ساختنِ عزت نفس در عمل

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

سلام به استاد عزیزم

استاد اون فایلی که تو اینستا گرام گذاشتید فایل بسیار زیبا و تاثیر گذاریه من خودم بارها اون فایل رو دیدم و تحسینشون کردم به خاطر اینکه بسیار با اعتماد به نفس و بدون نگرانی از نظر دیگران داشتند کارشون رو انجام میدادند و از کمترین امکانات واقعا با هر انچه که داشتند حرکت کرده بودند و داشتند اون فایل رو ضبط میکردند

استاد این مهم نبودن حرف مردم نگران نگاه و نظر و واکنش وعکس العمل و فکر مردم نبودن واقعا برای من هم یکی از پاشنه اشیلها بود که انصافا خیلی بهتر شدم اما همونطور که گفتید این پاشنه اشیل ها هیچ وقت به صورت کامل از ذهن ما پاک نمیشه و هر چقدر که بیشتر روش کار میکنیم میتونه کمتر وبهتر بشه

این نگرانی که مردم در مورد اون نوع پوشش اون نوع رفتار و گفتار من چه نظر و فکری دارند همیشه تو ذهن من بوده و اون نگرانی یه جاهایی باعث شده من خجالت بکشم موذب بشم نتونم حرفم رو بگم ولی استاد من فکر میکنم من و دوستان دیگه ای که دوره ارزشمند عزت نفس رو خریدیم تا حدی که تونستیم با عمل به اون اگاهی ها و تمرینهای فوق العاده مهم اون از جمله تمرین اگهی بازرگانی عمل کنیم واقعا شخصیت جدیدی از خودمون ساختیم من که شخصا تمام اطرافیانم این تغییرات رو که تو عملکردهام داشتم رو دیدند و کاملا به این موضوع اذعان دارند که من تغییرات بزرگی رو تو خودم ایجاد کردم اما میتونم خیلی بهتر بشم هنوز تو یه سری از موقعیتهای جدید که افرادی رو تو ذهنم بت میکنم باز این پاشنه اشیل سرو کلش پیدا میشه یعنی نگران نظر اون افراد میشم و کاملا احساس میکنم که نه من باید بیشتر و همیشگی رو این موضوع کار کنم بارها به خودم میگم بابا مردم اصلا تو ذهنشون در مورد تو هیچ فکری نمیکنند الکی ذهن خوانی نکن و نگران و موذب نشو البته این جز نقاط ضعف اساسی هست که هیچ وقت به صورت کامل از بین نمیره و اصلا یه شبه به وجود نیومده که یک شبه هم بخواد از بین بره من باید سعی کنم تو این زمینه بیشتر رو خودم کار کنم و هربار بهتر وبهتر بشم

این نقطه ضعف نگران حرف مردم بودن خیلی تو ذهن من بنیادین هست و هر از گاهی که فراموش میکنم کار کردن رو این موضوع رو تو موقعیتی قرار میگیرم که ترس و استرس به سراغم میاد ولی سریع از اینکه احساسم بد میشه میفهممم و قلبم بهم الارم میده که دارم از مسیر درست خارج میشم و سعی میکنم وقتی متوجه این مقاومت ذهنی شدم اتفاقا گفتم حالا که انقدر ذهنم مقاومت میکنه این یعنی باید حتما انجامش بدم برم تو دل اون ترس و اتفاقا بارها دیدم که چه کار راحتی بود ولی ذهنم چه نجواهایی رو میساخت که واقعا همش توهم بود

استاد جان اون زمانی که رفتید تو دبی و وسط جمعیت تو بازار دبی با دوربین از خودتون فیلم گرفتید اون هم تنهایی واقعا تعهد شما رو برای تغییر اون پاشنه اشیل رو نشون میده و اینچین تعهدی و رفتن تو دل ترسها شما رو به این موفقیتهای بزرگ رسونده و این نتایج نتیجه عمل به اون اگاهی ها و رفتن تو دل ترسهاست و خداوند هم به این حد از شجاعت و جسارت پاداش میده من جدیدا هر کاری رو که ذهنم کمی براش مقاومت داره میفهمم که اتفاقا یعنی انجامش بده و بعد از انجام اون کار دیدم که چقدر نتیجه خوبی برام داشت و یه جورایی دست ذهنم رو خوندم و برعکس مقاومتش عمل کردم هرچقدر مقاومت بیشتر عملگرایی من برای انجام اون کار بیشتر شده

استاد تمرین اگهی بازرگانی خیلی تمرین سختی هست و من فقط یه بار انجامش دادم ولی نیازه که بارها وبارها انجامش بدم تا تغییرات اساسی رخ بده واقعا دنیای انسان رو به دو قسمت قبل از انجام این تمرین وبعد از انجام این تمرین تقسیم میکنه این تمرین خیلی خجالتی بودن و نگران نظر دیگران بودن و ادمها رو برای خودت بت کردن و ذهن خوانی کردن که مردم الان در مورد من چه فکری میکند رو با تکرار این تمرین مهم تا حد زیادی میشه از بین برد و درهایی به روت باز میشه که پاداش رفتن تو دل ترسهات هست

عزت نفس پایه و اساس موفقیت و خوشبختی هست و وقتی رو این دوره کار میکنم به طرز باور نکردنی جهان منو تو موقعیتهایی قرار میده که من باید اونجا نشون بدم که عزت نفسم و شخصیتم واقعا تغییر کرده یا نه فقط دارم حرفهای خوب میزنم خداوند در قران فرمودند که ما ایمان شمارو می ازماییم یعنی فقط تو حرف زدن نمیتونی بگی من تغییر کردم باید تو عملکردت نشون بدی جهان به حرفهای خوب تو پاداش نمیده به عملکرد تو که از ایمان و باور قلبی تو میاد پاداش میده

