر روز آگاهی های ارزشمندی رو از شما دریافت میکنیم استاد عزیز ممنونم.
مریم جان به نکته خیلی ظریف ولی کلیدی اشاره کردی که من با خواندن کامنت شما بهش آگاه شدم که من هم این خصوصیت اخلاقی رو دارم، اینکه راجع به تضاد مشکلات و یا ناخواسته ها، با خودم حرف میزنم، تا به امروز فکر میکردم که حواسم هست راجع بهش با کسی صحبت نکنم ولی اصلا حواسم نبود که مدام با خودم دارم مرورشون میکنم و به خدا میگم راه حل بهم نشون بده.
ازت خیلی سپاسگزارم که به هدایتت گوش کردی و این کامنت رو نوشتی و از خدای خیلی مهربانم هم سپاسگزارم که راحت و عالی.من رو به آگاهی های که بهشون در راه پیشرفتم نیاز دارم هدایتم میکنه.
خدایا صد هزار بار شکرت
سلام براستادعزیزم ،استادالان که لاغرشدین چقدربهترمیتونم باهاتون ارتباط برقرارکنم،وچقدراحساس خوبی داره این فایل وفایل گذارازثروت ،احساسش ازیه جنس دیگه س،وسلام برخانم شایسته ی سرسارازآرامش ویارهمیشگی شما،که چقدرباجان ودل ودرحال تحسین شماپشت دوربین ایستادندودارندلذت میبرندازگفته های شما
استادمن تاقبل ازآشنایی باشما،احساس میکردم چقدرخوبه که من سنگ صبوردیگران هستم دارم کارخوبی میکنم ،حالامیفهمم من بااین کارم داشتم ناخوداگاه اون مشکلات روجذب میکردم،وبعدش تامدتهاتوذهنم باهاش درگیربودم وبالاوپایینش میکردم
الان میفهمم اشتباه بوده،وجالبه دیگه کسی نمیادجای من دردودل کنه تاخودم نخوام
مادرم خیلی خودش روجان فدای فرزندانش وفامیل میکنه ،بیشترازظرفیتش ازخودش انرژی میزاره وبعدبدنش کم میاره
خداروشکرمن خیلی کم مریض میشدم،اماخواهرهاوبرادرم که بیمارمیشدنددیگه مامانم مثل پروانه دورشون میچرخیدازداروودکتروچندمدل غذادرست کنه….،
استادازرفتارتون فهمیدم که دوست ندارین هی یکی بیادازتون بپرسه چی میخواین وبگه چی لازم دارین،
منم برای بچه م وهمسرم همین کاررومیکردم ،اماچندوقته خیلی کم ترش کردم،هی بلندشم بگم آب نمیخوای،غذابکش ،الان چی میخوری
استادازاین به بعدقول میدم که ازمشکلاتم باکسی صحبت نکنم حتی باخداوند
ووقتی که ماتوجه مون رومیزاریم روناخواسته ها هرجاکه میریم همه دارندازمشکلات وکمبودهامیگن
توکلاسمم هم به شاگردام اجازه نمیدادم ازبیماری آخری صحبت کنن،یاپدریکی شون آتشنشان بوددوست داشت بیادهرروزازعملیات که باباش رفته صحبت کنه ومن مانعش میشدم
استادبعضی موقع هاکه باهمسرم بحث میکنم گریه م میگیره ودوست دارم بیادمنوبغل کنه وآرومم کنه میدونم ازکمبوده ولی کمش کردم
استادبابقیه درموردمشکلاتمون صحبت میکنیم فکرمیکنیم آروممون میکنه غافل ازاینکه…
مایک کانال داشتیم توواتساپ ،مال روستای شوهرمه وماچون یک زمین اونجاداریم به خاطراینکه ازاخبارتغییرات زمین باخبربشیم عضوش شدیم ودایم ازکمبودهاومشکلات میگفتند،یادمه هی ازکمبودآب وقعطی آب گفتند،وحالبه یک روزازصبح تاشب آب ماهم قطع شدکه اصلاسابقه نداشت گفتندلوله ترکیده ازمرکزش
همونجااومدم اون کانال روحذف کردم،به قول شمااگه خبری که به دردمن بخوره هرجورشده به دست من خواهدرسید
استادازتون سپاسگزارم بابت ضبط این فایل که میاین ازصحبت یک دوست یامثل فایل حجاب و…میدونیدکه خواسته ی ماهم هست ومیاین توضیح میدین ازتون ممنونم
استادچقدرمتواضع ترشدین ،دوستون دارم
دوستدارشمامهری
۱تیرماه۱۴۰۱
سلام استاد عزیز ، سپاسگزارم بایت این فایل عالی که یادآوری و تذکری بود برای من ، یادآوری این موضوع تمام اتفاقات زندگیمو خودم دارم خلق میکنم…
من اوایل که با این موضوع برخورد کردم و شنیدم که تمام اتفاقای زندگیم با دستای خودم و با همین فرکانس هام داره اتفاق میوفته ، پذیرفتنش ساده بود اما باور کردنش و عمل کردن بهش سخت!!! خیلی وقتها اینو میدونستم اما اتفاقایی که میوفتاد و به ظاهر اتفاق بدی بودن ، میگفتم خدایا من که دارم کارمو انجام میدم این دیگه چه مصیبتی بود..! خیلی سخته با تمام وجود بپذیری همه چی خودتی! با پوست و گوشت استخونت درک کنی که هیچی بیرون از تو نیست! و این شروع جریان توحیده! که خدای من با اون قدرتی که داره ، قدرت خلق زندگیمو فقط و فقط به خودم داده! من با فرکانس هام و با توجهم دارم این تجربه ها رو وارد زندگیم میکنم چه خوب و چه بد منشا منم!!! بقول مولانا ؛ بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست ، از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی…
این اصلی بود که بین فهمیدن و درک کردنش فاصله زیادی بود و حتی بین درک کردن و باور کردنش هم فاصله ی زیادی بود. وقتی تا حد خوبی پذیرفتم که این کانون توجه من زبان درخواست من از جهانه و حرف هایی که میزنم! دیگه آگاهانه سعی کردم بیشتر حواسم بهش باشه! کمتر فضای مجازی برم! هرگز اخبارو دنبال نکنم! الان سالهاست که حتی یک دقیقه هم اخبار ندیدم! سالهاست که در مورد بیماری هام با کسی حتی حرف هم نزدم! و نتیجه اینه که من الان ۳ ساله که سالم سالم سالم هستم!
موضوعی که هست من قبلا فکر میکردم حالا درسته میتونم با فرکانس هام خلق کنم ولی یه سری مسائلم هست که اراده خداست، خدا اراده کرده این اتفاق بیوفته! اما هر چه آگاه تر شد فهمیدم اراده خدا اینه که من خالق باشم! همون خدایی که گفت “اذا سالک عبادی عنی فانی قریب، اجیب دعوه داع اذا دعان، فلیستجیبو لی … خدایی که همیشه نزدیکه و از رگ گردن به ما نزدیکتره ، درخواست من درخواست کننده رو اجابت میکنه، همون درخواست هایی که با فرکانسم و کانون توجهم بهش ارسال میکنم و اون هن پاسخ میده….
بقول ملاصدرا خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان ، اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به اندازه نیاز تو فرود می آید ،،، درسته که خدا بی نهایته ، خدا نعمت بی پایانه ، خدا سلامتی و عشقه ولی به شکل ظرف من در میاد!!! اگه به شکل نفرت بسازمش به شکل بدهی بسازمش اون هم طبق قولش پاسخ میده و لاجرم بدهی و بیماری و فقر رو تجربه می کنم. خدا آبیه که به شکل ظرف من در میاد! پس بجای گلایه و شکایت و توجه به ناخواسته ها … که اینها همون ظرف منو شکل میدن! بجای این کارا میام از عشق میگم ، با خودم در مورد جاهایی که دوست دارم برم حرف میزنم ، در مورد موفقیت های کوچیکی که داشتم ، با بقیه در مورد خواسته هام حرف میزنم و اگه نتونستم حرف نمیزنم ،،، سکوت بهتر از حرف مفت زدنه! و با خدای خودم در مورد خواسته هام حرف میزنم در مورد چیزهایی که دارم سپاسگزاری میکنم. البته که ذهن هم کارشو بلده و خیلی وقتا منو از مسیر خارج میکنه ولی انه اواب! من هر روز با یاداوری برمیگردم به فرکانس الهی!!!!!
خدایا صدهزار بار شکرت بخاطر این مسیر رویایی❤
استاد بی نهایت بار ممنونم بخاطر این فایل ❤
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی
خلق هر خواسته ای با استفاده از قانون بدون تغییر خداوند ،قانون توجه و تمرکز راهکار توجه و تمرکز کردن بر روی هر موضوعی چه مثبت چه منفی از طریق صحبت کردن در مورد اون موضوع،با خودمون ،با دیگران ،با خداوند هست این توجه کردن رو موضوع باعث میشه جهان از جنس اون موضوعی که بهش توجه کردی رو بیشتر و بیشتر تو زندگیت جاری کنه این قانون بدون تغییر خداوند هست حالا من حق انتخاب دارم باید تصمیم بگیرم اگاهانه کانون توجه خودم رو بزارم رو خواسته هام اگر میخوام زندگی سرشار از خوشبختی و آرامش ،شادی ولذت ، سلامتی و ثروت و سعادت رو در دنیا و آخرت تجربه کنم
صحبت کردن در مورد مشکلات مالی ،خانوادگی ،سلامتی با خودم ،با دیگران ،با خداوند از کمبود اعتمادبه نفس و عزت نفس و گرفتن جلب توجه و ترهم و دلسوزی از دیگران رفتن در نقش قربانی شدن هست که در نهایت به جذب بدبختی بیشتر در ابعاد مختلف زندگی منجر میشه چون طبق قانون بدون تغییر خداوند رفتی تو ارسال فرکانس بد و جهان هم طبق قانون ارتعاش این فرکانس بد رو با دادن بدبختی های بیشتر از جنس همون اتفاقات بدی که داری در موردش هر لحظه صحبت میکنی وارد زندگیت میکنه این قانون در مورد همه حتی پیامبران هم همینجوری دقیق عمل کرده و استثنایی نیست و خداوند در قرآن هم از پیامبر خواسته در مورد مشکلات و بدبختیها حتی با خداوند هم حرف نزنه
قسمتی از وجود انسان دوست داره که با صحبت کردن از بیماری و یا ظلمی که در حقش شده یا مسائل و بدبختیهایی که داشته حس ترهم و دلسوزی و دلداری دادن دیگران و توجه جذب کردن رو از دیگران بیشتردریافت کنه که این موضوع از کمبود اعتمادبه نفسه ، این الگو از زمانی در آدم ایجاد میشه که در زمانی که ما بچه بودیم هر بار با بیمار شدنمون در حد حتی یه سرماخوردگی ساده محبت و توجه بیشتری از والدینمون دریافت کردیم بهمون رسیدگی بیشتری شده کلمات محبت آمیز بیشتری شنیدیم قربون صدقه ما بیشتر رفتند و این پروسه انقدر احساس خوب برامون ایجاد کرده که تو بزرگسالی هم ناآگاهانه ذهن ما دوست داره که ما رو تو بیماری بیشتر ،فقر و مشکل بیشتر ،و قضاوت اشتباه از ناحقی شدن در موردمون قرار بده و ما هم هِی در موردش با همه صحبت کنیم ،احساس ترهم و دلسوزی و دلداری و همدردی دیگران رو جذب کنیم در حالی که اون لحظه فرکانس بد رو ارسال میکنی و از اون دست بیماری و مشکل و بدبختی و فقر بیشتر و بیشتر تو زندگی مون جاری میشه و قربانی بدترین شرایط ممکن میشی
قربانی بودن حتی گاهی از یه سناریو نویسی تو ذهن شروع میشه ساعتها میشینی فکر میکنی اگر بیمار بشم اگر مشکل خانوادگی داشته باشم اگر بر شکست بشم و در موردش با دیگران صحبت کنم و یا دیگران مطلع بشند چه قدر دلداری میدند چقدر ترهم میکنند چقدر دلسوزی میکنند چقدر توجه و محبت جلب و جذب میکنم و این روند رو انقدر تو ذهن ادامه میدی که میشه واقعیت زندگیت و کاملا تجربه میکنی به همین دلیل خیلی مهمه که حتی تو ذهنمون هم چنین سناریویی نسازیم چون اون حظه داری فرکانس ارسال میکنی و همون اتفاقات رو برات میاره چون تو ساعتها بهش فکر کردی بهش توجه کردی و از جنس همون رو دریافت میکنی
تصمیم مهمی بااااید بگیرم که هیچ وقت از مسائل و مشکلات و بیماری و فقر نه با خودم نه با خدا نه با دیگران صحبت نکنم و اجازه هم ندم که به اصطلاح سنگ صبور دیگران باشم که بخوان از بدبختیهاشون با من حرف بزنند گوش من فقط شنونده موفقیت و خوشبختی دیگران و تحسین و توجه و الگو گرفتنه که «میشود» به هر خواسته ای با باوهای خوب رسید هست
من یادمه که وقتی تلویزیون در زمان گذشته نگاه میکردم تو فیلمهای خارجی میدیم که مثلا این دیالوگ زیاد تکرار میشد که مشکل و مسائل شما به من ربطی نداره و شما باید کارت رو درست انجام بدی و این دیالوگ توش دلسوزی و ترهم نبود و به ما می گفتند این خارجی ها خیلی آدمهای سرد و بی تفاوتی هستند اصلا قلبشون سنگیه آدم باید همدردی کنه دلسوزی کنه و در غالب مذهب میآوردند که باید بی تفاوت نبود و سنگ صبور دیگران بود و انرژی مثبت داد و من فکر میکردم که باید در مقابل مسائل دیگران حداقل شنونده باشم و دلداری بدم ولی از وقتی که رو خودم کار کردم و رو دوره عزت نفس به خصوص قسمت دومش که در همزمانی با این فایل بودم و دو روزی هست که دارم بهش گوش میدم فهمیدم نیازی نیست بر خلاف اخلاقم که زیاد احساساتی نیستم و از ترهم و دلسوزی هم کاملا بدم میاد رفتار کنم و یا با باور نادرست دیگه ای که داشتم که آدم باید مردم دار باشه بخوام شنونده این صحبتها باشم یا خودم گوینده این صحبتها باشم و بعد از اون آگاهی ها کاملا حواسم جمع شد که این موضوع مهم رو رعایت کنم و درک کردم که اتفاقا این رفتار درست خارجی ها که تو فیلم ها و بعد در این مستندها دیدم کاملا منطبق با قانون هست و اونها توجهشون رو روی خواسته هاشون شادی و شکرگزاری و ثروت و سلامتی میزارند و همیشه هم به شادی و سلامتی و موفقیت بیشتر تو این مستندها دیدیم که هدایت میشدند
اگر به هر دلیلی حالمون خوب نبود اولا تصمیم بگیریم با کسی تو اون لحظات از اون مسئله صحبت نکنیم سعی کنیم به موضوع از زاویه ای نگاه کنیم که به احساس خوب برسیم نعمتها رو ببینیم شکرگزار باشیم آرامش خودمون رو به دست بیاریم تا در موج آرامش صدای هدایت خداوند رو بشنویم و به راه حل هدایت بشیم این زمانی اتفاق میافته که کاملا بحث فرکانس رو درک کنیم و بدونیم که ما با کانون توجهمون با باورهامون داریم هر لحظه زندگی خودمون رو خلق میکنیم خداوند هیچی برای ما نمیخواد ما داریم با فرکانسها مون یک لحظه بعد زندگی مون رو خلق میکنیم و این نهایت عدل خداونده به هرچی توجه کنی از جنس همون رو تو زندگیت دعوت میکنی
استاد جان چقدررررررر ایده عالی رو به دوستتون دادید که با درک کردن این موضوع که خودش بیماری خودش رو خلق کرده با صحبت کردن در موردش با دیگران با توجه جذب کردن این بیماری همواره باهاش هست حالا بیاد با قدرت از درمان بیماری با دیگران صحبت کنه و بگه من خوب شدم درمان شدم تا بره در مدار سلامتی و درمان بیماریش خداروشکر که من دور ه ارزشمند سلامتی رو دارم و توجهم کاملا به سلامتی و انرژی بیشتر و اندام رویایی هست که در مسیرش هستم و دارم با کانون توجهم به این دوره و عمل کردن بهش خلقش میکنم و با دست خودم خوشبختی و ثروت و سلامتی رو تو زندگیم میارم
استاد جان هربار که اندام و سلامتی و انرژی فوقالعاده شما و مریم جانم رو میبینم تحسین میکنم و خدا رو برای داشتن دوره سلامتی شکر میکنم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
به نام خداوند مهربان
سلام به همه دوستانم مخصوصا استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد در این مورد تجربیاتی دارم که بعد از اینکه با شما و این سایت آشنا شدم دلیلش رو درک کردم.
