نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 8
دیدگاه زیبا و تأثیرگذار عمران عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
دیروز تا الان دوباره این احساس کمبود داشت سراغ من میاومد از اینکه باز پول تو حسابم داره تموم میشه و چند روز عادت کرده بودم هر 3 روز در میون ورودی مالی داشته باشم
ولی حدود پنج روزی شده ورودی نداشتم و متاسفانه باز نجواها داشت سراغ من میاومد که نکنه باز مثل گذشته اوضاع سخت بشه من تو مضیقه مالی بیافتم
خداشکر سریع اومدم ذهنم رو کنترل کردم و گفتم من باید پول خلق کنم من جزی از خداوند هستم
و سریع رفتم سایت و کلید « مرا به سوی نشانهام هدایت کن » زدم
و هدایت شدم کامنت یکی از بچهها و یهویی یه جمله از اون کامنت خیلی برام بولد شد که
« به خداوند همه چیز رو سپردن و پیش به سوی لذت و ارامش و راحتی بیشتر که خداوندی هست قدرتی و منبعی که قانون بی نهایت ساده و ثابت و بی تغییر است که میتونه منو به تک تک خواسته ام برسونه و وقتی تا اینجا که منو اورده بقیه اش هم خودش هدایتم میکنه به بهترینها »
چقدر این هدایت برای دیدن این کامنت حال دل منو خوب کرد و چقدر خیالم راحتر شد از اینکه من تو مسیر درست هستم و مهم اینکه تو این مواقع تسلیم باشم و بذارم خداوند منو هدایت کنه
به قول دوستمون که همون خدایی که تا الان ما رو به اینجا رسونده از این به بعد هم خودش ما رو هدایت میکنه پس نگرانی برای چیه
این موقعها وقتی به این تضادها بر میخورم و میبینم که احساسم داره بد میشه
به خودم و افکار و احساسم که فکر میکنم و به خودم میگم من حالا حالا نیاز دارم تا بیشتر روی خودم کار کنم بیشتر نیاز دارم تا تو کنترل ذهن و کنترل احساسم مهارت کسب کنم
منی که واریزی پول از 3 روز به 5 روز رسید دیدم سریع نجواها اومد سراغم
پس این نشون میده من هنوز باورهام به اندازه کافی قدرت نگرفته و نیاز داره بیشتر تمرین کنم و تکرار و استمرار داشته باشم تا تکامل درست طی بشه
بعد تو ادامه هدایت امروزم اتفاقی رفتم تو گالری عکسی که قبلا اسکرین شات گرفتم هدایت شدم که اون عکس مورد یه جمله کلیدی دوست خوبم جناب رضا عطار روشن که از استاد عباس منش نقل کرده بودن که
« خداوند بیشتر از ما میخواد ما ثروتمند باشیم
و تمام راههای رسیدن به ثروت رو میدونه
و خودش ما رو هدایت و حمایت میکنه »
اقا وقتی به این جمله رو دیدم گفتم دیگه تموم شد
گفتم خدا داره با من حرف میزنه و نشونههاش رو داره برای من میفرسته و داره خودش بمن میگه نگران نباش من تو را به سمت ثروت و پول بیشتر هدایت میکنم
و فردای اون روز اتفاقات و اوضاع و شرایط و حتی ادمهایی سمت من هدایت شدن که دارند منو هول میدن تا من یه معامله پر سود و عالی داشته باشم
که خیلی ذوق و شوق دارم از نتیجه این اتفاق در اینده بیام برای شما عزیزان تعریف کنم
چقدر زندگی اسون و لذت بخشه
بخدا ما سختش کردیم ما روی مغز خودمون حساب کردیم
بقول استاد عزیزم که تو جلسه دوم ثروت 3 گفتن
« هر موقع روی مغز خودت حساب کردی خوردی زمین هر موقع تونستی روی خدای خودت حساب کنی به همه چی میرسی »
کسی که روی قلب خودش و خدای خودش حساب کنه دیگه نگران نیست ، خیالش راحته که اون خدایی که این جهان و منو خلق کرده خیلی راحت میتونه کمک کنه به تمام خواستههام خیلی راحت و اسون برسم
کافیه که تسلیم باشم کافیه که توحیدی عمل کنم
کافیه فقط روی خودش حساب کنم نه روی بنده خودش
کافیه مغز خودم رو خاموش کنم و بذارم قلبم با من حرف بزنه همون قلبی که جایگاه خداونده
همون خدایی عاشق منه ، منو دوست داره و حتی بیشتر از من میخواد من ثروتمند باشم و بر تمام امور اگاه و بقول خودش در قران میگه
« هیچ برگی بی اذن خدا از درخت نمیافتد »
حالا حساب نظام و دقت این جهان رو که خداوند حواسش به همه چی هست و بر تمام امور اگاهاست و تمام راهها رو بلده و جواب تمام سوالات رو داره
بنابراین وقتی که این خدایی که عاشق منه و دوست داره من ثروتمند بشم خیلی راحت منو هدایت میکنه و بعد خودش منو حمایت میکنه تا به اون خواستهام برسم
تموم دیگه مگه ادم چی میخواد از این زندگی
کافیه که خودمون رو ارزشمند بدونم کافیه خودمون رو لایق دریافت الهامات خدا بدونیم کافیه قلبم رو باز بذاریم که خدا با من صحبت کنه که چه کاری بکنم و یا چه کاری رو نکنم
دوست داشتم تو تمرین امروزم در مورد این تجربه و این احساسم صحبت کنم
اول برای خودم تا بیشتر حواسم باشه که روی خودم و روی افکار و کنترل کردن احساسم بیشتر بیشتر کار کنم
دوم برای بچههایی که تو مسیر هستند هدایت بشن و اگر لازم باشه ( که مطمئنا هست ) بیشتر روی خودشون کار کنند
دوستان و استاد عزیز عاشق همه تون هستم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا ، شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
اگر می خواهید نتایج خود را با ما به اشتراک بگذارید:
اگر می خواهید درباره نتایج خود با استاد عباس منش صحبت کنید، می توانید یک ویدئو درباره صحبت از نتایجی آماده کنید که با استفاده از آموزه های استاد عباس منش در زندگی خود خلق کرده اید.
از آنجاییکه ارسال ویدیو از طریق ایمیل شما به آدرس ایمیل وبسایت ما محدودیت دارد، می توانید این ویدئو را در جایی مثل صفحه اینستاگرام یا یوتیوب خود قرار دهید و سپس لینک آن صفحه را به آدرس ایمیل سایت، ارسال کنید و ما را درباره ویدئو خود مطلع کنید.
برای ضبط ویدئوی نتایج خود، سعی کنید از این فرمت استفاده کنید:
1. ویدئو نتایج خود را در مکانی ساده، خلوت، آرام و بدون عوامل حواس پرتی ضبط کنید. یعنی مکانی که تمرکز شما به صورت کامل بر اصل موضوع باشد.
2. اگر با موبایل این ویدئو آماده می شود حتماً ویدئو را به صورت افقی ضبط کنید. یعنی موبایل را در حالت Horizontal قرار دهید.
2. سعی کنید ویدئوی خود را به این شکل بخش بندی کنید:
به چه شکلی با آموزش های استاد عباس منش آشنا شده اید؟
از چه فایلها و دوره هایی استفاده کرده اید؟ (می توانی نام دوره ها یا آموزش های استفاده شده را قید کنی و اگر زیاد هستند، نام فایل یا دوره ای را قید کنی که در آن مورد بیشترین تأثیر را در نتایج شما داشته)
- در چه شرایطی شروع به تغییر زندگی خود کردی؟
- چه اقدامات عملی را برای بهبود زندگی خود انجام دادی؟
- بر چه ترسهایی غلبه کردی؟
- چگونه کانون توجه خود و ورودی های ذهن خود را کنترل کردی؟
- و چطور ایمان و توکل به الله را در عمل نشان دادی؟
در یک کلام، تغییرات ایجاد شده در کیفیت زندگی خود در تمام جنبه ها را با جزئیات مناسب و مرتبط، قید کنید.
آدرس ارسال ایمیل به گروه تحقیقاتی عباس منش:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD283MB33 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 840MB33 دقیقه
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان
امروز چیزی رو پیدا کردم که برای من بی نهایت ارزشمنده .
من حدود یک ماهه قدم اول دوره 12 قدم رو خریدم و دارم استفاده میکنم
ولی بعد از خریدش تازه متوجه شدم بیام از رایگانها ایتفاده کنم و خرید قدم اول بخاطر عجله من بود و اینکه میخواستم در شروع سال باشه
وقتی فایلهای رایگان رو گوش دادم تازه فهمیدم چقدر اگاهی هست که من هنوز نیاز دارم بشینم و بفهمم . حالا درک میکنم چرا استاد انقدر تاکید میکنن از فایلهای رایگان شروع کنید و بعد هدایت میشوید به بقیه فایلها و هیچ عجله ای نیست چون عجله کردن دقیقا مخالف با قوانین هست
دمدمای صبح بود هنوز هوا روشن نشده بود که من بیدار بودم یهو متوجه یه احساس بدی درونم شدم چیزی که این مدت چندین بار حسش کردم نمیدونم این حی چی بود اول میخواستم بهش توجه نکنم و نادیده بگیرم و جای اون به چیزای خوب فکر کنم شروع کردم جملات مثبت رو تکرار کردن ولی درست نشد اصلا دست و دلم به سایت استاد نمیرفت بعضی وقتا این نجواها بدجور آدم رو از پا میندازه مرتب داشت تو ذهنم پلی میشد نا امیدم میکرد کاستی های زندگیمو یادم میاورد و من نمتونستم کنترلش کنم
گفتم باید حواس خودمو پرت کنم اومدم تو ساید مدتها بود میخواستم نتایج دوستان رو ببینم ولی وقت نمیشد چون بارها تو کامنتها اسم اقا رضا رو شنیده بودم دلم میخواست اول داستان ایشون رو بدونم شروع کردم به گوش دادن یه کم آروم شدم
منی که دارم این کامنتو مینویسم تا همین فایل دوم رو پلی کردم فعلا ادامه شو ندیدم
ولی داشتم گوش میکردم چقدر داستان همه ماها شبیه همه یجورایی ، اینکه این شک کردنها و حسهای بد اوایل طبیعیه یه کم آرومم کرد ولی دلیل حال بدمو هنوز نفهمیده بودم و دنبال اون بودم و هنوز آروم نشده بودم چون این قضیه برای فقط اینبار نبود من چند بار توی این مسیر و میلیونها بار قبل این داستان این حال بد رو تجربه کرده بودم
دیروز کلا روز خیلییییی خوبی داشتم تازه داشتم فرکانس رو درک میکردم و عین دیوونه ها با خودم تو طبیعت تکرار میکردم هیچ چیز مهم نیست هیچ شرایط یا اتفاقی مهم نیست جایگاه و شغل و ظاهر و سن و … مهم نیست فرکانسی که از شغل من میاد از درون من میاد از رابطه من با دوستم و… میاد مهمه فرکانس فقر باشه یا ثروت . فرکانس بی ارزشی باشه یا ارزشمندی . فرکانس قدرت باشه یا مظلوم بازی و…. انقدر اینا برای من بمب بود تموم روزم داشتم تکرار میکردم و روز خوبی رو داشتم ولی الان اینطوری بودم تعجب میکردم
یاد حرف استاد افتادم که گفتن وقتی حالتون بد هست اینکه بگید نمیدونم از کجا اومده نداریم باااید بدونی دلیلش چی بوده و اون دلیل رو حل کنی ریشه رو باید بتونی پیدا کنی چون ذهن ما منطقیه فقط هم با منطق قانع میشه
فکر کردم که من دیروز و دیشب تا کی حالم خوب بود و از کجا حس بد شروع شد که حالا فوران کرده
یادم افتاد من دیشب سر یه موضوع با یکی از مهمونهامون که مذهبی هست پای حرف زدن نشستم و هر بار هم این کارو تکرار میکنم اون در فضایی از مذهب داشت حرف میزد که من میدونستم اشتباهه و داشت از مذهب و دین حرف میزد که من یهو گفتم من اصلا این چیزارو قبول ندارم مذهب چیه من اصلا مذهبو نمیپذیرم و…
یهو اون جا خورد گفت فلان فرقه اینجوری فکر میکنن بعد منم اصلا اون فرقه رو نمیشناختم و گفتم من اونارو هم نمیشناسم و قبول ندارم بعد اون بنده خدا که میخواست شاید مطلب خوبی به من بگه و من اصلا بهش اجازه نداده بودم جا خورد و من سریع پاشدم خودمو مشغول کاری کردم چون حس منفی رو همون لحظه دریافت کردم ولی باز خودمو زدم بیخیالی که یادم بره
وقتی برای سحر پاشدم مادرم باز از مهمونمون حرف زد گفت فلانی خیلی آدم خوبیه و یه داستان خیلییی خوب ازش تعریف کرد که چجوری به کسایی کمک مالی کرده و ….
منم فقط شنیدم و دیگه چیزی نگفتم و بعدشم این جریانات که تعریف کردم و… من الان متوجه شدم یکی از پاشنه های آشیل من همینه و طی این مدت که دارم رو خودم کار میکنم همین بیشترین ضربه و حال بد رو بهم داده و هر بار چند روزی منو دپرس میکنه
من هرجایی سر صحبتی باز میشه و میدونم طرف مقابلم داره اشتباه میکنه میخوام یه جورایی بهش بفهمونم داره اشتباه میکنه و چقدررررررر این کار آسیب زننده هست چقدر ویرانگره چقدر منو ضعیف میکنه انگار با دست خودم یه پله که بالا میرم خودمو هول میدم دوباره پایین
شاید ریشه این همون عزت نفس و نیاز به توجه و دیده شدن باشه نیاز به اینکه بگم من بلدم تو نیستی
یا شایدم ریشه اون دلسوزی کردن باشه که میخوام اونا هم بدونن اشتباه میکنن
که هر دوتاش از ضعف من میاد و اشتباهه محضه چون استاد با اون همه اگاهی خودشون هیچوقت سعی نمیکنن کسی که در این مسیر نیست رو راهنمایی کنن و همیشه میگن هر کسی خودش بخواد خدااااا هدایت میکنه من چیکاره م
حالا منی که هنوز یک سر سوزن از کیهان رد یاد نگرفته میخوام به کسای دیگه یاد بدم اینجوری هم خودم ایمانمو از دست میدم از مسیرم دور میشم و حالم بد میشه هم اون بنده خدا منو میبینه و به من و مسیرم بیشتر شک میکنه .
