ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
بسم الله النور
سلام استاد جانم سلام مریم جانم عاشقتونم
واااای خدای من این فایل دقیقا من وسط وسط همین موضوع هستم و داشتم به این فک میکردم چی شد که اینجوری شد همه چی که داشت خوب پیش میرفت ما همگی مدت ها بود هیچ کدوم حتی یه قرص هم نخورده بودیم اما الان این داستان برای همسرم پیش اومده که امروز دقیقا پاسخ منو دادید که سر کله این مسأله از کجا پیدا شد
آره استاد جان این احساس قربانی بودن و جلب توجه در من ریشه عمییییببببببببببق خیلی عمیقی داره که یادمه چند تا فایل هم راجبش از شما شنیدم که مثال اون خانوم که به بچه مریضش خیلی توجه میکرد اما آنقدر این احساس قربانی بودن و نیاز به توجه در من ریشه دار هست که حالا حالا باید کار کنم
من استاد میخام از دوجانبه که شما گفتید همین مثال زنده امروز رو بررسی کنم
خوب من از اول ازدواجم برای همه تعریف میکردم که آره ازداوج من اجباری بود و همسرم فلان هست و رفتارش بتمن فلان جور هست کلی داستان که هرکی مشنیدنی جیگرش کباب میشد تا قبل آشنایی با شما که بعد خدارو شکر با شما آشنا شدم و گفتید وقتی ناخواسته ای دارید چه روابط چه هرچیزی بهش توجه نکنید و حتی ازش حرف هم نزنید فایل حزن در قرآن هم که عالی بود. خلاصه تو این زمینه طول کشید تا قبول کنم این مدل حرف زدن و جلب توجه فقط داره به من آسیب میزند و اومدم تا یه اندازه ای دست حرف زدن راجب رفتار همسرم و مشکلاتم برداشتم و خدارو هزار مرتبه شکر که اصلا این آدمی که الان دارم باهاش زندگی میکنم اخلاقش هیچ ربطی به یک سال پیش ندارع همون آدم با رفتاری متفاوت که خودم همش میگم خدارو شکر و مشکلات ریز و درشتی که نقل مجلس بود برای من هم با همین صحبت نکردن خدارو شکر تا حد زیادی حل شد مشکلاتی که تو رابطه به خانواده خودم و همسرم داشتم و مدام ازش حرف میزدم که فقط و فقط توجه بگیرم و بگم من قربانی هستم آی ملت ببینید من چه آدم خوبی هستم گیر چه دیو های دو سری افتادم که خدارو شکر با درک قانون و همین که فهمیدم این از عدم عزت نفس من و نیاز به توجه من میاد وقتی دست برداشته اصلا روابط از این رو به اون رو شد خدارو شکر
تاقبل از عید که من دقیقا همون جور که گفتید انگشتم برید اونم به خاطر بی توجهی خودم و اومدم یه باند گنده بستم و کلی توجه گرفتم تازه چون نزدیک عید و خونه تکونی ما ایرانی ها بود و جوری وانمود کردم که ای مردم ببینید من با همین انگشت دارم تنهایی کار میکنم چقدر بدبختم و چه آدم خوبی هستم و در کمال تعجب استاد این انگشت جوری عفونت کرد که تا یک ماه پیش درگیر بودم اما اصلا حواسم نبود که این از همون احساس قربانی بودن میاد یعنی حواسم بود ها اما به قول قرآن انسان فراموشکار و خیره سر هست یعنی یادم رفته بود که منشا اون مسله ها با همسرم و اطرافیان چی بود و چه جوری حل شد خلاصه کلی اونجوری. توجه گرفتم مخصوصا توجه مامانم که از بچگی دوست داشتم که بم توجه کنه دقیقا استاد یه جورایی ته دلم داشتم لذت میبردم اما غافل از اینکه دارم با این زخم ساده چه بلایی سر خودم میارم خلاصه استاد تو این زمینه برای کنترل ذهن غفلت هم کردم و بعدش هی همسرم علاعم بیماری داشت که یه دفه یک ماه پیش بیمارستان بستری شد و الان درگیر یه بیماری هستیم که البته هنوز تشخیص نهایی ندادن اما دارم دقیقا به این میرسم که این اوضاع رو من جذب کردم برای خودم و اون بیماری رو همسرم برای خودش که بازار اون جنبه هم توضیح میدم
روزی که همسرم رفت و آزمایش داد و دکتر تشخیص یه بیماری داد و به من گفت من شوکه شدم و هرکس زنگ میزد احوال پرسی کلی داستان و طول وتفسیل و گریه که الان میفهمم انکار به قول دوستم که چند روز بعد گفت تو بعد اون همه زجر تو زندگیت فقط این بیماری کم بود آره من داشتم به جورایی باز توجه جلب میکردم و میگفتم من قربانی شدم و تازه به قول خودم خیلی راجب بیماری حرف نمیزنم اما به دوستان میگفتم دعا کنید برای سلامتی همسرم خلاصه که آنقدر ازش حرف زدم و چند روز که بیمارستان بستری بودیم رو مثل یه داستان مهیج برای همه تعریف کردم که دوباره کار به بیمارستان و بستری کشیده و حالا دارم میفهمم از کجا آب خورد از یه انگشت بریدن ساده خود که خود کرده را تدبیر نیست آره استاد جان دوستان و فامیل چند روز اومدن و گفتن آخی اما ما مدتی هست که درگیر این مسله هستیم که امروز حرف های شما تو این فایل مثل پتک خورد تو سر من که داری با خودت چیکار میکنی زهرا
اما استاد از یه جنبه دیگه هم بگم که همسر من هیچ وقت کارش به مریضی نمیکشه یعنی خیلی به ندرت اما من اخلاقی دارم که وقتی اون مریض میشه یا بیحوصله خیلی بهش توجه میکنم و اینو اصلا نفهمیدم چون فکر میکردم فقط به بچهام تو مریضی نبلید توجه کنم چون ایشون دیگه مرد هست و ازش گذشته این حرفا خلاصه که درکل من آدمی هستم که محبتم این جور وقت ها خیلی گل میکنه واسه همه و همسرم که بیماریش از بیحالی و این ها شروع شد من آنقدر تمرکز گذاشتم و دور و برش چرخیدم که یه دفه نگاه کردم تو بیمارستان بالاسرش هستم و حس میکنم که داره لذت میبره از این توجه چون اصلا کلا آدم نبودی که با کسی زیاد قاطی بشه و چون خیلی درونگرا و ساکت هست کسی هم زیاد بهش توجه نمیکرد اما تو این مریضی به قول خودش فقط خواجه حافظ شیرازی بهش زنگ نزد و سر نزد و اونم داره اینجوری توجه میگیره و چقدر هم داره از من تشکر میکنه به خاطر این همه محبت و توجه که الان میفهمم که سم هست
خلاصه که استاد در لحظه نیاز حرف هات مثل همیشه به دادم رسید انشالله امروز قراره مرخص بشیم تا جواب آزمایش های بیاد و تصمیم گرفتم زیپ دهنم رو بکشم و حداقل من دیگه برای خودم سختی و اذیت بیمارستان رو به وجود میارم و سعی کنم در خدا تعادل به همسرم رسیدگی کنم انشالله که مثل قبل نتایج عالی بگیرم و حتما میام و از بهبود همسرم و اوضاع مینویسم
استاد جانم عاشقتم مریم جانم عاشقتم و واقعا نمیدونم چه جوری به خاطر این فایل و فایل قبلی که گذر از ثروت بود تشکر کنم که برام بینهایت ارزشمند و به موقع بود عاشقتونم و به زودی میبینمتون
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
دوره عزت نفس و نقش آموزش های این دوره در هدایت شما به سمت تجربه خواسته ها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD340MB22 دقیقه
- فایل صوتی ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن21MB22 دقیقه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»
(ﭘﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﻭ ﭘﻴﺎم ﻣﺎ ﻛﺸﺘﻲ ﺑﺴﺎﺯ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺗﻨﻮﺭ [ ﺍﺯ ﺁﺏ ] ﻓﻮﺭﺍﻥ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ای ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﺸﺘﻲ ﻛﻦ ، ﺟﺰ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ [ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ [ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻗﻄﻌﻲ ﺷﺪﻩ ] ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺷﺮﻙ ﻭ ﻛﻔﺮ ] ﺳﺘﻢ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﮕﻮﻱ ، ﺯﻳﺮﺍ [ ﻫﻤﻪ ] ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻧﻲ ﺍﻧﺪ .(٢٧)
«فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»
(ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺮ ﻛﺸﺘﻲ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻳﺪ ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺑﮕﻮ : ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻫﺎ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﺘﻢ ﭘﻴﺸﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ .(٢٨)
«وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ»
(ﻭ ﺑﮕﻮ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﭘﺮﺧﻴﺮ ﻭ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭ ، ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﻭﺩﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻧﻲ .(٢٩)
«إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»
(ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ] ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻴﻢ .(٣٠) (سوره مومنون)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خدایا، اربابم ، از تو درخواست هدایت و نور و آگاهی میکنم؛ همانگونه که به اهل ایمان وعده دادی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» خدایا مرا از تاریکی های جهل و نادانی خودم و مدارهای شرک و کفر رها کن و از نور خودت بر قلب و جان من ببار و مرا در مدار نور و توحید اوج بده که من فقط و فقط محتاج خود تو هستم. کمکم کن تا چیزی بنویسم که مایه رشد و آگاهی و خشوع و خضوع و بندگی من باشه.
«وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود به استاد عباس منش جانم
سلام و درود به استاد شایسته عزیز و بزرگوار که اینقدر متعهدانه هر روز دارید سایت رو برامون فعال نگه میدارید. ازتون سپاسگزارم.
سلاااااااااااااااااام و دروووووود فراووووووون به دوستان نازنینم (با کلی «الف» و «واو» اضافه و مقدار زیادی ایموجی چشمان قلبی و لبخند و قلب رنگی و سایر موارد ) از صمیم قلبم دوستتون دارم دوستان عزیزم و دلم براتون تنگ شده بود.
این که جدیداً کودک درون حمید امیری کمتر شلوغ بازی در میاره توی سایت اینه که نامبرده سرش توی درس و مشق دوره دوازده قدم و دوره لیاقته. توی سایت هم میام عین میگ میگ رد میشم و میرم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت این فایل و این اساتید توحیدی که داریم. این فایل از هر زاویه ای که بهش توجه کنی بینظیره. اینقدر مشتاق صحبت های ارزشمند استاد بودم که اصلا حواسم نبود از ابتدا تا انتهای فایل هوا روشنتر شد و خورشید چقدر بالاتر اومد . چقدر این شهر تمیزه و چقدر زیبا و منظمه. الهی صد هزار مرتبه شکر. فکرشو نمیکردم توی یه روز دوتا کامنت بذارم.(فکر کنم برگشتم به تنظیمات کارخانه) صبح فایل نشانه روزانه ام رو دیدم که قسمت 178 زندگی در بهشت بود و اتفاقاً استاد و استاد با اسکوتر میرن توی همین شهر زیبای تمپا و زیباییهای River walk رو با چندتا آهنگ انرژی مثبت به تصویر میکشن.
https://elmeservat.com/fa/living-in-the-paradise-187/
و در ادامه این فایل رو دیدم و از آگاهیهای توحیدیش لذت بردم. اون زمانی که این فایل اومده روی سایت و من حتی زیرش کامنت هم گذاشته بودم فکر میکردم من خییییلی کارم درسته ، اصلا کار درست بودن از من معنی گرفته و من خیلی پرفکت هستم، و من اصلا احساس قربانی شدن و نیاز به ترحم و توجه رو ندارم.
در ادامه به لطف خداوند تکاملم رو طی کردم و کمی بهتر از قبل شدم و خداوند من رو هدایت کرد به آگاهی های دوره طلایی عزت نفس و بعد از اون احساس لیاقت. و فهمیدم بچه جون حالا حالا ها باید شاگردی کنی. دیدم نه تنها خوب و عالی نیستم که کلی هم باور مخرب و پاشنه آشیل دارم که باید روشون کار کنم. مخصوصاً توجه و احساس ترحم جلب کردن.
(توی پرانتز هم اینو به دوستان بگم ، خدا رو شاهد میگیرم توی این دو سال و خورده ای که دارم روی خودم کار میکنم به این تجربه رسیدم که دریافت محصولات استاد هیچ ربطی به وضعیت مالی شما نداره. اگر ما رشد کنیم جهان ما رو وارد مدار این آگاهی ها میکنه، از جایی که فکرشو نمیکنیم بهای محصولات به حساب مون میاد، به الله قسم اصلا بحث پولش نیست، از پول مهمتر ، رشد و تکامل ماست که محصولات رو میاره توی پروفایل مون)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خب بریم سراغ موضوع فایل.
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. فکر کنم یک سال پیش بود یا کمی بیشتر، از عسلویه برگشته بودم مرخصی و یه بعد از ظهری بود با ماشین رفته بودم توی یکی از روستاهای بخش ساحلی بوشهر. یه روستای خیلی کوچیک که یه ساحل بکر و آروم داره و من نشسته بودم توی ماشین و داشتم منظره غروب و دریا رو تماشا میکردم. کلاً به خاطر محیط کارم نیاز به این دارم یه وقتایی رو برای خودم تنها باشم. یه ماشین گشت پلیس دریابانی اومد توی ساحل و به من گفت که چی میخوای اینجا تو ساحل. حالا توی پرانتز هم بگم اینها یبار رد شدن رفتن و من توی ماشین پامو گذاشته بودم روی داشبورد داشتم دریا رو تماشا میکردم ولی بقول استاد توی دوره عزت نفس بدم نمیومد بهم گیر بدن تا احساس قربانی شدن کنم. احساس ترحم کنم. رفتن ساحل رو گشت زدن و برگشتن دیدن من بهشون اعتنا نمیکنم یه جورایی بهشون برخورد (بهشون برخورد که چه عرض کنم، فرکانس من اتفاق رو جذب کرد) اومدن گفتن برای چی تو ساحلی، اینجا چی میخوای. کارت شناسایی بده ، تو ماشین رو سرک کشیدن. بهشون گفتم شما پلیس دریابانی هستین، منم سوار قایق نیستم. سوار ماشینم، فقط پلیس راهور میتونه مدارک منو چک کنه. جر و بحث لفظی بین ما بالا گرفت من یه کارت شناسایی بهشون نشون دادم و صندوق عقب ماشین رو براشون باز کردم و بهشون گفتم برای بازدید از ماشین باید حکم قضایی داشته باشید بدون مجوز نمیتونید. بنده خدا برام یه مشت خط و نشون کشید که ما برات صورت جلسه میکنیم. و من هم گفتم آقاااااااااااا منو از صورت جلسه نترسون. حالا میبینیم … زنگ زدم سامانه تلفن گویای گزارشات مردمی پلیس و همه ماجرا رو شرح دادم. و البته که حق با من بود. ولی جهان هستی نمیپرسه چقدر تو بر حق بودی، میگه اکی فرکانس شما دریافت شد، شما از این اتفاقات دوست داری منم بیشتر و بیشتر از این اتفاقات بهت هدیه میدم.
خدا رو شکر میکنم که آموزشهای استاد توی دوره دوازده قدم به دادم رسید وگرنه الان خدا میدونه توی چه وضعیتی بودم. من خودم این درگیری رو درست کردم، خب اون بندگان خدا داشتن ماموریت شون رو انجام میدادند، اصلا بعداً من فهمیدم گشت زدن سواحل هم جزیی از وظایف اونهاست. هرچند هنوز هم با پرسنل پلیس مقاومت دارم ولی آگاهانه دارم تلاش میکنم هر وقت میبینم شون بگم اینها انسانهایی هستند که دارن برای امنیت و آرامش تلاش میکنن و سعی میکنم به دید مثبت و احترام بهشون توجه کنم. حتی شده یه وقتایی باهاشون سلام و احوالپرسی میکنم.
خلاصه نتیجه تماس ما این شد که فرمانده اون بندگان خدا زنگ زد بهم، و خیلی بزرگوارانه ازم عذرخواهی و دلجویی کرد، چند روز بعد اداره بازرسی شون زنگ زد هم عذرخواهی میکردن و هم میگفتن بیا تا ما به شکایتت رسیدگی کنیم و باهاشون برخورد کنیم. من میگفتم نه نه من اون موقع ناراحت بودم تماس گرفتم، و الان هیچ شکایتی ندارم، اصرار میکردم که لطفاً توبیخ شون نکنید اونها داشتن ماموریت شون رو انجام میدادن، من وظیفه داشتم خویشتنداری کنم. بقول مولانا «چون تو با بد ، بد کنی پس فرق چیست؟»
این اتفاقی بود که من خودم با فرکانسهای خودم جذبش کرده بودم و اگر برنمیگشتم به مدار قانون و آموزش های استاد، خدا میدونست چه چک و لگد هایی از جهان دریافت میکردم. جهان اصلا نمی پرسه چقدر حق با تو بود، اون میگه من فرکانست رو میگیرم و برات تقویتش میکنم و بیشتر و بیشتر برات میفرستمش. حالا چه مثبت بفرستی چه منفی. «کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا» (هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک میدهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز منع نشده است) (20 أسراء)
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
مثال بعدی که به ذهنم میرسه گلایه کردن و ناشکری های من از محیط کار و همکاران و همچنین زندگی زناشوییم بود. دوستان باور کنید همین الان هم که یادم میاد مطمئنم حق با من بود و من حرف ناحق نمیزدم، ولی جهان کاری نداشت که چقدر حق با منه، همون شرایط و همون اتفاقات و همون تضاد ها رو بیشتر و بیشتر و بیشتر بهم برمیگردوند ؛ و این وسط من آرامش ذهن و تمرکز و انرژیم رو قربانی میکردم. تمرکز و انرژی که اگه برای رشد و پیشرفت خودم میذاشتم کلی موفقیت برام میداشت. یه زمانی اوایل کار کردن روی 12 قدم، باید تلاش میکردم تا از ناخواسته ها اعراض کنم ، بعداً دیدم اعراض کردن تبدیل شده به توجه به زیباییها و ویژگی های مثبت. نمیگم همین الان هم خوب دارم عمل میکنم ولی خدا رو شکر اعراض کردن خیلی راحتتر شده، و در اکثر اوقات توجه به زیبایی ها برام راحتتر شده و نتیجه اش این شده که در اکثر مواقع حالم خوبه، فرکانسم مثبته و از درون احساس سپاسگزاری رو دارم. هر وقت که بیاد خدا میافتم از صمیم قلبم مشتاقش میشم و دلم میخواد بیشتر و بیشتر باهاش حرف بزنم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
توی فایل وقتی استاد گفت خداوند به پیامبرش میگه در مورد ناخواسته ها با منم صحبت نکن یاد این عبارت افتادم که میگه «وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا» وقتی رفتم کلمه «تخاطبنی» رو سرچ کردم دیدم این عبارت دوبار تکرار شده و هر دو بار خطاب به نوح هست، یکبار آیه «27 مومنون» و یکبار در آیه «37 هود» . خطاب های مشابهی به پیامبر اسلام هم داره مبنی بر اعراض از شرایط و افرادی که ناخواسته هستند؛ و تمرکز گذاشتن روی اصل ماموریت و توحید.
وقتی آیات سوره مومنون رو میخوندم دیدم چقدر نورانی و آگاهی دهنده است.
خلاصه مفهوم آیات اینه اگه اون بیرون اتفاقات ناخوشایند رو داری میبینی که حالتو بد میکنه تمرکز بذار روی هدف و ماموریت خودت. کشتی نجات خودتو بساز، خود رو مجهز کن. تمرکز بذار روی اصل و نه حاشیه. آقای نوح پیامبر که 900 سال عمر کردی ، حتی 900 سال هم زمان بذاری نمیتونی دیگران رو تغییر بدی (فکر کنم اصلا فلسفه عمر طولانی نوح پیامبر همین بوده که خدا ثابت کنه حتی 900 سال هم زمان بذاری نمیتونی آدم های غیر هم مدار رو هم مدار کنی) حواست به ماموریت خودت باشه، نشانه ها و هدایت ها رو دنبال کن، احساس سپاسگزاری رو داشته باش و مطمئن باش طبق قوانین بدون تغییر الهی خداوند اهل ایمان رو از اهل ظلم جدا میکنه. خداوند همیشه تر و خشک رو از هم خدا میکنه. مدار توحید مدار همه نعمتها و بهترین جایگاه هاست و این آیه که انسان رو به شگفتی میندازه.
«إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»
ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ] ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ; ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻴﻢ.
مهم نیست چقدر حرف بزنی حمید ، خداوند قطعاً امتحانت میکنه.
با چندتا حرف تاکیدی داره میگه به این ماجرا خوب توجه کنید توش کلی درس داره براتون. آقا ما از قسمت ازتون امتحان میگیرمااااا ، نیای بگی نخوندم، نمیدونستم، اشتباهی دستم در رفت فرکانسم منفی شد. حمید سرت تو کار خودت باشه.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این فایلهایی که مایه رشد و پیشرفت و آگاهی و تکامل ماست. از شما استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار بینهایت سپاسگزارم و از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو درخواست میکنم.
خدایا ، پروردگار من ، کمکم کن هر روز بیشتر و بیشتر به این آگاهی ها عمل کنم و هر روز توحیدی تر و سپاسگزارتر باشم.
خدایا کمکم کن به زیبایی ها توجه کنم و روی خودم تمرکز بذارم. بنده هات رو قضاوت نکنم. کمکم کن یادم بمونه هر انسانی در هر جایگاهی به تو وصله، و بخشی از روح تو در وجودش هست ، پس به زیبایی هاشون توجه کنم، یادم بمونه که فقط تویی که اجازه داری بندگانت رو قضاوت کنی. من نه تنها قدرت قضاوتگری ندارم، بلکه باید پاسخگوی فرکانسهایی که فرستادم هم باشم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
دوستان عزیزم، اساتید بزرگوارم از درگاه ارباب وهاب و رزاق و رحیم مون ، برای همه تون بی نهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و امنیت و شادکامی و سلامتی درخواست میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به استاد عباس منش و همه اعضای خانواده ام در این سایت.
برای چهارمین بار این فایل رو دیدم ، بسیار عالی بود و بسیار آگاهی بخش. سری قبل چون توی مسیر بودم فایل رو به صورت صوتی سه بار گوش دادم ، الان تصویری دیدم تازه متوجه شدم ، ساختمونها چقدر زیبا هستن، چه محله زیبایی ، حتی شکل درختها. هم اون مدلیه که من خیلی دوست دارم و بخاطر این همه زیبایی بی نظیر خدا رو شکر میکنم ،الهی شکر الهی شکر. 😍🤩😍🤩🇺🇸🇺🇸🇺🇸💚
استاد حقیقتشو بخواین موضوعات مورد بی توجهی قرار گرفته اونقدر زیاده ، که از شدت بی توجهی به فراموشی سپرده شده. یکی از باورهایی که توی ذهنم ایجاد کردم اینه که هر مسئله ای پیش میاد میگم این مشکل نیست ، یه مسئله است و مسئله راه حل داره . باید راهشو پیدا کنم « همین طرز فکر بارها و بارها مسائلم رو به راحتی حل کرد » اونقدر راحت که فراموشم میشه 😂😂😂
ولی خب یه مثالی که میتونم بزنم اینه که سالها پیش هر دو کتفم توی یه ماجرایی آسیب دید. سالهاست، دکتر گفته بود باید عمل بشی، منم گفتم باشه هفته دیگه میام 😂😂🤦🤦 الان بالای ۱۳ ساله دارم روی همون کتف ورزش میکنم. معتقدم با ورزش عضلاتش رو قوی کنم دیگه حله. دوستم همین مسئله رو داره و مدتهاست مراعات میکنه آروم و ملایم روش نرمش سبک انجام میده، ولی هنوز درد داره. من با همین کتف ۲۰ تا بارفیکس هم میزنم که هیچ یه وقتایی هم ادای «فرانک مدرانو» رو در میارم ، به چپ و راست بارفیکس میزنم. 😂😂😂
مطمئنم بدترین بلایی که میتونم سر خودم بیارم ، احساس ترحم و دلسوزی بقیه است و بعدش استراحت دادن به نقطه آسیب دیده . من معتقدم اگه جایی از بدن درد گرفت باید روش تمرین کنم تا دردش ساکت بشه 😉😉 «باور کنید جواب میده»
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و همه اعضای گرانقدر خانواده ام در این سایت
خدا رو شکر ،خدا رو شکر ، خدا رو شکر
خدا رو شکر بخاطر این منطقه و شهر زیبا ، هوای عالی و دلچسب و این روز زیبا و طلوع خورشید و آسمان تمیز و آبی 🤩😍💚🌹🇺🇸🇺🇸💚
استاد عزیزم ،این فایل عالی بود ، انگار گمشده من همین بوده و منتظر بودم کسی پیدا بشه این مطالب ارزشمند رو برام توضیح بده، به صورت none stop سه بار پشت سر هم فایل رو گوش دادم …
استاد این موضوع رو من به صورت ناآگاهانه تجربه اش کرده بودم ولی این صحبتهای شما مهر تأیید زد به تجربه و باورهای من ، الهی شکر …
پدر من تقریبا پونزده سال از اواخر عمرش یه بیماری داشت که تقریبا یه چیز شایع است ، و خیلی خیلی زیاد در موردش حرف میزد با دیگران ، تک تک جزییاتش رو شرح میداد، و دیگران ترحم میکردن و من توی اون شرایط میدونستم این احساس ترحم از هر سمی مهلکتره. وقتی خانواده بهش کمک میکردن برای کارهاش بیشتر و بیشتر خودش رو به ضعف وادار میکرد. همش برای احساس ترحم . من یاد گرفتم نه تنها احساس ترحم که هیچ احساس توجهی هم جلب نکنم . یعنی الان شده توی باشگاه دارم تمرین میکنم ، دوستم میاد میگه ماشاالله فلانی ، میدونم داره تشویق میکنه و هیچ قصد و غرضی نداره ولی من خوشم نمیاد ، یعنی تنهایی تمرین کردن رو ترجیح میدم. یه سری تجربیات دیگه هم تو این زمینه داشتم ، بخوام بنویسم دیگه خیلی طولانی میشه. و اینکه خیلی ممنونم استاد ، من تا الان ناآگاهانه این کارو میکردم ولی از این به بعد آگاهانه تر رفتار میکنم که در کل توی کانون توجه افراد نباشم. و از سم مهلکی بنام ترحم و دلسوزی به دور باشم.
خدا رو شکر ، خدا رو شکر، خدا رو شکر بخاطر این نعمت هدایتم که خداوند به قلب شما الهام کرده و شما زبان گویایی از سمت خداوند هستید برای من. خدا رو شاکرم و همینطور قدردان تلاشهای ارزشمند تون هستم استاد عزیزم. 🌹🌹🌹💚🇺🇸💚
سلام و درود به شما دوست ثروتمند و گرامی . کامنت زیبا و آموزنده ای بود . کنار کامنتتون یه علامت رو دیدم که نشون میده دوره عزت نفس رو تهیه کردین. اول اینکه بهتون تبریک میگم و در ادامه یه سوال ازتون دارم. سوالم اینکه آگاهی های دوره عزت نفس چقدر به رشد و پیشرفت تون کمک کرد و اگه برای کسی که بخواد این دوره رو تهیه کنه چه پیشنهادی دارید ، صمیمانه قدردان تون هستم 🌹🌹
متشکرم
متشکرم
و خدا رو شاکرم بخاطر اعضای خانواده ام در این سایت .
خیلی مشتاق تر شدم که این دوره رو تهیه کنم. و بسیار قدردان و سپاسگزار شما هم خانواده ای ثروتمندم هستم که لطف کردین زمان گذاشتین و توضیح دادین و تجربه تکامل خودتون رو سخاوتمندانه بهم هدیه دادین. از درگاه جان جانان رب العالمین جان عزیز بهترین و زیباترین نعمتها و لذتبخش ترین لحظه ها رو درخواست میکنم 🌹🌹
سلام و درود به شما
من از این لطف و محبت تون واقعاً سپاسگزارم. و براتون از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات و سلامتی کامل درخواست میکنم.
ببینید من تجربه شخصی خودمو نوشتم. و اصلا نمیدونم شرایط شما به چه شکل هست. ولی به تجربه برام ثابت شده که عدم آرامش ذهن، بیخوابی و بی نظمی خواب، استرس و اضطراب و نگرانی ناخودآگاه درد رو بوجود میاره.
من مستقیماً نمیتونم در مورد وضعیت شما نظر بدم ولی اگه این شرایط رو داشته یا دارید احتمالاً یه جای نگرانی نداره و شما فقط به کمی احساس آرامش و لذت بردن از زندگی نیاز دارید. در مورد ورزش و نرمش همیشه باید اصولی باشه، با گرم کردن و سرد کردن، و فشار آوردن در حد توان(به حدی که فشار بیارید که بدن از تمرین لذت ببره) همین فعالیت بدن خودش باعث بهبود بعضی از بافتهای آسیب دیده میشه. من آسم آلرژیک داشتم که باید اسپری تنفسی استفاده میکردم، از وقتی عضو سایت شدم باور کنید یادم نمیاد اسپری رو استفاده کرده باشم. کتف درد شدید داشتم که باید کتف بند طبی میبستم. تازه ازش راضی نبودم ، خودم توی خونه چندتا کش و چسب دیگه بهش اضافه کردم و به روش خودم تغییرش دادم که بهتر کتفمو کنترل کنه. ولی از وقتی آرامشم بهتر شد، استرسم کم شد، بیخیال یه سری مسائل منفی شدم درد کتفم کلا رفت. با عین حالی که همیشه روش ورزش میکردم و بارفیکس هم میزدم. و انگار با کتفم حرف میزدم… میگفتم: اگه فکر میکنی بهت استراحت میدم کور خوندی، یه زمانی میرفتم می دویدم ، زانو درد میومد سراغم، به زانوم میگفتم اونقدر به دویدن ادامه میدم تا ساکت بشی، من تسلیم نمیشم.
ذهن یه وقتایی الکی برامون درد کاذب درست میکنه.
در مورد گردن تون پیشنهاد میکنم بهش فشار نیارید. خیلی با احتیاط باهاش رفتار کنید، با صلح و آرامش. هر چند شاید نیاز باشه به پزشک متخصص هم مراجعه کنید.
اگه دیدین با تمرین هوازی (پیاده روی تند و یا دویدن آروم و یا حرکتهای ورزش در منزل یا دوچرخه زدن) دردش ساکت میشه احتمالا درد عصبیه. یعنی همون دردهای کاذب که ذهن درست میکنه. تمرینات هوازی چون باعث ترشح اندورفین و اکسی توسین میشه در آرامش و نشاط و کاهش درد و بازسازی بدن خیلی مفیده.
(تاکید میکنم تمرینات باید خیلی آروم و در حد توان باشه)
اینها تجربه من بود، نمیدونم آیا برای شما مفید باشه یا خیر.
بعضی از پزشکان الکی آدم رو نگران میکنن، و هدفشان کسب درآمد هست.
یکی از همکاران ما به علت بی نظمی برنامه خوابش ، روز سر کار روی صندلی میرفت توی حالت چرت زدن. وزنش هم رفته بود بالا. این باعث شده بود مهره های کمرش بره زیر فشار. دکتر بهش گفته بود دیسک کمر داری و چندتا بسته قرص براش نوشته بود. قرصها چی بودن، (مسکن)
یعنی چرت زدن بیشتر روی صندلی و شدت گرفتن درد کمر.
براتون از خداوند سلامتی و احساس خوب و آرامش و نعمت و ثروت بینهایت درخواست میکنم.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که همیشه حالتون عالی عالی باشه و در کنار دختراتون از بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش پروردگار متنعم باشید.
از شما خیلی ممنون و سپاسگزارم.
خیلی ممنونم که بیاد من بودین، راستشو بخواین یه جورایی وقت کم میارم برای نوشتن کامنت، هستم توی سایت فایل میبینم ولی بیشتر تمرکز گذاشتم روی دوره دوازده قدم، واقعاً یه گنجینه است گاهی اوقات یه جلسه اش رو چندین و چند بار گوش میدم ولی بازم میگم کافی نیست.
امیدوارم به لحاظ زمان و شرایط و نتایج اونقدری بتونم مفید باشم که بیام و برای دوستان از نتایج حرف بزنم.
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود فراوان به شما برادر عزیزم ، علی آقوی گل ، ببییییییینهایت ازت متشکرم بخاطر این کامنت پر از انرژی مثبت. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر موفقیت ها و نتایج طلایی تون.
راستشو بخواین عسلویه اونقدرها هم هوا بد نیست. یه وقتایی گرم و شرجی میشه ولی همونم لذتبخشه. طبیعت عسلویه خیلی زیباست. ساحلش بسیار زیبا و بکره. اگه ان شاالله بازم اومدی اینطرفا ساحل خلیج نایبند فقط ده دقیقه با عسلویه فاصله داره و یه روستایی به نام هاله. وااااقعا خیلی خیلی انرژیش مثبته. جنگلهای حرا هم که مثل یه نیایشگاهه برام یه وقتایی میرم با صدای دریا و باد و پرنده ها نیایش میکنم.
اون مشعل ها وقتی از کنارشون رد میشی یه کم حرارت دارن ولی توی این 10-12 سالی که عسلویه بودم 10 بار پای اون مشعل ها نرفتم. کار کردن توی پالایشگاه ساده تر از اونی به نظر میرسه که از بیرون دیده میشه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. سختیهاش هم خاطره میشه. من دیگه دارم کم کم باهاش به صلح و آرامش میرسم. چون تنها راه اینکه بتونم برم یه مرحله بالاتر اینه که اینجا بتونم باهاش به صلح برسم . همون کاری که خودتون انجام دادین. به صلح رسیدن با محیط کار سخت و شاید همکاران سر سخت.
یه زمانی تلاش میکردم از همکارانم فاصله بگیرم و بشدت ازشون اعراض کنم. چون از ناخواسته ها میگفتن، الان هم همونجوری ان ولی من عجیب دوستشون دارم. دیگه مثل گذشته ازشون فراری نیستم. باهاشون هم دلی نمیکنم توی بحثهای ناخواسته. ولی اگه اطلاعات کاری بخوایم با همدیگه گفتگو میکنیم. از طرفی به این باور رسیدم حتی بدترین آدمها روح خداوند رو در درونشون دارن و هر لحظه از خداوند درخواست کنن میتونن بهش وصل بشن. یا اینکه اون آدمی که من فکر میکنم منفیه شاید در واقع خیلی هم مثبت و توحیدی باشه ولی من هنوز به مدارش دسترسی ندارم. من ویژگیهای مثبتش رو ندیدم.
ازت متشکرم علی جان برادر عزیزم. که با کامنتت بهم انگیزه و انرژی مثبت دادی که بازم بنویسم. سپاسگزارم ازت. تاثیر انرژی مثبت شماست.
در پناه رب العالمین همیشه همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود برادر عزیزم آقای دهقانی بزرگوار. بینهایت از لطف شما سپاسگزارم ، الهی که حال دلتون عالی عالی باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمند تون.
اعتبار این کامنت ها با خود اربابه. منت سر بنده هاش میذاره و بر قلبمون جاری میشه. الهی که همیشه بتونیم به خداوند متصل باشیم. گوهر مقصود ما خودشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی ان شاالله.
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، بینهایت از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون سپاسگزارم، و از درگاه خداوند میخوام که حالتون خوب و مثبت و عالی باشه. الحمدلله رب العالمین.
از شما ممنونم که منو تحسین کردین ولی واقعیت اینه یه وقتایی یه حسی منو ترغیب میکنه برای نوشتن و اغلب مواقع هم درگیر این نجوا میشم که تو آدم مناسبی برای نوشتن نیستی. دیروز صبح بود که داشتم کامنت شما رو میخوندم و پایان شیفت کاریم بود داشتم برمیگشتم خوابگاه. توی مسیر این موضوع به ذهنم رسید که من چرا با آگاهانه جلوی پاسخهای دوستان دیوار گذاشتم، یعنی واضح و روشن از خداوند خواستم که بچه ها برام کامنت نفرستن. چون نمیتونم به همه شون جواب بدم، هم بخاطر کمبود زمان و هم بخاطر اینکه میخوام تمرکز بذارم روی فایلها. دیروز یه الهامی بهم شد که حمید تو کفران نعمت کردی با این درخواستت. تو خودت رو از چرخه گسترش آگاهی ها بیرون بردی ؛ آگاهی هایی که استاد عباس منش منتشر میکرد و استاد شایسته با عشق فیلم میگرفت؛ یادت میاد چه تجربیات طلایی رو از دوستانت یاد گرفتی که هر کدوم چقدر سخاوتمند و با قلبی پر از محبت برات از تجربیات خودشون مینوشتن، بی توقع و چشم داشت. حمید تو فقط خودت به خودت آسیب زدی با کفران نعمت، خودت خودتو از چرخه گسترش آگاهی بیرون انداختی درحالیکه آگاهی ها در حال گسترش هستن. تو فقط ازشون جا موندی.
توی دوره های مختلف استاد در مورد باور کمبود میگه که توی همه جوانب زندگی مون خودش رو نشون میده. برای من باور کمبود حتی در مورد زمان و تمرکز.
(فکر کنم زمان مساوی ترین فاکتور همه انسانها باشه، شبانه روز موفق ترین آدم ها و شکست خورده ترین آدمها همه 24 ساعته)
از شما متشکرم چون از دل کامنت شما متوجه این موضوع شدم که کامنت ننوشتن یه جور کفران نعمته. مثل بچه ای که میره مدرسه و همه امکانات آموزشی رو داره ولی تمریناتشو انجام نمیده.
این جمله از کامنت شما خیلی برام شگفت انگیز بود «به بزرگی خود خدا قسم این زنجیر ها خیلی محکم ولی در عین حال با ظرافت ما رو بهم وصل کردن» ، وقتی این جمله رو خوندم یه تصویری از نورون های مغزی توی ذهنم اومد. نورون های مغزی که توسط دندریت ها و آکسون ها بهم دیگه متصل هستن. و شبکه ای عظیم و بینهایت از ارتباطات رو بوجود میارن که فعالیتهای مختلف انسان رو کنترل میکنن، از کنترل های حسی و حرکتی ، احساسات عاطفی، تا بیاد آوردن خاطرات و حرف زدن و نوشتن و تجسم و …
اون تصویر از نورون های مغزی و این توصیف شما از ارتباط بین بچههای سایت واقعاً برام مشابهت هایی رو داشت. جوری که به خودم گفتم هیچ انسان موفقی به تنهایی کاری رو انجام نداده. هر انسانی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با هزاران نفر دیگه در ارتباطه و از هر کدوم اطلاعاتی رو دریافت میکنه یا ارائه میده و در این تبادل اطلاعات خودش رشد یافته تر و تکامل یافته تر میشه. امروزه این ارتباطات وسیع تر و گسترده تر شده و ما محدود به دایره اطراف مون نیستیم و میتونیم از چند هزار کیلومتر اونطرف تر اطلاعات رو دریافت کنیم. ما آدمها خیلی شبیه نورون های مغزی هستیم ، با شبکه ای عظیم و بینهایت از اطلاعات. جوری که اگر موفقیت هر فرد رو یک پازل ببینیم هر قطعه از پازل از جایی متفاوت اومده و سر جاش نشسته. (طبق قوانین الهی).
نوشته بودین دوست دارین از خوشحالی جیغ بزنید، یه وقتایی منم همینجوری از شدت عشقم به خداوند دلم میخواد مثل داستان موسی و شبان بهش بگم: «ای خدا و ای الٰه، تو کجایی تا شَوم من چاکرت»، خدایا کجایی تا بغلت کنم، بعد میگم حمید فکر کردی خودتی که داری به خداوند عشق میدی؟ حس نمیکنی این خود خداست که داره به قلبت عشقش رو هدیه میده و تو فکر میکنی تو عاشق خدایی. خداست که دریچه قلبت رو باز کرده. خداست که به قلبت نور داده. خدا به پیامبرش میگه «آیا ما سینه ات رو نگشادیم» یاد این فایل قلبی که به سوی خدا باز میشود افتادم: https://elmeservat.com/fa/a-heart-that-opens-to-god/
یه جایی توی کامنت نوشته بودین «باید مرد میدون باشی تا بتونی» ، یادتون میاد توی گنجینه طلایی دوره دوازده قدم یه جایی استاد میگه ما روی خطوط یکسان مسابقه نیستیم. یا یه جای دیگه میگه ما نه تنها توی یک کشتی نیستیم بلکه توی یک اقیانوس هم نیستیم ، توی جهانهایی متفاوت هستیم (مفهوم کلی صحبت استاد اینه). یا چقدر استاد در مورد اعراض از ناخواسته ها و تمرکز و توجه به زیباییها و خواسته ها میگن؛ من همیشه به خودم خیلی نهیب میزدم که من هنوز نتایج طلایی ندارم من هنوز پیشرفت نکردم و … چند روز پیش رفتم دفتر دوره دوازده قدم رو که توش چکاپ فرکانسیمو نوشته بودم رو باز کردم. و شروع کردم به خوندن. از شدت شگفتی داشتم دیوانه میشدم. من اینقدر تغییر کردم. هر جمله ای که میخوندم میگفتم آره بخدا من اینجور مسائلی رو داشتم و دیگه ندارم، من فلان شکل تفکر رو داشتم، خودم به جملاتی که نوشته بودم دیسلایک میدادم. میخوام بهتون همین پیشنهاد رو بدم هر وقت نجواها اومد سراغتون یه نگاهی به چکاپ فرکانسیتون بندازید تا بدونید چقدر تغییر کردین. نجوا طبیعیه، ما انسانیم نجواها میاد سراغمون. شیطان قسم خورده از چپ و راست و بالا و پایین حمله کنه تا انسان رو نسبت به خداوند کفور کنه. پس نجواها طبیعیه. ولی مهم اینه که خداوند هر بار کلام خودش رو بالا میبره.
از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم ، بینهایت تحسینتون میکنم، از خداوند براتون بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و فراوانی درخواست میکنم. اینقدر انرژی کامنتتون مثبت بود که برای من انگیزه شد اینقدر طولانی بنویسم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.