اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر فایل جذابی بود؛من تا الان 5 بار گوش کردم باز هم گوش میکنم؛این 4 تا فایل از اقا رضا خودش به نظر من یه دوره س؛
جهاد اکبری که استاد ازش صحبت میکنه؛ اقا رضا به نحو احسن پیاده کرده تو زندگیش و چقدر نتایج عالی گرفته تا اینجای کار؛
ایشان شاهکاره زندگی خودشه و من بهشون تبریک می گویم.
همین یه جمله«تمام مسائل و مشکلات زندگی یه بازیچه هست»که ایشون دریافت کرده بود چقدر میتونه مسائل روزمره ما رو حل کنه؛
نکته بعدی این بود که ایشون اگاهانه توجه خودش رو از روی ناخواسته ینی بدهکاری برداشته و روی خواسته ینی دادن بدهی گذاشته و طبق قانون نتیجه مثبتی گرفته.
استاد من ازتون سپاس گزارم بابت این فایل جذابی که گذاشتید؛خیلی خیلی پیام های کاربردی و اموزنده ای داشت واسه من؛ سعادت دنیا و اخرت نصیب شما و مریم جان باشه.
با عرض سلام درود فراوان ب استاد عزبز وهمه دوستان ..
واقعا منم مدام ب سایت سر میزنم ببینم قسمت جدید داستان اقا رضا اومده ..بسیار لذت بردم تز صداقت نحوه بیان اقا رضا واینکهاینقدر خالصانه با پرودگارش حرف میزده .اره منم مدتها پیش فک کنم یکسال ونیم پیش ک استاد عزیز گفتن بیمه با باورهای توحیدی من نمی خونه منم تصمیم گرفتم با وجود اینکه 4سال از دادن حق بیمه گذشته بود بیمه رو فسخ کردم وخیلی کم شد ولی گفتم بندهای ک ب خالقش ایمان داره وباور فراوانی دیگه بیمه معنایی نداره واین شرک است .
واقا رضا هم با فسخ بیمه ایمانش در عمل نشون داد …
مشتاقانه منتظر دیدن بقیه قسمتهای داستان اقا رضا هستم
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه
هر کس تقوایی خدا پیشه کنه راه های خروج از مشکلات را به او نشان میدهیم و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میرسانیم
در مورد رضای عزیز
تقوای الهی ((( یعنی تصمیم به تغییر و متعاقب اون تغییر واقعی و اینکه وقتی بدهکارم چرا بچه من به امید آینده باید بیمه عمر داشته باشه در حالی که در آینده هم خدا مثل دیروز و امروز هست و حامی ما و بچه های ما هست .این میشه معنی توحید و از بین بردن شرک ذهنی ( نوعی تقوا)..اینکه من باید بدهی مردم رو بدم من باید متعهد بشم( نوعی تقوا ) ،اینکه غر نزنم (نوعی تقوا ) و …..))))
2.یجعل له مخرجا (((الهام خداوند در خواب یا …به رضای عزیز مبنی بر اینکه بدهی رو تکه تکه کن یعنی راه خروج شرایط فعلی رو نشانش داد )))
3.و یرزقه من حیث لایحتسب ((( یعنی خداوند رضای عزیز رو از جایی که گمان نمیکرد روزی داد از فروش بیشتر مغازه اون هم تو اوج گرون شدن دلار یا بهم خوردن کاسبی ها ،راضی شدن همسرشان به فروختن النگو بدون اینکه ایشون انتظار شو داشته باشه و از همه مهمتر اداره دولتی که پول میده اما جنس نمیخواد ))))
بله دوستان عزیزم قوانین الهی مو لای درزش نمیره و همیشه و برای همه کار میکنه .
امیدوارم همه ما به مرحله ای از توحید برسیم که جز خدا را نبینیم و جز او از کسی هدایت نخواهیم و آنگاه دیگران هم اینه ای از ما میشوند همانقدر صاف و زلال
چقد این فایل به موقع بود و من نمیدونستم که نباید قرض گرفت و قرض داد یعنی دوستم یسری چیزا گفته بود ولی درست توضیح نداده بود که چرا نباید اینکارو کنیم و من دقیق نمیدونستم چرا استاد میگن قرض گرفتن ، قرض دادن ،اقساط و وام خوب نیست.
اره استاد درست میگین به اندازه ای ایناها ذهن ادمو درگیر میکنه که تمام صب تا شبش تمام لحظه هایی که میخواد چیزی واسه خودش بگیره هعی اون قرض ها یادش میاد من یه مبلغی رو از دوستم قرض گرفته بودم با اینکه مبلغ زیادیم نبودا ولی تموم فکرم این شده بود که یجوری خدا بم پول برسونه که قرضشو بدم که خداروشکر قرضشو دادم.
از اون موقعه به بعد بود که اصلا شرایط این پیش نیومد که قرض بگیرم خداروشکر دستم خالی نشد و جوری شد من به همون دوستم قرض دادم که بعد نیازم که شد بدون اینکه بش بگم خودش برام واریز کرد ولی از این لحظه به بعد تعهد میکنم که نه قرض میگیرم،نه قرض میدم،نه وام میگیرم و نه چیزی که بهم حس بد بده رو انجام بدم.
“وقتی این حد از تعهد و داشته باشی درها باز میشه و راه ها بهت گفته میشه”
“اصل اینه که شما باید بتونی پول بسازی خودت باید اینکارو کنی و خداوندوباور کنی نه اینکه قرض بگیری نه اینکه وام بگیری”
“من اگر چیزی رو میخوام اول باید پولشو بسازم و بعد بخرم اگر پولشو ندارم میسازم و بعدا میخرم”
“وبعد میبینی که چه درهایی برات باز میشه که قبلا بسته بوده.وقتی بدهیتو به دیگران میدی وقتی که دیگه قرض نمیگیری پولایی رو میسازی که به لطف و فضل پروردگار که اصلا قابل مقایسه با قبل نیست بخاطر ارامشی که داری چون وقتی بدهکاری ارامش نداری و نمیتونی ارامش داشته باشی نمیتونی به ایده هات عمل کنی”
“ولی محض اینکه ادم قانون و درک کنه و از همونجایی که هست شروع کنه و خداوندم تو بقیه کارا کمکش میکنه وقتی اینکه ما متعهد هستیم وقتی میبینه ما به اپشنای دیگه ای فکر نمیکنیم نگی اگر مجبورشدم قرض بگیرم ولی کمتر قرض بگیرم؛نه باید بگی نه من هرگز اینکارو نمیکنم چه قرض گرفتن چه قرض دادن”
خدایا شکرت برا دریافت این اگاهی ها خدایا شکرت برا این هدایت شدن به موقع خدایا شکرت که هرروزم یه معجزس خدایاعاشقتم که انقد عاشقمی.
درود خدمت استادعباس منس عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم فرکانسی ام و در این مورد خاص آقای رضای دوست داشتنی که واقعا ازش بخاطر به اشتراک گذاشتن تجربیاتش ممنونم و سپاسگزار استاد عباس منش هستم که زحمت این فایل رو کشیدند و با توضیحات خودشون من رو در درک بهتر موضوعات و تقویت باورهای توحیدی کمک میکنند …
الله اکبر که واقعا نمیدونم چی بگم و از کجا شروع کنم . اولا که با دیدن فایل ،خدا میدونه چند بار استپ کردم و شروع کردم به تفکر و بعضی جاها با خدا صحبت کردن که خدایا تا الان همین که منو با این سایت اشنا کردی واقعا شکرت ولی منم میخام مثل رضا باهام صحبت کنی خدایامنم قبولت دارم خدایامنم بهت ایمان دارم نه از اون ایمانهای الکی بلکه خودت میدونی ایمانم قلبیه و از این جور فکرها و چقدر اشک ریختم و بعد از اون رسیدیم به بحث توضیح استاد در خصوص عدم گرفتن وام ( اونهم نه فقط بصورت پیشنهاد بلکه بصورت تاکید ویژه که به هیچ عنوان نباید وام یا قرض گرفت که این کار آدمهای ضعیفه ) که در اینجا بود که یهو قلبم تندتند زد و حالم یکجوری شد که مگر میشه ؟؟ وای خدای من تا الان داشتم میگفتم خدایا با من هم حرف بزن و فکر میکردم که حتما خدا باید با من هم مثل رضا در خواب حرف بزنه ولی خدا این بار بامن از طریق همین فایل صحبت کرده و اون هم اینه که تو دیشب داشتی با خانومت در خصوص خرید یک آپارتمان نقلی برای ایجاد درآمد غیرفعال صحبت میکردی و دودوتا چهار میکردید که طلاها رو بفروشیم وپس اندازمون رو جمع کنیم و مستاجر برای خونه بیاریم و ایرادی نداره بقیه اش را هم یک مقدار وام میگیرم ( نکته جالبش اینجا بود که توی ذهنم داشتم باخودم میگفتم این وام چون برای خونه است و خونه بعدا قیمتش بالا میره پس وام خوبه ) که یهو استاد و بعبارتی خدا با زبان استاد بهم گفت خیر چیزی بنام وام خوب و وام بد نداریم و اینا چرته و از همه مهمتر اینکه اصلا دنبال وام نرو و باید پولش را بسازی و بعد بری خونه رو بخری … خدایا دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم و ازت ممنوم بابت هدایتت و راهنماییت ( چشم وام نمیگیرم و حتما هر طور شده پولشو میسازم ) و از طرفی یک مقدار وام هم از قبل گرفتم که برنامه ریزی میکنم تا پرداختشون کنم و تمام بشن و آزادی قبل را پس میگیرم …. خدایا شکرت بابت آموزش امروز.. خدایا سپاسگزارم بابت راهنمایی امروزت .. خدایاشکرت بابت اینکه تونستم کامنتهای دوستانم رو بخونم و اونها خودش آموزشها و هدایتهای دیگه ای بود که امروز به من الهام شد و اونها دیگه تیر خلاص رو به باورهای اشتباه من زد و از فرط خوشحالی و منقلب شدن نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم و چقدر باورهای قوی در من ایجاد کرد که بقول خدا ” کن فیکون ” و بقول خدا ” لاخوف و لا یحزنون ” خدایا سپاسگزارم و میدونم کارهای این بنده ات را هم به بهترین شکل انجام دادی و مرا لایق داشتن نعمتهای بیشمارت دانستی ….خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
من دوره ثروت یک رو تهیه کردم و دارم به فایل های اون گوش میدم و تمام تلاش وسعی خودم را برای درک و اجرای دستورات فایل انجام میدم
در کنار اون به طور اتفاقی در سایت با فایل آقای عطا روشن برخورد کردم وچنان جذاب بود که میخ کوب شنیدن شدم علاوه بر صحبت های آقا رضا ،استاد چقدر زیبا و دلنشین بحث را تحلیل کردند من فایلها رو سیو کردم وتشویق شدم که من هم راههای کوچکی با توجه به وضعیت خودم پیدا کنم وقدم بردارم.
من در سالهای قبل سه تا وام از بانکهای مختلف گرفته بودم در زمان گوش دادن به فایل روانشناسی ثروت یک به دلم افتاد وبا خودم گفتم کاش میشد این وامها رو تسویه کنم ولی با خودم گفتم این چه کاریه بری پولاتو تماما به بانک بدی ولش کن .
بعد از شنیدن فایل 11نتایج ،گفتم باید قرض ها رو صفر کنم 100 میلیون پس انداز داشتم رفتم اون رو در آوردم ویکی یکی تمام بدهکاریهارو با توکل به خدا پرداخت کردم به هیچکس هم چیزی نگفتم چون میدونستم دعوام میکنم درست عین آقا رضا.
