نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 4


دیدگاه زیبا و تأثیرگذار صالح عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام استاد

چقد این فایل مناسب حال امروز من بود

فشار کاریم زیاد شده نمیدونم دارم یجایی خطا کار میکنم یا روند طبیعیش اینه یا اینکه قرار دستان خدا برای کمک از راه برسند اما هرچی بهم الهام میشه انجام میدم مثل تراکتور ۱۸ سیلندر کار میکنم با عشق و با لذت و با گفتگو های درونی مثبت.اگا گاهی تضاد ها به جای اینکه برام پند اموز باشن کفرمو در میارن..

اما به هر حال توضیحاتی که راجع به صحبت های هادی عزیز دادین خیلی برای من بود انگار

سپاس

دقیقا هادی درست گفت که گاهی حتی درخواستی نمیدی اما خداوند انگار میدونه قرار فردا درخواست بدی از قبل برات سفره رو میچینه

(همیشه سجده کننده پروردگار خودم هستم)

سعدی میگه یه کسی بود بت پرست بود

خیلی بتش رو دوس داشت خیلی بهش میرسید و ناز نوازشش میکرد

بعد بیست سال بت پرستی یه روزی دختر این بت پرست مریض میشه

این بت پرست هم میره پیش بتش بهش میگه یادته گلی بودی من چوبی کردمت و بعد طلا کردمت یادته؟ حالا یه درخواستی دارم دخترم مریضه دستم به دامنت..

خلاصه خیلی گریه زاری میکنه اما دخترش روز به روز حالش بدتر میشه .

بت پرسته با ناراحتی میره پیش بت به بتش میگه فردا میرم پیش خدای یکتا پرستا ازون میخوام دخترم رو شفا بده تا همه بفهمن که تو چه بت بی عرضه ایی هستی که نمیتونی حتی یه مریض شفا بدی..

سعدی میگه خدا در همین لحظه به ملائک میگه دخترشو درمان کنین

ملائک اعتراض میکنن..

میگن خدایا این همه عمرش بت پرست بوده تازه امشب گفته فردا میرم به خدا میگم هنوز نیومده که ..

شاید تا فردا نظرش عوض شه و نیاد اصلا

خدای رحمان میفرماید من( گفته میرم) اون رو اومده حساب میکنم

یعنی سعدی میخواد بگه همچین خدایی داریم به محض اینکه در لایه لایه های ذهنمون به اندازه یه سر سوزن امید و تسلیم پیدا بشه همون معجزه میکنه برامون

واسه همینه که میگن در نا امیدی بسی امید است یعنی وقتی انسان ته خط بدبختی و زوال و ته چاه هم باشه کوچیکترین سر سوزنی امید میتونه معجزه کنه و انسان رو نجات بده گاهی خودمون تو زندگی خودمون یا اطرافیانمون میبینیم میگیم این داشت تموم میشد داشت میمرد داشت سقوط میکرد چی شد یه دفعه !

این همون سر سوزن امید و ایمانیه که وقتی خداوند یا جهان حسش کنه با همون روشن میکنه زندگی رو..

تقریبا یه ساله با اموزه های استاد دارم خودمو بمباران هسته ایی میکنم

از ۱۶ ساعت بیداریم میتونم به جرات بگم ۱۴ ساعتش صدای استاد داره از گوشیم پخش میشه حتی گاهی صدای اطرافیانم در اومده که بابا بسه خسته شدیم

اما من وقتی از این صدا و ازین اموزش ها نتیجه گرفتم هرگز و هرگز و هرگز بس نمیکنم اصلا من جایی ندارم برم بجز این سایت

این سایت هویت گم شده منو بهم برگردوند و داره ذره ذره شکل میده به وجودی که خرابش کردم سالها.

امروز حدود یک سال که از افتتاح مغازم میگذره و من خدارو شکر به عنوان یه سال اولی خوب عمل کردم هرچند بیشتر از زمان کارمندی کار میکنم .

سرمایه هم گذاشتم

مُسئولیت و استرس اجاره خرید فروش و همه داستاناش هم‌ هست

اما خدارو شکر راضی هستم.

فقط این چند ماه اخیر افتادم تو دام ذهن و به قول استاد به جای اینکه تمرکز کنم فروش و درامد رو بالا ببرم شروع کردم تمرکز کنم رو اینکه صاحب مغازه چقد میخواد اجاره رو بالا ببره و انقد رو این موضوع تمرکز کردم که نه تنها اجارم دوبرابر شد حتی اتفاق های بد دیگه ایی هم افتاد که واقعا میفهمم نتیجه فرکانس های خودم بوده و من روی چیز اشتباهی فکوس کرده بودم و اون رشد کرد

من باید رو خودم کار کنم رو کیفیت محصولم روی بالا بردن دانشم در مورد کارم

بقیه امور که مشتری بیاد ،کارمند خوب بیاد ،و اسانی بیاد، کار خداست

اما امروز که استاد تو این فایل گفت گاهی سختی ها قرار باعث بزرگی تو بشن قوت قلب گرفتم

بعد با خودم گفتم بابا تو میخوای بیزنس تو جهانی کنی بعد نمیتونی از پس دوزار دوقرون اجاره بر بیای؟

جهان داره نگات میکنه صالح خب معلومه جهان هستی پروژه های بزرگ رو دست ادمای ضعیف که با کوچیکترین مساله به گیو آپ کردن فکر میکنن نمیده اگه پروژه های بزرگ شعبه های زیاد کارخونه های زیاد میخوای باید اینجورجاها ککت هم نگزه نه اینکه بهم بریزی

البته اینم بگم خستگی جسمانی هم دخیل بود چون روزی حدود ۱۴ ساعت کار میکنم الان ۳۶۵ روزه حتی یه روز تعطیل نکردم و با تمام توانم با تمام انرژیم دارم برای هدفم مایه میزارم

امروز زیر دوش بودم داشت گریم میگرفت از فشار کار و فشار فکری اما به خودم گفتم اگه گیو اپ کنی و برگردی کارمندی یه صدایی تا اخر عمر از درون بهت میگه خاک بر سرت نتونستی ادامه بدی با اون صدا میخوای چیکار کنی؟

به خودم گفتم همیشه تو زندگی نصف و نیمه توانت رو گذاشتی یه بار صدت رو بزار یبار جا نزن ببین جا نزدن چه شکلیه..

همه ما تو زندگی فشار هایی رو تحمل کردیم چه جسمی چه روانی

هر پادشاهی

هر سربازی

هر ورزشکاری

هر بازیگر یا سیاست مدار یا کار افرینی

همه روزایی رو داشتن که زیر دوش داشت گریشون میگرفت و میخواستن تسلیم بشن و خیلی ها هم شدن و امروز هیچ‌نام و هیچ اثری ازشون نیس

چون جهان فقط به شجاعان پاسخ میده به کسایی که افسانه شخصی شونو تا انتها زندگی میکنن به کسایی که با ایمان ادامه دادن..

با انگیزه یا بی انگیزه با کمک یا بدون کمک با حال خوب یا بدون حال خوب ادامه دادن و فقط ادامه دادن و فقط ادامه دادن..

امروز به خودم گفتم صالح ادامه بده بلاخره یه دری باز میشه با لذت ادامه بده همون جور که تو این یک سال ادامه دادی اگه ادامه بدی نتایج از راه میرسن یعنی خوشم میاد تمام ادبیات ذهن من داره کم کم

مثل ادبیات استاد میشه خدارو شاکرم

بخدا اگه استاد نبود هزار دفعه گیو اپ کرده بودم

منظورم از استاد همون دست خداست اگه این دست خدا برای یاری نمی اومد من بدون خدا بدون کمک دستان خدا هیچ نبودم..

و اینم بگم که خدا هرگز کسانی که رویاهاشون رو دنبال میکنن بدون یار و یاور نمیزاره بلاخره یه امدادی میاد و امداد من استاد عباس منش بود..

استاد اخر فایل گفتن بله ایمان داشتن و عمل کردن سخته حرف زدن شاید راحت باشه ولی هر روز و هر روز و هر روز عمل کردن مرد میخواد ا اگه مرد عمل بودی نتایج میان

خدارو شکر میکنم به خاطر باور های درستی که اینجا یاد گرفتم و در چنین مواقعی که همه انسانها در طول تاریخ باهاش برخورد کردن من مجهز به الله اکبرم

چقدر نوشتن این کامنت ارومم کرد

خدایا مرسی خدایا میدونم کامنتم رو میخونی خدایا میخوام بهت بگم من جا نمیزنم حتی اگه بمیرم در این راه …

خدایا احساس میکنم کاری که انجام میدم از هر کار معنوی دیگه ایی در جهانت معنوی تره من دارم با راه اندازی و کار افرینی اول برای خودم و بعد به تمام مردم کره زمین خدمت رسانی میکنم و به خودم میبالم ازینکه بخشی ازین چرخ دنده جهان هستی توسط من میچرخه و امید دارم روز به روز جهان هستی چرخ دنده های بزرگتری رو به من بسپاره و تا زمانی که خودم بخوام و لیاقتم رو باور کنم و نشون بدم جهان هم از رشد و گسترش من حمایت میکنه همینطور که تاحالا کرده..


منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم. نظرات شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منابع بیشتر:

توحید عملی | قسمت 4

دوره 12 قدم | مسیر تکاملیِ «ساختن شرایط دلخواه در زندگی»


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    581MB
    28 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 4
    55MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

155 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه زارع» در این صفحه: 2
  1. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام

    سلام ودرود به هادی عزیز

    خدارا سپاسگزارم به خاطر این لحظه وفرصتی که برا نوشتن به من داد

    تحسین می‌کنم هادی عزیز را وسپاسگزارم بخاطر بودن واستمرارشان در این مسیر ونتایج عالی که رقم زدند

    توضیحات تکمیلی استاد جان در خصوص قانون تکامل وقانون مدارها یه ما کمک کرد تا درک بهتری از قانون واز رفتارمون وباورهامون داشته باشیم

    خب من خودم وقتی برگشتم به این مسیر از خدا هدایت خواستم که الان چکار کنم تو به من بگو من نمیدونم آن موقعه خانه مامانم بودم بخاطر شرایط ناجالبی که داشتم به طور واضح بوسیله اشخاص مختلف به من گفته شد که از همسرت بخواه که برین خونه خودتون من موضوع را باهمسرم مطرح کردم وایشون بشدت مخالفت کردند وگفتند به خاطر شرایطت اصلا، همان شب به خدا گفتم خودت این ایده را به دلم انداختی پس خودت همسرم را راضی کن فردا ظهر که همسرم از سرکار برگشت گفت میریم خونه خودمون، گفت با آبجیم صحبت کردم من که نیستم میاد پیشت واین در صورتی بود که خواهر شوهرم اصلا تحت هیچ شرایطی از خونه بیرون نمیاد وقبول کردن این امر توسط ایشون بر ام قابل باور نبود چند دفعه از همسرم سوال کردم گفتم واقعا گفت آره میتونی تماس بگیری ازش سوال کنی نمی خوام توجه ام را ببرم رو شرایط ناجالب آن موقعه ،ولی همین قدر بگم که من از عهده کارهای شخصی خودم هم بر نمیومدم خب رفتم خونه روزهای اول برام سخت بود ولی گفتم باید حرکت کنم خواهر شوهرم اجازه نمی داد از جام بلند بشم ولی من توکل کردم وقدم به قدم شروع کردم حواسم به قانون تکامل بود هر کاری که تنهایی انجام می دادم کلی ذوق میکردم وبابت آن خدا روشکر میکردم بعد از یک هفته از همسرم خواستم خواهرش رو برگردونه خونه وایشون هم چون تلاش من رو می دید قبول کرد وگفت مطمئنی گفتم آره وقتی خداوند به دلم انداخت بیام خونه حتما برنامه هایی برام داره و خودش مواظبمه ومن هر روز ترسم کمتر واعتماد به نفسم بیشتر شد تا به امروز که تقریبا یکسال ونیم از آن روز گذشته تمام کارهام را خودم به تنهایی انجام میدم خیلی از ترسهای بیخودی که داشتم کم شده چقدر نسبت به قبل سپاسگزارتر شدم هرروز وجود خدا را کنارم وردپایش را در زندگی ام حس میکنم ومی بینم وقتی پریروز قدم سه را تمام کردم چکاپ فرکانسی قدم اول را نگاه کردم دیدم خدای من چقدر من در تمام زمینه ها رشد وپیشرفت کردم

    ودقیقا همانطور که هادی عزیز اشاره کرد پلنهای خداوند خیلی زیباست

    استاد ومریم عزیزم صمیمانه از شما سپاسگزارم

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم ودوستان گلم

    فقط میتونم بگم خداهست خداهست خداهست حتی اگر تو یادت بره تو حواست نباشه او با نشانه ها به تو تلنگر میزنه هواتو داره تا زمین خوردن پیش میری ولی زمین نمیخوری تا دم پرتگاه میری ولی نمیزاره بیوفتی خدایا شکرت اصلا نمیدونستم چی بنویسم همین جوری آمد بر حسب احساسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: