این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی خودم.
«حس قربانی ».
باید دید این حس از کجا وچطور بوجود میاد؟ وچ افرادی این حس رو تجربه میکنن؟!
کاملا مشخصه افرادی که اعتماد به نفس وعزت نفس ندارن دچار این حس منفی میشن.
چون برای این افراد قضاوت ونظرات دیگران مهم وارزشمنده.
واز اونجایی که نگاهشون نسبت به خودشون ودیگران درست نیست این حس بیشتر در درونشون موج میزنه .
این افراد همیشه خسته و رنجورن.
همیشه از بقیه توقع دارن.
دوست دارن بقیه بهشون ترحم و توجه کنن.
چون تمرکزشون روی ناخواسته ها ووقایعی هس که خودشون رو عاجز از حل اون مسائل میدونن و بر این باورن که اگه برای دیگران بازگو کنن ،مورد تایید بقیه قرار میگیرن و به حس بهتری میرسن .
این افراد میدونن که با بیان کردنش، مشکلشون حل نمیشه اما پیش خودشون میگن بزار بقیه بدونن ما در چ عذابی هستیم .
دلشون نمیخاد تنهایی وبا قدرت خودشون غلبه به اون موضوع داشته باشن .
دنبال حل مسائل نمیرن .
در همین حد که همه رو مطلع میکنن براشون کافیه .
انگار دلشون میخاد اون مشکل رو با خودشون یدک بکشن .
این افراد دوست دارن یه کسی از بیرون اونا رو تایید کنه .
از نگاه اونا دیگران همیشه مقصرن وهیچ وقت خودشونو مقصر نمیدونن .به همین جهت درگیری بیشتری با اون مشکل دارن وتا وقتی که نپذیرن خودشون عامل همه ی اتفاقات هستن باید با اون مشکل دست و پنجه نرم کنن.
شایدم حس میکنن یا توقع میکنن دیگران هم باید در ناراحتی اونها شریک باشن .
خلاصه اینکه حس قربانی بیماری روحی و روانی ای هستش که اگه نتونی حلش کنی واین حس رو از خودت دور کنی ،تا وقتی که زنده هستی باید درد بکشی واز زندگی لذتی نبری !
کاش انتهایی داشت وطرف بالاخره یه روزی به خواستش میرسید اما امکان پذیر نیست واین اتفاق تا زمانی که خودت به عجز خودت پی نبری ونفهمی که مشکل از خودته ،منجر به وقوع نتیجه ی مطلوبی نمیشه .
این افراد میشه دنبال آدمهایی هستن که گوش شنوا برای درد ودلهای اونها داشته باشن .
به قول استاد مقطعی حالشون خوب میشه وب خیال خودشون خالی شدن . اما باز تو خلوت تنهایی خودشون همون حسهای بد سراغشون میاد.
ذهن این افراد همیشه شلوغ و درگیر و همیشه با نجواها سر و کله میزنه .
کنترل کردن ذهنشون به این راحتیا نیست .
بیشتر گله مندن تا سازگار .
تازه بعد از گذشت این همه حس بد ،حسای بد دیگه ای هم تو درونشون بوجود میارن مثل کینه ورنجش ونفرت وحسرت .
این افراد تسلیم اون مشکل میشن اما از جنبه ی بدش . نمیان با پذیرفتنش،دنبال راه حلش بگردن .
اونا از این جهت تسلیم میشن که خودشونو وتوانایی ها و ارزشهاشونو نمیبینن.
گاهی هم باورهای مخربی دامنگیرشون میشه .که به همین جهت تلاشی برای رفع یا تغییرش نمیکنن.مثل خانومهایی که گفتن اگه در برابر همسراتون گوش ب فرمان باشید وبا همه چیز زندگی کنار بیایید ،حتمن پیش خدا در جهان آخرت اجر و ثواب بیشتری بهتون داده میشه .
من دیدم طرف تازه خوشحال تره که داره درد میکشه .
فک میکنه عوضش آخرت رو داره .
حس قربانی از مخربترین وخانمان سوزترین حسهای دنیاس .میدونید چرا ؟چون عملا شما تسلیم همه ی اوامر و مشکلات هستید.
این حس حسی نیست که تو بخای رهاش کنی و بگی میسپارمش به خدا ،خودش درسش کنه .
یه حسیه که باید خودت دست بکار بشی ودر جهت تغییرش قدم برداری واگر نه نتیجه ی خاصی نمیبینی .همیشه در کنار تغییرات ما ،خدایی هس که هدایتمون کنه .
این حس ، ریشه در عدم اعتماد به نفس وعزت نفس داره .
کسانی دچار این حس میشن که عملا نا آگاهانه با عملکردهای اشتباه که ناشی از افکار وباور های اشتباه بوده ،دامن زدن به این حس .وکلی ازنعمتهایی که لایقش بودن رو از خودشون دور کردن .
حتی حس خود ارزشمندی خودشونو زیر سوال میبرن چون اونا نمیدونن به خود خود باارزش هستن ونباید کسی باهاشون رفتار بدی داشته باشه یا اینکه اگه با مشکلاتی مثل بیماری دست وپا میزنن ،باید بتونن برای از بین بردنش تلاش کنن .
وقتی آگاهی های خودمونو در جهت شناخت قوانین جهان بیشتر میکنیم .دیگه میدونیم که خودمون خالق همه ی شرایط هستیم واین خودمون هستیم که با فرکانسهای خوب یا بدمون ،آدمهای اطرافمون رو جذب کردیم .
پس اگه با کسی مشکلی داری ،کسی باعث آزار واذیتته ،کسی بهت بی احترامی میکنه ،کسی ناراحت ورنجورت میکنه،اگه از خواسته هات دوری ، همه وهمه عاملش خودت هستی ن فرد دیگه !
با پذیرفتن اینکه اگه الان قربانی هستم خودم عاملش بودم پس میخام با تلاش و همت وتعهد وقدرت خودم همه چیو حل کنم ،میشود اتفاقات خیلی زیباتر وقشنگتری رو رقم زد .
ضمن اینکه با این باور،نگاه آدمها هم نا خود آگاه با ما فرق خواهد کرد.
تا جایی که میتونیم این حس رو از خودمون دور میکنیم ویاد میگیریم که خودمون هم این حس رو به کسی ندیم .
به قول استاد شاید یه جاهایی ب نظر سنگدلانه باشه اما اشکال نداره .
اشکال نداره چون هدف ما بالاتر از اون چیزی هستش که بقیه میبینن .
تو همین مثالی که استاد بابت مریضی بچه ها گفتن ،دقیقا منم مثل استاد برخورد میکنم وواقعن هم همین نیت رو دارم که بچه هام قویتر بار بیان .ویاد بگیرن خودشون از پس مشکلاتشون بر بیان .در واقع ما میخواهیم متکی به خودشون باشن .از این طریق با چنین اتفاقاتی کمتر مواجه میشن .
شاید از درون درد بکشم ودلم بخاد توجه بیشتری کنم اما صبر میکنم .
ولی اگه خودشون درخاستی داشته باشن انجام میدم .
ولی اینجور مواقع اونا خودشونو لوس میکنن وبیشتر منتظرن ما بریم سمتشون .
برا من پیش اومده دخترم خودش گفته مامان من مریضم اگه دلت میخاد یه کم بیشتر بهم توجه کن .بش میگم خب اگه کاری داری بهم بگو .میگه نه کاری ندارم خاستم توجه کنی !
حالا اونا از هدف ما اطلاعی ندارن که بعدها بهشون گفته میشه .
خودمم سالها قبل ،تو زمینه ی روابط عاطفی خیلی این حس رو تجربه کردم .
خیلی خوب میدونم در کنار عذابی که میکشیدم چقدر خودم بیشتر بش دامن میزدم .
زندگی الان من ،همون زندگیه با همون شرایط وهمون موقعیت .منتهی ب دلیل عدم آگاهی عدم اعتماد ب نفس وعزت نفس این حس منفی رو بزرگ کرده بودم که با توجه به آسیبهایی که خوردم تصمیم گرفتم تغییرش بدم .
داشتن آگاهی و شناخت بیشتر به قانون وخدای خودمون ،تو همه ی زمینه ها کمک بزرگی در رشد وپیشرفت ما ودر نهایت رسیدن به آرامش ما ،میکنه .
هر چی کشیدیم و میکشیم به خاطر عدم آگاهی هامونه .
وقتی قدرت خلق همه چیز دست خودمونه ،باید متفاوت عمل کنیم وبا تغییر زاویه دیدمون جهان قشنگتری برای خودمون بسازیم .
ما فهمیدیم که با تغییرات ما ،جهان ودنیای اطراف ما حتی آدمهای اطراف ما همه وهمه تغییر میکنن .
پس بهتره برای خودمون ارزش قائل باشیم و تمام وقت در خدمت خودمون باشیم تا به آرامش درون برسیم .
تا کمتر از بقیه توقع کنیم .
تا خودمون به خواسته هامون برسیم .
تا خودمون عزت به خودمون بدیم .
تا قضاوت وآرامش خودمون مهم تر از مهر تایید وقضاوت دیگران باشه .
تا به جای حرف زدن از ناخواسته ها که موج منفی دارن،از خواسته ها وزیبایی های جهان حرف بزنیم .
باید به جهان نشون بدیم که لایق دریافت نعمتها هستیم .
ما بر این باور هستیم که دنیای خودمون رو میتونیم خودمون بسازیم پس تلاشمون رو برای بهتر شدنش میکنیم .
دیگه منتظر نمیشینیم که دیگران برای ما کاری بکنن .
این وظیفه ی شخصی هر کدوم از ماس که از پس کارای خودمون بر بیاییم .
از خداوندواستادعزیز ،سپاسگزارم که درک و فهم ما رو به جهان هستی بیشتر کردن .
چقدر جالب من همیشه درباره ی همین موضوع شکایت میکردم. یعنی من هی داشتم روی خودم کار می کردم بعد دوستا و اطرافیانم با کوهی از دراما و مشکل میومدن سمت من. من به اونا که حالا یکم بهتر بودن شکایت میکردم: ببین فلانی چقدر منفیه اصلا اجازه نمیده من رو خودم تمرکز کنم همش تمرکز منو میکشه به بدبختی ها .اینکه که چرا من که دارم اینقدر تلاش می کنم چرا اینا باز میان. با این فایلی که دیدم الان گرفتم قضیه رو که من رفته بودم توی قالب یه آدم تلاشگر که خودش رو قربانی آدمای منفی دیگه میدونه!!!!
«این حرف که شیطان هیچ تسلطی نداره» یا «هیچ آدمی هیچ تاثیری روی تغییر سرنوشت من نداره مگه اینکه من بهش قدرت بدم» با نوشتن این متن توی گوشم زنگ زد انگار حقیقت از زیر یه لایه سنگ فشار آورد و روی سنگ سخت پیشفرضام یک ترک بزرگ انداخت.