من وقتی یاد آوردم که میخواستم به مهمونمون بفهمونم که حرفاش اشتباهه تو ذهنم خودمو مورد قضاوتش قرار دادم مرتب نجوا میومد که الان چه فکری راجبت میکنه؟ فکر میکنه تو بی ایمانی؟ دیگه بهت اعتماد نمیکنه . کاش اینو نمیگفتم
یهو تو دلم احساس تهی شدن کردم احساس ضعف انگار شک کرده بودم احساس گناه میکردم و اگه استاد بهم دیدگاه قرآنی نداده بود اینجا خودمو کلا میباختم و خدا میدونه کی دوباره سر مسیر میومدم
من دوباره این مدت رو مرور کردم هر بار حالم بد شده بود بعد از حرف زدن با کسی بوده که مدارش با من فرق میکرده با مادرم خواهرم دوستام و …
هر بار خواستم کسی رو متقاعد کنم تو مسیر بیارم یا دیدگاه خودمو بهشون بگم یا از سر ذوق در مورد چیزی که تو ذهنم بوده حرف زدم و هر بااااار هر بااااار من بعدش حالم به شدت بد شده و انرژیم افتاده و خودمم نمیدونستم دلیلش چیه
با خودم فکر کردم اگه یه بچه ای که میخواد راه رفتن رو یاد بگیره وقتی تازه داره تلاش میکنه و بعد مدتی تلاش بلند میشه و یکی دو قدم راه میره و میفته و دوباره بلند میشه اگه بره و به یه نوزاد یک ماهه بخواد یاد بده چجوری راه بره و کمکش کنه راه بره اون نوزاد یک ماهه یاد میگیره؟ اون اصلا میفهمه راه رفتن چیه وقتی هنوز یاد نگرفته حتی بخنده ؟ اون که هیچی یاد نمیگیره و اصلا همچین انتظاری هم ازش نمیره ولی چی به سر این بچه دیگه میاد؟ این مدت که کلی انرژی و وقت از دست داده بعدشم نا امید میشه و ممکنه روند رشدی کلی به عقب بیفته و اگه باز تو مسیر بخواد نوزادهای دیگه رو یاد بده باز چی میشه؟
حالا فهمیدم چه بلایی داشتم سر خودم میاوردم و از کجا انرژی که باید صرف یاد گرفتن خودم میکردم داشت هدر چیزی میشد که مدام منو مورد قضاوت همه قرار میداد حالا من باید مواظب بودم سوتی ندم مواظب بودم در موردم فکر بد نکنن و همینا ویران کننده ست و میتونه زمینه سقوط منو فراهم کنه
استاد توی یکی از جلسات قدم اول اینو گفته بودن ولی من دقت نکردم گفتن شما حق نداااارید به هیچ وجه در مورد اینا با کسی حرف بزنید بااااید نتایج شما حرف بزنه انقدر نتیجه بگیرید که اگه اومدن بهتون التماس کردن که مسیرتو بهمون بگو اون وقت بهشون بگید
بعد من دست و پا میزدم که اینارو بفهمونم به کسای دیگه ، بعضی وقتا دوستام سر همین مسخره میکردن یا یه جا میشستیم میخواستن بهم ثابت کنن که مسیرم اشتباهه و دلیل براش میاوردن و چقدر هر بار من ضعیف میشدم چون من خودم هنوز اول راه بودم خودم نیاز داشتم یاد بگیرم خیلییییی چیزا بود نمیدونستم حالا باید اونارو هم قانع میکردم یه جورایی آدم گیر میکنه میفته تو طله
یهو یاد کلمه (هیچ) افتادم این کلمه چقدر پر معناست چقدر خوبه ما به همه نشون بدیم هیچی نمیدونیم تا کسی نخواد خلاف دانسته ها و ادعاهامون رو بهمون ثابت کنه . چون ادم ها اصولا ازینکه کسی بخواد چیزی بهشون یاد بده مقاومت شدید دارم خود من هم همینطورم الان که تمرکزمو روی سایت استاد عباسمنش گذاشتم اگه یکی از دوستام بیاد بخواد چیزی بهم بگه من میام میگم یعنی این راست میگه یا استاد؟ استاد با اون همه اعتبار و نتیجه من چرا به حرف دوستم گوش کنم! و اگه آدم آگاهی باشم اون لحظه حرفشو قبول میکنم بی مقاومت و بعدشم فراموش میکنم اگر هم آدمی باشم بخوام یاد بدم مقاومت میکنم و میخوام من درستشو بهش یاد بدم و باز اون مقاومت میکنه و بعدها هم ذهنم با من مقابله میکنه و هی ادامه دار میشه و ادامه دار میشه و من میروم تو مسیری که به ناکجا آباد میره
الان تنها کاری که باید بکنم اینه من باید یادم بمونه دوباره به اینجا نرسم هرجا دو نفر هم بحث کردن من خودمو دور کنم هرجا کسی خواست چیزی بهم ثابت کنه یا در مورد چیزی باهام بحث کنه من لبخند بزنم بدون بحث کردن بگم نمیدونم همین همین
نمیدونم . مگه چیزی از من کم میشه؟ وقتی من میدونم جهان منو فرکانسهام میسازه و احساس خوبم جرا حسمو بد کنم ؟ چرا به بیراهه برم
سر وقتش هم نتایجم جای من حرف میزنن چرا میخوام دست و پا بزنم و خودمو دور کنم ؟
جای اون مسیر راحت رو انتخاب میکنم . من نمیدونم . باور کنید اینجوری دست از سرمون ور میدارن و خودمون هم دیگه نجوایی نداریم دیگه تو طله و دردسر نمیفتیم. میتونیم راحت ادامه مسیر رو بریم
من روزی نبود که تو این طله نمیفتادم و خودم متوجهش بشم قضیه چی بوده . ولی شدتش کم و زیاد بوده . و هر بار چقدر منو از مسیر پرت میکرد خدا رو هزار بار شکر میکنم الان متوجهش شدم و باید خیلی روی اون کار کنم تا به هیچ برسم من نمیدونم من خودم شاگردم اونم شاگرد کلاس اولی چه میدونم جواب سوال ذهن بقیه چیه تا بخوام سرش بحث کنم اصلا من چکاره م بخوام یاد بدم این همه آگاهی اینجا هست اگه اون بخواد خدا هدایتش میکنه مثل من و هزاران آدم دیگه که اینجا هستن .