استاد جان هربار که تو دل ترسهام رفتم واقعا دیدم که اون ترس چقدر توهمی بوده و چقدر ذهنم به اون ترس پروبال داده بود و اصلا اونجور که تو ذهنم ترسناک بود نبود و خیلی کار ساده وراحت پیش رفته فقط کافیه هربار این وضوع رو به خودم یاداور بشم وقتی که متعهدانه رو خودم کار میکنم و تو دل ترسهام میرم این تعهد رو وقتی جهان میبینه کار رو برام راحت و اسون میکنه

موضوع بعدی کار رو با هر امکاناتی که تو اون لحظه داری شروع کن و به دنبال این نباش که همه المانها اماده و محیا باشه و بعد کار رو شروع کنی با هون امکانات و در همون زمان کار رو شروع کن و نخواه که همه چی در بهترین نوع خودش اماده باشه این فایل اخری که از اون خانمها گذاشتید کاملا نشون داد که چقدر امکانات ساده و اولیه ای داشتند و چقدر الگو از افراد موفق هست که با همون امکانات اولیه کار رو شروع کردن و هیچ بهانه ای رو اجازه ندادند که ذهنشون بیاره از جمله خود شما استاد جان که خیلی ساده بدون هیچ هزینه ای فقط با یه ایمان و تعهد وشوق و اشتیاق کارتون رو از دانشگاه بندرعباس شروع کردید و ادامه دادید تا این نتایج رو گرفتید جهان وقتی این تعهد و شور اشتیاق رو میبینه درهایی رو به روت باز میکنه که اصلا باورت نمیشه که این در باشه و اصلا باز شدنی هم باشه شکلش شکل دیوار بود ولی در بود و باز هم شد این کار رو جهان به راحتی برات انجام میده در صورتی که تو با همون امکاناتی که داری با ایمان با تعهد با اشتیاق ادامه بدی

استاد اون مثالهایی که از قهرمانان طلای المپیک گفتید که با چه امکانات نا چیزی تونسته بودند اون نتایج رو در سطح جهانی رقم بزنند نشون میده که فقط جهان اون تعهد رو از تو میخواد و بقیه کارها رو خداوند خودش برات انجام میده کافیه که بهانه نیاری و با امکانات همون لحظت کار رو شروع کنی مثل شما استاد جان که با اون همه مشکلات و مسائلی که داشتید هیچ بهانه ای نیاوردید و تمام تلاش خودتون رو کردید و بهترین خودتون رو ارائه دادید ونتایج هم که گواه این پاداشی هست که جهان به شجاعت و جسارت و اون حد از تعهد و ایمان و ادامه دادنها به شما داده

تا زمانی که به بهانه هایی که ذهن میاره بها بدیم و حرکت نکنیم رشد و پیشرفتی هم نیست و اون موقعیت عالی که ذهن میخواد هیچ وقت به وجود نمیاد فصل مشترک همه افراد موفق از جمله استیو جابز و ایلان ماسک و استاد عباس منش که نتایج پایدار وبزرگی رو رقم زدند شروع کردن کار با همون امکانات موجود ولی با تعهد و ایمان و باشور و اشتیاق بوده و جهان هم برای این حد از عملکردها و این حد از تعهد و اشتیاق محکوم به پاداش دادن هست

 

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


برای دیدن فایل ذکر شده در «تنها صفحه شخصی استاد عباس منش در اینستاگرام» و خواندن پاسخ های دوستان به سوالی که استاد در این فایل مطرح کرده اند، روی لینک زیر کلیک کنید:

https://instagram.com/abasmanesh

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    338MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی ساختنِ عزت نفس در عمل
    20MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

345 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 7
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    به نام فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز و دوستانی که کامنت منو میخونند.

    برای بار سوم سلام

    (باورتون میشه این کامنتی که مینویسم دوبار پاک شد. ئیکبار عصر با گوشیم نوشته بودم و تقریبا آخرهای کامنتم بود که رفتم سراغ کارهای خونه و آشپزی و بعد که اومدم تکمیل کنم و بفرستم دیدم نیست دیدم پاک شده. و دوباره با لپ تاپ گفتم مینویسم و وسط های متنم بودم که دوباره هم یهو جلوی چشم های خودم نمیدونم چطوری پاک شد.واقعا من متوجه نمیشم چرا دفعه اول بدون اینکه اصلا گوشیمو دست زده باشم وقتی دیدم که کامنتم نیست. گفتم بیخیال میام تو لپ تاپ راحت تر مینویسم من که قرار نیست بخاطر اینکه نمیدونم چطور شد و حتی نمیتونم دلیل پاک شدن رو درک کنم تسلیم بشم. بیخیال.

    پس من برای چیزی که حتی نمیتونم درکش کنم دســت از نوشتن کامنتی که از عصر دوست داشتم بفرستم، نمیکشــم.

    اینو اما خوب میدونم تک تک اتفاق های زندگی من بخاطر باورهای منه،حالا چه باوری حاصل این اتفاق شده من نمیدونم اما قرار نیست چون نمیدونم بیخیال کار درست بشم)

    رو شمار تحول زندگی من

    میریم به امید الله یکتا برای نوشتن کامنتی که کلی تغییر کرده تا الان و متوجه شدم من کوتاه بیا نیستم…

    داشتم میگفتم چی میگفتم حالا.

    آها اینکه اینجا استاد از حرف مردم گفتن من همیشه میگفتم و میگم که حرف مردم برام مهم نیست و انصافا تا الان خیلی از کارهایی رو کردم و انتخاب هایی داشتم که اصلا برام حرف یا نگاه آدما اهمیت نداشته. اما وقتی متجه شدم این موضوع به ریشه های از اعتماد بنفش مرتبط هست بیشتر فکر کردم و برام جالبه موشکافانه تر نگاه کنم آیا واقعا تمام رفتارم با حرفی که میزنم یکی هست. شاید این نگاه و نظر مردم تو جنبه های مختلف دیگه ایی هست که من شاید توی اون قسمت ها ضعیف هستم نمیدونم، اما اگر چیزی باشه من پیدا میکنم…

    خب یک مورد دیگه که برام جالب بود اینکه استاد از تمرین “آگهی تبلیغاتی” گفتن. تمرینی که در دوره ایی که موفق شدم بخرم هم گفته بودن و یکی دوبار انجام دادم. با خودم گفتم دوباره میام لین تمرین رو مینویسم و میرم بیرون و انجام میدم. تا اینکه امروز صبح (دوشنبه) خواستم بنویسم اما متوجه شدم که نمیتونم بنویسم اصلا گیج بودم باید چی بنویسم، من اصلا چه توانایی دارم. انگار یادم رفته انگار از پارسال که این تمرین رو انجام داده بودم تاالان اعتماد بنفسم افت کرده و اصلا برام سخت بود حتی فکر انجام دادنش یک دلهره در وجودم ایجاد کرد تو ذهنم میگفتم میخوای چی بگی، بگی که چی بشه. اصلا چیزی نداری که بگی. آخه چی داری بگی…خلاصه یک تقلب کوچولو کردم و رفتم یادداشت تمرین قبلی ام رو نگاه کردم تا ببینم چی نوشتم و یا اینکه چطور نوشتم. به هر حال نصفه نیمه و کمتر از قبل و با ادبیاتی ضعیف تر نوشتم. حاضر شدم تا برم بیرون دقیقا مقصد خاصی نداشتم اما هدف داشتم. سوار مترو خط یک شدم و تو راه بین چندتا مقصد احتمالی یکی رو مصمم تر شدم در نهایت باید تجریش یعنی ایستگاه آخر پیاده میشدم و از اونجایی که مسیر طولانی بود و دوست نداشتم بیکار باشم و از اونجایی هم که امکان هندزفری گذاشتن نداشتم کتابم رو از کوله پشتی ام درآوردم و شروع کردم به خوندن. (در همین حین هم به فکر انجام دادن و موقعیت مناسب برای انجام تمرین “آگهی تبلیغاتی” بودم. که گفتم وقتی پیاده میشم و یک جای مناسب از کسی درخواست میکنم تا وقتش رو به من بده و حرف های منو بشنوه و تمرین رو انجام بدم.) همینطور مسافرها میومدن ومیرفتن و فروشنده های داخل مترو هم مشغول بودن…یهو چشمم به یک جوراب طرح چریکی یا ارتشی از همون طرح های کمو (بقول استاد) که ایشون خیلی دوست دارند و توی تی شرت،هودی،شلوار و … از استاد زیاد دیدم. من قبلا تو ذهنم بود اگر جوراب این طرحی اومد بگیرم و وقتی یک فروشنده از کنارم رد شد از گوشه چشمم اون طرح رو لابلای کلی طرح دیدم و مشتاق شدم بخرم. تا اومدم کارتم رو از کیفم دربیارم متوجه شدم نه کارت بانکی و نه هیچ پول نقدی همراهم ندارم. خونه جا گذاشته بودم. خلاصه از اون مرد فروشنده عذرخواهی کردم و بعد باخودم فکر کردم حالا که من پولی ندارم بهتره برگردم

    دقیق هم نمیدونستم که کارت بلیط متروم چقدر داره فقط میدونم خیلی نداشت و میخواستم وقتی پیاده میشم شارژ کنم. خلاصه حسم و حالم رو خراب نکردم و فقط به این فکر کردم این اتفاق برای من چه درسی داره و چرا باید این همه راه بیام و اینطوری بشه. با خودم میخندیدم و میگفتم عجب عاشقانه اومدم بیرون خالیه خالی…بدون هیچ پولی.خدایا قضیه چی درس امروز رو به من یاد بده. از خدا تشکرمیکردم و اینکه خوب شد من خواستم یک چیزی بخرم تا متوجه بشم و دوباره با همون مترو برگردم. خلاصه که رفتم تا برگردم و اینبار با خیال راحت و لبخند بر لب از این اتفاق نشستم و با خودم گفتم در عوض کتابم رو میتونم تموم کنم. جون تقریبا قسمت بیشتری از کتاب رو خونده بودم. گفتم نهایت مترو برام میشه فقط کتابخونه و محل کتاب خوندن و تمرین تمرکز کردن و کنترل ذهن از این اتفاق…خلاصه ایستگاه ها گذشت و افراد میومدن و می رفتن تا اینکه یکهو یک خانمی با عروسک های بافتنی اش تجه ام رو جلب کرد و عروسک های بافتنی به مناسبت شب یلدا داشت که خیلی تمیز و زیبا و با خلاقیت خودش درست کرده بود. از اون خانم پرسیدم معمولا شما کدوم خط هستین که اگر دوباره اومدم بیام از کارهای زیباتون بخرم و کلی تحسین و تشویق اش کردم برای کارهاش. و گفتم اگر پول داشتم الان ازتون میخریدم اما متاسفانه متوجه شدم کارتم رو جا گذاشتم و هیچ پولی هم ندارم. خانم تعارف کرد بردار بعدا برام بده و منم گفتم دوست ندارم اینجوری حرید کنم. خلاصه فقط شماره شون رو سیو کردم که اگر بعدا اگر شد ازش خرید کنم.

    اون خانم رفت و من مشغول کتاب خوندنم بودم و قبلش این قسمت کتاب بودم که نوشته بود:

    “سلحشور نور شراره ای از نور پروردگار در خود دارد.

    تقدیر، چنین مقرر کرده است که او با دیگر سلحشوران باشد.

    اما هرازگاهی ناگزیر است به تنهایی هنر شمشیر زنی را به عرصه ینمایش گذارد.

    و نیز، زمانی که به دور از همراهان خویش است، همانند یک ستاره می شود. او بخشی از جهان را که از آن او است روشن می کند و کهکشان ها ودنیا را به تمامی کسانی که سر به سوی آسمان دارند نشان می دهد.

    به زودی چنین سلحشوری، پاداش پشتکار خود را خواهد گرفت، و رفته رفته دیگر سلحشوران به او نزدیک می شوند، و همانند اقمار آسمانی، با نمادها و رازهای خوویش گرداگرد او جمع می آیند.”