یه مورد داشتم که کارم کشید به دادگاه و وکیل و بگیر و ببند و برو و بیا. یکروز تصمیم گرفتم که فقط توکل کنم به خدا و فقط و فقط برای حل شدن این مساله از خودش هدایت و یاری خاستم. برای اینکار اومدم تصمیم گرفتم و قول دادم که دیگه در این مورد با هیچکس صحبت نکنم حتی با وکیل.هرکس هم از این موضوع چیزی میپرسید میگفتم خداروشکر در حال حل شدنه. حتی جلسات دادگاه رو هم نمیرفتم. تا اینکه یکروز خوده قاضی پرونده باهام تماس گرفت و توی ۵دقیقه هرچیزی که بود رو گفتم و گفتم اصلا نتیجه برام مهم نیست. من فقط میدونم باید حقیقت رو بگم. اینکارو کردم و بلافاصله رای به من داده شد و پرونده بسته شد. منی که نه وکیل داشتم،نه جلسات رو میرفتم نه هیچ چیز دیگه. اما همه چیز به نفع من شد. چون من طبق قانون عمل کردم. خداروشکر هزاران بار بابت قوانین بدون تغییرش.
ممنونم از شما استاد عزیزم بابت یادآوری قوانین الهی
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
دیدن این فایل با یک سری آگاهی ها هم زمان شد که باعث شد این کامنت رو بنویسم چون اگه اون آگاهی ها نمیومد احتمال زیاد در مورد برادرزادم مینوشتم که با یک سرماخوردگی ساده اینقدر توجه بهش جلب شد که بیچاره تا یک ماه سرماخورده بود و من خنده ام میگرفت آخه این چیه یک ماهه سرماخورده!!!؟
با این تجربه زندگیم ، هم میخوام موفقیت خودمو به یاد بیارم و هم برای بچه ها و خودم بنویسم که جلب توجه کردن و احساس گناه چقدر مخربه
من یادمه کلا غر میزدم جزو جدا نشدنی من بود و همه اش به دنبال این بودم که خودمو غمگین نشون بدم که مثلا دختری دید بگه واو عجب پسریه حتما عاشق یکی شده بوده ترکش کرده و دیگه نمیخواد با دختر دیگه ای باشه و داغون شده اصلا برم عاشقش بشم ، چنین چیزی (اینا واقعا بودا به دلیل یک سری فیلم ها) یا احساس گناه داشتم به شدت و نمیدونم واقعا نمیدونم از کجا این فکر توی ذهنم نشسته بود که بیمار بشم و …
نمیخوام زیاد در موردش بگم ولی اوضاع جالب نبود
اینقدر به این روش ادامه دادم تا اینکه دچار بیماری شدم که هیچ دکتری نمیدونست چیه و فقط مختصر بگم که در حدی بود که قدرت تکلم و کنترل اعضای بدن به ۶۰ یا ۵۰ درصد یا ۴۰ رسیده بود و دوبار این بیماری سراغم اومد بار اول با دارو رفع شد و بار دوم بدون دارو!!!!
چجوری؟
خب بار دوم متوجه یه سری قوانین و اینا شدم و چندتا تصمیم اساسی گرفتم که به هیچکسی نگم این بیماری برگشته دوباره ، به هیچکس حتی به رفیقم که هفت یا هشت سال با هم رفیقیم و همه چیز همو میدونیم و اینکه به تمام گفته های استاد عمل کنم بدون شک و تردید و عمل من این بود که توجه به کوچک ترین روزنه امید و هرچیزی که حس خوب بهم میده و میتونم سپاسگزارش باشم و… این اصل و اساسش بود و یک سری باور های دیگه مثل طبیعی بودن سلامتی و باورهای توحیدی
از اون روزی که تصمیم گرفتم ، نمیدونم دقیقا چقدر طول کشید ولی نتیجه ها اومد ذره به ذره ، قدم به قدم راه رفتنم بهتر میشد و میشمردم و به جای اینکه بگم چرا هنوز توی ده قدم پام دچار مشکل میشه میگفتم خداروشکر قبلا ۱۱ تا بود یکی کم شد ایول و واقعا لذت میبردم و الان خداروشاکرم که سالم و سلامتم و وزنه میزنم تمرین میکنم یک تایمی توی پارک جنگلی میدویدم و خدارو واقعا سپاسگزارم و توی این دوسالی که احساس ارزشمندی در خودم ایجاد کردم و به دنبال ترحم نبودم و سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم حتی در شرایط به ظاهر بد خداروشکر نه بلایی سرم اومده به اصطلاح بدشانسی نه بیماریی و فقط چندبار احساس سرماخوردگی کردم
کلام آخر اینکه چقدر حال کردم با این جمله استاد که مفهوم این بود که با افتخار بگو من این بیماری رو که میگن لاعلاجه رو درمان کردم تازه بدون دارو و گفتم آره من تونستم خداروهزاران مرتبع شکر که هدایت شدم و خواستم و شد ، بهم داده شد.