خیلی تردید داشتم وقتی توی بانک توی صف بودم دلم هزار راه میرفت ولی تکرار صدای استاد و آقا رضا بهم انگیزه میداد گفتم انجامش میدم وبه خدا می سپارم
برای کلاسهای تقویتی کنکور دخترم قرار بود اقساطی دوره بخرم ولی اونم یکجا خریدم
حساب دوستی با پول را ایجاد کردم
من با توکل این کار را کردم ومیخوام روی اون متعهد باشم مطمئن هستم خدا کمکم میکنه
استاد عزیز از حضور بی همتای شما سپاسگزارم چقدر زیبا وبا غیرت مطالب رو توضیح میدم منم مثل آقا رضا بیشترین صدایی که گوش میدم صدای دلنشین شماست و بیشترین کلماتی که می نویسم راهنمایی های بی نقص شماست
من میخوام تغییر کنم و برای اون تمام تلاشم را میکنم
اولین ایده در دوره هدف گزاری این بود که بدهی پرداخت کنه
(( ایده من هم برای رسیدن به درآمد بالا خرید دوره روانشناسی ثروت1 هست چون استاد میگه واسه این که ثروت و درامدت بره بالا باید مدارت عوض شه و خودش میگه تو این دوره آموزش هایی هست که باورهات عوض میکنه و وقتی باور های ثروت ساز داشته باشی مدارت تو ثروت بالا میره تو میری تو مدار ثروت و درآمد های بالا تر به آسانی در زمان کاری کمتر و آسان و من میخوام متعهدانه این دوره بخرم هر فایل 5 بار گوش بدم دفتر براش گرفتم بنویسم برای خودم مثال بزنم و تمریناتش انجام بدم و امیدوارم که جهان جواب های عالی بهم بده ))
چون استاد تاکید کرده بود که آدم باید بتونه بدهی هاشو صاف کنه و باید بتونه آرامش ذهنی برای خودش ایجاد کنه
و رضا میگه به دوستی که بدهی داشتم مدام زنگ میزد و مدام سراغ پولشو میگرفت 25 میلیون بدهی به کسی داشت که درآمد ماهانه از کارمندی 600 هزار تومن بود نه اون امیدی داشت نه من
جمله ای که 1000 بار رضا نوشت و 1000 بار خوندش
خدایا بدهی بنده خودت رو بده
((خدایا بنده خودت رو به ثروت و نعمت زیاد هدایت کن
خدایا من رو وارد دنیای ثروتمندان کن))
میگه هر شب از خدا میخواستم صبح از خدا میخواستم جز نوشته هام بود
((من هم مینویسم ))
یک شب خواب دید چرا این خواب دید چون به گفته استاد یک دفتر میزاشت کنار دستش موقع خواب و همیشه قبل خواب می خواست که خدایا بدهی این بنده ات رو بده من میخوابم و تو منو بیدار کن و به من بگو چکار کنم ایده ات رو به من بگو
)من هم دوست دارم این تجربه داشته باشم )
تو خواب صدای بلندی بود که فضا پر کرده بود که قرآن میخوند با صدای عربی
فردا صبحش یکی دوکلمه اش یادش بود فرداش تو گوگل با سرچ کردن پیدا کرد آیه ای بود بخش اولیش این بود این مسائل دنیا بازیچه هست و میگذره و آنان که ایمان دارن و استقامت دارن خدا درها براشون باز میکنه
بخش دوم این آیه در مورد یک موضوع بود که خدا به پیامبر میگفت اینو تیکه تیکه کن بخش بخش بشه
همون خدایی که اینو به ذهن رضا آورد که اینو بخش بخش کن همون خدا تو ذهنش اینو مرور کرد که تیکه تیکه کردن یعنی اینکه بدهی ات رو تیکه تیکه کنی
رضا تو دفتر نوشت که من 25 میلیون بدهی به فلانی به 25 قدم تقسیم میکنم و از خدا میخوام منو راهنمایی کنه که چطور 25 قدم بردارم
طبق حرف های استاد حالا موقع عمل بود
دوره هدف گذاری استاد میگفت -> وقتی هدفت معین میکنی بشین بنویس ببین چه قدمی میتونی برداری
) فاطمه چه کاری میتونی برای خرید دوره روانشناسی ثروت1 انجام بدی ؟ دفتر براش خریدم تخته وایت برد گرفتم تابلو کائنات درست کردم و خرید لباس رستوران و … تعطیل فقط جمع میکنم واسه خرید این دوره )
حالا رضا تنها سرمایه اش بیمه نامه داشت دوتاش فروخت و 1 میلیون بدهی داد
چند روز گذشت فروش مغازه بهتر شده بود هفته بعد 1 م دیگه پرداخت کرد
دوهفته بعد همسرش باهاش همکار کرد مقداری از طلاهاش فروخت و 1 قسط دیگه هم داده شد
ماه اول بعد دو سال که هیچی از بدهی اش نتونسته بود پرداخت کنه 3 تا قسط داد
ماه دوم بک شرکتی اومد چک 6 میلیون و خورده ای بهش داد گفت حالا بعد میاییم جنس میبریم
تو شرایطی که خیلی ها جنس میبردن پولشو نمیدادن برای اولین بار یک اداره دولتی پول میداد جنس نمیخواستن وکار خدا بود
و 5میلیون از بدهی باهاش داد
تو کمتر از 2 تا 3 ماه بدهی صفر شد
رضا میگه دیگه اعتماد بنفس گرفتم که بله من بدهی 2 ساله رو تو کمتر از 3 ماه تونستم صفر کنم
تصمیم بعدی
استاد گفته بودن وام نباید بگیری
و رضا میگه 12 تا قسط داشت و وام زیاد داشت
و از کمترین وام ها شروع کرد به صفر کردن وام اولی که صفر میکرد میرفت سراغ وام های دیگه
و در 6 ماه همه وام ها و قسط ها رو صفر کرد
( افرین به همت تو افرین به عمل کردنت
تو چقدر آدم قدرتمندی بودی تونستی این طور متعهد به هدفت باشی و انجامش بدی
چقد شاگرد خوبی بودی و حرف استاد براحتی بالای سر گذاشتی و قبول کردی و انجام دادی
توانایی تو و اینکه جهان چقدر قشنگ با تو همکاری کرد چقدر لذت بخش بود وقتی کاری که تو چند سال انجام ندادی تو چند ماه با آموزش های استاد با شاگردی استاد عباسمنش انجامش دادی
چقدر لذت بخش بود با گوش دادن به حرف استاد بدون اینکه کار بیشتری بخوای انجام بدی یا اینکه شغلت عوض کنی انقد راحت این هزینه هارو پرداخت کردی و خودت رو آزاد کردی از بدهی از رنج قسط
(
و رفت سراغ خان سوم یعنی دسته چک
) خدا رو شکر من از این مشکل ازادم)
استاد:
وقتی آدم خودش متعهد میکنه به تغییر خداوند الهام میکنه
استاد میگه دقیقا این مثال قرآنی بارها و بارها و بارها برام اتفاق افتاده اینکه یه سری کلمات عربی شنیده -> بعد سرچ کرده -> بعد قرآن خونده-> بعد معنیش رو خونده -> بعد فهمیده خدا چی بهش گفته
این نتیجه باور این که خدا میخواد منو هدایت کنه و اینطوری اعتماد مون که خدا هادی بیشتر میشه
این نکته ارزشمندی هست خداوند در هر لحظه به شکل های مختلف مارو هدایت میکنه
( خیلی اذت بخش هست اینروزها خیلی خداوند من رو هدایت میکنه
خدا رو شکر در زمان مناسب در مکان مناسب هستم
خدا رو شکر رزق و روزی من با تمرکز رو این فایل ها بیشتر شده
خدا روشکر فکرم دیگه هر جا نیس و تمرکزم یکجاست
خدارو شکر حالم خوبه
خدارو شکر خدا قشنگ هدایتم میکنه کی خرید کنم
قشنگ و درست هدایتم میکنه چی بپزم چی بخورم
بعضی از حرف های استاد تو زندگیم که تجربه میکنم میفهمم چقدر زندگی لذت بخش تر و راحت تر و شادتر هست و فکر میکنم اگه همه این تجربه های لذت بخشی که استاد میگن من تو زندگی داشته باشم چقد زندگی و این جهان شیرینتر میشه )
نکته بعدی اینه که ما هدایت دریافت کنیم
حتی اگه سخت باشه و متفاوت باشه با رفتار گذشته
همون خدایی که هدایتت کرد که چه کاری انجام بدی بعد همون خدا راه ها رو باز میکنه
در مورد بحث بدهی تحت هیچ شرایطی پول قرض نکن و وام نگیر و قرض نده
تو هر شرایطی بودی یه راهی پیدا کن پول بسازی
وقتی این حد از تعهد داشته باشی راه ها باز میشه
زمانی پول ببخشی که اگه برگردوند برگردوندن اگر نه هیچ بلایی سرت نیاد هیچ احساس بدی نکنی اصلا برات مهم هم نباشه
در راه خداوند ببخشی
(چشم)
استاد میگه گفتم خدایا من فقط میخوام بدهیم رو پرداخت کنم
خدا شاهده وقتی بدهکار شدم واسه زمانی که شریک داشتم شریکم تو یک جلسه یکباره گفت ما 75 میلیون بدهی داریم در سال 88
استاد میگه اونجا من برای خودم کفش نمیخریدم لباس نمی خریدم گفتم هر چی که دربیاد اول باید بدهی مون پرداخت کنیم
چون وقتی بدهی پرداخت میکنی آنقدر از لحاظ ذهنی قوی میشی اون آرامش اون اعتماد بنفس و قدرت که به من می دهد انقد زیاده که میتونم 100 ها برابر اون پول بسازم
بخاطر همین بدهیتو پرداخت کن تو همین مسیر یک سری درها باز میشه یک سری راه ها پیدا میکنی که 100 ها برابر بعدا در زمان کوتاه تری بسازی این چیزی بود که استاد بهش رسید
( من هم باید با همین تعهد که استاد تو سال 88 مسئله شو حل کرد مسائلم حل کنم و تمرکزی رو یک موضوع کار کنم)
شما باید بتونی پول بسازی
دلیل بدبختی 99 ٪ آدمها این قسط ها هست
دلیل اینکه استعداد اونا شکوفا نمیشه
و اگر قبلا این کار کردی متعهد شد که اگه اسلحه گذاشتن گفتن یا قرض بگیر یا می کشیمت بگو بکش
تموم شد قرض گرفتن
من باید پولشو بسازم بعد بخرم
و بعد میبینی که چه درهایی برات باز میشه که قبل بسته بوده
به نام خدای بخشنده مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم وآقا رضا که چقدر صحبت های ایشان من را تحت تاثیر قرار داد چقدر حرف های دلنشین و جذابی داشتن اولین ایدهای به نظر آقا رضا میرسد این است به آرامش برسد به آرامش رسیدن هم بها میخواهد
با پرداخت بدهی هم بحث و جدل از بین میرود
با این کار واقعا آدم به آرامش میرسید وقتی که ما خواسته های خود را به صورت واضح وروشن بنویسم و نتیجه را به خداوند بسپاریم واقعا خداوند هم به بهترین نحو هدایت میکند مثل آقا رضا که به صورت روشن برای خداوند مینویسد که خدایا من بنده تو هستم و او هم بنده توست
خودت هم بدهی من را بپرداز هم اون گرفتار هم من خودت بدهی این بنده را بده اونقدر این کار را انجام دادن که یک شب در خواب میبینند که قران خوانده میشود که این آقا رضا بر میگردد به تعهد ایشان وعمل کردن به آگاهی های استاد