    این صفحه ایی بود که زیاد متوجه نشدم و چون همزمان با دیدن کارهای اون خانم بود متوجه نشدم و خواستم دوباره همین صفحه رو بخونم.که خانمی که کنار من نشست بود به من گفت شما کارتت ر جا گذاشتی و پول نداری چطور میخوای برگردی. گفتم فلان ایستگاه پیاده میشم اگر کارت بلیطم داشته باشه با اتوبوس میرم وگرنه تا خونمون از اونجا یکساعت پیاده روی میکنم. دیدم اون خانم دست توی کیفش کرد و به من ده هزار تومن پول نقد داد گفت اینو بگیر سخته میدونم. اگر کارتت نداشت بتونی بری.(من تو دلم از خدا تشکر میکرد و با خودم میگفتم سخت نیست و هوا هم خوبه برای پیاده روی. من ماصلا ناراحت نبودم که بقیه راه رو چطور قراره برم تا برسم به خونه) اما اون خانم به من گفت حالا بگیر کارت گیر نباشه برای منم اتفاق افتاده، پیش میاد و چقدر هم بده من برای دو سه تومن تو کیفم رو زیر و رو میکردم تا برسم یکجایی. خلاصه دست با سخاوت این خانم رو کوتاه نکردم و گفتم این شاید رزق بی حساب امروز منه بذار بگیرم. ازشون کلی تشکر کردم و حتی ازشون شماره کارت خواستم بعد براشون انتقال بدم قبول نکرد. خلاصه فقط ازشون تشکر کردم و درونم فقطمیگفتم خدایا با من چه میکنی، عجب روز شگفت انگیزی شد.

    خلاصه پول رو گذاشتم لای کتابم و دوباره به خوندن ادامه دادم تا اینکه رسیدم به صفحه ی بعد و ذر همون حین هم حواسم به ایستگاه مترو و پیاده شدن و اینکه تمرین رو انجام ندادم. ذهنم میگفت هنوز راه زیاد مونده کتاب رو تموم کن نهایت پیاده شدی. نهایت فردا. حالا دیر نمیشه که…نجواهای ذهن میگفتن و منم از یکطرف میدونستم اینا شاید بهونه هایی باشه برای اینکه اعتماد بنفس له شده ام خودشو توجیه کنه. چون متوجه بودم یک ترسی دارم با اینکه مایل بودم امروز انجام بدم و اصلا بیشتر برای همین زدم بیرون…خلاصه که این افکار بود و یکم تمرکز کردن برای کتاب خوندن و متوجه شدن سخت بود اون صفحه قبل رو که دوباره خوندم و این قسمت برام خیلی جالب بود که می گفت:

    به زودی چنین سلحشوری،پاداش پشتکار خود را خواهد گرفت،

    خدایا تو داری با من حرف میزنی یا کتاب یا خودم با خودم. من پاداش گرفته بودم. خدایا شکرت…باورتون میشه اینقدر هماهنگی رو…واقعا روز شگفت انگیزی شد.

    رفتم صفحه ی بعد مصمم شدم کتاب رو تا یکجایی بخونم و بعد ببینم چی میشه وتمرین رو چه میکنم. زدم صفحه ی بعد و اینا رو نوشته بود:

    “سلحشور نور به دو ستون دو سوی دری که مدعی گشودن آن است می نگرد.

    یکی از ستون ها، ترس نامیده می شود و دیگری تمایل.

    سلحشور به ستون ترس نگاه می کند، روی آن نگاشته شده:

    تو وارد دنیایی ناشناخته و خطرناک می شوی که درآن جا، هر آنچه تا کنون آموخته ای به هیچ کاری نیاید.

    سلحشور به ستون تمایل می نگرد، روی آن نوشته شده:

    .

    .

    ………..”

    من دیگه بقیه جملات رو تموم نکرده کتاب رو بستم گذاشتم تو کیفم و دفترچه یادداشتم رو از توی کیفم درآوردم. و یک جوری دوباره سرحرف رو باز کردم و متوجه شدم اون خانم کنار من در ایستگاهی که من میخوام پیاده بشم قراره پیاده بشه.پس ایشون فرصت داره هنوز تا با ایشون تمرینم رو انجام بدم. پس ازشون خواستم اگر امکان داره چند دقیقه ایی به من وقت شون رو بدن و من تمرینی رو باید انجام بدم براشون بخونم. اصلا تا اینا رو گفتم یکم گیج شدم اسم تمرین هم بعد متوجه شدم اشتباهی پیام بازرگانی یا آگهی بازرگانی گفتم بجای آگهی تبلیغاتی …خلاصه اینا علایم دست و پا گم کردن و دیدن این همه نشونه بود.

    (آخه میدونید تو تمرین ستاره قطبی ام صبح ها چیزهایی نوشته بودم که انگار خدا داشت عملا امروز با من بصورت واضح با زبان نشانه ها حرف میزد)

    حیلی دوست داشتم اینا رو بنویسم. بنویسم که موفق شدم هر چند کم ولی انجام بدم و باز هم با کیفیت تر انجام خواهم داد تا در عمل اعتماد بنفس خودمو بسازم. خوشحالم هر ترمز و مانعی که باعث شد من ننویسم موفق نشد و دید که چقدر من مشتاق نوشتن هستم و کوتاه نمیام چون باور دارم این نوشتن ها به من و هزاران نفر قراره کمک کنه. چون قرار پایه های اعتماد بنفسم رو بسازم و اینا ردپاهایی هست که برای ساختن هرچند کوچک دارم برمیدارم.