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید
سلام دوست عزیز
از اینکه تجربه تون را بیان کردید بسیار سپاسگزارم . در قبالش حتما پاداشتون را از جهان خواهید گرفت چرا که به اشتراک گذاشتن این تجارب ناب و واقعی ، کار بسیار باارزش و بزرگیه که خدا میدونه چقدر باعث تغییر و تحول در باورهای افراد میشید . من با خوندن کامنت های دوستان واقعا باورهام تغییر میکنند چون این فایل کاملا در مورد پاشنه آشیل من بود . سپاسگزارم
سلام خدمت شما استاد عزیز و خانوم شایسته و بچهای سایت،خدارو شکر هروقت که روی باور هام و کانون توجه ام کار میکنم شما یک فایل جدید میزارید و یاد اور محکمی میشید که قانون سریع عمل میکنه،اتفقا از همون روز هایی که من قانون رو شنخاتم فهمیدم که نباید درباره مشکلات و بدبختیا بشنوم یه فامیل داشتیم که مدام گله و شکایت میکرد و من سیع میکردم که نشنوم ولی هر وقت روبه رو میشدیم امکان نداشت ورودی نامناسب نده و مدادم از داستان های عجیب غریب مشکل ساز صحبت نکنه.من اگاهانه کلا فاصله گرفتم ازش ولی چند ساله که خبرهاش از طرف خانواده به گوش من میرسه که هنوزم درگیر مسائل عجیب و غریبه و انقدر واضحه که هر ادمی ببینه میگه که اقا انقدر ناشکر نباش و چقدر درس شده برای من که اقا مهم نیس که از چه چیزی خوشت میاد یا بدت میاد یا چقدر بدبخت یا خوشبختی،خداوند به فرکانس تو پاسخ میده.
استاد عزیز شمارو تحسین میکنم که خیلی خوب ریشه فرکانس های اشتباهو پیدا میکنید من وقتی زمانی خیلی عمیق به رفتارام توجه میکردم به این اگاهی رسیدم که چرا فکر میکنی که با احساس جلب توجه میخای به خاستت برسی،این ینی شرک وباید سیع کنی اون رفتاری رو که میخای خودت با فرکانست خلق کنی نه با عامل بیرونی و جالب اینجاس که اگه اگاه نباشی نصبت به این مسئله مدام تکرار میشه،تو احساس جلب توجه داری فرکانس ارسال میشه و دوباره جذب میکنی و هی همینجوری اونم نه فقط در مورد این.در کل چقدر خوبه که این نشتی هارو پیدا کنیم و به هیچ عنوان تکرار نکنیم چون اگه اگاه نباشیم وارد مدارش میشیم و دایره وار تکرار میشه،ازتون تشکر میکنم بخاطر فایل های خوبتون استاد🌺🌺🌺
سلام خدمت استاد
استاد من میخام یه داستانی از خودم بگم ک الان ک فایل شما رو ک دیدم بهش پی بردم و خیلی برام جذاب هست و دوست دارم شما هم بدونید.
استاد من الان ۳۵ سالمه و وقتی ک یه پسر ۱۳/۱۴ ساله بودم و دوران مدسه رو میگذروندم ،،یه شب ک فردا صبح یه امتحان خیلی سخت داشتم و زمستون هم بود ،،خیلی با خودم کلنجار میرفتم ک چطوری درسو امتحانو بپیچونم و درس نخونم و ترحم مادرمم جلب کنم که بیخیال من بشه که یه ایده اومد تو سرم.
تو اتاق بودم ک درس بخونم و رفتم کنار بخاری و درجه بخاریرو گذاشتم روو بی نهایت و چسبیده بودم بهش و یه جوری داشتم رفتار میکردم ک آقا دیگه تمومه.
مادرم وارد اتاق شد و منو با اون وضعییت دید ک داغ شدم و خیلی به ظاهر حالم بده و فقط یادمه یه کلمه به من گفت،، در حالی که اصلا سابقه انجام چنین فنی رو نداشتم ک بگیم مادرم دستمو خونده
گفت :اگه همین الان،،تو بمیری فردا صبح جنازتو میبرم مدرسه امتحانتو بدی ،،،شک نکن علی جان.
از اون موضوع ۱۷ سال میگذره و من طول این سال فقط دو سه بار مریض شدم که اونم سرما خوردگی جزیی.
من اون موقعه ها ک مثل الان نمیدونستم داستان کانون توجه چیه ولی با این رفتار مادر عزیزم ،،ناخوداگاه یاد گرفتم ک دیگه از ناراحتیام به کسی چیزی نگم.
دوستون دارم استاد عزیزم و خوشحالم که همه این روزای زندگیمو گره زدم به شماو فایلای شگفت انگیزتون ک روز به روز باورامو قویتر و زیباتر میکنه.
سلام به خانم شایسته برسانید
سلام استاد قشنگم✋🌷
چه خنده شیرینی دارید،چه صدای آرامشبخشی
خداروشکر که شمارو دارم خدارو شکر که خدا شمارو خلق کرد ،سپاسگزارم استاد ماهم واسه وجودتون 🙏❤️
به به میبینم که روبروی اسم دوستانم تو سایت یه علامت اومده که نشون میده این محصولی که داره درموردش صحبت میشه رو دارن،خیلی از این امکان خوشم اومد چقد خوب که شما دست بردار نیستید وهرروز بهتر از دیروزید
استاد بریم سر موضوع این فایل ،من دوره عذت نفس رو هنوز نخریدم اما فایلهای هدیه شما کم تاثیر نداشتن تو زندگیم،
من دائم تجسماتم به شکلی بود که بیمار شدم وهمه دارن ازمن پرستاری میکنن ،تجسم میکردم مریض شدم تا توجه ها همه سمت من باشه تا همه بهم محبت کنن ،یادمه بچه بودم دست برادرم شکست ومن هزار بار آرزو کردم که کاش من جای داداشم بودم ،چرا؟چون به داداشم خیلی توجه میشد براش آبمیوه وکمپوت می آوردن ،به حرفاش گوش میکردن وخلاصه مورد توجه بود
تو رابطه عاطفی هم که عاشق بازی کردن نقش دختری بودم که همیشه قربانی میشه شکست میخوره وهمه براش دلسوزی میکنن ومیگن آخی بیچاره زینب …
واما نتیجه !!!
نتیجه شد شکست دررابطه عاطفیم اونم پیاپی نمیدونستم ریشش تو چیه
نتیجه شد هرروز جذب بیماری های بیشتر واسه جلب توجه بیشتر واسه دریافت محبت بیشتر
داشتم نابود میشدم فقط واسه اینکه آدمها منو بخوان ،منو ببینن ،
ولی یه اتفاقایی افتاد انقدر جهان جواب فرکانسهامو دقیق داد که به عجز رسیدم به تسلیم
از خدا هدایت خواستم وکم کم با سایت شما آشناشدم ،اینجا فهمیدم قضیه چیه وهربار میخواستم تجسم کنم که شکست عشقی خوردم یا بیمار شدم و…فورا میگفتم نه
این چیزی نیست که من دلم بخواد جذبش کنم من دوس دارم …
وحرف میزدم وفکر میکردم که من چیو دوس دارم
معده دردی که سالها داشتم اصلا نفهمیدم کی خوب شد الان یادم نمیاد آخرین قرص معده رو کی خوردم
دائم استخونای زانوم ودستم درد میگرفت «باوجود سن کمم»ولی الان یادم نمیاد تو این دوسال دردی داشته باشم
دندونام تند تند داشتن خراب میشدن وشبی نبود که قرص مسکن نخورم ولی بعد آشنایی با سایت کامل روند تخریب دندونام متوقف شد وکاملا آرامم
پوستم خشک بود بارها دکتررفتم ولی هیچی به هیچی ،چند وقت پیش تو آینه نگاه خودم کردم دیدم خدای من پوستم چه لطیف ومرطوب شده 😀والان هرروز بازم داره بهترمیشه
استاد این یکی خیلی حالمو خوب میکنه 👇😍🥺
من از بچگی یعنی از وقتی یادمه همیشه تو ماشین حالت تهوع داشتم باید قرص ماشین میخوردم حتی برای مسیر های نیم ساعته وهمیشه ماشین سواری یه تجربه بد بود واسم ولذت نمیبردم
همین یه هفته پیش رفتیم سفر توراه یادم افتاد که عه من یادم رفته قرص ماشین بخورم ولی حالم عالیه خلاصه شیش ساعت راه بود ومن کاملا سرحال بدون ذره ای حس تهوع، توچندروزِ سفربارها از این شهر به اون شهر شدیم ودوباره شیش ساعت برگشت رو من بدون یک دونه قرص رفتم وبرگشتم
بخدا این واسه من معجزه بود🥺من آرزوی این اتفاقو داشتم نفهمیدم چی شد فقط به خودم اومدم دیدم من دیگه تو ماشین حالم بد نمیشه ،بلکه عالیه عالیم نمیدونید چه لذتی میبرم وچه قدر حس سپاسگزاری دارم فکر کن بیست وسه سال این مشکلو داشتم وحالا حل شد 😍😍🤩
بخدا که قانون جواب میده ،احساس خوب وتجسمات مثبتو…جواب میده
یه روز به خودت میای میبینی رویاهاتو داری واقعی زندگی میکنی مثل الان من
استاد دیگه نمیخوام قربانی باشم نمیخوام مورد توجه باشم
میخوام آزاد باشم میخوام راحت وسالم باشم میخوام خوشبخت باشم واز تمام جنبه های زندگیم لذت ببرم
توجه هیچ آدمی اونقدری ارزشمندنیست که بخاطرش زندگیمو نابود کنم
عمری از خودم خوشبختی رو دریغ کردم فقط واسه یک لحظه محبت دیگران که اونم هرگز راضی نشدم هرگز توجه اونچنانی هم بهم نشد
دیگه نمیخوامش این توجه رو واز امروز حواسمو بیشتر جمع میکنم که دارم به چی فکر میکنم درباره چی حرف میزنم ،چیو به یاد میارم چی میشنوم و…
من خالق زندگی خودمم پس ظلم کردم درحق خودم اگه نسازمش،اگه خودم خودمو قربانی کنم واسه جلب توجه دیگران
هرروز صبح اولین سلام رو به خدا وبعد به خودم میدم ،میرم جلوی آینه کلی قربون صدقه خودم میرم از قشنگیام وکارای مثبتم میگم وبه خودم افتخار میکنم ،براخودم چیزای خوب میخرم،غذای خوب میپزم حرفای خوب میزنم
وقتی دلم محبت میخواد به خودم محبت میکنم گل میخرم واسه خودم کادو میخرم بدنم رو ماساژ میدم ،به خودم میرسم واسه خودم نه واسه تایید شدن بلکه واسه لذت بردن از خودم،
و…
این کارا کمکم کرده کلی از خلاهام پربشه واصلا وقت نکنم به بقیه فکر کنم ،خودم اون توجهی که از بقیه میخوامو به خودم میدم
بله من لایق یک زندگی راحت وسرشاراز عشق ام سرشاراز سلامتی وخوشبختی سعادت😊🥳
استاد عاشقتونم ،ممنونم واسه قلب پاکتون ،شما تحسین برانگیز وفوق العاده اید🌹 دوستون دارم ❤️
به نام خدای مهربانم
سلام استاد عزیزم و مریم جانم،وقتتون بخیر و شادی
خیلی خوشحالم که دوباره این فایل رو دیدم،قدرت همزمانی رو بهتر لمس و درک کردم.درست موقعی که چندین بار ذهنم رفته سراغ ناخواسته ای که الان براتون میگم.
همسرم کارخونه ای رو که همیشه جزء خواسته هاش بود ، با بدهی زیاد ساخت و افتتاح کرد و الان مدام در حس و حال بد و فکر و خیال بدهکاری….
من کاملاً به قانون تکامل ایمان داشتم و یقین کامل داشتم که بعدِ ساخت، سالها ذهنش درگیر بدهی خواهد بود
وچون قانون رو میدونستم تلاشی برای منصرف کردنشون نکردم چون ایشون کار خودشو میکرد به هر حال.
من الان هم میدونم که نباید نگران ایشون و وضعیت بدهکاریشون باشم و میگم هر کسی هر جایی هست جای درستشه و واقعاً هم ،ذهنمو خیلی کنترل میکنم و در آرامش کاملم و دائم در حال عالیتر کردنِ حس و حال خودم هستم،
ولی وقتی کسی میگه :خب دیگه کارخونه دارینو ….ته دلم یا زبونم باز میشه و میگه نه بابا ،تا چند سال که زیر قرض و بدهی هستیم،تا این بدهی داده بشه….،یعنی “فلانی دلتون به حالمون بسوزه ،شما که نمیدونین این کارخونه چطوری ساخته شده”، آره دقیقاً همین هدف رو دارم از بیانش،دلسوزی،ترحم…..
اینو همین الان متوجه شدم که چطور داشتم ناخودآگاه روی ناخواسته تمرکز میکردم،چقدرذهنم چموشه،اصلاً نفهمیده بودم.
خدایا ممنونم که با این فایل ارزشمند این قانون مهم رو بهم یادآوری کردی.
اینو هم بگم که در عین حال که همسرم در این شرایط به سر میبره ،من برعکس ایشون بعد از 20سال خونه داری،بعد از دوره بسیار بسیار ارزشمند احساس لیاقت ،مدتی هست که توانایی پول ساختن پیدا کردم و از هیچ، تو این 6ماه گذشته 14میلیون پول ساختم ،تنها با دنبال کردن مسیر مورد علاقه م و نمیدونید چقدر چقدر خوشحالم و هر روز سپاسگزار خداوندم و همچنین
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که پیامبر زمان ما شدن تا ما رو از گمراهی نجات بدن.
من یکی که واقعاً تو در و دیوار بودم و هدف و انگیزه ای برای زندگی نداشتم و یه جورایی احساس پوچی و مصرف کننده بودن میکردم.
شاد و سلامت باشید عزیزان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سمانه عزیزم
کامنت شما را خواندم و خیلی خوب بود شما خانم نمونه را تحسین میکنم من شما را تحسین میکنم که بعد از 20سال خونه داری توانستید توانایی پول ساختن داشته باشید
خیلی خوبه که آدم هدف و انگیزه داشته باشه
من هم یک خانم خانه دار م
ولی هنوز علاقه ام را پیدا نکردم
خیلی دوست دارم کار مورد علاقه ام را پیدا کنم و مولد باشم و برای خودم پول بسازم و مستقل باشم
شما چه میکنی و چطور علاقه تون را پیدا کردید
خوشحال میشم برام بیشتر توضیح بدین
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدای مهربونم
سلام فرزانه ارزشمندم
سپاسگزارم که برای خوندن کامنتم وقت گذاشتین و سپاسگزارم بابت لطفی که به من داشتین.
میدونی عزیزم ،من تا دو سال پیش قبل از آموزه های استاد،تو در و دیوار بودم.هیچ هدفی تو زندگی نداشتم،احساسی پوچی و بی هدفی بهم دست داده بود (البته که الان دیگه به لطف دوره ارزشمند احساس لیاقت ،میدونم من ارزشمندم بدون هیچ دلیلی،بدون هیچ مهارتی،بدون هیچ شغلی،بدون هیچ تحصیلاتی…همینطور که هستم لایق و ارزشمندم و هرگز احساس پوچی نمیکنم)،
اون موقع ،واقعاً از اعماق وجودم از خدا کمک خواستم و به راحتی خواسته م اجابت شد و در مسیر هدایت های الاهی قرار گرفتم و وارد سایت استاد عباسمنش عزیز شدم.
از استاد عزیزمون شنیده بودم در مسیر علاقه تون حرکت کنین تا هر لحظه حال و احساستون خوب باشه،من اصلاً نمیدونستم به چی علاقه دارم،مدام از خودم و خدام میپرسیدم رسالت من چیه؟من چرا اومدم به این جهان زیبا؟من اومدم چه کاری انجام بدم که باعث پیشرفت جهان بشم؟
در عین حال که شدیداً دوست داشتم زندگیمو تغییر بدم و خیلی متعهدانه پیگیر آموزشهای استاد بودم و حالم هر روز و هر لحظه عالی بود و بسیار راضی، بعد از گذشت یکسال،(که انگار باید این مدت روی خودم کار میکردم و تکاملم رو طی میکردم) حس کردم به نقاشی که در دوران نوجوانی بهش علاقه داشتم، تمایل پیدا کردم،پیگیر شدم که کلاسهای حرفه ای تر رو بگذرونم(نقاشی دیواری) که همسرم گفت به فلان دلایل شاید برات خوب نباشه.(دست خدا برای هدایتم)
در اون لحظه خیلی ناراحت شدم ،حالم خوب نبود اصلاً ،اشک ها ریختم.گفتم خدایا پس من چیکار کنم؟علاقه م چیه؟خیلی از اینکه مدام داشتم به این مسئله فکر میکردم خسته شده بودم و داشت حسم بد میشد.گفتم خدایا من دیگه نمیدونم،دیگه نمیخوام بهش فکر کنم،خودت باید راهو بهم نشون بدی،خودت باید هدایتم کنی و یه جورایی رها کردم خواسته مو. رهااااااا(قانون رهایی که بارها تو نوشته های دوستان این دو کلمه رو خوندم ولی درک و اطلاع دقیقی در مورد این قانون ندارم و ممنون میشم دوستان برام توضیح بدن)
شاید باورت نشه فرزانه ی عزیزم که بعد از یکی دو هفته همسرم گفت فلان هنر هم خیلی خوبه(من الان چوب و رزین کار میکنم) .واااای که نمیدونی وقتی همون لحظه با شنیدن کلمه رزین نمونه کارایی که سالها قبل با همسرم دیده بودم در این زمینه،تو ذهنم مرور شد،چقدر حسم عالی شد،چقدر خوشحال شدم .گفتم آره خودشه یه نقاشی حرفه ای،خیلی بهتر از اونی که خودم میخواستم و بهش فکر کرده بودم،فوق العاده ست.
اینطوری شد که فکر کنم وقتی خواسته مو رها کردم خدا به بهترین شیوه توسط دستانش هدایتم کرد مهربونم.
حتی بعد ازگذروندن دوره ی رِزین،خدای مهربونم توسط دستانش ایده های زیبایی به من داد،یکی بهتر و خاصتر و جذابتر از دیگری،بدون اینکه من بخوام نمونه کار دیگران رو ببینم و الگو برداری کنم،مدل های جدید و خاص رو برام طراحی کرد و همین باعث فروشِ بیشتر شد.
امیدوارم و میدونم که شما هم اگه هر لحظه در احساس خوب باشی ،هر لحظه راضی باشی از زندگیت،هر لحظه حضورخدا رو در کنارت حس کنی،خیلی راحتتر از من به مسیر مورد علاقه ت هدایت میشی عزیزم.
این رو هم بگم که الان بزرگترین هدف من خودشناسیه،شناخت بیشتر و بیشتر خودم ،درونم و خدامه.چون چنان آرامشی ،چنان حال خوبی ،با هر شناختی بهم دست میده که حاضر نیستم با هیچ مادیاتی عوضش کنم،واقعاً زندگی برام معنا پیدا کرده.حالم همیشه خوبه،لبخند رضایت ناخودآگاه میاد رو لبام ….
پس نباید به خودمون سخت بگیریم،نباید عجله کنیم،باید آروم باشیم، آروم آروم خودمون رو بشناسیم،حال و احساسمون رو دائم خوب نگه داریم تا به مسیر درست،به مسیر نور و هدایت الاهی، هدایت بشیم.
از صمیم قلب آرزوی موفقیت و شادی دارم برات گلم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سمانه عزیزم
دوست خوب و مهربانم
توضیحات شما خیلی عالی بود
ممنونم که وقت گذاشتید و برای من از تجربه و علاقه تون نوشتید
سمانه جان من حدود 3 سال پیش رفتم آرایشگری را آموزش دیدم و در زمیته کوتاهی مو مدرک هم گرفتم
تو این 3سال هم دستیار بود هم کمی کار کردم
که البته اواخر رنگ و مش و های لایت هم انجام میدادم
ولی چون از قبل هم زمینه داشتم کمر درد و زانو و گردن درد شدید گرفتم که الانم با وجود ورزش و حتی قانون سلامتی استاد باز هم درگیرم
این شد که آرایشگری را گذاشتم کنار چون به بدنم فشار آورد
الان بعصی اوقات برای دوستانم یا خواهرم و مادرم انجام میدهم ولی نه به صورت کسب و کار
خلاصه اینکه از پارسال دیگه همه اش دنبال علاقه ام هستم
و مطمئنم که خداوند هدایتم میکند و راه را نشانم میدهد
به امید خدا
سمانه جان من هم دوست دارم با هم دوست باشیم و ببینمتون
در پناه الله یکتا باشید