که خداوند هم هدایتش میکند به این که تو هیچ وقت خودت نگران آینده نباش مسائل این دنیا میگذارد آنان که ایمان دارند واستقامت میورزند خداوند درهای نعمت را به روی آنها باز میکند این گفته های آقا اشک را در چشمان من جمع کرد وحالم دگرگون شد واقعا اگر ما تنها به آیه ایمان بیاوریم وعمل کنیم چه کارهایی که خداوند برای ما انجام میدهد قسمت بعدی این هدایت در مورد بخش بخش کردن بوده یعنی اینکه بدهی خودت را خرد کند وکم کم پرداخت کن وقتی در دید کلی به بدهی نگاه میکرده هیچ ایده پرداخت اون هم به ذهنش نمی آمده ولی وقتی که به این ایده عمل می کند واین بدهی را بیست و پنج قدم تقسیم می کند وبعد وقت عمل کردن می شود که با سوال کردن از خودش میگوید که چه کاری باید انجام دهم با این که پولی هم نداشتن با اون پولی که برای بیمه بچه ها داشته شروع میکند بعد قدم های بعدی خودش گفته می شود همان طور که گفته شد مهمترین کار همان عمل کردن به اون ایده است بعد خداوند همهی کارها را انجام میدهد مثل بقیه کارهای آقا رضا که خداوند مشتری های فوق العاده برایش میفرستد که یه همچین پول نقدی به دستش میرسد که باعث می شود که یک کمی دیگه از بدهی خودش را پرداخت کند این که اعتماد کنیم که خداوند هادی است ونکته بعدی دریافت این هدایت های خداوند است وبعد خداوند همه کارها را انجام میدهد ما باید به این قانون عمل کنیم که هیچ وقت قرض نکنیم و وبه هیچ عنوان هم قرض ندهیم وقتی که به این حد از توانایی رسیدیم که من میخواهم ببخشم وهیچ انتظاری هم نداشته باشم ودر راه خداوند ببخشیم
اولین کاری که ما باید انجام بدهیم تمام قسمت و قرض ها را پرداخت کنیم حتی اگه توان خرید وسایل خودمان را نداشته باشیم که من هم تعهد دادم که قدم به قدم قسمت های بانکی را تسویه کنم که با این هم توانایی خودم را زیاد می کنم وهم اعتماد به نفسم بالا میرود
این که می گویند قرض خوب داریم ویا قرض بد همهی اینها چرندیات است که ما باید این جور مواقع اصل را از فرع تشخیص دهیم اصل این است که باید پول را بسازیم نه اینکه قرض کنیم باید این جوری خداوند را باور کنیم دلیل بدبختی نود و نه درصد مردم همین قسمت وعرض است
با این کار هیچ وقت دنبال استعداد و شکوفایی نمی رویم باید به خودمان تعهد بدهیم که به هیچ وجه قرض نگیریم حتی اگه ما را با اسلحه تهدید کنند وقتی جهان این حد از تعهد ما را ببیند در برابر ما کرنش میکند وقتی که ما بدهی نداشته باشیم به آرامش میرسیم که این آرامش را با هیچ چیز نمی شود عوض کرد من در این جا تعهد می دهم که به هیچ عنوان نه قرض کنم ونه قرض بدهم
سلام استاد عزیزم خوب و خانم شایسته عزیز و آقا رضای مصمم و با اراده و پیگیر
استاد عزیزم آفرین به شما و شاگرد نمونه تون آقا رضای عزیز که اینقدر قشنگ درس های شما رو مثل بچه هایی که از کلاس اول درس می خونند زمانی که مدرک دانشگاهی می گیرند یکی یکی و ذره ذره گوش داد و و تمرین کرد و نوشت و عمل کرد و آخرش هم گلهای باشکوهی از ش چیدو میوه های با برکتش را دریافت کرد استاد عزیزم من خیلی خیلی خیلی لذت میبرم از گوش دادن فایل هایی که آقا رضا و شما صحبت میکنید و واقعاً با تمام وجود احساس لذت، امید و شادمانی می کنم و واقعا به جانم می نشیند آرزو دارم خودم هم به فایلهای شما عمل کنم تمرین کنم باور سازی کنم و نتیجه باور هامو ببینم و زندگیم در روابط ،معنویت ، سلامتی ، عشق و شادی وثروت پیشرفت چشم گیر کنه الان بعد از این چند ماهی که با شما بودم بزرگترین نتیجهی من آرامشه، صبوریه و اهمیت ندادن به انتقاد کسی قبلاً ها وقتی ازم می پرسیدند استاد عباس منش در مورد چی حرف میزنه چند کلمه میتونستم بگم ولی الان که دنیایی از حرف های شما رو گوش دادم و نوشتم و درک کردم احساس می کنم هیچی نمیتونم بگم ولی گاهی اوقات میبینم حرفام شبیه حرفهای شما میشه اما باز هم سعی می کنم سکوت کنم و ادامه ندم.
استاد دنیای منو روشن کردید امیدوارم که خداوند روز به روز به شما خیر و برکت و سلامتی و شادی بیشتری بده در پناه خدا باشید
خدایا شکرت برای اینکه انقدر دوست داری ما رشد کنیم و انقدر دوست داری ما باور کنیم این مسیر رو، که نمونههایی رو سر راهمون میذاری مثل این سه عزیز که ما بیشتر باور کنیم.
که بگی منصور ببین فقط عباسمنش نبوده
ببین اولی رو
ببین هادی رو
ببین رضا رو
و ندیدی هنوز خیلیهای دیگه رو
دائم خودمو خیال میکردم.سط این مصاحبهها که نشستم تو یه فضای آروم و دارم گزارش نتایجم رو میدم.
و استاد میگه دیدید بچهها منصور عزیز چقدر نکتهی کلیدی و مهمی رو گفت؟!
میدونم که این برای من شاید از تایید طلبیم بیاد ولی دست کم به قول استاد خوبه که من تایید رو بابت موفقیتم بگیرم تا شکستهام و قربانی شدن هام…
وای آقا رضا
آقاااااااا
من سپاسگزار اون ثانیههایی هستم که خرج تدوین این فایل کردین…
من فایل صوتیش رو گذاشتم برای خودم و داشتم زیر بارون قدم میزدم که یهو وسط حرفای شما صدای استاد اومد که بپذیر خودت رو، خدا تو رو پذیرفته….
یه لحظه میخوب شدم و نفسم با بغض و صدا رفت تو (نمیدونم شدید اینجوری یا نه… شوک لحظهای)
اصلاااااا نمیدونید این فایلهای نتایج با من داره چیکار میکنه
چقدر تو روان و ساده و صادقی مرد
تحسینت میکنم بسیاااار آقا رضا
چقدر نجواهایی که بلند بلند میگفتی نجواهای منم بوده و هست….
چقدر راجع به حسادت به استاد قشنگ گفتی… حتا حسادت به دیگران…
من تو نتایج دوستان فایل اول که استاد راجع به یکی از بچه ها حرف میزنه که بیست و یک سالشه و الان کلی اتفاق رقم زده و پدر مادرش رو خوشحال کرده و….
و تو هفده سالگی مهاجرت کرده و….
آنقدر شیطان بهم مسلط شد سر اون فایل که نتونستم حسادت نکنم و هیچ تکنیکی حالمو خوب نمیکرد…
میگفتم منصور خب اون تونسته تو هم میتونی… ولی ذهن چموشم میگفت بی عرضه… خاک تو سرت… تو تو هفده سالگی سر کلاسای تکواندو با اینکه پسر مربی که بازیکن تیم ملی بود با تو تمرین میکرد (به خاطر قدت) تو ولی خودتو با کوچیکترا مقایسه کردی و گفتی اوووووه این شش سالشه دان دوئه… من هیفدهههههههخ سالممههههههههه!!!
جالبه الگویی که موقع شنیدن اون فایل داشت تحقیرم میکرد با مثالی داشت تحقیرم میکرد که خودش باعثش بود… مقایسه کردن
من موقع شنیدن اون فایل از بیخ حس بی عرضگی کردم چون ذهنم نمیپذیرفت که برای منم میشه چون من الان دوازده سال بزرگتر از اون عزیز هستم و احساس عقب موندگی ولم نمیکرد….
انقدر این حس در من عمیق بود که حتا اسم اون عزیز یادم نمونده….
میدونم که اینجا برام یه نکتهای هست باریک تر از مو… و امیدوارم خدا هدایتم کنه تا پیداش کنم و حلش کنم
من این روزها پر از پیچیدگی ام…. چون پر شدم از دانستههای عمل نکرده شاید
شنیدن این تجربهها از رعایت مسیر درست و پرهیز از پندار و گفتار و کردار نادرست، ثابت میکنه که این مسیر درسته.
نکته مهم شنیدن این نتایج از زبون این عزیزان برام این بود که کلی نجوای مشترک حس کردم در کلامشون…
من الان در وضعیتی هستم که با بخشهایی از نجواهای پیش از موفقیت این عزیزان همذات پنداری میکنم و عجیب اینکه همگی نجواهای مشترک داشتن اما ایمان قلبی شون رو دنبال کردن و مثل دونهی در دل خاک جوونه زدن. باورم رو به خودم بیشتر کرد و باورم رو به الهامات قلبیم هم بیشتر کرد.
اما دو فایل بعدی چون رنج سنی شون با من نسبتا یکی بود حسم رو بهتر کرد….
میدونید من فکر میکنم گیر کردم در گذشته
فکر میکنم یه الگویی تو ذهنم هست از موفقیت که دایم خودمو باهاش مقایسه میکنم
از خدا حمایت و هدایت میخوام که بیام و از گشایشهام و نتایجم بنویسم…
من نتیجه داشتم… خیلی هم داشتم… اما چون در مدار احساس لیاقت بالا نبودم، خودم رو کشیدم پایین دوباره و دچار رکود شدم… ویژه از لحاظ مالی….
خداروشکر میکنم که در حوزه سلامتی در مدار عالی ای هستم
در حوزه رابطه عاطفی… رابطه م بسیار بسیار عالی شده
در حوزه روابط با دوستان روابطم عالیه و در برخورد با آدمهای نامناسب وجه مناسب شون نصیبم میشه
البته همه اینها زمانی سر جای درست شون هستن که من در هماهنگی کامل با خودم و خدای درونم هستم… چون در اون صورت جاذبهم طوری میشه که مثل کره زمین در مدار حیات قرار میگیرم….
همین الان که دارم مینویسم… در سرما… در ایستگاه بی ار تی بالاتر از میدون ولیعصر تهران…. منتظر اتوبوس…
کمی بهترم….
و این کمی خوبه
منصور عزیزم خدا تو رو رها نکرده
دوست عزیزی که این کامنتو میخونی… اسم خودت رو جایگذاری کن
…… عزیزم خدا تو رو رها نکرده
نوشته بود جایی همانطور که برای موسی بود… برای عباسمنش بود… برای تو هم هست… برای من هم هست…
بغض دارم… اما پر از امیدم… چاره ای ندارم جز امیدواری
خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم
استاد جان مطمئنم هر وقت این کامنتو بخونین تو دلتون میگین منصور کم نیاریا… ادامه بده…
من رو متوجه لیاقتم و شایستگیم کن…
جالب و نشونه نیست که فامیلی خانم شایسته شایستهست؟!
شنیدن حرفای رضا کمک کرد که زور نزنم منم نتیجه داشته باشم که انگار عقب نمونم… مسابقه ی دو نیست که هشت دور عقب باشم و کم کم دیگه ول کنم و بگم من که دیگه نمیرسم به اینا ولش کن…. اصلا مگه قراره به کسی برسم؟ من قراره خودم باشم و به چیزی برسم که مال منه…. از کجا معلوم پا نشم و راه نیافتم نم نم و همون اول مسیر چون اتفاقا سرعتم کمه متوجه چیزی بشم کنار جاده که بقیه ندیدنش و همینطور به جای لذت بردن از زندگی فقط و فقط مشغول جا گذاشتن همدیگه ن….
و شاید اشکال من اینه که موفقیت رو در اول بودن میبینم…
به تاثیر مدرسه و تربیتم…
چون همیشه آخر بودم… نفر آخر کلاس… نفر آخر خانواده…
من الان منهای یک روز که جا انداختم چون عادتی داشتم انجام میدادم تمرینم رو، نزدیک شصت روزه داره روزانه تمرین شکرگزاری و ستاره قطبی رو انجام میدم…
تا یکماه نتیجه فوق العاده بود… خیلی عالی….
من حتا هیچ کدوم این حس ها رو نداشتم.. اتفاقا اونقدر تغییر کرده بودم مخصوصا با تمرینات عزت نفس که تو خونه حس میکردم از لحاظ فرکانسی بالاتر از همه م و خودمو اصلا آخر نمیدیدم….
حس میکردم بچه اولم … ولی این حس اول بودن نبود… حس تو آغوش خدا بودن بود….
دقیقا در بهترین نقطه هماهنگی بودم…
و خارج بودم از ماتریکس مسابقه و وصل بودم با منبع..
الانم انگار یه جورایی جوابمو پیدا کردم…
وای خدای من
چقدر عجیبه… جوابمو پیدا کردم… من کامنت رو خیلی وقت پیش بستم اما یهو دلم افتاد وسطش یه چیزی اضافه کنم که این خطوط همینجوری بی اختیار داره ظاهر میشه روی صفحهی سفید موبایلم…
خداروشکر میکنم که فهمیدم به جای لذت بردن درگیر رقابت شدم
چقدر حسم بهتره الان…
بدون اینکه نگران باشم کجا وایستم که صندلی خالیشه بشینم …. همینکه حسم بهتر شد واقعا و گفتم بچه ها چقدر حسم بهتره… دقیقا کنارم یکی پا شد و نشستم و دارم مینویسم….
وای بچه ها بذارید یه چیزی بگم…
من یه دوره دارت رو شروع کردم. بازی جالبیه برام
و پر از نکته است و اتفاقا مرتبطه به شکل عملی با این آگاهی ها… اینکه هدف رو ببینی و بزنی… و خیلی به ذهنیت و باور مربوطه…
یکی از بازیکنای حرفه ای شون نکته مهمی که میگه اینه: stay positive .
من انقدر اشتیاق داشتم که ….. (خدایا دلم برای کلمه اشتیاق تنگ شده بود… شکر که دوباره متوجه ش شدم… چیزی که شاید گمش کردم همینه…. یه دوره شعار دلم بود… مشتاق اشتیاقم… چون نتیجه اشتیاق رو دیده بودم و همیشه به شاگردام میگفتم اشتیاق داشته باشی راه برات باز میشه و یه ایمانی دارم اصلا به این… چون تو حوزه تئاتر راه برام همینجوری باز شد و خدای من…. الان شبیه کسی شدم که در انباریشو باز کرده و یهو با موفقیت هایی که داشته مواجه شده… انگار قلبم گرد گیری شد…. وای خدای من… همین الان که نوشتم انگار قلبم گرد گیری شد… دقیقا سر همون جمله آفتاب تابید روم….. چون دقیقا سر اون جمله تو میدون جهت اتوبوس تغییر کرد وگرنه کلا آفتاب پشت اتوبوسه الان)
خدایا شکرت…. خوشا این پرش ذهنی هایی که سرشار از آگاهیه…
چی میگفتم…
آها مشتاقانه داشته دارن رو تمرین میکردم و مربیم آقای شایسته:) گفت منصور بیا تو مسابقات… گفتم من؟! گفت اره. گفتم باشه..
بعد از ملاقات اول اسمم رو تو گوشیش منصور قهرمان سیو کرد…
خلاصه رفتم و تو مسابقات سوم شدم… کمی اگر احساس لیاقتم بیشتر بود اول میشدم… قطعاا… اما نکته داشت برام…
فهمیدم من انگار تا یه جایی باورم رو بستم… بالاتر از اون موفقیت رو ترمز دارم….
اینو میخواستم بگم که تو یکی از مسابقه ها… من خیلی خوب داشتم امتیاز میگرفتم…. موقع تمرین… بازی که شروع شد… دارتام همه رفت تو در و دیوار (به اصطلاح به هدف نخورد) … و من استرس گرفتم و بهم ریخت ذهنم. و نتونیتم ذهنم رو کنترل کنم… و کم کم زور زدم که ذهنمو کنترل کنم…. بدتر میشد… زور میزدم عقب نیافتم بیشتر عقب میافتادم … زور میزدم فینیش کنم بدتر میشد….
و طرف مقابل چون آرامش داشت براحتی امتیاز میگرفت و براحتی در زمان مناسبش فینیش میکرد
مطمئنم استاد اگه با دارت و قوانینش و حال و هوای بازیش آشنا بشه راجع بهش حرف میزنه و کلی نکته طلایی بیرون میکشه….
خلاصه هیچی…
رقتم پیش آقای شایسته گفتم آقا من چرا اینجوری شدم؟
عین بچه های چهارساله نشسته بودم جلوش که راهنماییم کنه…
گفت درگیر رقابت شدی…
آقا همین کلمه رو گفت و من رفتم بازی بعد رو چهار هیچ بردم :))
یاد اون تجربه افتاده م
نیازی نیست ما مسابقه بدیم… خدا برامون مسابقه میده
ما فقط کافیه در لحظه باشیم و آرام باشیم و لذت ببریم
همین الان مجموع این تجربه این شعر مولانا رو بهم یاداوری کرد
پیاده شدم
به به چه هوای پاکی
چه منظره ای
البرز پوشیده از برف
خدایا شکرت
اینو مولاناگفته :)))
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بیباکترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
الان از جایی رد شدم که حدود یه هفته رد برف بخاطر سرما مونده بود… الان دیدم محو شده بود
جوری که انگار هیچوقت نبوده
باورهای محدود کننده هم همینجوری ن…
حال بد حتا
آفتاب که بتابونی
تمومه کارشون
این شعر خودم یادم اومد
دانهای تو، در دل خاکت نهفت
آب آگاهی بگیر و مینیافت
خدایا شکرت
همین لحظه بخاطر بارون دیشب یه تیکه آب یه جا جمع شده… وقتی شعر بالارو مینوشتم چون سرم پایین بود متوجهش شدم…
یه تیکه از آسمونو رو زمین دیدم
خدایا فرکانسهام رو هم به زیبایی این ادبیات کن… به زیبایی حرفهای زیبام کن…. یا اینکه کلا دهانم رو ببند تا فرکانسم زیبا نشده لب به سخن باز نکنم
خدایا شکرت
ممنونم از هر سه شما و استاد عزیز که قدر و قیمت این داده ها رو انقدر میدونن که با این ظرافت و دقت برای این محتوا زمان میذارن
دوستتون دارم
تو کل این کامنت حال من خوب شد
مشتاق تر شدم به شنیدن فایلهای رایگان
و ارزشمند تر شد برام فایلهایی که خودم با ثروتی که ساختم با هدایت الهی خریدم
و همچنین بچه ها باعث شدن یه سری فایل رایگانی که تا حالا ندیده بودم به چشمم بخوره
و چقدر خوبه که سایت داره آپدیت میشه
چون اینکه آخر صفحه هر فایل رایگان دکمه قبل و بعد هست عالیه… من با اونا کلی فایل جدید دیدم که دانلود کردم بشنوم و مطمئنم به دردم میخوره…
شکر
پیشاپیش میبینم کامنت عزیزی رو که میاد مینویسه چقدر ممنونه که من این کامنت رو نوشتم و به الهام قلبیم بله گفتم و عمل کردم… منم از اون ممنونم که دید و گفت…
امیدوارم وقتی داری این کامنت رو میخونی در بهترین زمان و مکان باشی و همرنگ اسمونی که تو آبگیر مونده از بارون دیدی و پرنور مثل آفتابی که سر پیچ میدون به صورتت تابید …
برادر عزیزم ازت ممنونم که نوشتی ،جمله به جمله ت رو با چشمای قلبی خوندم …گفتم خدایا شکرت تنها نیستم …
خدایا شکرت که من رو هدایت کردی به فعال کردن کامنت آقا منصور …
این جهان توحیدی مجازی چه میکنه با آدم …
منم چند روز بود انگار مسخ شده بودم،نمیفهمیدم چمه…هرچقدر دنبال دلیل میگشتم کمتر پیداش میکردم …
یاد حرفای استاد میفتادم ،جمله هاش تو سرم میپیچید:
وقتی حالت بده،حتی غذا هم بد مزه ست،هیچ دلخوشی انگار وجود نداره،تو فقط باید تلاش کنی ی ذره بهتر بشی!ی ذره حالتو خوب کنی! ی ذره!
حال بد مثل آتیشه !با هرمنطقی دستت رو بکنی تو آتیش میسوزی!
تو بدترین شرایط نکات مثبتی پیدا کن و فکر کن اگر اونا نبودن چقدر اوضاع بدتر میشد
مسیر کشتی به سمت هدفش مسیر مستقیم نیست،یکم از مسیر خارج میشه ،باز برمیگرده تو راستای مقصدش،ولی چون زمان های بیشتری تو مسیر درست میره،بالاخره به هدفش میرسه،زندگی ماهم همینه،باید فقط تلاش کنیم بیشتر تو مسیر درست بمونیم
خودتو دوست داشته باش،خودتو از هرکسی توی جهان بیشتر دوست داشته باش
میدونی …خیلی باخودم تکرار کردم …کشتی داشت از مسیر خارج میشد،سکان رو گرفتم و نزاشتم …
من فقط ی ذره تلاش کردم حالمو بهتر کنم …
بعد انقدر کامنت های خوب خوندم که الان اصلا شبیه ی ساعت پیشم نیستم …
مخصوصا بعد این جمله ی توی کامنتت…
سعیده ی عزیزم خدا تورو رها نکرده …
این صدای خدا بود برای من …
چون این روز ها ورد زبونم این آیه بود …
بزار از اول سوره برات بنویسم تا باهم ی بار دیگه بخونیم
و قرار بشیم تو عشق خدا …
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالضُّحَى ﴿1﴾
سوگند به روشنایى روز (1)
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾
سوگند به شب چون آرام گیرد (2)
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾
[که] پروردگارت تو را رها نکرده و با تو دشمنی نکرده (3)
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿4﴾
و قطعا آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود (4)
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت انقدر به او عطا خواهد کرد تا خشنود شوی(5)
ممنونم ازت منصور جان
برای تموم نوشته هات
برای تموم تجربیاتی که سخاوتمندانه در اختیارمان میزاری
در بهترین زمان ممکن خوندم پیام شمارو و هیچ چیز زیباتر ازین نیست که تو جایی رد پایی بذاری که کسی رو حتا کمی خوشحال کنه…
حتا خودت رو
هم دیدن کامنت شما و مرور اون جمله ی طلایی باعث شد بغض کنم و اشک دوید تو چشمام و ناگهان شیفت فرکانسی کردم…
ما نیاز داریم به این گردگیری ها
دیروز داشتم فکر میکردم چرا کسی چیزی نمینویسه بخونم… چون توجه مستقیم بویژه وقتی آدم کوک نیست میتونه حال آدمو خوب کنه…
این کامنت راستش از عجیب ترین کامنتها بود برام چون تو دل کامنت از احوال ناخوشم گفتم و تو دل کامنت هم شیفت فرکانسی برام رخ داد و خداروشکر…
شاید جالب باشه بگم الان نساز داشتم یاد لین کامنتم بیافتم چون نجواها بویژه وقتی تو کمی از راه خارج میشی پدر در میاره…
پشت هم اتفاقات و نشونه های خارج از مدار میبینی… مثل شهاب سنگها و برادههای کهکشانی که با سرعت در حرکتن و اگه من نقطهی جاذبه م مثل کره زمین درست نباشه از مدار حیات خارج میشم و اونا بهم برخورد میکنن… به هر صورت ما مختار شدیم و اختیار بهمون داده شده… یعنی خواستیم این اختیار رو…
تمام هستی رو اتومات وصلن و در اتصالن با منبع… ما تنها موجوداتی هستیم که مختاریم بریم تو در و دیوار و فالش بزنیم یا نه… سهم خودمون رو در این سمفونی درست ادا کنیم و خوشاهنگ ترش کنیم…
مولانا یه شعری داره در این باره که عشق رو باهاش معنی میکنه
گویند عشق چیست
بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست
اختیار نیست
میگه عشق اینه که با اختیارت اختیارت رو بدی دست خداوند….
و در واقع بری تو هماهنگی…
راستی بسیار ممنونم از مثال کشتی و یاداوری حرفای استاد عباسمنش
خداروشکر که شما نوشتین و زمان گذاشتین…
این تبادل ها تزکیه میاره وپاکی دل
شکر از وجود شما و شکر برای تحولی که کسب کردید…
تحسین تون میکنم
و شکر برای این سایت الهی و تمام آگاهی هایی که از طریقش جابجا میشه
به نام خدا
چقدر فایل جذابی بود؛من تا الان 5 بار گوش کردم باز هم گوش میکنم؛این 4 تا فایل از اقا رضا خودش به نظر من یه دوره س؛
جهاد اکبری که استاد ازش صحبت میکنه؛ اقا رضا به نحو احسن پیاده کرده تو زندگیش و چقدر نتایج عالی گرفته تا اینجای کار؛
ایشان شاهکاره زندگی خودشه و من بهشون تبریک می گویم.