    استاد خواستم ازتون بیش از اندازه تشکر کنم و بگم استاد شجاع داشتن یعنی شاگرد ها هم باید برن تو دل ترس هاشون و شجاعانه عمل کنن. من میخوام از همون شاگردا باشم. شاگردی جسور و شجاع و عمل کننده به حرف ها و قوانین. عمل کننده به هدایت ها و نشونه ها. خدایا شکرت برای امروزم که اینقدر در تمام مسیر با من بودی و اینقدر حست کردم. خدایا ممنونم که اینجا هستم و با اشتیاق باز هم ادامه میدم بااینکه صفرم اما اینقدر حس قدرت دارم که صفر بودن دستام چیزی نیست در برابر پر بودن قلبم که فقط تو رو میبینه و داره. تویی که همیشه همراه و حامی منی وقتی تو قادر مطلق هستی من چه غم و چه نگرانی دارم. سرخوش و عاشقانه فقط پیش میرم تو بگو کجا من بدون ترس پیش میرم و کنترل ذهن و اون واگویه ها بامن تو فقط منو هدایت کن به راه حل های درست و آدم ها مکان های درست ذهن و جسمم با من…خدایا شکرت برای قدرت اعتماد بنفس که ساختنی است و من دوباره میسازم یک شالوده محکم چون قراره اسمان خراشی به ارتفاع آسمان های نردیک به ایستگاه فضایی بین المللی بسازم. اینقدر ساختمان بزرگ شالوده قوی میخواد من آماده ساختنم. من میسازم در عمل…خدایا شکرت برای همه ی احساس خوب امروز و اکنون که موفق شدم بنویسم

    اینم ادامه قسمت اون صفحه:

    ” سلحشور به ستون تمایل می نگرد، روی آن نوشته شده:

    تو دنیای آشنایی را ترک میکنی، در آن چیزهایی نگهداری می شوند که تو همواره دوستشان داشتی و به خاطرشان آن همه جنگیدی.

    سلحشور لبخند می زند، زیرا نه چیزی یافت می شود که سبب هراس وی شود و نه چیزی که او را از رفتن باز دارد.

    پـــس با اطمینان کسی که می داند چه می خواهد در را می گشاید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    به نام خالق هدایتگر ما به بهترین ها

    سلام ب استاد عزیزم

    واقعا سپاس گزارم بابت این فایل های آگاهی دهنده که برامون تهیه میکنید.یعنی یکی دو رووز سایت رو چک نکنیم یهو کلی سورپرایز میشیم.

    خداروشکر که در مسیر شنیدن این آگاهی ها و درک این آگاهی ها هستیم.

    خدایا چقدر در مسیر ساختن این عزت نفس قرار گرفتن خودش منو قوی تر میکنه چه برسه وقتی که ساخته بشه و تغییر پیدا کنه.حدایا چقدر این مسیر رو دوست دارم. چقدر خوشحالم که اینجا هستم. جایی که برای من شده بهترین جای دنیا. جایی که منو به خ.دم یادآوری میکنه. جایی ککه تمرکز منو به چیزهای خوب میبره. جایی که فقط عشق و علاقه حرف اول تممام حرف هاست. جایی که درباره قوانین بی نقص و ثابت خداوند میشه بیشتر فکر کرد. جایی که درباره خداوند و توحید میشه بیشتر درک کرد. جایی که باورهای خوب برای من میسازه.جایی که به من یاداور میشه که من همیشه باید روی خودم کار کنم.

    جایی که به من یاد میده که حرف مردم اگر الان برام مهم نیست مسیر رو دارم درست میرم و تمرکز کنم که باز هم در تمام جنبه ها حرف مردم برام مهم نباشه.

    جایی که همیشه حرف از اقدام و نترسیدن هست.

    جایی که محدودیتی نیست برای بهتر شدن با هر امکاناتی ک الان دارم.

    جایی که خیلی دوستش دارم و وقتی یک روز بهش سر نزنم دلم تنگ میشه چون میدونم بهترین جای دنیاست برای من تا خودم رو از نو بسازم.

    جایی که همه اینجا در تلاش هستن تا متفاوت عمل کنن و متفاوت نتیجه بگیرن.

    جایی که به من داره تعهد دادن به خود رو نشون میده و معنی متعهد بودن به خودم یعنی چی و نتیجه اش میشه چی و این از بهترین الگوی این مسیر نشئت میگیره.

    جایی که میگه بترس ولی اقدام نکن و بیشتر یاد گرفتم تا بترسم و اقدام کنم. چون چیزی که منو نکشه منو قوی تر میکنه.

    جایی که به من میگه اگر ایمان داری عمل کن وگرنه ایمانم حرف مفتی بیش نیست.جایی که حرف های مفت منو به من نشون میده.جایی که اصل رو به من هربار بهتر نشون میده.

    من اون تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادم (تو یکی از جلسات 12 قدم) اما واقعا برام هم سخت بود هم آسون و انجام دادم و میخوام دوباره و دوباره انجام بدم(فکر کنم الا بعد یک مدت رکودم سخت تره) تا از این مرحله بگذرم. تا بتونم بهتر و قوی تر خودمو عرضه کنمم در جمع های غریبه.

    تا شخصیتم عوض نشه نتایج منم تغییر نمیکنه.

    خدایا کمکم کن تا عمل کننده به درک هایم باشم و هربار بهتر و بهتر. هر بار حرکت کردن و قدم برداشتن برای بهبود خودم.

    خدایا کمکم کردی تا شروع کنم پس با نام تو شروع میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام و عرض ارادت به شما دوست عباسمنشی

    سلام به شما علیرضا جلالی عزیز

    واقعا از شما سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتی و باعث شدین روزم رو با پیام شما با انگیزه شروع کنم و بهم بگین مسیری که الان توش هستم درسته.

    راسنش من از دیدن این نقطه آبی کنار اتاق شخصی ام خیلی خوشحال میشم و واسه خودم اینجوری معنی میکنم که یک دوست برام دست تکون داد. یعنی تو جاده درست هستم منم برای شما با عشق و انرژی براتون دست تکون میدم.

    براستی که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر و هیچ وقت دیر نمیکنه و به خوبی ما رو هدایت میکنه.

    براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخوام.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام به شما دوست عباسمنشی ام

    سلام مهدی وثوق عزیز

    چقدر خوشحالم هدایتی به کامنت شما رسیدم.

    اومدم کامنت خودمو ببینم و بخونم(کامنتی که دوبار پاک شد ولی من تا نصفه شب دوباره تلاش کردم و نوشتم و موفق شدم ارسال کنم.) بعد یک ورقی بقیه صفحات رو زدم تا یکم دیدگاه های بچه ها رو بخونم.