سلام و هزاران درود خدمت استاد نازنین سرحال سلامت با انگیزه
و سلام به دوستان ثروتمند دوستان نازنین که گرمای وجودشون رو میشه کاملا احساس کرد از هر نقطه ای که هستند
خدارو صدهزار مرتبه شاکر و سپاسگذارم به خاطر این روز های زیبا روابطی فوقالعاده زیبا رو دارم با همسرم تجربه میکنم و از این بابت خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم
حرف های بسیار شیرین و قشنگی رو دارم از دختر کوچکم بهین دوساله میشنوم که ذوق زده میشم و عشقم بهش هر روز بیشتر میشه
درامد بالایی رو دارم تجربه میکنم که نشان از رفتن به مدار بالاتری هست و فعلا باورام تثبیت نشدن چرا که شگفت زده میشم از این درامد
نمیدونم با اومدن این فایل کامنت گذاشتم یا نه ولی الان من در مدار بالاتری هستم و درکی تازه دارم و میتونم با این نوشتن بیشتر به خودم کمک کنم
اما مساله ای که پیش اومد ی اعلان روی سایت بود که اختلالی که ایجاد شده به خاطر ی شرکت هست که اینترنت کل دنیا یا قسمتی زیاد ازش از طریق سرور های اون شرکت یا کارهای اون شرکت انجام میشه
به خودم گفتم خدای من ببین چقدر فراوانی و چقدر بزرگی هست که ی شرکت میتونه اینترنت روی اینترنت کل جهان تاثیر بگذاره خدایا شکرت ببین این شرکت چقدر بزرگه چقدر رشد کرده و این ریشه یابی شما استاد باعث میشه من برم ببینم و باور کنم بزرگی بینهایت رو باور کنم که میشه ی شرکتی باشه که مثلا اینترنت جهان دست اون باشه ی کسب و کاری باشه که این کسب و کار اونقدر بزرگ باشه که توی همه کشور ها شهر ها تاثیر بسزایی داشته باشه ببین قدرتی که خداوند در اختیار ما قرار داده
حالا من میام میگم بله هر چی بزرگتر باشه بزرگترش هم هست اگه درامده درامد بیشتر هم هست اگه ارامشه ارامش بیشتر هم هست
همین دیروز داشتم با یکی از انسان های شایسته و نازنینی که خیلی دوسش دارم حرف میزدم در مورد این که من با کمک اموزش های استاد و خداوند این امکان برام میسر شده که سعی کنم همه چیز رو نقد بخرم چک نداشته باشم قسط نداشته باشم و خیلی جالبه
ی همسایه ای برای ما اومده که همکار ما هست و اون هم دقیقا کسب و کارش داره به همین نحو ادامه پیدا میکنه و گفتم استاد عباسمنش میگه افکار افکار مشابه رو جذب میکنن همینه و این همسایه ما به محض اومدن اینجا من باهاش اوکی بودم
سلام و احوالپرسی و … و الان یکی از مشتری های خوب من هستش
یا کارمندی که استخدام میکنم بدون هیچ مقاومتی حرف های استاد رو میپذیره و شروع میکنه و خودسازی درونی و زندگیش متحول شده خدارو شکر من اونقدر باور به فراوانی دارم که حقوقی براش در نظر گرفتم که کل ایران همچین حقوقی رو برای کارمنداشون در نظر نمیگیرن و صداقت و پشت کار و ایمان ترس از خداوند عشق به خانواده و زندگی و اینه صحبت کردن و فکر کردن در مورد خواسته ها و جذب افکار مشابه و حتی برعکسش که من اولین جایی که واکنش نشون میده جسممه
و خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم خریدام و سرمایه گذاری هام کلی بیشتر شده این اعتبار و این اعتقاد و این ایمان هر روز داره به لطف الله یکتا بیشتر و بیشتر میشه و خیلی سپاسگذارم استاد نازنین بابت این وقت این امید و انگیزه ای که تو بهم هدیه دادی با نشون دادن توحید عملی با یادگیری ارامش
برای همه عزیزان ارزوی سعادت خوشبختی ثروت بی نهایت رو دارم
عاشقتونم، مرررررسی که راه و روش زندگی کردن را بمون یاد میدین که رو تردمیل ندویم و راحت به خواسته هامون برسیم.
استاد من چندین ماه پیش بابام فوت شدند و خب به شدت در شرایط فرکانسی بد بودم اما همش با فایل های شما تلاش می کردم حتی یکمم که شده حال خودمو بهتر کنم اما تا یک بهتر میشدم و میرفت که اوضاع یکم بهتر بشه مثلا چندتا فامیل میومدن و من برای این که اونا قربون صدقم برند و هم به خاطر این که نگند وای این اصلا براش مهم نیست و … شروع میکردم به گریه و صحبت در مورد چیزایی که حس بد می دهند بعد یه مدت دیدم واقعا داره حالم بد میشه و داره کنترل اوضاع واقعا از دستم در میره و دارم عصبی میشم و همه اون اتفاقات بدی که همه در موردش حرف می زدند داره برام میفته(اخه بقیه خیلی وقت ها به جا دلداری دادن، مثلا می گند وای دیگ بیچاره شدی، حالا تازه اول مشکلاتته و حالا دیگ نمیتونی مثل قبل خرج کنی و… که همش به خاطر باورهای محدود کننده هست) اما خیلی سخت بود که بخوام اگر حالمم خوبه به بقیه بگم خوبم و هم این که شب هایی هم که حالم بد بود باید حتما زنگ میزدم و راجع بش با دوستام حرف میزدم تا دلداریم بدن و ….، الان فهمیدم این کار ها اشتباه هست و ریشش به خاطر دو تا باور اشتباه هست یکی این که من دنبال ترحم هستم و باید به جا این که بشینم و بگم من تو شرایط بدم که فقط دوتا حرف که شاید حتی به ظاهر به عنوان دلداری دادن باشن را بشنوم باید قوی بشم باید از لحاظ مالی مستقل بشم و رشدای دیگ به خودم بدم تا بعدا با گفتن این که من تو اون شرایط رشد کردم و بلند شدم و به اون چه خواستم رسیدم احساس قدرت بیشتری به دست بیارم و دوم این که نباید برام مهم باشه که بقیه چی می گند و از این که بگم خوبم نباید ابا کنم و نگران این نباشم که یه موقع بقیه بگند این باباش اصلا براش مهم نبوده و … ، اصلا مهم نیست اون ها چی می گند، اصلا فرضا بگند این که بقیه چجوری فکر کنند چه تاثیری تو زندگی من داره ؟.
پس به دو نتیجه میرسم:
1- از این به بعد نباید از مشکلاتم بگم که قربون صدقه و ترحم بقیه را بگیرم و حتی بعضا خودم میدونم راه حل این مشکل چیه اما بیخودی میخوام با بقیه در موردش حرف بزنم و بیخودی خودمم قانع می کنم که میخوام مشورت کنم، الان تصمیم گرفتم دیگ حتی نمیخوام مشورت کنم چون من با فایل های شما و … راه درست و غلط را می دونم و باید از این به بعد کامل خودم تصمیم بگیرم و دنبال حرف زدن در مورد مشکلات به هر دلیلی چه جلب توجه و چه مشورت(که بعضا هم از تایید طلبی میاد) نباشم.
2- از این به بعد هرکی گفت چطوری؟ به جا این که بگم من که دیگ خوب نمیشم و … بگم عالی، حتی اگه واقعا هم حالم خوب نیست من باید بگم عالی ام که به مرور اوضاع بهتر بشه و از طرف دیگ هم یه وقت هایی هست که واقعا حالم خوب هست اون موقع ها هم باید بگم خوبم ن این که بگم بدم چون نمیخوام بقیه در مورد فکرای دیگ کنند و فکرای بقیه اصلاااااا مهم نیست.
خداروشکر میکنم که دارم رو خودم کار می کنم و به این درک رسیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و هیچ اتفاقی نمیتونه منو متوقف کنه و من میدونم که میتونم با طی کردن روند تکاملیم و با داشتن احساس خوب و لذت بردن از هر انچه که در حال حاضر دارم به تمام خواسته هام به مرور برسم فقط باید سعی کنم هر روز کمی حال خودمو بهتر کنم و تو اتفاقات ناخواسته ای که برام افتاده دنبال خیریتی بگردم.
خیلی ممنون بابت انرژی و حس خوبی که با پیامتون بهم دادین.
امیدوارم که بتونیم بیشتر ورودی های ذهنمون را کنترل کنیم و هم بتونیم کلاممون را کنترل کنیم و از حالمون با چیزایی که داریم نهایت لذت را ببریم و باورهای هم جهت با خواسته هامون را هم ایجاد کنیم و به خواسته هامون هم نچسبیدم که اگه بتونیم این کار ها را انجام بدیم خداوند بقیش را برامون درست می کنه و کاری می کنه که به همه خواسته هامون به راحتی برسیم.
زهرا خانوم خوب مچ ذهنتو گرفتی و افسارش را به دست داری برای کنترل ذهنت درسته اتفاقاتی که تجربه کردی حجمش بالا به نظر میرسه اما قانون اولویت تو بوده پس طبیعی رشد خوبی کنی و تجربه جالب وزیبایی را داشته باشی
این جمله به تنهایی میتونه کافی باشه که احساس خوبی داشته باشیم و از آنچه در حال حاظر داریم استفاده کنیم
باز هم سپاس برای این آگاهی که منتشر کردی و خداوند روح پدر بزرگوارتون را غرق در شادی و رحمت کنه
اول اینکه احساس قربانی شدن و جلب ترحم و توجه دیگران قرار گرفتن فرکانس ویرانگری به جهان هستی ارسال میکنه و باعث میشه اون موضوع هر روز گسترش پیدا کنه .
خیلی مثال داریم هممون از اطرافیان یا خانواده یا حتی خودمون که میخواستیم جلب ترحم کنیم احساس قربانی بودن کنیم نازمونا بکشن و ….
میخوام چندتا مثال از اطرافیانم بیارم :
یه دوست دارم که خداشاهده همیشه در هر لحظه داره در مورد بیماری هاش مشکلاتش درد هاش بد بختیاش با همه با هرکی که بهش میرسه حتی افرادی که دفعه اوله اونارو میبینه صحبت میکنه که خداراشکر من خیلی خیلی ازش فاصله گرفتم و کمکم دارم رابطه را قطع میکنم باهاش و این دوست من همیشه به طرز عجیبی مریضه مشکل داره ناراحته و هرروز داره وضعش بدتر میشه چون همیشه داره به اونا توجه میکنه و برای بقیه تعریف میکنه که بقیه بگن اخه طفلکی چقد بد بخته اخه من نمیدونم (دارم به خودم میگم)بد بختی و مریضی و فقر افتخار داره ؟؟خوبه؟؟
چون من خودمم همین طور یودم البته که الان خیلی بهتر شدم ولی خب بازم هست دیگه ولی باید روش کارشه .
نفر بعدی مادر بزرگمه که دیگه اون هیچی وقتی تو صورتش نگاه میکنی غم میگیرتت همیشه تو فکر مشکلات بد بختی ها و…و همیشه هم غم بیشتر بد بختیه بیشتر و یه نکته ای که هست من واقعا واقعا وقتی که باهاش روبرو میشم خیلی ادم عصبی و اخمو وخشن میشم و جدی میگم دست خودم نیست ناخودآگاه جلوش ادم بدی میشم و بد برخورد میکنم و دارم سعی میکنم که باهاش بهتر برخورد کنم ولی هر کاری میکنم نمیتونم درست نمیدونم براچی ؟؟
چون احساس قربانی بودن میکنه چون برای خودش ارزش قائل نیست چون بیش از حد ناز ادما میکشه چون همیشه تو فکره و غمگینه .
و از خدا میخوام که هممون را به راه راست هدایت کنه هم دوست عزیزما هم مادر بزرگما هم خود منا و همه دوستان را .
استاد عزیزم سلام خیلی فایل تاثیر گذاری بود و من قبل ازاینکه شما بگید الان حدود به یکسال میشه که من کلمه به کلمه حرف شما رو عمل می کنم ،چون من بسیار آدم عملگرا هستم از بچگی این شخصیت در من بوده.
استاد من تا قبل برنامه های شما برای جلب ترحم و اینکه دل دیگران به حال من بسوزه خیلی از از کارها کردم و می خوام یه تجربه از دایی خودم بگم ،ایشون تو سن جوانی یکبار از یک ارتفاعی افتاده بود و سرشون شکسته بود ،ایشون حتی به پدرو مادرخودشون هم نگفته بود که سرم شکسته و یک کلاه گذاشته بود و خوابیده بود .
من 👦خودم تاقبل برنامه های استادخیلی این جلب توجه و ترحم رو می کردم و مادرم من هم مثل همه مادر ها می اومدو قربون و صدقه میرفت.. مثلامن می افتادم یازمین می خوردم یا سرما می خوردم ،مادرم برای ما نمی دونم چای آویشن و شلغم و لبو …….درست می کرد وبه ما می دادو یادمه اون زمانی که ما سرما می خوردیم خیلی آب میوه های مختلف و …به ما می دادند .
خلاصه من تا سن ۱۷ سالگی، سالی نبود که من مشکل نداشته باشم ،تقریبا هرسال یک مشکلی داشتم .
بعد برنامه های شما استاد من🧒از لحاظ سلامتی عالی شدم یعنی الان که ۱۸ سالمه اصلا انرژی که دارم ،احساس می کنم می تون کوه رو جابه جا کنم.
همین امسال توی مدرسه داشتیم فوتبال بازی می کردیم ،من ،خوردم زمین دستم دردگرفت. وحشتناک ،حتی من نمی تونستم تکون بدم دستمو ،استاد گلم🌻به هیچکس حتی خدا هیچی نگفتم با اینکه سخت بود کنترل ذهن ،بعد ۱ روز به صورت معجزه آسا اون درد خودش رفت،درصورتی که من اگر آدم قبلی بودم ،باید دکتر می رفتم و عکس می گرفتم وهزارتا کار هایی که فقط نشتی انرژی برای من هست.
راستش من اصلا امسال وقت استرحت و قربون و صدقه نداشتم .وبه نظرمن هدف داشتن نقش مهمی در سلامتی جسمی ما داره که ما اصلا وقتی برای درمان درد ها استراحت نداریم مجبوریم ادامه بدیم اون مسئله خودش حل می شه .
خلاصه بگم بهتون تجربه فروان هست.ومن در حالتی هستم که الان اگه کسی برای من قربون صدقه بره ،یا بخواهد دلش به حال من بسوزه من از خودم متنفر می شم چون من باید اینقدر قوی باشم که نذارم به هیچ وجه این شرایط به وجود بیاد .
استاد من قبل آشنایی باشما خیلی از کارها می کردم ،که خدا برای من دلش بسوزه ،الکی می رفتیم مسجد و توسروکله ی خودمون می زدیم فکر می کردیم که اینجوری دیگه الان ،خدا دلش به حال ما می سوزه و قربون صدقه ما می ره درحالی که جهان فقط سیستمه برای خدا هیچ فرق نداره که توچه واکنشی داری اون افکارت رو می گره بر می گردونه به زندگیت .
من جدید خیلی سعی دارم روی توحید بیشتر کار کنم سعی دارم باور های توحیدی بهتری بسازم خیلی کار می کنم ، و به اندازه ای که من باور های توحیدی بسازم مالک و سرنوشت خودم می شوم و با قوانین بدون تغییرش می تونم زندگی خودمو در تمام ابعاد عالی کنم .
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان هم فرکانس
استاد من خیلی وقته کامنت ننوشتم اما خدارو شکر مسیر رو اومده ام و خیلی وقتها از مسیر خارج شده ام اما خوشبختانه و باجسارت و شهامت دوباره ادامه داده ام
بزارید از تجربه های قبل از آشنایی با قانون و شما براتون بگم
من یه شغل و درامد دارم و تقریبآ همه در یک رنج حقوق میگرفتیم یعنی کارگری
اما من سالهای سال ورد زبونم شده بود که من ندارم من بدبختم من بیچاره ام، حقوق شرکت برکت نداره
و جمله ای که لقلقه زبون بود این بود من پول ندارم و زندگیم هم همین جوری بود همیشه ندار و جیب خالی و چشمم به دست دیگران و مال دیگران بود وبرای خود من هم سوال بود چرا دیگران مثل من اه و ناله نمیکنن وغر نمیزنن و زنگیشون بهتره و همیشه دارن تا این که متوجه شدم من توجه ام بر کمبوده و نداشتن تا فراوانی دیگران میگفتن بهم که همش مینالی بسه دیگه، دیدم اره درسته من توجه ام بر ناخواسه است تا خواسته یعنی غرغر میکردم به شدت که نشانه بزرگ ناشکریه من هر کجا غرغر کردم دیدم ناشکر و ناسپاسم از موقعی که غرغر هام رو ازبین بردم به سرعت سپاس گذارتر شدم و روزی و ثروت وارد زندگیم شد میخوام اینو بگم که من با برانگیخته کردن احساس دلسوزی و ترهم دیگران میخواستم بگم که من خیلی بیچاره ام تورو خدا بیاین به حال من گریه کنید من خاک بر سرم و دقیقآ دنیای واقعی من هم به همین شکل بود من دوست داشتم بهم توجه کنن من کمبود شدید به توجه و نگاه دیگران داشتم ولی غافل از این که دارم زندگیم رو نابود میکنم و از موقعی که فهمیدم و عمل کردم اگاهانه کلمه (بد بختی) رو از زندگیم حذف کردم حتی به زبون هم نیاوردم و به همسرم گفته ام اصلآ به کار نبند این کلمه رو
یا در مورد مشکل معده که جراحی کرده ام چندین سال پیش همش به دیگران توضیح میدادم که اره من مشکل دارم من درد دارم و همش هم واقعا مشکل داشتم و معده ام خوب کار نمیکرد
اما خیلی جاها نشستم و در آوردم که منبع و ریشه این رفتارها از کجاست خیلی بهم کمک کرد در خود شناسی که من از یه کمبود های رنج میبرم که اون کمبوده را از طریق دیگران پر میکنم مثلآ توجه طلبی یا احساس گناه و دلسوزی
من از درون ضعیف بودم و مشکل داشتم که همچین رفتارهایی که خیلی مخفیه و به آسانی نمیشه پیداش کرد رو از خودم به نمایش میزاشتم
چرا عادت کرده ام به گله و شکایت چون این جوری بار اومدم این جوری از، طریق خانواده و اجتماع و اطراف یاد گرفته ام که بر روی ناخواسته ها اسرار کنم
در واقع داشتم برعکس حرکت میکردم به سمت نابودی تا خوشبختی
تو دوره عزت نفس خوب یادمون دادین که منشا تمام این مشکلات کم بود عزت نفس و اعتماد بفس و عدم دوست داشتن خودمان است
من دارم تمرین میکنم که گله و شکایت نکنم شکرگذار باشم از تمام داشته های زندگیم
میخوام از درد هام و مشکلاتم بگم زبونم رو گاز، میگرم و خدا شاهده قلبم میگه نه نگو این تمرکز بر ناخواسته است ان روی سکه رو بگو از زاویه بهتر نگاه کن
این شرایط موندگار نیستن همه چی تغییر میکه به شرطی که تو نگاهتو عوض کنی تو متفاوت عمل کنی
یعنی نجنگی و تسلیم باشی
و در آخر اینم بگم که اون زمان خدا گواه میگیرم همیشه بدهکار و ندار و از دیگران همیشه پول غرض میکردم چون به شدت کم میاوردم واحساسم همیشه سر این موضوع بد بود و روز به روز هم نا امید تر و افسرده تر میشدم و اینم بگم دقیقآ حدود ۲ ملیون حقوق میگرفتم و همه چی رو قسطی و قرضی خریدمیکردیم یادمه که سر برح که میشد حقوق کهمیگرفتیم تمام قسط ها و حتی نمی از بدهکاری ها میموند ومن میموندم و حال بدم هرچی هم بیشتر اضافه کارو زور میزد مهاوضاع رو بهتر کنم بد تر میشد که بهتر نمیشد😀
اما یه روزی تصمیم گرفتیم که خرید هارو نقدی انجام بدیم اوایل واقعآ سخت بود مخصوصآ همسرم مخالفت میکرد و غیر قابل باور براش بود نمیگم یک شبه یا یک ماهه درست شد اما به لطف الله ی مهربان چهار پنج ساله که دیکه 95/درصد خرید هامون نقدیه و حدود یک سال شاید هم بیشتر اصلآ از کسی پول نگرفته ایم و حتی به دیگران هم داده ایم
تازه از سایت هم خرید کرده ایم مه جز رویاهای ما بود ما بتونیم محصول بخریم مگه میشه اما شد و به راحتی اما روندش طی شد به آرومی جوری ما متوجه ان نشدیم
خیلی خوشحال شدم استاد عزیزکه تونستم احساسم رو براتون بنویسم و کامنت بزارم
اینم بگم الان 32 روزه که شبکه های اجتماعی رو حذف کرده امو خیلی بیشتر برای خودم و قت میزارم و حال دلم خیلی خوش تره خدارو هزاران بار شکرت
استاد این فایل چقدرررر خوب بود،یعنی واقعا دلم میخواستم هندفری رو دربیارم و با خانواده گوش بدم و بهشون بگم ببینیننننننن آخه چقدر خوبه چقدر حقیقته
ولی نکردم این کارو،و گفتم خدا خودش هدایتگره همه ماست ب وقتش هر کی ک بخواد رو هدایت میکنه
🍃 استاد واقعا این دلسوزی توی خانواده ما بوده البته ب شکل نداشتن دلسوزی و بی احساس بودن😂
ک الان میگم مادر و پدر من ناآگاهانه و از روی بی احساس بودن شون چقدر باعث پیشرفت من شدن ک من الان هیچ توقعی ازشون ندارم و کاملا روی پای خودم هستم و نسبت ب هم سن و سالهای خودم موقعیت بهتری دارم.🌱
🍃 دقیقا موقع هایی ک ما مریض میشدیم پدر و مادر من هیچ عکس العمل متفاوتی نداشتن سوپی چیزی درست میکرد ولی اصلا دلسوزی نمی کرد و عزیزم عزیزم نمیکرد ،ی موقع هایی میگفتم چقدر آخه بی احساس مادرای مردم اینکارو میکنن اونکارو میکنن
و همین بی احساسی شون باعث شده بود ک ما خیلی کم مریض شیم و اگرم میشیم در حد یکی دو روز خوب میشدیم
🍃و حتی برا خود من دیگه عادت شده بود ک مریض شم اصلا نگم خودم ی چی میخوردم و جالب اینجاست در حد یکی دو روز بهبود کامل پیدا میکردم
جالب اینکه چند روز پیش خواهر من با دوچرخه ک ترمز نداشت با شدت تمام خورده بود زمین و حدود هفت هشت جای زخم ساییدگی نسبتا بد پیدا کرد،ولی اومده خونه سرحال و با خنده ب ما جای زخم شو نشون میداد،اصلا انگار دردی رو هم حس نمیکرد،منم خندیدم گفتم اوکی چیز زیادی نشده خدارو شکر بدتر از این نشده
🍃 اون استفاده ناآگاهانه بود،ولی الان آگاه شدم و میدونم ک نه بدبختی کسی رو گوش بدم نه از مشکلات خودم حتی با خدا هم صحبت نکنم
🍃 استاد دقیقا یک سری افراد در اطراف من هستن ک همیشه اتفاق بد براشون میوفته هرچی بدشانسی هست انگار برای ایناست
پول گم کردن،وسیله گم کردن،تصادف های پی در پی،دعواهای خانوادگی،مریضی،ووووو
الان فهمیدم ک چقد ب این و اون میگفتن و توجه جلب میکردن و میخواستن بقیه احساس دلسوزی کنن ک میکردن هم ولی ب قول شما در حد چند دقیقه احساس ترحم،ولی بعدش چی عایدت میشه،تو میمونی اون حس بد اون خود سرزنشی
🍃 الان وقتی اطرافیان یا همکارام در مورد مسائل اقتصادی و حوادث و غیره صحبت میکنن،خیلی زود فضا مو عوض میکنم و یا هندزفری میزارم،کلا هیچ صحبتی با کسی ندارم و از این بابت خیلی راضی هستم😊
🍃 شاید ب من بگن چقدر کم حرف شدی(البته ک قبلا هم بودم)ولی این کم حرفی نشان از افسردگی و ناراحتی نداره،اتفاقا بسیار شاد تر شدم،بیشتر میخندم،بیشتر غرق در آرزوهام میشم،سپاسگزار تر شدم،و در یک کلام حالم بهترررره و با تنهایی خودم خیلی حال میکنم😉
متشکرم 🙏🌱
🍃 مصمم تر شدم ک ب بدبختی های بقیه گوش ندم و اعراض کنم،و برای هیچ کس دلسوزی نکنم و بگم خدا ب یک اندازه در اختیار همه مون هست،کافیه صداش کنیم،ی صدای کوچولو هم کفایت میکنه چون اون خیلی خیلی بزرگ تره.😊
سلام به استاد عزیزم و به تمام دوستان هم فرکانسی که کامنتم رو میخونند