حس خوبی دارم الان حس میکنم یه بار رو از شونه هام پایین آوردم سبک شدم آزاد شدم . حالا خودم هستم و خودم میتونم یاد بگیرم . آزمون و خطا کنم و بیفتم و بلند بشم و هر بار سرعتم بیشتر بشه
خدا رو شکر میکنم
در پناه نگاه خداوند شاد باشید و سعادتمند
سلام دوست خوبم
خیلی خوشحالم کامنتم برات مفید بوده و تونسته آگاهی رو بهت بده
و ممنون که با ریپلای کردنش باز بهم یاداوری کردی که یادم بیفته چقدر این قضیه برام مهمه
این ضربه هارو برای این میخوریم که از بچگی به ما گفتن امر به معروف و نهی از منکر تا یه آگاهی به ما میرسه احساس گناه میکنیم که مبادا یکی دیگه بهش نیاز داشته باشه و ما بتونیم بهش کمک کنیم
در صورتی که قوانین خلاف اینو میگه ما باید تمرکزمون رو بزاریم رو زندگی خودمون وقتی نتیجه گرفتیم انقدر صداش بلنده که از هفت طایفه اونورتر صداش بلند میشه و اگه کسی بخواد میاد میپرسه و ماهم اون موقع با خیال راحت و با اعتماد بنفس راهنماییش میکنیم اگر ماهم این کارو نکنیم خداوند از بی نهایت راه این کار رو براش میکنه بستگی به اون آدم خودش داره
امیدوارم که همه ما بتونیم این جهاد اکبر رو درون خودمون بوجود بیاریم
در پناه خداوند شاد باشید
سلام سمانه جان دوست همفرکانسی و دوست داشتنی من
چقدر لذت بردم از کامنتت چقدر زیبا مفصل و با دقت نوشتی ، عزیز دلم چه خوب نوشتی آفرین دقیقا ما با هر کامنتی که مینویسیم باعث میشیم یکی حالش یه کم بهتر بشه و اگه یه ذره از مسیر دور شده باشه دوباره سر مسیر بیاد . و من هر وقت میام توی سایت استاد و میبینم قسمت پاسخ به دیدگاه ها آبی شده کلی خوشحال میشم و با اشتیاق میشینم و کامنتو میخونم انگار خداوند از طریق بنده های خوبش بهم پیام داده و میخواد باز قانون رو یادم بیاره .
من جدیدا خودم و خداوند و همه آدمهارو جدا از هم نمیبینم انگار همه ما یکی هستیم و همونطور استاد گفتن همه ما یک سیستم داریم ذهن همه ما شبیه هم هست و حتی روحمون همه از وجود خداوند هست پس توی هر مسیر بخوایم به دیگری کمک کنیم یا فانوس راه کسی باشیم قبل از اون جلوی پای خودمون روشن میشه ممکنه اون نخواد راهو پیدا کنه و جلو چشمشو بگیره ولی در هر صورت مسیر من روشن میشه .
خیلی خوشحال میشم از دیدن آدمهایی که برای خودشون ارزش قائل هستن و برای خودشون زندگیشون و مسیرشون وقت میزارن . و ماهایی که اینجا هستیم همه داریم همین کارو میکنیم و فقط هر کدوم از ماها یک ظرفی با خودمون آوردیم و هر کسی به قدر ظرف خودش داره دریافت میکنه .وگرنه برای جهان و خداوند اندازه و مقدار هیچ فرقی نمیکنه
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
حیف حیف که ما مرتب یادمون میره و اینم باز خداوند در وجودمون گذاشته که اراده مارو بسنجه و اگه قرار بود با یکبار فکر کردن و درین مسیر بودن تغییر کنیم که همه انجامش میدادن .
سمانه جان میخوام بهت بگم ما بخاطر شرایطی که تو جامعه بهمون غالب بوده همه مون یه جورایی کمال گرا هستیم ، و برای همینه فکر میکنیم باید خیلی شدیدتر رو خودمون کار کنیم من اینو توی دوره 12 قدم استاد یاد گرفتم.و فهمیدم بزرگترین ضربه هارو از عجله کردن میخوریم از صبور نبودن . برای همین خدا انقدر تاکید روی صبر کرده و گفته به صابرین بشارت بده . صبر همیشه با آرامش داشتنه باید باید آرامش داشتن رو یاد بگیریم باید بتونیم رها کنیم و دست خدا بسپاریم .
ما شروع میکنیم به کار کردن روی خودمون و یهو بین مسیر هدایتی پیش میاد و خداوند مارو یه جای قشنگ میبره که لذت ببریم یا جایی میبره که درسهایی رو یاد بگیریم . نباید حساس بشیم و فکر کنیم از جریان رشدمون دور شدیم .
همیشه یاد خودمون بیاریم که حال خوب برابره با اتفاقای خوب همین و از همین جریان بریم و به هدایت شدنمون اعتماد کنیم و از خداوند بخوایم هدایتمون کنه
یادمه استاد توی یک فایل گفتن من توی کوچکترین کارها هم از خداوند هدایت میخوام حتی توی یک آدرس پیدا کردن حتی توی یه غذا درست کردن .
ما و استاد پیش خدا هیچ فرقی نداریم خداوند مارو هم هدایت میکنه و فقط کافیه ازش بخوایم .
یادمه چند روز پیش بیرون بودم هوا تاریک بود مهمون داشتیم و من منتظر تاکسی بودم و خیلی وایسادم هیچکدوم از ماشینا مسیر من نمیرفتن .
یه لحظه گفتم بیا و از خدا بخواه همون جا چشمامو بستم گفتم خدایا یه ماشین میخوام راحت و با آرامش منو برسونه خونه اینو یه جا دیگه نوشتم بخدا بخدا ده ثانیه طول نکشید که یه ماشین ترمز کرد و با من هم مسیر بود یه اقای مهربون یه ماشین راحت که مسافر هم نداشت و بعد از من یه زن و مرد مسن رو سوار کرد و بعد بهمون گفت من مسیر خودمه مسافر کشی نمیکنم گفتم اینجا شلوغه چند نفرم تا یه مسیر برسونم و ازمون کرایه نگرفت تو مسیر هم یه آهنگ قشنگ گذاشته بود و تو تاریکی شب من فقط داشتم خدارو شکر میکردم و با خودم میگفتم همینه خدا همینقدر ساده بهت میبخشه فقط کافیه باورش کنی و بتونی ظرفتو بزرگ کنی .
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
سمانه جان اگر انقدر دارم به هدایت تاکید میکنم میخوام قبل از شما به خودم یاداوری کنم که یادم بمونه از خدا هدایت بخوام و مقاومت نکنم و اجازه بدم خودش بهم بگه چکار کنم . چون من این قضیه هم پاشنه آشیلم هست و چون عجله میکنم به خدا اجازه هدایت کردنمو نمیدم .
ولی گاهی که دعا میکنم و آرامش دارم قشنگ حس میکنم خدا داره باهام حرف میزنه . آخه برای خدا بنده هاش هیچ فرقی با هم ندارن اگه فرق داشت ماهیت خدا بودنش زیر سوال میرفت و اونی که بیشتر هدایت میشه بیشتر با درونش ارتباط برقرار کرده…
سمانه عزیزم چقدر اسم قشنگی داری این اسم منو یاد پاکی و زلالی میندازه …
در پناه خداوند باشی دوست عزیزم …
سلام به سمانه جان عزیزم
خوبی دوست خوب و مهربونم ؟
سمانه جان از اسمم پرسیدی من کُرد هستم و اسمم هم کردیه (سروه)به معنی باد ملایم دم صبح،ممنون از توجهت .
راستش تا کامنتت برام اومد رفتم سر وقتش و خوندم ولی چند بار خواستم جواب بدم ولی دست و دلم به جواب دادن نرفت ولی ته ذهنم یادم بود سر فرصت جواب بزارم برای کامنتت، شاید خود همین کامنت گذاشتن هم یه جور هدایت خداونده و ما باید وایسیم از درون حسش بیاد و سر فرصت حرفمون رو بزنیم . من از خداوندی سپاسگذارم که اسمش برای همه ما آشناست و همه ما داریم از یک خدا حرف میزنیم و چقدر آرامش بخش و لذت بخشه هر کی میگه خدا داره درک متفاوتی از یک خدای واحد رو برامون تعبیر میکنه ولی خدا یک خداست و بی نهایت عمیق
و در عین حال بی نهایت آشنا و نزدیک انقدر که نمیشه درکش کرد همین حالا تموم فضای وجود تو و اطرافت و تمام فضای وجود من و تمام محیط اطرافم خداست و انقدر خدا هست که درکش گاهی سخت میشه …
سمانه جان نمیدونی چقدر ذوق کردم از روز شگفت انگیزی که برای خودت ساختی باهمون شرایطت و نخواستی اتفاق عجیبی بیفته تا خوشحال بشی و از همون داشته هات لذت بردی ….
چقدر زیبا در مورد حال و روزت نوشتی در مورد هدایت شدنت در مورد مسیر جدیدت و اینکه چقدر درک جدیدی از جهان داری و چقدر خوشحالی توی این مسیر منم خیلی خوشحالم ازینکه انقدر داری خوب حرکت میکنی و چقدر باخوندن هر خط کامنتت لبخند به لبم آوردی و لذت بردم تحسینت کردم و برام درس داشت …. ممنونم عزیز دلم
سمانه جان از حال و روز من پرسیدی باید بگم منم همینطورم حس میکنم هر کدوم از ما از یه جوب باریکه آب داریم به اقیانوسهای خدا وصل میشیم . حس میکنم یک قطره هدایت شده هستم و هر چقدر جلوتر میام رودی که منو با خودش میبره بزرگتر میشه و من بیشتر احساس کوچیکی میکنم و بیشتر میدونم باید تو این مسیر ساکت باشم گوش به فرمان باشم تسلیم باشم و بدونم منی وجود نداره و خداوند داره همه چیزو خوشگل میچینه .
حال و روز این روزهام یه جورایی تمرین کردنه تمرین برای رها بودن و نچسبیدن به هیچ نتیجه ای هست و باز عجله نکردن و دل دادن به مسیر تکامل خودم هست .
اخه من متوجه چیز جدید و خیلی عمیقی درون خودم شدم اونم اینه که من هر وقت نتیجه ای میگیرم بعدش مسیرمو گم میکنم و میچسبم به نتیجه م و دوباره چشممو به همون میدوزم و فکر میکنم باید ازهمونجا دوباره نتیجه بگیرم ، سر درگم میشم ، و یادم میره که این فقط یک نتیجه ست و اگر اتفاق افتاده دلیلش کنترل ذهنم هست و دلیلش خداوند هست و این نتیجه خلق شده چون تو مسیر درست بودم چون لیاقتشو داشتم و نباید بهش بچسبم فقط باید لذتشو ببرم و رد بشم و باز مسیر درونیمو ادامه بدم . باتموم وجودم به خدای بزرگم بچسبم و با رفتن سمت نتیجه م دست خدارو ول نکنم و خودمو از مسیر هدایت گم کنم …
این مطلب خیلی خیلی برای من عمیق هست من نمیتونم دیگه توی فایل گوش کردن عجله کنم دارم فایلهای قدمهارو دوره میکنم جوری که یکماهه قدم سوم رو خریدم ولی نتونستم گوش کنم چون قدمهای قبلی رو دارم مرور میکنم
دارم ی قدم بیشتر درکش میکنم و انگار یه جورایی گذر زمان مثل قبل برام مهم نمونده و یه کم معنیشو برام از دست داده .
دیگه برام مهم نیست از روزها و ماهها عقب بمونم انگار دوست دارم فقط بفهمم درک کنم و خداوند رو خودم بشناسم همون خدایی که از فرش به عرش میرسونه … میخوام ربط نتایجمو به خداوند انقدر عمیق درک کنم که با تموم منطق ذهنمو قانع کنم برای موندن تو این مسیر و این مسبر بشه لایف استایل زندگیم . ….
سمانه جان منم از مسیرم دارم لذت میبرم و دارم حرکت میکنم ولی هنوز تو اول راهم مثل یه بچه ای که سفت دست مادرشو گرفته و میترسه دستشو ول کنه و گم بشه منم تازه دارم این مسیر رو درک میکنم اوایل خیلییی تلاش میکردم ادا در بیارم که خوشحالم که پر انرژی هستم ولی الان این قضیه هم کمرنگ شده . چرا ادا در بیارم؟ من با کی طرفم؟ خدایی که درون منه نمیفهمه؟ میدونم این مسیر ما تهش همون حال خوبه ولی وقتی خدارو حتی یه ذره درک میکنیم ناخوداگاه حالمون انقدر خوبه که هیچ نیازی به ادا دراوردن نداره . وقتی هر روز سعی میکنیم تو مسیری باشیم که تهش خداست دیگه نگرانی معنی نداره دیگه شرایط اقتصادی و …. معنی نداره .
من ففط دارم آروم آروم حرکت میکنم کارهای روزانه م رو انجام میدم و درسهای جدیدم رو چاشنی زندگیم میکنم و دارم بعد جدیدی از خودم و خداوند رو تجربه میکنم .
و یاد حرف استاد میفتم که میگفتن هدایت هم تکامل داره امسال شاید فکر کنیم خیلی داریم هدایت میشیم ولی یه سال دیگه ممکنه جایی باشیم که بگیم اون چی بود الان دارم هدایت میشم…. .
پس خیلی مهمه ما تو این مسیر بدونیم که انتهایی نداره و هیچوقت نگیم ما میدونیم یا بلد شدیم چون تا بی نهایت راه برای ما باز هست و این هم از قدرت خداوند بزرگه که شامل حالمون شده و جهان هر لحظه ش متفاوت با لحظه قبله . و ما یا داریم به سمت بالا میریم یا پایین و هیچوقت ما تو یه جای ثابت وای نمیستیم .
چقدر خوبه که اینجا دوستایی دارم که میتونم حرف دلمو باهاشون بزنم باور کن انگار دارم با خودم حرف میزنم همینقدر ساده و راحت . اینجا همه عشق و عشقه . نه قضاوتی هست و نه حسادت و نه مقایسه ای، انگار داریم یه جورایی بهشت رو تجربه میکنیم با احساسمون . و قانون هم همینه چیزی که احساسش کنیم میتونیم زندگیش کنیم .
الان که من دارم این کامنتو مینویسم ساعت 2 شب هست من چند وقت پیش بعد از یه نتیجه که گرفته بودم یه جورایی مسیرمو گم کردم همون که بالا گفتم پاشنه آشیلم بود که تازگی کشفش کردم یه جورایی مسیر رو گم کردم و قشششنگ و واضح متوجه شدم روند زندگیم به سمت پایین هست و داشتم به سرعت نزولی پایین میومدم که به خودم اومدم و دوباره به ریسمان خداوند متصل شدم و ازش کمک خواستم برای خودم نشونه گذاشتم و حال و روزمو یه جایی شرح دادم تا وقتی دوباره تو مسیر حرکت کردم متوجه بشم رشدم شروع شده و دقیقا از همون روز که حدود یک هفته قبل بود شروع کردم به دوره کردن فایلها و همزمان زندگی کردن باهاشون و عجله نکردن و دوباره من به سمت بالا حرکتم شروع شد .
این رو استاد تو قدم اول جلسه اول گفتن اسمش کنترل ذهن هست که یادمون نره نتایجمون بخاطر چی بوده تا بتونیم مسیر رو ادامه بدیم .
من این روزا قشنگ حس میکنم دست خدارو گرفتم و دارم زیر سایه ش عشق میکنم ولی هنوز انقدر تجربه گم شدن بهم نزدیکه که همش مواظبم وقتی نتیجه ها تو زندگیم میاد، که توی همین چند روز چندین بار اتفاق افتاده ، یادم نره اینا بخاطر کنترل ذهنم و خدای بزرگمه و باید بفهمم نتایج به خودی خود ارزش ندارن وقتی متوجه ربط اون به مسیر الهیمون میشیم به خداوند و خودمون میشیم ارزشمند هستن و امیدمون هزار برابر میشه به ادامه روند رشدمون .
چون رشد ما توی مسیر خداونده و ما قرار نیست به هیچ مقصدی برسیم و هر کجا فکر کردیم رسیدیم یا چشم دوختیم به نتایجمون و فکر کردیم باید از همونجا به ما داده بشه انگار دستمون رو از دست خدا رها کردیم و چسبیدیم به نعمتهاش .
نعمتهایی که خدا به ما میده بخاطر لیاقتمون و لطفش هست و وفقط باید لذت ببریم و شکرگذار باشیم و دوباره و دوباره بخوایم که هدایتمون کنه و به مراحل بالاتر بریم چون ما بنده خودش هستیم و بنده خدا بودن تا وقتی بندگی هست که بند باشیم به وجودش…
سمانه جان نمیدونم سال دیگه در چه حالی باشم ولی الان حالم خوبه فقط به واسطه یه کچولو درک بیشتر از خدا ، حتی بردن اسمش هم برام لذتبخشه .
اگه اسم پرفایلمم گذاشتم آرامش خدا چون اون چیزی بود که بیشتر از هر چیزی نیاز داشتم بهش برسم چون وقتی امدم تو سایت با کلی نگرانی و اضطراب و نا آرومی اومدم به شدت نیاز داشتم آروم بشم ….
آرامش خدا رو انتخاب کردم تا یادم بمونه مهمترین حس داشتن آرامشی هست که در پرتو هدایت خداوند میتونم داشته باشم.
چقدر خوبه که با نوشتن برای تو برای خودمم نوشتم . و یاداوری شد برام . بعد از خداوند مهربونم از استاد عزیزم ممنونم که همچین فضای دوستانه و الهی برامون فراهم کرده تا بتونیم بیشتر و بیشتر تو مسیر باشیم و هر روز ابعاد جدیدی از خودمون و جهان رو زندگی کنیم .
از وجود ارزشمندت ممنونم و به خداوند بزرگ و مهربونمون میسپارمت دوست عزیزم .