    واقعا از کامنت شما لذت بردم. خیلی خوب حل و فصل کردین نجواها و واکنش خودتون رو…

    واقعا زیبا نوشتین بااون شکل موج دریاها کنار بعضی از خط ها…

    برام جالب بود ببینم داستان هدایت تون رو اگر نوشتین بخونم تا بیشتر با شما اشنا بشم. چقدر خوشحال شدم که نوشته بودین. چقدر لذت بردم چقدر تحسین تون کردم و میکنم. چقدر خوب عمل میکنید و رگباری دارین ذهن تون رو با باورهای خوب تغذیه میکنید.واقعا دستمریزاد…واقعا تحسین تون میکنم و خیلی خوشحالم در مسیر علاقه خودتون مهاجرت کردین و دارین هربار پاداش این کنترل ذهن ها و حرکت کردن تون رو میبینید…(منم بچه مشهدم و الان چندماهی هست با همسرم اومدیم تهران)

    ازتون ممنونم که دست به قلم شدین و ردپا گذاشتین. مممنونم که اینقدر خوب دارین روی خودتون کار میکنید و خوب و با لذت زندگی میکنید و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنید واقعا سپاس گزارم.

    براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی از خداوند یکتا خواهانم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام به شما مهدی وثوق

    ممنون از اینکه کامنت های منو خوندی . ممنون که برام کامنت گذاشتی و اینبار نقطه ابی رنگ کنار اسمم متعلق به شما دوست عزیز هست.(هر بار که اینجا با دوستی صحبت میکنم و نقطه ابی رنگ کنار اسمم میاد با خودم میگم، اره فهیمه پیش برو در مسیر درستی هستی که دوستانی در این مسیر برات دست تکون میدن و دوباره به خودم میگم پس در مسیر توحیدی قرار دارم چون یک عزیز برام دست تکون داد)

    واقعا از پیشنهاد نرم افزاری که گفتین سپاس گزارم حتما امتحان میکنم.

    واقعا ممنونم که اینقدر با دقت کامنتم رو خوندین و دلیل پیشرفت خودتون رو به من گفتین. منم مدت زیادی بود که دیگه کتابی نخونده بودم. منی که کلا استاد ها و کتاب های مختلف رو دنبال میکردم و همیشه به دنبال یک چیزی برای موفق شدن و پیشرفت و تجربه کردن بودم. منی که کنجکاوی درونم همیشه ذهنم رو پر از سوال میکرد و البته هنوز هم میکنه اما من چقدر تغییر کردم که الان لااقل یکسالی بیشتر بود کتاب دیگه ایی جز کتاب استاد نمیخوندم. فایل دیگه ایی جز استاد نمیشنیدم. تلگرام هم کلا برای کاری سر میزدم و عضو خیچ گروهی نبودم و در کل ورودی هامو خیلی کنترل کرده بودم و به قول شما ذهنم گلباران بود از آگاهی های ناب استاد عزیزمون…

    البته الان همه فضاهای مجازی رو دارم حتی اینستا اما به جرات میتونم بگم به جز برای خودم نمیرم سر بزنم و سعی میکنم تو حاشیه ی پست بقیه پیج ها و دوستان نرم. مگه پیج استاد عزیزمون…مگه خوندن پیام های تلگرامی کانال های استاد عزیزمون…خلاصه اینا رو گفتم بگم من خیلی خودم حواسم بود جوری که تا یک کتابی حرفی وسوسه میکرد منو تا برم پیگیر بشم سریع خودمو کنترل میکردم.

    تا اینکه برای یادگرفتن چیزهای جدید دیدم نیاز هست دوره ایی برم یا کتابی بخونم که تو یک فایل از استاد اگر اشتباه نکنم لایو بود که استاد گفت چه اشکال داره اطلاعات خودتون رو در اون زمینه ایی که میخواید به مهارت و تجربه برسید بالا ببرید و حتی کتاب های خوب در اون زمینه بخونید. این حرف استاد انگار خیلی به دلم نشست من آدم خوره کسب اطلاات که خودمو کنترل کرده بودم لزومی نداشت دیگه برای چیزهایی که لازم دارم کتاب نخونم و این برام منطقی تر بود… اینجوری شد من کتاب کیمیاگر اثر پائولوکوئیلو رو خوندم و خیلی علاقمند شدم سبک نوشتن این شخص رو متوجه بشم. ببینم این آدم چه کتاب های دیگه نوشته. یکجورایی تو ذهنم باهاش مصاحبه کنم تا یاد بگیرم. و تصمیم گرفتم بخونم از این نویسنده. کتاب سلحشور نور هم ایشون هست. خیلی هم برام جالب بوده و به باور اینو بیشتر تقویت کرد که منم میتونه کتابی که مینویسم روزی خواندنی ترین و محبوب ترین بشه به سادگی همین کتابهای ایشون. که حتی ردپای قوانین رو هم تو جملاتش من در می آوردم. نه اینکه ایشون اشاره مستقیم بکنه نه چون من ذهنم رو تربیت دارم میکنم همه چی رو از نگاه قوانین ببینه و این به من ایده هایی برای نوشتن میده. چون این یکی از اهداف و رویای منه…دلیل خوندنم همین بود.

    جالبه امروز اون کتاب سلحشور نور تموم کردم و بخاطر پیام ارزشمند شما کتاب مکتوب پائولوکوئیلو رو امروز خوندم و موفق شدم یک کتاب رو توی یک روز تموم کنم به لطف شما… تا یادم باشه هدف کتاب خوندم چی بود تا توی حاشیه نرم. واقعا ممنون از یادآوری خوب و انگیزه بخش تون باعث شدین سرعت خوندنم بیشتر بشه و بیشتر خط مش این الگو رو پیدا کنم و از مسیر کمتر منحرف بشم.