دوره ی عزت نفس بر خلاف قیمتش که خیلی ارزونه روش نمیشه قیمت گذاشت این دوره یک گنجه گنج فقط کسی که خریدتش میتونه بفهمه چه بردی کرده و چه گنجی رو بدست اورده یعنی من همه ی دوره هام یکطرف این دوره یه طرف واقعا برای منی که اصلا قوانین زندگی کردن و بلد نبودم این یه گنج اساسی بود من اصلا بلد نبودم با ادما چطور رفتار کنم چطور صحبت کنم خودم رو بی ارزش و پایین تر از بقیه میدونستم همیشه بخودم کلی فحش میدادم وقتی یک کاری رو درست انجام نمیدادم خودم رو به بدترین شکل تخریب میکردم برای خودم ارزش قاعل نبودم و حتی اگ راهی برام بوجود میومد که که مسیرش خوشحالی بود رو انتخاب نمیکردم و میگفتم من نمیخوامش و قلبم شکسته بود و میگفتم بزار همیشه که سخت بوده الانم همون سخته رو انتخاب میکنم الان اینارو مینویسم چون با اینکه من زیر و رو شدم اما شیطان دست بردار نیست و همیشه به من میگه تو تغییر نکردی هرچقدرم بهش میگم ببین اینا تغییرات منن انگار ن انگار دلیلشم میدونم چون من با سرعت بسیار زیادی دارم به فایل ها گوش میدم و سعی میکنم عمل کنم حتی اینقدر که دیگ خسته میشه ذهنم ولی انگیزم بالاست و انگیزم رو الان بخاطر قدم اول دوره ی دوازده قدم جلسه شیشم طوری پایه ریزی کردم که باورهای درستی هم باهاش بسازم که نا امید نشم و یهو جا بزنم تمام دوره های دیگ تکمیل کننده ی دورهی پایه یعنی عزت نفس و به صلح رسیدن با خوده خلاصه از مریضی هام نگم که چه بلاهای جور واجوری سرم میومد خارش های پوستی قارچ های پوستی خشکی پوست روی گردن پلک اگزما و ….و من همیشه از بدبختی هام صحبت میکردم اینقدر که رو دوره ی عزت نفس دارم خوب کار میکنم حتی الان بیاد نمیتونم بیارم که در مورد چیا صحبت میکردم
بزار فکر کنم تا یادم بیاد باورتون میشه اصلا یادم نمیاد خلاصه که یادمه همیشه به فکر خودکشی بودم فکر میکردم دیگه همه چی تموم شده برا من وضعیت مالی خوبی نداشتم زندگیم پر بود از تضادو منم نه عزت نفسی داشتم و نه ایمان به خدایی و هیچی نبود که بتونم نای ادامه داشتن داشته باشم و یجورایی انگار پذیرفته بودم این سرنوشته منه و به عنوان اخرین تصمیم زندگیم مها جرت رو به عنوان اخرین شانسم ((شانس چقدر خنده دار اصلا شانسی وجود نداره))((همش خودتی و باور هات)) ولی از اونجایی که باورهای خوبی ساخته بودم برای مهاجرت مهاجرتم به خوبی پیش رفت و تغییراتم بعد از مهاجرت شروع شد و اشنایی با استاد عباسمنش
و یادمه یجاهایی
باورهای مخرب هم داشتم که نگو میگفتم یا میمیرم یا زنده میمونم یعنی در کنار باورهای خوب و نا خوداگاه در باره ی مهاجرت باورهای مخرب هم داشتم واس مهاجرت ویادمه محل کارم تو ایران از خونمون دور بود و من همیشه خسته بودم و خواب الود یادمه هیچ پولی نداشتم و …. یادمه خیلی کارها رو برای به به و چه چه بقیه انجام میدادم چقدر فیلم بازی میکردم چقدر دروغ میگفتم چقدر جلب توجه میکردم که خودم رو انسان متفاوتی نشون بدم چقدر حرف زدنم قشنگ بود و عمل کردنم صفر چقدر خلع داشتم که همیشه در اینستاگرام بودم و…. چقدر ضعف در شهوت و ضعف در روحیه داشتم چقدر محتاج محبت بقیه بودم از خودم نفرت داشتم از خودم بدم میومد از شخصیتم ولی همیشه ولی از قیافم راضی بودم خداییش چون فکر میکردم تنها نقطه ی مثبت ام زیباییم هست ولی براش شکر گزار نبودم و خیلی وقتا خودمو با زیبایی چهره ام اروم میکردم میگفتم جوونی حیفی حیف این ظاهر زیبا نیست و …. چقدر که دوست داشتم بقیه برام به به کنن و تایید دیگران برام مهم بود چقدر در مورد بدبختی و فلاکت صحبت میکردم اصلا من تجربه ای به اسم لذت نداشتم تجربه ای به اسم اینکه وای من چقدر امروز بهم خوش گذشت اینا با من کاملا غریبه بود من اصلا نمیتونستم بفهمم وقتی یکی میگه به من خیلی خوش گذشت نمیفهمیدم داره از چی صحبت میکنه اینو واقعا جددی میگم و این تا سن ،۲۱-۲۲ سالگی با من بود یعنی من دیگ به مرز افسردگی و خودکشی نزدیک شده بودم اوه نگم براتون تا صبح میتونم از مشکلاتم صحبت کنم این دوره از من یک شخصیت توحیدی ساخت به جرعت میتونم بگم ۹۹% مشکلاتم حل شد و اینم بگم دوره ی دعزت نفس رو من از همون روز اول تا الان دارم گوش میدم نه یکبار نه دوبار امارش در رفته از دستم شاید بالای صدبار خیلی گوش دادم دیگ نمیدونم چقدر ولی خیلی گوش دادم من الان عاشق خودم هستم و الان من فردی شاداب و سالم هستم الان نه خبری از بیماری پوستی هست و من سالم و شادابم و هر روز عشق میکنم با خودم و زندگیم برای خودم ارزش قاعلم بهترینارو برا خودم میخرم در امدم عالی شده روابطم عالی شده دیگ بدنبال تایید گرفتن نیستم با خودم عشق میکنم دیگ اینکه مردم چی فکر میکنن اصلا برام مهم نیست و نگم براتون از امید و ارامش و عشق و محبتی که درونم بوجود اومده الان هدف بعدی من تثبیط ارامشم و سلامتیم و عشق و محبت الهی که در من بوجود اومده هست من الان بهترین روابط زندگیم رو تجربه میکنم و الان بیشتر هم میخوام قبلا دوست داشتم نرمال باشم و بتونم خوشحال باشم و الان خیلی بهترشو دارم قبلا کلی مشکلات داشتم که دوست داشتم اونا حل بشن الان خواسته های جدید من اینه که بتونم شب و روز عاشقانه خدارو بخونم و عاشقانه صبر کنم و عاشقانه خداوند رو بپرستم میخوام اون عشقه بوجود بیاد الان خواسته های بیشتری برام بوجود اومده که یکیش اینه و برای تحقق این خواسته امروز فرداست که قانون افرینش رو خریداری میکنم و از اونجایی که بعضی وقت ها خیلی کمتر از قبل وگذشته به تضاد میخورم دوره ی ارزش تضاد رو هم ضمیمه کردم به قانون افرینش و میخوام دیگ کن فیکون کنم میخوام برسم به تثبیت احساسم و عاشقانه خدارو بپرستم و میخوام اون حسی که استاد میگه وقتی در مورد خدا صحبت میکنه احساسی میشه و وقتی که تو بندر عباس بود فقط بخاطر خدا اشک میریخت استاد این حستو میخوام استاد از خدا میخوام که منم اینقدر بتونم درکش کنم و عاشقش بشم که این احساس شما در من هم بوجود بیاد وقتی به این خواستم رسیدم دیگ همه چی دارم خواسته های بعدیم رو هم با قدرت بیشتر پی میگیرم البته همزمان با این خواستم خواسته های دیگرو هم براش قدم بر میدارم ولی اروم اروم ولی خیلی مصمم و همیشه تو تمریناتم اینو مینویسم و از خدای خودم میخوام که هدایتم کنه جوری که عاشقانه و خالصانه بپرستمش از رب العالمین تشکر میکنم که هر انچه دارم از اوست انا لله و انا علیه راجعون همه از ان خدا هستیم و به سوی خدا بازگردانده میشویم خداروشکر که میتونم با در امدم عین اب خوردن بسته هارو بخرم خدایا صدهزار مرتبه شکرت که فقط با تغییر خودم جهان چطور در برابر من کرنش کرد پیش ب سوی بهترین ها راستی الان اصلا من فرد خوبی برای درد و دل نیستم چون از همه ی افرادی که میخوان با من درد و دل کنن فاصله کرفتم و الان دیگ اونام کم کم فهمیدن اگ از خوشی و پیشرفتت حرفی داری یا از لذت هایی که تجربه کردی بیا حرف بزنیم اگ نه که هیچ و شاید باورتون نشه الان میخوام تنها باشم و فقط با خودم و خدای خودم عشق کنم و رو خودم کار کنم و باورهای خوب بسازم و دوستان خوب جذب کنم
اگر از فایل های رایگان استفاده میکنی و فکر میکنی ارزش خاصی ندارن سخت در اشتباهی سختتتت این فایل های رایگان بعضا از فایل هایی که میخری هم گرانبهاتر هستن مخصوصا فایل های توحیدی رایگان که ارزش قیمت گذاریشون چی بگم یعنی نمیتونی قیمت بذاری روش دوست عزیزم فکر نکن فایل های رایگان چیزی توش وجود نداره نه من خودم برنامه دارم همیشه فایل های رایگان رو هم در کنار فایل های خریداری شدم گوش میدم
سپاسگرارم از رب العالمین و بعد استاد عزیزم و بعد مریم خانوم شایسته راستی استاد حتی این لباسه هم دیگه برات بزرگ شده تبریک میگم بهت استاد خوشتیپ عزیزم استاد من حتما میام فلوریدای امریکا
کامنت های دیگم رو هم بزودی تو سایت قرار میدم 🥰🌺😉 و من با اراده و مصمم هستم که به امریکا بیام الان از استانبول ترکیه و با کلی موفقیت دارم این پیام رو مینویسم و بزودی فلوریدای امریکا من بخودم خیلی افتخار میکنم که خالق زندگیم شدم و اینقدر تغییرات در زندگی خودم بوجوود اوردم الان که کامنتم رو میخونم باورم نمیشه اون من بودم و الان اینقدر تغییر کردم وای خدای مهربون عاشقتم الله اکبر الحمدالله خدایا هدایتم کن تا در مسیر تو بمانم یا رب العالمین از تو خالصانه میخواهم که من را هدایت کنی
که واسه یه بنده خدا اتفاق افتاده بود واسم تعریف کرد.
بخاطر شباهت رفتاریه اون فرد با داداشم حالم منقلب بود ،دیروز بهم خبر داد که حالش خوب شده اما یه نقص عضو بزرگ برداشته.قلبم براش کنده شد عجیب. امروز هرجا میرفتم یا یکی دستش شکسته بود،یا پاش شکسته بود،یا معلول جسمی بود.گفتم خدایا ببین دارم چه کار میکنم.سعی کردم خودمو کنترل کنم. اومدم توی سایت،قبلش از خدا خواستم خدایا خودت آرومم کن.که دیدن استاده جان این فایل گوهر بار رو روی سایت قرار داده.
بعد از شنیدن این دُر و جواهرها یادم افتاد به حرف خواهرم که گفته این بنده خدا انقدر آرام و بی آزار بوده که محبوب همه بوده و همه دلشون یه جورایی واسش میسوخته.جوابمو گرفتم و باز یاد حرف استاد عزیزم افتادم که گفتندهرکسی مسئول اتفاقات زندگی خودشه و ما به فرکانس افراد دسترسی نداریم.
سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی خودم.
«حس قربانی ».
باید دید این حس از کجا وچطور بوجود میاد؟ وچ افرادی این حس رو تجربه میکنن؟!
کاملا مشخصه افرادی که اعتماد به نفس وعزت نفس ندارن دچار این حس منفی میشن.
چون برای این افراد قضاوت ونظرات دیگران مهم وارزشمنده.
واز اونجایی که نگاهشون نسبت به خودشون ودیگران درست نیست این حس بیشتر در درونشون موج میزنه .
این افراد همیشه خسته و رنجورن.
همیشه از بقیه توقع دارن.
دوست دارن بقیه بهشون ترحم و توجه کنن.
چون تمرکزشون روی ناخواسته ها ووقایعی هس که خودشون رو عاجز از حل اون مسائل میدونن و بر این باورن که اگه برای دیگران بازگو کنن ،مورد تایید بقیه قرار میگیرن و به حس بهتری میرسن .
این افراد میدونن که با بیان کردنش، مشکلشون حل نمیشه اما پیش خودشون میگن بزار بقیه بدونن ما در چ عذابی هستیم .
دلشون نمیخاد تنهایی وبا قدرت خودشون غلبه به اون موضوع داشته باشن .
دنبال حل مسائل نمیرن .
در همین حد که همه رو مطلع میکنن براشون کافیه .
انگار دلشون میخاد اون مشکل رو با خودشون یدک بکشن .
این افراد دوست دارن یه کسی از بیرون اونا رو تایید کنه .
از نگاه اونا دیگران همیشه مقصرن وهیچ وقت خودشونو مقصر نمیدونن .به همین جهت درگیری بیشتری با اون مشکل دارن وتا وقتی که نپذیرن خودشون عامل همه ی اتفاقات هستن باید با اون مشکل دست و پنجه نرم کنن.
شایدم حس میکنن یا توقع میکنن دیگران هم باید در ناراحتی اونها شریک باشن .
خلاصه اینکه حس قربانی بیماری روحی و روانی ای هستش که اگه نتونی حلش کنی واین حس رو از خودت دور کنی ،تا وقتی که زنده هستی باید درد بکشی واز زندگی لذتی نبری !
کاش انتهایی داشت وطرف بالاخره یه روزی به خواستش میرسید اما امکان پذیر نیست واین اتفاق تا زمانی که خودت به عجز خودت پی نبری ونفهمی که مشکل از خودته ،منجر به وقوع نتیجه ی مطلوبی نمیشه .
این افراد میشه دنبال آدمهایی هستن که گوش شنوا برای درد ودلهای اونها داشته باشن .
به قول استاد مقطعی حالشون خوب میشه وب خیال خودشون خالی شدن . اما باز تو خلوت تنهایی خودشون همون حسهای بد سراغشون میاد.
ذهن این افراد همیشه شلوغ و درگیر و همیشه با نجواها سر و کله میزنه .
کنترل کردن ذهنشون به این راحتیا نیست .
بیشتر گله مندن تا سازگار .
تازه بعد از گذشت این همه حس بد ،حسای بد دیگه ای هم تو درونشون بوجود میارن مثل کینه ورنجش ونفرت وحسرت .
این افراد تسلیم اون مشکل میشن اما از جنبه ی بدش . نمیان با پذیرفتنش،دنبال راه حلش بگردن .
اونا از این جهت تسلیم میشن که خودشونو وتوانایی ها و ارزشهاشونو نمیبینن.
گاهی هم باورهای مخربی دامنگیرشون میشه .که به همین جهت تلاشی برای رفع یا تغییرش نمیکنن.مثل خانومهایی که گفتن اگه در برابر همسراتون گوش ب فرمان باشید وبا همه چیز زندگی کنار بیایید ،حتمن پیش خدا در جهان آخرت اجر و ثواب بیشتری بهتون داده میشه .
من دیدم طرف تازه خوشحال تره که داره درد میکشه .
فک میکنه عوضش آخرت رو داره .
حس قربانی از مخربترین وخانمان سوزترین حسهای دنیاس .میدونید چرا ؟چون عملا شما تسلیم همه ی اوامر و مشکلات هستید.
این حس حسی نیست که تو بخای رهاش کنی و بگی میسپارمش به خدا ،خودش درسش کنه .
یه حسیه که باید خودت دست بکار بشی ودر جهت تغییرش قدم برداری واگر نه نتیجه ی خاصی نمیبینی .همیشه در کنار تغییرات ما ،خدایی هس که هدایتمون کنه .
این حس ، ریشه در عدم اعتماد به نفس وعزت نفس داره .
کسانی دچار این حس میشن که عملا نا آگاهانه با عملکردهای اشتباه که ناشی از افکار وباور های اشتباه بوده ،دامن زدن به این حس .وکلی ازنعمتهایی که لایقش بودن رو از خودشون دور کردن .
حتی حس خود ارزشمندی خودشونو زیر سوال میبرن چون اونا نمیدونن به خود خود باارزش هستن ونباید کسی باهاشون رفتار بدی داشته باشه یا اینکه اگه با مشکلاتی مثل بیماری دست وپا میزنن ،باید بتونن برای از بین بردنش تلاش کنن .
وقتی آگاهی های خودمونو در جهت شناخت قوانین جهان بیشتر میکنیم .دیگه میدونیم که خودمون خالق همه ی شرایط هستیم واین خودمون هستیم که با فرکانسهای خوب یا بدمون ،آدمهای اطرافمون رو جذب کردیم .
پس اگه با کسی مشکلی داری ،کسی باعث آزار واذیتته ،کسی بهت بی احترامی میکنه ،کسی ناراحت ورنجورت میکنه،اگه از خواسته هات دوری ، همه وهمه عاملش خودت هستی ن فرد دیگه !
با پذیرفتن اینکه اگه الان قربانی هستم خودم عاملش بودم پس میخام با تلاش و همت وتعهد وقدرت خودم همه چیو حل کنم ،میشود اتفاقات خیلی زیباتر وقشنگتری رو رقم زد .
ضمن اینکه با این باور،نگاه آدمها هم نا خود آگاه با ما فرق خواهد کرد.
تا جایی که میتونیم این حس رو از خودمون دور میکنیم ویاد میگیریم که خودمون هم این حس رو به کسی ندیم .
به قول استاد شاید یه جاهایی ب نظر سنگدلانه باشه اما اشکال نداره .
اشکال نداره چون هدف ما بالاتر از اون چیزی هستش که بقیه میبینن .
تو همین مثالی که استاد بابت مریضی بچه ها گفتن ،دقیقا منم مثل استاد برخورد میکنم وواقعن هم همین نیت رو دارم که بچه هام قویتر بار بیان .ویاد بگیرن خودشون از پس مشکلاتشون بر بیان .در واقع ما میخواهیم متکی به خودشون باشن .از این طریق با چنین اتفاقاتی کمتر مواجه میشن .
شاید از درون درد بکشم ودلم بخاد توجه بیشتری کنم اما صبر میکنم .
ولی اگه خودشون درخاستی داشته باشن انجام میدم .
ولی اینجور مواقع اونا خودشونو لوس میکنن وبیشتر منتظرن ما بریم سمتشون .
برا من پیش اومده دخترم خودش گفته مامان من مریضم اگه دلت میخاد یه کم بیشتر بهم توجه کن .بش میگم خب اگه کاری داری بهم بگو .میگه نه کاری ندارم خاستم توجه کنی !
حالا اونا از هدف ما اطلاعی ندارن که بعدها بهشون گفته میشه .
خودمم سالها قبل ،تو زمینه ی روابط عاطفی خیلی این حس رو تجربه کردم .
خیلی خوب میدونم در کنار عذابی که میکشیدم چقدر خودم بیشتر بش دامن میزدم .
زندگی الان من ،همون زندگیه با همون شرایط وهمون موقعیت .منتهی ب دلیل عدم آگاهی عدم اعتماد ب نفس وعزت نفس این حس منفی رو بزرگ کرده بودم که با توجه به آسیبهایی که خوردم تصمیم گرفتم تغییرش بدم .
داشتن آگاهی و شناخت بیشتر به قانون وخدای خودمون ،تو همه ی زمینه ها کمک بزرگی در رشد وپیشرفت ما ودر نهایت رسیدن به آرامش ما ،میکنه .
هر چی کشیدیم و میکشیم به خاطر عدم آگاهی هامونه .
وقتی قدرت خلق همه چیز دست خودمونه ،باید متفاوت عمل کنیم وبا تغییر زاویه دیدمون جهان قشنگتری برای خودمون بسازیم .
ما فهمیدیم که با تغییرات ما ،جهان ودنیای اطراف ما حتی آدمهای اطراف ما همه وهمه تغییر میکنن .
پس بهتره برای خودمون ارزش قائل باشیم و تمام وقت در خدمت خودمون باشیم تا به آرامش درون برسیم .
تا کمتر از بقیه توقع کنیم .
تا خودمون به خواسته هامون برسیم .
تا خودمون عزت به خودمون بدیم .
تا قضاوت وآرامش خودمون مهم تر از مهر تایید وقضاوت دیگران باشه .
تا به جای حرف زدن از ناخواسته ها که موج منفی دارن،از خواسته ها وزیبایی های جهان حرف بزنیم .
باید به جهان نشون بدیم که لایق دریافت نعمتها هستیم .
ما بر این باور هستیم که دنیای خودمون رو میتونیم خودمون بسازیم پس تلاشمون رو برای بهتر شدنش میکنیم .
دیگه منتظر نمیشینیم که دیگران برای ما کاری بکنن .
این وظیفه ی شخصی هر کدوم از ماس که از پس کارای خودمون بر بیاییم .
از خداوندواستادعزیز ،سپاسگزارم که درک و فهم ما رو به جهان هستی بیشتر کردن .
و چون خودمون خواستیم ، بهترش کردیم .
استاد جونم عاشقتم .
چقدر جالب من همیشه درباره ی همین موضوع شکایت میکردم. یعنی من هی داشتم روی خودم کار می کردم بعد دوستا و اطرافیانم با کوهی از دراما و مشکل میومدن سمت من. من به اونا که حالا یکم بهتر بودن شکایت میکردم: ببین فلانی چقدر منفیه اصلا اجازه نمیده من رو خودم تمرکز کنم همش تمرکز منو میکشه به بدبختی ها .اینکه که چرا من که دارم اینقدر تلاش می کنم چرا اینا باز میان. با این فایلی که دیدم الان گرفتم قضیه رو که من رفته بودم توی قالب یه آدم تلاشگر که خودش رو قربانی آدمای منفی دیگه میدونه!!!!
«این حرف که شیطان هیچ تسلطی نداره» یا «هیچ آدمی هیچ تاثیری روی تغییر سرنوشت من نداره مگه اینکه من بهش قدرت بدم» با نوشتن این متن توی گوشم زنگ زد انگار حقیقت از زیر یه لایه سنگ فشار آورد و روی سنگ سخت پیشفرضام یک ترک بزرگ انداخت.
شاد باشید بی قید و شرط
به نام خالق زیبایی ها
سلام و هزاران درود خدمت استاد نازنین سرحال سلامت با انگیزه
و سلام به دوستان ثروتمند دوستان نازنین که گرمای وجودشون رو میشه کاملا احساس کرد از هر نقطه ای که هستند
خدارو صدهزار مرتبه شاکر و سپاسگذارم به خاطر این روز های زیبا روابطی فوقالعاده زیبا رو دارم با همسرم تجربه میکنم و از این بابت خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم
حرف های بسیار شیرین و قشنگی رو دارم از دختر کوچکم بهین دوساله میشنوم که ذوق زده میشم و عشقم بهش هر روز بیشتر میشه
درامد بالایی رو دارم تجربه میکنم که نشان از رفتن به مدار بالاتری هست و فعلا باورام تثبیت نشدن چرا که شگفت زده میشم از این درامد
نمیدونم با اومدن این فایل کامنت گذاشتم یا نه ولی الان من در مدار بالاتری هستم و درکی تازه دارم و میتونم با این نوشتن بیشتر به خودم کمک کنم
اما مساله ای که پیش اومد ی اعلان روی سایت بود که اختلالی که ایجاد شده به خاطر ی شرکت هست که اینترنت کل دنیا یا قسمتی زیاد ازش از طریق سرور های اون شرکت یا کارهای اون شرکت انجام میشه
به خودم گفتم خدای من ببین چقدر فراوانی و چقدر بزرگی هست که ی شرکت میتونه اینترنت روی اینترنت کل جهان تاثیر بگذاره خدایا شکرت ببین این شرکت چقدر بزرگه چقدر رشد کرده و این ریشه یابی شما استاد باعث میشه من برم ببینم و باور کنم بزرگی بینهایت رو باور کنم که میشه ی شرکتی باشه که مثلا اینترنت جهان دست اون باشه ی کسب و کاری باشه که این کسب و کار اونقدر بزرگ باشه که توی همه کشور ها شهر ها تاثیر بسزایی داشته باشه ببین قدرتی که خداوند در اختیار ما قرار داده
حالا من میام میگم بله هر چی بزرگتر باشه بزرگترش هم هست اگه درامده درامد بیشتر هم هست اگه ارامشه ارامش بیشتر هم هست
همین دیروز داشتم با یکی از انسان های شایسته و نازنینی که خیلی دوسش دارم حرف میزدم در مورد این که من با کمک اموزش های استاد و خداوند این امکان برام میسر شده که سعی کنم همه چیز رو نقد بخرم چک نداشته باشم قسط نداشته باشم و خیلی جالبه
ی همسایه ای برای ما اومده که همکار ما هست و اون هم دقیقا کسب و کارش داره به همین نحو ادامه پیدا میکنه و گفتم استاد عباسمنش میگه افکار افکار مشابه رو جذب میکنن همینه و این همسایه ما به محض اومدن اینجا من باهاش اوکی بودم
سلام و احوالپرسی و … و الان یکی از مشتری های خوب من هستش
یا کارمندی که استخدام میکنم بدون هیچ مقاومتی حرف های استاد رو میپذیره و شروع میکنه و خودسازی درونی و زندگیش متحول شده خدارو شکر من اونقدر باور به فراوانی دارم که حقوقی براش در نظر گرفتم که کل ایران همچین حقوقی رو برای کارمنداشون در نظر نمیگیرن و صداقت و پشت کار و ایمان ترس از خداوند عشق به خانواده و زندگی و اینه صحبت کردن و فکر کردن در مورد خواسته ها و جذب افکار مشابه و حتی برعکسش که من اولین جایی که واکنش نشون میده جسممه
و خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم خریدام و سرمایه گذاری هام کلی بیشتر شده این اعتبار و این اعتقاد و این ایمان هر روز داره به لطف الله یکتا بیشتر و بیشتر میشه و خیلی سپاسگذارم استاد نازنین بابت این وقت این امید و انگیزه ای که تو بهم هدیه دادی با نشون دادن توحید عملی با یادگیری ارامش
برای همه عزیزان ارزوی سعادت خوشبختی ثروت بی نهایت رو دارم
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ
سلام استاد فوق العاده ی من
عاشقتونم، مرررررسی که راه و روش زندگی کردن را بمون یاد میدین که رو تردمیل ندویم و راحت به خواسته هامون برسیم.
استاد من چندین ماه پیش بابام فوت شدند و خب به شدت در شرایط فرکانسی بد بودم اما همش با فایل های شما تلاش می کردم حتی یکمم که شده حال خودمو بهتر کنم اما تا یک بهتر میشدم و میرفت که اوضاع یکم بهتر بشه مثلا چندتا فامیل میومدن و من برای این که اونا قربون صدقم برند و هم به خاطر این که نگند وای این اصلا براش مهم نیست و … شروع میکردم به گریه و صحبت در مورد چیزایی که حس بد می دهند بعد یه مدت دیدم واقعا داره حالم بد میشه و داره کنترل اوضاع واقعا از دستم در میره و دارم عصبی میشم و همه اون اتفاقات بدی که همه در موردش حرف می زدند داره برام میفته(اخه بقیه خیلی وقت ها به جا دلداری دادن، مثلا می گند وای دیگ بیچاره شدی، حالا تازه اول مشکلاتته و حالا دیگ نمیتونی مثل قبل خرج کنی و… که همش به خاطر باورهای محدود کننده هست) اما خیلی سخت بود که بخوام اگر حالمم خوبه به بقیه بگم خوبم و هم این که شب هایی هم که حالم بد بود باید حتما زنگ میزدم و راجع بش با دوستام حرف میزدم تا دلداریم بدن و ….، الان فهمیدم این کار ها اشتباه هست و ریشش به خاطر دو تا باور اشتباه هست یکی این که من دنبال ترحم هستم و باید به جا این که بشینم و بگم من تو شرایط بدم که فقط دوتا حرف که شاید حتی به ظاهر به عنوان دلداری دادن باشن را بشنوم باید قوی بشم باید از لحاظ مالی مستقل بشم و رشدای دیگ به خودم بدم تا بعدا با گفتن این که من تو اون شرایط رشد کردم و بلند شدم و به اون چه خواستم رسیدم احساس قدرت بیشتری به دست بیارم و دوم این که نباید برام مهم باشه که بقیه چی می گند و از این که بگم خوبم نباید ابا کنم و نگران این نباشم که یه موقع بقیه بگند این باباش اصلا براش مهم نبوده و … ، اصلا مهم نیست اون ها چی می گند، اصلا فرضا بگند این که بقیه چجوری فکر کنند چه تاثیری تو زندگی من داره ؟.
پس به دو نتیجه میرسم:
1- از این به بعد نباید از مشکلاتم بگم که قربون صدقه و ترحم بقیه را بگیرم و حتی بعضا خودم میدونم راه حل این مشکل چیه اما بیخودی میخوام با بقیه در موردش حرف بزنم و بیخودی خودمم قانع می کنم که میخوام مشورت کنم، الان تصمیم گرفتم دیگ حتی نمیخوام مشورت کنم چون من با فایل های شما و … راه درست و غلط را می دونم و باید از این به بعد کامل خودم تصمیم بگیرم و دنبال حرف زدن در مورد مشکلات به هر دلیلی چه جلب توجه و چه مشورت(که بعضا هم از تایید طلبی میاد) نباشم.
2- از این به بعد هرکی گفت چطوری؟ به جا این که بگم من که دیگ خوب نمیشم و … بگم عالی، حتی اگه واقعا هم حالم خوب نیست من باید بگم عالی ام که به مرور اوضاع بهتر بشه و از طرف دیگ هم یه وقت هایی هست که واقعا حالم خوب هست اون موقع ها هم باید بگم خوبم ن این که بگم بدم چون نمیخوام بقیه در مورد فکرای دیگ کنند و فکرای بقیه اصلاااااا مهم نیست.
خداروشکر میکنم که دارم رو خودم کار می کنم و به این درک رسیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و هیچ اتفاقی نمیتونه منو متوقف کنه و من میدونم که میتونم با طی کردن روند تکاملیم و با داشتن احساس خوب و لذت بردن از هر انچه که در حال حاضر دارم به تمام خواسته هام به مرور برسم فقط باید سعی کنم هر روز کمی حال خودمو بهتر کنم و تو اتفاقات ناخواسته ای که برام افتاده دنبال خیریتی بگردم.
استاد خیلی دوستتون دارم
ممنون بابت همه چی…
امیدوارم که همیشه سالم و شاد و ثروتمند باشید.
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون بابت انرژی و حس خوبی که با پیامتون بهم دادین.
امیدوارم که بتونیم بیشتر ورودی های ذهنمون را کنترل کنیم و هم بتونیم کلاممون را کنترل کنیم و از حالمون با چیزایی که داریم نهایت لذت را ببریم و باورهای هم جهت با خواسته هامون را هم ایجاد کنیم و به خواسته هامون هم نچسبیدم که اگه بتونیم این کار ها را انجام بدیم خداوند بقیش را برامون درست می کنه و کاری می کنه که به همه خواسته هامون به راحتی برسیم.
سالم،شاد و ثروتمند باشید.
سلام زهرا عزیزخدا
زهرا خانوم خوب مچ ذهنتو گرفتی و افسارش را به دست داری برای کنترل ذهنت درسته اتفاقاتی که تجربه کردی حجمش بالا به نظر میرسه اما قانون اولویت تو بوده پس طبیعی رشد خوبی کنی و تجربه جالب وزیبایی را داشته باشی
این جمله به تنهایی میتونه کافی باشه که احساس خوبی داشته باشیم و از آنچه در حال حاظر داریم استفاده کنیم
باز هم سپاس برای این آگاهی که منتشر کردی و خداوند روح پدر بزرگوارتون را غرق در شادی و رحمت کنه
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و اعضای سایت
اول اینکه احساس قربانی شدن و جلب ترحم و توجه دیگران قرار گرفتن فرکانس ویرانگری به جهان هستی ارسال میکنه و باعث میشه اون موضوع هر روز گسترش پیدا کنه .
خیلی مثال داریم هممون از اطرافیان یا خانواده یا حتی خودمون که میخواستیم جلب ترحم کنیم احساس قربانی بودن کنیم نازمونا بکشن و ….
میخوام چندتا مثال از اطرافیانم بیارم :
یه دوست دارم که خداشاهده همیشه در هر لحظه داره در مورد بیماری هاش مشکلاتش درد هاش بد بختیاش با همه با هرکی که بهش میرسه حتی افرادی که دفعه اوله اونارو میبینه صحبت میکنه که خداراشکر من خیلی خیلی ازش فاصله گرفتم و کمکم دارم رابطه را قطع میکنم باهاش و این دوست من همیشه به طرز عجیبی مریضه مشکل داره ناراحته و هرروز داره وضعش بدتر میشه چون همیشه داره به اونا توجه میکنه و برای بقیه تعریف میکنه که بقیه بگن اخه طفلکی چقد بد بخته اخه من نمیدونم (دارم به خودم میگم)بد بختی و مریضی و فقر افتخار داره ؟؟خوبه؟؟
چون من خودمم همین طور یودم البته که الان خیلی بهتر شدم ولی خب بازم هست دیگه ولی باید روش کارشه .
نفر بعدی مادر بزرگمه که دیگه اون هیچی وقتی تو صورتش نگاه میکنی غم میگیرتت همیشه تو فکر مشکلات بد بختی ها و…و همیشه هم غم بیشتر بد بختیه بیشتر و یه نکته ای که هست من واقعا واقعا وقتی که باهاش روبرو میشم خیلی ادم عصبی و اخمو وخشن میشم و جدی میگم دست خودم نیست ناخودآگاه جلوش ادم بدی میشم و بد برخورد میکنم و دارم سعی میکنم که باهاش بهتر برخورد کنم ولی هر کاری میکنم نمیتونم درست نمیدونم براچی ؟؟
چون احساس قربانی بودن میکنه چون برای خودش ارزش قائل نیست چون بیش از حد ناز ادما میکشه چون همیشه تو فکره و غمگینه .
و از خدا میخوام که هممون را به راه راست هدایت کنه هم دوست عزیزما هم مادر بزرگما هم خود منا و همه دوستان را .
شاد و خوشبخت باشید.
سلام به همه ی دوستان عزیزم 🙂
جذب ناخواسته ها
استاد عزیزم سلام خیلی فایل تاثیر گذاری بود و من قبل ازاینکه شما بگید الان حدود به یکسال میشه که من کلمه به کلمه حرف شما رو عمل می کنم ،چون من بسیار آدم عملگرا هستم از بچگی این شخصیت در من بوده.
استاد من تا قبل برنامه های شما برای جلب ترحم و اینکه دل دیگران به حال من بسوزه خیلی از از کارها کردم و می خوام یه تجربه از دایی خودم بگم ،ایشون تو سن جوانی یکبار از یک ارتفاعی افتاده بود و سرشون شکسته بود ،ایشون حتی به پدرو مادرخودشون هم نگفته بود که سرم شکسته و یک کلاه گذاشته بود و خوابیده بود .
من 👦خودم تاقبل برنامه های استادخیلی این جلب توجه و ترحم رو می کردم و مادرم من هم مثل همه مادر ها می اومدو قربون و صدقه میرفت.. مثلامن می افتادم یازمین می خوردم یا سرما می خوردم ،مادرم برای ما نمی دونم چای آویشن و شلغم و لبو …….درست می کرد وبه ما می دادو یادمه اون زمانی که ما سرما می خوردیم خیلی آب میوه های مختلف و …به ما می دادند .
خلاصه من تا سن ۱۷ سالگی، سالی نبود که من مشکل نداشته باشم ،تقریبا هرسال یک مشکلی داشتم .
بعد برنامه های شما استاد من🧒از لحاظ سلامتی عالی شدم یعنی الان که ۱۸ سالمه اصلا انرژی که دارم ،احساس می کنم می تون کوه رو جابه جا کنم.
همین امسال توی مدرسه داشتیم فوتبال بازی می کردیم ،من ،خوردم زمین دستم دردگرفت. وحشتناک ،حتی من نمی تونستم تکون بدم دستمو ،استاد گلم🌻به هیچکس حتی خدا هیچی نگفتم با اینکه سخت بود کنترل ذهن ،بعد ۱ روز به صورت معجزه آسا اون درد خودش رفت،درصورتی که من اگر آدم قبلی بودم ،باید دکتر می رفتم و عکس می گرفتم وهزارتا کار هایی که فقط نشتی انرژی برای من هست.
راستش من اصلا امسال وقت استرحت و قربون و صدقه نداشتم .وبه نظرمن هدف داشتن نقش مهمی در سلامتی جسمی ما داره که ما اصلا وقتی برای درمان درد ها استراحت نداریم مجبوریم ادامه بدیم اون مسئله خودش حل می شه .
خلاصه بگم بهتون تجربه فروان هست.ومن در حالتی هستم که الان اگه کسی برای من قربون صدقه بره ،یا بخواهد دلش به حال من بسوزه من از خودم متنفر می شم چون من باید اینقدر قوی باشم که نذارم به هیچ وجه این شرایط به وجود بیاد .
استاد من قبل آشنایی باشما خیلی از کارها می کردم ،که خدا برای من دلش بسوزه ،الکی می رفتیم مسجد و توسروکله ی خودمون می زدیم فکر می کردیم که اینجوری دیگه الان ،خدا دلش به حال ما می سوزه و قربون صدقه ما می ره درحالی که جهان فقط سیستمه برای خدا هیچ فرق نداره که توچه واکنشی داری اون افکارت رو می گره بر می گردونه به زندگیت .
من جدید خیلی سعی دارم روی توحید بیشتر کار کنم سعی دارم باور های توحیدی بهتری بسازم خیلی کار می کنم ، و به اندازه ای که من باور های توحیدی بسازم مالک و سرنوشت خودم می شوم و با قوانین بدون تغییرش می تونم زندگی خودمو در تمام ابعاد عالی کنم .
_
_
_
عاشقتونم❤🧡💚
به نام خدای عزیزم 🌹🌹🌹
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان هم فرکانس
استاد من خیلی وقته کامنت ننوشتم اما خدارو شکر مسیر رو اومده ام و خیلی وقتها از مسیر خارج شده ام اما خوشبختانه و باجسارت و شهامت دوباره ادامه داده ام
بزارید از تجربه های قبل از آشنایی با قانون و شما براتون بگم
من یه شغل و درامد دارم و تقریبآ همه در یک رنج حقوق میگرفتیم یعنی کارگری
اما من سالهای سال ورد زبونم شده بود که من ندارم من بدبختم من بیچاره ام، حقوق شرکت برکت نداره
و جمله ای که لقلقه زبون بود این بود من پول ندارم و زندگیم هم همین جوری بود همیشه ندار و جیب خالی و چشمم به دست دیگران و مال دیگران بود وبرای خود من هم سوال بود چرا دیگران مثل من اه و ناله نمیکنن وغر نمیزنن و زنگیشون بهتره و همیشه دارن تا این که متوجه شدم من توجه ام بر کمبوده و نداشتن تا فراوانی دیگران میگفتن بهم که همش مینالی بسه دیگه، دیدم اره درسته من توجه ام بر ناخواسه است تا خواسته یعنی غرغر میکردم به شدت که نشانه بزرگ ناشکریه من هر کجا غرغر کردم دیدم ناشکر و ناسپاسم از موقعی که غرغر هام رو ازبین بردم به سرعت سپاس گذارتر شدم و روزی و ثروت وارد زندگیم شد میخوام اینو بگم که من با برانگیخته کردن احساس دلسوزی و ترهم دیگران میخواستم بگم که من خیلی بیچاره ام تورو خدا بیاین به حال من گریه کنید من خاک بر سرم و دقیقآ دنیای واقعی من هم به همین شکل بود من دوست داشتم بهم توجه کنن من کمبود شدید به توجه و نگاه دیگران داشتم ولی غافل از این که دارم زندگیم رو نابود میکنم و از موقعی که فهمیدم و عمل کردم اگاهانه کلمه (بد بختی) رو از زندگیم حذف کردم حتی به زبون هم نیاوردم و به همسرم گفته ام اصلآ به کار نبند این کلمه رو
یا در مورد مشکل معده که جراحی کرده ام چندین سال پیش همش به دیگران توضیح میدادم که اره من مشکل دارم من درد دارم و همش هم واقعا مشکل داشتم و معده ام خوب کار نمیکرد
اما خیلی جاها نشستم و در آوردم که منبع و ریشه این رفتارها از کجاست خیلی بهم کمک کرد در خود شناسی که من از یه کمبود های رنج میبرم که اون کمبوده را از طریق دیگران پر میکنم مثلآ توجه طلبی یا احساس گناه و دلسوزی
من از درون ضعیف بودم و مشکل داشتم که همچین رفتارهایی که خیلی مخفیه و به آسانی نمیشه پیداش کرد رو از خودم به نمایش میزاشتم
چرا عادت کرده ام به گله و شکایت چون این جوری بار اومدم این جوری از، طریق خانواده و اجتماع و اطراف یاد گرفته ام که بر روی ناخواسته ها اسرار کنم
در واقع داشتم برعکس حرکت میکردم به سمت نابودی تا خوشبختی
تو دوره عزت نفس خوب یادمون دادین که منشا تمام این مشکلات کم بود عزت نفس و اعتماد بفس و عدم دوست داشتن خودمان است
من دارم تمرین میکنم که گله و شکایت نکنم شکرگذار باشم از تمام داشته های زندگیم
میخوام از درد هام و مشکلاتم بگم زبونم رو گاز، میگرم و خدا شاهده قلبم میگه نه نگو این تمرکز بر ناخواسته است ان روی سکه رو بگو از زاویه بهتر نگاه کن
این شرایط موندگار نیستن همه چی تغییر میکه به شرطی که تو نگاهتو عوض کنی تو متفاوت عمل کنی
یعنی نجنگی و تسلیم باشی
و در آخر اینم بگم که اون زمان خدا گواه میگیرم همیشه بدهکار و ندار و از دیگران همیشه پول غرض میکردم چون به شدت کم میاوردم واحساسم همیشه سر این موضوع بد بود و روز به روز هم نا امید تر و افسرده تر میشدم و اینم بگم دقیقآ حدود ۲ ملیون حقوق میگرفتم و همه چی رو قسطی و قرضی خریدمیکردیم یادمه که سر برح که میشد حقوق کهمیگرفتیم تمام قسط ها و حتی نمی از بدهکاری ها میموند ومن میموندم و حال بدم هرچی هم بیشتر اضافه کارو زور میزد مهاوضاع رو بهتر کنم بد تر میشد که بهتر نمیشد😀
اما یه روزی تصمیم گرفتیم که خرید هارو نقدی انجام بدیم اوایل واقعآ سخت بود مخصوصآ همسرم مخالفت میکرد و غیر قابل باور براش بود نمیگم یک شبه یا یک ماهه درست شد اما به لطف الله ی مهربان چهار پنج ساله که دیکه 95/درصد خرید هامون نقدیه و حدود یک سال شاید هم بیشتر اصلآ از کسی پول نگرفته ایم و حتی به دیگران هم داده ایم
تازه از سایت هم خرید کرده ایم مه جز رویاهای ما بود ما بتونیم محصول بخریم مگه میشه اما شد و به راحتی اما روندش طی شد به آرومی جوری ما متوجه ان نشدیم
خیلی خوشحال شدم استاد عزیزکه تونستم احساسم رو براتون بنویسم و کامنت بزارم
اینم بگم الان 32 روزه که شبکه های اجتماعی رو حذف کرده امو خیلی بیشتر برای خودم و قت میزارم و حال دلم خیلی خوش تره خدارو هزاران بار شکرت
عاشقتونم 😍😘💕
سلام ب همگی ✋🌱
استاد این فایل چقدرررر خوب بود،یعنی واقعا دلم میخواستم هندفری رو دربیارم و با خانواده گوش بدم و بهشون بگم ببینیننننننن آخه چقدر خوبه چقدر حقیقته
ولی نکردم این کارو،و گفتم خدا خودش هدایتگره همه ماست ب وقتش هر کی ک بخواد رو هدایت میکنه
🍃 استاد واقعا این دلسوزی توی خانواده ما بوده البته ب شکل نداشتن دلسوزی و بی احساس بودن😂
ک الان میگم مادر و پدر من ناآگاهانه و از روی بی احساس بودن شون چقدر باعث پیشرفت من شدن ک من الان هیچ توقعی ازشون ندارم و کاملا روی پای خودم هستم و نسبت ب هم سن و سالهای خودم موقعیت بهتری دارم.🌱
🍃 دقیقا موقع هایی ک ما مریض میشدیم پدر و مادر من هیچ عکس العمل متفاوتی نداشتن سوپی چیزی درست میکرد ولی اصلا دلسوزی نمی کرد و عزیزم عزیزم نمیکرد ،ی موقع هایی میگفتم چقدر آخه بی احساس مادرای مردم اینکارو میکنن اونکارو میکنن
و همین بی احساسی شون باعث شده بود ک ما خیلی کم مریض شیم و اگرم میشیم در حد یکی دو روز خوب میشدیم
🍃و حتی برا خود من دیگه عادت شده بود ک مریض شم اصلا نگم خودم ی چی میخوردم و جالب اینجاست در حد یکی دو روز بهبود کامل پیدا میکردم
جالب اینکه چند روز پیش خواهر من با دوچرخه ک ترمز نداشت با شدت تمام خورده بود زمین و حدود هفت هشت جای زخم ساییدگی نسبتا بد پیدا کرد،ولی اومده خونه سرحال و با خنده ب ما جای زخم شو نشون میداد،اصلا انگار دردی رو هم حس نمیکرد،منم خندیدم گفتم اوکی چیز زیادی نشده خدارو شکر بدتر از این نشده
🍃 اون استفاده ناآگاهانه بود،ولی الان آگاه شدم و میدونم ک نه بدبختی کسی رو گوش بدم نه از مشکلات خودم حتی با خدا هم صحبت نکنم
🍃 استاد دقیقا یک سری افراد در اطراف من هستن ک همیشه اتفاق بد براشون میوفته هرچی بدشانسی هست انگار برای ایناست
پول گم کردن،وسیله گم کردن،تصادف های پی در پی،دعواهای خانوادگی،مریضی،ووووو
الان فهمیدم ک چقد ب این و اون میگفتن و توجه جلب میکردن و میخواستن بقیه احساس دلسوزی کنن ک میکردن هم ولی ب قول شما در حد چند دقیقه احساس ترحم،ولی بعدش چی عایدت میشه،تو میمونی اون حس بد اون خود سرزنشی
🍃 الان وقتی اطرافیان یا همکارام در مورد مسائل اقتصادی و حوادث و غیره صحبت میکنن،خیلی زود فضا مو عوض میکنم و یا هندزفری میزارم،کلا هیچ صحبتی با کسی ندارم و از این بابت خیلی راضی هستم😊
🍃 شاید ب من بگن چقدر کم حرف شدی(البته ک قبلا هم بودم)ولی این کم حرفی نشان از افسردگی و ناراحتی نداره،اتفاقا بسیار شاد تر شدم،بیشتر میخندم،بیشتر غرق در آرزوهام میشم،سپاسگزار تر شدم،و در یک کلام حالم بهترررره و با تنهایی خودم خیلی حال میکنم😉
متشکرم 🙏🌱
🍃 مصمم تر شدم ک ب بدبختی های بقیه گوش ندم و اعراض کنم،و برای هیچ کس دلسوزی نکنم و بگم خدا ب یک اندازه در اختیار همه مون هست،کافیه صداش کنیم،ی صدای کوچولو هم کفایت میکنه چون اون خیلی خیلی بزرگ تره.😊
سلام به استاد عزیزم و به تمام دوستان هم فرکانسی که کامنتم رو میخونند
دوره ی عزت نفس بر خلاف قیمتش که خیلی ارزونه روش نمیشه قیمت گذاشت این دوره یک گنجه گنج فقط کسی که خریدتش میتونه بفهمه چه بردی کرده و چه گنجی رو بدست اورده یعنی من همه ی دوره هام یکطرف این دوره یه طرف واقعا برای منی که اصلا قوانین زندگی کردن و بلد نبودم این یه گنج اساسی بود من اصلا بلد نبودم با ادما چطور رفتار کنم چطور صحبت کنم خودم رو بی ارزش و پایین تر از بقیه میدونستم همیشه بخودم کلی فحش میدادم وقتی یک کاری رو درست انجام نمیدادم خودم رو به بدترین شکل تخریب میکردم برای خودم ارزش قاعل نبودم و حتی اگ راهی برام بوجود میومد که که مسیرش خوشحالی بود رو انتخاب نمیکردم و میگفتم من نمیخوامش و قلبم شکسته بود و میگفتم بزار همیشه که سخت بوده الانم همون سخته رو انتخاب میکنم الان اینارو مینویسم چون با اینکه من زیر و رو شدم اما شیطان دست بردار نیست و همیشه به من میگه تو تغییر نکردی هرچقدرم بهش میگم ببین اینا تغییرات منن انگار ن انگار دلیلشم میدونم چون من با سرعت بسیار زیادی دارم به فایل ها گوش میدم و سعی میکنم عمل کنم حتی اینقدر که دیگ خسته میشه ذهنم ولی انگیزم بالاست و انگیزم رو الان بخاطر قدم اول دوره ی دوازده قدم جلسه شیشم طوری پایه ریزی کردم که باورهای درستی هم باهاش بسازم که نا امید نشم و یهو جا بزنم تمام دوره های دیگ تکمیل کننده ی دورهی پایه یعنی عزت نفس و به صلح رسیدن با خوده خلاصه از مریضی هام نگم که چه بلاهای جور واجوری سرم میومد خارش های پوستی قارچ های پوستی خشکی پوست روی گردن پلک اگزما و ….و من همیشه از بدبختی هام صحبت میکردم اینقدر که رو دوره ی عزت نفس دارم خوب کار میکنم حتی الان بیاد نمیتونم بیارم که در مورد چیا صحبت میکردم
بزار فکر کنم تا یادم بیاد باورتون میشه اصلا یادم نمیاد خلاصه که یادمه همیشه به فکر خودکشی بودم فکر میکردم دیگه همه چی تموم شده برا من وضعیت مالی خوبی نداشتم زندگیم پر بود از تضادو منم نه عزت نفسی داشتم و نه ایمان به خدایی و هیچی نبود که بتونم نای ادامه داشتن داشته باشم و یجورایی انگار پذیرفته بودم این سرنوشته منه و به عنوان اخرین تصمیم زندگیم مها جرت رو به عنوان اخرین شانسم ((شانس چقدر خنده دار اصلا شانسی وجود نداره))((همش خودتی و باور هات)) ولی از اونجایی که باورهای خوبی ساخته بودم برای مهاجرت مهاجرتم به خوبی پیش رفت و تغییراتم بعد از مهاجرت شروع شد و اشنایی با استاد عباسمنش
و یادمه یجاهایی
باورهای مخرب هم داشتم که نگو میگفتم یا میمیرم یا زنده میمونم یعنی در کنار باورهای خوب و نا خوداگاه در باره ی مهاجرت باورهای مخرب هم داشتم واس مهاجرت ویادمه محل کارم تو ایران از خونمون دور بود و من همیشه خسته بودم و خواب الود یادمه هیچ پولی نداشتم و …. یادمه خیلی کارها رو برای به به و چه چه بقیه انجام میدادم چقدر فیلم بازی میکردم چقدر دروغ میگفتم چقدر جلب توجه میکردم که خودم رو انسان متفاوتی نشون بدم چقدر حرف زدنم قشنگ بود و عمل کردنم صفر چقدر خلع داشتم که همیشه در اینستاگرام بودم و…. چقدر ضعف در شهوت و ضعف در روحیه داشتم چقدر محتاج محبت بقیه بودم از خودم نفرت داشتم از خودم بدم میومد از شخصیتم ولی همیشه ولی از قیافم راضی بودم خداییش چون فکر میکردم تنها نقطه ی مثبت ام زیباییم هست ولی براش شکر گزار نبودم و خیلی وقتا خودمو با زیبایی چهره ام اروم میکردم میگفتم جوونی حیفی حیف این ظاهر زیبا نیست و …. چقدر که دوست داشتم بقیه برام به به کنن و تایید دیگران برام مهم بود چقدر در مورد بدبختی و فلاکت صحبت میکردم اصلا من تجربه ای به اسم لذت نداشتم تجربه ای به اسم اینکه وای من چقدر امروز بهم خوش گذشت اینا با من کاملا غریبه بود من اصلا نمیتونستم بفهمم وقتی یکی میگه به من خیلی خوش گذشت نمیفهمیدم داره از چی صحبت میکنه اینو واقعا جددی میگم و این تا سن ،۲۱-۲۲ سالگی با من بود یعنی من دیگ به مرز افسردگی و خودکشی نزدیک شده بودم اوه نگم براتون تا صبح میتونم از مشکلاتم صحبت کنم این دوره از من یک شخصیت توحیدی ساخت به جرعت میتونم بگم ۹۹% مشکلاتم حل شد و اینم بگم دوره ی دعزت نفس رو من از همون روز اول تا الان دارم گوش میدم نه یکبار نه دوبار امارش در رفته از دستم شاید بالای صدبار خیلی گوش دادم دیگ نمیدونم چقدر ولی خیلی گوش دادم من الان عاشق خودم هستم و الان من فردی شاداب و سالم هستم الان نه خبری از بیماری پوستی هست و من سالم و شادابم و هر روز عشق میکنم با خودم و زندگیم برای خودم ارزش قاعلم بهترینارو برا خودم میخرم در امدم عالی شده روابطم عالی شده دیگ بدنبال تایید گرفتن نیستم با خودم عشق میکنم دیگ اینکه مردم چی فکر میکنن اصلا برام مهم نیست و نگم براتون از امید و ارامش و عشق و محبتی که درونم بوجود اومده الان هدف بعدی من تثبیط ارامشم و سلامتیم و عشق و محبت الهی که در من بوجود اومده هست من الان بهترین روابط زندگیم رو تجربه میکنم و الان بیشتر هم میخوام قبلا دوست داشتم نرمال باشم و بتونم خوشحال باشم و الان خیلی بهترشو دارم قبلا کلی مشکلات داشتم که دوست داشتم اونا حل بشن الان خواسته های جدید من اینه که بتونم شب و روز عاشقانه خدارو بخونم و عاشقانه صبر کنم و عاشقانه خداوند رو بپرستم میخوام اون عشقه بوجود بیاد الان خواسته های بیشتری برام بوجود اومده که یکیش اینه و برای تحقق این خواسته امروز فرداست که قانون افرینش رو خریداری میکنم و از اونجایی که بعضی وقت ها خیلی کمتر از قبل وگذشته به تضاد میخورم دوره ی ارزش تضاد رو هم ضمیمه کردم به قانون افرینش و میخوام دیگ کن فیکون کنم میخوام برسم به تثبیت احساسم و عاشقانه خدارو بپرستم و میخوام اون حسی که استاد میگه وقتی در مورد خدا صحبت میکنه احساسی میشه و وقتی که تو بندر عباس بود فقط بخاطر خدا اشک میریخت استاد این حستو میخوام استاد از خدا میخوام که منم اینقدر بتونم درکش کنم و عاشقش بشم که این احساس شما در من هم بوجود بیاد وقتی به این خواستم رسیدم دیگ همه چی دارم خواسته های بعدیم رو هم با قدرت بیشتر پی میگیرم البته همزمان با این خواستم خواسته های دیگرو هم براش قدم بر میدارم ولی اروم اروم ولی خیلی مصمم و همیشه تو تمریناتم اینو مینویسم و از خدای خودم میخوام که هدایتم کنه جوری که عاشقانه و خالصانه بپرستمش از رب العالمین تشکر میکنم که هر انچه دارم از اوست انا لله و انا علیه راجعون همه از ان خدا هستیم و به سوی خدا بازگردانده میشویم خداروشکر که میتونم با در امدم عین اب خوردن بسته هارو بخرم خدایا صدهزار مرتبه شکرت که فقط با تغییر خودم جهان چطور در برابر من کرنش کرد پیش ب سوی بهترین ها راستی الان اصلا من فرد خوبی برای درد و دل نیستم چون از همه ی افرادی که میخوان با من درد و دل کنن فاصله کرفتم و الان دیگ اونام کم کم فهمیدن اگ از خوشی و پیشرفتت حرفی داری یا از لذت هایی که تجربه کردی بیا حرف بزنیم اگ نه که هیچ و شاید باورتون نشه الان میخوام تنها باشم و فقط با خودم و خدای خودم عشق کنم و رو خودم کار کنم و باورهای خوب بسازم و دوستان خوب جذب کنم
اگر از فایل های رایگان استفاده میکنی و فکر میکنی ارزش خاصی ندارن سخت در اشتباهی سختتتت این فایل های رایگان بعضا از فایل هایی که میخری هم گرانبهاتر هستن مخصوصا فایل های توحیدی رایگان که ارزش قیمت گذاریشون چی بگم یعنی نمیتونی قیمت بذاری روش دوست عزیزم فکر نکن فایل های رایگان چیزی توش وجود نداره نه من خودم برنامه دارم همیشه فایل های رایگان رو هم در کنار فایل های خریداری شدم گوش میدم
سپاسگرارم از رب العالمین و بعد استاد عزیزم و بعد مریم خانوم شایسته راستی استاد حتی این لباسه هم دیگه برات بزرگ شده تبریک میگم بهت استاد خوشتیپ عزیزم استاد من حتما میام فلوریدای امریکا
کامنت های دیگم رو هم بزودی تو سایت قرار میدم 🥰🌺😉 و من با اراده و مصمم هستم که به امریکا بیام الان از استانبول ترکیه و با کلی موفقیت دارم این پیام رو مینویسم و بزودی فلوریدای امریکا من بخودم خیلی افتخار میکنم که خالق زندگیم شدم و اینقدر تغییرات در زندگی خودم بوجوود اوردم الان که کامنتم رو میخونم باورم نمیشه اون من بودم و الان اینقدر تغییر کردم وای خدای مهربون عاشقتم الله اکبر الحمدالله خدایا هدایتم کن تا در مسیر تو بمانم یا رب العالمین از تو خالصانه میخواهم که من را هدایت کنی
سلام به استاد جان عزیزم و خانم شایسته ی شایسته.
چندوقت پیش خواهرم خبر یه حادثه ساختمانی رو
که واسه یه بنده خدا اتفاق افتاده بود واسم تعریف کرد.
بخاطر شباهت رفتاریه اون فرد با داداشم حالم منقلب بود ،دیروز بهم خبر داد که حالش خوب شده اما یه نقص عضو بزرگ برداشته.قلبم براش کنده شد عجیب. امروز هرجا میرفتم یا یکی دستش شکسته بود،یا پاش شکسته بود،یا معلول جسمی بود.گفتم خدایا ببین دارم چه کار میکنم.سعی کردم خودمو کنترل کنم. اومدم توی سایت،قبلش از خدا خواستم خدایا خودت آرومم کن.که دیدن استاده جان این فایل گوهر بار رو روی سایت قرار داده.
بعد از شنیدن این دُر و جواهرها یادم افتاد به حرف خواهرم که گفته این بنده خدا انقدر آرام و بی آزار بوده که محبوب همه بوده و همه دلشون یه جورایی واسش میسوخته.جوابمو گرفتم و باز یاد حرف استاد عزیزم افتادم که گفتندهرکسی مسئول اتفاقات زندگی خودشه و ما به فرکانس افراد دسترسی نداریم.
درپناه الله یکتا شاد باشید و غرق صفا.