همین یه جمله«تمام مسائل و مشکلات زندگی یه بازیچه هست»که ایشون دریافت کرده بود چقدر میتونه مسائل روزمره ما رو حل کنه؛
نکته بعدی این بود که ایشون اگاهانه توجه خودش رو از روی ناخواسته ینی بدهکاری برداشته و روی خواسته ینی دادن بدهی گذاشته و طبق قانون نتیجه مثبتی گرفته.
استاد من ازتون سپاس گزارم بابت این فایل جذابی که گذاشتید؛خیلی خیلی پیام های کاربردی و اموزنده ای داشت واسه من؛ سعادت دنیا و اخرت نصیب شما و مریم جان باشه.
با عرض سلام درود فراوان ب استاد عزبز وهمه دوستان ..
واقعا منم مدام ب سایت سر میزنم ببینم قسمت جدید داستان اقا رضا اومده ..بسیار لذت بردم تز صداقت نحوه بیان اقا رضا واینکهاینقدر خالصانه با پرودگارش حرف میزده .اره منم مدتها پیش فک کنم یکسال ونیم پیش ک استاد عزیز گفتن بیمه با باورهای توحیدی من نمی خونه منم تصمیم گرفتم با وجود اینکه 4سال از دادن حق بیمه گذشته بود بیمه رو فسخ کردم وخیلی کم شد ولی گفتم بندهای ک ب خالقش ایمان داره وباور فراوانی دیگه بیمه معنایی نداره واین شرک است .
واقا رضا هم با فسخ بیمه ایمانش در عمل نشون داد …
مشتاقانه منتظر دیدن بقیه قسمتهای داستان اقا رضا هستم
به نام خداوند یگانه ی یکتا
مصداق آیه قرآن
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه
هر کس تقوایی خدا پیشه کنه راه های خروج از مشکلات را به او نشان میدهیم و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میرسانیم
در مورد رضای عزیز
تقوای الهی ((( یعنی تصمیم به تغییر و متعاقب اون تغییر واقعی و اینکه وقتی بدهکارم چرا بچه من به امید آینده باید بیمه عمر داشته باشه در حالی که در آینده هم خدا مثل دیروز و امروز هست و حامی ما و بچه های ما هست .این میشه معنی توحید و از بین بردن شرک ذهنی ( نوعی تقوا)..اینکه من باید بدهی مردم رو بدم من باید متعهد بشم( نوعی تقوا ) ،اینکه غر نزنم (نوعی تقوا ) و …..))))
2.یجعل له مخرجا (((الهام خداوند در خواب یا …به رضای عزیز مبنی بر اینکه بدهی رو تکه تکه کن یعنی راه خروج شرایط فعلی رو نشانش داد )))
3.و یرزقه من حیث لایحتسب ((( یعنی خداوند رضای عزیز رو از جایی که گمان نمیکرد روزی داد از فروش بیشتر مغازه اون هم تو اوج گرون شدن دلار یا بهم خوردن کاسبی ها ،راضی شدن همسرشان به فروختن النگو بدون اینکه ایشون انتظار شو داشته باشه و از همه مهمتر اداره دولتی که پول میده اما جنس نمیخواد ))))
بله دوستان عزیزم قوانین الهی مو لای درزش نمیره و همیشه و برای همه کار میکنه .
امیدوارم همه ما به مرحله ای از توحید برسیم که جز خدا را نبینیم و جز او از کسی هدایت نخواهیم و آنگاه دیگران هم اینه ای از ما میشوند همانقدر صاف و زلال
به نام خدای نور
چقد این فایل به موقع بود و من نمیدونستم که نباید قرض گرفت و قرض داد یعنی دوستم یسری چیزا گفته بود ولی درست توضیح نداده بود که چرا نباید اینکارو کنیم و من دقیق نمیدونستم چرا استاد میگن قرض گرفتن ، قرض دادن ،اقساط و وام خوب نیست.
اره استاد درست میگین به اندازه ای ایناها ذهن ادمو درگیر میکنه که تمام صب تا شبش تمام لحظه هایی که میخواد چیزی واسه خودش بگیره هعی اون قرض ها یادش میاد من یه مبلغی رو از دوستم قرض گرفته بودم با اینکه مبلغ زیادیم نبودا ولی تموم فکرم این شده بود که یجوری خدا بم پول برسونه که قرضشو بدم که خداروشکر قرضشو دادم.
از اون موقعه به بعد بود که اصلا شرایط این پیش نیومد که قرض بگیرم خداروشکر دستم خالی نشد و جوری شد من به همون دوستم قرض دادم که بعد نیازم که شد بدون اینکه بش بگم خودش برام واریز کرد ولی از این لحظه به بعد تعهد میکنم که نه قرض میگیرم،نه قرض میدم،نه وام میگیرم و نه چیزی که بهم حس بد بده رو انجام بدم.
“وقتی این حد از تعهد و داشته باشی درها باز میشه و راه ها بهت گفته میشه”
“اصل اینه که شما باید بتونی پول بسازی خودت باید اینکارو کنی و خداوندوباور کنی نه اینکه قرض بگیری نه اینکه وام بگیری”
“من اگر چیزی رو میخوام اول باید پولشو بسازم و بعد بخرم اگر پولشو ندارم میسازم و بعدا میخرم”
“وبعد میبینی که چه درهایی برات باز میشه که قبلا بسته بوده.وقتی بدهیتو به دیگران میدی وقتی که دیگه قرض نمیگیری پولایی رو میسازی که به لطف و فضل پروردگار که اصلا قابل مقایسه با قبل نیست بخاطر ارامشی که داری چون وقتی بدهکاری ارامش نداری و نمیتونی ارامش داشته باشی نمیتونی به ایده هات عمل کنی”
“ولی محض اینکه ادم قانون و درک کنه و از همونجایی که هست شروع کنه و خداوندم تو بقیه کارا کمکش میکنه وقتی اینکه ما متعهد هستیم وقتی میبینه ما به اپشنای دیگه ای فکر نمیکنیم نگی اگر مجبورشدم قرض بگیرم ولی کمتر قرض بگیرم؛نه باید بگی نه من هرگز اینکارو نمیکنم چه قرض گرفتن چه قرض دادن”
خدایا شکرت برا دریافت این اگاهی ها خدایا شکرت برا این هدایت شدن به موقع خدایا شکرت که هرروزم یه معجزس خدایاعاشقتم که انقد عاشقمی.
شاد سلامت موفق و ثروتمند باشید.
بنام خدای مهربان
درود خدمت استادعباس منس عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان هم فرکانسی ام و در این مورد خاص آقای رضای دوست داشتنی که واقعا ازش بخاطر به اشتراک گذاشتن تجربیاتش ممنونم و سپاسگزار استاد عباس منش هستم که زحمت این فایل رو کشیدند و با توضیحات خودشون من رو در درک بهتر موضوعات و تقویت باورهای توحیدی کمک میکنند …
الله اکبر که واقعا نمیدونم چی بگم و از کجا شروع کنم . اولا که با دیدن فایل ،خدا میدونه چند بار استپ کردم و شروع کردم به تفکر و بعضی جاها با خدا صحبت کردن که خدایا تا الان همین که منو با این سایت اشنا کردی واقعا شکرت ولی منم میخام مثل رضا باهام صحبت کنی خدایامنم قبولت دارم خدایامنم بهت ایمان دارم نه از اون ایمانهای الکی بلکه خودت میدونی ایمانم قلبیه و از این جور فکرها و چقدر اشک ریختم و بعد از اون رسیدیم به بحث توضیح استاد در خصوص عدم گرفتن وام ( اونهم نه فقط بصورت پیشنهاد بلکه بصورت تاکید ویژه که به هیچ عنوان نباید وام یا قرض گرفت که این کار آدمهای ضعیفه ) که در اینجا بود که یهو قلبم تندتند زد و حالم یکجوری شد که مگر میشه ؟؟ وای خدای من تا الان داشتم میگفتم خدایا با من هم حرف بزن و فکر میکردم که حتما خدا باید با من هم مثل رضا در خواب حرف بزنه ولی خدا این بار بامن از طریق همین فایل صحبت کرده و اون هم اینه که تو دیشب داشتی با خانومت در خصوص خرید یک آپارتمان نقلی برای ایجاد درآمد غیرفعال صحبت میکردی و دودوتا چهار میکردید که طلاها رو بفروشیم وپس اندازمون رو جمع کنیم و مستاجر برای خونه بیاریم و ایرادی نداره بقیه اش را هم یک مقدار وام میگیرم ( نکته جالبش اینجا بود که توی ذهنم داشتم باخودم میگفتم این وام چون برای خونه است و خونه بعدا قیمتش بالا میره پس وام خوبه ) که یهو استاد و بعبارتی خدا با زبان استاد بهم گفت خیر چیزی بنام وام خوب و وام بد نداریم و اینا چرته و از همه مهمتر اینکه اصلا دنبال وام نرو و باید پولش را بسازی و بعد بری خونه رو بخری … خدایا دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم و ازت ممنوم بابت هدایتت و راهنماییت ( چشم وام نمیگیرم و حتما هر طور شده پولشو میسازم ) و از طرفی یک مقدار وام هم از قبل گرفتم که برنامه ریزی میکنم تا پرداختشون کنم و تمام بشن و آزادی قبل را پس میگیرم …. خدایا شکرت بابت آموزش امروز.. خدایا سپاسگزارم بابت راهنمایی امروزت .. خدایاشکرت بابت اینکه تونستم کامنتهای دوستانم رو بخونم و اونها خودش آموزشها و هدایتهای دیگه ای بود که امروز به من الهام شد و اونها دیگه تیر خلاص رو به باورهای اشتباه من زد و از فرط خوشحالی و منقلب شدن نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم و چقدر باورهای قوی در من ایجاد کرد که بقول خدا ” کن فیکون ” و بقول خدا ” لاخوف و لا یحزنون ” خدایا سپاسگزارم و میدونم کارهای این بنده ات را هم به بهترین شکل انجام دادی و مرا لایق داشتن نعمتهای بیشمارت دانستی ….خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایاسپاسگزارم
سلام به استاد عزیز و بزرگوار وخانم شایسته گرامی
من دوره ثروت یک رو تهیه کردم و دارم به فایل های اون گوش میدم و تمام تلاش وسعی خودم را برای درک و اجرای دستورات فایل انجام میدم
در کنار اون به طور اتفاقی در سایت با فایل آقای عطا روشن برخورد کردم وچنان جذاب بود که میخ کوب شنیدن شدم علاوه بر صحبت های آقا رضا ،استاد چقدر زیبا و دلنشین بحث را تحلیل کردند من فایلها رو سیو کردم وتشویق شدم که من هم راههای کوچکی با توجه به وضعیت خودم پیدا کنم وقدم بردارم.
من در سالهای قبل سه تا وام از بانکهای مختلف گرفته بودم در زمان گوش دادن به فایل روانشناسی ثروت یک به دلم افتاد وبا خودم گفتم کاش میشد این وامها رو تسویه کنم ولی با خودم گفتم این چه کاریه بری پولاتو تماما به بانک بدی ولش کن .
بعد از شنیدن فایل 11نتایج ،گفتم باید قرض ها رو صفر کنم 100 میلیون پس انداز داشتم رفتم اون رو در آوردم ویکی یکی تمام بدهکاریهارو با توکل به خدا پرداخت کردم به هیچکس هم چیزی نگفتم چون میدونستم دعوام میکنم درست عین آقا رضا.
خیلی تردید داشتم وقتی توی بانک توی صف بودم دلم هزار راه میرفت ولی تکرار صدای استاد و آقا رضا بهم انگیزه میداد گفتم انجامش میدم وبه خدا می سپارم
برای کلاسهای تقویتی کنکور دخترم قرار بود اقساطی دوره بخرم ولی اونم یکجا خریدم
حساب دوستی با پول را ایجاد کردم
من با توکل این کار را کردم ومیخوام روی اون متعهد باشم مطمئن هستم خدا کمکم میکنه
استاد عزیز از حضور بی همتای شما سپاسگزارم چقدر زیبا وبا غیرت مطالب رو توضیح میدم منم مثل آقا رضا بیشترین صدایی که گوش میدم صدای دلنشین شماست و بیشترین کلماتی که می نویسم راهنمایی های بی نقص شماست
من میخوام تغییر کنم و برای اون تمام تلاشم را میکنم
دوستتون دارم
به نام خدای رزاق
سلامه به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
رضا :
اولین ایده در دوره هدف گزاری این بود که بدهی پرداخت کنه
(( ایده من هم برای رسیدن به درآمد بالا خرید دوره روانشناسی ثروت1 هست چون استاد میگه واسه این که ثروت و درامدت بره بالا باید مدارت عوض شه و خودش میگه تو این دوره آموزش هایی هست که باورهات عوض میکنه و وقتی باور های ثروت ساز داشته باشی مدارت تو ثروت بالا میره تو میری تو مدار ثروت و درآمد های بالا تر به آسانی در زمان کاری کمتر و آسان و من میخوام متعهدانه این دوره بخرم هر فایل 5 بار گوش بدم دفتر براش گرفتم بنویسم برای خودم مثال بزنم و تمریناتش انجام بدم و امیدوارم که جهان جواب های عالی بهم بده ))
چون استاد تاکید کرده بود که آدم باید بتونه بدهی هاشو صاف کنه و باید بتونه آرامش ذهنی برای خودش ایجاد کنه
و رضا میگه به دوستی که بدهی داشتم مدام زنگ میزد و مدام سراغ پولشو میگرفت 25 میلیون بدهی به کسی داشت که درآمد ماهانه از کارمندی 600 هزار تومن بود نه اون امیدی داشت نه من
جمله ای که 1000 بار رضا نوشت و 1000 بار خوندش
خدایا بدهی بنده خودت رو بده
((خدایا بنده خودت رو به ثروت و نعمت زیاد هدایت کن
خدایا من رو وارد دنیای ثروتمندان کن))
میگه هر شب از خدا میخواستم صبح از خدا میخواستم جز نوشته هام بود
((من هم مینویسم ))
یک شب خواب دید چرا این خواب دید چون به گفته استاد یک دفتر میزاشت کنار دستش موقع خواب و همیشه قبل خواب می خواست که خدایا بدهی این بنده ات رو بده من میخوابم و تو منو بیدار کن و به من بگو چکار کنم ایده ات رو به من بگو
)من هم دوست دارم این تجربه داشته باشم )
تو خواب صدای بلندی بود که فضا پر کرده بود که قرآن میخوند با صدای عربی
فردا صبحش یکی دوکلمه اش یادش بود فرداش تو گوگل با سرچ کردن پیدا کرد آیه ای بود بخش اولیش این بود این مسائل دنیا بازیچه هست و میگذره و آنان که ایمان دارن و استقامت دارن خدا درها براشون باز میکنه
بخش دوم این آیه در مورد یک موضوع بود که خدا به پیامبر میگفت اینو تیکه تیکه کن بخش بخش بشه
همون خدایی که اینو به ذهن رضا آورد که اینو بخش بخش کن همون خدا تو ذهنش اینو مرور کرد که تیکه تیکه کردن یعنی اینکه بدهی ات رو تیکه تیکه کنی
رضا تو دفتر نوشت که من 25 میلیون بدهی به فلانی به 25 قدم تقسیم میکنم و از خدا میخوام منو راهنمایی کنه که چطور 25 قدم بردارم
طبق حرف های استاد حالا موقع عمل بود
دوره هدف گذاری استاد میگفت -> وقتی هدفت معین میکنی بشین بنویس ببین چه قدمی میتونی برداری
) فاطمه چه کاری میتونی برای خرید دوره روانشناسی ثروت1 انجام بدی ؟ دفتر براش خریدم تخته وایت برد گرفتم تابلو کائنات درست کردم و خرید لباس رستوران و … تعطیل فقط جمع میکنم واسه خرید این دوره )
حالا رضا تنها سرمایه اش بیمه نامه داشت دوتاش فروخت و 1 میلیون بدهی داد
چند روز گذشت فروش مغازه بهتر شده بود هفته بعد 1 م دیگه پرداخت کرد
دوهفته بعد همسرش باهاش همکار کرد مقداری از طلاهاش فروخت و 1 قسط دیگه هم داده شد
ماه اول بعد دو سال که هیچی از بدهی اش نتونسته بود پرداخت کنه 3 تا قسط داد
ماه دوم بک شرکتی اومد چک 6 میلیون و خورده ای بهش داد گفت حالا بعد میاییم جنس میبریم
تو شرایطی که خیلی ها جنس میبردن پولشو نمیدادن برای اولین بار یک اداره دولتی پول میداد جنس نمیخواستن وکار خدا بود
و 5میلیون از بدهی باهاش داد
تو کمتر از 2 تا 3 ماه بدهی صفر شد
رضا میگه دیگه اعتماد بنفس گرفتم که بله من بدهی 2 ساله رو تو کمتر از 3 ماه تونستم صفر کنم
تصمیم بعدی
استاد گفته بودن وام نباید بگیری
و رضا میگه 12 تا قسط داشت و وام زیاد داشت
و از کمترین وام ها شروع کرد به صفر کردن وام اولی که صفر میکرد میرفت سراغ وام های دیگه
و در 6 ماه همه وام ها و قسط ها رو صفر کرد
( افرین به همت تو افرین به عمل کردنت
تو چقدر آدم قدرتمندی بودی تونستی این طور متعهد به هدفت باشی و انجامش بدی
چقد شاگرد خوبی بودی و حرف استاد براحتی بالای سر گذاشتی و قبول کردی و انجام دادی
توانایی تو و اینکه جهان چقدر قشنگ با تو همکاری کرد چقدر لذت بخش بود وقتی کاری که تو چند سال انجام ندادی تو چند ماه با آموزش های استاد با شاگردی استاد عباسمنش انجامش دادی
چقدر لذت بخش بود با گوش دادن به حرف استاد بدون اینکه کار بیشتری بخوای انجام بدی یا اینکه شغلت عوض کنی انقد راحت این هزینه هارو پرداخت کردی و خودت رو آزاد کردی از بدهی از رنج قسط
(
و رفت سراغ خان سوم یعنی دسته چک
) خدا رو شکر من از این مشکل ازادم)
استاد:
وقتی آدم خودش متعهد میکنه به تغییر خداوند الهام میکنه
استاد میگه دقیقا این مثال قرآنی بارها و بارها و بارها برام اتفاق افتاده اینکه یه سری کلمات عربی شنیده -> بعد سرچ کرده -> بعد قرآن خونده-> بعد معنیش رو خونده -> بعد فهمیده خدا چی بهش گفته
این نتیجه باور این که خدا میخواد منو هدایت کنه و اینطوری اعتماد مون که خدا هادی بیشتر میشه
این نکته ارزشمندی هست خداوند در هر لحظه به شکل های مختلف مارو هدایت میکنه
( خیلی اذت بخش هست اینروزها خیلی خداوند من رو هدایت میکنه
خدا رو شکر در زمان مناسب در مکان مناسب هستم
خدا رو شکر رزق و روزی من با تمرکز رو این فایل ها بیشتر شده
خدا روشکر فکرم دیگه هر جا نیس و تمرکزم یکجاست
خدارو شکر حالم خوبه
خدارو شکر خدا قشنگ هدایتم میکنه کی خرید کنم
قشنگ و درست هدایتم میکنه چی بپزم چی بخورم
بعضی از حرف های استاد تو زندگیم که تجربه میکنم میفهمم چقدر زندگی لذت بخش تر و راحت تر و شادتر هست و فکر میکنم اگه همه این تجربه های لذت بخشی که استاد میگن من تو زندگی داشته باشم چقد زندگی و این جهان شیرینتر میشه )
نکته بعدی اینه که ما هدایت دریافت کنیم
حتی اگه سخت باشه و متفاوت باشه با رفتار گذشته
همون خدایی که هدایتت کرد که چه کاری انجام بدی بعد همون خدا راه ها رو باز میکنه
در مورد بحث بدهی تحت هیچ شرایطی پول قرض نکن و وام نگیر و قرض نده
تو هر شرایطی بودی یه راهی پیدا کن پول بسازی
وقتی این حد از تعهد داشته باشی راه ها باز میشه
زمانی پول ببخشی که اگه برگردوند برگردوندن اگر نه هیچ بلایی سرت نیاد هیچ احساس بدی نکنی اصلا برات مهم هم نباشه
در راه خداوند ببخشی
(چشم)
استاد میگه گفتم خدایا من فقط میخوام بدهیم رو پرداخت کنم
خدا شاهده وقتی بدهکار شدم واسه زمانی که شریک داشتم شریکم تو یک جلسه یکباره گفت ما 75 میلیون بدهی داریم در سال 88
استاد میگه اونجا من برای خودم کفش نمیخریدم لباس نمی خریدم گفتم هر چی که دربیاد اول باید بدهی مون پرداخت کنیم
چون وقتی بدهی پرداخت میکنی آنقدر از لحاظ ذهنی قوی میشی اون آرامش اون اعتماد بنفس و قدرت که به من می دهد انقد زیاده که میتونم 100 ها برابر اون پول بسازم
بخاطر همین بدهیتو پرداخت کن تو همین مسیر یک سری درها باز میشه یک سری راه ها پیدا میکنی که 100 ها برابر بعدا در زمان کوتاه تری بسازی این چیزی بود که استاد بهش رسید
( من هم باید با همین تعهد که استاد تو سال 88 مسئله شو حل کرد مسائلم حل کنم و تمرکزی رو یک موضوع کار کنم)
شما باید بتونی پول بسازی
دلیل بدبختی 99 ٪ آدمها این قسط ها هست
دلیل اینکه استعداد اونا شکوفا نمیشه
و اگر قبلا این کار کردی متعهد شد که اگه اسلحه گذاشتن گفتن یا قرض بگیر یا می کشیمت بگو بکش
تموم شد قرض گرفتن
من باید پولشو بسازم بعد بخرم
و بعد میبینی که چه درهایی برات باز میشه که قبل بسته بوده
پول هایی رو به فضل پروردگار می سازی
به نام خدای بخشنده مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم وآقا رضا که چقدر صحبت های ایشان من را تحت تاثیر قرار داد چقدر حرف های دلنشین و جذابی داشتن اولین ایدهای به نظر آقا رضا میرسد این است به آرامش برسد به آرامش رسیدن هم بها میخواهد
با پرداخت بدهی هم بحث و جدل از بین میرود
با این کار واقعا آدم به آرامش میرسید وقتی که ما خواسته های خود را به صورت واضح وروشن بنویسم و نتیجه را به خداوند بسپاریم واقعا خداوند هم به بهترین نحو هدایت میکند مثل آقا رضا که به صورت روشن برای خداوند مینویسد که خدایا من بنده تو هستم و او هم بنده توست
خودت هم بدهی من را بپرداز هم اون گرفتار هم من خودت بدهی این بنده را بده اونقدر این کار را انجام دادن که یک شب در خواب میبینند که قران خوانده میشود که این آقا رضا بر میگردد به تعهد ایشان وعمل کردن به آگاهی های استاد
که خداوند هم هدایتش میکند به این که تو هیچ وقت خودت نگران آینده نباش مسائل این دنیا میگذارد آنان که ایمان دارند واستقامت میورزند خداوند درهای نعمت را به روی آنها باز میکند این گفته های آقا اشک را در چشمان من جمع کرد وحالم دگرگون شد واقعا اگر ما تنها به آیه ایمان بیاوریم وعمل کنیم چه کارهایی که خداوند برای ما انجام میدهد قسمت بعدی این هدایت در مورد بخش بخش کردن بوده یعنی اینکه بدهی خودت را خرد کند وکم کم پرداخت کن وقتی در دید کلی به بدهی نگاه میکرده هیچ ایده پرداخت اون هم به ذهنش نمی آمده ولی وقتی که به این ایده عمل می کند واین بدهی را بیست و پنج قدم تقسیم می کند وبعد وقت عمل کردن می شود که با سوال کردن از خودش میگوید که چه کاری باید انجام دهم با این که پولی هم نداشتن با اون پولی که برای بیمه بچه ها داشته شروع میکند بعد قدم های بعدی خودش گفته می شود همان طور که گفته شد مهمترین کار همان عمل کردن به اون ایده است بعد خداوند همهی کارها را انجام میدهد مثل بقیه کارهای آقا رضا که خداوند مشتری های فوق العاده برایش میفرستد که یه همچین پول نقدی به دستش میرسد که باعث می شود که یک کمی دیگه از بدهی خودش را پرداخت کند این که اعتماد کنیم که خداوند هادی است ونکته بعدی دریافت این هدایت های خداوند است وبعد خداوند همه کارها را انجام میدهد ما باید به این قانون عمل کنیم که هیچ وقت قرض نکنیم و وبه هیچ عنوان هم قرض ندهیم وقتی که به این حد از توانایی رسیدیم که من میخواهم ببخشم وهیچ انتظاری هم نداشته باشم ودر راه خداوند ببخشیم
اولین کاری که ما باید انجام بدهیم تمام قسمت و قرض ها را پرداخت کنیم حتی اگه توان خرید وسایل خودمان را نداشته باشیم که من هم تعهد دادم که قدم به قدم قسمت های بانکی را تسویه کنم که با این هم توانایی خودم را زیاد می کنم وهم اعتماد به نفسم بالا میرود
این که می گویند قرض خوب داریم ویا قرض بد همهی اینها چرندیات است که ما باید این جور مواقع اصل را از فرع تشخیص دهیم اصل این است که باید پول را بسازیم نه اینکه قرض کنیم باید این جوری خداوند را باور کنیم دلیل بدبختی نود و نه درصد مردم همین قسمت وعرض است
با این کار هیچ وقت دنبال استعداد و شکوفایی نمی رویم باید به خودمان تعهد بدهیم که به هیچ وجه قرض نگیریم حتی اگه ما را با اسلحه تهدید کنند وقتی جهان این حد از تعهد ما را ببیند در برابر ما کرنش میکند وقتی که ما بدهی نداشته باشیم به آرامش میرسیم که این آرامش را با هیچ چیز نمی شود عوض کرد من در این جا تعهد می دهم که به هیچ عنوان نه قرض کنم ونه قرض بدهم
سلام استاد عزیزم خوب و خانم شایسته عزیز و آقا رضای مصمم و با اراده و پیگیر
استاد عزیزم آفرین به شما و شاگرد نمونه تون آقا رضای عزیز که اینقدر قشنگ درس های شما رو مثل بچه هایی که از کلاس اول درس می خونند زمانی که مدرک دانشگاهی می گیرند یکی یکی و ذره ذره گوش داد و و تمرین کرد و نوشت و عمل کرد و آخرش هم گلهای باشکوهی از ش چیدو میوه های با برکتش را دریافت کرد استاد عزیزم من خیلی خیلی خیلی لذت میبرم از گوش دادن فایل هایی که آقا رضا و شما صحبت میکنید و واقعاً با تمام وجود احساس لذت، امید و شادمانی می کنم و واقعا به جانم می نشیند آرزو دارم خودم هم به فایلهای شما عمل کنم تمرین کنم باور سازی کنم و نتیجه باور هامو ببینم و زندگیم در روابط ،معنویت ، سلامتی ، عشق و شادی وثروت پیشرفت چشم گیر کنه الان بعد از این چند ماهی که با شما بودم بزرگترین نتیجهی من آرامشه، صبوریه و اهمیت ندادن به انتقاد کسی قبلاً ها وقتی ازم می پرسیدند استاد عباس منش در مورد چی حرف میزنه چند کلمه میتونستم بگم ولی الان که دنیایی از حرف های شما رو گوش دادم و نوشتم و درک کردم احساس می کنم هیچی نمیتونم بگم ولی گاهی اوقات میبینم حرفام شبیه حرفهای شما میشه اما باز هم سعی می کنم سکوت کنم و ادامه ندم.
استاد دنیای منو روشن کردید امیدوارم که خداوند روز به روز به شما خیر و برکت و سلامتی و شادی بیشتری بده در پناه خدا باشید
خدایا شکرت برای اینکه انقدر دوست داری ما رشد کنیم و انقدر دوست داری ما باور کنیم این مسیر رو، که نمونههایی رو سر راهمون میذاری مثل این سه عزیز که ما بیشتر باور کنیم.
که بگی منصور ببین فقط عباسمنش نبوده
ببین اولی رو
ببین هادی رو
ببین رضا رو
و ندیدی هنوز خیلیهای دیگه رو
دائم خودمو خیال میکردم.سط این مصاحبهها که نشستم تو یه فضای آروم و دارم گزارش نتایجم رو میدم.
و استاد میگه دیدید بچهها منصور عزیز چقدر نکتهی کلیدی و مهمی رو گفت؟!
میدونم که این برای من شاید از تایید طلبیم بیاد ولی دست کم به قول استاد خوبه که من تایید رو بابت موفقیتم بگیرم تا شکستهام و قربانی شدن هام…
وای آقا رضا
آقاااااااا
من سپاسگزار اون ثانیههایی هستم که خرج تدوین این فایل کردین…
من فایل صوتیش رو گذاشتم برای خودم و داشتم زیر بارون قدم میزدم که یهو وسط حرفای شما صدای استاد اومد که بپذیر خودت رو، خدا تو رو پذیرفته….
یه لحظه میخوب شدم و نفسم با بغض و صدا رفت تو (نمیدونم شدید اینجوری یا نه… شوک لحظهای)
اصلاااااا نمیدونید این فایلهای نتایج با من داره چیکار میکنه
چقدر تو روان و ساده و صادقی مرد
تحسینت میکنم بسیاااار آقا رضا
چقدر نجواهایی که بلند بلند میگفتی نجواهای منم بوده و هست….
چقدر راجع به حسادت به استاد قشنگ گفتی… حتا حسادت به دیگران…
من تو نتایج دوستان فایل اول که استاد راجع به یکی از بچه ها حرف میزنه که بیست و یک سالشه و الان کلی اتفاق رقم زده و پدر مادرش رو خوشحال کرده و….
و تو هفده سالگی مهاجرت کرده و….
آنقدر شیطان بهم مسلط شد سر اون فایل که نتونستم حسادت نکنم و هیچ تکنیکی حالمو خوب نمیکرد…
میگفتم منصور خب اون تونسته تو هم میتونی… ولی ذهن چموشم میگفت بی عرضه… خاک تو سرت… تو تو هفده سالگی سر کلاسای تکواندو با اینکه پسر مربی که بازیکن تیم ملی بود با تو تمرین میکرد (به خاطر قدت) تو ولی خودتو با کوچیکترا مقایسه کردی و گفتی اوووووه این شش سالشه دان دوئه… من هیفدهههههههخ سالممههههههههه!!!
جالبه الگویی که موقع شنیدن اون فایل داشت تحقیرم میکرد با مثالی داشت تحقیرم میکرد که خودش باعثش بود… مقایسه کردن
من موقع شنیدن اون فایل از بیخ حس بی عرضگی کردم چون ذهنم نمیپذیرفت که برای منم میشه چون من الان دوازده سال بزرگتر از اون عزیز هستم و احساس عقب موندگی ولم نمیکرد….
انقدر این حس در من عمیق بود که حتا اسم اون عزیز یادم نمونده….
میدونم که اینجا برام یه نکتهای هست باریک تر از مو… و امیدوارم خدا هدایتم کنه تا پیداش کنم و حلش کنم
اگه تجربه مشابهی دارید و راهکاری دارید ممنون میشم برام بنویسید….
من این روزها پر از پیچیدگی ام…. چون پر شدم از دانستههای عمل نکرده شاید
شنیدن این تجربهها از رعایت مسیر درست و پرهیز از پندار و گفتار و کردار نادرست، ثابت میکنه که این مسیر درسته.
نکته مهم شنیدن این نتایج از زبون این عزیزان برام این بود که کلی نجوای مشترک حس کردم در کلامشون…
من الان در وضعیتی هستم که با بخشهایی از نجواهای پیش از موفقیت این عزیزان همذات پنداری میکنم و عجیب اینکه همگی نجواهای مشترک داشتن اما ایمان قلبی شون رو دنبال کردن و مثل دونهی در دل خاک جوونه زدن. باورم رو به خودم بیشتر کرد و باورم رو به الهامات قلبیم هم بیشتر کرد.
اما دو فایل بعدی چون رنج سنی شون با من نسبتا یکی بود حسم رو بهتر کرد….
میدونید من فکر میکنم گیر کردم در گذشته
فکر میکنم یه الگویی تو ذهنم هست از موفقیت که دایم خودمو باهاش مقایسه میکنم
از خدا حمایت و هدایت میخوام که بیام و از گشایشهام و نتایجم بنویسم…
من نتیجه داشتم… خیلی هم داشتم… اما چون در مدار احساس لیاقت بالا نبودم، خودم رو کشیدم پایین دوباره و دچار رکود شدم… ویژه از لحاظ مالی….
خداروشکر میکنم که در حوزه سلامتی در مدار عالی ای هستم
در حوزه رابطه عاطفی… رابطه م بسیار بسیار عالی شده
در حوزه روابط با دوستان روابطم عالیه و در برخورد با آدمهای نامناسب وجه مناسب شون نصیبم میشه
البته همه اینها زمانی سر جای درست شون هستن که من در هماهنگی کامل با خودم و خدای درونم هستم… چون در اون صورت جاذبهم طوری میشه که مثل کره زمین در مدار حیات قرار میگیرم….
همین الان که دارم مینویسم… در سرما… در ایستگاه بی ار تی بالاتر از میدون ولیعصر تهران…. منتظر اتوبوس…
کمی بهترم….
و این کمی خوبه
منصور عزیزم خدا تو رو رها نکرده
دوست عزیزی که این کامنتو میخونی… اسم خودت رو جایگذاری کن
…… عزیزم خدا تو رو رها نکرده
نوشته بود جایی همانطور که برای موسی بود… برای عباسمنش بود… برای تو هم هست… برای من هم هست…
بغض دارم… اما پر از امیدم… چاره ای ندارم جز امیدواری
خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم
استاد جان مطمئنم هر وقت این کامنتو بخونین تو دلتون میگین منصور کم نیاریا… ادامه بده…
من رو متوجه لیاقتم و شایستگیم کن…
جالب و نشونه نیست که فامیلی خانم شایسته شایستهست؟!
شنیدن حرفای رضا کمک کرد که زور نزنم منم نتیجه داشته باشم که انگار عقب نمونم… مسابقه ی دو نیست که هشت دور عقب باشم و کم کم دیگه ول کنم و بگم من که دیگه نمیرسم به اینا ولش کن…. اصلا مگه قراره به کسی برسم؟ من قراره خودم باشم و به چیزی برسم که مال منه…. از کجا معلوم پا نشم و راه نیافتم نم نم و همون اول مسیر چون اتفاقا سرعتم کمه متوجه چیزی بشم کنار جاده که بقیه ندیدنش و همینطور به جای لذت بردن از زندگی فقط و فقط مشغول جا گذاشتن همدیگه ن….
و شاید اشکال من اینه که موفقیت رو در اول بودن میبینم…
به تاثیر مدرسه و تربیتم…
چون همیشه آخر بودم… نفر آخر کلاس… نفر آخر خانواده…
من الان منهای یک روز که جا انداختم چون عادتی داشتم انجام میدادم تمرینم رو، نزدیک شصت روزه داره روزانه تمرین شکرگزاری و ستاره قطبی رو انجام میدم…
تا یکماه نتیجه فوق العاده بود… خیلی عالی….
من حتا هیچ کدوم این حس ها رو نداشتم.. اتفاقا اونقدر تغییر کرده بودم مخصوصا با تمرینات عزت نفس که تو خونه حس میکردم از لحاظ فرکانسی بالاتر از همه م و خودمو اصلا آخر نمیدیدم….
حس میکردم بچه اولم … ولی این حس اول بودن نبود… حس تو آغوش خدا بودن بود….
دقیقا در بهترین نقطه هماهنگی بودم…
و خارج بودم از ماتریکس مسابقه و وصل بودم با منبع..
الانم انگار یه جورایی جوابمو پیدا کردم…
وای خدای من
چقدر عجیبه… جوابمو پیدا کردم… من کامنت رو خیلی وقت پیش بستم اما یهو دلم افتاد وسطش یه چیزی اضافه کنم که این خطوط همینجوری بی اختیار داره ظاهر میشه روی صفحهی سفید موبایلم…
خداروشکر میکنم که فهمیدم به جای لذت بردن درگیر رقابت شدم
چقدر حسم بهتره الان…
بدون اینکه نگران باشم کجا وایستم که صندلی خالیشه بشینم …. همینکه حسم بهتر شد واقعا و گفتم بچه ها چقدر حسم بهتره… دقیقا کنارم یکی پا شد و نشستم و دارم مینویسم….
وای بچه ها بذارید یه چیزی بگم…
من یه دوره دارت رو شروع کردم. بازی جالبیه برام
و پر از نکته است و اتفاقا مرتبطه به شکل عملی با این آگاهی ها… اینکه هدف رو ببینی و بزنی… و خیلی به ذهنیت و باور مربوطه…
یکی از بازیکنای حرفه ای شون نکته مهمی که میگه اینه: stay positive .
من انقدر اشتیاق داشتم که ….. (خدایا دلم برای کلمه اشتیاق تنگ شده بود… شکر که دوباره متوجه ش شدم… چیزی که شاید گمش کردم همینه…. یه دوره شعار دلم بود… مشتاق اشتیاقم… چون نتیجه اشتیاق رو دیده بودم و همیشه به شاگردام میگفتم اشتیاق داشته باشی راه برات باز میشه و یه ایمانی دارم اصلا به این… چون تو حوزه تئاتر راه برام همینجوری باز شد و خدای من…. الان شبیه کسی شدم که در انباریشو باز کرده و یهو با موفقیت هایی که داشته مواجه شده… انگار قلبم گرد گیری شد…. وای خدای من… همین الان که نوشتم انگار قلبم گرد گیری شد… دقیقا سر همون جمله آفتاب تابید روم….. چون دقیقا سر اون جمله تو میدون جهت اتوبوس تغییر کرد وگرنه کلا آفتاب پشت اتوبوسه الان)
خدایا شکرت…. خوشا این پرش ذهنی هایی که سرشار از آگاهیه…
چی میگفتم…
آها مشتاقانه داشته دارن رو تمرین میکردم و مربیم آقای شایسته:) گفت منصور بیا تو مسابقات… گفتم من؟! گفت اره. گفتم باشه..
بعد از ملاقات اول اسمم رو تو گوشیش منصور قهرمان سیو کرد…
خلاصه رفتم و تو مسابقات سوم شدم… کمی اگر احساس لیاقتم بیشتر بود اول میشدم… قطعاا… اما نکته داشت برام…
فهمیدم من انگار تا یه جایی باورم رو بستم… بالاتر از اون موفقیت رو ترمز دارم….
اینو میخواستم بگم که تو یکی از مسابقه ها… من خیلی خوب داشتم امتیاز میگرفتم…. موقع تمرین… بازی که شروع شد… دارتام همه رفت تو در و دیوار (به اصطلاح به هدف نخورد) … و من استرس گرفتم و بهم ریخت ذهنم. و نتونیتم ذهنم رو کنترل کنم… و کم کم زور زدم که ذهنمو کنترل کنم…. بدتر میشد… زور میزدم عقب نیافتم بیشتر عقب میافتادم … زور میزدم فینیش کنم بدتر میشد….
و طرف مقابل چون آرامش داشت براحتی امتیاز میگرفت و براحتی در زمان مناسبش فینیش میکرد
مطمئنم استاد اگه با دارت و قوانینش و حال و هوای بازیش آشنا بشه راجع بهش حرف میزنه و کلی نکته طلایی بیرون میکشه….
خلاصه هیچی…
رقتم پیش آقای شایسته گفتم آقا من چرا اینجوری شدم؟
عین بچه های چهارساله نشسته بودم جلوش که راهنماییم کنه…
گفت درگیر رقابت شدی…
آقا همین کلمه رو گفت و من رفتم بازی بعد رو چهار هیچ بردم :))
یاد اون تجربه افتاده م
نیازی نیست ما مسابقه بدیم… خدا برامون مسابقه میده
ما فقط کافیه در لحظه باشیم و آرام باشیم و لذت ببریم
همین الان مجموع این تجربه این شعر مولانا رو بهم یاداوری کرد
پیاده شدم
به به چه هوای پاکی
چه منظره ای
البرز پوشیده از برف
خدایا شکرت
اینو مولاناگفته :)))
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بیباکترم از شیر
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
الان از جایی رد شدم که حدود یه هفته رد برف بخاطر سرما مونده بود… الان دیدم محو شده بود
جوری که انگار هیچوقت نبوده
باورهای محدود کننده هم همینجوری ن…
حال بد حتا
آفتاب که بتابونی
تمومه کارشون
این شعر خودم یادم اومد
دانهای تو، در دل خاکت نهفت
آب آگاهی بگیر و مینیافت
خدایا شکرت
همین لحظه بخاطر بارون دیشب یه تیکه آب یه جا جمع شده… وقتی شعر بالارو مینوشتم چون سرم پایین بود متوجهش شدم…
یه تیکه از آسمونو رو زمین دیدم
خدایا فرکانسهام رو هم به زیبایی این ادبیات کن… به زیبایی حرفهای زیبام کن…. یا اینکه کلا دهانم رو ببند تا فرکانسم زیبا نشده لب به سخن باز نکنم
خدایا شکرت
ممنونم از هر سه شما و استاد عزیز که قدر و قیمت این داده ها رو انقدر میدونن که با این ظرافت و دقت برای این محتوا زمان میذارن
دوستتون دارم
تو کل این کامنت حال من خوب شد
مشتاق تر شدم به شنیدن فایلهای رایگان
و ارزشمند تر شد برام فایلهایی که خودم با ثروتی که ساختم با هدایت الهی خریدم
و همچنین بچه ها باعث شدن یه سری فایل رایگانی که تا حالا ندیده بودم به چشمم بخوره
و چقدر خوبه که سایت داره آپدیت میشه
چون اینکه آخر صفحه هر فایل رایگان دکمه قبل و بعد هست عالیه… من با اونا کلی فایل جدید دیدم که دانلود کردم بشنوم و مطمئنم به دردم میخوره…
شکر
پیشاپیش میبینم کامنت عزیزی رو که میاد مینویسه چقدر ممنونه که من این کامنت رو نوشتم و به الهام قلبیم بله گفتم و عمل کردم… منم از اون ممنونم که دید و گفت…
شکر
منصور عزیزم سلام …
امیدوارم وقتی داری این کامنت رو میخونی در بهترین زمان و مکان باشی و همرنگ اسمونی که تو آبگیر مونده از بارون دیدی و پرنور مثل آفتابی که سر پیچ میدون به صورتت تابید …
برادر عزیزم ازت ممنونم که نوشتی ،جمله به جمله ت رو با چشمای قلبی خوندم …گفتم خدایا شکرت تنها نیستم …
خدایا شکرت که من رو هدایت کردی به فعال کردن کامنت آقا منصور …
این جهان توحیدی مجازی چه میکنه با آدم …
منم چند روز بود انگار مسخ شده بودم،نمیفهمیدم چمه…هرچقدر دنبال دلیل میگشتم کمتر پیداش میکردم …
یاد حرفای استاد میفتادم ،جمله هاش تو سرم میپیچید:
وقتی حالت بده،حتی غذا هم بد مزه ست،هیچ دلخوشی انگار وجود نداره،تو فقط باید تلاش کنی ی ذره بهتر بشی!ی ذره حالتو خوب کنی! ی ذره!
حال بد مثل آتیشه !با هرمنطقی دستت رو بکنی تو آتیش میسوزی!
تو بدترین شرایط نکات مثبتی پیدا کن و فکر کن اگر اونا نبودن چقدر اوضاع بدتر میشد
مسیر کشتی به سمت هدفش مسیر مستقیم نیست،یکم از مسیر خارج میشه ،باز برمیگرده تو راستای مقصدش،ولی چون زمان های بیشتری تو مسیر درست میره،بالاخره به هدفش میرسه،زندگی ماهم همینه،باید فقط تلاش کنیم بیشتر تو مسیر درست بمونیم
خودتو دوست داشته باش،خودتو از هرکسی توی جهان بیشتر دوست داشته باش
میدونی …خیلی باخودم تکرار کردم …کشتی داشت از مسیر خارج میشد،سکان رو گرفتم و نزاشتم …
من فقط ی ذره تلاش کردم حالمو بهتر کنم …
بعد انقدر کامنت های خوب خوندم که الان اصلا شبیه ی ساعت پیشم نیستم …
مخصوصا بعد این جمله ی توی کامنتت…
سعیده ی عزیزم خدا تورو رها نکرده …
این صدای خدا بود برای من …
چون این روز ها ورد زبونم این آیه بود …
بزار از اول سوره برات بنویسم تا باهم ی بار دیگه بخونیم
و قرار بشیم تو عشق خدا …
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالضُّحَى ﴿1﴾
سوگند به روشنایى روز (1)
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾
سوگند به شب چون آرام گیرد (2)
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾
[که] پروردگارت تو را رها نکرده و با تو دشمنی نکرده (3)
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿4﴾
و قطعا آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود (4)
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿5﴾
و بزودى پروردگارت انقدر به او عطا خواهد کرد تا خشنود شوی(5)
ممنونم ازت منصور جان
برای تموم نوشته هات
برای تموم تجربیاتی که سخاوتمندانه در اختیارمان میزاری
از خدا سپاسگزارم برای هدایتم به این جهان توحیدی
الهی شکرت …خدایا شکرت …..
سپاس از مهر شما سعیدهی عزیز
در بهترین زمان ممکن خوندم پیام شمارو و هیچ چیز زیباتر ازین نیست که تو جایی رد پایی بذاری که کسی رو حتا کمی خوشحال کنه…
حتا خودت رو
هم دیدن کامنت شما و مرور اون جمله ی طلایی باعث شد بغض کنم و اشک دوید تو چشمام و ناگهان شیفت فرکانسی کردم…
ما نیاز داریم به این گردگیری ها
دیروز داشتم فکر میکردم چرا کسی چیزی نمینویسه بخونم… چون توجه مستقیم بویژه وقتی آدم کوک نیست میتونه حال آدمو خوب کنه…
این کامنت راستش از عجیب ترین کامنتها بود برام چون تو دل کامنت از احوال ناخوشم گفتم و تو دل کامنت هم شیفت فرکانسی برام رخ داد و خداروشکر…
شاید جالب باشه بگم الان نساز داشتم یاد لین کامنتم بیافتم چون نجواها بویژه وقتی تو کمی از راه خارج میشی پدر در میاره…
پشت هم اتفاقات و نشونه های خارج از مدار میبینی… مثل شهاب سنگها و برادههای کهکشانی که با سرعت در حرکتن و اگه من نقطهی جاذبه م مثل کره زمین درست نباشه از مدار حیات خارج میشم و اونا بهم برخورد میکنن… به هر صورت ما مختار شدیم و اختیار بهمون داده شده… یعنی خواستیم این اختیار رو…
تمام هستی رو اتومات وصلن و در اتصالن با منبع… ما تنها موجوداتی هستیم که مختاریم بریم تو در و دیوار و فالش بزنیم یا نه… سهم خودمون رو در این سمفونی درست ادا کنیم و خوشاهنگ ترش کنیم…
مولانا یه شعری داره در این باره که عشق رو باهاش معنی میکنه
گویند عشق چیست
بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست
اختیار نیست
میگه عشق اینه که با اختیارت اختیارت رو بدی دست خداوند….
و در واقع بری تو هماهنگی…
راستی بسیار ممنونم از مثال کشتی و یاداوری حرفای استاد عباسمنش
خداروشکر که شما نوشتین و زمان گذاشتین…
این تبادل ها تزکیه میاره وپاکی دل
شکر از وجود شما و شکر برای تحولی که کسب کردید…
تحسین تون میکنم
و شکر برای این سایت الهی و تمام آگاهی هایی که از طریقش جابجا میشه