    و جالبه که چند روز پیش کتاب “رویاهایی که رویا نیستند” استاد رو خوندم به عنوان نشانه ی من برام اومد و با خودم همون روز گفتم این کتاب ها تموم شد دوباره تمام کتاب های استاد رو میخونم و از “چگونه فکر خدا را بخوانیم” شروع میکنم و بعد فصل های دیگه کتاب رویاها رو میخرم و از اول میخونم. این حرف شما نشونه ایی بود که بله مسیرم درسته و امروز هم که خداروشکر کتاب هایی که از پائولوکوئیلو داشتم رو خوندم و تمام…از فردا فصل جدید کتاب خوندن رو پیش میگیرم و بیشتر به اصل ها میپردازم و نمیذارم فرعیات منو به حاشیه ببرند.از فردا بیشتر عمل میکنم بیشتر از امروز خودم…از دقیقا فردا که پنجشنبه است دوباره از نو شروع میکنم.

    عذر میخوام کامنتم طولانی شد…

    راستی برای تمرین “پیام تبلیغاتی” چشم الان براتون مینویسم با عزت نفس خودساخته ی هر روز رو به بهبودم.

    برای اینکه الان زیاد برای جمله بندی فکر نکنم همونی رو مینویسم که تو جلسه قدم نوشتم که فکر میکنم کامل تر بود.(هرچند من دست به قلم میشم گاهی کلمه ها خودشون میان برای جاری شدن چون قراره من از درون خودم نویسنده ایی رو کنده کاری کنم و رشد بدم که کتاب یا کتاب های ارزشمندی خواهد داشت.)

    تمرین من:

    من یکی از ساکنین سیاره زمین در قاره آسیا در کشور ایران هستم.

    در شهر مشهد به دنیا اومدم و بزرگ شدم و اکنون ساکن پایتخت ایرانم.

    من دختر یک خانواده با اصالت و فرهنگی و فرهنگ دوست هستم. من خواهر دوبرادر هستم اما خودم خواهری ندارم. اما دوستان زیادی دارم.من خانم یک شوهر مهربان هستم، که با شوهرم خیلی دوست و رفیقم.

    با تمام اختلافات و مسائلی که داشتیم، تونستیم راه حل هاشو پیدا کنیم و سعی کردم همیشه نگاهم به دستان خداوند باشه.

    من فارغ التحصیل در رشته زمین شناسی هستم و با اینکه دیگه دانشجو نیستم اما همیشه دنبال علم و دانشم. جوینده حقیقت و کسب اطلاعات و تجربه هستم. من غیر از زمین شناسی که به طور آکادمیک در مقطع کارشناسی دنبال کردم، به صورت آماتور به دنبال علاقه ی دیگر خودم بودم.

    من علاقمند به فضا، ستاره ها و هر آنچه که بهش نجوم و ستاره شناسی میگن، هستم.

    علاقه من به ستاره شناسی قدمت خیلی زیادی داره تقریبا از دوران راهنمایی اولین کتابهای نجومی رو خوندم و مبهوت این همه شگفتی و عظمت در خلقت کیهان و آسمان ها شدم.

    من همیشه به دنبال علاقه های خودم می رفتم. هر چند کوتاه یا دست و پا شکسته… مثلا من رشته های رزمی رو دوست داشتم و تکواندو هم کار کردم.

    در حین دوران دانشجویی ام کتابها و مطالب نجومی رو دنبال می کردم. دوره های آموزشی مختلفی رو رفتم و کارهای مختلفی رو تجربه کردم. برنامه های نجومی شرکت کردم و حتی ارائه های نجومی در حد دانش خودم داشتم.

    در کل من به دنبال یادگرفتن، کشف کردن چیزهای جدید و تجربه کردن بودم و برای پیشرفت و رشد شخصی و شخصیتی خودم همیشه دنبال راهی بودم.

    علاقه ی من به تجربه کردن باعث شد در حین اینکه درس بخونم برای کسب تجربه به دنبال کار باشم و خیلی زود هم به عنوان اولین تجربه کاری ام در تایپ و تکثیر و لوازم تحریری داخل دانشگاه بصورت دانشجویی و پاره وقت مشغول شدم و بعد از اون کارهای مختلفی رو تجربه کردم.

    کلاس ها و دوره های مختلفی رو هم برای کسب و کار رفتم از شرکت در استارتاپ ها و نوشتن بیزنس پلن و بوم کسب و کار گرفته تا دوره های رفتارشناسی بین المللی DISC

    کارهای مرتبط با رشته ام رو هم تجربه کردم مثل کار در یک شرکت صنعتی معدنی در بخش بازرگانی و جمع آوری دیتا/ یا شرکت دانش بنیانی که در پارک علم و فناوری خراسان بود.

    از اونجایی که به علاقه هام همیشه اهمیت می دهم یک دوره تربیت مدرس نجوم شرکت کردم. با وجود اینکه بیشتر برای کسب اطلاعات نجومی رفتم اما اون دوره، منو تبدیل کرد به یک مدرس نجوم برای کودک و نوجوان. در شرکتی در مرکز رشد دانشگاه فردوسی مشغول شدم.

    در بخش روابط عمومی و R&D افلاکنما و همینطور مسئول آموزش و مدرس…

    من خیلی کنجکاو هستم. خیلی علاقه به یادگرفتن چیزهای جدید دارم.

    خیلی معتقدم که می تونم زندگی خودمو خلق کنم. آدم مرتب و منظمی هستم. دوستان زیادی دارم و تاثیرگذاری خوبی روی دوستانم دارم. من بیشتر از اونی هستم که خودم فکرش رو میکنم چون من اشرف مخلوقات هستم. من انسان هستم با توانمندی های بسیار. نام من فهمیه پژوهنده….

    وای خدای من الان که اینا رو دوباره برای شما نوشتم و میخوندم خودم با خودم گفتم عجب من اینا رو قبلا نوشتم و…ممنون از ایده نوشتن این تمرین در اینجا…حالا دوست دارم اون تمرین رو چند روز پیش هم دوباره نوشتم رو اینجا بنویسم و مقایسه کنم.

    من فهیمه پژوهنده هستم تنها دختر یک خانواده چهار نفره. دوتا برادر دارم.

    من همسر پایه و مهربانی دارم.

    من کارشناس زمین شناسی هستم و به رشته ام علاقه داشتم و دارم که انتخاب کردم.

    من به چیزهای دیگه ایی علاقه دارم مثل ورزش های رزمی، یوگا و تاچی.

    من به نجوم هم علاقه دارم و تونستم با مطالعه های خودم و شرکت در کلاس های آموزشی، نجوم رو به کودک و نوجوان تدریس کنم.

    من آدم نسبتا منظم و تمیزی هستم. من دقت خوبی دارم و برای تجزیه و تحلیل مسائل زندگی خودم خوب عمل کردم.

    من دوستان زیادی دارم. من نوشتن را دوست دارم. من خوب حرف می زنم و فن بیان خوبی دارم و از اونجایی که اکثرا روابط عمومی خوبی داشتم تاثیر گذاری خوبی هم داشتم.

    من نه انسان درون گرایی هستم نه برون گرا. در عین حال اجتماعی بودن رو بروز میدم میتونم چند روز تو خونه با خودم سرگرم باشم و بهم خوش بگذره.

    من از تغییر خوشم میاد و همیشه برای تغییر کاری انجام میدم.تغییرهای رو به بهبود و رشد.

    من در انجام کارهای جدید و پرریسک شجاعت خوبی دارم.

    من خدا رو دوست دارم که شما دوست عزیز رو سرراه من قرار داد تا به رشد من کمک کنید و این تمرین رو با حضور شما انجام بدم.من انسان شاکرتری شده ام شاکر از خدا و بندگان و مخلوقات خدا. در آخر از صمیم قلبم از شما متشکرم که اجازه دادین با عشق براتون بخونم و شما هم با صبوری گوش دادین واقعا سپاسگزارم.

    واقعا سپاسگزارم

    (اگر توانمندی یا نقطه قوت دیگه ایی هست که من ندیدمش لطفا بگین تا اضافه کنم.)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام و عرض ارادت به شما جناب رامین عزیز

    واقعا حیلی خیلی سپاس گزارم از اینکه برام نوشتین سپاسگزارم برای این همه ایده، برای همه پیشنهادها و یادآوریهایی که باعث میشه تا این مسئله برای همیشه حل بشه.

    واقعا سورپرایزم کردین و کلی خوشحال…

    و امروز از دوست عزیزدیگه ایی هم پیشنهاد و راه حل جالب دیگه داشتم که لینک دیدگاه ایشون رو میذارم شاید برای شما هم جالب باشه.

    https://abasmanesh.com/fa/practical-way-to-build-self-esteem/comment-page-7/#comment-858254

    درسی که امرز گرفتم از این اتفاق ها و همزمانی ها اینـــه:

    چقدر خداوند پاداش دهنده است و چقدر خوب آدم ها و ایده ها رو در قالب راه حل مسئله به من نشون میده.

    ما در مسیر درست باشیم ایده ها به ما گفته می شود حتی اگر به دنبال آنها نباشیم.

    چقدر خوب شد نوشتم و جا نزدم از نوشتن و شــایـــد الهامی که برای نوشتن و ادمه دادن به من شد رو گوش دادم، تا این درس ها و این احساس رو تجربه کنم که چقدر خدا حواسش هر لحظه به ما هست. این منم که گاهی اجازه نمیدم تا اون منو هدایت کنه.

    هر مسئله ایی اومده تـا من رشد کنم و قوی تر بشم.

    با هر بار حل یک مسئله عزت نفس و اعتماد بنفسم افزایش پیدا میکنه.

    شاید بعضی راه حل ها رو میدونستم اما نیازه گاهی برامون توسط دستانش یادآوری بشه و به یاد بیاریم که کارهای ساده اصلا ساده نیستند. گاهی کارهای ساده و مهم بزرگتر از کارهای پیچیده و و غیر مهم هستند.

    امروز یادگرفتم ساده تر باشم و رها تر و خودمو به خدا بسپارم تا با من حرف بزنه و صداشو بشنوم.

    واقعا از شما دوست عباسمنشی ام بسیار بسیار ممنونم برای این کامنت ساده اما بزرگ تون.

    نمیدونم چی شد برام این همه نوشتید اما میدونم درست ترین کامنت بی ربط به محتوای سایت رو نوشتین.

    نمیدونید چه باورهایی رو برای من تقویت کردین و قلبم سرشار از شوقه. فقط میتونم بگم خیلی ممنونم و از صمیم قلبم براتون بهترین ها رو از خداوند یکتا خواهانم.

    ما هدایت می شویم به آدم های درست، به مسیرهای درست، به راه حل های درست

    ما میدانیم و ما مطمئن هستیم که خداوند ما را در بهترین زمان و بهترین مکان ممکن قرار می دهد.

    ارادتمند شما فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به شما آیناراداکبری عزیز

    چقدر شما الگوی خوبی هست پروفایلت برای ادامه دادن و پشتکار داشتن.

    درسته چند وقته ردپایی ازت نیست اما اینقدر خوب روی خودت کار کردی که ردپاهات اینقدر پر ازدرس ونکته است.واقعا سپاسگزارم برای ردپاهایی که توی سایت گذاشتی.

    – وقتی شجاع نیستی و ترس بر تو حاکم شده است نمی توانی تصمیم بگیری و انواع شک و تردیدها هم می آید پس برای اینکه تصمیمات خوب را هم بگیری شجاعت را در خودمان تقویت کنیم.

    – وقتی که شک و تردید داریم یعنی باور نداریم چون مخالف باور شک و تردید است یعنی وقتی عمل نمی کنی یعنی حرفی که زدی و باور یکه داری رویش شک و تردید داری روی باورایمان با قوانین ثابت کار می کنیم و با عمل توامش می کنیم و خود را در شک و تردید قرار نمیدهیم.

    واقعا سپاسگزار شما و خداوندم که منو آسان میکنه برای آسانی ها و چیزهایی که لازم دارم رو بهم نشون میده در بهترین زمان ومکان

    برات از الله یکتا بهبودهای دائمی رو خواهانم

    ارادتمندت فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: